طنز در قرآن


نویسنده : مروتی،سهراب
نویسنده : ذوالفقاری فر،قدرت
چکیده
چکیده‬‬‬‬ ‫طنز، یکی از گونه های پویای هنری است که کاربرد آن، در اصلاح ‬‬‬‬ ‫نابسامانی های جامعه های بشری، قابل توجه است. از آنجا که فلسفۀ نزول‬‬‬‬ ‫کلام وحی، هدایت و اصلاح است، قرآن، این هنر بی رقیب ربانی که هنر‬‬‬‬ ‫فصاحت و بلاغت کلام الم از ینبوع زاللش آب میخورد، گاهی از این شیوۀ‬‬‬‬ ‫مؤثر برای انذار بهره گرفته است تا شاید آنان که زبان جد، بیدارشان‬‬‬‬ ‫نمیکند، بیان طنز، هشیارشان کند. در این مقاله، درپی آن بودهایم که ضمن‬‬‬‬ ‫بیان تعریفی دقیق و جامع از طنز، شاخصهای طنز مطلوب را ازنظر قرآن‬‬‬‬ ‫کریم تبیین کنیم و با بیان دیدگاه مفسران دربارۀ ویژگیهای طنز در قرآن‬‬‬‬ ‫کریم، کاربرد آن را در آیههای قرآنی استخراج کنیم و درنهایت، جلوههای‬‬‬‬ ‫رایج در طنز را که در چهار قالب طنز ازطریق تهکم، تمثیل، تشبیه به‬‬‬‫حیوانات و کنایۀ تعریضیه دستهبندی شدهاند، با استنادهای دقیق تفسیری در‬‬‬‬ ‫فرایندهای متنوع قرآنی تحلیل کنیم. در پایان، به این نتیجه رسیدهایم که‬‬‬‬ ‫هدف نهایی از طنزهای قرآنی، اصالح فرد و جامعه، و عبرتگرفتن آنها از‬‬‬‬ ‫مضمونی است که طنز از آن نشأت گرفته است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
کلمات کلیدی
‫واژههای کلیدی: طنز، تهکم، طنز مطلوب، جلوههای طنزآفرینی.‬‬‬‬
طنز در قرآن کـریم‬‬‬‬‬
‫حـیوانات و کنایۀ تعریضیه دستهبندی شدهاند، با استنادهای دقیق تفسیری در‬‬‬‬ ‫فرایندهای متنوع قرآنی تحلیل کنیم. در پایان، به این‌ نتیجه‌ رسیدهایم‌ که‬‬‬‬ ‫هدف نهایی از طنزهای‌ قرآنی‌، اصالح‌ فرد و جامعه، و عبرتگرفتن آنها از‬‬‬‬ ‫مـضمونی اسـت که طنز از آن نشأت گرفته است.‬‬‬‬‬‬‬‬
‫واژههای کلیدی: طنز، تهکّم، طنز مطلوب‌، جلوههای‌ طنزآفرینی‌.‬‬‬‬‬
‫مقدمه‬‬‬‬‬
‫بیشک، طنز، یکی از قالبهای زیبا‌، ممتاز‌ و دلپذیر هنری برای پیامرسانی و اثرگذاری بر فرد و‬‬‬‬‬ ‫اجتماع اسـت؛ تـا بـدانجا که امروزه، دامنهای گسترده یـافته اسـت. در‌ طـنز‌، زشتیها‌، ناآگاهیها و‬‬‬‬‬ کژیهای موجود در جامعۀ انسانی نقد میشود تا‌ ضمن دادن آگاهی الزم به افراد، آنها بهسمت‬‬‬‬‬ ‫رفع آن عیبها سوق داده شوند و به چـارهجویی بـرای رفـع‌ عیبها‌ و ناراستیها‌ تشویق شوند.‬‬‬‬‬
‫طنزنویس بهظاهر میخنداند؛ امـا دربـاطن، انسان را به‌ تفکر‌ وامیدارد. او بدیها را بهشکلی‬‬‬‬‬ ‫اغراقآمیز، بزرگ جلوه میدهد تا کماهمیتی آنها ازبین برود و مرکزتوجه و اصالح‌ قرار‬‬‬‬‌‬ ‫گـیرند‌؛ زیـرا تـا انسان به زشتی اعمال خود پی نبرد، اصالح نمیشود (داد‌ ۱۷۹۲‌ش: ۲۲‌).‬‬‬‬‬
‫پس «هدف طـنز، عبارت است از: آگاهیبخشی، تعالینگری، درمانجویی و غبارسِتانی و درنتیجه، اصلاح ‬ امور‌ جامعه‌» (مروتی‌، ۷۷۹۲ش: ۲۲۲).‬‬‬‬‬
‫واژۀ «طنز» و مشتقهای آن در قرآن کریم، بهصورت مستقیم بـهکار نـرفته‌ اسـت‌؛ اما با توجه به‬‬‬‬‬ ‫مفهوم آیههای قرآن کریم میتوان دریافت کـه بـهاجمال، استفاده‌ از‌ طنز‌ برای دستیابی به‬‬‬‬‬ ‫هدفهایی که ازمنظر قرآن، مطلوب است، نهتنها ایرادی ندارد؛ بلکه در‌ بـسیاری‌ از مـوارد، ضـروری‬‬‬‬‬ ‫است؛ زیرا طنز، هنر است و هنر عبارت است از زیبایی‌ حاصل‌ از‌ فکر و ذوق بـشری. در قـرآن‬‬‬‬‬
‫کـریم، توجه به هنر و زیبایی، و آفرینش آن، نهتنها جایز است‌؛ بلکه‌ با توجه به نیاز روحـی بـشر بـه‬‬‬‬‬ ‫زیباییهای محسوس، امری محبوب و مطلوب‌ بهشمار‌ میرود‌؛ تا آنجا که خداوند متعال که‬‬‬‬‬ ‫آفـرینندۀ زیـباییهاست، محرومکردن مردم از زیباییها را نکوهش کرده‌ و فرموده‌ است‌: «قُل مَن‬‬‬ حّرَمَ زینَهَ اهللِ الّتی أخّرَجَ لِعِبادِه» (قرآن، اعراف: ۲۹)؛ یعنی: بگو: کـیست آنـکه زینتهای خداوندی را‬‬‬‬‌ ‫که‌ برای بندگانش برآورده، تحریم نموده است؟‬‬‬‬‬
‫در پژوهش حاضر، درپی آن بودهایم که‌ بـه‌ پرسـشهای زیـر پاسخ دهیم:‬‬‬‬‬
‫- طنز در‌ نگاه‌ دروندینی‌ و با تکیه بر آیههای قرآن کریم به‌ چه‌ معناست و در کـدام مـوارد‬‬‬‬‬ ‫بهکار رفته است؟‬‬‬‬‬
‫- طنز مطلوب در قرآن کریم، چه ویژگیهایی‌ دارد‌ و درنهایت، گسترۀ کاربرد طـنز در‌ قـرآن‬‬‬‬‌‬ کـریم چگونه‌ است؟‬‬‬‬‬
‫پیشینۀ‌ تحقیق‬‬‬‬‌‬
‫پژوهش دربارۀ طنز در قرآن کریم‌، بهشکل‌ روشمند، علمی و مستقل، سابقهای چندان طـوالنی‬‬‬‬‬ ‫نـدارد و در سـالهای اخیر، آثاری مرتبط‌ با‌ این موضوع نوشته شده است: جالل‌ رفیع در پیـشگفتار‬‬‬‬‬ ‫کـتاب‌ طنزنویسان‌ ایران از مشروطه تا امروز‌، بخش‌ نخست (نجفزادۀ بارفروش، ۱۷۹۲ش: ۲ تا ۱۲)‬‬‬‬‬
‫در مقالۀ «طنز در اسالم»، بهطور‌ کلی‌، بـه تـنگناهای حوزۀ طنزپردازی پرداخته‌ و از‌ تفسیرهای‌ جدی‬‬‬‬‬ ‫آیه های قرآن‌، بدین‌ صورت انتقاد کرده اسـت‌ کـه‌ براثر بیدقتی در ترجمه و تفسیر، برخی از آنها‬‬‬‬‬ ‫بـه شکل طـنز درآمـده اند؛ همچنین مرکز پژوهشهای‌ اسالمی‌ صدا و سیما در سـال۲۲۹۲، دربـارۀ‌ طنز‬‬‬‬‌ ‫در شریعت‌ و اخالق‌ تحقیق‌ کرده است. پژوهش انجامشده‌ در این سازمان، شامل مقدمهای بـر طـنز‬‬‬‬‬ ‫ازدیدگاه عقل و نقل است؛ هـمچنین در آن، بـهاختصار‌، به‌ مـعنا و مـفهوم طـنز پرداخته شده و در‌ پایان‬‬‬‬‌‬ ‫کتاب‌، نظرهای‌ بـرخی‌ پژوهـشگران قرآنی دربارۀ‌ طنز‌ ذکر شده است. بعضی نویسندگان دیگر نیزبه‬‬‬‬‬ ‫موضوع طـنز در قـرآن کریم پرداختهاند؛ مثالً علی نجفی‌ صـحنهای‌ در‌ مقالهای باعنوان «طنز مـقدس»‬‬‬‬‬
‫(نـجفی صحنهای‌، ۷۲۹۲‌ش: ۱۷۲‌ تا‌ ۲۲۲‌)، ضمن‌ برشمردن بـرخی اسـلوبهای بیانی متنوع قرآنی،‬‬‬‬‬ ‫دربارۀ وجودداشتن اسلوب طنز در قرآن سخن گفته است. محمدجواد حـیدری نـیز در مقالۀ «طنز‬‬‬‬‬ ‫در قرآن کریم» (حـیدری، ۳۷۹۲‌ش: ۷۲ تـا ۷۳)، ضـمن بیان مقدمهای مـختصر، بـا استناد به این مـسئله‬‬‬‬‬ ‫کـه طنز، نوعی استعاره و کنایه است و در قرآن کریم، استعاره و کنایه های زیادی وجود دارد، از‬‬‬‬‬ وجود طنز در‌ قـرآن‌ سـخن گفته و ضمن برشمردن انواع طنز (تـفسیری و تـمثیلی) بهصورت آیههایی از قرآن کـریم را بهعنوان شاهدمثال ذکر کرده است؛ البته ازمیان این‌ آیهها‌، چند مورد با‬‬‬‬
‫تعریفهای بیانشده از طـنز، چـندان سازگار نیستند.‬‬‬‬‬
‫بی تردید، تمام پژوهشهای یـادشده، شـایستۀ تـقدیرند؛ امـا درعـین حال، نیاز بـه انـجامشدن‬‬‬‬‌‬ ‫پژوهشی‌ نو و جامع دربارۀ ویژگیهای طنز‌ مطلوب‌ و نیز جلوههای طنز در قرآن کریم، همراهبا بیان‬‬‬‬‬ ‫استنادهای تـفسیری احـساس مـیشود؛ یدین ترتیب، در این مقاله کوشیدهایم تا ایـن نـیاز پژوهـشی را‬‬‬‬‬
‫بـرآورده‌ کـنیم‌.‬‬‬‬‬
‫ واژه شناسی‬‬‬‬‬
‫«طنز»، واژهای‌ عربی‌ است که در گذشته، معموالً معنای لغوی آن، یعنی مسخره کردن و طعنه زدن‬‬‬‬‬
‫(ابنمنظور،۲۲۲۲: «طنز»)، مدّنظر شاعران و نویسندگان بوده است؛ ولی معنای امروزی این واژه،‬‬‬‬‬ ‫یعنی انتقاد غیرمستقیم اجتماعی بـا‌ چاشنی‌ خنده که بُعد تعلیمی و اصلاح طلبانۀ آن، مراد است، از‬‬‬‬‬ ‫واژۀ اروپایی (‪ )Satire‬گرفته شده که درواقع، اعتراضی است به مشکالت، نابسامانیها و‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ‫بیرسمیهای موجود در جامعه (ناصری، ۱۲۹۲ش: ۲۲)؛ پس‌ مفهوم‌ امروزی طنز‌، چیزی فراتر از‬‬‬‬‬
‫ریشخند و اسـتهزا اسـت.‬‬‬‬‬
‫البته «استهزا بهمعنای چشاندن طعم تلخ تمسخر و استهزا در لفافه‌ و زرورقی هنرمندانه به مسخرهگران و‬‬‬‬‬ ‫انسانهای عنود، بارها در قرآن کریم‌ آمده‌ است‌۲» (نجفی صحنهای، ۷۲۹۲ش: ۲۲۲) و معنای حدیث‬‬‬‬‬ ‫شریف امام رضا (ع) که فـرموده اسـت: «إِّنَ الّلَهَ- تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌- ‌‌لَایَسْخَّرُ‌ وَ لَایَسْتَهْزِئُ وَ لَایَمْکُّرُ وَ‬‬‬‬‬
‫لَایُخَادِعُ وَلَکِنَهُ- عَزَ وَ جَّلَ- یُجَازِیهِمْ جَزَاءَ السُخّْرِیَهِ‌ وَ‌ جَزَاءَ‌ الِاسْتِهْزَاءِ وَ جَزَاءَ الْمَکّْرِ وَ الْخَدِیعَه» (ابنبابویه،‬‬‬‬‬ ‫۲۳۹۲ق: ۹۱۲) چیزی جز ایـن نـیست؛ یعنی‌ «چشاندن طعم تلخ و کـشندۀ تـمسخر به مسخرهگران و‬‬‬‬‬ مستهزئان». کـسی کـه ذائقۀ خـفتۀ مسخرهگران را با نیش داروی حکمت بیدار کند، حکیم است؛ نه‬‬‬‬
‫مسخرهگر؛ پس نمیتوان گفت طنز همواره‌ مساوی‌ با اسـتهزا است؛ بلکه در طنز، گاه از عنصر‬‬‬‬‬ ‫استهزا- که به آن، تهکّم نیز مـیگویند- وگـاه از عـنصر تعریض، گوشهزنی و… – چنانکه در ادامه‬‬‬‬‬ ‫خواهد آمد- استفاده میشود (نجفی‌ صحنهای‌، ۷۲۹۲‌ش: ۲۲۲ تا ۱۲۲).‬‬‬‬‬
