۱۷/۱۱/۱۴۰۲
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛
*مقدمه
* ابعاد شخصیت انسان
* راه نزدیکی به اولیاءالله
* محاسبه نفس
* مقولات ثلاث
* سه نوع خدا داریم یعنی چی؟
* عشق کاذب کدام است؟
* عشق و محبت واقعی کدام است؟
مقدمه
ما در جلسه قبل در مورد صبت کردیم که اینکه هدف سیروسلوک و هدف زندگی آرمانی و زندگی مطلوبمان این است که در مسیر صراط مستقیم طی کنیم و آن قله و چشمانداز نهایی ما چهره مبارک و مقدس انسان کامل ولیالله اعظم سلام الله علیهم است و اینکه او الگوی ما است و اینکه ما در مسیر صراط مستقیم و راه راست موفق شدهایم یا نشدهایم و اینکه چقدر موفق هستیم و چقدر موفق نیستیم! معیار و ملاک شخصیت مقدس آن بزرگوار است.
ابعاد شخصیت انسان
شخصیت ما از سه عنصر و سه بُعد و سه جهت تشکیل شدهاست. هر انسانی شخصیتش در سه بعد خودش را نشان میدهد؛ یک در بُعد عمل، دوم در بعد عاطفه، سوم در بعد شناخت بینش و آگاهی. این سه مقوله شخصیت انسان را تشکیل میدهد و ما باید اگر بخواهیم سنخیتی پیدا کنیم و این تشبه به انسانهای کامل و اولیاءالله و کسانی که الگوی ما هستند، اسوه ما هستند و اسوه حسنه برای ما هستند و ما تصمیم داریم که در زندگی خودمان را به آنها نزدیک کنیم.
راه نزدیکی به اولیاءالله
نزدیکی به آنها عبارت است از اینکه در درجه اول معرفت به آنها پیدا کنیم، بعد محبت پیدا کنیم و بعد عملمان را شبیه آنها کنیم که مجموع اینها میشود ولایت.
یعنی ولایت اولیای خدا این است که در عمل و در عاطفه و دانش خودمان را شبیه آنها کنیم. ببینیم آنها چگونه دنیا را میبینند، چگونه جهانبینی دارند، دانششان نسبتبه جهان چیست و چگونه این دانش را کسب کردهاند؟! ما هم همین راه را برویم و ببینیم آنها نسبتبه چه چیزهایی حساس هستند و نسبتبه چه چیزهایی دغدغه دارند. اهدافشان، محبتشان، میلشان به چه چیزی است؟! ما هم سعی کنیم همانطور زندگی کنیم. اگر دغدغه ما و غصهی ما دغدغه و غصه ای باشد که امام زمان علیه السلام دارد شبیه او میشویم شکل او میشویم به او نزدیک میشویم. اما اگر نه، او به یک چیز دیگری فکر میکند، او یک غصهی دیگری دارد و یک هدف دیگری دارد و ما یک غصه و هدف دیگری داریم، نمیشود به ما گفت شیعه! نمیشود گفت شیعه ولایتمدار! و نمیشود گفت که ما جزء اولیای آنها هستیم. همانطورکه در زیارت عاشورا میخوانیم اولیای آنها مقامهای بالایی دارند و ما میخواهیم جزء اولیای آنها باشیم. خب اگر ما مثل آنها فکر نکنیم، مثل آنها ها اندیشه نکنیم و دغدغه ما شبیه آنها نباشد و مشکلات ما جدا از مشکلات آنها باشد قاعدتاً شباهتی به آنها نخواهیم داشت و در مسیر آنها نخواهیم بود. باید سعی کنیم اینچنین باشد باید مشکلات عادی و مادی زندگی روزمرهی خودمان را خیلی به آن توجه نکنیم و حلشده بدانیم. مریض میشویم، انشاءالله خوب میشویم و یا خوب میشویم باید بدانیم که یک روز مریض میشویم. ما یک روز پیر میشویم از این دنیا میرویم، مشکل اقتصادی داریم بدهکار هستیم بدانیم که اینها حل میشود، حل هم نشد تمام میشود. اینها مسائلمان نیست! اینها مسائلی است که انشاءالله حل میشود و حل هم نشد برایمان مهم نیست! غصهی ما و دغدغه ما، غصه و دغدغهای است که آن آقا دارد، آن امام دارد هر وقت که به اینجا رسیدیم و توانستیم مثل او فکر کنیم و غم او را داشتیم دغدغه او را داشتیم، نگرانی او را داشتیم، خدماتمان زحماتمان درجهت تحقق اهداف او بود آن موقع میتوانیم بگوییم که ما تازه در این مسیر هستیم. حالا چه مقدار رسیدهایم، خدا میداند! ولی تازه میتوانیم بگوییم که ما در این مسیر هستیم.
محاسبه نفس
واقعاً اینکه امام کاظم که امروز روز شهادت آن بزرگوار است فرمود: “لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ” کسی که هر شب به حساب خودش نپردازد و خودش را بررسی نکند از ما نیست.
ما باید خودمان را بررسی کنیم، بنشینم با خودمان صحبت کنیم؛ مثلا امشب بروم به حساب خودم برسم و به خودم بگویم که علوی مشکل مهم زندگی تو چیه؟ مشکل زندگی من این است که مثلاً خانه ندارم! اگر این را گفتم باید بدانم که وضعم خیلی بد است. اما اگر گفتم که مشکل زندگی من این است که هنوز نتوانستم بفهمم چه خدمتی به امام زمانم بکنم آن موقع میتوانم بگویم ی کم موفق شدهام… دغدغه من چیست؟ نگرانی من چیست؟ نگرانی امام زمان من الآن چیست و از چه چیزی ناراحت است؟ آیا من هم از همان ناراحتم یا نه من اصلا از اون ناراحت نیستم یاغصه ای ندارم مثلاً فرض بفرمایید که الان یکی از مشکلات حضرت مثلاً همین مسائل فلسطین و یمن که قطعاً هست، این باشد. اما من امشب این غصه را ندارم، امشب غصه من این است که تیم ایران از تیم ژاپن ببرد و صلوات میفرستم که تیم ایران ببرد، این را بدانند که من خیلی پرت هستند. نمیخواهم اینها را رد کنم ولی میخواهم بگویم که عقب هستند، عقب هستند! یک نفر بدود توپ را بزند در دروازه و همه خوشحال شوند و فردا فراموش کنند، همه فراموش میکنند، این برای من ارزش است! اگر امام زمانی هستیم فکر میکنم اشتباه میکنیم این برای ما ارزش نیست. ملتی که وقتی تیم فوتبالش برنده میشود میریزد در خیابان چراغها را روشن میکند ، برف پاککنها را میزند، شیرینی پخش میکند، جشن میگیرد، راهبندان میکند برای اینکه تیم فوتبالش گل زده است ولی وقتی به او میگویند که ما به انرژی هستهای دستیابی پیدا کردهایم اصلاً بیخیال است، این معلوم است که فرهنگ است، این معلوم است عقبماندگی فرهنگی دارد که پیروزی را نمیداند در کجا است نمیداند وقتیکه ماهوارهای فرستاده اند که تا همین دو سال پیش خود مسئولین باور نمیکردند که بتوانند ماهوارهای بفرستند که بالای هزار کیلومتر برود! الان توانسته اند پیروزی بسیار بزرگی به دست آورند. این خیلی بزرگ است ولی اینها نمیفهمند و بهخاطر این جشن نمیگیرند و شیرینی نمیدهند.
اما حالا یک تیمی برنده شدهاست میریزند در خیابان! این ملت فرهنگش عقبمانده است و برای این باید غصه خورد ما باید دغدغههای خودمان را نگرانیهای خودمان را با امام زمان تطبیق دهیم شناختمان را با امام زمان تطبیق دهیم هرچه به او نزدیکتر شویم بدانیم که عاقبت بخیری ما جای امیدواری است. بدانیم که فردا اگر مردیم شب اول قبر با چه کسی محشور میشویم، معلوم میشود که با چه کسی محشور میشویم اینها مهم است، شب اول قبری که چشم رویهم میگذاریم میرسد و همه مشکلاتی که داریم؛ سرطان داریم، بدهی داریم، دارند من را میبرند زندان… همهی اینها تمام میشود و هیچکدام از اینها مشکل نیست. آقا دارند من را میبرند زندان… باشه میروی زندان چند وقت دیگر میایی بیرون جشن بگیری، یا اصلا در زندان بمیری تمام میشود.
این امام ما به نقل بعضی از نقلها سیزده یا چهارده سال زندان بود؛ از این زندان به آن زندان، چی شد؟! تمام شد. آن طرف مهم است ابدیت مهم از آنجا با چه کسی محشور میشوی با هر کسی که دوستش داری با او محشور میشوی با هرکسی که دغدغهاش را داری با او محشور میشوی، با هر کسی که شناختت نزدیک به شناخت او باشد با او محشور میشوید.
پس باید بکوشیم اسوه ما امام زمان علیه السلام باشد.
مقولات ثلاث
خب اینها مقدمه بود، این سنخیت چگونه است؟ خیلی مهم است که سنخیت و بحث شباهت را متوجه شویم. ما چند نوع مقولات ثلاث داریم. معقولات سهگانه مثلاً دنیا، برزخ، آخرت- شریعت، طریقت، حقیقت- جسم، نفس، روح و همینطور مقولات زیادی هستند مقولات سهگانه.
یک نوع معقولات سهگانه داریم که قبلاً گفتهایم و خیلی مهم است و در زندگی به دردمان میخورد؛ یک حقیقت، یک واقعیت و یک دروغ. این سه مقوله را همیشه یادتان باشد هر چیزی یک دروغی دارد، یک واقعیت دارد و یک حقیقتی دارد.
حقیقت آن این است که نزد خداوند است، واقعیتش آن است که درحال صیرورت بهطرف خداوند است. کذب چیست؟ کذب آن است که هیچ کدام از اینها نیست.
سه نوع خدا داریم یعنی چی؟
یعنی سه توهم داریم که انسانها به آن میگویند خدا، لفظ خدا را درمورد آن بهکار بردهاند؛ یکی خدای دروغین است، یعنی خدا نیست، آنچه خدایی است؟ یعنی بتپرستان، بت را میپرستیدند و به آن میگفتند خدا، این خدای دروغین است. یک خدایی است خدای واقعی و یک خدای حقیقی آن خدای حقیقی کیست؟ آن خدای حقیقی را هیچکس ذاتش را نمیتواند بفهمد، هیچکس حتی پیامبران هم نتوانستند حتی پیامبر اعظم اسلام(ص) که افضل پیامبران است که سید الرسل است، خاتم انبیاء است حتی ایشان هم آن را نشناخته که به درگاه خداوند عرض میکند: “مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ” خدایا آنچه حقیقت تو است ما نمیتوانیم تو را بشناسیم! آن خدای حقیقی است.
بین این خدای باطل که بت است به آن خدای حقیقی، یک خدایی است، خدای واقعی است آن خدای واقعی خدایی است که در ذهن انسان خداپرست است. یعنی آن انسانی که بهطرف خدای حقیقی دارد سیر و سلوک میکند از خدا یک تصوری در ذهنش دارد و این خدا خدای واقعی است؛ همین خدایی که پیامبران معرفی کردهاند و در ذهن هر کسی هم یک ماهیتی دارد، یک نمودی دارد فقط فرقش این است که فرق این با خدای حقیقی این است که این خدایی که در ذهن انسان خداپرست است آیت و نشانه خدای حقیقی است. اما این بتها آیت او نیستند وقتی که چوب را میپرستیدند یا یک انسان را میپرستیدهاند یا شاه را میپرستیدند، این خدای کاذب است. آن خدای واقعی خدایی است که شما را به خدای حقیقی متصل میکند، وصل می کند.
سنخیت و محبت و ولایت هم همینطور است. دوست داشتن و عشق هم همینطور است، عشق و محبت سه نوع است؛ یک عشق و محبت خدا حقیقی، یک عشق و محبت کاذب و یک عشق و محبت واقعی. عشق و محبت حقیقی؛عشقی است که موجودات به خداوند دارند و همه موجودات از عرش تا فرش این عشق را دارند که عاشق ذات الهی هستند و به طرف خداوند در مسیر و صیرورت هستند، حالا آگاهانه یا ناآگاهانه تمام… “إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ” همه بهطرف خداوند میروند و این عشق، عشق فطری است که دارند میروند. منتها در این بین کسانی دچار زجر میشوند و دچار رنج میشوند و دچار جهنم میشوند حالا این جهنمشان ممکن است طولانی باشد ممکن است، خلود باشد ممکن است موقت باشد چه کسانی؟ کسانی که بهجای آن خدای حقیقی خدای کاذب و خدای دروغین را میگیرند، بهجای آن عشق حقیقی عشق کاذب را میگیرند و اگر عشق واقعی را بگیرند عشق واقعی آنها را به عشق حقیقی میرساند.
عشق کاذب کدام است؟
همین عشقهایی است که در این دنیا میبینید که این افراد، جوانها خصوصاً وقتی سن ازدواجشان میشود عاشق میشود این عشقا بهخاطر فوران غریزه جنسی است، فوران غریزه جنسی است عشق حقیقی نیست. لذا بعد از اینکه وصال انجام شد، دعوایشان میشود و بعد هم به طلاق کشیده میشود عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود ، عاقبت ننگی بود
چرا عاشق شد؟! چون خوشگل بود! عاشق چشم و ابرویش شدهاست! عاشق مثلاً چهرهاش شدهاست! عاشق ثروتش شدهاست! عاشق تیپش است! عشقهایی که اینچنین ایجاد میشود، عشق هایی که این سلبریتیها بین جوانان ما پیدا میکنند و جوانان ما عاشقان آنها میشوند و هر مزخرفی که میگویند اینها برایشان هورا میکشند! این عشق و علاقهها و محبتهای کاذب و دروغین است و بیشترش هم انگیزههای مادی و غریزی و حیوانی است که وارد آن نمیشوم خودتان بروید و در جامعه افراد را ببینید احتمالا خودتان و خودمان هم در دوران جوانی، نوجوانی عاشق شدهایم و بعد دیدهایم که نشد فارغ شدیم و بعد جدا شدیم از آنها و از اینها زیاد است و در زندگی پیش میآید.
به شخصی گفتند که آقا تا حالا عاشق شدهای؟! گفت بله عاشق شدهام، گفتند خب بگو ببینم چهجوری است؟! گفت کدام را بگویم؛ اولی دومی سومی چهارمی… خیلی عاشق شدهام کدامش را بگویم! این عشق اینچنین است؛ عشقهای کاذب است میآید و میرود. گفت حاصل عمرم سه سخن بیش نیست؛
خام بدم پخته شدم سوختم
این گفت اولی و دومی و سومی حالا به این صورت است که صبح عاشق است شب فارغ است. اینها عشقهای حیوانی و کاذب است و محبتهای بیاساس است.
عشق و محبت واقعی کدام است؟
آنهایی که ما را به خداوند و آن عشق حقیقی میرساند؛ عشق به اولیای خدا، محبت به اولیای خدا واقعی است مثل همان خدایی واقعی است؛ آیتی از او است، نشانهای از او است و وقتی در دل انسان میافتد انسان به اولیای خدا به دوستان خدا محبت پیدا میکند و این دیگر ازبینرفتنی نیست.
فرق این با آن این است که او وقتی بیاید بعد از یک مدت از بین میرود و تمام میشود ولی این یکی هرچه میآید روزبهروز بیشتر میشود چون کمال است، چون به حقیقت روی دارد روزبهروز افزونتر میشود، بیشتر میشود. شما اگر عاشق امیرالمؤمنین باشید و عشقتان واقعی باشد نه عشق کاذب، عشق کاذب یعنی چی؟ یعنی مثلاً اینکه امیرالمؤمنین مثلاً خیلی چشم و ابروی بسیار زیبایی داشت، بازوی خیلی کلفتی داشت، مثلاً زورش خیلی زیاد بود از همین چیزهایی که گاهی موقعها بعضیها در این هیئتها فقط همین چیزهای مادی را میگویند این نه! اگر عشقتان به امیر المؤمنین روی معرفت باشد، روی ولایت الهی باشد شما روزبهروز عشقتان بیشتر میشود یعنی کسی که الان شصت سالش است، ده سال پیش که پنجاه سالش بود را نگاه کند میبیند که عشقش به امیرالمؤمنین بیشتر شدهاست و عشق واقعهای استچون عشق واقعی و عشقی است که روی در حقیقت دارد، برعکس آن عشقها است که تمام میشود، تبدیل به نفرت میشود یا آرام آرام فراموش میشود اما این عشق اینطوری است. این عشق روزبهروز بیشتر میشود، این محبت روزبهروز بیشتر میشود، خصوصیت آن این است. کما اینکه خدای واقعی وقتی در دل انسان میافتد انسان روزبهروز معرفت او به خدا بیشتر میشود. معرفتی که امیرالمؤمنین به خداوند داشت با معرفتی که من و شما داریم زمین تا آسمان فرق میکند و پیامبر هم همینطور. شما خیال نکنید که مثلاً پیامبر(ص) مثلاً همان مقامی را، همان معرفتی را داشت که مثلاً در سن ده سالگی داشت، پیغمبر شصت ساله همان معرفتی را داشت که در سن، نه! ده سالگی پیامبر بود، مقدس بود. شصت سالگی هم پیامبر بود، مقدس بود ولی خیلی فرق کرده بود، معرفت او بیشتر شده بود، عشق او بیشتر شده بود و همینطور الان در عوالم بالا پیامبر دارد سیر کمالات را طی میکند و میرود بالا. خصوصیت حقیقت و واقعیت این است که واقعیت نه دروغ، نه کذب نه باطل است، واقعیت سایهای است از حقیقت که به دنبال حقیقت میرود بالا همینطور و این سنخیت و این شباهت و این محبت و این ولایت اینطوری است، باید ما به دنبال این باشیم. حالا خود تو نگاه کن، گفت که من یک داستان میگویم و بحث خود را آرام آرام جمع میکنم و آن داستان خیلی داستان جالبی است، خیلی معنا دارد، از آن شما میتوانید دیگر بروید خود شما امشب بنشینید و نگاه کنید ببینید بچه خود را چرا دوست دارید؟ آیا از سنخ محبت است، واقعی است یا محبت کاذب است؟ همسر خود را چرا دوست دارید؟ برادر خود را چرا دوست دارید؟ دوست شما، همکلاسی شما، همکار خود را دوست دارید، کدام یکی است و از سنخ کدام یکی است؟ از سنخ یک محبت کاذب و زودگذر و موقت است یا اینکه نه جزء آن محبتها و ولایتهای واقعی است و شما را میبرد بالا و میکشد بالا، شما را میبرد به مقامات بالا میرساند و به حقیقت میرساند؟ از کدام سنخ است؟ بتوانید بررسی کنید، خود ما بررسی کنیم “لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ کُلَّ یَومٍ. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۷۷” که امام کاظم فرمودند نباشیم، بلکه بتوانیم خود را محاسبه کنیم، دوستیهای خود را محاسبه کنیم، عشقهای خود را محاسبه کنیم، علاقهها و رابطههای خود را با افراد محاسبه کنیم و آن داستان این است که حضرت زینب(س) کودک بود، در دامان امیرالمؤمنین نشسته بود، امیرالمؤمنین داشت خب او را ناز میکرد و با او بازی میکرد. بعد گفت که چه کسی را از همه بیشتر دوست داری در دنیا؟ گفت که شما را، حضرت زینب عرض کرد که شما، یک دختر بچه کوچک گفت شما را، به پدر خود امیرالمؤمنین گفت شما را بیشتر از همه دوست دارم. گفت: خب بارک الله! من را بیشتر دوست داری یا فلانی را؟ گفت شما را، من را بیشتر دوست داری یا فلانی را؟ بعد همینجا یکدفعه پرسید من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ حضرت زینب عرض کرد که شما را هم بهخاطر خدا دوست دارم. خدا را بیشتر دوست دارم، شما را هم بهخاطر خدا دوست دارم. خیلی مطلب بزرگی است، از زبان یک شخص بزرگ مطلب بسیار بزرگ است که دوستیها را در رابطه با معشوق حقیقی، با آن کسی که وجود ما، هستی ما، عشق ما، ذات ما دارد به طرف او میرود، خود ما غافل هستیم و تا موقعی که از این ذات خود غافل هستیم در جهنم هستیم و جهنم چیزی نیست جز همین غفلت از ذات، شما خیال نکنید که جهنم مثلاً یک چیزی است البته ما دو جهنم داریم: یک جهنم منقول داریم یک جهنم ثابت. یک جهنمی است که ما را عرضه میکنند به او “یُعرِضُ الکافرین” کافرین به آن عرضه میشوند یک جهنم جهنمی است که او را میآورند “وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. سوره فجر،آیه۲۳” جهنم را میآورند، با غل و زنجیر میآورند و از دور هفتاد هزار سال فاصله صدای آن ناله و شهیق جهنم شنیده میشود، آن جهنم است. آن جهنمی که میآورند همین ما هستیم یعنی مایی که غافل هستیم جهنم درون ما است که این آنجا شکوفا میشود و با آن جهنم سنخیت دارد، میگویند شما با این سنخیت دارید بفرمایید، هر کسی با هر چیزی سنخیت دارد بفرماید آنجا. این جهنم چه است؟ این جهنم همین غفلت، غفلت از ذات خود ما، غفلت از آن عشق الهی که خداوند با نور خود در دل ما گذاشته است و او طالب خداوند است، ما از این غافل هستیم چون غافل هستیم جهنم هست.
هر نفسی کان به ندامت بُوَد شحنه غوغای قیامت بُوَد (نظامی)
این است، این غفلت و ناآگاهی! حالا یزید بیشتر غافل است جهنم او داغتر است، فلانی غفلت او کمتر است جهنم او کمتر است، زمان آن کمتر است یا ابدیت او کمتر است، خلود او کمتر است. این است که ما باید این عشقها این محبتها این ولایتها را در خود پیدا کنیم و سروسامان بدهیم، مدیریت کنیم. خب وقتی که شما یک سخنرانی را میبینید که دارد سخنرانی میکند، بیشتر دل من میخواهد بکشانم شما را به طرف اولیاء الهی و الّا تمام محبتها اینطوری است، یک عالمی میبینید یک انسان خوبی را میبینید احساس میکنید او ولی خدا است، احساس میکنید او انسان آگاهی است، احساس میکنید آدم خوبی است و به او علاقمند میشوید. این سنخیت، سنخیت اولیه است و احتمال اینکه سنخیت کاذب باشد زیاد است. چه موقع معلوم میشود سنخیت درست است؟ اگر با او زندگی کردید و مطالب آن با عقل شما و با عقل صحیح و با عقل اولیاء خدا تطبیق دادید و دیدید مطالب او درست است و بهخاطر آن مطالب به او علاقمند شدید که این طول میکشد، بسیاری از اینها قرآن میفرماید “وَٱلشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ. سوره شعراء،آیه۲۲۴” سخنرانان، سخنوران کسانی که خوب سخن بگویند، ممکن است مثلاً مثل من! حالا نمیدانم خوب سخن میگویم یا نه؟ ولی بعضیها مثلا خوب سخنرانی میکنند ولی حرف آنها هم به دل مینشیند قشنگ است ولی اگر عمل نکنند، خود آنها عمل نکنند، خود آنها اهل عمل نباشند و آن ولایت و آن هدایت در دل آنها وجود نداشته باشد اینکه شما علاقمند میشوید این سنخیت حساب نمیشود. سنخیتی که شما احساس کنید به او نزدیک هستید و او به شما نزدیک است زمانی است که بر اساس عقل باشد. لذا هر کسی خوب سخنرانی کرد مثل من خیال نکنید که این ولی خدا است، این عالم ربانی است؟ نه! باید با او زندگی کنید، باید بروید مطالب او را از نظر عقلی بررسی کنید، باید ببینید که خود او عمل میکند یا عمل نمیکند؟ اگر عمل نمیکند او را به عنوان ولی خود قرار ندهید، او را عالم بین خود و خدا قرار ندهید که خداوند به حضرت داوود فرمود: عالمی که عمل نمیکند را با رابطه بین خودت و من قرار نده، اینها دزد هستند اینها راهزن هستند، اینها فریبکار هستند، خوب سخن میگویند و مردم را به طرف خود جذب میکنند و مردم را فریب میدهند، امتحان کنید آنها را، زندگی آنها را ببینید.
از من بگوی عالم تفسیرگوی را گر در عمل نکوشی نادان مفصلی (سعدی)
یعنی تفسیر آن چیست؟ فهمیدند که تو خودت نادان هستی. این علم توأم با عمل و زندگی با او و زهد در او دیدن اگر بعد از او احساس علاقه کردید این سنخیت، سنخیت درستی است و اگر با یک عالم عابد ربانی جزء اولیاء خدا برخورد کردید و دیدید که محبت او به دل شما نمیآید و با او سنخیت ندارید اینجا یک هشدار الهی است که بدانید جنس شما خراب است. من نگاه میکنم میبینم این آدم حرفهای او درست است، خود او هم عمل میکند، عالم عامل است، عالم ربانی است، جزء اولیاء خدا است، زندگی او را دارم میبینم، همه چیز را دارم میبینم ولی احساس میکنم از او خوشم نمیآید این دو حالت دارد که ما گفتیم یا خدایی ناکرده تحت تأثیر تبلیغات سوء روح تو خراب شده است که باید ببینی خراب شدی؟ باید خود را نجات بدهی یا لقمه ناپاک وارد زندگی تو شدهاست روح تو را خراب کرده است، اینها است. باید اگر عقل به تو گفت: این انسان عالم است و دیدی خوشت نمیآید بدان اشکال از خود تو است، باید خود را درست کنی، باید بروی خود را درست کنی و وقتی عالمی، عاقلی، عابدی، زاهدی، عالمربانی، ولیّای از اولیاء خدا را دیدی و دیدی که به او میل داری، علاقه داری و میتوانی در تبعیت او باشی، آن موقع باید به تو بگوییم که هم شعور تو سالم است، هم نفس تو سالم است. اما اگر اینطور نبود، اگر عقل تو به تو میگوید این آدم، حالا من مثال میزنم دیگر، برای مثال همین امام راحل خود ما، هشتاد و خوردهای زندگی کرد و زندگیاش نشان داد، کتابهای او، آثار او، شاگردان او، زندگی او نشان داد که این عالم ربانی است بلاشک، دشمنان او هم در عظمت روح او و پاکی او همه اعتراف کردند، این دیگر شکی در آن نیست. اما یکی آمد گفت آقا من خوشم نمیآید من نمیدانم چرا خوشم نمیآید. خب این همین است یا تحت تأثیر تبلیغاتی شعور تو را خراب کردند یا اگر تحت تأثیر تبلیغات نیستی بدان لقمه حرام در زندگی تو وارد شدهاست، نفس تو خراب شده است یا شعور تو خراب شده است یا نفس تو خراب شده است، شکل سومی ندارد. ما این را تجربه کردیم در زندگی خود، شصتوپنج سال از خدا عمر گرفتیم، در این شصتوپنج سال حالا ده یا دوازده سال آن که بچه بودیم، در این پنجاه سال واقعاً من این را تست کردم، آزمایش کردم هر کسی را دیدم با اولیاء خدا مسئله دارد یا شعور او تحت تأثیر جامعه غلط، همنشینان بد قرار گرفته است یا لقمه! من فحش نمیدهم، یکبار خیال نکنید من دارم فحش میدهم میگویم مثلاً هر کسی امام را قبول ندارد لقمه او حرام است، فحش نمیدهم دارم تفسیر و تحقیق علمی را به شما میدهم، دارم گزارش علمی میدهم مثل یک حیوانی آوردند، میگوید آقا ما نمیدانیم این الاغ است یا اسب است؟ این را میدهید به زیستشناس، زیستشناس تست میکند او را و میگوید آقاجان این نه الاغ است نه اسب است این قاطر است، نشانیهای قاطر را به شما میدهد، این کار علمی است و اهانت نمیکند. من هم اهانت نمیخواهم بکنم هر کسی امامخمینی(رض) یا علمای دیگر را یا علمای بزرگ دیگر را، فقهای بزرگ مسلّم را کینه از او دارد
“از من بگوی عالم تفسیرگوی را”
از من به او بگویید که عزیز من یا شعور تو خراب شده است یا نفس تو خراب شده است؟ شعور را جامعه و اطلاعات و محیط و دوستان بد خراب میکنند، نفس انسان را هم لقمه حرام و اینها. همان که امام حسین(ع) فرمود: میدانید چرا نمیخواهید صحبت من را بشنوید بهخاطر لقمههای حرامی است که پدران شما به شما دادند. فحش نمیداد امام حسین، امام حسین داشت یک گزارش علمی میداد، داشت یک خبر علمی میداد، تحقیر نمیکرد، تحقیق میکرد، حقیقت را داشت بیان میکرد، داشت حقیقت را بیان میکرد. عرض کردم اگر به یک سگ بگویی تو سگ هستی اهانت نمیشود که، اگر به یک سگ بگویی تو آدم هستی اهانت به او میشود. گفت: یک سربازی سر چهارراه ایستاده بود، گفت جناب سرهنگ! گفت: خودت رو مسخره کن! گفت: من که مقام تو را آوردم بالا، گفت: من که میدانم سرهنگ نیستم، تو به من اهانت میکنی. وقتی به من میگویی جناب سرهنگ و من که میدانم سرهنگ نیستم قبول کنم معلوم است که من بیشعور هستم، تو که به من میگویی جناب سرهنگ داری به شعور من اهانت میکنی، خیال نکن داری من را میبری بالا! داری به شعور من اهانت میکنی. من اگر به یک سگ بگویم تو آدمی، به مقام آدمیت اهانت کردم و باید به او بگویم سگ. حالا این آدمی که در لباس آدم است ولی اندازه، مثل حمار است “أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ. سوره اعراف،آیه۱۷۹” قرآن تحقیر نمیکند، اهانت نمیکند، تحقیق میکند و دارد حقیقت را بیان میکند. بنابراین در اطراف خود در محیط خود در محبتهای خود در عشقهای خود در ولایتهای خود همیشه باید تجدیدنظر کنیم، ببینیم ریشه آن چیست؟ منشأ آن چیست؟ و اگر منشأ آن عقل و شعور است این ولایت و این محبت و این عشق، عشق واقعی است که ما را به حقیقت میرساند. خداوند انشاءالله همه ما را صاحب معرفت و بینش الهی قرار بدهد، بینش معنوی قرار بدهد تا انشاءالله در مسیر سنخیت و مشابهت و قرابت با اولیاء او و امام زمان(ع) قرار بگیریم، همان طور که عرض کردم آرزو بر جوانان عیب نیست. خداوندا حوائج جمع حاضر را با لطف و عنایت خود برآورده بفرما.