برچسب: توحید ولایی

  • سخنرانی استاد علوی مورخ    ۱۴۰۳/۰۵/۰۲

    سخنرانی استاد علوی مورخ ۱۴۰۳/۰۵/۰۲

    بسمه تعالی

    اهم موضوعات مطروحه در این جلسه به شرح ذیل است :

    • نشانه های علمای ربانی
    • سجده به چه معنا است؟
    • تعریف فرشتگان
    • دلیل خلقت انسان
    • نشانه علمای ربانی
    • نشانه علمای ربانی
    • مهمترین درد عالم ربانی
    • توحید ولایی
    • مدعیان دروغین
    • ادعای شاه
    • دینداران ظاهری

    نشانه های علمای ربانی

    از نشانه‌های علمای ربانی و اولیای خداوند این است که درد دین دارند، علمای ربانی و اولیای الهی که ما باید به‌دنبال شناخت آن‌ها باشیم و همان‌طورکه مکرر در جلسات گفته شد که بالاترین وظیفه ما این است که ما باید به‌دنبال پیدا کردن اولیای الهی و تبعیت از آن‌ها باشیم. بنده یک دلیلی برای شما عرض می‌کنم که در این یکی دو سال اخیر که به این بحث کم‌تر توجه شده‌است، ولی در سال‌های قبل چندین‌بار گفته‌شده است؛ داستان خلقت آدم و ماجرای سجده ملائکه را همه می‌دانید، همه می‌دانید که خداوند در قرآن در همان آیات ابتدایی قرآن ماجرای حضرت آدم را تعریف می‌کند و می‌فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً(سوره بقره آیه ۳۰) داستان حضرت آدم؛ داستان زندگی ما است. داستان این نیست که یک نفر فقط بوده باشد که آمده روی کره زمین، یک شخصی آمده باشد روی زمین، نه! این یک شخص نیست! داستان حضرت آدم داستان حقیقت انسانیت است. به‌عنوان مثال؛ خداوند آدم و حوا را در بهشت جا داد و بعد طاووس از بهشت آمد بیرون و بعد شیطان مار را دید با مار هماهنگی کرد و وارد بهشت شد در داستان‌های آفرینش در ادیان دیگر داستان را این‌چنین می‌گویند، البته روایت‌های خود ما هم به این‌ها یک اشاراتی دارد. حالا بعضی‌ها نفهمیدند می‌گویند این‌ها اسرائیلیات است، خیر این‌ها اسرائیلیات نیست، البته در ادیان دیگر تحریف شده‌است اما بعضی از قسمت‌ها صحیح است. در آن‌جا نمی‌گوید که شیطان یک ماری را دید، نمی‌گوید که یک طاووسی را دید! می‌گوید: مار را دید، یعنی چی؟ یعنی آن حقیقت مار، طاووس یعنی؛ حقیقت طاووس و آدم یعنی حقیقت آدم است و شیطان حقیقت شیطان است. یعنی چه؟ یعنی خداوند به فرشته‌ها گفت من می‌خواهم آدم را خلق کنم و فرشته‌ها باید به آدم سجده کنند.

    سجده به چه معنا است؟

    سجده به‌معنای تبعیت کردن است، به‌معنای اطاعت کردن است، به‌معنای خدمت کردن است، سجده به‌معنای تسلیم شدن است. در جنگ‌های قدیم وقتی یک پادشاهی یک فرماندهی در جنگ شکست می‌خورد برای‌اینکه کشته نشود تسلیم می‌شد و برای‌اینکه به دشمن ثابت کند که من تسلیم هستم و هرچه تو می‌گویی من گوش می‌دهم به حالت سجده می‌رفتند، یعنی من دیگر نمی‌توانم هیچ کاری بکنم و گردن من و وجود من در اختیار تو است و تو می‌توانی من را بکشی. سجده یعنی؛ من در خدمت تو هستم و هیچ مخالفتی در مقابل تو نمی‌کنم. وقتی خداوند می‌فرماید: فرشتگان به آدم سجده کردند؛ یعنی تمام فرشتگان در خدمت آدم هستند، کدام آدم! آن آدم حقیقی، هرچقدر تو و من به آن آدم حقیقی نزدیک می‌شویم فرشته‌ها تابع ما می‌شوند و از ما اطاعت می‌کنند؛ چون آن آدم حقیقی در ما هم وجود دارد، حقیقت روح و حقیقت آن آدم حقیقی در من هست در شما هست در همه انسان‌ها است.

     

    تعریف فرشتگان

    هر انسانی که به مقام آدمیت برسد فرشتگان در مقابل او سجده می‌کنند؛ یعنی فرشته‌ها در خدمت او قرار می‌گیرند. حالا فرشته‌ها چه چیزی هستند! فرشتگان تمام ذرات عالم هستند، ذرات ریز عالم؛ یعنی اتم حتی از اتم پایین‌تر الکترون‌ها حتی از الکترون‌ها پایین‌تر آن ذرات بنیادی عالم، این‌ها فرشتگان هستند.تعریف فرشتگان را اگر بخواهیم به زبان فیزیک و به زبان طبیعت بگوییم؛ ذرات عالم هستی هستند، آن ذرات بنیادی که با آن الکترون ساخته می‌شود، نوترون و پروتون ساخته می‌شود، اتم ساخته می‌شود و حتی با آن آنتی پروتون، آنتی نوترون، آنتی الکترون ساخته می‌شود تمام این ذرات ریز عالم فرشتگان هستند. وقتی فرشتگان به آدم سجده کردند؛ یعنی تمام عالم در مقابل آدم تسلیم شده‌اند به جز یک نفر آن‌هم شیطان، خب شیطان سجده نکرد.

    بنابراین به داستان آدم که دقت کنید می‌بینید خداوند می‌فرماید: من یک شخصی را خلق می‌کنم که او نماینده‌ی من است و همه باید به او سجده کنند و اطاعت کنند و اصلاً داستان خلقت همین است. داستان خلقت این نیست که من انسان‌هایی خلق می‌کنم که این‌ها نماز بخوانند، زکات بدهند امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کنند یا با هم مهربان باشند و به‌دنبال خوشبختی و سعادت باشند… البته این‌ها همه هست ولی اصل نیست این‌ها در مرحله دوم قرار می‌گیرند، و مرحله اول و اصل این است که من یک ولی و نماینده‌ای خلق می‌کنم که همه باید از آن اطاعت کنند؛ یعنی این بحثی که ما این‌جا داریم که می‌گوییم تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیا است؛ یعنی انسان باید بگردد به‌دنبال اولیاءالله و اولیای خدا را پیدا کند و در خدمت آن‌ها باشد این همان داستان آدم است، ما حرف جدیدی نمی‌زنیم ما داریم همان حرف اول را می‌زنیم این بی‌سوادها هستند که نمی‌توانند حرف را تحلیل کنند و می‌گویند؛ آقا این چه حرفی است، این حاج‌آقا علوی دارد حرف جدیدی می‌زند! نه، ما حرف جدیدی نمی‌زنیم ما همان حرف را می‌گوییم می‌گوییم.

    دلیل خلقت انسان

    خدا اصلاً ما را خلق کرده‌است که اطاعت ولی او را انجام دهیم. همه عالم را خلق کرده و هر کس در عالم ولایتش قوی‌تر باشد و به او نزدیک شود دیگران باید به او خدمت کنند. این همان داستان آدم است یا همین داستان اهدنا صراط المستقیم است صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم… اهدنا الصراط المستقیم یعنی؛ راه ولایت، همه علما و همه مفسرین با ادله عقلی و ادله روایی ثابت کرده‌اند که صراط مستقیم صراط ولایت است که در رأس آن ولی‌الله‌الاعظم است و هر کسی به نسبتی که ولایت دارد در این مسیر است. خب، ولی خدا نشانه‌هایی دارد که ما باید به‌دنبال نشانه‌های اولیای خدا و علمای ربانی باشیم.

    نشانه علمای ربانی

    یکی از نشانه‌های علمای ربانی این است که درد دین دارند، عالم ربانی درد دین دارد. درد اقتصاد مردم را ندارد نه این‌که نداشته باشد دارد ولی اصل و مهم‌ترین آن‌ها درد دین است. این دردها مال افرادی است که هدف خلقت را نشناخته‌اند مهم‌ترین درد آن دردی است که اگر درمان شود همه‌ چیز با آن می‌آید؛ سعادت دنیا و آخرت می‌آید، چیزهایی که ما نمی‌توانیم درک کنیم؛ یکی از آن‌ها رفاه است، یکی از آن‌ها سلامت است، یکی از آن‌ها امنیت است، یکی از آن‌ها اقتصاد و خوش‌بختی است، این‌ها چیزهای دست چندم است که می‌آید. خدا رحمت کند امام رحمهالله‌علیه را آن زمان که  انقلاب کردند یکی از افراد دولت موقت آن زمان گفته بودند که ما آب را مجانی می‌کنیم، ما برق را مجانی می‌کنیم همه خوشحال بودند، می‌گفتند انقلاب شد الحمدلله نجات پیدا کردیم از شر طاغوت… هرکس می‌آمد و یک وعده‌ای می‌داد که ایران می‌شود بهشت یا هرچیز دیگری… امام فرمود: نه، این کشور را حداقل  اگر همه خوب کار کنند، اگر همه به وظایفشان عمل کنند بیست سال می‌کشد تا بتوانیم این کشور را تازه بتوانیم از زیر صفر به صفر برسانیم. بعد امام فرمود دلتان خوش نباشد که ما به شما برق رایگان و آب رایگان می‌دهیم این حرفی بود که بعضی از آن شیطان‌ها به دروغ گفته‌اند که امام وعده داده بود که برق مجانی می‌شود، آب مجانی می‌شود… نه امام چنین وعده‌ای را نداده بود، یک نفر در دولت موقت این حرف را زده بود و در روزنامه‌ها نوشته بودند که مثلا مردم خوشحال کنند و… یک وعده الکی داده بودند که به همه خانه می‌دهیم و همه صاحب‌خانه می‌شوند افراد تازه‌کار و افرادی که انقلاب شده بود و یک عده طاغوتی که اصلاً مدیریتی نکرده بودند همین‌طور یک وعده‌هایی داده شد مانند این رئیس‌جمهورها که هزارتا وعده می‌دهند و وقتی‌که می‌آیند می‌گویند که نمی‌شود، نگذاشتند، نشد به ذوق رئیس‌جمهوری وعده می‌دهند و وقتی‌که رئیس‌جمهور شدند می‌گویند که رهبر نگذاشت! علما نگذاشتند! حزب‌اللهی‌ها نگذاشتند! مجلس نداشت! قوه قضاییه نداشت! همین‌طور بهانه‌ها را شروع می‌کنند… خب نکبت تو که می‌دانی با یک گروه می‌خواهی کار کنی که نمی‌گذارند کار کنی چرا حرص می‌زنی که بشوی رئیس‌جمهور؟!

    البته من با رئیس‌جمهور خاصی کار ندارم تمام رئیس‌جمهورها در تمام کشورهای دنیا از جمله کشور ایران، تمام رئیس جمهورها این وعده‌ها را می‌دهند و می‌گویند نمی‌گذارند! خب وقتی‌که نمی‌گذارند چرا می‌گویی، چرا وعده می‌دهی! چون شیطان می‌آید و جاه‌طلبی و ریاست‌طلبی آغاز می‌شود. خب این‌ها اول انقلاب بود و همه وعده می‌دادند . امام فرمود دلتان را خوش نکنید ما بالاتر از این‌ها به شما می‌دهیم ما به شما دین می‌دهیم و شما را با خدا آشنا می‌کنیم ما معنویت را به شما می‌دهیم و این اتفاق هم افتاد. یعنی ملت ایران بعد از انقلاب زمین تا آسمان تغییر کردند و متحول شدند، صد و هشتاد درجه تغییر کرده‌اند از انسان‌هایی که فقط به‌دنبال خوش‌گذرانی و عیاشی در این دنیای پست و شاد بودن تبدیل به یک دولت انقلابی یک دولت فهیم شدن یک ملتی که الآن به‌جایی رسیدند که اگر کسی بخواهد اختلاس کند صدای مردم درمی‌آید و اگر کسی دروغ بگوید صدای مردم بلند می‌شود و درنهایت مطالبات مردم رفت بالا یعنی انقلاب سطح تمدن و فرهنگ مردم را آورد بالا و دیانت الان با دیانت زمان طاغوت که اصلا دیانتی نبود و اگر هم بود در حد خیلی ساده بود در حد این‌که دین را بفهمند، تفسیر قرآن را بفهند که حقایق را بفهمند و این امام حسینی که ما معرفی می‌کنیم به شما یعنی  انقلاب اسلامی معرفی می‌کند با امام حسینی که زمان شاه معرفی می‌کردند زمین تا آسمان فرق می‌کرد. این امام حسین مظهر آزادگی، مظهر عدالت، مظهر حق‌جویی، مظهر عقل، اهل فلسفه و عرفان است آن امام حسین که آنها معرفی می‌کردند امام حسینی بود که طفلی را تنها گیر آوردند و کشتند… این فرق می‌کرد. امام فرمود ما به شما فرهنگ می‌دهیم، عقل می‌دهیم و این اتفاق افتاد.

    مهمترین درد عالم ربانی

    امام و عالم ربانی کسی است که درد دین دارد یعنی دلش برای دین‌داری مردم می‌سوزد، دلش برای‌اینکه دین زنده نباشد می‌سوزد. مهم‌ترین دردش؛ درد دین است.  دین یعنی آن حقایق اصیل که خداوند گفته است، دین یعنی فرهنگ‌های اصیل، دین یعنی ارتباط با خداوند، این‌ها برای یک عالم ربانی مهم است. اگر یک کسی این غصه‌ها را داشت؛ غصه‌ی این را داشت که مردم باید از قوانین تبعیت کنند، مردم باید تقوا داشته باشند، مردم باید شهوت‌رانی نکنند و مردم باید با خدا ارتباط داشته باشند، مردم باید انسانیت و تقوی و اخلاق را در بین خودشان رواج دهند و از این‌که این نیست غصه می‌خورند این می‌شود درد دین داشتن، این نشانه عالم ربانی است. هر گاه دیدید شخصی این‌چنین است بر روی این مسائل حساس است و به این مسائل اهمیت می‌دهد بدانید که این ولی خدا است، این جزء اولیاءالله است و جزء علمای ربانی است و با او ارتباط برقرار کنید و این فرهنگ را در جامعه پخش کنید. دوستان من، من به یقین رسیده‌ام به یقین صد درصد رسیده‌ام اگر می‌خواهید به امام زمان خدمت کنید همین تفکر عرفان مقربین، همین تفکر توحید ولایی، توحید ولایی، توحید ولایی.‌..

    توحید ولایی

     توحید ولایی را در جامعه پخش کنید، راهش همین است، توحید یعنی؛ توحید ولایی، توحید اگر غیر ولایی باشد نمی‌شود ما دو حدیث داریم یک حدیث می‌گوید “کلمه لا اله الا الله حِصنی فَمن دَخل حِصنی امن مِن عَذابی” دژ محکم توحید است، آن قلعه محکم که هرکس واردش شد امنیت دارد و نجات پیدا می‌کند توحید است لا إله إلا الله این‌که هیچ حقیقتی جز حقیقت الله وجود ندارد کلمه “لااله‌الاالله حِصنی” این همان حدیث سلسله‌الذهب است که امام رضا در آن ماجرا می‌فرماید و یک روایت دیگر داریم می‌فرماید: “وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی” ولایت امیر حصن قلعه است، خب این یعنی چی؟ یعنی ما دو قلعه داریم؟! یک قلعه توحید و یک قلعه ولایت! نه این نمی‌شود که   ما یک قلعه داریم؛ منتها یکی اصل است و یکی باب ورود به آن قلعه است، آن در ورودی به لااله‌الاالله ولایت است. توحید بدون ولایت می‌شود توحید ادیان دیگر، آن توحیدی که نجات‌دهنده است توحید ولایت است و توحید بدون ولایت می‌شود توحید شیطان. شیطان چی گفت؟ شیطان گفت من به آدم سجده نمی‌کنم ولی به تو هر چقدر بخواهی سجده می‌کنم، شش هزار سال که معلوم نیست از این سال‌های دنیا است یا از سال‌های آخرت، شش هزار سال توحید داشت شیطان، اما توحید بدون ولایت به محض این‌که توحید ولایی مطرح شد شکست خورد. پس حرفی که استاد علوی دارد می‌زند می‌گوید توحید ولایی حرف جدیدی نیست حرف خود قرآن است وقتی ما می‌گوییم پیامبر اسلام پیامبر توحید است ولی توحید ولایی این را می‌خواهیم بگوییم می‌خواهیم بگوییم خداوند تا زمانی که شیطان او را عبادت می‌کرد او را امتحان نکرده بود موقعی که ولایت مطرح شد و گفت تو باید من را از طریق ولی من بپرستی شیطان کم آورد. توحید ولایی یعنی اینکه ما دو تا دژ نداریم دو تا قلعه نداریم یک قلعه توحید یک قلعه ولایت، این دوتا یکی هستند منتهی یکی از آن‌ها باب ورود به آن دومی است توحید ولایی باب ورود به توحید الهی است این می‌شود درد دین  این می‌شود عالم ربانی بودن این می‌شود ارتباط با علمای ربانی.

    مدعیان دروغین

    در مقابل مدعیان است در مقابل انعَمتَ علیهِم چه کسانی هستند؟ مغضوب علیهم و ضالّین دوتا گروهی هستند که در مقابل اَنعمت علیهم هستند.  این علمای ربانی اولیاء الهی اَنعمت علیهم هستند مغضوب علیهم مدعیان هستند ادعا می‌کنند دروغ ادعا می‌کنند شیطان هستند و مورد غضب الهی هستند دروغ آن‌ها چیست؟ دروغ آن‌ها همین حرف است می‌آیند می‌گویند آقا ما درد دین داریم ولی وقتی می‌روی در بطن آن‌ها می‌بینی درد دین ندارند بلکه درد خود را دارند دین را وسیله قرار دادند و همیشه هم هست در همه جوامع هست جامعه ما چون یک جامعه توحیدی و یک جامعه ولایی است این مطلب خیلی قشنگ بروز می‌کند خیلی قشنگ ظاهر می‌شود، شما قشنگ می‌توانید ببینید قشنگ ظاهر شده به سادگی می‌توانید بفهمید که چه کسی مدعی ولایت الهی است و چه کسی واقعاً ولایت الهی دارد. شیطان و شیاطین مدعی این‌ها می‌آیند همین حرف را می‌زنند می‌گویند آقا ما درد دین داریم قرآن از قول فرعون، فرعون چه می‌گفت می‌گفت که “وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ. سوره غافر، آیه۲۶” فرعون می‌گفت من می‌ترسم موسی دین شما را تغییر بدهد، غصه دین می‌خورد می‌گفت بگذارید من موسی را بکُشم موسی می‌خواهد دین شما را تغییر بدهد موسی می‌خواهد “أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ” موسی می‌خواهد دین شما را تغییر بدهد و نتیجه آن این می‌شود فساد در روی زمین می‌کند. فرعون مردم را از موسی می‌ترساند ولی از چه چیزی می‌ترساند می‌گفت مثلاً موسی بیاید شما دیگر رفاه ندارید شما دیگر اقتصاد ندارید شما دیگر علناً این را نمی‌گفت می‌گفت موسی اگر بیاید دین شما را تغییر می‌دهد “اوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ” فساد می‌کند، این را می‌گفت مردم را می‌ترساند این ادعا را می‌کرد در حالی که دینی که می‌ترسید تغییر پیدا کند کدام دین بود دین الهی نبود همان دین خود او بود که می‌گفت “فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَىٰ. سوره نازعات، آیه۲۴” من به غیر از خودم برای شما خدای دیگری قائل نیستم دین خود را می‌گفت او منافع خود را دین مردم تلقی می‌کرد حالا خیلی‌ها هستند همین‌طور هستند خیال می‌کنند دین مردم منافع آن‌ها است، مردم بی‌دین نشوند!

    ادعای شاه

     شاه در آن اواخر حکومت طاغوت رفت در مشهد در محضر امام رضا آن‌جا سخنرانی کرد گفت ای مردم این انقلابی که شما دارید می‌کنید من برای خودم ناراحت نیستم، محتوای صحبت او این بود که من می‌ترسم دین شما خراب بشود. شاه غصه دین مردم را می‌خورد می‌گفت من برای دین شما، شاهی که منبع فساد بود شاهی که تمام فسادها از آن‌جا از خود او شروع می‌شد می‌گفت که من می‌ترسم یک عالم زاهد پاکی که هفتاد سال هشتاد سال خود را نشان داده مثل امام می‌گفت من می‌ترسم این دین شما را خراب کند. ببینید چقدر خنده‌دار بود یک آدم بی‌دین ضد دین در مقابل یک عالم ربانی و در مقابل علمای ربانی در مقابل آن‌ها ایستاده همان‌طور که فرعون در مقابل موسی ایستاده می‌گوید من می‌ترسم دین شما را خراب کند این می‌شود چی؟ این می‌شود تشخیص عالم حقیقی و مدعی دین، مدعی ولایت، مدعی، دشمن ولایت که انسان باید تشخیص بدهد که وظیفه ما همین است که تشخیص بدهیم برویم ببینیم چه کسی واقعا درد دین دارد؟ چه کسی ادعای دین می‌کند؟ شاهی که منشاء تمام فسادها بود یعنی زمان شاه مثل الان نبود برادر و خواهرها، خیال کنید مثل الان مثلاً مردم اگر فحشایی بود اگر بی بندوباری بود، اگر مواد مخدری بود، اگر مشروبات الکلی بود، اگر جلسات فساد بود، بی‌بندوباری بود مثلاً خیال کنید که این‌ها مثلاً مردم مثل الان، الان مرزها شکسته است الان یک انسان با این موبایل خود می‌تواند وارد عالم فساد بشود فساد وارد خانه‌ها بشود زمان شاه این‌طوری نبود زمان شاه این چیزها نبود زمان شاه هر چه فساد بود از دربار می آمد مواد مخدر از دربار می آمد سکس از دربار می‌آمد کاخ جوانان مشروب خوری از دربار می‌آمد اختلاط جنسی این‌ها همه از دربار می‌آمد فسادها از آن‌جا می‌آمد مرزها بسته بود، آنچه فساد و فحشا بود اول می‌آمد دربار از دربار در جامعه پخش می‌شد مثل الان نبود، الان جوان‌ها می‌روند داروخانه دوتا مواد مجازی که برای دارو است می‌گیرند ترکیب می‌کنند مواد مخدر درست می‌کنند آن موقع این‌طوری نبود که، آن موقع حشیش بود و هروئین بود که از دربار می‌آمد منشا آن خود دربار بود پخش کننده آن خود دربار بود یک آدمی که منشا تمام فسادهای کشور بود آمده می‌گوید که من می‌ترسم شما را بی‌دین کنند دین اسلام دین شیعه در خطر است ای مردم، می‌گفت دین شیعه مذهب شیعه در خطر است می‌خواست مردم را فریب بدهد مانند همان حرفی که فرعون می‌زد می‌گفت این خطر است تا بعد دیدیم که وقتی آن آقا رفت همین جوان‌هایی که او ساخته بود که دنبال کاخ جوانان بودند دنبال مواد بودند دنبال فسادهای جنسی بودند همین‌ها بچه‌هایی شدند که در جبهه رفتند و عارف شدند عرفای بزرگ شدند کارهای بزرگ کردند کشور را از چنگ تمام ابرقدرت‌ها نجات دادند دین این جوان‌ها را این‌طوری کرد نه تو، تو که پارتیِ جوانان داشتی،  تو که این‌ها را خراب می‌کردی دین این بود نه آن ولی او می‌گفت من دلم برای دین شما می‌لرزد می‌ترسم برای این‌که دین خود را از دست بدهید یا فساد در زمین بشود.

    دینداران ظاهری

    همین الان هم همین‌طور است عده‌ای هستند عمامه دارند عبا دارند ریش دارند تسبیح دارند درس خارج می‌دهند درس حوزه می‌دهند ولی می‌گویند که دل ما برای دین جامعه می‌لرزد، می‌ترسیم برای دین جامعه. خب ما از کجا بفهمیم این‌ها راست می‌گویند یا دروغ می‌گویند عمل آن‌ها را باید دید می‌بینی می‌گوید من دلم برای دین مردم می‌ترسد می‌لرزد اما وقتی که خود او می‌خواهد با مردم ارتباط برقرار کند با افراد فاسد با هنرپیشه‌های فاسد با افراد فاسق عکس می‌اندازد دست می‌دهد می‌رود با نامحرم دست می‌دهد با نامحرم عکس می‌اندازد با افرادی که سگ بازی را دارند رواج می‌دهند با آن‌ها می‌نشیند با آن‌ها پا می‌شود این به اسم این‌که من برای دین مردم می‌خواهم مردم را جذب کنم با افراد بی دین ارتباط برقرار می‌کند این دوست دارد که بگویند تو چقدر خوبی، چه کسانی بگویند؟ همان بی دین‌ها همان سگ بازها همان بی‌حجاب‌ها همان هنرپیشه‌های فاسد نه هنرپیشه‌های متعهد، دوست دارند که آن‌ها بگویند که آقا ما این را می‌خواهیم. شما نگاه کنید این‌هایی که دم از اصلاح طلبی و دم از این‌که دل ما برای مردم می‌سوزد مردم را جذب کنید وقتی دفاع می‌کنند از چه کسی دفاع می‌کنند وقتی می‌خواهی بگویی که ما باید مردم را جذب کنیم چه کسی را می‌خواهد جذب کند؟ می‌گوید اینترنت را آزاد می‌کنیم اینترنت را آزاد می‌کنم یعنی چی؟ یعنی فساد را رواج می‌دهم یک وعده‌های این چنینی می‌دهد اینترنت را آزاد می‌کنم نمی‌گذاریم به دختران شما اهانت کنند دختر شما یعنی چی؟ یعنی به یک خانم فاسدی که در خیابان دارد پرده‌دری می‌کند به این نباید چیزی بگوییم. ببینید به اسم دین از چه کسی حمایت می‌کند! این در واقع از آن‌ها نمی‌خواهد حمایت کند، این می‌خواهد محبوبیت خود را در بین افراد فاسق زیاد کند دل او برای خودش می‌سوزد خود را دین می‌داند اگر مردم من را دوست داشته باشد متدین هستند اگر من را دوست نداشته باشند بی‌دین هستند عمامه دارد عبا دارد ریش دارد، درس خوانده، مجتهد است ولی چی؟ ولی وقتی می‌گوید من می‌خواهم مردم جذب بشوند مردم بیایند به طرف اسلام کدام مردم؟ همین فَسَله و فجله همین سگ‌بازها همین کسانی که لخت می‌آیند مثلاً می‌خواهد بیاید در حرم امام حسین در دسته سینه زنی امام حسین مثلاً سینه بزند زنجیر بزند این، این دین را می‌خواهد دینی که یک آدم فاسق می‌خواهد داشته باشد آدم فاسد چی؟ نماز نمی‌خوانم حجابم را حفظ نمی‌کنم مشروب هم گاهی اوقات می‌خورم ولی برای امام حسین هم سینه می‌زنم این فسله این فجله این دین را می‌خواهد و اگر این بیاید می‌گوید من دین تو را می‌خواهم من مثل تو را دوست دارم این حاج آقا خشک است این حاج آقا به درد نمی‌خورد من دین تو را می‌خواهم دین تَر می‌خواهم دین خیس می‌خواهم دینی که لیز باشد هر کاری بتوانی انجام بدهی این طرفدار این‌ها است یعنی دین را چی می‌داند؟ محبوبیت خود. به خدا قسم این‌ها فقط برای این‌که محبوب بشوند این حرف‌ها را می‌زنند و الّا شما بروید در خانواده‌های آن‌ها در خانه‌های خود این‌طوری نیستند فقط برای این‌که این قشر بی‌دین را طرف خود بیاورند و این قشر بی‌دین وقتی به این‌ها می‌گویند آفرین حاج آقا من از تو خوشم می‌آید مثلاً می‌آید یک خواننده لاابالی آن طرف آبی فاسد بگوید مثلاً حاج آقا من از دین تو خوشم می‌آید این کیف می‌کند این منیت است این شیطان است عالم ربانی که دل او برای دین می‌سوزد این‌طوری دین را نمی‌خواهد دل او برای دین می‌سوزد می‌گوید جامعه باید پاک باشد دخترها باید با حجاب و پاک باشند پسرها باید پاک باشند باید رشد کنند ارتباط آن‌ها با خدا برای آن می‌سوزد آن رابطه را دوست دارد آن دین را دوست دارد و مردم را برای آن دین می‌خواهد نه برای خود لذا می‌بینید این شیطان است، هر کسی که می‌خواهد مردم را به خود جذب کند شیطان است و هر کسی که علی‌رغم این‌که مردم و مردم که می‌گوییم یعنی عوام‌الناس یعنی آن حیوان‌ها یعنی آن قشری که دین ندارند آن قشری که لاابالی هستند حیوانی زندگی می‌کنند آن قشر را کسی می‌خواهد جذب کند این عالم ربانی نیست عالم ربانی اگر هم می‌خواهد آن قشر را جذب کند به هر قیمتی نه! تو محترم هستی تو می‌توانی برای امام حسین عزاداری کنی ولی مسجد می‌آیی شما باید پاک باشی وقتی می‌آیی مسجد وقتی در فضای سینه زنی امام زمان می‌خواهی بیایی باید حفظ حرمت کنی، نه این‌که حالا هر جور شد برای این‌که این را جذب به دین کنیم بی دینی را رواج بدهیم. حضرت آقا تعریف می‌کردند گفتند کنار کلیسا یک مرکز فسق و فجور و شراب و جشن و پایکوبی و دختر پسر و لخت و غیره گذاشته بودند، گفتند چرا؟ گفتند ما می‌خواهیم این‌ها را جذب کنیم این‌ها قبلاً می‌رفتند آن‌جا یک جاهایی بود این کارها را می‌کردند ما این‌ها را آوردیم این‌جا جذب کنیم به کلیسا. گفت می‌خواهید جذب کنید به کلیسا شما مشروب‌فروشی و فساد را زیاد کردید، مگر از هر راهی می‌شود جذب کرد مگر با هر دروغی و بعد مگر این‌ها جذب می‌شوند؟ کدام آخوندی توانسته است این‌ها را جذب کند؟ چه کسی توانسته جذب کند؟ بنده به عنوان یک کسی که حداقل پنجاه سال دارم کار تبلیغ دینی می‌کنم به شما بگویم کسی که آن ذات او و آن محبت دینی او باعث نشود که دست از خلاف بردارد این را هیچ‌کس نمی‌تواند هدایت کند، به کسی که در دل او و در ذات او بغض دارد نسبت به اولیاء خدا نسبت به علما نسبت به روحانیون حقیقی نسبت به ولی‌ فقیه این را بدانید که این‌ها هدایت نمی‌شوند مگر این‌که خدا بخواهد و خدا هم خودش می‌داند و به ما مربوط نیست خدا دلش بخواهد یزید را ببرد به بهشت من را ببرد به جهنم میل خود او، هر چه خواست. ((هرچه آن خسرو کند شیرین کند)) هرچه دوست دارد خداوند است و به ما مربوط نیست ما موظف هستیم که کسانی را که قابلیت هدایت دارند را هدایت کنیم چه کسی قابلیت هدایت دارد؟ قابلیت هدایت کسی دارد که علما را دوست دارد، علمای ربانی را دوست دارد، روحانیت را دوست دارد، ائمه را دوست دارد، علامت دوستی او هم این است که اگر بفهمد آن‌ها ناراضی هستند گناه نمی‌کند. بله امام حسین را دوست دارم به شرط این‌که من را همین‌طوری بخواهد اگر امام حسین من را این‌طوری نخواهد امام حسین را هم نمی‌خواهم این اصلاً هدایت نمی‌شود. بنابراین ما باید توجه داشته باشیم که عالم ربانی که درد دین دارد را تشخیص بدهیم این درد دین یعنی چی؟ بسیاری از این‌ها که مدعی هستند که ما مردم را می‌خواهیم داشته باشیم با این وعده‌های خلافِ دین با وعده‌های خلافِ قانون کشور قانون اساسی با این وعده‌ها مردم را می‌خواهند جذب کنند این‌ها در واقع مردم را می‌خواهند به خود جذب کنند، می‌خواهند مردم بگویند آفرین تو چه آدم خوبی هستی، تو چقدر روحانی خوبی هستی، من از تو خوشم می‌آید این برای خود، این منیت برای خود دارد کار می‌کند و هر کس برای خود جذب کند شیطان است و خداوند را قسم می‌دهیم به حق این ایام به حق اباعبدالله‌الحسین که به ما نشان داد دین را چگونه باید حفظ کرد ان‌شاءالله جامعه ما را از شر این‌ها حفظ کند و شما هم بدانید بزرگترین وظیفه همین است تا می‌توانید اگر می‌خواهید خدمت به امام زمان(ع) کنید همین فرهنگ عرفان مقربین همین حرف‌هایی که در این جلسه زده می‌شود و هیچ جا نیست و کمتر جایی زده می‌شود ولایت ولایت می‌کنند مدام می‌گویند ولایت ولایت ولی نمی‌دانند ولایت به این معنا است یعنی سلسله اولیاء این سلسله را قبول ندارند همان‌طور که شیطان گفت ولایت فقط در حد خدا آن‌ها هم می‌گویند ولایت فقط در حد امام زمان! نمی‌دانند که امام زمان(ع) فرموده است ولایت ما جاری است در همه زمان‌ها و همه عصرها و بگردید حجت ما را پیدا کنید، اولیاء ما را پیدا کنید.

  • عرفان مقربین سیر و سلوک را در بستر یقین می‌داند.۱۴۰۱/۰۳/۱۰

    عرفان مقربین سیر و سلوک را در بستر یقین می‌داند.۱۴۰۱/۰۳/۱۰

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله

    الطاهر ین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

    تعریف عرفان مقربین

    در این مطلب به تعریف عرفان مقربین پرداخته خواهد شد زیرا درک این مفهوم به هر چه بهتر پاسخ دادن به سوالات و شبهات بسیار کمک می­‌کند. عرفان مقربین از تعالیم قرآن و اهل‌بیت و مطالعه در سیستم‌های عرفانی مختلف و مقایسه آن­ها استخراج شده و بسیار ساده است. در مسیر حرکت انسان در صراط مستقیم در این عرفان، آنچه که در انسان زیاد می‌شود و رشد می‌کند، یقین است. به طور کلی برنامه این است که یقین انسان‌ها زیاد شود زیرا اگر یقین انسان زیاد شود، رشد روحی او به ‌سرعت بالا می‌رود و انسانی که روحش رشد کرده و حقیقتش متجلی شده است، به سنخیت با انسان کامل یا ولی‌الله اعظم سلام‌ الله ‌علیه نزدیک می‌شود و مهم‌ترین خصلتی که در این انسان ایجاد می‌شود، یقین است. لذا اگر پرسیده شود در عرفان مقربین روی چه چیزی کار می‌شود؟ پاسخ این است که روی یقین کار می‌شود، زیرا اگر یقین زیاد شود، همه چیز ازجمله اخلاص، عمل صالح، ایمان، تقوا و … همراهش می‌آید. یقین خصلت مهمی است که در روایت نیز آمده است: اول اسلام است و بعد از اسلام، ایمان است و بعد از ایمان، یقین است و سپس می‌فرمایند: خداوند هیچ‌چیز را در بین بنی‌آدم کمتر از یقین پخش نکرده است یعنی انسان‌های نادری به مرحله یقین می‌رسند و به قدری این مسئله مهم است که هدف عبادت در ظاهر آیه قرآن این معرفی ‌شده است:

    ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ﴾[۱]

    «پروردگار خودت را عبادت کن تا به یقین برسی»

    بنابراین یقین اصل است.

    مراحل یقین

    براساس آیات قرآن یقین چهار مرحله دارد؛ یقین اولیه‌ای است که انسان علم پیدا می‌کند و دچار شک و شبهه نمی‌شود، علم‌الیقین، عین‌الیقین می‌رسد و حق‌الیقین. در هر مرحله انسان وارد دنیای جدیدی می‌شود و با هر کدام از این مراحل حیات طیبه جدیدی پیدا می‌کند یعنی در این حیات طیبه طی می‌کند و هر بار، یک زندگی و حیات جدید پیدا می‌کند که با قبلی زمین تا آسمان فرق می‌کند.

    معنای صحیح آیه ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾

    در اولین مرحله یقین، یقین به سه چیز است؛ اگر این سه درست شود انسان هیچ مشکل دیگری ندارد و مرحله بسیار مهمی را طی کرده است. بعضی افراد گمان می‌کنند اگر بخواهند در صراط مستقیم قرار بگیرند، باید تمام آیات قرآن را بخوانند و اسلام‌شناس درجه یک شوند و تازه این کافی نیست و باید بروند ادیان دیگر را ببینند، حرف‌های مکاتب را بشنوند و جواب شُبهات را پیدا کنند و جوابش را هم پیدا کنند و بعد می‌بینند که امکان ندارد و به همین دلیل زده می­شوند و رها می­‌کنند. در صورتی که این تفکر اشتباه است، بعضی‌ها این آیه‌ها را اشتباه ترجمه می‌کنند، از اول انقلاب این آیه را اشتباه ترجمه کرده‌اند و هنوز هم که هنوز اشتباه ترجمه می‌کنند ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[۲] می‌گویند به بندگان من بشارت بده، بندگان خوب من کسانی هستند که حرف‌های مختلف را می‌شنوند و بهترین حرف را انتخاب می‌کنند، لذا گفته‌اند که انسان باید همه حرف‌ها را بشنود و همه ادعاها را بشنود و بهترینش را انتخاب کند. در صورتی که این غلط است، اصلاً ترجمه آیه غلط است، تفسیرش هم غلط است. مگر انسان وقت می‌کند که برود هر قول باطلی را بشنود! مگر انسان اجازه دارد که هر حرف باطلی را بشنود!

    اینجا منظور آیه قرآن از قول، قول خوب و قول حق و قول قرآن است یعنی قرآن را می‌شنوند و بهترین آیات قرآن را تبعیت می‌کند. میان آیات قرآن، بعضی‌ها خوب و بعضی‌ها بهتر است، همه آیات قرآن یک درجه نیست، بعضی‌ها حسن است بعضی‌ها احسن است. احسن همان بحث تبعیت از ولایت است، فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ یعنی آن قسمتی که در مورد ولایت صحبت می‌کند آن را تبعیت می‌کند. لذا این که بعضی افراد به‌عنوان آزادی بیان و آزادی عقیده به این آیه استناد کرده‌اند، اشتباه است حتی آن زمانی‌که داشتند قانون اساسی را تصویب می‌کردند بسیاری از افراد فاضل به این آیه استناد می‌کردند که قرآن می‌گوید انسان باید آزاد باشد و حرف‌های مختلف را بشنود و بهترینش را انتخاب کند در صورتی که اصلاً این‌طوری نیست. اصلا انسان نباید هر حرفی را بشنود، مگر انسان چقدر عمر کند که بخواهد برود همه مکاتب را مطالعه کند و سعی کند از بین آنها بهترین مکتب را انتخاب کند و اسم خود را  محقق بگذارد. چنین فردی محقق نیست بلکه کسی است که دارد عمرش را تلف می‌کند و اگر فردی در این مسیر بیفتد، شیطان حسابی او را بازی می‌دهد. اصلاً یکی از کارهای شیطان این است که هر روز انسان را به چیزی مشغول کند و سر او را گرم کند و یک مشکلی برای او درست کند تا عمرش تلف شود و آخر عمر با دست ‌خالی از دنیا برود. یک روز مشکل نداشتن دیپلم هست، یک روز مشکل نداشتن لیسانس است، یک روز نداشتن فوق ‌لیسانس است، یک روز نداشتن دکترا، یک روز نداشتن ماشین، یک روز نداشتن شغل، یک روز نداشتن خانه، یک‌ روز اختلاف با همسر است، یک‌ روز اختلاف با همکار است. شیطان هر روز به شکلی شیطان انسان را سرگرم می‌کند و لذا همیشه گمان می­کند که بدبخت‌ترین آدم‌ها است و مشکلات از همه طرف به او رو آورده است به قول یک شاعر که می‌گفت:

    به گرداگرد خود چندان‌ که بینم

     بَلا انگشتری و من نگینم

    مشکلات هیچ‌وقت و هیچ‌وقت تمام نمی‌شود و انسان هیچگاه از این مشکلات رهایی ندارد و لذا باید نگاه کند و سعی کند که حلش کند ولی غصه نخورد. سالک راه خداوند از مشکلات خسته نمی‌شود، فرار هم نمی‌کند. مشکلات هر چه بیشتر طرفش می‌آید، می‌فهمد که فرج بیشتر خواهد بود، فرار نمی‌کند و مشکلات را می‌بیند و برای آن‌ها غصه نمی‌خورد. بنابراین حرف‌های باطل زیاد هستند و تمام‌شدنی نیستند و انسان نباید وقت خود را در این حرف‌ها و مشکلات باطل حرام کند و باید به دنبال حرف حق باشد.

    برای فهم بهتر موضوع مثالی می‌­زنیم. آقایی از طرف بانک مرکزی آمده بود و می‌خواست به کارمندهای بانک روش تشخیص اسکناس جعلی را آموزش دهد. گفت که اولاً بعضی از اسکناس‌‌های جعلی کاغذشان مشکل دارد، بعضی خط کنار آن اشکال دارد، بعضی عکسش اشکال دارد، بعضی نخ آن اشکال دارد و … . یک کارمند عاقلی بلند شد و گفت: آقا چرا وقت ما را می‌گیرید؛ اگر شما هزارتا اسکناس جعلی هم نشان بدهید دزدها و افراد اهل جعل یک‌چیز جدید جعل می‌کنند. گفت: خب چکار کنیم؟ آن کارمند پاسخ داد: ویژگی­های اسکناس سالم را به ما یاد آموزش بدهید، ما اسکناس سالم را که ببینیم و بشناسیم هر چه که سالم نباشد، مشخص می­شود جعلی است.  بنابراین این راه بسیار خوبی است. انسان باید حق را بشناسد، نباید دنبال شناخت باطل‌ها برود، احصاء باطل‌ها شدنی نیست، شیطان هر روز یک بازی درست می‌کند، هر روز یک مکتب درست می‌کند، هر روز یک فرقه درست می‌کند، هر روز یک جریان درست می‌کند، انسان باید جریان حق را بشناسد!

    مراتب یقین اولیه

    فرد باید تفاوت بین عرفان ناب با عرفان‌های باطل را بداند. این که بخواهد عرفان‌های باطل را بشناسد چه فایده­ای دارد و اشکالات هر چه گفته شود تمام نمی‌شود. همین که فرد ملاک عرفان حق را بداند، متوجه می‌شود هر عرفانی به این شکل نباشد، حق نیست و این بسیار ساده است. کلا سه کلمه است که اگر این سه کلمه برای فرد خوب جا بیفتد، یقین اولیه را طی کرده است و وقتی‌که یقین اولیه را طی کرد در آن مراتب بالای یقین تمام شبهات، تمام اشکالات، تمام مجهولات او تبدیل به معلومات می‌شود و با توجه به این که به علم انسان کامل وصل می‌شود، علمش روزبه‌روز بیشتر می‌شود و حقایق برایش روشن می‌گردد. آن سه مورد عبارتند از: ۱_ توحید ولایی. ۲- سلسله ولایت. ۳_ ایمان به آخرت، اعتقاد به این‌که انسان روح و یک موجود ابدی هست. اگر انسان این سه مورد را باور کند و به آن یقین پیدا کند، مرحله اول را طی کرده است.

    معنای توحید ولایی

    توحید ولایی به این معنا نیست که انسان باور کند خدایی هست بلکه به این معناست که خدایی هست که ارتباطش با مخلوقات و با بندگان خودش قطع نشده، دنیا را خلق نکرده و رها کند، به قول تورات پشیمان شده باشد و بگوید عجب دنیایی خلق کردم، عجب آدم‌هایی خلق کردم! خداوند عالم را خلق کرده و به عالم نظر دارد، به این توحید ولایی گفته می­شود. توحید ولایی یعنی خداوند واحدِ احد با عالم هستی ارتباط دارد و آن را رها نکرده است و نسبت به این عالم رحمت و عنایت دارد و این عالم را به طرف خود و سعادت فرا می­خواند. یهود گفتند خداوند دنیا را خلق کرد بعد پشیمان شد و گفت عجب عالمی خلق کردم پر از خونریزی و فساد، بعد پشیمان شد و رها کرد.

    ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ…﴾ [۳]

    «یهود گفتند: دست (قدرت) خدا بسته است! به واسطه این گفتار (دروغ) دست آنها بسته شده و به لعن خدا گرفتار گردیدند، بلکه دو دست (قدرت) خدا گشاده است و هر گونه بخواهد (بر خلق) انفاق می‌کند.»

    دست خداوند باز است و دارد انفاق می‌کند یعنی به عالم و عنایت دارد. اینگونه نیست که دنیا را خلق کرده باشد سپس پشیمان شده باشد و دست روی دست گذاشته باشد. اگر کسی به این مسئله اعتقاد پیدا کرد، مرحله توحید ولایی را گذرانده است. به ‌سادگی هم می‌شود اعتقاد پیدا کرد، هر عاقلی می‌فهمد که خداوند چنین حقیقتی است؛ خالق است و راحِم است. خدایی که خالق نباشد خدا نیست، و خدایی که راحِم نباشد و رحمت نداشته باشد خدا نیست، فهم این موضوع خیلی ساده است.

    معنای سلسله ولایت

    مرحله دوم این است که ولایت، توجه و تصرفی که خدا به عالم دارد اینگونه نیست که مستقیماً هرکسی بتواند با او ارتباط برقرار کند، بلکه خداوند متعال باید در این مسیر بین خود و بندگانش وسایطی قرار دهد. خداوند عالم را طوری خلق کرده است که یک لامپ کوچک کم‌ظرفیت نمی‌تواند بلافاصله جریان قویِ برق را از کارخانه تحمل کند و می‌شکند و نابود می‌شود، بلکه باید هر لامپی با یک منبعی که مناسب با ظرفیت خودش است ارتباط برقرار کند، به این سلسله ولایت گفته می­‌شود.

    معنای ایمان به آخرت

    بعد از این که سلسله ولایت حل شد، مسئله سوم این است که انسان بفهمد که روح است و این روح تمام‌شدنی نیست، ابدی است! روحی نیست که وقتی بمیرد، همه ‌چیز تمام بشود و این همان اعتقاد به آخرت است ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾[۴] و ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلآئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ﴾[۵] این ملائکه و رُسل و کُتب همان واسطه‌ها هستند، همان سلسله اولیاء هستند.

    نتیجه گیری

    اگر انسان در این سه مورد به‌یقین برسد، دیگر لازم نیست ادیان دیگر و مکاتب مختلف را مطالعه کند، راه نجات همین است؛ خدایی هست، انسان می­تواند با این خدا ارتباط برقرار کند و اگر با این خدا ارتباط برقرار کند، نجات پیدا می‌کند. دیگر هرکسی هر چه غیر از این بگوید، باطل است.

    خدا منبع همه سعادت‌ها و همه لذت‌ها است و اگر انسان به او وصل شود، نجات پیدا می­‌کند. پس عقل می‌گوید که باید به دنبال خدا رفت نه هیچ کس دیگری. سپس همین خدا فرموده است اگر می‌خواهی به من برسی باید از طریق اولیاء من برسی، نه به دلیل این که من به تو توجه ندارم، من به تو توجه دارم اما تو باید با ظرفیت خود این عنایت و فیض و رحمت را دریافت کنی. بستگی به ظرفیت تو دارد و این مشکل از تو است!

    بنابراین این که انسان باید از طریق اولیاء الهی به خداوند متصل شود و این اتصال بدون واسطه محقق نمی­‌شود، به خاطر ضعف انسان است، به این علت است که ظرفیت وجود او ناقص است، لذا باید به دنبال کسانی برود که این راه را رفتند و ظرفیت آن‌ها گسترده شده است و بیشتر مورد توجه و عنایت خدا هستند و از فیض خدا بیشتر استفاده می‌کنند. مبحث سلسله ولایت بسیار گسترده است ولی اگر کسی همین را بفهمد که ملائکه خدا، انبیاء خدا، رسل خدا و اولیاء خدا واسطه فیض هستند و خداوند از انسان خواسته که از طریق آنها با او ارتباط برقرار کنند، او سلسله ولایت را درک کرده است.

    به عنوان مثال اگر فردی بخواهد شخصیت مهم را ملاقات کند مثلا رئیس‌جمهور را، آیا همین‏‌طور اجازه می­‌دهند که با او ملاقات کند؟ قطعا چنین چیزی امکانپذیر نیست و باید واسطه داشته باشد، باید دنبال کسانی باشید که آن‌ها بتوانند او به آن شخصیت وصل کنند و از طریق این‌ها خود را به آن رئیس‌جمهور برساند. یک رئیس‌جمهور که نمی‌تواند بدون واسطه با همه ارتباط داشته باشد.

    یکی از دستورات اسلامی این است، در نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین(ع) به فرماندار خودش می‌فرماید: بین تو و مردم نباید کسی حائل و مانع باشد، باید مردم بتوانند با تو تماس بگیرند. این ویژگی ‌یک رهبر و مدیر اسلامی است که امیرالمؤمنین می‌فرماید. حالا اگر قرار باشد این مسئله را در جامعه امروز پیاده کرد، سه تا حرف می‌شود زد؛ یکی این که حرف امیرالمؤمنین امروز امکان‌پذیر نیست، ایشان این مسئله را برای آن زمان گفته است که جامعه کم جمعیت بوده است. یک رهبری که با دویست، سیصد نفر زندگی می‌کند، می‌تواند این کار را انجام دهد اما امروز رهبر چگونه می­تواند با هشتاد میلیون جمعیت ارتباط داشته باشد. بنابراین این که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید بین تو به ‌عنوان رهبر جامعه با مردم نباید حجابی باشد، منظور این است که مردم بتوانند درد خود را به رهبر بگویند و او مشکلات آنها را حل کند.

    لذا برای این که در جامعه امروز بتوان حرف امیرالمومنین را عملی کرد تنها یک راه وجود دارد و آن این است که بین رهبر و بین مردم واسطه‌هایی باشند، افرادی که هم مورد اعتماد مردم باشند و هم مورد اعتماد رهبر، یعنی رهبر بداند که این‌ها از طرف مردم می‌آیند و حرف‌های مردم را به او می‌زنند و مورد اعتماد مردم هم باشند و مردم بدانند که حرف­هایشان را به رهبر می‌رساند. وقتی این‌ها حاصل بشود، این ولایت و سلسله ولایت نیز حاصل ‌شده است زیرا مسئله فقط دیدن نیست، مسئله این است که مردم باید درد خود را به گوش رهبر برسانند. تعداد این واسطه‌ها مهم نیست، مهم این است که مورد اعتماد باشند، وقتی مورد اعتماد باشند و افراد مطمئن باشند که حرفشان به رهبر می‌رسد و رهبر هم مطمئن باشد که حرف مردم به او می‌رسد، این می­شود نظام ولایی، می‌شود جریان فیض، می‌شود حل مشکلات مردم و می‌شود رشد جامعه و این سلسله می‌شود سلسله الهی.

    بنابراین بعد از ولایت الهی این سلسله الهی باید در جامعه اسلامی تحقق پیدا کند. وقتی این سلسله پیدا شد، وقتی انسان در نوعی از زندگی بود که می‌دانست کسانی هستند که او را به ولایت الهی وصل کنند و ولایت الهی در زندگی آنها تأثیر داشته باشد این می‌شود وصل شدن به جریان ولایت که همان اصل دوم است.

     پس اصل اول این است که انسان به توحید ولایی اعتقاد داشته باشد. توحید ولایی با توحید به تنهایی تفاوت دارد. توحید به تنهایی این است که انسان اعتقاد پیدا کند خدا هست اما توحید ولایی به این معناست که خداوند هست و این خداوند ارتباطش را با مخلوق خودش قطع نکرده و عنایت و فیض خود را از طریق اولیاء به آن‌ها خواهد رساند.

    حال ممکن است این سوال مطرح شود که مقایسه رابطه انسان با خداوند با روابط دنیایی قابل‌قبول نیست زیرا خدا خود فرموده است که من می‌توانم با شما ارتباط برقرار کنم! در پاسخ به این سوال باید گفت که خدا می‌تواند با انسان ارتباط برقرار کند، از ناحیه او مشکلی نیست، ظرفیت انسان­های عادی به گونه­ای است که نمی­توانند مستقیما با او ارتباط برقرار کنند لذا خودِ او هم فرموده که انسان تنها از این طریق می­تواند با من ارتباط برقرار کند.

    یک رئیس‌جمهور اگر بخواهد افراد مختلف جامعه را ببیند می‌تواند این کار را انجام دهد اما به دلیل حکمت‌هایی و مصالحی واسطه‌هایی قرار می‌دهد. به عنوان مثال در مورد امور برق وزیر نیرو، در مورد مسائل بهداشتی وزیر بهداشت و … را قرار می‌­دهند که هم کار را انجام بدهند و هم رابط باشند، این سلسله‌ها باید حفظ شود. اگر این سلسله‌ها حفظ شود، این نظام یک نظام ولایی می‌شود.

    در جریان سیروسلوک عرفانی اولیاء خدا یعنی بندگانی که به خدا نزدیک هستند و در سلسله قرار دارند، بهترین واسطه‌ها هستند برای این که انسان با آنها ارتباط برقرار کند و از طریق ارتباط روحی با آن‌ها روحِ خود را تکامل بدهد، مرحله‌ به ‌مرحله بالا برود تا در مرحله عین‌الیقین و حق­الیقین به‌جایی می­رسد که که با ولی‌الله اعظم و با خودِ خدا می‌تواند با واسطه‌های کمتری ارتباط برقرار کنید. این تعریفِ خلاصه عرفان مقربین است.

    بنابراین عرفان مقربین سه تا بحث بیشتر ندارد: ا- توحید ولایی ۲- سلسله اولیاء ۳- ایمان به آخرت.  

    اگر کسی ایمان به آخرت نداشته باشد می‌گوید من می‌میرم و تمام می‌شود، اصلاً ولایت را برای چه می‌خواهم؟ اما اگر عقل داشته باشد برای دو روز دنیای خود هم بهتر است با خدا زندگی کند. اگر به خدا اعتقاد داشته باشد عقل می‌گوید همین دو روز هم با آن خدا که منبع قدرت است ارتباط داشته باشد. ولی مسئله این است که شخص بداند که یک روح هست که این جسم وسیله زندگی دنیایی او است. او ‌بعد از این که این جسم را رها کند دنیاهایی دارد، منازلی دارد، راه‌هایی دارد و آن‌قدر طولانی است که اگر در این دنیا یک میلیارد سال هم زندگی کند، وقتی به آن سفر برود این‌ یک میلیارد سال برای او هیچ است، یعنی یک میلیارد سال در مقابل بی‌نهایت هیچ است. وقتی انسان این مسئله را درک کند، متوجه می­شود که چقدر وقتش در این دنیا کم است و باید این روح را به آن عالم وصل کند.

    بنابراین اگر کسی یک‌ ذره تحقیق کند و مقداری وقت بگذارد، به این سه مسئله می‌رسد، به‌طوری‌که یقین می‌کند و به این ترتیب مرحله یقین اولیه حاصل‌ شده است.

    حقیقت؛ متاعی که مشتری آن کم است

    عده­ای از افراد هستند که می‌پرسند اگر شما انقدر محکم حرف می­زنید و یقین دارید تنها راه همین است پس چرا هیچ‌کس نمی‌آید؟ چرا هیچ‌کس این حرف را نمی‌زند؟ چرا در دنیا جا نیفتاده است، فقط شما این حرف را می‌زنید؟ جواب او این است که گفت:

    ببخشای کآنان که مرد حقند

     خریدار دکان بی رونقند[۶]

    این حقایق مشتری کم دارد، مردم دنبال عرفان بازی هستند، یعنی به مجالسی می­روند که یک حالی بکنند، یک تنوعی باشد، یک تفریحی بکنند تحت عنوان خدا، مثل این طاغوتی‌ها که نماز نمی‌خواند، دین ندارد، به انقلاب بد می‌گوید، به اسلام بد می‌گوید ولی مثلاً شب‌ها که می‌نشینند دور هم حافظ را باز می‌کنند، یک‌چیزی هم می‌زنند و خلاصه با حافظ حال می‌کنند. اصلاً نه معنای حافظ را می‌فهمند نه شعر حافظ را می‌فهمند و از حافظ همان مِی و شراب و شاهد و ساقی و از این‌جور چیزها می‌فهمند. این کارها داروی مسکنی است برای فرار از زندگی و مشکلاتش. عرفان بازی زیاد است و کسی دنبال این نیست که حقیقت را بفهمد و سیروسلوک داشته باشد و خودش را نجات بدهد. این متاع متاعی است که مشتری آن کم است، کم کسی حاضر می‌شود زیرا باید تسلیم بشود، تسلیم خداوند بشود، تسلیم ولایت بشود و زیر نظر اولیاء خدا سیروسلوک داشته باشد تا به‌جایی برسد.


    [۱]   سوره حجر آیه ۹۹

    [۲] سوره زمر آیه ۱۷

    [۳] سوره مائده، آیه۶۴

    [۴] سوره آل‌عمران،آیه۱۱۴

    [۵] سوره بقره،آیه۲۸۵

    [۶]  بوستان سعدی