‫بیان‌ تعریفی‌ دقیق‌، جامع و مانع از طـنز، ‌ ‌چـندان آسان نیست؛ زیرا ادیبان، صاحبنظران و‬‬‬‬‬ ‫طنزشناسان با دیدگاهها و برداشتهای مختلف، تعریفهایی نسبتاً مـتفاوت را از‌ ایـن‌ واژهـ‌ بهدست‬‬‬‬‬ دادهاند؛ مثالً حلبی نوشته است: «در اصطالح‌ ادیبان‌، اظهار یک معنی برخالف آن معنی که ظـاهراً و لفظاً‬‬‬‬‬
‫بیان شده است» (حلبی، ۷۷۹۲ش: ۲۲۲). ظاهراً تعریف او برگرفته‌ از‌ تعریف‌ آیرونی۲ در منابع غربی‬‬‬‬‬ ‫اسـت (چناری، ۲۲۹۲ش: ۲۲)؛ حال آنکه‌ جـوادی واژهـهای آیرونی و تهکّم را معادل کنایۀ طنزآمیز‬‬‬‬‬ ‫دانسته است (جوادی، ۲۲۹۲ش: ۳ تا ۲۹) که خود، یکی از‌ اسلوبهای‌ بیانی‌ طنز است.‬‬‬‬‬
‫تنکابنی، طنزپرداز معاصر، طنز را عبارت از «انتقاد‌ اجتماعی‌ درجامۀ رمز و کنایه، با رعایت و حفظ‬‬‬‬‬ ‫جنبههای هـنری و زیباشناسی» (شوقی، ۲۷۹۲ش: ۹۲۲) دانسته است. همانطور که‌ میبینیم‌، در‌ این‬‬‬‬‬ ‫تعریف، دربارۀ خندهآمیزبودن طنز که یکی از ویژگیهای اصلی آن است‌، سخنی‌ گفته‌ نشده‬‬‬‬‬
‫است.‬‬‬‬‬
‫صالحی طنز را صورت تکاملیافتۀ هجو دانسته و نوشته است: «طنز یـعنی‌ بـهتمسخرگرفتن‌ عیبها‬‬‬‬‌‬ ‫و نقصها بهمنظور تحقیر و تنبیه، ازروی غرض اجتماعی، و آن، صورت تکاملیافتۀ هجو است؛ به‌ عبارت‬‬‬‬‌‬ ‫دیگر، طنز، هجوی است ازروی غرض اجتماعی» (صالحی، ۲۲۹۲ش: ۱).‬‬‬‬‬
‫شفیعی کدکنی تعریفی‌ کوتاه‌ از‌ طنز بدین شرح بهدست داده است: «طـنز عـبارت است از تصویر‬‬‬‬‬ ‫هنری اجتماع نقیضین‌» (شفیعی‌ کدکنی، ۲۲۹۲ش: ۳۹)؛ البته این تعریف، جامع نیست؛ زیرا اولً‬‬‬‬‬ا
‫هرگونه اجتماع نقیضین‌، با‌ توجه‌ به معنا و مفهوم طنز، دارای طنز نیست و میان طنز و اجتماع‬‬‬‬‬ ‫نقیضین، رابـطۀ عـموموخصوص مِنوجه، حاکم‌ است‌؛ دوم آنکه هرگونه اجتماع نقیضینی‬‬‬‬‬ ‫دربردارندۀ انتقاد اجتماعی نیست و چهبسا قصد اصالح‌ و بهبودی‌، در‌ آن دیده نشود (خرمشاهی،‬‬‬‬‬
‫۲۲۹۲ش: ۷۲۲).‬‬‬‬‬
‫‪۱٫ Irony‬‬‬

‫خرمشاهی‌ نیز درتعریف طنز نوشته است:‬‬‬‬‬
‫طنز، کـلامی اسـت کـه بهدالیل مختلف‌، ازجمله‌ نفی عـادات و آداب خـشک و خـشن و سنگین و‬‬‬‬‬ ‫فشارآور یا تجاهلالعارف و خود را به کوچۀ علیچپ زدن‌ یا‌ مغالطه یا حسن تعلیل یا آوردن‬‬‬‬‬ ‫عذر بدتر از گناه پدید میآید (خـرمشاهی‌، ۲۲۹۲‌ش: ۱۳۲).‬‬‬‬‬
‫بـهزادی انـدوهجردی درتعریف طنز نوشته‌ است‌:‬‬‬‬‌‬
‫طنز دراصطالح ادب، شیوۀ خـاص بـیان مفاهیم‌ تند‌ اجتماعی و انتقادی و سیاسی، و طرز افشای‬‬‬‬‬ ‫حقایق تلخ و تنفرآمیز ناشی از فساد و بیرسمیهای فرد‌ یا‌ جامعه را که دمزدن از‌ آنـها‬‬‬‬‌‬ ‫بـهصورت عـادی‌ یا‌ بهطور‌ جدی، ممنوع و متعذر باشد، درپوششی از‌ استهزا‌ و نیشخند،‬‬‬‬‬ ‫بـهمنظور نفی و برافکندن ریشههای فساد و موارد بیرسمی، طنز نامیده میشود‌ (بهزادی‬‬‬‬‌‬
‫اندوهجردی، ۲۷۹۲ش: ۱).‬‬‬‬‬
‫برخی نیز طنز‌ را نوعی کاریکاتور کالمی‌ دانـستهاند‌؛‬‬‬‬‬
‫هـمانگونه کـه کاریکاتوریست ازطریق‌ اغراق‌ در درشتنمایی یا کوچکنمایی اعضای چهره‬‬‬‬‬ ‫یا تن شـخصی، درنـهایت، نامتناسببودن اجزای تصویر‌ را‌ مهمترین شیوۀ خود قرار میدهند‌، در‬‬‬‬‌‬ ‫طنز‌ نیز نشاندادن ناسازگاری‌ عناصر‌ مختلف، اساس اسـتهزا و انـتقاد‌ و ایـجاد‌ خنده است‬‬‬‬‬
‫(چناری، ۲۲۹۲ش: ۲۲).‬‬‬‬‬
‫شوقی در مقالهای ضمن برشمردن ویژگیهای طنز، تعریفی‌ جامع‌ از آن بـهدست داده و‬‬‬‬‬ ‫درضـمن‌ آنـ‌، طنز را‌ از‌ هجو‌ و هزل متمایز کرده است‌:‬‬‬‬‬
‫طنز ازنظر محتوا، نه قالب، یکی از انواع ادبـی اسـت کـه نویسنده و شاعر در‌ آن‌، علل و مظاهر‬‬‬‬‬ ‫واپسماندگی، و معایب و مفاسد‌ و نارواییهای‌ دردناک‌ جامعه‌ را‌ بهقصد اصالح، بـا‌ چـاشنی‬‬‬‬‌‬ ‫خنده، بهطور برجسته و اغراقآمیز و توأم با اشارتی به وضع مأمول زندگی بیان مـیکند‬‬‬‬‬.
‫(شـوقی، ۲۲۹۲ش: ۷۲۲‌).‬‬‬‬‌‬

در‌ تعریفهای‌ غربیان از طنز نیز آمده اسـت: «طـنز، عالیترین شیوۀ بیانی و اخالقی هنر است که‬‬‬‬ ‫آماجهای اساسی آن، شرارت و حماقت بوده و بـرای سـاختن طـنز، باید ظرافت و انتقاد را‌ با هم آمیخت»‬‬‬‬‬
‫(گریفین۲، ۲۳۳۲م: ۲).‬‬‬‬‬
‫پیِر اندلو با استفاده از زبانی استعاری، در رسالۀ طـنزگرایی نـوشته است: «طنز مثل ستون هرمس‬‬‬‬‬ ‫دوچهره ای است که یک ستون آن‌ بـه‌ اشـکهای چـهرۀ دیگرش مخندد» (اصالنی، ۱۲۹۲ش: ۲۲۲).‬‬‬‬‬
‫ملویل کالرک موضوع طنز را بینهایت دانسته و گفته است:‬‬‬‬‬
‫جهان طنز، روی یک بـیضی بـهدور دو کـانون، یعنی افشای بالهت‌ و تنبیه‌ رذالت، درنوسان‬‬‬‬‬ ‫است؛ مقوالت شوخی و جدی، مبتذل و آموزنده را دربـر مـیگیرد، دامنهاش از نهایت شقاوت‬‬‬‬‬ ‫و خشونت تا غایت شکوه و ظرافت است (پالرد‌، ۹۲۹۲‌ش: ۱).‬‬‬‬‬
‫دربارۀ تفاوت طنز با‌ مفاهیم‌ مشابه آن، سـارتر گـفته است:‬‬‬‬‬
‫طنز با نیشخندی کنایی و استهزاآمیز که آمیخته با ابهامی از جنبههای مـضحک و غـیرعادی‬‬‬‬‬ ‫است، پای را از جادۀ‌ شرم‌ و تملک نفس، بیرون نـمینهد‌ و هـمین‌ نـکته، مرز امتیاز طنز از هزل و‬‬‬‬‬ هجو است و از هـمین روسـت که در شعر و ادب کالسیک، طنز با هزل و هجو، سَرِمویی فاصله‬‬‬‬‬ ‫ندارد (صدر، ۲۲۹۲ش: ۱ و ۷).‬‬‬‬‬
‫در تعریفهای بـیانشده‌ بـرای‌ طنز، سه نکتۀ اصلی، قـابل دریـافت است کـه سـتون اصـلی بنای طنز‬‬‬‬‬ ‫و بهعبارتی، سه ضلع سـازندۀ مـثلث طنز بهشمار میرود: اعتراض و انتقاد؛ خنده و شوخطبعی؛ امید‬‬‬‬‬ ‫به اصلاح معایب؛ بـدین‌ تـرتیب‌، طنز بهمثابۀ‌ کودکی است که از بـطن مادری بهنام «اعتراض» زادهـ‬‬‬‬‬
‫مـیشود، در دامان دایهای بهنام «شوخی» پرورده مـیشود‌ و در مـکتب معلمی بهنام «امید»، به کمال‬‬‬‬‬ میرسد.‬‬‬‬‬
‫۴٫ ویژگیهای طنز‌ مطلوب‌ و آرمانی‬‬‬‬‌‬

‫طنز مطلوب و آرمـانی، دارای ویـژگیهایی است که ازجمله آنها مـیتوان مـوارد زیـر را ذکر کرد؛

الف) پرمحتوا و هدفدار اسـت: ازنـظر اسالم‌، طنزی‌ مطلوب‌ و آرمانی محسوب میشود که‬‬‬‬ پرمحتوا و دارای هدفی خاص باشد؛ زیرا انسان مـؤمن، بـهتعبیر قرآن کریم‌، از هرنوع گفتار یا رفـتار‬‬‬‬‬ ‫بـیهوده، رویگردان اسـت: «وَ الَذیـنَ هـُمْ عَنِ الّلَغْوِ‌ مُعّْرِضُوّنَ» (قـرآن، مؤمنون: ۹)؛ یعنی‌: و آنان‌ که از‬‬‬‬‬ ‫[هر گفتار و کردار] بیهوده و بیفایده، رویگرداناند. حضرت علی (ع)، اسوۀ بیان هـنری در اسـالم‬‬‬‬‬ ‫فرموده است: «وقّروا أنفسکم عن الفـکاهات و مـضاحک الحـکایات و مـحال التـّرهات» (آمدی، ۱۱۹۲ش:‬‬‬‬‬‫۹۲۲)؛ یعنی: نـفوس‌ خـویش را از مزاح و حکایتهای باطل و خندهدار نگه دارید و وقار آن را‬‬‬‬‬ ‫حفظ کنید. «لغو» تنها شامل سخنان و افعال بیهوده نـمیشود؛ بـلکه افـکار بیهوده و بیپایهای که‬‬‬‬‬
‫انسان را از یاد خدا‌ غـافل‌ و از تـفکر در آنـچه مـفید و سـازنده اسـت، به خود مشغول میدارد، همه در‬‬‬‬‬ ‫مفهوم لغو، جمع شده است. درواقع، مؤمنان چنان پرورش یافتهاند که نهتنها به اندیشههای باطل،‬‬‬‬‬ ‫سخنان‌ بیاساس‌ و کارهای بیهوده روی نمیآورند؛ بلکه بهتعبیر قـرآن، از آن «معرض» و‬‬‬‬‬ رویگرداناند (مکارم شیرازی، ۲۷۹۲ش: ۲۲/ ۱۳۲).‬‬‬‬‬
‫ب) طنز مطلوب برمبنای صدق و حقیقت است؛ نه هزل و بیهودهگویی: خداوند‌ متعال‌ فرمان داده‬‬‬‬‬ ‫است: دربارۀ مؤمنان، سخن راست و درست بگویید؛ نه کذب و هزل: «یا أَیُهَا الَذیـنَ آمـَنُوا اتَقُوا الّلَهَ وَ‬‬‬‬‬
‫قُولُوا قَوْالً سَدیداً» (قرآن، احزاب: ۲۷)؛ یعنی: ای کسانی که‌ ایمان‌ آوردهاید‌! تقوای الهی پیشه کنید‬‬‬‬‬ ‫و‌ سخن‌ حق‌ بگویید. پیامبر اکرم (ص) نیز فرموده است: «إنّی لَاَمزحُ وَ الَأقولُ إلّا حقّاً» (طـبرسی،‬‬‬‬‬‫۲۲۲۲ق: ۲۲)؛ یـعنی: من مزاح و شوخی میکنم‌؛ ولی‌ در‌ آن، جز سخن حقّ چیزی نمیگویم.‬‬‬‬‬
‫ازنظر‌ عالمه‌ طباطبایی،‬‬‬‬‬ ‫قول سدید، عبارت است از کالمی که هم مطابق با واقـع بـاشد وهم لغو نباشد ویا اگـر‌ فـایده‬‬‬‬‌‬ ‫دارد‌، فایدهاش چون سخنچینی و امثال آن، غیرمشروع نباشد؛ پس بر مؤمن‌، الزم است که به‬‬‬‬‬‌‫راستی آنچه میگوید، مطمئن باشد و نیز گفتار خود را بیازماید که لغو ویا مـایۀ‌ افـساد‌ نباشد‬‬‬‬‌‬
‫(طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۱۲/ ۷۲۹).‬‬‬‬‬
‫ج) طنز مـطلوب درپی تـحقیر و تمسخر‌ دیگران‌ نیست: در طنز نباید بویی از تحقیر، تهمت،‬‬‬‬‬ ‫آبروریزی و مسخرهکردن زن یا مردی مسلمان به‌ مشام‌ آید‌. خداوند متعال فرموده است: «الیَسْخَرْ‬‬‬‬‬ ‫قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْیَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ‌…» (قرآن‌، حـجرات‌: ۲۲)؛ یـعنی: نباید قومی قوم دیگر را‬‬‬‬‬ ریشخند کند. شاید آنها از اینها بهتر باشند. اسالم میخواهد در جامعۀ‌ اسالمی‌ امنیت کامل،‬‬‬‬
