جمعه , فروردین ۱۰ ۱۴۰۳
معماری
خانه / استاد علوی / سخنرانی ها / اهدنا الصراط المستقیم سخنرانی ۲۸ دی ۱۴۰۰

اهدنا الصراط المستقیم سخنرانی ۲۸ دی ۱۴۰۰

اهدنا الطراط المستقیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه ‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه ‏الله فی السموات و الارضین

طرح یک سوال 

     سوالی مطرح شده است با این مضمون که چرا شعار عرفان مقربین این است که تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیای الهی است؟ چرا هر فردی مانند شیخ نخودکی به شخصه نمی­تواند این راه را طی کند؟

پاسخ

     در پاسخ به این سوال باید گفت “أبَى اللّه ُ أن یُجرِیَ الأشیاءَ إلاّ بِأسبابٍ” [۱] هرکس بخواهد بدون وسیله به خدا برسد، خلاف قانون خلقت عمل کرده است. هیچ کس بدون استاد به جایی نرسیده است. هیچ کس بدون واسطه به خداوند نرسیده است. خداوند عالم را، عالم وسائط خلق کرده است.

     این روزها داستانی از قول یکی از فلاسفه غربی که مسلمان و شیعه شده بود، مطرح شده و در شبکه­های مجازی پخش شده است که یکی از اساتید فلسفه از او پرسیده بود که در طریقت شیخ و پیر شما چه کسی است؟ ایشان گفته بود من جزء سلسله اویسیه هستم؛ سلسله اویسیه کسانی هستند که خودشان را منسوب به اویس قرن می‌دانند و معتقدند انسان بدون پیر و بدون استاد می‌تواند به مراتبی برسد و البته که این حرف بسیار غلط و اشتباه است. اولاً اینگونه نبوده که اویس قرَن بدون پیر و استاد باشد بلکه اویس قرن با اولیای خدا و با خود نبی مکرم صلوات الله علیه ارتباط روحی داشت و با امیرالمومنین(ع) ارتباط فیزیکی داشت و اگر دوره­ای به ایشان دسترسی نداشت، عذر داشت وگرنه او هم به دنبال استاد، پیر و ولی از اولیای خدا بود.

طریقت و سیروسلوک بدون استاد امکان پذیر نیست، همانطور که گفته­اند:

هیچ کس از نزد خود چیزی نشد     هیچ آهن خنجر تیزی نشد

 بی پیر نرو تو در خرابات     هر چند سکندر زمانی

تفاوت دعا کردن و فیض گرفتن

     “أبَى اللّه ُ أن یُجرِیَ الأشیاءَ إلاّ بِأسبابٍ” فیض الهی توسط اولیای الهی به عوالم مادون می‌رسد و این جزء مسلمات عقلی و نقلی است. هم روایات، هم آیات و هم عقل این مسأله را اقتضا می­کند، انسان نمی­تواند بدون واسطه با خداوند ارتباط داشته باشد. ارتباط گرفتن به معنای دریافت هدایت و علم است. انسان در مرحله راز و نیاز با خداوند می­تواند واسطه قرار ندهد و با خدا راز و نیاز کند اما طی مراتب چه از پایین به بالا و چه طی مراحل فیض الهی نیاز به واسطه دارد، اگر انسان بخواهد به طرف خدا برود باید مراتبی را طی کند و اگر بخواهد فیض الهی را نیز دریافت کند باید مراتبی را طی کند و این طی مراتب نیاز به یک استاد و راهنما دارد. تنها در مرحله راز و نیاز با خدا، خدا از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و هیچ واسطه­ای هم لازم نیست و انسان می­تواند با خداوند صحبت کند اما اگر بخواهد فیض بگیرد خداوند خودش فرموده است من از طریق اولیای خودم فیض را می­رسانم.

      اگر اینطور بود شیطان اولین کسی بود که می‌گفت من واسطه نمی­خواهم، من خودت را می­خواهم اما خداوند آن چنان سیلی به صورتش زد که ملعون اول و آخر و ملعون ابدیت شد. به همین علت است که این حرف، حرف بسیار غلطی است. عقل و نقل نیز همین را می‌گویند.

