اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
همانطور که بارها ذکر شده، شعار عرفان مقربین این است که “تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء الهی است و بس.”
دشمن شناسی در کنار شناخت اولیا
بسیاری از سوالات و شبهاتی که در جلسات به آنها پرداخته میشود، به مبحث دشمنشناسی مربوط است. دشمن شناسی بحث بسیار مهمی است. همانطور که انسان برای وصل شدن به سعادت ابدی باید اولیاء را بشناسد، اولیاء که دوستان او و مظاهر محبت و رحمت خداوند هستند، باید دشمنان خدا را نیز که در مقابل اولیاء او قرار دارند و تلاششان این است که انسان را از سعادت ابدی محروم کنند و به عذاب ابدی و خلود در عذاب برسانند، بشناسد. همانطور که ولی شناسی یکی از وظایف افراد است، در مقابل آن دشمنشناسی نیز از وظایف مهم است و بسیاری از شبهات را دشمنان خداوند و دشمنان اولیای خداوند طرح میکنند. بنابراین انسان باید دشمن را بشناسد و روش و شیوههای دشمنی او را نیز بشناسد و آنها را در زندگی مدنظر داشته باشد.
بزرگترین دشمن انسان، نفس او
بزرگترین دشمن انسان، شیطان نیست بلکه نفس اوست. در روایات آمده است « أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» بدترین دشمن تو، نفسی است که در وجود توست. نفس انسان بزرگترین دشمن اوست و شیطان که بعد از نفس بزرگترین دشمن است، از این نفس برای گمراهی انسان استفاده میکند. پس اگر نفس انسان درست باشد، شیطان هیچکاری نمیتواند انجام دهد و اگر نفس انسان خراب باشد، شیطان که هیچ کوچکترین شاگردان شیطان هم میتوانند او را گمراه کنند.
بنابراین برای این که انسان به سعادت برسد و بتواند اولیاء الهی را بشناسد، باید دشمنان خدا و اولیای خدا را نیز بشناسد و نکته بعدی این بود که بزرگترین دشمن انسان نفس اوست زیرا نفس انسان، او را در مقابل ولی خدا قرار میدهد و ناصبی از کافر بدتر است. حال این ایام بحث حلال زاده و حرام زاده مطرح شدهاست، حرام زاده واقعی آن کسی نیست که مثلا در ازدواج سفید به دنیا آمدهاست، حرام زاده واقعی کسی است که بغض و دشمنی اهل بیت را داشته باشد و ناصبی باشد. ناصبی کسی است که در مقابل اولیای خدا میایستد و به لحاظ حقیقت این افراد حرامزاده هستند. آنجا که شیطان بر نفس انسان غلبه کند و او در مقابل امام و ولی بایستد، ناصبی شده است و هیچ کس نباید اینگونه گمان کند که چون ائمه را دوست دارد بنابراین در این خطر نیست. اگر انسان در مقابل امام بایستد، مانند این است که در مقابل خدا ایستاده است و هیچ تفاوتی نمیکند. انسان برای این که نفس خود را رام کند، باید به اولیای خداوند وصل شود و زیر نظر آنها عبادت کند. آنگاه که نفس انسان، او را به ولی خدا میرساند شیطنت شروع میشود، میگوید من میفهمم، لازم نیست شما به من بگویی یعنی در مقابل ولی خدا اطاعت نمیکند، میگوید ما ائمه را دوست داریم، اما اگر شرایطش پیش آید، انسان توفیق پیدا کند، به خدمت امام زمان (عج) برسد، قرار باشد دهها سال زیر نظر ایشان کار کند و در طول این سالها هیچگاه عصیان نکند و هر چه ایشان گفت بگوید چشم، آن زمان مشخص میشود که در چه وضعیتی قرار دارد و محبتش تا چه حد حقیقی است.
