برچسب: تعریف اربعین

  • نوشته بدون عنوان 8888

    ۲۱/ ۶/ ۱۴٠۲

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    *مقدمه

    *پاسخ به سوالات

    * کار تربیتی نیاز به اجازه ندارد

    * منظور از پیرعرفانی چیست؟!

    * سیر و سلوک زن خوب شوهرداری کردن است؟!

    * تعریف چله عمومی(آیا خطر معنوی دارد؟!)

    * نظر حضرت آقا در مورد فلسفه

    * متصل شدن به امام زمان بدون واسطه امکان‌پذیر است؟

    مقدمه

    خب امروز قرار است که سوالات را پاسخ دهیم و اگر وقت بود بعد از این سوالات مطلب جدید را خدمت شما عرض می‌کنم.

    پاسخ به سوالات:

    کار تربیتی نیاز به اجازه ندارد

    اولین سوال: استاد علوی اجازه تربیت از چه کسی دارند؟ پاسخش این است که آیا اگر شخصی بخواهد یک شخص دیگر را تربیت کند باید از کسی اجازه بگیرد من می‌خواهم فرزندم را تربیت کنم، می‌خواهم دوستم را تربیت کنم. و اینکه آیا شخصی می‌خواهد کار تربیتی کند باید اجازه بگیرد! این یک دستور است که هر شخصی که اطلاعات تربیتی دارد و می‌تواند امر به معروف کند نهی از منکر کند، موعظه کند، نصیحت کند، باید این کار را انجام دهد. این یک کار تربیتی است، اولاً که این اجازه نمی‌خواهد اگر منظور ایشان این است که در مورد اجازه سیروسلوک که آن هم به همین صورت است اجازه نمی‌خواهد.

     ولی وقتی که ما می‌رویم در حوزه درس می‌خوانیم و در حوزه لباس می‌پوشیم و این لباس توسط یک عالمی، یک مرجعی به ما داده می‌شود و به قل معروف جشن عمامه گذاری می‌شود، خب این یعنی چی؟! یعنی پسر من شما که آنقدر درس خوانده‌ای از این به بعد روحانی هستی و از این به بعد باید معلم مردم باشی و مردم را آموزش دهی و الا معنایی ندارد ملبس شدن! افسری که می‌رود پلیس می‌شود و ستاره می‌گیرد‌؛ یعنی تو باید بایستی در خیابان راهنمایی کنی تا مردم و راننده‌ها تصادف نکنند یا وقتی شخصی در بیمارستان لباس پزشکی می‌پوشد یعنی تو اجازه داری و باید مردم را درمان کنی…

    هر کس این لباس را می‌پوشد، همان لباس پوشیدن به او می‌گویند که تو از این به بعد موظف هستی تا مردم را هدایت کنی. پس این حرف که می‌پرسند که استاد علوی اجازه تربیت از چه شخصی دارد این سوال اشتباه بود. اما اگر سوال ایشان چیز دیگه‌ای بوده ما متوجه نشده‌ایم… ولی هر شخصی که مباحث تربیتی و اخلاقی را یاد گرفت موظف است به دیگران آموزش دهد خصوصاً اگر آمد رسماً لباس روحانیت را پوشید و عمامه گذاری انجام شد و به او اجازه دادن او باید مردم را راهنمایی کند.

    منظور از پیرعرفانی چیست؟!

    سوال دوم: پیر عرفانی ایشان چه کسی است؟! خب برای پاسخ دادن به اینکه پیر عرفانی چه شخصی است لازمه‌اش این است که چندین جلسه در موردش صحبت شود حالا اینکه مثلاً ما بیاییم بگوییم پیر ایشان به‌عنوان مثال یه اسم بگوییم آیا او می‌شناسد! اگر منظورشان این است که باید یک نفر باشد که همه مردم او را بشناسند نه اصلاً اینطور نیست پیر عرفانی را بعضی موقع‌ها لزومی ندارد که افراد بشناسند. خب گاهی اوقات هم فرض بفرمایید یک شخصیت بزرگی است یک شخصیت معروفی است خب انسان می‌گوید که پیر من به عنوان مثال فلان عالم است ولی وقتی یکی شخص ناشناخته است و ناشناس است و شخصی بوده است که مردم او را نمی‌شناسند وقتی اسم ایشان را بگوییم که فایده‌ای ندارد دانستن یک اسم برای شما فایده ای ندارد. اما منظور از پیر عرفانی چیست؟ منظور از پیر در عرفان آن شخصی است که بتواند در زندگی شما در روح شما در برنامه‌های زندگی شما یک انقلابی و یک تحولی ایجاد کند که شما از آن به بعد احساس کنید که زندگیتان معنا پیدا کرده است و زندگی جدیدی شده است و اگر این راه را نمی‌رفتید و نروید نابود و هلاک می‌شوید و به سعادت ابدی نمی‌رسید. شخصی که بتواند این حالت را در شما ایجاد کند به این شخص می‌گویند پیر.

     اما یک استاد داریم، یک پیر داریم؛ استاد آن شخصی است که همانطور که گفتم درس‌هایی را یاد می‌گیرد، معلم است، آموزش می‌بیند و می‌آید به دیگران آموزش می‌دهد و می‌شود استاد و دیگر بحث عرفان و بحث معنوی و انقلاب روحی اینجا مطرح نیست. یکی استاد زبان انگلیسی است، یکی استاد زبان عربی است، یکی استاد منطق است، یکی استاد فلسفه است، یکی استاد عرفان است و یکی استاد موسیقی است و یکی استاد رقص باله است، استاد است دیگر یک چیزهایی یاد می‌گیرد و به دیگران آموزش می‌دهد…

    ما اینجا ادعای پیری نکرده‌ایم که به عنوان مثال شما می‌گویید که استاد علوی خودش پیرش چه کسی بوده است که حالا می‌خواهد به عنوان مثال خودش نقش پیر را ایفا کند، خیر *کیست مَوْلا(پیر)؟ آن که آزادت کُندبَندِ رِقّیَّت زِ پایَت بَرکَند* پیر هر کسی که زندگی شما را به قول ژان‌والژان در بینوایان گفت: آن کشیش روح من را خرید! یک انسان خلافکار، بزهکار و فاسد را تبدیل به یک انسان معنوی، خادم و مفید برای جامعه تبدیل کرد و گفت: او روح من را خرید و روحیه‌اش را تغییر داد. گفت روح من را خرید هر کس بتواند روحیه یک انسان را تغییر بدهد سبک زندگی تفکر انسان جهان بینی انسان را عوض کند و در انسان یک حیات و یک زندگی جدید آن روح ایجاد کند آن می‌شود پیر شخص و پیر در مباحث عرفانی هم به همین صورت است.

    بی پیر مرو تو در خرابات                            

    هر چند سکندر زمانی

    پیر را بگزین که بی پیر این سفر               

    هست بس پر آفت و خوف و خطر

    پیر، پیر عقل باشد ای پسر

    نی سفیدی موی اندر ریش و سر

    ای بسا ریش سیاه و مرد پیر

    ای بسا ریش سفید دل چو قیر

    هر شخصی که بتواند در شما یک زندگی جدید، یک روح جدید و زندگی شما را معنادار و هدفدار کند آن پیر است. پیر به آن معنا نیست که به عنوان مثال شما فکر کنید که پیر من فلان مرجع یا فلان آیت الله است که البته ممکن است باشد ولی به این صورت نیست.

    بنابراین اینکه پیر بنده را هم رجال‌الغیب خطاب کردند این حرف را بنده نزده‌ام بلکه یک شخصی که در این زمینه اطلاعاتی داشت او گفته بود.

    پیر بنده یک شخصی بود که معروف نبود ولی زندگی من را تغییر داد یعنی من بعد از آشنایی با او بینشم در مورد دین در مورد آخرت در مورد خدا در مورد زندگی کلاً تغییر و تحول کرد یعنی درس‌هایی که بنده در حوزه علمیه قبلاً خوانده بودم نتوانسته بود این چنین من را عوض کند برای همین به او می‌گویم پیر می‌دانید من برای چی به او پیر می‌گفتم برای اینکه من می‌رفتم یکی از همین جلساتی که عرفانی بود آنجا به من می‌گفتند هر شخصی که پیر ندارد نباید بیاید می‌گفتیم خب پیر شما را ممکن است ما قبول نداشته باشیم می‌گفتند اشکالی نداره اگر پیر ما را قبول ندارید ولی خودتان باید پیر داشته باشید منظورشان این بود که باید سیر و سلوک داشته باشید ما هم این آقایی که روی بنده خیلی اثر گذاشته بود گفتم پیر بنده ایشان است و آنها قبول کردند که من به آن جلسات بروم. کلمه پیر از اینجا درست شد و الا بحث پیر به آن معنا نبوده است ولی بعدها بنده دیدم که واقعاً در زندگی من اثر داشت و زندگی من را معنا داد و من تحت تاثیر او بود که اسلام واقعی را شناختم یعنی آن اسلامی که من شناختم با آن اسلامی که قبل از آشنایی با ایشان بود زمین تا آسمان فرق می‌کرد از این نظر به ایشان گفتم پیر و الا شاید به آن معنا نباشد که در ذهن این آقایی بوده که این سوال را کرده است.

    سیر و سلوک زن خوب شوهرداری کردن است؟!

    سوال سوم: گفته شده است که جهاد زن خوب شوهرداری است، پس چه نیاز به سیر و سلوک است! سیر و سلوک منافاتی با خوب شوهرداری ندارد.یا اصلاً شوهرداری عین سیر و سلوک است! خیر این چنین نیست، خوب شوهرداری یکی از برنامه‌های خوب زندگی است ولی سیروسلوک که فقط به این نیست که! انسان مسائل دیگری هم دارد، بعد جهاد که فقط سیروسلوک نیست و سیروسلوک هم که فقط جهاد نیست، این‌ها با هم رابطه اعم و اخص دارند. اعم و اخص من وجه هستند، فکر می‌کنم یک نوع مغلطه است این.

    سوال چهارم: خب بعد گفتند حضرت ‌آقا، منظور آن‌ها رهبر معظم انقلاب است، حضرت آقا خود شاگرد در زمینه سیروسلوک ندارند و به هیچ ‌کس هم اجازه نداده‌اند! جواب آن این ‌است که اولاً شما از کجا می‌دانید آقا شاگرد ندارد؟ پس این شهید سلیمانی‌ها و این کسانی که دارند شبانه‌ روز به دستور او خدمت می‌کنند با حقوق‌های که خیلی مکفی هم نیست، در همین سپاه، در این انرژی هسته‌ای در خیلی جاها شاید این‌ها اگر بروند خارج از کشور آن‌جا حقوق و درآمدهای خیلی بیشتری دارند ولی می‌ایستند، من آن دفعه عرض کردم بعضی‌‌ها مثلاً چند هفته، چند شبانه‌ روز خانه نمی‌روند، شبانه‌ روز دارند کار می‌کنند فقط به عشق آقا، این‌ها سیروسلوک دارند، این‌ها شاگرد هستند. شاگرد که حتما این نیست که مثلاً بیاید بنشیند این‌جا پای درس! بعد هم شاگرد سیروسلوک چرا ندارند؟ خود من یکی از شاگردان ایشان هستم. بیست ‌و هفت سال درس ایشان شرکت کردم و همیشه درس‌های اخلاقی ایشان که بهترین درس‌های سیروسلوک است که همیشه روایت می‌خواندند این‌ها را یادداشت می‌کردم‌ و درس می‌دادم، آموزش می‌دادم. شما از کجا می‌دانید که آقا شاگرد سیروسلوک ندارند؟ مگر این‌که این کسی‌ که این را نوشته است خیلی به آقا نزدیک باشد و مثلاً این‌هایی که ما داریم می‌گوییم اصلاً این‌ها را سیروسلوک نداند، شاگرد نداند. به هیچ‌ کس هم اجازه نداده‌اند؟ ظاهراً ایشان خیلی به آقا نزدیک هستند که می‌گویند آقا به کسی اجازه ندادند. آقا اجازه ندادند یعنی چه؟! یعنی اصلاً گفتند که هیچ کسی حق ندارد تربیت کند، معنی آن این است یعنی اجازه نداده‌اند! یعنی هر کس خواسته شاگرد تربیت کند رفته به آقا گفته ‌است که آقا اجازه می‌دهید من شاگرد تربیت کنم؟! آقا گفته‌اند نه من اجازه نمی‌دهم! این‌ها خلاف عقل است، خلاف است یا ایشان متوجه نشده‌ است چه می‌گوید.

    تعریف چله عمومی(آیا خطر معنوی دارد؟!)

    سوال پنجم: چله‌های عمومی هم برای خیلی از افراد سنگین است و خطر معنوی برای آن‌ها دارد چه برسد به چله‌های خصوصی! این چه ‌چیزی است؟ خب چله‌های عمومی برای خیلی از افراد سنگین است، چله‌ عمومی چیست؟ چله‌ عمومی این است که مثلاً شما می‌گویید که با هم جمع می‌شوید می‌گویید که آقاجان حالا از این‌ها هم خیلی زیاد است سنگین هم نیست، می‌گویید چه؟ می‌گویید که مثلاً من چهل روز مثلاً یک حزب قرآن را می‌خوانم، شما حزب دو را بخوان، شما حزب سه را بخوان، همگی باهم مثلاً چهل‌ روز قرآن بخوانیم برای فلان‌ شخص، کجای این سنگین است! این سنگین است؟ شما مثلاً چهل‌ روز مثلاً بگویید که ما چهل روز، روزی مثلاً یک زیارت‌ عاشورا بخوانیم، سنگین است این؟ همه مردم دارند می‌گیرند این چله‌ها را، گروهی هم می‌گذارند چه‌ اشکالی دارد؟ چله عمومی معنی آن این است دیگر، یعنی همگی با هم قرار می‌گذاریم یک گروه چهل نفر جمع می‌شوند مثلاً یک قراری می‌گذارند، مثلاً می‌گویند چهل ‌روز مثلا دعای فرج بخوانیم همین اَللَّهُمَ کُن‌لِوَلیِّکَ را، این را بخوانیم مثلا برای سلامتی امام‌ زمان، این می‌شود چله عمومی، کجای این سنگین است؟ ایشان مثل این‌که چله‌ عمومی را نمی‌داند چه چیزی هست و خطر معنوی دارد! یعنی اگر چهل نفر یا یک عده چهل روز با هم یک قراری بگذارند یک کار مثلاً ثوابی را انجام بدهند این خطر معنوی دارد! چه خطر معنوی دارد؟ من نمی‌دانم! چه رسد به چله‌های خصوصی! خب دیگه حالا چله‌ عمومی را نفهمیده است قطعاً چله خصوصی را هم نفهمیده است. خب حالا این‌ها را که من دارم می‌گویم اگر برای شما جواب آن قانع کننده نبود بگویید شاید من نمی‌فهمم ایشان چه می‌خواهد بگوید شما اگر متوجه می‌شوید بگویید که ما این را تکمیل کنیم.

    سوال ششم: استاد علوی از کجا به افراد اِشراف دارد که چله می‌دهد؟ چله اِشراف نمی‌خواهد، اگر شما چهل‌ روز یک دعایی را خواندید و نتیجه گرفتید هیچ اشکالی ندارد که به‌ کسی بگویید که آقا من این چله را گرفتم نتیجه گرفتم شما هم بگیر، اِشراف نمی‌خواهد. خود آن شخص می‌رود می‌گیرد او هم می‌گوید من چهل روز زیارت عاشورا خواندم نتیجه گرفتم، چهل روز مثلاً فرض بفرمایید که نمازغفیله خواندم نتیجه گرفتم، خب شما هم بگیرید اِشراف نمی‌خواهد چه اِشرافی می‌خواهد؟ چله‌ دادن اگر انسان، اصلاً کار چله این است اگر کسی چله‌ای گرفت و موفق شد آن چله را کامل بگیرد به کسی که همین‌ اطمینان دارد که می‌داند می‌گیرد همین‌ قدر که اطمینان داشته باشد یا او قول بدهد که این را بگیرد می‌تواند بدهد. حالا اگر هم داد و او هم نگرفت زمین به آسمان نمی‌آید، هیچ اتفاق بدی نمی‌افتد ولی بهتر است که او بگیرد که دلیل آن را در یک سخنرانی مفصل گفتیم. و این اشراف داشتن و این‌ها نمی‌خواهد، بله اگر یک موقع یک استادی یک شاگردی داشت دقیقاً مشکلات او را می‌دانست و می‌دانست که برای او این چله خوب است این می‌تواند به او چله بدهد، این چله خاص است دیگر، ولی  چله‌هایی که شما این‌جا می‌گیرید فقط تمرین است، من بارها گفتم این چله‌هایی که شما می‌گیرید چله‌های اصلی نیست همین قدر که شما عادت کنید به برنامه‌ داشتن، نظم داشتن همین اثر آن خوب است و این چله‌ها بیشتر برای همین است، مزه چله گرفتن زیر دهن شما برود که بعد بتوانید ان‌شاءالله چله‌های بهتری بگیرید در مراحل بالاتر.

     خب تا این‌ جا سوالی نیست؟ گنگ و مبهم نبوده‌ است بعضی قسمت‌ها؟ اگر بوده است بگویید.

    سوال شاگرد؛ این قسمت چله تصور من از سوال کننده این است که شاید مثلا کسی خوب نتواند همین چله‌ها را انجام بدهد بعد زده بشود، مثلا یک جورهایی طرد بشود، شاید مفید نباشد!

    جواب استاد؛ بله البته همین است، من با یکی از همین شخصیت‌های معروف مملکت یک‌ جایی بودیم بعد من به او گفتم که چله اثر خیلی خوبی دارد و ما به شاگردان خود چله می‌دهیم. یکدفعه او بسیار متعجب شد و اوچ خیال کرد حالا مثلاً چله که می‌دهیم می‌گوییم آقا چهل روز برو بنشین روی میخ تکان نخور و مثلاً نه ناهاری بخور نه شامی بخور هیچی نخور مثلاً روزی یک دانه بادام بیشتر نخور. گفت که آقا چله چه چیزی است و این‌ها! نه چله این نیست، چله همان است که در روایات آمده است “مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه‌.”[۱] کسی که مثلاً چهل روز، چله تمرین است برای این‌که من می‌گویم جلسه قبل هم گفتم یک اخلاقی را شما در خود می‌بینید چهل روز تصمیم بگیرید غیبت نکنید ممکن است موفق نشوید ولی همین تمرین‌ها باعث می‌شود انسان کنترل نفس او برود بالا. چهل روز غیبت نکند، چهل روز شوخی‌های زشت نکند، شوخی‌های بد نکند، خنده‌های بی‌جا نکند و این سری کارها چله‌هایی است که انسان را تربیت می‌کند و بچه‌ها اگر‌ از همان اول یاد بگیرند، تمرین کنند این‌ها آرام آرام می‌توانند چله‌های بالاتر بگیرند و آثار خوبی هم دارد. این‌ها به‌خاطر این‌ است که نمی‌دانند. این کتاب چله ما را یک بانی باید پیدا بشود و این را چاپ کند و پخش کند بین مردم تا مردم ببینند که چله یعنی چه؟ الان خود شما خیلی‌ها از شما این کتاب را نخواندید، این یک کار تربیتی است، بخش تربیتی باید این کتاب را آماده کند، افرادی که می‌آیند در همان سال اول و در همان دوره اول بعد از سه ماهه اول آن کتاب را بگیرند بخوانند و یکی از مفاد امتحانی هم همین باید باشد که بدانند چله یعنی چه اصلاً ؟

    سوال هفتم: اساتید عرفان خود شاگردان خود را انتخاب می‌کنند نه شاگردان استاد را؟ این هم حرف درستی نیست، نه! بسیاری از افراد در همین حوزه‌های علمیه می‌روند استاد انتخاب می‌کنند و پیش او درس عرفان می‌خوانند. این‌طوری نیست که استاد عرفان بگوید من انتخاب می‌کنم. بعضی مواقع، بعضی افراد، اساتید می‌بینند این استعداد خیلی خوبی دارد مثلاً با او ارتباطی برقرار می‌کنند او را مثلا انتخاب می‌کنند و روی آن کار می‌کنند ولی این‌طوری نیست، نه! عرفان کلاس دارد، سیروسلوک دارد، افراد می‌روند استاد پیدا می‌کنند و زیر نظر استاد قرار می‌گیرند و رشد می‌کنند، این هم حرف درستی نیست.

    نظر حضرت آقا در مورد فلسفه

    سوال هشتم: نظر امام و حضرت ‌‌آقا در مورد فراگیری فلسفه؟ نظر آن‌ها خوب است تا آن‌جا که ما اطلاع داریم خوب است، حتی من شنیدم که حضرت آقا می‌گویند برای کودکان برای بچه‌ها هم برنامه‌ریزی کنید که این‌ها با مفاهیم فلسفی آشنا بشوند، حالا این‌که ایشان این را نوشته نمی‌دانم منظور او چیست؟ آیا منظور او این بود که ما نباید این‌جا کلاس فلسفه بگذاریم؟ این را من نمی‌دانم آن کسی که این سوالات را پرسیده است منظور او چه بوده‌ است  من نمی‌دانم، اگر کسی این سوالات را نوشته است و می‌داند بگوید. می‌خواهم بدانم منظور او چیست؟ نظر امام و حضرت‌‌آقا در مورد فراگیری فلسفه، نظر ایشان این است که عرفان نخوانید و فلسفه بخوانید؟ یعنی نظر این‌هایی که فلسفه بخوانید یا منظور ایشان این است که فلسفه نخوانید؟ این مبهم است این سوال، من نمی‌دانم منظور ایشان چه بوده‌ است؟ اگر کسی این سوال‌ها را دارد و امروز آمده است بگوید منظور ایشان چه بوده‌ است.

    متصل شدن به امام زمان بدون واسطه امکان پذیر است؟

    سوال نهم: این اشتباه است که ما خود نمی‌توانیم به امام زمان متصل بشویم و باید به اساتید وصل بشویم؟ نه آقاجان اگر شما می‌توانید به امام‌ زمان متصل بشوید بفرمایید متصل بشوید. چه کسی تا حالا متصل شده است؟ چند نفر از شما متصل شده است؟ چند نفر از مراجع شما متصل شده‌ است؟ چند نفر از علمای شما متصل شده است؟ شما می‌توانید به امام زمان متصل بشوید؟ متصل شدن یعنی چه؟ اتصال به امام زمان یعنی چه؟ اولاً یعنی اتصال فیزیکی یعنی ببینیم او را؟ خب این‌که حرف غلطی است، هیچ‌ کس نمی‌تواند متصل بشود. اگر منظور شما از اتصال، اتصال معنوی است؟ اتصال معنوی با تقوا و عبادت و با این چیزها ایجاد می‌شود خب بفرمایید چند نفر متصل شدید؟ این‌ها که همه با تقوا هستند، علمای شما با تقوا هستند، همه مراجع شما با تقوا هستند، متصل شده‌اند یا نشده‌اند، چه‌طوری است؟ خب به ندرت متصل شده‌اند، اتفاقاً اگر هم اتصالی است از آن‌طرف بوده است یعنی امام‌ زمان(ع) خواسته است اتصال برقرار کند نه این‌ها. پس ما نمی‌توانیم به امام زمان متصل بشویم عقلاً هم نمی‌توانیم تجربه هم نشان داده است که نمی‌توانیم. اتصال ما به امام زمان همان‌طور که خود ایشان فرمودند این است که با نماینده این‌ها، همان‌طور که فرمودند: “فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِمْ.”[۲] آن که در آن توقعه‌ای که فرمودند در آن‌جا، فرمودند که شما باید رجوع کنید به این‌ها، رجوع کنید به علما، بعد هم اصلاً ما می‌گوییم حالا که قرار است شما می‌گویید ما علما را قبول نداریم این علمای ربانی را قبول نداریم روحانیون را قبول نداریم و ما می‌خواهیم از طریق خود متصل و وصل بشویم به امام‌زمان، می‌توانیم! خب بسم‌الله چرا به امام زمان وصل بشوید؟ وصل بشوید به خدا! خدا که از امام زمان بالاتر است که، بله؟ وصل بشوید به خدا. امام زمان را برای چه می‌خواهید؟ مگر نمی‌گویید که امام زمان وسیله ما به خدا است؟ خب خود شما به خدا وصل بشوید و این حرف شیطانی را انجام بدهید. شیطان چه گفت؟ شیطان گفت من خود را می‌خواهم با خدا فقط، بین من و خدا نمی‌خواهم باشد. خب این را خدا فرمود نه این‌طوری نیست، من را می‌خواهی باید توسط ولیِّ من باید به او سجده کنی، به ولیِّ من سجده کنی که سجده کنایه از خدمت است باید به او سجده کنی، باید از این طریق به من وصل بشوید و اِلّا تا ابد هم عمر تو بگذرد هرگز به من وصل نخواهی شد. این حرف، حرف شیطانی است و این‌که یک مسلمان اگر هزار بار بگوید لااله‌الا‌الله مسلمانی او درست نمی‌شود مگر این‌که حتما بگوید مُحَمَّداً رَسُول‌ُالله، یعنی چه؟ یعنی وصل شدن به خدا از طریق کسی است که ارتباط ما با خدا را میسور می‌کند، این است، در غیر این‌‌ صورت امکان ندارد و اگر کسی به رسالت پیامبر ایمان داشته باشد طبق اعتقاد ما و شهادتین را ندهد من نمی‌دانم بعضی از این آقایان و فقها می‌گویند اَشهَدُ اَنَّ اَمیرَالمُومنینَ عَلِیَّاً وَلی‌ُّالله جزء اذان نیست با یک دلیل بسیار ضعیف می‌گویند، در حالی ‌که روایات متعدد داریم که اصلاً در عالم آفرینش خداوند همان‌جا که لَااِله‌َاِلَّا‌الله را گفت به رسالت پیامبر و به ولایت امیرالمؤمنین هم در عالم الست از همه گرفته ‌است و روایات زیادی داریم مثلاً بر ساق عرش ولایت امیرالمؤمنین و اولاد او نوشته شده است، چطور این‌ها می‌گویند که نمی‌دانم اَشهَدُ اَنَّ اَمیرَالمؤمنینَ عَلیَّاً وَلی‌ُالله جزء اذان نیست؟ بله اگر پیامبر صلوات‌الله علیه در ابتدای بعثت خود این را مطرح نکردند، بله مطرح نکردند که در اذان این را بگویید و مدت‌ها نگفتند، به‌خاطر این‌که شرایط نبود، به قول آیت‌الله حسن‌زاده آملی(رض) ایشان در اذان شهادت بر عصمت فاطمه‌ زهرا می‌داد، می‌گفتند خب چرا شما این را شهادت می‌دهید؟ می‌گفت با همان دلیلی که شهادت می‌دهیم به ولایت امیرالمؤمنین با همان دلیل شهادت می‌دهیم به عصمت و حجیّت فاطمه زهرا(س)، راست هم می‌گفت درست هم می‌گفت با همان دلیل. حالا با کدام دلیل به ولایت امیرالمؤمنین شهادت می‌دهیم؟ به‌خاطر این‌که روایات بسیاری  است که در روز الست، در  عالم عرش شعار رسالت و شعار ولایت این‌ها با هم بوده است.

    بنابراین این حرف که ما خودمان می‌توانیم به امام زمان متصل شویم اولاً که حرف غلطی است و ثانیاً اگر شما می‌توانید متصل شوید بروید متصل شوید من که نمی‌توانم از طریق اولیا و علمای ربانی سعی می‌کنم متصل شوم و اتصالش هم این است که زیر نظر آنها تربیت شوم و به جایی برسم که بیایم بالا تا جایی بیایم بالا که خود حضرت زمانی که با بزرگانی مانند بحرالعلوم ارتباط برقرار کرد، ارتباط برقرار کند و بگوید که ما از شما راضی هستیم این روشی است که خود امام زمان(ع) فرموده است. حالا در این مباحث اگر سوالی هست بنویسید تا بنده پاسخ دهم.


    [۱] . سفینه البحار، علامه مجلسی، ‌ج۲، ص۴۰۸

    [۲] . کمال الدین،ج۱، ص۴۸۵

  • نوشته بدون عنوان 8876

    ۱۴۰۲/۶/۱۴

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • مقدمه
    • چگونگی تشخیص هدف خلقت
    • انسان باید به دنبال کشف استعدادهای خویش باشد
    • راهکارهای شکوفایی استعدادها
    • چگونگی قرار گرفتن در هدف خلقت
    • چرا جنایت‌کاران که در دنیا در رفاه کامل هستند، باز جنایت می‌کنند؟
    • یکی از شرایط عضو وابسته شدن مصاحبه با علما است
    • سوالاتی که در یکی از مصاحبه‌ها مطرح شد!
    • تعریف اربعین
    • رمز و رموز عدد چهل
    • چهل مساوی با نتیجه‌گیری (رسیدن به کمال)

    مقدمه

    چند سوال مطرح شده است که بنده سوال‌ها را پاسخ می‌دهم و یک صحبتی هم در مورد اربعین انجام می‌دهیم.

    چگونگی تشخیص هدف خلقت

     سوال: با عرض سلام از آنجایی که هر انسانی برای تحقق هدفی آفریده شده است ما آن هدف را چگونه شناسایی کنیم و یقین پیدا کنیم که درست هدف خلقت خودمان را تشخیص داده‌ایم؟

    خب این سوال خیلی مهمی است و ما باید بدانیم که برای چه خلق شده‌ایم هر شخصی که در این دنیا آمده است برای یک هدفی آمده است و برای اینکه اینجا یک کاری انجام دهد. حالا یک شخصی آمده است دین خدا را ابلاغ کند و بشود پیامبر و یک شخصی هم آمده است که در راه خدا جهاد کند و شخص دیگری آمده است که در راه خدا مانع ایجاد کند و خودش جهنمی شود، این هم هست! به قول خانم پروین اعتصامی؛ *قطره‌ای که از جویباری می‌رود از پی انجام کاری می‌رود* همه چیز در جهان حتی برگ درخت که می‌افتد در نظر خداوند اینها حساب و کتابی دارد. خب ما باید از کجا  بفهمیم که برای چه حساب و کتابی آمده‌ایم؟! خداوند همه را برای یک کار خیر و یک هدف مقدس خلق می‌کند منتها شیطان و هوای نفس باعث می‌شود که ما آن هدف را گم کنیم. خب کسانی که هدف را گم می‌کنند چند گروه هستند که وارد آن بحث‌ها نمی‌شویم فقط می‌خواهیم بدانیم که ما چگونه می‌توانیم بفهمیم که در مسیر خدا هستیم و برای آن هدف کار می‌کنیم!

    انسان باید به دنبال کشف استعدادهای خویش باشد

    راهش این است که ما باید برویم به دنبال اینکه استعدادهای خودمان را بشناسیم، خداوند هر استعدادی که به ما داده است آن استعداد برای آن است که در آن هدف خدمت به خداوند کنیم. یکی در ادبیات استعداد دارد، یکی در ریاضی استعداد دارد، یکی در شیمی استعداد دارد، یک شخصی در تربیت استعداد دارد هر شخصی یک استعدادی دارد اگر آن استعدادی که خداوند به او داده است آن را در راه خدا خرج کند به هدف آفرینش رسیده است. منتها اینکه استعداد ما چی است این یک مقدار سخت است که ما بفهمیم که خداوند چه استعدادی به ما داده است.

    راهکارهای شکوفایی استعدادها

    برای اینکه این استعداد را پیدا کنیم بهترین راه این است که برویم به دنبال استاد و اساتید معنوی، باید برویم به دنبال اساتید اخلاق و همین راهی که ما در کانون علم و دین داریم پرورش می‌دهیم و آموزش می‌دهیم و شما می‌آیید و مرتب این را ذکر می‌کنید این است که هر شخصی که می‌خواهد به سعادت ابدی وصل شود باید بگردد به دنبال علمای ربانی، به دنبال اولیای الهی‌. اگر شخصی بگردد به دنبال اولیای الهی و یک ولی از اولیا را پیدا کند و زیر نظر او خدمت کند به مرور زمان استعداد او شکوفا می‌شود و در آن مسیری که خداوند راضی است قرار می‌گیرد. یعنی بهترین راه و راحت‌ترین راه همین است. راه دیگرش این است که برویم روانشناسی بخوانیم و خودمان را امتحان کنیم در رشته‌های مختلف در جایگاه‌های مختلف تا بتوانیم  بفهمیم که در چه زمینه‌ای استعداد داریم و باز باید آن استعداد را ببریم در راه خدا و باز هم زیر نظر اولیای خدا قرار بگیریم.

    چگونگی قرار گرفتن در هدف خلقت

     بنابراین بهترین راه برای اینکه انسان اگر می‌خواهد در آن هدف خلقت خودش قرار بگیرد و موفق شود همان چیزی که به آن می‌گوید *صراط مستقیم* صراط مستقیم یعنی کسانی که در آن مسیری که باید زندگی کنند و به آن هدف متعالی و ابدیت و سعادت بعد از مرگ و به دنیای سعادت اخروی برسند، سعادت ابدی را در راهی پیدا می‌کنید که بگردید اولیای الهی را پیدا کنید چون این دنیا اصلاً سعادتی ندارد هیچ‌کس در این دنیا اولاً خوشبخت نیست هیچ‌کس… شما بعضی‌ها را می‌بینید که شاد هستند، خوشحال هستند و چند وقتی هم امکانات مادی دارند خیال می‌کنید که آن‌ها سعادت دارند در صورتی که این گمراهی است، این کمبود فکر است، این کمبود فهم است. انسان نباید با این چیزها خیال کند کسی خوشبخت است. خوشبخت کسی است که آخرت و عاقبت خودش را اصلاح کند و الا این دنیا به حدی زودگذر است که اصلاً ارزش این را ندارد که حتی انسان بخواهد سنگی را روی هم قرار دهد.

    چرا جنایت‌کاران که در دنیا در رفاه کامل هستند، باز جنایت می‌کنند؟

     بنابراین سعادت حقیقی در آن دنیا است، در آن عالم است در اینجا هیچ‌کس هیچ‌کس سعادتمند نیست هر کسی را ببینید یک مشکلاتی دارد یک مصیبت‌هایی دارد مشکلات جسمی دارد، بیماری دارد، حساسیت‌هایی دارد و … همه یک مشکلاتی دارند بهترین مثال را من همیشه می‌گویم آن رئیس جمهور احمق آمریکا آقای ترامپ می‌دانید که این آدم خیلی ثروتمند است برج‌های بسیاری دارد و ثروت‌های خیلی بسیاری دارد خب این شخص وقتی که دستور بمباران می‌دهد و زن‌ها و بچه‌ها را می‌کشد خب این چه چیزی می‌خواهد! تو که همه چیز داری بهترین میوه‌ها، بهترین غذاها، بهترین تفریقحات دنیا، بهترین ماشین‌ها در اختیار تو است چه چیزی دیگر می‌خواهی که دستور می‌دهی بمباران کنند و زن و فرزند بی‌گناه را به کشتن می‌دهی، هزاران نفر را به کشتن می‌دهی این به این خاطر است که این شخص آرامش ندارد و درونش داغون است نمی‌تواند آرامش را به دست بیاورد.

     بنابراین شما ببینید در این دنیا درس بگیرید که هیچ شخصی آرامش پیدا نمی‌کند تمام این جنایتکارهای دنیا از نظر دنیایی در رفاه خوبی هستند ولی چرا جنایت کار می‌شوند؟! چون آن آرامش، آن حقیقت و آن سعادت را در مادیات پیدا نکردند و دچار عصبانیت و ناراحتی و خشم هستند. بعنوان مثال؛ خود شما خیلی خشمگین و عصبانی شوید و دیگر نتوانید خودتان را کنترل کنید مثلا به شخصی که شما را اذیت کرده است فحش می‌دهید دو تا فحش می‌دهید بیشتر از این نمی‌کنید که اما وقتی که او به آنجا رسیده است که می‌کشد و جنایت می‌کند معلوم است که این اصلاً خشم و عصبانیتش اصلاً قابل تحمل نیست.

     بنابراین دنیا هیچ شخصی را سعادتمند نکرده است. سعادت ابدی را در راهی پیدا می‌کنید که بگردید اولیای الهی را پیدا کنید و زیر نظر آنها خدمت کنید این پاسخ سوالی که دوست عزیز پرسیده بود.

    یکی از شرایط عضو وابسته شدن مصاحبه با علما است

    یکی از دوستان در برنامه‌ مصاحبه‌ای که داشته است چون شما یک برنامه‌ای دارید به عنوان مصاحبه که باید بروید با علما و صاحب نظران و افراد تحصیل کرده در مورد این روش سیروسلوکی که اینجا دارید با آنها بحث کنید، صحبت کنید و نظرات آنها را بپرسید که خودتان هم پخته شوید و علم و آگاهی شما تبدیل به یقین شود این یک روشی است که دوستان ما در بخش تربیتی می‌گویند که هر شخصی که می‌خواهد عضو وابسته شود باید ۳ یا ۴ مصاحبه با چند نفر صاحب نظر داشته باشد و نظرات آنها را بپرسد و جنبه تربیتی خوبی هم دارد یکی از دوستان رفته با یکی از علما با یک روحانی صحبت کرده است و آن روحانی از ایشان سوالاتی پرسیده است که ایشان نتوانسته است پاسخ دهد و آورده‌اند که من امروز پاسخ دهم بنده امروز سوالات را مطرح می‌کنم و هفته آینده پاسخ می‌دهم چون دوستی که این سوال‌ها را داده است خودش این هفته اینجا نیست من سوالات را این هفته عنوان می‌کنم و پاسخش را هفته بعد می‌گویم و شما هم فکر کنید و پاسخش را پیدا کنید.

    سوالاتی که در یکی از مصاحبه‌ها مطرح شد!

    سوال اول؛ این بوده است که استاد علوی اجازه تربیت از چه شخصی دارد؟ پیر عرفانی ایشان کیست؟ (شخصی که سوالات را پرسیده است خانم است)‌ آن روحانی گفته است که جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است پس چه نیازی به سیر و سلوک است؟! پاسخ این هم من و شما باید بدهیم.

    سوال دوم؛ حضرت آقا خودشان شاگرد در زمینه سیر و سلوک ندارند و به هیچکس هم اجازه نداده‌اند.

    سوال سوم؛ چله‌های عمومی برای خیلی از افراد سنگین است و خطر معنوی برای آنها دارد چه رسد به چله‌های خصوصی (بنابراین ایشان گفته است که چله کار درستی نیست و خطرناک است و خطر معنوی دارد و سنگین است و نباید این کار را انجام داد).

    سوال چهارم؛ استاد علوی از کجا به افراد اشراف دارد که چله می‌دهد! (ایشان در ذهنش این است که هر شخصی که می‌خواهد به یک نفر چله دهد باید آن شخص را بشناسد تا به او چله دهد).

    سوال پنجم؛ اساتید عرفان خودشان شاگردانشان را انتخاب می‌کنند نه شاگردان استاد را! (در صورتی که ما داریم به شما می‌گوییم بروید بگردید به دنبال استاد، ایشان می‌گوید که برعکس است).

     سوال ششم؛ نظر امام و حضرت آقا در مورد فراگیری فلسفه (که البته بنده متوجه نشدم که این سوال را برای چه پرسیده است، مگر ما اینجا فلسفه تدریس می‌کنیم! ظاهرا منظورشان این بوده است که فلسفه نباید آموزش داده شود به افراد مبتدی) نظر حضرت آقا و امام… این سوالم شما باید تحقیق کنید و پاسخش را بیاورید.

    سوال هفتم؛ این اشتباه است که ما خود نمی‌توانیم به امام زمان متصل شویم و باید به اساتید وصل شویم. ایشان می‌گوید که ما خودمان می‌توان به امام زمان وصل شویم و نیازی به اساتید نداریم.

     تقریبا هفت سوال پرسیده است که این دوست ما یا نتوانسته است پاسخ دهد یا اینکه خواسته است پاسخش را ما دهیم. شما هم روی این سوال‌ها فکر کنید و هفته آینده که بنده پاسخ دادم ببینیم که جواب سوال‌های بنده و شما چقدر به هم نزدیک است.

    تعریف اربعین

    و اما در مورد اربعین یک آقایی از همین آقایونی که این سوالات را گفته است، امام جمعه هم بوده است سالیان سال امام جمعه بوده است رفت بالای منبر بنده آنجا بودم و مورد اربعین صحبت کرد و گفت که من نمی‌دانم کلمه اربعین چیست کاش یک شخصی باشد که برای من توضیح دهد که این اربعین چیست؟! من نفهمیدم که چه خصوصیاتی در این اربعین وجود دارد!. بنده آنجا بودم ولی خب خجالت کشیدم بگویم که آقا بیا از بنده بپرس و بنده می‌دانم… حالا برای شما توضیح می‌دهم؛ البته اربعین اسرار بسیار زیادی دارد و همه آن را نمی‌دانم آنچه را که می‌دانم برای شما می‌گویم. اربعین یعنی چهلم. می‌دانید که هیچ امامی اربعین ندارد جز امام حسین علیه السلام و اربعین در قرآن شریف چندین بار آمده است مثلاً در مورد اینکه حضرت موسی علیه السلام به کوه تور رفت و در آنجا سی روز ماند و بعد ده روز دیگر اضافه شد و خداوند این را در چهل روز تمام کرد، عدد چهل در اینجا خودش را نشان می‌دهد. بنی‌اسرائیل به علت سرپیچی از دستور حضرت موسی چهل سال در بیابان‌ها سرگردان بودند تا بعد از آن توانستند به سرزمین کنعان وارد شوند. حضرت موسی به آنها وعده داده بود که اگر شما بنده‌های خوبی باشید به عرض مقدس خواهید رسید؛ عرض مقدس یعنی همان اورشلیم، یعنی بیت‌المقدس، یعنی دارالسلام یعنی شهر خدا، به آن‌جا وارد خواهید شد که متأسفانه بنی‌اسرائیل موفق نشدند اطاعت کنند، بند‌ه‌های خوبی نبودند و چهل سال سرگردان بودند در بیابان.

     چرا چهل سال! فلسفه‌ آن چیست؟ چرا چهل سال خداوند می‌فرماید که طینت آدم را من سرشتم

    دوش دیدم که ملائک درب میخانه زدند      گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند[۱]

    این گل آدم “خَمَّرْتُ طِینَهَ آدَمَ بِیَدِی أَرْبَعِینَ صَبَاحاً. عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه” که در روایت است این هم باز مثلاً چهل است. چهل باز انسان کامل، انسانی که به کمال می‌رسد می‌گوید «حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً.»[۲] وقتی به سن چهل سالگی رسید حقایق عالم را کشف کرد. خب این چهل چه‌ چیزی است و چه خصوصیتی دارد و این‌که شما چله می‌گیرید و الان هم کسانی که چله حزن و چله‌ حسینی را گرفتند فردا چله آن‌ها تمام می‌شود و این چله‌ها که ما می‌دهیم چه ‌چیزی است؟ چرا چهل می‌دهیم و چرا چله می‌دهیم و این‌ها؟ خب این بنده‌ خدا نمی‌داند اصلا چله چیست و یک چیزی شنیده است و گفته است چرا؟ حالا من چله را به شما می‌گویم.

    رمز و رموز عدد چهل

     خود عدد چهل یک رمز و رموزی دارد هم عدد ده رمز‌ و رموز دارد هم عدد چهار، که ده ضربدر چهار بشود می‌شود چهل. این چهار یک سری دارد و آن ده هم یک سری دارد. من وارد آن مباحث نمی‌شوم آن‌ها خیلی بحث علم‌الاعداد است، یک مقدار پیچیده است یعنی من اگر بگویم شما می‌گویید ما هیچ‌ چیزی نفهمیدیم چون یک علوم دیگری را باید بدانید و اصطلاحات دیگر را باید بدانید آن‌ها را که یاد گرفتید بعد من در مورد اعداد باید صحبت کنم که علم‌الاعداد خود آن یکی از علوم‌ غریبه است. پس من وارد آن‌ها نمی‌شوم فقط آن‌‌ چیزی که به‌ درد شما می‌خورد را بگویم که چهل عدد کمال است یعنی در چهل هر حرکتی به نتیجه می‌رسد و به کمال خود می‌رسد، هر چیزی در عدد چهل به کمال‌ خود می‌رسد. عدد ده عدد تمام است و عدد چهل عدد کمال است، لذا وقتی سی‌ روز حضرت موسی در کوه طور بود به کمال نرسیده بود و ده روز دیگر که عدد تمام است باید اضافه می‌شد تا این به کمال می‌رسید و این‌طوری شد و بعد از چهل روز به آن مقام رسید که الواح را گرفت تورات را گرفت و برگشت به آن مقام رسید که وقتی حضرت ‌موسی از کوه طور پایین می‌آمد دیدند از پشت سر او دوتا نور دارد به آسمان می‌رود و متأسفانه در ترجمه‌های عبری بد ترجمه کردند و خیال کردند این دوتا نور یعنی کلمه‌ای که در زبان عبری است این‌ را به شاخ نگاه کردند، لذا آن لئوناردو داوینچی آن نقاش معروف ایتالیایی وقتی عکس حضرت‌ موسی را کشیده است و مجسمه آن را هم ساخته‌اند دوتا شاخ برای آن گذاشته‌اند خیال کردند این دوتا شاخ بوده است در صورتی‌که دوتا نور بوده است که از دو طرف حضرت موسی به آسمان می‌رفته ‌است و آن نور حضرت موسی را گرفته بوده است، چرا؟ چون بعد از چهل روز به لقاء خداوند رسید و موفق شد.

    چهل مساوی با نتیجه‌گیری)رسیدن به کمال)

    عدد چهل، عدد کمال است. شما بعد از هر چهل به یک ملاقاتی می‌رسید، این عدد چهل، عدد کمال و عدد نتیجه‌ گیری است، بعد از چهل انسان‌ها به نتیجه می‌رسند. اگر شما چهل روز، خیلی ساده آن این است چهل روز شما بتوانید یک اخلاق بد را ترک کنید این نشان‌دهنده این است که آن اخلاق بد جزء ذاتیات شما نشده ‌است، چون بعضی از اخلاق‌ها می‌چسبد به انسان ملکه می‌شود و وقتی ملکه بشود دیگر به سادگی نمی‌شود از آن دست برداشت. اخلاق‌های بد، هر کاری می‌کند طرف این اخلاق بد را بگذارد کنار نمی‌تواند. یا یک اخلاق خوب است که انسان دارد انجام می‌دهد و دیگران می‌خواهند این‌ کار را کنند سخت است ولی او به راحتی انجام می‌دهد، چرا؟ چون این عدد در وجود او متمرکز شده است، در وجود او تثبیت شده است. هر اخلاقی در وجود ما تثبیت بشود چه اخلاق خوب چه اخلاق بد، کندن‌‌ این و جدا شدن از این خیلی سخت است اما اگر شما چهل روز بتوانید یک اخلاق بد را ترک کنید معلوم است آن اخلاق هنوز تثبیت نشده است و اگر چهل روز بتوانید یک اخلاق خوب را انجام بدهید آن اخلاق خوب در شما چه می‌شود؟ تثبیت می‌شود. این یکی از خصوصیات چهل است و هر کسی می‌تواند چله بگیرد برعکس این است که این آقا خیال کردند چله نمی‌دانم چه چیزی است؟ نه، مثلاً شما می‌توانید چهل روز نماز غفیله بخوانید این یک چله است اثر دارد. شما می‌توانید چهل روز مثلاً فرض بفرمایید که اصلاً نمازهای غفیله خود را بخوانید، می‌توانید چهل روز مثلاً نماز صبح خود را در مسجد بخوانید، چهل هیچ ‌کاری نیست! هرکاری، هر کار خوبی را شما چهل روز می‌توانید انجام دهید مثلا سعی کنید غیبت نکنید نه این‌که غیبت نکنید، نه! سعی کنید که غیبت نکنید، چهل روز سعی کنید که دروغ نگویید، چهل روز سعی کنید شوخی‌های بی‌ارزش نکنید، این‌ها چله‌هایی است که انسان می‌تواند بگیرد و تربیت می‌‌شود و روی نفس او اثر می‌گذارد. این‌ها خیال می‌کنند چله که ما می‌دهیم مثلاً می‌گوییم چهل روز برو بنشین روی میخ مثل این مرتاض‌ها، یا چهل روز غذا نخور، چهل روز برو بنشین یک‌جا مثلاً فرض بفرمایید که همین‌طوری تکان هم نخور، یا چهل روز فقط قرآن بخوان فقط قرآن بخوان… یا فقط ذکر بگو… نه! این چله‌ها این‌‌طوری نیست، چله یعنی چهل روز شما کوچک‌‌ترین کاری را می‌توانید انجام بدهید با همین مثال‌هایی که زدم و این‌ها تربیت می‌کند نفس شما را، به مرور عادت می‌کنید. این چله‌هایی هم که ما می‌دهیم تا سه چهارسال اول تمرین است اصلاً آن چله‌ای که ایشان خیال می‌کند نیست این چله‌هایی که ما اسم آن‌را می‌گذاریم چله حزن، ما در سال شش‌ تا چله داریم این‌ها همه هم حساب شده است، اعداد آن همه حساب شده است. هفت‌ سال کسی چله بگیرد شش هفت تا می‌شود چهل ‌و دوتا، یعنی چهل‌تا چله می‌گیرد. کسی که چهل‌تا چله بگیرد پیر ما استاد ما می‌فرمود فرشته می‌شود، تبدیل به یک فرشته می‌شود اصلاً نورانی می‌شود. چهل‌تا چله بگیرد یعنی چهل‌تا چله هر سالی شش‌تا چله، هفت‌ سال کسی در سیروسلوک درست‌ و حسابی باشد و انجام بدهد نورانی می‌شود و تبدیل به یک موجود معنوی می‌شود. خب این‌ها، این‌ چله‌هایی که الان ما داریم می‌گوییم، این چله‌ها با این چله‌هایی که ما می‌دهیم، چله‌های عمومی که ما به شما می‌دهیم فرق می‌کند، این چله‌هایی که شما می‌آیید مثلاً کسی که اولین ‌بار است که می‌خواهد وارد چله شود ما به او چله ذکر یا الله می‌دهیم. خیلی ساده است، روزی هزاربار بگوید یا الله، نه آسمان به زمین می‌آید، نه زمین به آسمان می‌رود، نه این زندگی او فلج می‌شود نه دیوانه می‌شود، هیچ کار سختی هم نیست کار ساده‌ای هم است و دوستانی که این چله را گرفتند تجربه کردند می‌فهمند که چه‌قدر آثار خوبی دارد برای آن‌ها، چله‌های ساده ما را تربیت می‌کند، آموزش می‌دهد.

     خب چهل عدد نتیجه‌گیری است هر کسی چهل روز بتواند یک عملی را انحام بدهد یک ذکری را بگوید نتیجه می‌گیرد و چرا فقط برای امام‌حسین‌(ع) اربعین گرفته می‌شود؟ چون اربعین شما الان دارید می‌بینید اربعین روز و زمان نتیجه گرفتن قیام اباعبدالله‌ الحسین(ع) است. ائمه ما علیهم‌السلام طوری برنامه‌ریزی کردند که این راهپیمایی اربعین در آخرالزمان خود آن قیام برای گرفتن انتقام خون اباعبدالله است. قیام برای اعتراض به شهادت اباعبدالله است، قیام برای گرفتن انتقام خون اباعبدالله است و این است که شما می‌بینید هر سالی که می‌گذرد این راهپیمائی اربعین چه می‌شود؟ بیشتر می‌شود. حالا بعضی از این سایت‌ها من دیدم از همین سایت‌های داخلی شیطنت می‌کنند برمی‌دارند می‌نویسند که آقا  این‌ چنین اربعین که شما می‌گویید بزرگ‌ترین راهپیمایی تاریخ است، نمی‌دانم میلیون‌ها می‌روند این چنین راهپیمای نبوده است نه این‌طوری نیست. در هندوستان یک مراسمی دارند هفتاد میلیون نفر جمع می‌شوند آن‌جا ‌هندوها، آن خیلی از اربعین هم بالاتر است. بودایی‌ها در سال یک جایی هستند جمع می‌شوند آن‌جا مثلاً فرض بفرمایید ده‌ها میلیون نفر، سی‌ میلیون‌ نفر، چهل میلیون نفر جمع می‌شوند آن‌جا و آن از اربعین هم مهم‌تر است، این‌ها شیطنت است این‌ها عرض می‌شود خباثتی است که در دل این‌ها وجود دارد و این‌ها می‌خواهند آن اربعین اباعبدالله را بیاورند پایین! اولاً آن‌ها من می‌دانم آن‌ها چه چیزی است. آن ‌جشن‌های هندوها را می دانم هیچ‌ کدام راهپیمایی نیست. این‌ها مثلاً سه‌ سال یک مرتبه جمع می‌شوند، هر سه سال یک مرتبه چهار سالی یک مرتبه جمع می‌شوند کنار رود گنگ، رود گنگ از رودهای مقدس هندوها است. هر کسی از هر جا می‌رسد آن‌جا، این‌ها راهپیمایی ندارند جمع می‌شوند آن‌جا، بله هفتاد میلیون هشتاد میلیون گاهی موقع‌ها صد میلیون از این‌ها جمع می‌شوند آن‌جا می‌روند در آن رودخانه خود را شست‌وشو می‌کنند و یک مراسمی مثل حج ما است یعنی یک محلی است جمع می‌شوند آن‌جا، بودایی‌‌ها هم همین‌طور، این‌که راهپیمایی داشته باشند و این راهپیمایی این‌طوری باشد که مثلاً فرض بفرمایید از بصره در آن آفتاب گرم، پانصد کیلومتر راه بروند این‌ چنین چیزی ندارند، هیچ ‌جا نیست و تا آن‌جا که ما اطلاع داریم هیچ‌جا به این عظمت نیست، اگر هم باشد مثلاً در ایتالیا هم یک راهپیمایی دارند، در اسپانیا هم یک راهپیمایی دارند، راهپیمایی‌های آن‌ها این‌طوری نیست، جمع می‌شوند یک محلی و آن‌جا یک برنامه‌هایی دارند. این‌که راهپیمایی ‌کنند مثل کربلا مثل اربعین اصلاً این حالت را ندارد و بعد سرود بخوانند، شعار بدهند، به سر ‌و سینه بزنند، این راهپیمایی ائمه ما علیهم‌السلام گفتند، گفتند پیاده روی و پیاده‌ رفتن اصلاً خود این به قول طلبه‌ها به قول اهل علم موضوعیت دارد یعنی این راهپیمایی مثل زیارت است، حتی چه بسا روز اربعین این راهپیمایی از خود زیارت هم ثواب آن بیشتر باشد، شاید از خود آن زیارت این راهپیمایی ثواب آن بیشتر باشد، چرا؟ چون این راهپیمایی‌ها همین‌طوری هر سال دارد بیشتر می‌شود بیشتر می‌شود تا روزی که انتقام خون اباعبدالله گرفته بشود. این خیلی فرق می‌کند با این‌که یک عده جمع بشوند یک‌جا. خب هر مذهبی یک عده جمع می‌شوند یک‌جا، جمع می‌شوند یک‌جا غیر از راهپیمایی است. ما هم داریم مکه، مکه میلیون‌ها نفر جمع می‌شوند آن‌جا ایام حج طواف می‌کنند مراسم دارند، راهپیمایی هم دارند بین صفا و مروه یک راهپیمایی آن‌جا هم است اما آن‌ کجا و این کجا!؟ این یک بحث دیگری است، این یک برنامه‌ای است که هزار و چهارصد سال ائمه ما علیهم‌السلام آن‌ها زمینه‌سازی کردند برای این‌که این تا آخر تاریخ ادامه داشته باشد و هیچ‌کس، هیچ یعنی هیچ، هیچ قلدری، هیچ طاغوتی هیچ خلیفه‌ای هیچ ظالمی هیچ جباری هیچ‌کس نتوانسته است در طول تاریخ این را تعطیل کند. افرادی مثل صدام و مثل متوکل، متوکل در اوایل و صدام هم در این اواخر خیلی سعی کردند که این شعله را خاموش کنند این راه را بگیرند ولی نشد چه شد؟ رضاخان هم همین کار را کرد، آتاترک هم همین کار را کرد، صدام هم همین کار را کرد این‌ها آمدند جلوی آن را گرفتند، برخورد کردند، شکنجه کردند، مجازات کردند، مبارزه کردند، یک چند صباحی جلوی آن را گرفتند ولی تمام نشد وقتی شروع شد باعظمت‌تر بود، یعنی راهپیمایی الان خیلی عظمت آن بیشتر از راهپیمایی است که قبل از رضاخان و آتاترک و صدام و این‌ها بود و قبل از آن‌ها بود. خیلی از آن‌ها بالاتر رفته است، هیچ‌کس نتوانست جلوی آن را بگیرد و این روزبه‌روز بیشتر خواهد شد، در روایات هم آمده‌ است حتی در کتاب‌های مقدس ادیان قبل هم آمده است که در آخرالزمان کسانی پیدا می‌شوند که این‌ها برای حکومت خداوند برای حاکمیت الله به سروسینه می‌زنند و حرکت می‌کنند، این سینه زدن این‌ها همه حساب دارد، در کتاب‌های مقدس نوشته شده است نه حالابگوییم برای اسلام است نه برای هزاران سال پیش این‌ها را دیدند، بزرگان دیدند، پیامبران دیدند، عرفا دیدند، اهل کشف الشهود دیدند و این مسئله این‌چنینی است که اربعین فقط امام‌حسین(ع) دارد و این اربعین خود آن یادتان باشد موضوعیت دارد.

    یکی از مراجع در گذشته در بحث خود گفته است که مستحبات خود آن موضوعیت ندارد. مستحبات را خدا مثل این‌که مثلاً وسیله را قرار می‌گذاشت که شما به واجبات برسید، مثال هم زده است مثل مثلاً راهپیمایی اربعین برای این است که شما به زیارت بروید. گفتند راهپیمایی اربعین ثواب دارد برای این‌که شما به زیارت بروید و بروید مثلاً زیارت کنید. در صورتی‌که اشتباه کرده است ایشان، بله مثلاً راهپیمایی‌ها برای پیاده رفتن برای زیارت ثواب دارد، برای همه راهپیمایی‌ها پیاده روی برای زیارت همه ائمه، برای امام رضا، برای امیرالمؤمنین، برای کاظمین، برای سامرا، برای مشهد، برای هر جا پیاده روی برای زیارت، برای کعبه پیاده روی ثواب دارد، پیاده که می‌روید و هر قدمی که برمی‌دارید ثواب است، اما اربعین این مستحبی نیست مثل آن، این وسیله آن نیست، اربعین امام حسین خود آن موضوعیت دارد، لذا اگر کسی توانست برود حتی اگر زیارت هم نکند برود، ثواب این شاید از همان زیارت هم بیشتر باشد که برای اربعین می‌رود حتی اگر غیر از روز اربعین، چون این بزرگداشت این راهپیمایی است. خود این راهپیمایی اصلاً مسئله است و خود آن موضوع است و اصل است، وثیقه نیست، فرع نیست. این است که ما باید به این مسئله توجه داشته باشیم و ان‌شاءالله اربعین را لحاظ کنیم و خود ما هم سعی کنیم ان شاءالله در اربعین‌ها تا آن‌جا که می‌شود این‌ کار را انجام بدهیم. حالا ما که امسال به دلایل زیادی و چندین دلیل نتوانستیم شرکت کنیم ان‌شاءالله خداوند جبران کند این کم‌توفیقی ما را.

     السلام‌علیک یا اباعبدالله، در یک این‌چنین روزی اربعین، جابرابن‌عبدالله‌انصاری آمد در کربلا. جابرابن‌عبدالله‌انصاری را من برای شما بگویم که از صحابه پیامبر است، موقعی که این با پیامبر بود و از یاران پیامبر بود از آن اصحابی است که پیامبر بعضی از اسرار را به او گفت و ائمه ما بعضی از اسرار را به او می‌گفتند. از اصحاب سِرّ بود و آن حدیث لوح که فاطمه زهرا(س) به جابر داد که در آن اسم ائمه از امیرالمؤمنین تا امام زمان همه نوشته شده بود و جابر این را دید و خود او راوی این است شیعه و سنی او را قبول دارند از بزرگان اصحاب و صحابی پیامبر است، آن حدیث را جابر نقل کرده است. بنابراین جابر این خاندان را می‌شناسد، امام حسن را می‌شناسد، امام حسین را می‌شناسد، ائمه را می‌شناسد و عاشق این خاندان است. لذا وقتی که در مدینه در کوچه‌های مدینه در آن کوچه‌ بنی‌هاشم در نزدیکی خانه امیرالمؤمنین وقتی از آن‌ جا عبور می‌کرد، این حسنین را می‌دید، امام حسن و امام حسین را می‌دید چون می‌دانست که این‌ها چه کسانی هستند چون می‌دانست این‌ها چه نورهای بزرگی هستند با عشق و علاقه می‌ایستاد و به این‌ها سلام می‌داد و از این‌ها استمالت می‌کرد، دل جویی می‌کرد و با این‌ها رابطه معنوی برقرار می‌کرد. لذا وقتی آمد کربلا رفت کنار فرات غسل کرد، لباس نو پوشید، عطر زد به خود و حرکت کرد به طرف قبر اباعبدالله. قدم‌ها را آهسته بر می‌داشت و ذکر می‌گفت، تکبیر می‌گفت. عطیه که او هم از تابعین هست و چون جابر چشم‌های خود را از دست داده بود و نابینا بود دست جابر را می‌خواست بگیرد بیاورد کنار قبر، جابر گفت که بگذار خود من بروم، من بوی حسین را می‌شناسم و من احتیاج به راهنمایی ندارم، من قبر حسین را می‌شناسم. دل من روح‌ من تشخیص می‌دهد قبر حسین کجا است و حرکت کرد. چه داستان قشنگی به یاد من آمد می‌گوید:

    شنیدستم که مجنون دل‌ افکار                چو شد از مردن لیلی خبردار

    گریبان چاک کردی تا به دامان              به‌سوی تربت لیلی شتابان

    بدید او کودکی آن‌جا فتاده                     به‌ هر داغی دلِ عبرت گشاده

    سراغ تربت لیلی از او جُست                بدو کودک بخندید و چنین گفت

    کای مجنون تو را گر عشق بودی           کی از من این تمنا می‌نمودی

    برو در کوی لیلی جست‌‌وجو کن            زِ هرخاکی کفی بردار و بو کن

    ز‌ِ هرخاکی که بوی عشق برخاست         یقین دان تربت لیلی هم‌آن‌ ‌جاست

    این بچه به مجنون گفت که اگر تو واقعاً عاشق لیلی هستی بوی لیلی به تو می‌گوید که قبر لیلی کجا است.

    لذا جابر به عطیه گفت: عطیه من خود بوی حسین را درک می‌کنم و من خود می‌توانم بفهمم قبر حسین کجا است. عطیه کنار رفت و دنبال جابر راه افتاد، جابر قدم‌ها را آهسته برداشت و آمد سر قبر حسین با آن چشم نابینا ایستاد سر قبر و چند قدمیِ قبر ایستاد، صدا زد السلام‌علیک یا اباعبدالله، سه بار سلام کرد بعد صدا زد حبیبی یا حسین، حسین جان! ترجمه شعر او را دارم می‌گویم، حسین‌ جان! من همان جابر هستم‌ که در کوچه‌های مدینه هر وقت به تو سلام می‌کردم وقتی به تو می‌رسیدم تو سبقت در سلام می‌گرفتی، تو زودتر به من سلام می‌کردی. حسین جان چه شده است الان جواب سلام من را نمی‌دهی؟ بعد خود او جواب داد، گفت: جابر چگونه توقع داری از آقایی که بین سر و بدن او فرسنگ‌ها فاصله است جواب سلام توقع داری! صلی‌الله علیک یا اباعبدالله.


    [۱] . حافظ

    [۲] . سوره احقاف، آیه۱۵