جمعه , فروردین ۱۰ ۱۴۰۳
معماری
خانه / استاد علوی / سخنرانی ها / عامل اثربخشی اعمال و مستحبات سخنرانی ۱۳ دی ۱۴۰۱ استاد علوی+ ویدیو

عامل اثربخشی اعمال و مستحبات سخنرانی ۱۳ دی ۱۴۰۱ استاد علوی+ ویدیو

عامل اثربخشی اعمال و مستحبات

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‌‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

عامل اثربخشی اعمال و مستحبات

اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است، عبارتند از:

عامل اثربخشی اعمال و مستحبات

یکی از ارکان اساسی اسلام

موضوع اصلی عرفان مقربین

اثر ولایت بر اعمال

انواع ولایت

اهمیت زیارت اهل قبور

شرط عاقبت بخیری

مخلِصین و مُخلَصین چه کسانی هستند؟

  • بزرگترین ویژگی شهید سردار قاسم سلیمانی

عامل اثربخشی اعمال و مستحبات

در جلسات قبل، موضوعی مطرح شد و آن موضوع این بود که اگر شما به نور ولایت و سلسله اولیاء وصل نشوید، بسیاری از اعمال و عبادت و رفتارهای مستحبی هم تأثیر چندانی ندارد، البته نه اینکه خدایی نکرده بی‌تأثیر است و اهمیت ندارد ولی تأثیر حقیقی، مفید و بسیار زیاد این اعمال، زمانی است که شما به اولیای خدا وصل باشید. این اتصال به اولیای خدا و اینکه آن‌ها در حق شما توجه و عنایتی کنند خصوصاً اولیای معصومین که از طریق اولیای بعدی به شما نظر می‌کنند، اثر این اعمال را چندین برابر می‌کند که یک اثر واقعی، ابدی و حقیقی است. به این موضوع توجه داشته باشید و درباره آن صحبت خواهیم کرد، همچنین بخشی از بحث امروز، در مورد سردار بزرگ، شهید قاسم سلیمانی است که باعث افتخار جهان تشیع و مکتب امیرالمؤمنین است، ان‌شاءالله خداوند روحش را با اولیاء محشور کند و ما به ذیل عنایت این شهید بزرگوار دست توسلی داشته باشیم.

یکی از ارکان اساسی اسلام

منظور ما از بحث جلسه قبل این بود که با ارتباط و اتصال روحانی به ولایت، همه این‌ اعمال و این مستحبات، ارزش و معنا پیدا می‌کند. “نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو، به منکر على بگو نماز خود قضا کند” در روایات فرموده‌اند در کنار نماز، روزه، حج، زکات، پنجمین رکن اسلام، ولایت است « وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ یَوْمَ الْغَدِیر ِ» یعنی هیچ کدام از این‌ها به اندازه ولایت اثر ندارد، زیرا ولایت مانند جریان برقی است که در سیم‌ها است، فرض کنید از اینجا تا کارخانه برق، هزاران لامپ و نورافکن و هزاران سیم‌کشی وجود دارد و انواع و اقسام نورافشان‌ها و دستگاه‌های صوتی را گذاشته‌اید ولی تا زمانی که جریان در این سیم‌ها برقرار نشود، هیچ کدام ظهوری پیدا نمی‌کنند و خودشان را نشان نمی‌دهند. حال اگر شما به اولیای خدا و به جریان ولایت وصل شدید، اثر اعمال شما هویدا می‌شود. مکررا می‌گوییم که هرکس بگوید که ولایت از بعد از ائمه قطع است، این گفته شیطان است، زیرا شیطان ‌گفت فقط خدا را می‌پرستم و لاغیر، اما خداوند فرمود که باید از اولیای من هم اطاعت کنی و باید سجده کنی ولی شیطان نپذیرفت. شیطان گفت فقط خدا و اگر یک عده بگویند فقط خدا و پیغمبر و دیگر به امام احتیاجی نداریم و یا فقط خدا و پیغمبر و امام و دیگر به هیچ‌کس دیگری احتیاج نداریم! امام زمان (ع) نمی‌پذیرد، زیرا فرمود: “إنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً” ما علمای ربانی را بر شما حاکم قرار داده‌ایم “فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ” آنها حجت ما بر شما هستند، باید با علمای ربانی ارتباط داشته باشید و وصل شوید.