پس انسان نباید آرزو کند که خدمت ولی خدا برسد و او را ببیند بلکه باید آرزو کند که خدا به او توفیق بدهد در مقابل ولی خدا منیّت نداشته باشد. نفس انسان در مقابل ولی خدا منیّتش ظاهر میشود، خصوصا اگر خیلی نزدیک شود و گمانکند که او هم کسی هست. بسیار دیده شده کسانی که به اولیای خدا نزدیک شدهاند و مدتی با آنها بودهاند، به خود گفته اند این هم که مثل ما مریض میشود، بازار می رود، خرید میکند، پس چرا ما باید مطیع صد در صد ایشان باشم؟ اینجا منیتها ظاهر میشود، اینکه من کسی هستم و او هم کسی است ناصبی میشود یعنی خودش را در مقابل ولی خدا نصب کرده است. او هست من هم هستم، او عقل دارد من هم عقل دارم، به چه دلیل من باید مطیع صد در صد او باشم؟ اینجاست که داستان بسیار مفصلی شروع میشود و بسیاری از این موارد را میشود مطرح کرد. نفس انسان هرگاه مطیع او شد و کاملا در اختیار او قرار گرفت، تازه ابتدای راه است و باید در مقابل کسی که نماینده خدا است هم این حالت را داشتهباشد یعنی مطیع محض باشد و این تمرین میخواهد، خیلی تمرین میخواهد.
پس انسان نباید آرزو کند که خدمت امام زمان (عج) برسد، همین اولیائی که خدا سر راه او قرار میدهد تمرین کند از آنها اطاعت کند، نفس خود را رام کند، یاد بگیرد اطاعت کند تا این نفس آماده شود. هرگاه نفس بالا آمد و آماده شد خدا یک ولی مناسب را سر راه او قرار میدهد، ایشان خود میآید لازم نیست ما برویم. اگر امام زمان (ع) نزد شیعیان نمیآید به این علت است که به آنها لطف دارد و میداند اگر بیاید آنها خطا میکنند. اولیاء مانند خورشید هستند، انسان اگر به خورشید نزدیک شود میسوزد اگر خیلی دور شود یخ میزند، باید فاصله را حفظ کند و آنگاه که ظرفیتش بالا رفت، نزدیکتر شود. این اولیاءالله که مراتبشان در سلسله پایینتر است، میآیند که ظرفیت انسان را کامل کنند. افراد بسیاری بودهاند در بهترین مساجد عالم یعنی «مسجدالحرام» و «مسجدالنبی» پشت سر بزرگترین موجود عالم یعنی نبی مکرم اسلام نماز میخواندند، اما درنهایت گمراه و منحرف شدند. انسان باید مواظب این نفس باش، باید به آن بپردازد و آن را مطیع کند « أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ». نفسی که در وجود انسان است، اشکالش این است که میگوید من باید فلان ولی را ببینم، من این افراد را قبول ندارم، من حتما باید خود آقا را ببینم، در صورتی که نمیداند اگر لیاقت داشت، آقا خودش میآمد، چون لیاقت ندارد آقا نیامده است یا برخی افراد میگویند من جز از امام زمان (عج) اطاعت نمیکنم، هر کس این حرف را زد شیطان است، نه اینکه خود شیطان است، حرف شیطانی میزند زیرا شیطان هم همین را میگفت که من به غیر از خدا به هیچ آدمی به هیچ بشری به هیچ ولی از اولیای خدا سجده نمیکنم. خداوند میخواهد که انسان از اولیاء تبعیت کند ” أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ منکم” [۱] اولی الامر یعنی صاحب امر یعنی همان کسی که از طرف خدا ولایت دارد. البته ولایت درجات دارد: یک درجهاش عالم ربانی است در زمان حضور خود امام معصوم است، در زمان غیبت علمای ربانی که پایینتر از امام زمان (عج) هستند و آنجا که علمای ربانی نیستند، نماینده آنها. به عنوان مثال در سیبری، در آفریقا یا در هر کجا که هیچ مسلمانی نیست، ممکن است فقط یک طلبه حضور داشته باشد و آن طلبه برای افراد ولی خدا میشود زیرا که اطلاعاتش از دیگران بیشتر است، به دستورات خداوند بیشتر واقف است و انجام میدهد و خصوصیات عالم ربانی را دارد لذا او در آنجا ولی خدا میشود.
افراد باید با او تمرین کنند، از او اطاعت کنند و زیر نظر او خدمت کنند تا به سیروسلوک برسند. اگر پرسیدند که تفاوت کلاسهای عرفان مقربین با سایر عرفانها مانند عرفان حلقهها، گنابادیها، نعمتاللهیه، خاکسار، کمیلیه و غیره چیست باید گفت تفاوت این است که در عرفان مقربین دو خصوصیت خیلی مهم وجود دارد: خدمت مخلصانه و چله گیری، در عرفانهای دیگر ذکر خیلی مهم است. بعضیها مثلاً عرفان علامه طباطبایی و مرحوم قاضی روی مراقبه خیلی تأکید دارند. آن طرف عرفان سامرّا میرزای شیرازی و شیخ انصاری با اینها فرق میکند یک سیستم دیگر است و روی مسائل دیگری تأکید دارد. عرفان مقربین روی خدمت عاشقانه و مخلصانه تاکید میکند. در عرفان مقربین نیز ذکر و مراقبه هست، اما داخل چله به آنها پرداخته میشود. بنابراین تفاوت عرفان مقربین با سایر عرفانها این دو مورد است: «خدمت مخلصانه و چله».
حرفهایی است به عنوان مثال این که گفته میشود عقلت را در اختیار کسی نگذار و خودت را تسلیم و وابسته به کسی نکن، عقل داشته باش، مستقل باش. اینها همه درست است ولی در مقابل غیر عالم ربانی، غیر ولی خدا! اگر برای انسان ثابت نشود که فردی ولی خدا است به هیچ وجه نباید خودش را در اختیار او قرار دهد.
در بحث دشمنشناسی ذکر شد که دشمن انسان به ترتیب نفس انسان، شیطان، اولیاء شیطان، استکبار جهانی و بعد منافقین هستند. سلسله دشمنان به این صورت است که باید به آن توجه داشت و در مرحله بعد شیوه نفوذ و کارکرد آنها، روشهای گمراه کردن و این که هدفشان چیست را باید مد نظر قرار داد. از جمله روشهای آنها همین است که افرادی که میآیند بسیار خوش بیان، خوش صحبت و خوش کلام هستند ولی خودشان عمل نمیکنند. بسیار دیده میشود به عنوان مثال خانمی با حجاب بسیار نامناسب دم از خدا، عشق خدا و عرفان میزند و آیات قرآن را میخواند. در صورتی که ایشان اولین دستور خداوند برای یک خانم را که حجاب است، رعایت نکرده است. اگر این مسأله به خود ایشان گفته شود این پاسخ را میدهد که این مسائل مربوط به شریعت است اما ما در مسیر طریقت و به دنبال حقیقت هستیم، شریعت ظاهر دین است و برای عوام الناس آمده است. چنین افرادی خیلی قشنگ صحبت میکنند و مریدان بسیاری هم دارند زیرا زیبا صحبت میکنند، سخن سرا هستند و شاعر هستند همانطور که قرآن نیز میفرماید “وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ ” [۲].
عالم ربانی اینگونه نیست، فرد باید با او زندگی کند و ببیند که عمل او دقیقا مطابق آیات، احکام، روایات و مبانی الهی هست یا خیر. اگر انسان عالم ربانی را پیدا کرد اولین و مهمترین کاری که باید انجام دهد این است که نفس خود را در مقابل او با خدمت عاشقانه و مخلصانه رام کند تا نفسش در اختیار خودش قرار گیرد لذا آنگاه که بزرگترین دشمن انسان در اختیار او قرار بگیرد، رامِ او خواهد شد.
