بسم الله الرحمن الرحیم
بسیاری از تاریخ صدر اسلام را بنیامیه نوشتهاند.
[بسیاری از مسائلی که ایجاد شک و شبهه و انحرافات میکند؛ توسط بنیامیه جعل شده است.]
محمد علی علوی
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیاری از تاریخ صدر اسلام را بنیامیه نوشتهاند.
[بسیاری از مسائلی که ایجاد شک و شبهه و انحرافات میکند؛ توسط بنیامیه جعل شده است.]
محمد علی علوی
برای حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) دو شهادت یکی در سیزدهم ماه جمادیالاول و دیگری در سوم ماه جمادیالثانی ثبت شده است. ریشه اختلاف از آنجایی است که اسناد شهادت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) به خط کوفی نگاشته شده و فاقد نقطه است؛ لذا هر دوی این اعداد -بدون نقطه- به یکشکل نوشته میشود. (خمسه و سبعین که ۷۵ میشود یا خمسه و تسعین که ۹۵ میشود.)
پس هر دو به یکشکل خوانده میشوند بنابراین دو روایت در مورد تاریخ شهادت آن حضرت وجود دارد؛ ۷۵ روز و ۹۵ روز. برای اثبات صحت هرکدام نیز استدلالهایی وجود دارد. آن کسانی که میگویند شهادت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) ۹۵ روز بعد از شهادت رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) است به این گفته حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) استناد میکنند که فرمودند: «آتش روشن کن»؛ این جمله نشان میدهد که هوا در آن تاریخ کاملاً تاریک بوده است در حالیکه اگر ۷۵ روز در نظر گرفته شود روز ۱۳ جمادیالثانی یعنی شب سیزدهم ماه میشود که هوا در آن شب روشن است. آن کسانی هم که میگویند شهادت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) ۷۵ روز پس از شهادت رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) است برای خود استدلالهایی دارند از جمله اینکه میگویند چون شدت مصائب وارده به حضرت زهرا(سلامالله علیها) بعد از حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) بسیار زیاد بود، تاریخی که نزدیکتر به این مصائبی است که توانست ایشان را از پای درآورد؛ صحیح تراست.
به زمان ۷۵ روز بعد از شهادت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) «فاطمیه اول» و به زمان ۹۵ روز بعد از آن «فاطمیه دوم» میگویند.
دلیل ضرورت نصب امام معصوم بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله
شبهه:
سه دلیل، نصب امامان معصوم بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله را ضروری کرده است:
الف. ناگفته ماندن بسیاری از حقایق و تعالیم الهی و احکام دین
ب. خطر تحریف تعالیم پیامبرصلی الله علیه و آله
ج. امکان بوجودآمدن مسائل و موضوعات جدید در اعصارآینده
اما این سه عامل، عواملی همیشگی اند و مخصوص دوران خاصی نیستند. خطر تحریف ونابودی تعالیم پیامبر، همیشه و در همه اعصار وجود دارد، مسائل و موضوعات جدید، در هرعصری بوجود می آیند و تمام شدنی نیستند و از همه مهم تر، حقایق دین هم به دلیل ذوبطون بودن قرآن، تمام شدنی نیست و در هیچ عصری نمیتوان گفت که همه حقایق و تعالیم الهی و اسرار و رموز وحی کشف و بیان شده است. بنابراین لازمه منطقی آن این است که باید بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله در هر عصری امام معصومی وجود داشته باشد، که هم حافظ تعالیم پیامبر و امامان قبلی باشد (و جلوی تحریف و نابودی آنها را بگیرد) و هم حقایق ناگفته را به مردم بگوید و هم پاسخ مسائل و موضوعات جدید و احکام حوادث نوظهور را بگوید. و این روند باید تاروز قیامت ادامه یابد. در حالی که شیعه معتقد است خداوند برای دوران بعد از پیامبر(ص)و تا روز قیامت، فقط دوازده نفر امام معصوم نصب کرده است. آیا این تناقض نیست؟ وقتی عوامل ضرورت دهنده به نصب امام معصوم، همیشگی هستند و هیچ گاه از بین نمیروند، حصر تعداد امامان معصوم در عدد دوازده، چگونه با حکمت الهی سازگار میافتد؟ اگردلیل فوق واقعاً درست باشد، خداوند باید تا روز قیامت و در هر عصری حداقل یک امام معصوم نصب کند اما چرا چنین نکرده است؟
جواب:
اولا: اینکه نقد شما به چه چیزی وارد است؟ نقد این است که انحصار عدد ائمه را نقض قرارداده اید برای فیض خداوند به بندگان، درحالی که این نقد زمانی وارد است که فیض منقطع بشود، یعنی عملا در عالم خارج امام یا ولی نباشد. ولی اگر امام باشد و محدود به عدد باشد و این افراد بصورت پیوسته و در همه ازمنه باشند، نقد وارد نیست و تا قیامت عمرشان طولانی می شود و انقطاع فیض لازم نمی آید و در تفاوت بین فطرت حقیقی و غیر حقیقی، می گوییم، فطرت غیرحقیقی خلو ولی است بین هرصاحب تشریع، که این پر می شود توسط اسباط. بقول حیدرآملی بین هر نبی تا نبی بعدی اسباط۱۲گانه وجود دارد. و در فطرت غیرحقیقی اگر این نقد را وارد بدانیم می گوییم، ما احادیث فراوانی داریم که دلالت دارد براینکه لولا الحجه لساخت الأرض بأهلها واینکه زمین اهل خود را فرو نبرده است پس زمین خالی از حجت نمی باشد.
ثانیا: هیچ قول به امتناع عقلی محدودیت عدد ائمه به دوازده نفر و ملازم دانستن آن با خالی بودن بخشی از زمان از وجود امام و حجت خداوند، سخنی ناتمام و باطل میباشد؛ زیرا محذور عقلی از این حصر که توسط رسول خدا صلّی الله علیه و آله صورت گرفته به وجود نمیآید، بلکه عقل نیز این فرضیه را به لحاظ متعدد میپذیرد لذا بر اساس اعتقاد شیعه مبنی بر وجود امامی که زنده است اما در پس پرده غیبت به سر میبرد و تمامی وظایف امامت را عهده دار است هیچ محذوری به وجود نیامده و امامت نیز منحصر به حکومت و رهبری مسلمانان نمیگردد.
اصل هدایت ضرورت دارد اما اینکه ضرورت دارد این هدایت همیشه مستقیم باشد باز این اعم است. الآن هدایت امام دوازدهم هست و ما از آن محروم نیستیم. هدایت امام در زمان غیبت، غیرمستقیم است. فقها با استمداد از امام زمان (عج) هدایت مردم را عهده دار هستند. ما میگوییم همین مرجعیت دینی فقها هم با استمداد و با الهام غیرمستقیم از عنایتها و هدایتهای غیبی امام زمان (عج) است. این نظر ماست. اگر کسی خلاف این را میگوید بیاید آن را رد کند. استمداد و استفاده از راهنمایی ها و مساعدت ها و هدایت های امام زمان (عج) درعصر غیبت در حد تواتر است وکسی نمی تواند منکرآن شود.
ثالثا: خداوند متعال خلق را آفرید و غرض باریتعالی از این کار، رساندن انسان به کمال مطلوب بوده است؛ کمالی که دسترسی به آن از راه مداومت بر عبادت صحیح میسّر میگردد؛ پس یکی از حکمتهای خلقت، رساندن انسانها به کمال است؛ از اینرو اگر فرض کنیم که این فرصت به ائمه داده شده بود و آن ها وظائف خود را در هدایت تشریعی و تکوینی بشر انجام داده بودند به شکلی که امت هم به معنای تمام و کمال به آن گردن نهاده و همین وظایف را بدون هر گونه مانع و کم و کاستی انجام داده بودند، این امت در مدت زمان امامت امامان دوازدهگانه به کمال مطلوب و واقعی خود دست یافته و آنگاه زمان فرا رسیدن و برپایی قیامت فرا میرسید.
اگر اشکال شود: که امکان دسترسی امتی به سر حدّ کمال در مدت زمان کوتاهی که محدود به مدت زمان عمر امامان علیهمالسلام میگردد امکان پذیر نمیباشد. در جواب میگوییم: حکمت اقتضا میکند که مجموع عمر امامان دوازدهگانه به حدّی طولانی گردد که بتواند این هدف نهایی از خلقت در آن جامه عمل پوشیده و پس از آن قیامت بر پا گردد؛ حتی اگر لازم باشد تا عمر هر یک از امامان معصوم به عمر حضرت نوح علیه السلام شود.
رابعا: این که عقل و واقعیت هر دو به قبول حقیقت حصر ائمه به دوازده امام شهادت میدهند؛ چرا که عقل و واقعیت نیز نمیتوانند از محدوده شرع تجاوز کنند، بلکه ایندو در دو خط متوازی که هرگز امکان قطع یکدیگر را ندارند حرکت میکنند و شیعه نیز در چارچوب مقررات شریعت مقدس و ناب محمدی اصیل حرکت میکند؛ از اینرو اعتقاد آن ها به دوازده تن از ائمه بزرگوار نیز برگرفته از نصوص و روایات شرعی صحیح که از شیعه و سنی روایت گردیده، میباشد و در این صورت برای هیچ مسلمانی تجاوز از مضمون این روایات امکان پذیر نبوده و به منزله حجتی الاهی برای او به شمار خواهد رفت که از جمله آن نصوص، حدیث «الاثنی عشر من قریش»، حدیث ثقلین «تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی»، حدیث «من مات ولیس علیه إمام مات میته جاهلیه» و دیگر احادیثی میباشد که بر این حقیقت صحّه میگذارد.