بحث (۱) تحریف قرآن:
مسلمانان از شیعه و سنی معتقدند که قرآن کریم به همان شکلی که بر پیامبر اکرم نازل شده، بدون کم و زیاد، حفظ گردیده و «تحریف» نشده است. این اعتقاد متکی به ادله مختلف عقلی و نقلی (از قرآن و روایات) و شواهد تاریخیِ اهتمام مسلمانان به حفظ قرآن است. تحریف در لغت و اصطلاح
«تحریف» مصدر باب تفعیل از ریشه «حرف» است. معناى اصلى «حرف» را لبه، جانب، کناره و مرز دانستهاند. بر اساس این معنا، تحریف، به حاشیه بردن معناى لفظ و ایجاد نوعى دگرگونى و انحراف در مقصود گوینده است. دگرگونى یاد شده مىتواند از طریق جا به جا کردن واژهها، اعراب آنها، تغییر ساختار جملهها یا تفسیر نادرست آنها باشد.
برخى هم «تحریف» را به تغییر و تبدیل که جامعتر است، معنا کردهاند، با این تفاوت که در تحریف سعى بر القاى خلاف مقصود است. تحریف بر دگرگون ساختن سخنان شفاهى نیز اطلاق مىشود و اختصاص به سخنان مکتوب ندارد.
اما «تحریف» اصطلاحا از مباحث مهم کلامى است که به راهیابى تغییر در کتب آسمانى و یا عدم آن مىپردازد. این بحث در فرهنگ اسلامى به طور خاص درباره کتاب مقدس (عهد قدیم و جدید) و قرآن کریم مطرح مىشود.
همه اقسام تحریف را مىتوان در دو دسته اصلى قرار داد: لفظى و معنوى.
تحریف لفظى، تصرّف در ساختار الفاظ و عبارات است. تحریف معنوى، تفسیر و تأویل نادرست از لفظ و عبارت است، که برخلاف مقصود گوینده و اغلب بدون استناد به قواعد فهم درست کلام و بر اساس رأى شخصى و با انگیزههاى خاص صورت مىپذیرد.
تحریف لفظى خود داراى اقسامى است:
تحریف به فزونى؛ یعنى افزودن کلمه یا جملهاى به سخن و متن اصلى.
تحریف به کاهش؛ یعنى حذف بخشى از حروف، واژهها یا جملات متن.
تحریف به تبدیل و جابهجایى؛ که در آن کلماتى جایگزین واژههاى مترادف یا غیر مترادف مىشود، به گونهاى که معنا را مخدوش کند.
تحریف در لحن و گویش؛ که همان تغییر در حرکات و نحوه اداى واژگان است، به گونهاى که معناى اصلى کلمه فهمیده نشود.
واژه «تحریف» به شکل مصدر در قرآن نیامده است؛ ولى آیات متعددی به انواع تحریف در آموزههاى دینى اهل کتاب ناظر است. از جمله این آیات، آیاتى هستند که با کاربرد واژگان هم خانواده با «تحریف»، نمونههایى از تحریف گرى در آموزهها و سخنان دینى و الهى، به ویژه از سوى یهود را گزارش مىکنند؛ مانند آیه «منَ الَّذِینَ هادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ…».[۱]
بر اساس آنچه گفته شد بیشتر مفسّران و قرآنپژوهان نخستین و معاصر، کتاب مقدس را تحریف شده و فاقد ساختار وحیانى دانسته و بر این باورند که افزون بر تحریف معنوى، انواع تحریف لفظى نیز در آن راه یافته است. این گروه از صاحب نظران در اثبات ادعاى خویش افزون بر آیات بررسى شده، به مواردى همچون اختلاف نسخههاى سهگانه عبرى، سُریانى و یونانى عهد قدیم، تاریخ تدوین، عدم تواتر و نگارش آن قرنها پس از حضرت موسى علیه السلام، نگارش اناجیل به دست ۴ تن و اختلاف آنها با یکدیگر، نامعقول و توجیهناپذیر بودن بخشى از آموزههاى کتاب مقدس و… اشاره کرده اند.
مسلمانان اعتقاد دارند که هیچ یک از انواع تحریف به ساحت قرآن راه نیافته است. تا جایی که عالم گرانقدر شیعه، علامه حسن زاده آملی در این مورد می گوید: در قرآن کریم به هیچ وجه و هیچ نحو تحریفی نشده است. این قرآن بین دفّتین که اول آن فاتحه و آخر آن ناس است، همانی است که بر پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله و سلم انزالاً و تنزیلاً وحی شده است، و ترتیب سور و آیات، همه به فرمان حق سبحانه است و اگر کسی خلاف این حکم را مدعی است، علاوه بر این که رساله ای در ردّ آن نوشته ام و براهین قاطعه آورده ام، با چنان کس به مباهله حاضرم.[۲]
ادله عدم تحریف قرآن
ادله عقلی
دلیل اول بر عدم وقوع تحریف در قرآن با عقل ثابت می شود که به دو بیان قابل طرح است:[۳]
ضرورت اتمام حجّت:
ضرورت ابلاغ احکام الهى و اتمام حجت بر مردم از برنامههاى رسالت پیامبران است که قرآن بر آن تأکید کرده و خداوند بر اساس چنین حکمتى است که پیامبران را براى هدایت و ابلاغ پیام هاى الهى به سوى مردم گسیل داشته است و کتاب هاى آسمانى نیز چنین وظیفهاى را برعهده دارند؛ یعنى با ابلاغ اوامر و نواهى خداوند، حجت را بر مردم تمام مىکنند. از سوى دیگر، قرآن در مقایسه با سایر کتاب هاى آسمانى دو ویژگى منحصر به فرد دارد؛ یکى جهانى و همگانى بودن؛ و دیگرى جاودانگى و همیشگى بودن. و خاتمیت رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عدم امکان نسخ آن با دین یا کتاب آسمانى دیگر، همگی مبین جاودانگى قرآن است.
با چنین فرضى مىبایست قرآن، افزون بر عصر نزول، تمام اعصار تا قیامت، ابلاغگرى پیام هاى خداوند و حیثیت حجت بودن خود را حفظ کند؛ زیرا تنها در این صورت است که وظیفه هدایتگرى را به انجام رسانده و حکمت رسالت جاوید پیامبر صلی الله علیه و آله که کامل شدن حجت بر جهانیان است، تحقق یافته است.
حال اگر کسى تحریف قرآن را هر چند به معناى کاستى در آیات قرآن، محتمل بداند و برایش دلیل اقامه کند، حجیت قرآن را مخدوش ساخته و حیثیت هدایتگرى آن را زیر سؤال برده است؛ چون قرآنى حجت کامل بر مردم است که به طور کامل به مردم رسیده باشد و با احتمال تحریف فى الجمله، بخشى از پیام هاى هدایتگر الهى از آن حذف مىشود و با سقوط بخشى از حجت، همه آن از اعتبار ساقط خواهد شد؛ زیرا فرض آن بود که حجت بدون نقص و کاستى به مردم رسیده است و تنها در این صورت است که امر تکلیف و نظام پاداش و کیفر به صورت جامع شکل گرفته است. بنابراین با احتمال تحریف، نه تنها حجیت قرآن و کامل بودن حجت خدا بر مردم زیر سؤال مىرود؛ بلکه دوام نبوت و استمرار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مورد اشکال خواهد بود و در نتیجه براى تکمیل حجت بر مردم، بر خداوند لازم بود که همانند امت هاى پیشین پیامبرى جدید و کتابى نو، کامل و جامع حجیت براى مردم ارائه کند؛ در حالى که چنین امرى قطعاً پس از رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منتفى است.
بر این اساس از نظر عقل برهانى، خاتمیت رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با عدم امکان راهیابى هر گونه تحریف در قرآن – براى بقاء اصل اتمام حجت بر مردم و هدایتگرى آن -، ملازمه کامل دارد. رابطه اعجاز قرآن با عدم تحریف:
اعجاز قرآن با ادلّه خاص خودش نظیر هماوردطلبى قرآن (تحدّی) اثبات مىگردد و امرى مسلم میان تمام مسلمانان است. رابطه اعجاز قرآن با تحریفناپذیرى آن با برهان عقلى اثباتپذیر است؛ یعنى عقل حکم مىکند که اگر اعجاز قرآن امرى مسلّم باشد که هست، این کتاب مىبایست ضرورتاً دچار هیچگونه تحریف به فزونى یا کاستى نشده باشد و پذیرش احتمال تحریف به معناى نفى اعجاز آن است.
تبیین این ملازمه چنین است: درستى تحریف به زیادى، معنایش آن است که اشخاصى توانستهاند سورهاى همسان با قرآن بیاورند و این همسانى به گونهاى است که نمىشود این بخش فزونى را از قرآن تشخیص داد. ارائه آیات و سورهها در این سطح از همسانى به معناى فروپاشى تحدّى و نتیجهاش ساقط شدن اعجاز قرآن است که قطعا محال است؛ زیرا هیچ کس در طول تاریخ نتواسته است کلامی همانند آیات قرآن بیاورد.
ادله نقلی
یکی دیگر از مستندات قائلین به عدم تحریف است که در آیات و روایات مختلف بیان شده است،[۴] از جمله:
آیات دالّ بر عدم تحریف قرآن:
آیه اول: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛[۵] همانا ما ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم و به یقین آن را حفظ خواهیم نمود.
این آیه به صراحت دلالت دارد که قرآن از تحریف محفوظ مانده و تا ابد نیز مصون خواهد ماند و خداوند در برابر تحریف کنندگان از کتاب خود دفاع خواهد کرد. جباران و ستمگران نخواهند توانست، دست خیانت به سوى قرآن ببرند و آن را بازیچه قرار دهند و به دلخواه خود در آن تغییر و تبدیل به وجود بیاورند.
آیه دوم: «وَ إِنَّهُ لَکتابٌ عَزِیزٌ. لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمِیدٍ»؛[۶] و این قرآن، کتابى است قطعاً شکست ناپذیر است و هیچ گونه باطلى نه از پیشرو و نه از پشت سر به سراغ آن نمىآید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایستهی ستایش، نازل شده است.
این آیه شریفه، قرآن مجید را از انواع و اقسام باطل، پاک و آن را از ساحت مقدس قرآن، دور معرفى مىکند؛ زیرا اگر در کلامى، نفى متوجه طبیعت و موجودیت چیزى گردد، تمام افراد و مصادیق آن را نفى خواهد کرد و این آیه هم نیز طبیعت بطلان را از دامن مقدس قرآن زدوده و نفى کرده است. بنابراین هیچ گونه بطلان که تحریف نیز یکى از مصادیق آن است، نمىتواند به ساحت قدس قرآن راه یابد.
آیه سوم: «یرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَاللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»؛[۷] مىخواهند نور خدا را با دهانشان (سخنان خویش) خاموش کنند، ولى خداوند نمىگذارد تا این که نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید.
از این آیه مىتوان براى اثبات پیراستگى قرآن از تحریف بهره گرفت؛ زیرا خداى سبحان قرآن را نور معرفى کرده است؛ «قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُبِینٌ»[۸] و آیه مزبور از اراده بدخواهان نسبت به قرآن حکایت دارد و یکى از برجستهترین نمونه اراده بدخواهان، از بین بردن قرآن است که با شیوههاى مختلف دنبال شده است. نابود کردن اساس قرآن و تحریف آن به منظور بر جاى گذاشتن کتابى تحریف شده و نامعتبر، یکى از این شیوههاست. آنان همان گونه که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیشنهاد کردند که قرآن را تغییر دهد، خود نیز تلاش مىکردند که قرآن را تغییر دهند یا با آوردن کتابى همسان با آن معارضه کنند و همه این ها مصادیق اطفاء نور الهى است.
بر اساس این آیه، دشمنان قرآن مىخواهند نور خداوند را خاموش کنند، خداوند در پاسخ آنان مىتوانست بگوید که قرآن بسان نور خورشید است که انسان قادر به خاموش کردن آن نمىباشد لیکن چنین تعبیرى را روا ندانست؛ زیرا نور خورشید نیز یک روز خاموش مىشود؛ «إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ».[۹] اما نور قرآن هرگز خاموش نخواهد شد؛ از این رو از قرآن به نور خداوند یاد نمود و این همان نورى است که حتى پس از خاموش شدن نور خورشید، منور خواهد ماند. بنابراین با بکار بردن تعبیر نور خداوند درباره قرآن خواست به کافران تفهیم کند که آنان هرگز قادر به تحقق آرمان خود نخواهند بود.[۱۰]
روایات:
روایات مشهور ثقلین که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است، از دیگر ادله نقلی است که بر عدم تحریف قرآن دلالت دارد. منظور از اخبار ثقلین، گروه احادیثى است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در این احادیث، عترت یعنى اهل بیت علیهم السلام و قرآن را جانشین خود معرفى فرموده و این که این دو ثقل، غیرقابل انفکاک از یکدیگرند و بر مسلمانان فرض و واجب است که از آن دو پیروى کنند و آنها را از هم جدا نسازند. این گونه روایات از طریق شیعه و سنى به طور فراوان نقل شده است، لذا با مضمون این احادیث به دو شکل و طریق مىتوان بر عدم تحریف قرآن استدلال نمود:[۱۱]
شکل اول استدلال:
قائل شدن به تحریف قرآن مستلزم این است که امت اسلامى نتواند به قرآن تمسک جوید و از آن پیروى کند؛ زیرا در صورت تحریف، قسمتى از قرآن از بین رفته و از حجیت و مدرک بودن ساقط شده است، در صورتى که وجوب تبعیت از قرآن و تمسک به آن – که صریح اخبار ثقلین است – تا روز قیامت باقى و پابرجاست. از این مطلب نتیجه می گیریم که قول به تحریف، باطل مىباشد.
شکل دوم استدلال:
شکل و راه دوم در استدلال با اخبار ثقلین بر عدم تحریف قرآن، این است که اعتقاد به تحریف قرآن موجب سقوط قرآن از حجیت و اعتبار است. لذا کسانى که به تحریف قائل هستند در تمسک نمودن به قرآن موجود باید به ائمه هدى علیهم السلام مراجعه نموده، در صورت تأیید و امضاى آنان می توانند از قرآن فعلى تبعیت کنند و به عبارت سادهتر: در صورت وقوع تحریف، حجیت و اعتبار قرآن موجود موقوف و منوط بر امضاى اهل بیت علیهم السلام خواهد بود. ولى از اخبار متواتر «ثقلین» چنین برمىآید که خود قرآن یک حجت و مدرک مستقل و یکى از دو مرجع اصیل اسلامى است، یکى قرآن و دیگرى اهل بیت علیهم السلام که از این دو مدرک باید مستقلاً پیروى شود و از آن روایت چنین استفاده مىشود که قرآن، ثقل اکبر و بزرگترین حجت است و اهل بیت علیهم السلام نیز ثقل اصغر می باشد؛ بنابراین چگونه ممکن است که قرآن را از حجیت استقلالى بیاندازیم و حجت بودن آن را به اهل بیت علیهم السلام، یعنى «ثقل اصغر» متوقف سازیم؟! اللّه» در میانشان فاصله باشد، نوشتم و در کنار سورههاى بزرگ قرار دادم.
طبرانى و ابن عساکر از شعبى نقل کردهاند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله شش نفر از انصار، قرآن را جمع آورى کرده بودند: ابى بن کعب، زید بن ثابت، معاذ بن جبل، ابو درداء، سعد بن عبید و ابوزید و علاوه بر آنان مجمع بن جاریه نیز به جز دو یا سه سوره، همه قرآن را ضبط کرده بود.
قتاده نقل مىکند که از انس بن مالک پرسیدم در دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسى قرآن را جمعآورى کرده بود؟ گفت: چهار تن که همه آنها از «انصار» بودند: ابى ابن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابو زید.
مسروق مىگوید: روزى عبداللّه بن عمر از عبداللّه بن مسعود یاد کرد، سپس گفت: من تا زنده هستم او را دوست خواهم داشت؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مىفرمود: قرآن را از چهار نفر فراگیرد: عبداللّه بن مسعود، سالم، معاذ و ابى بن کعب.
نسائى با سند صحیح از عبداللّه بن عمر نقل مىکند که گفت: من قرآن را جمع آورى کرده بودم و هر شب یک بار مىخواندم و چون این جریان به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، فرمود: آن را آرام و با حوصله و هر ماه یک بار بخوان!
بنابراین اهتمام مسلمانان به حفظ و حراست قرآن به حدى بود که اگر جزئى از قرآن کم مىشد همه دانسته و به مقابله برمىخاستند.[۱۴] در تفسیر خازن تألیف محمد بن ابراهیم بغدادى صوفى مىخوانیم که کلمات فلان سوره هزار و هشتصد و سى و دو، و حروف آن نه هزار و نود و نه است. این شمارش، اهتمام مسلمین را به قرآن مجید نشان مىدهد.[۱۵] فرید وجدى در دائره المعارف اهتمام مسلمین را در حفظ و تألیف و تعلیم قرآن دلیل عدم تحریف آن دانسته و گوید اهتمامی که مسلمین بر قرآن داشتند، احتمال نقصان آن را از میان برمی دارد.
این همان دلیل متقنى است که سید مرتضی علم الهدى بنابر آنچه در مقدمه مجمع البیان است به آن تمسّک جسته و گفته: «علم به صحت قرآن مانند علم به وجود شهرها و وقایع بزرگ است و علماء مسلمین در حفظ و حمایت آن کوشیدهاند، چطور ممکن است که با آن عنایت صادقه و ضبط شدید تغییرى یا نقصانى در آن راه یابد؟».
علامه طباطبائى نیز در کتاب «قرآن در اسلام» در این زمینه فرموده: «آیات قرآنى در دست عامه مسلمانان بود و براى نگهدارى آنچه داشتند کمال جدیت را به خرج می دادند، علاوه بر آن گروه زیادى از صحابه و تابعین قاری قرآن بودند و کارى جز آن نداشتند و جمع آورى قرآن در یک مصحف جلو چشم همه انجام می گرفت و همگان مصحفى را که آماده نموده در دسترسشان گذاشتند، پذیرفتند و نسخه هائى از آن برداشتند و ردّ و اعتراض نکردند».
امام على علیه السلام با این که خودش قرآن مجید را به ترتیب نزول جمع آورى کرده بود و به مردم نشان داده بود، مصحف دائر را پذیرفت.[۱۶]
دیدگاهتان را بنویسید