تمام مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی، امنیتی، مشکلات دنیا و آخرت در وصل شدن به علمای ربانی حل میشود و به غیر از این هر راه دیگری برود بد نیست اما ناقص است. بنابراین بزرگترین جهاد این است که مردم را با این مسأله آشنا کنید. علمای ربانی نماینده های خداوند در سلسلههای مختلف هستند، مردم باید آنها را بشناسند و باید در این راه کوشش کنند. آن حرف طلایی بزرگِ مرحوم قاضی که اگر کسی پنجاه سال به دنبال استاد کامل، مناسب و شایسته بگردد عمرش تلف نشده است. افراد به دنبال همه چیز هستند، جمکران بروند، ذکرهای مختلف بگویند، نمازهای مستحبی بخوانند، روزههای مستحبی بگیرند، همه خوب است، اما هیچ کدام به پای این که شخص به دنبال استاد و ولی باشد، نمیرسد.
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست (مولانا)
این که انسان چراغ بردارد و به دنبال انسان کامل بگردد. انسان کامل به معنای انسانی پاک و معصوم که حتی فکر گناه هم نکند، نیست، این انسان کامل را هرگز کسی پیدا نخواهد کرد، این یک تخیل و توهم است. انسان کامل کسی است که در مسیر خدا و در مسیر کامل شدن است. یعنی همین الان نبی مکرم اسلام به آخرین درجه کمال نرسیده بلکه در مسیر است. به چند دلیل، در ادامه مطلب به دو دلیل ساده آن پرداخته میشود؛ یکی این که خداوند به او می فرماید که “قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً ” [۳]بگو خدایا مرا از لحاظ علمی زیاد کن. یک دلیل دیگر هم همین صلواتهای مبارکی که فرستاده میشود. با هر صلوات درجه پیغمبر بالاتر میرود، پیغمبر در صفات و اسماء بی نهایت الهی غوطهور است و دارد طیّ کمال میکند. بنابراین انسان کامل کسی است که در راه است، در صِیرورَت است و هر کسی ادعا کرد به مقصد خود رسیده است، قطعا انسان کامل نیست. منتهی یک مراتبی هست که بالاتر از آن نیست و آنجا پیش قراوُل نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه است.
در این ره انبیا چون ساربانند دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار هم او اول هم او آخر در این کار (شبستری)
پس عالم ربانی کسی است که در راه خدا و در راه کمال است و همه باید روی این مسأله کار کنند و آن را به دیگران انتقال دهند. این نظریه باید در اختیار تمام صاحب نظران قرار گیرد تا آنها مطالعه کنند، اشکالات آن را بگیرند، به این ترتیب تکمیل شود و درنهایت در دنیا پخش شود.
مردم باید به علمای ربانی رجوع کنند، این تنها راه است، هیچ راه دیگری نیست، راه های دیگر اگر چه خوب است اما هیچکدام به اندازهای نیست که باعث شود نامهای مقدس امام زمان (عج) در عالم ظاهر شود، نامهای مقدس امام زمان علمای ربانی هستند، یعنی نماینده های امام زمان (عج) هستند. اگر این اتفاق بیفتد دنیا عوض میشود، همه چیز عوض میشود.
اعتقاد عرفان مقربین این است که در اسلام جهاد ابتدایی وجود ندارد، منظور از جهاد ابتدایی قتال است، یعنی اسلام هیچگاه خود شروع کننده جنگ نیست. بسیاری از فقها گفتهاند وجود دارد ولی وقتی دلایلشان بررسی میشود مشخص میشود همه جنگهایی که تحت عنوان قتال ابتدایی هست زیر نظر امام باید باشد و اگر امام نباشد چنین چیزی وجود ندارد و اسلام هیچ گاه شروع کننده جنگ نبوده است. حرف اسلام این است که ما حقایق را میگوییم هر کسی خواست قبول کند هر کسی خواست قبول نکند و تا زمانی که کسی به ما ظلم نکند، کسی به روی ما شمشیر نکشد، ما به روی او شمشیر نمیکشیم.
برای درک بهتر این مسأله مثالی مطرح میکنیم. اگر کسی سوال کند آیا در اسلام فرزند کُشی وجود دارد؟ میتوان این پاسخ را داد که بله وجود دارد، حضرت ابراهیم(ع) به دستور خداوند قصد داشت فرزندش را بکشد. ممکن است در مقابل این پاسخ گفته شود حضرت ابراهیم(ع) یک مورد بود که به دستور خداوند این کار را انجام داد، او خاص بود و البته این حرف صحیح است بنابراین میتوان گفت در اسلام فرزندکشی وجود ندارد. درنتیجه اگر جایی حکم خداوند باشد، جهاد ابتدایی که هیچ، هر چیزی ممکن است، هر آنچه خداوند دستور دهد باید انجام شود. پس در اسلام جهاد ابتدایی وجود ندارد مگر اینکه امام معصوم دستور بدهد یعنی خدا دستور بدهد، اگر او مستقیم دستور ندهد جهاد ابتدایی نداریم.
بسیاری از اعمال زیر نظر اولیاء خدا بلامانع است. به عنوان مثال ازدواج سفید که امروز بحث آن بسیار مطرح است با اجازه و زیر نظر یک عالم ربانی باشد هیچ اشکالی ندارد و بلامانع است. ممکن است گفته شود این مسأله خلاف تمام ادیان و تمام مذاهب هست در صورتی که اینگونه نیست و چنین ازدواجی که زیر نظر ولی خدا باشد زنا محسوب نمیشود. این مسأله خیلی ظریف است و باید دقت شود اگر قرار است این جایی مطرح شود کامل بیان شود و هیچ قسمتی از توضیحات آن حذف نگردد تا شبههای ایجاد نشود ازدواج سفید به شرطی صحیح است و اشکالی ندارد که زیر نظر عالم ربانی باشد و فرزند حاصل از این ازدواج نیز حلال زاده است.
این ازدواجهایی که امروز به اسم ازدواج سفید با عشق انجام میشود ولی مَرد یک روز با عشق بچهها را روی دست زَن میگذارد و فرار میکند. به این ترتیب صدها هزار و میلیونها کودک عقدهای و دچار بیماریهای شدید روانی در همین کشورهای اروپایی نتیجه همین ازدواجها هستند. پس منظور چنین ازدواجی نیست و قطعا اینگونه ازدواجها غلط و باعث ایجاد مشکلات بسیاری است. ازدواج سفید یعنی دو نفر زیر نظر یک ولیّ خدا این کار را انجام دهند که ایشان هم صیغه را میخواند، هم شرایطش را رعایت میکند و همه چیز آن حل میشود. اگر حقیقت وجود عالم ربانی درک شود آن زمان است که انسان متوجه میشود، ازدواجهای ظاهری هم ممکن است سفید نباشد. ازدواجی که زیر نظر عالم ربانی باشد، دعای عالم ربانی در زندگی آنها اثر میگذارد و همین باعث برکت زندگیشان میشود. عالم ربانی به دلیل ارتباط قوی که با خدا دارد، دعایش در زندگی انسان موثر واقع میشود، به غیر از اینکه در مشکلات اجتماعی به خاطر علم و آگاهیش مسائل اجتماعی و اقتصادی را حل میکند و نه تنها راهِ حل میدهد بلکه خودش آستینش را بالا میزند میایستد بیل میزند، کار میکند، زحمت میکشد تا مشکلات مردم را حل کند. روزها با معاویه که عامل فقر است میجنگد، شبها غذای روی دوشش میگذارد و با فقر میجنگد. به غیر از این اثرات، یکی از اثرات وجود ایشان دعایشان است که وقتی در دل شب با خدا ارتباط برقرار میکند انسانها را دعا میکند و این دعا در زندگی آنها موثر واقع میشود. پس اگر کسی زیر نظر عالم ربانی و با اذن او ازدواج کند، این ازدواج، ازدواج سفید خواهد بود یعنی واقعاً سفید میماند، دلش نورانی میشود، زندگیاش پاک میشود.
[۱] . سوره مبارکه نساء آیه ۵۹
[۲] . سوره مبارکه شعراء آیه۲۲۴
[۳] . سوره مبارکه طه آیه۱۱۴