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب     کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

     تمام قرآن در سوره حمد آمده است و تمام سوره حمد در بسم الله الرحمن الرحیم است و تمام بسم الله الرحمن الرحیم در نقطه “ب” بسم الله است. تمام عالم در این “ب” بسم الله است، البته که باید به تفسیر آن پرداخت. تمام حرف عرفان مقربین این است که در “اهدنا الصراط المستقیم” که هر مسلمانی در نماز می­خواند، منظور از صراط مستقیم راه امیرالمؤمنین(ع) و صراط اولیاء است. صراط مستقیم وصل شدن به سلسله اولیای الهی است. البته آنگاه که بحث­ها باز می­شود، سؤالات و مشکلات پیش می‌آید و آنجاست که دیگر بحث مفصل می‌شود، تفسیر می‌شود، آیات قرآن و روایات برای حل این مشکل مطرح می­گردد. لذا محور بحث همین مسأله است ولی بحث بسیار گسترده است و مطالب بسیاری مطرح می‌شود.

     افراد در دوره اول سیروسلوک خود باید به یقین برسند و سپس مراحل بعدی علم­الیقین، عین­الیقین و در نهایت حق­الیقین را طی کنند. لذا لازمه طی این مراتب این است که افراد در کلاس‌ها شرکت کنند، بحث کنند و آن مراتبی که در دفترچه­های رشد ذکر شده را طی کنند. در دفترچه­های رشد نظام و سامانه تربیت و سبک زندگی که انسان بتواند در آن سبک زندگی به درجات کاملی برسد، با دلیل و استدلال توضیح داده شده است.

عرش الهی

     امام علی علیه السلام فرموده است که عرش الهی تخت نیست! تخت نیست، چون مادی نیست. بلکه موجودی است محدود و مخلوق و تحت تدبیر که ملائکه با قدرتی که از طرف خداوند دارند مأمور به حمل آن هستند (تفسیر نور ثقلین). عرش مرکز مدیریت عالم است. این عالم حرکتی دارد زیرا حادث و متغیر است. این عالم به سوی مقصد و هدفی در حال حرکت است. اوامر الهی برای حرکت عالم به آن آخرین نقطه خودش که اراده الهی است، از عرش به فرش نازل می­شود ” یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ‌ السَّمَاءِ إِلَى‌ الْأَرْضِ‌ ” [۲] این امر الهی مکررا از آسمان­ها و از عرش می­آید و عالم کرسی و آسمان­ها را تا آخرین نقطه فرا می­گیرد و از آنجا امر برمی­گردد یعنی این عالم، جریان حرکت خودش را دارد و مرکز مدیریت عالم، عرش است.

     در مورد این که امیرالمؤمنین(ع) فرموده است «مخلوق محدوده» باید توضیحی داده شود تا مطلب جا بیفتد. به طور کلی دو نوع بی­نهایت وجود دارد: یک بی­نهایت مطلق و یک بی­نهایت نسبی. وقتی امیرالمؤمنین(ع) می­فرماید مخلوق محدوده، می­خواهد بفرماید گمان نکنید این صفت خود خدا را دارد، یعنی بی نهایت و نامحدود و بسیط است زیرا در عالم، موجود مجرد وجود ندارد، علی رغم این که در فلسفه گفته می­شود آن مجرد نسبی است اما مجرد به معنای واقعی وجود ندارد. امام رضا علیه السلام می فرمایند: خداوند هیچ چیزی را واحد خلق نکرده است و هر چه خلق شده محدود، مخلوق و حادث است، حادث یعنی قدیم نیست یعنی اینگونه نیست که از اول خدا و عرش بوده باشد بلکه عرش مخلوق است. البته در این مرتبه از زمان نیست در فوق زمان است منتها باز محدود، مخلوق و حادث است، یعنی قدیم نیست. اما در عین حال خود عالَم عرش و خود عالم کرسی حدی که ما انسان‌ها بتوانیم بفهمیم ندارد‌، نامحدود و بی­نهایت نسبی است، یعنی نسبت به انسان نامحدود و نسبت به خداوند محدود است.

ضرورت استفاده از استعداد در راه خدا

     خداوند به هر یک از انسان­ها استعدادهایی داده است. این استعدادها امانت الهی در دست هر انسانی است. حال اگر انسان این استعدادها و امانات الهی را در راه خدا خرج کند، این استعدادها شکوفا می­شود و او را به مراتب بالا می­رساند. اما اگر این استعدادها که امانت الهی است در راه خدا خرج نشود، شیطان وارد می­شود، همانطور که در قرآن بیان شده است “قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ” [۳] این انسانی را که بر من فضیلت دادی ” أَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا ” [۴] احتناک می­کنم. احتناک به زیر چانه گفته می­شود درواقع «تَحتُ الحَنَک» در عربی به قسمتی از فک می‌گویند. به عنوان مثال مستحب است کسانی که عمامه سرشان دارند در نماز تحت الحنک بگذارند یعنی عمامه را باز کنند، یا در اسب افسار و لجام بر دهانش می­زنند و دهنه اسب را از زیر فّکَش می­آورند و آن را کنترل می­کنند و به وسیله آن اسب را در اختیار خودشان قرار می­دهند. شیطان نیز گفت: من لِأَحْتَنِکَّنَ، من بنده­های تو را احتناک می­کنم یعنی افسار می­زنم و در اختیار خودم می­گیرم! این خطر است که شیطان بر انسان مستولی شود.

     اگر انسان استعدادهای الهی را در راه خداوند خرج نکند، شیطان می­آید و این استعدادها را در راه خودش می­گیرد و بر او سوار می‌شود و افسار و لجام او را در اختیار خودش می‌گیرد و هر کجا می‌خواهد می‌برد و این خطر بزرگی است. لذا یک سالک، یک بنده خوب خدا باید استعدادهای خودش را بشناسد و آنها را در خدمت الهی و در خدمت اولیای خداوند قرار دهد و آنها را در راه خدا خرج کند. آنگاه که کسی استعدادهای خودش را در راه خدا خرج کند خداوند به او برکت می­دهد، رشد می‌کند و آن استعدادها او را به مرحله فؤاد می‌رساند و آن زمان است که انسان به عرش می­رسد. برای این کار بهترینش این است که سالکان در چله رجبیه خدمتی بگیرند. البته چله رجبیه و چله عهد برای گروه اعضای وابسته­ای است که به دوره دوم و به مرحله علم­الیقین می­رسند و یک سال خدمتی را با توجه به استعدادی که دارند تقدیم امام زمان علیه السلام می­کنند، نذر ایشان می­کنند و برای تحقق اراده ایشان کار می­کنند. بنابراین استعدادیابی اهمیت بسیاری دارد که فرد بداند چه استعداد و توانایی دارد و آن را پیدا کند و آن را به امام زمان علیه السلام و خداوند متعال تقدیم کند. اگر انسان این کار را انجام داد، نجات پیدا کرده و خود را خوب جایی خرج کرده است اما اگر نتواند استعدادهای خود را به اولیای خدا تقدیم کند همانطور که گفته شد شیطان وارد می­شود ” وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا ” [۵] بلعم باعورا کسی بود که خداوند گفت آیات خودمان را به او بدهیم. این آیات هم می­تواند همان استعدادها باشد. ” فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ” توانایی هایی که به او داده بودیم، در راه دنیا و اهداف دنیایی خرج کرد أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ به جای این که آن توانایی‌ها را در راه خدا قرار دهد تا رشد کند و خداوند برایش اضافه کند، فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطان، شیطان او را احتناک کرد ” فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ ” و جزء غاوین شد. غاوین چه کسانی هستند؟ در سوره حمد انسان از خدواند درخواست می­کند که جزء ضالین نباشد. ضالین یا گمراهان دو گروه هستند؛ یک عده از همان ابتدا راه را گم کرده‌اند، یک عده گمراهی­شان به خاطر این است که هدف را گم کرده­اند. غاوین یعنی کسی که هدف را گم کرده است. بعضی‌ها هدف را می­دانند اما راه را گم می­کنند ولی بعضی­ها هدف را گم می­کنند. به طور طبیعی کسی که هدف را گم کند راه را هم گم می­کند. گروه اول که می­دانند کجا می‌خواهند بروند ولی راه را اشتباه رفته­اند، این افراد امکان نجاتشان بیشتر است. اما کسی که نمی داند کجا می‌خواهد برود و هدف ندارد، گیج است و این بسیار خطرناک است. شیطان هم این افراد را بهتر تحت الحنک می­زند و بهتر می­تواند بر آنها مسلط شود.

     امروز در جامعه افرادی مردم را گمراه می­کنند که استعدادی دارند، هنری دارند و خدا به آنها امکاناتی داده است. با هنر خود جوان­ها را جذب می‌کند و به قول امروزی­ها سلبریتی است یا بیان قشنگی، سوادی، مدرک علمی و سِمتی دارد. این افراد جوانان را گمراه می­کنند زیرا خودشان گمراه هستند و هدف و راه را گم کرده‌اند. یکی از بهترین نمونه‌های این افراد سخن سراها هستند، سخنران­ها قشنگ صحبت می­کنند، خوب سخنرانی می­کنند ولی سخن خوب نمی­گویند و حرف صحیح نمی‌زنند. همانطور که در مبحث گذشته گفته شد بدعت می‌کنند یعنی یک حقی را می‌گیرند، یک باطلی را می‌گیرند و ترکیب می­کنند و مطرح می­کنند و کسانی که گمراه هستند و هدفی در زندگیشان ندارند، تحت تأثیر قرار می­گیرند و غاوی می­شوند.

معنای غاوی

     غاوی یعنی کسی که در زندگی­اش هدف ندارد و تمام افرادی که گمراه می­شوند به این خاطر است که هدف ندارند و نمی­دانند کجا باید بروند، وقتی نمی‌دانند کجا باید بروند دنبال راه بلد هم نمی‌روند، دنبال اولیای خدا نمی­روند و در نتیجه شیطان بر آنها مسلط می‌شود. یکی از بهترین نمونه‌های آن را خداوند در قرآن می­فرماید “وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ” [۶] شعراء کسانی هستند که افراد غاوی یعنی کسانی که هدف ندارند آنها را دنبال می­کنند.

     همه انسان­ها به دنبال لذت هستند، هیچ کس نیست که به دنبال درد باشد اما هر کسی لذت را در یک چیزی دیده است. لذت حقیقی و ابدی و لذتی که هم از لحاظ کمی (مدت)، هم از لحاظ کیفی (شدت) بالاترین باشد، این است که روح انسان به خدا وصل شود. این روح وقتی به خدا وصل می‌شود لذت می برد. لذت­های مادی و دنیایی هم پرتوی از آن لذت است، یک نوع وصل است اما ضعیف است. خداوند نمونه‌ها را قرار داده است و روح و فواد انسان لذت حقیقی را جز در وصل شدن به آن منشاء خود که خداوند متعال است، نمی­چشد. آنجا که وصل شد شدت، مدت، عُدّت، کمّ و کیف لذت بی­نهایت است. آنگاه که فردی این هدف را پیدا کرد به دنبال آن می‌رود. همه انسان­ها به دنبال لذت هستند اما وقتی نمی‌دانند این لذت را کجا باید پیدا کنند، غاوی می­شوند و هدف را گم می‌کنند. آنگاه که هدف گم شود، افرادی که ذره­ای استعداد و هنر دارند آنها را جذب می‌کنند خصوصاً سخن سرایان و شعراء. البته منظور از شعراء در قرآن سخن سرایان است یعنی کسانی که خوب صحبت کنند ولی حرف‌هایش اشکال دارد.

