قسمت دوم
با نگاهی با روایات معصومین (علیهم السلام) مشاهده می کنیم که ایشان در احتجاجات خود برای اثبات حقانیتشان و اثبات ضرورت وجود امام به شب های قدر استناد کرده و شیعیان خود را نیز به این موضوع سفارش می نمودند.
ببینیم که چگونه این امر ممکن است.
خداى عز و جل از علمى که در آن اختلاف باشد امتناع دارد.
کسى زبانش چیزى گوید که در دلش چیز دیگر باشد، که در دلش دو علم مختلف باشد
(پس علم ما هم که از علم خدا سرچشمه می گیرد اختلاف ندارد).
اما تمام علمى که در آن اختلاف نیست نزد خداى جل ذکره می باشد و اما آنچه براى بندگان لازم است، نزد اوصیاء است،
چگونه آن را می دانند و بدست مى آورند؟
همچنان که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله می دانست (یعنى همه به الهام و وحى خدا می دانند) جز اینکه ایشان آنچه را پیغمبر می دید نمى بینند، زیرا او پیغمبر بود و ایشان محدثند و پیغمبر (در معراج هاى خود) بر خداى عز و جل وارد می شد و وحى را می شنید و ایشان نمی شنوند،
این علم بدون اختلاف، چرا همیشه آشکار نشود، چنانچه با پیغمبر آشکار می گشت (چرا اوصیاء گاهى تقیه می کنند و واقع را بى پرده نمی گویند چنانچه پیغمبر می گفت)
خداى عز و جل نخواسته که بر علم او اطلاع پیدا کند مگر کسى که در ایمان به خدا امتحانش را داده باشد، چنان که خدا به رسولش حکم فرموده بود که بر آزار قومش صبر کند و جز به فرمان خدا با ایشان مبارزه نکند، پیغمبر چه اندازه پنهانى دعوت کرد تا به او دستور رسید (۹۴ سوره ۱۵) «آنچه را مأموریت دارى آشکار کن و از مشرکین روى برگردان» (پس پیغمبر هم مانند اوصیاء گاهى علمش را آشکار نمی کرد).
به خدا سوگند، اگر پیغمبر پیش از این دستور هم دعوتش را آشکار می کرد در امان بود ولى نظر او اطاعت امت بود و از مخالفتشان بیم داشت که از دعوت آشکار باز ایستاد.
شیعیان ما اگر به مخالفین ما (اهل سنت) بگویند: خداى عز و جل بپیغمبرش می فرماید، ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم- تا آخر سوره- (که معنى آیات این است: تو چه دانى که شب قدر چیست؟، شب قدر از هزار ماه بهتر است، در شب قدر فرشتگان و جبرئیل باجازه پروردگار خود، براى هر مطلبى نازل شوند و تا دمیدن صبح آنچه نازل مى شود سلام است [براى هر مطلب سلامتى تا سپیده دم نازل شوند].
آیا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله چیزى می دانست که در آن شب نداند و در غیر آن شب هم جبرئیل علیه السلام براى او نیاورد؟ (یعنى آیا پیغمبر علمى از غیر طریق وحى هم داشت؟) مخالفین خواهند گفت: نه،
به آنها بگو: آیا آنچه را پیغمبر می دانست، جایگزینى براى اظهارش داشت؟ (یعنى چاره اى داشت که دعوتش را تبلیغ نکند؟) خواهند گفت: نه،
به آنها بگو: آیا در آنچه پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله از علم خداى- عز ذکره- اظهار می کند (و به مردم می گوید،) اختلافى هست؟ اگر گویند: نه،
به ایشان بگو: پس کسى که بر مسند حکم خدا نشسته و در حکمش اختلاف می باشد (مانند اجتهادات متناقص اهل سنت) آیا مخالفت پیغمبر
صلّى اللَّه علیه و آله کرده است؟ خواهند گفت: آرى، و اگر بگویند: نه، سخن اول خود را باطل کرده اند (که گفتند: علم پیغمبر تنها از طریق وحى و مأخوذ از علم بى اختلاف خداست).
سپس به آنها این آیه را تذکر بده (۷ سوره ۳) «تأویل قرآن را جز خدا و راسخین در علم نمی دانند»
اگر بگویند: راسخین در علم چه کسانند؟ بگو: کسى که در علمش اختلاف نیست،
اگر بگویند: او کیست؟
بگو: پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله داراى این علم بود، ولى آیا پیغمبر علم خود را تبلیغ کرد یا نه؟
اگر بگویند: تبلیغ کرد،
بگو: آیا پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله وفات کرد، جانشین پس از او، آن علم بى اختلاف را می دانست؟
اگر بگویند: نه،
بگو: جانشین پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله (مثل خود پیغمبر از جانب خدا) مؤید است و نیز پیغمبر جانشین خود نکند، جز کسى را که به حکم او حکم کند و در همه چیز مانند او باشد، جز منصب نبوت و اگر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله کسى را جانشین علم خود معین نکند، کسانى را که در پشت پدرانند و پس از او به دنیا مى آیند ضایع کرده (و بدون رهبر دینى گذاشته) است. (پس از تمهید این مقدمات، چنین نتیجه می گیریم که جانشین پیغمبر باید مثل خود او عالم به تأویل قرآن و مصون از خطا و اشتباه بوده، اختلاف در حکم و فتوى نداشته باشد و مؤید از طرف خدا باشد.)
اگر به تو بگویند: علم پیغمبر تنها از قرآن بود (و از راه دیگرى در شب قدر برایش علمى پیدا نمی شد) تو به آنها بگو: (همان قرآن در سوره ۴۴ فرماید) «حم قسم به این کتاب روشن که ما آن را در شبى مبارک نازل کرده ایم، ما بیم دهنده ایم (سپس می فرماید: در آن شب هر امر محکم و درستى فیصل داده شود، فرمانی ست از جانب ما، همانا ما فرستنده رسولانیم» این آیه دلالت دارد که علم پیغمبر و جانشینانش در شبهاى قدر زیاد مى شود، زیرا فیصل دادن هر امر محکم به آنها ابلاغ مى شود)
اگر به تو بگویند: خداى عز و جل این امر را جز به سوى پیغمبر نفرستد،
تو بگو: آیا این امر محکم که فیصل داده مى شود و توسط فرشتگان و جبرئیل فرود مى آید آنها از آسمانى به آسمانى نزول کنند یا از آسمان به زمین؟
اگر گویند: تنها از آسمانى به آسمانى نزول کنند، (درست نیست) زیرا در آسمان کسى نیست که از اطاعت به معصیت گراید (و فیصل دادن در مورد گناه و طغیان و اختلاف است)
و اگر بگویند: از آسمان به زمین آیند و اهل زمین به فیصل دادن احتیاج زیادى دارند،
تو بگو: پس ایشان چاره ائى جز این دارند که سید و بزرگترى داشته باشند و نزدش محاکمه کنند؟
اگر گویند: خلیفه وقت حاکم ایشان است، تو بگو (۲۵۶- بقره) «خدا سرپرست کسانى است که ایمان آوردند، ایشان را از تاریکی ها به سوى نور برد- تا آنجا که فرماید-: در دوزخ جاودانند» به جانم قسم که در زمین و آسمان، سرپرستى از طرف خداى- عز ذکره- نیست، جز اینکه مؤید است و کسى که تأیید شود خطا نکند و در روى زمین دشمنى براى خدا نباشد، جز اینکه بى یاور باشد و هر که بى یاور باشد، به حق نرسد همچنان که لازم است از آسمان براى مردم زمین فرمان و قانون نازل شود، لازم است حاکمى هم باشد.
اگر گویند: آن حاکم را نمی شناسیم، به آنها بگو. هر چه خواهید بگوئید، خداى عز و جل نخواسته است که بندگان را بعد از محمد صلّى اللَّه علیه و آله بدون حجت گذارد.
اگر آنها گویند حجت خدا تنها قرآن است، (چه باید گفت؟)
آنگاه من به آنها می گویم: قرآن زبان ندارد که امر و نهى کند ولى قرآن اهلى دارد که آنها امر و نهى می کنند (و جزئیات و مصادیق کلى قرآن را تفسیر و تعیین می کنند) و نیز می گویم: گاهى براى بعضى از اهل زمین، بلا و فتنهئى پیش آمد کند که در سنت پیغمبر و حکم مورد اجماع امت وجود نداشته باشد و در قرآن هم نباشد، براى علم خدا روا نیست که چنین فتنه اى در زمین پیدا شود و در محکمه عدالت او کسى که آن فتنه را رد کند و به گرفتاران فرج بخشد، وجود نداشته باشد
کلیات حدود خدا در قرآنست و تفسیر آنها نزد حاکم (حجت معصوم خدا) است.
ادامه دارد…
منابع:
- کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط – الإسلامیه)، ۸جلد، دار الکتب الإسلامیه – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.
- کلینى، محمد بن یعقوب – مصطفوى، سید جواد، أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ۴جلد، کتاب فروشى علمیه اسلامیه – تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۹ ش.
(با استفاده از نرم افزار جامع الحدیث۳٫۵ محصول مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور)