معماری

۲۱/۰۱/۱۴۰۳

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

اهم سرفصل های جلسه؛

  • مقدمه
  • تاثیر حرف‌های باطل
  • سوالات داری چند بُعد هستند
  • اهمیت مباحثه در جلسات
  • پاسخ به شبهات
  • ولایت فقط در چهارده معصوم نیست
  • انواع صراط
  • پاسخ به شبهه ( استناد به نقل صوفی)

مقدمه

اولین جلسه امسال با آغاز سال نو، که هم سال  خورشیدی است و هم شروع سال عبادی است. شروع ماه مبارک رمضان برای کسانی که عبادت می کنند، ابتدای سال است.

 ان‌شاءالله خداوند توفیق دهد تا آخر امسال؛ درجات و مقامات و احوال خوبی را تجربه کنیم و کمی رشد داشته باشیم. اگر سال آخر عمرمان است با توبه و مغفرت و شفاعت و عنایت الهی به پایان برسانیم.

تاثیر حرف‌های باطل

الان زمان، زمان ارتباطات است که به آن می‌گویند دهکده جهانی، یعنی تمام جهان مثل یک دهکده است و همه با هم در فضاهای اینترنتی و وسایل ارتباط ‌جمعی در ارتباط هستند، ولی درعین‌حال ما در یک جهنمی از آشوب و اغتشاش شیطانی قرار گرفته‌ایم؛ سیل شبهات و سیل دروغ و سیل حرف‌های باطل واقعاً به‌صورت سیل است و واقعاً خانه بنیان کن است. در این شرایط خانه ایمان و خانه اعتقادات ما و جوانان ما و فرزندان ما در معرض تهاجم سیل‌آسای شبهات و مطالب کذب و امور واهی قرار گرفته است. همین‌ این گوشی که دستتان است هر کلمه‌ای را بزنید با دنیایی از مطالب روبرو می‌شوید که هر کدام از آن‌ها را که باز می‌کنید می‌بینید که هر کدام از آن‌ها مطالب بسیار شلوغ و متنوع است که انسان فرصت فکر کردن پیدا نمی‌کند، آن‌قدر این تهاجمات زیاد است.

سوالات داری چند بُعد هستند

 وقتی سوالی می‌پرسند از ما، زمانی‌که می‌خواهیم پاسخ دهیم، می‌بینیم که یک سوال از چند بُعد می‌تواند مطرح‌شده باشد که انسان نمی‌داند از کدام بُعد باید پاسخ دهد. لذا وقتی از  بنده سوالی می‌شود، قبل‌از این‌که پاسخ دهم می‌گویم دقیقاً بگو چه چیزی باعث شده‌است که این سوال به ذهن شما راه پیدا کند! چون چندین عامل باعث می‌شود که یک سوال به وجود آید. و تا ما آن عوامل را نشناسیم نمی‌توانیم پاسخ دهیم، ممکن است شما روی آن عوامل به‌عنوان مثال؛ الف پاسخ دهید ولی عامل ب در ذهن آن طرف باشد! بنابراین جواب شما آن را قانع نمی‌کند، ما در چنین شرایطی هستیم.

لذا باید شما در این جلسات و بحث‌ رسیدن به حقیقت و رسیدن به عرفان ناب و معرفت ناب و معرفت صحیح، معرفتی که با دروغ و توهم و تخیل و این‌جور امور مخلوط نشده باشد، برای‌اینکه به این‌ها برسید خیلی باید دقت کنید.

