تفسیرالمیزان
تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم از کتاب المیزان:
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۱)
به نام خداوند بخشنده مهربان یکی از فضیلت های سوره حمد این است که از ابن عباس نقل شده که گفته هر کس بسم الله الرحمن الرحیم را در هنگام خواندن سوره های قران ترک کند چنان است که یکی از ۱۱۴ آیه از کتاب خدا را ترک کرده است از امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای تعالی سبع المثانی سوال شد آن حضرت در پاسخ فرمود منظور از سبع المثانی سوره حمد است که هفت آیه دارد و بسم الله الرحمن الرحیم یکی از آیات آن است از ابی بن کعب نقل شده است که پیامبر فرمود هر مسلمانی که سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه کسی است که گویا دو ثلث قرآن را خوانده است و به هر زن و مرد مومن صدقه داده است.
شروع میکنیم سوره حمد را از آیه بسم الله الرحمن الرحیم؛ بسیار می شود که مردم عملی را که می کنند و یا میخواهند آغاز آن کنند عمل خود را با نام عزیزی و یا بزرگی آغاز میکنند تا به این وسیله مبارک و پر اثر شود و آبروی و احترامی به خود بگیرد و همین منظور را در نامگذاری ها رعایت می کنند مثلاً مولودی که برای شان متولد می شود و یا خانه یا موسسهای بنا می کنند به نام محبوبی نام می گذارند تا آن نام با بقایای آن مولود باقی بماند این معنا در کلام خدای تعالی نیز جریان یافته خدای تعالی و کلام خود را به نام خود که عزیزترین نام است آغاز کرده تا آنچه که در کلامش هست مارک او را داشته باشد و مرتبط با نام او باشد و نیز ادبی باشد تا بندگان خود را به آن ادب و مودب کند و بیاموزد تا در اعمال و افعال و گفتار هایش این ادب را رعایت نموده مارک وی را به آن بزند دلیل روایی برای این منظور حدیث مورد اتفاق شیعه و سنی است از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر امری از امور که اهمیتی داشته باشد اگر به نام خدا آغاز نشود ناقص و ابتر میماند و به نتیجه نمی رسد.
در تفسیر المیزان علامه فرمودند که هر سوره ای غرض خاص و معنای خاصی را ایفا می کند زیرا که تا سوره تمام نشود آن غرض نیز تمام نمیشود بنابراین جمله بسم الله در هر یک از سوره ها راجع به آن غرض واحدی است که در خصوص آن سوره تعقیب شده است از بسم الله در سوره حمد راجع به غرضی است که درخصوص این سوره هست و آن معنایی است که از آن به دست می آید و آن هم به خداست اما نه تنها به زبان بلکه به اظهار عبودیت باء در ابتدای بسم الله معنای ابتدائیت را دارد در حقیقت می خواهیم اخلاص در مقام عبودیت و گفتگوی با خدا را به حد کمال برسانیم و بگوییم پروردگارا جمله را با نام تو آغاز می کنم تا این عملم نشانه و مارک تو را داشته باشد.
اما اسم کلمه اسم از ماده سمعه اشتقاق یافته به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان می زدند تا مشخص شود کدام یک از کدام شخص است و ممکن است از کلمه سمو به معنای بلندی باشد مبدا اشتقاقش هر چه باشد کاری نداریم فعلاً آنچه لغت و عرف از لفظ اسم میفهمد دلالت کننده است و معلوم است که لازمه این معنا آن است که اسم غیر از مدلول و مسما است.
اما لفظ جلاله الله اصل آن آلاله بوده که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذف شده و به صورت الله در آمده است کلمه ممکن است از ماده اله باشد به معنای پرستش و ممکن است از ماده وله باشد به معنای تحیر و سرگردانی کلمه نام برده بر وزن فعال به معنای مفعول یعنی مآلوه است اگر خدای را اله گویند چون مآلوه و معبود است کلمه الله در اثر غلبه استعمال علم یا اسم خاص خدا شده وگرنه قبل از نزول قران این کلمه بر سر زبانها دائر بوده و عرب جاهلیت آن را می شناختند از جمله دلایلی که دلالت می کند که الله اسم علم برای خداست این است که خدای افعالی که از این اسمها انتزاع می شود توصیف می شود ولی با کلمه الله توصیف نمی شوند مثلاً می گوییم الله رحمان است رحیم است ولی عکس آن را نمی گوییم یعنی نمی گوییم رحمان این صفت را دارد که الله است .
اما دو وصف رحمان و رحیم دو صفت هستند که از ماده رحمت اشتغال یافتهاند معنای رحمت صفتی انفعالی است و تاثر خاصی است درونی که قلب هنگام دیدن کسی که فاقد چیزی و یا محتاج به چیزی است که نقص کار خود را تکمیل کند متاثر شده و از حالت پراکندگی به حالت جزم و عزم درآید تا حاجت آن بیچاره را برآورد و نقص او را جبران کند اما این معنا درباره خداوند صادق نیست رحمت در خدای تعالی به معنای تا ثر قلبی نیست بلکه باید نواقص امکانی آن را حذف کرد و باقی مانده را که همان اعطا و افاضه و رفع حاجت حاجتمند است به خدا نسبت داد.
کلمه رحمان صیغه مبالغه است که بر کثرت و بسیاری رحمت دلالت میکند یعنی خداوند کثیرالرحمت است .کلمه رحیم بر وزن فعیل صفت مشبهه است که ثبات و بقا و دوام را می رساند یعنی خداوند دائم الرحمه است بنابراین مناسب با کلمه رحمان این است که دلالت کند بر رحمت کثیری که شامل عموم موجودات و انسان ها از مومنین و کافرین میشود و در مورد کلمه رحیم مناسب تر آن است که بر نعمت دائمی و رحمت ثابت و باقی و دلالت کند رحمتی که تنها به مومن افاضه میکند و در عالمی افاضه میکند که فناناپذیر است و آن عالم آخرت است
(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۲)
تفسیر آیه دوم سوره حمد:
معنى حمد و فرق آن با مدح
الحمد لله کلمه حمد بطوریکه گفته اند به معناى ثنا و ستایش در برابر عمل جمیلى است که ثنا شونده باختیار خود انجام داده ، بخلاف کلمه (مدح ) که هم این ثنا را شامل میشود، و هم ثناى بر عمل غیر اختیارى را، مثلا گفته مى شود (من فلانى را در برابر کرامتى که دارد حمد و مدح کردم ) ولى در مورد تلالوء یک مروارید، و یا بوى خوش یک گل نمى گوئیم آن را حمد کردم بلکه تنها مى توانیم بگوئیم (آن را مدح کردم ).
حرف (الف و لام ) که در اول این کلمه آمده استغراق و عمومیت را مى رساند، و ممکن است (لام ) جنس باشد، و هر کدام باشد مالش یکى است .
الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۳) مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (۴) إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (۵)
براى اینکه خداى سبحان مى فرماید:
((ذلکم الله ربکم خالق کلشى ء))، (این است خداى شما که خالق هر چیز است )، و اعلام میدارد که هر موجودیکه مصداق کلمه (چیز) باشد، مخلوق خداست ، و نیز فرموده : (الذى احسن کلشى ء خلقه آن خدائیکه هر چه را خلق کرده زیبایش کرده )، و اثبات کرده که هر چیزى که مخلوق است به آن جهت که مخلوق او است و منسوب به او است حسن و زیبا است ، پس حسن و زیبائى دائر مدار خلقت است ، همچنانکه خلقت دائر مدار حسن میباشد، پس هیچ خلقى نیست مگر آنکه به احسان خدا حسن و به اجمال او جمیل است ، و بعکس هیچ حسن و زیبائى نیست مگر آنکه مخلوق او، و منسوب به او است .
