معماری
خانه / سخنرانی ها / متن سخنرانی / ملاک شایستگی افراد از منظر قرآن

ملاک شایستگی افراد از منظر قرآن

۲۱/۹/۱۴۰۲

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

ملاک شایستگی افراد از منظر قرآن

اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

  • معانی کلمه ولایت
  • مصادیق مهم ذکر
  • برخی از راه‌های شناخت اولیای الهی
  • تاثیر عشق به خداوند بر عالم ربانی
  • ملاک شایستگی افراد از منظر قرآن
  • تفاوت انسان محافظه‌کار و انسان انقلابی
  • انواع سنخیت

معانی کلمه ولایت

مبحث جلسات گذشته ما درباره مشخصات و ویژگی‌های علمای ربانی و اولیای خداوند بود. عرض کردیم کلمه ولایت، معانی متعددی را در برمی‌گیرد که عبارت است از تقرب، محبت، معرفت، شباهت و مهم‌تر از همه، وابستگی. شخصی که این خصوصیات را در پرتو ولایت ‌الهی به دست بیاورد، جزء اولیاء‌الله شده و این خصوصیات روزبه‌روز در او شدیدتر می‌شود. علمای ربانی به‌دلیل شدت ارتباط و شدت ذکر و یادی که نسبت ‌به خداوند بزرگ و آیات، نشانه‌ها، افعال و صفات الهی دارند، محبت و عشقشان به خداوند به‌مرور زمان بیشتر شده و درنتیجه ولایتشان بیشتر می‌شود.

مصادیق مهم ذکر

همانطور که قبلا عرض شد، علت این عشق و محبت و ولایت، ذکر است. ذکر مراتبی دارد که از ذکر زبانی شروع شده تا ذکر وجودی ادامه دارد.

ذکر وجودی یعنی این‌که شخص، شبانه‌روز در خدمت تحقق اهداف الهی باشد. یکی از مصادیق مهم ذکر، بودن با بندگان خوب خداوند است، به اینصورت که انسان، در محفلی، مجلسی، انجمنی، کانونی و مرکزی با اولیای خداوند در راه تحقق اراده الهی، همکاری و فعالیت کند.

یکی دیگر از مصادیق ذکر، دیدن اولیای خدا است، نگاه کردن به چهره مؤمن، یک مصداق ذکر است. همان‌طورکه قبلا عرض شد، نتیجه این ذکر، عشق و ولایت است، بنابراین انسان هر چه بیشتر، خداوند را ذکر کند، محبتش به خداوند بیشتر می‌شود و محبت که بیشتر شد، صفات، مصادیق و معانی زیبای ولایت در او تجلی و بروز می‌کند. وقتی عشق به خداوند ایجاد شود، نشانه‌ها و آثار آن در زندگی ولی خدا ظاهر می‌شود که ما این نشانه‌ها را در این جلسات، برخواهیم شمرد.

برخی از راه‌های شناخت اولیای الهی

یکی از مهم‌ترین راه‌های شناخت اولیای خدا این است که اهل علم و ولایت آن شخص را تأیید کنند. این صفاتی که در این ‌جلسات بیان می‌کنیم به‌سادگی نمی‌توانید در افراد ببینید مگر این‌که با آن‌ها زندگی کنید. زندگی نه به این معنا که ۲۴ ساعت همراه ایشان باشید، برای آن‌ها مزاحمت ایجاد کنید، مدام در خانه آن‌ها را بزنید و بخواهید با آنها ناهار و شام بخورید! زندگی یعنی اهداف و برنامه‌های او را شناخته و در تحقق اهداف او، خدمت به خداوند و خدمت به دین خداوند، همکار و یار او باشیم. این نوع زندگی کردن باعث می‌شود که ما شناخت پیدا کرده و بفهمیم که این شخص به چه درجه‌ای از ولایت رسیده است و به همان مقدار، با او رابطه ولایی برقرار کنیم. رابطه ولایی درجات دارد، مثلاً درمورد مرجع تقلید در حد بیان احکام است ولی درباره امام زمان علیهم‌السلام، در حد تقدیم جان و مال و هستی است و در این مورد، قید خاصی وجود ندارد و مطلق الهی است، یعنی انسان باید تمام هستی خود را در راه ظهور بزرگ‌ترین تجلی خدا بدهد. آیت‌الله‌العظمی (بزرگ‌ترین تجلی خدا)، اسم واقعی امام زمان است، این افرادی که به آن‌ها آیت‌الله‌العظمی می‌گوییم، به احترام امام زمان و به ‌دلیل غیبت ایشان است وگرنه آیت‌الله‌العظمی، یک نفر بیشتر نیست و آن‌هم امام زمان است. این ذکر، عشق و محبت می‌آورد.

از آنجایی که برای شناخت عالم ربانی، زندگی کردن با آنها سخت است، تأیید علمای دیگر و افراد متخصص در این حوزه، کافی است. البته سنخیت خیلی مؤثر است که در ادامه آن را بررسی خواهیم کرد.

تاثیر عشق به خداوند بر عالم ربانی

یکی از آثار عشقی که در ولی خدا پیدا می‌شود این است که تمام هم‌وغم او تحقق اراده الهی است. اراده‌ی الهی این‌ است که جهان به شکلی درآید که همه خدا را بپرستند و عدالت، انسانیت و بهشت موعود در دنیا محقق شود، یعنی این دنیا به جایی برسد که بهشت شود هرچند بهشت محدود که بعد از آن، بهشت نامحدود در پیش باشد. یعنی کره زمین باید بهشت شود و این بهشت جز با حاکمیت صالحین و شایستگان، محقق نخواهد شد.

ملاک شایستگی افراد از منظر قرآن

در همه کشورها، به‌دنبال انتخاب شخص شایسته هستند منتها معیارهای شایستگی، متفاوت است. ازنظر انسان‌های گمراه، شایسته کسی است که مثلا وضع زندگی مادی افراد را بهبود بخشد یا مثلاً ایجاد امنیت کند یا مثلا آزادی‌های مختلف مانند آزادی‌های جنسی، همجنسگرایی، قمارخانه‌ها و … را فراهم کند! لذا در کشوری مثل آمریکا به قمارباز بزرگی مثل ترامپ رأی می‌دهند.

اما قرآن درباره شایستگان می‌فرماید، شایستگان کسانی هستند که دنیا را به‌طرف بهشتی شدن و تحقق عدالت الهی پیش می‌برند و بهشت حقیقی، جز با حکومت اولیای خدا بدست نمی‌آید، انسان‌های پاک خودساخته‌ای که عاشق خدا هستند و این دنیا برایشان ارزشی ندارد بلکه دنیا را محلی می‌دانند که اراده خدا را در آن‌جا ظاهر کنند. از نظر قرآن، انسانی که عاشق خداوند است به‌دنبال فراهم کردن زمینه‌ای برای تحقق حکومت صالحان و شایستگانی است که خداوند آن‌ها را شایسته می‌داند نه افراد گمراه. انسان عاشق به‌دنبال شناخت و فراهم کردن خواسته معشوق خود و جلب رضایت او است. اگر شما به‌‎دنبال دسترسی به معشوق باشید ولی او ناراضی باشد، شما به دنبال خودتان هستید نه معشوق. انسان عاشق، قاعدتاً تا زمانی‌که به رضایت معشوق نرسد آرام نمی‌گیرد.

تفاوت انسان محافظه‌کار و انسان انقلابی

از جمله نشانه‌های ولی خدا این است که تا زمانی‌که مطلوب مورد نظر اتفاق نیفتد از وضعیت موجود راضی نیست. حتی اگر آجر به آجر کشورش از طلا، نقره و یاقوت باشد و غرق در تمام ثروت‌های دنیایی شوند تا زمانی‌که امام زمان و ولی خداوند در زمین حاکم نشده، راضی نیست و انتقاد می‌کند. عدم رضایت انسان انقلابی از وضع موجود نه به‌خاطر این‌ است که اوضاع را با حکومت‌های قبلی و کشورهای دیگر مقایسه می‌کند، بلکه اتفاقا از آنجا که دوران گذشته مانند دوران قاجار و پهلوی را دیده و کشو‌رهای دیگر را به‌لحاظ معنوی، عدالت و آزادی حقیقی می‌شناسد، در مقایسه با آنها می‌داند که اوضاع خیلی هم عالی است و یک موی این نظام را به صدها نظام دیگر نمی‌دهد اما وقتی‌که اوضاع را با حکومت امام زمان و ایده‌آل‌ها و آرمان‌های پاک شهدای بزرگ انقلاب، مقایسه می‌کند، می‌بیند که تا رسیدن به هدف، راه طولانی در پیش است و به همین دلیل، ناراحت است نه اینکه ضدانقلاب باشد یا تحت تأثیر گرانی، ناراحت باشد!

بنابراین از آنجا که ولی خدا اهداف متعالی و دورنما را می‌بیند و آرزویش، تجلی خداوند و حاکمیت نور پروردگار در کل کره زمین است، «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» [۱]هیچگاه به وضع موجود راضی نیست و همواره طالب بهتر شدن اوضاع و شرایط است.

این‌جا است که دو کلمه سیاسی محافظه‌کار و انقلابی، معنا پیدا می‌کند. برخی، محافظه‌کار هستند و برخی انقلابی. محافظه‌کار کسی است که فقط به‌خوبی‌های حال نگاه می‌کند، نقص‌ها را نمی‌بیند و می‌گوید همین‌هایی ‌که داریم، خوب است، البته این افراد، معمولاً کسانی هستند که به نان و نوایی رسیده‌اند و به همین دلیل می‌ترسند و اهل مبارزه نیستند و تسلیم هستند! می‌گویند همین‌که هست کافی است و هرچه شد شد، تسلیم شویم و به ذلت تن دهیم زیرا الان خوب است.

اما انسان امام زمانی انقلابی، می‌گوید من راضی نیستم و مبارزه می‌کنم تا وضع بهتر شود و هیچ اشکالی نباید باشد و باید تمام موانعی که جلوی ظهور را گرفته از بین برود.

اندر این ره می‌‌تراش و می‌‌خراش                         تا دم آخر دمی فارغ مباش‌‌ [۲]

فرد انقلابی تا لحظه‌ای که به هدف برسد یک لحظه غافل نیست. می‌خروش، یعنی در راه خدا اعتراض کن، داد بزن، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کن و می‌خراش یعنی مبارزه کن، زندان برو و اذیت شو، جهاد کن، مبارزه کن و شهید شو.

تا دم آخر دمی آخر بود                     که عنایت با تو صاحب‌ سِر بود

یعنی تا جایی پیش می‌رود که ولی‌ّ خدا که هر حرفی می‌زند حرف خدا است و هر کاری می‌کند کار خدا است، بگوید من از او راضی است. در مورد شهید می‌گوید:

تنها کجا دهد جان در گوشه بیابان                    دست بقیه‌الله زیر سر شهید است

این مقام که انسان در موقع شهادت، دست بقیهالله بالای سر او باشد، واقعا مقام بالایی است. ما وقتی می‌خواهیم در حق کسی که به‌ ما لطفی کرده، دعایی ‌کنیم، می‌گوییم ان‌شاءالله خداوند به تو مثلاً تن سالم بدهد اما تن سالم به درد نمی‌خورد وقتی دل انسان خوش نباشد، بنابراین می‌گوییم ان‌شاءالله خداوند تن سالم و دل خوش بدهد اما تن سالم و دل خوش هم اگرچه خوب است ولی اگر انسان زود بمیرد به درد نمی‌خورد بنابراین می‌گوییم ان‌شاءالله خداوند، تن سالم و دل خوش و طول عمر بدهد اما اگر تن سالم و دل خوش و طول عمر بدهد ولی انسان عاقبت بخیر نشود به‌ درد نمی‌خورد، بنابراین می‌گوییم ان‌شاءالله خداوند تن‌ سالم، دل خوش، طول عمر و عاقبت‌ بخیری بدهد، این دعاها خیلی خوب است ولی بهتر از این دعاها این است که بگوییم ان‌شاءالله زمانی که از این دنیا می‌روی، ولیّ ‌خدا بگوید من از تو راضی هستم این حرف از هزار عاقبت ‌بخیری هم بهتر است. در اینصورت است که حتی اگر عمر آدم کوتاه باشد، تن او سالم نباشد یا دل او خوش نباشد باز هم انسان به جایی می‌رسد که رضایت الهی درباره او محقق می‌شود.

بنابراین، انسان عاشق و ولی‌ّ خدا، به جهت عشق به‌ آخرت و تحقق اراده الهی، از وضعیت موجود راضی نیست و به همین دلیل، اهل انقلاب و مبارزه و تغییر است، محافظه‌ کار نبوده و نسبت به سرنوشت و تکامل جامعه و پیشرفت اسلام بی‌تفاوت نیست که این همان خواستگاه عرفان مقربین است.

عرفان این نیست که فرد، گوشه‌ای بنشیند و ذکری بگوید و کاری هم با دنیا نداشته باشد، هرچند براساس تلقی بدی که سالیان سال در ذهن عوام و افراد بی‌سواد ایجاد شده است، خیال می‌کنند هر فردی با سیاست کار نداشته باشد، آدم خیلی خوبی است درصورتیکه باید بدانید هر فردی که با سیاست کاری ندارد جزو سپاه شیطان است، حتی اگر روی پیشانی او جای مهر باشد، حتی اگر صورت او مثل لوستر از نور بدرخشد، حتی اگر مرده را زنده کند. این فرد نه تنها در مسیر خدا نیست بلکه فریب خورده شیطان است، گمان نکنید همه افرادی که سرباز شیطان هستند، عرق‌خور و مشروب‌خور و دزد و جانی هستند، شیطان، سربازانی دارد که چهره‌های نورانی دارند، خیلی مهربان، اتو کشیده و خوش اخلاق هستند، حتی گاهی‌ مواقع، کرامت و معجزه‌های ظاهری می‌کنند.

شیاطین، انواع و اقسام مختلفی دارند. انسان باید به‌دنبال عرفان حقیقی و سعادت دنیا و آخرت باشد نه اینکه خود را گول بزند و به اسم عرفان شادی کند همانند بعضی‌ها که به اسم عرفان شادی می‌کنند، دیوان حافظ می‌خوانند و گاهی مواقع در کنار خود، منقل و بافور و شراب هم دارند و خیال می‌کنند که عارف هستند و اعتقاد دارند از هر دلی به طرف خدا راهی است که این موارد از بازی‌های شیطان است.

همین اتو کشیده‌ های نورانی در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند، وقتی گفتند ابوموسی اشعری، امام علی (ع) را به شهادت رسانده، برخی می‌گفتند اشتباه می‌کنید، این‌ فرد، مرد خدا است، زاهد است، پول‌های زیادی در راه خدا خرج کرده است، بسیار اهل عبادت‌ است، نمازشب‌هایی بسیاری می‌خواند، روزها روزه می‌گیرد و … امکان ندارد این مرد در مقابل علی ایستاده باشد. این‌ها از فریب شیطان است زیرا مرد خدا دغدغه‌مند است و کوشش‌ می‌کند اراده الهی تجلی پیدا کند، اهل قیام، مبارزه و جهاد و درنتیجه انقلابی است و به قول مولوی، در این ره می‌خروشد و می‌خراشد، البته شیطان هم یارانی دارد که ظاهر آن‌ها همینطور است ولی باطن آن‌ها اینگونه نیست، لذا باید ملاک‌های شناخت اولیای خدا را دانست. البته، استفاده از نظر مؤمنین و‌ متخصصین، خیلی مؤثر است.

انواع سنخیت

انواع سنخیت عبارتند از کاذب ، واقعی و حقیقی که مشابه همان دسته‌بندی است که درباره عشق گفتیم. گاهی مواقع، سخنرانی یا صحبت یک ‌نفر خیلی به دل شما می‌نشیند یا مثلا از قیافه یا از طرز لباس‌ پوشیدن او خوشتان می‌آید یا صدای زیبایی دارد یا اشعار معنوی می‌خواند، این خوشایندی همان سنخیت است که البته این سنخیت اولیه، معمولاً کاذب است. سخن‌سرایان زیاد هستند. «وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوون»[۳] سخن‌سرا یعنی فردی که خوب سخن می‌گوید ولی ممکن است سخن خوب نگوید، این‌ها شعرا هستند و انسان به آن‌ها علاقه‌مند می‌شود اما این سنخیت اولیه اصلاً ملاک نیست، سنخیتی درست است که روح و ذات ما بتواند با یک نفر ارتباط برقرار کند و اگر ذات و روح ما ارتباط خوبی برقرار کرد، آن شخص جزء اولیاء خدا است «الأرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَهٌ ، فماتَعارَفَ مِنها ائتَلَفَ ، وما تَناکَرَ مِنها اختَلَفَ.» [۴] یعنی ارواح در عالم روح، سپاهیان صف کشیده‌ای هستند، بعد به این دنیا که می‌آیند گاهی‌ مواقع‌ بعضی به هم علاقه‌مند می‌شوند و دلیلش این است ‌که‌ در عالم ارواح، یعنی قبل از این‌که به این دنیا بیایند، سنخیتی بین آن‌ها بوده است. آن‌هایی که این‌جا با هم خوب می‌شوند آن‌جا با هم خوب بودند، آن‌هایی که این‌جا با هم بد می‌شوند آن‌جا با هم بد بودند.

اینکه ما در این جلسات اصرار داریم خصوصاً در دو سه سال اول سیروسلوک، عقل باید حاکم باشد برای این است ‌که احساسات و عواطف اشتباه، ما را به سنخیت کاذب نرساند زیرا سنخیت‌های کاذب انسان‌ها را گمراه می‌کند.

خانمی در فضای مجازی، دیوان حافظ و مولوی را حفظ است، از عرفان و عشق خدا حرف می‌زند ولی نه نماز می‌خواند و نه به دین و شریعت پایبند است، حتی گاهی هم با شریعت مخالفت می‌کند، چنین افرادی، شیطان هستند، این نوع دین‌ و عرفان خیلی راحت‌الحلقوم است و از طریق آنها انسان می‌تواند براحتی خود را فریب بدهد که بگوید من هم در راه هستم و من هم حال می‌کنم شاید هم حال کند اما این حال ادامه ندارد زیرا شب اول قبر این حال‌ها به درد انسان نمی‌خورد. شب اول قبر، شب اول نفس است. شب اول قیامت، شب اول روح است. حتی نماز، روزه و هرچیز دیگری در پرتو ولایت، ارزشمند است ولی بدون ولایت اگر شب‌ها تا صبح نماز خوانده باشید، همه روزهای سال، روزه گرفته باشید، فایده‌ای ندارد و مثل آن پاسپورتی است که مُهر نخورده است حالا هرچه‌قدر هم پول داشته باشید، فایده‌ای ندارد.

سنخیت باید حقیقی باشد، سنخیت حقیقی به سلیقه‌های ظاهری مانند خوش صدایی، خوش سیمایی، سخنرانی دل‌نشین و … مربوط نمی‌شود. این‌جا است که می‌گوید: “اُنظُر اِلی مَن قال” ببین چه کسی این حرف را می‌زند زیرا شاید در ظاهر مثلا شعر مولوی یا حافظ می‌خواند ولی بدون این‌که شما بفهمید روح خود را به شما منتقل‌ می‌کند و روی شما اثر می‌گذارد زیرا وقتی کسی حرفی می‌زند فقط صدا نیست که از دهان او بیرون می‌آید بلکه روح هم هست، لذا فرمودند: “مَن اَصغی اِلی ناطِق فَقَد عَبَدَهُ فَاِن کانَ النَّاطِقُ عَنِ‌الله فَقَد عَبَدَاللَّهَ.”[۵] هر فردی که به یک سخنرانی گوش می‌کند، سخنران را عبادت می‌کند، لذا اگر سخنران از طرف خدا حرف می‌زند، این فرد خدا را عبادت می‌کند ولی اگر از طرف شیطان و نفس خود حرف می‌زند، شیطان را عبادت می‌کند.

بنابراین باید مواظب باشید که حرف چه کسی را گوش می‌کنید و اول باید بررسی و تحقیق کنید که اصلاً این فرد از طرف خدا صحبت می‌کند یا بر اساس هوای نفس و بخاطر جذب فالوور و مشتری و بازار گرمی است.


[۱] . آیه ۶۹ سوره زمر

[۲] . (مثنوی مولانا)

[۳] . سوره شعراء،آیه۲۲۴

[۴] . کنزالعمال

[۵] . تحف‌العقول ص۴۵۶

درباره ی n.majd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *