دسته: متن سخنرانی

بسمه تعالی

کلاس یقین اولیه استاد علوی مدظله‌العالی هر هفته سه شنبه ها از ساعت 17 تا 19 در حسینیه قهرودی‌ها به آدرس تهران، خیابان ولیعصر، پایین تر از میدان منیریه، خیابان فرهنگ برگزار می شود. شرکت در کلاس‌ها بدون هزینه می‌باشد.

در این کلاس‌ها، استاد علوی مدظله‌العالی با بهره گیری از تعالیم قرآن و اهل‌بیت و مطالعه در سیستم‌های عرفانی مختلف و مقایسه آن­ها مطالب بسیار پیچیده و ارزشمند را بسیار ساده و روان بیان می‌کنند.

 در سلسله کلاس‌های برگزار شده، آنچه که در هر فرد زیاد می‌شود و رشد می‌کند، یقین است. به طور کلی برنامه این است که یقین انسان‌ها زیاد شود زیرا اگر یقین انسان زیاد شود، رشد روحی او به ‌سرعت بالا می‌رود و انسانی که روحش رشد کرده و حقیقتش متجلی شده است، به سنخیت با انسان کامل یا ولی‌الله اعظم سلام‌ الله ‌علیه نزدیک می‌شود.

در این کلاس‌ها، مهم‌ترین خصلتی که در این انسان ایجاد می‌شود، یقین است. اگر یقین یک انسان زیاد شود، همه چیز ازجمله اخلاص، عمل صالح، ایمان، تقوا و … همراهش می‌آید. یقین خصلت مهمی است که در روایت نیز آمده است: اول اسلام است و بعد از اسلام، ایمان است و بعد از ایمان، یقین است و سپس می‌فرمایند: خداوند هیچ‌چیز را در بین بنی‌آدم کمتر از یقین پخش نکرده است یعنی انسان‌های نادری به مرحله یقین می‌رسند و به قدری این مسئله مهم است که هدف عبادت در ظاهر آیه قرآن این معرفی ‌شده است:

“وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ

“پروردگار خودت را عبادت کن تا به یقین برسی” بنابراین یقین اصل است.

براساس آیات قرآن یقین چهار مرحله دارد؛ یقین اولیه، علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین. در هر مرحله انسان وارد دنیای جدیدی می‌شود و با هر کدام از این مراحل حیات طیبه جدیدی پیدا می‌کند یعنی در این حیات طیبه، هر بار یک زندگی و حیات جدید پیدا می‌کند که با قبلی زمین تا آسمان فرق می‌کند.

آیا انسان باید تمام آیات قرآن را بخوانند، ادیان دیگر را ببینند و اسلام‌شناس درجه یک شود تا بتواند راه درست را انتخاب کند؟

بعضی افراد گمان می‌کنند اگر بخواهند در صراط مستقیم قرار بگیرند، باید تمام آیات قرآن را بخوانند و اسلام‌شناس درجه یک شوند و تازه این کافی نیست و باید بروند ادیان دیگر را ببینند، حرف‌های مکاتب را بشنوند و جواب شُبهات را پیدا کنند و جوابش را هم پیدا کنند و بعد می‌بینند که امکان ندارد و به همین دلیل زده می­شوند و رها می­‌کنند.

در صورتی که این تفکر اشتباه است، بعضی‌ها این آیه‌ها را اشتباه ترجمه می‌کنند، از اول انقلاب آیه ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ را اشتباه ترجمه کرده‌اند و هنوز هم که هنوز اشتباه ترجمه می‌کنند و می‌گویند به بندگان من بشارت بده، بندگان خوب من کسانی هستند که حرف‌های مختلف را می‌شنوند و بهترین حرف را انتخاب می‌کنند، لذا گفته‌اند که انسان باید همه حرف‌ها را بشنود و همه ادعاها را بشنود و بهترینش را انتخاب کند. در صورتی که این غلط است، اصلاً ترجمه آیه غلط است، تفسیرش هم غلط است. مگر انسان وقت می‌کند که برود هر قول باطلی را بشنود! مگر انسان اجازه دارد که هر حرف باطلی را بشنود!

اینجا منظور آیه قرآن از قول، قول خوب و حق و قول قرآن است؛  بعضی افراد به‌عنوان آزادی بیان و آزادی عقیده به این آیه استناد کرده‌اند، که اشتباه است حتی بسیاری از افراد فاضل به این آیه استناد می‌کردند که قرآن می‌گوید انسان باید آزاد باشد و حرف‌های مختلف را بشنود و بهترینش را انتخاب کند در صورتی که اصلاً این‌طوری نیست.

اصلا انسان نباید هر حرفی را بشنود، مگر انسان چقدر عمر کند که بخواهد برود همه مکاتب را مطالعه کند و سعی کند از بین آنها بهترین مکتب را انتخاب کند و اسم خود را محقق بگذارد.

چنین فردی محقق نیست بلکه کسی است که دارد عمرش را تلف می‌کند و اگر فردی در این مسیر بیفتد، شیطان حسابی او را بازی می‌دهد. شیطان هر روز یک بازی درست می‌کند، هر روز یک مکتب درست می‌کند، هر روز یک فرقه درست می‌کند، هر روز یک جریان درست می‌کند، انسان باید جریان حق را بشناسد!

انسان باید حق را بشناسد. احصاء باطل‌ها شدنی نیست.

 

  • متن سخنرانی‌های استاد علوی مدظله العالی: 

  • راه نزدیکی به اولیاءالله

    راه نزدیکی به اولیاءالله

    راه نزدیکی به اولیاءالله

    به نام خدا

    سخنرانی استاد علوی

    لازم است سالکین محترم پس از مشاهده ویدیو ها، پاسخ سوالات مطروحه را به مسئولین مشخص شده ارائه نمایند. همچنین در بخش نظرات این صفحه می توانید شبهات و سوالات پیش آمده را مطرح نمایید تا از طرف اعضا و استاد پاسخ مناسب ارائه گردد.

    خواهشمند است باتوجه به محتوای تدریس شده در کلیپ به سؤالات ذیل پاسخ داده و حداکثر تا ۲۴ ساعت به مسئولین اجرایی کانون تحویل دهید.
    ۱- بنظر شما مهم‌ترین موضوعاتی که در سخنرانی استاد(دامت‌توفیقاته) مطرح گردید چه بود؟
    ۲- کدام جمله یا مطلب ازنظر شما در سخنرانی قابل‌توجه بود؟
    ۳- بنظر شما کدام مطلب در سخنرانی و موضوعات مبهم و نارسا بود؟
    ۴- اگر سؤال یا پیشنهادی در مورد مطالب سخنرانی دارید بیان کنید.
    در روزهای آتی متن سخنرانی در همین صفحه اضافه خواهد شد.

  • نوشته بدون عنوان 61939

    ۱۷/۱۱/۱۴۰۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛

    *مقدمه

    * ابعاد شخصیت انسان

    * راه نزدیکی به اولیاءالله

    * محاسبه نفس

    * مقولات ثلاث

    * سه نوع خدا داریم یعنی چی؟

    * عشق کاذب کدام است؟

    * عشق و محبت واقعی کدام است؟

    مقدمه

    ما در جلسه قبل در مورد صبت کردیم که این‌که هدف سیروسلوک و هدف زندگی آرمانی و زندگی مطلوبمان این است که در مسیر صراط مستقیم طی کنیم و آن قله و چشم‌انداز نهایی ما چهره مبارک و مقدس انسان کامل ولی‌الله اعظم سلام الله علیهم است و این‌که او الگوی ما است و این‌که ما در مسیر صراط مستقیم و راه راست موفق شده‌ایم یا نشده‌ایم و این‌که چقدر موفق هستیم و چقدر موفق نیستیم! معیار و ملاک شخصیت مقدس آن بزرگوار است.

    ابعاد شخصیت انسان

     شخصیت‌ ما از سه عنصر و سه بُعد و سه جهت تشکیل شده‌است. هر انسانی شخصیتش در سه بعد خودش را نشان می‌دهد؛ یک در بُعد عمل، دوم در بعد عاطفه، سوم در بعد شناخت بینش و آگاهی. این سه مقوله شخصیت انسان را تشکیل می‌دهد و ما باید اگر بخواهیم سنخیتی پیدا کنیم و این تشبه به انسان‌های کامل و اولیاءالله و کسانی که الگوی ما هستند، اسوه ما هستند و اسوه حسنه برای ما هستند و ما تصمیم داریم که در زندگی خودمان را به آن‌ها نزدیک کنیم.

    راه نزدیکی به اولیاءالله

    نزدیکی به آن‌ها عبارت است از اینکه  در درجه اول معرفت به آن‌ها پیدا کنیم، بعد محبت پیدا کنیم و بعد عملمان را شبیه آن‌ها کنیم که مجموع  این‌ها می‌شود ولایت.

    یعنی ولایت اولیای خدا این است که در عمل و در عاطفه و دانش خودمان را شبیه آن‌ها کنیم. ببینیم آن‌ها چگونه دنیا را می‌بینند، چگونه جهان‌بینی دارند، دانششان نسبت‌به جهان چیست و چگونه این دانش را کسب کرده‌اند؟! ما هم همین راه را برویم و ببینیم آن‌ها نسبت‌به چه چیزهایی حساس هستند و نسبت‌به چه چیزهایی دغدغه دارند. اهدافشان، محبتشان، میلشان به چه چیزی است؟! ما هم سعی کنیم همان‌طور زندگی کنیم. اگر دغدغه ما و غصه‌ی ما دغدغه و غصه ای باشد که امام زمان علیه السلام دارد شبیه او می‌شویم شکل او می‌شویم به او نزدیک می‌شویم. اما اگر نه، او به یک چیز دیگری فکر می‌کند، او یک غصه‌ی دیگری دارد و یک هدف دیگری دارد و ما یک غصه و هدف دیگری داریم، نمی‌شود به ما گفت شیعه! نمی‌شود گفت شیعه ولایت‌مدار! و نمی‌شود گفت که ما جزء اولیای آن‌ها هستیم. همان‌طورکه در زیارت عاشورا می‌خوانیم اولیای آن‌ها مقام‌های بالایی دارند و ما می‌خواهیم جزء اولیای آن‌ها باشیم. خب اگر ما مثل آن‌ها فکر نکنیم، مثل آن‌ها ها اندیشه نکنیم و دغدغه ما شبیه آن‌ها نباشد و مشکلات ما جدا از مشکلات آن‌ها باشد قاعدتاً شباهتی به آن‌ها نخواهیم داشت و در مسیر آن‌ها نخواهیم بود. باید سعی کنیم این‌چنین باشد باید مشکلات عادی و مادی زندگی روزمره‌ی خودمان را خیلی به آن توجه نکنیم و حل‌شده بدانیم. مریض می‌شویم، ان‌شاءالله خوب می‌شویم و یا خوب می‌شویم باید بدانیم که یک روز مریض می‌شویم. ما یک روز پیر می‌شویم از این دنیا می‌رویم، مشکل اقتصادی داریم بدهکار هستیم بدانیم که این‌ها حل می‌شود، حل هم نشد تمام می‌شود. این‌ها مسائل‌مان نیست! این‌ها مسائلی است که ان‌شاءالله حل می‌شود و حل هم نشد برایمان مهم نیست! غصه‌ی ما و دغدغه ما، غصه و دغدغه‌ای است که آن آقا دارد، آن امام دارد هر وقت که به این‌جا رسیدیم و توانستیم مثل او فکر کنیم و غم او را داشتیم دغدغه او را داشتیم، نگرانی او را داشتیم، خدماتمان زحماتمان درجهت تحقق اهداف او بود آن موقع می‌توانیم بگوییم که ما تازه در این مسیر  هستیم. حالا چه مقدار رسیده‌ایم، خدا می‌داند! ولی تازه می‌توانیم بگوییم که ما در این مسیر هستیم.

    محاسبه نفس

    واقعاً این‌که امام کاظم که امروز روز شهادت آن بزرگوار است فرمود: “لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ”  کسی که هر شب به حساب خودش نپردازد و خودش را بررسی نکند از ما نیست.

     ما باید خودمان را بررسی کنیم، بنشینم با خودمان صحبت کنیم؛ مثلا امشب بروم به حساب خودم برسم و به خودم بگویم که علوی مشکل مهم زندگی تو چیه؟ مشکل زندگی من این است که مثلاً خانه ندارم! اگر این را گفتم باید بدانم که وضعم خیلی بد است. اما اگر گفتم که مشکل زندگی من این است که هنوز نتوانستم بفهمم چه خدمتی به امام زمانم بکنم آن موقع می‌توانم بگویم ی کم موفق شده‌ام… دغدغه من چیست؟ نگرانی من چیست؟ نگرانی امام زمان من الآن چیست و از چه چیزی ناراحت است؟ آیا من هم از همان ناراحتم یا نه من اصلا از اون ناراحت نیستم یاغصه ای ندارم مثلاً فرض بفرمایید که الان یکی از مشکلات حضرت مثلاً همین مسائل فلسطین و یمن که قطعاً هست، این باشد. اما من امشب این غصه را ندارم، امشب غصه من این است که تیم ایران از تیم ژاپن ببرد و صلوات می‌فرستم که تیم ایران ببرد، این را بدانند که من خیلی پرت هستند‌. نمی‌خواهم این‌ها را رد کنم ولی می‌خواهم بگویم که عقب هستند، عقب  هستند! یک نفر بدود توپ را بزند در دروازه و همه خوشحال شوند و فردا فراموش کنند، همه فراموش می‌کنند، این برای من ارزش است! اگر امام زمانی هستیم فکر می‌کنم اشتباه می‌کنیم این برای ما ارزش نیست. ملتی که وقتی تیم فوتبالش برنده می‌شود می‌ریزد در خیابان چراغ‌ها را روشن می‌کند ، برف پاک‌کن‌ها را می‌زند، شیرینی پخش می‌کند، جشن می‌گیرد، راه‌بندان می‌کند برای این‌که تیم فوتبالش گل زده است ولی وقتی به او می‌گویند که ما به انرژی هسته‌ای دستیابی پیدا کرده‌ایم اصلاً بی‌خیال است،  این معلوم است که فرهنگ است، این معلوم است عقب‌ماندگی فرهنگی دارد که پیروزی را نمی‌داند در کجا است نمی‌داند وقتی‌که ماهواره‌ای فرستاده اند که تا همین دو سال پیش خود مسئولین باور نمی‌کردند که بتوانند ماهواره‌ای بفرستند که بالای هزار کیلومتر برود! الان توانسته اند پیروزی بسیار بزرگی به دست آورند. این خیلی بزرگ است ولی اینها نمی‌فهمند و به‌خاطر این جشن نمی‌گیرند و شیرینی نمی‌دهند.

    اما حالا یک تیمی برنده شده‌است می‌ریزند در خیابان! این ملت فرهنگش عقب‌مانده است و برای این باید غصه خورد ما باید دغدغه‌های خودمان را نگرانی‌های خودمان را با امام زمان تطبیق دهیم شناختمان را با امام زمان تطبیق دهیم هرچه به او نزدیک‌تر شویم بدانیم که عاقبت بخیری ما جای امیدواری است. بدانیم که فردا اگر مردیم شب اول قبر با چه کسی محشور می‌شویم، معلوم می‌شود که با چه کسی محشور می‌شویم این‌ها مهم است، شب اول قبری که چشم روی‌هم می‌گذاریم می‌رسد و همه مشکلاتی که داریم؛ سرطان داریم، بدهی داریم، دارند من را می‌برند زندان… همه‌ی این‌ها تمام می‌شود و هیچکدام از این‌ها مشکل نیست. آقا دارند من را می‌برند زندان… باشه می‌روی زندان چند وقت دیگر میایی بیرون جشن بگیری، یا اصلا در زندان بمیری تمام می‌شود.

    این امام ما به نقل بعضی از نقل‌ها سیزده یا چهارده سال زندان بود؛ از این زندان به آن زندان، چی شد؟! تمام شد. آن طرف مهم است ابدیت مهم از آن‌جا با چه کسی محشور می‌شوی با هر کسی که دوستش داری با او محشور می‌شوی با هرکسی که دغدغه‌اش را داری با او محشور می‌شوی، با هر کسی که شناختت نزدیک به شناخت او باشد با او محشور می‌شوید.

     پس باید بکوشیم اسوه ما امام زمان علیه السلام باشد.

    مقولات ثلاث

    خب این‌ها مقدمه بود، این سنخیت چگونه است؟  خیلی مهم است که سنخیت و بحث شباهت را متوجه شویم. ما چند نوع مقولات ثلاث داریم. معقولات سه‌گانه مثلاً دنیا، برزخ، آخرت- شریعت، طریقت، حقیقت- جسم، نفس، روح و همین‌طور مقولات زیادی هستند مقولات سه‌گانه.

    یک نوع معقولات سه‌گانه داریم که قبلاً گفته‌ایم و خیلی مهم است و در زندگی به دردمان می‌خورد؛ یک حقیقت، یک واقعیت و یک دروغ‌. این سه مقوله را همیشه یادتان باشد هر چیزی یک دروغی دارد، یک واقعیت دارد و یک حقیقتی دارد.

    حقیقت آن این است که نزد خداوند است، واقعیتش آن است که درحال صیرورت به‌طرف خداوند است. کذب چیست؟ کذب آن است که هیچ کدام از این‌ها نیست.

    سه نوع خدا داریم یعنی چی؟

    یعنی سه توهم داریم که انسان‌ها به آن می‌گویند خدا، لفظ خدا را درمورد آن به‌کار برده‌اند‌؛ یکی خدای دروغین است، یعنی خدا نیست، آن‌چه خدایی است؟ یعنی بت‌پرستان، بت را می‌پرستیدند و به آن می‌گفتند خدا، این خدای دروغین است. یک خدایی است خدای واقعی و یک خدای حقیقی آن خدای حقیقی کیست؟ آن خدای حقیقی را هیچ‌کس ذاتش را نمی‌تواند بفهمد، هیچ‌کس حتی پیامبران هم نتوانستند حتی پیامبر اعظم اسلام(ص) که افضل پیامبران است که سید الرسل است، خاتم انبیاء است حتی ایشان هم آن را نشناخته که به درگاه خداوند عرض می‌کند: “مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ” خدایا آن‌چه حقیقت تو است ما نمی‌توانیم تو را بشناسیم! آن خدای حقیقی است.

    بین این خدای باطل که بت است به آن خدای حقیقی،  یک خدایی است، خدای واقعی است آن خدای واقعی خدایی است که در ذهن انسان خداپرست است. یعنی آن انسانی که به‌طرف خدای حقیقی دارد سیر و سلوک می‌کند از خدا یک تصوری در ذهنش دارد و این خدا خدای واقعی است؛ همین خدایی که پیامبران معرفی کرده‌اند و در ذهن هر کسی هم یک ماهیتی دارد، یک نمودی دارد فقط فرقش این است که فرق این با خدای حقیقی این است که این خدایی که در ذهن انسان خداپرست است آیت و نشانه خدای حقیقی است. اما این بت‌ها آیت او نیستند وقتی که چوب را می‌پرستیدند یا یک انسان را می‌پرستیده‌اند یا شاه را می‌پرستیدند، این خدای کاذب است. آن خدای واقعی خدایی است که شما را به خدای حقیقی متصل می‌کند‌، وصل می کند.

     سنخیت و محبت و ولایت هم همین‌طور است. دوست داشتن و عشق هم همین‌طور است، عشق و محبت سه نوع است؛ یک عشق و محبت خدا حقیقی، یک عشق و محبت کاذب و یک عشق و محبت واقعی. عشق و محبت حقیقی؛عشقی است که موجودات به خداوند دارند و همه موجودات از عرش تا فرش این عشق را دارند که عاشق ذات الهی هستند و به طرف خداوند در مسیر و صیرورت هستند، حالا آگاهانه یا ناآگاهانه تمام… “إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ” همه به‌طرف خداوند می‌روند و این عشق، عشق فطری است که دارند می‌روند. منتها در این بین کسانی دچار زجر می‌شوند و دچار رنج می‌شوند و دچار جهنم می‌شوند حالا این جهنم‌شان ممکن است طولانی باشد ممکن است، خلود باشد ممکن است موقت باشد چه کسانی؟ کسانی که به‌جای آن خدای حقیقی خدای کاذب و خدای دروغین را می‌گیرند، به‌جای آن عشق حقیقی عشق کاذب را می‌گیرند و اگر عشق واقعی را بگیرند عشق واقعی آن‌ها را به عشق حقیقی می‌رساند.

    عشق کاذب کدام است؟

     همین عشق‌هایی است که در این دنیا می‌بینید که این افراد، جوان‌ها خصوصاً وقتی سن ازدواجشان می‌شود عاشق می‌شود این عشقا به‌خاطر فوران غریزه جنسی است، فوران غریزه جنسی است عشق حقیقی نیست. لذا بعد از این‌که وصال انجام شد، دعوایشان می‌شود و بعد هم به طلاق کشیده می‌شود عشق هایی کز پی رنگی بود

     عشق نبود ، عاقبت ننگی بود

    چرا عاشق شد؟! چون خوشگل بود! عاشق چشم و ابرویش شده‌است! عاشق مثلاً چهره‌اش شده‌است! عاشق ثروتش شده‌است! عاشق تیپش است! عشق‌هایی که این‌چنین ایجاد می‌شود، عشق هایی که این سلبریتی‌ها بین جوانان ما پیدا می‌کنند و جوانان ما عاشقان آنها می‌شوند و هر مزخرفی که می‌گویند این‌ها برایشان هورا می‌کشند! این عشق و علاقه‌ها و محبت‌های کاذب و دروغین است و بیشترش هم انگیزه‌های مادی و غریزی و حیوانی است که وارد آن نمی‌شوم خودتان بروید و در جامعه افراد را ببینید احتمالا خودتان و خودمان هم در دوران جوانی، نوجوانی عاشق شده‌ایم و بعد دیده‌ایم که نشد فارغ شدیم و بعد جدا شدیم از آن‌ها و از این‌ها زیاد است و در زندگی پیش می‌آید.

    به شخصی گفتند که آقا تا حالا عاشق شده‌ای؟! گفت بله عاشق شده‌ام، گفتند خب بگو ببینم چه‌جوری است؟! گفت کدام را بگویم؛ اولی دومی سومی چهارمی… خیلی عاشق شده‌ام کدامش را بگویم! این عشق این‌چنین است؛ عشق‌های کاذب است می‌آید و می‌رود. گفت حاصل عمرم سه سخن بیش نیست؛

     خام بدم پخته شدم سوختم

    این گفت اولی و دومی و سومی حالا به این صورت است که صبح عاشق است شب فارغ است. این‌ها عشق‌های حیوانی و کاذب است و محبت‌های بی‌اساس است.

    عشق و محبت واقعی کدام است؟

     آن‌هایی که ما را به خداوند و آن عشق حقیقی می‌رساند؛ عشق به اولیای خدا، محبت به اولیای خدا واقعی است مثل همان خدایی واقعی است؛ آیتی از او است، نشانه‌ای از او است و وقتی در دل انسان می‌افتد انسان به اولیای خدا به دوستان خدا محبت پیدا می‌کند و این دیگر ازبین‌رفتنی نیست.

     فرق این با آن این است که او وقتی بیاید بعد از یک مدت از بین می‌رود و تمام می‌شود ولی این یکی هرچه می‌آید روزبه‌روز بیشتر می‌شود چون کمال است، چون به حقیقت روی دارد روزبه‌روز افزون‌تر می‌شود، بیشتر می‌شود. شما اگر عاشق امیرالمؤمنین باشید و عشقتان واقعی باشد نه عشق کاذب، عشق کاذب یعنی چی؟ یعنی مثلاً این‌که امیرالمؤمنین مثلاً خیلی چشم و ابروی بسیار زیبایی داشت، بازوی خیلی کلفتی داشت، مثلاً زورش خیلی زیاد بود از همین چیزهایی که گاهی موقع‌ها بعضی‌ها در این هیئت‌ها فقط همین چیزهای مادی را می‌گویند این نه! اگر عشقتان به امیر المؤمنین روی معرفت باشد، روی ولایت الهی باشد شما روزبه‌روز عشقتان بیشتر می‌شود یعنی کسی که الان شصت سالش است، ده سال پیش که پنجاه سالش بود را نگاه کند می‌بیند که عشقش به امیرالمؤمنین بیشتر شده‌است و عشق واقعه‌ای استچون عشق واقعی و عشقی‌ است که روی در حقیقت دارد، برعکس آن عشق‌ها است که تمام می‌شود، تبدیل به نفرت می‌شود یا آرام آرام فراموش می‌شود اما این عشق این‌طوری است. این عشق روزبه‌روز بیشتر می‌شود، این محبت روزبه‌روز بیشتر می‌شود، خصوصیت آن این است. کما اینکه خدای واقعی وقتی در دل انسان می‌افتد انسان روزبه‌روز معرفت او به خدا بیشتر می‌شود. معرفتی که امیرالمؤمنین به خداوند داشت با معرفتی که من و شما داریم زمین تا آسمان فرق می‌کند و پیامبر هم همین‌طور. شما خیال نکنید که مثلاً پیامبر(ص) مثلاً همان مقامی را، همان معرفتی را داشت که مثلاً در سن ده سالگی داشت، پیغمبر شصت ساله همان معرفتی را داشت که در سن، نه! ده سالگی پیامبر بود، مقدس بود. شصت سالگی هم پیامبر بود، مقدس بود ولی خیلی فرق کرده بود، معرفت او بیشتر شده بود، عشق او بیشتر شده بود و همین‌طور الان در عوالم بالا پیامبر دارد سیر کمالات را طی می‌کند و می‌رود بالا.  خصوصیت حقیقت و واقعیت این است که واقعیت نه دروغ، نه کذب نه باطل است، واقعیت سایه‌ای است از حقیقت که به دنبال حقیقت می‌رود بالا همین‌طور و این سنخیت و این شباهت و این محبت و این ولایت این‌طوری است، باید ما به‌ دنبال این باشیم.‌ حالا خود تو نگاه کن، گفت که  من یک داستان می‌گویم و بحث خود را آرام آرام جمع می‌کنم و آن داستان خیلی داستان جالبی است، خیلی معنا دارد، از آن شما می‌توانید دیگر بروید خود شما امشب بنشینید و نگاه کنید ببینید بچه خود را چرا دوست دارید؟ آیا از سنخ محبت است، واقعی است یا محبت کاذب است؟ همسر خود را چرا دوست دارید؟ برادر خود را چرا دوست دارید؟ دوست شما، هم‌کلاسی شما، همکار خود را دوست دارید، کدام‌ یکی است و از سنخ کدام یکی است؟ از سنخ یک محبت کاذب و زودگذر و موقت است یا این‌که نه جزء آن محبت‌ها و ولایت‌های واقعی است و شما را می‌برد بالا و می‌کشد بالا، شما را می‌برد به مقامات بالا می‌رساند و به حقیقت می‌رساند؟ از کدام سنخ است؟ بتوانید بررسی کنید، خود ما بررسی کنیم “لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ کُلَّ یَومٍ. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۷۷” که امام کاظم فرمودند نباشیم، بلکه بتوانیم خود را محاسبه کنیم، دوستی‌های خود را محاسبه کنیم، عشق‌های خود را محاسبه کنیم، علاقه‌ها و رابطه‌های خود را با افراد محاسبه کنیم و آن داستان این است که حضرت زینب(س) کودک بود، در دامان امیرالمؤمنین نشسته بود، امیرالمؤمنین داشت خب او را ناز می‌کرد و با او بازی می‌کرد. بعد گفت که چه کسی را از همه بیشتر دوست داری در دنیا؟ گفت که شما را، حضرت زینب عرض کرد که شما، یک دختر بچه کوچک گفت شما را، به پدر خود امیرالمؤمنین گفت شما را بیشتر از همه دوست دارم. گفت: خب بارک الله! من را بیشتر دوست داری یا فلانی را؟ گفت شما را، من را بیشتر دوست داری یا فلانی را؟ بعد همین‌جا یک‌دفعه پرسید من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ حضرت زینب عرض کرد که شما را هم به‌خاطر خدا دوست دارم. خدا را بیشتر دوست دارم، شما را هم به‌خاطر خدا دوست دارم. خیلی مطلب بزرگی است، از زبان یک شخص بزرگ مطلب بسیار بزرگ است که دوستی‌ها را در رابطه با معشوق حقیقی، با آن کسی که وجود ما، هستی ما، عشق‌ ما، ذات ما دارد به طرف او می‌رود، خود ما غافل هستیم و تا موقعی که از این ذات خود غافل هستیم در جهنم هستیم و جهنم چیزی نیست جز همین غفلت از ذات، شما خیال نکنید که جهنم مثلاً یک چیزی است البته ما دو جهنم داریم: یک جهنم منقول داریم یک جهنم ثابت. یک جهنمی است که ما را  عرضه می‌کنند به او “یُعرِضُ الکافرین” کافرین به آن‌ عرضه می‌شوند یک جهنم جهنمی است که او را می‌آورند “وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. سوره فجر،آیه۲۳” جهنم را می‌آورند، با غل و زنجیر می‌آورند و از دور هفتاد هزار سال فاصله صدای آن ناله و شهیق جهنم شنیده‌ می‌شود، آن جهنم است. آن جهنمی که می‌آورند همین ما هستیم یعنی مایی که غافل هستیم جهنم درون ما است که این آن‌جا شکوفا می‌شود و با آن جهنم سنخیت دارد، می‌گویند شما با این سنخیت دارید بفرمایید، هر کسی با هر چیزی سنخیت دارد بفرماید آن‌جا. این جهنم چه است؟ این جهنم همین غفلت‌، غفلت از ذات خود ما، غفلت از آن عشق الهی که خداوند با نور خود در دل ما گذاشته است و او طالب خداوند است، ما از این غافل هستیم چون غافل هستیم جهنم هست. 

    هر نفسی کان به ندامت بُوَد      شحنه غوغای قیامت بُوَد    (نظامی)

    این است، این غفلت و نا‌آگاهی! حالا یزید بیشتر غافل است جهنم او داغ‌تر است، فلانی غفلت او کمتر است جهنم او کمتر است، زمان آن کمتر است یا ابدیت او کمتر است، خلود او کمتر است. این است که ما باید این عشق‌ها این محبت‌ها این ولایت‌ها را در خود پیدا کنیم و سروسامان بدهیم، مدیریت کنیم. خب وقتی که شما یک سخنرانی را می‌بینید که دارد سخنرانی می‌کند، بیشتر دل من می‌خواهد بکشانم شما را به طرف اولیاء الهی و الّا تمام محبت‌ها این‌طوری است، یک عالمی می‌بینید یک انسان خوبی را می‌بینید احساس می‌کنید او ولی‌ خدا است، احساس می‌کنید او انسان آگاهی است، احساس می‌کنید آدم خوبی است و به او علاقمند می‌شوید. این سنخیت، سنخیت اولیه است و احتمال این‌که سنخیت کاذب باشد زیاد است. چه موقع معلوم می‌شود سنخیت درست است؟ اگر با او زندگی‌ کردید و مطالب آن با عقل شما و با عقل صحیح و با عقل اولیاء خدا تطبیق دادید و دیدید مطالب او درست است و به‌خاطر آن مطالب به او علاقمند شدید که این طول می‌کشد، بسیاری از این‌ها قرآن می‌فرماید “وَٱلشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ. سوره شعراء،آیه۲۲۴” سخنرانان، سخنوران کسانی که خوب سخن بگویند، ممکن است مثلاً مثل من! حالا نمی‌دانم خوب سخن می‌گویم یا نه؟ ولی بعضی‌ها مثلا خوب سخنرانی می‌کنند ولی حرف آن‌ها هم به دل می‌نشیند قشنگ است ولی اگر عمل نکنند، خود آن‌ها عمل نکنند، خود آن‌ها اهل عمل نباشند و آن ولایت و آن هدایت در دل آن‌ها وجود نداشته باشد این‌که شما علاقمند می‌شوید این سنخیت حساب نمی‌شود. سنخیتی که شما احساس کنید به او نزدیک هستید و او به شما نزدیک است زمانی است که بر اساس عقل باشد. لذا هر کسی خوب سخنرانی کرد مثل من خیال نکنید که این ولی‌ خدا است، این عالم‌ ربانی است؟ نه! باید با او زندگی کنید، باید بروید مطالب او را از نظر عقلی بررسی کنید، باید ببینید که خود او عمل می‌کند یا عمل نمی‌کند؟ اگر عمل نمی‌کند او را به‌ عنوان ولی خود قرار ندهید، او را عالم بین خود و خدا قرار ندهید که خداوند به حضرت داوود فرمود: عالمی که عمل نمی‌کند را با رابطه بین خودت و من قرار نده، این‌ها دزد هستند این‌ها راهزن‌ هستند، این‌ها فریبکار هستند، خوب سخن می‌گویند و مردم را به طرف خود جذب می‌کنند و مردم را فریب می‌دهند، امتحان کنید آن‌ها را، زندگی آن‌ها را ببینید.

    از من بگوی عالم تفسیرگوی را   گر در عمل نکوشی نادان مفصلی  (سعدی)

    یعنی تفسیر آن چیست؟ فهمیدند که تو خودت نادان هستی. این علم توأم با عمل و زندگی با او و زهد در او دیدن اگر بعد از او احساس علاقه کردید این سنخیت، سنخیت درستی است و اگر با یک عالم عابد ربانی جزء اولیاء ‌خدا برخورد کردید و دیدید که محبت او به دل شما نمی‌آید و با او سنخیت ندارید این‌جا یک هشدار الهی است که بدانید جنس شما خراب است. من نگاه می‌کنم می‌بینم این آدم حرف‌های او درست است، خود او هم عمل می‌کند، عالم عامل است، عالم‌ ربانی است، جزء اولیاء ‌خدا است، زندگی او را دارم می‌بینم، همه‌ چیز را دارم می‌بینم ولی احساس می‌کنم از او خوشم نمی‌آید این دو حالت دارد که ما گفتیم یا خدایی ناکرده تحت‌ تأثیر تبلیغات سوء روح تو خراب شده است که باید ببینی خراب شدی؟ باید خود را نجات بدهی یا لقمه ناپاک وارد زندگی تو شده‌است روح تو را خراب کرده است، این‌ها است. باید اگر عقل به تو گفت: این انسان عالم است و دیدی خوشت نمی‌آید بدان اشکال از خود تو است، باید خود را درست کنی، باید بروی خود را درست کنی و وقتی عالمی، عاقلی، عابدی، زاهدی، عالم‌ربانی، ولیّ‌ای از اولیاء خدا را دیدی و دیدی که به او میل داری، علاقه داری و می‌توانی در تبعیت او باشی، آن موقع باید به تو بگوییم که هم شعور تو سالم است، هم نفس تو سالم است. اما اگر این‌طور نبود، اگر عقل تو به تو می‌گوید این آدم، حالا من مثال می‌زنم دیگر، برای مثال همین امام ‌راحل خود ما، هشتاد و خورده‌ای زندگی کرد و زندگی‌اش نشان داد، کتاب‌های او، آثار او، شاگردان او، زندگی او نشان داد که این عالم ‌ربانی است بلاشک، دشمنان او هم در عظمت روح او و پاکی او همه اعتراف کردند، این‌ دیگر شکی در آن نیست. اما یکی آمد گفت آقا من خوشم نمی‌آید من نمی‌دانم چرا خوشم نمی‌آید. خب این همین است یا تحت تأثیر تبلیغاتی شعور تو را خراب کردند یا اگر تحت تأثیر تبلیغات نیستی بدان لقمه حرام در زندگی تو وارد شده‌است، نفس تو خراب شده‌ است یا شعور تو خراب شده است یا نفس تو خراب شده است، شکل سومی ندارد. ما این را تجربه کردیم در زندگی خود، شصت‌وپنج سال از خدا عمر گرفتیم، در این شصت‌وپنج سال حالا ده یا دوازده سال آن که بچه بودیم، در این پنجاه سال واقعاً من این را تست کردم، آزمایش کردم هر کسی را دیدم با اولیاء خدا مسئله دارد یا شعور او تحت تأثیر جامعه غلط، هم‌نشینان بد قرار گرفته است یا لقمه! من فحش نمی‌دهم، یک‌بار خیال نکنید من دارم فحش می‌دهم می‌گویم مثلاً هر کسی امام را قبول ندارد لقمه او حرام است، فحش نمی‌دهم دارم تفسیر و تحقیق علمی را به شما می‌دهم، دارم گزارش علمی می‌دهم مثل یک حیوانی آوردند، می‌گوید آقا ما نمی‌دانیم این الاغ است یا اسب است؟ این را می‌دهید به زیست‌شناس، زیست‌شناس تست می‌کند او را و می‌گوید آقاجان این نه الاغ است نه اسب است این قاطر است، نشانی‌های قاطر را به شما می‌دهد، این کار علمی است و اهانت نمی‌کند. من هم اهانت نمی‌خواهم بکنم هر کسی امام‌خمینی(رض) یا علمای دیگر را یا علمای بزرگ دیگر را، فقهای بزرگ مسلّم را کینه از او دارد

     “از من بگوی عالم تفسیرگوی را”

    از من به او بگویید که عزیز من یا شعور تو خراب شده‌ است یا نفس تو خراب شده ‌است؟ شعور را جامعه و اطلاعات و محیط و دوستان بد خراب می‌کنند، نفس انسان را هم لقمه حرام و این‌ها. همان که‌ امام حسین(ع) فرمود: می‌دانید چرا نمی‌خواهید صحبت من را بشنوید به‌خاطر لقمه‌های حرامی است که پدران شما به شما دادند. فحش نمی‌داد امام‌ حسین، امام حسین داشت یک گزارش علمی می‌داد، داشت یک خبر علمی می‌داد، تحقیر نمی‌کرد، تحقیق می‌کرد، حقیقت را داشت بیان می‌کرد، داشت حقیقت را بیان می‌کرد. عرض کردم اگر به یک سگ بگویی تو سگ هستی اهانت نمی‌شود که، اگر به یک سگ بگویی تو آدم هستی اهانت به او می‌شود. گفت: یک سربازی سر چهارراه ایستاده بود، گفت جناب‌ سرهنگ! گفت: خودت رو مسخره کن! گفت: من که مقام تو را ‌آوردم بالا، گفت: من که می‌دانم سرهنگ نیستم، تو به من اهانت می‌کنی. وقتی به من می‌گویی جناب سرهنگ و من که می‌دانم سرهنگ نیستم قبول کنم معلوم است که من بی‌شعور هستم، تو که به من می‌گویی جناب سرهنگ داری به شعور من اهانت می‌کنی، خیال نکن داری من را می‌بری بالا! داری به شعور من اهانت می‌کنی. من اگر به یک سگ بگویم تو آدمی، به مقام آدمیت اهانت کردم و باید به او بگویم سگ. حالا این آدمی که در لباس آدم است ولی اندازه، مثل حمار است “أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ. سوره اعراف،آیه۱۷۹” قرآن تحقیر نمی‌کند، اهانت نمی‌کند، تحقیق می‌کند و دارد حقیقت را بیان می‌کند. بنابراین در اطراف خود در محیط خود در محبت‌های خود در عشق‌های خود در ولایت‌های خود همیشه باید تجدیدنظر کنیم، ببینیم ریشه آن چیست؟ منشأ آن چیست؟ و اگر منشأ آن عقل و شعور است این ولایت و این محبت و این عشق، عشق واقعی است که ما را به حقیقت می‌رساند. خداوند ان‌شاءالله همه ما را صاحب معرفت و بینش الهی قرار بدهد، بینش معنوی قرار بدهد تا ان‌شاءالله در مسیر سنخیت و مشابهت و قرابت با اولیاء او و امام زمان(ع) قرار بگیریم، همان‌ طور که عرض کردم آرزو بر جوانان عیب نیست. خداوندا حوائج جمع حاضر را با لطف و عنایت خود برآورده بفرما.

  • مقام مافوق انسان

    مقام مافوق انسان

    ۱۰/۱۱/۱۴۰۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‌‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمی‌ن و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

     سرفصل موضوعات مورد بحث در جلسه:

    * مقدمه

    * مقام مافوق انسان

    * معنای ولایت

    * مرحله اول؛ سنخیت ظاهری

    * نوع پوشش شیعه

    * مرحله دوم؛ شباهت عاطفی

    * مرحله سوم؛ شباهت عقیدتی و عقلی

    * مرحله چهارم؛ سنخیت روحی- وجودی

    * مرحله آخر؛ ولایت

    * دلیل چله گرفتن

    * آزادی حقیقی

    مقدمه

    بحث ما به این‌جا رسید که بعد از این‌که مفهوم و مصداق ولایت را خوب فهمیدیم و اینکه چگونه باید به دست بیاوریم.  بهترین راه این است که با کسانی که ولی شناس هستند و خودشان هم رنگ و بویی از ولایت دارند انسان تماس داشته باشد و از طریق آن‌ها خودش را به مقام عظمای ولایت برساند. این راهش همان چیزی است که در شعار شما دوستان عزیز و در جلسات مطرح می‌شود “تنها راه رسیدن به سعادت ابدی و سعادت حقیقی وصل شدن به سلسله اولیا است است و بس” ما درنهایت هدفمان اگر تعریف هدف را بر این برداریم چون تعریف مختلفی از هدف و مقصد صحبت می‌شود؛ قرب‌الی‌الله، لقاء الله و یا همین بحث سعادت ابدی یا فناء فی الله و یا همین تعابیری که به‌کار برده می‌شود که حاکی از آن عالی‌ترین مقام و بالاترین درجه‌ای است که یک انسان امکان رسیدن به آن را دارد. و خداوند به همه انسان‌ها این بارقه را قرار داده است که بتوانند در طی طریق صحیح، در صراط مستقیم به این مقامات برسند، به این کمالات برسند. یکی از این تعابیر این است که در عرفان اسلامی مطرح‌شده است؛ مقام انسان کامل است که حالا این لفظ اصلا درست است یا درست نیست و کسانی که این را مطرح کرده‌اند چه چیزی در ذهنشان بود است کاری نداریم!  

    مقام مافوق انسان

    ما از انسان والامقام و انسانی که مافوق انسان است بحث می‌کنیم و این‌که ما چگونه به آن مقام برسیم؟! دو بحث است یکی این‌که آیا ائمه ما علیهم‌السلام و خصوصاً امام زمان علیه‌السلام یک انسان مافوق است یا مافوق انسان است! این بحث را در مسائل کلامی مطرح کردند. اگر بگوییم که  مافوق انسان است، می‌گویند که خب این‌که نمی‌تواند برای ما الگو باشد! یک موجودی است که مثلاً جزء فرشته‌ها یا یک موجودی که بسیار برتر است او برای ما نمی‌تواند الگو باشد. پس امام زمان اگر بخواهد مافوق انسان باشد این برای ما نمی‌تواند الگو باشد و اگر بگوییم انسان مافوق است یعنی یک انسانی است که از همه انسان‌ها بالاتر است، خب این هم مقامی نیست! بالاخره در انسان‌ها آمده رسیده  به بالاترین درجه، ولی به آن کمالاتی که آرزو دارد یک انسان برسد و عرفا و اولیا گفته‌اند نمی‌تواند برسد باید انسان از این قالب انسانیت بیرون بیاید پر بزند، بالاتر برود. بله مجموع این است که امام زمان علیهم‌السلام انسانی است که به مقام مافوق انسانی رسیده است، هر جفت آن درست است؛  یعنی اگر انسان در توجه به خداوند و در تخلق به اخلاق الهی؛ یعنی کسب صفات الهی همان‌طورکه فرمودند: “تخلقُ‌به اخلاق‌الله” صفات الهی را در خودش بروز دهد و در اثر ذکر زیاد آن‌قدر به خداوند نزدیک شود که بشود یدالله، بشود عین الله، بشود اذن الله، این مقام‌ها را پیدا کند بعد از این مقام می‌تواند به یک مقام بالاتری برسد. همان‌طورکه در حدیث قرب نوافل گفته شد به‌جایی برسد که برعکس شود تا حالا این می‌شد یدالله؛ این می‌شد دست خدا، این می‌شد چشم خدا، این می‌شد اُذن‌الله، حالا به‌جایی می‌رسد که خداوند می‌فرماید: شما بفرما بنشین حالا من می‌شوم دست تو، من می‌شوم چشم تو، من شوم گوش تو، این یک مقامی است بالاتر از آن مقام. این‌جا دیگر انسان یک انسان معمولی نیست یک موجودی است مافوق انسان. بله انسان بوده‌است ولی به یک مقامی رسیده است مافوق انسان، از مقام انسانیت رفت بالاتر و گفته است:

    حملهء دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملایک بال و پر

     بار دیگر از ملک پران شوم آنچه در وهم ناید آن شوم (مولوی)

     یعنی می‌شود مافوق انسان؛

     آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

     عالمی دیگرببایدساخت و ازنو آدمی (حافظ)

     یعنی یک موجودی می‌شود که دیگر به آن نمی‌شود گفت یک انسان معمولی است او به آن‌جایی می‌رسد که دیگر بالاتر از انسان می‌شود، بالاتر از حتی ملائکه می‌شود به‌جایی می‌رسد که

    “زبندگی تا به جایی است که در خدایی او جماعتی به گمانند و عده‌ای به یقین” به اینجا می‌رسد “خدایش نتوان گفت، ولی ز خدا جدایش نتوان دید” گفت:

    نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت

    متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

      یعنی به مرز خداگونه شدن، خدا نمی‌شود ولی خداگونه شدن مَثَل اعلای خداوند شدن می‌رسد. خب این الگوی ما است. یک هم‌چین انسانی به‌جایی رسیده است که از مقام انسانیت رفته است بالاتر و به یک مقامی رسیده است که سایه به سایه خداوند می‌شود. می‌شود “السلطانُ‌ظل‌الله” به سلطنتی می‌رسد که می‌شود سایه خدا، به این مقام می‌رسد. این می‌شود الگوی ما، ما تا این الگو را نداشته باشیم در عرفان مقربین که وعده اولیای خداوند عرش الهی است به آن‌جا نایل نخواهیم شد.

    انجام واجبات و ترک محرمات شما وارد درجه اول بهشت می‌شوید و از جهنم نجات پیدا می‌کنید وارد درجه اول بهشت می‌شوید. با انجام مستحبات پله‌پله درجات بهشت را ان‌شاءالله طی می‌کنید، طبقه دوم طبقه سوم همین‌طور می‌روید تا به کرسی و عرش خواهید رسید ان‌شاءالله. انسانی که به آن‌جا رسیده است او الگویی است برای همه انسان‌هایی که می‌خواهند این مسیر را طی کنند.

    معنای ولایت

     ولایت‌ چند معنا دارد و بارها گفته‌ایم که ولایت کلمه‌ای است که در فارسی ترجمه‌ای ندارد. مثلا می‌گویم ولایت یعنی محبت! نه این‌طور نیست، می‌گویند ولایت یعنی تقرب نزدیکی! نه این‌طور نیست، فقط این نیست، ولایت یک مفهومی است از جمع چندین مفهوم این مفهوم درست می‌شود از جمع مفهوم نزدیکی، معرفت، محبت، وابستگی، سنخیت، شباهت آن‌ها را جمع کنید می‌شود ولایت.  و اگر ولی خداوند الگوی ما است ما باید ولی او شویم وقتی ما ولی او شدیم یعنی در مسیر ولایت او قرار گرفته‌ایم؛ اگر در مسیر ولایت او قرار بگیریم یعنی سنخیت با او پیدا می‌کنیم، شباهت با او پیدا می‌کنیم این می‌شود هدف‌

     پس هدف یک کسی که در طریقت و مسیر عرفان حقیقی و عرفان ناب محمدی(ص) قرار گرفته است و با حکمت شیعی جان خودش را، روح خودش را، فؤاد خودش را، و شجره وجودی خودش را آبیاری می‌کند، این انسان هدفش سنخیت پیدا کردن با امام زمان خودش است. خب این سنخیت پیدا کردن و تشبه به او که حتی در روایت داریم که فرمود؛ “ونحن منه، وسألت عن أشباه الناس فهم شیعتنا وهم منا، وهم أشباهنا، وسألت عن النسناس” که در قرآن گفته؛ انسان ما هستیم، شیعیان ما  شبیه انسان هستند و بقیه نسناس هستند. نسناس موجوداتی هستند که قبل‌از این‌که آدم خلق شود روی کره زمین زندگی می‌کردند، در روایات تاریخی مذهبی می‌گفتند یک گروهی بوده‌اند به‌نام نسناس. شاید همان‌هایی بوده‌اند که داروین بیچاره خیال کرده است که از نسل میمون بوده‌اند… کسانی بوده‌اند که قبل‌از این‌که حضرت آدم و پیامبر بیایند این‌ها روی زمین زندگی می‌کردند به آن‌ها می‌گفتند نسناس. می‌فرماید: ما انسان هستیم شیعیان شبیه انسان هستند و بقیه نسناس هستند. این شباهت یعنی شبیه انسان شدن یعنی شبیه انسان کامل شدن، شبیه انسانی که در مسیر ولایت الهی دارد می‌رود بالا تا  “برسد آدمی به‌جایی که بجز خدا نبیند” یعنی بجز خدا هیچ‌کسی او را نمی‌تواند ببیند یک معنی آن این است که انسان می‌رسد به‌جایی که او انسان به غیر از خدا را نمی‌بیند، و یک معنی آن این است که به یک جایی می‌رسد که کسی نمی‌داند فقط خدا می‌داند که به چه مقامی رسیده است ما نمی‌توانیم بفهمیم. این مقام را با سنخیت می‌شود یعنی شباهت را در واقع با ولایت می‌شود بدست آورد

     حالا این مقدمه‌ای بود برای این‌که این مراحل سنخیت را برای شما بگوییم؛

    مرحله اول؛ سنخیت ظاهری

    اولین مرحله سنخیت در ظاهر و در عمل است که به ما یاد داده‌اند که بگوییم “اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی‌ بِطَاعَتِکَ،”ظاهر ما را نورانی کن خدایا به اطاعت خودت؛ یعنی اولین قدم سنخیت و شباهت ظاهری با ولی خدا است. لذا فرمودند که شیعه ما کسی است که قیافه خودش را به شکل کفار درنمی‌آورد، به شکل نسناس‌ها درنمی‌آورد لباس کفار را نمی‌پوشد، آرایش کفار را نمی‌کند، مثل کفار صحبت نمی‌کند، سخن آن‌ها را نمی‌گوید، حتی اصطلاحات آن‌ها را نمی‌گوید‌. شما اگر یادتان باشد اول انقلاب می‌گفتند جمهوری دموکراتیک می‌خواستند در دنیا این غرب‌زده‌ها خوددشان خوب جلوه بدهند، جمهوری دموکراتیک، می‌خواستند این‌طوری بگویند که دنیا بگویند بارک‌الله این‌ها دموکراتیک هستند.

    امام فرمود: دموکراتیک نه؛ جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر! دموکراسی کلمه غربی است معنای خود را دارد، آن دموکراسی که آن‌ها می‌گویند اصلاً در اسلام پسندیده نیست، او اصلاً یک حرف غلطی است، مبنای آن غلط است. ولی خب هنوز که الان می‌بینید که این‌قدر این مفهوم غلط غربی بر دنیا حاکم است، غربی‌ها فرهنگ خود را، تفکر خود را، فلسفه خود را، دین خود را، همه چیز را بر دنیا آن‌چنان حاکم کردند که ما اگر بخواهیم مثلاً یک افتخار کنیم باید برویم و بگردیم ثابت کنیم که ما مثلاً دموکراسی هستیم و این غرب‌‌زده‌ها خصوصاً بسیاری از این کسانی که تحت عنوان اصلاح طلبی دارند این حرف‌ها را می‌زنند به عنوان این‌که ما می‌خواهیم اصلاحاتی انجام دهیم ولی اشتباه آن‌ها این است که این واژه‌ها را می‌آوردند و این فرهنگ غلط را.

    نوع پوشش شیعه

     امام می‌فرماید: شیعه ما شبیه کافر و شبیه کفار نمی‌شود نه در طرز لباس پوشیدن، نه در طرز غذاخوردن، نه در طرز معاشرت، نه در طرز معاش، شیعه نباید لباس آن‌ها را بپوشد. این‌که می‌بینید علمای ما عبا و عمامه و این‌ها دارند به‌خاطر این‌که‌ این لباس، لباس پیغمبر بوده است عبا و عمامه تقریباً لباس پیامبران الهی بوده است. یکی به من گفت که آقا چرا لباس شما با مردم فرق کرده است؟ لباس خود را مثل مردم کنید، گفتم ما لباس خود را عوض نکردیم شما لباس خود را عوض کردید. ما قبل از مشروطه، مردم ایران لباس‌های آن‌ها همین قبای بلند و احیاناً عبا بود و این‌طوری بود، شما لباس‌های خود را عوض کردید و غربی شدید. غرض این‌که این حالا ظاهر است، فرمود که منظور ما از ظاهر حتی این هم نیست، بالاتر از این است یعنی مثل امام نماز بخوانیم، مثل امام روزه بگیریم، مثل امام مناسک‌ دینی خود را انجام بدهیم، آداب معاشرت ما، این ظاهر، عمل به‌ ظاهر یعنی ظاهراً خود را شبیه اولیاء خدا در بیاوریم این اولین مرحله است. لذا امام داشت دعا می‌کرد و امام فرمود: “یَا مُقَلِّبَ ‌القُلوب” آن آقا گفت “یا مقلب‌القلوب و الابصار” امام فرمود: اشتباه کردی! گفت: آقا خود شما جایی گفتید: “یا مقلب ‌القلوب والابصار” گفت: الان من گفتم یا مقلب‌القلوب، جلو نزن از من! اگر می‌خواهی شیعه ما باشی از خودت کلمه‌ای اضافه نکن. یکی آمد گفت: آقا من یک دعای خیلی قشنگی درست کردم، با خدا رازونیاز کردم با یک زبان عربی فصیح. خدایا ای کسی‌که… از آن حرف‌هایی که لیلی و مجنون به هم می‌گفتند… مثلاً فکر می‌کرد دعایش خیلی قشنگ است، آمد خدمت امام، امام فرمود: نه! دعا درست نکن! همان چیزی که ما به شما می‌گوییم انجام دهید و این بحث‌هایی که در مورد شیعه می‌گویند، شنیدید شیعه تنوری و این حرف‌هایی که شنیدید یعنی باید ظاهر اعمال ما شبیه ولی‌ خدا باشد، این اولین قدم است.

     سنخیت ظاهری اولین قدم است. بعد از سنخیت ظاهری، سنخیت عاطفی است. سعی کنیم آن چیزی را دوست داشته باشیم که ولی ‌خدا دوست دارد، آن‌ چیزی را دوست داشته باشیم که امام ما دوست دارد و از آن چیزی بیزار باشیم که امام ما از آن بیزار است یعنی از نظر عاطفی هم خود را شبیه آن‌ها قرار بدهیم. این‌ها همه تصنعی ممکن است باشد ولی ارزش دارد، ظاهرسازی نیست. مثلاً می‌گویند که شما وقتی که نام مصیبت اهل بیت می‌آید خود را بزنید به تباکی، تباکی نه این‌که گریه کنید یعنی خود را بزنید به ‌حالت گریه، آقا گریه من نمی‌آید! ولی باشه خود را بزن به حالت گریه، چرا؟ چون همین حالت شباهت پیدا می‌کند، این شباهت اثر می‌گذارد. همان‌طور که باطن در ظاهر اثر می‌گذارد ظاهر هم در باطن اثر می‌گذارد. شما وقتی لباس غربی‌ها را می‌پوشید (خصوصاً جوان‌های ما این را باید بدانند) بدون این‌که خود آن‌ها متوجه بشوند آن لباس یک روحی را با خود می‌آورد، یک معنایی را با خود می‌آورد، یک فرهنگی را با خود می‌آورد، خانم‌ها همین‌طور، آقایان هم همین‌طور فرقی نمی‌کند. شما وقتی ظاهر خود را شبیه اولیاء قرار می‌دهید زمینه فراهم می‌شود که آن روح بیاید. فریب این‌ها را نخورید که می‌گویند آقا ما ظاهر فریب نیستیم، اهل تظاهر نیستیم، نمی‌رویم مسجد، نمی‌رویم فلان مکان، قلب پاک باشد این‌ها همه شیطانی است. در اسلام ظاهر خیلی مهم است، خیلی در اسلام ظاهر مهم است به‌خاطر این‌که ظاهر اثر دارد در باطن، همان‌طور که باطن اثر دارد، ظاهر هم اثر دارد. برای چه کسی در جامعه اسلامی تظاهر به روزه‌ خواری کند یک‌بار، دوبار، سه‌بار بالاخره حکم او اعدام است؟! چون ظاهر‌ نظام اسلامی و جامعه اسلامی باید حفظ بشود، اسلام به ظاهر خیلی اهمیت می‌دهد. به تظاهر و فریب اجازه نمی‌دهد، به نفاق اجازه نمی‌دهد. اما به‌ ظاهر و این‌که ظاهر شما خوب باشد و خود را شبیه خوبان در بیاورید اسلام اهمیت می‌دهد چون اثر دارد.

    مرحله دوم؛ شباهت عاطفی

     پس مرحله دوم این است که از نظر عاطفی شبیه ولیّ خدا بشویم، ببینیم او چه دوست دارد ما هم آن را دوست داشته باشیم و از چه چیزی بیزار است ما هم از آن بیزار باشیم، چه‌ چیزی او را ناراحت می‌کند ما هم سعی کنیم از آن چیزها ناراحت بشویم، این شباهت عاطفی است، مرحله‌ دوم است.

    مرحله سوم؛ شباهت عقیدتی و عقلی

    مرحله سوم شباهت عقیدتی و عقلی است، شباهت شناختی است باید عقیده خود را شبیه امام کنیم، باید عقیده خود را شبیه ولی‌ خدا کنیم تا مرحله بالاتری از سنخیت را برویم  وقتی ما می‌خواهیم هم سنخ امام زمان بشویم، باید با تمام وجود سنخیت پیدا کنیم. سنخیت تمام وجود زمانی محقق می‌شود که این مراحل طی شود: اول سنخیت ظاهری و عملی یعنی اعمال ما که ظاهر است و بعد عاطفی؛ میل ما، گرایش ما باید این‌طوری بشود. مرحله سوم این است که عقاید ما شبیه او بشود و این جلسات علمی، جلسات مباحثه، جلسات سوال و جواب، پاسخ به شبهات این‌ها برای چه است؟ این‌ها همه برای این است که عقیده ما درست شود، عقیده ما شبیه امام زمان شود وقتی عقیده ما شبیه امام زمان شد، جهان‌بینی ما شبیه امام زمان می‌شود. همان‌طور که امام زمان(ع) جهان را می‌بیند ما هم آن‌طوری می‌بینیم، بینش ما مثل او می‌شود.

    مرحله چهارم؛ سنخیت روحی- وجودی

     مرحله بالاتر که آن سنخیت روحی یعنی سنخیت وجودی است. می‌گوید وقتی شما این مراحل را طی کنید ناخودآگاه می‌بینید به یک جایی رسیدید که با امام ملاقات می‌کنید، چرا؟ چون

    ذره ذره کاندر این ارض و سماء‌ست        

    جنس خود را همچو کاه و کهرباست  (مولوی)

    کسی‌که سنخیت روحی با امام ‌زمان(ع) پیدا کند، جذب می‌شود و نزدیک می‌شود به امام زمان و در طی این مراحل، انسان امام زمان را می‌بیند. وقتی شما اعمال خود را به سنخ امام ‌زمان در می‌آورید یک قدم، وقتی که عاطفه شما همین‌طوری قدم به‌ قدم نزدیک می‌شوید امام زمان(ع) را می‌بینید و او خود را به شما نشان می‌دهد، یعنی این‌که شما در یک قلمرویی قرار می‌گیرید که آن قلمروها محل حکومت و نظارت او است.

    بنابراین به مرور او را می‌بینید. حالا هر چه بیشتر نزدیک بشوید به او، او را بیشتر خواهید دید و بیشتر به او نزدیک می‌شوید ولی سنخیت باید انجام بشود، این سنخیت تام انجام بگیرد جزو کسانی می‌شوید که همیشه وابسته‌ هستند و فرمود “وَ مَا بِثَلاثینَ مِن وَحشَه.الکافی، ج‌۱، ص۳۴۰” این دو تا روایت است یعنی کسی می‌شوید که دائماً در رکاب او خواهید بود و آن‌جا دیگر همان سعادت حقیقی و سعادت ابدی است.

    مرحله آخر؛ ولایت

    پس آخرین سنخیت که‌ همان کلمه درست آن ولایت است، ولایت حقیقی و تمام و کامل، این‌طوری محقق می‌شود. یعنی این لایه‌های وجودی ما، یکی‌‌ یکی شبیه‌ می‌شود و ان‌شاءالله سنخیت پیدا می‌کنید و به امام زمان نزدیک‌ می‌شوید و این هدف چی است؟! این هدف سیروسلوک است، هدف عرفان است، هدف طریقت است که شما در این مسیر هستید.

    دلیل چله گرفتن

     حالا این چله‌هایی که شما می‌گیرید برای همین است، این چله‌هایی که شما می‌گیرید که الان در چله خدمت هستید و چله عهد هستید که آن هم سه مرحله دارد که ” اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فِی صبیحَه یَومِی هَذَا وَ مَا عِشتُ مِن اَیامی عَهدَاً وَ عَقداً وَ بَیعَهً” (دعای عهد) این سه مرحله است و این سه مرحله هم در واقع به همان است یعنی همه‌ برمی‌گردد به همان عهد، اول   می‌بندیم، عهد یعنی چه؟ یعنی سعی می‌کنید خود را به آن نزدیک کنید، بعد از آن عقد می‌کنید، این‌جا دوطرفه است؛ عهد یک‌طرفه است؛ یعنی تو می‌گویی من با خود تصمیم می‌گیرم جزء آن مرحله شرایط سیروسلوکی، آن شرایط به‌ اصطلاح آداب چله‌ گرفتن شرط، مشارطه اگر بوده باشد منتهی نوشتیم ما مشارطه، مشارطه یعنی چه؟ یعنی شرط می‌کنی با خود که این کارها را انجام بدهی. این‌ها همان اعمال ظاهری است که شبیه می‌شود و می‌شود عهد، عقد ارتباط دوطرفه است در فقه هم می‌گویند، می‌گویند عقد و ایمان، عقد دوطرفه است یعنی شما با او و او هم با شما، دوطرفه می‌شود این‌جا. این مرحله خیلی بالاتر می‌شود و بعد می‌شود مرحله بیعت، بیعت یعنی چه؟ بیع یعنی فروختن، بیع یعنی خرید و فروش، بیعت یعنی من خود را می‌فروشم، یعنی خود را در تملک و مالکیت‌ امام زمان درمی‌آورم که من بشوم بنده تو، برده تو، هر چه تو بگویی، تو بر مال من، جان من، در همه امورات من مسلط هستی و من از تو می‌‌خواهم که‌ در من تصرف مالکانه بکنی. تصرف مالکانه یعنی چه؟ یعنی “اَلعَبدُ وَ مَا فِی یَدِه کَانَ لِمَولا” در فقه هم این‌طوری می‌گویند در دوران برده‌داری هم همین‌طور بود، یک کسی  برده می‌شد اگر می‌رفت کار می‌کرد، هرکاری که می‌کرد همیشه برای مولای او بود، برای صاحب او بود. برده را می‌خریدند حالا به آن معنا نه! آن معنای بردگی منفی نه! بردگی مثبت، یعنی انسان خود را در اختیار کسی قرار می‌دهد که او مالک ما می‌شود و اگر او مالک ما بشود، گفت:

    من از آن روز که در بند توأم آزادم       

    پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم   (سعدی)

    آزادی حقیقی

    آزادی حقیقی در بندگی خداوند و ولیّ او است، ما بنده او می‌شویم اما بنده به این معنای مثبت آن. وقتی بنده او شدیم می‌شود “اَلْعُبُودِیَّهُ جَوْهَرٌ کُنْهُهَا اَلرُّبُوبِیَّهُ” (مصباح الشریعه،ج۱ص۷) این بندگی در دل خود خدایی را دارد، بنده است ولی نتیجه آن خدایی است، یعنی چه؟ یعنی تجلی صفات الهی در آن است. می‌شود مَثَل اعلای خداوند، بنابراین در بحث سنخیت این را توجه داشته باشید که در درجه اول باید سعی کنیم اعمال ما، درجه دوم به لحاظ عاطفی و در درجه سوم به لحاظ عقلی که این را عرض کردم این مباحث علمی که بیشتر این‌جا می‌شود برای همین است که ما جهان‌بینی خود را و تفکرات خود را، عقاید خود را مانند امام کنیم. آن طور که او دنیا را می‌دید ما هم دنیا را همان‌طور ببینیم تا ان‌شاءالله شباهت و سنخیت پیدا کنیم. آرزو بر جوانان عیب نیست، این‌ها همه حرف‌هایی بود که حلوا حلوا می‌کنیم تا زبان ما شیرین بشود، خیلی سخت است البته تا زمانی که انسان نرسیده است خیلی سخت است البته از وقتی رسید می‌گوید چه‌قدر آسان بود. گفت:

    چون میسر نیست بر من کام او     

    عشق‌بازی می‌کنم با نام او    (جامی)

    ما این‌ها را به  لیلی می‌گوییم که ان‌شاءالله به وصال آن لیلای بزرگ برسیم ان‌شاءالله.

    حسن ختام جلسه

    خداوندا این حرف‌هایی که زده شد را بر دل و جان ما بنشان، یقین ما را روزافزون بگردان، عنایت و توجه ولی خود را، ولی اعظم خود امام ‌زمان(ع) را نصیب ما بگردان، حوائج دوستانی که در این مجلس هستند و در دل‌های آن‌ها است، حوائج مستضعفین عالم را در نجات خود از چنگ استکبار جهانی و شیاطین جهانی ‌محقق بگردان، با صلوات بر محمّد و آل محمّد.

  • ویژگیهای انسان کامل

    ویژگیهای انسان کامل

    ویژگیهای انسان کامل

    به نام خدا

    سخنرانی استاد علوی

    لازم است سالکین محترم پس از مشاهده ویدیو ها، پاسخ سوالات مطروحه را به مسئولین مشخص شده ارائه نمایند. همچنین در بخش نظرات این صفحه می توانید شبهات و سوالات پیش آمده را مطرح نمایید تا از طرف اعضا و استاد پاسخ مناسب ارائه گردد.

    خواهشمند است باتوجه به محتوای تدریس شده در کلیپ به سؤالات ذیل پاسخ داده و حداکثر تا ۲۴ ساعت به مسئولین اجرایی کانون تحویل دهید.
    ۱- بنظر شما مهم‌ترین موضوعاتی که در سخنرانی استاد(دامت‌توفیقاته) مطرح گردید چه بود؟
    ۲- کدام جمله یا مطلب ازنظر شما در سخنرانی قابل‌توجه بود؟
    ۳- بنظر شما کدام مطلب در سخنرانی و موضوعات مبهم و نارسا بود؟
    ۴- اگر سؤال یا پیشنهادی در مورد مطالب سخنرانی دارید بیان کنید.
    در روزهای آتی متن سخنرانی در همین صفحه اضافه خواهد شد.