‫حکمفرما شود؛ نهتنها مـردم درعـمل و با دسـت، به یکدیگر هجوم‌ نبرند‌؛ بلکه‌ ازنظر زبان مردم و از‬‬‬‬‬ ‫آن باالتر، ازنظر اندیشۀ آنان هم درامان باشند؛ زیرا اسـالم‌ میخواهد‌ در جامعۀ اسالمی، امنیت‬‬‬‬‬ ‫کامل، حکمفرما باشد (مکارم شیرازی، ۲۷۹۲ش: ۲۲/ ۱۲۲).‬‬‬‬‌‬
‫د‌) نباید‌ گـمان را دسـتمایۀ طـنز قرار داد: نگاه مظنونانه و بدبینانه به فرد و اجتماع، غیرانسانی و‬‬‬‬‬ ‫غیراسالمی‌ است‌ و در قرآن، مؤمنان از این عمل غیراخالقی، بهشدت نـهی ‌ ‌شـدهاند: «یا أَیُهَا‌ الَذینَ‬‬‬‬‌‬ ‫آمَنُوا‌ اجْتَنِبُوا کَثیّراً مِنَ الّظَنِ إِّنَ بَعْضَ الّظَنِ إِثْم» (قـرآن، حـجرات: ۲۲)؛ یـعنی: ای کسانی که‌ ایمان‬‬‬‬‌‬
‫آوردهاید‌! از بسیاری از گمانها بپرهیزید؛ چراکه بعضی از گمانها گناه است. پیامبر‌ بزرگوار‬‬‬‬‌‬ ‫اسـلام نیز دربارۀ این مسئله فرموده است: «ثَالثُ فی المُؤمِنِ الیَستَحسَنُ، و لَهُ مِنهُنَ مـَخّرَجٌ،… فَمَخّرَجُهُ‬‬‬‬‬ ‫مِن‌ سوءِ‌ الّظـَِنِ أّن الیـُحَقِقَهُ»؛ یعنی: سه چیز است که وجود آن در مؤمن‌، پسندیده‌ نیست و راه فرار‬‬‬‬‬
‫دارد؛ ازجمله سوءظن است‌ که‌ راه‌ فرارش این است که به آن، جامۀ‌ عمل‌ نپوشاند (مجلسی،‬‬‬‬‬ ‫۲۲۲۲ق: ۲۷/ ۲۲۲). در آیۀ موردبحث، نهی از پذیرفتن ظن‌ بد‌، مـوردنظر است و درواقع، منظور،‬‬‬‬‌‬ ‫آن‌ است که‌ اگر‌ دربارۀ‌ کسی ظن بدی به دلت وارد‌ شد‌، آن را نپذیر و به آن ترتیب اثر مده‬‬‬‬‬ ‫(طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲۲/ ۹۲۹‌).‬‬‬‬‌‬
‫ه) در طنز مطلوب، از غیبت‌ دربارۀ دیگران و تجسس از‌ اسرار‌ درونیشان پرهیز میشود: اسلام‬‬‬‬‬ ‫مـیخواهد‌ مـردم‌ در زندگی خصوصی خود، از هر نظر، در امنیت باشند: «وَ التَجَسَسُوا وَ‌ الیَغْتَبْ‬‬‬‬‌‬ ‫بَعْضُکُمْ بَعْضاً» (قرآن، حجرات: ۲۲‌)؛ یعنی‌: و در‌ کارهای پنهانی یکدیگر‌ جستجو‌ ننمایید و از‬‬‬‬‬ یکدیگر غیبت‌ مکنید‌. رسول گرامی اسالم نیز فرموده است: «إّنَ الّلَهـَ حـَّرَمَ مِن المُسّلِم دمَهُ و مالَهُ و‬‬‬‬‌‬
‫عِّرضَهُ‌» (مکارم شیرازی، ۲۷۹۲ش:۲۲/ ۱۲۲ به‌ نقل‌ از محجهالبیضاء‌)؛ یعنی‌: خداوند‌ خون و مال و‬‬‬‬‬ ‫آبروی‌ مسلمان را بر دیگران حرام کرده است. غیبت درواقع، ابطال هویت و شخصیت اجتماعی‬‬‬‬‬ ‫افرادی اسـت‌ کـه‌ خودشان از ماجرا اطالعی ندارند و نمیدانند‌ پشتسرشان‌ چه‌ چیزهایی‌ میگویند‬‬‬‬‌‬ ‫و اگر خبر‌ داشته‌ باشند، نمیگذارند پردهای را که خدا روی عیبهایشان انداخته است، دیگران‬‬‬‬‬
‫پاره کنند (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲۲‌/ ۲۲۹‌). «بدیهی‌ است اگر اجازه داده شود هـرکس بـه‌ جـستجوگری‬‬‬‬‌‬ ‫دربارۀ‌ دیگران‌ برخیزد‌، حیثیت‌ و آبـروی مـردم بـر باد میرود و جهنمی بهوجود میآید که همۀ افراد اجتماع‬‬‬‬‬ در آن، مُعذّب خواهند بود» (مکارم شیرازی، ۲۷۹۲ش: ۲۲/ ۲۲۲‌)؛ بنابراین، ریختن آبروی مـسلمان،‬‬‬‬
‫هـمچون ریـختن خون وی حرام است.‬‬‬‬‬
‫و) در طنز مطلوب، از بیان سخنان زشـت و القـاب ناروا پرهیز میشود؛ چنانکه در قرآن کریم آمده‬‬‬‬‬ ‫است‌: «وَ‌ التَّلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ التَنابَزُوا بِالْأَلْقاب» (قرآن، حجرات: ۲۲)؛ یعنی: و از یکدیگر عیب‬‬‬‬‬ ‫مگیرید و بـه هـمدیگر لقـبهای زشت مدهید. در آیههایی دیگر نیز انسانها از عیبجویی و‬‬‬‬‬ ‫طعنهزدن به یـکدیگر‌ بهشدت‌ نهی شدهاند: «وَیّْلٌ لِکُّلِ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (قرآن، همزه: ۲)؛ یعنی: وای بر هر‬‬‬‬‬ ‫عیبجوی طعنهزن! پیامبر اسالم (ص) فرموده اسـت: «لیـس المـؤمن بالطّعاّنِ و ال بالّلَعاّن‌ و ال‌ بالسبّاب و‬‬‬‬‬ ‫ال البذیء» (ابنابیالحدید‌، ۲۲۲۲‌ق: ۲۲/ ۲۲)؛ یعنی: مؤمن، طعنهزن، دشنامگو و بدزبان نـیست.‬‬‬‬‬
‫بـرخی گفتهاند کلمۀ «هُمَزه» بهمعنای کسی است که بدون جهت، بسیار به دیگران طعنه میزند‌ و‬‬‬‬‌‬ ‫عیبجویی و خـردهگیریهایی مـیکند کـه‌ درواقع‌، عیب نیست. اصل مادۀ «همز» بهمعنای شکستن‬‬‬‬‬ ‫است. کلمۀ «لمز» نـیز بـهمعنای عـیب است؛ پس «همزه» و «لمزه» هردو به یک معنا ست؛ ولی بعضی‬‬‬‬‬
‫دیگر گفتهاند: بین آندو، تـفاوت وجـود‌ دارد‌؛ بـدین شرح که «همزه» به کسی گویند که پشتسر‬‬‬‬‬ ‫مردم عیب میگوید و خرده میگیرد؛ امـا «لمـزه» کسی را گویند که پیشروی شخصی، از او خرده‬‬‬‬‬ ‫میگیرد. بعضی دیگر نیز گفتهاند‌: «همزه‌» کـسی را‌ گـویند کـه همنشین خود را با سخنان زشت آزار‬‬‬‬‬
‫دهد و «لمزه» آن کسی است که با چشم‌ و سر، عـلیه هـمنشین خود اشاره کند و بهاصطالح فارسی،‬‬‬‬‬ ‫ادای او‌ را‌ درآورد‌ (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲۲/ ۳۱۹).‬‬‬‬‬
‫ز) بهکارگیری الفاظ نیکو: از دیگر ویژگیهای طنز مـطلوب، اسـتفاده از الفـاظ ‌‌نیکوست‌ و از‬‬‬‬‬ ‫به کاربردن سخنان زشت و الفاظ رکیک در آن خودداری میشود؛ زیرا سفارش خالق‌ علیم‌، این‬‬‬‬‌‬‫است کـه بـا همۀ مردم (النّاس) باید خوب سخن گفت: «… و قولوا لّلنّاس حسنا…» (قرآن، بـقره‌: ۹۲).‬‬‬‬‬
‫امـام بـاقر (ع) دربارۀ این مسئله فرموده است: «قولوا لّلنّاس احسن ما‌ تحبّوّن اّنیقال لکم فإّن‌ اهلل‌ یـبغض‬‬‬‬‬ ‫الّلعـاّن السـباب الطعاّن عّلی المؤمنین الفاحش المتفحش» (طبرسی، ۲۷۹۲ش: ۲/ ۲۳۲)؛ یعنی: بگویید به‬‬‬‬‬
‫مردم، بهترین چـیزی را کـه دوست دارید، به شما گفته شود؛ زیراکه خداوند مبغوض میدارد کسی‬‬‬‬‬ ‫را‌ که ناسزا میگوید و نفرین مـیکند و بـر مردم مسلمان طعن میزند و از ناسزاگفتن و ناسزاشنیدن‬‬‬‬‬ باکی ندارد. در این آیه، واژۀ «حـُسناً‌» بـهصورت‌ مـطلق آمده است (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲/ ۳۲۲) و‬‬‬‬
‫ظاهراً شامل گفتار، رفـتار، حـالت صورت، چشمها، و ظاهر و باطن کالم میشود.‬‬‬‬‬
‫ح) طنز آرمانی، نشاطآفرین و روحنواز است: حتی مـسائل بـسیار خشن و بهظاهر‌ حلنشدنی‌ سیاسی‬‬‬‬‬ ‫و اجـتماعی را نـیز میتوان در لفـافهای از شـوخطبعی، بـه روح حساس و ظریفکار آدمی عرضه کرد‬‬‬‬‬ ‫و نـتیجۀ مـوردنظر را بهدست آورد.‬‬‬‬‬
‫«وَ هُدُوا إِلَی الطَیِبِ مِنَ‌ الْقَوْلِ‌ وَ هُدُوا إِلی صِّراطِ الْحَمیدِ» (قرآن، حج: ۲۲)؛ یعنی: و بـه گـفتار پاک‬‬‬‬‬
‫هدایت میشوند و بهسوی راه [خدای] سـتوده هدایت میگردند. امام عـلی (ع) فـرموده است: «إِّنَ‬‬‬‬‬ ‫هَذِهِ الْقُّلُوبَ تـَمَّلُ کـَمَا‌ تَمَّلُ‌ الْأَبْدَاّنُ‌ فَابْتَغُوا لَهَا طَّرَائِفَ الْحِکْمَه» (ابنابیالحدید‌، ۲۲۲۲‌ق: ۳۲‌/ ۱۲)؛ یعنی:‬‬‬‬‬ ‫همانا این قلبها همانند بـدنها، مـاللت و خستگی یابند؛ پس [برای درمان مـاللت و خـستگی آن،]‬‬‬‬‬
‫نـکات لطیف حکمتآمیز‌ را‌ طـلب‌ کـنید.‬‬‬‬‬
‫«قول طیب، کالمی اسـت کـه در‌ آن‌، خبائث نباشد و کالم خبیث، بهمعنای کالمی است که یکی از‬‬‬‬‬ ‫اقسام باطل در آن باشد» (طـباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲۲/ ۲۱۹‌). «ایـجاد‌ تصور‌ دربارۀ یک زندگی عالی و زیـبا‬‬‬‬‬ ‫ازراه تـصویر جهات پسـت و نـاشایست‌ زنـدگی و بیدارکردن شوق کمال مـطلوب در خواننده، از وظایف طنز‬‬‬‬‬
‫رئالیستی است» (آرینپور، ۱۷۹۲ش: ۷۹).‬‬‬‬‬
‫ط) طنز‌ مطلوب‌ با‌ انتقاد از بیدادگریها درپی اصالح امور جامعه اسـت: بـدگویی و برزبان آوردن‬‬‬‬‬ سخنان‌ بد‌ و آزاردهنده، ناپسند اسـت و خـداوند مـتعال، ایـن کـار را دوست ندارد؛ ولی در یـک مـورد،‬‬‬‬‬ ‫به‌ انسان‌ اجازه‌ داده است بدگویی کند و آن، هنگامی است که انسان موردظلم واقع شده‌ باشد‌:‬‬‬‬‌‬
‫«الیُحِبُ الّلَهـُ الْجـَهّْرَ بـِالسُوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِالَ مَنْ ظُّلِمَ وَ کاّنَ الّلَهُ سـَمیعاً عـَّلیماً‌» (قـرآن‌، نـساء‌: ۲۲۲)؛ یـعنی:‬‬‬‬‬
‫خـداوند، بانگبرداشتن به بدزبانی را دوست ندارد؛ مگر [از] کسی که‌ بر‌ او ستم رفته باشد، و خدا‬‬‬‬‬ ‫شنوایِ داناست. در روایتی، امام جعفر صادق ازقول‌ پدرش‌ (علیهما‌ السالم) فرموده است: «ثَّلَاثَهٌ‬‬‬‬‬ ‫لَیـْسَ لَهُمْ حُّرْمَهٌ: صَاحِبُ هَوًی مُبْتَدِعٌ وَ الْإِمَامُ الْجَائِّرُ وَ‌ الْفَاسِقُ‌ الْمُعّْلِنُ بِالْفِسْق» (حرّ عاملی، ۳۲۲۲ق: ۲۲/‬‬‬‬‬‫۳۲۲)؛ یعنی: سه گروهاند که حرمتی‌ برایشان‌ نمانده‌ است: هواپرست بدعتگذار، حاکم ستمگر و‬‬‬‬‬ ‫آنکه آشکارا به گناه و فسق و فـجور مـیپردازد.‬‬‬‬‬ افراد مظلوم «برای دفاع از خویشتن دربرابر ظلم ظالم‌، حق‌ دارند‌ شکایت کنند، از ستمگریها،‬‬‬‬‫آشکارا انتقاد و غیبت کنند و تا حق خود را نگیرند و ستم‌ را‌ دفع‌ نکنند، ازپای ننشینند. درواقـع،‬‬‬‬‬ ‫ذکـر این استثنا بدان سبب است که‌ حکم‌ اخالقی باال، یعنی «الیُحِبُ الّلَهُ الْجَهّْرَ بِالسُوءِ مِنَ الْقَوْلِ»،‬‬‬‬‬
‫مورد سوءاستفادۀ ستمگران واقع نشود یا‌ بـهانهای‌ بـرای تندادن به ستم نباشد (مـکارم شـیرازی،‬‬‬‬‬ ‫۲۷۹۲ش:۲/ ۱۲۲ تا ۱۲۲‌). در‌ چنین مواردی، طنز، ازنوع مطلوب و بلکه بهترین‌ سالح‌ برای‬‬‬‬‌‬ ‫دادخواهی و برترین ابزار جهت اعتراض و انتقاد است‌؛ زیرا‌ طنز با برجستهکردن بدیها و مفاسد،‬‬‬‬‬
‫انـسانها را از بـیخبری برحذر میدارد و به‌ مـسیر‌ حـقیقی زندگی راهنمایی میکند و باعث‌ میشود‬‬‬‬‌‬ ‫آدمیان از‌ گرایش‌ به‌ زشتیها و پلیدیها دست بردارند.‬‬‬‬‬
‫بدین‌ ترتیب‌، طنز مطلوب، معجونی است آمیخته از نیش و نوش، و تراوش یافته از روحی بلند‬‬‬‬‌‬ ‫که‌ غایت متعالی آن، رشد، بالندگی، هـدایت‌ و تـعالی است. «طنزی است‌ که‌ در آن، لطف و حکمت‬‬‬‬‬ به‌ هم‌ درآمیزد و معجونی موردپسند برای روح پاک و تعالیطلب انسان پدید آورد؛ به عبارت دیگر‌، طنز‬‬‬‬‌‬
‫اسالمی درعین اینکه لطیفانه میخنداند‌، حکیمانه‌ میآموزاند‌» (حیدری، ۷۷۹۲ش: ۱۹۲‌).‬‬‬‬‌‬
‫۵٫ طنز قرآنی ازنـگاه قـرآنپژوهان‬‬‬‬‌‬
‫بسیاری‌ از قـرآنپژوهان پذیرفتهاند که در قرآن کریم، از طنز استفاده شده است. آیتاهلل مکارم‬‬‬‬‌‬ ‫شیرازی‌ دربارۀ این مسئله گفته است: «در‌ قـرآن‌، طنز هست‌؛ چون‌ قرآن‌، کالمی است در اوج‌ فصاحت و‬‬‬‬‬ ‫بالغت»؛ سپس بـهعنوان نـمونه، آیـۀ ۳۲ از سورۀ دخان را ذکر کرده و توضیح‌ داده‌ است: «خداوند در‬‬‬‬‬
‫روز قیامت، وقتی‌ برخی‌ از‌ سران‌ کفر‌ را در آتش‌ جهنم‌ میاندازد، مـیفرماید: ‌ ‌ذُق انـَک أنتَ العزیزُالکّریم …‬‬‬‬‬
‫این، عمالً طنز است. ماهیت طنز غیراز این نیست‌» (مرکز‌ پژوهـشهای‌ اسـالمی صـدا و سیما، ۲۲۹۲ش:‬‬‬‬‬‫۲۲۲).‬‬‬‬‌‬
‫طنز‌، یک نوع کنایه بهشمار میرود و ماهیتاً همان کنایه است؛ یـعنی مطلبی را در لفافه و‬‬‬‬‬ ‫کنایهوار، و با تشبیه ارائه میدهد. اساساً هر بیانی بهصورت استعاره و کنایه، شـاید‌ مؤثرتر باشد‬‬‬‬‬ ‫تا ایـنکه کـسی صریحاً مطلبی را مطرح بکند؛ لذا طنز اگر با هدف مشروعی باشد و با یکی از‬‬‬‬‬ عناوین محرّمه ملحق نشود، ذاتاً مباح و قطعاً مشروع است (مـرکز پژوهشهای اسلامی صدا‬‬‬‬
‫و سیما، ۲۲۹۲ش: ۷۲۲).‬‬‬‬‬
‫وی دربارۀ وجود طنز در قرآن گفته است:‬‬‬‬‬
‫در قرآن‌، آیات‌ فراوانی در این باره (طنز) وجود دارد؛ مثالً دربارۀ رباخواری میگوید: «الَذینَ‬‬‬‬‬ ‫یَأْکُّلُوّنَ الّرِبا الیَقُومُوّنَ إِالَ کَما یَقُومُ الَذی یَتَخَبَطُهُ الّشَیْطاّنُ مِنَ الْمـَس‌» (قـرآن‌، بقره: ۱۷۲)‬‬‬‬‬
‫[؛یعنی‌:] کسانی‌ که ربا میخورند، [از گور] برنمیخیزند؛ مگر مانند برخاستن کسی که شیطان‬‬‬‬‬ ‫براثر تماس، آشفته سَرَش کرده است. که این، نوعی طنز و استعاره است (مرکز‌ پژوهشهای‬‬‬‬‌‬ اسلامی صدا و سـیما، ۲۲۹۲‌ش: ۹۹۲‌).‬‬‬‬‬
‫۶٫ گـسترۀ طنز در قرآن‬‬‬‬‬ ‫طنز در جلوههایی مختلف، قابل طرح است و نمیتوان آن را به شیوهای واحد محدود کرد. حلبی‬‬‬‬‬ ‫در کتاب مقدمهای بر طنز و شوخطبعی در ایران، شماری‌ از‌ این شیوهها را بیان کرده است: «تحقیر،‬‬‬‬‬
‫تـشبیه بـه حیوانات، قلب اشیا و الفاط، تهکّم، …» (حلبی، ۲۱۹۲ش: ۲۱ تا ۱۳). جلوهها و شیوههای‬‬‬‬‬ ‫طنزآمیز موجود در آیههای قرآن کریم بدین شرح اند‌:‬‬‬‬‌‬
‫-۶٫ هکّم، ذمّ‌ شبیه به مدح:‬‬‬‬‬
‫«تهکّم» در لغت، بهمعنای مسخرهکردن، دستانداختن، شکسته و ویرانشدن، و فـروریختن چـاه‬‬‬‬‬ ‫اسـت (ابنمنظور، ۲۲۲۲‌ق: «تهکّم»). دربارۀ معنای اصـطلاحی و ادبـی ایـن واژه، مؤلف کتاب درّۀ‬‬‬‬‬ ‫نجفی‌ از‌ انوارالربیع‌ نقل کرده است: «تهکّم که آن را نزاهه (نزاهت) نیز گفتهاند، آن است که متکلم‬‬‬‬‬
‫خطاب کند ‌‌مخاطب‌ را به لفـظ اجـالل در مـوضع تحقیر و بشارت در موقع تحذیر و وعد در‌ مکان‌ وعید‌…»‬‬‬‬‬
‫(نـجفقلیمیرزا، ۱۱۹۲ش: ۲۳۲). جـوادی واژههای آیرونی و تهکّم را معادل «کنایۀ طنزآمیز» دانسته‬‬‬‬‬ ‫است (جوادی‌، ۲۲۹۲)

پیشینیان مایۀ اصلی طنز‌ را در طعن و تـهکّم‌ دانـستهاند‌؛ یـعنی طنزپرداز درعین حال که با لحنی‬‬‬‬ ‫خاص، کسی یا چـیزی را میستاید، او را بهصورت پوشیده، تحقیر و لعن میکند و بهگونهای‬‬‬‬‬ ‫دربارۀ او به «ذمّ شبیه به مدح» میپردازد؛ مانند این‌ بیت حـافظ:‬‬‬‬‬

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫گـفتم: ای خـواجۀ عاقل! هنری بهتر از این؟‬ ‫
‫در ایـن بـیت، نوعی استعارۀ ناسازگارِ درونیِ متن بهکار رفته که از نوعی‌ «تهکّم‌» حاصل شده است.‬‬‬‬‬
‫واژۀ «عاقل» برخالف مـفهوم رایـجش، بـهمعنای «نادان» بهکار رفته است (موحّد، ۲۲۹۲ش: ۳۱۲). از‬‬‬‬‬
‫این شیوه، باعنوان «ستایش اغراقآمیز» نیز یـاد شـده اسـت (حلبی، ۷۷۹۲ش: ۲۲‌). در‌ بسیاری از‬‬‬‬‬ ‫آیه های قرآن کریم، کاربرد این جلوۀ طنزآمیز دیده میشود:‬‬‬‬‬
‫الف) بشارت درمقام انـذار: بـشارت بـرای خبر مسرتبخش بهکار میرود و استعمال آن درمعنای‬‬‬‬‬ ‫مخالفش، استعاره است (راغب‌ اصفهانی‌، ۲۲۲۲ق: «ب ش ر»). در چندین آیه از سـورههای مـختلف‬‬‬‬‬ ‫قرآن کریم، لفظ «بَّشِّر» مستعار از «أنذِر» بهکار رفته است و این موضوع ازباب تـهکّم بـه مـعاندان،‬‬‬‬‬
‫منکران، و منافقان و مخالفان دین مبین‌ اسالم‌ است‌؛ مثالً در سورۀ انشقاق، دربارۀ‌ کافران‌ تکذیبگر‬‬‬‬‌‬ ‫آمـده اسـت: «فَبَّشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ» (قرآن، انشقاق: ۲۲)؛ یعنی: پس آنها را به عذابی بس دردناک‬‬‬‬‬ ‫بشارت ده. «در ایـن جـمله‌ (و در‌ مـوارد‌ بسیار دیگر)، خدای- تعالی- تهدید به عذاب را‌ تعبیر‌ فرموده به‬‬‬‬‬
‫مژده به عذاب، و این ازبـاب تـهکّم و استهزا است، و چون در ابتدای جمله، حرف “فاء” آمده، میفهماند‬‬‬‬‬ ‫این‌ تهدید‌، نـتیجۀ‌ تـکذیب اسـت» (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲۲/ ۱۲۲).‬‬‬‬‬
‫ازجمله آیه های دیگری‌ که مصداق بشارت درمقام انذار اس، میتوان موارد زیر را نام برد: آیـۀ‬‬‬‬‬ ‫۲۲ سـورۀ آلعـمران، آیۀ ۲۹۲‌ سورۀ‌ نساء‌، آیۀ هفتم از سورۀ لقمان، آیۀ هشتم از سورۀ جاثیه، آیـۀ‬‬‬‬‌‬ سـوم‌ و نیز ۲۹ از سورۀ توبه، و… .‬‬‬‬‬
‫ب) چگونگی پذیرایی اصحاب شمال در روز جزا: در آیههای‌۲۱‌ تا‌ ۱۱ سورۀ واقعه آمده است که‬‬‬‬‬ ‫اصـحاب شـمال، همان گمراهان تکذیبکننده، پساز‌ خوردن‌ از‌ درخت زقوم، از آبی جوشان‬‬‬‬‬ ‫خواهند نوشید؛ مـانند نـوشیدن شتر هیماء (شتری که به‌ مرض‌ هـیم‌، مـرضی شـبیه استسقا در آدمی‬‬‬‬‬
‫مبتال گشته) ویا ریگزار کـه هـرگز از نوشیدن سیراب‌ نمیشود‌ (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۳۲/ ۱۲۲).‬‬‬‬‬

«هـذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِینِ» (قرآن، واقـعه: ۱۱)؛ یـعنی: این اسـت پذیـرایی آنـان در‌ روز‌ جزا. «نُزُل» چیزی‬‬‬‬ ‫است که بـرای پذیـرایی از مهمان فراهم میشود (راغب اصفهانی‌، ۲۲۲۲‌ق: «نُزُل‌») «نامیدن “زقوم” و‬‬‬‬‬
‫”حمیم” بهعنوان “نُزُل”، گـواه تـهکّمی شدید و استهزائی گزنده است که شـایستۀ تکذیبگران‌ آیات‌ الهی‬‬‬‬‬ ‫اسـت؛ زیـرا “نُزُل” جهت اکرام است؛ حـال آنـکه این عذاب است‌ و اهانت‌ و سرزنش‌» (صابونی، ۷۲۲۲م:‬‬‬‬‬ ‫۱۹۲)؛ پس «در اینکه عذاب آمادهشدۀ آنان را پذیرایی خوانده، نـوعی تـهکّم‌ و طعنهزدن‌ است‌»‬‬‬‬‬‫(طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۳۲/ ۱۲۲؛ فیض کـاشانی، ۱۲۲۲ق: ۱/ ۱۲۲؛ حـسینی شـاهعبدالعظیمی، ۹۱۹۲‌ش:‬‬‬‬‌‬‫۲۲/ ۳۱۲).‬‬‬‬‬
‫ج) گناهپیشگان، از عزت و کـرامت بـی بهره اند:‬‬‬‬‬
‫ابوجهل لعین به حـضرت مـحمد (ص) گفت‌: «ما‌ بین جبلیها اعزَ و اکرم منّی فَماتَسطیعُ أنتَ و ال‬‬‬‬‬‫ربُک أنتفعال بیشیئاً» [؛یعنی‌:] (نـیست‌ مـیان این دو کوه که محیطاند به‌ مـکه‌، کـسی‌ که‬‬‬‬‬ ‫ارجـمندتر و بـزرگوارتر از مـن باشد؛ پس‌ تو‌ و خـدای تو توانایی ندارید که ضرری به من‬‬‬‬‬ ‫رسانید. چون روز قیامت رسد‌، حضرت‌ عزت برسبیل اسـتهزا و تـهکّم، به‌ او‌ گوید که‌ ای‌ عزیز‬‬‬‬‌‬ ‫و کـریم! بـچش ایـن عـذاب جـحیم‌ و عقاب‌ الیم را (طـبرسی، ۷۷۹۲ق: ۲/ ۳۲).‬‬‬‬‬
‫«ذُقـْ إِنَکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَّرِیمُ»؛ یعنی‌: بچش‌ که تو همان ارجمند بزرگواری! (قرآن‌، دخان: ۳۲).‬‬‬‬‬
‫این‌ جمله‌، خـطابی اسـت بـه گناهپیشهای که‌ درحال‌ چشیدن عذابهای پیدرپی اسـت و اگـر او‬‬‬‬‬ ‫را «عـزیز» و «کـریم» خـواند، بـااینکه درنهایت ذلت‌ و پستی‌ و مالمت است، درحقیقت، نوعی‬‬‬‬‬ ‫استهزا‌ به‌ او‌ است تا عذابش‌ شدیدتر‌ گردد؛ چون اینگونه افراد‌ در‌ دنیا برای خود، عزت و‬‬‬‬‬ ‫کرامتی قائل هستند و به هیچ وجـه حاضر نیستند از‌ آن‌ عزت و کرامت موهوم دست بردارند‬‬‬‬‬ ‫(طباطبایی‌، ۷۲۲۲‌ق: ۲۲/ ۲۲۲‌).‬‬‬‬‌‬
‫چون‌ ابوجهل همیشه میگفت: «انا‌ العزیز الکّریم»، در جهنم به همین قول، او را میخوانند و سرزنش‬‬‬‬‬ ‫کنند. بعضی هم گفتهاند‌ این‌ جمله دارای معنای نـقیض اسـت و مثل‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ او گفته باشند‌: ای‌ ذلیل‬‬‬‬‬ ‫و پست! بچش!؛ ولی برای استخفاف، به این طریق گفته شده است (طبرسی، ۲۷۹۲ش: ۳/ ۹۲۲‌).‬‬‬‬‌‬
‫د‌) تعبیر از جهنم به «مهاد»: در لسانالعرب‌، دربارۀ‌ معنای‌ «مهاد‌» آمـده‌ اسـت‌: فراش و بستر. به‬‬‬‬‬ ‫بستر، «مهاد» گفته میشود؛ بهخاطر نرمی و راحتی آن (ابنمنظور، ۲۲۲۲ق: ۹/ ۲۲۲). در چند آیه از‬‬‬‬‬ قرآن کریم، از جایگاه‌ جهنمیان با لفظ «مـهاد» یـاد شده است. اینگونه کاربرد، نـوعی طـنز و تهکُم‬‬‬‬
‫دربارۀ آنان است تا شدت و عمق عذابشان را بنمایاند: «وَ إِذا قیّلَ لَهُ اتَقِ الّلَهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَهُ بِالْإِثْمِ‌ فَحَسْبُهُ‬‬‬‬‌‬ ‫جَهَنَمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ» (قرآن، بقره: ۱۲۲)؛ یعنی: و چـون بـه او گفته شود: «از خدا پروا کـن»، نـخوت،‬‬‬‬‬ ‫وی را به گناه کشاند؛ پس جهنم برای او بس‌ است‌ و چه بد بستری است! واژۀ «مِهاد» بهمعنای‬‬‬‬‬
‫فراش (بستر) است و گفته شده است یعنی آنچه برای استراحت فراهم میشود. تعبیر از آن برای‬‬‬‬‌‬ ‫تهکّم‌ است و در آیـه، سـرزنش وجود‌ دارد‌ (آلوسی، ۱۲۲۲ق: ۲/ ۲۳۲). علت اینکه در قرآن،‬‬‬‬‬ ‫«جهنم»، «مهاد» نامیده شده، این است که بهجای «مهاد» که آمادگاه و قرارگاه راحت است، به او‬‬‬‬‌‬
‫«جهنم‌» داده میشود؛ مانند آیۀ‌ «فَبَّشِّرْهُمْ‌ بِعَذابٍ أَلِیمٍ» که در آن، تعبیر «بـشارت» بـهکار رفته و بـاید به‬‬‬‬‬ ‫نعمت بشارت داد؛ ولی چون گناهکار است بهجای نعمت، به عذاب بشارت داده میشود (طبرسی،‬‬‬‬‬ ‫۲۷۹۲ش: ۲/ ۱۹۱).‬‬‬‬‌‬
‫همانطور‌ که گفتیم، در آیـههایی دیگر نیز از «جهنم»، به «مهاد» تعبیر شده است؛ ازجمله در:‬‬‬‬‬
‫آیۀ ۲۲ از سـورۀ اعـراف، آیـۀ دوازدهم از سورۀ آلعمران، و… .‬‬‬‬‬
‫ه) قوم شعیب‌ و سرزنشکردن‌ پیامبر خویش‌:‬‬‬‬‬
‫قوم شعیب وی را استهزا کردند؛ بدینگونه که نمازش را کوچک شـمردند؛ ‌ ‌چـون نماز شعیب‬‬‬‬‬ درنظر‌ آنها، کار عجیب و غریب و شبیه به افعال دیوانگان بود؛ چـون آنـها‌ مـثل‌ آن‌ را از امثال‬‬‬‬‬ ‫خودشان ندیده بودند و نیز عبادت بتهایشان را بزرگ میشمردند؛ زیراکه پرستش بتها کار‬‬‬‬‬ ‫پدرانـشان ‌‌بود‌ از همین رو، آن را درست دانسته و به آن میپرداختند و بدان عادت کرده‌ بودند‬‬‬‬‌‬‫(گنابادی‌، ۲۲۲۲ق: ۲/ ۱۹۹).‬‬‬‬‬
‫«قالُوا یـا شُعَیْبُ أَصَالتُکَ تَأْمُّرُکَ أَّنـْنَتّْرُکَ مـا یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَّنْنَفْعَّلَ فی‌ أَمْوالِنا ما نَّشؤُا إِنَکَ لَأَنْتَ الْحَّلیمُ‬‬‬‬‬ ‫الّرَشیدُ» (قرآن، هود: ۷۲)؛ یعنی: گفتند: «ای‌ شعیب! آیا نمازت به‌ تو‌ دستور میدهد که آنچه را‬‬‬‬‬ پدران ما میپرستیدهاند، رها کنیم یا در امـوال خود، بهمیل خود تصرف نکنیم؟ راستی که تو بردبار‬‬‬‬‬
‫فرزانه ای.‬‬‬‬‬
‫در این آیه، قوم شعیب از جملۀ آخر‌، خالف معنایش را اراده کردند (تهکّم) و آن بزرگوار را‬‬‬‬‬ ‫به گمراهی و سفاهت نسبت دادن. (طبرسی، ۷۷۹۲ش: ۲/ ۲۱۲).‬‬‬‬‬

«إِنَکَ لَأَنْتَ‌ الْحَّلِیمُ‌ الّرَشِیدُ»؛ یعنی: تو مرد بردبار و رشیدی هستی. این جمله ازقبیل استعمال ضد‬‬‬‬
‫در ضد است که ازباب استهزا گفتهاند (گنابادی، ۲۲۲۲ق: ۲/ ۱۹۹). به این کلام، ضد آن اراده‬‬‬‬‬ ‫شـده اسـت‌؛ یعنی‌: تو سفیه و غاوی هستی (حسینی شاهعبدالعظیمی، ۹۱۹۲ش: ۱/ ۲۲۲).‬‬‬‬‬
‫-۶٫ تشبیه به حیوانات‬‬‬‬‬
‫یکی از شیوههای دیگر طنزآفرینی، تشبیه به حیوانات است. در این شیوه، طنزپرداز برای نمایاندن‬‬‬‬‬ ‫حقیقت نفس‌ آدمی‌ یا جامعۀ انـسانی، از دنـیای حیوانات، و صفتها و حرکات آنها مدد میگیرد و‬‬‬‬‬ ‫با لحن انتقادی و طنزآمیز، فضایل انسانی و کماالت روحانی را بهسبب اعمال و رفتار آدمی، از او‬‬‬‬‬
‫گرفته است‌؛ درمقابل‌، بهسبب‌ صفتهای نفسانی و حیوانی برجستهای که‌ در‌ شخص‌ یـا اشـخاص‬‬‬‬‬ ‫دیـده میشود، آنها را به حیوانی کـه در آن صـفت، سـرآمد است، تشبیه میکند؛ مثالً تنپروری و‬‬‬‬‬ ‫تنبلی را‌ به‌ خوک‌، مکّاری و پنهانکاری را به روباه، حماقت را به‌ خر‌ و درندگی را به گرگ تشبیه‬‬‬‬‬
‫کرده اسـت (حـیدری، ۷۷۹۲ش: ۲۹۲؛ نـاصری، ۱۲۹۲ش: ۲۳). چنین شیوهای از گذشته، در آثار‬‬‬‬‌‬ ‫نویسندگان‌ و شاعران‌ بهکار رفـته اسـت و این مسئله، دو علت عمده دارد: نخست‌، اینکه:‬‬‬‬‬
‫با گفتار صریح یا بدگویی، ریشخند مستقیم بزرگان و فرمانروایان و قربانیان خود را کاری‬‬‬‬‬ ‫نـاممکن مـیدیدند. دومـ‌، اینکه‌ آنان‌ با تشبیهکردن قربانیان خود به حیوانات- که جـز خوردن و‬‬‬‬‬ ‫زیستن‌ و خوابیدن‌ و بچهآوری، کاری نمیتوانند بکنند- آنها را از آسمان رفعت و شأن خیالی‬‬‬‬‬ ‫خودشان فرومیکشیدند (حلبی۷۷۹۲: ۹۱‌).‬‬‬‬‌‬
‫این‌ شیوۀ طـنزپردازی در بـرخی آیـههای قرآن کریم دیده میشود. در اینجا، بهاختصار‌، چند‌ مورد‌ از‬‬‬‬‬ ‫آنها را ذکر مـیکنیم:‬‬‬‬‬
‫الف) عـالمان بیعمل و تمثیل سوء آنها:‬‬‬‬‬
‫یهودیانی‌ که‌ خدا‌ تورات را بر پیامبر آنان، موسی (ع)، نازل کرد و او معارف و شـرایع آن را‬‬‬‬‬ ‫تـعلیمشان‌ داد‌؛ ولی رهـایش کردند، و به دستورات آن عمل ننمودند، خدای- تعالی- برایشان‬‬‬‬‬ ‫مَثَلی زد‌ و آنها‌ را‌ به حـماری تـشبیه کـرد که کتابهایی بر آن بار شده و خود آن حیوان، هیچ‬‬‬‬‌‬ ‫آگاهیای‌ از معارف و حقایق آن کتابها ندارد و درنـتیجه، از حـمل آن کـتابها چیزی بهجز‬‬‬‬‌‬ ‫خستگی‌، برایش‌ نمیماند (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۳۲/ ۱۱۲).‬‬‬‬‬

«مَثَّلُ الَذینَ حُمِّلُوا التَوْراهَ‌ ثـُمَ‌ لَمـْیَحْمِّلُوها کَمَثَّلِ الْحِمارِ یَحْمِّلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَّلُ الْقَوْمِ الَذینَ کَذَبُوا بِآیاتِ‬‬‬‬ ‫الّلَهِ‌ وَ‌ الّلَهُ‌ الیـَهْدِی الْقـَوْمَ الّظـَالِمینَ» (قرآن، جمعه: ۱)؛ یعنی: مثَل کسانی که تورات به آنها داده شده و‬‬‬‬‌‬ ‫بدان‌ عمل‌ نمیکنند، مـثَل آن خـر است که کتابهایی را حمل میکند. بد مثَلی‌ است‌ مثَل مردمی‬‬‬‬‬
‫‬‬‬‬‬‫که آیات خـدا را دروغ مـیشمردهاند، و خـدا ستمکاران را هدایت نمیکند.‬‬‬‬‬
‫حماری‌ را‌ تصور کنید که برپشت آن، گنجینهای از کتابهای مفید علمی قرار داده‌ بـاشند‌. ایـن‬‬‬‬‬ ‫حمار از آن کتابها چه فایدهای‌ میبرد؟ آیا‌ نابغه‌ یا فیلسوف میشود؟ معلوم است که هـمچنان در‬‬‬‬‌‬ ‫جـنس‌ خـود باقی میماند. حال، از این گنجینههای علمی چه بهرهای میبرد جز رنج‌ و زحمت‬‬‬‬‌‬ ‫سنگینی آن بار؟ تشبیه بـه االغـ‌، بـرای‌ تحقیر و اهانت‌ هرچه‌ بیشتر‌ صورت گرفته است؛ زیرا االغ به‬‬‬‬‌‬
‫کودنبودن‌، مشهور اسـت (صـابونی، ۷۲۲۲م: ۲۱۹).‬‬‬‬‬
‫ب) تشبیه رویگرداندن کافران از تذکرۀ‌ قرآنی‌ به رمیدن حمارهای وحشی از صدای‌ شیر: در قرآن‬‬‬‬‬ ‫کریم‌، دربارۀ‌ کسانی کـه وقـتی به ایشان‌ تذکر‌ داده میشود، بهجای گوشدادن، اعراض میکنند،‬‬‬‬‬ چنین تمثیلی بهکار رفـته اسـت. در‌ اینگونه‌ آیهها، با استفاده از زبان‌ طنزآمیز‌، از‌ کـافران انـتقاد شـده‬‬‬‬‌‬
‫است‌ (شالچیان ناظر و موالیی، ۷۷۹۲‌ش: ۱۱۲‌).‬‬‬‬‬
‫«فَما لَهُمْ عـَنِ التـَذْکِّرَهِ مُعّْرِضینَ،کَأَنَهُمْ حُمُّرٌ مُسْتَنْفِّرَهٌ،فَّرَتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ»؛ یعنی: چه‌ شده‌ است که از ایـن‬‬‬‬‬ ‫پنـد اعراض‌ میکنند‌؛ مانند گورخران‌ رمـیده‌،کـه‌ از شیر میگریزند؟ (قـرآن، مـدثر‌: ۳۲ تـا ۲۱). در این‬‬‬‬‬ ‫آیه، حال کافران، هنگام اعـراض از تـذکره، به «حُمُّر» (جمع‌ «حمار‌») تشبیه شده است؛ البته منظور،‬‬‬‬‌‬
‫گورخر‌ است‌ و «اسـتنفار‌» نـیز‌ بهمعنای نفرت است‌ (طباطبایی‌، ۷۲۲۲ق: ۲۲/ ۳۳). این صـحنه، بسیار‬‬‬‬‬ ‫خندهآور است؛ زیـرا خـر وحشی هنگامیکه غرّش شیر را بـشنود‌، بـا‌ شگفتی‌ تمام فرار میکند؛ بدون‬‬‬‬‬ ‫اینکه هدفی مشخص‌ داشته‌ باشد‌. تشبیه‌ این‌ افـراد‌ بـه خران وحشی، گواهی بر حـماقت آنـان اسـت؛ با‬‬‬ ‫این تـفاوت کـه وقتی خر فرار کـند، سـرزنشی بر آن مترتب نیست؛ اما انسان هنگامیکه از اندرز‬‬‬‬‌‬ ‫بگریزد، صحنهای بسیار عجیب پدید میآید کـه مـوجب خنده میشود (صابونی، ۷۲۲۲م: ۳۷۹).‬‬‬‬‬
‫ج) دانشمندان سوء و زشـتترین تـمثیل:‬‬‬‬‬
‫زشتترین و شـنیعترین تـصویری را کـه بتوان مجسم کرد، خـداوند درمورد‌ دانشمندانی‌ بهکار‬‬‬‬‬ ‫برده که از علم خویش بهرهای نمیبرند؛ بلکه این علم موجب شقاوت آنـهاست. آنـها به‬‬‬‬‬

سگی تشبیه‌ شـدهاند‌ کـه لَهلَه میزند… و این، منفورترین تمثیل در پستی و حقارت است و‬‬‬‬
‫خداوند، آن را تنها برای کسانی آورده است که دین خـود را‌ دربـرابر‌ مـتاع ناچیز دنیا میفروشند‬‬‬‬‬
‫(صابونی‌، ۷۲۲۲‌م: ۲۲۲).‬‬‬‬‬
‫«فَمَثَّلُهُ کَمَثَّلِ الْکـَّلْبِ إِّنـْ تـَحْمِّلْ عـَّلَیْهِ یـَّلْهَثْ أَوْ تـَتّْرُکْهُ یَّلْهَث» (قرآن، اعراف: ۱۷۲)؛ یعنی: مَثَل او چون‬‬‬‬‬ ‫مثل آن سگ است که‌ اگر‌ به او حمله کنی‌، زبان‌ از دهان بیرون آرد و اگر رهایش کنی، بازهم‬‬‬‬‬ ‫زبان از دهان بیرون آرد.‬‬‬‬‬
‫منظور از این شـخص، مردی بهنام بلعم باعورا بوده است که در عصر موسی (ع) زندگی‬‬‬‬‬ ‫میکرد‌ و از‌ دانشمندان و علمای مشهور بنیاسرائیل محسوب میشد و حتی موسی (ع) از‬‬‬‬‬ ‫وجود او بهعنوان یک مبلّغ نیرومند استفاده میکرد و کارش در این راه، آنقدر بـاال گـرفت که‬‬‬‬‬ ‫دعایش در پیشگاه خدا، بهاجابت‌ میرسید‌؛ ولی براثر‌ تمایل به فرعون و وعد و وعیدهای او، از‬‬‬‬‬
‫راه حق منحرف شد و همۀ مقامات خود را ازدست داد‌؛ تا آنجا که در صف مخالفان موسی‬‬‬‬‬ ‫(ع) قرار گرفت… . این هـمان‌ حـالت‌ دنیاپرستان‌ و هواپرستان دونهمت است که هرقدر‬‬‬‬‬ ‫بیندوزند، بازهم احساس سیری نمیکنند (مکارم شیرازی، ۲۷۹۲ش: ۷/ ۱۲ و ۱۲).‬‬‬‬‬
‫۳-۶٫ استفاده ‌‌از‌ تمثیل‬‬‬‬‬ ‫در این شیوه، واقعیتی جدی به یک واقعه تـشبیه مـیشود. طنزپرداز برای‌ بیان‌ مقصود‌ خـود و تـشدید‬‬‬‬‬
‫تأثیر در مخاطب، با استفاده از قیاس، تمثیل و تشبیهی مناسب و بجا، ضمن آنکه‌ باعث انبساط روح‬‬‬‬‬ ‫مخاطب میشود، او را به واقعیتی عمیق توجه میدهد (حکیمی‌، ۱۷۹۲ش: ۲۹). طنزپرداز بـا‌ ایـن‬‬‬‬‌‬ ‫عمل، غفلتزدایی میکند و واقـعیتی را کـه دیگران بهدلیل غفلت یا عادت، بدان توجه نمیکنند،‬‬‬‬‬
‫بزرگ و برجسته میکند تاحجاب را از پیش چشم مخاطب کنار زند.‬‬‬‬‬
‫زرینکوب دربارۀ تمثیل نوشته‌ است:‬‬‬‬‬
‫تمثیل، تصویری حسی است که باید امری را کـه غـیرحسی است، برای مخاطب، به امر حسی‬‬‬‬‬ ‫نزدیک و قابل ادراک نماید… . این تصویر حسی کمک میکند تا شنونده آنچه را‌ که‌ تمثیل،‬‬‬‬‬
‫نمایش آن بهحساب میآید، در مخیلۀ خویش ترسیم کند، و تمثیل برای عوام خـلق، از انـواع‬‬‬‬‬ ‫حجت اسـت (زرینکوب، ۳۱۹۲ش: ۲۱۲).‬‬‬‬‬

علیاکبر دهخدا‌ این‌ واقعیت تلخ جامعۀ ایرانی را که در آن، پساز هر واقعهای، مردم ضـعیف،‬‬‬‬ ‫مجرم شناخته میشوند و عامالن اصلی واقعه، جان سالم بهدر میبرند، ایـنگونه بـا تـمثیلی زیبا و‬‬‬‬‌‬ ‫مناسب‌ بزرگ نمایانده است:‬‬‬‬‬
‫سرداری مریض شد. حکیمباشی دستور داد که او را تنقیه کنند. سردار برآشفت که مرا؟‬‬‬‬‬
‫حـکیمباشی ‌ ‌[ازروی تـرس] گفت: خیر قربان! بنده را. حکیمباشی را خفته‌ کردند‌ و کاری‌ که‬‬‬‬‬ ‫باید با سردار انـجام‌ مـیشد‌، بـا‌ او انجام شد. ار آن پس، هروقت سردار مریض میشد،‬‬‬‬‬
‫حکیمباشی را دراز میکردند و با او همان معاملت میرفت (حیدری‌، ۷۷۹۲‌ش: ۳۲۲‌).‬‬‬‬‬
‫استفاده از شـیوۀ تمثیل در طنزهای قرآنی‌ هم‌ دیده میشود:‬‬‬‬‬
‫الف) تشبیه ورود کافران به بهشت، به داخلشدن شـتر در سوراخ سوزن:‬‬‬‬‬
‫این، تـمثیلی اسـت‌ درنهایت‌ زیبایی‌، در بهتصویرکشیدن محالبودن ورود کفار به بهشت؛ مگر‬‬‬‬‬ ‫هنگامیکه ممکن‌ گردد شتر با آن هیکل عظیمش، از سوراخ سوزن بگذرد و عرب وقتی‬‬‬‬‬ ‫بخواهد عدم امکان را تأکید کند‌، آن‌ را‌ به چیز ناممکنی تشبیه مـیکند (صابونی، ۷۲۲۲م:‬‬‬‬‬‫۱۳).‬‬‬‬‬
‫«إِّنَ‌ الَذینَ‌ کَذَبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَّرُوا عَنْها التُفَتَحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَماءِ وَ الیَدْخُّلُوّنَ الْجَنَهَ حَتَی یَّلِجَ الْجَمَّلُ فی‬‬‬‬‌‬ ‫سَمِ‌ الْخِیاطِ‌ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجّْرِمینَ» (قرآن، اعراف: ۲۲)؛ یعنی: درهای آسمان بهروی کسانی‌ که‬‬‬‬‌‬ ‫آیـات‌ مـا را تکذیب کردهاند و از آنها سر برتافتهاند، گشوده نخواهد شد و به بهشت درنخواهند‬‬‬‬‌‬ ‫آمد‌ تا‌ آن گاه که شتر از سوراخ سوزن بگذرد. و مجرمان را اینچنین کیفر میدهیم.‬‬‬‬‌‬
‫در‌ این آیه، کلمۀ «سَمّ» بهمعنای سوراخ و جـمع آن، «سـموم» است و کلمۀ «خیاط» مانند‌ «مخیط‌»‬‬‬‬‌‬ ‫بهمعنای سوزن است (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲/ ۲۲۲). بسیار خندهآور است که شتری بخواهد از‬‬‬‬‬ ‫سوراخ‌ سوزنی‌ بگذرد. این تعبیر، کنایهای لطیف از محالبودن این مسئله است. درواقع، برای ایـنکه‬‬‬‬‌‬ ‫نـبودِ‌ امکان‌ دخول این افراد در بهشت، بهصورت مسئلهای حسی درآید، این مثال انتخاب شده است‬‬‬‬‬ ‫تا‌ همانطور‌ که هیچکس تردید ندارد که ممکن نیست شتر با آن جثۀ بزرگش‌، از‌ سوراخ‌ بـاریک‬‬‬‬‬ ‫سـوزن عـبور کند، همینطور مسلّم بدانند راهـی بـرای ورود افـراد بیایمان متکبر در بهشت‌، مطلقاً‬‬‬‬‌‬ موجود‌ نیست (مکارم شیرازی، ۲۷۹۲ش: ۱/ ۲۷۲؛ شالچیان ناظر و موالیی، ۷۷۹۲ش: ۱۱۲).‬‬‬‬‬

درواقـع، در ایـن آیـه، حقیقتی تلخ، یعنی‌ واردنشدن‌ کافران و مشرکان به بـهشت، در قـالبی شیرین‬‬‬‬ ‫بدین صورت بیان شده است‌: «حَتَی‌ یَّلِجَ الْجَمَّلُ فی سَمِ الْخِیاطِ» (حیدری، ۳۷۹۲‌ش: ۲۳‌). هرگاه‬‬‬‬‌‬ ‫حکم را به چیزی مقید کـنند کـه‌ هـیچگونه‌ امیدی به حصول آن نباشد، تأکید آن، بیشتر و‬‬‬‬‬ ‫یأس آورتر است (طبرسی، ۲۷۹۲‌ش: ۲/ ۱۲۱‌).‬‬‬‬‬
‫ب) دشـمنان خود را‌ حلقآویز‌ کنند تا‌ راحت‌ شوند‌: در آیۀ ذیل، خداوند متعال با‌ استفاده‌ از تمثیلی‬‬‬‬‬ ‫زیبا، دشمنان پیامبر را از هدفهایشان نـاامید کـرده اسـت: «مَنْ‌ کاّنَ‌ یَّظُنُ أَّنْ لَنْیَنْصُّرَهُ الّلَهُ فِی الدُنْیا‌ وَ‬‬‬‬‬ ‫الْآخِّرَهِ فَّلْیَمْدُدْ بـِسَبَبٍ‌ إِلَیـ‌ السَماءِ ثُمَ لْیَقْطَعْ فَّلْیَنّْظُّرْ هَّلْ‌ یُذْهِبَنَ‌ کَیْدُهُ ما یَغیظُ» (قرآن، حج: ۱۲)؛ یعنی: کسی‬‬‬‬‬ ‫که میپندارد کـه خـدا در‌ دنـیا‌ و آخرت یاریاش نخواهد کرد، خویشتن‌ را‌ با‌ ریسمانی از سقف‬‬‬‬‌‬ بیاویزد‌ تا خود را خـفه‌ کـند‌ و بـنگرد که آیا این حیله، خشمش را ازمیان خواهد برد.‬‬‬‬‬
‫در این آیه‌، منظوراز‌ «سبب»، طناب اسـت. کـلمۀ «قـطع» بهمعنای‌ بریدن‌ و ازجمله معانی‌ آن‌،‬‬‬‬‌‬ ‫اختناق است. گویا از‌ این باب، اختناق را قطع میگویند کـه مـستلزم قطع نفس است. مفسران‬‬‬‬‬ ‫گفتهاند ضمیر موجود‌ در‌ «لَنْیَنْصُّرَهُ الّلَهُ»، به رسول خدا بـرمیگردد‌؛ چـون‌ مـشرکان‌ مکه‌ میپنداشتند‬‬‬‬‌‬ دینی که وی‌ آورده‌، دروغی و نوظهور است که اساسی محکم ندارد؛ بـه هـمین جهت، دعوتش‬‬‬‬‬ ‫منتشر نمیشود، و نزد خدا هم‌ منزلتی‌ ندارد‌ تا او پشتیبانش باشد (طـباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲۲‌/ ۲۱۹‌).‬‬‬‬‌‬
‫خـداوند‌ مـتعال‌ این‌ مطلب را بهشیوۀ استهزا بیان کرده است؛ زیرا این شخص با این کارش نتوانسته بـه‬‬‬‬‬ ‫هـدف خود برسد؛ بلکه حیلهاش دامنگیر خودش شده است (طبرسی، ۷۷۹۲ش: ۹/ ۲۲‌). «این آیۀ‬‬‬‬‬ ‫قـرآن کـریم بـا اشاره به پندار خندهدار آنها و اشاره به عجز آنها از قطع ارتباط خدا با پیامبر (ص)، بـیانی‬‬‬‬‬ ‫طـنزآمیز داشـته است» (شالچیان ناظر و موالیی، ۷۷۹۲ش: ۱۱۲).‬‬‬‬‌‬
‫ج‌) هیکلهای بهظاهر چشمفریب، اما درواقع، پوشالی: خـداوند مـتعال منافقان را که فقط دارای‬‬‬‬‬ ‫زیبایی ظاهریاند و خود را از زیباییهای معنوی محروم کردهاند، در بیانی با طنز و ظرافت، بـه‬‬‬‬‬ چـوبهای‌ درختان‌ خشکی تشبیه کرده است که از درون، پوک و پوسیدهاند: «وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ‬‬‬‬‬ ‫أَجْسامُهُمْ وَ إِّنْ یـَقُولُوا تـَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَهُمْ خُّشُبٌ مُسَنَدَهٌ یَحْسَبُوّنَ‌ کُّلَ‌ صـَیْحَهٍ عـَّلَیْهِمْ هـُمُ الْعَدُوُ فَاحْذَرْهُمْ‌ قاتَّلَهُمُ‬‬‬‬‌‬ ‫الّلَهُ أَنَی یُؤْفَکُوّنَ» (قـرآن، مـنافقون: ۲)؛ یعنی: چون آنها را ببینی، تو را از ظاهرشان خوش میآید و‬‬‬‬‬ چون سخن بگویند، به سـخنشان گـوش میدهی‌. گویی‌ چوبهایی هستند بـه دیـوار‌ تکیه‌ داده. هـر‬‬‬‬‬
‫آوازی را بر زیان خود میپندارند. ایـشان دشـمناناند. از آنها حذر کن. خدایشان بکشد. به کجا‬‬‬‬ ‫منحرف میشوند؟‬‬‬‬‬
‫این آیه، بیانگر نـکوهش مـنافقان است‌. منافقانی‌ که اجسامی زیبا و فـریبنده، و سخنانی جاذب و‬‬‬‬‬ ‫شیرین دارنـد، بـهسبب نداشتن باطنی مطابق ظاهر، هـمانند چـوبی هستند که به چیزی تکیه داشته باشد‬‬‬‬‬ ‫و اشباحی بدون روحاند؛ همانطور که آنـ‌ چـوب‌ نه خیری‌ دارد ونه فایدهای بـر آن مـترتب مـیشود،‬‬‬‬‬
‫اینان نیز هـمینطورند؛ چـون فهم ندارند (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۳۲‌/ ۲۲۲).‬‬‬‬‬
‫روشـن اسـت که این تعبیر، اخبار نیست؛ بلکه بهصورت‌ نفرین‌ است‌ و برای مذمت و سرزنش و‬‬‬‬‬ ‫تحقیر ایـن گـروه ذکر شده؛ شبیه تعبیرات روزمرهای کـه انـسانها دربارۀ یـکدیگر دارنـد‌، ‌‌کـه‬‬‬‬‌‬ ‫قرآن با زبان خـود مردم، با آنها سخن میگوید (مکارم شیرازی، ۲۷۹۲ش: ۲۲‌/ ۲۱۲‌).‬‬‬‬‌‬
‫«قرآن از آن رو، منافقان را به چوبهایی تشبیه کرده که بـه دیـوار تکیه داده‌ شدهاند تا هر نـقش مـثبتی را در‬‬‬‬‬ ‫اجـتماع اسـلامی، از آنـها نفی کند‌» (مـترجمان، ۷۷۹۲ش: ۱۲/ ۲۱۲‌).‬‬‬‬‌‬
‫د) نـسبتدادن شکستن بتها به بت بزرگ: آیههای ذیل به داستان حضرت ابراهیم (ع) با قوم‬‬‬‬‬ ‫لجوج خود مـربوط اسـت:‬‬‬‬‬
‫آن قـوم هنگام عید، آن حضرت را به مراسم دعوت کـردند‌؛ امـا او اجـابت نـکرد و هـمراهشان‬‬‬‬‬ ‫نـرفت. هنگام بازگشت، قوم دیدند که همۀ بتهایشان شکسته شده و تبری بر دوش بت بزرگی‬‬‬‬‬ ‫نهاده شده است. آنها ابراهیم را به شکستن بتها متهم نمودند‌؛ اما‌ ابراهیم (ع) جوابشان را بـا‬‬‬‬‬ ‫اسلوبی بیان کرد که آنها را به خطایشان در پرستش بتها درمقام خدایان متوجه سازد‬‬‬‬‬(حسینی شیرازی، ۲۲۲۲ق: ۹/ ۹۱۱).‬‬‬‬‬
‫«قالُوا أَ أَنْتَ فَعَّلْتَ هذا بِآلِهَتِنا‌ یا‌ إِبّْراهیمُ، قالَ بَّلْ فَعَّلَهُ کَبیّرُهُمْ هذا فَسْئَّلُوهُمْ إِّنْ کـانُوا یـَنْطِقُوّنَ» (قرآن،‬‬‬‬‬ ‫انبیا: ۲۱ و ۹۱)؛ یعنی: گفتند: ای ابراهیم! تو با خدایان ما چنین کردهای؟ گفت: بلکه بزرگترینشان‬‬‬‬‬ ‫چنین کرده‌ است‌. اگر سخن میگویند، از آنها بپرسید. «این شیوۀ طنز و ریشخند که ابراهیم در‬‬‬‬‬
‫سخن بـهکار بـرد، توجه آنها را به حقیقتی دیگر جلب کرد. آنها خود میدانستند که بتان‌ سنگی‌ حرف‬‬‬‬‌‬ ‫نمیزنند؛ زیرا آنها را بهدست‌ خود‌ ساخته‌ بودند» (مترجمان، ۷۷۹۲ش: ۷/ ۹۷۲؛ شـالچیان نـاظر و‬‬‬‬‬ موالیی، ۷۷۹۲ش: ۱۱۲‌). خندهآور‌ است‌ که بت بزرگ ازدست خدایان کوچک، خشمگین شود‬‬‬‬‌
‫یا‌ آنها را رقیب آیندۀ خود فرض کند و حساب همه را یـکجا بـرسد (حیدری، ۳۷۹۲ش: ۹۳).‬‬‬‬‬
‫۴-۶٫ طنز ازطریق کـنایۀ‌ تـعریضیه‬‬‬‬‌‬ ‫در‌ این شیوۀ طنزآمیز، با بهکارگیری تعریض، موضوعی به مخاطب نسبت‌ داده میشود؛ «مثالً در این‬‬‬‬‬
‫بیت حافظ:‬‬‬‬‬
‫ز مــال وقــف نبینی به نام من دِرَمــی‬ ‫بیا که خرقۀ‌ من‌ گرچه‌ رهن میکده هاست‬‬‬‬‬‬‬‬‬
‫به تـعریض مـیگوید کسانی که خود را از گناه‌ و شراب‌ و عشق، پاک میدانند، مال وقف میخورند و شرم‬‬‬‬‬ ‫نمیدارند» (چناری، ۲۲۹۲ش: ۱۲). این جلوۀ طنزآمیز در طنزهای‌ قرآنی‌ هم‌ دیده میشود:‬‬‬‬‬
‫الف) نهی از تکبر در راهرفتن: در قرآن، با‌ بیانی‌ لطیف‌، آدمی از مـتکبرانه راهـرفتن بهشدت نـهی‬‬‬‬‬ ‫شده است: «وَ التَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَّرَحاً إِنَکَ‌ لَنْتَخّْرِقَ‌ الْأَرْضَ‌ وَ لَنْتَبّْلُغَ الْجِبالَ طُوالً» (قرآن، اسراء: ۷۹)؛‬‬‬‬‬
‫یعنی: در زمین، بـهتکبر راه مرو‌ که‌ هرگز زمین را نتوانی شکافت و هرگز به بلندی کوهها نـخواهی‬‬‬‬‬ ‫رسـید.‬‬‬‬‬
‫هـرگز‌ نمیتوانی‌ با‌ گامهای محکم که بر زمین میزنی، آن را درهم بشکافی و هرچه قامت‬‬‬‬‬ ‫خود را‌ بکشی‌، به بلندی کـوهها ‌ ‌نـمیرسد. درحقیقت، خداوند متعال با این تعبیر، انسان‬‬‬‬‬ ‫خودخواه و متکبر‌ را‌ به‌ باد استهزا و مـسخره گـرفته اسـت (طبرسی، ۷۷۹۲ش: ۷/ ۲۱۲).‬‬‬‬‬
‫آیۀ شریفه، نهی از تکبر و تجبر‌ و سرزنش‌ است نسبتبه متبختری که در زمین راه رود بهحالت‬‬‬‬‬ ‫بطر، بـهاینکه سرش‌ را‌ بلند‌ و گردنش را بکشد و پاهایش را به زمین زند؛ به تصور آنکه قوۀ‬‬‬‬‬ ‫خـود را در‌ آن‌ بیند‌ و دیگران را زبـون دانـد (حسینی شاهعبدالعظیمی، ۹۱۹۲ش: ۷/ ۲۷۹).‬‬‬‬‬
‫بدین ترتیب، خداوند‌ متعال‌ به بندگان خود، درس تواضع، مروت و وقار داده است.‬‬‬‬‬
ب) چه کسی پیروز است؟ مشرکان مکه‌ زمانیکه‌ میخواستند بهسوی میدان بدر خارج شوند،‬‬‬‬‬ ‫دست در پردههای خانۀ کعبه‌ زدند‌ و گـفتند: خدایا! ازمیان این دو لشکر، آن‌ گروه‌ را‌ که برتر و‬‬‬‬‬ ‫هدایتیافتهتر و گرامیتر است، پیروز‌ گردان‌ (طبرسی، ۷۷۹۲ش: ۲/ ۲۱۲) و خداوند چنین به آنها‬‬‬‬‬ ‫جواب داد: «إّنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ‌ الْفَتْحُ‌ وَ إِّنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیّْرٌ‌ لَکُمْ‌ وَ إِّنْ‌ تـَعُودُوا‌ نـَعُدْ‌ وَ لَنْتُغْنِیَ عَنْکُمْ‬‬‬‬‬ ‫فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ‌ لَوْ‌ کَثُّرَتْ وَ أَّنَ الّلَهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ» (قرآن، انفال: ۳۲)؛ یعنی: اگر شما‌ پیروزیرا‌ طلبید اینک، پیروزی بهسراغ‌ شما‌ آمد و اگر بازایستید، آن برای‌ شما‌ بهتر اسـت و اگـر برگردید ما هم‬‬‬‬ ‫برمیگردیم، و اینکه گروه شما هرچند زیاد باشد‌، هرگز‌ از شما چیزی را دفع‌ نتواند‌ کرد‌ و‬‬‬‬‬
‫خداست که‌ با‌ مؤمنان است. «اگر شما‌ پیروزی‌ را میطلبید، اینک، پیروزی بهسراغ شـما آمـد. خطاب به‬‬‬‬‬ ‫اهل مکه است» (زمخشری، ۷۲۲۲‌ق: ۲/ ۲۲۲‌). در این آیه، تعریض کنایهآمیزی لطیف‌ بدین‌ صورت‬‬‬‬‬ ‫دیده‌ میشود‌: شما‌ مشرکان پیروزی میخواستید. و اکنون‌، پیروزی رسیده است؛ اما این پیروزی نه ازآنِ‬‬‬‬‬ ‫شـما، بـلکه ازآنـِ مؤمنان است. خداوند متعال‌ بـه‌ مـشرکان یـادآوری کرده است که هرچند‌ تعداد‌ آنها‌ زیاد‬‬‬‬‌‬ باشد‌، بازهم پیروزی ازآنِ‌ مؤمنان‌ است؛ زیرا خداوند، یاریدهندۀ ایشان است.‬‬‬‬‬
‫ج) پیامبر و آوردن آیات ازجـانب خـویش: گـاه برای مصلحتی‌، وحی‌ قطع‌ میشد و چند صباحی‬‬‬‬‬ ‫آیـه ای تـازه نازل نمیشد‌. مشرکان‌ خطاب‌ به‌ پیامبر‌ (ص) میگفتند‌: چرا آیات را از اینجا و آنجا‬‬‬‬‬ جمع نمیکنی و نمیآوری؟ یعنی اینها وحی نیست؛ بلکه خـودت جـمع و تـألیف میکنی.‬‬‬‬‬ ‫«وَ إِذا لَمْتَأْتِهِمْ بِآیَهٍ قالُوا لَوْ ال اجْتَبَیْتَها…» (قرآن‌، اعراف: ۹۲۲)؛ یعنی: و هرگاه بـرای آنان، آیهای‬‬‬‬‬ نیاوری، میگویند: چرا آن را خود برنگزیدی؟‬‬‬‬‬
‫اینکه مشرکان گفتند: «چرا جمعآوری نکردی آن را؟» کالمی است از ایشان که بهمنظور‬‬‬‬‬ ‫سـرزنش گـفتهاند و مـعنایش طوری‌ که‌ از سیاق آن برمیآید، این است که: تو وقتی آیههای قـرآن‬‬‬‬‬ ‫را بـرایشان بخوانی، تکذیبت میکنند و اگر آیهای برایشان نبری یا دیر کنی، میگویند: چرا نرفتی‬‬‬‬‬ ‫از این حرفهایی‌ کـه‌ اسـمش را آیـه گذاشتهای، از این طرف و آن طرف جمعآوری کنی و برای‬‬‬‬‬ ‫ما بیاوری؟ (طباطبایی، ۷۲۲۲ق: ۲/ ۲۲۹).‬‬‬‬‬
‫د) توهین قریش بـه پیـامبر خـویش‌: مشرکان‌ قریش تصور میکردند پیامبر نباید‌ ازجنس‌ انسان‬‬‬‬‬ باشد؛ بنابراین، بهقصد توهین میگفتند: «وَ قـالُوا مـا لِهـذَا الّرَسُولِ یَأْکُّلُ الطَعامَ وَ یَمّْشی فِی الْأَسْواقِ لَوْال‬‬‬‬‬ ‫أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَّلَکٌ فَیَکُوّنَ مَعَهُ نَذیّراً‌» (قرآن‌، فـرقان: ۷)؛ یـعنی: و گفتند: «این‌ چه‌ پیامبری است که غذا‬‬‬‬‬ ‫میخورد و در بازارها راه میرود؟ چرا فرشتهای بهسوی او نـازل نـشده تـا همراه وی هشداردهنده‬‬‬‬‬ باشد؟».‬‬‬‬‬
‫«و گفتند این چه پیامبری است؟»؛ یعنی چه کسی است که گمان میکند‌ پیـامبر‌ اسـت. در این‬‬‬‬‬ ‫کلام، اهانت وجود دارد. «غذا میخورد»؛ همانطور که ما غذا میخوریم «و در بازارها راه میرویم برای‌ طلب معاش‌، همانطور که ما رفتار مـیکنیم. مـنظور، آن است که اگر ادعای او درست است،‬‬‬‬ ‫چرا حالتهای‌ وی با حالتهای ما مـتفاوت نـیست. دلیـل این مسئله، یکی سرگردانی‌ آنهاست‌ و‬‬‬‬‌‬ ‫دیگری این مسئله که فکر آنها محدود به محسوسات اسـت؛ حـال آنـکه تشخیصدادن پیامبر از‬‬‬‬‬ ‫دیگران، منوط ‌‌به‌ امور جسمانی نیست؛ بلکه به امور نـفسانی، مـرتبط است؛ همانطور که خداوند‬‬‬‬‬ ‫متعال‌ گفته‌ است‌: «قُّلْ إِنَما أَنَا بَّشَّرٌ مِثّْلُکُمْ یُوحی إِلَیَ أَنَما إِلهـُکُمْ إِلهـٌ واحِدٌ» (قرآن، کهف: ۲۲۲) (فیض‬‬‬‬‌‬
‫کاشانی، ۱۲۲۲ق: ۲/ ۱).‬‬‬‬‬
‫۷٫ نتیجه گیری‬‬‬‬‬
‫از آنچه گذشت، میتوان نتیجه گرفت کـه «طـنز» بهعنوان‌ یکی از گونههای پویای‌ هنری‌،‬‬‬‬‬ ‫هنگامیکه از اصـالت و مـطلوبیت الزم بـرخوردار باشد، با توجه به درونمایهای که دارد و بـالغت و‬‬‬‬‬ ‫ایـجازی که در آن نهفته است، میتواند یکی از اسلوبهای موفق برای بیان مفاهیم موردنظر‬‬‬‬‌‬ ‫گوینده یـا نـویسنده باشد و درنتیجه، بهصورتی شگرف بـر مـخاطب اثر بـگذارد، افـراد و جـامعه را از‬‬‬‬‬ ‫کاستیها و مفاسد خویش آگاه کند، ضـمن تـحقیر رذایل اخالقی و مفاسد اجتماعی، فضایل‬‬‬‬‬ ‫اخلاقی را پرورش دهد‌ و در‌ یک کالم، تزکیه، تهذیب، اصـالحگری و غـبارسِتانی کند و درنهایت،‬‬‬‬‬ ‫تکامل جامعه را درپی داشته بـاشد.‬‬‬‬‬
‫با توجه به آیـههای بـررسیشده میتوان دریافت که قرآن کـریم، ایـن هنر بیرقیب ربّانی‌، گاهی‬‬‬‬‌‬ ‫در آیههای روحپرور خویش، با استفاده از این شیوه، کسانی را کـه بـهسبب اغراض دنیوی و‬‬‬‬‬ شهوانی، و تعصبهای بـیجا ، از مـقام دنـیوی و موقعیت دینی خـویش سـوءاستفاده میکنند، بهطور‬‬‬‬‬ ‫ضمنی‌ و درقـالب‌ مـفهوم طنز، امر به معروف و نهی از منکر کرده است تا بناهای پوسیده و پوشالی‬‬‬‬‬ ‫جهل و نـقصان فـرد و جامعه را ویران کند و بهجای آن، بناهای اسـتوار آگـاهی و کمال را بـسازد‌.‬‬‬‬‌‬
‫طـنزهای‌ پرمـحتوا و هدفدار قرآنی برمبنای صـدق‌ و حقیقت‌، استوارند‌ و در آنها، نشانی از‬‬‬‬‬ ‫تحقیر، غیبت، و بهکاربردن القاب زشت و الفاظ ناروا دربارۀ انسانهای شایسته و مـؤمن دیـده‬‬‬‬‬ ‫نمیشود. در هیچکدام از این‌ طنزها‌، مسئلۀ‌ خـالف واقـع و دروغ وجـود نـدارد. الفـاظ آنها، مناسب‌ و‬‬‬‬‌‬ ‫بـجاست و هـمیشه در آنها، اصالح و بیدارگری فرد و اجتماع موردنظر است. گاه با تهکّمی شدید،‬‬‬‬‬ معاندان‌ و مـخالفان فـطرت الهـی را سرجایشان مینشاند و گاهی کنایه و مجاز را‌ بهکارمی گـیرد تـا‬‬‬‬ ‫طـبع مـلول آدمـی از دولت قـبول محروم نماند و گاهی نیز با استفاده از تمثیل و تشبیهی‌ لطیف‌، هم‬‬‬‬‌‬ ‫انسان را خندان میکند وهم باعث تفکر، تدبر و اندوه میشود. زمانی‌ هم‌ سخنان طنزآمیز مخالفان‬‬‬‬‬ ‫و معاندان دین الهـی و دشمنان جاهل انبیا را خطاببه پیامآوران راستین ذکر میکند‌؛ با‌ این‌ هدف‬‬‬‬‬ ‫که ما را از عمق نادانی آنها آگاه کند و پندار بیارزش‌ و اندیشۀ‌ ناروای‌ آنان را آشکار کند.‬‬‬‬‬
‫منابع‬‬‬‬‬
‫- قرآن کریم (۱۲۲۲ق). ترجمۀ مـحمدمهدی فـوالدوند. چاپ اول‌. تهران‌: دار‌ القرآن کریم.‬‬‬‬‬
‫- آرینپور، یحیی (۱۷۹۲ش). از صبا تا نیما. تهران: زوار.‬‬‬‬‬
‫- آلوسی‌، سید‌ محمود (۱۲۲۲ق). روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار الکتب العلمیه.‬‬‬‬‬
‫- آمدی‌، عبدالواحد‌ بن‌ محمد (۱۱۹۲ش). غررالحکم و دررالکلم. یکجلدی. قـم: دفـتر تبلیغات اسالمی.‬‬‬‬‬
‫- ابنابیالحدید معتزلی (۲۲۲۲ق). شرح‌ نهجالبالغه‌. قم: کتابخانۀ آیتاهلل مرعشی.‬‬‬‬‬
‫- ابنبابویه، محمد بن علی (۲۳۹۲ق). التوحید. چاپ اول‌. قم‌: جامعۀ‌ مدرسین.‬‬‬‬‬
‫- ابنمنظور، محمد بن مـکرم (۲۲۲۲ق). لسـانالعرب. چاپ سوم. بیروت: دار صادر.‬‬‬‬‬
‫- اصـالنی‌، مـحمدرضا‌ (۱۲۹۲ش). فرهنگ واژگان و اصطالحات طنز. تهران: نشر کاروان.‬‬‬‬‬
‫- بهزادی اندوهجردی، حسین‌ (۲۷۹۲‌ش). طنز‌ و طنزپردازان در ایران. چاپ اول. تهران: نشر صدوق.‬‬‬‬‬
‫- پالرد، آرتور (۹۲۹۲ش). طنز. ترجمۀ سعید‌ سعیدپور‌. چاپ‌ سـوم. تـهران: نشر مرکز.‬‬‬‬‬
‫- جوادی، حـسن (۲۲۹۲ش). تـاریخ طنز در ادبیات‌ فارسی‌. تهران: کاروان.‬‬‬‬‬
‫- چناری، عبداالمیر (۲۲۹۲ش). «طنز در شعرحافظ». پژوهشنامۀ علوم انسانی. ش. ۱۲ و ۱۲٫‬‬‬‬‬
‫- حسینی‌ شاهعبدالعظیمی‌، حسین بن احمد (۹۱۹۲ش). تفسیر اثناعشری. چاپ اول. تهران: میقات.‬‬‬‬‬
‫- حسینی‌ شیرازی‌، سید محمد (۲۲۲۲ق). تقریبالقرآن الی االذهان. چاپ‌ اول‌. بـیروت‌: دارالعـلوم.‬‬‬‬‬
‫- حکیمی، محمود (۱۷۹۲ش). لطیفههای سیاسی‌. قم‌: نشر خرم.‬‬‬‬‬
‫- حلبی، علیاصغر (۲۱۹۲ش). مقدمهای بر طنز و شوخطبعی در ایران. چاپ‌ اول‌. تهران: پیک.‬‬‬‬‬
‫- ———– (۷۷۹۲ش). تاریخ‌ طنز‌ و شوخطبعی در‌ ایران‌ و جهان‌ اسالمی. چاپ اول. بیجا:‬‬‬‬‬
‫بهبهانی‌.‬‬‬‬‌‬
‫دوفصلنامۀ علمی ـ پژوهشی تـحقیقات عـلوم قرآن و حـدیث دانشگاه الزهرا / ۹۲۲‬‬‬‬‬
‫‬‬‬‬‬
‫‬
تحقیقات علوم قرآن و حدیث » پاییز و زمستان ۱۳۹۲، سال دهم- شماره ۲۰ (صفحه ۲۰۳)

  • حیدری‌، محمدباقر (۷۷۹۲ش). «مقدمهای بر طنز ازدیدگاه‌ عقل و نقل». مجموعهمقاالت طنز‌. مرکز‬‬‬‬‌
    ‫مطالعات صدا و سیما. فـصلنامۀ سنجش‌ و پژوهش‌. ش ۹۲ و ۲۲٫‬‬‬‬‬
    ‫- حیدری، محمدجواد (۳۷۹۲ش). «طنز در قرآن کریم». صحیفۀ مبین. دورۀ‌ دوم‌. ش. ۹۲٫‬‬‬‬‬
    ‫- خـرمشاهی، بـهاءالدین (۲۲۹۲‌ش). حـافظ‌، حافظۀ‌ ماست. تهران: نشر‌ قطره‌.‬‬‬‬‬
    ‫- داد، سیما (۱۷۹۲‌ش). فرهنگ‌ اصطالحات ادبی. تهران: مروارید.‬‬‬‬‬
    ‫- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (۲۲۲۲ق). المـفردات ‌ ‌فـی غریب‌ القرآن‌. بیروت/ دمشق: دارالعلم/‬‬‬‬‬
    ‫الدارالشامیه.‬‬‬‬‌‬
    ‫- زرینکوب‌، عبدالحسین (۳۱۹۲‌ش). بحر‌ در‌ کوزه. تهران: علمی.‬‬‬‬‌‬
    ‫- زمـخشری، مـحمود (۷۲۲۲ق). الکـشّاف عن حقایق غوامض التنزیل. چاپ سوم. بیروت: دار الکتاب‬‬‬‬‬
    ‫العربی.‬‬‬‬‌‬
    ‫- شالچیان‌ ناظر، علی و مجتبی موالیی (۷۷۹۲ش). «مـحدودۀ‌ طنز‌ در‌ شرع‌ و اخالق‌». مجموعهمقاالت طنز.‬‬‬‬‌‬
    ‫مرکز‌ مطالعات صدا و سیما. فصلنامۀ سنجش و پژوهش. ش. ۹۲ و ۲۲٫‬‬‬‬‬
    ‫- شـفیعی کدکنی، محمدرضا (۲۲۹۲ش). «طنز حـافظ». مـاهنامۀ‌ حافظ‌. ش. ۳۲‌.‬‬‬‬‬
    ‫- شوقی نوبر، احمد (۲۷۹۲ش). «طنز و شیوههای‌ گوناگون‌ آن‌». مجلۀ‌ کیهان‌ اندیشه‌. ش. ۲۲٫‬‬‬‬‬
    ‫- ———— (۲۲۹۲ش). حافظ، عاشقی رند و بیسامان. چاپ اول. تبریز: شایسته.‬‬‬‬‬
    ‫- صابونی، محمدعلی (۷۲۲۲م). االبداع البیانی فی القرآن العظیم. بیروت: المکتبه العصریه.‬‬‬‬‬
    ‫- صدر، رویا (۲۲۹۲‌ش). بـیست سال با طنز. تهران: هرمس.‬‬‬‬‬
    ‫- صالحی، عمران (۲۲۹۲). طنزآوران امروز ایران. چاپ هفتم. تهران: مروارید.‬‬‬‬‬
    ‫- طباطبایی، محمدحسین (۷۲۲۲ق). المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات‌ اسالمی‬‬‬‬‌‬
    ‫جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قـم.‬‬‬‬‬
    ‫- طـبرسی، حسن بن فضل (۲۲۲۲ق). مکارماالخالق. یکجلدی. قم: شریف رضی.‬‬‬‬‬
    ‫- طبرسی، فضل بن حسن (۲۷۹۲ش). مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن. چاپ سوم. تهران: ناصرخسرو‌.‬‬‬‬‌‬
    ‫- —————- (۷۷۹۲ق). تفسیر جوامع الجامع. تهران/ قم: دانشگاه تهران و مدیریت حوزۀ‬‬‬‬‬
    ‫علمیه.‬‬‬‬‬
    ‫- عـاملی، شـیخ حر (۳۲۲۲ق). وسائل الشیعه. ۳۲جلدی. قم: مؤسسه آلالبیت‌ علیهم‌ السالم.‬‬‬‬‬
    ‫- فیض کاشانی، محسن‌ (۱۲۲۲‌ق). تفسیر الصافی. چاپ دوم. تهران: صدر.‬‬‬‬‬
    ‫۲۲۲/ طنز در قرآن کریم‬‬‬‬‬
    ‫‬
    تحقیقات علوم قرآن و حدیث » پاییز و زمستان ۱۳۹۲، سال دهم- شماره ۲۰ (صفحه ۲۰۴)
  • گنابادی، سلطان محمد (۲۲۲۲ق). تفسیر بیان السعاده فی مقامات العـباده. چـاپ دوم‌. بیروت‌: مؤسسه‬‬‬‬
    ‫االعلمی للمطبوعات.‬‬‬‬‌‬
    ‫- مترجمان‌ (۷۷۹۲ش). تفسیر هدایت. چاپ اول. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسالمی آستان قدس رضوی.‬‬‬‬‬
    ‫- مجلسی (۲۲۲۲ق). بحاراالنوار. بیروت: مؤسسهالوفاء.‬‬‬‬‬
    ‫- مرکز پژوهشهای اسالمی صدا و سیما (۲۲۹۲). پژوهشی دربارۀ طنز در شـریعت‌ و اخـالق‌. چـاپ دوم.‬‬‬‬‬
    ‫قم: مؤسسۀ بوستان کتاب.‬‬‬‬‬
    ‫- مـروتی، سـهراب (۷۷۹۲ش). «تـرنم طنز در آینۀ اخالق». مجموعهمقاالت طنز. مرکز مطالعات صدا و‬‬‬‬‬
    ‫سیما. فصلنامۀ سنجش و پژوهش. ش. ۹۲ و ۲۲٫‬‬‬‬‬
    ‫- مصطفوی‌، حسن‌ (۲۱۹۲ش). التحقیق‌ فی کلمات القرآن الکریم. چاپ اول. تـهران: وزارت فـرهنگ و‬‬‬‬‬
    ‫ارشـاد اسالمی.‬‬‬‬‬
    ‫- مکارم شیرازی، ناصر (۲۷۹۲‌ش). تفسیر نمونه. چاپ اول. تـهران: دار الکـتب االسالمیه.‬‬‬‬‬
    ‫- موحّد، عبدالحسین‌ (۲۲۹۲‌). «طنز‌ و خالقیت». فصلنامۀ پژوهشهای ادبی. ش. ۲٫‬‬‬‬‬
    ‫- ناصری، ناصر (۱۲۹۲). «طنز و جلوههای شکلگیری آن در ادب فارسی». فصلنامۀ ادبیات ‌‌فارسی‌. س.‬‬‬‬‬
    ‫۹٫ ش. ۷٫‬‬‬‬‬
    ‫- نجفقلیمیرزا (آقـاسردار) (۱۱۹۲ش). درۀ نـجفی. تـصحیح حسین آهی. تهران: بینا.‬‬‬‬‌‬
    ‫- نجفی‌ صحنهای‌، علی (۷۲۹۲ش). «طنز مقدس». نـشریۀ بیّنات. س. ۱۲٫ ش. ۷۱٫‬‬‬‬‬
    ‫‪- Dustin Griffin (1994). Satire-Acritical Reintroduction. The University Press of‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
    ‫.‪Kentacky‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *