در قرآن هم از لذت و هم از سعادت صحبت شده است، اما این که قرآن از لذت و سعادت چه تعریفی دارد بحث مهمی است. اگر هر فردی در طول زندگی خود روی لذت های مختلفی که چشیده است، بررسی کند متوجه میشود که لذتها فرق کرده است. لذت ها براساس ماده خارجی و ابزار لذت برنده متفاوت میشوند؛ مانند لذت شنوایی، بینایی، لامسه، چشایی و … هم خودشان با هم فرق دارند و هم در دوران مختلف (کودکی، جوانی و پیری) با هم تفاوت دارند.
یک حس لذت برنده وجود دارد که به غیر از آن شی خارجی است و آن حقیقت روح است که خود ثابت است اما سایر عوامل تغییر میکنند؛ بنابراین همین دنیا به انسانها میگوید به این لذتها دل خوش نکنید زیرا هر آنچه که به انسان لذت میدهد و حواسی که لذت میبرند، در حال تغییر هستند. گاهی مواقع اتفاق میافتد که فردی مریض میشود و همان چیزی که در سلامت دوست داشت، دیگر دوست ندارد و مزاجش آن را نمیپذیرد؛ بنابراین هم شی خارجی و هم حواس لذت برنده تغییر میکنند اما انسان باید به دنبال آن چیزی باشد که ثابت، دائمی و ابدی باشد.
لذتی که بعد از آن درد باشد، فایدهای ندارد. «شب شراب نیارزد به بامداد خمار» لذا انسان باید به دنبال لذتهایی باشد که او را به لذتهای بالاتر و ابدی برساند یا او را از یک درد بزرگتر نجات دهد. لذتی که انسان را از یک لذت بزرگتر محروم میکند، لذت نیست. پس انسان باید به دنبال آن باشد که این لذت زودگذر و موقت او را از لذت بالاتر باز ندارد.
خداوند در قرآن نیز حادثهای را روایت میکند که این مسئله را تایید میکند. در ابتدای خلقت انسان آنگاه که شیطان در بهشت نزد او آمد، به او گفت:
﴿…هل أدلک على شجره الخلد وملک لا یبلى﴾[۱]
«… ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانگی و ملکی که زایل نمیشود، راه نمایم؟»
شیطان دقیقا روی آن نیاز فطری و ذاتی انسان دست گذاشت. ذات و فطرت انسان به دنبال لذتهای موقت و زودگذر نیست. درواقع در این حادثه خدا دارد ذات و حقیقت انسان را به او معرفی میکند. انسان خود نمیداند که ذاتش به دنبال چیست لذا به دنبال لذتهای موقت میرود و گمان میکند همان را میخواسته است پس خداوند اینگونه به او آموزش میدهد تا آگاه شود.
همه انسانها در بند لذتهایی هستند که به آنها تحمیل شده است، لذتهایی که ماده، جسم و حواسش به او تحمیل کردهاند. در همه افراد اگر بررسی و ریشهیابی شود، همین نتیجه حاصل میشود که همه به دنبال پول، امکانات و رفاه و همین لذتهای لحظهای و زودگذر هستند. همین که انسان در وجود خود دقت کند به این مسئله پی میبرد و نیازی نیست که به تحلیل روانشناسی دیگران بپردازد. لذتی که زندگی به انسان نشان میدهد دائما در حال تغییر است.
تمام عالم به دنبال لذت و سعادت هستند اما هر کس لذت خود را در یک چیز میبیند. آنگاه که انسان به عقل و تفکر میرسد، بررسی میکند تا سعادتی را که به دنبال آن است به هر لحاظ (کمیت، کیفیت و مدت) در بالاترین جایگاه قرار داشته باشد. اگر به فردی گفته شود در صورتی که تنها یک شب سختی بکشد تا یک عمر در آرامش باشد، یقیناً او این سختی را به جان میخرد، در حالی که اگر به او گفته شود همین امشب را لذت ببر اما یک عمر درگیر مشکلات باش، هیچگاه نمیپذیرد. انسان باید سعادت را در ابدیت، پادشاهی و لحظه به لحظه نو شدن جست و جو کند زیرا اینها از صفات الهی است که در ذات انسان نهانیده شده است.
بررسی این موضوع که لذتها و سعادتها کدام بر دیگری ارجح هستند، کار عقل است؛ بنابراین تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان عاقلانه به دنبال سعادت، لذت و کمال است. اگر بتوان اثبات نمود که دستیابی به سعادت ابدی یا سعادت طولانی (حداکثری) امکان پذیر است باید به نحوی برنامه ریزی کرد تا به آن سعادت ابدی دست یافت؛ بنابراین باید برای کسب سعادت در همین دنیا برنامه ریزی نمود.
در این مدت انسان در دنیا هر مصیبتی بکشد، برای آن سعادت ابدی میارزد. به عنوان مثال اگر فردی یک شب تا صبح برای امتحان روز بعد سختی بکشد و با هزار مشکل خود را بیدار نگه دارد میارزد که امتحان را به خوبی پشت سر بگذارد و بعدها بتواند مدرک بگیرد و یک عمر با مدرکش بهترین زندگی را داشته باشد…
بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده، به دنبال سعادت و کمال و لذت حداکثری بودن هدف سیروسلوک صحیح است. این راه باید براساس عقل، علم و آگاهی باشد یعنی باید بتوان اثبات کرد که از لحاظ عقلی، علمی و منطقی این روش زندگی، بهترین روش است. آنگاست که سالک وارد مسیر شده و حرکت میکند.
اگر سالک در تمامی لذت هایی که متصور است جستجو کند، متوجه خواهد شد که بالاترین لذت را آرامش میداند و سایر لذتها را به منظور رسیدن به آرامش بیشتر انتخاب میکند. به همین منظور عرفان مقربین هدف اصلی هر انسانی را رسیدن به بیشترین آرامش میداند و مسیر رسیدن به بیشترین آرامش را با یقین نامگذاری میکند.
یکی از سوالاتی که در این مبحث بسیار پرسیده میشود این است که اگر سالک عرفان مقربین به دنبال لذت است، چرا بزرگان به دنبال لذت نبودند و ترک لذت میکردند و میگفتند ما به دنبال خدا هستیم؟ در پاسخ به این سوال باید گفت همان جست و جوی خدا و مناجات با خدا لذت است اما علما بزرگ به لذت حقیقی رسیده بودند. هر کدام از لایههای وجودی از جمله جسم او شامل زبان، چشم، گوش و … وسیلهای برای لذت روح است. آنگاه که انسان از جسم بگذرد و به نفس برسد، نفس لذت خاص خود را دارد. از نفس که بگذرد و به روح برسد، روح نیز لذت خاص خود را دارد. به همین ترتیب لایههای درونی انسان به لذتهای ابدی و بالاتر میرسد.
سالک بداند لذت برنده حقیقی خداست و انسان لذت برنده نیست زیرا وجود حقیقی اوست. ملاصدرا لذت را ناشی از وجود میداند و معتقد است لذت مساوی با وجود است لذا هر چه وجود قویتر باشد، لذتش نیز بیشتر است. هر موجودی وجودش کاملتر باشد، لذتش کاملتر است. ازآنجائیکه خداوند وجود مطلق است و کاملترین نوع وجود است، او بیشترین لذت را میبرد و لذت برنده حقیقی است. لذت انسان زمانی است که لذت خدا را احساس و درک میکند. پس انسان در این دنیا لذت خدا را احساس میکند اما گیج است و نمیفهمد اما عرفا و اولیایی که به درجات بالا میرسند متوجه این حقیقت میشوند. آنها درک میکنند که لذت برنده حقیقی خداست و انسان با لذت اوست که به لذت ابدی خواهد رسید و راهی جز این ندارد.
[۱] آیه ۱۲۰، سوره طه.