برچسب: رهبری

  • جهاد تبیین(سخنرانی ۱۷ اسفند ۱۴۰۰)

    جهاد تبیین(سخنرانی ۱۷ اسفند ۱۴۰۰)

    جهاد تبیین

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه ‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

         بحث جهاد تبیین و دشمن‌شناسی از مهم‌ترین ارکان معرفتی در زندگی انسان است چون باید بداند بزرگ‌ترین دشمنان چه کسانی هستند و برای گمراهی و نابودی او چه روش‌ها و شیوه‌هایی دارند؟

    مباحث باید از اصول شروع شوند و به فروع برسند

         بحثی که در مورد دشمن­شناسی آغاز کردیم، یک بحث ریشه‌ای است، از این نظر که اگر همواره مباحث از اصول شروع‌ شود، در فروع دچار مشکل نمی‌شود. ائمه این را آموزش داده‌اند که همیشه باید مباحث از اصول آغاز شود، لذا خودشان فرموده‌اند: ما به شما اصول را یاد می‌دهیم و شما خودتان آن اصول را در فروع پیاده کنید تا حقایق را بفهمید. ‘عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ’، ائمه مفاهیم اصلی را به مسلمانان آموزش می‌دهند تا مصادیق را خودشان بگردند و پیدا کنند.

    شناخت امیرالمومنین (ع) امتحان بزرگ انسان

         یک سؤال معروفی همواره در طول تاریخ مطرح شده که چرا نام امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در قرآن نیامده است؟ در قرآن به نام پیامبران اشاره‌ شده، نام لقمان که پیامبر نیست آمده، نام زید یکی از اصحاب پیامبر آمده، نام دشمن پیامبر ابولهب آمده، مگر ابولهب چقدر مسئله است، دشمنی بوده که در حق پیامبر بد کرده‌ است و یک سوره برایش نازل‌شده است ولی در مورد امیرالمؤمنین(ع) که عرفان مقربین معتقد است ولایت ایشان تمام دین است و همه عالم سر مسئله ولایت امیرالمؤمنین (ع) گمراه شده‌اند، نامشان در قرآن نیامده است؟ این سوال پاسخ­ هایی دارد، یکی از پاسخ ­های مهم آن این است که قرار خداوند از روز ازل این بود که انسان ولی‌شناس شود و خود بگردد و پیدا کند و این یک تکلیف است. از آنجائی که این مسئله تکلیف است اگر خدا جوابش را دهد که فایده ندارد، مثل این است که جواب امتحان نهایی را به بچه دبستانی بدهند. او خود باید درس بخواند، مفاهیم و اصول را بفهمد و یاد بگیرد که چگونه مسائل را حل کند سپس در امتحان نهایی از او سؤال کنند و جواب را پیدا کند.

         شناخت امیرالمؤمنین(ع) جواب سؤال بزرگی است، انسان باید بگردد تا پاسخ این سؤال و مصداق این مفهوم را پیدا کند. اینکه خداوند به انسان بگوید این شخص ولی تو است ارزشی ندارد. اجر انسان است که پای مال می‌شود. اجر او به این است که با تحقیق و مطالعه مصداق ولی خدا را بشناسد، این ارزش دارد.

          امروز هم بر همه مؤمنین واجب است که با تحقیق، مطالعه و مقایسه، اولیاء را بشناسند. این‌که معلوم باشد این شخص ولی است و باید از او اطاعت کرد انسان را رشد نمی‌دهد. مَثَل امام، مَثَل کعبه است و این را در روایات فرموده‏اند، ‘مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَهِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی’ انسان باید به طرف خانه خدا برود نه اینکه خانه خدا به طرف او آید.

    دشمن شناسی

         بنابریان در بحث دشمن‌شناسی، ابتدا باید اصول شناخته شود و مباحث اصولی مطرح شود. اولین بحث اصولی این است که مهم‏ترین و بزرگ‌ترین دشمن انسان چه کسی است؟ در مباحث گذشته ذکر شد که بزرگ­ترین دشمن انسان نفس اوست که در روایت نیز آمده است  ‘أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ’ زیرا نفس امّاره انسان گرایش به دنیا، لذت‌ها و هوس­های زودگذر دارد لذا بهترین وسیله برای دشمن اصلی انسان که همان شیطان است، نفس می­باشد. بدترین دشمن انسان نفس اوست، اما دشمن اصلی شیطان است زیرا انسان خود طالب نجات است و نفس او نیز به دنبال نجات است اما به این علت که گرایش به مادیات، غرایز، طبیعت و امور زودگذر دارد، وسیله‌ای می‌شود برای دشمن اصلی که شیطان است، شیطان می‌خواهد انسان را از بین ببرد. در کلمه دشمن، «دُش» یعنی بد و زشت و «مَن» یعنی شخصیت، بدترین شخصیت می‌خواهد تو نباشی و تو را از بین ببرد.

    تفاوت عدو با خصم

         حال این سوال مطرح می­شود که آیا کلمه دشمن در مورد شیطان درست یا نادرست است؟ در قرآن بعضی از کلمات آمده است، به عنوان مثال خصم در قرآن به معنای دشمن و مخالف است. اما قرآن در مورد شیطان می‌گوید عدو، عدو خیلی بدتر از خصم است و یک مرحله بالاتر است. دشمن آن‌کسی است که می‌خواهد تو نباشی، در جنگ وقتی‌که دو نفر به ‌طرف همدیگر اسلحه گرفته‌اند؛ می‌خواهند که طرف مقابل نباشد اما شیطان از این بدتر است نمی‌خواهد انسان نباشد، بلکه می‌خواهد ابدیت خود را از دست بدهد نه فقط بدنش را. او نمی‌خواهد انسان بمیرد، می‌خواهد او را بی‌دین کند و بعد بُکشد یعنی او را در حالت بی‌دینی از بین ببرد زیرا اگر شخص بمیرد و دین سالم داشته باشد، آن طرف وضع خوبی خواهد داشت، اما شیطان می‌خواهد انسان را بی‌دین کند و ابدیت او را نابود کند. لذا این از خصم بدتر است، خصم می‌خواهد تو نباشی، ولی عدو می‏خواهد تو باشی ولی ‏دین نداشته باشی، لذا خداوند در مورد شیاطین واقعی می‌فرماید:” وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا”[۱] دشمنان شما با شما می‌جنگند نه برای اینکه شما را بُکشند، برای این که شما را بی‌دین کنند و آنگاه که شما را بی‌دین کردند، شما را می‌کشند.

    تفاوت دشمن اصلی و معمولی

         دین، از جان برای شیطان مهم‌تر است دشمنان معمولی می‌خواهند جان انسان را بگیرند ولی او می‌خواهد دین انسان را بگیرد، این‌ها اصول دشمن­شناسی است.

    شناخت آمریکا

         مایه تعجب است که چرا بسیاری از کسانی که به بدی آمریکا و دشمنان استدلال می­کنند، به مواردی ‌غیر از این آیه قرآن استناد می‌کنند. خداوند بزرگ و متعال می‌فرماید دشمنان شما کسانی نیستند که می‌خواهند شمارا بُکشند، بلکه آنها با شما می‌جنگند که دین شما را ‌بگیرند. آمریکا نمی­خواهد یک بمب اتم بزند و مردم ایران را بکشد بلکه می­خواهد روحانیت، قرآن و امام حسین (ع) را از بین ببرد و دین را از دل مردم پاک کند. دین ما و ابدیت‌ ما با آن‌ها در تضاد است. هر وقت خواستید با دشمن مصالحه کنید، بدانید او می خواهد دین شما را ‌بگیرد و هر وقت حاضر شدید دین و ابدیت خودتان را از دست بدهید آن موقع می‌توانید مصالحه کنید.

    حمله به اعتقادات، روش دشمن

         زمان طاغوت هم همین‌طور بود؛ قدم‌به‌قدم جلو آمدند، ابتدا کشف حجاب کردند، حوزه‌ها را تعطیل کردند، این اواخر تاریخ را عوض کردند، تاریخ تبدیل شد به یک تاریخ مجهول و بی‌اساس که هیچ اساسی نداشت، ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی را ایجاد کردند، به طور کلی در اواخر حکومت شاه حوادث عجیبی رخ می‌داد، دین باید کلاً از بین می‌رفت اما درنهایت دوباره همین دین مردم را حرکت داد و انقلاب شد. یکی از شگردهای دشمنان همین است که به طور علنی در فضای مجازی برای مبارزه با دین، دروغ می‌گویند، تهمت می‌زنند، خلاف می‌گویند، شانتاژ می‌کنند تا دین را از بین ببرند. می‌گویند ما ایرانی هستیم، مذهب ما زرتشت است، ما ایرانی هستیم با عرب‌ها چه‌کار داریم؟ چرا راه‌ پیمایی کربلا می روید آن‌ها عرب هستند و غیره در حالی که نمی‌فهمند و ‌سواد این را ندارند که ایران همین نقشه امروز نیست، نقشه اصلی ایران از افغانستان و بخارا و بلخ تا مرز شام است. در اوستا می‌گوید ایران مرکز عالم است، حقیقت اینجاست، خیانت‌ها اینجا ظهور می‌کنند، عدالت نهایی اینجا می‌آید و آن منجی آخر زمان در ایران ظاهر می‌شود. در اوستا یکی از شهرهای مهم ایران، اور است، یعنی کربلا، محیط اطراف کربلا و اینکه می‌گویند حضرت ابراهیم پیامبر ایرانی بوده است چون در کربلا متولدشده، در همین ناحیه به دنیا آمده است. لذا براساس آن نقشه اصلی کربلا جزو ایران است درواقع امام حسین(ع) در ایران حقیقی دفن شده است، کوفه جزو ایران حقیقی است.

    هدف اصلی دشمن اصلی؛ گرفتن دین از انسان

         این مباحث بسیار مهم هستند و باید به آنها توجه عمیقی داشت. بنابراین مبارزه با دین و از بین بردن دین هدف اصلی شیطان است. دشمن اصلی که شیطان است می‌خواهد انسان بی‏دین شود و تا بی‌دین نشود دست برنمی‌دارد. لذا انسان ابتدا باید بداند شیطان کیست، هدفش چیست و روشش چگونه است و سپس مراتب شیاطین را بشناسد.

         در رأس سپاه حق ولی اعظم خداوند قرار دارد، در طرف مقابل در رأس جنود باطل شیطان قرار دارد. در سپاه حق بعد از ولی خدا مراتبی وجود دارد ازجمله ارکان، نقبا، نجبا، علما، علمای ظاهری و بعد مؤمنین، در طرف مقابل در سپاه شیطان به همین ترتیب مراتبی وجود دارد به عنوان مثال دشمنانی که با دین مخالف هستند چه در داخل و چه در خارج، سپس دولت آمریکا، امپریالیسم، صهیونیست‌ها، فراماسونرها و سایر شیاطین وجن‌ها. حال چیزی که مهم است این است که اگر انسان در همین مرحله اول یعنی در مرحله هوای نفس، نفس خود را به دست ولی خدا بسپارد، آن‌ها از او استفاده می‌کنند و برعکس. در سیروسلوک عرفانی باید این نفس را تربیتش کرد، اگر نفس تربیت نشود، مشکلات بسیاری ایجاد می­شود. امروز یکی از دشمنان انسان همین فضای مجازی است که حملاتش بسیار شدید است به عبارت بهتر حمله نیست، شبیخون است لذا باید پاسخ داد و باید در این زمینه کار کرد. کسی که اهل سیروسلوک است در قدم اول باید هوای نفس خود را تربیت کند و اگر نتواند آن را در اختیار خود بگیرد، ناخودآگاه ممکن است در زمین دشمن و به نفع آن‌ها بازی کند. گمان می‌کند دارد مبارزه می‌کند، اسم او اصولگرا، انقلابی است یا حزب ‌اللهی است ولی وقتی خط‌مشی زندگی او را نگاه می‌کنید مانند یک آدم نفوذی کار می‌کند و نفوذی‌ها دو قسمت هستند؛

    ۱- نفوذی‌هایی هستند که پول می‌گیرند، مزدور هستند مثل جاسوس‌ها.

    ۲- یک عده جاسوس بدون مزد هستند. کسی که خودش را تربیت نکرده، کسی که بی‌تقواست و می‌رود پست می‌گیرد. انسان بدون تقوایی که در نظام اسلامی پستی را می‌گیرد و در آن پست خیانت می‌کند و نمی‌گذارد نیروهای صالح بیایند، نفوذی شیطان است. نفوذی از طرف آن بالا بالایی یعنی خود شیطان است نه از طرف نوچه های شیطان مثل آمریکا و اسرائیل، زیرا هوای نفس انسان وسیله شیطان است لذا ممکن است ظاهر او بسیار متدین باشد ، دم از ولایت هم می‌زند، دم از مباحث انقلابی هم می‌زند ولی اجازه نمی­دهد افراد صالح‌تر از خود او سرکار بیایند و متأسفانه از این افراد کم نیستند.

    کسانی که ناخواسته در زمین شیطان هستند

         به طور کلی نظام سیاسی ایران دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا دارد. گروه اصلاح‌طلب ادعای ولایت دارند و شعارهای دیگری نیز دارند و در طول سال‌های انقلاب بیشتر حکومت دست آن‌ها بوده است و خیانت‌ها، دروغ‌ها، حقه‌بازی‌ها، جاسوسی‌ها و نفوذی‌ها در آن‌ها زیاد است. اصولگرا کمتر حکومت را در دست داشتند ولی آنها به اصول به ‌اصطلاح نزدیک‌تر و پایبندتر هستند اما در بینشان افراد گمراه نیز هستند. به طور کلی در هر دو گروه افراد خوب و بد وجود دارند اما اصولگراها نزدیک‌تر هستند. در بین اصولگرا ها وقتی کسی هوای نفسش را تربیت نکرده باشد خطرش بیشتر است. بسیار می‌بینیم که شخص اصولگرا است ولی رفتار او رفتار شیطانی است، باندبازی می کند، دنبال منافع است و چون اصولگرایان تأمین‌کننده منافع او هستند آمده ادعای اصولگرایی می‌کند ولی اصولگرا نیست، دم از ولایت، رهبری و خون شهدا هم می‌زند ولی باند خودش برایش مهم‌تر هستند. این‌ها همان مزدورهایی هستند که مستقیم از خود شیطان بزرگ دستور می‌گیرند. شیطان بزرگ یعنی شیطانِ ابلیس نه  آمریکا و اسرائیل.

    تربیت نفس

         بنابراین افرادی که می‌خواهند جهاد تبیین به معنی حقیقی داشته باشند اولین قدم این است که نفس خود را تربیت کنند. تربیت نفس به این است که عقل حاکم بر نفس شود یعنی انسان راه خود را عاقلانه انتخاب کند. تربیت نفس به این است که انسان زیر نظر یکی از اولیاء خداوند خدمت کند و این عمل بهترین راه تربیت نفس است.

    تفاوت عقل با وهم و خیال

         عقل مرحله‏ای‌ است که شیطان نمی‏تواند نفوذ کند. قبل از عقل عالم توهّم و خیال است و قبل از آن عالم هوای نفس است. در این دو قلمروی نفس و خیال شیطان به خوبی نفوذ می‌کند و از طریق هوای نفس به عالم خیال و عالم توهّم تسلط پیدا می‌کند اما اگر انسان وارد عالم عقل شده باشد، شیطان دیگر نمی‌تواند وارد شود. عالم عقل در اختیار ولی خداست و انسان باید خود را به آنجا برساند. لذا هر کسی باید مسیر خود را با عقل پیدا کند در غیر این صورت این که اسیر احساسات شود و بگوید عجب استاد خوبی، چقدر قشنگ صحبت می‌کند حرفش به دلم می‌نشیند، تفاوتی ندارد بلکه او اسیر نوعی سنخیت کاذب شده است و این همان هوای نفس، توهم و تخیل است.

         عقل این است که انسان با منطق بگوید اگر خدایی هست باید به آن خدا برسم، به او وصل شوم و برای وصل شدن به او چه راهی باید بروم؟ به این مسئله باید فکر کرد، باید بحث کرد، آنگاه که قانع شد با علمای دیگر بحث کند، علمای دیگر هم اشکالات او را بگیرند و به‌ یقین برسد، یقین صحیح، عالمانه و نه یقین پیرزنان که زود به خرافات اعتقاد پیدا می‌کنند و احساساتی می‌شوند. انسان باید بتواند با یقین عاقلانه و عالمانه استدلال کند، به این صورت که هیچ‌کس نتواند او را قانع کند که راه او اشتباه است. آنگاه که با ادله محکم و قوی بحث شود، با هرکسی صحبت کند، با فیلسوف، فیزیکدان، استاد دانشگاه، حوزه علمیه، روحانی، عالِم، عاقل و با هر کس صحبت کند بگویند این روش شما درست است. پس باید به اینجا رسید که یقین اولیه می شود. وقتی فرد به این مرحله برسد، به ‌مرور زمان و در خدمت به این مسیر، هوای نفسش در اختیار او می‌آید و سپس می­تواند ادعا کند که من با شیطان مبارزه می‌کنم و شیطان بر من غلبه ندارد.

    جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد

     ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی[۲]
      
    دام سخت است مگر یار شود لطف خدا

     ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم[۳]
      

    شیطان کاملا مسلط است، از راه‌هایی وارد می‌شود که انسان اصلاً فکرش را نمی‌کند. تنها راه آن همین است. بنابراین براساس مطالب گفته شده نفس مهم‌ترین و بدترین دشمن است اما شیطان دشمن اصلی است زیرا می‌خواهد که دین انسان را از او بگیرد و اگر بخواهد ابدیت خود را داشته باشد، رئیس‌جمهور، مجلس خبرگان، مجلس سنا و مجلس شورا تفاوتی ندارد. قرآن می‌فرماید “وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ ” به ‌هیچ‌  وجه نباید با دشمن آشتی و مصالحه کرد مگر زمانی که یک ولی از اولیاء خدا به دلیلی اشاره‌ای‌ کرد گفت موقتا مصالحه­ای انجام شود زیرا ممکن است گاهی مواقع یک صلح حدیبیه‏ای هم بشود ولی آن صلح حدیبیه یک آتش‌بس است، ما با دشمنان آتش‌بس داریم، آمریکا و شیطان بزرگ می‌خواهد ما را از بین ببرد بنابراین ما هم باید او را از بین ببریم. رضاخان به مدرس گفت تو از جان من چه می‌خواهی؟ گفت می‌خواهم تو نباشی.

         همواره باید این مسأله مدنظر باشد که انسان دشمنی دارد که می‌خواهد دین را از او بگیرد، پس باید خود را برای مبارزه با او آماده کرد هر کس در حد توان خود باید این کار را انجام دهد. باید شیاطین درجه پایین‌تر، گروه‌ها و افراد را بشناسد و به همین ترتیب عمل کند تا از اصل به فرع برسد. اگر انسان از اصل به فرع برود، راه را گم نمی‌کند، لذا همیشه در عرفان مقربین از اصول شروع می‌کنیم. عرفان مقربین همواره دم از ولایت می‌زند و این مسأله از نظر بعضی افراد تکراری است، در صورتی که ولایت اصلِ اصول است. قبلا اشاره شد که اصول دین یکی بیشتر نیست، یعنی اصول دین نداریم بلکه اصل دین ‌داریم و اصل دین یک عدد  همان ولایت است.

    مراحل ولایت

         ولایت رتبه دارد؛ توحید، نبوت، امامت. این اصول دینی که گفته می­شود توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت درواقع اصول مذهب است و یک مسأله سیاسی است. تنها یک اصل دین وجود دارد و آن اصل ولایت است. اولین مرحله ولایت توحید، دومین مرحله نبوت و سومین مرحله امامت است. بعد از امامت نیابت عامّه امام زمان (ع) است یعنی علمای ربانی، بعد از علمای ربانی علمای ظاهری و این مسیر ولایت است.

    تفاوت مسلمان و مسیحی

         در حالت سیاسی اگر بپرسند تفاوت مسلمان با مسیحی چیست؟ گفته می­شود در اصول دین جاهایی مشترک هستند و ‏جاهایی تفاوت دارند به عنوان مثال هر دو خداپرست هستند اما تفاوت اینجاست که مسلمان نبوت خاصه را قبول دارد اما مسیحی نبوت خاصه را قبول ندارد یعنی مسلمان پیامبری محمد بن عبدالله(ص) را قبول دارد آن‌ها پیامبران قبلی را قبول دارند، پس در نبوت و توحید یکی هستند، اما نبوت مسلمان، نبوت خاصه است.

    تفاوت شیعه و سنی

         حال تفاوت شیعه و سنی چیست؟ در توحید و نبوت و معاد یکی هستند یعنی دین هر دو یکی است اما اختلاف در مذهب است. شیعه امامت را قبول دارد، سنی امامت را قبول ندارد. سپس بحث عدل مطرح می‌شود، شیعه معتقد است که عدالت الهی هست، خداوند عادل است و این عدالت در زندگی انسان اثر دارد. امام جماعت باید عادل باشد، قاضی باید عادل باشد، رئیس‌جمهور باید عادل باشد، نماینده مجلس باید عادل باشد، مدیران و کارگزاران نظام اسلامی باید عادل باشند که الحمدالله هم هستند.


    [۱]  سوره مبارکه بقره آیه ۲۱۷

    [۲]  حافظ، غزل ۴۸۹

    [۳]  حافظ، غزل ۳۶۷

  • حجت الاسلام علوی در گفتگو با«نسیم آنلاین» روایت کرد ماجرای شعرخوانی و تبریک روز معلم در جلسه درس خارج فقه رهبر معظم انقلاب+متن شعر

    حجت الاسلام علوی در گفتگو با«نسیم آنلاین» روایت کرد

    ماجرای شعرخوانی و تبریک روز معلم در جلسه درس خارج فقه رهبر معظم انقلاب+متن شعر

    ۶۳۵۹۷۸۷۳۹۹۹۷۸۴۵۷۹۶

    گروه جامعه (( نسیم )) : درس خارج رهبری از سال ۱۳۶۹ شروع شده و ایشان بیش از ۲۶ سال است که

    به صورت منظم به ارائه مباحث فقهی ، اصولی و رجال می پردازند. از ویژگی های ممتاز این درس حضور

    بانوان فاضل و باسواد است که از اساتید حوزه و دانشگاه به شمار می روند. حتی برخی از افرادی که در

    این درس شرکت می کنند خود در سطح عالی دروس حوزوی قرار دارند و به تدریس دروس خارج فقه

    و  اصول مشغول هستند.

    با خبر شدیم که در درس صبح روز گذشته مقام معظم رهبری یکی از حاضرین در کلاس ضمن تبریک

    ایام هفته “معلم اشعاری را وی البداهه سروده و تقدیم ایشان نمودند. حجت الاسلام و المسلمین “محمد

    علی علوی بیش از سی سال است که دردرس های خارج علمای مطرح شرکت کرده وبا درس های خارج

    و روشهای مختلف آشنایی قابل توجهی دارند و همچنین سالهاست در درس مقام معظم رهبری شرکت

    می کنند.در ضمن اشعار امروز اشاره ای به برکات درس خارج معظم له داشتند فرصت را غنیمت شمرده

    و ضمن گفتگویی نظر ایشان را در مورد این کلاس ها جویا شدیم.

    حاج آقا علوی از ماجرای شعر خوانی و تبریک روز معلم در محضر مقام معظم رهبری بر ایمان بفرمایید

    روز قبل تعدادی از دوستان گفتندچون صدای شمارساست از طرف جمع حاضرین درکلاس درس حضرت

     استاد، روزمعلم را به آقا تبریک بگویید.بنده عرض کردم خیلی خوب است ولی دیگران هستند بنده این کار

     را نمی کنم و در دلم احساس کردم نمی توانم قصد قربت کنم وممکن است شانبه خودنمایی داشته باشد.

    اما متاسفانه در روز ۱۲ اردیبهشت از میان جمع کسی تبریک نگفت ودوستان به بنده ایرادگرفتندروزگذشته

    (۱۳ اردیبهشت)نیز قبل از آغازدرس مجددادوستان تاکیدکردندکه این درست نیست که یک نفر ازمیان این

     همه حضار تبریک نگوید.قرارشدکه همراه تبریک،دوخط شعر را که چندین سال قبل سروده بودم عرضه

    کنم اماهمین که به ذهنم رجوع کردم برای آن دو خط شعر ناگهان احساس کردم به قلم و ذهنم مطالب

    دیگری رسید که همین ابیات شد.

    وقتی حضرت آقاکتاب رابرداشتند که درس را شروع کنندبرخاستم و عرض کردم آقاما سالیان درازیست

    در محضر شما شاگردی می کنیم ولی به دلیل حجب و حیا و وقت کم فرصت عرض تبریک مناسبشان

    حضرت عالی نداریم و بدلایل امنیتی نمی توانیم هدیه ای تقدیم کنیم. لذا بنده از طرف دوستان که امر

    فرمودند مراتب تبریک روز معلم را عرض کرده و اگر اجازه دهید چند خطی که هم اکنون سرودم رابخوانم

    حضرت آقا با لبخند مهربانانه خود تشکر کرده و اجازه فرمودند . بنده با توجه به اشکالات وضعف قریحه

    خود عرض کردم البته ( پای ملخی پیش سلیمان بردن عیب است ولیکن نه زموری )و ابیات زیر را خواندم.

    photo_2016-06-03_12-33-32

    در این اشعار اشاره ای به ویژگیهای درس حضرت آقا داشتید کمی از ویژگی های درس بگویید چه

    وجه تمایزی با سایر دروس در این جلسات مشاهده می کنید ؟

    حوزه درس معظم له واقعا نعمت بزرگ و مغتنمی است و مزایای زیادی دارد از جمله اینکه: ۱-ایشان فقیهی

    مبسوط الیدند یعنی فقیه و مجتهدی که عملا بعد از هزار و چند صد سال فقه و فقاهت را در عرصه های

    گوناگون و متنوع اجتماع و در یک کشور انقلابی و در بحبوحه جنگ و انواع درگیری هاو اقسام توطئه ها

    و محاصره های اقتصادی و نظامی و سیاسی و……اعم از داخلی و خارجی و به توجه به شرایط خاص

    جهان اسلام و مسایل جهانی تجربه و پیاده می کنند.یقین بدانید درس چنین فقیهی با درس فقیهی که در

    گوشه حجره و کتابخانه به مباحث مجرد از صحنه اجتماع به امر فقاهت می پردازد تفاوت های چشمگیری

    خواهد داشت .۲- از مزایای دیگر این درس قدرت در آیه الحدیث و فقه الحدیث امام خامنه ای است

    تسلط بر مباحث رجالی ناب و تحقیقات بدیع ایشان در اینگونه مباحث در بین اهل خبره زبانزد است و از

     صفحات است و نیازی به توضیح بنده ندارد برای مثال همین درس امروز دیدید چگونه ایشان از تقابل یک

     روایت صحیحه که شرط قصر در صلاه را حق بودن سفر می دانستند و روایتی که شرط را باطل نبودن و

    معصیت نبودن آن می دانستند یک فرع فقهی را که مجتهدین بنام مثل آقای خوبی به این خوبی طرح نکرده

    بودنداستفاده کرده و از فتوای سید دفاع کرده و خود نیز فتوا دادند.این فهم الحدیث و فقه الحدیث است که

    با علم رجال و در آیه فرق می کند.۳- مزیت دیگر این درس سعه صدر استاد و توجه به سوالات و حتی

    گاهی خلجانهای فکری شاگردان است.که در مورد یک فقیه با این همه گرفتاریهای متنوع در سطح کشور

    و جهان ازعجایب است آنقدر با حوصله توجه کرده و جواب می دهند که گاهی افراد جوان و با حوصله

    تعجب می کننداین اخلاق تدریس در کنار نحوه استدلال و نظم فکری و بیانی ایشان  چینش مطالب و

    ورود و خروج در مسائل واقعا مجتهد پرور است .

    ۴-مزیت دیگر این درس این است که بسیاری از روحانیونی که به عشق خدمت به انقلاب از درس و بحث

    حوزه دور شده اند تا قبل از این دچار نگرانی و غم دور بودن از کار علمی بودند و این دور بودن از حوزه

    درس و خدمت در نظام را برای خود عامل محرومیت و مغبونیت و خسارت می شمردند اما امروز توفیق

    دارند دردرس چنین مجتهدی شرکت کنند و این خیلی در بالا بردن روحیه کاری آن ها موثر است. این

    توفیق تا قبل از آن برای روحانیون شاغل و خادم به انقلاب میسر نبود.

    ۵-مزیت دیگر این درس این است که روحانیون شاغل در مراکز مختلف دولتی فرصتی پیدا می کنند تا در

    طول هفته یکدیگر را ببینند و در سایه این مرابطه و تماس از مسائل و مشکلت موجود در جامه آگاه شده

    و تبادل نظر داشته و در جریان مسایل روز بوده و به وحدت فکر و نظر و رفتار در قبال مسایل جامعه برسند

    شما تاثیر و نقش روایات اخلاقی و شرح آن را که معظم له در ابتدای درس بیان می کنند را چگونه ارزیابی

    می کنید؟

    بله مزیت دیگر درس معظم له تاثیر روایات اخلاقی در روح و رفتار کارگزاران و روحانیون مسئول

    و کارگزار درنظام است که در معرض خطر روزمرگی و خدای ناکرده دنیا زدگی هستند.بیان شیوا و صدای

    رسا و دلنشین ایشان همراه با ملاحت و درد آشنایی که از عمق جان یک انسان متخلق و زاهد خداترس

    برمی خیزد بسیار در ایجاد روح تقوی و تزکیه و تهذیب این کارگزاران روحانی نظام موثر است و آقا با

      صراحت با تلویحا اکمل مصادیق را بیان می کنند. واقعا شاگردان بعد از مباحث اخلاقی احساس

    می کنند که فقط یک مطلب اخلاقی یاد نگرفته اند بلکه احساس می کنند روح اخلاق و تزکیه وتهذیب

     در افراد دمیده شده است. و این از نفس شریف ایشان است.

    حفظه الله و متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه.

    ان شاءلله

  • وحدت تاکتیک نیست

    وحدت تاکتیک نیست
    مصاحبه با استاد علوی

    یکی از موضوعاتی که انقلاب اسلامی از بدو پیروزی خود همواره آن را دنبال کرده، موضوع وحدت جهان اسلام بوده است، اما گویا این موضوع مخالفان جدی‌ای هم دارد، دلایل مخالفین چیست؟

    مهم‌ترین دلیلی که مخالفین این موضوع -که می‌توان گفت جریان وهابیت و تکفیری‌ها در رأس آن است- بیان می‌کنند این است که می‌گویند وحدت از نظر جمهوری اسلامی، یک شعار موقت است. می‌گویند نظام جمهوری اسلامی که دم از وحدت می‌زنند، یک فریب و دروغ است. مدعی‌اند که ما اهل تسنن را کافر و دشمن می‌دانیم و فقط در جهت تأمین منافع موقت خودمان، شعار وحدت را مطرح کرده‌ایم. وقتی هم به قدرت برسیم، اهل‌سنت را یا کنار می‌زنیم یا اگر دستمان برسد، آن‌ها را از بین می‌بریم. آن‌ها روی ترویج این تفکر برنامه‌ریزی فراوانی انجام داده‌اند. تأسف‌آور است که جریان شیعه‌ی لندن‌نشین هم دقیقاً همین مسیر را دنبال می‌کنند. هر دوی این‌ها آبشخورشان یا به‌صورت آگاهانه به غرب می‌رسد و یا ناآگاهانه در خدمت تأمین منافع غرب فعالیت می‌کنند.

    حتی بسیاری از افراد و جریان‌های دینی و سیاسی داخل کشور هم به‌خوبی مفهوم وحدت را نفهمیده‌اند. لذا می‌گویند موضوع «وحدت» درست نیست و در بهترین حالت باید بگوییم ما با اهل‌سنت فقط «اتحاد» داریم، ما فقط با آن‌ها متحد می‌شویم برای مقابله با دشمن، ولی اینکه به وحدت برسیم، هرگز صحیح نیست.
    در حالی‌که ما معتقدیم علمای شیعه و خصوصاً امام خمینیرحمهالله‌علیه ومقام معظمرهبری،به وحدت به‌عنوان یک حربه وتاکتیک مقطعی نگاه نمی‌کنند.

    وحدت

    اما رهبر انقلاب هم بعضاً به موضوع دشمن مشترک به‌عنوان عامل وحدت جهان اسلام اشاره‌ می‌کنند.

    بله، حضرت آقا به دشمن اشاره می‌کنند، اما نه به‌عنوان تمام بحث، بلکه به‌عنوان «حداقل» و پایین‌ترین مرتبه‌ی وحدت. ولی تأکید دارند که هم شیعیان و هم اهل‌سنت باید بدانند همه‌ی این فتنه‌ها، برای این است که اسلام را از بین ببرند. این هم خواست دشمن است که مسلمانان را درگیر خود کنند و تجربه‌ی خیلی خوبی هم در این مسئله دارند. آن‌ها در ایجاد اختلاف داخلی تخصص دارند و نتیجه‌اش هم این می‌شود که بیداری اسلامی را که یک خیزش و حرکت تاریخی با آن درجه از اهمیت بود را توانستند در برخی کشورها مانند مصر منحرف کنند. این کار دشمن مشترک است.

    بنابراین وقتی رهبر انقلاب بحث وحدت را مطرح می‌کنند، عامل «دشمن مشترک» را صرفا به‌عنوان حداقل عامل وحدت و کف خواسته‌های ما معرفی می‌نمایند. این را می‌شود در بیانات مختلف ایشان ملاحظه کرد. برای مثال به بیانات معظم‌له در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد امیرالمؤمنین علیه‌السلام درسال۱۳۸۵ توجه کنید.

    آقا می‌فرمایند: «سم مهلک دنیای اسلام، تفرقه است. این تفرقه، ملت‌ها را از هم جدا می‌کند، دل‌ها را از هم جدا می‌کند… دل سنی را نسبت به شیعه، دل شیعه را نسبت به سنی، آن‌چنان چرکین می‌کنند که نتوانند با این‌همه مشترکات، کنار هم قرار بگیرند. این، کار دشمن است. چرا ما این حقیقت را نمی‌فهمیم؟ سال‌های متمادی است (از زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه وبعضی از بزرگانِ علمای اهل‌سنت در مصر) که این فکر پیدا شده که بیایید اختلافات راکنار بگذارید.

    سنی، سنی بماند، شیعه،شیعه بماند. عقاید خودتان را داشته باشید، اما باهم، دست‌دردست هم بگذارید. قرآن از زبان پیامبر اکرم به مسیحیان آن زمان می‌گوید: تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا.»

    بینید در اینجا رهبر انقلاب به آیه‌ی ۶۴ سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران استناد می‌کنند. یعنی مبنای تفکر ایشان در موضوع وحدت، مبنای قرآنی است. این وحدت مدنظر حضرت آقا با توجه به این آیه چگونه حاصل می‌شود؟ این‌گونه حاصل می‌شود که ما «نقاط مشترک» را بشناسیم و روی آن‌ها متمرکز شویم.

    پس صحیح‌تر این است که به‌جای تمرکز روی دشمن مشترک، به اصل مشترکات فراوان شیعیان و اهل‌سنت اشاره شود.

    بله، دقیقا. اگر تکیه‌ی ما «صرفاً» روی دشمن مشترک باشد، وحدت یک تاکتیک و امر موقتی و زمان‌دار می‌شود، اما اگر روی «نقاط مشترک» سرمایه‌گذاری کنیم، دیگر وحدت تبدیل به استراتژی می‌شود، زیرا مشترکات ما با آن‌ها ابدی است. لذا بزرگ کردن اختلافات جزئی در مقابل اشتراکات فراوان، کار عاقلانه‌ای نیست. اگر من و شما یک وحدت و یک نقطه‌ی مشترک ابدی داشته باشیم، اختلاف‌ها را حل می‌کنیم.

    وقتی این‌گونه شد، وحدت دیگر وسیله و ابزار نیست، بلکه هدف و ایده‌آل است. تبدیل تاکتیک به استراتژی و وسیله به هدف، بستگی به آن نقطه‌ی مشترک دارد. اگر آن نقطه‌ی مشترک، نقطه‌ی مشترک موقتی مانند دشمن مشترک باشد، می‌شود تاکتیک، چون با از بین رفتن آن دشمن، عامل وحدت هم از بین می‌رود. اما اگر آن نقطه‌ی مشترک امر پایدار و دائمی و مستقر و مستمری باشد، می‌شود هدف و استراتژی.

    بهآیه‌ی۶۴ سوره‌ی آل‌عمران اشاره کردید، به غیر از آن، چه دلایل دیگری وجود دارد برای اینکه ما اثبات کنیم موضوع وحدت در بینش قرآنی، تاکتیک نیست، بلکه هدف و استراتژی دائمی و به‌معنای یکی شدن است؟

    قرآن کریم در طی سه مرحله، این مسئله را به زیبایی تبیین نموده است. قرآن به‌صورت تدریجی و در سیر نزول خودش، جامعه را از حد زیر صفر و جاهلیت تبدیل می‌کند به متمدن‌ترینِ جوامع. کاری می‌کند مردمی که حتی نمی‌شد نام جامعه را بر آن‌ها گذاشت، تبدیل به امت شوند. امت یعنی جامعه‌ای که شعور، فکر، خرد و هدف متعالی مشترک دارد. هدف، هدف مادی نیست که به‌خاطر منافع مادی و اقتصادی دور هم جمع شده باشند، بلکه برای هدف مشترک متعالی و داشتن امام و امت گرد هم آمده‌‌اند؛ امامی که جامعه را به‌‌طرف توحید رهنمود می‌کند. سیر تکاملی و تربیتی قرآن این‌گونه است.

    در مرحله‌ی نخست قرآن می‌فرماید: «وَأَطیعُوا اللَّهَ وَرَسولَهُ وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ریحُکم» (انفال: ۴۶). خداوند می‌فرماید اولاً بدانید که باید خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید. این به‌معنی تکیه بر مشترکات است. بعد می‌فرماید نزاع و کشمکش نکنید، چرا؟ چون سست می‌شوید و قدرت و شوکت شما از میان می‌رود. این اختلاف‌ها باعث می‌شود ابهت و قدرتتان از بین برود. این اولین قدم است، ولی در این مرحله نمی‌ماند. این اعجاز و زیبایی قرآن است.

    در مرحله‌ی دوم و بالاتر می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» (حجرات: ۴۹). می‌فرماید نه‌تنها نزاع نکنید، بلکه بدانید شما بالاتر از این، باید مانند برادر با همدیگر باشید. مرحله‌ی سوم و نهایی، کار را به‌جایی می‌رساند که می‌فرماید شما نه‌تنها نباید اختلاف کنید، نه‌تنها باید مانند برادر باشید، بلکه یک «نفس واحده» هستید و کلمه و واژه‌هایی به‌ کار می‌برد که شما یکی هستید. مثلاً می‌فرماید: «فَإِذَا دَخَلْتُم بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکمْ» (نور: ۶۱). شما وقتی وارد خانه‌ای می‌شوید، به خودتان سلام کنید؛ یعنی شما وقتی به اهالی آن خانه سلام می‌کنید، در حقیقت دارید به خودتان سلام می‌کنید. آن‌ها با تو فرق نمی‌کنند، چون یک نفس هستید. یا در جای دیگری درخصوص مسئله‌ی «إفک» و تهمت به همسران پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درسوره‌ینورمی‌فرمایدچرااین‌کارراکردید؟دیگراین‌کاررانکنید.

    قرآن باعتابخطاب می‌کند. آیه‌ی بعد این است: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیرًا» (نور: ۲۴). یعنی مؤمنین و مؤمنات در یک جامعه‌ی اسلامی، یکی هستند. قرآن با لطافت بیان می‌کند که شما نفس واحده هستید. باید به خودتان ظن خوب داشته باشید. بعد زیبایی آیه این است که از حالت خطاب به حالت غائب درمی‌آید. می‌فرماید اگر شما این‌طوری نیستید، به ایمان خودتان شک کنید و اگر در ایمان خودتان شک دارید، این را بدانید که مؤمنین و مؤمنات همچون نفس واحده، یکی هستند. البته روایات فراوانی هم در این رابطه داریم.

    دلایل روایی و حدیثی ما بر وحدتی که حاکی از نفس واحده باشد، چیست؟

    روایات زیادی داریم که نشان می‌دهد مسلمانان باهم مانند نفس واحدند. مثلا پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم در روایت بسیار زیبایی می‌فرمایند: مؤمنان در دوستی و روابطشان بایکدیگر همانند یک پیکر عمل می‌کنند: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ، مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى.» خیلی بیان مهمی است. حضرت می‌فرمایند مانند یک پیکر واحدند که هرگاه اندامی از آن به درد آید، دیگر اندام‌ها در بی‌خوابی و تب، با او هم‌ناله‌اند. آن شعر معروف سعدی که «بنی آدم اعضای یک پیکرند/که در آفرینش ز یک گوهرند» نیز دقیقاً از همین مضمون روایی گرفته شده است.

    حدیثی که خواندم، درباره‌ی وحدت مسلمانان بود، اما مولای متقیان علی علیه‌السلام از این‌هم بالاتر می‌فرمایند. در عهدنامه‌ی مالک‌اشتر می‌فرمایند که مردم بر دو دوسته هستند: «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی اَلدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی اَلْخَلْقِ»، یا برادر تو در دین‌اند یا همانند تو در آفرینش هستند؛ یعنی حتی غیرمسلمان هم یک نوع رابطه‌ای با ما دارد که باید با آن‌ها ارتباط‌های انسانی داشته باشیم. در واقع ما با غیرمسلمان‌ها هم مشترکات فراوانی داریم که باید در تنظیم روابط، بر آن‌ها تکیه کنیم. اینکه گفتیم وحدت تاکتیک نیست و استراتژی و هدف متعالی ماست، برای همین است. ما نه‌تنها با خویشان و مسلمانان، نه‌تنها با هم‌دین و هم‌مذهب خودمان، بلکه با دیگران هم معتقدیم که باید رابطه‌ی برادری داشته باشیم، زیرا ملاک ما افتراق‌ها نیست، ملاک مشترکات است و انسانیت بزرگ‌ترین اشتراک ماست.

    مقام معظم رهبری هم بارها روی همین معیار تأکید ویژه داشته‌اند. اصلاً براساس همین بینش قرآنی است که ایشان به جوانان غربی هم نامه نوشتند و با آن‌ها درباره‌ی «درد مشترک» صحبت کردند. ایشان در بیاناتشان تأکید دارند که اصل مشترک پایدار برای وحدت ما، مشترکات ابدی و همیشگی ماست. مشترکاتی مانند توحید که قرآن می‌فرماید: «یا اهل الکتاب تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا»؛ یعنی شما می‌گویید خدا را می‌پرستید، ما هم می‌گوییم خدا را می‌پرستیم. پس بیایید با همدیگر صحبت کنیم. البته این توحید لوازمی دارد. برای مثال، می‌فرماید: «لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ»؛ یعنی لازمه‌ی توحید این است که کسی دیگری را استعمار نکند. همه بنده‌ی خدا هستیم. تمام مشکلات بین مذاهب و حتی بین ادیان و انسان‌ها، با تکیه روی آن نقطه‌ی مشترک، قابل حل است.

    گویا دشمن بهتر از برخی خودی‌ها به اهمیت این مشترکات پی برده است و لذا روی آن‌ها متمرکزشده است.

    بله، نقطه‌ی مشترک ما، اصل دین اسلام و پیامبر اسلام و قرآن است و دشمن هم دقیقاً همین نقاط مشترک را هدف گرفته است. اگر به تبلیغات رسانه‌ای غرب علیه اسلام توجه کنید، می‌بینید که هتک‌حرمت به پیامبر و قرآن، همواره در دستور کار آنان قرار داشته است. از طرف دیگر، تمام هم‌وغم حضرت آقا در این سال‌ها، در دیدار با نخبگان داخلی و سایر مذاهب و مکاتب، روی این مسئله متمرکز شده است که این نقاط کانونی مشترک ابدی و دائمی را به کشورهای اسلامی و به ملل اسلامی بشناسانید. اگر اسلام را بشناسند، دیگر این مسائل و اختلاف‌ها پیش نمی‌آید، چون اسلام دین رحمت و رأفت است. اگر به سیره‌ی نبوی و دستورات قرآنی عمل کنیم، بسیاری از این مشکلات حل خواهد شد. البته این نگرش رهبر انقلاب برخاسته از روش فقهی ایشان است که اصطلاحاً به آن «روش اجتهادی خردگرایانه» می‌گوییم. این روش البته پیشینه‌ی تاریخی دارد و شاید بتوان گفت اولین شخص در این‌ زمینه، شیخ مفید بوده و از آن‌موقع این موضوع همچنان ادامه پیدا کرده است.