۱۴۰۲/۶/۱۴
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:
- مقدمه
- چگونگی تشخیص هدف خلقت
- انسان باید به دنبال کشف استعدادهای خویش باشد
- راهکارهای شکوفایی استعدادها
- چگونگی قرار گرفتن در هدف خلقت
- چرا جنایتکاران که در دنیا در رفاه کامل هستند، باز جنایت میکنند؟
- یکی از شرایط عضو وابسته شدن مصاحبه با علما است
- سوالاتی که در یکی از مصاحبهها مطرح شد!
- تعریف اربعین
- رمز و رموز عدد چهل
- چهل مساوی با نتیجهگیری (رسیدن به کمال)
مقدمه
چند سوال مطرح شده است که بنده سوالها را پاسخ میدهم و یک صحبتی هم در مورد اربعین انجام میدهیم.
چگونگی تشخیص هدف خلقت
سوال: با عرض سلام از آنجایی که هر انسانی برای تحقق هدفی آفریده شده است ما آن هدف را چگونه شناسایی کنیم و یقین پیدا کنیم که درست هدف خلقت خودمان را تشخیص دادهایم؟
خب این سوال خیلی مهمی است و ما باید بدانیم که برای چه خلق شدهایم هر شخصی که در این دنیا آمده است برای یک هدفی آمده است و برای اینکه اینجا یک کاری انجام دهد. حالا یک شخصی آمده است دین خدا را ابلاغ کند و بشود پیامبر و یک شخصی هم آمده است که در راه خدا جهاد کند و شخص دیگری آمده است که در راه خدا مانع ایجاد کند و خودش جهنمی شود، این هم هست! به قول خانم پروین اعتصامی؛ *قطرهای که از جویباری میرود از پی انجام کاری میرود* همه چیز در جهان حتی برگ درخت که میافتد در نظر خداوند اینها حساب و کتابی دارد. خب ما باید از کجا بفهمیم که برای چه حساب و کتابی آمدهایم؟! خداوند همه را برای یک کار خیر و یک هدف مقدس خلق میکند منتها شیطان و هوای نفس باعث میشود که ما آن هدف را گم کنیم. خب کسانی که هدف را گم میکنند چند گروه هستند که وارد آن بحثها نمیشویم فقط میخواهیم بدانیم که ما چگونه میتوانیم بفهمیم که در مسیر خدا هستیم و برای آن هدف کار میکنیم!
انسان باید به دنبال کشف استعدادهای خویش باشد
راهش این است که ما باید برویم به دنبال اینکه استعدادهای خودمان را بشناسیم، خداوند هر استعدادی که به ما داده است آن استعداد برای آن است که در آن هدف خدمت به خداوند کنیم. یکی در ادبیات استعداد دارد، یکی در ریاضی استعداد دارد، یکی در شیمی استعداد دارد، یک شخصی در تربیت استعداد دارد هر شخصی یک استعدادی دارد اگر آن استعدادی که خداوند به او داده است آن را در راه خدا خرج کند به هدف آفرینش رسیده است. منتها اینکه استعداد ما چی است این یک مقدار سخت است که ما بفهمیم که خداوند چه استعدادی به ما داده است.
راهکارهای شکوفایی استعدادها
برای اینکه این استعداد را پیدا کنیم بهترین راه این است که برویم به دنبال استاد و اساتید معنوی، باید برویم به دنبال اساتید اخلاق و همین راهی که ما در کانون علم و دین داریم پرورش میدهیم و آموزش میدهیم و شما میآیید و مرتب این را ذکر میکنید این است که هر شخصی که میخواهد به سعادت ابدی وصل شود باید بگردد به دنبال علمای ربانی، به دنبال اولیای الهی. اگر شخصی بگردد به دنبال اولیای الهی و یک ولی از اولیا را پیدا کند و زیر نظر او خدمت کند به مرور زمان استعداد او شکوفا میشود و در آن مسیری که خداوند راضی است قرار میگیرد. یعنی بهترین راه و راحتترین راه همین است. راه دیگرش این است که برویم روانشناسی بخوانیم و خودمان را امتحان کنیم در رشتههای مختلف در جایگاههای مختلف تا بتوانیم بفهمیم که در چه زمینهای استعداد داریم و باز باید آن استعداد را ببریم در راه خدا و باز هم زیر نظر اولیای خدا قرار بگیریم.
چگونگی قرار گرفتن در هدف خلقت
بنابراین بهترین راه برای اینکه انسان اگر میخواهد در آن هدف خلقت خودش قرار بگیرد و موفق شود همان چیزی که به آن میگوید *صراط مستقیم* صراط مستقیم یعنی کسانی که در آن مسیری که باید زندگی کنند و به آن هدف متعالی و ابدیت و سعادت بعد از مرگ و به دنیای سعادت اخروی برسند، سعادت ابدی را در راهی پیدا میکنید که بگردید اولیای الهی را پیدا کنید چون این دنیا اصلاً سعادتی ندارد هیچکس در این دنیا اولاً خوشبخت نیست هیچکس… شما بعضیها را میبینید که شاد هستند، خوشحال هستند و چند وقتی هم امکانات مادی دارند خیال میکنید که آنها سعادت دارند در صورتی که این گمراهی است، این کمبود فکر است، این کمبود فهم است. انسان نباید با این چیزها خیال کند کسی خوشبخت است. خوشبخت کسی است که آخرت و عاقبت خودش را اصلاح کند و الا این دنیا به حدی زودگذر است که اصلاً ارزش این را ندارد که حتی انسان بخواهد سنگی را روی هم قرار دهد.
چرا جنایتکاران که در دنیا در رفاه کامل هستند، باز جنایت میکنند؟
بنابراین سعادت حقیقی در آن دنیا است، در آن عالم است در اینجا هیچکس هیچکس سعادتمند نیست هر کسی را ببینید یک مشکلاتی دارد یک مصیبتهایی دارد مشکلات جسمی دارد، بیماری دارد، حساسیتهایی دارد و … همه یک مشکلاتی دارند بهترین مثال را من همیشه میگویم آن رئیس جمهور احمق آمریکا آقای ترامپ میدانید که این آدم خیلی ثروتمند است برجهای بسیاری دارد و ثروتهای خیلی بسیاری دارد خب این شخص وقتی که دستور بمباران میدهد و زنها و بچهها را میکشد خب این چه چیزی میخواهد! تو که همه چیز داری بهترین میوهها، بهترین غذاها، بهترین تفریقحات دنیا، بهترین ماشینها در اختیار تو است چه چیزی دیگر میخواهی که دستور میدهی بمباران کنند و زن و فرزند بیگناه را به کشتن میدهی، هزاران نفر را به کشتن میدهی این به این خاطر است که این شخص آرامش ندارد و درونش داغون است نمیتواند آرامش را به دست بیاورد.
بنابراین شما ببینید در این دنیا درس بگیرید که هیچ شخصی آرامش پیدا نمیکند تمام این جنایتکارهای دنیا از نظر دنیایی در رفاه خوبی هستند ولی چرا جنایت کار میشوند؟! چون آن آرامش، آن حقیقت و آن سعادت را در مادیات پیدا نکردند و دچار عصبانیت و ناراحتی و خشم هستند. بعنوان مثال؛ خود شما خیلی خشمگین و عصبانی شوید و دیگر نتوانید خودتان را کنترل کنید مثلا به شخصی که شما را اذیت کرده است فحش میدهید دو تا فحش میدهید بیشتر از این نمیکنید که اما وقتی که او به آنجا رسیده است که میکشد و جنایت میکند معلوم است که این اصلاً خشم و عصبانیتش اصلاً قابل تحمل نیست.
بنابراین دنیا هیچ شخصی را سعادتمند نکرده است. سعادت ابدی را در راهی پیدا میکنید که بگردید اولیای الهی را پیدا کنید و زیر نظر آنها خدمت کنید این پاسخ سوالی که دوست عزیز پرسیده بود.
یکی از شرایط عضو وابسته شدن مصاحبه با علما است
یکی از دوستان در برنامه مصاحبهای که داشته است چون شما یک برنامهای دارید به عنوان مصاحبه که باید بروید با علما و صاحب نظران و افراد تحصیل کرده در مورد این روش سیروسلوکی که اینجا دارید با آنها بحث کنید، صحبت کنید و نظرات آنها را بپرسید که خودتان هم پخته شوید و علم و آگاهی شما تبدیل به یقین شود این یک روشی است که دوستان ما در بخش تربیتی میگویند که هر شخصی که میخواهد عضو وابسته شود باید ۳ یا ۴ مصاحبه با چند نفر صاحب نظر داشته باشد و نظرات آنها را بپرسد و جنبه تربیتی خوبی هم دارد یکی از دوستان رفته با یکی از علما با یک روحانی صحبت کرده است و آن روحانی از ایشان سوالاتی پرسیده است که ایشان نتوانسته است پاسخ دهد و آوردهاند که من امروز پاسخ دهم بنده امروز سوالات را مطرح میکنم و هفته آینده پاسخ میدهم چون دوستی که این سوالها را داده است خودش این هفته اینجا نیست من سوالات را این هفته عنوان میکنم و پاسخش را هفته بعد میگویم و شما هم فکر کنید و پاسخش را پیدا کنید.
سوالاتی که در یکی از مصاحبهها مطرح شد!
سوال اول؛ این بوده است که استاد علوی اجازه تربیت از چه شخصی دارد؟ پیر عرفانی ایشان کیست؟ (شخصی که سوالات را پرسیده است خانم است) آن روحانی گفته است که جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است پس چه نیازی به سیر و سلوک است؟! پاسخ این هم من و شما باید بدهیم.
سوال دوم؛ حضرت آقا خودشان شاگرد در زمینه سیر و سلوک ندارند و به هیچکس هم اجازه ندادهاند.
سوال سوم؛ چلههای عمومی برای خیلی از افراد سنگین است و خطر معنوی برای آنها دارد چه رسد به چلههای خصوصی (بنابراین ایشان گفته است که چله کار درستی نیست و خطرناک است و خطر معنوی دارد و سنگین است و نباید این کار را انجام داد).
سوال چهارم؛ استاد علوی از کجا به افراد اشراف دارد که چله میدهد! (ایشان در ذهنش این است که هر شخصی که میخواهد به یک نفر چله دهد باید آن شخص را بشناسد تا به او چله دهد).
سوال پنجم؛ اساتید عرفان خودشان شاگردانشان را انتخاب میکنند نه شاگردان استاد را! (در صورتی که ما داریم به شما میگوییم بروید بگردید به دنبال استاد، ایشان میگوید که برعکس است).
سوال ششم؛ نظر امام و حضرت آقا در مورد فراگیری فلسفه (که البته بنده متوجه نشدم که این سوال را برای چه پرسیده است، مگر ما اینجا فلسفه تدریس میکنیم! ظاهرا منظورشان این بوده است که فلسفه نباید آموزش داده شود به افراد مبتدی) نظر حضرت آقا و امام… این سوالم شما باید تحقیق کنید و پاسخش را بیاورید.
سوال هفتم؛ این اشتباه است که ما خود نمیتوانیم به امام زمان متصل شویم و باید به اساتید وصل شویم. ایشان میگوید که ما خودمان میتوان به امام زمان وصل شویم و نیازی به اساتید نداریم.
تقریبا هفت سوال پرسیده است که این دوست ما یا نتوانسته است پاسخ دهد یا اینکه خواسته است پاسخش را ما دهیم. شما هم روی این سوالها فکر کنید و هفته آینده که بنده پاسخ دادم ببینیم که جواب سوالهای بنده و شما چقدر به هم نزدیک است.
تعریف اربعین
و اما در مورد اربعین یک آقایی از همین آقایونی که این سوالات را گفته است، امام جمعه هم بوده است سالیان سال امام جمعه بوده است رفت بالای منبر بنده آنجا بودم و مورد اربعین صحبت کرد و گفت که من نمیدانم کلمه اربعین چیست کاش یک شخصی باشد که برای من توضیح دهد که این اربعین چیست؟! من نفهمیدم که چه خصوصیاتی در این اربعین وجود دارد!. بنده آنجا بودم ولی خب خجالت کشیدم بگویم که آقا بیا از بنده بپرس و بنده میدانم… حالا برای شما توضیح میدهم؛ البته اربعین اسرار بسیار زیادی دارد و همه آن را نمیدانم آنچه را که میدانم برای شما میگویم. اربعین یعنی چهلم. میدانید که هیچ امامی اربعین ندارد جز امام حسین علیه السلام و اربعین در قرآن شریف چندین بار آمده است مثلاً در مورد اینکه حضرت موسی علیه السلام به کوه تور رفت و در آنجا سی روز ماند و بعد ده روز دیگر اضافه شد و خداوند این را در چهل روز تمام کرد، عدد چهل در اینجا خودش را نشان میدهد. بنیاسرائیل به علت سرپیچی از دستور حضرت موسی چهل سال در بیابانها سرگردان بودند تا بعد از آن توانستند به سرزمین کنعان وارد شوند. حضرت موسی به آنها وعده داده بود که اگر شما بندههای خوبی باشید به عرض مقدس خواهید رسید؛ عرض مقدس یعنی همان اورشلیم، یعنی بیتالمقدس، یعنی دارالسلام یعنی شهر خدا، به آنجا وارد خواهید شد که متأسفانه بنیاسرائیل موفق نشدند اطاعت کنند، بندههای خوبی نبودند و چهل سال سرگردان بودند در بیابان.
چرا چهل سال! فلسفه آن چیست؟ چرا چهل سال خداوند میفرماید که طینت آدم را من سرشتم
دوش دیدم که ملائک درب میخانه زدند گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند[۱]
این گل آدم “خَمَّرْتُ طِینَهَ آدَمَ بِیَدِی أَرْبَعِینَ صَبَاحاً. عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه” که در روایت است این هم باز مثلاً چهل است. چهل باز انسان کامل، انسانی که به کمال میرسد میگوید «حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً.»[۲] وقتی به سن چهل سالگی رسید حقایق عالم را کشف کرد. خب این چهل چه چیزی است و چه خصوصیتی دارد و اینکه شما چله میگیرید و الان هم کسانی که چله حزن و چله حسینی را گرفتند فردا چله آنها تمام میشود و این چلهها که ما میدهیم چه چیزی است؟ چرا چهل میدهیم و چرا چله میدهیم و اینها؟ خب این بنده خدا نمیداند اصلا چله چیست و یک چیزی شنیده است و گفته است چرا؟ حالا من چله را به شما میگویم.
رمز و رموز عدد چهل
خود عدد چهل یک رمز و رموزی دارد هم عدد ده رمز و رموز دارد هم عدد چهار، که ده ضربدر چهار بشود میشود چهل. این چهار یک سری دارد و آن ده هم یک سری دارد. من وارد آن مباحث نمیشوم آنها خیلی بحث علمالاعداد است، یک مقدار پیچیده است یعنی من اگر بگویم شما میگویید ما هیچ چیزی نفهمیدیم چون یک علوم دیگری را باید بدانید و اصطلاحات دیگر را باید بدانید آنها را که یاد گرفتید بعد من در مورد اعداد باید صحبت کنم که علمالاعداد خود آن یکی از علوم غریبه است. پس من وارد آنها نمیشوم فقط آن چیزی که به درد شما میخورد را بگویم که چهل عدد کمال است یعنی در چهل هر حرکتی به نتیجه میرسد و به کمال خود میرسد، هر چیزی در عدد چهل به کمال خود میرسد. عدد ده عدد تمام است و عدد چهل عدد کمال است، لذا وقتی سی روز حضرت موسی در کوه طور بود به کمال نرسیده بود و ده روز دیگر که عدد تمام است باید اضافه میشد تا این به کمال میرسید و اینطوری شد و بعد از چهل روز به آن مقام رسید که الواح را گرفت تورات را گرفت و برگشت به آن مقام رسید که وقتی حضرت موسی از کوه طور پایین میآمد دیدند از پشت سر او دوتا نور دارد به آسمان میرود و متأسفانه در ترجمههای عبری بد ترجمه کردند و خیال کردند این دوتا نور یعنی کلمهای که در زبان عبری است این را به شاخ نگاه کردند، لذا آن لئوناردو داوینچی آن نقاش معروف ایتالیایی وقتی عکس حضرت موسی را کشیده است و مجسمه آن را هم ساختهاند دوتا شاخ برای آن گذاشتهاند خیال کردند این دوتا شاخ بوده است در صورتیکه دوتا نور بوده است که از دو طرف حضرت موسی به آسمان میرفته است و آن نور حضرت موسی را گرفته بوده است، چرا؟ چون بعد از چهل روز به لقاء خداوند رسید و موفق شد.
چهل مساوی با نتیجهگیری)رسیدن به کمال)
عدد چهل، عدد کمال است. شما بعد از هر چهل به یک ملاقاتی میرسید، این عدد چهل، عدد کمال و عدد نتیجه گیری است، بعد از چهل انسانها به نتیجه میرسند. اگر شما چهل روز، خیلی ساده آن این است چهل روز شما بتوانید یک اخلاق بد را ترک کنید این نشاندهنده این است که آن اخلاق بد جزء ذاتیات شما نشده است، چون بعضی از اخلاقها میچسبد به انسان ملکه میشود و وقتی ملکه بشود دیگر به سادگی نمیشود از آن دست برداشت. اخلاقهای بد، هر کاری میکند طرف این اخلاق بد را بگذارد کنار نمیتواند. یا یک اخلاق خوب است که انسان دارد انجام میدهد و دیگران میخواهند این کار را کنند سخت است ولی او به راحتی انجام میدهد، چرا؟ چون این عدد در وجود او متمرکز شده است، در وجود او تثبیت شده است. هر اخلاقی در وجود ما تثبیت بشود چه اخلاق خوب چه اخلاق بد، کندن این و جدا شدن از این خیلی سخت است اما اگر شما چهل روز بتوانید یک اخلاق بد را ترک کنید معلوم است آن اخلاق هنوز تثبیت نشده است و اگر چهل روز بتوانید یک اخلاق خوب را انجام بدهید آن اخلاق خوب در شما چه میشود؟ تثبیت میشود. این یکی از خصوصیات چهل است و هر کسی میتواند چله بگیرد برعکس این است که این آقا خیال کردند چله نمیدانم چه چیزی است؟ نه، مثلاً شما میتوانید چهل روز نماز غفیله بخوانید این یک چله است اثر دارد. شما میتوانید چهل روز مثلاً فرض بفرمایید که اصلاً نمازهای غفیله خود را بخوانید، میتوانید چهل روز مثلاً نماز صبح خود را در مسجد بخوانید، چهل هیچ کاری نیست! هرکاری، هر کار خوبی را شما چهل روز میتوانید انجام دهید مثلا سعی کنید غیبت نکنید نه اینکه غیبت نکنید، نه! سعی کنید که غیبت نکنید، چهل روز سعی کنید که دروغ نگویید، چهل روز سعی کنید شوخیهای بیارزش نکنید، اینها چلههایی است که انسان میتواند بگیرد و تربیت میشود و روی نفس او اثر میگذارد. اینها خیال میکنند چله که ما میدهیم مثلاً میگوییم چهل روز برو بنشین روی میخ مثل این مرتاضها، یا چهل روز غذا نخور، چهل روز برو بنشین یکجا مثلاً فرض بفرمایید که همینطوری تکان هم نخور، یا چهل روز فقط قرآن بخوان فقط قرآن بخوان… یا فقط ذکر بگو… نه! این چلهها اینطوری نیست، چله یعنی چهل روز شما کوچکترین کاری را میتوانید انجام بدهید با همین مثالهایی که زدم و اینها تربیت میکند نفس شما را، به مرور عادت میکنید. این چلههایی هم که ما میدهیم تا سه چهارسال اول تمرین است اصلاً آن چلهای که ایشان خیال میکند نیست این چلههایی که ما اسم آنرا میگذاریم چله حزن، ما در سال شش تا چله داریم اینها همه هم حساب شده است، اعداد آن همه حساب شده است. هفت سال کسی چله بگیرد شش هفت تا میشود چهل و دوتا، یعنی چهلتا چله میگیرد. کسی که چهلتا چله بگیرد پیر ما استاد ما میفرمود فرشته میشود، تبدیل به یک فرشته میشود اصلاً نورانی میشود. چهلتا چله بگیرد یعنی چهلتا چله هر سالی ششتا چله، هفت سال کسی در سیروسلوک درست و حسابی باشد و انجام بدهد نورانی میشود و تبدیل به یک موجود معنوی میشود. خب اینها، این چلههایی که الان ما داریم میگوییم، این چلهها با این چلههایی که ما میدهیم، چلههای عمومی که ما به شما میدهیم فرق میکند، این چلههایی که شما میآیید مثلاً کسی که اولین بار است که میخواهد وارد چله شود ما به او چله ذکر یا الله میدهیم. خیلی ساده است، روزی هزاربار بگوید یا الله، نه آسمان به زمین میآید، نه زمین به آسمان میرود، نه این زندگی او فلج میشود نه دیوانه میشود، هیچ کار سختی هم نیست کار سادهای هم است و دوستانی که این چله را گرفتند تجربه کردند میفهمند که چهقدر آثار خوبی دارد برای آنها، چلههای ساده ما را تربیت میکند، آموزش میدهد.
خب چهل عدد نتیجهگیری است هر کسی چهل روز بتواند یک عملی را انحام بدهد یک ذکری را بگوید نتیجه میگیرد و چرا فقط برای امامحسین(ع) اربعین گرفته میشود؟ چون اربعین شما الان دارید میبینید اربعین روز و زمان نتیجه گرفتن قیام اباعبدالله الحسین(ع) است. ائمه ما علیهمالسلام طوری برنامهریزی کردند که این راهپیمایی اربعین در آخرالزمان خود آن قیام برای گرفتن انتقام خون اباعبدالله است. قیام برای اعتراض به شهادت اباعبدالله است، قیام برای گرفتن انتقام خون اباعبدالله است و این است که شما میبینید هر سالی که میگذرد این راهپیمائی اربعین چه میشود؟ بیشتر میشود. حالا بعضی از این سایتها من دیدم از همین سایتهای داخلی شیطنت میکنند برمیدارند مینویسند که آقا این چنین اربعین که شما میگویید بزرگترین راهپیمایی تاریخ است، نمیدانم میلیونها میروند این چنین راهپیمای نبوده است نه اینطوری نیست. در هندوستان یک مراسمی دارند هفتاد میلیون نفر جمع میشوند آنجا هندوها، آن خیلی از اربعین هم بالاتر است. بوداییها در سال یک جایی هستند جمع میشوند آنجا مثلاً فرض بفرمایید دهها میلیون نفر، سی میلیون نفر، چهل میلیون نفر جمع میشوند آنجا و آن از اربعین هم مهمتر است، اینها شیطنت است اینها عرض میشود خباثتی است که در دل اینها وجود دارد و اینها میخواهند آن اربعین اباعبدالله را بیاورند پایین! اولاً آنها من میدانم آنها چه چیزی است. آن جشنهای هندوها را می دانم هیچ کدام راهپیمایی نیست. اینها مثلاً سه سال یک مرتبه جمع میشوند، هر سه سال یک مرتبه چهار سالی یک مرتبه جمع میشوند کنار رود گنگ، رود گنگ از رودهای مقدس هندوها است. هر کسی از هر جا میرسد آنجا، اینها راهپیمایی ندارند جمع میشوند آنجا، بله هفتاد میلیون هشتاد میلیون گاهی موقعها صد میلیون از اینها جمع میشوند آنجا میروند در آن رودخانه خود را شستوشو میکنند و یک مراسمی مثل حج ما است یعنی یک محلی است جمع میشوند آنجا، بوداییها هم همینطور، اینکه راهپیمایی داشته باشند و این راهپیمایی اینطوری باشد که مثلاً فرض بفرمایید از بصره در آن آفتاب گرم، پانصد کیلومتر راه بروند این چنین چیزی ندارند، هیچ جا نیست و تا آنجا که ما اطلاع داریم هیچجا به این عظمت نیست، اگر هم باشد مثلاً در ایتالیا هم یک راهپیمایی دارند، در اسپانیا هم یک راهپیمایی دارند، راهپیماییهای آنها اینطوری نیست، جمع میشوند یک محلی و آنجا یک برنامههایی دارند. اینکه راهپیمایی کنند مثل کربلا مثل اربعین اصلاً این حالت را ندارد و بعد سرود بخوانند، شعار بدهند، به سر و سینه بزنند، این راهپیمایی ائمه ما علیهمالسلام گفتند، گفتند پیاده روی و پیاده رفتن اصلاً خود این به قول طلبهها به قول اهل علم موضوعیت دارد یعنی این راهپیمایی مثل زیارت است، حتی چه بسا روز اربعین این راهپیمایی از خود زیارت هم ثواب آن بیشتر باشد، شاید از خود آن زیارت این راهپیمایی ثواب آن بیشتر باشد، چرا؟ چون این راهپیماییها همینطوری هر سال دارد بیشتر میشود بیشتر میشود تا روزی که انتقام خون اباعبدالله گرفته بشود. این خیلی فرق میکند با اینکه یک عده جمع بشوند یکجا. خب هر مذهبی یک عده جمع میشوند یکجا، جمع میشوند یکجا غیر از راهپیمایی است. ما هم داریم مکه، مکه میلیونها نفر جمع میشوند آنجا ایام حج طواف میکنند مراسم دارند، راهپیمایی هم دارند بین صفا و مروه یک راهپیمایی آنجا هم است اما آن کجا و این کجا!؟ این یک بحث دیگری است، این یک برنامهای است که هزار و چهارصد سال ائمه ما علیهمالسلام آنها زمینهسازی کردند برای اینکه این تا آخر تاریخ ادامه داشته باشد و هیچکس، هیچ یعنی هیچ، هیچ قلدری، هیچ طاغوتی هیچ خلیفهای هیچ ظالمی هیچ جباری هیچکس نتوانسته است در طول تاریخ این را تعطیل کند. افرادی مثل صدام و مثل متوکل، متوکل در اوایل و صدام هم در این اواخر خیلی سعی کردند که این شعله را خاموش کنند این راه را بگیرند ولی نشد چه شد؟ رضاخان هم همین کار را کرد، آتاترک هم همین کار را کرد، صدام هم همین کار را کرد اینها آمدند جلوی آن را گرفتند، برخورد کردند، شکنجه کردند، مجازات کردند، مبارزه کردند، یک چند صباحی جلوی آن را گرفتند ولی تمام نشد وقتی شروع شد باعظمتتر بود، یعنی راهپیمایی الان خیلی عظمت آن بیشتر از راهپیمایی است که قبل از رضاخان و آتاترک و صدام و اینها بود و قبل از آنها بود. خیلی از آنها بالاتر رفته است، هیچکس نتوانست جلوی آن را بگیرد و این روزبهروز بیشتر خواهد شد، در روایات هم آمده است حتی در کتابهای مقدس ادیان قبل هم آمده است که در آخرالزمان کسانی پیدا میشوند که اینها برای حکومت خداوند برای حاکمیت الله به سروسینه میزنند و حرکت میکنند، این سینه زدن اینها همه حساب دارد، در کتابهای مقدس نوشته شده است نه حالابگوییم برای اسلام است نه برای هزاران سال پیش اینها را دیدند، بزرگان دیدند، پیامبران دیدند، عرفا دیدند، اهل کشف الشهود دیدند و این مسئله اینچنینی است که اربعین فقط امامحسین(ع) دارد و این اربعین خود آن یادتان باشد موضوعیت دارد.
یکی از مراجع در گذشته در بحث خود گفته است که مستحبات خود آن موضوعیت ندارد. مستحبات را خدا مثل اینکه مثلاً وسیله را قرار میگذاشت که شما به واجبات برسید، مثال هم زده است مثل مثلاً راهپیمایی اربعین برای این است که شما به زیارت بروید. گفتند راهپیمایی اربعین ثواب دارد برای اینکه شما به زیارت بروید و بروید مثلاً زیارت کنید. در صورتیکه اشتباه کرده است ایشان، بله مثلاً راهپیماییها برای پیاده رفتن برای زیارت ثواب دارد، برای همه راهپیماییها پیاده روی برای زیارت همه ائمه، برای امام رضا، برای امیرالمؤمنین، برای کاظمین، برای سامرا، برای مشهد، برای هر جا پیاده روی برای زیارت، برای کعبه پیاده روی ثواب دارد، پیاده که میروید و هر قدمی که برمیدارید ثواب است، اما اربعین این مستحبی نیست مثل آن، این وسیله آن نیست، اربعین امام حسین خود آن موضوعیت دارد، لذا اگر کسی توانست برود حتی اگر زیارت هم نکند برود، ثواب این شاید از همان زیارت هم بیشتر باشد که برای اربعین میرود حتی اگر غیر از روز اربعین، چون این بزرگداشت این راهپیمایی است. خود این راهپیمایی اصلاً مسئله است و خود آن موضوع است و اصل است، وثیقه نیست، فرع نیست. این است که ما باید به این مسئله توجه داشته باشیم و انشاءالله اربعین را لحاظ کنیم و خود ما هم سعی کنیم ان شاءالله در اربعینها تا آنجا که میشود این کار را انجام بدهیم. حالا ما که امسال به دلایل زیادی و چندین دلیل نتوانستیم شرکت کنیم انشاءالله خداوند جبران کند این کمتوفیقی ما را.
السلامعلیک یا اباعبدالله، در یک اینچنین روزی اربعین، جابرابنعبداللهانصاری آمد در کربلا. جابرابنعبداللهانصاری را من برای شما بگویم که از صحابه پیامبر است، موقعی که این با پیامبر بود و از یاران پیامبر بود از آن اصحابی است که پیامبر بعضی از اسرار را به او گفت و ائمه ما بعضی از اسرار را به او میگفتند. از اصحاب سِرّ بود و آن حدیث لوح که فاطمه زهرا(س) به جابر داد که در آن اسم ائمه از امیرالمؤمنین تا امام زمان همه نوشته شده بود و جابر این را دید و خود او راوی این است شیعه و سنی او را قبول دارند از بزرگان اصحاب و صحابی پیامبر است، آن حدیث را جابر نقل کرده است. بنابراین جابر این خاندان را میشناسد، امام حسن را میشناسد، امام حسین را میشناسد، ائمه را میشناسد و عاشق این خاندان است. لذا وقتی که در مدینه در کوچههای مدینه در آن کوچه بنیهاشم در نزدیکی خانه امیرالمؤمنین وقتی از آن جا عبور میکرد، این حسنین را میدید، امام حسن و امام حسین را میدید چون میدانست که اینها چه کسانی هستند چون میدانست اینها چه نورهای بزرگی هستند با عشق و علاقه میایستاد و به اینها سلام میداد و از اینها استمالت میکرد، دل جویی میکرد و با اینها رابطه معنوی برقرار میکرد. لذا وقتی آمد کربلا رفت کنار فرات غسل کرد، لباس نو پوشید، عطر زد به خود و حرکت کرد به طرف قبر اباعبدالله. قدمها را آهسته بر میداشت و ذکر میگفت، تکبیر میگفت. عطیه که او هم از تابعین هست و چون جابر چشمهای خود را از دست داده بود و نابینا بود دست جابر را میخواست بگیرد بیاورد کنار قبر، جابر گفت که بگذار خود من بروم، من بوی حسین را میشناسم و من احتیاج به راهنمایی ندارم، من قبر حسین را میشناسم. دل من روح من تشخیص میدهد قبر حسین کجا است و حرکت کرد. چه داستان قشنگی به یاد من آمد میگوید:
شنیدستم که مجنون دل افکار چو شد از مردن لیلی خبردار
گریبان چاک کردی تا به دامان بهسوی تربت لیلی شتابان
بدید او کودکی آنجا فتاده به هر داغی دلِ عبرت گشاده
سراغ تربت لیلی از او جُست بدو کودک بخندید و چنین گفت
کای مجنون تو را گر عشق بودی کی از من این تمنا مینمودی
برو در کوی لیلی جستوجو کن زِ هرخاکی کفی بردار و بو کن
زِ هرخاکی که بوی عشق برخاست یقین دان تربت لیلی همآن جاست
این بچه به مجنون گفت که اگر تو واقعاً عاشق لیلی هستی بوی لیلی به تو میگوید که قبر لیلی کجا است.
لذا جابر به عطیه گفت: عطیه من خود بوی حسین را درک میکنم و من خود میتوانم بفهمم قبر حسین کجا است. عطیه کنار رفت و دنبال جابر راه افتاد، جابر قدمها را آهسته برداشت و آمد سر قبر حسین با آن چشم نابینا ایستاد سر قبر و چند قدمیِ قبر ایستاد، صدا زد السلامعلیک یا اباعبدالله، سه بار سلام کرد بعد صدا زد حبیبی یا حسین، حسین جان! ترجمه شعر او را دارم میگویم، حسین جان! من همان جابر هستم که در کوچههای مدینه هر وقت به تو سلام میکردم وقتی به تو میرسیدم تو سبقت در سلام میگرفتی، تو زودتر به من سلام میکردی. حسین جان چه شده است الان جواب سلام من را نمیدهی؟ بعد خود او جواب داد، گفت: جابر چگونه توقع داری از آقایی که بین سر و بدن او فرسنگها فاصله است جواب سلام توقع داری! صلیالله علیک یا اباعبدالله.
[۱] . حافظ
[۲] . سوره احقاف، آیه۱۵