۱۴۰۲/۱۰/۲۶
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
ولایت فقیه
اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:
- شناخت مفهومی و شناخت مصداقی
- حاکم علیالاطلاق
- حکومت اولیای الهی
- مفهوم ولایت فقیه
- مصداق ولایت فقیه
شناخت مفهومی و شناخت مصداقی
بعد از مباحث جلسات گذشته که درباره علمای ربّانی بود، امروز مطلبی را پیرامون یک شبهه که جامعه جهانی و جامعه اسلامی با آن روبرو است، خدمت شما عزیزان عرض میکنم. این مطلب در راستای مسئله ولایت فقیه است که مبنای نظام اسلامی است و دنیای کفر با آن به مبارزه پرداخته، سردمداران و طاغوتهایی حاکم بر جوامع اسلامی و روشنفکران با آن مخالفت میکنند و در جوامع اسلامی و در بین جوانان، شک و شبهه ایجاد میکنند. بنده امروز، به زبان بسیار ساده این موضوع مهم را برای شما بیان میکنم تا قابل فهم و بیان برای جوانان باشد.
بحث ولایت فقیه همان بحث سلسله اولیاء است. ما باید دو مرحله را طی کنیم تا شبهه برطرف شود. برای طرح مسئله، بنده ابتدا یک مثال میزنم. وقتی یک جوان میخواهد وارد جامعه شود، شما ابتدا باید به او توضیح دهید که دوست خوب، چه ویژگیها و آثاری دارد. به اینکار، حل مفهومی میگویند.
یعنی مفهوم دوست خوب را برای فرزندان خود شرح دهید، زمانی که او این مفهوم را یاد گرفت و متوجه شد که مثلا دوست خوب، کسی است که اهل خدا، عبادت، قرآن و دین است، با وفا است، دروغگو نیست و … حال باید خودش دنبال مصداق بگردد یعنی بین دوستانش کسانی را پیدا کند که این خصوصیات در آنها موجود باشد، ممکن است شما هم به او کمک کنید.
بنابراین دو مرحله داریم، یکی مرحله مفهومی و دیگری مرحله مصداقی. در مرحله مفهومی باید بفهمد تعریف دوست خوب چیست و در مرحله مصداقی، باید در بین افراد موجود، دوست خوب را پیدا کند، یعنی کسی را بیابد که مفاهیم دوست خوب در او صدق میکند.
درباره پزشک هم به همین صورت است، مثلا پزشک خوب کسی است که تخصص و سوادش زیاد باشد، متعهد باشد، نسبت به بیمار خود دلسوز و رازدار باشد و … با دانستن این موارد، مفهوم یک پزشک خوب را میفهمیم، حال بر اساس این مفاهیم میتوانیم مصداق را پیدا کنیم و بدانیم کدام پزشک، خوب است.
در همه امور به همین صورت است، یعنی انسان در هر موضوعی ابتدا باید مفهوم را بفهمد و پس از درک مفهوم، دنبال مصادیق آن موضوع باشد. درباره ولایت فقیه هم به همین صورت است، ابتدا باید مفهوم ولایت فقیه را متوجه شویم و بعد مصداق آن را بشناسیم که آیا مصداق ولایت فقیه، مثلا امام رحمهاللهعلیه بود یا رهبر است یا فلان آیتالله یا فلان علّامه است. بنابراین اول باید مفهوم ولایت را بدانیم و سپس در جامعه، دنبال مصادیق آن باشیم و تا زمانی که مفهوم ولایت را ندانیم، نمیتوانیم مصادیق اولیاء را پیدا کنیم.
چون بسی ابلیس آدمروی هست پس به هر دستی نشاید داد دست (مثنوی معنوی- مولانا)
بسیاری هستند که ابلیس هستند اما در ظاهر انسان، بنابراین ابتدا باید مشخصات و خصوصیات را شناخت و بعد در پی یافتن مصادیق رفت و هر که این خصوصیات را داشت، ولیّ خدا است.
میگویند پادشاهی بود، منجمی داشت که وقایع را پیشگویی میکرد که مثلا کشاورزی چه خواهد شد، کدام کشور قصد حمله دارد و … این منجم پیر شد و وقت رفتن او از دنیا بود، پادشاه به او گفت بر اساس پیشگوییهای تو، قبل از اینکه اتفاقی بیفتد، خود را آماده میکردیم، اگر تو از دنیا بروی، دیگر کسی را نداریم باید کسی را بجای خود تربیت میکردی، گفت اتفاقا جناب شاه، من به فرزند خود آموزش دادهام. پادشاه گفت پسرت را بیاور و بعد انگشترش را در کف دست خود پنهان کرد تا فرزند منجم را امتحان کند. پسر منجم اظهار کرد که من تمام علم نجوم را بخوبی یاد گرفتهام.
پادشاه از او پرسید، در دست من چیست؟ پسر به آسمان نگاه کرد و بعد از کمی تفکر گفت در دست شما سنگ آسیا است. پادشاه گفت نه، منجم فهمید که پسرش مفاهیم را خوب فهمیده اما مصداق را نشناخته یعنی فهمیده و حساب کرده که در دست پادشاه، شیء گردی است که وسط آن سوراخ است یعنی مفهموم را فهمیده اما نمیتوانست مصداق را پیدا کند.
حاکم علیالاطلاق
حال برگردیم به مفهوم ولایت و ولی فقیه. طبق آیات قرآن، معتقد هستیم که ” لا حُکْمَ إِلّا لِلّه” یعنی هیچکس حق ندارد قانونی وضع کند، مگر خداوند، زیرا او که خالق بشر است، میداند چه چیز برای بشر خوب است، چه چیز بد است و اجتماع بشری چگونه باید اداره شود. بنابراین از نظر ما و از نظر قرآن، حاکم مطلق و حکیم علیالاطلاق، خداوند است و حکومت از آن او است زیرا اوست که بشر و خصوصیات، مسائل و عاقبت او را میشناسد، عوالمی که روح این بشر باید طی کند را میداند و جامعه بشری را میشناسد.
انسان ناقص است و عقل او محدود، بنابراین، انسانها قوانین ناقص وضع میکنند و به همین جهت، بعد از مدتی مجبور میشوند روی آن تبصره بگذارند و قانون روی قانون، وضع کنند. گاهی متوجه میشوند یک قانون اشتباه است و قانون جدید میگذارند، در قانونگذاری، منافع شخصی خود را اعمال میکنند و به منافع دیگران فکر نمیکنند.
همین مسائلی که در دنیای امروز با آن مواجه هستیم، نتیجه همین قانونگذاری است. هفتاد سال است که قتل و غارت انجام میدهند و غصب میکنند و تازه بعد از هفتاد سال، به دیوان لاهه رسیده که معلوم نیست در نهایت بر اساس حرفهای خزعبل و بیاساس و وارونه و تحت تأثیر قدرتهای بزرگ، چه حکمی صادر میکند و این میشود حکم حکومتی بشری و اسمش را حقوق بشر میگذارند. از نظر اینان، حقوق بشر یعنی حقوق انسان غربی، یعنی حقوق انسان اروپایی و آمریکایی و بقیه انسانها بشر نیستند!
بنابراین، حکومت، قانونگذاری و حاکم علیالاطلاق یعنی کسی که فقط او میتواند حاکم باشد، کسی است که حکیم علیالاطلاق باشد، بنابراین خداوند حکیم، حاکم مطلق است و اگر بشر توانست کاری کند که حکم خداوند بر جهان حاکم باشد، دنیا بهشت خواهد بود.
حکومت خداوند چگونه است؟ او که در دنیا بر تختی ننشسته تا حکومت کند و حکم وضع کند. حکومت خداوند یعنی حکومت اولیاء او، حکومت خداوند یعنی حکومت کسی که در میان انسانها از همه به او نزدیکتر است.
بنابراین قاعده اول این بود که چون بشر نمیتواند قانون وضع کند، حاکم و واضع قانون، خداوند است و حکومت حقیقی و مطلق از آن او است.
حکومت اولیای الهی
قاعده دوم این است که چون خداوند حکومت خود را از طریق اولیائش انجام میدهد، کسی باید حاکم باشد که به خداوند نزدیکتر است. زیرا کسی که به خداوند نزدیکتر است، بیش از همه به احکام او آگاهی دارد، صفات الهی (عدالت، علم، اخلاق، انصاف، خیرخواهی برای بشر و … ) در او بیشتر است زیرا صفات الهی در ولیّ خداوند تجلی کرده است. فرمود: “تَخَلَّقُوا بِأَخْلاَقِ اَللَّهِ” یعنی اخلاق الهی را در خود پیاده کنید. اولیای الهی، اخلاق الهی را در بیش از همه در خود پیاده کردهاند.
بنابراین کسی باید حاکم باشد که به خداوند نزدیکتر است. چه کسانی به خداوند نزدیک هستند؟ در رأس آنها، ولیاللهلاعظم امام زمان(ع) است. قرآن میفرماید: «وَاَشرَقَتِ الاَرضُ بِنُورِ رَبِّهَا»[۱]یعنی وقتی ایشان بیاید، زمین به نور پروردگار روشن میشود زیرا ایشان، نیّر اعظم الهی است، ولیّ خدا است و به همین دلیل حکومت او، حکومت الهی است. در ایشان، ذرهای کبر، خودخواهی و منفعتطلبیهای مادی، وجود ندارد. ایشان اراده خداوند است و در روی زمین، اراده او را پیاده میکند، او مانند خداوند، خیرخواه است و اخلاق الهی در او کامل است.
حال در این زمان که ولیاللهالاعظم نیست، تکلیف چیست؟ آیا همچون گلّهای گوسفند رها شدهایم یا نه؟ خداوند در غیاب ایشان، اولیای دیگری هم دارد، اولیاء درجه دارند، در هر جایی، اولیاء خداوند با درجه و مرتبه مخصوص به خود وجود دارند. حال که امام زمان(ع) نیست، چه کسی باید حاکم باشد؟ هر کسی که به امام زمان(ع) نزدیکتر است، نزدیکتر نه به این معنا که مثلاً پسرخاله او است و پسرخاله مثلاً از پسرِ پسرِ پسرخاله، نزدیکتر است یا مثلاً برادر امام زمان است، همانطور که وقتی میگوییم امام زمان که ولیالله است، به خداوند نزدیک است، منظور از نظر مکانی نیست، بلکه از از نظر معنوی و روح الهیای که در او وجود دارد، او به خداوند نزدیک است.
بالتبع، هر کس از نظر معنویت، اخلاق و روحیه به امام زمان نزدیکتر است در زمانی که امام زمان (ع) نیست، او جانشین امام زمان (ع) و ولیّ خدا است و سایر انسانها باید او را بپذیرند و انتخاب اصلح خواهد بود.
در تمام دنیا وقتی میخواهند رئیسجمهور انتخاب کنند، میگویند رئیسجمهور باید اصلح باشد و هیچ کس روی این موضوع، شکی ندارد، همه عقلای دنیا میگویند باید کسی را انتخاب کنیم که اصلح و از همه شایستهتر است. منتهی تفاوت در این است که مثلا در آمریکا میگویند اصلح کسی است که آزادیهای اقتصادی را فراهم کند، در ترکیه میگویند اصلح کسی است که وضع اقتصادی را خوب کند یا مثلاً در برخی جوامع دیگر میگویند اصلح کسی است که وضع فرهنگی را خوب کند. بنابراین هر جایی برای اصلح، ملاکی دارند، در ارتش میگویند اصلح و فرمانده کسی است که بتواند خوب تیراندازی کند و خوب بجنگد.
ملاکها فرق میکند وگرنه همه دنیا دنبال اصلح هستند و وقتی میخواهند در انتخابات شرکت کنند، کسی را که شایستهتر است، انتخاب میکنند منتهی چون ملاکها متفاوت است، اصلح هم فرق میکند. مثلاً در بین قاچاقچیها، کسی که بیشتر از همه قاچاق کرده و جوانهای بیشتری را معتاد کرده، اصلح است و باید رئیس قاچاقچیها بشود.
در میان دزدها کسی که بیشتر از همه سابقه دزدی دارد و کمتر گیر افتاده است او رئیس دزدها است.
از نظر جامعه اسلامی، اصلح کسی است که به خداوند نزدیکتر باشد که امام زمان (عج) است، اگر امام زمان نبود، باید کسی که به امام زمان (عج) نزدیکتر است حکومت کند. همانطور که خداوند ولیّ خود را به عنوان نماینده خود در بین انسانها میگذارد، وقتی امام زمان هم نیست، آن کسیکه در میان مردم است و از همه به امام زمان نزدیکتر است، باید حکومت کند که این موضوع، همان مفهوم ولایت فقیه است.
مفهوم ولایت فقیه
ولایت فقیه یعنی ولایت و حکومت برای کسی است که از همه به خداوند و به امام زمان نزدیکتر باشد. اخلاقیات و خصوصیات او به امام زمان نزدیکتر باشد. حال مثلاً قبیلهای در جنگلهای آفریقا که مسلمان شدهاند، طبیعتا باید یک نفر، رئیس آنها شده و میان آن قبیله حکومت کند، هر کسی بیشتر از همه اخلاقیتر و اهل عبادت است، از همه بیشتر احکام اسلامی را میشناسد و از همه به خدا نزدیکتر است او اصلح و ولیّ خدا در آنجا است هرچند ممکن است این فرد در حوزه علمیه، طلبه درجه دهم هم نباشد.
در روایت داریم هیچ وقت دونفر با هم نیستند مگر اینکه یکی از آنها امام است، یعنی اگر بر روی کره زمین، همه انسانها مردند و فقط دونفر زنده ماندند، یکی از آنها باید امام و نماینده خدا باشد. زمین نباید هیچوقت از نماینده خدا خالی باشد این یعنی ولایت فقیه. بنابراین ولایت فقیه یعنی حکومت کسی که از همه به خداوند نزدیکتر است.
برخی خیال میکنند باید روایات پیدا کنند، کدام روایات گفته است ولی فقیه؟ کدام آیه گفته است ولایت فقیه؟ کدام مرجع تقلید؟ اگر چه روایات و آیه داریم ولی اصلاً آیه قرآن و روایت لازم نیست. عقل، عقل، عقل! لذا امام میفرماید: ولایت فقیه، قضیهای است که تصور آن تصدیق میآورد یعنی آنقدر واضح، بدیهی و روشن است که به مجرد اینکه انسان به آن فکر کند، قبول میکند.
فقیه یعنی کسی که اسلامشناس و انسانشناس است، از همه عادلتر است و در همه امور اعم از امور اسلامی، سیاسی، اجتماعی و مدیریتی، نسبت به همه انسانهای دیگر، آگاهی کاملتر و بیشتری دارد و نه کسی که صرفا رساله میداند. این شخص باید به نمایندگی از امام زمان (عج) حکومت کند و این میشود ولایت فقیه که بهترین حکومتها است.
حال اگر کسی میگوید نباید فقیه حاکم باشد و چه ادلهای برای ولایت فقیه وجود دارد، معنی سؤالش این است که ولایت باید افسل باشد نه اصلح.
در سفر حج امسال که بنده مشرف شده بودم، شخصی بود که انسان خوبی هم بود، برای حجاج پول خرج میکرد، تسبیح و جانمازهای گرانقیمت میخرید و توزیع میکرد، خرجی میداد و … اما میگفت انسان خوب و مؤمن نباید حاکم باشد بلکه یک انسان بدِ ظالم باید حاکم باشد. همینقدر مسخره! متاسفانه وقتی انسان تحت تأثیر شیطان بوده و شیطان بر قلب او حاکم باشد، تا این حد، شعور خود را از دست میدهد.
اینچنین است که پیغمبر (ص) فرمود: پشت من را دو طبقه شکاندند، یکی عالم متهتک و دیگری جاهل مُتنَسِّک یعنی کسی که جهل دارد ولی ظاهراً خیلی مؤمن است و مناسک و عبادات خود را انجام میدهد.
بنده برای او روایت امیرالمؤمنین (ع) را خواندم که فرمود: حکومت عدل باید حاکم باشد، او میگفت: نه! منظور امیرالمؤمنین، این است که اگر حکومت ظلم وجود داشت، باید حاکم باشد و اگر حکومت ظلم نبود، حکومت عدل باشد، یک موضوع کاملا خلاف عقل! یعنی شما اگر دو راننده داشتید، یکی خوب و دیگری بد، باید اتوبوس را با کل مسافر به دست راننده بد بسپارید زیرا بهتر از راننده خوب است و حتی اگر اتوبوس را به ته دره برد، عیبی ندارد.
آیا جاهلانهتر از این حرف میتوان بیان کرد؟ اصلاً شما باور میکنید کسی چنین حرفی بزند؟ ولی متاسفانه از این دست افراد در جامعه بسیار است که میگویند نباید حکومت اسلامی داشته باشیم بلکه ظالمان باید حاکم باشند و آنقدر ظلم کنند تا خداوند خیلی عصبانی شود و امام زمان را بفرستد.
مصداق ولایت فقیه
مرحله دوم، تشخیص مصداق است. بعد از اینکه فهمیدیم کسی که افقه، اعدل و اقضی است یعنی قدرت فقه و اسلامشناسی، عدالت و قضاوت او بیشتر از سایرین است، باید حاکم باشد، باید برویم سراغ مصداق یعنی چه کسی این خصوصیت را دارد؟ از کجا باید بفهمیم چه کسی این خصوصیت را دارد؟
تشخیص مصداق و تطبیق مفاهیم بر افراد، کار کارشناس است. مثلاً شما وقتی میخواهید بدانید آیا یک جراح قلب یا پزشک، خوب است یا نه؟ اگر بروید سراغ مریضهای او؟ اگر موجب بهبود او شده باشد، میگوید خوب است اما اگر مریضی را خوب نکرده باشد، میگوید دکتر بدی است. نگاه این افراد، شخصی است اما یک جراح قلب میتواند تشخیص بدهد که بهترین جراح قلب کیست؟ زیرا او در کار خود مسلط، کارشناس و کاردان است، یا مثلا اگر به ده مکانیک بگویید که از میان خود کسی را که از همه بهتر است، انتخاب کنید آنها میتوانند بفهمند مکانیک خوب چه کسی است اما افراد غیرکارشناس صرفا بر اساس یک تجربه شخصی که یک مکانیک توانسته ماشین آنها را تعمیر کند یا خیر، نظر میدهند.
بنابراین برای تشخیص مصداق در هر حوزهای باید سراغ افراد کارشناس در همان حوزه رفت، پیدا کردن مصداق ولایت هم کار ما نیست که مثلاً بگوییم فلان آقا سید است و خیلی هم زیبا است، به همین دلیل من او را به عنوان مرجعیت انتخاب میکنم یا مثلا من فلان آقا را برای مرجعیت انتخاب میکنم، چون او گفته به تو خمس تعلق نمیگیرد یا فلان آقا مرجع تقلید بسیار خوبی است چون میگوید دختر در سن سیزده سالگی بالغ میشود، بنابراین دختر من میتواند دو یا سه سال دیگر روزه نگیرد و نماز نخواند، بعد هم میگوید اگر نتوانست یا نخواست روزه بگیرد، هیچ اشکالی ندارد، او را زور نکنید و …، اینها که ملاک نیست! با ملاکها و ارزشهای فردی که نمیتوانیم نظر بدهیم!
بنابراین، در یک جمعبندی، ولایت فقیه یعنی ولایت کسی که به امام زمان نزدیکتر است و مصداق آن را کارشناس، میتواند تشخیص بدهد.
[۱] . سوره زمر، آیه۶۹