موضوع اصلی عرفان مقربین

در بحث عرفان مقربین مهمترین بحث این است که جریان ولایت قطع نمی‌شود. جریان ولایت از خدا ادامه دارد تا به علمای ربانی می‌رسد. باید به علمای ربانی و حقیقی وصل شوید. در واقع موضوع مورد بحث ما در جلسات قبل نیز، همین موضوعی بود که در بالا ذکر شد و نمی‌خواستیم بگوییم خدایی نکرده زیارت عاشورا، زیارت اربعین یا زیارت عتبات اثر ندارد! در واقع موضوع این بود که اگر ولایت نباشد زیاد نمی‌شود به این اعمال امیدوار بود و با ولایت است که همه این اعمال معنا و ارزش فوق العاده‌ای پیدا می‌کنند.

اثر ولایت بر اعمال

ولایت مانند نوری است که به آنها روشنایی می‌دهد. خیلی‌ها هستند که می‌گویند ما فقط ائمه را قبول داریم؛ کربلا می‌روند و کارهای مشابه زیادی انجام می‌دهند اما این‌ها ابتر است و فایده‌ای ندارد. چون نور ولایت تا یک جایی رسیده و بعد از آن قطع شده است، در صورتی‌که ولایت الهی هیچ وقت قطع نمی‌شود و در تمام عالم سریان دارد. یعنی هر چیزی که به ولایت وصل نشود اصلاً وجود پیدا نمی‌کند.

انواع ولایت

چند نوع ولایت داریم؛ ولایت تکوینی، ولایت تشریعی، ولایت عامه، ولایت خاصه، ولایت مطلقه، ولایت مقیده. این‌ها انواع و اقسام ولایت‌ است و حتی مثلاً شیطان، یزید و پست‌ترین موجودات عالم اگر نور ولایت به آن‌ها نخورد موجود نمی‌شوند. منتها این ولایت، ولایت غیر اختیاری است. بحث ما در مورد ولایتی است که شما با اختیار خودتان ولایت الهی را بپذیرید و این ولایت نباید قطع شود و باید به شما برسد و از شما به دیگران، به دوستان‌تان، به خانواده‌تان، همنشینان‌تان و همکاران‌تان برسد و شما حلقه واسطه‌ای بین خدا و دیگران باشید، این همان ولایت است.

اهمیت زیارت اهل قبور

همان‌طور که بیان شد، ولایت مانند جریان برق است که به همه جا روشنایی می‌دهد و بنابراین مجددا به یاد داشته باشید که خدای نکرده منظور ما این نبود که آن اعمال مستحبی بی‌اثر است و اگر کسی این برداشت را داشته، اشتباه برداشت کرده است. برای اینکه شما به این مسئله توجه داشته باشید و بدانید که اتفاقا باید به این اعمال اعتقاد داشت، به یک روایتی اشاره می‌شود که بدانید ما نه تنها به مسئله زیارت اهل بیت، زیارت عاشورا و سایر ادعیه معتقد هستیم بلکه به چیزهای خیلی پایین‌تر از این‌ها هم اعتقاد داریم.

در روایتی که بزرگان علمای ما شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ کُلینی، آن را نقل کرده‌اند و روایت بسیار مهمی است، می‌فرماید که ” اگر کسی سر قبر برادر مؤمن خودش برود و دستش را روی قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره قدر را بخواند، این عمل برای او در قیامت امان است.” ملاحظه بفرمایید که اینجا اصلاً بحث کربلا و عتبات و ائمه نیست. فقط به زیارت اهل قبور و اینکه انسان سر قبر برادر مؤمنش برود، اشاره شده است. این مسئله، بسیار مهم است و ما به آن اعتقاد داریم و این روایت را جزء روایت صحیح و خیلی محکم برداشت کرده و به آن عمل می‌کنیم. شما هم ان‌شاءالله این کار را انجام دهید و فکر نکنید که ما فقط می‌گوییم ولایت! بلکه همه این‌ها اثر دارد و موثر است.

