نویسنده : سهراب مروتی۱ صلاحالدین غلامی۲
چکیده
برای نیل بـه عـزت، اقـتدار و پیشرفت، مهمترین نیاز پیشِ روی جوامع اسلامی، اعتدالخواهی و اعتدالپذیری است. فراوانی کانونها و مراکز تأثیرگذار فرهنگی، کـه لایههایی از افراط و تفریط به درون آنها راه یافته، دستیابی به این مهم را دشوار کرده اسـت؛ بنابراین برای تحقق و گـسترش فـرهنگ مشترک؛ در معنای آرمانی آن، تعامل میان این کانونها و توافق آنها بر شاخصهای اعتدال، در فضای عمومی جوامع اسلامی، که امروز با خطر انحطاط مواجهاند، الزامی است. این رفتار، سیرهی روشن انبیاء و اولیای الهـی است، که در قرآن و حدیث، به وضوح بیان شده است؛ بنابراین، باید به دقت فهمیده شود و الگو قرار گیرد. در این مقاله، تلاش شده است، که پس از معناشناسی اعتدال فرهنگی؛ الزامات، راه دستیابی و برجستهترین راهـبردهای تـربیتی آن، از منظر قرآن و حدیث در ساحات گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تعاملات بین المللی؛ تحلیل، تبیین و ارائه گردد.
واژگان کلیدی: .
راهبردهای تربیتی، اعتدال فرهنگی، فرهنگ معیار اسلامی
مقدمه
یکی از مهمترین آسیبهایی که امروز جوامع اسلامی با آن مواجهند، افراطگرایی و عدم اعتدال است، که در اثر انحطاط فـرهنگی و دور شـدن از فرهنگ اصیل اسلامی، به وجود میآید و اگر چارهاندیشی نشود، مسلمانان را متفرق و ضعیف میکند و آنان را، در تعامل با خود و دیگران، ناتوان میسازد. در تعالی و انحطاط جوامع، نقش فرهنگ، اصلی و تعیین کننده اسـت؛ در مـقام تـشبیه، همانند توری است، که مـاهیها، بـدون ایـنکه بدانند، در درون آن حرکت میکنند و به سمت مورد نظر، هدایت می شوند. فرهنگ، اینگونه ذهن و رفتار عمومی جامعه را، شکل میدهد(خامنهای، ۱۳۹۰، ص۹۸). برایناساس، تـعالی و انـحطاط فـرهنگ، ناخودآگاه در تعالی و انحطاط جامعه تأثیرگذار است؛ به عـنوان نـمونه، پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام سیاسی جمهوری اسلامی، در اثر اصلاح و تعالی فرهنگ، شکل گرفت و بر طبق تحلیل صاحبنظران، اکـنون کـه بـرای بقاء و ارتقائش، نیازمند اعتدال است، دستیابی به آن نیز، باید از مـسیر فرهنگ و تحول فرهنگی صورت بگیرد.
خداوند در قرآن، به پیغمبر اکرم(ص) میفرماید: «ای پیغمبر به مردم بگو: “أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بـَیْنَکُم”(شـوری: ۱۵)؛ «أَعـْدِلَ» از مادهی «عدل» به معنای اعتدال و دوری از افراط و تفریط است(طریحی، ۱۳۷۵، ج۵، ص۴۲۱؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۱۱، ص۴۳۳). بـرایناساس، آیـهی یاد شده، بدین معنا است: ای مردم! من از طرف خداوند، مأمورم در میان شما، اعتدال بهوجود آورم و افـراط و تـفریط شـما را، به تعادل و توازن تبدیل کنم(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۲، ص۳۳۰؛ ج۱۸، ص۳۳). پیغمبر اکرم(ص)، که این مأموریت را دریـافت کـرده اسـت، برای انجام آن، سه کار اساسی را، انجام میدهد: «یَتْلُواْعَلَیهْم آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالحِکْمَهًَْ»(جـمعه: ۲)؛ آیـات الهـی را، برای مردم تلاوت میکند؛ آنان را، تربیت میکند؛ سپس کتاب و حکمت میآموزد(مکارم،۱۳۷۴، ج۲۴، ص۱۰۷)؛ یعنی بـه اصـلاح و تحول فرهنگی، دست میزند. و این، روش همهی انبیاء الهی است؛ «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بـِالْبَیِّنَاتِ وَأَنـزَلْنَا مـَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(حدید: ۲۵)؛ که با کارهای فرهنگی و تربیتی، به دست خـود مـردم، اقامهی قسط نموده، تعادل و توازن را، به وجود میآورند و در بستر فرهنگی، توان ادارهی امـور جـامعه را، در مـردم ایجاد میکنند(فضلالله، ۱۴۱۹، ج۲۲، ص۴۷). راه روشن همهی مؤمنان و صالحان، که میخواهند، به نقطهی مطلوب در زندگی، دستیازند، نـیز هـمین است: «الَّذِین َإِن مَّکَّنَّاهُمْ فى ِالْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوهًَْ وَآتَوُا ْالزَّکَوهًَْ َوَأَمَرُوا ْبِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْاْ عـَنِ الْمـُنکَرِ»(حـج:۴۱)؛ برپاداشتن نماز، که تعمیق رابطهی انسان با خداست؛ پرداخت زکات، که خدمت به خلق خـدا و ارتـقای سـطح زندگی و معیشت جامعه است و امر به معروف و نهی از منکر، که یک فـعالیت مـهم فرهنگی، برای پذیرش فرهنگ و کنترل اجتماعی است(قرشی، ۱۳۷۷، ج۷، ص۵۸). این موارد، اهم مصادیق فرهنگ و ارکان اصلی آنـ هـستند، که با عناوین باورهای ژرف، ارزشهای اصیل و هنجارهای شایسته، در جامعه شناسی فرهنگی، مـطرح مـیشوند(ذوعلم، ۱۳۹۲، ص۲۸). این نگاه اسلام به مسئلهی فـرهنگ و نـقش آن در تـحقق اعتدال، باید توسط پژوهشگران مسلمان، بر اسـاس مـنابع اصلی اسلامی تحلیل و تبیین شود؛ تا در رشد و تعالی جامعه تأثیرگذار باشد. در این حـوزه، بـا عناوین اعتدال، شاخصهای اعتدال و نـظایر آن، پژوهـشهایی ارائه شده اسـت؛ امـا بـا رویکرد فرهنگ، کمتر مورد توجه واقـع شـده است؛ بنابراین، مسئلهی مورد واکاوی در این مقاله، اعتدال فرهنگی، بررسی جایگاه فـرهنگ در تـحقق اعتدال، راه دستیابی به اعتدال فـرهنگی و برجستهترین راهبردهای تربیتی در اعـتدال فـرهنگی است، که در تحقق اعتدال، نـقش اصـلی و تعیین کننده دارد.
معناشناسی
برای معناشناسیِ اعتدال فرهنگی و دستیابی به مفهوم دقیق آن، لازمـ اسـت، مفهوم اعتدال و فرهنگ، روشن شـود، کـه در ادامـه به تفکیک، بـیان مـیگردند:
اعتدال
واژهی اعتدال، از عـدل گـرفته شده و معنای اصلی آن، میانهروی و رعایت حدّ وسط، میان افراط و تفریط است(طریحی، ۱۳۷۵، ج۵، ص۴۲۱؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۱۱، ص۴۳۳). نـقطهی مـقابل آن، ظلم است که به معنای تـجاوز از حـدّ(ابن مـنظور،۱۴۱۴،ج۱۲، ص۳۷۳) و خـروج از جـادهی اعتدال و تعدی از حدّ وسـط عدل میباشد (طباطبایی،۱۴۱۷،ج۷، ص۲۰۰). معانی دیگری نیز در تعریف اعتدال، قابل طرح است که از کلمات جانشین آن در قـرآن، نـظیر قصد، قوام، قسط، قیّم، قیام، سـدید، سـویّ، سـواء و کـلمات هـمنشین آنها به دسـت مـیآید و آن معنای نسبی اعتدال است، که مطابق نظر معناشناسان، به معنای اصلی افزوده می شود(ایزوتسو، ۱۳۸۸، ص۲۸)؛ نـظیر تـعادل بـخشی و توازنآفرینی(ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۷، ص۳۷۷)، هدف گرایی(همان، ج۱۱، ص۵۰۱؛ طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۳، ص۲۳۸)، مـحاسبه در کـار و مـلاحظهی شـرایط(ابـن مـنظور، ۱۴۱۴، ج۱۲، ص۴۹۷)، واقع بینی، آیندهنگری، و دوراندیشی(مدرسی، ۱۴۱۹، ج۱۰، ص۴۰۱؛ طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۹، ص۲۶۱)، حقیابی عالمانه و عاقلانه(راغب، ۱۴۱۲، ص۲۴۹)، مراعات توان و ملاحظهی محدودیت(طریحی، ۱۳۷۵، ج۴، ص۴۰۳)، تقسیم کار، استفاده از توان همه، بهکارگیری هرکس در جای مناسب، همکاری و همدلی و هـمافزایی(طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۲۰، ص۲۵۵)، آرامش و وقار (طوسی، بیتا، ج۷، ص۵۰۴)،آراستهگویی و ادب در گفتار(طبرسی، ۱۳۷۲، ج۷، ص۲۸۰)، ترک مجالست با توهین کنندگان و ناسزاگویان ودروغپردازان (همان، ج۷، ص۲۸۳)، اجتناب از بیهودهگویی و بیهودهگویان(طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۵، ص۲۴۴)، عقلانیت و اقناع فکری(همان)، پرهیز از درشتگویی و پرخاشگری(راغب، ۱۴۱۲، ص۶۰۷)، تواضع و دوری از خـود بـزرگبینی و رویگردانی از مردم(طریحی، ۱۳۷۵، ج۳، ص۳۶۵)، که در فرهنگ های لغت فارسی نیز، به برخی از آنها؛ نظیر میانهروی، تعادل، تناسب، تساوی، راستی، عدالت و برابری، سکونت و آرامش، همواری، بردباری، ملایمت و عدم افراط و تفریط، اشـاره شـده است(دهخدا،۱۳۷۲، ج۲، ص۲۴۸۲). برایناساس، اعتدال، حدّ وسط میان افراط و تفریط است، که در آن، انسان به نقطهی تعادل میرسد و شیوهای عقلانی- اخلاقی- تربیتی، اتّخاذ میکند و در اثـر آن، آرام و خـوشخو، مؤدب و آراستهگو، متواضع و حقپذیر، هـمگرا و حـقیقتخواه، واقعبین و اندازهنگه دار، آیندهنگر و دوراندیش، بردبار و رو بههدف می شود.
فرهنگ
فرهنگ در لغت به معنای ادب، تعلیم و تربیت و تحصیل شایستگیهای اخلاقی است(آشوری، ۱۳۸۰، ص۱۷) و در اصطلاح، با دو رویکرد، قـابل تـعریف است: یکی رویکرد واقـعگرایانه اسـت و دیگر رویکرد آرمان گرایانه (ذوعلم، ۱۳۹۲، ص۲۴). در رویکرد واقع گرایانه، که رویکرد غالب در مردم شناسی و جامعه شناسی است، منظور از فرهنگ، فرهنگ عینی و موجود جامعه و آن واقعیتی است، که در زندگی مردم جاری است(جـانسون، ۱۳۷۸، ص۲۰۳). مـطابق این نگاه، جامع و مانعترین تعریف ارائه شده از فرهنگ، تعریف تایلر۱؛ دانشمند انگلیسی است، که میگوید: فرهنگ، مجموعهی مرتبط و در هم پیچیدهای است، که شامل معارف، معتقدات، اخلاق، هنرها، صنایع، فنون، قوانین، سـنتها و بـالاخره، تمام عـادتها، رفتارها و ضابطههایی است، که فرد به عنوان عضو جامعه، از جامعه فرا میگیرد و بدان متعهد میشود(روح الامینی، ۱۳۸۵، ص۱۷). بـر اساس این رویکرد، نمی توان از افراط و تفریط فرهنگها و فرهنگ معتدل سـخن گـفت؛ زیـرا، همهی فرهنگها محترم، قابل قبول و شایستهی انتقال هستند. رویکرد دوم، رویکرد آرمانگرایانه است، که نگاهی اخلاقی- تـربیتی، بـه فرهنگ است. مطابق این رویکرد، فرهنگ، آن چه باید باشد و مطلوب جامعه است، تـعریف مـیشود و نـه آن چه واقع شده و موجود است(ذوعلم، ۱۳۹۲، ص۲۴). آرنولد،۲ که نگاه آرمانی به فرهنگ دارد، در این زمینه مـیگوید: فرهنگ، به معنای جستجوی کمال، از طریق فراگرفتن بهترین اندیشیدهها و گفتهها و جاری کردن جـریانی از اندیشهی تازه و آزاد بر مـجموعهی عـقاید و عاداتی است، که مردم سرسختانه از آن پیروی میکنند(جانسون، ۱۳۷۸، ص۴۰). و این، رویکردی مترقی و راهگشا به فرهنگ است و ناظر به تعاملات فرهنگی و حلّ و فصل فرهنگی معادلات بین المللی میباشد، که مورد توجه و قـابل بررسی در تفکر اصیل اسلامی است. مطابق این رویکرد، میتوان فرهنگها را، با واژگان افراط و تفریط، توصیف کرد و از اصلاح و تعالی فرهنگ، اعتدال فرهنگی و فرهنگ مشترک، سخن گفت.
اعتدال فرهنگی
اعتدال فرهنگی، در حقیقت، ورود اعـتدال بـه فرهنگ و ذهنیت جامعه و گسترش آن در همان بستر است، که لازمهی تحقق آن، انجام دو اقدام اساسی است: اقدام اول، بررسی وضعیت فرهنگی جامعه و شناسایی افراطها و تفریطها در ساحات مهم زندگی؛ نظیر عرصههای فردی، اجتماعی، اقـتصادی، سـیاسی و بین المللی و تبیین شاخصها و عناصر مطلوبِ فرهنگیِ یکسان و مشترک در زندگی اجتماعی انسانها، با هدایت قرآن و فرهنگ معیار اسلامی است. «إِنَّ هَذَا الْقُرْآانَ یَهدِى لِلَّتى ِهِىَ أَقْوَم»(اسراء: ۹)؛ قرآن، بـیتردید، بـه معتدلترین فرهنگ راهنمایی میکند(طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۳، ص۴۷). اقدام دوم، تعامل میان کانونهای تأثیرگذار فرهنگی و گشودن باب تأمل و تحقیق و گفتوگوهای علمی مستمر با آنها، برای نزدیک شدن به فهم مشترک است. سختترین مـانعی کـه در ایـن راستا وجود دارد، تکثر و فراوانی کـانونهای تـأثیرگذار فـرهنگی است(ذوعلم، ۱۳۹۲، ص۲۵)؛ که عناصری از افراطگرایی و تفریطورزی به درون آنها راه یافته است و در رسیدن به فهم مشترک، گرهی ایجاد میکند، که با سـرانگشت تـدبیرِ اعـتدال فرهنگی و به برکت همافزایی افکار و مشارکت عقول، در فـضای اخـلاقی- تربیتی اعتدال فرهنگی، گشوده خواهد شد.
راهبردهای تربیتی اعتدال فرهنگی
مهمترین برنامهریزی راهبردی، برای تعالی فرهنگ اصیل اسلامی، تـبیین اعـتدال فـرهنگی و تحقق فرهنگ مشترک، در بستر اعتدال فرهنگی است، که برای رسـیدن به آن، باید آموزشهای اسلامی ناظر به آن را، به دقت فهمید و با ظرافت، به رفتار تبدیل کرد، که این کـار بـا راهـبرداندیشیِ فرهنگی و تبیین راهبردهای تربیتی اعتدال فرهنگی، قابل دستیابی است. منظور از راهـبردهای تـربیتی در این روش عقلانی- قرآنی، ارائهی طرحی جامع، همهجانبه، ناظر به شرایط عینی، معطوف به هدف و قابل اجـراست، کـه بـا تحلیل نقاط ضعف و قوت و با ملاحظهی تهدیدها و فرصتها، شکل گرفته است و جـهت حـرکت و راه رسـیدن به اهداف مورد نظر برنامهریزی راهبردی را، تعیین میکند. در ادامهی بحث، به مهمترین آنها اشـاره مـیشود:
- راهـبرد اعتدال
یکی از راهبردهای تربیتی خطیرِ اسلام، راهبرد اعتدال است، که بر اساس آن، به هـمهی ابـعاد و شؤون زندگی انسان، توجه میشود و بر مبنای آن، حدود و اندازهها، مراعات میگردد؛ بـنابراین هـیچگونه حـقی، تضییع نمیشود؛ زیرا، گاهی در عمل به تکالیف، تزاحم، بهوجود میآید و گاهی، حقِ تکلیفی در مـعرض تـباه شدن قرار میگیرد. در این شرایط، باید به گونهای رفتار شود، که حق هـیچکدام از تـکالیف، از مـیان نرود. این ملاحظه و دقت، اعتدال نام دارد، که حدّ فاصل میان افراط و تفریط و نقطهی تعادل و تـوازن آدمـی است. اعتدال دارای جنبههای مختلف فردی، اجتماعی و نظایر آن است، که لازم است، در تـبیین راهـبرد اعـتدال، شرح داده شوند:
۱-۱ عبادت و بندگی
از مهمترین عرصههای نیازمند اعتدال از منظر اسلام، ساحت عبادت و معنویت است، کـه لازم اسـت در آن، شـرایط عینی، ملاحظه شود و ظرفیت و توانایی عامل، مدنظر قرار بگیرد. این، یک مـعیار صـریح و روشن، در آموزه های دینی است و در آیات متعددی از قرآن کریم، به آن توجه شده است: «لَا یُکلَِّفُ اللَّهُ نـَفْسًاإِلَّاوُسْعَهَا»(بـقره: ۲۸۶)؛ خداوند، به هر انسانی، تنها به اندازهی توانش تکلیف کرده است؛ «عـَلىَ المـُْوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلىَ الْمُقْترِِقَدَرُه»(بقره: ۲۳۶)؛ توانگر به انـدازهی تـوانش و کـمتوان نیز، به میزان تواناییش؛ «وَمَا جَعَلَ عـَلَیْکمُْ فـىِ الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج: ۷۸)؛ خداوند، در دین برای انسان حرج و تنگنا، قرار نداده اسـت. امـیرمؤمنان(ع) به فرزندش میفرماید: «وَ اقْتَصِدْ یَا بـُنَیَّ فـِی عِبَادَتِکَ وَ عـَلَیْکَ فـِیهَا بـِالْأَمْرِ الدَّائِمِ الَّذِی تُطِیقُه»(مفید،۱۴۱۳، ص۲۲۲)؛ فزندم! در عبادت، مـعتدل بـاش و عبادتی مداوم و متناسب با توانت، انتخاب کن. امام صادق (ع) می فرماید: مـن در جـوانی، در انجام عبادت بسیار کوشا بودم؛ تـا اینکه، روزی پدرم فرمود: «یَا بُنَیَّ دُونـَ مـَا أَرَاکَ تَصْنَعُ فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عـَبْداً رَضـِیَ عَنْهُ بِالْیَسِیرِ»(کلینی،۱۴۰۷، ج۲، ص۸۷)؛ فرزندم! عبادتت را بیش از اندازه می بینم. هرگاه، خداوند، بنده اش را دوسـت بـدارد با عبادت اندک نیز از او راضـی مـی شـود.
انسان، نباید بـا بـیتوجهی به این قاعده، از عـبادت بـیزاز شود و از هدف بازماند. رسول اکرم(ص) میفرماید: «لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِکَ عِبَادَهًَْ اللَّهِ فَإِنَّ الْمُنْبَتََّ لَا أَرْضاً قـَطَعَ وَ لَا ظـَهْراً أَبْقَى»(رضی،۱۴۲۲، ص۲۴۴)؛ عبادت خداوند را، مبغوض خـویش نـگردان؛ زیرا عـابد غـیرمعتدل، هـمچون راکب منبتّ است، کـه با سختگیری برمرکبش، می خواهد مسافت طولانی را در زمان کوتاهی طی کند. او بیتردید به هـدفش نـخواهد رسید و مرکبش را، از دست خواهد داد(بن مـنظور،۱۴۱۶، ج۲، ص۸ ). ایـن راهـبرد، در مـکتب تـربیتی اسلام، در ارتباط بـا دیـگران نیز، مطرح شده است. امیرالمؤمنین(ع)، در نامهاش به امرای بلاد، فرموده است: «صَلُّوا بِهِمْ صَلَاهًَْ أَضْعَفِهِمْ»(نـهج البـلاغه نـامه۵۲)؛ نماز جماعت را، به اندازهی توانِ ضعیفترین مـردم، اقـامه کـنید، «وَ لَا تـَکُونُوا فـَتَّانِین»؛ و مـواظب باشید، با بیتوجهی به آن فتنه به وجود نیاورید و انسجام و تعادل نمازگزاران را، بههم نریزید. این توجه و دقت، نسبت به رعایت این نکته، نشان از جایگاه والا و نقش جدی این راهـبرد در تربیت انسان و نیل او به کمال و تعالی دارد. ۲-۱ اقتصاد و معیشت یکی دیگر از ساحات نیازمند اعتدال در آموزههای اسلامی، عرصهی بهرهبرداری از طیبات الهی است. در این بخش از آموزهها، توجه و دقت، عقلانیت، اخلاق، اندازهنگه داشتن و مـلاحظهی ظـرفیتها توصیه شده است. خداوند میفرماید: «کلُُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَاتَطْغَوْاْ فِیهِ» (طه: ۸۱)؛ از طیبات الهی بهره بگیرید و از طغیان پرهیز کنید. طغیان، به معنای تجاوز از حدّ(راغب،۱۴۱۲،ص،۵۲۰) و تعدی به حدود الهـی اسـت(فیض،۱۴۱۵، ج۳، ص۳۱۴)، که نقطه مقابل اعتدال و در اینجا به معنای رفاهزدگی، اسراف در بخشش، بخل و منعِ کمکِ به مستحق است(همان). محبوب و مطلوب الهی، اندازه نـگهداشتن و رفـتار اعتدالی است؛ «کُلُواْ وَ اشرَْبُواْ وَ لَاتُسرِْفُواْ إِنـَّه ُلَایحـُِبُّ الْمُسرِْفِینَ(اعراف: ۳۱)؛ بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف نکنید؛ زیرا خداوند، اسرافکنندگان را دوست ندارد.خداوند، در توصیف «عِبَادُالرَّحْمَان»(فرقان: ۶۳)، میفرماید: «وَ الَّذِینَ إِذَ اأَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ و َلَمْ یَقْترُُواْ وَ کَانَ بـَینْ َذَالِکَ قـَوَامًا»(همان: ۶۷)؛ بندگان متعادل خـداوند، کـسانی هستند، که در بخشش، معتدلند؛ بنابراین، بیش از توان خویش، عملی را بر خود تحمیل نمیکنند و از امساک نیز، پرهیز مینمایند(طوسی،بیتا، ج۷، ص۵۰۸)؛ زیرا معتقدند، نیازمندان جامعه، بر آنها حقی دارند و آنان نیز مـوظفند، مـتناسب با توان و ظرفیتشان، نسبت به پرداخت حق ایشان، اقدام کنند؛ «وَالَّذِینَ فىِ أَمْوَالهِِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ. لِّلسَّائلِ وَالْمَحْرُومِ»(معارج: ۲۴ و ۲۵). (مکارم،۱۳۷۴،ج۲۵،ص۳۱). البته، آنان، باید هوشیار باشند و از خود و خانواده خویش نیز، غفلت نـکنند؛ «وَ لَا تـجَْعَل ْیَدَکَ مَغْلُولَهًًْ إِلىَ عـُنُقِکَ وَلَاتَبْسُطْهَا کلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا محَّْسُورًا(اسراء: ۲۹)؛ نه اهل امساک و بیتوجهی به مردم باش و نه آنچنان گشادهدست و بـخشنده که هرچه در کف داری، ببخشایی؛ که مورد ملامت خویش و دیگران، قرار گـیری و آنـگونه تـهیدست گردی، که قادر به ادامهی زندگی و معاشرت با مردم نباشی(فضلالله، ۱۴۱۹، ج۱۶، ص۹۴). از امام علی(ع) پرسیدند، عدل بهتر اسـت یـا جود؟ امام پاسخ دادند: «فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»؛ البته که عدل بهتر است؛ «الْعَدْلُ یَضـَعُ الْأُمـُورَ مـَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا»(نهج البلاغه حکمت ۴۳۷)؛ زیرا، عدل، هر چیزی را، در جای خود قرار مـیدهد؛ درحالیکه، جود و ایثار، امور زندگی را، از مدار عمومیاش خارج میسازد. «وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجـُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ»؛ عدل، یـک مـسیر منظم، تعریف شده، عمومی و عادی در زندگی است؛ درحالیکه، جود، یک عمل عارضی، غیر عمومی و استثناست و نه ضابطه و قاعده؛ بنابراین، در آموزههای دینی، به جود و ایثار در زندگی، به عنوان یک راهبرد، توصیه نـشده است.
۱-۳ گفتار و منطق
یکی دیگر از ساحات محتاج به اعتدال، به حوزهی گفتار اختصاص دارد. «یَأَیهَُّا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَقُولُواْ قَوْلًا سَدِیدًا»(احزاب:۷۰)؛ «قول سدید»، که در این آیه از مؤمنان خواسته شده اسـت، بـا رعایت حدود الهی، از آن، بهره گیرند، رعایت اعتدال در گفتار و بیان سخن درست و معتدل است(ابن منظور، ۱۴۱۶، ج۳، ص۲۱۰) و آن سخنی سنجیده، در زمان مناسب، بر خاسته از تفکر و تعقل، با مطالعه و نگاه به حال و آینده (مـدرسی،۱۴۱۹، ج۱۰، ص۴۰۱) و مـعطوف به هدف درست است(آلوسی،۱۴۱۵، ج۱۱،ص۲۷۰). نکتهی مهم در اعتدال گفتاری، آیهی ذیل است، که با لفظ «قصد» و «غضّ»، به آن اشاره شده است: «وَاقْصِدْ فىِ مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ» (لقـمان: ۱۹)؛ در زنـدگیات، هدف مشخصی داشته باش و متناسب با توان خویش و با بهرهگیری از عقل و بصیرت به سوی آن هدف معقول، حرکت کن و با آرامش، وقار و زبان نرم و ملایم، افکارت را بیان و از تند خـویی و پرخـاشگری پرهـیز کن؛ زیرا با درشتگویی و فـریاد زدن، نـمیتوان فـکر ضعیف را، به کسی تحمیل کرد؛ «إِنَّ َنکَرَالْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَْمِیرِ»؛ قوّت اندیشه، به محتوای غنیِ آن وابسته است نه به رسانهی قوی. صـدای بـلند، پوشـش فکر کوتاهی است، که در رویارویی اندیشهها و در میدان زورآزمـایی افـکار، عاجز و ناتوان است(مدرسی،۱۴۱۹، ج۱۰، ص۱۵۵). این نکته در قرآن با الفاظ دیگری؛ نظیر «هَون» و «لیّن» نیز، مورد توجه واقع شده اسـت. خـداوند، در سـوره فرقان در توصیف «عباد الرحمان»، یکی از مهمترین خصیصههای آنان را، اعتدال در گـفتار و سداد در کلام و مخاطبهی سلیم، برشمرده است؛ «عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا»(فـرقان:۶۳). «مـشی هـون» و «خطاب سلام»؛ پرهیز از درشتگویی و خشونت و دوری از فحاشی و ناسزاگویی است(ابن منظور،۱۴۱۶، ج۱۰، ص۱۱۸؛ طـبرسی،۱۳۷۲، ج۷، ص۲۸۰). بـر این اساس، عبادالرحمان، مردمی متعادل هستند، که نه اهل تکبّر و برتری جویی و استکبارند و نه ذلت میپذیرند. قـومی آرام، مـتواضع، مـلایم و اهل مدارا هستند(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۵، ص۲۴۰).
این اخلاق ستوده، از مظاهر رحمت الهی بوده و خـداوند، آن را در قـرآن، بـه پیامبرش بشارت داده است: «فَبِمَا رَحْمَهًٍْ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ َلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنـفَضُّواْ مـِنْ حـَوْلِک»(آلعمران: ۱۵۹)؛ این نشانهی رحمت الهی است، که با مردم نرمخو هستید. اگر درشتخوی و سـنگدل بـودی، بیشک، از اطرافت پراکنده میشدند. عدم رعایت اعتدال در گفتار، مردم را از اطراف انسان پراکنده مـی کـند و او را از نـصیحت و خیر خواهی آنان، محروم میسازد؛ «لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَهًْ»(نـهج البـلاغه:خ۲۱۶ش۲۲)؛ ای مردم! چیزی را از من، پنهان نکنید؛ آنگونه که از «اهل بادره»، پنهان میسازید. اهل بـادره، حـاکمان تـندخو و بداخلاقی هستند، که مردم به دلیل این منش، ، حقایق را از آنان پنهان میکنند و حضرت در این عـبارت، خـود را از آنان منزّه میداند.
رعایت اعتدال، حتی در گفتگو با دشمنان مستکبر، توصیه شـده اسـت. خـداوند در قرآن، خطاب به موسی و هارون (ع) میفرماید: «اذْهَبَا إِلىَ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى. فَقُولَا لَه ُقَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتـَذَکَّرُأَوْ یخـَْشىَ»(طـه: ۴۳ و۴۴) ؛ با گفتار ملایم، که توصیفی از اعتدال و هممعنا با آن است، با فرعون سـرکش، مـذاکره کنید؛ زیرا ممکن است، در دل آن دشمن مستکبر، اثرگذار باشد؛ یا او را متعادل سازد(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۴، ص۱۵۴). امیرالمؤمنین میفرماید: «الِاسْتِصْلَاحُ لِلْأَعـْدَاءِ بـِحُسْنِ الْمَقَالِ وَ جَمِیلِ الْأَفْعَالِ أَهْوَنُ مِنْ مُلَاقَاتِهِمْ بِمَضِیضِ الْقِتَالِ»(آمدی،۱۴۱۰، ص۳۳۴)؛ گفتار مسالمتآمیز و حـکیمانه و رفـتار شایسته وهوشمندانه و عزتمدار با دشمن، از درشتگویی و تـشنجآفرینی بـهتر و سـودمندتر است.
۱-۴ عقیده و موضعگیری
رعایت اعتدال در موضعگیریهای اعـتقادی و دوری از غـلو و مبالغه، یکی دیگر از ساحات مهم تربیتی در اعتدال فرهنگی است، که در قرآن و حدیث بـر آن تـأکید شده است. در قرآن آمده اسـت: «قـُلْ یَا أَهْلَ الْکِتـَابِ لَاتـَغْلُواْ فـىِ دِینِکُمْ»(مائده: ۷۷). در این آیه، خداوند، مـردمان را از غـلو، که نقطهی مقابل اعتدال است، نهی کرده است(طوسی،بیتا، ج۳، ص۶۰۷). از امیر المـؤمنین (ع) نـقل شده است، روزی، رسول خدا بر گـروهی از صحابه وارد شدند. اصحاب گـفتند: «مـَرْحَباً بِسَیِّدِنَا وَ مَوْلَانَا!»؛ خوش آمدید ای سـید و مـولای ما! «فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ غَضَباً شَدِیداً»؛ رسول خدا، از شنیدن خوشآمدگویی با چنین عـباراتی، بـه شدت عصبانی شدند. سپس فـرمودند: «قـُولُوا مـَرْحَباً بِنَبِیِّنَا وَ رَسُولِ رَبـِّنَا قـُولُوا السَّدَادَ مِنَ الْقَوْلِ وَ لَا تـَغُلُّوا فـِی الْقَوْلِ فَتَمْرُقُوا»(ابن اشعث، بی تا، ص۱۸۴)؛ بگوئید: خوش آمدید ای پیامبر ما و ای فرستادهی پروردگارما! سـخن در مـدار اعتدال بگویید و در حرف زدن مبالغه نکنید؛ زیـرا، از دیـن معتدل الهـی خـارج مـیشوید. با وجود آنکه، حـضرت، به حق سیّد و مولای همه است؛ اما، از اینکه اصحاب او را، به جای فرستادهی خدا، سید و مـولای خـود میخوانند، به شدت عصبانی میشود و آن را، بزرگنمایی و خـروج از سـداد و اعـتدال، مـینامد. مـشابه این سخن، کـلام خـود حضرت در نکوهش بزرگنمایی، ستایشگری و لقبگذاری است، که آن را، از سخیفترین حالات زمامداران نامیده و افراد را از آن، نهی کرده، است و در مـقابل، بـه مـشی اعتدالی و جلوههای آن؛ یعنی نصیحت و خیرخواهی، نقد و مـشورتطلبی و نـظایر آن تـوصیه نـموده اسـت(نـهج البلاغه،خ۲۱۶، ش۱۸). این سلوک اعتدالیِ روشنِ اهل بیت(ع) است، که جملگی، از غلو و عدم اعتدال، بیزار وگریزاناند. امام صادق (ع) میفرماید: «لَا تُفَضِّلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ أَحَداً فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ فـَضَّلَهُ وَ لَا تُفَرِّطُوا وَ لَا تَغْلُوا وَ لَا تَقُولُوا فِینَا مَا لَا نَقُولُ وَ أَحِبُّونَا حُبّاً مُقْتَصِداً»(الاصول،۱۴۲۳، ص۳۴۴)؛ ما را، بر پیغمبرخدا(ص) برتری ندهید، که هیچکس، برتر از او نیست و در حق ما، از افراط و تفریط، پرهیز کنید و دربارهی ما، چیزی را که خـود در بـاره خویش نگفتهایم، بر زبان نیاورید و ما را، در مدار اعتدال دوست بدارید. این راهبرد تربیتی بزرگی است، که باید در عرصهی باور و موضعگیری اعتقادی به آن توجه شود.
۱-۵ تعاملات سیاسی- اجتماعی
یکی دیـگر از سـاحات نیازمند اعتدال، به حوزهی معاشرت و تعاملات سیاسی- اجتماعی اختصاص دارد. انسان معتدل، بر اساس الگو و سبک رفتاری برخاسته از اصول و مبانی، عمل میکند؛ به هـمین عـلت، نه نفرتانگیز است، که هـمه از اطـرافش بگریزند و نه حقیر و ذلتپذیر و بیارزش و غیر قابل اعتناست. «لَا تَکُنْ فَظّاً غَلِیظاً یَکْرَهِ النَّاسُ قُرْبَکَ وَ لَا تَکُنْ وَاهِناً یُحَقِّرْکَ مَنْ عَرَفَک»(ابن شعبه،۱۴۰۴،ص۳۰۴)؛ درشتگو و سنگدل و بـیرحم نـباش، که مردم، از معاشرت بـا تـو، گریزان و بیزار باشند. همچنین، ضعیف و ناتوان نباش، که تو را، مورد تمسخر و استهزاء قرار دهند.
انسان معتدل، که در مصادر سیاسی حضور مییابد؛ نه در باتلاق ستایشگری و چاپلوسی، فرو میرود و نه در جهنم حـسادت و ظـلم، سقوط میکند؛ بنابراین، بیش از استحقاق دوستانش، از آنان تعریف نمیکند و کار رقیبانش را نادیده نمیگیرد و حقشان را ضایع نمیکند؛ زیرا «الثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِیرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ حَسَد»(نهج البلاغه، حکمت۳۴۷)؛ تـعریف بـیش از اندازه، چـاپلوسی و کوتاهی و قصور نیز، حسادت و دشمنی است. مشی او، در دوستیها و دشمنیها، بر مدار اعتدال و مطابق سبک اسلامی است؛ پس، در صـراط مستقیم سیر میکند. هنگامی که با کسی، طرح دوستی میریزد، بـه روز دشـمنی نـیز، میاندیشد. همچنین زمانی که از کسی، فاصله میگیرد، به روز وصال با او نیز، فکر میکند. کاملاً مراقب، مواظب، مـحاسبهگر و مـعطوف به هدف و فلسفهی زیستن است و این سفارش قرآن است: «وَ لَاتَسْتَوِى الحَْسَنَهًُْ وَلَا السَّیِّئَهًُْ ادْفـَعْ بـِالَّتىِ هـِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَک وَبَیْنَهُ عَدَاوَهًٌْ کَأَنَّهُ وَلى ٌّحَمِیمٌ»(فصلت: ۳۴)؛ نیکی و بدی، یکسان نیستند؛ پس بدی را بـا خوبی جواب بده؛ زیرا ممکن است، آن کسی که اکنون با او دشمنی داری، روزی دوست صـمیمی تو شود. امام صـادق (ع) از پدرانـش نقل کرده است، که امام علیّ (ع) مرتب میفرمود: «أَحْبِبْ حَبِیبَکَ هَوْناً عَسَى أَنْ یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوْماً وَ أَبْغِضْ بَغِیضَکَ هَوْناً عَسَى أَنْ یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوْماً»(ابن اشعث،بیتا، ص۲۳۳)؛ دوستت را، در حد اعتدال و بـهاندازه، دوست داشتهباش؛ شاید روزی، دشمنت شود و دشمنت را نیز، در مدار اعتدال، دشمن بدار؛ زیرا، ممکن است روزی دوستت گردد.
انسان تربیتیافته و به اعتدالرسیده، هنگامی که در مناصب قدرت قرار میگیرد، قیّم مآبانه و متکبّرانه، رقـبایش را، نـظاره نمیکند و زمانی که آنان، به هر دلیلی، به آیینش متمایل میشوند، با تحلیلهای دنیا طلبانه و تنگنظرانه، دست رد بر سینهی آنها نمینهد. این سیرهی پیامبران و صالحان و توصیهی روشن قرآن است: «وَ لَاتـَقُولُواْ لِمـَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَوهًِْ الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَهًٌْ»(نساء: ۹۴)؛ به کسانی که دست آشتی، به سوی شما دراز میکنند، نگویید شما مؤمن نیستید. شما مـیخواهید، بـا این کار، به متاع زندگی دنیا دست یابید، گنجینههای غنیمت الهی، فراوان است و کسی جای دیگری را، اشغال نمیکند. وانگهی سود نهایی، پیش خدا و وابسته به حرکت در راه خداست(طبرسی، ۱۳۷۲، ج۳، ص۱۴۶).
نـکتهی مـهم در ایـن راهبرد تربیتی، آن است، که در تـعاملات اعـتدالمدار اسـلامی، توهین و ناسزاگویی حتی نسبت به دشمنان، محکوم و ممنوع است: «وَ لَاتَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَیرْ ِعِلْمٍ کَذَالِکَ زَیَّنـَّا لِکُلِِّّ أُمـَّهًْ ٍعـَمَلَهُمْ»(انعام: ۱۰۸)؛ به معبودهای مشرکان و مقدّسات آنان، دشنام مـدهید کـه آنان، از سر دشمنی یا ناآگاهی، به خداوند، دشنام خواهند داد. در این آیه، توهین به مقدسات دیگران، نهی شده است؛ بـنابراین، کـسی حـق ندارد، به مقدّسات دیگران، توهین کند(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۷، ص۳۱۵). در جنگ صفین، سـپاهیان حضرت به سپاه معاویه توهین میکردند و فحش و ناسزا میگفتند. حضرت، از این کار، ناراحت شدند و در خطبهای، آنان را از این کـار، مـنع کـردند و به آنان فرمودند: راه درست و مؤثر در این زمینه، ذکر حال آنان و تـوصیف اعـمالشان است. همچنین، شما به جای توهین، برای خود و آنان، دعا کنید و بگویید: خدایا! کمک کن، خـونهایمان بـه نـاحق، ریخته نشود. خدایا! میانمان، صلح و آرامش برقرار کن. خدایا! راهت را به آنـان، نـشان بـده؛ تا کسانیکه راه حق را، گم کردهاند، آن را بیابند و آنان که به دشمنی و زور گویی و استکبار ورزی عـلاقهمند شـدهاند، از آن خـوی ناپسند، بازگردند(نهج البلاغه،خ۲۰۶).
این روش اخلاقی، بهترین الگوی اعتدال و یکی از مهمترین راههای کسب تـقوی الهـی است، که خداوند، در قرآن آن را، از مؤمنین مطالبه کرده است(طباطبایی،۱۴۱۷،ج۵،ص۲۳۷)؛ «یَأَیهَُّا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونـُواْ قـَوَّامِینَ لِلَّهـِ شهَُدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنََانُ قَوْم ٍعَلىَ أَلَّاتَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَأَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهـَ خـَبِیرُ بِمَاتَعْمَلُونَ »(مائده: ۸)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خاطر خدا، قیام کـنید و بـا عـدالت و انصاف، شهادت دهید و مبادا دشمنی با گروهی از مردم، شما را به بی عدالتی بکشاند. با عـدل و داد، رفـتار کنید؛ که به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا کنید؛ که خدا، از آن چه مـیکنید، آگـاه اسـت.
۱-۶ قتال و جنگاوری
یکی دیگر از تجلیات اعتدالگرایی در فرهنگِ تربیتی اسلام، صحنه کارزار و جنگاوری است که در قـرآن بـه روشـنی، به آن توجه شده است؛ «وَ قَاتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لَاتَعْتَدُواْ إِنـَّ اللَّهـَ لَایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»(بقره:۱۹۰)؛ در راه خدا، با کسانی که با شما میجنگند، بجنگید و تعدی و تجاوز نکنید؛ زیرا، خـداوند، تـجاوز کنندگان را، دوست ندارد. در این آیه، از اعتداء، که نقطه مقابل اعتدال است، نـهی شـده است و معنای آن، این است، که کـارزار، تـنها بـا کشتارکنندگان، صورت میگیرد و آنان که از صحنه مـبارزه دورنـد و در آن دخالتی ندارند، باید در امنیت کامل باشند(طبرسی، ۱۳۷۲، ج۲، ص۵۱۰). تجاوز به دشمن، در مدار تقوی و تـنها مـتوجه متجاوز است و آن نیز، منحصراً بـه هـمان اندازه، صـورت مـیگیرد(قـرشی، ۱۳۷۷، ج۱، ص۳۵۶)؛ «فَمَن ِاعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْه ِبـِمِثْلِ مـَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(بقره: ۱۹۴)؛ هر کـس، بـر شما تعدی کرد، شما نیز، فـقط به همان اندازه، بـه او تـعدی کنید و از خدا، پروا کنید و بدانید کـه خـدا با پرواپیشگان است. سفارش مولای متقیان(ع) هنگام شهادت، تبیینی روشن در عمل به ایـن سـیرهی اعتدالی قرآنی است: «أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بـِی إِلَّا قـَاتِلِی انـْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مـِنْ ضـَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بـِضَرْبَهًٍْ»(نـهج البلاغه،نامه۴۷)؛ در قصاصِ من، فقط قاتلم، کشته میشود و بر او ضربهای وارد میشود، مثل همان ضـربهای کـه او بر من وارده کرده است.
۱-۷ دیپلماسی و صـلحطلبی
جـلوهای مهم از اعـتدالورزی در فـرهنگ اسـلامی، دیدگاه اسلام در استقبال از صـلحخواهی و رفتار مسالمتآمیز است، که در قرآن بیان شده و مورد توجه مفسران قرار گرفته است(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۹، ص۱۵۶). خـداوند، در قـرآن میفرماید: «وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهََا وَتـَوَکلَْ عَلىَ اللَّهـِ إِنـَّهُ هـُوَالسَّمِیعُ الْعـَلِیمُ»(انفال: ۶۱)؛ هرگاه، دشـمن بـه صلح و رفتار مسالمتآمیز، گرایش پیدا کرد، تو نیز با حفظ آمادگی و هوشیاری، موافقت نما و بر خـداوند سـمیع و عـلیم، که شاهد و ناظر و مراقب توست، توکل کـن. مـمکن اسـت، انـگیزهی دشـمن از طـرح صلح و مذاکره، خدعه و نیرنگ باشد و به قول سعدی شیرازی: «دشمن چو از همه حیلتی فرو ماند، سلسلهی دوستی بجنباند»؛ یعنی هدفش، در حقیقت، این باشد، که تو را غافلگیر کـند. تو، با هوشیاری و فطانت، کارت را ادامه بده و پیمانشکن نباش و به تعهداتت عمل کن و نگران نباش؛ زیرا، خداوند، ناظر بر اوضاع است و تو را، کفایت میکند؛ «وَإِن یُرِیدُواْ أَن یخَْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ»(انفال: ۶۳). او، خـداوندی اسـت، که با این کار، تو را در افکار عمومی موجه جلوه میدهد و از نصرت خویش و مؤمنان بهرهمند میسازد؛ «هُوَ الَّذِى أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ و َبِالْمُؤْمِنِینَ»(انفال: ۶۲) وانگهی، در میان طرفدارانت، انسجام و وحدتی غیر قابل تصور، ایجاد مـیکند، کـه تو با هیچ توانی، قادر به ایجادش، نخواهی بود: «وَ أَلَّفَ بَینَْ قُلُوبهِِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فىِ الْأَرْضِ جَمِیعًا مَّا أَلَّفْتَ بَینَْ قُلُوبِهِمْ»(انفال: ۶۳). مـؤید ایـن رفتارِ تربیتیِ اعتدالیِ قرآنیِ مـبتنی بـر هوشیاری، فطانت، حکمت، عزت،آرامشطلبی، مصلحت خواهی، تعقل، توکل و اعتماد به عوامل معنوی، کلام امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه است، که میفرماید: «وَ لَا تَدْفَعَنَ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهـِ عـَدُوُّکَ و لِلَّهِ فِیهِ رِضًی»؛ هـر گـاه، دشمنت تو را، به صلح، فراخواند و آن صلح، با آموزه های الهی سازگار بود، هرگز، آن را ردّ نکن؛ «فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَهًًْ لِجُنُودِکَ وَ رَاحَهًًْ مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ»؛ زیرا، صلح، باعث آسایش سپاه و آرامـش حـکومت و امنیت کشور میشود، «وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّن»(نهج البلاغه،نامه۵۳، ش۱۳۲)؛ ولی، آنچه نباید از آن غافل بود، حفظ هـوشیاری، احـتیاط و عدم اعـتماد کامل به دشمن است؛ زیرا، ممکن است، دشمن با استفاده از این فرصت، به اقدامات غافلگیرانه، دست بـزند.
صحنهای دیگر از دیپلماسی و رفتار مسالمتآمیز، در سورهی آلعمران بعد از آیات احتجاج و مـباهله، بـیان شـده است که ناظر بر رفتار اعتدالی در تعاملاتِ بین المللیِ اسلامی است: «قُلْ یَا أهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلىَ کَلِمَهًٍْ سـَوَاءٍ بـَیْنَنَا وَبَیْنَکمُْ أَلَّانَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَانُشرِْکَ بِهِ شَیًْا وَ لَایَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُون ِاللَّهِ فـَإِن تـَوَلَّوْاْ فـَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آلعمران: ۶۴)»؛ بگو ای اهل کتاب! به سوی اعتقادی که نزد ما و شما یـکی است، گام پیشنهید و آن اعتقاد، این است، که جز خدا را، نپرستیم و برای او، شریکی قـائل نشویم و بعضی از ما، بـعضی دیـگر را، به جای خداوند، به خدایی نگیریم. حال اگر روی بر تافتند، بگوئید گواه باشید، که ما، سر تسلیم فرود آوردهایم. مفسرین، آیهی مذکور را، تبیین یک روش اعتدالی دانستهاند؛ که خداوند به عنوان روش و گـام سوم تعامل با اهل کتاب، برای دعوت به راه اعتدال، به پیغمبر اکرم، که نماد اعتدال است، سفارش کرده و آن را «کَلِمَهًٍْ سَوَاءٍ» نامیده است، که ناظر بر فرهنگ معتدل و مشترک الهی میباشد و بـاور و عـمل به آن، برای همه نافع و سودمند است(فخررازی،۱۴۲۰، ج۸، ص۲۵۱). در گام اول، انواع دلائل، اهل کتاب را که نصاری هستند، قانع نمیکند. بنابراین گام دوم؛ یعنی جریان مباهله، شکل میگیرد؛ که آن نیز با معنویت ویژه و تأثیر عـمیق آن، تـنها آنان را به پرداخت جزیه، وادار میکند. در اینجا، گام سوم، برداشته میشود و پیغمبر با نصاری وارد مذاکره میشود. در این مذاکره، با نصاری با عنوان «اهل کتاب»، که از نیکوترین اسامی است، برخورد مـیشود و شـیوه و روش گفتگو نیز، «کلمه سواء» نامیده میشود؛ که مراد از آن، اعتدال و انصاف است، که در آن، به هیچ کدام از دو طرف مذاکره ،ظلم نمیشود و توافقی که بر مبنای آن، صورت میگیرد، صرفاً، بر سر عـبودیت مـطلق الهـی و نفی نظام ارباب و رعیتی اسـت، کـه رفـتاری اعتدالی و مشترک میان همه است و در صورتی که اهل کتاب نیز، از این توافق، که نفع دو طرف در آن لحاظ شده است، سر باز بـزنند، حـقانیت اسـلام، برای همه روشن میشود(همان) و این نکتهای آمـوزنده و قـابل پیروی است.
- راهبرد عملگرایی و خودسازی حاکمیت
حاکمیت، که به کمک خداوند و حمایت مردم به دست آمده است، اگر بـخواهد اعـتدال بـیافریند و استحکام یابد، عوامل آن، باید در فضای فرهنگی- معنوی، فعالیتشان را با راهـبرد عملگرایی و نه سخنپراکنی، آغاز کنند. رمز موفقیت آنان، تنها در توجه و عمل به همین راهبرد تربیتی- اسلامی است. امـام صـادق (ع) مـی فرماید: «کُونُوا دُعَاهًًْ لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَهًَْ وَ الْخـَیْرَ فـَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَهًٌْ» (کلینی،۱۴۰۷، ج۲، ص۷۸)؛ مردم را، غیرزبانی و تنها با عمل، به راه خدا دعوت کنید؛ تا مردم، ورع، اجتهاد، نماز و کـارهای خـیر شـما را، با چشم خود مشاهده کنند و با این روش، به سوی خوبیها و درسـتیها، دعـوت شـوند.
خداوند میفرماید: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآن َیهَْدِى لِلَّتىِ هِىَ أَقْوَم ُو َیُبَشرُِّ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصـَّالِحَاتِ أَنـَّ لهـَُمْ أَجْرًا کَبِیرًا(اسراء: ۹)؛ این قرآن، به معتدلترین آئین، راهنمایی میکند و به مؤمنین، آنان کـه اعـمال صالح و شایسته انجام میدهند، بشارت پاداشی بزرگ، میدهد. از همنشینی دعوت قرآن به اعـتدال، بـا ایـمان و عمل صالح و وعدهی قطعی رسیدن به پاداش عظیم، که به صورت مطلق بیان شـده اسـت، این نکته برداشت میشود، که تحقق اعتدال و دستیابی به آن پاداشِ بزرگِ وعده داده شـده در دنـیا و آخـرت، به عمل و عملگرایی مؤمنانه و از روی اعتقاد مسلمانان، وابسته است و این یک راهبرد اساسی است. امام صـادق (ع) مـیفرماید: «مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مـَعاً وَ یُکَفـَّانِ مـَعاً»(همان، ج۵، ص۵۵)؛ خداوند اجازه نداده است، که زبان، باز و دست، بسته باشد؛ بلکه، باید هردو، بـاهم و هـمراه هـم باشند. بنابراین، اگر انسان، در عمل، فعّال نباشد، بهتر است، که زبانش نـیز خـاموش و بسته باشد(مطهری،۱۳۶۸، ص۸۳) و این، اوج توجه اسلام به عمل و عملگرایی است.
نکتهی بسیار مهمی که حاکمان عـملگرا، بـرای تحقق اعتدال، باید به صورت جدی، به آن توجه کنند، برنامهی تربیت و خـودسازی بـرای خود و هیأت حاکمه در مرحلهی اول و برای دیگران در مـرتبهی بـعد اسـت، که آن نیز، کاملاً وابسته به مرحله اول اسـت؛ زیـرا مردم طبق مثل معروف«اَلنّاسُ عَلَی دِینِ مُلُوکِهِم»، تابع حکامند و از آنان تأثیر مـیگیرند. امـیرالمؤمنین(ع)میفرماید: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنـَّاسِ إِمـَاماً فَلْیَبْدَأْ بـِتَعْلِیمِ نـَفْسِهِ قـَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قـَبْلَ تـَأْدِیبِهِ بِلِسَانِه»(نهجالبلاغه، حکمت۷۳)؛ هرکس، به منصب امامت و رهبری جامعه، راه یابد، پیـش از تـعلیم دیگران، باید به تعلیم خویش مـبادرت ورزد و اگر بخواهد جامعه را تـأدیب کـند و به آنها ادب بیاموزد، باید ایـن کـار را، با سبک و سلوک عملی خویش، انجام دهد.
- راهبرد خدامحوری و مردمداری حکومت
خدامحوری، راهـبردی تـربیتی و اصلی اساسی است و سایر اعـتقادات، هـمه فـرع آن بهشمار میآیند. اخـلاق پسـندیده، در آن فضا، رشد مـیکند و اعـمال صالحه نیز، از آن اصل نشأت میگیرد (طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۲، ص۵۲)؛ بنابراین، متولیان امور جامعه، باید آن را درک کـنند و در اوج تـوجه خویش، قرار دهند؛ در غیراینصورت، از دایره اعـتدال، خـارج شده، در دامـ هـواپرستی، گـرفتار میشوند و صلاحیت ادارهی امـور جامعه را، از دست میدهند. خداوند میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا»(روم: ۳۰)؛ همهی حواس و تمام توجهت را، در کمال اعـتدال، مـتوجه دین گردان «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقـِیمُواْ الصـَّلَوهََ وَلَاتـَکُونُواْ مـِنَ الْمـُشْرِکِین»(روم: ۳۱)؛ توبهکنان، به درگـاه او، انـابه کنید و از او پروا نمایید و نماز را، برپا دارید و از مشرکان نباشید. معنا و مراد این دو آیه، این است، که برای اقـامهی دیـن، دو عـامل، مهم و قابل توجه است؛ عامل اول، اعتدال و عـامل دوم، انـابه و ارتـباط بـا خـدا، عـمل به اوامر و نواهی الهی و مخالفت با مظاهر شرک و بتپرستی است(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۶، ص۱۸۲). همنشین شدن انابه و پرهیزکاری، با اعتدال در این آیه، به معنای نقش جدی خداپرستی و ارتباط با خـدا و خداپرستان، در تحقق اعتدال و کارکرد کلیدی آنها، در اقامهی دین معتدل الهی است.
ارتباط با خدا و خداپرستان، در فضای سرشار از صفا و معنویت و اخلاص، در تحقق اعتدال اسلامی بسیار مؤثر است. خداوند، در قرآن خطاب بـه پیـغمبراکرم (ص)، چنین میفرماید: «وَاصْبرِْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوهًِْ وَ الْعَشىِ ِّیُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لَاتَعْدُ عَیْنَاکَ عَنهُْمْ تُرِیدُ زِینَهًَْ الْحَیَوهًِْ الدُّنْیَا وَ لَاتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَئهُ وَ کاَنَ أَمـْرُهُ فـُرُطًا»(کهف: ۲۸)؛با آنان که خداى خویش را، صبحگاهان و شامگاهان و در همه حال، می خوانند و تنها او و رضاى او را طلب مىکنند، با صبر وشکیبایى، همراهى کن و به خاطر تمایل به زینـت¬هاى دنـیا، لحظه اى از آنان چشم مپوش و از آنـان که دلهـایشان، از یاد ما غافل است و تابع هواى نفس خویش هستند و در کارهایشان نیز، گرفتار افراط و عدم تعادلند، پیروی مکن. در این آیه دو گروه در مقابل هم قرار گرفتهاند؛ گـروه زیـادی که خداپرستند و قلبی سـرشار از عـشق به خدا و پیغمبر دارند؛ اما، مردمی ساده و بسیطند و از مظاهر دنیا و رفاه مادی بهرهای نبردهاند و گروه دوم، ثروتمندانی رفاهزده و اندک و دارای نفوذ اجتماعی هستند و از مواهب دنیایی برخوردار اند؛ اما، از خدا و معنویت غافل شـدهاند و بـه همین دلیل، از جادهی اعتدال، منحرف گشته و اهل اسراف و افراط هستند. خداوند، در این شرایط، به پیغمبر و کارگزاران حکومت اسلامی، که چه بسا به خاطر پیشرفت و گسترش اسلام، به آن طبقهی مـتنفذ، مـیلی داشته بـاشند و آنان نیز، برای کمرنگ کردن ارتباط حکومت با متن مردم، نقشهای در ذهن، پرورانده باشند، دستور میدهد، کـه ارتباط با مردم خداپرست را، که غرق در یاد خدا و معنویت هستند، بـا هـیچ چـیزی معاوضه نکنند(طبرسی،۱۳۷۲، ج۶، ص۷۱۸) و این، تقریری بسیار زیبا، از خدامحوری و مردم مداری در نظام اسلامی، برای تحقق اعتدال قرآنی اسـت.نـکتهی برجسته قابل تذکر، در تفکر اعتدالی مبتنی بر خدامحوری و مردممداری، که تقریری بدیع از مـردممداری خـدامحور مـیباشد، توجه به نظر، نظارت، رضایت، قضاوت وحقوق مردم است، که حاکمان جامعه، باید بدان عـنایت ویژه داشته باشند و بر اساس آن، رفتار کنند. درست است که در نظام اسلامی، مـدار و محور حرکت، حق و حـقانیت اسـت؛ اما برای رسیدن به آن مطلوب نهایی، نمیتوان از تواناییها و محدودیتها غفلت کرد. تعمق و سختگیری و عدم توجه به تواناییها و محدودیتها(ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۱۰، ص۲۷)، از ارکان کفر(نهج البلاغه،حکمت۳۱) و مانع اعتدال است و انسان ژرفاندیشِ افراطگرا، بـیتردید، از دین معتدل خدا و پیغمبر، خارج خواهد شد: «المُتَعَمِّق فی الدّینِ یَخْرُجُ مِنْه»(مفید،۱۴۱۳، ص۸۶).امیرالمؤمنین (ع) در نامهاش به مالک اشترمینویسد: «وَ لْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیَّهًْ»(نـهجالبلاغه، نـامه۵۳، ش۲۰)؛ این سه کار را، محبوبترین کارهایت، قرار بده؛ کاری که در توجه به حق، معتدلترین و در عدالت و برابری اجتماعی، فراگیرترین و در جلب رضایت عمومی، جامعترین باشد. حضرت، در این نامه، مردم را ستون دین و ناظر بـر حـکومت و معیار صالح بودن حاکمان، توصیف کرده است؛ «إِنَّمَا یُسْتَدَلُ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِه»(همان، ش۵)؛ زبان بندگان خدا، بهترین معیار برای قضاوت در بارهی صلاحیت و شـایستگی حـاکمان و کارگزاران حکومت است. این، اوج توجه و اعتماد به مردم است و بر همین اساس، حکام، باید با همهی مردم، چه دیندار و چه غیر آن، رفتار کنند و با لطف و محبت و خدمت بـه آنـان، مـقدمات رضایتشان را، به دست آورند: «وَ أَشـْعِرْ قـَلْبَکَ الرَّحـْمَهًَْ لِلرَّعِیَّهًِْ وَ الْمَحَبَّهًَْ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخـَلْق»(هـمان، ش۸)؛ بـا مردم، مهربان باش و قلبت را، از محبت و لطف به آنـان، لبـریز گردان و با آنان، همچون جانور درندهای، برخورد نکن، که خونشان را، مباح بدانی و خوردنشان را، غنیمت شماری؛ زیرا، مردم دو گروهند؛ گـروهی کـه بـرادر دینیات هستند و گروهی که، اگرچه دیندار نیستند، بااینحال، همانند تـو، انسانند.
- راهبرد اندیشهورزی و خردگرایی
پس از خدامحوری و مردممداری، توجه به عقل و تفکر و بالا بردن جایگاه عقلا در جامعه، مهمترین راهبرد در اعـتدال فـرهنگی اسـت. خداوند در قرآن این مهم را با تأکید و با تعابیر متعدد، بیان نـموده اسـت: «أَفَلَا تَعْقِلُون»(بقره:۷۶)؛ «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»(بقره: ۲۴۲)؛ «أَفَلَا تَتَفَکَّرُون»(انعام: ۵۰)؛ «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون»(بقره: ۲۱۹)؛ «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»(مـحمد: ۲۴). خـداوند، بـدترین موجودات را، موجوداتی دانسته است، که فاقد عقل و بی توجه به عقلانیتاند: «إِنـَّ شـَرّ َالدَّوَابـِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُون»(انفال: ۲۲)؛ زیرا، آنان عامل افراط و تفریط و باعث جـمود و انـحرافاند. امـیر المؤمنین (ع) میفرماید: «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا»(نهج البلاغه، حکمت۷۰)؛ انسان غیر عاقل را، در دو حال، مـشاهده مـیکنی؛ یا او را، در جانب افراط میبینی و یا در سوی تفریط. او، خارج از اعتدال و تعادل، قرار دارد و به هـمین دلیـل، بـه تعبیر قرآن کریم، منشأ هر نوع آلودگی و نابسامانی است؛ «وَیجَْعَلُ الرِّجْسَ عَلىَ الَّذِینَ لَا یَعـْقِلُون»(یـونس: ۱۰۰). اینان، باید اصلاح و تربیت شوند و در صورت مقاومت، باید با زمینه سازی حضور عـقلا و ارتـقاء جـایگاه عقل، در جامعه، منزوی شوند؛ تا به خود آیند.
«الْعَاقِلُ مَنْ وَضَعَ الْأَشْیَاءَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجَاهِلُ ضـِدُّ ذَلِک»(تـمیمی آمدی،۱۴۱۰، ص۱۰۴)؛ عقلا، عامل توازن و تعادلند و به خاطر قرار دادن هر چیز در جای خـود بـرای جـامعه، اعتدال را، به ارمغان میآورند، امری که جُهّال، از انجام آن عاجزند. این، خاصیت عقل است، که فـضا را، بـرای فـهم و ادراک حقیقت، آماده میکند و انسان طالب حقیقت، با استفاده از این فضای مهیا، بـا تـأمل و دوراندیشی و واقعبینی، میتواند به کنه حقیقت و واقعیت حقیقی شیء راه پیدا کند. (مازندرانی،۱۳۸۲، ج۱۲، ص۱۳۱). امام علیّ (ع) میفرماید: «وَ مـَنْ أُعـْجِبَ بِرَأْیِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَلَّ وَ مَنْ تَکَبَّرَ عَلَى النَّاسِ ذَل»(کلینی، ۱۴۰۷، ج۸، ص۱۹)؛ اگر عـقلِ دورانـدیشِ واقع نگر، به تعطیلی کشانده شود، جـامعه آلوده مـیشود؛ غـلو و مداحی، همه جا را فرا میگیرد؛ انحصارطلبی، حـاکم مـی شود؛ خودشیفتگی، جامعه را، به لبهی پرتگاه میبرد و تکبر و بینیازی از دیگران، حکومت را، ذلیل مـیکند. مـهمترین خاصیت عقلانیت، تقویت روحیهی مـشورتخواهی و احـساس نیاز بـه افـکار دیـگران و دوری از استبداد و خودپسندی است. امیر المؤمنین (ع) مـی فـرماید: «الْعَاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْیَهُ وَ لَمْ یَثِقْ بِکُلِّ مَا تَسَوَّلَ لَهُ نَفْسُه»(تـمیمی آمـدی،۱۴۱۰، ص۱۰۰)؛ انسان عاقل کسی است، که رأیـش را متهم میکند و به گـمراهکنندههای نـفسانی خویش، بیاعتماد است؛ بنابراین حـیات عـقلانیش را، در ارتباط با عقلا و استفاده از دستاوردهای علمی دیگران میداند. هرکس، این ارتباط را با عـقلا بـرقرار نکند و به سخنان اندیشمندان گـوش نـدهد و صـرفاً به تراوشات ذهـنی خـویش، بسنده کند؛ بیشک، عـقلش را از دسـت خواهد داد؛ «مَنْ تَرَکَ الِاسْتِمَاعَ عَنْ ذَوِی الْعُقُولِ مَاتَ عَقْلُه»(مجلسی،۱۴۰۳، ج۱، ص۱۶۱).
نکتهی مهم درباره تعقل و جایگاه آن، دراعـتدالگرایی، افـزایش و ازدیاد توانایی قوه عقل، در همنشینی آن بـا دانـش و تجربهگرایی و اسـتفاده از دسـتاوردهای فـکری دیگران است؛ «الْعَقْلُ غـَرِیزَهًٌْ تَزِیدُ بِالْعِلْمِ وَ التَّجَارِبِ»(تمیمی آمدی،۱۴۱۰، ص۹۱)؛ عقل، غریزهای است، که به وسیلهی علم و تجربه، زیاد مـیشود. ایـن نکته، در آیات و احادیث، توصیه شده اسـت؛ «خـُذِ الْحـِکْمَهًَْ أَنـَّى کَانـَت »(نهج البلاغه،حـکمت۷۹)؛ حـکمت را، در هر کجا و نزد هرکس است، دریافت کنید. این راه مطمئن الهی و سیرت نکوی متفکران و اعتدال گـرایان و حـقطلبان اسـت و در قرآن، به آن، بشارت داده شده است؛ «فَبَشِّرْعِبَادِ. الَّذِینـَ یَسـْتَمِعُونَ الْقـَوْلَ فـَیَتَّبِعُونَ أَحـْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذِینـَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب»(زمر: ۱۷ و ۱۸)؛ به بندگانم، بشارت بده؛ آنان، که به سخنان مختلف گوش میدهند و از بهترین سخن، پیروی میکنند. آنان، همان کسانند، که خداوند هدایتشان کـرده است و آنان خردمنداناند. اگر ما بخواهیم، اعتدال و معیارها و شاخصهای آن را، محقق سازیم، باید حضور عقل و تفکر را، در فضای عمومی جامعه پررنگ و ملموس کنیم و از همهی راهکارها، برای رسیدن به آن بهرهبرداری نماییم .
- راهبرد مـداحیستیزی و لقـبگریزی
یکی دیگر از مهمترین راهبردهای تربیتی اسلام، که از اعتدال بر میخیزد و در تحقق آن نیز، مؤثر است، تقبیح سنت ستایشگری و استقبال از انتقاد و نصیحتخواهی است؛ که فضا را، به خوبی، برای تفکر و اندیشهورزی و آزادگـی فـکری، فراهم میسازد و اعتدال را، در جامعه نهادینه میکند. امیرالمؤمنین(ع)، ستایشخواهی و چاپلوسپروری حکام را، از سخیفترین حالات آنان، ذکر کرده است و گمان آن، از سوی مردم، نسبت به خویش را، بـسیار نـاپسند و مذموم دانسته و دامن خود را، از آن رذیـلت اخـلاقی، برچیده است(نهج البلاغه،خطبه۲۱۶، ش۱۹). سیّدالمرسلین(ص)، از اینکه اصحاب او را، سید و مولای خویش میخواندند، بر میآشفت و از آنان می خواست، که وی را، رسول و فرستادهی خدا، بخوانند و به هـوش بـاشند، که در باتلاق غلو و سـتایشگری، فـرو نروند(ابن اشعث،بیتا، ص۱۸۴). ستایشگری و احترام بیاندازه به شخصیتها و عدم انتقاد از آنان، نیاز به احترام را، در آنان بیش از حد، بالا میبرد و آنان را انتقادگریز و انحصارطلب، تحملناپذیر و بداخلاق میسازد. امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشـتر فـرموده است: «وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا یُطْرُوکَ وَ لَا یَبْجَحُوکَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ کَثْرَهََ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّهًْ»(نهج البلاغه،نامه۵۲، ش۳۳)؛ اطرافیانت را، از انسانهای پرهیزگار و صادق قرار ده و آنـان را، بـه گونهای تـربیت کن، که ستایشگر و ثناگویت نشوند؛ زیرا ستایشگری و ثناگویی، تو را مغرور، خود پسند میکند و بهزعم خود، مصون از خـطا و بینیاز از مشورت میشوی.
حضرت، بهتأکید، از مردم میخواهد، که حرف حق را، در هـر حـال، بـه او یادآوری کنند و او را، مصون از خطا و بی نیاز از مشورت و نصیحت نپندارند. او، بیتردید معصوم است؛ اما می فرماید: « فَإِنِّی لَسـْتُ فـِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی»(نهجالبلاغه، خ۲۱۶)؛ من خویش را، معصوم و مصون از اشـتباه نـمیدانم. ایـن، اوج روحیهی نصیحتخواهی و انتقادپذیری و مداحیگریزی و پرهیز از رفتارهای ملوکانه و معاشرتهای شاهانه است؛ که مردم را، بهدرستی، به حـاکم نزدیک و به صورت واقعی، با او مرتبط میسازد و این ارتباطهای محبتآمیز، ساده و از روی خـلوص است، که قلب آدمـی را، آبـاد و او را، به خدا و خلق نزدیک میکند؛ بر عکس، رفتارهای تشریفاتیِ زیانبار، که قلب انسان را، ویران و عزت جامعه را تخریب میکند: «فَإِنَّ مَشْیَ الْمَاشِی مَعَ الرَّاکِبِ مَفْسَدَهًٌْ لِلرَّاکِبِ وَ مَذَلَّهًٌْ لِلْمَاشِی»(کلینی،۱۴۰۷، ج۶، ص۵۴۰). - راهبرد گذشت و خـطاپذیری
روحیه عفو و گذشت حکومت در برابر مجرمان و خطاکاران، یکی دیگر از راهبردهای تربیتی است، که فضا را برای اعتدال و شاخصهای آن، مساعد میسازد و زمینه را، برای آزادگی، اخلاق و عقلانیت و سایر مؤلفههای اعتدال، آماده میکند؛ «فَبِمَا رَحـْمَهًْ ٍمـِّن َاللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَ نفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلىَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَوَکلِِّین»(آل عمران: ۱۵۹)؛ ای پیامبر! ملایمت و نـرمخویی شـما، متأثر از رحمت الهی و عامل اتحاد و انسجام امت اسلام است. این سیرت پسندیدهی عفو و گذشت و استغفار را، برای مسلمین و اعتماد به آنان و مشورت با ایشان، حفظ کن و با همین روش، رفـتار نـما و هیچ نگران نباش؛ زیرا، خداوند این مشی را، دوست میدارد و از حمایت شما، دریغ نمیورزد. از پیغمبر نقل شده است: «ادْرَؤُوا الْحُدُودَ عَنِ المُسلِمینَ ما استَطَعتُم فَاِن وَجَدتُم لِلمُسلِمِ مَخرَجاً فَخَلُّّوا سَبِیلَهُ فـَاِنّ الاِمـامَ أَن یـُخطِئَ فِی العَفوِ خَیرٌ مِن اَن یـُخطِئَِ فـی العـُقُوَبهًْ»(ابن ابی جمهور،۱۴۰۵، ج۲،ص۳۴۹)؛ تا میتوانید، نسبت به عفو مسلمین و عدم اجرای حدود درمورد آنان، تلاش کنید و در برخورد با ایشان، سعی کـنید، مـبنای شـما، بر عفو و گذشت باشد و نه عقوبت؛ زیرا اشـتباه در عـقوبت، جبرانناپذیر و غیر قابل بازگشت است و مرده را، نمی توان زنده کرد. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «فَإِذَا اسْتَحَقَ أَحَدٌ مِنْهُمْ ذَنْباً فَأَحْسِنِ الْعـَدْلَ فـَإِنَّ الْعـَدْلَ مَعَ الْعَفْوِ أَشَدُّ مِنَ الضَّرْبِ لِمَنْ کَانَ لَهُ عَقْل»(مـجلسی،۱۴۰۳، ج۷۴، ص۲۳۳)؛ اگر یکی از مسلمانان، گناهی انجام داد و مستحق مجازات شد، عادلانه جرمش را اثبات کن و مسؤولیت کار را متوجهش گردان؛ ولی او را عـفو کـن. ایـن کار، بر اساس تحلیل عقل، از مجازات مؤثرتراست. این گفتار دقیق، بـه خـوبی نشان میدهد، که اجرای عدالت، منحصر به اجرای مجازات نیست؛ بلکه، حکم به مجرمیت و اثبات مـسؤولیت کـیفری نـیز، همان اجرای عدالت است و این، بی تردید، از مظاهر رأفت اسلامی و از مصادیق زیـبا و نـیک دفـع بدی با خوبی است، که در قرآن مطرح شده است و مخالفان حکومت را، به دوستان او تـبدیل مـیکند.
- راهـبرد تکثرپذیری مبتنی بر اصول قطعی
تکثرپذیری مبتنی بر اصول قطعی و فرهنگ مشترک، راهبردی دیـگر، از راهـبردهای تربیتی در اعتدال فرهنگی است. انحصارطلبی، تحکم و برتریجویی، عامل اصلی اختلاف، در میان انسانهاست. خـداوند در قـرآن، در ایـن زمینه، میفرماید: «وَمَااخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَاجَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیَا بَیْنَهُم»(بقره: ۲۱۳)؛ تـنها، کـسانی در کتاب خدا اختلاف پیدا کردند، که به آنان، کتاب داده شده و دلایل و نشانههای روشـن الهـی نـیز، در اختیارشان قرار گرفته است. خداوند در این آیه، علت اختلاف در میان طرفداران دین را، «بغی» عنوان کـرده اسـت و آن حالتی است، که در آن، مسلمانان از با هم بودن و همفکری کردن، رویگردان شده و گـروه گـروه مـیشوند و هر گروهی، فکر و عقیدهاش را، از دیگری، برتر میداند(طباطبایی،۱۴۰۷، ج۳، ص۳۷۴). این در حالی است، که آنان باید، بـاهم و در کـنارهم، بـه فرهنگ معیار اسلامی عمل کنند؛«وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَاتَفَرَّقُواْ»(آلعمران: ۱۰۳) و مـراقب بـاشند، زیرا دوری آنان از هم، به اختلاف اعتقادی و تضعیف فرهنگ مشترک، منجر میشود؛ «َو لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مـِن بـَعْدِ مَاجَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ»(آلعمران: ۱۰۵)؛ مانند کسانی که با وجود اصول قطعی، به دلیـل تـفرق صفوف، اختلاف اعتقادی پیدا کردند و در مقابل هـم قـرار گـرفتند، نباشید (طباطبایی، ۱۴۰۷، ج، ص). اجتماع امت، باسلیقههای گوناگون و افـکار مـتفاوت، بر اصول مسلم دینی و پرهیز از بغی و انحصار طلبی، با اذعان به تـکثر فـهم و حقیقت نزد همگان، در فضای تـعامل و گـفتگوی مبتنی بـر عـقلانیت و اخـلاق و با ملاحظهی ظرفیتها و واقعیتها، مهمترین راهـبرد بـرای دستیابی به اعتدال و تحقق آن است. برتریجویی و یکسانخواهی افکار، در منطق دین، محکوم اسـت و اسـلام، از تفاوت اندیشهها و نظرات گوناگون، به صـراحت طرفداری میکند و آن را، راهـی مـؤثر برای دستیابی به حقیقت، بـه حـساب میآورد؛ «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ»(نهجالبلاغه، حکمت۱۷۳)؛ «اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْیِ بِبَعْضٍ یَتـَوَلَّدُ مـِنْهُ الصَّوَابُ»(تمیمیآمدی، ۱۴۱۰، ص۱۵۸)؛ تضارب آراء و استقبال از نـظرات مـختلف، راهـبردی مهم برای رسـیدن بـه حقیقت و تحکیم آن است؛ ازایـنرو، امـیرالمؤمنین (ع)میفرماید: «فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهًٍْ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهًٍْ بِعَدْلٍ»(نهج البلاغه، خ۲۱۶)؛ از گفتن سخن حق و دادنـ مـشورت صحیح به من، دریغ نکنید. مـن، خـویش را، مصون از خـطا و بـینیاز از مـشورت نمیدانم؛ یا به شـاگردان ابنمسعود، که حضور در جنگ صفین را مشروط به تحقیق میکنند، چنین میفرماید: «مَرْحَباً وَ أَهْلًا هَذَا هـُوَ الْفـِقْهُ فِی الدِّینِ وَ الْعِلْمُ بِالسُّنَّهًِْ مَنْ لَمـْ یَرْضـَ بـِهَذَا فـَهُوَ جـَبّارٌ»(ابن ابی الحـدید،۱۴۰۴، ج۳، ص۱۸۶)؛ آفـرین بر شما! فهم دقیق دین و علم به سنت نیز، همین است و اگر کسی، این منطق را نـپذیرد، بـیشک، جـبار است. زورگویی و جباریت نیز ،در منطق دین مـحکوم و مـمنوع اسـت و هـرگز، زیـبندهی حـاکم عادل نیست. خداوند، به پیامبر میفرماید: «وَ مَاأَنتَ عَلَیهِْم بجَِبَّار»(ق: ۴۵). جبار، انسان متحکّم و زورگویی است، که مردم را بر خواستهی خویش، مجبور میکند؛ حتی، اگر آن خواسته، حق و صحیح بـاشد(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۸، ص۳۶۱). امام علی (ع) میفرماید: «لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُونَ»(نهج البلاغه، خ۱۰۸)؛ من، هرگز چیزی را، به زور، به شما تحمیل نمیکنم. «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مـَنْهَکَهًْ لِلدِّینـِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَر» (نهج البلاغه،نامه۵۳، ش۱۲)؛ ای مالک! هرگز نگو، من منصوب امام هستم و اطاعت از من، واجب است. این روحیه، قلب انسان را، ویران و چهرهی دین را، مخدوش و حاکمیت را، دستخوش تغییر نـامطلوب مـیگرداند. این، یک مشی اعتدالی در سیره معصومین (ع) بوده و تکلیف آن، در زمان غیبت نیز، کاملاً روشن است. نتیجهگیری از آنچه گفته شد به دست آمد، تنها راه تـحقق اعـتدال، اعتدال فرهنگی است، که بـه مـعنای ورود شاخصهای اعتدال در ساحات گوناگون، به فرهنگ جامعه و نفوذ آن در ذهن و دل جامعه و گسترش آن در فضای عمومی است، که از رهگذر گشودن باب گفتگو و تعامل میان کانونهای مـتکثر و تـأثیرگذار فرهنگی، در فضای عقلانیت و اخـلاق، عـینیت مییابد و با قبول الزامات آن، از سوی فعّالان عرصهی فرهنگ و اجتماع و با توافق آنان بر فرهنگ معتدل و معیار اسلامی باورپذیر و روان میگردد و در فضای عمومی، جاری میشود و اینگونه، جامعه، تربیت راهبردی و مبنایی یافته، هـماهنگ و هـمسو با الگوهای عملی متنوع در عرصههای گوناگون حیات، شکوفا و متعالی خواهد شد و این تحلیل روشن و بیابهام قرآن و حدیث، در حوزهی فرهنگ و جایگاه آن در مناسبات انسانی است. آموزه های تربیتی در قرآن و حدیث » بهار و تابستان ۱۳۹۵، دوره دوم – شماره ۱ (صفحه ۳۶)
منابع و مآخذ
- قرآن کریم
- نهج البلاغه(مـحمد دشـتی)
- آشوری، داریـوش؛ تعریفها و مفهوم فرهنگ؛ تهران: نشر آگاه، ۱۳۸۰٫
- آلوسی،محمود؛ روحالمعانی فی تفسیرالقرآن العظیم؛ بیروت: دارالکتب العلمیه،۱۴۱۵ ق.
- ابنابیالحدید، عـبدالحمید؛ شرح نهج البلاغه؛ قم: مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنابیجمهور، محمد؛ عـوالی الآلی العـزیزه فـی الاحادیث الدینیه؛ قم: دارسیدالشهداللنشر، ۱۴۰۵ق.
- ابناشعث، محمدبن محمد؛ الجعفریات؛ تهران: مکتبه النینوی الحدیثه، بی تا.
- ابنبابویه،محمدبن عـلی؛ الخـصال؛ محقق غفاری علی اکبر؛ قم: جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش.
- ابنشعبه حرانی، حسنبن علی؛ تحف العـقول؛ مـحقق غـفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
- ابنمنظور، محمدبن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دارصادر، ۱۴۱۴ق.
- تمیمیآمدی ،عبدالواحد؛ غررالحکم ودررالکلم؛ مـحقق رجایی، قم: دارالکتاب الاسلامی،۱۴۱۰ق.
- جانسون، لزلی؛ منتقدان فرهنگ؛ ترجمه ضیاء موحد؛ تهران: نشرطرح نـو، ۱۳۷۸ش.
- خامنهای، علی؛ فرهنگ در مـنظر مـقام معظم رهبری؛ مرکز پژوهشهای فرهنگی اجتماعی صدرا، تهران: نشر شهر،۱۳۹۰ش.
- دهخدا، علیاکبر؛ لغت نامه؛ تهران: دانشگاه تهران،۱۳۷۲ش.
- ذوعلم، علی؛ فرهنگ معیار از منظر قرآن کریم؛ چاپ دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انـدیشه اسلامی، ۱۳۹۲ش.
- راغب اصفهانی، حسینبن محمد؛ المفردات؛ بیروت: دارالعلم الدارالشامیه،۱۴۱۲ق.
- روحالامینی، محمود؛ در گستره فرهنگ؛ چاپ سوم، تهران: اطلاعات، ۱۳۸۵٫
- سیدبن قطب؛ فی ظلال القرآن؛ بیروت: دارالشروق،۱۴۱۲ق.
- شریف الرضی ،محمدبن حسین؛ المجازات النبویه؛ مـحقق هـوشمند مهدی؛ قم: دارالحدیث،۱۴۲۲ق.
- طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ قم: جامعه مدرسین،۱۴۱۷ق.
- طبرسی، فضلبن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ تهران: ناصرخسرو،۱۳۷۲ش.
- طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین؛ محقق حسینی؛ تـهران: کـتاب فروشی مرتضوی،۱۳۷۵ش.
- طوسی، محمدبن حسن؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: داراحیاءالتراث العربی، بی تا.
- عده ای از علماء؛ الاصول السته عشر؛ قم: مؤسسه دارالحدیث الثقافیه،۱۴۲۳ق.
- فخررازی؛ مفاتیح الغیب؛ بیروت: دار احیاء التـراث العـربی،۱۴۲۰ق.
- فضلالله، محمدحسین؛ تفسیر من وحی القرآن، بیروت: دار الملاک للطباعه و النشر، ۱۴۱۹ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن؛تفسیرالصافی؛ تحقیق حسین اعلمی؛ تهران: الصدر، ۱۴۱۵ق.
آموزه های تربیتی در قرآن و حدیث » بهار و تابستان ۱۳۹۵، دوره دوم – شماره ۱ (صفحه ۳۷)
قرشی، علیاکبر؛ تفسیر احسن الحدیث؛ تهران: بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ش.
- کلینی، مـحمدبن یـعقوب؛ الکـافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: دارالکـتب الاسـلامیه، ۱۴۰۷ق.
- مـازندرانی، محمدصالح؛ شرح الکافی؛ محقق شعرانی، تهران: المکتبه الاسلامیه،۱۳۸۲ق.
- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: داراحیاءالتراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- مدرسی، سید محمدتقی؛ من هدی القرآن؛ تـهران: دارمـحبّی الحـسین، ۱۴۱۹ق.
- مطهری، مرتضی؛ ده گفتار؛ قم: صدرا، ۱۳۶۸ش.
- ـــــــــــــــ؛ مجموعه آثار؛ تـهران: صـدرا،۱۳۸۱ش.
- مفید، محمدبن محمد الامالی؛ محقق علیاکبر غفاری؛ قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
- مکارم، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
- ورامـبن ابـیفراس، مـسعود؛ مجموعه ورام؛ قم: مکتبه فقیه، ۱۴۱۰ق.
آموزه های تربیتی در قرآن و حدیث » بهار و تابستان ۱۳۹۵، دوره دوم – شماره ۱ (صفحه ۳۸)
دیدگاهتان را بنویسید