     همانطور که امیرالمومنین(ع) فرمودند فتنه آنجا پیدا می‌شود که بدعت­ها وارد شود و بدعت یعنی ترکیب حق و باطل. “وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ” شعراء کسانی هستند که در زندگیشان هدف را پیدا نکردند، خدا و اولیای خدا را پیدا نکردند، آنها در صراط مستقیم نیستند و چون در صراط مستقیم نیستند یا مغضوب علیهم و یا ضالین می شوند سپس می فرماید “أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ «۲۲۵» وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ “[۷] نشانه افرادی که خوب صحبت می‌کنند این است که همه جا می­روند و به گفته­هایشان عمل نمی­کنند. اگر کسی با آنها زندگی کند می‌بیند که این افراد فقط خوب صحبت می‌کنند اما اهل عمل نیستند و خودشان به مطالبی که می‌گویند عمل نمی­کنند. به همین علت است که همواره در عرفان مقربین تاکید می­شود راه پیدا کردن اولیای خدا این است که انسان با آنها زندگی کند. یک نفر می‌تواند همه را برای یک مدت کمی فریب بدهد ولی برای همیشه نمی­تواند این کار را انجام دهد. بنابراین اگر انسان با کسی زندگی کند می­فهمد که او واقعاً عالم ربانی، اهل خدا و انسان وارسته ای هست یا نه؟ البته بعد از آن می فرماید “إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ” [۸] آن شعراء که ایمان دارند و عمل صالح انجام می­دهند را جدا کنید!

     یک شاعری هست که من او را از دوران کودکی، جوانی، دوران انقلاب و بعد از انقلاب می شناسم چون در این مدت با هم در ارتباط بودیم. از همان دوران جوانی، اهل تهمت، دروغ و فساد بود اما در جلسات قرآن هم می­آمد. این شخص در انقلاب از انقلاب و روحانیت دفاع می‌کرد ولی به علت وجود آن رگه‌های خباثت به انحراف کشیده شد. از بیت المال دزدی کرد، او را گرفتند و برکنارش کردند. بیشترین مشکل او هم مشکل مالی بود، البته مشکلات اخلاقی هم داشت ولی بیشتر مشکلات او مالی بود. در یکی از نهادهایی که مشغول بود پول زیادی اختلاس کرد که بنده در جریان بودم و خیلی سعی کردم او را هدایت کنم ولی بالاخره دستگاه­های امنیتی او را گرفتند. ایشان با پول­ها برای خود کارخانه­ای تاسیس کرده بود. این شخص بعد از آن همه سوابق مبارزاتی و انقلابی چون اشکال در ذات او بود و از ابتدا در خط اولیاء نبود الان کسی شده که اشعار بسیار زیبا و قشنگ می­گوید اما علیه دین، روحانیت و مذهب. یک روز پدرش را در خیابان دیدم و احوالپرسی کردم اما پدرش هم او را لعنت و نفرین می­کرد. ایشان استعداد خوبی داشت اما به انحراف کشیده شد. امروز جمعیتی می­نشینند، برای او دست می‌زنند و او با شعرهای طنز دین را مسخره می‌کند. یکی از اشکالاتی که داشت این بود که بی جهت به افراد تهمت ساواکی بودن می­زد و باعث اخراجشان می­شد در حالیکه بعدها مشخص می­شد آنها جزو افراد مومن و متدین بودند. چون من این فرد را می­شناسم وقتی دوستان قدیمی کلیپ­هایش را برای من می­فرستند می بینم خاطره­ های دروغی تعریف می­کند که اصلا اتفاق نیفتاده است. بنابراین وقتی استعداد در اختیار ولیّ خدا قرار نگیرد شیطان آن را می‌ قاپد.

     بنابراین اینکه برخی افراد معتقدند خود انسان به تنهایی می­تواند به سمت خدا برود و برسد باید بدانند بسیاری از بزرگان با مقامات بالا نتوانستند این کار را به تنهایی انجام دهند. خداوند حتی به حضرت موسی که در مورد او فرموده “وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ” [۹] من تو را برای خودم ساختم، فرمود باید نزد خضر بروی و صبور باشی تا به جایی برسی و حضرت موسی(ع) رفت و جزء صبّاغین شد. اگر انسان به دنبال اولیاء خدا نباشد باید بداند که شیطان از او بسیار قوی­تر است، آنچنان انسان را می‌رباید که متوجه نمی­شود، آن زمانی می­فهمد که در آتش جهنم است و دیگر هیچ راهی نیست!

     فردی به نام شیخ علی تهرانی بود که کتاب اخلاق می‌نوشت. کتاب اخلاق اسلامی ایشان قبل از انقلاب در دست جوانان می‌گشت، همین شخص در طول زمان جنگ اسیر و نوکر صدام شد، صدامِ جنایتکار که یکی از نمونه‌های شیطان در زمان ما بود این شخص را در خدمت خود گرفت با این که مجتهد هم بود!

     انسان باید در خدمت اولیاء خدا باشد. اگر با اولیاء ارتباط داشته باشد ممکن است به جایی برسد و در غیر این صورت به هیچ جایی نمی‌رسد. بعد از این که فرد تصمیم گرفت و گشت و پیدا کرد، خداوند به او لطف می‌کند سپس جریان فیض الهی در زندگی او سَریان پیدا می‌کند. انسان باید استعدادهایش را در راه خدا قرار بدهد در غیر این صورت در مسیر شیطان قرار می­گیرد. به خصوص در مورد هنرمندان زیرا که با عالم تخیل سر و کار دارند و با عالم عقل کمتر سر و کار دارند، این مسأله بیشتر است. بیشتر کسانی که باعث گمراهی جوانان می­شوند، همین سلبریتی­ها و هنرمندان هستند. یکی از اساتید بزرگ عرفان مقربین می‌فرمود اگر می‌خواهی تابلو کربلا را بکشی باید نزد من بیایی زیرا من کربلا را دیدم و می­دانم چه اتفاقی افتاده است، وگرنه شما هرچقدر هم نقاش بزرگی باشی چون ندیدی ممکن است چیزی را اشتباه نشان دهی. لذا هر کاری، حتی هنر باید زیر نظر پیر باشد. هنر باید زیر نظر کسی باشد که بالاتر از عالم خیال و عالم هنر یعنی عالم عقل و بالاتر از عالم عقل که عالم فلسفه است و بالاتر از آن که عالم فواد و عالم عرفان است را دیده باشد، او می‌تواند بگوید که این اثر کجایش اشکال دارد و کجایش درست است. فیلم­هایی مانند حضرت یوسف(ع)، امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام رضا(ع) وقتی متخصص در آنها دقیق شود متوجه می­شود که اشکالاتی دارند زیرا افرادی که این فیلم­ها را می­سازند، گمان می‌کنند با خواندن چند کتاب تاریخی می‌توانند برای ائمه فیلم بسازند در صورتی که اینگونه نیست! آن فرد اگر هزار کتاب هم بخواند، ریزه کاری­هایی وجود دارد که اهل دقت، رویت، شهود و اهل نظر می­توانند آنها را بفهمند.

     افراد گمان می‌کنند داستان حضرت یوسف همین است که در قرآن نوشته شده است. استاد بزرگی می­فرمود از آن آیه­ای که می فرماید “إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ سوره ” [۱۰] از آن “اِذ” مشخص می­شود که ماه آن قمری بوده، چه ماهی بوده، تابستان بوده، زمستان بوده، چند سال قبل از میلاد بوده و کدام نقطه بوده است. آن “وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّسوره ” [۱۱]کدام چاه بوده؟ این چاه چه خصوصیتی داشته؟ این موارد همه در رازهای قرآن است.      علت موفقیت هنرمندان هند این است که زیر نظر پیران وِداها بودند، زیر نظر آنها نقاشی می­کشیدند به عنوان مثال اگر می­خواستند عکس کریشنا یا ریشنو یا شیوا را بکشند، زیر نظر عارفشان این کار را انجام می­دانند و او به آنها


[۱] . حدیث امام صادق (ع)

[۲] . سوره سجده آیه ۵

[۳] . سوره اسرا آیه ۶۲

[۴] . سوره اسرا آیه ۶۲

[۵] . سوره اعراف آیه ۱۷۵

[۶] . سوره شعراء آیه۲۲۴

[۷] . سوره شعراء آیه ۲۲۵ و ۲۲۶

[۸] . سوره شعراء آیه۲۲۷

[۹] . سوره طه آیه۴۱

[۱۰] . یوسف آیه۴

[۱۱] . یوسف آیه۱۰

همچنین ببینید

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی به نام خدا سخنرانی استاد علوی لازم است …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *