اساساً فلسفه از اصلیترین نیاز روحی انسان، یعنی نیاز به دانستن و فهمیدن برخاسته است. چنانکه میبینیم کودکان همواره میخواهند چگونگی، چرایی و چیستی همهچیز را بفهمند. به همین دلیل، ارسطو میگوید: فلسفه با شگفتی و حیرت در برابر جهان آغاز شد، بنابراین هر انسانی بهنوعی فیلسوف و تحت تأثیر فلسفه است؛ چراکه زندگی خود را هرچند ناخودآگاه، بر اساس جوابهایی که به این سؤالات بنیادین میدهد، بنا مینهد؛ با این تفاوت که فیلسوف رسمی و واقعی، این پرسشها را بهطورجدی و منظم پی گیری کرده، جوابهایی را که تاکنون دادهشده است در بوته نقد نهاده و به جستجوی را ه حلهای نو میپردازد.
ادامه نوشته »موضوع و مسائل علم فلسفه
موضوع علم، آن چیزی است که علم از حالات، صفات و عوارض آن بحث میکند لذا بهترین راه برای تعریف یک علم این است که موضوع آن مشخص گردد و اگر قیودی دارد دقیقاً موردتوجه قرار گیرد، سپس مسائل آن علم بهعنوان قضایایی که موضوع مزبور محور آنها است، معرفی گردند.
ادامه نوشته »سیر علم فلسفه
تاریخ فلسفه به رویدادها و روندهایی اشاره میکند که بر فلسفه گذشته است. به عبارتی، چگونگی سیر حرکت تفکر فلسفی را بررسی میکند. از این رو میان نگارش تاریخ فلسفه با نگارش تاریخ فیلسوفان تفاوت وجود دارد. در تاریخ فلسفه، سیر فلسفه در بستر تاریخ به صورت یک جریان پیوسته و ممتد مورد بررسی قرار میگیرد(آن چیزی که بر فلسفه، گذشتهاست) در حالی که در دیگری، زندگینامه و تفکرات فیلسوفان نگاشته میشود. در این نوشتار ما نخست تاریخ فلسفه را در مغرب زمین و سپس در اسلام مرور میکنیم.
ادامه نوشته »تعریف علم فلسفه
علم فلسفه میتواند به سه معنی به کار رود: اگر علم به معنای مطلق آگاهی باشد، اعم از فلسفه است؛ زیرا شامل قضایای شخصی و علوم قراردادی و اعتباری هم میشود؛ و اگر به معنای قضایای کلی حقیقی استعمال شود، مساوی با فلسفه بهاصطلاح قدیم خواهد بود؛ اما اگر به معنای مجموعه قضایای تجربی به کار رود، اخص از فلسفه به معنای قدیم و مباین با فلسفه به معنای جدید است که مجموعه قضایای غیرتجربی و متافیزیکی است. لذا باید دانست که مقابل قرار دادن علم و فلسفه در اصطلاح جدید، درست نیست؛ ارزش ادراکات عقلی نهتنها کمتر از ارزش معلومات حسی و تجربی نیست، بلکه بهمراتب بیشتر از آنهاست و حتی ارزش دانشهای تجربی درگرو ارزش ادراکات عقلی و قضایای فلسفی میباشد؛ که به آنها کلیت و ضرورت میدهد؛ بنابراین اختصاص دادن واژه علم به دانشهای تجربی و واژه فلسفه به دانشهای غیرتجربی، تنها بهعنوان یک اصطلاح، قابلقبول است و نباید از تقابل این دو اصطلاح سوءاستفاده شود.
ادامه نوشته »ارسطو
ارسطو در سال ۳۸۴ پیش از میلاد در استاگیرا از بلاد «مقدونیه» متولد شد، خانوادهاش یونانی و پدرش طبیب بود، ارسطو یکی از مهمترین فیلسوفان غربی به حساب میآید. او همچنین اولین زیستشناس بزرگ اروپایی نیز بودهاست. در هیجده سالگی در آتن به آکادمی درآمد و تا وفات افلاطون یعنی مدت بیست سال از شاگردان او بود، وی در مدت کم، چنان پیشرفتی در علوم نظری کرد که افلاطون به وی لقب علم داد، در چهل و یک سالگی به معلمی اسکندر معروف تعیین گردید و چند سالی به تربیت او اهتمام ورزید، سپس به آتن برگشته در گردشگاهی بیرون آن شهر موسوم به «لوکایون» به تعلیم پرداخت، و لوکایون را فرانسویان «لیسه» گفتهاند و از این رو بعضی اوقات حکمت ارسطو را «حکمت لیسه» میگویند، اما بیشتر معروف به حکمت «مشاء» است، چه ارسطو تعلیم خود را در ضمن گردش افاضه میکرد پس پیروان او را «مشائی» میگویند و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس» است، حوزه تدریس ارسطو تا زمان مرگ اسکندر در آتن دایر بود، چون «آتنیان» از آن پادشاه دلخوش نبودند پس از مرگ او ارسطو نتوانست در آتن بماند مهاجرت کرد و سال بعد در شصت و سه سالگی درگذشت (۳۲۲). نوشتههای او در زمینهها و رشتههای گوناگون، از جمله: فیزیک، متافیزیک، اختر شناسی، شعر، ادبیات، زیستشناسی، منطق، علم بیان، سیاست، دولت و اخلاق بودهاند. ارسطو به همراه سقراط و افلاطون از اثرگذارترین و بزرگترین فیلسوفان یونان باستان بودهاست که به همین دلیل، به «معلم اول»، ملقب شده است.
ادامه نوشته »