هر بحثی از آن نظر که هست اگر مورد بررسی قرار گیرد به آن روانشناسی می گویند.
و اگر از آن نظر که باید باشد به آن اخلاق گفته می شود.
این اخلاقی که ضمانت اجرایی دنیوی دارد که به آن حقوق می گویند و وقتی ضمانت اجرایی آن دنیوی و اخروی است شامل علم فقه می شود.
بنابراین موضوع علم فقه اینگونه تعریف می شود:
فعل مکلف است از آنجهت که باید باشد و شارع مقدس برای آن حکم صادر نموده است که یا مجتهد به قطع میرسد و یا منجَز می شود و معذَر.
به این معنا که اگر به یقین و قطع رسید که حکم آن مشخص است و اگربه قطع تعبدی رسید و حکمش قریب به قطع بود شارع مقدس به تلاش او جزا داده و در پیشگاه الهی عذر رفع تکلیف را دارد.
نقش علم اصول در مسائل فقهی:
علم اصول وسیله مسئله فقهی است.
و در قضایا و ماده، که آن قضیه را از چرا و به چه دلیل، می توان فهمید.
مانند اینکه نماز واجب است.
چرا و به چه دلیل ؟
چون خداوند گفته است.
در کجا گفته شده؟
در قرآن.
و چون قرآن حجیت دارد این می شود مسئله فقهی.
چراها را علم اصول جواب می دهد. چراها مواد اصول فقه هستند.
همه مواد پشتوانه ایی دارند که به آن مبانی می گویند و به مبانی فقه هم اصول می گویند.
مواد مبانی منبع
که منبع تعیین می کند جایگاه هر چیزی کجاست.
حقیقت الهی و حکم چیست؟
آنقدر چراها را ادامه می دهیم تا جاییکه برسیم به حکم خدا و حجت و یا به آن خیلی نزدیک شویم از طریق عقل ونقل.
نقل را از کتاب و سنت و اجماع بدست می آوریم.
کتاب خدا که قرآن است و سنت: که قول و فعل و تقریر معصوم میباشد. نقل معصوم آن چیزی است که معصوم گفته و یا نوشته اند. فعل معصوم این است که عملی را معصوم انجام داده اند که آن برای ما حجت است و تقریر هم یعنی قول و یا عملی در حضور معصوم گفته و یا انجام شده و معصوم چیزی نگفته و آنرا تایید نموده اند که آنهم برای ما حجت است.
پس از طریق کتاب و سنت می توان دلایل نقلی را اثبات کرد و به حجیت رسید.