شیخ طوسی، شیخ صدوق و شیخ کلینی سه بزرگواری هستند که کتب اربعه مهم شیعه برای ایشان است و این کتاب‌ها مملو از روایات بسیار خوب، محکم و صحیح هستند. این سه بزرگوار، موضوعی را از شخصی به نام محمدبن‌احمدبن‌یحیی‌اشعری‌قمی نقل می‌کنند. این شخص از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغرا بوده و علمای ما همه ایشان را قبول کرده‌ و در وصف ایشان کلمات عجیبی گفته‌اند. ثقه، مورد اعتماد و از دانشمندان بزرگ شیعه بوده، قدرت حافظه خیلی عجیبی داشته و حافظِ روایات بوده است.

محمد بن احمد بن یحیی اشعری کتابی به نام “نوادرالحکمه” دارد. این کتاب از کتاب‌های بسیار مهم است. ایشان داستانی را از یکی از بزرگان شیعه به نام علی‌بن‌بلال نقل می‌کند که ایشان هم از شخصیت‌های بسیار بزرگ و موثق و از علمای بسیار حاذق بوده است. این افراد در نقل حدیث خیلی وسواس داشته‌اند که مطمئن باشند حدیث از معصوم روایت شده باشد. می‌گوید: من با محمد بن بلال با هم بودیم که به من گفت بیا بر سر قبر محمد‌بن‌اسماعیل‌بن‌بزیع برویم، محمدبن‌بزیع هم از شخصیت‌های بسیار بزرگی بوده است که با آقا امام رضا(ع) ارتباط خیلی خوبی داشته و از شیعیان بوده است. به او گفتم باشد برویم، رفتیم و بالای قبر اسماعیل بن بزیع نشستیم و بعد دیدم ابن بلال دستش را گذاشت روی قبر و هفت مرتبه سوره قدر را خواند و بعد به ایشان گفتم که چرا هفت مرتبه این سوره را خواندید؟ او گفت که من از صاحب این قبر (محمد بن اسماعیل‌‌بن‌بزیع) شنیده‌ام که او گفت، امام رضا به خودم گفته است (از قول امام رضا نقل کرد) که هرکس سر قبر برادر مؤمن خودش رفت و دستش را روی قبر گذاشت و هفت مرتبه سوره قدر را خواند، آن شخص در قیامت در امان است. یعنی این کار، تا این حد اثر دارد. هم این افرادی که این کتاب‌ها را نوشته‌اند و هم محمدبن‌احمد‌بن‌یحیی‌اشعری‌قمی، محمدبن‌بلاد و اسماعیل‌بن‌بزیع، شخصیت‌هایی بزرگی هستند که این مسئله را نقل کرده‌اند. بنده وقتی این روایت را شنیدم، اولین باری که می‌خواستم این کار را انجام دهم، سر مزار یک شهید گمنام رفتم و اثر خیلی خوبی روی من داشت و نورانیت و تجلی خاصی احساس کردم و حال عرفانی خیلی عجیبی به من دست داد و متوجه شدم که انسان امنیت را در همین دنیا نیز می‌تواند احساس ‌کند.

بنده به این موضوعات معتقد هستم و این روایت را خواندم که اگر کسی پیش خودش فکر می‌کند که مثلا استاد می‌گوید این‌ها مهم نیست! متوجه منظور بنده و اهمیت موضوع بشود. درست برخلاف آن آقای روشنفکری که دکترای دانشگاه بود و می‌گفت من سر قبر پدرم هم نمی‌روم، با اینکه پدرش از علمای بزرگ بوده است. این فرد می‌گفت من حتی سر قبر پدرم هم نمی‌روم! چرا؟ چون گفته‌اند قبرش کجاست؟! گفت قبرش در دلها است!

البته یک روایت است که شخصی گفت که من نمی‌توانم سر مزار امام حسین (ع) بروم، چکار کنم؟ فرمود امام حسین در دل تو است پس قبر امام حسین هم در همان‌جا است. این برای کسی است که نمی‌تواند برود و دستش کوتاه است، خیال نکند که حالا که دستش کوتاه است زیارت را کنار بگذارد. برای او گفته‌اند که اگر نمی‌توانی بروی و شرایطش را نداری یا راه بسته است و مشکلاتی است، قبر امام حسین را در قلب خودت قرار بده و با قلبت ارتباط برقرار کن. این برای آن کسی است که نمی‌تواند برود نه برای کسی که می‌تواند برود. رفتن بر سر مزار بزرگان، مؤمنین و علماء بسیار سفارش شده است.

و من متاسفم برای خودم که مثلاً فرض بفرمایید مرحوم ابن‌بابویه معروف به شیخ صدوق در کنار این شخصیت بزرگ شاه‌عبدالعظیم حسنی، است ولی در این شرایط بدِ اجتماعی کم می‌رسیم برویم، واقعاً آدم هر چند وقت یک‌بار باید برود و نباید بگذارد که سال به سال بگذرد و به زیارت این‌ها نرود، باید رفت و با این‌ها ارتباط برقرار کرد و این خیلی مسئله مهمی است، همین‌طور انسان باید بر سر مزار اهل قبور، برادران مؤمن و ایمانی برود و زیارت کند و این‌ها اثر بسیار زیادی دارد.

زیارت اهل قبور بسیار موثر است، بزرگان اهل علم حتی قبل از اسلام نیز به این موضوع اشاره کرده‌اند. در احوالات ارسطو آمده که ارسطو می‌گوید من هر وقت مشکلی پیدا می‌کردم سر قبر استادم افلاطون می‌رفتم! قبل از اسلام و قبل از میلاد، دو هزار و پانصد سال، سه هزار سال پیش از این‌ها این‌طوری بوده‌اند، این مسئله مهم است و ارزش و اثر دارد. از علمای حال حاضر نیز تأکید می‌کردند که هر وقت مشکلی دارید بروید و برای اهل قبور فاتحه و دعا بخوانید و ذکر بگویید، روح آن‌ها شاد می‌شود و این شادی روح آن‌ها در شما اثر می‌‌گذارد. این هم در واقع یک پرتویی از همان ولایتی است که ما می‌گوییم. یعنی ارتباط روحی با اولیاء خدا. بنابراین یادمان نرود که ارتباط روحی با اهل بیت و اولیاء خدا، در واقع همان جریان برقی است که در این‌ها قرار داده شده است. نه آن درست است که بگوییم که ارتباط خود را با این‌ها قطع کنیم و نه به این صورتی که خیال کنیم آن ولایت و آن ارتباط روحانی نباشد و فقط همین‌ها را انجام دهیم، نه! هر دو غلط است، این‌ها باید با هم باشد و اصل هم همان است. فکر کنم ان‌شاءالله با این بیانات دیگر شبهه‌ایی نمانده باشد.

شرط عاقبت بخیری

عنایت اولیاء به ما مسئله بسیار مهمی است، اینکه ما اصرار داریم با اولیای الهی ارتباط روحی داشته باشیم، یعنی اینکه کاری کنیم که آن‌ها به ما توجه کنند، با دعا برای آن‌ها، با توسل به آن‌ها، با صلواتی برای آن‌ها، با صدقه دادن و نذورات دادن به نام آن‌ها باید کاری کنیم آن‌ها به ما توجه کنند، توجه آن‌ها خیلی مهم است. یکی از سوالاتی که اکثر مواقع دوستان می‌پرسند، می‌گویند ما چکار کنیم که عاقبت بخیر شویم؟ وقتی در تاریخ نگاه می‌کنیم، می‌بینیم چه کسانی به چه جاهایی رسیده‌اند ولی سقوط کردند!

آیه‌ قرآن در مورد بلعم باعورا می‌گوید داستان کسی را بگو که «آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا»[۱] ما به او قدرت‌های بزرگ دادیم، آیات خودمان را دادیم، معجزات و قدرت‌هایی به او دادیم، مستجاب‌الدعوه بود، و به جاهای بسیار بالا رسید، «فَانْسَلَخَ مِنْهَا» ولی او سقوط کرد! «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ»[۲] و به دنیا گرایش پیدا کرد و به طرف دنیا سقوط کرد. در زندگی اهل بیت نگاه کنید، کسانی بوده‌اند که خیلی به اهل بیت، نزدیک بوده‌اند، انس‌بن‌مالک کسی بود که سال‌ها خادم پیامبر بود، همیشه در خانه‌ پیغمبر و جلوی دست او بود و خیلی مقام بالایی داشت، مثلا شما الان می‌گویید که ما امروز می‌خواهیم برویم پشت سر فلان عالم نماز بخوانیم، کسی بود که در بزرگترین و بهترین مکان‌ها یعنی در مسجد النبی در مدینه، در مکه کنار کعبه پشت پیغمبر نماز می‌خواند، این‌ها چیزهایی است که من و شما در خواب هم نمی‌بینیم و آرزو می‌کنیم که این‌طوری باشد، ولی چه شد؟ سقوط کرد! دیگر از این بالاتر؟ اما سقوط کرد. در تاریخ زندگی امام زمان(ع) که نگاه می‌کنید، می‌بینید افرادی تا نیابت امام زمان رفتند، به عنوان مثال، شلمغانی کسی بود که با یک واسطه به امام زمان رسیده بود، حتی در بعضی روایات هست که خودش نامه را خدمت امام زمان می‌بُرد، یعنی تا این حد به امام زمان نزدیک شده بود ولی سقوط کرد و مورد لعن امام زمان قرارگرفت! این خیلی مسئله مهمی است که انسان باید بترسد، همه ما باید بترسیم که سقوط نکنیم.

مخلِصین و مُخلَصین چه کسانی هستند؟

سوال می‌کنند آیا راهی هست که ما با این راه در این مسیر به جایی برسیم که مطمئن باشیم دیگر سقوط نمی‌کنیم؟ قطعا اگر همچین چیزی نباشد، انسان از نظر عقلی باید شک کند، عقل می‌گوید باید یک جا و یک مرحله‌ایی باشد که اگر انسان به آن‌جا رسید، خاطر او جمع باشد که دیگر سقوط نمی‌کند و سعی کند به آن‌جا برسد. آن مرحله چیست؟ آن مرحله‌ای‌ است که قرآن از آن به مقام مُخلَصین نام می‌برد. مخلِصین نه، بلکه مُخلَصین. مُخلِص یعنی کسی که تمام کارهای خود را برای خدا قرار بدهد. اگر از من بپرسند که به نظر شما شهید سلیمانی چه خصوصیت و چه چیزی داشت که به این مقامات و این مراتب رسید؟ می‌گویم، این سردار بزرگوار، خصوصیات بسیار عجیبی داشت، فداکار بود، امروز همین بحث فداکاری و جان‌فدایی او را خیلی تبلیغ می‌کنند، شجاع بود، از مرگ نمی‌ترسید و آرزوی بزرگی داشت، آرزوی وصل و لقاءالله را داشت که آرزوی شهادت بود. این‌ها همه از صفات خیلی عجیب ایشان است. تلاش و پُرکاری، از دیگر ویژگی‌های ایشان بود. برادر ایشان از همکاران ما بود و با هم خیلی رفاقت و همکاری داشتیم، یک زمانی من از طرف قوه قضاییه در یک جایی مأمور بودم، ایشان هم مسؤول آن‌جا بود، هیچ‌وقت نگفت من برادر قاسم سلیمانی هستم، بعد از این‌که قاسم سلیمانی، شهید شد، دیدیم که این آقای سلیمانی همکار به عنوان برادر قاسم سلیمانی آمده است! بله خصوصیات خیلی عجیبی از سردار شهید قاسم سلیمانی تعریف می‌کنند، مثلا یکی از خصوصیات ایشان این بود که وقتی یک مأموریتی پیدا می‌کرد، نمی‌گفت من می‌خواهم این کار را انجام بدهم و این امکانات را می‌خواهم، وقتی از طرف ولیِّ خودش مأموریت پیدا می‌کرد، خودش امکانات را فراهم می‌کرد. دیدید بعضی مواقع به یک شخصی می‌خواهید یک کاری بدهید می‌گوید من این کار را به شرطی انجام می‌دهم که فلان چیز را به من بدهید، بعد که شرایطش فراهم می‌شود، بعد از شش ماه، یک سال، دو سال می‌آید می‌گوید که موانعی پیش آمد! اما شهید سلیمانی این‌طور نبود، وقتی که کاری به او داده می‌شد، بلافاصله می‌گفت سَمعاً وَ طاعتا و خودش امکانات آن‌ را فراهم می‌کرد، به این در و آن در می‌زد و امکانات آن ‌را فراهم می‌کرد و کار را به بهترین نحو انجام می‌داد. این روش، یک مدیریت و یک تدبیر بسیار عالی است و هر کسی نمی‌تواند اینگونه عمل کند. من خودم شخصا نمی‌توانم این کار را بکنم! خیلی کار سختی است، یعنی دنبال بعضی از کارها که رفتم دیدم اگر امکانات نداشته باشی نمی‌شود.

شجاعت‌، مهربانی، محبت، انسان دوستی و امر به معروف و … از خصوصیات بی‌شمار ایشان بود، اما آن چیزی که به نظر بنده، ایشان را به این مقام رساند، همین مرحله‌ اخلاص به خدا در او بود، به این معنا که انسان با خدا صحبت کند و بگوید خدایا من می‌خواهم کاری که می‌کنم، فقط برای تو باشد. در واقع اخلاص یعنی ارتباط با خداوند، عشق و محبت به خداوند، دوستی و راز و نیاز با خداوند، ذکر و یاد خداوند و اینکه انسان بتواند با او طوری ارتباط برقرار کند که بگوید که من از همه‌ عالم تو را بیشتر دوست دارم. یعنی اینکه اگر یک موقع با خدا صحبت کردی و در آن صحبتِ با خداوند احساس کردی یک حالت عرفانی و لذت‌بخش به تو دست داد و هیچ حالتی برای تو ارزشمندتر و لذت‌بخش‌تر از این حالت نبود، آن حالت را رها نکنی، ادامه بدهی و دنبال آن بروی که این حالت مکررا تکرار بشود. این کار و این حالت و این تکرار شما را به اخلاص می‌رساند، اخلاص یعنی اینکه کار را برای خدا و به خاطر خدا انجام بدهی و همه چیز را در خدمت خدا بدانی و به‌کار بگیری. اگر کسی در مرحله‌ اخلاص پیش برود، به این انسان می‌گویند مُخلِص، یعنی در کارِ من به غیر از خدا هیچ چیز دیگری نقشی ندارد. وقتی این روند ادامه پیدا کند، بعد از یک مدتی، خدا به شما توجه می‌کند و کارِ شما را بر عهده می‌گیرد، این‌جا مُخلَص می‌شوید. مخلِص کسی است که خود و همه ‌چیزش را برای خدا به‌کار می‌گیرد و مخلَص کسی است که خدا برای او کار می‌کند و او را بر عهده می‌گیرد. به عبارت دیگر تا زمانی که ما دست خود را به دست خدا و به دست ولیّ خدا بدهیم و به دامن ولیّ خدا متمسّک بشویم، این خیلی خوب است، ولی خب ممکن است رها کنیم، دست ما است دیگر، اختیار آن، دستِ ما است و این احتمال وجود دارد که رها کنیم، اما اگر آن‌قدر گرفتیم و به آن‌جا رسیدیم که خدا برگشت و به ما توجه کرد که این چه کسی است که دامن من را گرفته و رها نمی‌کند و سپس دست ما را گرفت، این‌جا می‌شویم مخلَص، او دیگر رها نمی‌کند. این که می‌گویند اگر مرا رها کنی تو را رها نمی‌کنم غلط است، چون او اگر بگیرد دیگر رها نمی‌کند، چون او خیلی باوفا است.

ای بی وفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد                                           قهر خدا باشد که بر لطف خدا عاشق نشد     (مولوی)

او ذوالوفا است، او وفادار است، او باوفا است، او بگیرد، دیگر رها نمی‌کند، منتها او باید به این‌جا برسد که بداند شما صمیمانه و واقعی گرفتی.

می‌گویند حضرت مسیح از یک راهی عبور می‌کرد، یک کوری یا یک مریضی یا کسی که بیماری ابرص و پیسی داشت یا معلول و فلج بود، دامن حضرت مسیح را گرفت و گفت من شفا می‌خواهم، حضرت مسیح فرمود، ان‌شاءالله، برایت دعا می‌کنم بگذار بروم، آن شخص رها نکرد و گفت تا من را شفا ندهی، تو را رها نمی‌کنم. حضرت مسیح گفت این ایمانِ تو، تو را شفا می‌دهد! یعنی انسان باید به جایی برسد که آن‌قدر دست به دامان خدا بگیرد که او مطمئن بشود که تو وصل شدی و بعد او دست تو را بگیرد، این‌جا است که انسان دیگر سقوط نمی‌کند یعنی مرحله‌ مخلَصین، خداوند در سوره‌های مختلف قرآن از این مقام مخلَصین اسم برده است. مخلِصین نه، بلکه مخلَصین. چنانچه اشاره شد، مخلِصین آن‌هایی هستند که همه چیز خود را برای خدا قرار داده‌اند ولی مخلَص آن کسی است که خدا و ولیّ خدا دست او را گرفته‌اند و اگر خدا بگیرد، دیگر رها نمی‌کند.

بزرگترین ویژگی شهید سردار سلیمانی

این‌جا دیگر خیال شما راحت می‌شود. این بیان، در آیات دیگر قرآن هم هست «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» [۳] اینجا آن مقام است. «ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» یعنی تو از او راضی هستی، او هم از تو راضی است. بعد به این‌جا که می‌رسد می‌گوید«فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» دیگر وارد بهشت ابدی می‌شوی و این مقام دیگر سقوطی ندارد. این اخلاص سردار قاسم سلیمانی، او را به این مقام رساند. همان‌طور که بیان شد، اخلاص یعنی اینکه انسان طوری با خداوند ارتباط داشته باشد که به خداوند عرض کند من تو را می‌خواهم و غیر از تو را نمی‌خواهم، پس خدایا کمک کن که من همه‌ امورات خود را برای تو انجام بدهم، بگوید «إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی»[۴] همه زندگیِ من، مرگ من، عبادت من، راز و نیاز من، همه «لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» برای پروردگار است. اگر بگویند بزرگترین خصوصیت سردار سلیمانی چه بود، به نظر من، این مقام بود .

با این ادلّه‌ایی که گفتم، این مقام، سایر خصوصیات را فراهم می‌کند. انسانی که خدا دست او را بگیرد، شجاع‌ترین افراد می‌شود، تمام صفات اخلاقی و انسانی در او بروز، تجلی و ظهور پیدا می‌کند و انسانِ کامل می‌شود. این ولایت همان اکسیر و کیمیایی است که این اتفاق را برای انسان پیش می‌آورد. ما از خداوند متعال می‌خواهیم به حق این شهیدی که به این مقام بزرگ رسید و به نام فاطمه زهرا (س) که یک انسان کامل بود و نفس زکیه و نفس مطهره بود و صفات بزرگ در او به مرحله‌ کامل تجلی کرده بود، ما را هم در این راه قرار داده و اخلاص ما را بیش از پیش و روزافزون بگرداند.


[۱] سوره اعراف آیه ۱۷۵

[۲]سوره اعراف، آیه ۱۷۶

[۳] سوره فجر آیه ۲۷

[۴]سوره انعام آیه ۱۶۲

همچنین ببینید

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی به نام خدا سخنرانی استاد علوی لازم است …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *