قسمت دوم
سیاست در قرآن
قرآن و اسلام، قوانین مدنى، حقوقى، جزایى، قوانین تجارت و معاملات و… متعدّدى را وضع و در ارائه و وضع قوانین براى اداره امور جامعه، دخالت کرده است. علاوه بر اینها، قرآن حقّى هم براى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) قائل شده که بر اساس آن در موارد خاص که تابع شرایط زمانى و مکانى است، خود پیامبر چنین قوانینى را وضع مىکند و مردم نیز مؤظّف به رعایت آنها هستند. در این باره در قرآن چنین مىخوانیم:
«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَه اِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ (احزاب / ۳۶)
نه هیچ مرد مؤمنى و نه هیچ زن مؤمنى حق ندارد در جایى که خدا و پیامبرش تصمیمى مىگیرند در برابر آن مخالفت نماید. »
این آیه و آیه:
«النبّى اولى بالمؤمنین من انفسهم (احزاب / ۶)
پیامبر نسبت به مؤمنان از خود آنها به خودشان مقدّمتر است.»
بالاترین مرتبه حقوقى و اجرایى است که مىتوان براى کسى قائل شد؛ که در اسلام براى شخص پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) لحاظ شده است.
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، اصلاح امور جامعه و برقراری مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت است و انسان عهده دار حاکمیت خدا و وارث نهایی زمین و حکومت در آن است. پس موظف است شرایط لازم را برای احراز این مسئولیت بزرگ کسب کند. برای مثال، می توان به موارد زیر، اشاره کرد:
« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید/ آیه ۲۵)
به راستی که پیامبران را با دیده های روشنگر فرستادیم و همراه آنها، کتاب و میزان، نازل کردیم تا مردم به دادگری برخیزند. »
« وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/ آیه ۳۶)
و به راستی در هر امتی، پیامبری فرستادیم که خداوند را بندگی کنید و از پیروی طاغوت دوری جویید. »
اما در مورد مسأله حلّ اختلافات که بعد دیگرى از حکومت و سیاست را تشکیل مىدهد قرآن کریم سکوت نکرده و در این باره نیز سخن گفته است:
«فَلا وَ رَبِّکَ لایُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِى اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّاقَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً (نساء / ۶۵)
پس قسم به پروردگارت که ایمان نمىآورند مگر اینکه در اختلافاتى که بین آنان پدید مىآید تو را قاضى قرار دهند و بعد از آن هیچ احساس ناراحتى در قلب و دلشان نسبت به قضاوت تو نداشته باشند و تسلیم محض باشند. »
نه تنها اصل مسأله قضاوت در اسلام تثبیت شده، بلکه آن را شرط ایمان قرار دادهاند و با تأکید خاصّى قسم یاد مىکند که مردم ایمان نمىآورند تا این گونه بشوند که در موارد اختلافشان تو را قاضى قرار دهند و براى داورى به نزد تو آیند (نه آن که به دیگران مراجعه کنند) و پس از قضاوت تو نه تنها عملاً اعتراضى نداشته باشند، بلکه قلباً نیز از قضاوت تو، حتّى اگر برعلیه آنان حکم کرده باشى، هیچگونه احساس کدورت و ناراحتى نداشته باشند و با کمال رضا و رغبت، حکم تو را بپذیرند و مسأله وقتى جالب تر مىشود که بدانیم پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براساس علم غیب و باطن قضاوت نمىکرده بلکه مانند هر قاضى دیگرى که در اسلام قضاوت مىکند، برمبناى مدارک و اسناد و شواهد، بین دو طرف اختلاف، حکم مىفرموده و به همین دلیل نیز ممکن بوده در اثر ضعف مدارک، حقّ کسى درست داده نشود.
همچنین، آیاتى که خداوند را ربّ معرّفى میکند، براى مقصود ما کفایت میکند؛ زیرا ربوبیّت به معناى صاحب اختیار بودن است. گاهی، ربّ، هرطور بخواهد مربوب را ساخته و پرداخته می کند و این تصرّف، تکوینى است و گاهی، براى او قانون وضع کرده و امر یا نهى، مقرّر می دارد و این تصرّف، تشریعى است.
اگر کسى براى خداوند، ربوبیّت تشریعى قائل نباشد، نخستین مرتبه اسلام را فاقد است؛ زیرا نصاب توحید که براى مسلمان بودن ضرورت دارد، اعتقاد به توحید در خالقیّت و ربوبیّت تکوینى و تشریعى است. ابلیس با این که خداوند را خالق و ربّ تکوینى می دانست و به معاد هم اعتقاد داشت، از دیدگاه قرآن به دلیل انکار ربوبیّت تشریعى الهى و سرپیچى از فرمان حق تعالى کافر است.
خداى متعال در قرآن در مقام ملامت یهودیان و مسیحیان می گوید:
«اتّخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله (توبه/۳۱)
آنان در برابر خدا احبار (دانشمندان) و راهبان خویش را ارباب گرفته بودند. »
شکى نیست که نه یهود و نه نصارى، بزرگان کنیسه و کلیسا را آفریننده نمی دانستند، بلکه آنان را فقط صاحب اختیار در تشریع و قانونگذارى می دانستند. در واقع، اینان احبار و راهبان را ربّ تشریعى قلمداد می کردند یعنى اختیار امر حرام و حلال کارها را به دست بزرگان کنیسه و کلیسا می دانستند.
درجاى دیگر، خداى متعال خطاب به پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله و سلم) میگوید: اهل کتاب را به امورى فرا بخوان. از جمله اینکه:
«لایتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون الله(آل عمران/۶۴)
بعضى از ما (مسلمین و اهل کتاب) بعضى دیگر را ارباب در برابر خدا نگیرند. »
در روایاتى، این آیه چنین تفسیر شده است که آنان (اهل کتاب) اعتقاد به اطاعت از بزرگانشان داشتند و بزرگانشان را صاحباختیار در امر دین می شمردند، نه اینکه آنان را مبلّغ دین خود بدانند.
برخلاف این اندیشه، مسلمانان معتقدند که همانگونه که خلقت و تکوین، منسوب به خداست، تشریع و قانونگذارى هم منتسب به اوست و هیچکس دیگر را در کنار خدا صاحب حق قانونگذارى نمی شمارند.
یکى از دلایل ترویج سکولاریزم در غرب این بود که آنها می خواستند تعارضى بین خواسته هاى خدا و خواسته هاى مردم پدید نیاید. از این رو پنداشتند جاى دین فقط کلیساست و دین، حق دخالت درمسائل اجتماعى و حقوقى را ندارد. امّا در بینش اسلامى، بالاترین ارزش این است که انسان، تابع اراده خدا و بنده خالص او باشد و همه چیز را در اختیار او قرار دهد. پس براساس این بینش، مسلمان نمی تواند معتقد به آزادى مطلق در مسائل مهمّ زندگی اش باشد.
ادامه دارد…
منابع:
- فقه سیاسی، جلد دوم؛ عباسعلی عمید زنجانی؛ مؤسسه انتشارات امیرکبیر؛ چاپ اول؛ ۱۳۶۶
- نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه؛ مؤلف: آیتالله محمدتقى مصباح یزدى؛ ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)؛ چاپ: دوازدهم؛ بهار ۱۳۸۶
- پرسش ها و پاسخ ها، دفتر پانزدهم، دین و سیاست، ولایت فقیه و جمهوری اسلامی؛ مؤلفان: حمیدرضا شاکرین، علیرضا محمدی؛ ناشر: دفتر نشر معارف؛ چاپ هفتم؛ تابستان ۸۷
- پرسش و پاسخ،جلد دوم؛ محمدتقی مصباح یزدی