نویسنده: n.majd

  • معنی کلمه سَبَتَ در قرآن

    معنی کلمه سَبَتَ در قرآن

    ۰۱/۰۳/۱۴۰۳

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    • رئیس‌جمهور شهید
    • تعطیلی شنبه‌ها
    • جمعه به معنای جماعت
    • روز جمعه، روز عبادت
    • معنی کلمه سَبَتَ در قرآن
    • اخرین روز هفته در روایات و مفاتیح
    • بهترین روز خرید و فروش روز شنبه است
    • اصحاب سَبت

    رئیس‌جمهور شهید

    تسلیت عرض می‌کنیم به این حادثه جان‌گداز و اسفناک رئیس جمهور محبوب‌مان، رئیس‌جمهور خدمت‌گزار، رئیس جمهوره پرتلاش و خستگی‌ناپذیر یک برکتی بود بعد از سال‌های سال خداوند به یک کشور داده بود، به مقام بالای شهادت به مقام عظمای خدمت رسید، همراهانشان هم همین‌طور. از خداوند برایشان علو درجات و هم‌نشینی بر سر سفره اولیای خودشان در عالم برزخ تقاضا می‌کنیم و از خداوند متعال می‌خواهیم که هر کسی که در مسیر خدمت به دین خدا و بر مردم مؤمن است، ان‌شاءالله موفق و موید باشد و از خداوند متعال می‌خواهیم که به ما هم توفیق خدمت تا سرحد شهادت را عنایت بفرماید.

    در مورد تعطیلی شنبه‌ها

    یک مسئله‌ای که این روزها مطرح‌شده و چندین بار از بنده سوال شد و نظر بنده را خواستند و آن مسئله این است؛ تعطیلی روز شنبه! حالا تعطیلی روز شنبه اصلا به ما ربطی ندارد، نه  به عرفان مقربین و  نه به جلسات ما! ولی بعضی از دوستان گفتند که شما نظرتان را بگویید. البته من نظرم را خلاصه گفتم آنجا ولی بعضی دوستان گفتند که اگر استدلالش را هم بگویید جالب است (خب ما همه استدلال‌ها را می‌گوییم). البته آن مطلبی که ما می‌گوییم به‌اندازه‌ی سواد ما است و تا آن‌جایی‌که تحقیق کردیم می‌گوییم و ابعاد علمی قضیه را ما بررسی می‌کنیم و ابعاد سیاسی و اجتماعی بر عهده‌ی مسئولین و مدیران جامعه است. این‌که شنبه ها تعطیل شود و هفته‌ای دو روز باشد و علت این‌که بعضی از دوستان از بنده خواسته‌اند که بیشتر توضیح دهم این است که بنده  قبلا درباره این مسئله صحبت کرده بودم، خیلی سال‌ها پیش من گفته بودم که شنبه ها باید تعطیل شود. علت این است که ما درواقع فقط یک روز از هفته تعطیلی داریم و آن هم روز جمعه است و اینکه از نظر اسلام روز جمعه روز تعطیل نیست ولی اینچنین جا انداخته‌اند. و تا جایی که بنده تحقیق کرده‌ام نه حدیثی، نه روایتی و نه آیه‎ای که در مورد تعطیلی روز جمعه باشد نداریم! این آخر هفته بودن شاید به جامعه اسلامی تحمیل شده است اینکه پنج شنبه روز آخر کاری بودن و جمعه روز تعطیل بودن! ما یک همچین چیزی نداریم.

    جمعه به معنای جماعت

    آن چیزی که ما داریم جمعه روز جماعت است؛ اصلاً کلمه جمعه را اسلام آورده است و قبل‌از اسلام به آن می‌گفتند یوم السادس یعنی روز ششم. روزها را به شماره می‌شناختند؛ یک شنبه را می‌گفتند: روز اول، دوشنبه: روز دوم… هرروز را به اسم می‌شناختند و جمعه را می‌گفتند روز ششم. اسلام که آمد اسم این روز را گذاشت جمعه، چون فهمید که روز جماعت است، روز جمع شدن است، روزی است که مردم باید دور هم جمع شوند و امام جمعه در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی و منافع خودشان صحبت کنند و اتفاق‌هایی که در طول هفته افتاده است را جمع‌بندی کنند و برای هفته آینده برنامه‌ریزی کنند. و این روز، روز جمع است و مردم باید جمع شوند و برای نماز جمعه. خب این روز جمعه که روز جمع است یعنی روز عبادت هم است.

    روز جمعه، روز عبادت

    بسیار در روایات ما وارد شده‌است که روز جمعه روز عبادت است، روز زیارت اهل قبور است، روز قرآن است، روزه دعا است. دعاهای زیاد و نمازهای مکرر که همین‌طور در روز جمعه وارد شده است. روز جمعه را روز عبادت می‌دانند و چون روز عبادت می‌دانند و مردم باید بروند به نماز جمعه، خب پس روز تعطیل آن‌ها چه می‌شود! لذا بسیاری از افرادی که می‌خواهند بروند نماز جمعه به‌خاطر این‌که فقط همین یک روز تعطیل است به نماز جمعه نمی‌روند! شما بروید نماز جمعه‌ها را نگاه کنید می‌بینید اکثراً افراد بازنشسته هستند که در طول هفته کارهایشان را انجام داده‌اند و در روز جمعه به نماز جمعه می‌روند.

    معنی کلمه سَبَتَ در قرآن

    جوان‌ها و کارمندها خیلی کم می‌روند، چون یک روز جمعه را فقط دارند که باید به همه کارهایشان برسند؛ انجام صله‌رحم، رسیدگی به بهداشت شخصی… خیلی‌ها دلشان می‌خواهد که به نمازجمعه بروند ولی نمی‌توانند و چون در قرآن کلمه “سَبَتَ” را به‌کار برده است؛ بنده گفتم که خب شنبه هم تعطیل باشد، مردم در روز جمعه به کارهای عبادی خودشان برسند و شنبه به کارهای شخصی خودشان رسیدگی کنند! خب حالا چرا شنبه؟ کلمه شنبه در عربی سبت است با “س”، سه دندانه، و ثبت با “ث” سه نقطه یعنی ثابت شدن، ساکن شدن، یعنی چیزی تکان نخورد و سر جایش بماند. اما وقتی‌که تبدیل می‌شود به س سه دندانه معنی آن ایستادن نمی‌شود، معنی آرامش را می‌دهد و معنای تعطیل شدن؛ یعنی یک حرکتی، یک کاری را انسان تعطیل کند به آن می‌گویند سَبَتَ، با س سه دندانه یعنی تعطیل کرد. خب این از نظر معنا است.

    در کتاب‌های لغت سبت را ترجمه کرده‌اند به‌معنای قطع کردن، ولی وقتی‌که به کتاب‌های لغتی که خیلی تحقیق کرده‌اند دقت کنیم، خصوصاً کتاب محقق بزرگ مرحوم آیت‌الله مصطفوی در کتاب .”التحقیق فی کلمات القرآن الکریم” سبت را آورده و گفته است که سبت یعنی تعطیل کردن؛ یعنی شما یک کاری را دارید انجام می‌دهید یک کار تولیدی دارید انجام می‌دهید این کار را تعطیل کنید به آن می‌گویند سبت با س سه دندانه. از نظر لغت به‌معنای تعطیل کردن است و از نظر قرآن هم همین معنا را می‌رساند مثلاً در آیات قرآن داریم «وَ جَعَلنا نَومَکُم سُبَاتَا»[۱] خواب شما را مایه آرامش شما قرار داده‌ایم و ثبات با س سه دندانه یعنی آرامش و آرامش همیشه بعد از کار است. شخصی که کار کرده‌ است و می‌خواهد استراحت کند می‌گوید: «وَ جَعَلنا نَومَکُم سُبَاتَا» ما خواب شما را وسیله‌ی آرامش شما قرار داده‌ایم. پس در قرآن هم کلمه سبت با س سه دندانه که در ترجمه اش می‌شود؛ شنبه، اصل معنی آن تعطیل است، آرامش است.

    در روایات نگاه می‌کنیم می‌بینیم روز شنبه روز استراحت قرار داده‌شده است. در یک روایت پیامبر می‌فرمایند: شنبه روز تعطیلی است.

    اخرین روز هفته در روایات و مفاتیح

    و یک مطلب دیگر این‌که الان رایج شده‌است که می‌گویند: پنجشنبه و جمعه روزهای آخر هفته هستند و شنبه روز اول است! اصلاً در روایات این‌چنین نیست. شما مفاتیح را نگاه کنید اول دعای روز یکشنبه را نوشته‌اند آخر روز دعای شنبه را نوشته‌اند؛ یعنی بعد از روز جمعه! در کتاب‌های دیگر هم این‌چنین است آخرین روز هفته شنبه است.

    بهترین روز خرید و فروش روز شنبه است

    به این دلیل بنده اعتقاد دارم زمانی‌که خداوند سبت و سبات را قبول دارد و روایات هم این‌چنین می‌گویند: پنجشنبه که بروند سرکار، روز جمعه که نماز جمعه تمام شد، همان‌طورکه در آیات قرآن می‌فرماید:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[۲] در روز جمعه خرید و فروش ممنوع است و تعطیل است. خب مردم در روز جمعه‌ خریدوفروش نکنند، شنبه هم که باید بروند سر کار و تا پنجشنبه هم که باید کار کنند! خب چه زمانی خریدهایشان را انجام دهند و نیازشان را در طول هفته برطرف کنند! قرآن می‌فرماید: «فَاِذا قُضِیَتِ الصَّلوهُ فَانتَشِروا فِی الاَرضِ»[۳] پس هنگامى که نماز [جمعه] تمام شود، آنگاه در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بخواهید. برای همین در روایات وارد شده‌است که بهترین روز خریدوفروش روز شنبه است. به ما هم زمانی‌که می‌گویند استخاره کنید و اگر شب جمعه باشد ما انجام نمی‌دهیم، چون می‌خواهید استخاره انجام دهید برای انجام کاری! ما می‌گوییم جمعه زمان خوبی برای استخاره نیست و پاسخ درست نیست. و علتش این است که خداوند می‌فرماید: که در روز جمعه کاری را انجام ندهید، شنبه خوب است برای استخاره، چون شنبه روز خریدوفروش است، روز انجام دادن کار است و در یک روایت امام صادق می‌گوید: “اَلسَّبْتُ لَنَا وَ اَلْأَحَدُ لِشِیعَتِنَا وَ اَلْإِثْنَیْنِ لِأَعْدَائِنَا وَ اَلثَّلاَثَاءُ لِبَنِی أُمَیَّهَ” شنبه برای ما اهل‌بیت است و باز در یک روایت دیگر از امام هادی می‌فرمایند: شنبه السَّبتُ رسول خدا است. شنبه روز رسول خدا است، یکشنبه روز امیر المؤمنین است و ایام را بین ائمه تقسیم می‌کند. و این آیات و روایات، هم معنای تعطیلی و آرامش را می‌رساند و هم می‌گوید که شنبه آخرین روز هفته است و اولین روز هفته روز یکشنبه است که می‌گوید: یوم‌الاحد یعنی روز اول.

    اصحاب سَبت

    خب این دو کلمه یوم السبت و یوم الجمعه اختراع بشر نیست و هر جفت دستور دینی است. در قرآن اشاره‌ای دارد به اصحاب سَبت؛ یهودی‌ها در روز شنبه نباید کار می‌کردند و نباید به شکار می‌رفتند روز تعطیل بود، ولی آن‌ها یک حقه‌ای زدند که خداوند هم آن‌ها را لعنت کرد به‌خاطر نگه نداشتن حرمت روز شنبه که حرمتش آرامش و کار نکردن بود. خداوند وقتی‌که به آن‌ها گفت که من شما را نجات دادم به آن‌ها گفت که روز شنبه روز سبت را احترام کنید. پس مشخص است که این روز سبت قبل‌از یهود بوده‌است. بعضی از افرادی که مخالف هستند که روز شنبه را تعطیل کنند می‌گویند که روز شنبه روز  یهودیان است! نه برای یهودیان نیست، این برای قبل‌از یهودیان است. آیه‌ی قرآن ظاهرش این‌چنین است وقتی‌که می‌گوید روز سبت را احترام بگذارید معلوم است که این این‌ها روز ثبتی را داشته‌اند که به آن‌ها می‌گوید نیامد بگوید که من یک روزی را قرار می‌دهم به‌نام روز سبت و حالا که اسم ان را گذاشته‌ام روز آرامش شما حرمت آن را حفظ کنید نه اصلاً این‌چنین نگفت گفت همان که شما به آن می‌گویید روزه آرامش آرامش خود را حفظ کنید و کار نکنید این معلوم است که قبل‌از آن است البته آیات قرآن نشان می‌دهد که این نام‌گذاری و تاریخ چیزی نیست که بشر خودش درست کرده باشد می‌فرماید إن عده الشهور عند الله شهرام تعداد ماه‌ها در نزد خداوند دوازده تا است یا من خلقه سماوات بر عرض آن موقع که آسمان‌ها را خلق کرد خداوند دوازده ماه گذاشت قاعدتاً دوازده تا ماه را گذاشت قاعدتاً هفته و اسامی هفت را هم داشت این‌ها همه بوده‌است حالا این به‌نظر می‌رسد که قبل‌از بحث یهود بوده‌است این‌ها مباحث علمی هم دارد این‌ها فقط مطالب دینی نیست یعنی خداوند روزی که آسمان و زمین را خلق کرد زمان نبود و ماها را گذاشت این‌ها یک بحث‌های بسیار علمی است که در بحث‌های رابطه علم و دین اگر روزی فرصت شد ما این‌ها را می‌گوییم بحث‌های بسیار جالبی است پس ما می‌بینیم ظاهر آیات قرآن می‌گوید که این نامگذاری‌ها از قبل بوده هست و برای یهود نیست در دین یهود چیزی که آمده‌است این است که خداوند در روز اول دنیا را در شش روز خلق کرد در تورات عام مد است که خداوند دنیا را در شش روز خلق کرد و روز هفتم کار را قطع کرد و تعطیل کرد البته در تفاسیر تورات یک حرف‌هایی می‌زنند و می‌گویند که خدا خستگی در کرد و استراحت کرد شش روز کار کرد و دنیا را خلق کرد و خسته شد و بعد استراحت کرد و یک کسی یک یهودی نزد پیغمبر بود و وقتی که آن مطلب را فرمود، پیامبر فرمود که کفر است، خدا خستگی ندارد که خسته بشود. بعد آیه نازل شد “وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ»[۴] ما آسمان و زمین را در شش روز خلق کردیم ولی خسته هم نشدیم، خستگی ما را نگرفت، خداوند خسته نمی‌شود، بلکه خدا قطع کرد بعد قرآن چندین آیه حدود هفت آیه دارد در مورد این‌که می‌فرماید: ما زمین و آسمان را در شش روز خلق کردیم، بعد از شش روز که خلق کردیم «ثمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»[۵]  خداوند بر عرش و بر آن تخت مدیریت خود تکیه زد و شروع کرد به مدیریت عالم. شش روز عالم را خلق کرد یعنی این‌که در تورات آمده است خداوند شش روز عالم را خلق کرد، در قرآن هم آمده است این نیست که در تورات فقط آمده باشد. اما آن‌جا مفسّرین تورات گفتند: خدا استراحت کرده است و الّا این توراتی که ما داریم من خود نگاه کردم اصلاً نگفته است خدا خسته شد، می‌گوید خدا ترک کرد، کار را تعطیل کرد. خب خدا کار را تعطیل کرد طبق روایات قرآن هم این را تأیید می‌کند که خداوند در شش روز آسمان‌ها و زمین را خلق کرد سپس مستولی شد بر عرش خب این هم تأیید می‌کند این مطلب را. پس ما هم در قرآن داریم هم در روایات داریم این کلمه را و از نظر تاریخی در تورات آمده است و این نیست که در تورات آمده باشد قبل از آن نبوده باشد، آیات قرآن به نظر به ظاهر می‌رسد که اصلاً این نام‌ گذاری‌ها قبل بوده است قبل از ورود صدر، روز صدر به شش، روز آرامش بوده است. از آن مهم‌تر ده فرمان حضرت ‌موسی است، ده فرمان بر حضرت ‌موسی در کوه‌ طور نازل شد و آن فرامین روی دو عدد لوح نوشته شد، روی الواحی نوشته شده‌ بود که قرآن هم می‌فرماید که حضرت‌ موسی آن الواح را از کوه‌ طور پایین آورد، ده فرمان‌ الهی بود هر ده فرمان آن در قرآن تأیید شده ‌است یعنی این‌طوری نیست که مثلاً این ده فرمان برای قوم یهود باشد، نه! هر ده‌ فرمان آن را اسلام هم پذیرفته است آیات آن ده‌ فرمان در قرآن هم هست یعنی اگر تورات تحریف شده باشد، تورات نسخ شده باشد، از بین رفته شده باشد ولی ده فرمان چی؟ ده فرمان نسخ نشده ‌است ده فرمان هست، این‌که خدا را بپرستید، این‌که با خدا چیزی را شریک قرار ندهید، این‌که زنا نکنید، این‌که دزدی نکنید، این‌که حق مردم را از بین نبرید، به مردم ظلم نکنید فقط یک عدد از آن است که شنبه را محترم بدارید، این چیزی است که مثلاً در اسلام ظاهراً نیامده است که من روایت آن را خواندم که نه این‌طوری نیست در اسلام در احادیث پیامبر آمده‌ است که شنبه محترم است در شنبه نام پیامبر اسلام هست و به‌خاطر آن مسائل و به دلایل همین ظاهری که هست، معلوم است که هست. خب حالا یک کسی ممکن است بیاید بگوید خب آقا این‌هایی که شما می‌گویید درست است، طبق این مطالبی که شما می‌گویید معنای صدر معنای آرامش است و اشکالی ندارد که مثلاً تعطیل باشد و این‌ها و عرض می‌شود که در دین یهود بوده است ولی خب اسلام آمده ‌است دین‌های قبل را نسخ کرده‌ است، وقتی اسلام آمده‌ است دین‌های قبل را نسخ کرده‌ است و از بین رفته ‌است دیگر معنا ندارد که ما روز شنبه را تعطیل کنیم چون اسلام تعطیل کرده‌ است او را و نسخ کرده‌ است، این جواب دارد و جواب آن این است که اولاً نسخ، در مورد نسخ یک بحث طولانی است ما در آیات قرآن ناسخ و منسوخ داریم اما این‌‌که این دین، دین قبلی را نسخ کرده‌ است این‌جا فرق می‌کند حالا بخواهم وارد بشوم یک بحث طولانی و مفصلی است که علامه طباطبایی در مورد نسخ چه می‌گوید؟ علما چه می‌گویند؟ آیا مثلاً ما در اسلام  یک احکامی داریم که نسخ شده باشد یا نداریم؟ بین‌ علما بحث شده و تقریباً دیگر علمای حال ‌حاضر همه به یک وحدت نظری تقریباً رسیدند که نسخ چیست؟ و معنای نسخ چیست؟ ولی آن که در ادیان هست که نسخ در ادیان، یعنی دین اسلام آمد ادیان قبلی را نسخ کرد باز این‌جا هم یک بحثی شده که خب نسخ کرد یعنی چه؟ یعنی اسلام آمد دین قبلی را نسخ کرد یعنی دین قبلی به‌‌طور کلی از بین رفت؟ هر چه گفت اسلام گفت همه باطل است؟ یا نه این‌طوری نیست یک قسمت‌هایی از آن هست یعنی می‌گویند نسخ بالجمله شد یا فی‌الجمله شد؟ فی‌الجمله یعنی کلاً دین قبلی نسخ شد، دین یهود و دین نصاری مثلاً کلاً نسخ شد یا این‌که نه کلاً نسخ نشد؟ خب معلوم است که کلاً نسخ نشد مثلاً حضرت‌ موسی گفت خدای یکتا را بپرستید، این نسخ شد و پیامبر  گفت نه خدای یکتا را بپرستید نه، حالا خدای این دوتا را بپرستید؟ نه این همان است، همان است که اسلام گفته ‌است پس کل دین نسخ نشد، آن اصول ‌دین لااقل مانده ‌است بنابراین این‌ها می‌گویند که اسلام دین قبلی را نسخ کرد ولی نه بالجمله یعنی کلاً بلکه فی‌الجمله بعضی‌های آن را، خب آن بعضی‌های آن کدام‌ها بود؟ قطعاً اصول ‌دین نبود چون اصول‌ دین در همه ادیان یکی است و خداوند به پیامبر می‌فرماید: «مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ»[۶] پیغمبر تصدیق ‌کننده دین‌های قبل است، این تصدیق‌ کننده دین‌های قبل مخالف این است که بگوییم نسخ کرده‌ است و گفته ‌است باطل است، نسخ را اگر به معنای ابطال بگیرید، بعضی‌ها نسخ را به معنای ابطال‌ گرفتند که این هم غلط است که اگر بگوییم باطل کرده‌ است خب دین ‌اسلام که دین‌های قبل را باطل نکرد چون خداوند می‌فرماید: “مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ”  دین‌های قبل را پیغمبر تصدیق کرد، پس چه چیزی را تصدیق کرد؟ اصول آن را، شریعت آن عوض شد، آیا همه شریعت‌ها یعنی احکام آن عوض شد؟ اصول درست بود، احکام عوض شد؟ مثلاً گفت که حالا مثلاً در آن‌جا در دین قبلی مثلاً شراب حلال بود، حرام کرد؟ یا مثلاً فرض بفرمایید بعضی‌ از اعضای مثلاً بعضی از حیوان‌ها حرام بودند اسلام حلال کرد یا آن‌جا حلال‌ بود اسلام حرام کرد یعنی در این حد بوده ‌است ولی اصل دین حفظ شده ‌است این هم نیست، این هم نمی‌شود گفت چرا؟ چون یک احکامی در دین ‌یهود هست در دین ما هم هست ازجمله خِطان، ازجمله حجاب، ازجمله روزه، حجاب الان زن‌های یهودی مثل شما مثل خانم‌های ما همین‌طوری محجبه و می‌پوشانند خود را، خیلی هم بیشتر خود را می‌پوشانند. حجاب در تورات است پس ما بگوییم این هم باطل است یا چون آن‌ها حجاب دارند ما حجاب را باطل کنیم؟ نه! همه احکام همه دین باطل نشد، نسخ نشد قسمتی از آن نسخ شد آن هم قسمتی در شرعیات و در احکام، نه همه آن و اصولاً به عقیده ما نسخ، ابطال نیست ابطال احکام نیست، نسخ ابطال حجیت است ما که معتقدیم دین اسلام آمد ادیان قبلی را نسخ کرد یعنی گفت حجیت آن‌ها از بین رفت، تا زمانی که اسلام است آن‌ها دیگر حجت نیستند نسخ یعنی ابطال حجیت، یعنی پایان حجت. تا حالا حجت بود از این به بعد دیگر حجت نیست، ازاین به بعد اسلام حجت است. تا زمانی‌ که کسی به‌ او، اسلام نرسیده‌ است دین او حجت است به محض این‌که اسلام آمد آن دین نسخ می‌شود یعنی آن دیگر حجت نیست یعنی اطاعت دیگر نمی‌توانید بکنید، باید از این‌جا اطاعت کنید. یعنی اگر کسی آمد گفت من حجاب را قبول دارم چون دین ‌یهودی قبول دارد این حرف او غلط است، گناه کرده‌ است چرا؟ چون دین ‌یهود حجت ندارد و حتی برای حجاب، حجت خود را باید از اسلام بگیرد این خیلی مهم است، این حرفی که ما می‌زنیم چندین اثر. پس بنابراین دین اسلام اگر نسخ کرد این را نسخ کرد. خب بنابراین دین اسلام ده فرمانی که نسخ نکرده‌ است دلیلی نمی‌ماند که بگوییم که دین‌ اسلام آمده ‌است شنبه را نسخ کرده‌ است نداریم ما، با این حسابی‌ که‌ گفتیم ما دین ‌اسلام نسخ نکرده است اولاً که آن معنای نسخی که می‌گیرد دیگر آن‌جا نمی‌شود خواند، ده فرمان سرجای خود هست تا زمانی که یک دلیل محکم داشته باشید یعنی باید شما یک آیه محکم‌ بیاورید یا یک روایت محکم بیاورید که بگوید آقا شنبه اول هفته است و شنبه روز کار است، روز تعطیلی نیست اگر یک چنین دلیل محکمی آمد دیگر ما شنبه را می‌گذاریم کنار اما اگر یک چنین دلیلی نیامد هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که چون یهودی‌ها گفتند شنبه، بنابراین شنبه تعطیل است ما هم نباید بگوییم شنبه تعطیل است، اسلام نسخ کرده است؟ نه! در حالی که برعکس ما همان‌طوری که گفتیم ادله‌ای داریم که نشان می‌دهد شنبه تعطیل است نه تنها دلیلی نداریم که شنبه تعطیل نیست بلکه عقیده داریم که شنبه تعطیل است پس بنابراین تا این‌جا به نظر می‌رسد که تعطیلی شنبه هیچ منافاتی با دین ندارد بلکه ارجح هم هست. خب حالا اگر آمدند یکی از حرف‌هایی که آمدند مخالفین می‌زنند این است که اسلام گفته ‌است که تشبه به کفار نکنید، حالا یک کسی را که گفتند همین است که آقاجان ما حالا داریم با اسرائیل می‌جنگیم اگر بیاییم اعلام کنیم شنبه‌ها تعطیل است آبروی ما می‌رود و می‌گویند شما با او می‌جنگید و کشورهای اسلامی می‌گویند شما آمدید با اسرائیل مخالف هستید ولی حالا آمدید دارید ادای یهودی‌ها را در می‌آورید، به رسمیت می‌شناسید و این‌ها یا در قانون‌ اساسی گفته ‌است جمعه‌ تعطیل رسمی است، حالا این را بگویم قانون‌ اساسی گفته ‌است جمعه‌ تعطیل رسمی است نگفته است که شنبه تعطیل رسمی نیست حالا چرا گفتند جمعه تعطیل رسمی است؟ چون زمان آن شاه ملعون معدوم این‌ها می‌خواستند یک‌شنبه‌ها را تعطیل کنند، این‌ها در قانون ‌اساسی آمدند پیش بینی کردند گفتند آقاجان برای این‌که بعدا کسی حرفی نزند جمعه تعطیل رسمی ما جمعه است خب حالا قانون ‌اساسی وحی مُنزل نیست همان‌طور که بعضی از قوانین آن بعداً تغییر کرده‌ است ممکن است این را هم تغییر دهند، در ثانی قانون‌ اساسی نگفته است که جمعه تعطیل است معنی آن این است که شنبه تعطیل نیست، نه تعطیل رسمی می‌تواند جمعه‌ باشد تعطیل غیر رسمی هم می‌تواند شنبه باشد، دو روز باشد و هیچ اشکالی هم ندارد. تشبه به کفار هم نیست چون تشبه به کفار آن جایی است‌ که بعضی مواقع ان چیزهایی که مخصوص آن‌ها است، یک چیزهایی مخصوص آن‌ها است و برای ما نیست یا اگر مخصوص آن‌ها هست به مرحله اهمیت حیاتی نرسیده است، این دو حالت است، بله مثلاً لباس مثل آن‌ها نپوشید، تشبه به کفار همین که جوان‌های ما شلوار پاره می‌پوشند، می‌خواهند خود را مشابه آن‌ها کنند یا لباس‌های آن‌چنانی و اجق وجقی می‌پوشند یا مثلاً این تشبه به آن‌ها این حرام است، این اشکال دارد‌. خب تشبه به کفار حرام است اما در چه چیزی؟ در چیزی که مخصوص به آن‌ها ‌است، حجاب مخصوص به آن‌‌ها نیست، روزه مخصوص به آن‌ها نیست، یعنی اموری که مخصوص به آن‌ها نیست تشبه به آن‌‌ها اشکال ندارد ما هم گفتیم سبت اصلاً مخصوص به آن‌ها نیست بلکه آن چیزی که در آن‌ها است آن رفتار علیه سبت بوده ‌است برای آن‌ها بوده‌ است و الّا خود سبت قبل از دین یهود بوده ‌است و اسلام هم گفته است و بعد در مسائل مهمه ما نمی‌توانیم بگوییم که شبیه به آن‌ها نباشیم، مثلاً اگر الان آمدند گفتند دانشمندان یهود یک روشی پیدا کردند برای مثلاً فرض بفرمایید جلوگیری از گرمای زمین، برای جلوگیری از آلودگی هوا، یک روشی پیدا کردند مخصوص خود آن‌ها هم هست این روش را به کسی نمی‌دهند ولی ما هم نباید دنبال آن برویم و پیدا کنیم و بگوییم این مخصوص آن‌ها است؟ نه این‌طور نیست این جزء امور مهمه است، جزء امور مهمه تشبه به آن‌ها معنا ندارد اصلاً این برای آن‌ها نیست، پس بنابراین این‌که گفتند تشبه به یهود اولاً تشبه در یک مسائل خاصی آن هم نه همه مسائل و این‌ها نه مسائل خاص است، ارزش‌های خاص آن‌ها است که گفتیم جواب آن را و جزء مسائلی است مهمه است چون اسلام هم این‌ها را گفته ‌است. خب با این حساب با توجه به این‌که اگر شنبه‌ها تعطیل بشود مردم به عبادت روز جمعه‌ خود خوب می‌رسند و شنبه می‌توانند به کارهای شخصی خود برسند و شنبه هم روز کار و تولید نیست بلکه روز معامله است یعنی روز این است که انسان برود مایحتاج در طول هفته خود را تهیه کند ولی بخواهد برود سرکار باید روز یک‌شنبه، کار روز یک‌شنبه است تولید روز یک‌شنبه است که خداوند هم طبق آیات قرآن تولید خود را از روز یک‌شنبه شروع کرده ‌است، خلق آسمان‌ها و زمین را خدا از روز یک‌شنبه شروع کرد تا روز جمعه، می‌گویم این‌ها معانی علمی و معانی عرفانی دارد و آن‌ها را ما نمی‌خواهیم وارد بشویم و این‌ها برای مراحل درسی و بحث‌های بین رابطه علم ‌و دین و بعد بحث عرفان و این‌که خداوند عالم را چه‌طوری خلق کرد و این نام‌گذاری‌ها چه بوده‌ا ست؟ روز چه بوده ‌است؟ شب چه بوده ‌است؟ این‌ها معانی باطنی دارد حالا آن‌ بحث‌های دیگر است ولی همین که داریم ظاهر را نگاه می‌کنیم، پس بنابراین تشبه به خداوند، تخلق به اخلاقِ ‌الله و این‌که خداوند چون این کار را کرده‌ است خواسته از بشر که بشر هم این کار را بکند، روز جمعه روز جمع باشد روز عبادت باشد، روز ذکر خدا باشد و شنبه روز خرید و فروش و روز دنیا و رسیدن به مایحتاج روزمره ما ، این تا این‌جا که امروز صحبت کردیم و وقت ما هم گذشت تا به این‌جا هیچ اشکالی ندارد حالا برویم ببینیم بحث‌های سیاسی و اجتماعی آیا مانع ایجاد می‌کند یا نه؟ آن را دیگر می‌گذاریم فعلاً به عهده شما تا خود ما هم ببینیم که چه می‌شود و با بعضی از این آقایان که می‌گویند صحبت کنیم ببینیم آیا واقعاً چیزی هست یا نه؟ پس بنابراین ما تا این‌جا مطابق فتوای آن علمایی هستیم که عده آن‌ها کم است و معتقدند که تعطیلی شنبه اشکالی ندارد و مخالف آن علمایی هستیم که می‌گویند تعطیلی شنبه اشکال دارد و تعداد آن‌ها ظاهراً زیاد است تا ببینیم خدا چه می‌خواهد وصلی الله علی محمد وآل محمد.


    [۱] . (سوره نبا آیه ۹)

    [۲] . (سوره جمعه آیه ۹)

    [۳] . (سوره جمعه آیه ۱٠)

    [۴] . سوره ق، آیه۳۸

    [۵] . سوره یونس، آیه۳

    [۶] . سوره آل‌عمران، آیه۳

  • وحدت ناطقه

    وحدت ناطقه

    ۲۵/۰۲/۱۴۰۳

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‌‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • وحدت ناطقه
    • بالاترین دستاورد انقلاب
    • پاسخ به شبهه
    • داستان میرزا مهدی اصفهانی و مکتب تفکیک
    • دلایل عقلی و نقلی ضرورت علم آموزی

    مقدمه

     امروز چند شبهه را پاسخ می‌دهیم؛ یکی از اشکالاتی که گرفته‌اند این است که می‌گویند که برای ما کفایت به یک حجت کافی است! یعنی بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند که ما فقط خدا را قبول داریم، بعضی‌ها می‌گویند فقط قرآن، بعضی‌ها می‌گویند فقط ائمه علیه السلام و این فقط گفتن‌ها دو معنا دارد؛ یک معنای صحیح است و یک معنای غلط.

    وحدت ناطقه

     ما معنای غلط را جواب می‌دهیم . ما هم قائل به وحدت ناطقه هستیم؛ یعنی چی یعنی؟ اعتقاد ما این است که در هر زمانی یک نفر باید حرف آخر را بزند، البته این اعتقاد، اعتقاد ما نیست؛ اعتقاد بعضی از علما درگذشته بوده‌است. ولی تعداد کسانی که این حرف را می‌زنند کم بوده‌اند. امروز در جامعه ما و در انقلاب اسلامی نشان داده شد که چاره‌ای نیست که اگر بخواهید یک نظام اسلامی داشته باشیم باید قائل به وحدت ناطقه باشیم.

    وحدت ناطقه یعنی چی؟ یعنی باید یک نفر باشد که او در مسائلی که اختلافی است و سرنوشت‌ساز است و مشکلاتی که در جا جامعه پیش می‌آید حرف آخر را بزند. فصل الخطاب که در قرآن آمده‌است؛ یعنی حرفی که آن اختلافات و دعواها را فیصله دهد. و فصل الخطاب را یک نفر باید انجام دهد. (به یک شخصی گفتند؛ آیا خانه شما فرزندسالاری است، مردسالاری یا زن‌سالاری است؟ گفت: نه آقا در منزل حرف آخر را من می‌زنم هیچ‌کس اجازه ندارد روی حرف من حرف بزند! گفتم بارک‌الله چه‌کار کرده‌ای که این‌طور شد؟! گفت: هرکی هرچی گفت من گفتم چشم این شد حرف آخر، البته این یک لطیفه بود). حرف آخر یعنی وقتی در جامعه‌ای اختلاف است،  تصمیم‌گیر آخر را باید یک نفر بگیرد. اگر چند نفر باشند مشکل تمام نمی‌شود و مسئله حل نمی‌شود. چون همین چند نفر با هم به اختلاف می‌خورند.

    بالاترین دستاورد انقلاب

    بالاترین دستاورد انقلاب ما ولایت فقیه بود. بنده به شما بگویم اگر این کشور یک آجرش تلاش شود، یک آجرش نقره شود، امن و امان شود، عدالت شود، رفاه شود… هیچکدام ارزشش به‌اندازه مسئله ولایت فقیه که امام رضوان‌الله‌علیه آورد نیست. ولایت فقیه که خودشان فرمودند: پشتیبان ولایت فقیه باشید که آسیبی به مملکت شما نرسد و اگر هر کسی عقل داشته باشد، کسی قدرت تحلیل داشته باشد نگاه کند در این چهل و پنج سالی که از انقلاب که گذشته است تمام مشکلاتی که داشته‌ایم؛ دشمنان خارجی دشمنان داخلی بی‌عرضگی مسئولین، نفاق داخلی نفوذ داخلی بی‌تقوایی بسیاری از کسانی که در کشور در مجلس در قوه مجریه در قوه قضاییه با تمام مشکلات منافق داخلی… فکر نکنید که مسعود رجوی و امثال آنها منافق هستند، نه آن‌ها خوارج هستند. خوارج یعنی کسی که شمشیر کشیده است اسلحه کشیده است و ایستاده است در مقابل نظام. منافق کسانی هستند که الان در کشور هستند؛ پست دارند، مسئولیت دارند و دارند خیانت می‌کنند به آرمان شهدا، خیانت می‌کنند به اهداف و آرزوهای مقام ولایت به امام و شهدا و… خائن هستند. این‌ها منافق هستند الا ایحال این‌که کشور الحمدالله سرپا ایستاده و به‌سرعت دارد پیش می‌رود و به اغرار و اعتراف خود دشمنان خارجی ما در رشد و توسعه از متوسط جهانی جلوتر هستیم، بالا زدیم. بعضی‌ها می‌گویند خب همه ‌جای دنیا دارند پیشرفت می‌کنند خب شما هم پیشرفت کردید، هم‌چین اتفاق مهمی نیفتاده، توقع دارید مثل چهل سال پیش بود! پاسخش این است که همه دنیا دارند پیشرفت می‌کنند ولی سرعت پیشرفت ایران مثل کشورهای دیگر از متوسط جهانی بیشتر است از بسیاری از کشورها پیشرفت ما بیشتر بوده‌است هم پیشرفت‌های ظاهری هم پیشرفت‌های باطنی حالا پیشرفت‌های ظاهری ممکن است شما نگاه کنید بعضی از کشورها زیباسازی کردند در شهرشان ولی پیشرفت‌های ظاهری ملاک نیست. پیشرفت‌های باطنی یعنی بنیه علمی، بنیه فرهنگی زیرساخت‌های علمی در کشور بسیار پیشرفت کرده‌است و از متوسط جهانی بیشتر است. ما از همه کشور تقریباً می‌شود گفت از اکثریت قریب ‌به ‌اتفاق کشورها اگر همه شرایط را در نظر بگیریم جلوتر هستیم و این‌ها به برکت ولایت فقیه است. همین‌که ما می‌گوییم و اعتقاد داریم وحدت ناطقه باید داشته باشیم و یک نفر باید باشد. این حرف را خیلی از علما با آن مخالفت کرده‌اند ما این را می‌گفتیم و الان هم خیلی ها مخالف هستند و اگر نگاه کنند همین الان ولایت‌فقیه یعنی وحدت ناطقه؛ یعنی یک نفر باید باشد که حرف آخر را بزند. خب این وحدت ناطقه برای‌اینکه یک نفر باشد حرف را بزند یک معنای غلط هم دارد و آن است که بگوییم فقط خدا و دیگر با کسی کاری نداریم! این همان حرف چه کسی بود؟ ابلیس. ابلیس می‌گفت که فقط خدا. می‌گفت خدایا من فقط به تو سجده می‌کنم و خداوند فرمود: که برو تو هنوز منیّت داری، تکبر داری. بعد هم یک عده‌ای پیدا شدند و گفتند که فقط پیامبر، یک عده پیدا می‌شدند می‌گفتند فقط امام و یک عده می‌گویند فقط عقل هرچه عقل بگوید ما احتیاجی به دین نداریم و خداوند به ما عقل داده است و حالا اگر به خدا هم که معتقد نیستند می‌گویند انسان عقل دارد و این عقل کافی است دیگه به‌دنبال مرید بازی و مراد بازی به‌دنبال استاد و این‌ها معنا ندارد! این به معنای همان وحدت ناطقه هست. اما این حرف غلطی است چون اگر کسی واقعاً بگوید حسبنا کتاب‌الله قرآن فقط کافی است یعنی به دیگران احتیاجی نداریم، خب به دیگران احتیاجی نداریم، اگر فقط بگویید خود قرآن پس باید به همه دستورات قرآن عمل کنید! خب خود قرآن را که باز می‌کنی خود قرآن می‌گوید: تو نمی‌توانی من را بفهمی باید یک مفسری باشد اگر فقط قرآن را می‌گویید، خود قرآن می‌گوید که من احتیاج به مفسراحتیاج به عالمی دارم که من را تفسیر کند مگراین‌که بگوید نه من این حرف تو را قبول ندارم! که باز می‌شود شیطان. خداوند به شیطان گفت که به آدم سجده کن و شیطان گفت که من فقط به تو سجده می‌کنم، خدا گفت اگر من را قبول داری به آدم سجده کن، شیطان گفت نه، من این‌جا فقط تو را قبول دارم! در واقع این می‌شود قبول نداشتن‌. اگر کسی گفت فقط قرآن.. الآن در جامعه هستند و با افراد صحبت کنید متوجه می‌شوید که یک عده زیادی این صحبت‌ها را انجام می‌دهند. می‌گویند: که آقا شما می‌گویید که انسان باید وصل باشد به اولیا، ولی احتیاجی به اولیا نیست!  قرآن هست. یک عده هم می‌گویند که آقا قرآن نیاز نیست فقط ائمه! اگر باز شخص بگوید که نه، من فقط ائمه را قبول دارم مانند اخباری‌ها، اخباری‌ها قرآن را قبول ندارند  می‌گویند فقط ائمه، این‌هم حرف غلطی است که ما می‌گوییم این‌ هم حرف غلطی است چون ائمه خودشان گفته‌اند قرآن.

    پاسخ به شبهه

    خب اگر شما بگویید فقط قرآن و ائمه، می‌گویند آقا ما وقتی‌که اهل‌بیت را داریم دیگر نیازی به کسی نداریم! (این حرف‌ها به‌ظاهر قشنگ است ولی باطنش خالی است). آقا ما امام زمان را داریم امام حسین را داریم احتیاج به کسی نداریم. نه، خود ائمه فرموده‌اند که رجوع کنید به علما، خودشان فرموده‌اند این‌که تو می‌گویی که من ائمه را قبول دارم علما را قبول ندارم. مثل این که در نمایشگاه یک آقایی بود که خیلی اصرار داشت که می‌گفت فقط ائمه! خب اگر علما را قبول نداشته باشی که حرف ائمه را قبول نداری! پس تو ائمه را قبول نداری به‌همین سادگی یعنی این‌ها همه همراه با هم هستند و هیچکدام نمی‌گویند که فقط به حرف ما گوش کنیید و بقیه را بگذارید کنار. خب ببینید چقدر منطقشان ضعیف است و وقتی‌که استدلال می‌کنیم حرفش قشنگ است، ولی وقتی بازش می‌کنیم می‌بینیم حرف قشنگی نیست و به‌سادگی این بنا فرومی‌ریزد.

    امام باقر به سلمه بن کهیل فرمود: ﺷَﺮﱢﱢﻗﺎ ﻭ ﻏَﺮﱢﱢﺑﺎ ﻟَﻦ ﺗَﺠِﺪﺍن ﻋِﻠﻤﺎ ﺻَﺤﻴﺤﺎ ﺇﻟﺎّ ﺷَﻴﺌﺎ خرج ﻣِﻦ ﻋِﻨﺪِﻧﺎ ﺃﻫﻞَ ﺍﻟﺒَﻴﺖِ  چه  شرق بروید چه غرب بروید علم صحیحی پیدا نمی‌کنید مگراین‌که نزد ما اهل‌بیت باشد. خب این روایت‌ها را علَم می‌کنند و می‌گویند که بیایید این‌جا ائمه می‌گویند فقط ما، یا حضرت امیر به کمیل می‌فرماید:  یا کمیل لا تأخذ إلا عنا تکن منا یعنی کمیل اگر می‌خواهی از ما باشی علمت را فقط از ما بگیر و از شخص دیگری نگیر خب این‌ها هست.

    داستان میرزا مهدی اصفهانی و مکتب تفکیک

    یک روایت دیگری هم هست که این آقایانی که این صحبت را می‌کنند آن روایت را آورده‌اند که این‌هم روایت نیست داستان مرحوم میرزا مهدی اصفهانی است که یکی از سوال‌هایی که از من می‌پرسند می‌گویند درمورد مکتب تفکیک، نظرتان چیست؟ از همین سوالاتی که آقا درمورد محی‌الدین یا شیخ احمد یا ملاصدرا نظرتان چیست؟ از جمله سوال‌ها می‌گوید درمورد مکتب تفکیک. مکتب تفکیک برای آمیرزا مهدی اصفهانی است، میرزا مهدی اصفهانی از علمای بسیار بزرگ است که ایشان سالیان سال در نجف اساتید بزرگی را دیده‌ اکثر علمای نجف را ایشان بعد از این‌که در میدان پیش علمایی درس خواند و به درجه بالایی رسید رفت نجف و زیر نظر علمای زمان خودش مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی مرحوم یزدی مرحوم نائینی و بسیاری از علمای آن‌جا درس خواند و از نظر عرفانی شاگرد سید احمد کربلاییِ مرحوم بکّاء یا واحدالغیب معروف بود خدمت ایشان سیروسلوک کار کرد عرفان یاد گرفت سیروسلوک داشت به‌طوری که نقل شده‌ است مرحوم سید احمد کربلایی به ایشان می‌گفت قطب ‌العارفین یک مقام بالایی است، گفتند ایشان به مقام قطبیت رسیده است، به مقام فنا رسیده است، بالاترین مقام عرفانی را به ایشان گفت رسیدند. خود ایشان می‌گوید در عین حالی که من همه علوم را پیدا کرده بودم و به مقام بالا رسیده بودم اجازه اجتهاد را، به این‌جا رسیده بودم در اعماق دل خود یک مقدار ناراضی بودم تا این‌که یک نفر یک شیخی آخوندی رفت بالای منبر و آن‌جا گفت که همین احادیث را خواند، همین احادیثی که می‌گوید: که غیر از ما نباید بگیرید علم را و علم را از ما بگیرید و این‌ها، می‌گفت شک کردم و در احوالات او هست که مدت زیادی حالا درس را گذاشت کنار، ایشان هر روز درس داشت و یعنی در طول سال می‌گویند گاهی موقع‌ها در طول سال شاید ده روز تعطیل نمی‌کردند درس را، این‌قدر شاگردها اطراف او را گرفته بودند و مثل پروانه اطراف او می‌چرخیدند و از او کسب علم می‌کردند، علمای بزرگ پای درس او شرکت می‌کردند، یک مقام بالایی داشت ولی یک مرتبه درس را تعطیل کرد، این‌طور که حالا او به شاگردان خود آیت الله وحید از شاگردان ایشان بوده است، مرحوم میرزا جواد تهرانی و خیلی بزرگان و اساتید شاگرد ایشان بودند، ایشان درس را تعطیل می‌کند و یک ‌سال شبانه‌ روز گریه می‌کند، می‌رود در مسجد سهله چله می‌گیرد و در وادی‌السلام همین‌طوری و التماس می‌کند که خداوند و امام زمان که به من کمک کنید من به یقین برسم، به دنبال یقین هستم، واقعا دنبال یقین هستم نه این‌که مردم به من بگویند حضرت آیت الله العظمی قطب عارفین و… عالم‌ ربانی ولی اعماق دل خود به یقین نرسیده باشم آن برای من ارزش ندارد. بعد از مدت‌ها تضرّع و تحجّر به درگاه خداوند حالا نقل شده‌است بعضی‌ها در خواب دیدند و بعضی گفتند در بیداری بوده است و می‌گوید که من یک شخصی را دیدم و یک نوشته‌ای را دست او دیدم که نوشته بود “طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوٍق لانکارنا”[۱] طلب معارف، دنبال معارف الهی رفتن غیر از ما اهل بیت این مساوی با انکار ما است. اگر کسی دنبال علمی برود که از ما نگیرد این مثل این است که ما را انکار کرده است، وَ اَنَا‌ الحجه‌ابن‌الحسن، من حجه‌ابن الحسن سلام‌الله علیها هستم، این نوشته را می‌بیند و بعد می‌آید تصمیم می‌گیرد که تمام معارف را از دل قرآن و اهل بیت استخراج کند چون فلسفه خوانده بود، فیلسوف بود، عارف بود، عرفان خوانده بود، همه این‌ها را ولی تصمیم گرفته بود از اول  مطالب را از معارف خود را از قرآن و اهل ‌بیت استخراج کند. خب این ادامه پیدا می‌کند، شاگردان او که الان هستند به‌ عنوان افرادی که طرف‌دار مکتب تفکیک هستند، با فلسفه مخالف هستند، با عرفان مخالف هستند و چون خود او هم همین را گفت که فلسفه و عرفان و این چیزهایی که علما گفتند، همه بی‌خود است و باید از اهل بیت بگیریم. خب یک طریقتی درست شده است به نام مکتب تفکیک، خب این هم یک نوعی انحراف در این‌ها هم هست با این‌که خود آن مرحوم میرزا مهدی اصفهانی به آن مقام رسیده بود ولی شاگردان او بعدها یک چیزی درست کردند به‌ نام‌ مکتب تفکیک که یک اشکالات و ایراداتی دارد یعنی همه حرف‌های آن‌ها درست نیست این حرف بنده است، بنده معتقد هستم حرف‌های این‌ها همه درست نیست، اشکال دارد ولی خب به هر صورت این‌ها نه به اصطلاح نه فرقه هستند، نه منحرف هستند، یک نظرهای جزیی در مباحث و معارف اسلامی دارند. خب حالا منظور من این بود این روایت نیست این “طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوٍق لانکارنا” به این روایتی که مستقیماً مثلاً در یک سند است این  یک کشف‌ الشهودی بوده است یا خوابی بوده است که مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دیده است حالا یا بیداری که بعضی می‌گویند یا در خواب که بعضی می‌گویند من الان در یاد ندارم که کتاب او را من دیدم یاد من نیست که خود ایشان دقیقاً چه می‌گوید ولی خب شاگردان او بعضی‌ها می‌گویند خواب بوده است، بعضی‌ها می‌گویند بیداری بوده‌است، حالا به هر صورت روایت اگر باشد این روایتی است که اخیراً مثلاً ایشان می‌گوید و الّا روایتی که در کتب روایی ما، کتب معتبر روایی ما باشد نیست مگر این‌که حرف ایشان را قبول کنیم به عنوان یک عالم و بگوییم یک همچنین چیزی.

    دلایل عقلی و نقلی ضرورت علم آموزی

    به هر صورت این حرف همان حرفی است که امیرالمؤمنین به کمیل گفته است، همان حرفی است که امام صادق گفته ‌است خب این‌ها که می‌گویند هر کس از غیر ما اهل بیت معرفتی را بگیرد مساوی است با این کار ما، این‌ها چه می‌خواهند بگویند؟ خب از آن طرف هم یک چیزهایی داریم ما، هم دلایل نقلی داریم هم دلایل عقلی داریم، حالا من دلیل عقلی را آخر می‌گویم که دیگر برای همیشه شما جواب آن‌ها را داشته باشید. اما دلیل نقلی؛ خب ما  روایات زیادی داریم می‌فرماید “اُطلِبُ العِلم وَلَو بِالدین”[۲] بروید علم را حتی اگر در چین هم شده ‌است علم را به‌ دست بیاورید. پس این‌که ما بگوییم فقط اهل بیت، روایات دیگر می‌گوید آقا بروید دنبال علم یا می‌فرماید “طلب العلم فریضه علی کل مسلم. اصول”[۳] یا در جایی دیگر می‌‌فرماید “الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ”[۴] علم را حتی از منافق هم شده‌ است بگیر. یک روایت دیگر هم می‌گوید: هر کجا علم را پیدا کردید بگیرید. خب این‌ها دستوراتی است که خود ائمه دادند یا در مورد خود پیامبر اسلام همه می‌دانیم که پیامبر به کفار گفت: مسلمان ها را سواد یاد بدهید، خود او فرمود؟ درست است؟ فرمود: که هر کافری، کفاری که اسیر شده بودند ده نفر مسلمان را آموزش دهد، سواد یاد بدهد آزاد می‌شود، این در تاریخ آمده‌ است. خود پیامبر دارد می‌گوید که علم را از مشرک و از کافر بگیر،  پس معلوم است این حرف‌ها آن‌طوری نیست که ما بگوییم فقط اهل بیت، فقط قرآن به یک معنای مطلق! این‌ها هم روایاتی داریم که علم را از دیگران بگیر، هم عملاً، عمل پیامبر این‌طوری بوده است و اهل بیت هم حالا در آن بحث طب اسلامی هم ما می‌گوییم مؤمنین، مسلمان‌ها، اصحاب پیغمبر، اهل بیت هم مریض می‌شدند، خود ائمه هم گاهی موقع‌ها مریض می‌شدند، می‌رفتند نزد پزشک، این‌ها خب چطوری است؟ این‌ها حل این مسئله چطوری است؟ و اما از نظر عقلی که این دیگر حالا روایات را اگر یک کسی اشکال داشته باشد از نظر عقلی. خب بفرمایید ببینم شما می‌گویید قرآن فقط حجت است؟ یا اهل بیت یا روایات، اولاً ما در روایتی نداریم که روایات حجت هستند، پیغمبر نفرمود من دو چیز گران‌بها بین شما می‌گذارم یکی قرآن یکی روایات! گفت یکی قرآن یکی عترت یعنی اهل بیت، روایات که اهل بیت نیستند روایات یک چیزهایی است که گفتند و نسبت دادند به اهل ‌بیت که اهل ‌بیت این‌ها را گفتند، این باید اول ثابت بشود که اهل ‌بیت این‌ها را گفتند؟ این روایت قطعی شود که اهل‌ بیت ‌گفتند؟! این اول،  حالا در ثانی ، حالا قرآن ! شما می‌گویید فقط قرآن، بسیار خب! ببینم قرآن را ما می توانیم بفهمیم یا نمی‌توانیم بفهمیم؟ قاعدتاً طرف باید بگوید می‌توانیم بفهمیم آن‌ کسی که می‌گوید فقط قرآن یعنی باید بگوید که ما قرآن را می‌خوانیم بفهمیم دیگر ولی اگر بگوید فقط قرآن، قرآن را هم ما نمی‌فهمیم، این چه می‌شود؟ این بدبختی می‌شود این‌ یعنی چه؟ شما می‌گویید یک مدرک داریم، یک راه داریم یک چراغ داریم، یک دلیل و برهان داریم آن هم قرآن است آن هم ما نمی‌فهمیم پس اصلا گمراه هستیم دیگر، هدایتی نداریم که! مگر این‌که بگویید نه! ما این یک دلیلی که می‌گوئیم قرآن، قرآن را ما می‌فهمیم پس قرآن را می‌فهمیم. سوال دوم: فقط تو قرآن را می‌فهمی یا دیگران هم می‌فهمند؟ اگر بگویی که فقط من می‌فهمم که در طول تاریخ بعد از پیامبر هزاران سال هیچ‌ کسی پیدا نشده فقط تو قرآن را فهمیدی؟! این‌‌که‌ نمی‌شود، پس باید بگوید چه؟ باید بگوید: نه، فقط قرآن، قرآن را هم من می‌فهمم و شما هم می‌فهمید دیگران هم می‌فهمند. خب آیا دیگران هم می‌فهمند این فهم آن‌ها فقط برای خود آن‌ها به درد می‌خورد؟ کما این‌که فهم تو فقط به درد تو می‌خورد، اگر فهمیدی که فقط به درد تو می‌خورد پس تو دیگر هیچ‌جا نباید حرف بزنی، هرچه هم از قرآن فهمیدی باید دهان خود را ببندی و هیچ‌ حرفی نگویی چون فقط به درد خود تو می‌خورد، مگر این‌که بگویی نه! فهم ما به درد دیگران می‌خورد، درست شد؟ کدام را باید بگوید؟ پس قرآن حجّت است قبول، آیا قرآن را می‌شود فهمید؟ بله، تو می‌فهمی یا همه می‌فهمند؟ همه می‌فهمند، آیا فهم آن‌ها فقط به درد خود آن‌ها می‌خورد؟ یعنی هر کسی قرآن فهمید باید برود هیچی دیگر نگوید یا نه فهمید می‌تواند به دیگران بگوید؟ قاعدتاً می‌گوید بله باید به دیگران گفت، خب اگر فهمید قرآن را تو فهمیدی، کسی دیگر قرآن را فهمید و به من گفت من چه چیزی فهمیدم از قرآن، من می‌توانم از آن استفاده کنم یا نه؟ می‌توانی استفاده کنی، پس بنابراین فقط قرآن تقریباً از بین رفت، یعنی قرآن و فکر دانشمندان و فکر کسانی که در قرآن تدبر کردند. قرآن و شیخ طوسی، قرآن و شهید مطهری، قرآن و ملاصدرا، قرآن و آمیرزا مهدی اصفهانی، قرآن و و و علما، پس حرف‌های علما کسانی که در قرآن فکر کردند حرف‌های آن‌ها هم حجت است نمی‌شود شما بگویی فقط قرآن، پس می‌بینید این حرف‌ها وقتی که آدم استدلال می‌کند می‌بیند این حرف‌ها چی است؟ حرف‌های کاملاً سست و بی‌پایه هستند و اگر ما به همین‌ها نگاه کنیم خود همین ‌ها هم گفتند یعنی این دلیل آخر که گفتم عاقلانه‌ترین دلیل است برای این‌که این حرف‌های مسخره را که خیلی هم قشنگ است و زیاد است حالا شما وقتی بروید این‌ها را یاد بگیرید، بروید در کار تبلیغ با افرادی برخورد می‌کنید که می‌بینید سال‌ها درس خواندند ولی این حرف‌های مزخرف و بی‌پایه را می‌زنند منتهی معما چون حل شود آسان شود، وقتی ما این استدلال را می‌گوییم، می‌گویید چه ساده! چه حرف‌های ضعیفی است. خب پس بنابراین آن حرفی که می‌گویم ما وقتی قرآن را داریم، اهل‌بیت را داریم، فلان داریم و … چه احتیاجی به عالم‌ ربانی داریم و چه احتیاج که به دنبال اولیاء ‌خدا باشیم؟ چه احتیاجی به دنبال استاد بودن، این حرف مزخرف و ضعیف و بی‌پایه‌ای است و خداوند ان‌شاءالله نسل ما و جوانان ما را از بسیاری از این حرف‌های بی‌اساس و بی‌پایه که گاهی موقع‌ها خیلی هم قشنگ است، حالا مثلاً یکی از این حرف‌های خیلی قشنگ و بی‌اساس این است که هدف وسیله را توجیح نمی‌کند؟ این هم از آن حرف‌ها است، غلط است هدف وسیله را توجیه می‌کند منتهی بشرطها و شروطها! این‌ها توضیح دارد، توضیح که بدهیم همه چیز حل می‌شود. بسیاری از این کلیشه‌ها، حرف‌های کلیشه‌‌ای، حرف‌های به ظاهر قشنگ در میان مردم و حتی در میان اهل علم، در دانشگاهی‌ها هک شده است و هیچ ‌کدام از آن‌ها اساسی ندارد. در مکتب قرآن و اهل ‌بیت و عقل ما این‌ها را حلاجی کنیم ان‌شاءالله به حقیقت برسیم و خداوند را شاکر باشیم که کسانی هستند که این حقایق را به ما می‌رسانند و مغز ما را و چراغ مغز ما را روشن می‌کنند. پروردگارا به حق محمّد و آل ‌محمّد همه ما را از وادی ضلالت و گمراهی به وادی معرفت و نور هدایت بفرما به برکت صلوات بر محمّد و آل ‌محمّد.


    [۱] . عنایات حضرت مهدى(عج)، ص۱۷۱

    [۲] . وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۷

    [۳] . کافی، ج ۱ ص ۳۰

    [۴] . نهج البلاغه، حکمت ۷۷

  • چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    ۱۴۰۳/۰۲/۱۸

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌‏الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم
    • نظر ائمه در مورد علمای ربانی
    • دنیای لهو و لعب
    • نمونه‌ای از لفظ عام و معنای خاص در کلام امیر
    • زنده بودن آیات قرآن
    • معصومینی غیر از ائمه

    مقدمه

    درمورد شبهاتی که مطرح‌شده بود درباره این‌که باید انسان وصل شود به اولیای خدا، علمای ربانی آن‌هم عالمی که زنده و حی باشد و ما به آن شبهات پاسخ داده‌ایم، ان‌شاءالله که پاسخ‌ها را یادداشت کنید و در ذهنتان نگه دارید و تبلیغ تفکر الهی را همیشه داشته باشید.

     باشد که ان‌شاءالله جامعه ما و مردم دنیا زنده شوند تا زمینه ظهور ولی‌الله‌اعظم علیهم‌السلام مهیا شود.

     چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    یکی از اشکالاتی که گرفته شده بود این بود که ما بر فرض که این را بپذیریم که باید در زندگی خودمان با یک عالم ربانی ارتباط داشته باشیم و زیر نظر او خدمت به دین اسلام، دین خداوند و تحقق آرمان الهی و ارائه‌ی الهی در آن زمینه فعالیت کنیم! یکی از شبهات این بود که ما چگونه اولیا را بشناسیم؟ ولی را چگونه بشناسیم؟! در این مورد ما قبلاً صحبت کرده‌ایم و جوابش را داده‌ایم. اشکال دیگری که در همین رابطه باز مطرح می‌شود این است که بعضی‌ها می‌گویند که آقا وقتی ما امام زمان را داریم دیگر احتیاجی به کس دیگری نداریم و ما هدفمان باید این باشد که بحث به امام زمان و از روح امام زمان و توسل امام زمان استفاده کنیم و توسل به ایشان پیدا کنیم با ایشان ارتباط داشته باشیم راز و نیاز کنیم، زیارت کنیم، دعا بخوانیم و… و واجبات‌مان را انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم مستحبات و مکروهات را هم به آن‌ها توجه داشته باشیم. این راه نجات ما است، خب این حرف ظاهراً درستی است. اما وقتی‌که ما برویم به سراغ تعالیم خود ائمه علیهم‌السلام و خصوصاً تعالیم امام زمان علیه السلام می‌بینیم که خود آن‌ها به این اکتفا نکرده‌اند. اگر که ما وظیفه داریم واجبات را انجام دهیم و ترک محرمات کنیم و مستحبات را عمل کنیم و مکروهات را ترک کنیم این‌ها در جایی است بعد از این‌که این‌ها برای ما واضح شد، یعنی اول باید حجیت این‌ها برای ما ثابت شود و بعد ما به آن عمل کنیم، و حجیت این‌ها چگونه بر ما ثابت می‌شود؟ هیچ راهی نداریم جز این‌که وصل شویم به علمای ربانی؛ یعنی عالم ربانی است که به شما می‌گوید چه چیزی حرام است، چه چیزی واجب است، چه چیز جزء مستحب است. این را عالم ربانی باید بگوید و اگر ما اطلاعی نداریم و دسترسی به عالم ربانی نداریم! این حالت اضطرار است و حکم ثانوی است، مثل این‌که شما دسترسی به پزشک ندارید  و حالا که دسترسی ندارید سعی می‌کنید با علم خودتان دستورات دارویی و مسائل بهداشتی را رعایت کنید. اما آیا این کافی است؟! خیر‌. کافی نیست باید کوشش کنید تا به پزشک وصل شوید، باید کوشش کنید تا طبیبی پیدا کنید و الا به صرف این‌که چند کتاب پزشکی بخوانید که  خودتان را درمان کنید! عقل این را اجازه نمی‌دهد‌ بنابراین باید سعی کرد کوشش کرد که وصل شویم به علمای ربانی.

    نظر ائمه در مورد علمای ربانی

     اولا خود امام زمان علیه السلام فرموده است بعد از من، شما به حجت‌های من رجوع کنید. در آن روایت معروفی که “وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا”  امام فرمودند: در مسائلی که پیش می‌آید در مسائلی که برای شما حادث می‌شود رجوع کنید به علمای ما. و بعد فرمودند که “فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی” آن‌ها حجت من بر شما هستند، خود امام زمان این‌چنین می‌فرماید‌.

    بعد حالا شما بیایید بگویید که من این‌ها را قبول ندارم و من امام زمان را می‌خواهم و فقط به امام زمان و ائمه توسل می‌کنم!

     خب شما خلاف صحبت امام زمان عمل می‌کنید، چه امام زمانی هستید، چه ولایتی دارد که حرف امام زمان را زیر پا می‌گذارید! و بعد می گویید که من می‌خواهم با خود امام زمان ارتباط داشته باشم! این‌جا جواب‌های زیادی داده‌شده است. امام می‌فرماید: حجت من بر شما این‌ها هستند و بعد می‌فرماید من حجت خدا هستم و بعد می‌فرماید هر کس این‌ها را رد کند ما را رد کرده‌است و هر کس ما را رد کند خدا را رد کرده‌است و به خدا کافر شده‌است در حد شرک به خدا است،  این‌چنین می‌فرماید. حالا شما می‌خواهید بگویید که نه قبول ندارید! این دلیل روایی است و دلیل عقلی اگر قرار باشد که ما با توسل به یک غایب که حاضر نیست و ما الان نمی‌توانیم  با آن ارتباط برقرار کنیم و اگر قرار است که ما با توسل به یک غایب به تمام سعادت‌ها برسیم خب چرا به خداوند توسل پیدا نکنیم خداوند هم غایب است دیگر! خداوند که از امام زمان به ما نزدیک‌تر است، خدا که از همه اولیا و پیامبران و ائمه به ما نزدیک‌تر است و در قلب ما است ما به خود خدا توسل پیدا می‌کنیم و پیامبران را هم می‌گذاریم  کنار! چرا شما امام زمان را می‌گویید ائمه و پیغمبر را هم بگذارید کنار و بگویید من فقط با خدا هستم خدایی که هم از آن‌ها حاضر تر است هم از آن‌ها ناظر تر است و هم با ما ارتباط دارد. چطور شما به خدا که می‌رسید می‌گویید باید بین ما و خدا پیامبر باشد، ائمه باشند ولی به امام زمان می‌رسید می‌گویید امام زمان کافی است برای ما! افرادی که می‌گویند که ما امام زمان و ائمه را قبول داریم و دیگر کسی را قبول نداریم گناه این‌ها از گناه شیطان بدتر است، چون شیطان می‌گوید خدایا من فقط خودت را قبول دارم  و فقط  خدا را می‌گفت. بنابراین این حرف ازنظر عقلی قابل‌ قبول هم نیست. بعضی مواقع این افراد استناد می‌کنند به آیه‌ی ولایت «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ»[۱] این آیه که درمورد امیرالمؤمنین نازل‌شده است؛ به‌اصطلاح می‌گوید إنما، إنما ازنظر لغت عربی و عرب می‌گویند کلمه حصر است، حصر یعنی فقط. إنما ولیکم؛ فقط ولی شما خدا است و رسول و آن کسانی که ایمان آورده‌اند؛ آن‌ها کسانی هستند که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند، درحالی‌که در رکوع هستند. این آیه می‌گوید فقط این‌ها و به غیر از این‌ها کس دیگری ولی نیست.

    این‌جا بحث کمی سنگین می‌شود خصوصاً برای بعضی از شماها و دقت کنید فقط در جلسه مباحثه آقایان و خانم‌ها اساتیدی که هستند این را تکرار کنند و مطلب را باز کنند تا خوب برایتان جا بیفتد. إنما ولیکم الله فقط ولی شما خدا است و پیامبر و کسانی که این خصوصیات را دارند… کسانی که این خصوصیات را دارند چه کسانی هستند؟ کسانی که ایمان آورده‌اند، نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند درحالی‌که در حال رکوع هستند… به استناد همه مفسرین و اکثر مفسرین شیعه و سنی این آیه درمورد امیرالمؤمنین نازل‌شده است تنها کسی که در حین نماز در حالت رکوع زکات داد امیرالمؤمنین بود. این آیه خاص امیر المؤمنین است و چون خاص امیر المؤمنین است بعضی‌ها استناد به این می‌کنند و می‌گویند آقا ولی؛ فقط خدا و رسول و امیرالمؤمنین و دیگر کسی ولی نیست.

    بنابراین شما به‌دنبال اولیا نباشید خب ما قبلاً چند دلیل آورده‌ایم و این را رد کرده‌ایم از جمله این‌که گفته‌ایم که خداوند در قرآن اولیا را معرفی می‌کند پس معلوم است اولیای کسان دیگری هم هستند و استدلال‌هایی هم انجام داده‌ایم که اینجا دو استدلال را جواب می‌دهم؛ یعنی استدلال این‌ها را رد می‌کنیم که این یک جواب جدلی است و یک استناد هم به‌اصطلاح به‌دلیل موعظه حسنه است که آن را هم عرض می‌کنم که خودتان روی آن فکر کنید و دوستان هم مطلب را باز می‌کنند و برایتان جا می‌افتد. اولا إنَما ولیِکم درست است کلمه حصر است یعنی فقط، اما همیشه إنَما به‌معنای حصر واقعی نیست، در قرآن می‌گوید: «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ»[۲]

    دنیای لهوولعب

    درستی که زندگی دنیا لهوولعب است. شما می‌توانید بگویید که این حصر یک حصر واقعی است؟ یعنی چه؟ یعنی همه کسانی که در این دنیا زندگی کردند زندگی آن‌ها لهوولعب  بوده است، می‌توانید این را بگویید؟ شامل ائمه هم می‌شود دیگر اگر بخواهید بگویید فقط، یعنی هر کسی به این دنیا آمده است زندگی او لهوولعب بوده است، می‌توانید این را بگویید؟ اگر حصر درست باشد، اگر اِنَّما به معنای حصر واقعی باشد، بنابراین این آیه می‌گوید «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ.»[۳] یعنی هر کسی به این دنیا آمد لهوولعب داشت در حالی‌که ما می‌دانیم پیامبران لهوولعب نداشتند، ائمه زندگی آن‌ها لهوولعب نبود و بعد ادامه آیه‌ نشان‌دهنده این است که، این که می‌گوید زندگی‌ دنیا فقط لهوولعب است یعنی دارد یک افرادی را می‌گوید که افراد خاصی هستند یعنی کسانی که ایمان به خدا ندارند، کسانی که ایمان به قیامت ندارند و حیات دنیا زندگی دنیا این‌‌ها را تسخیر کرده است، این‌ها این‌طوری هستند‌. این آیه نشان می‌دهد که اِنَّمَا همیشه به معنای حصر واقعی نیست، درست شد؟ فهمیدید؟

    می‌رویم در ادبیات نگاه می‌کنیم می‌بینیم ادبیات عرب می‌گوید ما دو نوع حصر داریم: یک نوع حصر حقیقی یک نوع حصر نسبی. یک نوع حصر حقیقی که واقعاً حصر می‌کند، یک نوع حصری است که نسبی حصر می‌کند و این آیه که‌ گفتیم “أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ” این‌جا دارد نشان می‌دهد که گاهی موقع‌ها حصر و تخصیص و خاص کردن نسبی است و همیشگی نیست، و دلیل دیگر این است که در خود همین آیه نگفته است ” إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»[۴] نگفته است ولیّ شما خدا است و پیامبر و کسی ‌که ایمان آورده است، نماز می‌خواند و در نماز در حال رکوع زکات می‌دهد، با این‌که این آیه فقط در مورد امیرالمؤمنین است یعنی تنها کسی که این کار را کرده است امیرالمؤمنین است ولی این‌جا می‌گوید: وَالَّذینَ، جمع می‌بندد، خب این با این‌که کسی این کار را نکرده است، می‌گویند چرا جمع می‌بندد؟ جواب آن این است که چون ائمه‌ معصومین ‌علیهم‌السلام آن‌ها هم در ردیف امیرالمؤمنین هستند برای همین خداوند در قرآن می‌فرماید: خدا، رسول و کسانی که این خصوصیات را دارند، کسانی که در این حالت هستند. حالا روی این‌که آیا به‌ غیر از امیرالمؤمنین در نماز کسی زکات داده است یا نداده است؟ روی این بحث است، این یک بحث تفسیری خیلی مفصلی است که حالا جای آن نیست و حالا اگر تفسیر آیه را رسیدیم برای شما بحث می‌کنیم فقط همین ‌قدر بگویم که این آیه یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد، باطن آن با ظاهر این می‌خواند که من وارد این نمی‌شوم ولی همین که می‌فرماید: وَالَّذینَ آمَنُوا گاهی موقع‌ها خداوند لفظ را عام به‌ کار می‌برد ولی معنای خاص اراده می‌کند، شما هم همین‌طوری است شما هم گاهی موقع‌ها معنای حرف لفظ عام به‌کار می‌برید ولی معنای خاص در نظر دارید، مثلاً فرض بفرمایید یک‌ نفر آمده است در اتاق شما در دفتر شما، حالا پنج نفر، شش نفر نشستند یک ‌نفر دارد مثلاً یک کار خاصی را انجام می‌دهد مثلاً دارد چای می‌خورد، شما برای این‌که مثلاً خیلی او خجالت نکشد می‌گویید کسانی‌ که دارند چای می‌خورند توجه کنند، حالا این‌جا یک ‌نفر دارد چای می‌خورد ولی عام می‌گویید ولی منظور شما چه هست؟ خاص است، لفظ عام به‌ کار می‌برید ولی خاص است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: قرآن خصوصیاتی دارد گاهی موقع‌ها لفظ عام به ‌کار می‌برد ولی معنای خاص در نظر دارد

    نمونه‌ای از لفظ عام و معنای خاص در کلام امیر

    خود امیرالمؤمنین آن‌جا که می‌گوید زن‌ها ناقص‌العقل هستند لفظ عام به‌ کار می‌برد ولی معنای خاص، یک زن خاصی را در نظر دارد، یک شخص خاصی را در نظر دارد. در جنگ جمل آن خانمی که رهبری می‌کرد، امیرالمؤمنین در آن‌جا دارد اشاره می‌کند می‌گوید آقاجان مثلاً رهبری خود را به دست زن‌ها ندهید، دارد با آقایان صحبت می‌کند می‌گوید رهبری خود را به دست زن‌ها ندهید، منظور چه زنی است؟ آیا همه زن‌ها؟ یا نه یک زن خاصی؟  آن‌جا منظور او یک زن خاص است، دارد کنایه می‌گوید با کنایه دارد حرف می‌زند گاهی موقع‌ها این‌طوری است اما حالا چرا این‌جا قرآن گفته است: وَالَّذینَ آمَنُوا لفظ عام به‌‌کار برده است در حالی‌که یک نفر در نماز فقط توانست در حال رکوع زکات بدهد و آن شخص امیرالمؤمنین است و به تأیید اکثریت مفسّرین شیعه و سنی این آیه در شأن امیرالمؤمنین نازل شده است. پس «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» این‌جا درست است که این آیه در مورد خاص امیرالمؤمنین است ولی این‌جا ولایت را، می‌گوید ولایت از خدا شروع می‌شود به‌ پیامبر می‌رسد، از پیامبر به مؤمنین خاصی می‌رسد و این مؤمنین خاص، من یک‌بار عرض کردم در قرآن وقتی‌که یک شخصی را مدح می‌کند، یک اشخاصی را مدح می‌کنند طبق روایتی که ابن‌عباس دارد در یک روایتی، هم روایت از پیامبر(ص) داریم و هم از ابن‌عباس که اهل‌ سنت روایت کردند که خداوند وقتی در قرآن می‌گوید: «اَلَّذینَ‌آمَنوا کانَ سَیِّدُهُم وَاَمیرُهُم وَ شَریفُهُم» علی‌(ع)، خداوند در قرآن گاهی موقع‌ها می‌فرماید: هیچ صحابی از صحابی پیامبر نبود مگر این‌که مورد عتاب قرار گرفت جز امیرالمؤمنین. امیرالمؤمنین هر کجا خصوصیت انسان‌های خوب و مدح انسان‌های خوب است، می‌فرماید: راس این‌ها اَمیرُهُم وَشَریفُهُم و سَیِّدُهُم امیرالمؤمنین علی‌ابن‌ابیطالب است، این را هم اهل سنت گفتند هم پیامبر در یک روایتی این را می‌گوید، یعنی چه؟ یعنی این‌که وقتی خداوند می‌گوید: «اِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ المُحسِنین»[۵] راس محسنین امیرالمؤمنین است. اما فقط امیرالمؤمنین نیست، محسنین دیگری هم هستند. وقتی که می‌فرماید «اِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ‌ المُقسِطین»[۶] ، یا «اِنَّ‌اللهَ یُحِب‌ُّالَّذینَ یُقَاتِلَونَ فِی سَبیِلِهِ صَفَّا»[۷] و همه این مدح و ثنایی که در مورد انسان‌های پاکی کرده است، راس آن امیرالمؤمنین است

    زنده بودن آیات قرآن

    ولی اگر ما بگوییم که فقط امیرالمؤمنین است، این‌جا اشکالی پیدا می‌شود که در یک روایتی امام می‌فرماید: “وَلَو اَنَّ” اگر قرآن نازل شد درمورد قومی، در مورد یک قومی در مورد یک گروهی آیه‌ای نازل شد اگر آن‌ها مُردند باید این آیه هم چه‌ بشود؟ باید بمیرند.

     یعنی بگوییم این آیه دیگر به کار نمی‌آید، اگر آیه در مورد یک شخص یا یک گروهی باشد آن‌ها از بین رفته‌اند، مثلاً آیه در مورد اصحاب ‌ثقیفه باشد خب اصحاب ‌ثقیفه از بین رفتند دیگر! یا آیه درمورد مثلا فقط ابوجهل باشد خب ابوجهل که‌ از دنیا رفت پس این آیه هم مُرد و دیگر به درد نمی‌خورد چون فقط در مورد ابوجهل بوده است اما می‌فرماید “إِنَّ الْقُرْآنَ حَیّ لَمْ یمُتْ وَ إِنَّهُ یجْرِی کَمَا یجْرِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ یجْرِی عَلَی آخِرِنَا کمَا یَجْرِی عَلَی أَوَّلِنَا”[۸]ت ا زمانی ‌که آسمان و زمین است قرآن مصداق دارد، قرآن افرادی را دارد معرفی می‌کند که آن‌ها هستند، مسائلی دارد می‌گوید که این‌ها نمونه‌ دارد در دنیا هستند، حتی آیاتی که مثلاً در مورد شخصی نازل شده ‌است مثلاً می‌فرماید: «تَبَّت یَدَا اَبی‌لَهَب»[۹] این آیه درمورد چه ‌کسی است؟ در مورد ابی‌لهب است، آیا ابی‌لهب مُرد آیه هم می‌میرد؟ یا نه آیه مطلب دارد، آیه بیان دارد، آیه زنده است، آیات قرآن زنده هست نمی‌میرد، بنابراین اگر ما بگوییم که مثلاً فرض بفرمایید در قرآن مثلاً بگوییم اولیاء که گفته‌ است فقط امیرالمؤمنین و فرزندان او هستند، اگر بگوییم مصلحین فقط علی و فرزندان او هستند، اگر بگوییم محسنین فقط علی و فرزندان او هستند، اگر بگوییم مثلاً عدول اهل ایمان فقط این‌ها هستند و هر مدحی را ما بخواهیم مختص آن‌ها کنیم این‌جا باید آیه را بگوییم که الان به درد نمی‌خورد، الان مصداق ندارد در حالی که مصداق دارد. می‌فرماید: «یَا اَیُّهَا‌الَّذینَ آمَنُوااتَّقُواللهَ وَکُونُوا مَع‌َالصَّادِقین»[۱۰] ای کسانی‌که ایمان آوردید تقوای الهی داشته باشید و با صادقین باشید.

    معصومینی غیر از ائمه

    خب روایات همه می‌گویند صادقین یعنی چه کسانی؟ یعنی اهل بیت، یعنی ائمه‌علیهم‌السلام، خب ائمه که الان نیستند که ما با آن‌ها باشیم! باید بگوییم با آن‌ها بودن یعنی این‌که آن‌ها را قبول داشته باشیم، درصورتی که کونوا مع‌الصادقین یعنی معیّت داشته‌ باشید یعنی کنار آن‌ها باشید، تقوا می‌خواهید داشته باشید تقوا این نیست که فقط مثلاً فرض بفرمایید چشم خود را ببندی، گوش خود را بگیری این‌ها درجات پایین تقوا است درجه بالای تقوا این است که وصل بشوی به صادقین، با صادقین باشید، همراه با صادقین باشید که این صادقین هم، همه گفتند این‌ها یعنی کسانی‌که معصوم هستند، اگر معصومین چهارده نفر فقط باشند باید دیگر این آیات موردی نداشته باشد و آیه‌ باید مرده باشد، نه آیه زنده است و معصومین فقط چهارده نفر نیستند، بسیاری از علما اهل عصمت بودند منتهی عصمت این‌ها تالی‌تلو در شعاع عصمت اهل بیت بوده است، در اوج همه صفات ائمه علیهم‌السلام سید هستند، امین هستند، شریف هستند در اوج و در قلّه آن‌ها هستند. هر صفت خوبی شما بگویید در قلّه این‌ها هستند اما این وجود مقدس این‌ها این صفات خوب را سریان داده است به شیعیان خود آن‌ها و شیعیان آن‌ها هم این صفات را دارند. یک کتاب نوشته شیخ ‌صدوق به‌نام خصائل‌الشیعه، خصلت شیعیان، آن‌جا نگاه کنید شیعیان کسانی هستند که تالی‌تلو معصوم هستند و از جمله احسان، از جمله تقوا، از جمله ایمان، از جمله صلاح، از جمله عدالت و همه این صفات خوب در شیعیان خاص آن‌ها هم هست و از جمله عصمت، معصومیت، ما بسیاری از علما داشتیم که می‌گفتند این‌ها حتی این‌قدر پاک هستند که دیگران در مورد آن‌ها شبهه عصمت کردند که اصلاً این‌ها معصوم هستند مثل مقدس اردبیلی، مثل خود شیخ‌ صدوق و خیلی از علمای دیگر و ما باید قائل بشویم همان‌طور که احسان ظلّیّه داریم و اگر امیرالمؤمنین راس محسنین است، احسان او در علمای ‌ربانی و شیعیان خاص هم هستند که آن‌ها هم محسن هستند، آن‌ها هم مؤمن هستند آن‌ها هم متقی هستند آن‌ها هم عادل هستند آن‌ها هم صفات پسندیده الهی در آن‌ها به نسبت است منتهی تحت تأثیر آن ولایت عظمی از جمله همین ولایت، ولایت دارند و این ولایت تحت تأثیر ولایت عظمای ائمه است، عصمت آن‌ها هم همین‌طور. شما وقتی که وصل می‌شوید به سلسله اولیاء بدانید که در زندگی چشم خود را باز کنید می‌بینید یک جاهایی بوده‌ که خداوند شما را از گناه نجات داده است دست خود شما نبوده است، اگر به خود شما بود به گناه آلوده می‌شدید ولی خدا خواسته شرایطی را طوری درست کرد که شما را نجات داد، این مثل همانی است که خدا حضرت یوسف را نجات داد، حضرت یوسف‌(ع) در آن ماجرای زن عزیز مصر آن‌جا خود او گفت: خدا من را نجات داده است، این خدا من را نجات داده است این عصمتی است که از ناحیه خدا می‌آید و این را در شیعیان و در پیروان اولیاء خدا هم پیدا می‌شود، شما در زندگی خود نگاه کنید به مقداری که ولایت دارید می‌بینید که خدا یک جاهایی شما را نجات داده است از گناه، این‌ها همان عصمت‌های ظلّیه است. حالا هر چه ولایت شما بیشتر بشود هر چه معیّت شما با اولیاء خدا بیشتر بشود این عصمت در شما بالاتر می‌رود، این صفات الهی در شما شکوفاتر می‌شود. پس بنابراین این‌که کسی بیاید بگوید که ولایت خاص امیرالمؤمنین و فرزندان امیرالمؤمنین است این از یک نظر درست است و از یک نظر غلط است، خاص است به معنای این که در اوج مخصوص این‌ها است، در عالی‌ترین و بالاترین درجه مخصوص این‌ها است بله، اما اگر بگویید آن‌ها است و دیگران ولایت ندارند، دیگران این معنی آن حرف غلطی است و چندین اشکال دارد یکی این‌که خود این معانی، معانی مشککه است از نظر عقلی، از نظر نقلی و این مطالبی که امروز عرض کردیم خدمت شما این‌ها استدلال‌هایی است بر این‌که علمای‌ ربانی آن صفات و آن خصوصیات را دارند و اگر ما بخواهیم بگوییم ندارند بسیاری از آیات قرآن را باید بگوییم که از بین رفته است و دیگر به درد نمی‌خورد و این‌طور نیست. خب آن‌ مطالب عقلی هم که قبلاً گفته بودیم با این‌ها همراه کنید جواب این مسئله که ما فقط ائمه را داریم و دیگر با هیچ‌ کسی کار نداریم یکی از جواب‌های آن یا چند تا از جواب‌های آن این‌جا داده می‌شود و دوباره یکی دوتا جواب دیگر هم هست که اگر یادم بود ان‌شاءالله جلسه آینده خدمت شما عرض خواهیم کرد. با صلوات بر محمّد وآل‌ محمّد.


    [۱] . سوره مائده آیه ۵۵

    [۲] . سوره حدید آیه ۲۰

    [۳] . سوره حدید، آیه۲۰

    [۴] . سوره مائده، آیه۵۵

    [۵] . سوره بقره،  آیه۱۹۵

    [۶] . سوره حجرات، آیه۹

    [۷] . سوره صف، آیه۴

    [۸] . مجلسی، ج۳۵،ص ۴۰۴

    [۹] . سوره مسد، آیه۱

    [۱۰] . سوره توبه، آیه۱۱۹

  • اسلام مخالف خرافات است

    اسلام مخالف خرافات است

    ۱۱/۲/۱۴۰۳

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • اسلام مخالف خرافات است
    • کتابی به عنوان طب اسلامی نداریم
    • حسن ختام جلسه

    مقدمه

    سه مطلب را امروز تذکر می‌دهیم و یادآوری می‌کنیم و بحثمان را پیگیری می‌کنیم.

    مطلب اول: از دوستانی که تبریک گفتند و پیامک تبریک داده‌اند خیلی ممنونم و روز معلم را به شما و همه دوستان دیگر خصوصاً دوستانی که در بخش تربیتی و آموزش کار می‌کنند تبریک می‌گویم. همان‌طورکه خودتان مستحضر هستید بهترین هدیه برای یک معلم و یک استاد این است که درسش را خوب فرا بگیرید و استفاده کنید و اگر بحث‌های عملی است به تعالیم و آموزش‌های او عمل شود. این بهترین هدیه و بهترین شاد باش و چشم روشنی برای یک استاد است. بنده هم امیدوارم که ان‌شاءالله این مطالبی که این‌جا گفته می‌شود با دقت به آن گوش دهید و روی آن بحث کنید و به آن فکر کنید و ان‌شاءالله وقتی برای شما ثابت شد، تکمیل شد به آن عمل کنید که ان‌شاءالله هم در زندگی خودتان و هم در دنیا و هم در دنیاهای بعد به دردتان بخورد و ان‌شاءالله به برکت مصلحت شما و رشد شما خداوند به ما هم یک عنایتی کند. این بزرگ‌ترین هدیه‌ای است که به یک معلم می‌شود داد.

    مطلب دوم این است که در گروه طب اسلامی و گروه‌های علمی یک مطلبی را دوستان فرستاده بودند و از من خواسته بودند که توضیح دهم، من قبلاً یک بحثی درمورد طب سنتی، طب گیاهی، داروی گیاهی داروی صنعتی یک بحث کرده بودم به نظرم اگر گروه آموزشی آن مطالب را پرینت بگیرند و چاپ کنند به‌صورت کاغذ و به دیگر دوستان بدهند کلیات آن بحث‌ها روشن می‌شود خصوصاً از مسئول گروه طب خواهش می‌کنم که این مطالب را به دوستان توضیح دهند که برای دوستان شبهه‌ای پیش نیاید.

    اسلام مخالف خرافات است

    الان بنده خدمت شما یک توضیحی می‌دهم ما این‌جا بیشتر موضوع کارمان علم و دین است. آن موضوع بسیار مهمی که همیشه در میان روشن‌فکران و دانشمندان مطرح بوده است، مطالب دین با علم چه نسبتی دارد؟ اصلاً کانون علم و دین که تأسیس شد برای این بود که رابطه علم و دین را بفهمیم و رابطه علم و دین، ارتباط رابطه عقل با دین است. در درجه اول از علم و دین مهم‌تر عقل و دین است و ما اصرار داریم که راه و روش زندگیمان براساس عقل باشد. و این را دوستان خصوصاً خانم‌ها توجه داشته باشند که ما با خرافات شدیداً مبارزه می‌کنیم و بنده از این‌که در ذهن دوستان به‌عنوان یک انسان دعانویسی و دعا گو جا بیافتم شدیداً پرهیز می‌کنم. ما با خرافات شدیداً مخالفیم با این کارهایی که در بین مردم وجود دارد. من در جلسات خصوصی گاهی اوقات خیلی حرف‌ها را که خیلی از آقایان حتی در لباس ما می‌گویند با آن‌ها مخالفت می‌کنم به‌عنوان خرافات، مثلاً این‌که می‌گویند اگر یک شخص چهل روز به جمکران برود، چهل روز فلان دعا را بخوانند….! ما مخالفیم و معتقدیم که این‌ها همه خرافات است. البته اگر همه حرف‌هایمان را بزنیم در جامعه به ما حمله می‌کنند، متدینین حمله می‌کنند و حتی کسانی که در لباس روحانیت هستند به ما حمله می‌کنند که آقا چرا شما این حرف‌ها را می‌زنید! من بعضی از کلیپ ها را می‌بینم یک آقای عالمی مثلاً بالای منبر می‌گوید که این دعا را مثلا در صبح جمعه یا روز سه شنبه… بخوانید و اگر حاجت‌تان برآورده نشد من را لعنت کنید! خب من خواندم و جواب نداد و لعنتش نکردم، چون می‌دانم همین دروغی که دارد می‌گوید، خرافاتی که دارد پخش می‌کند بزرگ‌ترین لعنت برای خودش است. من با این‌ها مخالفت می‌کنیم؛ این دخیل بستن، قفل زدن…. مخالف هستم. ما یک هم‌چین چیزی نداریم که در اسلام کسی برود به پنجره فولاد گرهی بزند، قفلی بزند نداریم! حتی به امامزاده‌ها هم نداریم و مخالف هستیم ما مخالف این خرافات هستیم.

    ما به‌دنبال عقل هستیم، به‌دنبال علم هستیم و دین را می‌خواهیم از راه عقل و علم بفهیم‌. آن چیزی که قرآن گفته یا روایات قطعی مسلم گفته‌اند را ما قبول می‌کنیم و تسلیم هستیم حتی اگر با عقل خیلی‌ها جور در نیاید. اما اگر یک چیزی را دین نگفته، عقل نگفته، ما این‌ها را قبول نداریم و مخالفت می‌کنیم.

    در قرآن می‌فرماید: قبل‌از اسلام وقتی قربانی می‌کردند می‌آمدند خون قربانی را می‌مالیدن به دیوار کعبه، یعنی خداوند قبول کند! خداوند در قرآن با این موضوع مخالفت کرد «لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى»[۱]خداوند با این موضوع مخالفت کرده‌است که خون را به دیوار بمالید و گوشت را به دیوار آویزان کنید، این‌ها موردنظر خداوند نیست. شما باید قربانی کنید که تقوای الهی  که شما به‌خاطر خداوند قربانی ‌کنید و گوشتش را به فقرا و مستمندان بدهید خدا این را پذیرفته است. اما اینکه بیایید گوشت را به دیوار کعبه آویزان کنید! عین همین گره زدن پارچه است که الان رسم هم شده‌است در زیارت‌گاه‌ها این چیزها زیاد است. این‌ها خرافات است و ما اصلاً در اسلام نه روایتی داریم و نه آیه‌ای داریم بلکه مخالف این است. چرا مثلاً اگر یک نفر بین خودش و خدا در یک امامزاده بگوید: یاابن رسول‌الله ای فرزند پیغمبر، ای امام زاده‌ای که این‌جا هستی، من این پارچه را گره می‌زنم و تا زمانی‌که آرزویم برآورده نشده باشد این گره را باز نمی‌کنم، این اشکال ندارد. شخصی بین خودش و خدا یک رابطه‌ای برقرار کند. یا بگوید که من این پارچه را می‌مالم به الحجرالاسود (حجراسود درست نیست) الحجرالاسود درست است، به آن سنگ سیاه می‌مالد یا بگوید من این پارچه را می‌مالم به دیوار کعبه به‌خاطر این‌که متبرک شود. و این چیزی بین خودش و خدا است اشکال ندارد. اما این‌که رسم شود و همه بخواهند لباسشان را بمالند به دیوار کعبه… حالا چه برسد به امام زاده‌ها به قبر امامزاده‌ها بمالید! این‌ها خرافات است این‌ها را ما اصلاً قبول نداریم و با آن‌ها مبارزه می‌کنیم. خود من هم این‌چنین نیستم، حالا بعضی موقع‌ها مشرف می‌شویم زیارت، بعضی از افراد می‌آمدند و می‌گفتند آقا این چفیه را به برای من متبرک کنید، حالا به‌خاطر این‌که بی‌احترامی نشود می‌گرفتم ولی اصلاً خودم اعتقادی به این چیزها ندارم. این‌ها خرافات است و چیزی است که بنده خودم با آن‌ها مبارزه می‌کنم مگر اینکه یک سند محکمی وجود داشته باشد.

    کتابی به عنوان طب اسلامی نداریم

    ازجمله خرافاتی که در جامعه پخش می‌کنند؛ طب اسلامی است. اولا این حدیث سندیت ندارد، سند معتبر ندارد نه کتاب طب الصادق نه طب الرضا نه طب الائمه هیچکدام از این‌ها سند محکمی ندارند همین پیامک که یکی از دوستان داده‌ است، کتابی است به‌نام کتاب الأهلیلجه  این کلمه فارسی است. ما بچه بودیم مادرمان درست می‌کرد هلیله بادام به بچه‌ها و مریض می‌دادند مثل فرنی برای تقویت و به آن می‌گفتند هلیله این در عربی که رفته الأهلیلجه در فارسی هی آخر دارد در عربی ج می‌گیرند مثلاً ساده کلمه فارسی است عرب‌ها می‌گویند ساذج مانند همین هلیله که الأهلیلجه گفته می‌شود یک روایتی است اما سندش محکم نیست. ولی مطالبش نشان‌دهنده این است که از امام است. مفضل از امام صادق سؤال می‌کند که فرض بفرمایید به‌عنوان مثال حجاج، کفار می‌آیند درمورد خدا بحث می‌کنند ما با آن‌ها چه پاسخی بدهیم؟ امام صادق علیه السلام برای ایشان یک چیزی می‌نویسد می‌دهد که بله امام می‌فرماید: که یک طبیب هندی آمد پیش من و معتقد به خدا نبود و می‌گفت این دنیا همین‌طوری درست شده و خالقی ندارد بعد همان موقع که داشته هلیله را درست می‌کرده، دارو را درست می‌کرده امام از همان‌جا استفاده می‌کند، امام صادق از او می‌پرسد که خب این هلیله‌ای که در درست می‌کنی از کجا می‌دانی که مفید است برای آن شخص؟ برای آن مریض مفید است؟ او می‌گوید: خب برحسب تجربه، امام آن موقع شروع می‌کند به صحبت کردن و کم‌کم او را می‌برد به سمت این‌که همان‌طور که تو هلیله را درست می‌کنی و می‌دهی به مریض و مریض خوب می‌شود از همه‌جا می‌شود پی برد که دنیا نظم دارد، حساب و کتابی دارد بی‌حساب‌وکتاب نیست و امام از همین راه با او بحث می‌کند و اثبات وجود خدا را می‌کند و آن طبیب هندی ایمان می‌آورد.

     این ماجرایی است که امام صادق علیه السلام برای مفضل می‌نویسد این کتاب اسمش هست الأهلیلجه است. ولی این کتاب درمورد طب نیست که در این پیام دوستان به من داده‌اند و گفته‌اند که این کتاب درمورد طب اسلامی است. نه این کتاب درمورد اثبات خدا است. البته در آن‌جا امام صادق یک اشاره‌ای می‌کند می‌گوید ریشه طب و علم طب را پیامبران بنیان‌گذار کرده‌اند، پیامبران الهی بنیان‌گذاری کرده‌اند والا این‌ها چیزایی نیست که با تجربه یک روز یا چند روزه به‌ وجودآمده باشد فقط به همین اشاره کرده‌است. از این‌جا نمی‌توانیم یک همچین نتیجه‌ای بگیریم که کسانی که عنوان طب سنتی و اسم  طب گیاهی را می‌گذراند اسم طب اسلامی و بگوییم طب اسلامی است! نه این‌ها را قاطی نکنید اینا فرق می‌کند. ما کتابی به‌نام طب اسلامی نداریم یکسری روایاتی داریم که این روایات خوبی هم هست بعضی‌ها از آن‌ها صحیح است و بعضی از آن‌ها سند ندارد، بله منطقی و علمی است.  من خودم حدود بیست، سی سال پیش این کتاب را جمع‌آوری کرده‌ام به‌نام طب پپشگیری، طب اسلامی که الان هست طب پیشگیری است. یعنی اگر شما به این روایاتی که درمورد طب است عمل کنید اصلاً مریض نمی‌شوید. مثلاً فرض بفرمایید پیامبر فرموده است مسواک بزنید، خب مسواک خیلی خوب است اگر شما مسواک بزنید اثرات خیلی خوبی هم روی دندان‌های شما دارد، هم روی لثه‌ها دارد. خواب چیز خوبی است پیامبر فرمود: “لَولا أن أشُقَّ على اُمَّتی لأَمَرتُهُم بِالسِّواکِ مَع کُلِّ صلاهٍ” اگر زیاد مشقت ایجاد نمی‌شد من مسواک زدن را واجب می‌کردم مانند نمازخواندن. آنقدر مسواک اهمیت دارد. خب یکی از دستورات اسلامی است به این می‌گوییم طب پیشگیری .یا مثلاً پیامبر فرموده است: “اَلنِّظَافَهُ مِن‌َالاِیمَان” قبل از غذا دست‌های خود را بشویید، بعد از غذا دست‌های خود را بشویید. این چیست؟ این طب پیشگیری است، یعنی جلوگیری از بیماری‌ها می‌کند اما این‌که مثلاً فرض بفرمایید ما بیاییم بگوییم که از داخل قرآن یا روایات ما تمام بیماری‌ها را می‌توانیم درمان کنیم این حرف غلطی است، این مردم را بدبین می‌کند، مثل آن آقا که برداشته بود کتاب را آتش زده بود حالا از یک نظر کار او بد نبود ولی باعث آبروریزی شد، آبروی روحانیت می‌رود، آبروی اسلام می‌رود در میان دانشگاهی‌ها حتی در مورد مذهبی‌ها این کارها کار درستی نیست. طب یعنی علمی که بیماری‌ها را درمان می‌کند، این همه بیماری داریم مگر ما می‌توانیم این‌ها را از داخل قرآن در بیاوریم؟ مگر ما می‌توانیم از داخل روایات استخراج کنیم؟ ما نمی‌توانیم، البته اولیاء خدا می‌توانند و بنده استادی داشتم که او بسیاری از مسائل را از داخل قرآن استخراج می‌کرد و ما معتقد هستیم می‌شود، می‌شود همه چیز را از داخل قرآن استخراج کرد اما این به این معنا نیست که حالا این‌هایی که پیدا شده‌اند نمی‌دانم حجامت می‌کند، فصد می‌کند، زالو می‌اندازد این می‌شود طب‌ اسلامی! این‌ها دروغ است، این‌ها حقه بازی است، بله حجامت خیلی خوب است، اثر دارد یکی از طب پیشگیری که پیامبر فرموده است حجامت است، حجامت خیلی چیز خوبی است با شرایط خود اثر خیلی خوبی در پیشگیری از بسیاری از بیماری‌ها دارد، اما این هم مثل همان مسواک است. یکی دو تا فصد کردن و یک‌سری دستوراتی است که اگر این‌ها را انجام بدهیم بسیاری از بیماری‌ها نمی‌آید اما این به‌ معنای طب نیست، طب یعنی این‌که هر کسی یک مریضی دارد، الان هزاران بیماری است، هزاران مشکل جسمی است این‌ها را مگر ما به شما می‌توانیم بگوییم طب اسلامی با خرافات و با چیزهایی؟! بسیاری از این‌ها به عنوان طب اسلامی مردم را سرکیسه می‌کنند این مدعیان، ما البته در میان علما داشتیم حکیم بودند درمان می‌کردند ولی نمی‌گفتند طب ما اسلامی است، می‌گفتند این طب‌ سنتی است یعنی از داخل علوم و از داخل تجربه ما این‌ها را پیدا کردیم. گل گاوزبان بخورید این اثر را دارد، سنبل ‌‌الطیب بخورید این اثر را دارد، این‌ها طب تجربی است، طب سنتی است. طب سنتی هم هر کشوری برای خود دارد. ما طب سنتی داریم، طب سنتی هند آیورودا است، طب سنتی چین طب سوزنی است، طب‌های سنتی داریم در آفریقا، این‌ها طب‌های سنتی است  به اسلام هم ربطی ندارد. بشریت، جوامع، تمدن‌ها بر اثر تجربه یک چیزهایی را به‌دست آورده‌اند و خیلی هم خوب مثلاً طب سوزنی خود یک حقایقی دارد، واقعیت‌هایی دارد آثار خیلی خوبی دارد اما به اسلام ربطی ندارد. ما در اسلام طب سوزنی نداریم البته ریشه‌های آن در قرآن است، چه کسی می‌تواند این‌ها را استخراج کند؟ آن اولیاء خدا و ان‌شاءالله امام زمان(ع) بیاید و از قرآن حقایق علوم را بکشاند بیرون و یاد بدهد به اولیاء خود و آن‌ها هم بتوانند استفاده کنند. ما معتقدیم طب اسلامی می‌شود به وجود آورد و از قرآن می‌شود همه را استخراج کرد، از روایات می‌شود از راهنمایی‌هایی که ائمه فرمودند، از قرآن و کتاب‌های آسمانی می‌شود این‌ها را استخراج کرد، ولی کار ما نیست ولی ما می‌توانیم در آن زمینه کار کنیم و برای همین هم گفتیم یک گروه به نام طب اسلامی درست بشود آن‌ها کار کنند، مقدمات را  یاد یگیرند در مرحله دوم و در مرحله سوم آن ‌موقع ما وارد بشویم و بگوییم که مثلاً چه کار می‌شود کرد و آن موقع طب اسلامی داریم اما طب اسلامی مثل عرفان ناب است عرفان ناب آن چیزی نیست که الان در دست مردم است، عرفان ناب نزد امام‌ زمان است و ما سعی می‌کنیم به آن برسیم. طب اسلامی هم همین‌طور است، ما طب اسلامی داریم ولی نه آن چیزی که الان یک‌عده‌ای دارند به‌ عنوان طب اسلامی می‌گویند، این‌ها طب اسلامی نیست و با خرافات به‌نام طب اسلامی هم دانشگاهی‌ها، هم طبقه دانشگاهی، طبقه عالم، دانشمندان را نسبت به اسلام بدبین می‌کنند چیزهای خیلی خرافه و این‌ها را می‌گویند این حالا خیلی خلاصه من خدمت شما عرض کردم.

     نحن ابناء ‌الدلیل، ما دنبال علم هستیم، دنبال عقل هستیم، دنبال اثبات با دلایل محکم هستیم، تا چیزی را با دلیل محکم پیدا نکردیم نمی‌پذیریم. ان‌شاءالله شما هم این سیستم و این روش را، این سنت را جا بیندازید در بین طلبه‌ها، دانشجوهایی که می‌آیند این‌جا، این را به آن‌ها آموزش دهید. شدیداً با خرافات مخالف هستیم و آن چیزی که مطرح می‌کنیم با ادله‌ عقلی و ادله‌ علمی است ان‌شاءالله. آن مطلبی که ما در مورد انواع طب گفتیم را گروه آموزش خواهش می‌کنم‌ پرینت بگیرند، تکثیر کنند و به همه دوستان بدهند در جلسه آینده اگر لازم شد من دوباره توضیح می‌دهم.

    امیدوارم دیگر هم کسی نگوید که استاد با طب اسلامی مخالف است! ما با طب اسلامی مخالف نیستیم ولی می‌گوییم این چیزهایی که به‌ نام طب اسلامی می‌دهند دروغ است مثل این‌که استاد با عرفان مخالف نیست بلکه خیلی هم، اصلاً عرفان تخصص ما است منتهی می‌گوییم این عرفانی که ما می‌گوییم داریم سعی می‌کنیم عرفان اهل بیت را بشناسیم و این عرفان‌های دروغین، کاذب این‌ها را می‌خواهیم معرفی کنیم این‌ها غلط است، این‌ها فریب مردم است عرفان حَقه‌ها، عرفان صوفی‌ها و عرفان… این هم مسئله دوم و اما مسئله سوم بحث ما در مورد همان ادامه بحث سوالات بود این‌ که ما می‌گوییم انسان باید دنبال اولیاء باشد تا وصل بشود به سلسله اولیاء، خب چندتا سؤال را جواب دادیم، یک اشکالی است که می‌گویند ما باید دنبال انسان کامل باشیم، آیا این حرف درست است یا نه؟ اگر شما معتقد هستید که انسان‌ها به یک جایی می‌رسند که دیگر از آن به بعد تکاملی ندارند و تمام می‌شود، هر کسی به آن‌جا رسید می‌شود انسان کامل اما اگر گفتید نه، راه کمال تمام شدنی نیست تا بی‌نهایت انسان همین طوری می‌تواند در مسیر رشد قرار بگیرد و برود و سیر کمالی خود را ادامه بدهد آن‌جا دیگر ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل، چون هر کسی یک درجه‌ای از کمال را طی کرده است بنابراین کمال می‌شود نسبی و ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل بلکه می‌توانیم بگوییم انسان اکمل یعنی این انسان نسبت به دیگران کامل‌تر است ولی این کامل است یعنی رسیده و دیگر به همه چیز رسیده و دیگر هیچ رشدی ندارد اگر به این ما معتقد باشیم می‌شود گفت انسان کامل داریم ولی ما معتقد به آن حرف هستیم ما معتقد هستیم که انسان‌ها در کمال هستند و روزبه‌روز بعد از مرگ هم در عالم بالا به کمال هستند یعنی امام ‌زمان(ع) امروز از دیروز کامل‌تر شده ‌است، خیال نکنید امام زمان امروز همان انسان مثل دیروز است اگر آن‌طوری باشد طبق یک روایت که گفت: هر کسی دو روز او مساوی باشد چه است؟ مغبون است، اگر این‌طوری باشد امام ‌زمانِ الان نسبت به دیروز یا نسبت به یک هفته پیش رشدی نکرده باشد این امام زمان چه می‌شود؟ این امام زمان می‌شود مغبون، ضرر کرده است. نه! امام زمان(ع) لحظه به لحظه، پیامبر اسلام(ص) لحظه به لحظه در حال کمال هستند منتهی آن نوع کمال او را ما الان نمی‌فهمیم که چه هست؟ اسم آن این است که غرق در دریای اسماء و صفات الهی هستند، لذت رشد و لذت کمال را دارند می‌‌برند و این‌که شما می‌گویید خداوندا! در دعای خود می‌گویید: اللهم‌ صل‌ علی‌‌ محمد‌ وآل‌ محمد یعنی چه؟ یعنی خدایا بر محمّد و آل‌ محمّد درود بفرست، صلوات و درود خداوند بر محمّد و آل‌ محمّد یعنی چه؟ یعنی آن‌ها همین الان به یک درجه بالاتری بروند والّا خب همین که بگوید درود بر تو چه اثری دارد؟ الان من به شما بگویم درود بر تو، رشد کردی؟ نه، اما خداوند وقتی برای شخصی صلوات می‌فرستد برای او، یعنی او را می‌آورد بالاتر یعنی در حال رشد هست، بی‌نهایت راه رشد هست یعنی دریای صفات و تجلّیات ‌الهی بی‌نهایت است و آن‌ها در آن‌جا دارند سیر می‌کنند، نه‌ تنها یک ‌سال آن‌ها، نه ‌تنها یک ماه آن‌ها، نه‌ تنها یک هفته آن‌ها، نه‌ تنها یک روز آن‌ها بلکه دو لحظه آن‌ها گاهی موقع‌ها این‌ها، اولیاء خدا یکسان نیست، دائماً در حال گرفتن فیض هستند. خب اگر ما این‌طوری باشیم دیگر انسان کامل به آن معنا که بگوییم کامل شده دیگر حالا، این‌جا انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا بگوییم، بگویید انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا شما هم انسان کامل هستید اگر در مسیر باشید. هر کس در مسیر است، هر کس وصل شده به جریان رحمت و هدایت الهی او انسان کامل است و وقتی شما این را فهمیدید هر کسی باید بگردد دنبال یک انسان کامل‌تر از خود. این‌که ما می‌گوییم وصل شدن به سلسله اولیاء نه این‌که آقاجان شما حتما الان باید بروی امام زمان را پیدا کنی و وصل بشوی به او، اگر وصل نشدی بدبختی، نه این‌طوری نیست شما الان آن کسی که از شما کامل‌تر است و در مسیر امام زمان است یعنی در مسیر آن انسان اکمل، آن انسانی که دارد درجات کمال را طی می‌کند ولی در سرسلسله این سِیر است، هر کسی که شما را می‌تواند وصل کند کافی است که شما به او وصل بشوید و در خدمتِ به او و خدمتِ به جریان اراده الهی شما در مسیر کمال قرار گرفتید و شما هم می‌شوید یک انسان‌ کامل منتهی کامل‌ِ نسبی. در این نظریه در این دکترین است که ما می‌گوییم اگر کسی گفت من مجتهد شدم دیگر احتیاجی ندارم این همین‌جا سقوط کرده است چون در مسیر نیست، انسان کامل کسی است که در مسیر کمال باشد این می‌شود انسان کامل و خداوند بر هر کسی در هر عصری در هر مثلی در هر زمانی در هر مکانی برای او یک حجت قرار داده است و آن این است که شما همین الان بروید به آفریقا در یک قبیله‌ای یک جایی، آن‌جا خدا یک حجتی قرار داده است باید آن شخص در آن‌جا بگردد حجت‌ الهی را پیدا کند. خداوند در قرآن می‌فرماید: وقتی که قیامت می‌شود و این شخص وارد جهنم می‌شود فرشته‌ها می‌گویند “اَلَم یَاتِکُم نَذیر.[۲] آیا برای‌ شما نذیری نیامده است؟ یعنی کسی که شما را انذار کند و شما را راهنمایی کند، شما را هدایت کند به طرف خدا. می‌گوید چرا آمد ولی ما گوش نکردیم این به معنای این نیست که خدا برای هر یک شخصی امام زمان می‌فرستد، برای هر شخصی پیغمبر می‌فرستد، برای هر شخصی یک امام می‌فرستد این‌ نمی‌شود که! بسیاری از قریه‌ها، بسیاری از جوامع، بسیاری از کشورها و ممالک و شهرها هستند که پیغمبر و امامی نرفته است، آن‌ها پس همین‌طوری آزاد هستند؟ هر کار خواستند انجام دهند؟ نه! همین که یک مسئولی شده‌ است، همین‌که یک روحانی، همین که یک عالمی همین که یک انسان خداپرستی آمد و گفت که مردم کار درست را انجام بدهید، صالح باشید، عمل صالح انجام دهید این نذیر خدا است، این فرستاده خدا است، این حجت خدا است و انسان‌ها باید به او تمسّک بجویند تا رشد کنند تا ان‌شاءالله فرصت شود دست آن‌ها به ولیّ بالاتر برسد، این حجت است. اگر بگوید من هم فقط منتظر هستم امام زمان بیاید و اگر امام زمان نیاید هیچ‌کس را قبول ندارم این سقوط است، این سقوط است. خب امام زمان هم می‌گوید نمی‌آیم و به بعضی‌ها مثلاً می‌گوید آقا شما به اسلام خدمت کن و این‌ها، من باید خود رهبر انقلاب به من بگوید چه‌کار کنم و اِلّا من هیچ ‌کس را قبول ندارم، سقوط است. نه هر وقت سر راه شما یک عالمی، یک حجت الهی قرار گرفت آن‌جا تکلیف است برای شما، همان‌جا باید اطاعت کنید تا ان‌شاءالله به درجه بالاتر برسید. یک طلبه مقدمات خوان اگر برود در یک مثلاً روستایی در آفریقا، برود در یک جایی  کشور کفر و آن‌جا همان چیزی را که یاد گرفته است و دارد آموزش می‌دهد او حجت الهی است، او نماینده امام زمان است، اگر چی باشد؟ اگر خود او در سلسله باشد، اگر زیر نظر یک عالِم بزرگتری آمده باشد. آیت الله بروجردی نماینده‌‌های خود را می‌فرستادند به سرتاسر دنیا، به آفریقا می‌فرستادند، به آسیا می‌فرستادند، به چین می‌فرستادند الان هم علماء همین‌طور هستند، الان هم مراجع می‌فرستند، این‌ها حجت الهی هستند، این‌ها حجت‌های خدا هستند و مردم باید از این‌ها اطاعت کنند و زیر نظر آن‌ها خدمت کنند تا بشود خدمت به خداوند و خدمت به امام زمان.

    حسن ختام جلسه

    این وصل شدن به استادی که ما می‌گوییم این است، بله مرید و مرید بازی به‌ معنای منفی آن نیست که شما مثلاً فرض بفرمایید بگویید که این آقا حتماً به امام زمان وصل است، این وصل است به عالَم بالا دعا کند مرده‌ها زنده می‌شوند، دعا کند مریض شفا می‌دهد، آب دهان او را مثلاً بزنید فلان می‌شود، این‌ها نه! این‌ها مرید و مرید بازی به معنای منفی است. مرید و مرید بودن، مراد بودن، خدمت کردن یعنی این‌که یک عالمی زیر نظر او خدمت به دین خدا کنید به این معنا، خدمت به دین خدا، خدمت به اراده‌ الهی و تحقق اراده الهی شما وصل می‌شوید، این‌طوری وصل می‌شوید، این‌طوری راه نجات است و این معنای وصل شدن به انسان کامل به این معنا است. ان‌شاءالله خداوند به همه‌ ما توفیق بدهد تا این مفاهیم را خوب درک کنیم و این معارف را درک کنیم و فرق راه حق با راه باطل، فرق خرافه با عقلانیت را متوجه بشویم و ان‌شاءالله وصل بشویم به سلسله جلیله و جمیله الهی و ما هم در مسیر کمال‌ قرار بگیریم با صلوات بر محمّد وآل‌محمّد.


    [۱] . سوره حج آیه ۳۷

    [۲] . سوره ملک، آیه ۸

  • مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها

    مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها

    موضوعات اصلی  مطرح شده در جلسه مورخ ۱۱/۲/۱۴۰۳

    • مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها 
    •  آیا طب اسلامی داریم؟
    •  آیا انسان کامل داریم؟ آیا امام زمان علیه السلام الان به کمال مطلق رسیده اند و رشد و کمال جدیدی نخواهند داشت؟
    • معنا و مفهوم درست وصل شده به سلسله‌ی اولیء چیست؟ آیا مرید و مراد بازی درست است؟ معنای درست مرید بودن چیست؟

     

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه ‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

    حضرت فاطمه (س) مدافع ولایت

    مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها 

    سه مطلب را امروز تذکر می‌دهیم و یادآوری می‌کنیم و بحثمان را پیگیری می‌کنیم.

    مطلب اول: از دوستانی که تبریک گفتند و پیامک تبریک داده‌اند خیلی ممنونم و روز معلم را به شما و همه دوستان دیگر خصوصاً دوستانی که در بخش تربیتی و آموزش کار می‌کنند تبریک می‌گویم. همان‌طورکه خودتان مستحضر هستید بهترین هدیه برای یک معلم و یک استاد این است که درسش را خوب فرا بگیرید و استفاده کنید و اگر بحث‌های عملی است به تعالیم و آموزش‌های او عمل شود. این بهترین هدیه و بهترین شاد باش و چشم روشنی برای یک استاد است. بنده هم امیدوارم که ان‌شاءالله این مطالبی که این‌جا گفته می‌شود با دقت به آن گوش دهید و روی آن بحث کنید و به آن فکر کنید و ان‌شاءالله وقتی برای شما ثابت شد، تکمیل شد به آن عمل کنید که ان‌شاءالله هم در زندگی خودتان و هم در دنیا و هم در دنیاهای بعد به دردتان بخورد و ان‌شاءالله به برکت مصلحت شما و رشد شما خداوند به ما هم یک عنایتی کند. این بزرگ‌ترین هدیه‌ای است که به یک معلم می‌شود داد.

    مطلب دوم این است که در گروه طب اسلامی و گروه‌های علمی یک مطلبی را دوستان فرستاده بودند و از من خواسته بودند که توضیح دهم، من قبلاً یک بحثی درمورد طب سنتی، طب گیاهی، داروی گیاهی داروی صنعتی یک بحث کرده بودم به نظرم اگر گروه آموزشی آن مطالب را پرینت بگیرند و چاپ کنند به‌صورت کاغذ و به دیگر دوستان بدهند کلیات آن بحث‌ها روشن می‌شود خصوصاً از مسئول گروه طب خواهش می‌کنم که این مطالب را به دوستان توضیح دهند که برای دوستان شبهه‌ای پیش نیاید.

    مهمترین کار کانون، موضوع علم و دین است که موضوع بسیار مهمی است که همیشه در میان روشن‌فکران و دانشمندان مطرح بوده است، مطالب دین با علم چه نسبتی دارد؟ اصلاً کانون علم و دین که تأسیس شد برای این بود که رابطه علم و دین را بفهمیم و رابطه علم و دین، رابطه عقل با دین است. در درجه اول از علم و دین مهم‌تر عقل و دین است و ما اصرار داریم که راه و روش زندگیمان براساس عقل باشد. و این را دوستان خصوصاً خانم‌ها توجه داشته باشند که ما با خرافات شدیداً مبارزه می‌کنیم و بنده از این‌که در ذهن دوستان به‌عنوان یک انسان دعانویسی و دعا گو جا بیافتم شدیداً پرهیز می‌کنم. ما با خرافات شدیداً مخالفیم با این کارهایی که در بین مردم وجود دارد. من در جلسات خصوصی گاهی اوقات خیلی حرف‌ها را که خیلی از آقایان حتی در لباس ما می‌گویند با آن‌ها مخالفت می‌کنم به‌عنوان خرافات، مثلاً این‌که می‌گویند اگر یک شخص چهل روز به جمکران برود، چهل روز فلان دعا را بخوانند….! ما مخالفیم و معتقدیم که این‌ها همه خرافات است. البته اگر همه حرف‌هایمان را بزنیم در جامعه به ما حمله می‌کنند، متدینین حمله می‌کنند و حتی کسانی که در لباس روحانیت هستند به ما حمله می‌کنند که آقا چرا شما این حرف‌ها را می‌زنید! من بعضی از کلیپ ها را می‌بینم یک آقای عالمی مثلاً بالای منبر می‌گوید که این دعا را مثلا در صبح جمعه یا روز سه شنبه… بخوانید و اگر حاجت‌تان برآورده نشد من را لعنت کنید! خب من خواندم و جواب نداد و لعنتش نکردم، چون می‌دانم همین دروغی که دارد می‌گوید، خرافاتی که دارد پخش می‌کند بزرگ‌ترین لعنت برای خودش است. من با این‌ها مخالفت می‌کنیم؛ این دخیل بستن، قفل زدن…. مخالف هستم. ما یک هم‌چین چیزی نداریم که در اسلام کسی برود به پنجره فولاد گرهی بزند، قفلی بزند نداریم! حتی به امامزاده‌ها هم نداریم و مخالف هستیم ما مخالف این خرافات هستیم.

    ما به‌دنبال عقل هستیم، به‌دنبال علم هستیم و دین را می‌خواهیم از راه عقل و علم بفهیم‌. آن چیزی که قرآن گفته یا روایات قطعی مسلم گفته‌اند را ما قبول می‌کنیم و تسلیم هستیم حتی اگر با عقل خیلی‌ها جور در نیاید. اما اگر یک چیزی را دین نگفته، عقل نگفته، ما این‌ها را قبول نداریم و مخالفت می‌کنیم.

    در قرآن می‌فرماید: قبل‌از اسلام وقتی قربانی می‌کردند می‌آمدند خون قربانی را می‌مالیدن به دیوار کعبه، یعنی خداوند قبول کند! خداوند در قرآن با این موضوع مخالفت کرد «لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى»[۱]خداوند با این موضوع مخالفت کرده‌است که خون را به دیوار بمالید و گوشت را به دیوار آویزان کنید، این‌ها موردنظر خداوند نیست. شما باید قربانی کنید که تقوای الهی  که شما به‌خاطر خداوند قربانی ‌کنید و گوشتش را به فقرا و مستمندان بدهید خدا این را پذیرفته است. اما اینکه بیایید گوشت را به دیوار کعبه آویزان کنید! عین همین گره زدن پارچه است که الان رسم هم شده‌است در زیارت‌گاه‌ها این چیزها زیاد است. این‌ها خرافات است و ما اصلاً در اسلام نه روایتی داریم و نه آیه‌ای داریم بلکه مخالف این است. چرا مثلاً اگر یک نفر بین خودش و خدا در یک امامزاده بگوید: یا ابن رسول‌الله ای فرزند پیغمبر، ای امام زاده‌ای که این‌جا هستی، من این پارچه را گره می‌زنم و تا زمانی‌که آرزویم برآورده نشده باشد این گره را باز نمی‌کنم، این اشکال ندارد. شخصی بین خودش و خدا یک رابطه‌ای برقرار کند. یا بگوید که من این پارچه را می‌مالم به الحجرالاسود (حجراسود درست نیست) الحجرالاسود درست است، به آن سنگ سیاه می‌مالد یا بگوید من این پارچه را می‌مالم به دیوار کعبه به‌خاطر این‌که متبرک شود. و این چیزی بین خودش و خدا است اشکال ندارد. اما این‌که رسم شود و همه بخواهند لباسشان را بمالند به دیوار کعبه… حالا چه برسد به امام زاده‌ها به قبر امامزاده‌ها بمالید! این‌ها خرافات است این‌ها را ما اصلاً قبول نداریم و با آن‌ها مبارزه می‌کنیم. خود من هم این‌چنین نیستم، حالا بعضی موقع‌ها مشرف می‌شویم زیارت، بعضی از افراد می‌آمدند و می‌گفتند آقا این چفیه را به برای من متبرک کنید، حالا به‌خاطر این‌که بی‌احترامی نشود می‌گرفتم ولی اصلاً خودم اعتقادی به این چیزها ندارم. این‌ها خرافات است و چیزی است که بنده خودم با آن‌ها مبارزه می‌کنم مگر اینکه یک سند محکمی وجود داشته باشد.

    آیا طب اسلامی داریم؟

    ازجمله خرافاتی که در جامعه پخش می‌کنند؛ طب اسلامی است. اولا این حدیث سندیت ندارد، سند معتبر ندارد نه کتاب طب الصادق نه طب الرضا نه طب الائمه هیچکدام از این‌ها سند محکمی ندارند همین پیامک که یکی از دوستان داده‌ است، کتابی است به‌نام کتاب الأهلیلجه  این کلمه فارسی است. ما بچه بودیم مادرمان درست می‌کرد هلیله بادام به بچه‌ها و مریض می‌دادند مثل فرنی برای تقویت و به آن می‌گفتند هلیله در عربی که رفته الأهلیلجه شده است. هر کلمه ای که در فارسی هی آخر دارد در عربی ج می‌گیرند مثلاً ساده کلمه فارسی است عرب‌ها می‌گویند سادج مانند همین هلیله که الأهلیلجه گفته می‌شود یک روایتی است اما سندش محکم نیست. ولی مطالبش نشان‌دهنده این است که از امام است. مفضل از امام صادق سؤال می‌کند که فرض بفرمایید به‌عنوان مثال حجاج، کفار می‌آیند درمورد خدا بحث می‌کنند ما با آن‌ها چه پاسخی بدهیم؟ امام صادق علیه السلام برای ایشان یک چیزی می‌نویسد می‌دهد که بله امام می‌فرماید: که یک طبیب هندی آمد پیش من و معتقد به خدا نبود و می‌گفت این دنیا همین‌طوری درست شده و خالقی ندارد بعد همان موقع که داشته هلیله را درست می‌کرده، دارو را درست می‌کرده امام از همان‌جا استفاده می‌کند، امام صادق از او می‌پرسد که خب این هلیله‌ای که درست می‌کنی از کجا می‌دانی که مفید است برای آن شخص؟ برای آن مریض مفید است؟ او می‌گوید: خب برحسب تجربه، امام آن موقع شروع می‌کند به صحبت کردن و کم‌کم او را می‌برد به سمت این‌که همان‌طور که تو هلیله را درست می‌کنی و می‌دهی به مریض و مریض خوب می‌شود از همه‌جا می‌شود پی برد که دنیا نظم دارد، حساب و کتابی دارد بی‌حساب‌وکتاب نیست و امام از همین راه با او بحث می‌کند و اثبات وجود خدا را می‌کند و آن طبیب هندی ایمان می‌آورد.

     این ماجرایی است که امام صادق علیه السلام برای مفضل می‌نویسد این کتاب اسمش هست الأهلیلجه است. ولی این کتاب درمورد طب نیست که در این پیام دوستان به من داده‌اند و گفته‌اند که این کتاب درمورد طب اسلامی است. نه این کتاب درمورد اثبات خدا است. البته در آن‌جا امام صادق یک اشاره‌ای می‌کند می‌گوید ریشه طب و علم طب را پیامبران بنیان‌ نهاده اند، پیامبران الهی بنیان‌گذاری کرده‌اند والا این‌ها چیزایی نیست که با تجربه یک روز یا چند روزه به‌ وجودآمده باشد فقط به همین اشاره کرده‌است. از این‌جا نمی‌توانیم یک همچین نتیجه‌ای بگیریم که کسانی که عنوان طب سنتی و اسم طب گیاهی را می‌گذراند اسم طب اسلامی و بگوییم طب اسلامی است! نه این‌ها را قاطی نکنید اینا فرق می‌کند. ما کتابی به‌نام طب اسلامی نداریم یکسری روایاتی داریم که این روایات خوبی هم هست بعضی‌ها از آن‌ها صحیح است و بعضی از آن‌ها سند ندارد، بله منطقی و علمی است.  من خودم حدود بیست، سی سال پیش این کتاب را جمع‌آوری کرده‌ام به‌نام طب پپشگیری، طب اسلامی که الان هست طب پیشگیری است. یعنی اگر شما به این روایاتی که درمورد طب است عمل کنید اصلاً مریض نمی‌شوید. مثلاً فرض بفرمایید پیامبر فرموده است مسواک بزنید، خب مسواک خیلی خوب است اگر شما مسواک بزنید اثرات خیلی خوبی هم روی دندان‌های شما دارد، هم روی لثه‌ها دارد. خواب چیز خوبی است پیامبر فرمود: “لَولا أن أشُقَّ على اُمَّتی لأَمَرتُهُم بِالسِّواکِ مَع کُلِّ صلاهٍ” اگر زیاد مشقت ایجاد نمی‌شد من مسواک زدن را واجب می‌کردم مانند نمازخواندن. آنقدر مسواک اهمیت دارد. خب یکی از دستورات اسلامی است به این می‌گوییم طب پیشگیری .یا مثلاً پیامبر فرموده است: “اَلنِّظَافَهُ مِن‌َالاِیمَان” قبل از غذا دست‌های خود را بشویید، بعد از غذا دست‌های خود را بشویید. این چیست؟ این طب پیشگیری است، یعنی جلوگیری از بیماری‌ها می‌کند اما این‌که مثلاً فرض بفرمایید ما بیاییم بگوییم که از داخل قرآن یا روایات ما تمام بیماری‌ها را می‌توانیم درمان کنیم این حرف غلطی است، این مردم را بدبین می‌کند، مثل آن آقا که برداشته بود کتاب را آتش زده بود حالا از یک نظر کار او بد نبود ولی باعث آبروریزی شد، آبروی روحانیت می‌رود، آبروی اسلام می‌رود در میان دانشگاهی‌ها حتی در مورد مذهبی‌ها این کارها کار درستی نیست. طب یعنی علمی که بیماری‌ها را درمان می‌کند، این همه بیماری داریم مگر ما می‌توانیم این‌ها را از داخل قرآن در بیاوریم؟ مگر ما می‌توانیم از داخل روایات استخراج کنیم؟ ما نمی‌توانیم، البته اولیاء خدا می‌توانند و بنده استادی داشتم که او بسیاری از مسائل را از داخل قرآن استخراج می‌کرد و ما معتقد هستیم می‌شود، می‌شود همه چیز را از داخل قرآن استخراج کرد اما این به این معنا نیست که حالا این‌هایی که پیدا شده‌اند نمی‌دانم حجامت می‌کند، فصد می‌کند، زالو می‌اندازد این می‌شود طب‌ اسلامی! این‌ها دروغ است، این‌ها حقه بازی است، بله حجامت خیلی خوب است، اثر دارد یکی از طب پیشگیری که پیامبر فرموده است حجامت است، حجامت خیلی چیز خوبی است با شرایط خود اثر خیلی خوبی در پیشگیری از بسیاری از بیماری‌ها دارد، اما این هم مثل همان مسواک است. یکی دو تا فصد کردن و یک‌سری دستوراتی است که اگر این‌ها را انجام بدهیم بسیاری از بیماری‌ها نمی‌آید اما این به‌ معنای طب نیست، طب یعنی این‌که هر کسی یک مریضی دارد، الان هزاران بیماری است، هزاران مشکل جسمی است این‌ها را مگر ما به شما می‌توانیم بگوییم طب اسلامی با خرافات و با چیزهایی؟! بسیاری از این‌ها به عنوان طب اسلامی مردم را سرکیسه می‌کنند این مدعیان، ما البته در میان علما داشتیم حکیم بودند درمان می‌کردند ولی نمی‌گفتند طب ما اسلامی است، می‌گفتند این طب‌ سنتی است یعنی از داخل علوم و از داخل تجربه ما این‌ها را پیدا کردیم. گل گاوزبان بخورید این اثر را دارد، سنبل ‌‌الطیب بخورید این اثر را دارد، این‌ها طب تجربی است، طب سنتی است. طب سنتی هم هر کشوری برای خود دارد. ما طب سنتی داریم، طب سنتی هند آیورودا است، طب سنتی چین طب سوزنی است، طب‌های سنتی داریم در آفریقا، این‌ها طب‌های سنتی است به اسلام هم ربطی ندارد. بشریت، جوامع، تمدن‌ها بر اثر تجربه یک چیزهایی را به‌دست آورده‌اند و خیلی هم خوب مثلاً طب سوزنی خود یک حقایقی دارد، واقعیت‌هایی دارد آثار خیلی خوبی دارد اما به اسلام ربطی ندارد. ما در اسلام طب سوزنی نداریم البته ریشه‌های آن در قرآن است، چه کسی می‌تواند این‌ها را استخراج کند؟ آن اولیاء خدا و ان‌شاءالله امام زمان(ع) بیاید و از قرآن حقایق علوم را بکشاند بیرون و یاد بدهد به اولیاء خود و آن‌ها هم بتوانند استفاده کنند. ما معتقدیم طب اسلامی می‌شود به وجود آورد و از قرآن می‌شود همه را استخراج کرد، از روایات می‌شود از راهنمایی‌هایی که ائمه فرمودند، از قرآن و کتاب‌های آسمانی می‌شود این‌ها را استخراج کرد، ولی کار ما نیست ولی ما می‌توانیم در آن زمینه کار کنیم و برای همین هم گفتیم یک گروه به نام طب اسلامی درست بشود آن‌ها کار کنند، مقدمات را  یاد یگیرند در مرحله دوم و در مرحله سوم آن ‌موقع ما وارد بشویم و بگوییم که مثلاً چه کار می‌شود کرد و آن موقع طب اسلامی داریم اما طب اسلامی مثل عرفان ناب است عرفان ناب آن چیزی نیست که الان در دست مردم است، عرفان ناب نزد امام‌ زمان است و ما سعی می‌کنیم به آن برسیم. طب اسلامی هم همین‌طور است، ما طب اسلامی داریم ولی نه آن چیزی که الان یک‌عده‌ای دارند به‌ عنوان طب اسلامی می‌گویند، این‌ها طب اسلامی نیست و با خرافات به‌نام طب اسلامی هم دانشگاهی‌ها، هم طبقه دانشگاهی، طبقه عالم، دانشمندان را نسبت به اسلام بدبین می‌کنند چیزهای خیلی خرافه و این‌ها را می‌گویند این حالا خیلی خلاصه من خدمت شما عرض کردم.

     نحن ابناء ‌الدلیل، ما دنبال علم هستیم، دنبال عقل هستیم، دنبال اثبات با دلایل محکم هستیم، تا چیزی را با دلیل محکم پیدا نکردیم نمی‌پذیریم. ان‌شاءالله شما هم این سیستم و این روش را، این سنت را جا بیندازید در بین طلبه‌ها، دانشجوهایی که می‌آیند این‌جا، این را به آن‌ها آموزش دهید. شدیداً با خرافات مخالف هستیم و آن چیزی که مطرح می‌کنیم با ادله‌ عقلی و ادله‌ علمی است ان‌شاءالله. آن مطلبی که ما در مورد انواع طب گفتیم را گروه آموزش خواهش می‌کنم‌ پرینت بگیرند، تکثیر کنند و به همه دوستان بدهند در جلسه آینده اگر لازم شد من دوباره توضیح می‌دهم.

    امیدوارم دیگر هم کسی نگوید که استاد با طب اسلامی مخالف است! ما با طب اسلامی مخالف نیستیم ولی می‌گوییم این چیزهایی که به‌ نام طب اسلامی می‌دهند دروغ است مثل این‌که استاد با عرفان مخالف نیست بلکه خیلی هم، اصلاً عرفان تخصص ما است منتهی می‌گوییم این عرفانی که ما می‌گوییم داریم سعی می‌کنیم عرفان اهل بیت و این عرفان‌های دروغین، کاذب معرفی کنیم. عرفان حَلقه‌ها، عرفان صوفی‌ها و  … این‌ها فریب مردم و عرفان کاذب است.

    آیا انسان کامل داریم؟ آیا امام زمان علیه السلام الان به کمال مطلق رسیده اند و رشد و کمال جدیدی نخواهند داشت؟

    سوال این است که ما می‌گوییم انسان باید دنبال اولیاء باشد و به سلسله اولیاء، وصل بشود. می‌گویند ما باید دنبال انسان کامل باشیم، آیا این حرف درست است یا نه؟ اگر شما معتقد هستید که انسان‌ها به یک جایی می‌رسند که دیگر از آن به بعد تکاملی ندارند و تمام می‌شود، هر کسی به آن‌جا رسید می‌شود انسان کامل اما اگر گفتید نه، راه کمال تمام شدنی نیست تا بی‌نهایت انسان همین طوری می‌تواند در مسیر رشد قرار بگیرد و برود و سیر کمالی خود را ادامه بدهد آنجا دیگر ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل، چون هر کسی یک درجه‌ای از کمال را طی کرده است بنابراین کمال می‌شود نسبی و ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل بلکه می‌توانیم بگوییم انسان اکمل یعنی این انسان نسبت به دیگران کامل‌تر است ولی این کامل است یعنی رسیده و دیگر به همه چیز رسیده و دیگر هیچ رشدی ندارد اگر به این ما معتقد باشیم می‌شود گفت انسان کامل داریم ولی ما معتقد به آن حرف هستیم ما معتقد هستیم که انسان‌ها در کمال هستند و روزبه‌روز بعد از مرگ هم در عالم بالا رو به کمال هستند یعنی امام ‌زمان(ع) امروز از دیروز کامل‌تر شده ‌است، خیال نکنید امام زمان امروز همان انسان مثل دیروز است. یک روایت که می‌گوید: هر کسی دو روز او مساوی باشد مغبون است، اگر این‌طوری باشد امام ‌زمانِ الان نسبت به دیروز یا نسبت به یک هفته پیش رشدی نکرده باشد این امام زمان چه می‌شود؟ این امام زمان می‌شود مغبون، ضرر کرده است. نه! امام زمان(ع) لحظه به لحظه، پیامبر اسلام(ص) لحظه به لحظه در حال کمال هستند منتهی آن نوع کمال او را ما الان نمی‌فهمیم که چه هست؟ اسم آن این است که غرق در دریای اسماء و صفات الهی هستند، لذت رشد و لذت کمال را دارند می‌‌برند و این‌که شما می‌گویید خداوندا! در دعای خود می‌گویید: اللهم‌ صل‌ علی‌‌ محمد‌ وآل‌ محمد یعنی چه؟ یعنی خدایا بر محمّد و آل‌ محمّد درود بفرست، صلوات و درود خداوند بر محمّد و آل‌ محمّد یعنی چه؟ یعنی آن‌ها همین الان به یک درجه بالاتری بروند والّا خب همین که بگوید درود بر تو چه اثری دارد؟ الان من به شما بگویم درود بر تو، رشد کردی؟ نه، اما خداوند وقتی برای شخصی صلوات می‌فرستد برای او، یعنی او را می‌آورد بالاتر یعنی در حال رشد هست، بی‌نهایت راه رشد هست یعنی دریای صفات و تجلّیات ‌الهی بی‌نهایت است و آن‌ها در آن‌جا دارند سیر می‌کنند، نه‌ تنها یک ‌سال آن‌ها، نه ‌تنها یک ماه آن‌ها، نه‌ تنها یک هفته آن‌ها، نه‌ تنها یک روز آن‌ها، بلکه گاهی مواقع‌ دو لحظه‌ی یک ولی خدا یکسان نیست، اولیاء دائماً در حال گرفتن فیض هستند. خب اگر ما این‌طوری باشیم دیگر انسان کامل به آن معنا که بگوییم کامل شده دیگر حالا، این‌جا انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا بگوییم، بگویید انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا شما هم انسان کامل هستید اگر در مسیر باشید. هر کس در مسیر است، هر کس وصل شده به جریان رحمت و هدایت الهی او انسان کامل است و وقتی شما این را فهمیدید هر کسی باید به دنبال یک انسان کامل‌تر از خود بگردد . این‌که ما می‌گوییم وصل شدن به سلسله اولیاء نه این‌که حتما الان باید بروی امام زمان را پیدا کنی و وصل بشوی به او، اگر وصل نشدی بدبختی، نه این‌طوری نیست شما الان آن کسی که از شما کامل‌تر است و در مسیر امام زمان است یعنی در مسیر آن انسان اکمل، آن انسانی که دارد درجات کمال را طی می‌کند ولی در سرسلسله این سِیر است، هر کسی که شما را می‌تواند وصل کند، کافی است که شما به او وصل بشوید و در خدمتِ به او و خدمتِ به جریان اراده الهی شما در مسیر کمال قرار گرفتید و شما هم می‌شوید یک انسان‌ کامل منتهی کامل‌ِ نسبی.

     

    در این نظریه، در این دکترین است که ما می‌گوییم اگر کسی گفت من مجتهد شدم دیگر احتیاجی ندارم این همین‌جا سقوط کرده است چون در مسیر نیست، انسان کامل کسی است که در مسیر کمال باشد این می‌شود انسان کامل و خداوند بر هر کسی در هر عصری در هر مثلی در هر زمانی در هر مکانی برای او یک حجت قرار داده است و آن این است که شما همین الان بروید به آفریقا در یک قبیله‌ای یک جایی، آن‌جا خدا یک حجتی قرار داده است باید آن شخص در آن‌جا بگردد حجت‌ الهی را پیدا کند. خداوند در قرآن می‌فرماید: وقتی که قیامت می‌شود و این شخص وارد جهنم می‌شود فرشته‌ها می‌گویند “اَلَم یَاتِکُم نَذیر.[۲] آیا برای‌ شما نذیری نیامده است؟ یعنی کسی که شما را انذار کند و شما را راهنمایی کند، شما را هدایت کند به طرف خدا. می‌گوید چرا آمد ولی ما گوش نکردیم این به معنای این نیست که خدا برای هر یک شخصی امام زمان می‌فرستد، برای هر شخصی پیغمبر می‌فرستد، برای هر شخصی یک امام می‌فرستد این‌ نمی‌شود که! بسیاری از قریه‌ها، بسیاری از جوامع، بسیاری از کشورها و ممالک و شهرها هستند که پیغمبر و امامی نرفته است، آن‌ها پس همین‌طوری آزاد هستند؟ هر کار خواستند انجام دهند؟ نه! همین که یک مسئولی شده‌ است، همین‌که یک روحانی، همین که یک عالمی همین که یک انسان خداپرستی آمد و گفت که مردم کار درست را انجام بدهید، صالح باشید، عمل صالح انجام دهید این نذیر خدا است، این فرستاده خدا است، این حجت خدا است و انسان‌ها باید به او تمسّک بجویند تا رشد کنند تا ان‌شاءالله فرصت شود دست آن‌ها به ولیّ بالاتر برسد، این حجت است. اگر بگوید من هم فقط منتظر هستم امام زمان بیاید و اگر امام زمان نیاید هیچ‌کس را قبول ندارم این سقوط است، این سقوط است. خب امام زمان هم می‌گوید نمی‌آیم و به بعضی‌ها مثلاً می‌گوید آقا شما به اسلام خدمت کن و این‌ها، من باید خود رهبر انقلاب به من بگوید چه‌کار کنم و اِلّا من هیچ ‌کس را قبول ندارم، سقوط است. نه هر وقت سر راه شما یک عالمی، یک حجت الهی قرار گرفت آن‌جا تکلیف است برای شما، همان‌جا باید اطاعت کنید تا ان‌شاءالله به درجه بالاتر برسید. یک طلبه مقدمات خوان اگر برود در یک مثلاً روستایی در آفریقا، برود در یک جایی  کشور کفر و آن‌جا همان چیزی را که یاد گرفته است و دارد آموزش می‌دهد او حجت الهی است، او نماینده امام زمان است، اگر چی باشد؟ اگر خود او در سلسله باشد، اگر زیر نظر یک عالِم بزرگتری آمده باشد. آیت الله بروجردی نماینده‌‌های خود را می‌فرستادند به سرتاسر دنیا، به آفریقا می‌فرستادند، به آسیا می‌فرستادند، به چین می‌فرستادند الان هم علماء همین‌طور هستند، الان هم مراجع می‌فرستند، این‌ها حجت الهی هستند، این‌ها حجت‌های خدا هستند و مردم باید از این‌ها اطاعت کنند و زیر نظر آن‌ها خدمت کنند تا بشود خدمت به خداوند و خدمت به امام زمان.

    این وصل شدن به استادی که ما می‌گوییم این است، بله مرید و مرید بازی به‌ معنای منفی آن نیست که شما مثلاً فرض بفرمایید بگویید که این آقا حتماً به امام زمان وصل است، این وصل است به عالَم بالا دعا کند مرده‌ها زنده می‌شوند، دعا کند مریض شفا می‌دهد، آب دهان او را مثلاً بزنید فلان می‌شود، این‌ها نه! این‌ها مرید و مرید بازی به معنای منفی است. مرید و مرید بودن، مراد بودن، خدمت کردن یعنی این‌که یک عالمی زیر نظر او خدمت به دین خدا کنید به این معنا، خدمت به دین خدا، خدمت به اراده‌ الهی و تحقق اراده الهی شما وصل می‌شوید، این‌طوری وصل می‌شوید، این‌طوری راه نجات است و این معنای وصل شدن به انسان کامل به این معنا است. ان‌شاءالله خداوند به همه‌ ما توفیق بدهد تا این مفاهیم را خوب درک کنیم و این معارف را درک کنیم و فرق راه حق با راه باطل، فرق خرافه با عقلانیت را متوجه بشویم و ان‌شاءالله وصل بشویم به سلسله جلیله و جمیله الهی و ما هم در مسیر کمال‌ قرار بگیریم با صلوات بر محمّد وآل‌محمّد.


    [۱] . سوره حج آیه ۳۷

    [۲] . سوره ملک، آیه ۸