برچسب: علم و دین

  • ۱۴۰۲/۰۶/۰۷

    ۱۴۰۲/۰۶/۰۷

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • مقدمه
    • ارتباط نزول مصیبت و بلا با لذت‌طلبی دنیایی
    • موانع نزول عذاب
    • لذت مطلوب از دیدگاه اسلام
    • ارتباط روحی با ولی و آثار آن

    مقدمه

    امروز راجع به دو موضوع صحبت خواهیم کرد، یکی درباره اینکه سنخیت که موضوع جلسه قبل بود و پیش‌تر هم به کررات در مورد آن صحبت ‌کرده‌ایم چگونه ایجاد می‌شود و موضوع دیگر اینکه دل ‌کندن از لذت‌ها و زیبایی‌‌های دنیا برای جوانان تقریباً غیرممکن است، برای همین وقتی جوان‌ها را به دین، معرفت و امور‌ معنوی فرامی‌خوانیم و دعوت می‌کنیم، نمی‌‌آیند و نمی‌پذیرند، جاذبه‌های دنیا جذبشان می‌کند و ما نمی‌توانیم آن‌ها را به یک امور انتزاعیِ مجردِ نسیه وعده بدهیم و کاری کنیم که از لذت‌های زودگذر و نقدی که در اختیار آن‌ها است دست بردارند، چه باید کرد؟

    ارتباط نزول مصیبت و بلا با لذت‌طلبی دنیایی

    این‌که بیان می‌شود که لذت، شادی‌ و خوشی که در دنیا و فرهنگ غرب وجود دارد جوان‌ها را جذب می‌کند و ما نمی‌توانیم آن‌ها را با وعده‌های بهشت و وعده‌های این‌چنینی جذب کنیم، مسئله درستی است. دنیا و اهل‌ دنیا بالاخره به هم وابسته هستند و اکثر مردم همین‌طور هستند، خداوند در قرآن می‌فرماید «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ.»[۱] اکثریت مردم این‌طور هستند که ظاهر دنیا را می‌بینند و سطحی‌نگر هستند، همین زیبایی‌ها و لذت‌های ظاهری را می‌بینند و به غیر از این‌ها چیزی نمی‌فهمند. این همه مصیبت، جنگ، کشتار و ظلم در دنیا، شلوغی دادسراها و دادگاه‌ها، اختلافات‌خانوادگی، طلاق‌ها، جدایی‌ها، یتیم شدن‌ها، بی‌سرپرست شدن بچه‌ها و همه مصیبت‌هایی که از نظر ظاهری ایجاد می‌شود برای همین است که افراد دنبال یک لذت زودگذر دنیایی هستند و جز این هم نمی‌بینند. “یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا” ققط همین ظواهر و لذت‌های زودگذر را می‌بینند. منشأ بسیاری از این مصیبت‌ها، ظاهربینی، سطحی‌نگری، ظاهرطلبی و لذت‌طلبی است، بسیاری از آن‌ها هم به‌خاطر اعمال ما است، گاهی مواقع‌ این تصادفات، سرطان‌ها، بیماری‌ها، زلزله‌ها، سیل‌ها و عذاب‌هایی که می‌آید نتیجه اعمال خود ما است.

    موانع نزول عذاب

    برخی می‌گویند چرا خدا عذاب را برای غربی‌ها نازل نمی‌کند؟ مگر بر قوم‌ لوط عذاب نازل نشد پس چرا بر این‌ها نازل نمی‌شود؟ خداوند فرموده کسی‌که مبتلا به عمل قوم لوط بشود عذاب او عذاب آتش آسمانی است، حال اگر خیلی اوج بگیرد اگر بعضی از موانع نباشد در این‌ دنیا و اگر هم مانعی باشد، در عالم برزخ عذاب میشوند و بلا بر سر‌ آن‌ها می‌آید و آتش آن‌ها را می‌سوزاند. در واقع خداوند می‌خواهد با نشان دادن عذاب‌هایی که بر اقوام گذشته نازل شده است، عکس‌العمل این گناهان را به ما نشان ‌دهد ولی اینگونه نیست که خیال کنیم هر وقت این گناهان رخ داد بلافاصله عذاب می‌آید زیرا عوامل بسیار زیادی دخیل است. یکی از عواملی که مانع از نزول بلا و عذاب می‌شود وجود انسان‌های خداجو و معنویت‌گرا در یک قوم است که ممکن است خداوند به وسیله آن‌ها عذاب را بردارد. زکریاابن‌آدم خدمت امام آمد و عرض کرد که من می‌خواهم پیش شما بیایم و با شما زندگی کنم و کنار شما باشم، امام فرمود که به شهر خود برگرد زیرا به‌ وسیله تو خداوند عذاب را از مردم آن شهر برداشته است و اگر تو بیایی عذاب نازل می‌شود.

    خیلی از کارشناسان و زلزله‌شناسان می‌گویند در همین تهران خود ما هر لحظه ممکن است زلزله بیاید و منتظر هستند یا مثلاً صد سال پیش باید زلزله خیلی عجیبی می‌آمد اما نیامد که همین هم ممکن است به‌خاطر وجود خانواده شهدا و اولیائی الهی باشد که به‌خاطر این‌ها دفع عذاب شده یا در نزول عذاب تأخیر شده است. اخیراً در هاوایی آتش آمد و همه چیز را سوزاند و صدها نفر ناپدید شدند و صدها نفر در آتش‌ سوختند، هاوایی یک شهر توریستی و از قدیم محل فساد بوده است. ثروتمندان آن‌جا می‌رفتند و فساد می‌کردند. همین اتفاق در واقع نوعی عذاب است، عذاب که شاخ و دُم ندارد منتها بعضی‌ها که نمی‌خواهند بفهمند و تا به سر خود آن‌ها نیاید تا لحظه آخر هم باور نمی‌کنند می‌گویند عذاب نیست.

    طرف می‌گفت بالای کوه می‌روم و غرق نمی‌شوم، بعد آب آمد نوک کوه را هم گرفت. به هرحال دنیای ما دنیای جنگ و مصیبت است که علت بسیاری از آن‌ها را ما نمی‌توانیم بفهمیم ولی بالاخره همین لذت‌طلبی‌ها و دنیاطلبی‌ها اثر خود را یک‌طوری نشان می‌دهد و وقتی هم که بلا می‌آید گاهی ‌مواقع خشک و تر را با هم می‌سوزاند، حتی ممکن است افرادی که ظاهراً آدم‌های خوبی هستند ولی در باطن نه هم مبتلا بشوند و این‌ها مسائلی است که بالاخره در دنیا وجود دارد.

    لذت مطلوب از دیدگاه اسلام

    این دنیا محل لذت است، صحبتی که دین و اولیاء خدا دارند این است که شخصیت انسان‌ها باید طوری تربیت بشود که این لذت‌ها را لذت نداند. بحث ما سر این است که انسان باید دنبال لذتی باشد که پشت سر آن رنج و زجر نیست، افرادی که مثلاً به مجالس و محافل رقص و پای‌کوبی می‌روند و می‌زنند و می‌رقصند و کیف می‌کنند و شاد هستند باید منتظر بلاها و عذاب‌های غیرقابل تحمل هم در زندگی خود باشند، اینها در همین دنیا دچار مصیبت‌های بسیار طاقت‌‌فرسا می‌شوند و زجر می‌کشند. بحث فلاسفه و حکما و عرفا این است که انسان باید روح خود را آن‌قدر بالا ببرد و تقویت کند که این لذت‌ها برایش لذت نباشد و خود را طوری تربیت کند که لذت‌هایی برایش لذت باشد که پشت سر آن زجر و عذاب و مصیبت نیست. اینگونه لذت‌ها، لذت‌های حقیقی و ابدی هستند. تمام غم‌ و غصه پیامبران، علما، حکما و عرفا این بوده است که انسان بتواند از چیزهای خوشایند و زودگذر مثل موسیقی‌های خوش‌گذرانی و خوش ‌ظاهر، منظره ظاهراً زیبا، غذای ظاهراً خوشمزه و … بگذرد و به حقایق لذت‌بخشی برسد که پشت‌سر آن عذابی وجود ندارد. گفت: “شب شراب نیرزد به بامداد خمار.”[۲]

    نباید دنبال لذتی باشیم که پشت‌سر آن عذاب و مصیبت هست. وقتی شما بچه‌های خود را مثلا به مجلس مافیا علاقه‌مند می‌کنید که در آن خوشحالی کنند، لذت ببرند و دور هم باشند بدانید که پشت‌ سر این لذت‌ها، مصیبت‌هایی وجود دارد که شما از آن مصیبت‌ها فراری هستید. همین بیماری‌ها، تصادفات و مصیبت‌های پیش‌بینی نشده نتیجه همین اعمال است که به یکباره گریبان‌گیر شخص می‌شود منتها این موضوع را فقط خدا و اهل دین و اولیاء می‌فهمند، ما فقط همین علت‌های نزدیک به هم را می‌فهمیم مثلا فقط می‌فهمیم که کبریت را که زدیم، روشن می‌شود یا این ماشین چون به دیوار خورده، گلگیرش خراب شده است. فقط همین خوردن به دیوار را می‌بینم درصورتی‌که نمی‌دانیم اتفاق‌هایی که پشت‌‌سرهم رخ داده، باعث شده الان بعد از مدت‌ها ماشین به دیوار بخورد، ما علت‌‌های اولیه یا به اصطلاح علت‌های بعیده را نمی‌بینیم و فقط علت‌های قریب را می‌بینیم.

    بحث بزرگان و اولیاء و بحث ما این است که ما باید دنبال لذت‌هایی باشیم که این عواقب و مصیبت‌ها را بدنبال خود ندارد. این لذت‌ها کدام لذت‌ها هستند؟ لذت‌های معنوی، لذت علم و معرفت، لذت احساس عوالم بالا، لذت احساس ارتباط با ارواح‌مقدس، ارتباط با فرشتگان، ارتباط با موجوداتی که در عالم ثابتات و در عالم ابدیت هستند، آن‌جایی که مرگ و مصیبت و درد نیست و فقط لذت پشت سر لذت است و ابدیت است. ما باید کاری کنیم که خودمان به آنجا برویم و عزیزانمان هم با ما بیایند نه این‌که مثلاً من فردا که از دنیا رفتم خودم آن‌جا باشم و بعد بگویم دخترم یا پسرم کجاست؟ بگویند به‌خاطر این‌که با دوستان بد همنشین بود، داخل جهنم است. پسر نوح با بدان نشست، جهنمی شد، دخترم، پسرم، برادرم، خواهرم، پدرم یا مادرم جهنمی شدند. قرآن می‌فرماید: «کَانَ لِی قَرِینٌ.»[۳]انسان می‌گوید من یک رفیق، صدیق، دوست و هم‌نشینی داشتم پس کجاست؟ از آن بالای بهشت که نگاه می‌کند می‌بیند که او داخل جهنم است.

    «فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ.»[۴] یا مثلاً فرض کنید یکی از دنیا رفته است وقتی آن‌جا می‌رود می‌پرسد فلانی چطور است؟ اهل بهشت می‌گویند الحمدلله حال او خوب است. می‌پرسد آن یکی که هفت یا هشت سال پیش مُرد چطور است؟ می‌گویند هفت هشت سال پیش مُرد؟ پیش ما نیامده است پس هواء هواء یعنی سقوط کرد و معلوم است به جهنم رفته است. شما «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا»[۵] نباشید، فقط ظاهر دنیا را نگاه نکنید، این دنیا کف روی آب است و حقایق هستی، رودخانه‌ و اقیانوسی است که عوالم و عجایب زیادی در دلش است.

    (آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.)[۶]

    یعنی همه ما مثل مگسی هستیم که می‌آییم و می‌رویم. به هر حال من و شما باید هم خود و هم فرزندانمان را طوری تربیت کنیم که این لذت‌های زودگذر که بدنبال خود مصیبت به همراه دارد چشممان را نگیرد. بچه‌ها از بزرگترها یاد می‌گیرند، واقعا ناراحت‌کننده است، مثلاً شخص جلوی تلویزیون نشسته و فوتبال می‌بیند که حالا یک فردی یک لگدی به توپ بزند و توپ داخل دروازه برود، این لذت فوتبال یکی از شیطنت‌های‌ عالم دنیا است. بعضی به بنده می‌گویند شما با فوتبال مخالف هستید، خیر من با فوتبال مخالف نیستم و اتفاقا خودم فوتبال بازی می‌‌کنم، فوتبال ورزش بسیار خوبی است چون حرکت زیاد و هیجان خوب دارد، چربی را آب می‌کند، قلب را قوی می‌کند و … منتها این برای زمانی است که خود ما بازی کنیم اما اگر بنشینیم و نگاه کنیم که بازیکنی بدود و توپ بزند و بعد همین فرد که کار او فقط لگد زدن به توپ است که داخل گل برود، به مسائل سیاسی ورود کند و جوانان را گمراه کند و جامعه را به هم بریزد این‌ها انحراف و گمراهی است. این‌که یک جوان بنشیند و تنها دل‌خوشی او این باشد که مثلاً فلان تیم ببرد و اگر باخت مثل مادرمرده‌ها گریه کند یا مثلاً طرفدار تیم قرمز یا تیم آبی باشد، دچار یک هیجان زودگذر و بی‌ارزش شده است و این اتفاق، بدبختی، مسخ‌ شدن و از دست دادن هویت انسانی است. بعضی‌ها می‌پرسند حاج ‌آقا قرمز هستی یا آبی؟ می‌گویم آدم هستم، عاقل هستم و شدیداً مخالفت می‌کنم، قرمز و آبی یعنی چه!؟

    بطور کلی می‌خواهیم بگوییم شخصیت انسانی نباید اسیر این لذت‌های شیطانی باشد. شخصیت انسانی باید از چیزی لذت ببرد که ارزشی بر وجود و حقیقت او بیفزاید و روح او را گسترش بدهد. هدف دین، اولیاء و انبیاء نیز این بوده است که ما به این‌ها توجه کنیم اما جوان‌های ما دنبال لذت‌های زودگذر هستند که البته مقصر مسئولین تربیتی هستند که کاری نمی‌کنند، متاسفانه چه پدرها، چه مادرها، چه اولیاء، چه معلمین، چه مدیران، چه ناظمین مدارس، چه مسئولین آموزش ‌و پرورش، خودشان آلوده این نوع تفکر هستند، مثلا شما می‌بینید حتی وزیر یک کشور که شخصیت مهمی است و بخش مهمی از کشور زیر دست او است، لذتش این است که بنشیند دو ساعت فوتبال نگاه کند، خب معلوم است شخصیت او ضعیف است و او لیاقت این کار را ندارد و نتیجه این می‌شود که جوان‌ها به دنیا گرایش پیدا کنند زیرا “النَّاسُ عَلَی دین مُلُوکِهِم” دین‌ مردم، دین مسئولین، فرماندهان، پادشاهان و رهبران آن‌ها است.

    به هر ترتیب اگر بخواهم بصورت خلاصه عرض کنم، بحث ما این است که انسان باید دنبال لذتی برود که شخصیت او را بزرگ کند و ماهیت وجودیش را رشد بدهد نه این‌که صرفا یک تفریحی باشد که بعد هم دو ساعت او را خسته‌ کند و بعد آن هم مصیبت‌ به همراه داشته باشد. مصیبت فقط این نیست که شما مثلاً یک ‌شب بنشینی پنج تا فوتبال نگاه کنی، بعد از آن خسته بشوی و بخوابی، نماز صبحت قضا بشود بعد بگویی حالا که نماز صبح را نخواندیم ظهر را هم نخوانیم اصلاً این نماز ما به درد نمی‌خورد و آرام آرام نماز را کنار می‌گذاریم، همانطور که عرض ‌کردم مصیبت‌های بزرگ بعدها می‌آید، مصیبت‌های غیرقابل پیش‌بینی مانند سرطان‌ها، تصادف‌ها، از دست ‌دادن یا جلوی چشم پرپر شدن عزیزان که نتیجه همین لذت‌های زودگذر است و بعدها خود را نشان می‌دهد. این مباحثی که عرض شد متاعی است که مشتری کمی دارد ولی ارزشمند است. به هرحال باید بدانیم که بعضی از لذت‌ها، لذت‌های زودگذر است و عواقب بدی دارد، یعنی باید تقسیم‌بندی لذت‌ها را بدانیم و در زندگی خود پیاده کنیم نه این‌که فقط یاد بگیریم.

    ارتباط روحی با ولی و آثار آن

    ما در جلسه قبل درباره سنخیت صحبت کردیم و تعریف کردیم که سنخیت چیست. یکی از مسائل سنخیت، ارتباط روحی است. بعضی از افراد می‌گویند که مثلا فلانی پنج‌، شش سال است که در جلسات شرکت می‌کند ولی هیچ رشدی نکرده است و هیچی نشده است. شما توقع دارید که چه‌کار کند؟ مثلاً بعد از پنج‌، شش‌ سال‌ که در جلسات شرکت کرد بتواند روی آب راه برود یا مثلاً مرده را زنده کند؟ این چه توقعی است که شما دارید؟ ما این‌جا تصمیم نداریم افراد را به این‌جا برسانیم که روی آب راه بروند یا روی هوا پرواز کنند. به عنوان مثال حرفهایی را که به بعضی از دراویش و صوفیه نسبت می‌دهند و کتاب‌ها پر از این دروغ‌ها و مزخرفات است، مثلا تذکره الاولیاء عطار پر است از این حرف‌ها که مثلاً فلان عارف این کار را کرد، بسیاری از افراد هم‌ که به کلاس عرفان می‌آیند فکر می‌کنند باید این‌طوری باشد.

    مثلاً استاد علوی که الان درس عرفان می‌دهد، اگر به مریض نگاه کند مریض خوب می‌شود، به مرده نگاه کند مرده زنده می‌شود و اگر اینگونه نباشد به‌درد نمی‌خورد. این حرف‌ها نیست، این‌جا محلی است برای این‌که معارف حقیقی و اصیل به دل ما بنشیند و ما یقین علمی و عالمانه پیدا کنیم. بارها گفته شده است که این‌جا هیئت سینه‌زنی و عزاداری فلان مداح نیست که جمعیت زیادی بیایند به سر و سینه‌ خود بزنند و بعد هم بروند هرچند این‌ها بد نیست و خوب هم هست اما این‌جا برای این کارها نیست، بارها گفته‌ایم این‌جا کلاسی است برای ایجاد یقین و البته سیروسلوک، منتها سیروسلوکی که شما باید عمل کنید.

    آقایی گفته بود برای فلان کار ذکری به من بدهید، من آن ذکری را که بر اثر مطالعات و تحقیقات فهمیده بودم در این کار خیلی مؤثر است به او دادم و گفتم این را به گردن خود بینداز. آن آقا بعد از چند وقت آمد و گفت اثر نکرده است. گفتم والله آن چیزی که از دست من برآمد و به ذهن من رسید اثر می‌کند این بود، اگر اثر نکرده است ببخشید. البته از او پرسیدم کدام ذکر را می‌گویی، دست کرد در جیب عقب شلوار خود، یعنی ذکری که باید در گردن خود می‌گذاشت، در جیب شلوار خود گذاشته بود و می‌گفت اثر نکرده است، معلوم است که اثر نمی‌کند، باید آن چیزی را که به تو می‌گویند دقیق انجام بدهی. به طرف گفتند روزی هفتاد مرتبه این ذکر را بگو ان‌شاءالله نتیجه داشته باشد، گفت من روزی هفتصد مرتبه گفتم اثر نکرد دقیقا مثل اینکه به او بگویی ده قدم برو به گنج می‌رسی و او بگوید من صد قدم رفتم به گنج نرسیدم، گنج در ده‌ قدمی بود و تو صد قدم رفتی طبیعی است که گنج آنجا نیست. این‌ موارد را باید با دقت انجام داد.

    بنده یک دعاهایی دارم مثلاً مدت‌ها دنبال این بودم که اسم اعظم چیست؟ بعضی می‌گویند اسم اعظم لفظ نیست بلکه حقیقتی است که اگر روح شما آن شکلی بشود شما دارای اسم‌ اعظم خواهید شد، درست است اما در واقع اسم اعظم لفظ هم هست، ذکر هم است، مثلاً الله اسم اعظم است. پیامبران، بزرگان و اولیاء خدا قبل از اسلام بسم‌الله می‌گفتند، بسم‌الله می‌گفتند روی آب می‌رفتند، بسم‌الله می‌گفتند مرده زنده می‌کردند و با همین بسم‌اللهی که من و شما می‌گوییم هیچ فایده‌ و اثری ندارد، کارهای عجیب‌ و غریب و معجزاتی را انجام می‌دادند پس اگر شرایط باشد این ذکر اثر می‌گذارد.

    بنده خیلی گشتم و اسامی و اذکاری را پیدا کردم ولی این‌ها فقط ذکر نیست بلکه شرایطی دارد که باید انجام داد، از جمله یکی از مسائلی که ما روی آن تاکید داریم بحث ارتباط روحی است. شما اگر می‌خواهید سنخیت پیدا کنید و آن دعایی که بنده هر شب و روز برای شما وکسانی که به این جلسات می‌آیند و برای اعضای وابسته دارم باید ارتباط روحی برقرار کنید. بنده مرتب دعا می‌کنم، دعاهای بسیار عالی که اگر بگیرد و مستجاب بشود وضع‌ شما خیلی خوب می‌شود و شما اصلاً به عرش می‌روید.

    اما اینکه چرا دعای ما مستجاب نمی‌شود دلایلی دارد، مثلاً یکی از چیزهایی که بنده گفتم این است که من هر شب قبل از خواب برای شما دعا می‌کنم و اذکار خیلی قشنگ و باعظمتی که از داخل کتاب‌های خطی و کتاب‌های عرفانی مهم پیدا کردم و هر کسی آنها را ندارد می‌گویم، از طرفی به شما هم گفته‌ام موقع خواب بین ساعت یازده و دوازده یا قبل از خواب وضو بگیرید و حداقل پنج دقیقه رو به قبله بنشینید و ارتباطی با بنده برقرار کنید، این ارتباط یعنی ذکر صلوات (اللهم صل علی محمد وآل محمد) را گفته و بگویید خدایا دعای استادمان را در حق ما مستجاب کن، اگر این کار را بکنید آن موقع دعای من برای شما اثر دارد، ارتباط روحی و سنخیتی که می‌گوییم همین است. این دعاها و قرآنی که بنده می‌خوانم و نمازی که قبل از خواب معمولاً برای شما می‌خوانم، همین ارتباط روحی است که بهترین موقع برای اینکار معمولاً بین ساعت یازده تا دوازده شب است، حال مثلاً اگر یک موقع زودتر خواستید بخوابید عیبی ندارد ولی اگر دیرتر خواستید بخوابید همین دستور را داشته باشید. این ارتباط روحی آرام آرام در مرحله وابستگی و بعد هم در مرحله پیوستگی قوی‌تر می‌شود و به مرور آثار آن را خواهید دید. اگر شما بر اینکار مداومت و اصرار کنید و آن را تکرار کنید، بالاخره جواب خواهید گرفت.

    آن‌قدر در می‌زنم این خانه را                تا ببینم روی صاحب‌خانه را

    بالاخره خداوند یک روزی این درب را باز می‌کند و آن موقع که درب را باز کرد، دعای شما مستجاب شده و نتیجه می‌گیرید. کار و عمل خوب آن است که مستمر باشد، این کار را باید بکنید تا این سنخیت و ارتباط روحی برقرار بشود. البته الان ممکن است افرادی اینجا باشند که سال‌ها دارند می‌آیند ولی شاید این کار را اصلاً نکرده‌اند یا کمی انجام داده و خسته شده و رفته‌اند. سیروسلوک در عرفان مقربین خیلی ساده است فقط باید مقداری کار کرد، زحمت کشید و روی این معارف بخوبی فکر کرد، باید چهار نفر را دور خود جمع کنید و حلقه میثاق درست کنید و درس هم بدهید و این معارفی را که این‌جا یاد می‌گیرید به دیگران آموزش بدهید، این ارتباط روحی را برقرار کنید تا ان‌شاءالله دعاها مستجاب ‌شود، ارتباط روحی همین‌ها است و چیز خاص دیگری نیست البته در خدمت به امام ‌زمان و خدمت به خداوند این ارتباط روحی خیلی بیشتر شده و سنخیت و شباهت بیشتری ایجاد می‌شود. اینها را هم باید انجام داد اصل هم اینها است ولی می‌خواهم بگویم کسی که این عمل ساده را انجام نداده و توقع دارد که بیاید این‌جا و مثلاً عارف دهر یا رجبعلی خیاط یا پیر پاره دوز و که و که و که بشود، این‌طوری نمی‌شود. باید عمل کرد، به عمل کار برآید، به سخن‌دانی و سخن‌رانی نیست. خداوند ان‌شاءالله به همه‌ شما توفیق بدهد و موفق و مؤید باشید، بنده هم شما را دعا می‌کنم، شما هم مرا دعا کنید، البته من شب‌ها که می‌نشینم فقط برای شما دعا نمی‌کنم اول برای اساتید خود دعا می‌کنم، برای بزرگان و اولیائی که ما را به این راه آوردند و حقایق و معارفی را به ما یاد دادند و ما را خوشبخت کردند که ما شبانه‌ روز روی معارف روز و تعالیم اهل‌بیت عصمت و حقایق عالم وجود کار ‌کنیم، کیف ‌کنیم و لذت ببریم و از خداوند می‌خواهیم که روح آن‌ها را با روح اولیاء محشور کند، بعد از این‌که حق اساتید خود را به‌جا آوردم و از خداوند خواستم که در حق آن‌ها رحمت و فضیلت بفرستد، برای شاگردان و خادمین و اعضای کانون علم و دین دعا می‌کنم. اگر اینکار را نکنیم این دعا زیاد اثر ندارد، این‌که می‌گویم دعاهایی خیلی خوبی دارم یکی از آن دعاها همین است که اول اولیاء، انبیاء، مرسلین و ملائکه مقربین را مطرح می‌کنم و با آن‌ها راز و نیاز می‌کنم و بعد شما را یاد می‌کنم، برای همین می‌گویم اگر اثر کند، خیلی چیز بزرگی است، انسان باید این کار را انجام دهد. این کارها و اعمال را دقیق انجام دهید و مطمئن باشید که ان‌شاءالله بعد از مدتی روحیه عالی و لذت‌بخشی برای شما فراهم می‌‌شود و در معارف محمّد وآل محمّد(ص) غرق می‌شوید


    [۱]. سوره روم،آیه۷

    [۲] . سعدی

    [۳] . سوره صافات،آیه۵۱

    [۴] . سوره صافات،آیه۵۵

    [۵] . سوره روم، آیه۷

    [۶] . خیام

  • ۳۱/۵/۱۴۰۲

    ۳۱/۵/۱۴۰۲

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‌‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • مقدمه
    • آیا هر فردی بدون ولیِ‌مرشد، جهنمی است؟
    • معنای سنخیت و انواع آن
    • سنخیت کاذب و سنخیت واقعی
    • سنخیت حقیقی
    • کانون علم و دین، مدرسه سیر و سلوک
    • آیا وجود حضرت رقیه در کربلا صحت دارد؟

    مقدمه

    هفته قبل در مورد آیاتی بحث شد که اشاره داشت به اینکه اگر خداوند بخواهد کسی را گمراه کند فقط کافی است که ولیِ‌مرشد از او گرفته شود. اینکار نه توسط خداوند بلکه زمانی‌که خود آن شخص با ولیِ‌مرشد ارتباط غلط برقرار می‌کند، اتفاق میفتد. ادله و استدلال عقلی و نقلی آن را نیز گفتیم.

    در این جلسه پیرامون دو سوال صحبت خواهم کرد، یک سوال درباره بحث جلسه قبل و سوال دیگر به مناسبت شهادت حضرت رقیه بنت‌الحسین علیه‌السلام است.

    آیا هر فردی بدون ولیِ‌مرشد، جهنمی است؟

    در بحث جلسه گذشته‌، سوالی مطرح شد که بسیاری از مردم مسلمان و شیعه، ظاهرا پیر، استاد و ولیِ‌ مرشد ندارند و زندگی عادی دارند و طبق رساله رفتار می‌کنند، آیا این‌ها جهنمی هستند؟! خیر، کسانی که مرجع تقلید دارند و با مرجع تقلید خودشان ارتباط دارند، به نسبت ارتباطشان اهل نجات هستند ولی کسانی که این موارد را ندارند، اگر ولایت اهل بیت و اولیای خدا را داشته باشند، بعضی از آنها دین‌ستیز، بعضی‌ دین‌گریز و بعضی دیگر،‌ دین‌پذیر هستند.

    دین‌ستیزها طبیعتا جهنمی هستند، دین‌گریزها کسانی هستند که مثلا ایام محرم یا ماه مبارک رمضان حالشان خوب است ولی بعد از این ایام به بساط گناه و فساد خودشان برمی‌گردند. برخی مانند بهایی‌ها و دنیاطلب‌ها و آن‌هایی که قرآن را آتش می‌زنند، به خدا، قرآن، دین، اهل بیت و مقدسات اهانت می‌کنند، دین ستیز هستند اما دین‌گریزها این چنین نیستند بلکه محرم که می‌شود سیاه می‌پوشند، مجلس عزا می‌گیرند و در مجالس عزاداری یا حتی در راهپیمایی اربعین هم شرکت می‌کنند، ماه مبارک رمضان یا روزه می‌گیرند یا به احترام این ماه رژیم غذایی خود را در این ماه می‌گذرانند ولی ایام دیگر نماز را کنار می‌گذارند و… .

    دین‌گریزها به خاطر گناهانشان در جهنم خواهند ماند ولی اگر واقعاً ولایت اهل بیت را داشته باشند به شرط آنکه گناهانی مانند قتل نفس نکرده باشند یا حق الناس به گردنشان نباشد که باعث شود به مدت طولانی در جهنم ماندگار شوند، بعد از صدها، هزار یا میلیاردها سال بالاخره پاک شده و نجات پیدا خواهند کرد و به بهشت می‌روند.

    عده‌ای هم دین‌پذیر هستند که روی صحبت ما با این دسته است. کسانی که دین‌پذیر هستند یعنی مرجع تقلید دارند و سعی بر انجام دستورات دینی دارند در واقع به نوعی به ولایت وصل بوده و اهل نجات هستند منتها در درجات پایین بهشت هستند. کسانی به درجات عالی بهشت می‌رسند که به سلسله اولیا و علمای حقه الهی و علمای ربانی وصل باشند. اولیا تا هر جایی که بروند افرادی که به ایشان متصل هستند را نیز تا به عرش با خود می‌برند. بنابراین هر کس در سلسله اولیا نیست لزوما جهنمی نیست.

    معنای سنخیت و انواع آن

    مسئله دوم در ارتباط با موضوع اتصال به سلسله اولیا، بحث سنخیت است، بارها گفته‌ایم که ولایت کلمه‌ای است که در فارسی برایش ترجمه‌ای نداریم. بعضی‌ها گفته‌اند که ولایت به معنی دوستی است و ولایت اهل بیت یعنی دوست داشتن اهل بیت، که این معنی به تنهایی درست نیست، ولایت یک حقیقت و مفهوم خاص است. اگر می‌خواهید مفهوم ولایت را خوب درک کنید باید چندین کلمه را با هم جمع کنید که این کلمات عبارتند از نزدیکی، محبت، معرفت و سنخیت. به بیان دیگر نزدیکی توأم با محبت و معرفت معنای ولایت را در بردارد نه محبت بدون معرفت. الان خیلی‌ از افراد، محبت امام حسین را دارند ولی معرفتش را ندارند لذا در عین حال که امام حسین را دوست دارند در خدمت یزید هستند به همین دلیل، معرفت، محبت، نزدیکی و سنخیت باید همراه با هم باشند.

    سنخیت یعنی همجنس شدن و مشابهت ذاتی پیدا کردن با ولی به این معنا که ذات فرد شبیه و هم‌جنس ولی شود، بهترین مثال برای درک این موضوع، مثال نور است، به این صورت‌که مراتب نور نسبت به هم ولایت دارند یعنی اگر نور خورشید را در نظر بگیرید که تا عمق تاریکی‌ها در دل فضا رفته است، هر کجا را که نگاه کنید حتی آنجا که نور بسیار ضعیفی وجود دارد با آن نوری که از منبع یعنی خورشید، تابیده سنخیت دارد. یعنی این نور از نظر جنس و ذرات انرژی همان نور تابیده شده است منتها با شدت ضعیف‌تر ولی در عین حال به مرحله قبل از خودش وصل است به طوری که ما می‌توانیم بگوییم این طیف نور از پایین تا بالا همه به هم وصل هستند و هیچ نقطه‌ای نیست که قطع شده باشد.

    در بحث‌های گذشته، به مفاهیمی مانند حقیقت، واقعیت و کذب اشاره کردیم و سه تقسیم‌بندی برای عشق بصورت عشق حقیقی، عشق واقعی، عشق کاذب، برای خدا بصورت خدای حقیقی، خدای واقعی، خدای کاذب و برای عقل بصورت عقل حقیقی، عقل واقعی، عقل کاذب بیان کردیم، همین مراتب برای سنخیت هم صادق است یعنی سه نوع سنخیت حقیقی، واقعی و کاذب داریم البته شاید بعداً جزئیاتی را به آن اضافه کنیم.

    سنخیت کاذب و سنخیت واقعی

    سنخیت کاذب به این صورت است که شخص تا فردی که حرف‌های قشنگی می‌زند را می‌بیند، احساس می‌کند که از او خوشش آمده است و احساس می‌کند او می‌تواند دستش را بگیرد و مرشد و استاد خوبی برایش باشد بنابراین به طرف آن فرد می‌رود. سنخیتی که انسان‌ها در ابتدا احساس می‌کنند دو حالت دارد یا بر اساس عقل است یا بر اساس احساس صرف بوده و هیچگونه پشتوانه عقلی ندارد. اگر زمانی‌که صرفا بر مبنای احساس است مثلاً بر مبنای اینکه فلان شخص چقدر قشنگ صحبت می‌کند و صحبت‌هایش به دل می‌نشیند یا فلان شخص چه انسان خوبی است و من او را دوست دارم، تحلیل روانشناسی انجام دهید، متوجه می‌شوید که میل این فرد تحت تاثیر احساس و عاطفه‌ای است که در یک جامعه و خصوصاً در دوران بچگی و نوجوانی به او داده شده است. مثلاً فرض بفرمایید در دوران کودکی این فرد، در فیلمی در سینما یا در مجلسی از یک نفر تعریف کرده‌اند و او مثلاً لحن یا چهره و یا حتی لباس خاصی دارد که در دوران کودکی فرد در ذهن او به صورت یک الگو به عنوان یک نکته مثبت نفوذ کرده است و حال این شخص بزرگتر هم که می‌شود گاهی اوقات به اشخاصی شبیه آن شخص، علاقمند می‌شود.

    به عنوان مثال، الان در جامعه ما افرادی هستند که سخنرانی می‌کنند، خوب صحبت می‌کنند و حرف‌های به ظاهر قشنگ می‌زنند، افرادی که سطحی نگر بوده و عمیق نیستند و نمی‌توانند مطالب را تحلیل کنند، می‌گویند که چقدر قشنگ صحبت می‌کند، هر وقت که این فرد صحبت می‌کند آرامشی به دلمان می‌نشیند! ولی وقتی مطالب او را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم مطالب او همه یا سطحی یا تقلیدی است. بسیاری از این شعرا که شما آنها را به عنوان عارف می‌شناسید که بنده اسم نمی‌برم، در واقع عارف نیستند بلکه این‌ها فقط مفاهیم عرفانی را از بزرگان گرفته‌اند و قشنگ بیان می‌کنند. ادیب و خوش سخن هستند، طبع شعری دارند و اشعار قشنگی می‌گویند و به اشتباه بین مردم به عنوان عارف معروف می‌شوند اما وارد زندگی شخصی آن‌ها که می‌شوید شک می‌کنید که اصلاً این شخص مسلمان بوده است یا خیر یا مثلاً می‌بینید که ولایت امیرالمومنین را قبول ندارند. خیلی‌ها از من می‌پرسند که این حرف‌هایی که فلان شخص زده است نشان دهنده این است که به جاهای بالایی رسیده و این‌ها را فهمیده است، مگر می‌شود شخصی به این مقامات عرفانی برسد ولی ولایت امیرالمومنین را قبول نداشته باشد؟! خدمت این افراد باید عرض ‌کنم که او این‌ حرف‌ها را نفهمیده و درک نکرده است بلکه در کتاب بزرگان خوانده و با طبع شعرش به صورت شعر درآورده است.

    مانند مجالسی که شعرا و روشنفکران دور هم جمع می‌شوند، گپی می‌زنند، گاهی اوقات منقلی هم آنجاست و کارهایی هم انجام می‌دهند و در عین حال در مورد سیاست، حکومت، دولت، شخصیت‌ها، نظریه دانشمندان و سیستم‌ها اظهار فضل می‌کنند و کلمات قلمبه سلمبه می‌گویند و به آن سمینار می‌گویند.

    ترجمه سمینار، شب شراب است، در یونان باستان فیلسوف‌ها دور هم جمع می‌شدند و تا دیر وقت شراب می‌خوردند (در آن زمان شراب مشکلی نداشته) و در مورد مباحث خداشناسی، عالم، علت و معلول، بحث‌های فلسفی می‌کردند و اسم این مجالس سمینار بود که اینگونه مجالس همیشه بوده و الان هم هست، بعضی جلسات هم جلسه شعرا است دور هم جمع می‌شوند و هر کدام شعر خودشان را می‌خوانند این‌ها جلسات حکمت و جلسات علمایی که امام سجاد در دعای ابوحمزه ثمالی می‌فرماید که خدایا من در مجالس علما شرکت کنم، نیست، بلکه مجالس شعرا روشنفکران و… است.

    طبیعتا این‌ها عارف نیستند زیرا مگر می‌شود شخصی به درجات بالای عرفان برسد ولی چهره نورانی اولیای خدا را در آن مراتب ندیده باشد و به عنوان مثال امیرالمومنین را هنوز نشناخته باشد. به همین خاطر است که می‌گوییم این‌ها طبع شعر و سخن دارند و شاعر هستند و به اشتباه در تاریخ به عنوان عارف شناخته می‌شوند.

    و قرآن چه زیبا این‌ افراد را توصیف کرده است. شعرا یعنی سخن سرایان و کسانی که سخن خوب می‌گویند می‌فرماید چه کسانی به دنبال این‌ها می‌روند؟ “وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ” افرادی که بی‌هدف هستند و از آنجا که فلسفه زندگی را نفهمیده‌اند و به درجات بالای شعور نرسیده‌اند سطحی نگر بوده و به دنبال شعرا می‌افتند. قبلاً فرق غاوون و ظالون را عرض کرده‌ام.

    أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ (آیه ۲۲۵سوره شعرا) آیا نمی‌بینند که این‌ها هر روز در یک جلسه‌ای هستند، هر روز در یک کشور هستند و هر روز یک جایی برای سخنرانی دعوت می‌شوند و چون خوش بیان هستند پول‌های خوبی دریافت می‌کنند. اگر وارد زندگی آن‌ها بشوید، می‌بینید که این‌ها فقط قشنگ صحبت می‌کنند وگرنه اعتبار و عمل صالح و عبادت درست حسابی ندارند.

    بنده در طول عمری که از خداوند گرفته‌ام، در دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و در مجامع مختلف برای یافتن استاد و پیر دنبال اینطور افراد بوده‌ام به همین خاطر از این دسته افراد خیلی دیده‌ام، شما شاید کمتر دیده باشید ولی حواستان باشد که این افراد زیاد هستند مگر “انّ الّذین امنوا و عملوا الصّالحات” (آیه ۵۸ سوره عنکبوت)

    البته این چنین نیست که تمام شعرا و سخنوران چنین ‌باشند. آن‌هایی که سخن‌سرا هستند ولی ایمان دارند و عمل صالح می‌کنند جز این افراد نیستند یعنی اگر کسی هم خوب سخن بگوید و هم سخن خوب بگوید و هر دو را با هم داشته باشد و ایمان و عمل صالح هم داشته باشد، خوب است. بنابراین باید حساب حمید سبزواری یا شهریار یا چنین افرادی که اشخاص متدینی هستند و تعدادشان هم زیاد است که من اسمشان را نمی‌آورم از آن‌ها جدا کنیم. کسی که دنباله‌روی این افرادی که ظاهراً حرف‌های خوبی می‌زنند است، دچار سنخیت کاذب است. یعنی به خاطر این است که طوری تربیت شده که ظواهر، افراد خوش ظاهر و خوش کلام او را فریب می‌دهند و جذب آن‌ها می‌شود. تا چشم و ابروی یک شخص را می‌بیند عاشقش می‌شود و می‌گوید که چقدر زیباست و چه تیپ و بیان خوبی دارند و خوش لباس است، به قول امروزی‌ها همین سلبریتی‌هایی که خودشان را هفت قلم آرایش می‌کنند و ادا در می‌آورند و جوان‌های ما هم به آنها علاقه‌مند می‌شوند یا کسی که در فوتبال خوب دریبل می‌کند ولی فقط در همین حد است و وقتی حرف می‌زند آنقدر ضعیف صحبت می‌کند که شک می‌کنید اصلاً تا دوم راهنمایی خوانده است یا نه ولی چون خوب به توپ لگد می‌زند باعث می‌شود که جوانان و افراد ساده لوح را جذب کند، مصادیق همین نوع سنخیت هستند.

    *عشق‌هایی کز پی رنگی بود              عشق نبود عاقبت ننگی بود*

    گاهی مواقع‌، شخصی که دو جلسه از جلسات ما را آمده است، به من می‌گوید استاد من، پیر من! باید به این شخص گفت تو اول بیا با من زندگی کن و من را بشناس و بعدا به عنوان استاد انتخاب کن به ظاهرکه نمی‌شود! هرچند بنده که متاسفانه بلد نیستم خوب سخنرانی کنم، چهره زاهدانه‌ای هم که ندارم احتمالا از بقیه شنیده است که این فرد آدم خوبی است. این روش انتخاب کردن، درست نیست ابتدا باید با او زندگی کنید، حرکات او را ببینید، سکنات او را ببینید، اهداف و سبک زندگی او را بررسی کنید تا بفهمید که او چگونه انسانی است در غیر اینصورت می‌شود سنخیت ظاهری و کاذب که یک چیزی شنیده‌اید و خوشتان آمده است.

    اما اگر سنخیت بر اساس عقل، مطالعه و بررسی باشد یعنی بعد از اینکه با کسی زندگی کردی و متوجه شدی که شخص درستی است و اعتقادات و اهداف و طرز تفکر درستی دارد، به او علاقه‌مند شدی، این‌ سنخیت می‌شود سنخیت واقعی و ارزشمند. این سنخیت می‌تواند تو را به سنخیت حقیقی برساند همانطور که عشق واقعی ما را به عشق حقیقی، عقل واقعی ما را به عقل حقیقی و خدای واقعی ما را به خدای حقیقی می‌رساند.

    سنخیت حقیقی

    همه ما حقیقت و ذات وجودمان پرتو وجود اولیاالله است و حقیقت وجودی اولیاالله یعنی همان انسان کامل (ولی‌الله‌اعظم) تجلی فعل خداوند است که از آن به عنوان حقیقت محمدیه یاد می‌کنیم. ذات انسان کامل به خدا کشش و گرایش دارد و عشق الهی در وجود او تجلی پیدا می‌کند که به آن، سنخیت حقیقی گفته می‌شود وقتی که این سنخیت ایجاد شود مانند یک نیروی مغناطیسی قوی، ذرات نور و فوتون و ذره فواد ما را به طرف خودش می‌کشاند و تا عرش می‌برد. سنخیت حقیقی این است که ذات شما عاشق ذات اولیای خدا شده و به آن‌ها علاقمند شود و نور خدا را در آن‌ها ببیند. وقتی این اتصال برقرار شود می‌شود همان مثال نور. چنانکه جناب حافظ می‌فرماید

    *به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص کنان              تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم*

    کلمه ذره که می‌گویم برای این است که به ذهنتان نزدیک شود، یعنی این فواد ما یک نور الهی و ذات ما تجلی حقیقت الهی است، حتی برای شیطان و شمر هم الهی است زیرا اگر کسی از آن ذره یعنی نور الهی نداشته باشد اصلاً موجود نمی‌شود و حتی در عالم امکان هم نمی‌ماند و در کتم‌عدم می‌ماند. البته این مفاهیم را قبلا در جلسات اسم باطن خدا و اسم ظاهر خدا گفته‌ایم. ‌

    آن کسی که وجود پیدا می‌کند و به عالم می‌آید اولین چیزی که می‌گیرد همین ذره است منتها گناه، معصیت، دوری از خدا و همین سنخیت‌های کاذب، او را به پایین می‌کشاند و به یزید، معاویه، ملک ری و دنیا علاقمند می‌شود. سنخیت‌های کاذب و دروغین باعث می‌شود که افراد به این وضعیت دچار شوند اما سنخیت‌های حقیقی یعنی به آن دریای بی‌نهایت الهی وصل شده و در مسیر کمال قرار بگیریم و به بالا برویم.

    بنابراین شما اگر پیش استاد، پیر و مرشدی رفتید و دیدید که دل شما را گرفته ‌است بلا‌فاصله نگویید که من با او سنخیت دارم و بررسی کنید. زیرا یکی از شرایط تبعیت ‌‌ولایی و سیروسلوکی سنخیت است، اگر سنخیت نباشد شما نمی‌توانید تبعیت کنید. سنخیت است که علم او را ‌به شما منتقل می‌کند و دعای او را در حق شما مستجاب می‌کند. به موجب سنخیت، وقتی مرشد و امام شما در مورد شما دعا می‌کند و شفاعت شما را می‌کند این شفاعت اثر می‌گذارد. یکی از نشانه‌های سنخیت این است که شما از وقتی که با عالم ‌ربانی ارتباط پیدا می‌کنید، احساس می‌کنید که یک فیض و روحانیت و معنویتی به شما می‌رسد که به‌خاطر ارتباط با ولی است. سنخیت که باشد دعای او در شما و زندگی شما اثر می‌گذارد.

    نیاز نیمه‌شبی دفع صد بلا بکند (حافظ،غزل۱۸۷)

    یا

    همت طلب از باطن پیران سحرخیز (بسطامی، غزل ۲۲۶)

    پیران سحرخیز همانانی ‌که اهلِ اهل‌الله و اهل‌ ولایت هستند و اگر بین شما و آن‌ها سنخیت برقرار بشود فیض ‌آن‌ها را احساس می‌کنید. اگر نزد یک‌ نفر رفتید و دیدید احساس آرامش، امنیت، معنویت و بهره‌برداری روحانی و معنوی نمی‌کنید بدانید با او سنخیت ندارید، حال او یا حق است یا باطل، اگر باطل است که خب حرفی نمی‌ماند اما اگر حق است بدانید دلیل اینکه احساس سنخیت نمی‌کنید این است که سنخیت حقیقی و سنخیت ‌واقعی در شما ایجاد نشده است، به همین دلیل اصرار ما بر این است که استاد را باید با عقل شناخت نه با خوشایندها و لذت بردن‌های ظاهری.

    کانون علم و دین، مدرسه سیر و سلوک

    بسیاری از افراد فقط برای این‌که حال کنند به جلسات می‌روند. دیروز یک ‌نفر با بنده صحبت می‌کرد و از جلسه انتقاد می‌کرد و می‌گفت جذب شما کم است، چرا این‌طوری است؟ من اول چیزی نگفتم اما چون دیدم خیلی اصرار می‌کند که چرا جذب شما کم است و برای من مهم است که از زبان خود شما بشنوم، گفتم عزیز من این‌جا هیئت فلان مداح یا منبر فلان عالمی که صدای قشنگی دارد یا خوب صحبت می‌کند، نیست، این‌جا دانشگاه است، کلاس است، مدرسه است، ما گزینش می‌کنیم. این بحث برای این شروع شد که مطرح کردیم فقط گروه وابسته می‎‌توانند در قالب کانون علم و دین به کربلا بروند و ایشان گفته بود که ما می‌خواهیم با این گروه کربلا برویم اما به ما گفتند چون عضو وابسته نیستید، نمی‌توانید. ایشان می‌گفت شما باید جذب کنید، به آن‌ها بگوئید این کار را نکنند. عزیز من، درست است این جلسات در یک فضای معنوی هیئتی است ولی این‌جا مدرسه است و محل تربیت افرادی است که خواهان سیروسلوک، فهم و معرفت هستند، این‌جا این‌طور نیست که ما بیاییم و سینه‌ای بزنیم و مثلاً یک نفر با صدای‌ خوب شعر موزونی بخواند و حالی کنیم و برویم، نه! هر کسی برای این موارد به این‌جا می‌آید، نباید بیاید، این‌جا مدرسه است، مدرسه افرادی را که طالب حقیقت هستند، می‌خواهند بفهمند و شعور آن‌ها بالا برود و به درک معارف ‌الهی برسند، گزینش می‌کند.

    هر کسی دنبال حال و عشق و فلان است، حال و لذت‌های خوب و حلال هم خوب است و در زندگی انسان اثر دارد ولی جایش اینجا نیست. این‌جا یک مدرسه است، مدرسه گزینش می‌کند، مثلا می‌گویند این‌جا مدرسه است و رشته ما ریاضی است و چون رشته شما مثلاً تجربی است ما شما را ثبت‌نام نمی‌کنیم. کانون علم‌ و دین و این جلسات و مراحلی که شما طی می‌کنید که در ابتدا عضو مهمان یا عضو حامی، بعد از آن عضو عادی، سپس عضو وابسته و در نهایت عضو پیوسته می‌شوید مانند فرهنگستان است، لذا شما می‌بینید تاکنون ما در این‌جا بیش از هزار نفر ثبت‌نام داشتیم که لیست اسامی آنها موجود است، مثلا یکی آمده سه یا چهار سال بوده و بعد رفته، یکی یک ‌روز آمده و سپس رفته، دیگری دو روز آمده و رفته، البته یک‌ روز و دو روزها را ثبت ‌نام نکردند، کسانی که مثلاً حداقل یکی دو ماه آمدند ثبت‌نام شده‌اند، این‌ها می‌آیند و می‌بینند این‌جا به درد آن‌ها نمی‌خورد و می‌روند و ما هم همین را می‌خواهیم. ما می‌خواهیم بروند زیرا می‌خواهیم کسی‌که دنبال عرفان اهل‌بیت است و می‌خواهد شناخت و معرفت پیدا کند بماند. بنابراین سنخیت در یاد شما باشد، سنخیت ظاهری اصلاً ملاک نیست بلکه باید ایستاد و مطالعه و تحقیق کرد تا ببینیم این کسی ‌که می‌خواهیم با او راه برویم، اهداف و برنامه او چیست؟ زندگی او چگونه است؟ سیروسلوک او چیست؟ اگر صحیح بود و عقل پذیرفت این می‌شود سنخیت واقعی و نشانه‌ آن این است که شما در کنار او احساس معنویت و رشد روحانی می‌کنید.

    آیا وجود حضرت رقیه در کربلا صحت دارد؟

    گفتند که شهید مطهری یا بعضی از بزرگان در وجود حضرت ‌رقیه تشکیک کردند که اصلاً حضرت ‌رقیه‌ای وجود نداشته است. امروز چون متعلق به این حضرت هست می‌خواهم روی آن بحثی کنم.

    اولاً این بزرگان مانند شهید مطهری یا آیت‌الله خوشوقت (ره)گفتند در منابع اولیه تاریخی ذکری از حضرت‌ رقیه نشده است و مدارکی که دال بر این باشد که دختری از امام‌ حسین در شام شهید و دفن شده باشد نیست، حرف این بزرگان به معنای این نیست که حضرت ‌رقیه‌ای وجود نداشته و همه این حرف‌هایی که می‌زنند دروغ است. این‌جا چندتا مسئله مطرح می‌شود که من به ترتیب جواب می‌دهم. اول این‌که این‌ها گفتند منابع و مدارک اولیه نیست، خب مگر همه چیز ما بر اساس منابع و مدارک اولیه است؟ بسیاری از منابع ما بعد از ششصد سال به دست ما رسیده است مثل بسیاری از منابع معتبر ما که قرون اولیه به دست ما نرسیده است. تاریخ به دست مومنین نوشته نشده است آن لعنتی‌‌ها صد سال نوشتن تاریخ را ممنوع کردند.

    در طول چند ده سال که نزدیک هشتاد تا صد سال بود و بنی‌امیه حاکم بودند آن‌ها علیه اهل‌ بیت صحبت می‌کردند به‌طوری که در خطبه‌های نماز‌ جمعه وقتی‌ امام ‌جمعه بالای منبر می‌رفت، می‌گفت: بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم، الحمد لله رب ‌العالمین و لعنه‌ الله عَلی… و امیرالمؤمنین را لعنت می‌کردند، هشتاد سال در کشور اسلامی در نمازهای‌ جمعه رسم بود که امیرالمؤمنین را لعن می‌کردند یعنی امیرالمؤمنین را یک کافر می‌دانستند. خدا این بنی امیه را لعنت کند که این‌قدر تاریخ را تحریف کردند و معاویه را که رسما در طول عمر خود با اسلام جنگید و آخرین سال‌ها شاید سال آخر یا سال ‌نهم یا سال‌ دهم، یعنی آخرین لحظات عمر پیامبر، مسلمان شده است به ‌عنوان کاتب وحی قرار دادند. این از عجایب تاریخ است این‌ها می‌گویند همه صحابی پیغمبر اهل بهشت هستند، صحابی پیغمبر هم یعنی هر کسی که پیغمبر را دیده است، یعنی اگر یک بچه هشت‌ ساله با پدر خود به مسجدالنبی رفته و پیغمبر را دیده است او را صحابی می‌دانند و بنابراین اهل بهشت است. بعد همین آقای محی‌الدین عربی و امثال او، حضرت ابوطالب که یار و حامی پیغمبر بوده و سال‌های سال برای پیغمبر جنگیده و پیغمبر را دیده و بزرگ کرده این صحابی نیست و در دین و ایمان او شک می‌کنند، می‌گویند ابوطالب مومن نبوده و کافر از دنیا رفته است‌. این‌ها بخاطر عنادی که با امیرالمؤمنین علی‌ابن‌ابی‌طالب داشتند این‌ کارها را کردند.

    شما به‌ این تاریخ چه اعتمادی می‌کنید؟ می‌خواهید از این تاریخ حقایق را در بیاورید؟ بسیاری از حقایق پنهان شده‌ است، خدا مرحوم علامه ‌امینی را رحمت کند، روزی در مجلسی خدمت علامه‌ طباطبایی می‌رسد. این‌ دو علامه، هر دو اهل تبریز و از بزرگان تحقیق و مطالعه بودند، خصوصاً علامه ‌امینی که چهل ‌سال تمام کتاب‌‌خانه‌های شرق و غرب را جستجو کرد برای این‌که کتاب یا حدیثی که در مورد امیرالمؤمنین است، پیدا کند و کتاب الغدیر که کتاب بسیار ارزشمندی است را نوشت. این شخصیت بزرگ در یک جلسه‌ای که خدمت علامه ‌طباطبایی بودند، به علامه‌ طباطبایی می‌فرماید که من یقین دارم شما هر فضیلتی از امیرالمؤمنین بگویید من نشنیده به شما می‌گویم که می‌روم پیدا می‌کنم که آن فضیلت در مورد خلفا نیز گفته شده است، یعنی امیرالمؤمنین هر فضیلتی داشت، معاویه هم داشته است. مثلا حتی مثلاً امیرالمؤمنین‌ در رکوع انگشتر داده است یک روایت درست کرده‌اند که معاویه هم در رکوع انگشتر داده است. هر چه برای امیرالمؤمنین بوده برای او درست کرده‌اند.

    شما از این تاریخ توقع دارید مثلاً بیاید جزئیات کربلا را درست بیان کند، اکثر جزئیات کربلا را که می‌گویند زبان‌‌حال است البته خیلی‌های آن هم گفت‌وگوها بوده است چون‌ کاتبین نوشتند.

    بنابراین:

    ۱) این بزرگان نگفته‌اند که حضرت رقیه نبوده است بلکه گفته‌اند در منابع اولیه هم‌چنین چیزی ذکر نشده است.

    ۲) تاریخ تاریخی است که به دست دشمنان نوشته شده است از این تاریخ توقعی نباید داشته باشیم.

    ۳) بحثی داریم که اثبات نشده‌ ولی رد هم نشده ‌است، ما بسیاری از مطالبی که در تاریخ داریم اثبات نشده ‌است ولی صرف این‌که اثبات نشده، رد هم نشده ‌است. کسی باید ثابت کند که این نیست و تا زمانی ‌که اثبات ‌نشده، نمی‌توان رد کرد.

    ۴) اصلاً چرا آدم باید سخت‌گیری کند؟ حالا به هر صورت یک مسئله‌ای با یک سری ادله وجود دارد، تصور کنید کاروان اسرا که اکثریت آن‌ها زن و بچه بودند، اگر این‌ها اربعین برگشته باشند در یک سفر طولانی از کربلا تا شام در راه بوده‌اند. دو راه وجود داشته است، یکی راهی است که از شمال می‌رود و آب‌ و هوای نسبتاً خوبی دارد و یک راهی که خیلی سخت، آفتابی و طولانی است، از بیابان عبور می‌کند، در این سفر سخت که چندین روز طول کشیده است، قطعاً بچه‌ها و زن‌هایی مُرده‌اند، موارد سقط جنین بوده است، زن باردار از دنیا رفته است، همه این‌ها بوده است، حالا شما بگویی که مثلاً یک دختر بچه از دنیا نرفته است! مگر می‌شود؟ قطعاً این اتفاق افتاده و این مسئله بعید نیست.

    ۵) مطلب دیگر این است که در روایتی نقل شده که وقتی امام‌ حسین(ع) می‌خواست وداع آخر را انجام دهد، می‌گوید السلام‌ علیک یا زینب، السلام ‌علیک یا ام‌کلثوم، السلام ‌علیک یا فاطمه، یک‌جا هم داریم که می‌گوید السلام‌ علیک یا رقیه، این رقیه احتمالا همین دختر کوچک بوده‌ است حالا اسم او یا رقیه یا فاطمه بوده‌ است، زیرا این‌طوری بوده ‌است که ائمه گاهی اسم‌ مادر و پدر خود را روی بچه‌ها می‌گذاشتند، یعنی همه بچه‌ها را علی می‌گذاشتند تا بعداً یک اسمی برای او انتخاب کنند، استحباب دارد، اگر دختر هست تا هفت روز او را فاطمه صدا کنید و بعد اسم جدید برای او بگذارید و اگر صاحب پسر شدید هفت‌ روز اسم او را محمد یا علی بگذارید و بعد از آن، اسم جدید برای او بگذارید. لذا مثلا شما می‌بینید امام ‌حسین سه تا علی دارد و برای این‌که از هم جدا باشند آنها را علی‌اصغر، علی‌اوسط و علی‌اکبر نامیده است. البته بنده با یک استدلالی به این نتیجه رسیده بودم علی‌اکبر امام زین‌العابدین است و به احتمال زیاد این حضرت علی‌اکبر که می‌گویند، علی اوسط باشد، هر چند باید روی این موضوع کار شود.

    ۶) مطلب دیگر این است که چند سال پیش سیلی آمد و این‌ قبری که الان در دمشق است را آب گرفت، کسانی که متولی‌ آن‌جا بود نقل کرده‌اند که وقتی به آن‌جا رفتند، دیدند قبر خراب شده و جنازه دختربچه‌ای سالم داخل آب است که آب را جمع کردند و قبر را دوباره ساختند و این بچه را آن‌جا گذاشتند.

    ۷) از این مهم‌تر این است که چندین ‌بار در مورد آن‌جا خواب دیده‌ شده است (اگر یک‌ یا دوبار آدم خواب ببیند حجت نیست ولی چندین بار خواب دیده‌اند)، معجزاتی که در آن‌جا دیده شده، افرادی که شفا گرفته‌اند و … همه این‌ها نشان‌ دهنده این است که چنین کسی بوده است که از دختران اولیاء خدا است و با ماجرای حضرت رقیه کاملاً تطابق دارد.

    ۸) مهم‌تر از همه این است که وقتی‌ چیزی این‌قدر متواتر است و تعداد زیادی از علما و بزرگان شیعه آن‌جا رفتند و هیچ‌کدام این واقعه را انکار نکردند، همین می‌تواند نشانه این باشد که واقعیت داشته است. مگر ما معتقد نیستیم که از دلایل وجود مقدس امام ‌زمان همین است که جلوی انحرافات را بگیرد، کار علما هم همین است که جلوی انحرافات و عقاید باطل را بگیرند. اینکه هیچ عالمی تا حالا انکار نکرده بلکه رفتند، زیارت کردند و حاجت گرفتند، نشان‌دهنده این است که این واقعه وجود داشته است.

    و آخرین صحبت من این است، گاهی بزرگان روی موضوع یا واقعه‌ای، صحبت و بحث علمی می‌کنند که خب طبیعتا فرق می‌کند اما کسانی که درباره این مسئله مته به خشخاش می‌گذارند قطعا مرضی دارند و باید گفت بله قطعاً چنین اتفاقی افتاده‌ است زیرا همانطور که عرض کردم غیر ممکن است در اسارت اینچنین اتفاقی نیفتد، بچه‌ای از دنیا نرود و … . حال فرد بگوید چون مثلاً معلوم نیست در این خرابه بوده یا در آن خرابه بوده است، شک می‌کنم. این‌ها یک مقدار مته به خشخاش گذاشتن است که ناشی از یک نوع مرض و غرضِ روحی است که نباید به این مسائل توجه کرد و باید تا زمانی که عدم آن اثبات نشده است و شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد این‌ها اتفاق افتاده‌ است، نباید شک کرد. حال موضوعی مانند عروسی حضرت ‌قاسم ثابت شده است که وجود نداشته است، این موضوع را باید منکر شد و رد کرد و طرح نکرد اما آن چیزهایی که نمی‌توان ثابت کرد که نبوده، نباید زیاد روی این‌ها دست بگذارید. به هر حال خیلی محتمل است در چنین سفری این اتفاق‌ها افتاده باشند و چنین بلایی بر سر این کودکان آمده باشد و از بین رفته باشند.

    اکثر این مطالبی که گفته می‌شود زبان‌حال است. زبان‌حال یعنی طبیعی است که وقتی مثلاً بچه‌ای یا خانمی که مورد ظلم واقع شده یا بین در و دیوار واقع شده است صدا بزند یا ابتا یا رسول‌الله و … این بسیار طبیعی است یعنی اگر هم نگفته باشد قطعاً آن‌جا به یاد پدر بزرگوار خود افتاده است البته قطعا گفته ‌است ولی بسیاری از مسائلی که گفته می‌شود، زبان ‌حال است یعنی اگر فاطمه‌ زهرا گفته باشد یا ابتا یا رسول‌الله بعد از تو به ما ظلم کردند، بعد از تو حق ما را خوردند، بعد از تو …. این حرف‌ها را اگر به زبان نیاورده باشد ولی همین که بین در ودیوار صدا زده است یا ابتا یا رسول‌الله یعنی همین حرف‌ها مد نظر او بوده است و حرف دل او همین حرف‌ها است پس چه اشکالی دارد اگر یک دختر بچه در گوشه خرابه و در حالت اسارت خواب پدر خود را دیده باشد، ما الان در خانواده‌های شهدا، دخترها و بچه‌های شهدا از این‌ها زیاد داریم، عکس پدرش را می‌گیرد و با او صحبت می‌کند و گریه می‌کند.

    خدا آقای منصور ارضی را حفظ کند، داستانی را تعریف می‌کرد، آن سال‌هایی که در یک روضه‌ای خیلی منقلب شده بود گفت خدایا ذره‌ای از دردهای رقیه را به ما برسان که ما بتوانیم درک کنیم چه بر سر این بچه‌ها و اسرا آمده است. بعد از چند وقت دختر کوچکی داشتند که از دنیا رفت، او گفت من حالا می‌فهمم که دختر سه‌ساله چه‌قدر عزیز، خوش ‌زبان، شیرین و خوش‌بیان است….

  • تفاوت راه‌حل رفع مشکلات بیرون از نفس و درون نفس   ۱۴۰۲/۰۵/۱۷

    تفاوت راه‌حل رفع مشکلات بیرون از نفس و درون نفس ۱۴۰۲/۰۵/۱۷

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‌‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • رابطه بین عشق و عقل
    • انواع عقل
    • انواع عشق
    • تفاوت راه‌حل رفع مشکلات بیرون از نفس و درون نفس
    • تنها راه ایجاد عشق واقعی

    رابطه بین عشق و عقل

    در مباحث عرفانی و اخلاقی، مبحثی به نام رابطه بین عشق و عقل وجود دارد. در متون عرفانی دائماً از رابطه عقل و عشق صحبت می‌کنند و سوالاتی و مطالبی مطرح می‌شود که از جمله آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    • توانایی عقل در چه حد است؟
    • عقل ما را به کجا می‌تواند برساند و در کشف واقعیت تا کجا می‌تواند پیش برود؟
    • از آن مرحله به بعد که عقل نمی‌تواند جلوتر برود کار عشق است.

    البته وقتی در متون روایی و قرآن دقت می‌کنیم متوجه می‌شویم که در مرحله‌ بالای کمال انسانی و ذات و روح انسانی، عقل و عشق از هم جدا نیستند و منافاتی با هم ندارند. عقل رشد یافته، عقلی است که به عقل کلی یا همان “اَولِ ماخَلَقَ‌اللهَ العقل” وصل شده است که این عقل عین عشق است و هیچ فرقی با هم ندارند. آن عقلی که با عشق تناقض و تضاد دارد و دستوراتی را صادر می‌کند که با عشق فرق می‌کند، عقل جزئی است.

    انواع عقل

    طبق آنچه ذکر شد، دو نوع عقل داریم، عقل جزیی و عقل کلی. منظور از عقل جزئی عقلی است که به دنبال کسب منافع زودگذر و دنیایی است و در حیات دنیایی به کار می‌آید اما آن عقلی که درباره آن فرموده شده: “اول‌َ ما خَلقَ‌الله ‌العقل یعنی عقل اولین چیزی است که خدا خلق کرد” همان عقل کلی است. در جای دیگر می فرماید: “اولَ‌ خلقَ‌اللهَ‌ نوری” یعنی اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور وجود حقیقت محمدیه (ص) یا به عبارتی نور نبی مکرم است و یا در جای دیگر می‌فرماید: “أَوَلُّ مَا خَلَقَ اَللَّهُ رُوحِی”. درواقع همه این احادیث، پیرامون یک موضوع یعنی اولَ‌ خلقَ‌اللهَ ‌هستند. همانطور که بیان شد “اول‌َ ما خَلقَ‌الله ‌العقل”، آن عقلی است که خداوند در ابتدا خلق کرد و مقامی بسیار بالا و والا در نزد خداوند دارد و همان عقل نبی مکرم و اولیای معصومین علیهم‌السلام است و خداوند فرموده است به ثواب و عقاب رساندن انسان‌ها بر اساس ملاک عقل است، این عقل همان عقل اول ما خلق الله است که سراپای وجودش عشق و نور الهی است. بنابراین در آن مرحله بین عقل و عشق فرقی نیست اما همین عقل وقتی گرفتار حیات دنیا می‌شود، دیگر آن عقل کلی نیست و عقل جزیی خواهد بود.

    انواع عشق

    برای عشق، سه نوع تقسیم‌بندی وجود دارد، یکی عشق دنیایی پست و سطح پایین که از آن با نام عشق کاذب یاد می‌شود، یکی عشق حقیقی و دیگری عشق واقعی.

    عشق حقیقی و عشق واقعی به هم نزدیک هستند و عشقی است که همان اولین محبوب خداوند است چنان‌که خداوند وقتی عقل را خلق کرد به عقل فرمود: هیچ چیزی نزد من محبوب‌تر از تو نیست. بنابراین عقل محبوب ازلی خداوند است و در همان جا عشق ازلی و عشق ابدی به عقل تعلق گرفته است و در واقع در آن‌جا عقل و عشق یکی است.

    عشق کاذب، عشقی است که انسان دنیایی بخاطر امور پست دنیایی برایش پیش می‌آید، عشقی که معمولاً جوان‌ها به یکدیگر پیدا می‌کنند یا عشقی که جوان‌ها به بعضی از هنرها، ورزش‌ها و یا به بعضی از شخصیت‌های دنیایی پیدا می‌کنند، از جمله عشق‌های کاذب هستند. گاه انسان به قدری سرگرم امور پست می‌شود که به فوتبال یا زیبایی‌های دنیایی عشق پیدا می‌کند، وقتی با او صحبت می‌کنی و می‌گویی که اسم چند هنرپیشه یا فوتبالیست را نام ببر او اسم پنچ یا ده هنرپیشه یا بیست فوتبالیست را حفظ است، اما اسم ائمه خودش را نمی‌داند و نمی‌تواند حتی اسم تعدادی از اولیا، بزرگان و افتخارآفرینان کشور خودش را نام ببرد! یا اسم چند تن از شهدای بزرگی که در راه عظمت و نجات کشور جان خودشان را از دست داده‌اند را نمیداند! وقتی‌که از او سوال می‌کنند که صیاد شیرازی چه کسی بوده؟ اتوبان صیاد شیرازی را می‌شناسد اما نمی‌داند صیاد شیرازی چه شخصیتی بوده است، در حالیکه اسم فوتبالیست‌ها حتی اسم فوتبالیستی که فرض بفرمایید در یک زمانی سه سال در فوتبال کشور خودش درخشیده است و بعد هم از یادها رفته است را حفظ کرده است! طبیعتا این عشق‌ها از نوع عشق پست است زیرا مثلا همین فوتبالیست بعد از اینکه یک مدت از صدا و سیمای کشور استفاده کرد و معروف شد، به صدا و سیمای دشمنان این مردم یعنی همان کسانی که این مردم را کشته، تحریم کرده و بزرگترین جنایت‌ها و جنگ‌ها را بر این ملت تحمیل کرده است، می‌رود و می‌نشیند و بر علیه کشور خودش صحبت می‌کند به خاطر این که عشقش و عقلش پست است و رشد نکرده است.

    عشق‌هایی که از پس رنگی بُوَد                          عشق نبود عاقبت ننگی بود

    عقل پست، عقلی است که فقط به دنبال سود دنیایی و منافع زودگذر بوده و منافع و سعادت ابدی را درک نمی‌کند. این عقل و این عشق او را در حد شعور و آگاهی پست قرار داده است. شما فکر می‌کنید فرق سوسک و مگس و گاو و انسان در چیست؟ فرق آن‌ها در آگاهی است. میزان و حد آگاهی هر کدام از این موجودات متفاوت است، این خودآگاهی انسان است که انسان را انسان می‌کند و اگر این خودآگاهی انسانی نباشد حیوانی بیش نیست که در قالب و لباس انسانیت قرار گرفته است.

    عقل و عشق پست، انسان را پست و او را از کمالات ساقط می‌کند و به همین نقطه‌ای که عرض کردم می‌رساند. یعنی مثلا یک فرد از امکانات کشور استفاده می‌کند، معروف و چهره می‌شود ولی بعد از آن رفتارش زننده و حیوانی است و به راحتی به جبهه دشمنان مردم خودش رفته و علیه نظام و کشور خودش حرف می‌زند. این همان پستی یک انسان و انسان نما بودن یک حیوان و یک حشره است. عشق به طبیعت، علاقه به افراد معروف و مشهور، عشق به خوشگلی ظاهری یک هنرپیشه این‌ها همگی مظاهر عشق پست هستند.

    حال که عشق پست را شناختیم لازم است بدانیم عشق واقعی و عشق حقیقی چیست. عشق حقیقی، عشق اولیای خدا به خداوند است یعنی عشق ائمه معصومین، کسانی که غرق و فانی در عشق خداوند شده‌اند و به آن عشق حقیقی رسیده‌اند و به جایی رسیده‌اند که “یحبُهم وَ یُحِبون” یعنی هم آنها خدا را دوست دارند و هم خدا آنها را دوست دارد.

    این عشق، همان عشق ابدی و عشق حقیقی است و تمام عالم هستی بر اساس این عشق جریان دارد: “طفیل هستی عشقند، آدمی و پری” تمام عالم هستی، چرخش کُرات، چرخش الکترونها به دور اتم، تمام این‌ها نتیجه این عشق ابدی است که این عالم را به وجود آورده است.

    عوالم جز کشش کاری ندارند                           حکیمان این کشش را عشق خوانند

    نیروی جاذبه و دافعه و همه نیروهایی که در عالم هستی است ‌این‌ها پرتویی از آن عشق ازلی و عشق الهی است که تمام عالم را به طرف خودش می‌کشد، در واقع تمام عالم به طرف خدا می‌رود. این عشق، عشق حقیقی است که تجلی عشق خداوند به آن محبوب ازلی یا به عبارتی تجلی عشق آن محبوب ازلی به محب ازلی است که بزرگترین عشق است. حال ممکن است سوال پرسیده شود که بالاترین عاشق و معشوق کیست؟ عشق یک صفت کمالیه است و خداوند، کامل، ابدی و نامحدود است. بنابراین بالاترین عاشق، خداوند است و بالاترین معشوق هم خدا است و معشوقی بالاتر از خدا نیست. به عبارت دیگر بالاترین عشق، عشق خداوند به خودش است و عشق خداوند به خودش، منشا خلقت و منشا خلق عقل اول و حبیب اول (حبیب‌الله، حضرت محمد(ص)) است.

    اگر پرتویی از این عشق به دل یک انسان وارسته، پاک و انسانی که در مسیر صحیح زندگی قرار گرفته است بیفتد، عشق واقعی ایجاد خواهد شد. چرا به این عشق، عشق واقعی می‌گوییم نه عشق حقیقی؟ زیرا هیچ‌وقت به درجه عشق حقیقی که بی‌نهایت و برای موجودات بی‌نهایت است، نمی‌رسد. عشق حقیقی، عشق بی‌نهایت است و برای موجود ضعیفی مثل ما قابل تحمل نیست و اگر بخواهد به وجود ما تعلق بگیرد ما را منفجر و فانی می‌کند و از بین می‌برد اما اگر سایه‌ای از آن به دل ما بیفتد ما عاشق خدا، تقوا، دین، انسانیت، کمال، پاک شدن و تهذیب نفس و ساخته شدن، انسان‌های پاک و عاشق اولیای خدا می‌شویم که این عشق‌ها مظاهر عشق واقعی هستند. وقتی یک ولی خدا را می‌بینیم، شیفته او می‌شویم، به او علاقه‌مند می‌شویم و احساس می‌کنیم که دیگر هیچ علاقه‌ای نمی‌تواند ما را از مسیر کمال و رشد غافل کند، این عشق، عشق واقعی است. عشق اولیا خدا به خودشان و به خداوند، عشق واقعی است و هر عشقی غیر از این، عشق کاذب و دروغین است، در واقع ادعایی بیش نیست و در دسته همان عشق‌های مجازی و عشق‌های غلط است، البته شاید بتوان گفت مجازی آن عشق‌ واقعی است، مجازی به معنای این‌که “المجاز قنطره الحقیقه” گفتند: مجاز قنطره حقیقت است.

    عقل هم به همین صورت است و همین مراتب را دارد. عشق وقتی به درجه بالای خود برسد به عقل کل یا عقل اول می‌رسد که در این نقطه، عقل و عشق با هم یکی هستند در غیر این صورت وقتی در عالم مجاز است، بین عشق و عقل دعوا است، عقل می‌گوید یک کاری را انجام بده و عشق می‌گوید این کار را نکن! در واقع این دعوا اختلاف بین عشق مجازی و کاذب و عقل کاذب است.

    عشق می‌خواهد بر اساس عاطفه و میل رفتار کند و عقل می‌خواهد بر اساس حساب و کتاب رفتار کند و به همین دلیل در این دنیا بین عقل و عشق دعوا است. در حالی‌که در عالم بالا عشق حقیقی و عقل حقیقی یکی و واحد هستند و حرکت عاشقانه‌ای که در عالم هستی است بر اساس حکمت و عقل انجام می‌گیرد و منافاتی با هم ندارند.

    تفاوت راه‌حل رفع مشکلات بیرون از نفس و درون نفس

    در این عالم آن چیزی را که ما با عقل می‌سازیم عبارت است از صحنه‌های بیرون از نفس، یعنی شما جامعه، طبیعت و تاریخ را با عقل و علم می‌سازید، علم مشعلی است که راه را به شما نشان می‌دهد تا با آن مشکلات طبیعت را برطرف کنید. طبیعت هزاران مشکل برای انسان ایجاد می‌کند، زلزله، سیل، بیماری و … این‌ها همه محصول زندگی طبیعی هستند. طبیعتا این مشکلات را با مطالعه، تحقیق و علم و عقل می‌توان از بین برد.

    بعضی از مسئولین ما سی، چهل‌سال است همیشه می‌گویند سیل می‌آید، سیل که آمد و خرابی ایجاد کرد، بعد می‌آیند می‌گویند ملت، دولت، هلال‌احمر کمک کنید، مجددا دوسال بعد که سیل می‌آید همین برنامه اتفاق میفتد، یعنی عقل آن‌ها نمی‌رسد که وقتی سیل آمد و تمام شد برای سال‌های بعد برنامه‌ریزی کنند، مثلا قوانین آب‌خیزداری را انجام بدهند، سیل‌بند درست کنند، کانال‌کشی کنند و کاری کنند که دفعه دیگر که باران آمد داخل این کانال‌ها بریزد، شهر را دُور بزند و به بیابان‌ها برود و آن‌جا را آباد کند. این‌ها در واقع مسئولین بی‌عقلی هستند که اصلا کار نمی‌کنند و فقط دنبال این هستند که رأی بگیرند و به مجلس بروند و از آن‌جا هم بار خود را ببندد و خلاصه یک حقوق مادام‌العمری را بگیرند اما انسان با عقل و علم می‌تواند بر طبیعت تسلط پیدا ‌کند و مثل بسیاری از جاهای دیگر جلوی مشکلات را بگیرد.

    در زمان‌های قدیم و در دوران قبل بسیاری از بیماری‌ها مانند آبله، وبا، طاعون و آنفولانزا بودند که قتل‌عام می‌کرد، یک‌دفعه می‌دیدید در همین کشور خود ما در اثر وبا یا آبله یا بیماری‌های دیگر میلیون‌ها نفر می‌مردند. به مرور زمان، بشر با علم و مطالعه و تحقیق بر این بیماری‌ها فائق آمد و قطعا با علم و تحقیق و مطالعه بر بیماری‌های دیگر هم می‌تواند فائق بیاید و پیروز بشود. بنابراین انسان با علم و عقل بر طبیعت غلبه می‌کند. درباره جامعه هم به همین صورت است، قوانین جامعه برای رشد جامعه و رفع مشکلات است، زیرا اگر جامعه را به‌ خودیِ‌ خود وا بگذارید، جامعه به ‌طرف سقوط و نابودی می‌رود و انقلاب‌های کمرشکن و نسل‌برانداز پیش می‌آید یا جامعه‌شناسی برای همین آمده است که با علم شناخت جامعه و تاریخ، زندگی جامعه بشر را تغییر بدهد.

    به عبارتی امور مذکور یعنی آن اموری که مربوط به‌ بیرون از نفس انسان است را با علم و عقل می‌توان کنترل کرد اما صحنه درون یعنی نفس انسان را متأسفانه نمی‌توان با عقل و علم این‌چنینی کنترل کرد. شما هر چه‌قدر هم درس بخوانید و مطالعه کنید و علم شما بالا برود باز هم نمی‌توانید بر نفس غلبه کنید. نفس اژدهایی است که هیچ‌وقت از بین نمی‌رود.

    گفت نفس اژدرهاست او کی مرده است       از غم و بی‌آلتی افسرده است   (مولوی)

    بسیاری از ما اگر قدرت صدام را داشته باشیم مانند خود صدام می‌شویم یعنی بعضی از ما که الان این‌جا نشسته‌ایم و برای امام‌حسین گریه می‌کنیم و سینه می‌زنیم، اگر رئیس‌جمهور کشوری بشویم و امکاناتی به ما بدهند شاید از صدام هم بدتر بشویم، آب نیست تا خود را نشان دهیم وگرنه شناگر قابلی هستیم. نفس ما موجودی است که اگر امکانات نداشته باشیم خود را نشان نمی‌دهد اما اگر امکانات داشته باشیم خود را نشان می‌دهد و از این موضوع باید ترسید و احساس خطر کرد.

    بنده جلسات قبل صحبت ‌هایی داشتم که بعضی از افراد خیال می‌کنند ما دیگران را می‌گوییم، اینچنین نیست بلکه ما خود را می‌گوییم و به‌ نفس خود نگاه می‌کنیم و باید مواظب باشیم. هر کدام از ما ممکن است یک شمر بالقوه یا یک یزید بالقوه باشیم ولی از آنجایی‌که امکانات نداریم و موقعیتش پیش نیامده، بالفعل نشده است، شاید اگر مانند ابن‌سعد، حکومت ری را به ما پیشنهاد کنند ما هم همانگونه عمل کنیم. اگر قتل یک انسان کاملی مثل اباعبدالله‌الحسین(ع) پیش بیاید، آن موقع معلوم می‌شود که ما چه‌قدر ابن‌سعد یا چه‌قدر شمر و یزید هستیم. از این موضوع باید به خدا پناه برد تا قبل از این‌که دچار این امتحان‌ها بشویم با همین ایمان‌های ظاهری که داریم از دنیا برویم و یک مرحله بزرگ را پشت ‌سر بگذاریم.

    شیخ ‌انصاری، شخصیت بسیار بزرگ و یک موجود افسانه‌ای است، وقتی در مورد تقوای او صحبت می‌کنند انسان مات می‌ماند. حضرت امام می‌فرمودند: اگر خدا ما را با شیخ ‌انصاری محشور کند برای ما یک آرزوی بسیار باورنکردنی است چه برسد به اینکه با ائمه محشور بشویم. مرحوم‌ علامه ‌طباطبایی از استادشان نقل قول می‌کردند که در بهشت، امام‌حسین(ع) سالی یک‌بار خود را به اولیاء بزرگ نشان می‌دهد یعنی بعضی از اولیاء که به مقام‌های بالایی رسیدند سالی یک‌بار موفق می‌شوند تجلی امام‌ حسین را در بهشت ببینند زیرا امام‌حسین اگر بخواهد با آن حقیقت نورانی خود تجلی کند برای خیلی‌ها قابل تحمل نیست. این‌که ما خیال کنیم مثلا “اَللَّهُمَّ احشُرنی فی زُمرَتِهِم. دعای علقمه” یک دعای ساده است، اینگونه نیست، این دعا از آن دعاهای عجیبی است که باید بگوییم آرزو بر جوانان عیب نیست. امام خمینی می‌فرمودند: خدا اگر ما را با شیخ ‌انصاری محشور کند نجات پیدا کرده و آرزوی ما برآورده شده است.

    وقتی از شیخ‌ انصاری بزرگ می‌پرسند اگر شما جای حضرت یوسف بودید چه می‌کردید؟ می‌گوید از خدا می‌خواهم که آن امتحان را برای من پیش نیاورد! یعنی اگر انسان در یک شرایطی قرار بگیرد که امکان گناه و لذت برایش باشد و هیچ مشکلی هم نباشد و او فقط به‌خاطر خدا از آن لذت دست بردارد نباید خیال کنیم که مسئله‌ ساده‌ای است، ما اگر در مسائل ساده خود نگاه کنیم خواهیم دید که چند مَرده حلاج هستیم. وقتی سر یک مسئله کوچک نفسانی مثلاً فرض بفرمایید قضاوت ناصحیحی می‌کنیم، غیبت می‌کنیم، تهمت می‌زنیم، سر یک مسئله کوچکی که به نفس و منیّت ما برخورده، حدود الهی را زیر پا می‌گذاریم طبیعتا معلوم است اگر به جاهای بالا برسیم چه بسا شمر و یزیدها را روسفید کنیم. این است که باید خیلی ترسید و روی مسائلی که اهل موعظه بالای منبرها می‌گویند و در کتاب‌ها و در قرآن آمده است، فکر کرد و انسان باید از این موضوعات بترسد و احساس خطر کند.

    به هر ترتیب، این عشق و عقلی که ما از آن صحبت کردیم در مرحله عالم برون موفق است اما در مرحله نفس که می‌رسد انسان‌ با این عقل نمی‌تواند بر نفس خود غلبه کند. پس با چه‌ چیزی انسان‌ می‌تواند به این مهم دست پیدا کند؟ این‌جا است که نیاز به عشق واقعی داریم نه عشق‌های مجازی زیرا در عشق‌های مجازی در واقع ما عاشق خود هستیم و خیال می‌کنیم عاشق دیگران هستیم. اگر مثلاً فردی عاشق یک صورت زیبا می‌شود او در واقع عاشق خود شده است چون در ذهن و نفس خود، این زیبایی را قبلا پسندیده و الان در خارج در شخص دیگری می‌بیند، پس در واقع این فرد، عاشق صورت ذهنی خود است. بنابراین در عشق‌های مجازی در واقع ما عاشق خود هستیم نه‌ عاشق آن معشوق بدبختی که‌ به‌ او می‌گوییم تو را دوست داریم و عاشقت هستیم و حاضریم به ‌خاطر تو هر کاری را بکنیم اما عشق واقعی که عرض کردیم که عشق به اولیاء خدا است که پرتوی از عشق خداوند به اولیاء و اولیاء به خداوند است و در انسان‌های راه‌ یافته و سعادتمند ظاهر می‌شود، می‌تواند ما را بر نفسمان غلبه بدهد و به‌ غیر از این راه دیگری نداریم.

    بنابراین ما با علم و عقل می‌توانیم بر زنجیرهایی که عالم طبیعت، جامعه، تاریخ و عالم‌ خارج از وجود بر ما بسته‌اند، غلبه کنیم ولی بر زنجیر درونی نفس خود با علم و عقل نمی‌شود بلکه با عشق می‌شود البته نه با عشق مجازی چون این عشق مجازی هم یک تجلی نفسانیت، خود خواستن و خودخواهی است بلکه با عشق عقلی و واقعی.

    عشق واقعی اگر در دل انسان ظاهر بشود، انسان، انسان درست‌ و حسابی و انسان عابد و مسلمان می‌شود. این عشق باعث می‌شود که انسان در بزنگاه‌های مهم، منیّت خود را زیر پا بگذارد. تمام کسانی که در کربلا به امام‌حسین(ع) پیوستند، همین عشق را داشتند. این عشق باعث شد که با علاقه به آغوش شمشیر و نیزه‌ها بروند و با شوق و ذوق خود را فدای امام‌حسین(ع) کنند. این عشق منیّت و نفسانیت را از بین می‌برد، با وجود این عشق، خلافت و حکومت ری که هیچ، حکومت تمام عالم را به فرد بدهند دیگر نمی‌پذیرد. این عشق انسان را در قضاوت‌های خود و در اختلافات خود با بندگان خدا به جایی می‌رساند که می‌تواند خوب قضاوت کند، حقیقت را بفهمد و قبول کند و منیّت خود را زیر پا بگذارد.

    این عشق اگر بیاید، زهیر‌ها، حبیب‌‌ابن‌‌مظاهرها، مسلم‌ابن‌اوسجه‌ها را می‌سازد. این عشق در صحنه کربلا آن‌هایی را می‌سازد که همه را متعجب می‌کنند که چه دیده است که گریه و التماس می‌کند و می‌گوید نوبت خود را به من بده و بگذار من بروم در راه فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (س) و فرزند پیامبر قربانی بشوم. این چه عشقی است‌ که لباس خود را پاره می‌کند و می‌گوید به بدن من، شمشیر بزنید و نیزه‌ها را در بدن من فرو کنید!

    اگر این عشق ایجاد بشود، منیّت‌ها و خودخواهی‌ها و اساسا ارزش دنیا را پیش انسان از بین می‌برد. ایجاد این عشق است که فرد لیاقت پیدا می‌کند تا شب‌ عاشورا ولی‌ خدا بگوید همه آن‌ها‌یی که اهل آن نبودند و نامحرم بودند رفتند حال شما که ماندگار شدید و مَحرم هستید بیایید و سپس بین دو انگشت خود را باز کرد و گفت جایگاه فردای خود را ببینید که به زودی به کجا خواهید رفت. این عشق، همان عشقی است که این چشم را به انسان می‌دهد و ما باید به دنبال این عشق باشیم.

    تنها راه ایجاد عشق واقعی

    ما تقریباً در این جلسه فهمیدیم که بین عشق‌های کاذب و عشق حقیقی چه تفاوت‌هایی وجود دارد و هر کدام چه خصوصیاتی دارند؟ حال سوال این است که این عشق را چگونه به‌دست بیاوریم؟ در یک کلام می‌گویم این عشق جز با خدمت ایجاد نمی‌شود.

    این عشق با مطالعه و حتی با دیدن اولیاءالله هم ایجاد نمی‌شود زیرا شمر که روی سینه اباعبدالله نشسته بود طبیعتا او را می‌دید. اگر دیدن ولی‌ خدا باعث شود که این عشق ایجاد بشود، شمر که از همه نزدیک‌تر بود، بنابراین با دیدن ولی‌ خدا ایجاد نمی‌شود! مثلا ما می‌گوییم خدایا چشم ما را به جمال امام‌زمان روشن بفرما، اگر با دیدن‌ها محقق می شد، کسانی در بهترین مساجد در پشت بهترین اشخاص عالم هستی نماز خواندند، باید این عشق در آن‌ها ایجاد می‌شد.

    اگر ما الان دوتا مسجد در دنیا داشته باشیم که بالاترین مساجد باشند یکی مسجدالحرام و دیگری مسجدالنبی است و اگر یک شخصیتی را داشته باشیم که در عالم آفرینش هیچ شخصی بالاتر از او نیست، نبی‌ مکرم اسلام است. کسانی پشت‌ سر نبی ‌مکرم در مسجدالنبی یعنی در بهترین شرایط، سالیان سال نماز خواندند و حتی به جنگ و جهاد و مبارزه رفتند ولی بعد خراب شدند و به ولی ‌خدا پشت کردند. حال شما می‌گویید کاش امام‌زمان بیاید تا پشت‌ سر ایشان دو رکعت نماز بخوانیم! یا بعضی‌ها از این‌جا به قم می‌روند تا مثلا پشت سر فلان آیت‌الله‌العظمی، دو رکعت نماز بخوانند و برگردند، البته این‌ها خوب است اما با شرط و شروطی که اگر این شرط و شروط‌ها نباشد فایده‌ای ندارد زیرا اتصال با ولی‌ خدا ایجاد نشده است.

    این اتصال را فقط باید با خدمت ایجاد کرد و با کتاب ‌خواندن، عزاداری کردن و سینه ‌زدن و با شرکت در اینچنین جلساتی ایجاد نمی‌شود بلکه این اتصال را باید با خدمت ایجاد کرد و بعد با این جلسات آن را پررنگ کرد. اگر اتصال با خدمت ایجاد شد، در هیئت امام‌حسین شرکت ‌کردن، سینه ‌زدن، اشک ‌ریختن، زیارت‌ عاشورا خواندن و … آن را پرنور کرده و تقویت می‌کند ولی پیدایش عشق و اتصال با این چیز‌ها نیست و فقط در گرو خدمت است که‌ از خدا می‌خواهیم توفیق خدمت را به ما عطا فرماید: “قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی وَاشدُد عَلَی عَظیمَه جَوَانِحی”

  • الزام رجوع به اولیای الهی و تبعیت از مراجع تقلید ۱۴۰۲/۰۵/۱۰

    اعوذ‌باللّه‌من‌الشیطان‌الرجیم

    بِسْمِ‌اللَّه‏‌الرَّحْمنِ‌الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله‌رب‌العالمین‌و‌صلی‌اللّه‌علی‌محمد‌واله‌الطاهرین‌سیما‌بقیه‌الله‌فی‌السموات‌والارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • الزام رجوع به اولیای الهی و تبعیت از مراجع تقلید
    • هدف اصلی در تبعیت از مراجع تقلید
    • آثار اتصال به علمای ربانی

    الزام رجوع به اولیای الهی و تبعیت از مراجع تقلید

    در هر زمان یک سیری از اولیا، پیامبران الهی، انبیا و پیامبران اولوالعزم بوده‌اند که خداوند دین خود را بوسیله آنها حفظ فرموده است. در حقیقت خداوند دین خود را حفظ فرمود تا اینکه به پیامبر خاتم رسید و بعد از پیامبر خاتم صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله توسط ائمه علیه‌السلام دین خود را حفظ فرمود و بعد از ائمه حفظ دین از طریق ولایت الهی ادامه پیدا کرد. ولایت الهی هیچ وقت قطع نشده و هیچ وقت هم قطع نخواهد شد. بزرگترین وظیفه و تکلیف ما این است که خودمان را به ولایت الهی وصل کنیم، اولیای خدا را بشناسیم و وقتی آن‌ها را پیدا کردیم در ارتباط با آن‌ها قرار بگیریم و زندگی خودمان را تحت الشعاع زندگی آنها قرار دهیم و توسط آن‌ها به خداوند خدمت کنیم تا آن‌ها از خداوند برای موفقیت ما حاجت بخواهند و دعا کنند، ما هم در پرتوی دعاهای آن‌ها به سیر کمالات خودمان ادامه دهیم. ائمه و امام زمان علیه‌السلام در روایتی فرموده‌اند: وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا و یا در روایت دیگری می‌فرمایند: فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ، یعنی بعد از ائمه، مردم موظف هستند به علمایی که خصوصیت‌ها و تعاریف خاصی دارند و نه هر عالِمی رجوع کنند زیرا خیلی از علمای‌شیعه لیاقت ندارند! فرمودند که تنها بعضی از علمای ‌شیعه لیاقت دارند که مردم باید از آنها اطاعت کنند و مشخصات آن علما را فرمودند که ما به آن‌ها عالم ربانی می‌گوییم و باید به آن‌ها رجوع کنیم.

    در حال حاضر شما می‌بینید که تعداد علمایی که شرایط تقلید دارند و طبق روایت فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ به معنای اینکه عوام باید از آنها تقلید کنند، انگشت‌شمار است و تقریبا ده تا بیست نفر بیشتر نیستند و معروف‌های آنها پنج یا شش نفر هستند، به عنوان مثال آیت‌الله‌سیستانی، آیت‌الله‌مکارم‌شیرازی، آیت‌الله‌همدانی، آیت‌الله‌زنجانی، آیت‌الله‌وحید، آیت‌الله‌خامنه‌ای و همین‌طور علمای دیگر، این‌ها کسانی هستند ‌که می‌شود از آنها تقلید کرد. هنگامی که از این‌ بزرگان تقلید می‌کنید می‌بینید که در کلیات دین و مذهب همه متفق‌القول هستند ولی در مسائل بسیار جزئی اختلافات کوچکی دارند، به عنوان مثال یکی از علما می‌فرماید که اگر در رکوع یک سبحان‌الله بگویید کافی است و عالم دیگر می‌گوید یک سبحان ربی العظیم و بحمده کافی است، عالم دیگر می‌گوید سه مرتبه سبحان الله بگویید یا برای وضو یک عالم می‌گوید یک مرتبه آب بریزیم کافی است و دیگری می‌گوید مستحب است دو بار آب بریزیم، حال اگر شما از کسی تقلید می‌کنید که گفته است یک بار آب بریزید، اگر دو بار بریزید اشکال دارد و وضوی شما باطل است.

    اکنون این سوال پیش می‌آید، اگر یکی بگوید وضوی شما باطل است و به جهنم می‌روید می‌گویید خب اگر باطل است که برای آن فردی هم که گفنه دوبار آب بریزید هم باید باطل باشد. بالاخره حکم خدا یکی است، حکم خدا این است که برای وضو یا یک بار آب بریزیم یا دوبار. در پاسخ باید اولا گفت اگر بخواهیم از مرجع تقلید اطاعت نکنیم، هر فرد بر اساس میل خودش به احکام عمل می‌کند و نتیجه‌اش این می‌شود که در دین هرج و مرج می‌شود و بعد از یک مدت هیچ اثری از دین نمی‌ماند بنابراین نمی‌شود هر کسی هر کاری دلش خواست انجام دهد و باید به عالم رجوع کرد، از طرفی هنگامی که به عالم رجوع می‌کنیم اگر در حکمی نظر متفاوتی داشته باشند، نمی‌شود که هر دو غلط بگویند، اگر هر جفت هم درست بگویند باز هم یک مشکلی به وجود می‌آید و حکم خدا چند نوع می‌شود، در اینجا هر کسی موظف است از یک مرجع تقلید اطاعت کند و حرف یک نفر را گوش کند و و برای شما حجت همان است که آن شخص گفته است و نمی‌شود حرف دو نفر را گوش کرد و فرض بفرمایید فردای قیامت اگر وضوی شما اشکال داشت مثلاً خداوند بپرسد که چرا به این صورت وضو گرفته‌ای شما می‌گویید که مرجع تقلید من اینطور گفته بود و شما هم گفته بودید که از مرجع تقلید اطاعت کنید. پس عذرتان پذیرفته می‌شود می‌گویند بفرمایید به بهشت بروید.

    هدف اصلی در تبعیت از مراجع تقلید

    هدف اصلی در تمام این صحبت‌ها این است که شما به عالم ربانی وصل شوید و الا آن نمازی که شما یک سبحان الله بگویید یا دو سبحان الله بگویید نه به حال خداوند فرق می‌کند و نه در عالم قیامت تو تاثیر می‌گذارد آنچه مهم است این است که شما باید به عالم ربانی وصل شوید و چون این هدف جز از این راه محقق نمی‌شود فرموده است آنچه که عالم ربانی گفته است تکلیف شما است و من از شما همانی را می‌خواهم که عالم ربانی گفته است حتی اگر آن عالم ربانی اشتباه گفته باشد. به عنوان مثال فرض کنید عالم ربانی و مرجع تقلید خیال کرده است که باید یک بار سبحان‌الله بگویید در حالی که حکم اصلی این بوده که دو بار سبحان‌الله بگویید ولی چون آن عالم ربانی سعی کرده است که حکم خدا را پیدا کند ولی نتوانسته که کامل پیدا کند و تا آنجایی که توانسته پیدا کند برداشتش این بوده است، باز هم برای شما حجت است زیرا همانطور که عرض کردم مهم این است که شما به اولیای خدا وصل شوید. به همین دلیل است که گاهی پنج مرجع، پنج نوع حرف می‌زنند و هر کدام هم یک تکلیف انجام می‌دهند و همه آنها هم درست است هرچند در حقیقت همه آنها درست نیست و فقط یکی از آنها درست است ولی خداوند میفرماید من همه آن‌ها را می‌پذیرم با اینکه ممکن است غلط باشند زیرا در اینجا یک اصل مهم‌تر و بالاتری وجود دارد و آن این است که شما به اولیای خدا و عالم ربانی وصل شوید اگر این نباشد منطقی نیست که هر کدام یک چیز بگویند و نمی‌شود که همه آنها درست باشد قطعاً یا یکی از آنها درست است یا همه آنها اشتباه می‌گویند. اگر اشتباه باشد نمی‌شود که به خاطر کم بودن یک سبحان الله، یک عمر نمازشان باطل باشد.

    این‌ها برای این است که افراد یاد بگیرند به علمای ربانی که خداوند فرموده است این‌ها حجت من بر شما هستند وصل شوند و آنچه مهم است این است که بدانیم راهی جز این نیست.

    ممکن است شخص بگوید، حرف‌های این‌ مراجع با هم فرق می‌کند! در پاسخ باید گفت، مهم این است آن‌ موقع‌ که تو فهمیدی این فرد عالِم است باید از او اطاعت کنی و به او وصل بشوی و نباید به دیگران کار داشته باشی، تو باید به مرجع خودت وصل شوی و با او ارتباط برقرار کنی. اگر یک ‌نفر به مرجع ‌تقلید خود وصل نباشد و فقط همین‌طوری دورادور احکام را از او یاد بگیرد، این فرد از قافله عقب است و لطمه می‌خورد، تمام این‌ها برای این است که به اولیاء خدا وصل بشوید، وصل شدن به اولیاء خدا باعث می‌شود که بواسطه دعای او و ارتباط با او زندگی شما معنا پیدا کند و با معنویت همراه باشد.

    در دنیای مدرن می‌گویند هر خانواده‌ و هر شخصی باید یک پزشک مخصوص به اسم پزشک خانواده داشته باشد به اینصورت که هر یک از افراد خانواده از روز تولد پیش او پرونده داشته باشند تا او بداند که کبد فرد در طول مثلا این سی‌ چهل سال چگونه کار کرده است؟ کلیه‌ها چگونه کار کرده است؟ قلب‌ چگونه کار کرده است؟ تا وقتی مریض شد او به پرونده سوابق فرد نگاه کند و بداند که الان باید چه دارویی بدهد.

    پزشک برای چیست؟ برای بدن ما است، بدنی که چندین سال بعد می‌پوسد و از بین می‌رود. حال برای روح ما که باید تا ابدیت زندگی کند آیا نیاز به پزشک نداریم، متاسفانه ما در خانواده‌های خود، پزشک روحی و معنوی نداریم و این بدبختی و خطر بزرگی است. این‌که فرموده‌اند شما باید یک مرجع ‌تقلید پیدا کنید و در جزئیات هر‌ چه او گفت درست است و به هر چه او گفت باید عمل کنید به‌خاطر این‌ است هر فردی احتیاج به یک پزشک روحانی و معنوی، احتیاج به یک پیر، احتیاج به یک مرشد و احتیاج به یک ولیّ ‌معنوی و روحانی دارد تا آن ولیّ ‌معنوی و روحانی در ارتباط خود با خدا و در دعای خود به درگاه خدا شما را دعا کند، این دعا در زندگی شما اثر دارد و بعدا اگر به مشکلات و مسائل ‌معنوی دچار شدید و اشکالات، شبهات و سوالاتی برای شما پیش آمد که شما را دچار حیرت ‌کرد پیش او رجوع کنید و او با صحبت‌های خود روح شما را آرام کند، عقاید شما را اصلاح کند و اعتقادات شما را کامل کند. این شخص همان طبیب‌روحانی است.

    همت طلب از باطن پیران سحرخیز       زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند   (بسطامی)

    پیران یعنی همانان که در تمام این دو عالم آن وحدت حقیقی را طلبیدند. یکی را ز دو عالم طلبیدند، نه به این‌ معنی که آن‌ها از این دو عالم یکی را انتخاب کردند و آدم بگوید از دو عالم من یا دنیا را می‌خواهم یا آخرت را می‌خواهم و یکی از این دو را بطلبد، این کار، گمراهی است. انسان اگر بخواهد فقط دنیا را بطلبد که قطعا گمراه است و اگر هم بخواهد فقط آخرت را بطلبد که باز هم گمراه است، انسان‌ باید آخرت‌‌طلب باشد ولی آخرتی که از راه دنیا می‌گذرد، آخرتی که در این دنیا درست می‌شود. بنابراین زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند یعنی یک چیز واحد و وحدت الهی یا به عبارتی خدای یگانه را طلبیدند. این انسان‌هایی که به خدای یگانه وصل هستند این‌ها صاحب نفس و صاحب نَفَس هستند و همین دلیل، دعا و ذکر آن‌ها متناسب با میزان ارتباطی که با آن‌ها برقرار کنید در زندگی شما اثر دارد.

    بنابراین، مسئله تقلید در واقع مسئله ارتباط روحانی و معنوی شما با عالِم هست نه این‌که فقط مثلاً از چه ‌کسی تقلید می‌کنید؟ از فلان آیت‌الله، چگونه تقلید می‌کنید؟ مثلا بگویید رساله‌ او را گرفتم و در خانه گاهی مواقع نگاه می‌کنم. منظور این نیست، منظور این است که شما باید با مرجع ‌تقلید خود ارتباط برقرار کنید و هرچند با یک، دو یا سه واسطه ولی باید ارتباط داشته باشید، اگر ارتباط نداشته باشید در حقیقت ارتباط شما با جریان ولایت ‌الهی قطع است و هر کس که ارتباط او با جریان ولایت ‌الهی قطع باشد در خطر شیطان و خطر از بین‌ رفتن عمر و عاقبت ‌به‌ خیر نشدن است.

    آثار اتصال به علمای ربانی

    مسئله اتصال به ولایت، آن‌قدر مهم است که اگر وجود داشته باشد آن ‌موقع سینه‌ زدن‌ها، عزاداری‌ها و زیارت ‌عاشورا اثر دارد و اگر نباشد این‌ها بی‌اثر نیست اما اثر چندانی ندارد و تو را از عذاب قبر و برزخ نجات نمی‌دهد. حتی اگر آن‌قدر سینه بزنید که از سینه شما خون بیاید، اگر آن‌قدر در عزاداری فریاد بزنید که نفس شما بسته بشود و روزی هزار بار زیارت‌ عاشورا بخوانید باز هم از عذاب قبر و عذاب برزخ نجات پیدا نخواهید کرد، فریب این مداح‌ها و روضه‌خوان‌ها را نخورید، هر کاری کنید قانون عالم آفرینش به هم نمی‌خورد، قانون عالم‌ آفرینش عمل و عکس‌العمل است. اگر یک مورچه را لگد کردی یا یک سوسک را کُشتی باید فردای قیامت جواب بدهی زیرا قانون عالم آفرینش عمل و عکس‌العمل است، تنها چیزی که می‌تواند به شما کمک کند وصل شدن به جریان ولایت است، به جریان ولایت که وصل بشوید نه ‌تنها کشتن سوسک و مورچه جایز است کشتن انسان هم جایز است! در یک روز صد ‌نفر را سر بِبُر نه تنها هیچ عکس‌العمل و هیچ اثری ندارد بلکه نجات پیدا می‌کنی زیرا به ولایت ‌الهی وصل شده‌ای و وقتی انسان به ولایت‌ الهی وصل شد، تمام این به قول معروف عکس‌العمل‌های عالم آفرینش را ولی‌ّ خدا می‌گیرد البته به ‌شرطی که وصل بشوی نه این‌که الکی بگویی یا حسین و بگویی من وصل شدم!

    وصل ‌شدن یعنی این‌که زیر نظر یک ولی از اولیاء ‌خدا زندگی کنی به‌ نحوی که او در دعاهای خود نام تو را داشته باشد و تو را دعا کند، اینگونه او همه عذاب‌هایی را که به‌خاطر گناهان، رفتارها، کشتن موجودات زنده و ظلم‌هایی که به افراد می‌کنی می‌خواهد سر تو بیاید می‌گیرد،، این جریان ولایت ‌الهی است که اگر سر گوسفند را بِبُرد اثر بد ندارد، اگر یک مورچه را بکُشد اثر بدی ندارد و اگر سر یک انسان را بِبُرد هیچ اشکالی هم ندارد چون ولیّ‌ خدا که وصل است اثرات را می‌گیرد.

    هندی‌ها یک قانونی دارند که درست هم می‌گویند که این قانون را همه ادیان گفته‌اند و به آن قانون کارما یعنی قانون عمل و عکس‌العمل. می‌گویند.

    این جهان کوه است و فعل ما ندا       سوی ما آید نداها را صدا   (مولوی)

    یعنی شما هر کار کوچکی که می‌کنید باید فردای قیامت در عالم برزخ آن را جواب بدهید، «فَمَن یَعمَل مثقالَ ذَرَّه خَیراً یَرَه.».[۱] کوچک‌ترین عملی که انجام می‌دهید مثلا فلان ‌روز به یک بچه اخمی کردید باید جواب بدهید، فلان ‌روز شخصی حرفی زد و شما از روی غرور یا به ‌خاطر این‌که حرف او ضد حرف شما بود آن‌را رد کردید و گفتید نه این حرف غلط است یا از روی عصبانیت جواب یک ‌نفر را دادید، همه این‌ها حساب‌‌ و کتاب دارد که به آن، قانون کارما می‌گویند. همه ادیان هم این موضوع را قبول دارند منتهی هر کدام یک ‌جور تفسیر می‌کنند، چیزی که می‌تواند این قانون کارما را از بین ببرد یعنی جلوی عکس‌العمل را بگیرد فقط ولایت است و فقط اولیاء خدا می‌توانند.

    حال ممکن است سوال شود که اولیاء خدا چگونه می‌توانند؟ توضیح آن‌که آن ولی که به خدا نزدیک‌تر است خداوند اعمال او را می‌گیرد و نتایج اعمال او‌ را تبدیل به خوبی می‌کند، امیرالمؤمنین در یک روز صدوهشتاد ‌نفر را گردن می‌زند، می‌تواند بزند، طبیعتاً گردن که زد، عکس‌العمل دارد ولی خداوند این عکس‌العمل را می‌گیرد، زیرا از طرف خدا اجازه دارد، اعمال سلمان را امیرالمؤمنین می‌گیرد. اعمال شاگرد سلمان را سلمان می‌گیرد و به همین ترتیب ادامه دارد. بنابراین کسی‌که در این سلسله است عکس‌العمل‌ها را خنثی می‌کند. به عبارتی فقط کسانی ‌که در سلسله ولایت هستند از این قانون عمل و عکس‌العمل نجات پیدا می‌کنند بقیه عالم یعنی هر کسی که در سلسله ولایت نیست تحت ‌تأثیر محکوم قانون عمل و عکس‌العمل است یعنی باید فردای قیامت جواب بدهد. حتی وقتی یک مورچه که از زندگی خود لذت می‌برد را لگد کنید، نمی‌‎توانید بگویید عیبی ندارد مورچه بوده است.

    میازار موری که دانه‌کش است        که جان دارد و جان شیرین خوش است  (سعدی)

    اگر نگاه شما اینچنین باشد، پس شما هم الان در دستگاه آفرینش و در کره‌ زمین، اندازه یک مورچه هستید، اصلاً خود کره ‌زمین در عالم آفرینش اندازه یک مورچه است. بنابراین همه‌ چیز حساب‌‌ و کتاب دارد و تنها چیزی که می‌تواند این حساب و کتاب را به هم بزند ولایت است.

    در جریان ولایت خداوند فرموده است که خودِ من جبران ‌کننده هستم، از کانال چه‌ کسی؟ از کانال اولیاء، وقتی شما در مسیر اولیاء قرار می‌گیرید اولیاء عذاب شما را می‌خرند و به بالاتر که خداوند باشد می‌دهند و در آن‌جا است که این قوانین خنثی می‌شود به عبارتی قوانین خشک و بی‌رحم عالم طبیعت در عالم ولایت خنثی می‌شود و از بین می‌رود ولی در غیر عالم ولایت میلیاردها سال هم بگذرد و شما در جهنم باشید باید در مقابل همه رفتارهایی که کردید پاسخ‌گو باشید تا پاک شوید! مثلا صدام، ده میلیون آدم کشت ولی در واقعیت فقط همین ده میلیون نیست، مثلاً فردی را مجروح کرد و جانباز شد نتیجه‌ آن این شد که خانواده این فرد یک عمر سختی کشیدند، نوه‌های او دچار عقده شدند و مشکلات زیادی برای آن‌‌ها پیش آمد، همه این‌ها به عهده صدام است و او باید لحظه به ‌لحظه و ریز به ریز کارهایی که منشاء آن بوده را جواب بدهد، یک ‌موقع می‌بینی یک‌ میلیارد، دو میلیارد، ده میلیارد، هزار میلیارد سال شخص آن‌جا عذاب می‌بیند تا این کارها یکی یکی پاک بشود اما وقتی در عالم ولایت باشیم از آنجایی که ولیّ خداوند تحت ‌تأثیر ولایت ‌الهی است همه این‌ها توسط خداوند پاک می‌شود. خداوند فرموده است فقط کسانی که به ولایت من تن بدهند استثناء هستند و برای بقیه استثناء نیست و قوانین خشک عالم و قوانین کارما و قوانین عمل و عکس‌العمل گریبان‌گیر همه انسان‌ها و همه موجودات خواهد شد.

    بنابراین باید به موضوع وصل ‌شدن به ولایت اهمیت بدهیم و در نظر داشته باشیم که در همه احکام ‌الهی و همین مسئله تقلید که عرض کردم، هدف این است که شما به‌ علمای ربانی وصل بشوید و ان‌شاءالله نتایج خوبی بگیرید.


    [۱] . سوره زلزال،آیه۷

  • دحوالارض   ۱۴۰۲/۰۳/۲۳

    دحوالارض ۱۴۰۲/۰۳/۲۳

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • دحوالارض
    • نادرست بودن نقاشی رایج از امام زمان (عج)
    • وظیفه هر فرد در قبال برگزاری کلاس‌ها در کانون علم و دین
    • لازمه دوست داشتن امام زمان (عج)
    • نحوه برخورد مؤمن با کاستی‌ها و مشکلات موجود در جامعه

    دحوالارض

    در روایات اسلامی داریم که در روز دحوالارض، زمین از زیر کعبه گسترش پیدا کرده‌ است و طبق آیه قرآن که می فرماید:‌ «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ»[۱] اولین نقطه‌ای که روی زمین ظاهر شد، اولین محلی است که خداوند آن‌جا را خانه خودش قرار داد و طبق روایات به مکه اشاره دارد.

    این مطلب که روایات اسلامی هزار و چهارصد سال پیش آن را بیان کرده‌اند، اگرچه در گذشته برای دانشمندان زمین‌شناسی صرفا یک نظریه بود اما اکنون با مدارک علمی که به‌دست آورده‌اند از نظر علمی ثابت شده‌است. یعنی ثابت شده که در یک مرحله‌ای، کل کره زمین را آب فراگرفته بود و بعد به‌مرور این آب‌ها کم شد و اولین نقطه‌ای که از آب بیرون زد همین جایی است که الان کعبه و خانه خدا است. یعنی غیر از این‌که اولین نقطه‌ای که از آب بیرون زد کعبه بوده ‌است و زمین از زیر کعبه گسترش پیدا کرد، این نظریه هم ثابت شده‌است که قاره‌ها یکی بوده است و شکل این قاره‌ها نشان می‌دهد که در ابتدا به‌هم وصل بوده و به‌مرور زمان از هم جدا شده‌اند که خود این هم جدای از این‌که یک بحث علمی است بحث عرفانی و فلسفی هم دارد که ما وارد آن مباحث نمی‌شویم.

    نادرست بودن نقاشی رایج از امام زمان (عج)

    عکسی که به عنوان سمبل امام زمان (ع) مورد استفاده قرار می‌گیرد و روی آن‌هم خیلی کار می‌شود را ترویج نکنید زیرا این نقاشی از نظر فنی اشتباه است، نقاشی را از وسط ساق پا کشیده‌اند و ساق پا شکسته است و هرچند متأسفانه آن را سمبل قرار داده‌اند و همه‌جا پخش می‌کنند! نباید بگویید که این عکس سمبل امام زمان شده‌ است و مردم آن را دوست دارند زیرا بعدها کسانی که اهل فن هستند اشکال می‌گیرند.

    زمانی، عکس یک هنرپیشه الجزایری را آوردند و گفتند که عکس جوانی‌های پیامبر اسلام بوده‌ است و آن را همه‌جا تکثیر کردند، حتی شایعه‌هایی هم درست کرده‌اند که حضرت امام برای ایشان شعر گفته است “من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم” در صورتی‌ که این عکس که برای سی سال پیش است، عکس یک هنرپیشه زن الجزایری است که بنده آن را در یک مجله خارجی دیدم.

    ان‌شاءالله شما و آن‌هایی که به‌دنبال رسیدن به حقیقت هستید به این مسائل هم توجه داشته باشید که بی دلیل تحت تأثیر تبلیغات قرار نگیرید و این مطالبی که شایعه می‌شود را تا تحقیق نکرده‌ و مطمئن نشده‌اید، منتشر نکنید. مثلا فردی ادعا می‌کند که فلان آقا خواب دیده است که امام زمان می‌آید، تا زمانی‌که یقین صد درصد پیدا نکرده‌اید و یک عالم ربانی که به‌دنبال حقیقت است، آن را تأیید نکرده‌، شما هم قبول نکرده و منتشر نکنید.

    متأسفانه برخی افراد خرافاتی وجود دارند که خرافه را به‌عنوان واقعیت می‌گیرند و آن را پخش می‌کنند! نباید اینکار را انجام داد، دقت کنید که گاهی مواقع خود شیاطین این کار را می‌کنند و ما نباید بازی آن‌ها را بخوریم بنابراین تا به یقین نرسیدید مطلبی را قبول نکرده و پخش نکنید.

    وظیفه هر فرد در قبال برگزاری کلاس‌ها در کانون علم و دین

    مطلب دیگر این است که اگر خداوند توفیق دهد ما ممکن است به حج مشرف شویم و چند جلسه‌ای خدمت شما نباشیم، علاوه براین‌که طبق وظیفه کسانی که به حج مشرف می‌شوند از شما حلالیت می‌طلبم، اگر رفتار یا برخوردی در طول مدت آشنایی از بنده دیده و رنجیده شده‌اید بنده را حلال کنید و ببخشید و دعا کنید که ان‌شاءالله خداوند بنده را ببخشد و پاک بپذیرد. چند توصیه و وصیت دارم خدمت شما که این جلسات را کمافی‌السابق و حتی باشکوه‌تر ادامه دهید، این‌طور نباشد که اگر یک نفر نبود جلسه ضعیف شود. ان‌شاءالله شرکت کنید و هر کدام از شما موظف هستید در زمان نبود بنده و دیگر مسئولین، این جلسات را باشکوه تر برگزار کنید، این یک وظیفه است و نباید فکر کنید که شما نیرویی هستید که خدای‌نکرده طفیلی هستید که بگویید اگر جلسه بود می‌آیم، هرکدام از شماها باید احساس کنید که این جلسه برای شما است و مسئول این جلسه هستید، هر کجا که دیدید خالی است و کسی خدمت نمی‌کند باید به‌عنوان خادم در آن‌جا حاضر شوید. بنابراین اگر دیدید کسی نیست شما باید حتماً بیایید و دیگران را هم تشویق کنید. ان‌شاءالله در این چند جلسه‌ای که ما نیستیم شما باشید و با برنامه‌های خوب به دوستان دیگرکمک کنید.

    لازمه دوست داشتن امام زمان (عج)

    توصیه دیگر من این است که یکدیگر را دوست داشته باشید زیرا لازمه دوست داشتن امام زمان (عج) این است که خادمین او را هم دوست داشته باشیم. اگر کسی امام زمان را دوست داشته باشد ولی بگوید من خادمین او را دوست ندارم باید در محبت خود شک کند، چون انسان وقتی یک نفر را دوست دارد تمام چیزهایی که به آن شخص مربوط می شود را نیز دوست دارد. بارها گفته‌ام یک مادر شهید از آن‌جایی‌که فرزندش را دوست دارد، لباس خاکی و کفش پاره فرزند شهیدش را هم دوست دارد.

    اگر ما خداوند و امام زمان را دوست داریم کسانی که به خداوند و امام زمان خدمت می‌کنند به عنوان مثال برادر عزیزمان که این‌جا مجری است، آن شخص که چای می‌دهد و کفش جفت می‌کند و همه کسانی که بنحوی خدمت می‌کنند و این جلسه را دوست دارند را هم باید دوست داشته باشیم.

    آورده‌اند که مجنون سگی را گرفته و پایش را می بوسید، به او گفتند چه می‌کنی؟! گفت این سگ از سگان کوی لیلی بوده‌ است. مجنون کف پای سگی که از کوچه‌ی لیلی رد می‌شده را می‌بوسید زیرا هرچیزی که به لیلی مربوط می‌شد را دوست داشت. حال شما هم هرچیزی که به امام زمان مربوط می‌شود را دوست داشته باشید. فراموش نکنید که همدیگر را دوست داشته باشید و دست‌به‌دست هم دهید تا ان‌شاءالله روزبه‌روز این جلسات را باشکوه بیشتر و کمال روزافزون اداره کنید. اگر این کار را انجام دهید، ان‌شاءالله در آن مکان مقدس دعاهای ما مستجاب می‌شود و اگر این کار را نکنید دعاهای ما مستجاب نمی‌شود. ان‌شاءالله اگر خداوند به بنده توفیق دهد زمانی که چشمم به کعبه بیفتد، زیر ناودان، در مدینه، در سعی بین صفا و مروه، در طواف، در نمازهای شب، در نمازهای نافله، تک‌تک شما عزیزان را دعا می‌کنم.

    نحوه برخورد مؤمن با کاستی‌ها و مشکلات موجود در جامعه

    معمولاً رسم است شخصی که به سفر حج می‌رود باید وصیت خود را بنویسد؛ وصیت و توصیه‌ای که به شما عزیزان دارم درمورد نظام مقدس جمهوری اسلامی است مطابق با همان جمله‌ای که شهید سلیمانی آن شهید بزرگ فرمودند: جمهوری اسلامی، حرم است این حرم را حفظ کنید. نظام مقدس جمهوری اسلامی، نظامی است که برآمده از خون جوانان پاک و جوانان مخلص است.

    کسی نباید به دو مسئول و دو نماینده خدای‌نکرده منحرف و فاسد نگاه کند، باید به این خیل عظیم شهدا نگاه کرد، حتی اگر ده، بیست، سی یا صد نفر فاسد پیدا شدند و اختلاس کردند یا مدیریت بدی داشتند و به‌دنبال دنیای خودشان بودند، نباید آن‌ها را ملاک قرار داد، بلکه باید این صدها هزار شهید با ایمانی که با جان‌ و دل رفتند و به‌صورت افسانه‌ای شهید شده‌اند را ملاک ارزیابی و ارزش‌گذاری خودمان قرار دهیم. مردم دنیا تا خاطرات مجاهدت‌های این شهیدان را نشنوند، اتفاقاتی که در زمان جنگ افتاد را باور نمی‌کنند. به عنوان یک نمونه دانشجویان رشته پزشکی که روی مین خوابیدند تا دیگران از روی آن‌ها رد شوند! این‌ اتفاقات در تاریخ بشریت، کم‌نظیر بوده‌است. این انقلاب و این کشور محصول خون این شهیدان است و اگر خدای‌ نکرده دو تا فساد و دوتا خائن پیدا می‌شوند، مبادا ما حرفی بزنیم که جمهوری اسلامی و نظام مقدس اسلامی زیر سوال برود. گاهی مواقع به دادگاه یا اداره‌ای می‌رویم و می‌بینیم که رشوه می‌گیرند یا حق ما را می‌خورند و به ما ظلم می‌کنند، ما ناراحت می‌شویم ولی آن مدیر ظالم یا آن قاضی بر فرض ناباب، نباید باعث این شود که ما کل نظام را زیر سؤال ببریم زیرا گناه بسیار بزرگی است.

    امام سجاد (ع) روبه‌روی کعبه ایستادند و دست خود را روی حجرالاسود گذاشتند و فرمودند که ای کعبه خیلی محترم هستی اما حرمت مؤمن از تو بیشتر است. یعنی اگر ما به یک مؤمن بی‌احترامی کنیم گناه آن از گناه بی‌احترامی به کعبه بیشتر است. حال بعضی‌ها به‌خاطر مدیران نالایق و نفوذی به راحتی نظام را زیر سؤال می‌برند و اهانت می‌کنند. نفوذی‌ها دو گروه هستند، یک گروه نفوذی‌هایی که پول گرفتند و نفوذ کردند، یک گروه هم افراد بی‌تقوا هستند که نوکر بی‌جیره و مواجب دشمن هستند، بی‌تقوایی یعنی من در اداره خود بگویم کارها به من چه مربوط است، من خسته هستم و با درست کار نکردن یک ارباب ‌رجوع را ناراحت کنم و او را رد کنم یا اگر ببینم کسی از من بهتر است و صلاحیت بیش‌تری دارد او را کنار بزنم تا خودم باشم، گناه و خسارت‌ این‌ها از آن آدمی که پول گرفته است، از آمریکا، دشمن، صهیونیسم و نفوذکرده بیشتر است، زیرا حداقل آن‌ها پولی می‌گیرند و دنیای خود را تأمین می‌کنند ولی این بدبخت نه تنها آخرت خود را از دست می‌دهد بلکه هیچ پولی هم نگرفته و نوکر بی‌جیره و مواجب هست. این‌ها دو گروهی هستند که در این کشور مردم را بدبین می‌کنند اما شمای مؤمن، مسلمان و خداپرست نباید تحت ‌تأثیر آن‌ها قرار بگیرید و به خاطر آن‌ها نظام مقدس‌ اسلامی را که حرمت آن حتی از یک مؤمن بسیار بیشتر است زیر سؤال ببرید. وقتی امام‌سجاد (ع) درباره حرمت یک مؤمن آن‌طور می‌فرمایند، قطعا حرمت نظام ‌مقدس ‌اسلامی و جمهوری ‌اسلامی، حرمت صدها و هزاران شهید و مادر و پدر و فرزند شهید و علمایی که در طول تاریخ زحمت کشیدند تا پرچمی به‌نام اسلام برپا بشود از حرمت یک مؤمن بیشتر است.

    متأسفانه ما دیده‌ایم که مثلا یکی از همین مسئولین، معاونین و وزراء که اتفاقا از افراد متدین و مؤمن و نماز شب‌خوان بود یکی دو ماهی به کره‌ جنوبی رفت، وقتی برگشت کلا ضد انقلاب شده بود، تحت‌ تأثیر زرق‌‌ و برق آنجا قرار گرفته بود و می‌گفت کره جنوبی چقدر رشد کرده و ما عقب ماندیم، ماشین‌ها و مغازه‌‌های آن‌ها عالی بود، عقل او کم است.

    بنده‌ای که این‌جا نشستم از بسیاری از مسئولینِ الان، خیلی ظلم دیدم، هم پول و هم حق بنده را خوردند، هم به‌ من اهانت کردند، هم نگذاشتند خدمت کنم ولی هیچ‌وقت حتی یک لحظه و یک سرِ سوزن حاضر نیستم نظام و جمهوریت اسلامی را زیر سؤال ببرم بلکه می‌گویم باید این افراد نااهلی که در رأس کار هستند را درست کرد، این‌ها با نظام فرق می‌کنند. نظام عبارت است‌ از رهبری، مردم، اسلام و اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم نظام یعنی جوانان غیوری که از همه چیز خود گذشتند و رفتند و شهید شدند، علمای ‌ربانی‌ که در طول هزار و چهارصد سال برای برپایی حکومت ‌اسلامی زحمت کشیدند و شکنجه‌ها دیدند. این‌که یک مسئولی حتی رئیس ‌جمهور، حتی یک امام‌ جمعه، حتی نماینده‌ مجلس و حتی وزرا خراب باشند انسان نباید نظام را زیر سؤال ببرد، خصوصاً این‌که تعداد این‌ها بسیار کم است. انسان‌ عاقل اگر دو ‌نفر خوب و ده ‌‌نفر بد ببیند به‌خاطر آن دو نفر خوب آن ده‌ نفر بد را نادیده می‌گیرد. شما اگر پنج ‌نفر آخوند بد می‌بینید از طرفی مثلاً فرض بفرمایید شخصیت‌هایی مثل شیخ‌انصاری، مقدس ‌اردبیلی، علامه ‌حلّی، آیت‌الله‌ بروجردی، آقای حسن‌زاده آملی، آقای بهجت و … را هم می‌بینید، بنابراین اگر دوتا آخوند بد را می‌بینید، روحانیت را خراب نمی‌کنید و می‌گویید آن‌ها روحانی قلابی هستند و روحانی واقعی این شخصیت‌ها هستند. شما ده‌تا نماینده مجلس و چهارتا وزیر و چهارتا مدیر را نگاه نکنید، بلکه صدها و حتی هزاران نفر که در سازمان‌های مختلف خدمت می‌کنند، هزاران‌ نفر از جوانان دانشگاهی‌ و تحصیل‌کرده که سربازان ‌گمنام هستند و در مراکز‌ دفاعی ما کار می‌کنند تا قدرت دفاعی کشور را بالا ببرند، صدها هزارنفر خادم که در همین مراکزنظامی، در تونل‌ها، زیرزمین‌ها و زیر این کوه‌ها که دشمن نمی‌شناسد، شبانه‌روز کار می‌کنند، هزاران نفر که در سازمان انرژی ‌اتمی دارند شبانه‌‌روز کار می‌کنند تا به ایران قدرت بدهند، بعضی از این دانشمندان ما شاید هفته‌ها خانواده خود را نمی‌بینند و شبانه‌روز کار می‌کنند، این‌ها را نگاه کنید! رهبرعزیز ما مرد بسیار باتقوایی است که هشتاد سال از عمر ایشان گذشته و شناخته‌ شده است، چه‌ موقع برای رفاه خود کار کرده است؟! هشتاد سال امتحان پس داده است، این رهبر می‌ارزد که انسان‌ جان خود را فدای این نظام کند، اگر این دزدها، نفوذی‌ها و این مدیران نالایق ده‌ برابر این هم باشند به عظمت این نظام لطمه‌ای وارد نمی‌شود.

    اگر شما صدها مشکل در این کشور دیدید یک مسئله‌ای نباید از یاد شما برود، عاقل آن‌کسی است که بتواند بسنجد و نسبت‌سنجی کند، فرض کنید شما به یک ‌نفر پنجاه تومان دادید و او برای شما هفتاد تومان آورد، یعنی بیست‌ تومان سود کرده‌اید و به یک‌ نفر هزار تومان دادید، او همه را خرج کرد و فقط هشتاد تومان آورد یعنی شما کاملا ضرر کرده‌اید، حال اگر مقایسه کردید و گفتید آفرین بر تو که هشتاد تومان آوردی و خاک بر سر تو که هفتاد تومان آوردی، آیا کسی به شما می‌گوید عاقلی؟ می‌گوید نادان! به این فرد، هزار تومان دادی و هشتاد تومان آورده است ولی به آن یکی پنجاه ‌تومان دادی ولی هفتاد تومان آورده ‌است! نسبت‌سنجی یعنی همین، یعنی شما نگاه کنید داشته‌های این کشور داشته چه بوده و چه چیزی به او دادید که الان به این‌جا رسیده است! نباید با کره‌ جنوبی، دبی، عربستان، کویت مقایسه کنید، اگر الان در این کشورها می‌بینید که یک رفاه، تمیزی و ثروتی هست باید بدانید که آن‌ها چه ‌چیزی داشتند که حال به این‌جا رسیده‌اند و ما چه ‌چیزی داشتیم. مثلا تمام دبی با آن همه ثروت، نصف تهران است و جمعیت آن، نصف جمعیت تهران است،! حال شما دارید آن‌ را با با یک کشوری که هیچ چیزی نداشته مقایسه می‌کنید. سیصد سال فرهنگ، اقتصاد و دین ما را از بین بردند، سیصد سال استعمار در این کشور بوده، پنجاه ‌سال بهایی‌ها حاکم بودند، تمام دنیا و ابرقدرت‌ها علیه ما بودند، در داخل هم نفوذی‌ها و منافقین همه علیه ما بودند، با این وجود شما الان می‌بینید که خود آن‌ها غیرمستقیم اعتراف می‌کنند که ایران دارد ابرقدرت می‌شود، اگرچه می‌گویند که الان در دنیا سه‌تا ابرقدرت روسیه، چین و آمریکا را داریم ولی ضمن صحبت‌های خود می‌گویند ایران خطرناک است و نمی‌خواهند اقرار کنند.

    اگر یک‌ مقدار گرانی هست، رفاه هم هست، هرچند همیشه در جامعه یک ‌عده‌ای محروم هستند ولی شما نگاه کنید ما چه ‌چیزی داشتیم و به این‌جا رسیدیم و آن‌ها چه‌ چیزی داشتند. آن مثالی که زدم ما پنجاه تومان بودیم که الان شدیم هفتاد تومان هشتاد تومان، آن‌ها هزار تومان بودند که الان نود تومان و صد تومان هستند و شما خیال می‌کنید حالا آن‌ها یک چیزهایی دارند و ما هیچ ‌چیز نداریم این می‌شود نسبت‌سنجی. باید ببیند این کشور چه ‌چیزی داشت و چه بلاهایی بر سر آن آوردند. ما جنگ اقتصادی داریم، جنگ‌ اقتصادی از جنگ ‌نظامی بدتر است در جنگ نظامی شما شهید می‌دهید، در جنگ اقتصادی گرانی، تورم و مشکلات اقتصادی می‌آید. بعضی‌ها خیال می‌کنند صلح است، خیر جنگ اقتصادی است ابرقدرت اقتصاد جهان با ما می‌جنگد، نفوذی‌های آن‌ها هم دارند در داخل کار می‌کنند، عاقل باید این موضوعات را در نظر بگیرد. این‌که ایران را با کره‌ جنوبی، ترکیه یا با کویت مقایسه کنیم و بگوییم مثلا ماشین‌های آن‌جا بهترین است، بیست‌ تا آپشن دارد ولی ماشین‌های ما یک آپشن هم ندارد، ما بدبخت هستیم، این نادانی و کم‌عقلی است! همیشه باید نسبت‌سنجی در یاد شما باشد، عاقل باید نسبت‌سنجی کند، وقتی نسبت‌سنجی کند می‌فهمد که نظام مقدس جمهوری‌ اسلامی چقدر ارزش دارد و آن جمله ‌که شهید بزرگوار ما قاسم ‌سلیمانی گفت که جمهوری ‌اسلامی حرم است را درک کرده و تحت‌ تأثیر شیطان قرار نمی‌گیرد.

    این مشکلات نباید باعث شود ما مثل مردم کوفه باشیم که وقتی معاویه حمله می‌کرد و یک‌جا را غارت می‌کرد، آن‌ها به‌جای این‌که بفهمند دشمن چه‌ کسی است با امیرالمؤمنین دعوا می‌کردند و بر سر امیرالمؤمنین خالی می‌کردند. ما نه تنها باید بفهمیم از کجا ضربه می‌خوریم بلکه باید بدانیم خوبی‌ها و پیشرفت‌های ما از کجا است و آن کسانی که باعث پیشرفت ما هستند را دعا کنیم و ارزش نظام مقدس جمهوری‌ اسلامی را که حاصل خون شهدای پاک است را بدانیم. خدا به پاکی این شهدا نمی‌گذارد این نظام منحرف بشود و امیدواریم که این‌طور نشود، اگر بشود همه آن کسانی ‌که بد گفتند و غُر زدند در این گناه شریک هستند که ان‌شاءالله ما جزء آن‌ها نباشیم.

    اگر کسی یک سری مشکلات و بدی‌ها و کاستی‌ها می‌بیند باید کوشش کند که خدمت و دفاع کند تا آن مشکلات هم برطرف بشود. ان‌شاءالله خداوند به همه‌ شما توفیق بدهد که جزء یاران‌ خدا و یاران دین‌ خدا باشید، دین‌ خدا را یاری کنید، راه علمای ‌ربانی در طول تاریخ و راه شهدا را ادامه بدهید. انتخابات هم در پیش است کوشش کنید آن‌هایی که اهل هستند حاکم باشند و خدایی ناکرده به نااهل رأی ندهید، ما باید سعی کنیم نیروهای خوب را شناسایی کنیم و تا آن‌جا که می‌شود کاری کنیم که صالحین و افراد شایسته‌ حاکم باشند.


    [۱] . سوره آل‌عمران