بنابراین ، مخلوق خدا به هر وضعى که او را بستاید، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه یافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته ، و به آن تقدیر اندازه گیرى کرده ، و حال آنکه خدایتعالى محدود بهیچ حدى نیست ، نه خودش ، و نه صفات ، و اسمائش ، و نه جمال و کمال افعالش ، پس اگر بخواهیم او را ستایشى صحیح و بى اشکال کرده باشیم ، باید قبلا او را منزه از تحدید و تقدیر خود کنیم ، و اعلام بداریم که پروردگارا! تو منزه از آنى که به تحدید و تقدیر فهم ما محدود شوى ، همچنانکه خودش در این باره فرموده : ((ان اللّه یعلم و انتم لا تعلمون ))، (خدا مى داند و شما نمى دانید).
اما مخلصین از بندگان او که گفتیم : حمد آنان را در قرآن حکایت کرده ، آنان حمد خود را حمد خدا، و وصف خود را وصف او قرار داده اند، براى اینکه خداوند ایشانرا خالص براى خود کرده .
پس روشن شد آنچه که ادب بندگى اقتضاء دارد، این است که بنده خدا پروردگار خود را به همان ثنائى ثنا گوید که خود خدا خود را به آن ستوده ، و از آن تجاوز نکند، همچنان که در حدیث مورد اتفاق شیعه و سنى از رسولخدا (ص ) رسیده که در ثناى خود مى گفت : ((لا احصى ثناء علیک ، انت کما اثنیت على نفسک )) (پروردگارا من ثناء تو را نمى توانم بشمارم ، و بگویم ، تو آنطورى که بر خود ثنا کرده اى ).
پس اینکه در آغاز سوره مورد بحث فرمود: (الحمد لله ) تا بآخر، ادب عبودیت را مى آموزد، و تعلیم مى دهد که بنده او لایق آن نبود که او را حمد گوید، و فعلا که مى گوید، به تعلیم و اجازه خود او است ، او دستور داده که بنده اش بگوید.
(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (۶) صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّینَ (۷)
[معنى صراط]
*(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ) الخ، معناى کلمه (هدایت) از بیانى که در ذیل (صراط) از نظر خواننده مىگذرد معلوم میشود.
و اما صراط، این کلمه در لغت به معناى طریق و سبیل نزدیک بهمند، و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن کریم، باید بدانیم که خداى تعالى صراط را بوصف استقامت توصیف کرده، و آن گاه بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانى مىپیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده.
و صراطى که چنین وصفى و چنین شانى دارد، مورد درخواست عبادت کار قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده و بعبارت دیگر، بنده عبادت کار از خدایش درخواست مىکند که عبادت خالصش در چنین صراطى قرار گیرد.
[چند مقدمه براى توضیح و تفسیر آیه(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)]
توضیح و تفسیر آیه مورد بحث محتاج به چند مقدمه است مقدمه اول اینکه خداى سبحان در کلام مجیدش براى نوع بشر و بلکه براى تمامى مخلوقات خود راهى معرفى کرده، که از آن راه بسوى پروردگارشان سیر مىکنند و در خصوص انسان فرموده: ((یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ، إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ)، هان اى آدمى، بدرستى که تو بسوى پروردگارت تلاش مىکنى، و این تلاش تو- چه کفر باشد و چه ایمان- بالآخره بدیدار او منتهى میشود). و در باره عموم موجودات فرموده: ((وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ) بازگشت بسوى او است و نیز فرموده:
((أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ)، آگاه باش که همه امور بسوى او برمىگردد) و آیاتى دیگر که بوضوح دلالت دارند بر اینکه تمامى موجودات راهى براى خود دارند، و همه راههاشان بسوى او منتهى میشود.
مقدمه دوم اینکه از کلام خداى تعالى بر مىآید که سبیل نامبرده یکى نیست، و همه سبیلها و راهها یک جور و داراى یک صفت نیستند، بلکه همه آنها از یک نظر به دو قسم تقسیم میشوند، و آن این آیه شریفه است که فرموده: ((أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؟ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ)؟ اى بنى آدم آیا با تو عهد نکردم که شیطان را نپرستى، که او تو را دشمنى آشکار است؟ و اینکه مرا بپرستى که این است صراط مستقیم)؟. پس معلوم میشود در مقابل صراط مستقیم راه دیگرى هست، هم چنان که این معنا از آیه:
((فَإِنِّی قَرِیبٌ، أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ، فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ)، من نزدیکم، و دعاى خواننده خود را در صورتى که واقعا مرا بخواند مستجاب مىکنم پس باید مرا اجابت کنند، و بمن ایمان آورند، باشد که رشد یابند) استفاده میشود، چون مىفهماند بعضى غیر خدا را میخوانند، و غیر خدا را اجابت نموده، بغیر او ایمان مىآورند.
و همچنین از آیه: ((ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ)، مرا بخوانید تا اجابت کنم، کسانى که از عبادت من سرپیچى مىکنند، بزودى با خوارى و ذلت بجهنم در مىآیند)، که مىفهماند راه او نزدیکترین راه است، و آن راه عبارتست از عبادتو دعاى او، آن گاه در مقابل، راه غیر خدا را دور معرفى کرده، و فرمود: ((أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ)، آنان را از نقطهاى دور صدا مىزنند) که مىرساند غایت و هدف نهایى کسانى که ایمان به خدا ندارند، و مسیر و سبیل ایمان را نمىپیمایند، غایتى است دور.
[راه بسوى خدا دو گونه است: دور و نزدیک]
تا اینجا روشن شد که راه بسوى خدا دو تا است، یکى دور و یکى نزدیک، راه نزدیک راه مؤمنین و راه دور راه غیر ایشان است و هر دو راه هم بحکم آیه (۶ سوره انشقاق) راه خدا است.
[تقسیم دیگرى براى راه بسوى خدا]
مقدمه سوم اینکه علاوه بر تقسیم قبلى، که راه خدا را بدو قسم دور و نزدیک تقسیم مىکرد، تقسیم دیگرى است که یک راه را بسوى بلندى، و راهى دیگر را بسوى پستى منتهى میداند، یک جا مىفرماید: ((إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ)، کسانى که آیات ما را تکذیب کرده، و از پذیرفتن آن استکبار ورزیدند، دربهاى آسمان برویشان باز نمیشود) معلوم میشود آنهایى که چنین نیستند، دربهاى آسمان برویشان باز میشود، چون اگر هیچکس بسوى آسمان بالا نمیرفت، و دربهاى آسمان را نمىکوبید، براى درب معنایى نبود.
و در جایى دیگر مىفرماید: ((وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى)، کسى که غضب من بر او احاطه کند، او بسوى پستى سقوط مىکند) – چون کلمه (هوى) از مصدر (هوى) است، که معناى سقوط را میدهد.
و در جایى دیگر مىفرماید: ((وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ، فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ) کسى که ایمان را با کفر عوض کند، راه را گم کرده)، که مىرساند دسته سومى هستند که نه راهشان بسوى بالا است، و نه بسوى سقوط، بلکه اصلا راه را گم کرده دچار حیرت شدهاند، آنها که راهشان بسوى بالا است، کسانى هستند که ایمان به آیات خدا دارند، و از عبادت او استکبار نمىکنند، و بعضى دیگر راهشان بسوى پستى منتهى میشود، آنها کسانى هستند که بایشان غضب شده و بعضى دیگر اصلا راه را از دست داده و گمراه شدهاند، و آنان (ضالین) اند، و اى بسا که آیه مورد بحث باین سه طائفه اشاره کند(الذین انعمت علیهم) طائفه اول، و (مغضوب علیهم) طائفه دوم و (ضالین) طائفه سوم باشند.
و پر واضح است که صراط مستقیم آن دو طریق دیگر، یعنى طریق (مغضوب علیهم) و طریق (ضالین) نیست، پس قهرا همان طائفه اول، یعنى مؤمنین خواهد بود که از آیات خدا استکبار نمىورزند.سبیل مؤمنین نیز تقسیمات و درجاتى دارد]
مقدمه چهارم اینکه از آیه: ((یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ)، خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند بلند مىکند و کسانى را که علم داده شدهاند به درجاتى بالا مىبرد)، بر مىآید که همین طریق اول نیز تقسیمهایى دارد و یک طریق نیست و کسى که با ایمان بخدا براه اول یعنى سبیل مؤمنین افتاده، چنان نیست که دیگر ظرفیت تکاملش پر شده باشد، بلکه هنوز براى تکامل ظرفیت دارد که اگر آن بقیه را هم بدست آورد آن وقت از اصحاب صراط مستقیم میشود.
[ضلالت، شرک و ظلم در خارج یک مصداق دارند]
توضیح اینکه اولا باید دانست که هر ضلالتى شرک است، هم چنان که عکسش نیز چنین است، یعنى هر شرکى ضلالت است، بشهادت آیه ((وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ)، و کسى که کفر را با ایمان عوض کند راه میانه را گم کرده است)، و آیه: ((أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ، وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً)، و شیطان را نپرستید، که دشمن آشکار شما است، بلکه مرا بپرستید، که این است صراط مستقیم، در حالى که او جمع کثیرى از شما را گمراه کرده)، که آیه اولى کفر را ضلالت و دومى ضلالت را کفر و شرک میداند و قرآن شرک را ظلم، و ظلم را شرک میداند، از شیطان حکایت مىکند که بعد از همه اضلالهایش، و خیانتهایش، در قیامت میگوید: ((إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ)، من بآنچه شما مىکردید، و مرا شریک جرم میساختید، کفر مىورزم و بیزارم، براى اینکه ستمگران عذابى دردناک دارند) و در این کلام خود شرک را ظلم دانسته و در آیه:
((الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ، وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)، کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را آمیخته با ظلم نکردند ایشان امنیت دارند، و راه را یافتهاند)، ظلم را شرک و نقطه مقابل ایمان شمرده است، چون اهتداء و ایمنى از ضلالت و یا عذاب را که اثر ضلالت است مترتب برداشتن صفت ایمان و زایل گشتن صفت ظلم کرده است.
و کوتاه سخن آنکه ضلالت و شرک و ظلم در خارج یک مصداق دارند و آنجا هم که گفتهایم: هر یک از این سه معرف دیگرى است و یا بوسیله دیگرى معرفى مىشود، منظورمان مصداق است نه مفهوم چون پر واضح است که مفهوم ضلالت غیر ظلم و شرک و از ظلم غیر از آن دوى دیگر، و از شرک هم باز غیر آن دو تاى دیگر است.
حال که این معنى را دانستى معلوم شد: که صراط مستقیم که صراط غیر گمراهان است، صراطى است که بهیچ وجه شرک و ظلم در آن راه ندارد، هم چنان که ضلالتى در آن راه نمىیابد، نهضلالت در باطن و قلب، از قبیل کفر و خاطرات ناشایست که خدا از آن راضى نیست و نه در ظاهر اعضاء و ارکان بدن چون معصیت و یا قصور در اطاعت، که هیچیک از اینها در آن صراط یافت نمىشود و این همانا حق توحید علمى و عملى است و توحید هم همین دو مرحله را دارد، دیگر شق سومى برایش نیست و بفرموده قرآن، بعد از حق غیر از ضلالت چه مىتواند باشد؟ آیه: (۸۲- سوره انعام)، که چند سطر قبل گذشت، نیز بر همین معنا منطبق است، که در آن امنیت در طریق را اثبات نموده، باهتداء تام و تمام وعده مىدهد، البته اینکه گفتیم وعده میدهد، بر اساس آن نظریه ادبى است، که مىگویند اسم فاعل حقیقت در آینده است، (دقت بفرمائید) این یک صفت بود از صفات صراط مستقیم.
مقدمه پنجم اینکه اصحاب صراط مستقیم در صورت عبودیت خدا، داراى ثبات قدم بتمام معنا هستند، هم در فعل و هم در قول، هم در ظاهر، و هم در باطن، و ممکن نیست که نام بردگان بر غیر این صفت دیده شوند و در همه احوال خدا و رسول را اطاعت مىکنند، چنانچه نخست در باره آنها فرمود: ((وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً)، کسى که خدا و رسول را اطاعت کند، چنین کسانى با آنان هستند که خدا بر ایشان انعام کرده، از انبیاء، و صدیقین، و شهدا، و صالحان، که اینان نیکو رفقایى هستند)، و سپس این ایمان و اطاعت را چنین توصیف کرده: ((فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ، ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ، وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً، وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ: أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ، أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ، ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ، وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ، وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً)، نه به پروردگارت سوگند، ایمان واقعى نمىآورند، مگر وقتى که تو را حاکم بر خود بدانند، و در اختلافاتى که میانه خودشان رخ مىدهد بهر چه تو حکم کنى راضى باشند، و احساس ناراحتى نکنند، و صرفا تسلیم بوده باشند، بحدى که اگر ما واجب کنیم که خود را بکشید، یا از شهر و دیارتان بیرون شوید، بیرون شوند، ولى جز عده کمى از ایشان اینطور نیستند، و حال آنکه اگر اینطور باشند، و به اندرزها عمل کنند، براى خودشان بهتر، و در استواریشان مؤثرتر است). تازه مؤمنینى را که چنین ثبات قدمى دارند، پائینتر از اصحاب صراط مستقیم دانسته، وصف آنان را با آن همه فضیلت که برایشان قائل شد، ما دون صف اصحاب صراط مستقیم دانسته، چون در آیه (۶۸ سوره نساء) فرموده: این مؤمنین با کسانى محشور و رفیقند که خدا بر آنان انعامکرده، (یعنى اصحاب صراط مستقیم)، و نفرموده: از ایشانند، و نیز فرموده: با آنان رفیقند، و نفرموده یکى از ایشانند، پس معلوم مىشود اصحاب صراط مستقیم، یعنى(الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ) مقامى عالىتر از مؤمنین دارند.
نظیر آیه (۶۹- سوره نساء)، در اینکه مؤمنین را در زمره اصحاب صراط مستقیم ندانسته، بلکه پائینتر از ایشان مىشمارد، آیه)وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ) مىباشد، چون در این آیه مؤمنین را ملحق بصدیقین و شهداء کرده، و با اینکه جزو آنان نیستند، بعنوان پاداش، اجر و نور آنان را بایشان داده، و فرموده: (و کسانى که به خدا و رسولان وى ایمان آوردهاند، در حقیقت آنها هم نزد پروردگارشان صدیق و شهید محسوب مىشوند، و نور و اجر ایشان را دارند).
پس معلوم مىشود اصحاب صراط مستقیم، قدر و منزلت و درجه بلندترى از درجه مؤمنین خالص دارند، حتى مؤمنینى که دلها و اعمالشان از ضلالت و شرک و ظلم بکلى خالص است.
پس تدبر و دقت در این آیات براى آدمى یقین مىآورد: به اینکه مؤمنین با اینکه چنین فضائلى را دارا هستند، مع ذلک در فضیلت کامل نیستند، و هنوز ظرفیت آن را دارند که خود را به ((الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ) برسانند)، و با پر کردن بقیه ظرفیت خود، همنشین با آنان شوند، و بدرجه آنان برسند، و بعید نیست که این بقیه، نوعى علم و ایمان خاصى بخدا باشد، چون در آیه ((یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ)، خداوند آنهایى را که از شما ایمان آوردهاند، و آنان که علم به ایشان داده شده، بدرجاتى بالا مىبرد) دارندگان علم را از مؤمنین بالاتر دانسته، معلوم مىشود: برترى(الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ) از مؤمنین، بداشتن همان علمى است که خدا به آنان داده، نه علمى که خود از مسیر عادى کسب کنند، پس اصحاب صراط مستقیم که(أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ) بخاطر داشتن نعمتى که خدا بایشان داده، (یعنى نعمت علمى مخصوص)، قدر و منزلت بالاترى دارند، و حتى از دارندگان نعمت ایمان کامل نیز بالاتراند، این هم یک صفت و امتیاز در اصحاب صراط مستقیم.
[موارد استعمال صراط و سبیل در قرآن و فرق آن دو]
مقدمه ششم اینکه خداى تعالى در کلام مجیدش مکرر نام صراط و سبیل را برده، و آنها را صراط و سبیلهاى خود خوانده، با این تفاوت که بجز یک صراط مستقیم بخود نسبت نداده، ولى سبیلهاى چندى را بخود نسبت داده، پس معلوم مىشود: میان خدا و بندگان چند سبیل و یک صراط مستقیم بر قرار است، مثلا در باره سبیل فرموده: ((وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)، وکسانى که در راه ما جهاد کنند، ما بسوى سبیلهاى خود هدایتشان مىکنیم)، ولى هر جا صحبت از صراط مستقیم به میان آمده، آن را یکى دانسته است، از طرف دیگر جز در آیه مورد بحث که صراط مستقیم را به بعضى از بندگان نسبت داده، در هیچ مورد صراط مستقیم را بکسى از خلایق نسبت نداده، بخلاف سبیل، که آن را در چند جا بچند طائفه از خلقش نسبت داده، یک جا آن را برسولخدا ص نسبت داده، و فرموده: ((قُلْ هذِهِ سَبِیلِی، أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ)، بگو این سبیل من است، که مردم را با بصیرت بسوى خدا دعوت کنم)، جاى دیگر آن را به توبهکاران نسبت داده، و فرموده:
((سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَ)، راه آن کس که بدرگاه من رجوع کند)، و در سوره نساء آیه (۱۱۵) آن را به مؤمنین نسبت داده، و فرموده:(سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ).
از اینجا معلوم میشود که سبیل غیر از صراط مستقیم است، چون سبیل متعدد است، و باختلاف احوال رهروان راه عبادت مختلف میشود، بخلاف صراط مستقیم، که یکى است، که در مثل بزرگراهى است که همه راههاى فرعى بدان منتهى میشود، هم چنان که آیه: ((قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ، یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ، سُبُلَ السَّلامِ، وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ، وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)، از ناحیه خدا بسوى شما نورى و کتابى روشن آمد، که خدا بوسیله آن هر کس که در پى خوشنودى او باشد به سبیلهاى سلامت راهنمایى نموده و باذن خود از ظلمتها بسوى نور بیرون مىکند، و بسوى صراط مستقیمشان هدایت مىفرماید) بان اشاره دارد، چون سبیل را متعدد و بسیار قلمداد نموده، صراط را واحد دانسته است، حال یا این است که صراط مستقیم همه آن سبیلها است، و یا این است که آن سبیلها همانطور که گفتیم راههاى فرعى است، که بعد از اتصالشان بیکدیگر بصورت صراط مستقیم و شاه راه در مىآیند.
مقدمه هفتم اینکه از آیه شریفه: ((وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ)، بیشترشان بخدا ایمان نمىآورند، مگر توأم با شرک)، برمىآید که یک مرحله از شرک (که همان ضلالت باشد)، با ایمان (که عبارت است از یکى از سبیلها) جمع میشود، و این خود فرق دیگرى میان سبیل و صراط است، که سبیل با شرک جمع میشود، ولى صراط مستقیم با ضلالت و شرک جمع نمیشود، هم چنان که در آیات مورد بحث هم در معرفى صراط مستقیم فرمود(وَ لَا الضَّالِّینَ).
دقت در آیات نامبرده در بالا بدست میدهد: که هر یک از سبیلها با مقدارى نقص، و یا حد اقل با امتیازى جمع میشود، بخلاف صراط مستقیم، که نه نقص در آن راه دارد و نه صراطمستقیم زید از صراط مستقیم عمرو امتیاز دارد، بلکه هر دو صراط مستقیم است، بخلاف سبیلها، که هر یک مصداقى از صراط مستقیم است، و لکن با امتیازى که بواسطه آن از سبیلهاى دیگر ممتاز میشود، و غیر او مىگردد، اما صراط مستقیمى که در ضمن این است، عین صراط مستقیمى است که در ضمن سبیل دیگر است، و خلاصه صراط مستقیم با هر یک از سبیلها متحد است.
[مثل صراط مستقیم نسبت به سبیلهاى خدا مثل روح است نسبت به بدن]
هم چنان که از بعضى آیات نامبرده و غیر نامبرده از قبیل آیه:(وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ) و آیه: ((قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، دِیناً قِیَماً مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً)، بگو بدرستى پروردگار من، مرا بسوى صراط مستقیم که دینى است قیم، و ملت حنیف ابراهیم، هدایت فرموده) نیز این معنا استفاده میشود.
چون هم عبادت را صراط مستقیم خوانده، و هم دین را، با اینکه این دو عنوان بین همه سبیلها مشترک هستند، پس میتوان گفت مثل صراط مستقیم نسبت به سبیلهاى خدا، مثل روح است نسبت به بدن، همانطور که بدن یک انسان در زندگیش اطوار مختلفى دارد، و در هر یک از آن احوال و اطوار غیر آن انسان در طور دیگر است، مثلا انسان در حال جنین غیر همان انسان در حال طفولیت، و بلوغ، و جوانى، و کهولت و سالخوردگى، و فرتوتى است، ولى در عین حال روح او همان روح است، و در همه آن اطوار یکى است، و با بدن او همه جا متحد است.
و نیز بدن او ممکن است باحوالى مبتلا شود، که بر خلاف میل او باشد و روح او صرفنظر از بدنش آن احوال را نخواهد، و اقتضاى آن را نداشته باشد، بخلاف روح که هیچوقت معرض این اطوار قرار نمىگیرد، چون او مفطور بفطرت خدا است، که بحکم(لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ)، فطریاتش دگرگون نمىشود، و با اینکه روح و بدن از این دو جهت با هم فرق دارند، در عین حال روح آن انسان نامبرده همان بدن او است، و انسانى که فرض کردیم مجموع روح و بدن است.
همچنین سبیل بسوى خدا بهمان صراط مستقیم است، جز اینکه هر یک از سبیلها مثلا سبیل مؤمنین، و سبیل منیبین، و سبیل پیروى کنندگان رسول خداص، و هر سبیل دیگر، گاه میشود که یا از داخل و یا خارج دچار آفتى مىگردد، ولى صراط مستقیم همانطور که گفتیم هرگز دچار این دو آفت نمیشود، چه، ملاحظه فرمودید: که ایمان که یکى از سبیلها است، گاهى با شرک هم جمع میشود هم چنان که گاهى با ضلالت جمع میشود، اما هیچ یک از شرک و ضلالت با صراط مستقیم جمع نمىگردد، پس معلوم شد که براى سبیل مرتبههاى بسیارى است، بعضى از آنهامستقیم زید از صراط مستقیم عمرو امتیاز دارد، بلکه هر دو صراط مستقیم است، بخلاف سبیلها، که هر یک مصداقى از صراط مستقیم است، و لکن با امتیازى که بواسطه آن از سبیلهاى دیگر ممتاز میشود، و غیر او مىگردد، اما صراط مستقیمى که در ضمن این است، عین صراط مستقیمى است که در ضمن سبیل دیگر است، و خلاصه صراط مستقیم با هر یک از سبیلها متحد است.
[مثل صراط مستقیم نسبت به سبیلهاى خدا مثل روح است نسبت به بدن]
هم چنان که از بعضى آیات نامبرده و غیر نامبرده از قبیل آیه:(وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ) و آیه: ((قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، دِیناً قِیَماً مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً)، بگو بدرستى پروردگار من، مرا بسوى صراط مستقیم که دینى است قیم، و ملت حنیف ابراهیم، هدایت فرموده) نیز این معنا استفاده میشود.
چون هم عبادت را صراط مستقیم خوانده، و هم دین را، با اینکه این دو عنوان بین همه سبیلها مشترک هستند، پس میتوان گفت مثل صراط مستقیم نسبت به سبیلهاى خدا، مثل روح است نسبت به بدن، همانطور که بدن یک انسان در زندگیش اطوار مختلفى دارد، و در هر یک از آن احوال و اطوار غیر آن انسان در طور دیگر است، مثلا انسان در حال جنین غیر همان انسان در حال طفولیت، و بلوغ، و جوانى، و کهولت و سالخوردگى، و فرتوتى است، ولى در عین حال روح او همان روح است، و در همه آن اطوار یکى است، و با بدن او همه جا متحد است.
و نیز بدن او ممکن است باحوالى مبتلا شود، که بر خلاف میل او باشد و روح او صرفنظر از بدنش آن احوال را نخواهد، و اقتضاى آن را نداشته باشد، بخلاف روح که هیچوقت معرض این اطوار قرار نمىگیرد، چون او مفطور بفطرت خدا است، که بحکم(لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ)، فطریاتش دگرگون نمىشود، و با اینکه روح و بدن از این دو جهت با هم فرق دارند، در عین حال روح آن انسان نامبرده همان بدن او است، و انسانى که فرض کردیم مجموع روح و بدن است.
همچنین سبیل بسوى خدا بهمان صراط مستقیم است، جز اینکه هر یک از سبیلها مثلا سبیل مؤمنین، و سبیل منیبین، و سبیل پیروى کنندگان رسول خدا ص، و هر سبیل دیگر، گاه میشود که یا از داخل و یا خارج دچار آفتى مىگردد، ولى صراط مستقیم همانطور که گفتیم هرگز دچار این دو آفت نمیشود، چه، ملاحظه فرمودید: که ایمان که یکى از سبیلها است، گاهى با شرک هم جمع میشود هم چنان که گاهى با ضلالت جمع میشود، اما هیچ یک از شرک و ضلالت با صراط مستقیم جمع نمىگردد، پس معلوم شد که براى سبیل مرتبههاى بسیارى است، بعضى از آنهاخالص، و بعضى دیگر آمیخته با شرک و ضلالت است، بعضى راهى کوتاهتر، و بعضى دیگر دورتر است، اما هر چه هست بسوى صراط مستقیم مىرود و بمعنایى دیگر همان صراط مستقیم است، که بیانش گذشت.
و خداى سبحان همین معنا یعنى اختلاف سبیل و راههایى را که بسوى او منتهى میشود و اینکه همه آن سبیلها از صراط مستقیم و مصداق آنند، در یک مثلى که براى حق و باطل زده بیان کرده، و فرموده: ((أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً، فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها، فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً، وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ، ابْتِغاءَ حِلْیَهٍ، أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ، کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ، فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً، وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ، کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ)، خدا آبى از آسمان مىفرستد سیلگیرها هر یک بقدر ظرفیت خود جارى شدند، پس سیل کفى بلند با خود آورد از آنچه هم که شما در آتش بر آن میدمید تا زیورى یا اثاثى بسازید نیز کفى مانند کف سیل هست خدا اینچنین حق و باطل را مثل مىزند که کف بى فائده بعد از خشک شدن از بین مىرود و اما آنچه بحال مردم نافع است در زمین باقى میماند خدا مثلها را اینچنین مىزند). بطورى که ملاحظه مىفرمائید در این مثل ظرفیت دلها و فهمها را در گرفتن معارف و کمالات، مختلف دانسته است، در عین اینکه آن معارف همه و همه مانند باران متکى و منتهى بیک رزقى است آسمانى، در آن مثل یک آب بود، ولى باشکال مختلف از نظر کمى و زیادى سیل در آمد، در معارف نیز یک چیز است، عنایتى است آسمانى، اما در هر دلى بشکلى و اندازهاى خاص در مىآید، که تمامى این بحث در ذیل خود آیه سوره رعد انشاء اللَّه خواهد آمد، و بالآخره این نیز یکى از تفاوتهاى صراط مستقیم با سبل است، و یا بگو: یکى از خصوصیات آنست.
[معنى صراط مستقیم با نتیجه گیرى از مقدمات ذکر شده و با توجه به معنى کلمه مستقیم ]
حال که این هفت مقدمه روشن گردید، معلوم شد که صراط مستقیم راهى است بسوى خدا، که هر راه دیگرى که خلایق بسوى خدا دارند، شعبهاى از آنست، و هر طریقى که آدمى را بسوى خدا رهنمایى مىکند، بهرهاى از صراط مستقیم را دارا است، باین معنا که هر راهى و طریقهاى که فرض شود، بان مقدار آدمى را بسوى خدا و حق راهنمایى مىکند، که خودش از صراط مستقیم دارا و متضمن باشد، اگر آن راه بمقدار اندکى از صراط مستقیم را دارا باشد، رهرو خود را کمتر بسوى خدا مىکشاند، و اگر بیشتر داشته باشد، بیشتر مىکشاند، و اما خود صراط مستقیم بدون هیچ قید و شرطى رهرو خود را بسوى خدا هدایت مىکند، و مىرساند، و بهمین جهت خداى تعالى نام آن را صراط مستقیم نهاد، چون کلمه صراط بمعناى راه روشن است، زیرا از ماده (ص ر ط)گرفته شده، که بمعناى بلعیدن است، و راه روشن کانه رهرو خود را بلعیده، و در مجراى گلوى خویش فرو برده، که دیگر نمىتواند این سو و آن سو منحرف شود، و نیز نمىگذارد که از شکمش بیرون شود.
و کلمه (مستقیم) هم بمعناى هر چیزى است که بخواهد روى پاى خود بایستد، و بتواند بدون اینکه بچیزى تکیه کند بر کنترل و تعادل خود و متعلقات خود مسلط باشد، مانند انسان ایستادهاى که بر امور خود مسلط است، در نتیجه برگشت معناى مستقیم بچیزى است که وضعش تغییر و تخلف پذیر نباشد، حال که معناى صراط آن شد، و معناى مستقیم این، پس صراط مستقیم عبارت میشود از صراطى که در هدایت مردم و رساندنشان بسوى غایت و مقصدشان، تخلف نکند، و صد در صد این اثر خود را به بخشد، هم چنان که خداى تعالى در آیه شریفه: ((فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ، فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ، وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً)، و اما آنهایى که به خدا ایمان آورده و از او خواستند تا حفظشان کند، بزودى خدایشان داخل رحمت خاصى از رحمتهاى خود نموده، و بسوى خویش هدایت مىکند، هدایتى که همان صراط مستقیم است)، آن راهى را که هرگز در هدایت رهرو خود تخلف ننموده، و دائما بر حال خود باقى است، صراط مستقیم نامیده.
به نام خداوند بخشنده مهربان یکی از فضیلت های سوره حمد این است که از ابن عباس نقل شده که گفته هر کس بسم الله الرحمن الرحیم را در هنگام خواندن سوره های قران ترک کند چنان است که یکی از ۱۱۴ آیه از کتاب خدا را ترک کرده است از امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای تعالی سبع المثانی سوال شد آن حضرت در پاسخ فرمود منظور از سبع المثانی سوره حمد است که هفت آیه دارد و بسم الله الرحمن الرحیم یکی از آیات آن است از ابی بن کعب نقل شده است که پیامبر فرمود هر مسلمانی که سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه کسی است که گویا دو ثلث قرآن را خوانده است و به هر زن و مرد مومن صدقه داده است.
شروع میکنیم سوره حمد را از آیه بسم الله الرحمن الرحیم بسیار می شود که مردم عملی را که می کنند و یا میخواهند آغاز آغاز آن کنند عمل خود را با نام عزیزی و یا بزرگی آغاز میکنند تا به این وسیله مبارک و پر اثر شود و آبروی و احترامی به خود بگیرد و همین منظور را در نامگذاری ها رعایت می کنند مثلاً مولودی که برای شان متولد می شود و یا خانه یا موسسهای بنا می کنند به نام محبوبی نام می گذارند تا آن نام با بقایای آن مولود باقی بماند این معنا در کلام خدای تعالی نیز جریان یافته خدای تعالی و کلام خود را به نام خود که عزیزترین نام است آغاز کرده تا آنچه که در کلامش هست مارک او را داشته باشد و مرتبط با نام او باشد و نیز ادبی باشد تا بندگان خود را به آن ادب و مودب کند و بیاموزد تا در اعمال و افعال و گفتار هایش این ادب را رعایت نموده مارک وی را به آن بزند دلیل روایی برای این منظور حدیث مورد اتفاق شیعه و سنی است از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر امری از امور که اهمیتی داشته باشد اگر به نام خدا آغاز نشود ناقص و ابتر میماند و به نتیجه نمی رسد.
در تفسیر المیزان علامه فرمودند که هر سوره ای غرض خاص و معنای خاصی را ایفا می کند زیرا که تا سوره تمام نشود آن غرض نیز تمام نمیشود بنابراین جمله بسم الله در هر یک از سوره ها راجع به آن غرض واحدی است که در خصوص آن سوره تعقیب شده است از بسم الله در سوره حمد راجع به غرضی است که درخصوص این سوره هست و آن معنایی است که از آن به دست می آید و آن هم به خداست اما نه تنها به زبان بلکه به اظهار عبودیت باء در ابتدای بسم الله معنای ابتدائیت را دارد در حقیقت می خواهیم اخلاص در مقام عبودیت و گفتگوی با خدا را به حد کمال برسانیم و بگوییم پروردگارا جمله را با نام تو آغاز می کنم تا این عملم نشانه و مارک تو را داشته باشد.
اما اسم کلمه اسم از ماده سمعه اشتقاق یافته به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان می زدند تا مشخص شود کدام یک از کدام شخص است و ممکن است از کلمه سمو به معنای بلندی باشد مبدا اشتقاقش هر چه باشد کاری نداریم فعلاً آنچه لغت و عرف از لفظ اسم میفهمد دلالت کننده است و معلوم است که لازمه این معنا آن است که اسم غیر از مدلول و مسما است.
اما لفظ جلاله الله اصل آن آلاله بوده که همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذف شده و به صورت الله در آمده است کلمه ممکن است از ماده اله باشد به معنای پرستش و ممکن است از ماده وله باشد به معنای تحیر و سرگردانی کلمه نام برده بر وزن فعال به معنای مفعول یعنی مآلوه است اگر خدای را اله گویند چون مآلوه و معبود است کلمه الله در اثر غلبه استعمال علم یا اسم خاص خدا شده وگرنه قبل از نزول قران این کلمه بر سر زبانها دائر بوده و عرب جاهلیت آن را می شناختند از جمله دلایلی که دلالت می کند که الله اسم علم برای خداست این است که خدای افعالی که از این اسمها انتزاع می شود توصیف می شود ولی با کلمه الله توصیف نمی شوند مثلاً می گوییم الله رحمان است رحیم است ولی عکس آن را نمی گوییم یعنی نمی گوییم رحمان این صفت را دارد که الله است .
اما دو وصف رحمان و رحیم دو صفت هستند که از ماده رحمت اشتغال یافتهاند معنای رحمت صفتی انفعالی است و تاثر خاصی است درونی که قلب هنگام دیدن کسی که فاقد چیزی و یا محتاج به چیزی است که نقص کار خود را تکمیل کند متاثر شده و از حالت پراکندگی به حالت جزم و عزم درآید تا حاجت آن بیچاره را برآورد و نقص او را جبران کند اما این معنا درباره خداوند صادق نیست رحمت در خدای تعالی به معنای تا ثر قلبی نیست بلکه باید نواقص امکانی آن را حذف کرد و باقی مانده را که همان اعطا و افاضه و رفع حاجت حاجتمند است به خدا نسبت داد.
کلمه رحمان صیغه مبالغه است که بر کثرت و بسیاری رحمت دلالت میکند یعنی خداوند کثیرالرحمت است .کلمه رحیم بر وزن فعیل صفت مشبهه است که ثبات و بقا و دوام را می رساند یعنی خداوند دائم الرحمه است بنابراین مناسب با کلمه رحمان این است که دلالت کند بر رحمت کثیری که شامل عموم موجودات و انسان ها از مومنین و کافرین میشود و در مورد کلمه رحیم مناسب تر آن است که بر نعمت دائمی و رحمت ثابت و باقی و دلالت کند رحمتی که تنها به مومن افاضه میکند و در عالمی افاضه میکند که فناناپذیر است و آن عالم آخرت است.
◀️تفسیرنور
«۲» الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
سپاس و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.
نکته ها
«ربّ» به کسى گفته مىشود که هم مالک وصاحب چیزى است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد.
خداوند هم صاحب حقیقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستى حرکت تکاملى دارد و در مسیرى که خداوند معیّن کرده، هدایت مىشود.
علاوه بر سوره حمد، چهار سورهى انعام، کهف، سبأ وفاطر نیز با جمله «الْحَمْدُ لِلَّهِ» آغاز گردیده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «رَبِّ الْعالَمِینَ» آمده است.
مفهوم حمد، ترکیبى از مفهوم مدح و شکر است. انسان در برابر جمال و کمال و زیبایى، زبان به ستایش و در برابر نعمت و خدمت واحسان دیگران، زبان به تشکّر مىگشاید.
خداوند متعال به خاطر کمال و جمالش، شایستهى ستایش وبه خاطر احسانها و نعمتهایش، لایق شکرگزارى است.
«الحمد لله»، بهترین نوع تشکّر از خداوند است. هر کس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستایشى از هر کمال و زیبایى دارد، در حقیقت سرچشمهى آن را ستایش مىکند. البتّه حمد خداوند منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنکه به امر خداوند و در خط و مسیر او باشد.
خداوند، پروردگار همهى آفریدههاست. «وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» «۱» آنچه در آسمانها و زمین و میان آنهاست، پروردگارشان اوست. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا» «۲» حضرت على علیه السلام مىفرماید: «من الجمادات والحیوانات»؛ او پروردگار جاندار و بىجان است. «له الخلق والامر تبارکالله رب العالمین» هم آفرینش از اوست و هم ادارهى آن، و او مربى و پرورش دهندهى همه است. «۱»
«۱». انعام، ۱۶۴٫
«۲». شعراء، ۲۴٫
جلد ۱ – صفحه ۲۷
مراد از «عالمین» یا فقط انسانها هستند، مانند آیه ۷۰ سوره حجر که قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ» آیا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نکردیم؟ و یا مراد همهى عوالم هستى است. «عالَم» به معناى مخلوقات و «عالَمین» به معناى تمام مخلوقات نیز استعمال شده است. از این آیه فهمیده مىشود که تمام هستى یک پروردگار دارد و آنچه در جاهلیت و در میان بعضى از ملّتها اعتقاد داشتند که براى هر نوع از پدیدهها خدایى است و آن را مدبّر و ربّ النّوع آن مىپنداشتند، باطل است.
پیام ها
۱- همه ستایشها براى اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «۲»
۲- خداوند در تربیت و رشد هستى اجبارى ندارد. زیرا حمد براى کارهاى غیر اجبارى است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
۳- همه هستى زیباست و تدبیر همه هستى نیکوست. زیرا حمد براى زیبایى و نیکویى است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
۴- دلیل ستایش ما، پروردگارى اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»
۵- رابطهى خداوند با مخلوقات، رابطهى دائمى و تنگاتنگ است. «رَبِّ الْعالَمِینَ» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مىکند و مىرود، ولى مربّى باید هر لحظه نظارت داشته باشد.)
۶- همهى هستى، تحت تربیت خداوند یکتاست. «رَبِّ الْعالَمِینَ»
۷- امکان رشد و تربیت، در همهى موجودات وجود دارد. «رَبِّ الْعالَمِینَ»
۸- خداوند هم انسانها را با راهنمایى انبیا تربیت مىکند، (تربیت تشریعى) و هم جمادات ونباتات وحیوانات را رشد وپرورش مىدهد. (تربیت تکوینى)
«۱». تفسیر نورالثقلین.
«۲». الف ولام در «الْحَمْدُ» به معناى تمام حمد و جنس ستایش است.
جلد ۱ – صفحه ۲۸
«رَبِّ الْعالَمِینَ»
۹- مؤمنان در آغاز کتاب (قرآن) با نیایش به درگاه خداوند متعال، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» مىگویند و در پایان کار در بهشت نیز، همان شعار را مىدهند که «آخر دعواهم أن الحمدللّه ربّ العالمین» «۱»
معانی کلمات آیه
«بِسْمِ»: فراهم آمده است از (بِ) و (اِسْمِ). یعنی: کارم را با نام خدا آغاز میکنم؛ نه به نام چیز دیگری، و نه به فرمان دل یا کس دیگری. واژه (اِسْم) از ماده (سُمُوّ) به معنی عُلُوّ، یا (وسم) به معنی علامت و نشانه است. «اللهِ»: اسم خاصّ است برای خدا. اصل آن (إِلاه) بوده و مصدری است بر وزن (فِعال) به معنی مفعول، یعنی (مَأْلُوه) به معنی معبود میباشد. همان گونه که مصدر (خَلْق) به معنی مخلوق است. «الرَّحْمنِ»: دارای مهر فراوان. «الرَّحِیمِ»: دارای مهر همیشگی.
بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
نکته ها
در میان اقوام و ملل مختلف، رسم است که کارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خویش که مورد احترام و علاقه ى آنهاست، شروع مى کنند تا آن کار میمون و مبارک گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحیح یا فاسد خویش عمل مى کنند. گاهى به نام بت ها وطاغوت ها وگاهى با نام خدا و به دست اولیاى خدا، کار را شروع مى کنند. چنانکه در جنگ خندق، اوّلین کلنگ را رسول خدا صلى الله علیه وآله بر زمین زد. (۶)
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم سر آغاز کتاب الهى است. بسم اللَّه نه تنها در ابتداى قرآن، بلکه در آغاز تمام کتاب هاى آسمانى بوده است. در سر لوحه ى کار و عمل همه ى انبیا بسم اللَّه قرار داشت. وقتى کشتى حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد، نوح علیه السلام به یاران خود گفت: سوار شوید که بسم اللَّه مجریها و مرسیه (۷) یعنى حرکت و توقّف این کشتى با نام خداست. حضرت سلیمان علیه السلام نیز وقتى ملکه سبا را به ایمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله ى بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم (۸) آغاز نمود.
حضرت على علیه السلام فرمود: بسم اللَّه، مایه برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامى است. همچنین آن حضرت به شخصى که جمله ى بسم اللَّه را مى نوشت، فرمود: جَوِّده آنرا نیکو بنویس. (۹)
بر زبان آوردن بسم اللَّه در شروع هر کارى سفارش شده است؛ در خوردن و خوابیدن ونوشتن، سوارشدن بر مرکب ومسافرت وبسیارى کارهاى دیگر. حتّى اگر حیوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و این رمز آن است که خوراک انسان هاى هدف دار و موحّد نیز باید جهت الهى داشته باشد.
در حدیث مى خوانیم: بسم اللَّه را فراموش نکن، حتّى در نوشتن یک بیت شعر. و روایاتى در پاداش کسى که اوّلین بار بسم اللَّه را به کودک یاد بدهد، وارد شده است. (۱۰)
سؤال: چرا در شروع هر کارى بسم اللَّه سفارش شده است؟
پاسخ: بسم اللَّه آرم ونشانه ى مسلمانى است وباید همه کارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همانگونه که محصولات و کالاهاى ساخت یک کارخانه، آرم و علامت آن کارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزیى باشد یا کلّى. مثلاً یک کارخانه چینى سازى، علامت خود را روى تمام ظروف مى زند، خواه ظرف هاى بزرگ باشد یا ظرف هاى کوچک. یا اینکه پرچم هر کشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان هاى آن کشور است و هم بر فراز کشتى هاى آن کشور در دریاها، و هم بر روى میز ادارى کارمندان.
سؤال: آیا بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم آیه اى مستقل است؟
پاسخ: به اعتقاد اهل بیت رسول اللّه علیهم السلام که صد سال سابقه بر سایر رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز عصمت و پاکى آنها به صراحت بیان شده است، آیه بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم آیه اى مستقل و جزء قرآن است. فخر رازى در تفسیر خویش شانزده دلیل آورده که بسم اللَّه جزء سوره است. آلوسى نیز همین اعتقاد را دارد. در مسند احمد نیز بسم اللَّه جزء سوره شمرده شده است. (۱۱) برخى از افراد که بسم اللَّه را جزء سوره ندانسته و یا در نماز آن را ترک کرده اند، مورد اعتراض واقع شده ا ند. در مستدرک حاکم آمده است: روزى معاویه در نماز بسم اللَّه نگفت، مردم به او اعتراض نمودند که أسرقت أم نَیستَ، آیه را دزدیدى یا فراموش کردى؟! (۱۲)
امامان معصوم علیهم السلام اصرار داشتند که در نماز، بسم اللَّه را بلند بگویند. امام باقر علیه السلام در مورد کسانى که بسم اللَّه را در نماز نمى خواندند و یا جزء سوره نمى شمردند، مى فرمود: سَرقوا اکرم آیه (۱۳) بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بیهقى در ضمن حدیثى آمده است: چرا بعضى بسم اللَّه را جزء سوره قرار نداده اند! (۱۴)
شهید مطهّرى قدس سره در تفسیر سوره حمد، ابن عباس، عاصم، کسایى، ابن عمر، ابن زبیر، عطاء، طاووس، فخررازى وسیوطى را از جمله کسانى معرّفى مى کند که بسم اللَّه را جزء سوره مى دانستند.
در تفسیر قرطبى از امام صادق علیه السلام نقل شده است: بسم اللَّه تاج سوره هاست. تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) بسم اللَّه نیامده و این به فرموده حضرت على علیه السلام به خاطر آن است که بسم اللَّه کلمه امان و رحمت است، واعلام برائت از کفّار و مشرکین، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نیست. (۱۵)
سیماى بسم اللّه
۱- بسم اللَّه نشانگر رنگ وصبغه ى الهى وبیانگر جهت گیرى توحیدى ماست. (۱۶)
۲- بسم اللَّه رمز توحید است وذکر نام دیگران به جاى آن رمز کفر، و قرین کردن نام خدا بانام دیگران، نشانه ى شرک. نه در کنار نام خدا، نام دیگرى را ببریم ونه به جاى نام او. (۱۷)
۳- بسم اللَّه رمز بقا ودوام است. زیرا هرچه رنگ خدایى نداشته باشد، فانى است. (۱۸)
۴- بسم اللَّه رمز عشق به خدا وتوکّل به اوست. به کسى که رحمن و رحیم است عشق مى ورزیم و کارمان را با توکّل به او آغاز مى کنیم، که بردن نام او سبب جلب رحمت است.
۵ – بسم
اللَّه رمز خروج از تکبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است.
۵- بسم اللَّه گام اوّل در مسیر بندگى و عبودیّت است.
۶- بسم اللَّه مایه ى فرار شیطان است. کسى که خدا را همراه داشت، شیطان در او مؤثّر نمى افتد.
۸ – بسم اللَّه عامل قداست یافتن کارها و بیمه کردن آنهاست.
۱۰- بسم اللَّه ذکر خداست، یعنى که خدایا من تو را فراموش نکرده ام.
۱۱- بسم اللَّه بیانگر انگیزه ماست، یعنى خدایا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوت ها ونه جلوه ها و نه هوس ها.
۱۲- امام رضا علیه السلام فرمود: بسم اللَّه به اسم اعظم الهى، از سیاهى چشم به سفیدى آن نزدیک تر است. (۱۹)
پیام ها :
۱- بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم در آغاز سوره، رمز آن است که مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
۲- بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم در آغاز کتاب، یعنى هدایت تنها با استعانت از او محقّق مى شود. (۲۰)
۳- بسم اللَّه کلامى که سخن خدا با مردم وسخن مردم با خدا، با آن شروع مى شود.
۴- رحمت الهى همچون ذات او ابدى و همیشگى است. اللَّه الرّحمن الرّحیم
۵ – بیان رحمت الهى در قالب هاى گوناگون، نشانه ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب رحمن، هم قالب رحیم) الرّحمن الرّحیم
۵- شاید آوردن کلمه رحمن و رحیم در آغاز کتاب، نشانه این باشد که قرآن جلوه اى از رحمت الهى است، همانگونه که اصل آفرینش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست. الرّحمن الرّحیم
توضیح :
سیماى سوره حمد
سوره ى حمد که نام دیگرش فاتحه الکتاب است، هفت آیه دارد (۱) وتنها سوره اى است که بر هر مسلمانى واجب است حدّاقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است. لاصلاه الاّ بفاتحه الکتاب (۲)
بنا به روایت جابربن عبداللّه انصارى از رسول اکرم صلى الله علیه وآله: این سوره بهترین سوره هاى قرآن است. و به نقل ابن عباس؛ سوره ى حمد اساس قرآن است. در حدیث نیز آمده است: اگر هفتاد مرتبه این سوره را بر مرده خواندید و زنده شد، تعجّب نکنید. (۳)
از نامگذارى این سوره به فاتحه الکتاب، معلوم مى شود که تمام آیات قرآن در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله جمع آورى شده و به صورت کتاب در آمده است و به امر ایشان این سوره در آغاز و شروع کتاب )قرآن) قرار گرفته است.
همچنین در حدیث ثقلین مى خوانیم که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: انّى تارک فیکم الثقلَین کتاب اللَّه و عترتى (۴) من دو چیز گرانبها در میان شما مى گذارم، کتاب خدا و خاندانم. از این حدیث نیز معلوم مى شود که آیات الهى در زمان پیامبر صلى الله علیه وآ له به صورت کتاب اللّه جمع آورى شده و به همین نام در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.
آیات سوره ى مبارکه فاتحه، اشاراتى در باره ى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاکمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین به ادامه ى راه اولیاى خدا، ابراز علاقه واز گمراهان و غضب شدگان اعلام بیزارى و انزجار شده است.
سوره ى حمد – همانند خود قرآن – مایه ى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بیمارى هاى روحى. (۵)
درسهاى تربیتى سوره ى حمد
قبل از تفسسیر سوره حمد سیمایى از درسهاى این سوره را ترسیم نموده و در صفحات بعد به شرح آن مى پردازیم؛
۱- انسان در تلاوت سوره ى حمد با بسم اللَّه از غیر خدا قطع امید مى کند.
۲- با ربّ العالمین و مالک یوم الدین احساس مى کند که مربوب و مملوک است و خودخواهى و غرور را کنار مى گذارد.
۳- با کلمه عالمین میان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى کند.
۴- با الرّحمن الرّحیم خود را در سایه لطف او مى داند.
۵ – با مالک یوم الدین غفلتش از آینده زدوده مى شود.
۵- با گفتن ایّاک نعبد ریا و شهرت طلبى را زایل مى کند.
۶- با ایّاک نستعین از ابرقدرت ها نمى هراسد.
۸ – از انعمت مى فهمد که نعمت ها به دست اوست.
۹- با اهدن رهسپارى در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست مى کند.
۱۰- در صراط الّذین انعمت علیهم همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مى کند.
۱۱- با غیر المغضوب علیهم و لا الضّالّین بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى دارد.
۱-بحار، ج ۲۰ ص ۲۱۸٫
۲-هود، ۴۱٫
۳-نمل، ۳۰٫
۴-کنزالعمّال، ح ۲۹۵۵۸٫
۵-تفسیربرهان، ج ۱، ص ۴۳٫
۶-مسند احمد، ج ۳، ص ۱۷۷ و ج ۴، ص ۸۵٫
۷-مستدرک، ج ۳، ص ۲۳۳٫
۸-بحار، ج ۸۵، ص ۲۰٫
۹-سنن بیهقى، ج ۲، ص ۵۰٫
۱۰-تفسیر مجمع البیان و فخررازى.
۱۱-امام رضا علیه السلام مى فرماید: بسم اللَّه یعنى نشان بندگى خدا را بر خود مى نهم. تفسیر نورالثقلین.
۱۲-نه فقط ذات او، بلکه نام او نیز از هر شریکى منزّه است؛ سبّح اسم ربّک الاعلى حتّى شروع کردن کار به نام خدا و محمد صلى الله علیه وآله ممنوع است. اثبات الهداه، ج ۷، ص ۴۸۲٫
۱۳-کلّ شى ء هالک الاّ وجهه قصص، ۸۸٫
۱۴-تفسیر راهنما.
۱۵-شاید معناى اینکه مى گویند: تمام قرآن در سوره حمد، و تمام سوره حمد در بسم اللَّه، و تمام بسم اللَّه در حرف (باء( خلاصه مى شود، این باشد که آفرینش هستى و هدایت آن، همه با استمداد از اوست. چنانکه رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز با نام او آغاز گردید.
۱۶-عدد هفت، عدد آسمان ها، ایّام هفته، طواف، سعى بین صفا ومروه و پرتاب سنگ به شیطان نیز مى باشد.
۱۷-مستدرک، ج ۴، ح ۴۳۶۵٫
۱۸-بحار، ج ۹۲، ص ۲۵۷٫
۱۹-بحار، ج ۲، ص ۱۰۰٫
۲۰-علاّمه امینى قدس سره در تفسیر فاتحه الکتاب، روایات زیادى را در این زمینه نقل نموده است.
دیدگاهتان را بنویسید