۱۰/۱۱/۱۴۰۲
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
سرفصل موضوعات مورد بحث در جلسه:
* مقدمه
* مقام مافوق انسان
* معنای ولایت
* مرحله اول؛ سنخیت ظاهری
* نوع پوشش شیعه
* مرحله دوم؛ شباهت عاطفی
* مرحله سوم؛ شباهت عقیدتی و عقلی
* مرحله چهارم؛ سنخیت روحی- وجودی
* مرحله آخر؛ ولایت
* دلیل چله گرفتن
* آزادی حقیقی
مقدمه
بحث ما به اینجا رسید که بعد از اینکه مفهوم و مصداق ولایت را خوب فهمیدیم و اینکه چگونه باید به دست بیاوریم. بهترین راه این است که با کسانی که ولی شناس هستند و خودشان هم رنگ و بویی از ولایت دارند انسان تماس داشته باشد و از طریق آنها خودش را به مقام عظمای ولایت برساند. این راهش همان چیزی است که در شعار شما دوستان عزیز و در جلسات مطرح میشود “تنها راه رسیدن به سعادت ابدی و سعادت حقیقی وصل شدن به سلسله اولیا است است و بس” ما درنهایت هدفمان اگر تعریف هدف را بر این برداریم چون تعریف مختلفی از هدف و مقصد صحبت میشود؛ قربالیالله، لقاء الله و یا همین بحث سعادت ابدی یا فناء فی الله و یا همین تعابیری که بهکار برده میشود که حاکی از آن عالیترین مقام و بالاترین درجهای است که یک انسان امکان رسیدن به آن را دارد. و خداوند به همه انسانها این بارقه را قرار داده است که بتوانند در طی طریق صحیح، در صراط مستقیم به این مقامات برسند، به این کمالات برسند. یکی از این تعابیر این است که در عرفان اسلامی مطرحشده است؛ مقام انسان کامل است که حالا این لفظ اصلا درست است یا درست نیست و کسانی که این را مطرح کردهاند چه چیزی در ذهنشان بود است کاری نداریم!
مقام مافوق انسان
ما از انسان والامقام و انسانی که مافوق انسان است بحث میکنیم و اینکه ما چگونه به آن مقام برسیم؟! دو بحث است یکی اینکه آیا ائمه ما علیهمالسلام و خصوصاً امام زمان علیهالسلام یک انسان مافوق است یا مافوق انسان است! این بحث را در مسائل کلامی مطرح کردند. اگر بگوییم که مافوق انسان است، میگویند که خب اینکه نمیتواند برای ما الگو باشد! یک موجودی است که مثلاً جزء فرشتهها یا یک موجودی که بسیار برتر است او برای ما نمیتواند الگو باشد. پس امام زمان اگر بخواهد مافوق انسان باشد این برای ما نمیتواند الگو باشد و اگر بگوییم انسان مافوق است یعنی یک انسانی است که از همه انسانها بالاتر است، خب این هم مقامی نیست! بالاخره در انسانها آمده رسیده به بالاترین درجه، ولی به آن کمالاتی که آرزو دارد یک انسان برسد و عرفا و اولیا گفتهاند نمیتواند برسد باید انسان از این قالب انسانیت بیرون بیاید پر بزند، بالاتر برود. بله مجموع این است که امام زمان علیهمالسلام انسانی است که به مقام مافوق انسانی رسیده است، هر جفت آن درست است؛ یعنی اگر انسان در توجه به خداوند و در تخلق به اخلاق الهی؛ یعنی کسب صفات الهی همانطورکه فرمودند: “تخلقُبه اخلاقالله” صفات الهی را در خودش بروز دهد و در اثر ذکر زیاد آنقدر به خداوند نزدیک شود که بشود یدالله، بشود عین الله، بشود اذن الله، این مقامها را پیدا کند بعد از این مقام میتواند به یک مقام بالاتری برسد. همانطورکه در حدیث قرب نوافل گفته شد بهجایی برسد که برعکس شود تا حالا این میشد یدالله؛ این میشد دست خدا، این میشد چشم خدا، این میشد اُذنالله، حالا بهجایی میرسد که خداوند میفرماید: شما بفرما بنشین حالا من میشوم دست تو، من میشوم چشم تو، من شوم گوش تو، این یک مقامی است بالاتر از آن مقام. اینجا دیگر انسان یک انسان معمولی نیست یک موجودی است مافوق انسان. بله انسان بودهاست ولی به یک مقامی رسیده است مافوق انسان، از مقام انسانیت رفت بالاتر و گفته است:
حملهء دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملایک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه در وهم ناید آن شوم (مولوی)
یعنی میشود مافوق انسان؛
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگرببایدساخت و ازنو آدمی (حافظ)
یعنی یک موجودی میشود که دیگر به آن نمیشود گفت یک انسان معمولی است او به آنجایی میرسد که دیگر بالاتر از انسان میشود، بالاتر از حتی ملائکه میشود بهجایی میرسد که
“زبندگی تا به جایی است که در خدایی او جماعتی به گمانند و عدهای به یقین” به اینجا میرسد “خدایش نتوان گفت، ولی ز خدا جدایش نتوان دید” گفت:
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
یعنی به مرز خداگونه شدن، خدا نمیشود ولی خداگونه شدن مَثَل اعلای خداوند شدن میرسد. خب این الگوی ما است. یک همچین انسانی بهجایی رسیده است که از مقام انسانیت رفته است بالاتر و به یک مقامی رسیده است که سایه به سایه خداوند میشود. میشود “السلطانُظلالله” به سلطنتی میرسد که میشود سایه خدا، به این مقام میرسد. این میشود الگوی ما، ما تا این الگو را نداشته باشیم در عرفان مقربین که وعده اولیای خداوند عرش الهی است به آنجا نایل نخواهیم شد.
انجام واجبات و ترک محرمات شما وارد درجه اول بهشت میشوید و از جهنم نجات پیدا میکنید وارد درجه اول بهشت میشوید. با انجام مستحبات پلهپله درجات بهشت را انشاءالله طی میکنید، طبقه دوم طبقه سوم همینطور میروید تا به کرسی و عرش خواهید رسید انشاءالله. انسانی که به آنجا رسیده است او الگویی است برای همه انسانهایی که میخواهند این مسیر را طی کنند.
معنای ولایت
ولایت چند معنا دارد و بارها گفتهایم که ولایت کلمهای است که در فارسی ترجمهای ندارد. مثلا میگویم ولایت یعنی محبت! نه اینطور نیست، میگویند ولایت یعنی تقرب نزدیکی! نه اینطور نیست، فقط این نیست، ولایت یک مفهومی است از جمع چندین مفهوم این مفهوم درست میشود از جمع مفهوم نزدیکی، معرفت، محبت، وابستگی، سنخیت، شباهت آنها را جمع کنید میشود ولایت. و اگر ولی خداوند الگوی ما است ما باید ولی او شویم وقتی ما ولی او شدیم یعنی در مسیر ولایت او قرار گرفتهایم؛ اگر در مسیر ولایت او قرار بگیریم یعنی سنخیت با او پیدا میکنیم، شباهت با او پیدا میکنیم این میشود هدف
پس هدف یک کسی که در طریقت و مسیر عرفان حقیقی و عرفان ناب محمدی(ص) قرار گرفته است و با حکمت شیعی جان خودش را، روح خودش را، فؤاد خودش را، و شجره وجودی خودش را آبیاری میکند، این انسان هدفش سنخیت پیدا کردن با امام زمان خودش است. خب این سنخیت پیدا کردن و تشبه به او که حتی در روایت داریم که فرمود؛ “ونحن منه، وسألت عن أشباه الناس فهم شیعتنا وهم منا، وهم أشباهنا، وسألت عن النسناس” که در قرآن گفته؛ انسان ما هستیم، شیعیان ما شبیه انسان هستند و بقیه نسناس هستند. نسناس موجوداتی هستند که قبلاز اینکه آدم خلق شود روی کره زمین زندگی میکردند، در روایات تاریخی مذهبی میگفتند یک گروهی بودهاند بهنام نسناس. شاید همانهایی بودهاند که داروین بیچاره خیال کرده است که از نسل میمون بودهاند… کسانی بودهاند که قبلاز اینکه حضرت آدم و پیامبر بیایند اینها روی زمین زندگی میکردند به آنها میگفتند نسناس. میفرماید: ما انسان هستیم شیعیان شبیه انسان هستند و بقیه نسناس هستند. این شباهت یعنی شبیه انسان شدن یعنی شبیه انسان کامل شدن، شبیه انسانی که در مسیر ولایت الهی دارد میرود بالا تا “برسد آدمی بهجایی که بجز خدا نبیند” یعنی بجز خدا هیچکسی او را نمیتواند ببیند یک معنی آن این است که انسان میرسد بهجایی که او انسان به غیر از خدا را نمیبیند، و یک معنی آن این است که به یک جایی میرسد که کسی نمیداند فقط خدا میداند که به چه مقامی رسیده است ما نمیتوانیم بفهمیم. این مقام را با سنخیت میشود یعنی شباهت را در واقع با ولایت میشود بدست آورد
حالا این مقدمهای بود برای اینکه این مراحل سنخیت را برای شما بگوییم؛
مرحله اول؛ سنخیت ظاهری
اولین مرحله سنخیت در ظاهر و در عمل است که به ما یاد دادهاند که بگوییم “اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی بِطَاعَتِکَ،”ظاهر ما را نورانی کن خدایا به اطاعت خودت؛ یعنی اولین قدم سنخیت و شباهت ظاهری با ولی خدا است. لذا فرمودند که شیعه ما کسی است که قیافه خودش را به شکل کفار درنمیآورد، به شکل نسناسها درنمیآورد لباس کفار را نمیپوشد، آرایش کفار را نمیکند، مثل کفار صحبت نمیکند، سخن آنها را نمیگوید، حتی اصطلاحات آنها را نمیگوید. شما اگر یادتان باشد اول انقلاب میگفتند جمهوری دموکراتیک میخواستند در دنیا این غربزدهها خوددشان خوب جلوه بدهند، جمهوری دموکراتیک، میخواستند اینطوری بگویند که دنیا بگویند بارکالله اینها دموکراتیک هستند.
امام فرمود: دموکراتیک نه؛ جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر! دموکراسی کلمه غربی است معنای خود را دارد، آن دموکراسی که آنها میگویند اصلاً در اسلام پسندیده نیست، او اصلاً یک حرف غلطی است، مبنای آن غلط است. ولی خب هنوز که الان میبینید که اینقدر این مفهوم غلط غربی بر دنیا حاکم است، غربیها فرهنگ خود را، تفکر خود را، فلسفه خود را، دین خود را، همه چیز را بر دنیا آنچنان حاکم کردند که ما اگر بخواهیم مثلاً یک افتخار کنیم باید برویم و بگردیم ثابت کنیم که ما مثلاً دموکراسی هستیم و این غربزدهها خصوصاً بسیاری از این کسانی که تحت عنوان اصلاح طلبی دارند این حرفها را میزنند به عنوان اینکه ما میخواهیم اصلاحاتی انجام دهیم ولی اشتباه آنها این است که این واژهها را میآوردند و این فرهنگ غلط را.
نوع پوشش شیعه
امام میفرماید: شیعه ما شبیه کافر و شبیه کفار نمیشود نه در طرز لباس پوشیدن، نه در طرز غذاخوردن، نه در طرز معاشرت، نه در طرز معاش، شیعه نباید لباس آنها را بپوشد. اینکه میبینید علمای ما عبا و عمامه و اینها دارند بهخاطر اینکه این لباس، لباس پیغمبر بوده است عبا و عمامه تقریباً لباس پیامبران الهی بوده است. یکی به من گفت که آقا چرا لباس شما با مردم فرق کرده است؟ لباس خود را مثل مردم کنید، گفتم ما لباس خود را عوض نکردیم شما لباس خود را عوض کردید. ما قبل از مشروطه، مردم ایران لباسهای آنها همین قبای بلند و احیاناً عبا بود و اینطوری بود، شما لباسهای خود را عوض کردید و غربی شدید. غرض اینکه این حالا ظاهر است، فرمود که منظور ما از ظاهر حتی این هم نیست، بالاتر از این است یعنی مثل امام نماز بخوانیم، مثل امام روزه بگیریم، مثل امام مناسک دینی خود را انجام بدهیم، آداب معاشرت ما، این ظاهر، عمل به ظاهر یعنی ظاهراً خود را شبیه اولیاء خدا در بیاوریم این اولین مرحله است. لذا امام داشت دعا میکرد و امام فرمود: “یَا مُقَلِّبَ القُلوب” آن آقا گفت “یا مقلبالقلوب و الابصار” امام فرمود: اشتباه کردی! گفت: آقا خود شما جایی گفتید: “یا مقلب القلوب والابصار” گفت: الان من گفتم یا مقلبالقلوب، جلو نزن از من! اگر میخواهی شیعه ما باشی از خودت کلمهای اضافه نکن. یکی آمد گفت: آقا من یک دعای خیلی قشنگی درست کردم، با خدا رازونیاز کردم با یک زبان عربی فصیح. خدایا ای کسیکه… از آن حرفهایی که لیلی و مجنون به هم میگفتند… مثلاً فکر میکرد دعایش خیلی قشنگ است، آمد خدمت امام، امام فرمود: نه! دعا درست نکن! همان چیزی که ما به شما میگوییم انجام دهید و این بحثهایی که در مورد شیعه میگویند، شنیدید شیعه تنوری و این حرفهایی که شنیدید یعنی باید ظاهر اعمال ما شبیه ولی خدا باشد، این اولین قدم است.
سنخیت ظاهری اولین قدم است. بعد از سنخیت ظاهری، سنخیت عاطفی است. سعی کنیم آن چیزی را دوست داشته باشیم که ولی خدا دوست دارد، آن چیزی را دوست داشته باشیم که امام ما دوست دارد و از آن چیزی بیزار باشیم که امام ما از آن بیزار است یعنی از نظر عاطفی هم خود را شبیه آنها قرار بدهیم. اینها همه تصنعی ممکن است باشد ولی ارزش دارد، ظاهرسازی نیست. مثلاً میگویند که شما وقتی که نام مصیبت اهل بیت میآید خود را بزنید به تباکی، تباکی نه اینکه گریه کنید یعنی خود را بزنید به حالت گریه، آقا گریه من نمیآید! ولی باشه خود را بزن به حالت گریه، چرا؟ چون همین حالت شباهت پیدا میکند، این شباهت اثر میگذارد. همانطور که باطن در ظاهر اثر میگذارد ظاهر هم در باطن اثر میگذارد. شما وقتی لباس غربیها را میپوشید (خصوصاً جوانهای ما این را باید بدانند) بدون اینکه خود آنها متوجه بشوند آن لباس یک روحی را با خود میآورد، یک معنایی را با خود میآورد، یک فرهنگی را با خود میآورد، خانمها همینطور، آقایان هم همینطور فرقی نمیکند. شما وقتی ظاهر خود را شبیه اولیاء قرار میدهید زمینه فراهم میشود که آن روح بیاید. فریب اینها را نخورید که میگویند آقا ما ظاهر فریب نیستیم، اهل تظاهر نیستیم، نمیرویم مسجد، نمیرویم فلان مکان، قلب پاک باشد اینها همه شیطانی است. در اسلام ظاهر خیلی مهم است، خیلی در اسلام ظاهر مهم است بهخاطر اینکه ظاهر اثر دارد در باطن، همانطور که باطن اثر دارد، ظاهر هم اثر دارد. برای چه کسی در جامعه اسلامی تظاهر به روزه خواری کند یکبار، دوبار، سهبار بالاخره حکم او اعدام است؟! چون ظاهر نظام اسلامی و جامعه اسلامی باید حفظ بشود، اسلام به ظاهر خیلی اهمیت میدهد. به تظاهر و فریب اجازه نمیدهد، به نفاق اجازه نمیدهد. اما به ظاهر و اینکه ظاهر شما خوب باشد و خود را شبیه خوبان در بیاورید اسلام اهمیت میدهد چون اثر دارد.
مرحله دوم؛ شباهت عاطفی
پس مرحله دوم این است که از نظر عاطفی شبیه ولیّ خدا بشویم، ببینیم او چه دوست دارد ما هم آن را دوست داشته باشیم و از چه چیزی بیزار است ما هم از آن بیزار باشیم، چه چیزی او را ناراحت میکند ما هم سعی کنیم از آن چیزها ناراحت بشویم، این شباهت عاطفی است، مرحله دوم است.
مرحله سوم؛ شباهت عقیدتی و عقلی
مرحله سوم شباهت عقیدتی و عقلی است، شباهت شناختی است باید عقیده خود را شبیه امام کنیم، باید عقیده خود را شبیه ولی خدا کنیم تا مرحله بالاتری از سنخیت را برویم وقتی ما میخواهیم هم سنخ امام زمان بشویم، باید با تمام وجود سنخیت پیدا کنیم. سنخیت تمام وجود زمانی محقق میشود که این مراحل طی شود: اول سنخیت ظاهری و عملی یعنی اعمال ما که ظاهر است و بعد عاطفی؛ میل ما، گرایش ما باید اینطوری بشود. مرحله سوم این است که عقاید ما شبیه او بشود و این جلسات علمی، جلسات مباحثه، جلسات سوال و جواب، پاسخ به شبهات اینها برای چه است؟ اینها همه برای این است که عقیده ما درست شود، عقیده ما شبیه امام زمان شود وقتی عقیده ما شبیه امام زمان شد، جهانبینی ما شبیه امام زمان میشود. همانطور که امام زمان(ع) جهان را میبیند ما هم آنطوری میبینیم، بینش ما مثل او میشود.
مرحله چهارم؛ سنخیت روحی- وجودی
مرحله بالاتر که آن سنخیت روحی یعنی سنخیت وجودی است. میگوید وقتی شما این مراحل را طی کنید ناخودآگاه میبینید به یک جایی رسیدید که با امام ملاقات میکنید، چرا؟ چون
ذره ذره کاندر این ارض و سماءست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست (مولوی)
کسیکه سنخیت روحی با امام زمان(ع) پیدا کند، جذب میشود و نزدیک میشود به امام زمان و در طی این مراحل، انسان امام زمان را میبیند. وقتی شما اعمال خود را به سنخ امام زمان در میآورید یک قدم، وقتی که عاطفه شما همینطوری قدم به قدم نزدیک میشوید امام زمان(ع) را میبینید و او خود را به شما نشان میدهد، یعنی اینکه شما در یک قلمرویی قرار میگیرید که آن قلمروها محل حکومت و نظارت او است.
بنابراین به مرور او را میبینید. حالا هر چه بیشتر نزدیک بشوید به او، او را بیشتر خواهید دید و بیشتر به او نزدیک میشوید ولی سنخیت باید انجام بشود، این سنخیت تام انجام بگیرد جزو کسانی میشوید که همیشه وابسته هستند و فرمود “وَ مَا بِثَلاثینَ مِن وَحشَه.الکافی، ج۱، ص۳۴۰” این دو تا روایت است یعنی کسی میشوید که دائماً در رکاب او خواهید بود و آنجا دیگر همان سعادت حقیقی و سعادت ابدی است.
مرحله آخر؛ ولایت
پس آخرین سنخیت که همان کلمه درست آن ولایت است، ولایت حقیقی و تمام و کامل، اینطوری محقق میشود. یعنی این لایههای وجودی ما، یکی یکی شبیه میشود و انشاءالله سنخیت پیدا میکنید و به امام زمان نزدیک میشوید و این هدف چی است؟! این هدف سیروسلوک است، هدف عرفان است، هدف طریقت است که شما در این مسیر هستید.
دلیل چله گرفتن
حالا این چلههایی که شما میگیرید برای همین است، این چلههایی که شما میگیرید که الان در چله خدمت هستید و چله عهد هستید که آن هم سه مرحله دارد که ” اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فِی صبیحَه یَومِی هَذَا وَ مَا عِشتُ مِن اَیامی عَهدَاً وَ عَقداً وَ بَیعَهً” (دعای عهد) این سه مرحله است و این سه مرحله هم در واقع به همان است یعنی همه برمیگردد به همان عهد، اول میبندیم، عهد یعنی چه؟ یعنی سعی میکنید خود را به آن نزدیک کنید، بعد از آن عقد میکنید، اینجا دوطرفه است؛ عهد یکطرفه است؛ یعنی تو میگویی من با خود تصمیم میگیرم جزء آن مرحله شرایط سیروسلوکی، آن شرایط به اصطلاح آداب چله گرفتن شرط، مشارطه اگر بوده باشد منتهی نوشتیم ما مشارطه، مشارطه یعنی چه؟ یعنی شرط میکنی با خود که این کارها را انجام بدهی. اینها همان اعمال ظاهری است که شبیه میشود و میشود عهد، عقد ارتباط دوطرفه است در فقه هم میگویند، میگویند عقد و ایمان، عقد دوطرفه است یعنی شما با او و او هم با شما، دوطرفه میشود اینجا. این مرحله خیلی بالاتر میشود و بعد میشود مرحله بیعت، بیعت یعنی چه؟ بیع یعنی فروختن، بیع یعنی خرید و فروش، بیعت یعنی من خود را میفروشم، یعنی خود را در تملک و مالکیت امام زمان درمیآورم که من بشوم بنده تو، برده تو، هر چه تو بگویی، تو بر مال من، جان من، در همه امورات من مسلط هستی و من از تو میخواهم که در من تصرف مالکانه بکنی. تصرف مالکانه یعنی چه؟ یعنی “اَلعَبدُ وَ مَا فِی یَدِه کَانَ لِمَولا” در فقه هم اینطوری میگویند در دوران بردهداری هم همینطور بود، یک کسی برده میشد اگر میرفت کار میکرد، هرکاری که میکرد همیشه برای مولای او بود، برای صاحب او بود. برده را میخریدند حالا به آن معنا نه! آن معنای بردگی منفی نه! بردگی مثبت، یعنی انسان خود را در اختیار کسی قرار میدهد که او مالک ما میشود و اگر او مالک ما بشود، گفت:
من از آن روز که در بند توأم آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم (سعدی)
آزادی حقیقی
آزادی حقیقی در بندگی خداوند و ولیّ او است، ما بنده او میشویم اما بنده به این معنای مثبت آن. وقتی بنده او شدیم میشود “اَلْعُبُودِیَّهُ جَوْهَرٌ کُنْهُهَا اَلرُّبُوبِیَّهُ” (مصباح الشریعه،ج۱ص۷) این بندگی در دل خود خدایی را دارد، بنده است ولی نتیجه آن خدایی است، یعنی چه؟ یعنی تجلی صفات الهی در آن است. میشود مَثَل اعلای خداوند، بنابراین در بحث سنخیت این را توجه داشته باشید که در درجه اول باید سعی کنیم اعمال ما، درجه دوم به لحاظ عاطفی و در درجه سوم به لحاظ عقلی که این را عرض کردم این مباحث علمی که بیشتر اینجا میشود برای همین است که ما جهانبینی خود را و تفکرات خود را، عقاید خود را مانند امام کنیم. آن طور که او دنیا را میدید ما هم دنیا را همانطور ببینیم تا انشاءالله شباهت و سنخیت پیدا کنیم. آرزو بر جوانان عیب نیست، اینها همه حرفهایی بود که حلوا حلوا میکنیم تا زبان ما شیرین بشود، خیلی سخت است البته تا زمانی که انسان نرسیده است خیلی سخت است البته از وقتی رسید میگوید چهقدر آسان بود. گفت:
چون میسر نیست بر من کام او
عشقبازی میکنم با نام او (جامی)
ما اینها را به لیلی میگوییم که انشاءالله به وصال آن لیلای بزرگ برسیم انشاءالله.
حسن ختام جلسه
خداوندا این حرفهایی که زده شد را بر دل و جان ما بنشان، یقین ما را روزافزون بگردان، عنایت و توجه ولی خود را، ولی اعظم خود امام زمان(ع) را نصیب ما بگردان، حوائج دوستانی که در این مجلس هستند و در دلهای آنها است، حوائج مستضعفین عالم را در نجات خود از چنگ استکبار جهانی و شیاطین جهانی محقق بگردان، با صلوات بر محمّد و آل محمّد.