سوره البقره (۲): آیات ۶ تا ۷]
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۶) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۷)
بیان
*(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا) الخ، اینان کسانى هستند که کفر در دلهاشان ریشه کرده، و انکار حق در قلوبشان جاىگیر گشته، بدلیل اینکه در وصف حالشان مىفرماید: انذار کردنت و نکردنت برایشان یکسان است، معلوم است کسى که کفر و جحودش سطحى است، در اثر انذار و اندرز دست از کفر و جحودش بر میدارد، و کسى که انذار و عدم آن بحالش یکسان است، معلوم است که کفر و جحود در دلش ریشهدار گشته.
[مراد از الذین کفروا کدام دسته از کفارند؟]
و اما اینکه منظور از این کفار کدام دسته از کفارند؟ احتمال مىرود منظور، صنادید و سردمداران مشرکین قریش و بزرگان مکه باشند، آنهایى که در امر دین عناد و لجاجت بخرج داده، و در دشمنى با دین خدا از هیچ کوشش و کارشکنى کوتاهى نکردند، تا آنجا که خداى تعالى در جنگ بدر و سایر غزوات تا آخرین نفرشان را هلاک کرد.
مؤید این احتمال تعبیر (یکسان است چه ایشان را انذار بکنى و چه نکنى) است، چون اگر بخواهیم مورد گفتگوى در این جمله را همه طبقات کفار بدانیم، ملتزم باین شدهایم که باب هدایت بکلى مسدود است، و اصلا آمدن پیامبر اسلام سودى بحال هیچ کافرى ندارد، و حال آنکه قرآن کریم ببانگ بلند بر خلاف این گواهى میدهد.
علاوه بر اینکه این تعبیر در دو جاى قرآن آمده، یکى اینجا، و یکى در سوره یس، و سوره یس در مکه، و سوره بقره در اوائل هجرت و قبل از جنگ بدر نازل شد، پس بنظر قریب مىرسد که مراد همان کفار مکه باشند، و اصلا در هر جاى قرآن که تعبیر (الذین کفروا) آمده، مراد کفار مکهاند، که در اوائل بعثت با دعوت دینى مخالفت مىکردند، مگر آنکه قرینهاى در کلام باشد، که خلاف آن را برساند، نظیر تعبیر به (الذین آمنوا)، که بزودى خواهیم گفت: هر جا در قرآن مطلق و بدون قرینه آمده باشد، مراد از آن مسلمانان مکه، یعنى دسته اول از مسلمین است، که بچنین خطابى تشریفى اختصاص یافتهاند، مگر آنکه قرینهاى در کلام، خلاف آن را اثبات کند.
*(خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ، وَ عَلى سَمْعِهِمْ) در این جمله سیاق تغییر یافته، یعنى در اول، مهر بر دلها زدن را بخودش نسبت داده، ولى پرده بر گوش و چشم داشتن را بخود کفار نسبت داده، و فرموده:
خدا مهر بر دلهاشان زده، و بر گوشها و چشمهایشان پرده است، و این اختلاف در تعبیر مىفهماند که یک مرتبه از کفر از ناحیه خودشان بوده، و آن این مقدار بوده که زیر بار حق نمىرفتهاند، و یک مرتبه شدیدترى را خدا بعنوان مجازات بر دلهاشان افکنده، پس اعمال آنان در وسط دو حجاب قرار دارد، یکى حجاب خودشان، و یکى حجاب خدا، و بزودى پارهاى مطالب دیگر در باره این فراز در ذیل آیه:(إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا)، خواهد آمد انشاء اللَّه تعالى.
این را هم ناگفته نگذاریم که کفر، مانند ایمان صفتى است که قابل شدت و ضعف است، و مراتبى مختلف، و آثارى متفاوت دارد، همانطور که ایمان اینطور است.
[سوره البقره (۲): آیات ۸ تا ۲۰]
(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (۸) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۱۰) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (۱۱) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (۱۲)
(وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (۱۳) وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (۱۴) اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (۱۵) أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (۱۶) مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (۱۷))
(صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (۱۸) أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ (۱۹) یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۲۰))
*(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ) تا آیه بیستم. کلمه خدعه بمعناى نوعى نیرنگ است، و شیطان بمعناى موجودى سراپا شر است، و بهمین جهت ابلیس را شیطان نامیدهاند.
در این آیات وضع منافقین را بیان مىکند، که انشاء اللَّه گفتار مفصل ما در باره آنان در سوره منافقین و مواردى دیگر خواهد آمد.
{دو مثل در شرح وضع و حال منافقین]
در آیه(مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً) الخ، با آوردن مثلى، وضع منافقین را مجسم ساخته، مىفرماید منافقین مثل کسى میمانند که در ظلمتى کور قرار گرفته، بطورى که خیر را از شر، و راه را از چاه و نافع را از مضر، تشخیص نمیدهد، و براى بر طرف شدن آن ظلمت، دست باسباب روشنى مىزند، یا آتشى روشن کند، که با آن اطراف خود را به بیند، یا وسیلهاى دیگر و چون آتش روشن میکند و پیرامونش روشن میشود خدا بوسیلهاى از وسائل که دارد یا باد، یا باران، یا امثال آن، آتشش را خاموش کند، و دو باره بهمان ظلمت گرفتار شود، و بلکه این بار میان دو ظلمت قرار گیرد، یکى ظلمت تاریکى، و یکى هم ظلمت حیرت، و بى اثر شدن اسباب.
این حال منافقین است، که بظاهر دم از ایمان مىزنند، و از بعضى فوائد دین برخوردار میشوند، چون خود را مؤمن قلمداد کردهاند، از مؤمنین ارث مىبرند، و با آنان ازدواج مىکنند، و از این قبیل منافع برخوردار میشوند، اما همین که مرگشان یعنى آن موقعى که هنگام برخوردارى از تمامى آثار ایمان است فرا مىرسد، خداى تعالى نور خود را از ایشان مىگیرد، و آنچه بعنوان دین انجام دادهاند، تا باجتماع بقبولانند که، مسلمانیم، باطل نموده، در ظلمت قرارشان میدهد که هیچ چیز را درک نکنند، و در میان دو ظلمت قرار مىگیرند، یکى ظلمت اصلیشان، و یکى ظلمتى که اعمالشان ببار آورده.
(أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ) الخ، کلمه (صیب)، بمعناى باران پر پشت است، و معناى کلمه (برق) معروف است، و کلمه (رعد) بمعناى صدایى است که از ابر وقتى برق مىزند برمىخیزد، و کلمه صاعقه عبارتست از تکهاى برق آسمان، که بزمین مىافتد.
این آیه مثل دومى است که خداوند حال منافقین را با آن مجسم مىکند، که اظهار ایمان میکنند، ولى در دل کافرند، باین بیان که ایشان بکسى میمانند، که دچار رگبار توأم با ظلمت شده است، ظلمتى که پیش پایش را نمىبیند، و هیچ چیز را از دیگر چیزها تمیز نمیدهد، ناگزیر شدت رگبار او را وادار بفرار میکند، ولى تاریکى نمیگذارد قدم از قدم بردارد، از سوى دیگر رعد و صاعقه هول انگیز هم از هر سو دچار وحشتش کرده، قرارگاهى نمىیابد، جز اینکه از برق آسمان استفاده کند، اما برق آسمان هم یک لحظه است، دوام و بقاء ندارد، همین که یک قدم برداشت برق خاموش گشته، دو باره در تاریکى فرو مىرود.
این حال و روز منافق است، که ایمان را دوست نمیدارد، اما از روى ناچارى بدان تظاهر مىکند، چون اگر نکند باصطلاح نانش آجر میشود، ولى چون دلش با زبانش یکسان نیست، و دلش بنور ایمان روشن نگشته، لذا راه زندگیش آن طور که باید روشن نمیباشد، و معلوم است کسى که میخواهد بچیزى تظاهر کند که ندارد، لا یزال پتهاش روى آب مىافتد، و همواره دچار خطا و لغزش میشود، یک قدم با مسلمانان و بعنوان یک فرد مسلمان راه مىرود، اما خدا رسوایش نموده، دو باره مىایستد.
و اگر خدا بخواهد این ایمان ظاهرى را هم از او مىگیرد، که از همان روز اول رسوا شود، و مسلمانان فریبش را نخورند، (اما خدا چنین چیزى را نخواسته است).
تفسیر نور
«۶» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
همانا کسانى که کفر ورزیدهاند، براى آنها یکسان است که هشدارشان دهى یا هشدارشان ندهى. آنها ایمان نخواهند آورد.
نکته ها
«کفر»، به معناى پوشاندن و نادیده گرفتن است. به کشاورز و شب، کافر مىگویند. چون کشاورز دانه و هسته را زیر خاک مىپوشاند و شب فضا را در برمىگیرد. کفران نعمت نیز به معنى نادیده گرفتن آن است. شخص منکر دین، به سبب اینکه حقایق و آیات الهى را کتمان مىکند و یا نادیده مىگیرد، کافر خوانده شده است.
قرآن، بعد از متّقین، گروهى از کفّار را معرّفى مىکند. آنها که در گمراهى و کتمانِ حقّ، چنان سرسختند که حاضر به پذیرش آیات الهى نیستند و در برابر دعوت پیامبران، زبان قال و حالشان این بود: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ» «۱» براى ما وعظ و نصیحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد که پند دهى یا از نصیحت دهندگان نباشى.
اگر زمینه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبیا نیز مؤثّر واقع نمىشود.
باران که در لطافت طبعش، خلافنیست ،در باغ لاله روید و در شورهزار، خَس
پیام ها
۱- لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه، انسان را جماد گونه مىکند. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ»
۲- روش تبلیغ براى کفّار، انذار است. اگر انذار و هشدار در انسان اثر نکند، بشارت و وعدهها نیز اثر نخواهند کرد. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ»
«۱». شعراء، ۱۳۶٫
جلد ۱ – صفحه ۵۳
۳- انتظار ایمان آوردنِ همهى مردم را نداشته باشید. «۱» «… لا یُؤْمِنُونَ»
شاوه: پرده. اصل آن از «غشى» بمعنى پوشاندن و فرا گرفتن است.[۱]
تفسیر آیه
«۷» خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ
خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پردهاى است و براى آنان عذابى بزرگ است.
نکته ها
مُهر بدبختى که خداوند بر دل کفّار مىزند، کیفر لجاجتهاى آنان است. چنانکه مىخوانیم: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» «۲» خدا بر دل افراد متکبّر و ستمپیشه، مهر مىزند. و در آیه ۲۳ سورهى جاثیه نیز مىخوانیم: خداوند بر دل کسانى که با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مىروند مهر مىزند. بنابراین مهر الهى نتیجهى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنکه یک عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
مراد از قلب در قرآن، روح و مرکز ادراکات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مىکند:
- قلب سلیم، ۲٫ قلب منیب، ۳٫ قلب مریض.
ویژگىهاى قلب سلیم
الف: قلبى که جز خدا در آن نیست. «لیس فیه احد سواه» «۳»
ب: قلبى که پیرو راهنماى حقّ، توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ باشد. «۴»
ج: قلبى که از حبّ دنیا، سالم باشد. «۵»
د: قلبى که با یاد خدا، آرام گیرد. «۶»
ه: قلبى که در برابر خداوند، خاشع است. «۷»
«۱». در آیهى ۱۰۳ سوره یوسف مىفرماید: «وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» هر چند آرزومند و حریص باشى، بسیارى از مردم ایمان نخواهند آورد.
«۲». غافر، ۳۵٫
«۳». نورالثقلین، ج ۴، ص ۵۷٫
«۴». نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۴٫
جلد ۱ – صفحه ۵۴
البتّه قلب مؤمن، هم با یاد خداوند آرام مىگیرد و هم از قهر او مىترسد. «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» «۱» همانند کودکى که هم به والدین آرام مىگیرد و هم از آنان حساب مىبرد.
ویژگىهاى قلب مریض
الف: قلبى که از خدا غافل است ولایق رهبرى نیست. «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ» «۲»
ب: دلى که دنبال فتنه و دستاویز مىگردد. «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ» «۳»
ج: دلى که قساوت دارد. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً» «۴»
د: دلى که زنگار گرفته است. «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» «۵»
ه: دلى که مُهر خورده است. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ» «۶»
ویژگى قلب منیب
قلب منیب، آن است که بعد از توجّه به انحراف وخلاف، توبه وانابه کرده و به سوى خدا باز گردد. ویژگى بارز آن تغییر حالات در رفتار وگفتار انسان است.
خداوند در آیات قرآنى، نه ویژگى براى قلب کفّار بیان کرده است:
الف: انکار حقایق. «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ» «۷»
ب: تعصّب. «فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ» «۸»
ج: انحراف و گمراهى. «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «۹»
د: قساوت و سنگدلى. «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ» «۱۰»
ه: موت. «لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» «۱۱» و: آلودگى و زنگار. «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» «۱۲»
«۱». انفال، ۲٫
«۲». کهف، ۲۸٫
«۳». آلعمران، ۷٫
«۴». مائده، ۱۳٫
«۵». مطففین، ۱۴٫
«۶». نساء، ۱۵۵٫
«۷». نحل، ۲۲٫
«۸». فتح، ۲۶٫
«۹». توبه، ۱۲۷٫
«۱۰». زمر، ۲۲٫
«۱۱». روم، ۵۲٫
«۱۲». مطففین، ۱۴٫
جلد ۱ – صفحه ۵۵
ز: مرض. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» «۱»
ح: ضیق. «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً» «۲»
ط: طبع. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ» «۳»
قلب انسان، متغیّر و تأثیرپذیر است. لذا مؤمنان اینچنین دعا مىکنند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» «۴» خدایا! دلهاى ما را بعد از آنکه هدایت نمودى، منحرف مساز.
امام صادق علیه السلام فرمودند: این جمله (آیه) را زیاد بگویید و خود را از انحراف ایمن و درامان ندانید. «۵»
پیام ها
۱- درک نکردن حقیقت، شاید بالاترین کیفرهاى الهى است. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»
۲- کفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوشهاست. «الَّذِینَ کَفَرُوا … خَتَمَ اللَّهُ»
۳- در اثر پافشارى بر کفر، امتیازات اساسى انسان (درک حقایق و واقعیّات) سلب مىشود. «الَّذِینَ کَفَرُوا … خَتَمَ اللَّهُ»
۴- کیفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الَّذِینَ کَفَرُوا … خَتَمَ اللَّهُ»
آرى، جزاى کسى که حقّ را فهمید وبر آن سرپوش گذاشت، آن است که خدا هم بر چشم، گوش، روح و فکرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خویش را فراهم مىکند. چنانکه امام رضا علیه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت کفر آنهاست. «۶»
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: این آیه و ما بعد آن درباره منافقین اوس و خزرج و غیر آنان نازل گردیده است؛ چنانکه ابن عباس این موضوع را متذکر شده و از آنها نیز نام برده است ولى ما از آنان نام نمى بریم زیرا داراى فائده نیست[۲].[۳]
تفسیر آیه
«۸» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ
و از مردم کسانى هستند که مىگویند: به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم، در ۱- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلک» در ادبیات عرب، «ذلک» اسم اشاره به دور است. در اینجا به قرآن که در پیش روى ماست، با «ذلک» اشاره مىکند که از عظمتِ دست نایافتنى قرآن حکایت مىکند.
«۱». بقره، ۱۰٫
«۲». انعام، ۱۲۵٫
«۳». نساء، ۱۵۵٫
«۴». آلعمران، ۸٫
«۵». تفسیر نورالثقلین.
«۶». تفاسیر نورالثقلین و کنزالدقائق.
جلد ۱ – صفحه ۵۶
نکته ها
در آغاز این سوره، براى معرّفى مؤمنان چهار آیه و براى شناسایى کفّار دو آیه آمده است. از آیه ۸ تا ۲۰ گروه سومى را معرّفى مىکند که منافق هستند. اینان نه ایمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز کفر. منافق، همانند موش صحرایى است که براى لانهاش دو راه فرار قرار مىدهد، یکى از آن دو را باز مىگذارد و از آن رفت و آمد مىکند و دیگرى را بسته نگه مىدارد. هر گاه احساس خطر کند با سر خود راه بسته را باز کرده و مىگریزد. نام سوراخ مخفى موش «نافقاء» است که کلمه منافق نیز از همین واژه گرفته شده است. «۱»
گرچه مراد از نفاق در این آیات، کفر در دل و اظهار ایمان است، ولى در روایات نفاق، داراى معناى گستردهاى است که هرکس زبان وعملش هماهنگ نباشد، سهمى از نفاق دارد. در حدیث مىخوانیم: اگر به امانت خیانت کردیم و در گفتار دروغ گفتیم و به وعدههاى خود عمل نکردیم، منافق هستیم گرچه اهل نماز و روزه باشیم. «۲»
نفاق، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و ریاکارى نیز نوعى نفاق است. «۳»
پیام ها
۱- ایمان، یک مسئله قلبى است و اظهار انسان کافى نیست. «ماهم بمؤمنین»
۲- ایمان به مبدأ و معاد، دو اساس براى ایمان است. «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ»
۳- خداوند از درون انسان، آگاه است. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ»
تفسیر آیه
«۹» یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ
(منافقان به پندار خود) به خداوند و مؤمنان نیرنگ مىزنند در حالى که جز خودشان را فریب نمىدهند، امّا نمىفهمند!
«۱». قاموس و مفردات.
«۲». سفینهالبحار، ج ۲، ص ۶۰۵٫
«۳». تفسیر نمونه.
جلد ۱ – صفحه ۵۷
نکته ها
«شعور» از ریشهى «شَعر» به معناى مو مىباشد. کسى که داراى فهم دقیق و موشکافانه باشد، اهل درک و شعور است. بنابراین منافق گمان مىکند که دیگران را فریب مىدهد، زیرا درک درست ندارد. «ما یَشْعُرُونَ»
مراد از حیله ومکر منافقان با خدا، یا خدعه ونیرنگ آنان با احکام خدا و دین الهى است که آن را مورد تمسخر و بازیچه قرار مىدهند و یا به معناى فریبکارى نسبت به پیامبر خداست. یعنى همانگونه که اطاعت و بیعت با رسولخدا، اطاعت و بیعت با خداست «۱» و خدعه با رسولخدا به منزله خدعه با خدا مىباشد که روشن است این گونه فریبکارى و نیرنگ بازى با دین، خدعه و نیرنگ نسبت به خود است. چنانکه اگر پزشک، دستور مصرفِ دارویى را بدهد و بیمار به دروغ بگوید که آنها را مصرف کردهام، به گمان خودش پزشک را فریب داده و در حقیقت خود را فریب داده است که فریب پزشک، فریب خود است.
برخورد اسلام با منافق، همانند برخورد منافق با اسلام است. او در ظاهر اسلام مىآورد، اسلام نیز او را در ظاهر مسلمان مىشمارد. او در دل ایمان ندارد و کافر است، خداوند نیز در قیامت او را با کافران محشور مىکند.
در روایتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم: ریاکارى، خدعه با خداوند است. «۲»
قرآن، بازتاب کار نیک و بد انسان را براى خود او مىداند. چنانکه در این آیه مىفرماید:
خدعه با دین، خدعه با خود است نه خدا. و در جاى دیگر مىفرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» «۳» اگر نیکى کنید، به خود نیکى کردهاید و اگر بدى کنید، به خود کردهاید. یا در جاى دیگر مىفرماید: «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» «۴» نیرنگ بد، جز سازندهاش را فرا نگیرد.
«۱». «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» هرکس از رسول پیروى کند، قطعاً از خدا پیروى کرده است. نساء، ۸۰٫ «إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ» کسانى که با تو بیعت کنند، همانا با خدا بیعت نمودهاند. فتح، ۱٫
«۲». تفسیر نورالثقلین.
«۳». اسراء، ۷٫
«۴». فاطر، ۴۳٫
جلد ۱ – صفحه ۵۸
پیام ها
۱- حیلهگرى، نشانهى نفاق است. «یُخادِعُونَ اللَّهَ»
۲- منافق، همواره در فکر ضربه زدن است. «یُخادِعُونَ» (کلمه «خدعه» به معناى پنهان کردن امرى و اظهار نمودن امر دیگر، به منظور ضربه زدن است.) «۱»
۳- آثار نیرنگ، به صاحب نیرنگ بر مىگردد. «وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
۴- منافق، بىشعور است ونمىفهمد که طرف حساب او خداوندى است که همهى اسرار درون او را مىداند «۲» ودر قیامت نیز از کار او پرده برمىدارد. «۳» «وَ ما یَشْعُرُونَ» «۴»
۵- خدعه و حیله، نشانهى عقل و شعور نیست. «یُخادِعُونَ … ما یَشْعُرُونَ» در روایات مىخوانیم: عقل واقعى آن است که توسط آن، انسان خداوند را بندگى نماید.
Lies they used to tell.
معانی کلمات آیه
الیم: الم (بر وزن شرف): درد یا درد شدید «الیم»: دردناک. آن در آیه به معنى فاعل (مؤلم) است.[۱]
تفسیر آیه
«۱۰» فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ
در دلهاى منافقان، بیمارى است پس خداوند بیمارى آنان را بیافزاید. و براى ایشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه (در اظهار ایمان) دروغ مىگویند.
نکته ها
بیمارى، گاهى مربوط به جسم است، نظیر آیهى ۱۸۵ سوره بقره؛ «وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً» که درباره احکام روزه بیماران مىباشد. و گاهى مربوط به روح است، نظیر این آیه «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» که درباره بیمارى نفاق مىباشد.
«۱». تفسیر راهنما.
«۲». «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» غافر، ۱۹٫
«۳». «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» طارق، ۹٫
«۴». جمله «وَ ما یَشْعُرُونَ» دو گونه مىتوان معنا کرد: اول آنکه شعور ندارند که خدا اسرارشان را مىداند و دیگر اینکه شعور ندارند که در حقیقت به خود ضربه مىزنند.
جلد ۱ – صفحه ۵۹
داستان منافق، به لاشه ومردارى بد بو مىماند که در مخزن آبى افتاده باشد. هر چه آب در آن بیشتر وارد شود، فسادش بیشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آن افزایش مىیابد. نفاق، همچون مردارى است که اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آیه وحکمى که از طرف خداوند نازل شود، به جاى تسلیم شدن در برابر آن، دست به تظاهر و ریاکارى مىزند و یک گام بر نفاق خود مىافزاید. این روح مریض، تمام افکار و اعمال او را، ریاکارانه و منافقانه مىکند و این نوعى افزایش بیمارى است. «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»
شاید جملهى «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» نفرین باشد. نظیر «قاتَلَهُمُ اللَّهُ»* یعنى اکنون که در دل بیمارى دارند، خدا بیمارى آنان را اضافه مىکند.
پیام ها
۱- نفاق، یک مرض روحى ومنافق بیمار است. همانطور که بیمار، نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه کافر. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
۲- اصلِ انسان، دل و روح اوست. «فَزادَهُمُ اللَّهُ»
(حقّ این بود که بگوید «فزادها الله مرضا» یعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض آنها را زیاد کرد. ولى فرمود: مرض خود آنان را زیاد کرد. پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است. زیرا اگر روح وقلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هویداست.) «۱»
۳- نفاق، مرضى است که رشد سرطانى دارد. «۲» «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»
«۱». تفسیر راهنما.
«۲». در قرآن، آیاتى را مىخوانیم که در آن اوصاف پسندیدهاى همچون: علم، هدایت و ایمان، قابل افزایش معرّفى شده است. همانند: «زِدْنِی عِلْماً» طه، ۱۱۴ و «زادَتْهُمْ إِیماناً» انفال، ۲ و «زادَهُمْ هُدىً» محمد، ۱۷٫ همچنین برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نیز قابل ازدیاد دانسته شدهاند. همانند: «فَزادَتْهُمْ رِجْساً» توبه، ۱۲۵ و «زادَهُمْ نُفُوراً» فرقان، ۶۰ و «ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا» توبه، ۴۷ و «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» اسراء، ۸۲٫ با توجّه به آیات مذکور، معلوم مىشود که سنّت خداوند، آزادى دادن به هر دو گروه خیر و شر است. «کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» اسراء، ۲۰٫
جلد ۱ – صفحه ۶۰
۴- زمینههاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مىآورد. «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»
۵- دروغگویى، از روشهاى متداول منافقان است. «کانُوا یَکْذِبُونَ»
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: اکثر مفسرین برآنند که این آیه درباره منافقین نازل گردیده و اقوى نیز همین است. [۲
«۱۱» وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ
هرگاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمین فساد نکنید، مىگویند: همانا ما اصلاحگریم.
پیام ها
۱- گرچه منافقان پندپذیر و نصیحت خواه نیستند، ولى بهتر است آنها را مؤعظه و نهى از منکر کرد. «قِیلَ لَهُمْ»
۲- نفاق، عامل فساد است. «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ»
۳- منافق چند چهره بودن خود را مردمدارى واصلاحطلبى مىداند. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
۴- منافق، فقط خود را اصلاحطلب معرّفى مىکند. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (ممکن است کسى دچار بیمارى سخت روحى باشد، ولى خیال کند که سالم است.)
۵- منافق با ستایش نابجا از خود، در صدد تحمیق دیگران و توجیه خلافکارىهاى خویش است. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«۱۲» أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ
آگاه باشید! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمىفهمند.
نکته ها
در یک بررسى اجمالى از آیات قرآن در مىیابیم که نفاق، آثار و عوارض بدى در روح، روان، رفتار و کردار شخص منافق ایجاد مىکند که او را در دنیا و قیامت گرفتار مىسازد.
قرآن در وصف آنها مىفرماید:
جلد ۱ – صفحه ۶۱
دچار فقدان شعور واقعى مىشوند. «۱»
اندیشه و فهم نمىکنند. «۲»
دچار حیرت و سرگردانى مىشوند. «۳»
چون اعتقاد قلبى صحیحى ندارند، وحشت واضطراب «۴» و عذابى دردناک دارند. «۵»
پیام ها
۱- مسلمانان باید به ترفندها و شعارهاى بهظاهر زیباى منافقان، آگاه شوند. «الا»
۲- بلندپروازى و خیالپردازى مغرورانهى منافق، باید شکسته شود. «إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
۳- منافقان دائماً در حال فساد هستند. «هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
۴- زرنگى اگر در مسیر حقّ نباشد، بىشعورى است. «لا یَشْعُرُونَ»
پانویس
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: اکثر مفسرین برآنند که این آیه درباره منافقین نازل شده، چنان که آیات مقدم آن نیز چنین بوده است و این اقوى است، عده اى گویند: که چهار آیه اول سوره بقره درباره مؤمنین و دو آیه بعد از آن در وصف کفار و سیزده آیه بعد از آن درباره منافقین نازل گردیده است و این موضوع از لحاظ این که جنبه عموم در آن رعایت شده اقوى است چنان که از مجاهد نیز نقل گردیده است[۳] .[۴]
برگزیده تفسیر نمونه
سایر تفاسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«۱۳» وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ
وچون به آنان گفته شود، شما نیز همانگونه که (سایر) مردم ایمان آوردهاند ایمان آورید، (آنها با تکبّر وغرور) گویند: آیا ما نیز همانند سادهاندیشان و سبک مغزان، ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید! آنان خود بىخردند، ولى نمىدانند.
پیام ها
۱- ارشاد و دعوت اولیاى خدا، در منافقان بىاثر است. «قِیلَ … أَ نُؤْمِنُ»
۲- منافقان، روحیّه امتیاز طلبى و خود برتربینى دارند. «أَ نُؤْمِنُ»
۳- تحقیر مؤمنان، از شیوههاى منافقان است. «کَما آمَنَ السُّفَهاءُ»
«۱». «لا یَشْعُرُونَ» بقره، ۱۲؛ «هُمُ السُّفَهاءُ» بقره، ۱۳٫
«۲». «لا یَفْقَهُونَ» توبه، ۸۷؛ «لا یَعْلَمُونَ» بقره، ۱۳٫
«۳». «یَعْمَهُونَ» بقره، ۱۵، «لا یُبْصِرُونَ» بقره، ۱۷٫
«۴». «حَذَرَ الْمَوْتِ» بقره، ۱۹٫
«۵». «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» بقره، ۱۰
جلد ۱ – صفحه ۶۲
(ایمان داشتن و تسلیم خدا بودن، در نظر منافقان سبک مغزى است.)
۳- مسلمانان باید هوشیار باشند تا فریب ظواهر را نخورند. «أَلا»
۴- در فرهنگ قرآن، تسلیم حقّ نشدن، سفاهت است. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
۵- باید غرور متکبرانه منافق، شکسته وبا آن مقابله شود. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
۶- افشاى چهره دروغین منافق، براى جامعه اسلامى ضرورىاست. «هُمُ السُّفَهاءُ»
۷- بدتر و دردآورتر از هر دردى، جهل به آن درد است. «لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
مفسرین عامه[۳] از طریق محمد بن مروان از کلبى او از ابوصالح او از ابن عباس چنین گویند: که این آیه درباره عبدالله بن ابى سلول الخزرجى و یاران او نازل گردیده بدین توضیح که روزى اصحاب رسول خدا از آنها استقبالى به عمل آورده بودند. عبدالله به یاران خود گفت: توجه کنید که چسان من آنها را مسخره خواهم نمود سپس جلو آمد نخست دست ابوبکر را فشرد و گفت مرحبا به صدیق بنىتمیم و ثانى رسول خدا در غار، آن کسى که مال خود را در راه دین خدا بخشیده است سپس دست عمر بن الخطاب را گرفت و گفت مرحبا به سید بنىعدى بن کعب و فاروق قوى در دین خدا آن کسى که مال و جان خود را در راه رسول خدا فدا میکند سپس دست امام على بن ابىطالب علیهالسلام را گرفت و گفت: مرحبا به پسرعموى رسول خدا و سید بنىهاشم که همیشه همراه رسول خدا است. بدانید که ایمان ما مانند ایمان شما و تصدیق ما به رسول خدا مانند تصدیق شما است. وقتى که جدا شدند عبدالله به اصحاب خویش گفت: دیدید چگونه با آنها رفتار کردم هر وقتى شما هم به آنها رسیدید به این کیفیت آنها را گول زده و مسخره کنید[۴] [۵] [۶] .[۷]
تفسیر آیه
«۱۴» وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ
وچون با اهل ایمان ملاقات کنند گویند: ما (نیز همانند شما) ایمان آوردهایم. ولى هرگاه با (همفکران) شیطان صفت خود خلوت کنند، مىگویند: ما با شما هستیم، ما فقط (اهل ایمان را) مسخره مىکنیم.
نکته ها
«شیطان» از «شَطَن» به معناى دور شده از خیر است و به هرکس القاى انحراف کند، اطلاق شده وبه انسانهاى بدکار و دور از حقّ نیز گفته مىشود. «۱»
پیام ها
۱- منافق، نان را به نرخ روز مىخورد. «قالُوا آمَنَّا … قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ»
۲- گرچه اظهار ایمان براى مسلمانى کافى است، ولى باید مواظب عوامل نفوذى بود. «قالُوا آمَنَّا»
۳- منافق، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوْا»
تماس وارتباط منافقان با مؤمنان، آشکار وعلنى است ولى تماس آنان با کفّار یا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه، در نهان و خلوت صورت مىگیرد.
«۱». مفردات راغب.
جلد ۱ – صفحه ۶۳
۴- دوستان منافقان، شیطان صفت هستند. «شیاطینهم»
۵- کفّار و منافقان با همدیگر ارتباط تشکیلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فکرى مىگیرند. «شیاطینهم»
۶- منافقان، مؤمنان را به استهزا مىگیرند. «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»
وم است یعنى در نفاقشان سرگردان مى مانند و نمى دانند چه مى کنند.[۱]
تفسیر آیه
«۱۵» اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ
خداوند آنان را به استهزا مىگیرد و آنان را در طغیانشان مهلت مىدهد تا سرگردان شوند.
نکته ها
کلمه «یَعمهون» از «عَمَه» مثل «عَمى» مىباشد، لکن «عمى» کورى ظاهرى را گویند و «عمه» کورى باطنى است. «۱»
امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه مىفرماید: خداوند، اهل مکر و خدعه و استهزا نیست، لکن جزاى مکر و استهزاى آنان را مىدهد. «۲» همچنان که آنان را در طغیان و سرکشى خودشان، رها مىکند تا سر درگم و غرق شوند. و چه سزایى سختتر از قساوت قلب و تسلّط شیطان و وسوسههاى او، میل به گناه و بىرغبتى به عبادت، همراهى و همکارى با افراد نا اهل و سرگرمى به دنیا و غفلت از حقّ که منافقان بدان گرفتار مىآیند.
منافقان، دوگانه رفتار مىکنند و لذا با آنها نیز دو گونه برخورد مىشود؛ در دنیا احکام مسلمانان را دارند و در آخرت کیفر کفّار را مىبینند.
پیام ها
۱- کیفرهاى الهى، متناسب با گناهان است. در برابر «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»، «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» آمده است.
۲- منافقان با خدا طرفند، نه با مؤمنان. (آنها مؤمنان را مسخره مىکنند، ولى خدا
«۱». تفسیر کشّاف.
«۲». تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۰٫
جلد ۱ – صفحه ۶۴
به حمایت آمده و پاسخ مسخرهى آنان را مىدهد. «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»
۳- استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد، مانعى ندارد. نظیر تکبّر در مقابل متکبّر. «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»
۴- از مهلت دادن وزیاده بخشىهاى خداوند، نباید مغرور شد. «یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ»
۵- سرکشى و طغیان، زمینهاى براى سر درگمىهاست. «فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»*
بیع با «باء» آید مانند: وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا (بقره/ ۴۱).
تجارت: معامله: خرید و فروش. آن در قرآن مجید هم در خرید و فروش متعارف بکار رفته است و هم در خرید و فروش معنوى چنان که در آیه شریفه.
مهتدین: اهتداء از باب افتعال به معناى هدایت یافتن و قبول هدایت است، «مهتدین» هدایت یافتگان.[۱]
تفسیر آیه
«۱۶» أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ
آنان کسانى هستند که به بهاى (از دستدادن) هدایت، خریدار ضلالت و گمراهى شدند. امّا این داد وستد، سودشان نبخشید و در شمارِ هدایت یافتگان در نیامدند. (ویا به اهداف خودنرسیدند.)
نکته ها
منافقان، صاحب هدایتى نبودند که آن را از دست بدهند. پس شاید مراد آیه این است که زمینههاى فطرى و عوامل هدایت را از دست دادند. همچنان که در آیات دیگر مىخوانیم:
«اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ» «۱» گروهى ایمان را به کفر فروختند. و یا «اشْتَرَوُا الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ» «۲» آخرت را به زندگى دنیوى فروختند. ویا «وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَهِ» «۳» آمرزش و عفو الهى را با قهر و عذاب او معامله کردند. یعنى استعداد ایمان و دریافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بین بردند.
عاقبت، نور الهى دود شد
فطرت حقجوى او، نمرود شد
پیام ها
۱- منافق، سود و زیان خود را نمىشناسد ولذا هدایت را با ضلالت معامله مىکند. «اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى»
«۱». آلعمران، ۱۷۷٫
«۲». بقره، ۸۶٫
«۳». بقره، ۱۷۵٫
جلد ۱ – صفحه ۶۵
۲- انسان، آزاد و انتخابگر است. چون داد و ستد، نیاز به اراده وتصمیم دارد.
«اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ …»
۳- دنیا همچون بازار است و مردمان، معاملهگر و مورد معامله، اعمال و انتخابهاى ماست. «اشْتَرَوُا … فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»
۴- عاقبتِ مؤمن، هدایت؛ «عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» و سرانجام منافق، انحراف است.«ما کانُوا مُهْتَدِینَ»
تفسیر آیه
«۱۷» مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ
مَثل آنان (منافقان)، مَثل آن کسى است که آتشى افروخته، پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت، خداوند روشنایى و نورشان را ببرد و آنان را در تاریکىهایى که (هیچ) نمىبینند، رهایشان کند.
نکته ها
مثال، براى تفهیم مطلب به مردم، نقش مؤثّرى دارد. مسائل معقول را محسوس و بدینوسیله راه را نزدیک وعمومى مىکند، درجه اطمینان را بالا مىبرد ولجوجان را خاموش مىسازد. در قرآن مثالهاى فراوانى آمده است از جمله:
مثال حقّ، به آب و باطل به کفِ روى آب. «۱» مثال حقّ به شجرهى طیّبه و باطل به شجرهى خبیثه. «۲» تشبیه اعمال کفّار به خاکسترى در برابر تندباد. «۳» ویا تشبیه کارهاى آنان، به سراب. «۴» تشبیه بتها و طاغوتها به خانه عنکبوت. «۵» تمثیل دانشمند بىعمل به الاغى که کتاب حمل مىکند. «۶» وتمثیل غیبت، به خوردن گوشت برادرى که مرده است. «۷»
«۱». رعد، ۱۷٫
«۲». ابراهیم، ۲۶٫
«۳». ابراهیم، ۱۸٫
«۴». نور، ۳۹٫
«۵». عنکبوت، ۴۱٫
«۶». جمعه، ۵٫
«۷». حجرات، ۱۲٫
جلد ۱ – صفحه ۶۶
این آیه نیز در مقام تشبیهِ مجموعهاى از روحیّات و حالاتِ منافقان است. آنان، آتش مىافروزند، ولى خداوند نورش را مىبرد و دود و خاکستر و تاریکى براى آنان باقى مىگذارد.
امام رضا علیه السلام فرمودند: معناى آیه «تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ …» آن است که خداوند آنان را به حال خود رها مىکند. «۱»
پیام ها
۱- منافق براى رسیدن به نور، از نار (آتش) استفاده مىکند که خاکستر و دود و سوزش نیز دارد. «اسْتَوْقَدَ ناراً»
۲- نور اسلام عالمگیر است، ولى نورى که منافقان در سایهى آن تظاهر به اسلام مىکنند، در شعاعى کمتر و روشنایى آن ناپایدار است. «أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ»
۳- اسلام نور و کفر تاریکى است. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ»
۴- کسى که از یک نور بهرهمند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مىماند. «بِنُورِهِمْ … فِی ظُلُماتٍ» (کلمه «نور» مفرد و کلمه «ظلمات» جمع است.)
۵- نقشهها وتوطئههاى منافقان، به اراده الهى ناتمام مىماند. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»
۶- طرف مقابل منافقان، خداوند است. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»
۷- عاقبت و آیندهى منافقان، تاریک است. «فِی ظُلُماتٍ»
۸- منافقان دچار وحشت و اضطراب، ودر تصمیمگیرىهاى دراز مدّت، سردرگم هستند. «فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»
۹- گاهى در آغاز، ایمان واقعى است، ولى کمکم انسان به انحراف گرایش پیدا نموده و منافق مىشود. (کلمه «نورهم» در این آیه و جمله «لایرجعون» در آیه بعد نشان مىدهد که آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند.)
«۱». تفسیر نورالثقلین.
تفسیر نور(۱۰جلدى)، ج۱، ص: ۶۷
ده باشد.
عمى: اعمى: کور. جمع آن عمى (بر وزن قفل) است، عمى (بر وزن عبد) به معنى کورى و نیز به معنى فقدان بصیرت است این کلمه در قرآن مجید هم در کورى ظاهرى و هم در فقدان بصیرت بکار رفته است، چنان که مراد از آن در آیه فقدان بصیرت است.[۱]
تفسیر آیه
«۱۸» صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ
آنان (از شنیدن حقّ) کر و (از گفتن حقّ) گنگ و (از دیدن حقّ) کورند، پس ایشان (به سوى حقّ) باز نمىگردند.
نکته ها
قرآن در ستایش برخى پیامبران مىفرماید: آنان دست وچشم دارند، «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» «۱» شاید مقصود آن است که کسى که دست بتشکنى دارد دست دارد، کسى که چشم خدابین دارد چشم دارد، پس منافقان که چنین دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقههایى هستند که خود مقدّمات نقص را فراهم کرده و وسائل شناخت را از دست دادهاند. لذا در این سوره دربارهى منافقان تعابیرى همچون «لایشعرون، ما یشعرون، لایعلمون، لایبصرون، یعمهون، صمّ، بکم، عمى، لا یرجعون» بکار رفته است.
نظر، غیر از بصیرت است. در سوره اعراف مىخوانیم: «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» «۲» مىبینى که به تو نگاه مىکنند، در حالى که نمىبینند. یعنى چشم بصیرت ندارند که حقّ را ببینند.
عدم بهرهگیرى صحیح از امکانات و وسائل شناخت، مساوى با سقوط و از دست دادن انسانیّت است. در سوره اعراف آیهى ۱۷۹ مىخوانیم: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» آنان دل دارند، ولى نمىفهمند، چشم دارند ولى نمىبینند، گوش دارند ولى حقّ را نمىشنوند، این گروه همچون چهارپایان بلکه از آنها پستتر و گمراهترند، ایشان غافل هستند.
جزاى کسى که در دنیا خود را به کورى و کرى و لالى مىزند، کورى و کرى و لالى آخرت است. «وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا» «۳»
«۱». ص، ۴۵٫
«۲». اعراف، ۱۹۸٫
«۳». اسراء، ۹۷٫
جلد ۱ – صفحه ۶۸
پیام ها
۱- نفاق، انسان را از درک حقایق و معارف الهى باز مىدارد. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»
۲- کسى که از عطایاى الهى در راه حقّ بهره نگیرد، همانند کسى است که فاقد آن نعمتهاست. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»
۳- حقّ ندیدن منافقان دو دلیل دارد: یکى آنکه فضاى بیرونى آنان تاریک است؛ «فِی ظُلُماتٍ» ودیگر آنکه خود چشم دل را از دست دادهاند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»
۴- منافقان، لجاجت و تعصّب دارند. «فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ»
نزول
شأن نزول آیات ۱۹ و ۲۰:
از طریق سدّى کبیر[۲] او از ابو مالک و ابو صالح او از ابن عبّاس درباره شأن و نزول آیه چنین گویند: دو نفر از منافقین مدینه از نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرار نموده در میان راه به طوفان و باران شدیدى که داراى رعد و برق ترسناکى بود گرفتار شدند و قصد ایشان از فرار، رفتن نزد مشرکین مکّه بوده است. اینان از ترس صداى رعد دستها را بطرف گوش خود گذاشتند که نشنوند و مى پنداشتند که صداى رعد آنان را خواهد کشت و هنگامى که در آن شب تاریک برقى ظاهر میشد براه مى افتادند و وقتى که برق از بین میرفت جائى را نمى دیدند بناچار توقّف میکردند و مى گفتند اى کاش نزد محمّد میماندیم و دست خود را بدست او میدادیم و باین گرفتارى دچار نمى گشتیم اینان بالأخره نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برگشتند و داراى اسلامى قوى شدند و خداوند موضوع این منافقین را بعنوان ضرب المثل آورده است[۳] ،[۴] و دنباله موضوع را در آیه بعد مى فرماید- و نیز از آیه بعد تعبیر دیگرى بدین شرح گردیده و چنین نتیجه گرفته اند که هر وقتى مال و ثروت آنها زیاد مى گردید و یا غنائمى در پیروزى از جنگ بدست آنها میآمد مى گفتند اکنون دین محمّد بر حق است چنانکه در آیه فرماید (کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ، یعنى هر وقتى که برق فضا را روشن میکرد براه مى افتادند) و هر وقتى اموال آنها تمام میشد و یا ببلائى دچار مى گشتند مى گفتند تمام این بدبختى ها از نکبت پذیرفتن دین محمّد است که بهاین سختى ها گرفتار شدیم چنانکه در آیه فرماید (وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا، یعنى وقتى تاریکى آنها را فرا میگرفت مى ایستادند) سپس کافر و مرتدّ میشدند.[۵]
تفسیر نور
«۱۹» أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ
یا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند که در آن، تاریکىها و رعد و برقى است که از ترس صاعقهها وبیم مرگ، انگشتان خود را در گوشهایشان قرار مىدهند. و (لى) خداوند بر کافران احاطه دارد.
نکته ها
خداوند، منافق را به شخصِ در باران ماندهاى تشبیه کرده که مشکلات بارانِ تند، شب تاریک، غرّش گوش خراش رعد، نور خیره کنندهى برق، و هراس و خوف مرگ، او را فراگرفته است، امّا او براى حفظ خود از باران، نه پناهگاهى دارد و نه براى تاریکى، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام از مرگ.
پیام ها
۱- منافقان غرق در مشکلات و نگرانىها مىشوند، و در همین دنیا نیز دلهره و اضطراب و رسوایى و ذلّت دامن گیرشان مىشود. «ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ»
۲- منافقان از مرگ مىترسند. «حَذَرَ الْمَوْتِ»
۳- منافقان بدانند که خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرماید، اسرار و توطئههاى آنها را افشا مىکند. «وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ» «۱»
چنانکه در آیه فرماید (وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا، یعنى وقتى تاریکى آنها را فرا میگرفت مى ایستادند) سپس کافر و مرتدّ میشدند.[۵]
تفسیر آیه
«۲۰» یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
نزدیک است که برق، نور چشمانشان را برباید. هرگاه که (برق آسمان در آن صحراى تاریک وبارانى) براى آنان بدرخشد، در آن حرکت کنند، ولى همین که تاریکى، ایشان را فرا گرفت بایستند. واگر خداوند بخواهد، شنوایى و بینایى آنان را (از بین) مىبرد، همانا خداوند بر هر چیزى تواناست.
نکته ها
منافقان، تاب وتوان دیدن دلائل نورانى و فروغ آیات الهى را ندارند. همانند مسافر شبگرد در بیابان که در اثر برقِ آسمان، چشمانش خیره شده و جز چند قدم بر نمىدارد. آنان نیز در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى پیش مىروند، ولى در اثر حوادث یا اتّفاقاتى از حرکت باز مىایستند. آنان چراغ فطرت درونى خویش را خاموش کرده ومنتظر رسیدننورى از قدرتهاى بیرونى ماندهاند.
«۱». نگاهى به عملکرد و سرنوشت منافقان در جریان انقلاب اسلامى ایران، نشانهاى روشن براى این آیه است. دلهره، تفرقه، شکست، آوارگى، غربت، بىآبرویى، پناهندگى به کفّار و طاغوتها و جاسوسى، نتیجهى اعمالشان بود. آنان با استفاده از شعارها و شخصیتهاى مذهبى، خیال پیروزى داشتند؛ «اسْتَوْقَدَ ناراً» ولى با خنثى شدن توطئهها و آگاه شدن مردم از سوء نیت آنان، خداوند آنان را گرفتار سر درگمى وتفرقه و بىخبرى از واقعیتها و حقایق نمود. «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» آنان چون شنیدن اخبار و سخن حقّ را از علما تحریم مىکنند به منزله کران هستند، و چون دریافتهاى درونى خود و حقایق را بازگو نمىنمایند مانند افراد لالند، و چون چشم دیدن پیشرفت و پیروزى اسلام را ندارند، کورند. و در اثر لجاجت و تعصّب مصداق «لا یَرْجِعُونَ» مىباشند. ولى پیروزىها مثل برق و نهیب مردم و آیات افشاگر همانند رعد و صاعقه، آنان را به وحشت واضطراب انداخته است.
جلد ۱ – صفحه ۷۰
هرگاه گفته مىشود خداوند بر هر کارى قادر است، مراد کارهاى ممکن است. مثلًا اگر گفتیم فلانى ریاضىدان است، معنایش آن نیست که بتواند حاصل جمع ۲+ ۲ را ۵ بیاورد.
زیرا این امر محال است، نه آنکه آن شخص قادر بر جمع نمودن آن نباشد. کسانى از امام علیه السلام سؤال کردند: آیا خداوند مىتواند کرهى زمین را در تخم مرغى قرار دهد؟ امام ابتدا یک پاسخ اقناعى دادند که با یک عدسىِ چشم، آسمان بزرگ را مىبینیم، سپس فرمودند:
خداوند قادر است، امّا پیشنهاد شما محال است. «۱» درست مانند قدرت ریاضىدان که مسئلهى محال را حل نمىکند.
سیماى منافق در قرآن
منافق در عقیده وعمل، برخورد وگفتگو، عکسالعملهایى را از خود نشان مىدهد که در این سوره وسورههاى منافقون، احزاب، توبه، نساء و محمّد آمده است. آنچه در اینجا به مناسبت مىتوان گفت، این است که منافقان در باطن ایمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مىپندارند. با همفکران خود خلوت مىکنند، نمازشان با کسالت و انفاقشان با کراهت است. نسبت به مؤمنان عیبجو و نسبت به پیامبر صلى الله علیه و آله موذىاند. از جبهه فرارى و نسبت به خدا غافلاند. افرادى یاوهسرا، ریاکار، شایعه ساز و علاقمند به دوستى با کفارند. ملاک علاقهشان کامیابى و ملاک غضبشان، محرومیّت است. نسبت به تعهّداتى که با خدا دارند بىوفایند، نسبت به خیراتى که به مؤمنان مىرسد نگران، ولى نسبت به مشکلاتى که براى مسلمانان پیش مىآید شادند. امر به منکر ونهى از معروف مىکنند. قرآن در برابر این همه انحرافهاى فکرى وعملى مىفرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» «۲»
پیام ها
۱- منافق در مسیر حرکت، متحیّر است. «أَضاءَ … مَشَوْا، أَظْلَمَ … قامُوا»
۲- حرکت منافق، در پرتو نور دیگران است. «أَضاءَ لَهُمْ»
۳- منافق به سبب اعمالى که مرتکب مىشود، هر لحظه ممکن است گرفتار قهر
«۱». تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۹٫
«۲». نساء، ۱۴۵٫
جلد ۱ – صفحه ۷۱
خداوندى شود. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ»
۴- سنّت الهى، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مىتوانست منافقان را کر و کور کند. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»
معانی کلمات آیه
«لَعَلَّ»: تا این که. شاید این که.
دیدگاهتان را بنویسید