اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است:
- جایگاه تعلیم و تعلم در سیر و سلوک عرفانی
- مراحل عضویت در کانون علم و دین
- علامت و نشانههای رشد در هر یک از مراحل یقین
- یکی از نشانههای موفقیت فرد در در سیر و سلوک عرفانی
- رویکرد شیطان در مواجهه با افراد در مسیر سیر و سلوک
- تفاوت مومن و کافر در برخورد با مشکلات
جایگاه تعلیم و تعلم در سیر و سلوک عرفانی
به مناسبت روز معلم، نکتهای را یادآوری میکنم در مورد افرادی که میخواهند در سیروسلوک عرفانی قرار بگیرند، این افراد حتماً باید بهدنبال شاگرد باشند، یعنی باید هم معلّم باشند، هم متعلّم. از امام صادق(ع) نقل شدهاست: “لَسْتُ اُحِبُّ اَنْ اَرَى الشّابَّ مِنْـکُمْ اِلاّ غادیاً فى حالَیْنِ : اِمّا عالِماً اَوْمُتَعَلِّما” میفرماید که من دوست ندارم جوانی از شما را ببینم مگر اینکه در یکی از دو حالت معلم یا متعلم باشد و قطعاً قلب معصوم امام زمان(ع) هم همین را میخواهد و ایشان هم دوست ندارد ما را خارج از یکی از این دو حالت ببیند.
بنابراین باید یا معلم باشیم یا متعلم و اگر در سیروسلوک قرار گرفتیم باید هر دوی اینها باشیم؛ یعنی هم باید طالب علم، آگاهی، حکمت و رشد معنوی باشیم و هم این علمی که از طرف خداوند به قلب ما میتابد در خودمان حبس نکنیم، بلکه رد کنیم و به دیگران برسانیم و ذکات علممان را بدهیم. باید سعی کنیم حداقل یک تا چهار شاگرد پیدا کنیم و به آنها آموزش دهیم. الحمدالله در این کشور زمینه آموزش و نیاز به آموزش و پرورش بسیار زیاد است و متأسفانه باید بگویم بعضی از این حوادث تلخ که در این ایام میبینیم نتیجه ناآگاهی مردم و بیبصیرتی جامعه ما است. این نشان میدهد که همه ما باید در جهت رشد آگاهی و بصیرت جامعه تلاش کنیم. بنابراین انشاءالله همه ما بتوانیم معلم باشیم و باید سعی کنیم که حداقل چهار نفر حتی اگر شده آن چهار نفر چهار کودک باشند را دور خود جمع کنیم و با آنها جلسه تعلیم و تعلم و تدریس داشته باشیم.
مراحل عضویت در کانون علم و دین
چند سوال پرسیده شدهاست که یکی از آنها این است که پرسیدهاند ما باید چه کنیم تا عضو پیوسته در کانون علم و دین باشیم؟ دوستانی که این سوال را میپرسند حتماً درست متوجه شدهاند که ما در مسیر سیر و سلوک و برای رسیدن به یقین، عینالیقین و حقالیقین باید مراتبی را طی کنیم و این مراتب رشد یقین است؛ همانطور که میدانید یقین باور نیست، یقین اعتقاد نیست، یقین ایمان نیست بلکه از همه اینها بالاتر است، یقین درجه شدید ایمان، باور و اعتقاد است. مراحل یقین که انسان باید طی کند، چهار مرحله است؛ “یقین اولیه، علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین” مرحله چهارم یعنی حق الیقین، مقام انسان کامل و کاملترین انسانها است که خلیفهی برحق و خلیفه کامل الهی، آیت عظمای الهی و آینهی تمام نمای جمال الهی، امام زمان (ع) و ائمه معصومین هستند. اما مراتب پایینتر که علمالیقین و عینالیقین است نشانههایی دارند که اگر انسان بتواند آن نشانهها را پیدا کند، متوجه میشود که در این مسیر وارد شده است.
مرحله اول، مرحله آشنایی است. شرکت در جلسات عمومی، شرکت در مباحثات و قرار گرفتن در جریان کارها، از جمله فعالیتهای این مرحله است. عضو آشنا هفتهای یک روز چند ساعت وقت میگذارد و اینجا میآید، این مرحله آشنایی با سیر و سلوک است تا انسان بداند در چه مسیری قرار گرفته است و چه مراحلی را باید طی کند و به کجا برسد.
مرحله دوم، مرحله عضویت است، یعنی از مهمان بودن و آشنا بودن عبور کرده و وابسته شود. به عبارتی یک نوع بستگی و تعلق پیدا کند و قسمتی از زندگی و برنامههایش را در این مسیر قرار دهد، به این مرحله، عضویت وابسته میگویند. عضو وابسته کسی است که بر اساس یک برنامهریزی باید روزی دو ساعت خدمت کند و این از نشانههای عضو وابسته است، نه اینکه حتماً ایشان وابسته شده است! نه، این یک نشانه است اینکه یک شخصی بتواند روزی دو ساعت در مسیر سیروسلوک، خودش را وقف کند و خدمت کند این علامت عضو وابسته است. یعنی یک تعلق خاطر و علاقهای پیدا کردهاست که اگر این راه را ادامه دهد و این خدمت را افزایش دهد و بهجایی برسد که یک فعالیت کاری را تماموقت یعنی روزی هشت ساعت به سیر و سلوک و خدمت اختصاص دهد، وارد مرحله پیوستگی میشود.
مرحله سوم: مرحله پیوستگی است؛ وابستگی به معنای این است که فرد فقط ارتباط دارد ولی پیوستگی یعنی اینکه از همهچیز بریده و به این جریان سیر و سلوک وصل شدهاست و داخل این جریان رفته است، به این مرحله، مرحله پیوستگی میگویند. پیوستگی نشانههایی دارد، یکی از آنها این است که عضو پیوسته هشت ساعت خدمت میکند. لازم به ذکر است اینها همه علامات ظاهری است ولی آیا واقعاً این شخص به علمالیقین یا به عینالیقن رسیده است؟! خیر.
علامت و نشانههای رشد در هر یک از مراحل یقین
رسیدن به این مراحل نشانههایی دارد که فرد باید در درون خودش متوجه آن شود. این کلاسها و ساعتهای خدمت علامت خدمت کردن است، اگر شخص نشانهها را در خودش پیدا کرد میتواند به خودش امیدوار شود البته نه صد درصد ولی میتواند امیدوار باشد که در مسیر قرار گرفته است. در مرحله اول که مرحله آشنایی و طلب است در واقع انسان طالب و علاقهمند شده و متوجه میشود که میتواند رشد و سیروسلوک کند و با اجراء دستورات و برنامهها به مقامات بالا برسد، حتی اگر شده از راه دور هم خودش را میرساند.
گاهی اوقات انسان هوس میکند و هوس بعد از یک مدتی از بین میرود، مثل هوس خوردن چیزی، وقتیکه خوردید و هوستان برطرف شدن آن را رها میکنید. بعضیها هم هوس میکنند که چلهای بگیرند، سیروسلوک کنند و کمی با عرفان آشنا شوند و بعد از اینکه هوسشان تمام شد اینجا را رها میکنند و میروند، طلب دارند ولی در حد هوس است. اما اگر این هوس نباشد و طلب بهصورت واقعی باشد به شوق تبدیل میشود. به عنوان مثال شما بهدنبال یک محصول خوب مثلا عسل خوب، پنیر خوب و … هستید وارد یک مغازه میشوید و آن را طلب میکنید و مغازهدار چند نوع عسل و پنیر را برای شما میگذارد و شما آنها را میچشید و میگویید از این میخواهم، طبیعتاً این هوس نبوده، شما آن را چشیدهاید و آن را انتخاب کردهاید.
یعنی یک فرد بعد از آشنایی و بعد از اینکه به مرحله طلب رسید، شوق پیدا میکند و میگوید این همان چیزی است که من میخواهم! مرحلهی شوق مرحله تشنگی است دقیقا مانند زمانی که فرد تشنه شود و آب میخواهد و در غیر این صورت، طلب آب نمیکند.
در این حالت، این فرد یک مرحله بالاتر آمده است. عضو وابسته باید به این صورت باشد و باید ببیند که شوق سیروسلوک در وجود و در دلش بیدار شدهاست یا نه؟! اگر شوق سیروسلوک و رسیدن به درجات عالی معنوی و روحانیت و کمالات الهی در او ایجاد شد، میتوان گفت که این شخص در واقع یک مرحله رشد کرده است و ما به او عضو وابسته میگوییم. این وابسته بودن در خدمت او ظاهر میشود و اینکه او سعی میکند که خدمت خود را به بهترین نحو انجام دهد.
در مورد مرحله سوم که مرحلهی عینالیقین بود گفتیم که نشانهاش این است که شخص تماموقت خود را برای خدمت به اهداف، نیات و ارادههای الهی و تحقق بخشیدن به اراده الهی اختصاص میدهد. مرحله عینالیقین، مرحله عشق است. یعنی شخص عاشق شده است و کار را با نیت عاشقانه انجام میدهد. عاشق نیتش خالصانه است، علامت عشق؛ خلوص است. اخلاص یعنی خدمتی را که انجام میدهد فقط برای خداوند و برای رسیدن به او انجام میدهد که این هم نشانههایی دارد.
“عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل” (مثنویمولانا)
یک انسان عاشق واقعاً تمام وقتش در خدمت معشوق است و نمیخواهد یک لحظه از معشوقش دور شود. این مرحلهی عینالیقین است و در این مرحله کمکم پردهها کنار میرود و مرحله عینالیقین میرسد. بین هوس و عشق فاصله بسیار است؛ افرادی که در دنیا عاشق یکدیگر میشوند و باید حتما به وصال یکدیگر درآیند، بعد از چند وقت که از ازدواج آنها میگذرد میبینیم عشق به نفرت تبدیل شده است. این نشان هوس است نه عشق!
” عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود” (مثتویمولانا)
لذا ما در تاریخ داریم که پیامبر به ابوهُریره میگفت که زیاد پیش ما نیا، کم بیا، بگذار علاقه بماند و زیاد بشود، هر چه کمتر بیایی علاقه بیشتر میشود، چون علاقه او در حد در حد هوس بود ولی در مورد امیرالمؤمنین اینطور نبود، به محض اینکه امیرالمؤمنین نبود میفرمود علی کجاست؟ میخواست دائماً باشد، زیرا عشق بود و عشق هر چه بیشتر باشد انسان بیشتر لذت میبرد و این نشاندهنده و علامت این است که این عشق حقیقی است یا نه یک هوس است. ما باید خود را تست کنیم و در خود این را آزمایش انجام دهیم و ببینیم علاقه ما به این راه، این مکتب، این روش یا این شخصی که به او علاقمند شدیم، آیا سطحی است، آیا یک سنخیت مجازی است یا یک سنخیت حقیقی است؟ اگر سنخیت حقیقی باشد، هر چه ارتباط بیشتر میشود، شوق و عشق و کشش بیشتر میشود. اگر شما واقعاً عاشق امام زمان باشید یک روز که او را دیدید، اگر روز دوم او را نبینید دیوانه میشوید و باید حتماً او را ببینید، هر چه او را بیشتر ببینید، علاقه بیشتر میشود، اما اگر نه یک هوس باشد اگر او را دیدید، بعد از یک مدت خسته میشوید و شروع میکنید به اشکال گرفتن و انتقاد کردن و بعد از یک مدت هم روبروی او میایستید. ما از این افراد دیدهایم، فرد قبل از اینکه رئیس جمهور بشود، ذوب در ولایت بود، وقتی رئیس جمهور شد و با رهبر، دوتا چای خورد و دو تا جلسه داشت، آرام آرام گفت من هم کسی هستم و در مقابل رهبری ایستاد. پس آن عشق و علاقه چه بود؟ هوس بود، از دور بود و واقعی نبود، اگر واقعی بود اینطوری نمیشد. بنابراین ما باید در دل خود مطالعه کنیم و خود را بررسی کنیم ببینیم در چه مرحلهای هستیم.
یکی از نشانههای موفقیت فرد در سیر و سلوک عرفانی
برای خود ما علامتهایی دارد، مثلاً در یک محیط اداری، علامتِ اینکه شما شوق دارید، عاشق هستید، طلب دارید یا در چه مرحلهای هستید به کیفیت آن کاری است که انجام میدهید. هر چه بیشتر و عاشقانهتر خدمت کنید، نشاندهنده این است که در حال رشد کردن هستید. ملاک ارزیابی برای سرپرست شما در یک اداره، خدمت شما است. او از قلب شما خبر ندارد ولی از عمل شما میتواند حدس بزند و تا حدی متوجه بشود، اما خود شما از دل خود میفهمید. یکی از نشانههای کسی که عضو وابسته میشود و رشد میکند این است که افراد هم سلوکی خود را دوست دارد، با افراد هم سلوکی خود دعوا نمیکند و با آنها اختلاف پیدا نمیکند و از افراد هم سلوکی خود دلتنگ و ناراحت و دلزده نمیشود. اگر کسی امام زمان را دوست داشته باشد، سالکان راه امام زمان را هم دوست دارد، اگر کسی خدا و امام زمان را دوست داشته باشد، خادمین خدا و خادمین امام زمان و هر چیزی که وابسته به خدا و امام زمان است را هم دوست دارد و نمیتواند دوست نداشته باشد. مثلا یک مادر شهید را ببینید از آنجا میفهمید مادر شهید فرزند خود را دوست دارد که لباس او را دوست دارد، میبوسد، بو میکند، در آغوش میگیرد، میشوید، اتو میکند، مرتب میکند، همیشه به لباس، کفش، کتاب و عکس او احترام میگذارد، اینها خود شهید او نیست ولی چون او عاشق شهید خود است، به اینها احترام میگذارد و اینها را دوست دارد. هر چیزی که نوعی ارتباط با شهید او، با فرزند عزیز او دارد، آن را دوست دارد. ما اگر امام زمان را دوست داریم، باید علمای ربانی را دوست داشته باشیم، ما اگر امامزمان را دوست داشته باشیم، خادمین او را هم دوست داریم اگرچه ممکن است آن خادمِ امام زمان با من رفتار بدی داشته باشد ولی من او را دوست دارم چون او را در ارتباط با امام زمان میبینم. وقتی میبینم یک نفر برای امام زمان خدمت میکند و زحمت میکشد او را هم دوست دارم. یکی از کفشداران حرم حضرتمعصومه(س) تعریف میکرد که آقایی اینجا میآمد و خاک کفشهای زوار را برمیداشت و به صورت خود میمالید. پرسیدم این فرد چه کسی است؟ گفتند: ایشان فلان آیتالله فلان عالم جلیلالقدر است، چرا خاک کفش زوّار را دوست دارد؟ چون میگوید این زوّار، زوّار معصوم و امام است و برای من عزیز است.
دیدند مجنون یک سگی را گرفته و پای سگ را میبوسد، پرسیدند تو گفتی من عاشق لیلی هستم پس چرا پای سگ را میبوسی؟ گفت این سگ از کوچه لیلی عبور کرده است. یعنی هر چیزی که بوی معشوق و محبوب را میدهد برای انسانِ مُحب ارزش دارد، حال مگر میشود من بگویم امام زمان را دوست دارم و بعد یک نفر که من میبینم حقهباز نیست، کلک نمیزند، منافق نیست بلکه صادقانه به امام زمان خدمت میکند، من او را دوست نداشته باشم و با او دعوا کنم؟ نمیشود. اگر شما خواستید ببینید که در عضویت و در سیروسلوک خود چهقدر موفق هستید باید با این چیزها خود را محک بزنید.
این مطالبی که عرض شد راه سیروسلوک و راه این استکه چگونه عضو پیوسته بشوید. گفت اَخوکَ مِثلُک، من هم مثل تو هستم، من هم دلم میخواهد عضو پیوسته شوم و سعی میکنم که بشوم، بسیار خوب اما گاهی مواقع آدم باید زحمت بکشد. آن اوایل سیروسلوک، بعضیها یک یا دو چله را میگیرند و بعد میگویند ما نمیتوانیم چله بگیریم، خسته میشویم. بنده بیست سال بعضی از این چلهها را نتوانستم بگیرم! باور نمیکنید؟ همیشه میخواستم بگیرم و نمیتوانستم ولی ناامید نشدم و ادامه دادم و ادامه هم میدهم. بنابراین نباید ناامید بشوید، شما باید چلههای خود را بگیرید، خدمتهای خود را انجام بدهید و تلاش خود را بکنید و این نشانههایی را که گفتم در خود تست کنید و خود را محک بزنید و ببینید چلهها چهقدر روی شما اثر گذاشته و مطمئن باشید که شما از من موفقتر خواهید بود زیرا من تجربیات خیلی خوبی را که شخصاً کسب کردم، در اختیار شما قرار میدهم و این خود خیلی موفقیت بزرگی است. شرایط فردی که زیر نظر یک استادی که راه را رفته و تست کرده است، شاگردی میکند و چله میگیرد با فردی که فقط از روی کتاب و نوشتهها سیروسلوک میکند، بسیار متفاوت است و حالت دوم بسیار سخت است بنابراین این تجربهای که ما به شما میدهیم غنیمت بشمارید و انشاءالله اگر امروز که روز معلم است، میخواهید قدردان معلم و استاد خود باشید سعی کنید که به آن دستورات عمل کنید تا انشاءالله شما هم رشد بکنید، رشد و موفقیت شما موفقیت استاد شما است. برای یک استاد و یک معلم هیچ چیزی ارزشمندتر و مهمتر از رشد حقیقی متعلّم او نیست زیرا او از طرف خداوند وظیفه دارد که دست شاگرد را بگیرد و به خدا برساند، هر چه شاگردش بیشتر به خدا نزدیک شود، او موفقتر است. این احترامهای ظاهری برای اینکه یک مقدار نظر اهل دنیا هم جلب بشود، بد نیست ولی اینها ظاهری است. حقیقت احترام به معلم و استاد این است که آن چنان رشد کنی که استاد احساس کند که خدا از رشد تو راضی است و در نتیجه از او راضی است، این خیلی مهم است، من برای شما دعا میکنم و شما هم برای من دعا کنید که انشاءالله در این راه موفق بشویم.
رویکرد شیطان در مواجهه با افراد در مسیر سیر و سلوک
من یک سوال دیگر هم جواب دهم و آن سوال این است که بعضیها میگویند ما از وقتی که وارد سیروسلوک شدیم، دچار مشکلات شدیم، بله همینطور است. بعضیها وقتی وارد سیروسلوک میشوند دچار مشکلات میشوند، بعضیها هم وقتی وارد سیروسلوک میشوند وضع زندگی آنها خیلی خوب میشود، هر دوی اینها خطرناک است. چه مشکلات و چه خوشیها، اگر باعث شود که شما از سیروسلوک دست بردارید خطرناک است، ما هر دوی این موارد را دیدهایم. وقتی شما وارد سیروسلوک میشوید شیطان سراغ شما میآید، تا چه زمانی؟ اگر تنبل بوده و اهل مقاومت نباشید شما را با مشکلات روبهرو میکند تا بگویید ما از خیر آن گذشتیم و برگردیم. اگر اهل دنیا و رفاه و اینها باشید با دنیا و رفاه شما را مشغول میکند تا شما برگردید، وابسته به رویکرد شما از هر راهی وارد میشود.
چه موقع شیطان وارد نمیشود؟ هر زمان که شما محکم و به اصطلاح با قسم حضرت عباس تصمیم بگیرید که من از این راه دست برنمیدارم، بدانید شیطان موجود عاقلی است و وقت خود را تلف نمیکند، البته عاقل به این معنا که محاسبهگر است چون اگر عقل داشت، خداپرست میشد و در مقابل ولیّ خدا سجده میکرد و خود را نجات میداد. عقل ندارد ولی محاسبهگر است، محاسبهگرِ همین عقل دنیایی که شیطان خیلی به آن مجهز است. به شاگردان خود میگوید این فرد اهل برگشتن نیست، وقت خود را تلف نکنید، بروید سراغ آن کسانی که زود خسته میشوند و یا اگر دنیا به آنها روی آورد دنبال دنیا میروند و رها میکنند. اگر اهل دنیا است به او نعمت بدهید و به او برسید تا وضع او خوب بشود و رها کند و اگر اهل دنیا نیست و سختیها او را از پا در میآورد، او را دچار مشکلات کنید تا برگردد. اما اگر یک نفر بگوید:
من پیش نهادهام که در خون برگردم و برنگردم از یار
گر دنیی و آخرت بیاری کاین هر دو بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمیفروشیم تو سیم سیاه خود نگه دار
(سعدی)
اگر شخص به اینجا برسد که: “إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَه. سوره فصلت، آیه ۳۰” اینجا شیطان نمیآید بلکه فرشتهها نازل میشوند. اگر کسی این تصمیم را بگیرد و بگوید که من این راه را انتخاب کردهام، این راه، راه رسیدن به کمالات و سعادت ابدی است، اگر هزار بار من را تکهتکه کنند من از این راه دست برنمیدارم، شیطان کنار میرود، بعد از آن اگر دچار مشکلاتی بشود باید بداند که این مشکلات برای تربیت او است.
تفاوت مومن و کافر در برخورد با مشکلات
این را هم خدمت شما عرض کنم بعضیها خیال میکنند اگر در سیروسلوک وارد شدند، باید همه چیز آنها درست بشود، خیال میکنند حالا که مؤمن شدند باید دنیای آنها درست بشود، خداوند قروض آنها را بدهد، مریضیهای آنها را شفا بدهد، مشکلات مالی آنها را حل بکند، برای او شوهر/ زن پیدا بشود، خانهدار بشود، شغل پیدا کند و همه چیز او درست بشود، این اشتباه بسیار بزرگی است! هر کسی خیال کند که بیاید طرفِ دین و ایمان، این نوع مشکلات او حل میشود اشتباه بزرگی کرده است و اینگونه افراد زود میبُرند. ما کسانی در صدر اسلام داشتیم که ایمان آوردند و بعد مُرتد شدند، پرسیدند چرا مرتد شدید؟ گفتند ما دیدیم که مسلمانان همیشه در سختی و مشکلات هستند، مثلا دیدیم پیغمبر یکی دو تا نان خشک پیدا میکند و آن را بین یک عده که اصحاب صُفه هستند تقسیم میکند، اینها بدبخت هستند، عده آنها هم کم است، همیشه هم در حال جنگ هستند و مدام دارند کشته میشوند. با این تفکرات دین را رها کردند. زیرا شنیده بودند پیغمبر آخرالزمانی میآید و دین او بر همه دینها غلبه پیدا میکند، فکر میکردند مثلاً امسال که پیامبر میآید، سال دیگر بر دشمنان غلبه میکند و پادشاه میشود و اینها میآیند و به یک جایی میرسند اما دیدند اینطور نیست و این پیامبر سیزده سال کتک خورد و بعد از آن همه مشکلات، حالا هم که تشکیل حکومت داده، جنگ است، بنابراین این افراد از دین بریدند و مُرتد شدند. در صدر اسلام ازین قبیل افراد داشتهایم، البته تعداد آنها کم بوده و در حد چهار پنج نفر را نوشتهاند. بعضی خیال میکنند اگر مؤمن شدند دیگر همه چیز بر وفق مراد آنها است نه اینطور نیست. برادر من، خواهر من! دختر من! پسر من! دین این است، این عالَم، عالمی است مملو از مشکلات و زجر و اذیت، هیچکس در این دنیا خوش نمیگذراند، آن کسانی هم که شما میبینید وضع مالی آنها خوب است و در کاخ و ظاهرا در نعمت هستند، به وقتش عذابی بر سر آنها نازل خواهد شد و خیلی دیر و در آستانه مرگ، آنچنان عذاب میکشند که تمام خوشیهای که کشیدند از دماغ آنها بیرون میآید. هیچکس در این دنیا آرامش ندارد، هیچ کس در این دنیا رفاه و راحتی نخواهد داشت. گفت:
یک تن آسوده در جهان دیدم آن هم آسودهاش تخلص بود (آسوده شیرازی)
هیچکس آسوده نیست، همه در مشکلات هستند منتهی وصل شدن به خداوند و دینداری یک خاصیتی دارد که راه برونرفت از مشکلات را برای مؤمنین فراهم میکند، فرق مؤمن با کافر این است که مؤمن در اوج مصیبتها و مشکلات یک آرامش باطنی دارد و بالاخره به نجات میرسد ولی کافر اینطور نیست، کافر هیچوقت در مشکلات آرامش ندارد و راه برونرفت ندارد و پشتسر هر مصیبتی مصیبت بدتری بر سر او خواهد آمد خصوصاً بعد از مرگ. اگر شما خیال کردید حالا که مؤمن شدم باید همه مشکلات من حل بشود، اشتباه میکنید و باید این را از سر خود بیرون کنید، راه خداوند راه مشکلات است ولی مشکلاتی که قابل حل است. این را به شما عرض کنم که پیامبران و اولیاء خدا در دنیا بیشتر از همه آزار و اذیت دیدند ولی مشکلات برای آنها قابل حلتر و قابل تحملتر از همه بود. این خصوصیت ایمان و خصوصیت دین است. راه سیروسلوک راه وصل شدن به خدا است و فرد باید بداند که در نهایت مشکلات حل میشود، البته یک قاعدهای دارد به نام قاعده تیسیر که موضوع بسیار عجیبی است و انشاءالله بعداً در یک فرصتی درباره آن خواهم گفت.
خداوندا به حق محمّد و آل محمّد و به حق اولیاء ما، به ما توفیق مؤمن شدن، سیروسلوک در راه خودت و خدمت و تحقق اهداف الهی امام زمان(ع) را عنایت بفرما.