اهمیت مباحثه در جلسات

خب ما در نمایشگاه که بودیم خوشبختانه یک تحولی ایجاد شد و دوستان متوجه شدند که به‌همین سادگی نیست، با آنکه بعضی‌ها می‌گفتند؛ خب حالا ما اگر بخواهیم عضو این مؤسسه بشویم  برای چی باید برویم با چند نفر بحث کنیم؟! مصاحبه کنیم؟! در این جلسات مباحثه شرکت کنیم؟! خب استاد می‌آید صحبت می‌کند و ما هم می‌آییم گوش می‌کنیم و ثواب می‌بریم و چیزی هم یاد می‌گیریم و می‌رویم! معلوم شد که نه این‌چنین نیست. باید یک مطلب، یک حقیقتی که بیان می‌شود خوب ابعاد و جوانب آن را متوجه شوید تا بتوانید بحث کنید، و الا نمی‌توانید. و یکی از مسائلی که باز در این نمایشگاه متوجه شدیم؛ که آن قشر و آن گروهی که ما تمام تلاشمان متوجه کردن مردم به سوی آن‌ها است،  یعنی آن‌هایی که در لباس اولیای خدا هستند، آن‌ها دشمنان درجه اول ما هستند، شنیده‌اید که می‌گویند امام زمان علیه السلام که ظهور می‌کند آن گروهی که بیشترازهمه با امام مبارزه می‌کنند علما هستند! حالا با اصل این مطلب کاری نداریم ولی آن‌چیزی که شنیده‌ایم این است که اولین گروهی که در مقابل امام زمان می‌ایستند فقها و علما هستند. به‌خاطر این‌که تفکری که آن‌ها از اسلام دارند تفکر مغشوش و مخدوش است و امام زمان می‌آید و می‌خواهد اسلام ناب را بدهد. (حالا بلاتشبیه بلاتشبیه چون این قضیه به مطلب ما خیلی ارتباطی ندارد ولی مارا یاد آن می‌اندازد) ما داریم از یک گروهی تبلیغ می‌کنیم و می‌گوییم علمای ربانی و کسانی که باید متولی شوند و علمای ربانی شوند ولی آن‌ها از همه بیشتر سنگ اندازی می‌کنند و مشکل ایجاد می‌کنند. الان هم شما در جامعه می‌بینید، مثلاً یک روحانی یک حرفی را می‌زند قصدش هم بد نیست و نظرش خوب است و مطلب خوبی را دارد ارائه می‌دهد مثلاً می‌گوید دشمنان درمورد پیامبر چنین فکر می‌کردند، بعد می‌بینید یک عده از روحانیون که آن‌ها دیگر باید بفهمند، مردم ممکن است نفهمند ولی شماها که روحانی هستید باید بفهمید. می‌آیند حمله می‌کنند به این بنده خدا و مورد تهاجم قرارش می‌دهند آن شخص را که چرا این حرف را زدی! خب حرف غلطی نزده است حرف درستی زده است کمی دقت کنید یا به‌عنوان مثال فرض بفرمایید: یک روحانی یک عالمی که یک عمر سابقه خوبی دارد خوب زندگی کرده‌است، مسلمان است، متدین است، عالم است، باتقوا است یک اتفاق در مسائل حقوقی می‌افتد باز می‌بینید که عده‌ای به ‌نام دین به او حمله می‌کنند و آبروی او را می‌برند! دنیای ما این‌چنین است ما در چنین دنیایی واقع شده‌ایم. بنابراین باید خیلی دقت کرد و خیلی مواظب بود و حرف‌ها را خیلی حساب‌شده بررسی کرد و حساب‌شده حرف زد.

پاسخ به شبهات

یکی از شبهاتی که مطرح‌شده بود امروز پاسخ می‌دهم.

 آقایی آمد گفت که من با شعار شما مشکل دارم، شعار شما این است که؛ تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء الهی است و بس. اولین اشکالی که به وجود آورد این بود که این بس یعنی فقط این راه است! چه کسی گفته است که فقط این راه است؟! بعد خود آن شخص استدلال کرد به آیه‌ای که این حرف را ثابت می‌کند. گفت در قرآن إنَما کلمه حصر است و ما فقط در قرآن داریم «إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذین یقیمونَ الصَّلاهَ وَ یؤتونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعونَ» [۱] به این آیه استدلال کرد گفت: إنما که در قرآن آمده‌است می‌گوید فقط درمورد این آیه است، ولی حرف شما می‌گوید این راه و این ضد هم است! درصورتی‌که این آیه همان حرف را می‌زند و شعار ما هم همان حرف است ما هم همان حرف شما را می‌زنیم منتها فرق ما و شما این است که شما اولیای الهی را فقط دوازده نفر می‌دانید و این خلاف است. ما می‌گوییم اولیای الهی فقط دوازده نفر نیستند آن چهارده نفر در اوج و در قله هستند و منشأ ولایت هستند. ولی فقط این نیست که فقط آن چهارده نفر اولیای الهی باشند! ولی فقیه یک ولی است. قرآن می‌گوید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ» [۲]مومنان بعضی‌هایشان اولیای بعض هستند. پس ولایت فقط در آن چهارده نفر نیست، اولیای الهی زیاد هستند. و روایات زیاد و آیات زیاد می‌فرماید که اولیاء الهی زیاد هستند فقط آن چهارده معصوم نیستند اولیا. اشتباه شما همین است و الا این شعار همان آیه‌ای که ایشان آمد گفت که گفتند قرآن می‌گوید إنَّما وَلیُّکُمُ خدا می‌گوید فقط ولی شما این‌ها هستند این با حرف شما مخالف است! درصورتی‌که اگر دقت کنید این همان حرف است ما هم می‌گوییم إنَّما فقط راه رسیدن به ولایت الهی، رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به اولیاء الهی است. یعنی سعادت ابدی عین اولیای الهی هستند، راه رسیدن به سعادت ابدی رسیدن به اولیای الهی یعنی چی؟ یعنی اولیای الهی همان سعادت ابدی هستند. معنی‌اش همین است دیگر وصل شدن به ولایت الهی. چون در قرآن دو ولایت بیشتر نداریم یک ولایت الهی است و یک ولایت شیطان و دیگر ولایت سومی نداریم.

اگر شما به ولایت الهی وصل نشوید قطعاً به ولایت شیطان وصل شده‌اید و این به‌اصطلاح شبهه‌ای که خودش اول که شروع کرد همین آیه را خواند یعنی با همین آیه پاسخش داده می‌شد منتها مغلطه و… و بعد هم شنیدم که در طول نمایشگا مرتب می‌آمد و صحبت‌هایی انجام می‌داد.

ولایت فقط در چهارده معصوم نیست

خب این اولین پاسخش همین بود که ما بفهمیم ولایت الهی فقط در چهارده معصوم نیست بلکه همان‌طورکه خداوند در قرآن می‌فرماید:  کسانی که ایمان آورده‌اند، کسانی که جهاد کرده‌اند این‌ها جزء حزب، حزب‌الله هستند و اولیای خدا هستند و اولیای خدا « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ »[۳] یعنی هرکس این‌چنین باشد ولی خدا است، جزء ولی خدا است، جزء اولیای الهی است و کسی که جزء اولیای الهی باشد درواقع به سعادت ابدی وصل شده‌است، ده‌ها پاسخ دیگر هم می‌شود داد.

انواع صراط

 مسئله دیگر این است که این همان صراط مستقیم است شما در نماز می‌گویید “اهدنا الصراط المستقیم” خدا در قرآن چند تا صراط دارد، دوتا صراط دارد؛ یکی صراط جهنم یکی صراط بهشت و صراط بهشت. همان‌طور که اولیاء انسان یا ولیّ خدا است یا ولیّ شیطان است، انسان یا در صراط بهشت است یا در صراط جهنم و صراط مستقیم یکی بیشتر نیست. وقتی یکی بیشتر نیست شما می‌گویید این صراط چی است؟ می‌گوید صراط کسانی که به آنها نعمت دادیم. آیا کسانی که خدا به آنها نعمت داده فقط چهارده معصوم هستند؟ یعنی خدا فقط به چهارده معصوم نعمت داده دیگر به هیچ‌کس نعمت نداده است؟ به هیچ بنده‌ای خدا نعمت نداده است؟ پس این همه ما می‌گوییم شکر نعمت کنید انسان نعمت دارد حتی به کفار خدا به آن‌ها نعمت داده نعمت چشم، نعمت گوش، نعمت حیات، نعمت طبیعت، نعمت دنیا، این همه نعمت خدا به همه داده است به کفار داده است، البته این‌جا می‌گوید بعد از آن می‌آید جدا می‌کند می‌گوید این نعمتی که به مَغضوبِ عَلیهِم و به ضَالّین دادی این را نمی‌گویم، یک نعمت خاص است که به چه کسانی دادی؟ به یک افراد خاصی دادی. آن‌ها چه کسانی هستند؟ آن‌ها کسانی هستند که ما از خدا می‌خواهیم که ما را به راه آن‌ها هدایت کند و ما هم بشویم جزو مُنعِمُ عَلَیهِم.

 خب این صراط یکی بیشتر نیست، پس شما وقتی می‌گویید راه رسیدن به سعادت ابدی همین یک راه است و غیر از این نیست یعنی می‌خواهید بگویید که «صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»[۴] همین که در قرآن می‌گوید صراط مستقیم کدام است؟ آن صراطی که این مشخصات را دارد و انسان اگر به این صراط بیاید خوشبخت می‌شود و جز این راه ما صراط دیگری نداریم.

 صراط مستقیم هم یکی است، ما در قرآن صراط‌ها نداریم، یک صراط مستقیم داریم صراط مستقیم هم یکی بیشتر نیست این هم می‌شود همان. پس تنها راه رسیدن به سعادت همین است و بس. اتفاقاً بعضی موقع‌ها دوستان می‌گفتند که تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء است کافی است دیگر چون گفتیم تنها یعنی همین، بنده گفتم نه، آن آخرِ آن و بس هم بنویسید یعنی تاکید که جز این راه راه دیگری نیست، راه‌های دیگر یا کوره‌راه است یا بن‌بست است خطرناک است و این تنها راه مستقیم همین یک راه است و بس. ولی جالب این است که من شنیدم بعضی از دوستان قدیمی ما شک و شبهه کردند دچار شک شدند! این دچار شک شدن یعنی این‌که سیستم تربیتی ما هنوز سیستم کاملی نیست، ما باید سیستم تربیتی خود را کامل کنیم، مباحثه‌ها را باید تقویت کنیم، مصاحبه‌ها را باید تقویت کنیم و حالا این طرحی را که ان‌شاءالله دارند دوستان انجام می‌دهند که یک نمایشگاه دائمی ما داشته باشیم و به غیر از این‌جا که هستیم و پایگاه همیشگی ما است و به خاطر جمعیت زیاد ما از این‌جا رفتیم و اگر ان‌شاءالله همین جا هم می‌توانید نمایشگاه دائمی را برپا کنید این نمایشگاه را که شما ببینید دیگر بسیاری از سوالات شما جواب داده می‌شود.

پاسخ به شبهه ( استناد به نقل صوفی)

مطلب دیگر این بود که گفتند که مطالبی که شما می‌گویید مطالب و حرف‌های صوفی‌ها و دراویش هستند، اولاً این را بدانید که صوفی و صوفی‌گری یک پدیده فرهنگی است برای جامعه ما است برای ایران و ایرانی و برای کشور ما است، یک ذخیره است یک ثروت فرهنگی است یعنی صوفی‌هایی که ما داشتیم به غیر از این‌که حالا بحثی ندارم روی حق و باطل آنها مثلاً شما می‌گویید که تخت جمشید یک ذخیره فرهنگی ما است حالا این‌که در تخت جمشید چه جنایت‌هایی انجام شده ما کاری نداریم یا مثلاً فرض بفرمایید موسیقی ایرانی خب این موسیقی ایرانی وسیله‌ای بوده در بسیاری از مراسم لهو و لعب و فساد و گناه و عیاشی و شهوت‌رانی، درست است؟ خب بله موسیقی یک وسیله‌ای بوده که در خیلی از آن‌جاها استفاده می‌شده اما به عنوان یک مثلاً عضوی از فرهنگ ایرانی باید نگه داشته بشود و به صورت صحیح اجرا بشود، صوفی‌گری هم همین‌طور. صوفی‌گری و عرفان یک جزئی از فرهنگ ایرانی ما است که بد داشته خوب هم داشته است. بسیاری از صوفی‌ها بودند که بزرگ بودند اهل تقوا بودند اهل عبادت بودند اهل کرامت بودند، این‌ها واقعیت‌هایی است که هست البته داخل آن‌ها افراد منحرف هم بودند زیاد بودند و در همین بحث‌های صوفی‌گری دروغ و داستان و تخیل خیلی زیاد است. الان مثلاً فرض بفرمایید کتاب مثنوی مولوی آیا شما می‌توانید بگویید مثنوی مولوی یک چیز مزخرف است؟ مثل بعضی از متحجرین حالا در لباس روحانیت یا در لباس غیر روحانیت افراد منجمد و خشک ذهن مثلاً می‌آیند می‌گویند آقا مولوی چون گفته که مثلاً از خلفا تجلیل کرده چون کلمات رکیک اشعار زشت مثلاً دارد ما بگوییم مثنوی یک چیز بیخود است و این را بیندازیم کنار! نه، مثنوی یک ثروت فرهنگی ما است. یا مثلاً حافظ اگر بعضی جاها از شراب و معشوق و از مِی و این‌ها صحبت کرده ما بگوییم مثلاً حافظ یک چیز بیخود است، نه! حافظ یک ارزش فرهنگی برای ما است یک ثروت فرهنگی برای ما است ما نمی‌توانیم به خاطر چندتا اشکال یا یک سری اشکالات کلاً بگذاریم کنار. اگر کسی بخواهد کلاً بگذارد کنار خب اشکال دارد. یا مثلا فردوسی، فردوسی در مورد زن یک تعابیر خیلی بدی دارد اما آیا کسی می‌تواند بگوید حالا مثلاً پس بیاییم بگوییم فردوسی زن ستیز بوده و چون زن ستیز بوده پس مثلاً فردوسی باید برود کنار،  اگر این‌طوری بخواهیم دیگر هیچ چیزی برای ما نمی‌ماند و آن ثروت تاریخی ما از بین می‌رود. ما این‌ها را قبول داریم به عنوان یک ثروت قبول داریم و اشکالاتی هم داشتند، معصوم نبودند، قرآن نیست که بگوییم هیچ اشکالی ندارد که، این‌ها اشکالاتی داشتند ایرادهایی هم داشتند ممکن است ایرادهایی هم به آنها وارد بشود و قطعاً وارد می‌شود بعضی موقع‌ها ولی این‌ها ثروت‌هایی هستند که ما باید داشته باشیم. مثل این است که مثلاً در یک خانواده یک عضوی از خانواده اشکالاتی داشته باشد کسی او را طرد نمی‌کند او را نگه می‌دارند سعی می‌کنند او را اصلاح کنند سعی می‌کنند او را پاک کنند و خوبی‌های او را نگه دارند. این‌ها اعضای خانواده فرهنگی ما هستند بنابراین صوفیه را کسی بخواهد به طور کلی بزند کنار کلاً رد کند بله این کار اشتباهی است، در تاریخ ما صوفی‌هایی داشتیم دراویشی داشتیم که این‌ها افراد با تقوا افراد پاک افراد عارف مسلک حالا اگر عارف هم نبودند ولی عارف مسلک بودند عارفانه زندگی می‌کردند و این‌ها بعضی از آن‌ها حتی صاحب کرامات بودند یک کارهای عجیب غریب می‌کردند به خاطر آن پاکسازی‌ایی که داشتند، البته اشکالاتی داشتند. دیگر شیخ‌ اکبر که همه او را قبول دارند همه علمای شیعه و غیر شیعه ایشان را قبول دارند حالا مثلاً همین آقایانی که می‌آمدند آن‌جا می‌گفتند دیگر در مورد امام در مورد شهید مطهری در مورد مقام معظم رهبری که این‌ها این حرف‌ها را نمی‌زدند که، همین سه بزرگوار مثل شهید مطهری مثل امام خمینی مثل رهبر ما، این‌ها خب همه شیخ محی‌‌الدین را به عنوان یک شخصیت بزرگ می‌شناسند. محی‌الدین پر از اشکال است اشکالات اساسی هم دارد ما او را قبول نداریم یعنی به عنوان عرفان ناب قبول نداریم محی‌الدین عربی را ولی بالاخره یک شخصیتی بود یک شخصیت بزرگی بوده است. این‌ها را باید جایگاه هر کدام را باید انسان بداند نه کلاً رد کند نه کلاً تایید کند ولی به عنوان یک ثروت ملی یک ثروت فرهنگی ما باید این‌ها را حفظ کنیم قدردان آن‌ها باشیم خب صوفیه این‌طوری هستند ولی ما با صوفیه فرق می‌کنیم یعنی عرفان ما عرفان شیعی است. ما این‌جا درست است گفتیم آن‌ها ثروت فرهنگی ما هستند و از آن‌ها استفاده می‌کنیم اشعار آن‌ها را می‌خوانیم مطالب آن‌ها را می‌گوییم کتاب‌های آن‌ها را می‌خوانیم نقد می‌کنیم بررسی می‌کنیم حالا در آینده که کلاس‌های تخصصی عرفان گذاشته بشود شما می‌بینید که ما همین‌طوری خط به خط حرف‌های بزرگان عرفان را می‌زنیم و نقد می‌کنیم بررسی می‌کنیم، حتی برای خود حضرت امام را نظرات امام خمینی را آن‌ها را بررسی می‌کنیم به عنوان یک طلبه بررسی می‌کنیم. ما نه تنها مطالب حضرت امام بلکه خود آیات قرآن را بررسی می‌کنیم تدبر می‌کنیم می‌گوییم اگر این باشد غلط است اگر این باشد درست است، اگر این برداشت باشد غلط است، اگر این برداشت باشد درست است، حرف‌های ائمه هم همین‌طوری نقادی علمی می‌کنیم این‌ها هیچ اشکالی ندارد. نه این‌که اشکال بگیریم نقادی علمی می‌کنیم یعنی سعی می‌کنیم بفهمیم آن‌ها چه چیزی گفتند اگر منظور آن‌ها این است غلط است ولی منظور آن‌ها این باشد درست است مثلاً. این‌طوری بررسی می‌کنیم و می‌گوییم منظور امام این بوده است، منظور امام صادق این بوده چون این با قرآن می‌خواند، به این می‌گویند چی؟ به این می‌گویند تدبر. خود قرآن هم همین‌طور، آیات قرآن را هم ما تدبر می‌کنیم می‌گوییم این‌جا که گفته خداوند بر عرش نشست اگر منظور از عرش صندلی باشد این غلط است این درست نیست، پس منظور قرآن این نیست. به این می‌گویند تدبر به این می‌گویند نقادی کردن یعنی دنبال اصل مطلب دنبال حقیقت مطلب گشتن و پیدا کردن، این اشکالی ندارد و ما این کارها را می‌کنیم و قصر و ثمین آن را پیدا می‌کنیم ارزشمند و غیرارشمند آن‌ را پیدا می‌کنیم و روی آن‌ها بحث می‌کنیم که آقا مثلاً حافظ این‌جای آن درست است و این‌جای آن غلط است مولوی همین‌طور و بررسی می‌کنیم اما این‌که ما مثلاً صوفی باشیم نه، ما صوفی نیستیم و صوفیه خیلی حرف‌های آن‌ها غلط است خیلی جاها هم حرف‌های آن‌ها درست است از جمله حرف‌های درست آن‌ها که با تعالیم ائمه می‌خورد همین مسئله حقیقت، طریقت و شریعت است. این تقسیم بندی که صوفیه اولاً برای صوفیه نیست در کتاب مصباح الشریعه آمده منسوب به امام صادق است که بسیاری از آن می‌تواند درست باشد و منسوب به امام صادق باشد و این مطلب حتی اگر منسوب به امام صادق نباشد یک حرفی است که این‌ها زدند و با تعالیم امام صادق می‌خواند. خیلی حرف‌ها هست که یک کسی می‌آید یک حرف‌های جدیدی می‌زند ولی این ممکن است در آیات قرآن نداشته باشیم. مثلاً ما در قرآن نداریم که اطاعت از ولی فقیه کنید تا به مملکت شما آسیبی نرسد، ما همچین آیه‌ای نداریم. یکی بیاید بگوید آقا کجای قرآن این را نوشته؟ حالا شما به او چه می‌گویید؟ می‌گویی پس این غلط است؟ می‌گویی نه آقاجان این حرف یک فقیهی است که با روح قرآن آشنا است.

 بنابراین این‌که تا ما بیاییم یک چیزی بگوییم بگوییم آقاجان این حرف صوفیه است این غلط است اولاً باید ببینیم خب حرف صوفیه باشد حرف هر کسی باشد ببینیم حرف او درست است یا درست نیست؟ این تقسیم حقیقت، طریقت و شریعت این با تعالیم دینی همه علمای ما می‌خواند. مثلاً فقها گفتند که تعالیم دینی ما سه قسم است عقاید، اخلاق، احکام. این عقاید همان بحث حقیقت است، اخلاق همان بحث طریقت است و احکام همان بحث شریعت است، همان است کلمات آن فرق کرده است. یا این‌که در تعالیم است ما دنیا داریم برزخ داریم آخرت داریم، این‌ها سه ساحتی است که وجود انسان در آن‌جا ظاهر می‌شود شریعت مربوط به دنیا است و طریقت مربوط به برزخ است و حقیقت مربوط به آخرت است و باز سه قسمت شده است. مثلاً قلب، نفس یا روح؟ نفس بدل مثلاً این تقسیم‌بندی‌ها تقسیم‌بندی‌هایی است که آن حاقِّ دین از تعالیم کلی گرفته شده است و یک تقسیمی هم ما کردیم که خیلی هم کاربرد دارد؛ گفتیم حقیقت، واقعیت و باطل. یعنی بین باطل و حقیقت ما آمدیم یک چیزی پیدا کردیم به نام واقعیت، گفتیم این سه تقسیم‌بندی حالا تا به حال هیچ‌کس نگفته خب ما گفتیم. باشد خب این‌که می‌گویند تولید علم کنید یعنی همین دیگر، یعنی بیایید از آیات قرآن از تعالیم قرآن مطالب جدیدی استخراج کنید و به صورت زیبا عرضه کنید که مردم بتوانند بهتر بفهمند این هیچ اشکالی ندارد و کار خوبی هم هست.

حسن ختام جلسه

 پس این دوتا شبهه: یکی این‌که می‌گوییم تنهایی راه خلاف قرآن است جواب آن را دادیم البته جواب خیلی زیاد دارد ولی با همان آیه حالا شاید جلسات آینده باز من بگویم، خود شما هم می‌توانید بگردید پیدا کنید. یکی این هم که این حرف صوفیه است گفتیم حالا صوفیه باشیم، امام صادق فرمود: اُنظُر إلَی ما قالَ وَ لا تَنظُر إِلَی مَن قالَ. ببین چه می‌گوید، نگاه نکن چه کسی می‌گوید. تا کسی حرف زد نگو ذات تو خراب است، بنابراین حرف تو هم غلط است، بررسی کن ببین آن مَا قَآل چیزی که می‌گوید درست است یا نه؟ حالا صوفی بگوید: “الحکمه ضاله المؤمن فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق” یعنی علم را بگیرید حتی از چین یا از اهل نفاق یعنی همین، یعنی گاهی موقع‌ها یک آدمی ممکن است عقیده او اشتباه باشد یک حرف قشنگ و تمیزی بزند اشکالی ندارد آن حرف را ببین غلط یا درست است و این تقسیم‌بندی معارف به حقیقت و طریقت و شریعت ظاهراً اشکالی ندارد.


[۱] . (سوره مائده آیه ۵۵) 

[۲] . (سوره توبه آیه۷۱)

[۳] . (سوره یونس آیه ۶۲)

[۴] . (سوره ابراهیم آیه ۴)

درباره ی n.majd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *