برچسب: علم و دين

  • ویدئوی سخنرانی استاد علوی مدظله العالی مورخ ۱۴۰۳/۰۶/۲۷

    ویدئوی سخنرانی استاد علوی مدظله العالی مورخ ۱۴۰۳/۰۶/۲۷

    یکی از موضوعاتی که انقلاب اسلامی از بدو پیروزی خود همواره آن را دنبال کرده، موضوع وحدت جهان اسلام بوده است، اما گویا این موضوع مخالفان جدی‌ای هم دارد، دلایل مخالفین چیست؟

    مهم‌ترین دلیلی که مخالفین این موضوع -که می‌توان گفت جریان وهابیت و تکفیری‌ها در رأس آن است- بیان می‌کنند این است که می‌گویند وحدت از نظر جمهوری اسلامی، یک شعار موقت است. می‌گویند نظام جمهوری اسلامی که دم از وحدت می‌زنند، یک فریب و دروغ است. مدعی‌اند که ما اهل تسنن را کافر و دشمن می‌دانیم و فقط در جهت تأمین منافع موقت خودمان، شعار وحدت را مطرح کرده‌ایم. وقتی هم به قدرت برسیم، اهل‌سنت را یا کنار می‌زنیم یا اگر دستمان برسد، آن‌ها را از بین می‌بریم. آن‌ها روی ترویج این تفکر برنامه‌ریزی فراوانی انجام داده‌اند. تأسف‌آور است که جریان شیعه‌ی لندن‌نشین هم دقیقاً همین مسیر را دنبال می‌کنند. هر دوی این‌ها آبشخورشان یا به‌صورت آگاهانه به غرب می‌رسد و یا ناآگاهانه در خدمت تأمین منافع غرب فعالیت می‌کنند.

    حتی بسیاری از افراد و جریان‌های دینی و سیاسی داخل کشور هم به‌خوبی مفهوم وحدت را نفهمیده‌اند. لذا می‌گویند موضوع «وحدت» درست نیست و در بهترین حالت باید بگوییم ما با اهل‌سنت فقط «اتحاد» داریم، ما فقط با آن‌ها متحد می‌شویم برای مقابله با دشمن، ولی اینکه به وحدت برسیم، هرگز صحیح نیست.
    در حالی‌که ما معتقدیم علمای شیعه و خصوصاً امام خمینیرحمهالله‌علیه ومقام معظمرهبری،به وحدت به‌عنوان یک حربه وتاکتیک مقطعی نگاه نمی‌کنند.

    ویدئوی سخنرانی استاد علوی مدظله العالی مورخ ۲۷ شهریور ۱۴۰۳ در این خصوص را می توانید در این لینک مشاهده کنید.

    همچنین مصاحبه ی استاد علوی دام ظله العالی با بیت رهبری با موضوع دلایل قرآنی و روایی وحدت شیعه و سنی را در این لینک می توانید مشاهده کنید.

  • وحدت ناطقه

    وحدت ناطقه

    ۲۵/۰۲/۱۴۰۳

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‌‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • وحدت ناطقه
    • بالاترین دستاورد انقلاب
    • پاسخ به شبهه
    • داستان میرزا مهدی اصفهانی و مکتب تفکیک
    • دلایل عقلی و نقلی ضرورت علم آموزی

    مقدمه

     امروز چند شبهه را پاسخ می‌دهیم؛ یکی از اشکالاتی که گرفته‌اند این است که می‌گویند که برای ما کفایت به یک حجت کافی است! یعنی بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند که ما فقط خدا را قبول داریم، بعضی‌ها می‌گویند فقط قرآن، بعضی‌ها می‌گویند فقط ائمه علیه السلام و این فقط گفتن‌ها دو معنا دارد؛ یک معنای صحیح است و یک معنای غلط.

    وحدت ناطقه

     ما معنای غلط را جواب می‌دهیم . ما هم قائل به وحدت ناطقه هستیم؛ یعنی چی یعنی؟ اعتقاد ما این است که در هر زمانی یک نفر باید حرف آخر را بزند، البته این اعتقاد، اعتقاد ما نیست؛ اعتقاد بعضی از علما درگذشته بوده‌است. ولی تعداد کسانی که این حرف را می‌زنند کم بوده‌اند. امروز در جامعه ما و در انقلاب اسلامی نشان داده شد که چاره‌ای نیست که اگر بخواهید یک نظام اسلامی داشته باشیم باید قائل به وحدت ناطقه باشیم.

    وحدت ناطقه یعنی چی؟ یعنی باید یک نفر باشد که او در مسائلی که اختلافی است و سرنوشت‌ساز است و مشکلاتی که در جا جامعه پیش می‌آید حرف آخر را بزند. فصل الخطاب که در قرآن آمده‌است؛ یعنی حرفی که آن اختلافات و دعواها را فیصله دهد. و فصل الخطاب را یک نفر باید انجام دهد. (به یک شخصی گفتند؛ آیا خانه شما فرزندسالاری است، مردسالاری یا زن‌سالاری است؟ گفت: نه آقا در منزل حرف آخر را من می‌زنم هیچ‌کس اجازه ندارد روی حرف من حرف بزند! گفتم بارک‌الله چه‌کار کرده‌ای که این‌طور شد؟! گفت: هرکی هرچی گفت من گفتم چشم این شد حرف آخر، البته این یک لطیفه بود). حرف آخر یعنی وقتی در جامعه‌ای اختلاف است،  تصمیم‌گیر آخر را باید یک نفر بگیرد. اگر چند نفر باشند مشکل تمام نمی‌شود و مسئله حل نمی‌شود. چون همین چند نفر با هم به اختلاف می‌خورند.

    بالاترین دستاورد انقلاب

    بالاترین دستاورد انقلاب ما ولایت فقیه بود. بنده به شما بگویم اگر این کشور یک آجرش تلاش شود، یک آجرش نقره شود، امن و امان شود، عدالت شود، رفاه شود… هیچکدام ارزشش به‌اندازه مسئله ولایت فقیه که امام رضوان‌الله‌علیه آورد نیست. ولایت فقیه که خودشان فرمودند: پشتیبان ولایت فقیه باشید که آسیبی به مملکت شما نرسد و اگر هر کسی عقل داشته باشد، کسی قدرت تحلیل داشته باشد نگاه کند در این چهل و پنج سالی که از انقلاب که گذشته است تمام مشکلاتی که داشته‌ایم؛ دشمنان خارجی دشمنان داخلی بی‌عرضگی مسئولین، نفاق داخلی نفوذ داخلی بی‌تقوایی بسیاری از کسانی که در کشور در مجلس در قوه مجریه در قوه قضاییه با تمام مشکلات منافق داخلی… فکر نکنید که مسعود رجوی و امثال آنها منافق هستند، نه آن‌ها خوارج هستند. خوارج یعنی کسی که شمشیر کشیده است اسلحه کشیده است و ایستاده است در مقابل نظام. منافق کسانی هستند که الان در کشور هستند؛ پست دارند، مسئولیت دارند و دارند خیانت می‌کنند به آرمان شهدا، خیانت می‌کنند به اهداف و آرزوهای مقام ولایت به امام و شهدا و… خائن هستند. این‌ها منافق هستند الا ایحال این‌که کشور الحمدالله سرپا ایستاده و به‌سرعت دارد پیش می‌رود و به اغرار و اعتراف خود دشمنان خارجی ما در رشد و توسعه از متوسط جهانی جلوتر هستیم، بالا زدیم. بعضی‌ها می‌گویند خب همه ‌جای دنیا دارند پیشرفت می‌کنند خب شما هم پیشرفت کردید، هم‌چین اتفاق مهمی نیفتاده، توقع دارید مثل چهل سال پیش بود! پاسخش این است که همه دنیا دارند پیشرفت می‌کنند ولی سرعت پیشرفت ایران مثل کشورهای دیگر از متوسط جهانی بیشتر است از بسیاری از کشورها پیشرفت ما بیشتر بوده‌است هم پیشرفت‌های ظاهری هم پیشرفت‌های باطنی حالا پیشرفت‌های ظاهری ممکن است شما نگاه کنید بعضی از کشورها زیباسازی کردند در شهرشان ولی پیشرفت‌های ظاهری ملاک نیست. پیشرفت‌های باطنی یعنی بنیه علمی، بنیه فرهنگی زیرساخت‌های علمی در کشور بسیار پیشرفت کرده‌است و از متوسط جهانی بیشتر است. ما از همه کشور تقریباً می‌شود گفت از اکثریت قریب ‌به ‌اتفاق کشورها اگر همه شرایط را در نظر بگیریم جلوتر هستیم و این‌ها به برکت ولایت فقیه است. همین‌که ما می‌گوییم و اعتقاد داریم وحدت ناطقه باید داشته باشیم و یک نفر باید باشد. این حرف را خیلی از علما با آن مخالفت کرده‌اند ما این را می‌گفتیم و الان هم خیلی ها مخالف هستند و اگر نگاه کنند همین الان ولایت‌فقیه یعنی وحدت ناطقه؛ یعنی یک نفر باید باشد که حرف آخر را بزند. خب این وحدت ناطقه برای‌اینکه یک نفر باشد حرف را بزند یک معنای غلط هم دارد و آن است که بگوییم فقط خدا و دیگر با کسی کاری نداریم! این همان حرف چه کسی بود؟ ابلیس. ابلیس می‌گفت که فقط خدا. می‌گفت خدایا من فقط به تو سجده می‌کنم و خداوند فرمود: که برو تو هنوز منیّت داری، تکبر داری. بعد هم یک عده‌ای پیدا شدند و گفتند که فقط پیامبر، یک عده پیدا می‌شدند می‌گفتند فقط امام و یک عده می‌گویند فقط عقل هرچه عقل بگوید ما احتیاجی به دین نداریم و خداوند به ما عقل داده است و حالا اگر به خدا هم که معتقد نیستند می‌گویند انسان عقل دارد و این عقل کافی است دیگه به‌دنبال مرید بازی و مراد بازی به‌دنبال استاد و این‌ها معنا ندارد! این به معنای همان وحدت ناطقه هست. اما این حرف غلطی است چون اگر کسی واقعاً بگوید حسبنا کتاب‌الله قرآن فقط کافی است یعنی به دیگران احتیاجی نداریم، خب به دیگران احتیاجی نداریم، اگر فقط بگویید خود قرآن پس باید به همه دستورات قرآن عمل کنید! خب خود قرآن را که باز می‌کنی خود قرآن می‌گوید: تو نمی‌توانی من را بفهمی باید یک مفسری باشد اگر فقط قرآن را می‌گویید، خود قرآن می‌گوید که من احتیاج به مفسراحتیاج به عالمی دارم که من را تفسیر کند مگراین‌که بگوید نه من این حرف تو را قبول ندارم! که باز می‌شود شیطان. خداوند به شیطان گفت که به آدم سجده کن و شیطان گفت که من فقط به تو سجده می‌کنم، خدا گفت اگر من را قبول داری به آدم سجده کن، شیطان گفت نه، من این‌جا فقط تو را قبول دارم! در واقع این می‌شود قبول نداشتن‌. اگر کسی گفت فقط قرآن.. الآن در جامعه هستند و با افراد صحبت کنید متوجه می‌شوید که یک عده زیادی این صحبت‌ها را انجام می‌دهند. می‌گویند: که آقا شما می‌گویید که انسان باید وصل باشد به اولیا، ولی احتیاجی به اولیا نیست!  قرآن هست. یک عده هم می‌گویند که آقا قرآن نیاز نیست فقط ائمه! اگر باز شخص بگوید که نه، من فقط ائمه را قبول دارم مانند اخباری‌ها، اخباری‌ها قرآن را قبول ندارند  می‌گویند فقط ائمه، این‌هم حرف غلطی است که ما می‌گوییم این‌ هم حرف غلطی است چون ائمه خودشان گفته‌اند قرآن.

    پاسخ به شبهه

    خب اگر شما بگویید فقط قرآن و ائمه، می‌گویند آقا ما وقتی‌که اهل‌بیت را داریم دیگر نیازی به کسی نداریم! (این حرف‌ها به‌ظاهر قشنگ است ولی باطنش خالی است). آقا ما امام زمان را داریم امام حسین را داریم احتیاج به کسی نداریم. نه، خود ائمه فرموده‌اند که رجوع کنید به علما، خودشان فرموده‌اند این‌که تو می‌گویی که من ائمه را قبول دارم علما را قبول ندارم. مثل این که در نمایشگاه یک آقایی بود که خیلی اصرار داشت که می‌گفت فقط ائمه! خب اگر علما را قبول نداشته باشی که حرف ائمه را قبول نداری! پس تو ائمه را قبول نداری به‌همین سادگی یعنی این‌ها همه همراه با هم هستند و هیچکدام نمی‌گویند که فقط به حرف ما گوش کنیید و بقیه را بگذارید کنار. خب ببینید چقدر منطقشان ضعیف است و وقتی‌که استدلال می‌کنیم حرفش قشنگ است، ولی وقتی بازش می‌کنیم می‌بینیم حرف قشنگی نیست و به‌سادگی این بنا فرومی‌ریزد.

    امام باقر به سلمه بن کهیل فرمود: ﺷَﺮﱢﱢﻗﺎ ﻭ ﻏَﺮﱢﱢﺑﺎ ﻟَﻦ ﺗَﺠِﺪﺍن ﻋِﻠﻤﺎ ﺻَﺤﻴﺤﺎ ﺇﻟﺎّ ﺷَﻴﺌﺎ خرج ﻣِﻦ ﻋِﻨﺪِﻧﺎ ﺃﻫﻞَ ﺍﻟﺒَﻴﺖِ  چه  شرق بروید چه غرب بروید علم صحیحی پیدا نمی‌کنید مگراین‌که نزد ما اهل‌بیت باشد. خب این روایت‌ها را علَم می‌کنند و می‌گویند که بیایید این‌جا ائمه می‌گویند فقط ما، یا حضرت امیر به کمیل می‌فرماید:  یا کمیل لا تأخذ إلا عنا تکن منا یعنی کمیل اگر می‌خواهی از ما باشی علمت را فقط از ما بگیر و از شخص دیگری نگیر خب این‌ها هست.

    داستان میرزا مهدی اصفهانی و مکتب تفکیک

    یک روایت دیگری هم هست که این آقایانی که این صحبت را می‌کنند آن روایت را آورده‌اند که این‌هم روایت نیست داستان مرحوم میرزا مهدی اصفهانی است که یکی از سوال‌هایی که از من می‌پرسند می‌گویند درمورد مکتب تفکیک، نظرتان چیست؟ از همین سوالاتی که آقا درمورد محی‌الدین یا شیخ احمد یا ملاصدرا نظرتان چیست؟ از جمله سوال‌ها می‌گوید درمورد مکتب تفکیک. مکتب تفکیک برای آمیرزا مهدی اصفهانی است، میرزا مهدی اصفهانی از علمای بسیار بزرگ است که ایشان سالیان سال در نجف اساتید بزرگی را دیده‌ اکثر علمای نجف را ایشان بعد از این‌که در میدان پیش علمایی درس خواند و به درجه بالایی رسید رفت نجف و زیر نظر علمای زمان خودش مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی مرحوم یزدی مرحوم نائینی و بسیاری از علمای آن‌جا درس خواند و از نظر عرفانی شاگرد سید احمد کربلاییِ مرحوم بکّاء یا واحدالغیب معروف بود خدمت ایشان سیروسلوک کار کرد عرفان یاد گرفت سیروسلوک داشت به‌طوری که نقل شده‌ است مرحوم سید احمد کربلایی به ایشان می‌گفت قطب ‌العارفین یک مقام بالایی است، گفتند ایشان به مقام قطبیت رسیده است، به مقام فنا رسیده است، بالاترین مقام عرفانی را به ایشان گفت رسیدند. خود ایشان می‌گوید در عین حالی که من همه علوم را پیدا کرده بودم و به مقام بالا رسیده بودم اجازه اجتهاد را، به این‌جا رسیده بودم در اعماق دل خود یک مقدار ناراضی بودم تا این‌که یک نفر یک شیخی آخوندی رفت بالای منبر و آن‌جا گفت که همین احادیث را خواند، همین احادیثی که می‌گوید: که غیر از ما نباید بگیرید علم را و علم را از ما بگیرید و این‌ها، می‌گفت شک کردم و در احوالات او هست که مدت زیادی حالا درس را گذاشت کنار، ایشان هر روز درس داشت و یعنی در طول سال می‌گویند گاهی موقع‌ها در طول سال شاید ده روز تعطیل نمی‌کردند درس را، این‌قدر شاگردها اطراف او را گرفته بودند و مثل پروانه اطراف او می‌چرخیدند و از او کسب علم می‌کردند، علمای بزرگ پای درس او شرکت می‌کردند، یک مقام بالایی داشت ولی یک مرتبه درس را تعطیل کرد، این‌طور که حالا او به شاگردان خود آیت الله وحید از شاگردان ایشان بوده است، مرحوم میرزا جواد تهرانی و خیلی بزرگان و اساتید شاگرد ایشان بودند، ایشان درس را تعطیل می‌کند و یک ‌سال شبانه‌ روز گریه می‌کند، می‌رود در مسجد سهله چله می‌گیرد و در وادی‌السلام همین‌طوری و التماس می‌کند که خداوند و امام زمان که به من کمک کنید من به یقین برسم، به دنبال یقین هستم، واقعا دنبال یقین هستم نه این‌که مردم به من بگویند حضرت آیت الله العظمی قطب عارفین و… عالم‌ ربانی ولی اعماق دل خود به یقین نرسیده باشم آن برای من ارزش ندارد. بعد از مدت‌ها تضرّع و تحجّر به درگاه خداوند حالا نقل شده‌است بعضی‌ها در خواب دیدند و بعضی گفتند در بیداری بوده است و می‌گوید که من یک شخصی را دیدم و یک نوشته‌ای را دست او دیدم که نوشته بود “طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوٍق لانکارنا”[۱] طلب معارف، دنبال معارف الهی رفتن غیر از ما اهل بیت این مساوی با انکار ما است. اگر کسی دنبال علمی برود که از ما نگیرد این مثل این است که ما را انکار کرده است، وَ اَنَا‌ الحجه‌ابن‌الحسن، من حجه‌ابن الحسن سلام‌الله علیها هستم، این نوشته را می‌بیند و بعد می‌آید تصمیم می‌گیرد که تمام معارف را از دل قرآن و اهل بیت استخراج کند چون فلسفه خوانده بود، فیلسوف بود، عارف بود، عرفان خوانده بود، همه این‌ها را ولی تصمیم گرفته بود از اول  مطالب را از معارف خود را از قرآن و اهل ‌بیت استخراج کند. خب این ادامه پیدا می‌کند، شاگردان او که الان هستند به‌ عنوان افرادی که طرف‌دار مکتب تفکیک هستند، با فلسفه مخالف هستند، با عرفان مخالف هستند و چون خود او هم همین را گفت که فلسفه و عرفان و این چیزهایی که علما گفتند، همه بی‌خود است و باید از اهل بیت بگیریم. خب یک طریقتی درست شده است به نام مکتب تفکیک، خب این هم یک نوعی انحراف در این‌ها هم هست با این‌که خود آن مرحوم میرزا مهدی اصفهانی به آن مقام رسیده بود ولی شاگردان او بعدها یک چیزی درست کردند به‌ نام‌ مکتب تفکیک که یک اشکالات و ایراداتی دارد یعنی همه حرف‌های آن‌ها درست نیست این حرف بنده است، بنده معتقد هستم حرف‌های این‌ها همه درست نیست، اشکال دارد ولی خب به هر صورت این‌ها نه به اصطلاح نه فرقه هستند، نه منحرف هستند، یک نظرهای جزیی در مباحث و معارف اسلامی دارند. خب حالا منظور من این بود این روایت نیست این “طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوٍق لانکارنا” به این روایتی که مستقیماً مثلاً در یک سند است این  یک کشف‌ الشهودی بوده است یا خوابی بوده است که مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دیده است حالا یا بیداری که بعضی می‌گویند یا در خواب که بعضی می‌گویند من الان در یاد ندارم که کتاب او را من دیدم یاد من نیست که خود ایشان دقیقاً چه می‌گوید ولی خب شاگردان او بعضی‌ها می‌گویند خواب بوده است، بعضی‌ها می‌گویند بیداری بوده‌است، حالا به هر صورت روایت اگر باشد این روایتی است که اخیراً مثلاً ایشان می‌گوید و الّا روایتی که در کتب روایی ما، کتب معتبر روایی ما باشد نیست مگر این‌که حرف ایشان را قبول کنیم به عنوان یک عالم و بگوییم یک همچنین چیزی.

    دلایل عقلی و نقلی ضرورت علم آموزی

    به هر صورت این حرف همان حرفی است که امیرالمؤمنین به کمیل گفته است، همان حرفی است که امام صادق گفته ‌است خب این‌ها که می‌گویند هر کس از غیر ما اهل بیت معرفتی را بگیرد مساوی است با این کار ما، این‌ها چه می‌خواهند بگویند؟ خب از آن طرف هم یک چیزهایی داریم ما، هم دلایل نقلی داریم هم دلایل عقلی داریم، حالا من دلیل عقلی را آخر می‌گویم که دیگر برای همیشه شما جواب آن‌ها را داشته باشید. اما دلیل نقلی؛ خب ما  روایات زیادی داریم می‌فرماید “اُطلِبُ العِلم وَلَو بِالدین”[۲] بروید علم را حتی اگر در چین هم شده ‌است علم را به‌ دست بیاورید. پس این‌که ما بگوییم فقط اهل بیت، روایات دیگر می‌گوید آقا بروید دنبال علم یا می‌فرماید “طلب العلم فریضه علی کل مسلم. اصول”[۳] یا در جایی دیگر می‌‌فرماید “الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ”[۴] علم را حتی از منافق هم شده‌ است بگیر. یک روایت دیگر هم می‌گوید: هر کجا علم را پیدا کردید بگیرید. خب این‌ها دستوراتی است که خود ائمه دادند یا در مورد خود پیامبر اسلام همه می‌دانیم که پیامبر به کفار گفت: مسلمان ها را سواد یاد بدهید، خود او فرمود؟ درست است؟ فرمود: که هر کافری، کفاری که اسیر شده بودند ده نفر مسلمان را آموزش دهد، سواد یاد بدهد آزاد می‌شود، این در تاریخ آمده‌ است. خود پیامبر دارد می‌گوید که علم را از مشرک و از کافر بگیر،  پس معلوم است این حرف‌ها آن‌طوری نیست که ما بگوییم فقط اهل بیت، فقط قرآن به یک معنای مطلق! این‌ها هم روایاتی داریم که علم را از دیگران بگیر، هم عملاً، عمل پیامبر این‌طوری بوده است و اهل بیت هم حالا در آن بحث طب اسلامی هم ما می‌گوییم مؤمنین، مسلمان‌ها، اصحاب پیغمبر، اهل بیت هم مریض می‌شدند، خود ائمه هم گاهی موقع‌ها مریض می‌شدند، می‌رفتند نزد پزشک، این‌ها خب چطوری است؟ این‌ها حل این مسئله چطوری است؟ و اما از نظر عقلی که این دیگر حالا روایات را اگر یک کسی اشکال داشته باشد از نظر عقلی. خب بفرمایید ببینم شما می‌گویید قرآن فقط حجت است؟ یا اهل بیت یا روایات، اولاً ما در روایتی نداریم که روایات حجت هستند، پیغمبر نفرمود من دو چیز گران‌بها بین شما می‌گذارم یکی قرآن یکی روایات! گفت یکی قرآن یکی عترت یعنی اهل بیت، روایات که اهل بیت نیستند روایات یک چیزهایی است که گفتند و نسبت دادند به اهل ‌بیت که اهل ‌بیت این‌ها را گفتند، این باید اول ثابت بشود که اهل ‌بیت این‌ها را گفتند؟ این روایت قطعی شود که اهل‌ بیت ‌گفتند؟! این اول،  حالا در ثانی ، حالا قرآن ! شما می‌گویید فقط قرآن، بسیار خب! ببینم قرآن را ما می توانیم بفهمیم یا نمی‌توانیم بفهمیم؟ قاعدتاً طرف باید بگوید می‌توانیم بفهمیم آن‌ کسی که می‌گوید فقط قرآن یعنی باید بگوید که ما قرآن را می‌خوانیم بفهمیم دیگر ولی اگر بگوید فقط قرآن، قرآن را هم ما نمی‌فهمیم، این چه می‌شود؟ این بدبختی می‌شود این‌ یعنی چه؟ شما می‌گویید یک مدرک داریم، یک راه داریم یک چراغ داریم، یک دلیل و برهان داریم آن هم قرآن است آن هم ما نمی‌فهمیم پس اصلا گمراه هستیم دیگر، هدایتی نداریم که! مگر این‌که بگویید نه! ما این یک دلیلی که می‌گوئیم قرآن، قرآن را ما می‌فهمیم پس قرآن را می‌فهمیم. سوال دوم: فقط تو قرآن را می‌فهمی یا دیگران هم می‌فهمند؟ اگر بگویی که فقط من می‌فهمم که در طول تاریخ بعد از پیامبر هزاران سال هیچ‌ کسی پیدا نشده فقط تو قرآن را فهمیدی؟! این‌‌که‌ نمی‌شود، پس باید بگوید چه؟ باید بگوید: نه، فقط قرآن، قرآن را هم من می‌فهمم و شما هم می‌فهمید دیگران هم می‌فهمند. خب آیا دیگران هم می‌فهمند این فهم آن‌ها فقط برای خود آن‌ها به درد می‌خورد؟ کما این‌که فهم تو فقط به درد تو می‌خورد، اگر فهمیدی که فقط به درد تو می‌خورد پس تو دیگر هیچ‌جا نباید حرف بزنی، هرچه هم از قرآن فهمیدی باید دهان خود را ببندی و هیچ‌ حرفی نگویی چون فقط به درد خود تو می‌خورد، مگر این‌که بگویی نه! فهم ما به درد دیگران می‌خورد، درست شد؟ کدام را باید بگوید؟ پس قرآن حجّت است قبول، آیا قرآن را می‌شود فهمید؟ بله، تو می‌فهمی یا همه می‌فهمند؟ همه می‌فهمند، آیا فهم آن‌ها فقط به درد خود آن‌ها می‌خورد؟ یعنی هر کسی قرآن فهمید باید برود هیچی دیگر نگوید یا نه فهمید می‌تواند به دیگران بگوید؟ قاعدتاً می‌گوید بله باید به دیگران گفت، خب اگر فهمید قرآن را تو فهمیدی، کسی دیگر قرآن را فهمید و به من گفت من چه چیزی فهمیدم از قرآن، من می‌توانم از آن استفاده کنم یا نه؟ می‌توانی استفاده کنی، پس بنابراین فقط قرآن تقریباً از بین رفت، یعنی قرآن و فکر دانشمندان و فکر کسانی که در قرآن تدبر کردند. قرآن و شیخ طوسی، قرآن و شهید مطهری، قرآن و ملاصدرا، قرآن و آمیرزا مهدی اصفهانی، قرآن و و و علما، پس حرف‌های علما کسانی که در قرآن فکر کردند حرف‌های آن‌ها هم حجت است نمی‌شود شما بگویی فقط قرآن، پس می‌بینید این حرف‌ها وقتی که آدم استدلال می‌کند می‌بیند این حرف‌ها چی است؟ حرف‌های کاملاً سست و بی‌پایه هستند و اگر ما به همین‌ها نگاه کنیم خود همین ‌ها هم گفتند یعنی این دلیل آخر که گفتم عاقلانه‌ترین دلیل است برای این‌که این حرف‌های مسخره را که خیلی هم قشنگ است و زیاد است حالا شما وقتی بروید این‌ها را یاد بگیرید، بروید در کار تبلیغ با افرادی برخورد می‌کنید که می‌بینید سال‌ها درس خواندند ولی این حرف‌های مزخرف و بی‌پایه را می‌زنند منتهی معما چون حل شود آسان شود، وقتی ما این استدلال را می‌گوییم، می‌گویید چه ساده! چه حرف‌های ضعیفی است. خب پس بنابراین آن حرفی که می‌گویم ما وقتی قرآن را داریم، اهل‌بیت را داریم، فلان داریم و … چه احتیاجی به عالم‌ ربانی داریم و چه احتیاج که به دنبال اولیاء ‌خدا باشیم؟ چه احتیاجی به دنبال استاد بودن، این حرف مزخرف و ضعیف و بی‌پایه‌ای است و خداوند ان‌شاءالله نسل ما و جوانان ما را از بسیاری از این حرف‌های بی‌اساس و بی‌پایه که گاهی موقع‌ها خیلی هم قشنگ است، حالا مثلاً یکی از این حرف‌های خیلی قشنگ و بی‌اساس این است که هدف وسیله را توجیح نمی‌کند؟ این هم از آن حرف‌ها است، غلط است هدف وسیله را توجیه می‌کند منتهی بشرطها و شروطها! این‌ها توضیح دارد، توضیح که بدهیم همه چیز حل می‌شود. بسیاری از این کلیشه‌ها، حرف‌های کلیشه‌‌ای، حرف‌های به ظاهر قشنگ در میان مردم و حتی در میان اهل علم، در دانشگاهی‌ها هک شده است و هیچ ‌کدام از آن‌ها اساسی ندارد. در مکتب قرآن و اهل ‌بیت و عقل ما این‌ها را حلاجی کنیم ان‌شاءالله به حقیقت برسیم و خداوند را شاکر باشیم که کسانی هستند که این حقایق را به ما می‌رسانند و مغز ما را و چراغ مغز ما را روشن می‌کنند. پروردگارا به حق محمّد و آل ‌محمّد همه ما را از وادی ضلالت و گمراهی به وادی معرفت و نور هدایت بفرما به برکت صلوات بر محمّد و آل ‌محمّد.


    [۱] . عنایات حضرت مهدى(عج)، ص۱۷۱

    [۲] . وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۷

    [۳] . کافی، ج ۱ ص ۳۰

    [۴] . نهج البلاغه، حکمت ۷۷

  • چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    ۱۴۰۳/۰۲/۱۸

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌‏الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم
    • نظر ائمه در مورد علمای ربانی
    • دنیای لهو و لعب
    • نمونه‌ای از لفظ عام و معنای خاص در کلام امیر
    • زنده بودن آیات قرآن
    • معصومینی غیر از ائمه

    مقدمه

    درمورد شبهاتی که مطرح‌شده بود درباره این‌که باید انسان وصل شود به اولیای خدا، علمای ربانی آن‌هم عالمی که زنده و حی باشد و ما به آن شبهات پاسخ داده‌ایم، ان‌شاءالله که پاسخ‌ها را یادداشت کنید و در ذهنتان نگه دارید و تبلیغ تفکر الهی را همیشه داشته باشید.

     باشد که ان‌شاءالله جامعه ما و مردم دنیا زنده شوند تا زمینه ظهور ولی‌الله‌اعظم علیهم‌السلام مهیا شود.

     چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    یکی از اشکالاتی که گرفته شده بود این بود که ما بر فرض که این را بپذیریم که باید در زندگی خودمان با یک عالم ربانی ارتباط داشته باشیم و زیر نظر او خدمت به دین اسلام، دین خداوند و تحقق آرمان الهی و ارائه‌ی الهی در آن زمینه فعالیت کنیم! یکی از شبهات این بود که ما چگونه اولیا را بشناسیم؟ ولی را چگونه بشناسیم؟! در این مورد ما قبلاً صحبت کرده‌ایم و جوابش را داده‌ایم. اشکال دیگری که در همین رابطه باز مطرح می‌شود این است که بعضی‌ها می‌گویند که آقا وقتی ما امام زمان را داریم دیگر احتیاجی به کس دیگری نداریم و ما هدفمان باید این باشد که بحث به امام زمان و از روح امام زمان و توسل امام زمان استفاده کنیم و توسل به ایشان پیدا کنیم با ایشان ارتباط داشته باشیم راز و نیاز کنیم، زیارت کنیم، دعا بخوانیم و… و واجبات‌مان را انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم مستحبات و مکروهات را هم به آن‌ها توجه داشته باشیم. این راه نجات ما است، خب این حرف ظاهراً درستی است. اما وقتی‌که ما برویم به سراغ تعالیم خود ائمه علیهم‌السلام و خصوصاً تعالیم امام زمان علیه السلام می‌بینیم که خود آن‌ها به این اکتفا نکرده‌اند. اگر که ما وظیفه داریم واجبات را انجام دهیم و ترک محرمات کنیم و مستحبات را عمل کنیم و مکروهات را ترک کنیم این‌ها در جایی است بعد از این‌که این‌ها برای ما واضح شد، یعنی اول باید حجیت این‌ها برای ما ثابت شود و بعد ما به آن عمل کنیم، و حجیت این‌ها چگونه بر ما ثابت می‌شود؟ هیچ راهی نداریم جز این‌که وصل شویم به علمای ربانی؛ یعنی عالم ربانی است که به شما می‌گوید چه چیزی حرام است، چه چیزی واجب است، چه چیز جزء مستحب است. این را عالم ربانی باید بگوید و اگر ما اطلاعی نداریم و دسترسی به عالم ربانی نداریم! این حالت اضطرار است و حکم ثانوی است، مثل این‌که شما دسترسی به پزشک ندارید  و حالا که دسترسی ندارید سعی می‌کنید با علم خودتان دستورات دارویی و مسائل بهداشتی را رعایت کنید. اما آیا این کافی است؟! خیر‌. کافی نیست باید کوشش کنید تا به پزشک وصل شوید، باید کوشش کنید تا طبیبی پیدا کنید و الا به صرف این‌که چند کتاب پزشکی بخوانید که  خودتان را درمان کنید! عقل این را اجازه نمی‌دهد‌ بنابراین باید سعی کرد کوشش کرد که وصل شویم به علمای ربانی.

    نظر ائمه در مورد علمای ربانی

     اولا خود امام زمان علیه السلام فرموده است بعد از من، شما به حجت‌های من رجوع کنید. در آن روایت معروفی که “وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا”  امام فرمودند: در مسائلی که پیش می‌آید در مسائلی که برای شما حادث می‌شود رجوع کنید به علمای ما. و بعد فرمودند که “فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی” آن‌ها حجت من بر شما هستند، خود امام زمان این‌چنین می‌فرماید‌.

    بعد حالا شما بیایید بگویید که من این‌ها را قبول ندارم و من امام زمان را می‌خواهم و فقط به امام زمان و ائمه توسل می‌کنم!

     خب شما خلاف صحبت امام زمان عمل می‌کنید، چه امام زمانی هستید، چه ولایتی دارد که حرف امام زمان را زیر پا می‌گذارید! و بعد می گویید که من می‌خواهم با خود امام زمان ارتباط داشته باشم! این‌جا جواب‌های زیادی داده‌شده است. امام می‌فرماید: حجت من بر شما این‌ها هستند و بعد می‌فرماید من حجت خدا هستم و بعد می‌فرماید هر کس این‌ها را رد کند ما را رد کرده‌است و هر کس ما را رد کند خدا را رد کرده‌است و به خدا کافر شده‌است در حد شرک به خدا است،  این‌چنین می‌فرماید. حالا شما می‌خواهید بگویید که نه قبول ندارید! این دلیل روایی است و دلیل عقلی اگر قرار باشد که ما با توسل به یک غایب که حاضر نیست و ما الان نمی‌توانیم  با آن ارتباط برقرار کنیم و اگر قرار است که ما با توسل به یک غایب به تمام سعادت‌ها برسیم خب چرا به خداوند توسل پیدا نکنیم خداوند هم غایب است دیگر! خداوند که از امام زمان به ما نزدیک‌تر است، خدا که از همه اولیا و پیامبران و ائمه به ما نزدیک‌تر است و در قلب ما است ما به خود خدا توسل پیدا می‌کنیم و پیامبران را هم می‌گذاریم  کنار! چرا شما امام زمان را می‌گویید ائمه و پیغمبر را هم بگذارید کنار و بگویید من فقط با خدا هستم خدایی که هم از آن‌ها حاضر تر است هم از آن‌ها ناظر تر است و هم با ما ارتباط دارد. چطور شما به خدا که می‌رسید می‌گویید باید بین ما و خدا پیامبر باشد، ائمه باشند ولی به امام زمان می‌رسید می‌گویید امام زمان کافی است برای ما! افرادی که می‌گویند که ما امام زمان و ائمه را قبول داریم و دیگر کسی را قبول نداریم گناه این‌ها از گناه شیطان بدتر است، چون شیطان می‌گوید خدایا من فقط خودت را قبول دارم  و فقط  خدا را می‌گفت. بنابراین این حرف ازنظر عقلی قابل‌ قبول هم نیست. بعضی مواقع این افراد استناد می‌کنند به آیه‌ی ولایت «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ»[۱] این آیه که درمورد امیرالمؤمنین نازل‌شده است؛ به‌اصطلاح می‌گوید إنما، إنما ازنظر لغت عربی و عرب می‌گویند کلمه حصر است، حصر یعنی فقط. إنما ولیکم؛ فقط ولی شما خدا است و رسول و آن کسانی که ایمان آورده‌اند؛ آن‌ها کسانی هستند که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند، درحالی‌که در رکوع هستند. این آیه می‌گوید فقط این‌ها و به غیر از این‌ها کس دیگری ولی نیست.

    این‌جا بحث کمی سنگین می‌شود خصوصاً برای بعضی از شماها و دقت کنید فقط در جلسه مباحثه آقایان و خانم‌ها اساتیدی که هستند این را تکرار کنند و مطلب را باز کنند تا خوب برایتان جا بیفتد. إنما ولیکم الله فقط ولی شما خدا است و پیامبر و کسانی که این خصوصیات را دارند… کسانی که این خصوصیات را دارند چه کسانی هستند؟ کسانی که ایمان آورده‌اند، نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند درحالی‌که در حال رکوع هستند… به استناد همه مفسرین و اکثر مفسرین شیعه و سنی این آیه درمورد امیرالمؤمنین نازل‌شده است تنها کسی که در حین نماز در حالت رکوع زکات داد امیرالمؤمنین بود. این آیه خاص امیر المؤمنین است و چون خاص امیر المؤمنین است بعضی‌ها استناد به این می‌کنند و می‌گویند آقا ولی؛ فقط خدا و رسول و امیرالمؤمنین و دیگر کسی ولی نیست.

    بنابراین شما به‌دنبال اولیا نباشید خب ما قبلاً چند دلیل آورده‌ایم و این را رد کرده‌ایم از جمله این‌که گفته‌ایم که خداوند در قرآن اولیا را معرفی می‌کند پس معلوم است اولیای کسان دیگری هم هستند و استدلال‌هایی هم انجام داده‌ایم که اینجا دو استدلال را جواب می‌دهم؛ یعنی استدلال این‌ها را رد می‌کنیم که این یک جواب جدلی است و یک استناد هم به‌اصطلاح به‌دلیل موعظه حسنه است که آن را هم عرض می‌کنم که خودتان روی آن فکر کنید و دوستان هم مطلب را باز می‌کنند و برایتان جا می‌افتد. اولا إنَما ولیِکم درست است کلمه حصر است یعنی فقط، اما همیشه إنَما به‌معنای حصر واقعی نیست، در قرآن می‌گوید: «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ»[۲]

    دنیای لهوولعب

    درستی که زندگی دنیا لهوولعب است. شما می‌توانید بگویید که این حصر یک حصر واقعی است؟ یعنی چه؟ یعنی همه کسانی که در این دنیا زندگی کردند زندگی آن‌ها لهوولعب  بوده است، می‌توانید این را بگویید؟ شامل ائمه هم می‌شود دیگر اگر بخواهید بگویید فقط، یعنی هر کسی به این دنیا آمده است زندگی او لهوولعب بوده است، می‌توانید این را بگویید؟ اگر حصر درست باشد، اگر اِنَّما به معنای حصر واقعی باشد، بنابراین این آیه می‌گوید «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ.»[۳] یعنی هر کسی به این دنیا آمد لهوولعب داشت در حالی‌که ما می‌دانیم پیامبران لهوولعب نداشتند، ائمه زندگی آن‌ها لهوولعب نبود و بعد ادامه آیه‌ نشان‌دهنده این است که، این که می‌گوید زندگی‌ دنیا فقط لهوولعب است یعنی دارد یک افرادی را می‌گوید که افراد خاصی هستند یعنی کسانی که ایمان به خدا ندارند، کسانی که ایمان به قیامت ندارند و حیات دنیا زندگی دنیا این‌‌ها را تسخیر کرده است، این‌ها این‌طوری هستند‌. این آیه نشان می‌دهد که اِنَّمَا همیشه به معنای حصر واقعی نیست، درست شد؟ فهمیدید؟

    می‌رویم در ادبیات نگاه می‌کنیم می‌بینیم ادبیات عرب می‌گوید ما دو نوع حصر داریم: یک نوع حصر حقیقی یک نوع حصر نسبی. یک نوع حصر حقیقی که واقعاً حصر می‌کند، یک نوع حصری است که نسبی حصر می‌کند و این آیه که‌ گفتیم “أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ” این‌جا دارد نشان می‌دهد که گاهی موقع‌ها حصر و تخصیص و خاص کردن نسبی است و همیشگی نیست، و دلیل دیگر این است که در خود همین آیه نگفته است ” إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»[۴] نگفته است ولیّ شما خدا است و پیامبر و کسی ‌که ایمان آورده است، نماز می‌خواند و در نماز در حال رکوع زکات می‌دهد، با این‌که این آیه فقط در مورد امیرالمؤمنین است یعنی تنها کسی که این کار را کرده است امیرالمؤمنین است ولی این‌جا می‌گوید: وَالَّذینَ، جمع می‌بندد، خب این با این‌که کسی این کار را نکرده است، می‌گویند چرا جمع می‌بندد؟ جواب آن این است که چون ائمه‌ معصومین ‌علیهم‌السلام آن‌ها هم در ردیف امیرالمؤمنین هستند برای همین خداوند در قرآن می‌فرماید: خدا، رسول و کسانی که این خصوصیات را دارند، کسانی که در این حالت هستند. حالا روی این‌که آیا به‌ غیر از امیرالمؤمنین در نماز کسی زکات داده است یا نداده است؟ روی این بحث است، این یک بحث تفسیری خیلی مفصلی است که حالا جای آن نیست و حالا اگر تفسیر آیه را رسیدیم برای شما بحث می‌کنیم فقط همین ‌قدر بگویم که این آیه یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد، باطن آن با ظاهر این می‌خواند که من وارد این نمی‌شوم ولی همین که می‌فرماید: وَالَّذینَ آمَنُوا گاهی موقع‌ها خداوند لفظ را عام به‌ کار می‌برد ولی معنای خاص اراده می‌کند، شما هم همین‌طوری است شما هم گاهی موقع‌ها معنای حرف لفظ عام به‌کار می‌برید ولی معنای خاص در نظر دارید، مثلاً فرض بفرمایید یک‌ نفر آمده است در اتاق شما در دفتر شما، حالا پنج نفر، شش نفر نشستند یک ‌نفر دارد مثلاً یک کار خاصی را انجام می‌دهد مثلاً دارد چای می‌خورد، شما برای این‌که مثلاً خیلی او خجالت نکشد می‌گویید کسانی‌ که دارند چای می‌خورند توجه کنند، حالا این‌جا یک ‌نفر دارد چای می‌خورد ولی عام می‌گویید ولی منظور شما چه هست؟ خاص است، لفظ عام به‌ کار می‌برید ولی خاص است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: قرآن خصوصیاتی دارد گاهی موقع‌ها لفظ عام به ‌کار می‌برد ولی معنای خاص در نظر دارد

    نمونه‌ای از لفظ عام و معنای خاص در کلام امیر

    خود امیرالمؤمنین آن‌جا که می‌گوید زن‌ها ناقص‌العقل هستند لفظ عام به‌ کار می‌برد ولی معنای خاص، یک زن خاصی را در نظر دارد، یک شخص خاصی را در نظر دارد. در جنگ جمل آن خانمی که رهبری می‌کرد، امیرالمؤمنین در آن‌جا دارد اشاره می‌کند می‌گوید آقاجان مثلاً رهبری خود را به دست زن‌ها ندهید، دارد با آقایان صحبت می‌کند می‌گوید رهبری خود را به دست زن‌ها ندهید، منظور چه زنی است؟ آیا همه زن‌ها؟ یا نه یک زن خاصی؟  آن‌جا منظور او یک زن خاص است، دارد کنایه می‌گوید با کنایه دارد حرف می‌زند گاهی موقع‌ها این‌طوری است اما حالا چرا این‌جا قرآن گفته است: وَالَّذینَ آمَنُوا لفظ عام به‌‌کار برده است در حالی‌که یک نفر در نماز فقط توانست در حال رکوع زکات بدهد و آن شخص امیرالمؤمنین است و به تأیید اکثریت مفسّرین شیعه و سنی این آیه در شأن امیرالمؤمنین نازل شده است. پس «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» این‌جا درست است که این آیه در مورد خاص امیرالمؤمنین است ولی این‌جا ولایت را، می‌گوید ولایت از خدا شروع می‌شود به‌ پیامبر می‌رسد، از پیامبر به مؤمنین خاصی می‌رسد و این مؤمنین خاص، من یک‌بار عرض کردم در قرآن وقتی‌که یک شخصی را مدح می‌کند، یک اشخاصی را مدح می‌کنند طبق روایتی که ابن‌عباس دارد در یک روایتی، هم روایت از پیامبر(ص) داریم و هم از ابن‌عباس که اهل‌ سنت روایت کردند که خداوند وقتی در قرآن می‌گوید: «اَلَّذینَ‌آمَنوا کانَ سَیِّدُهُم وَاَمیرُهُم وَ شَریفُهُم» علی‌(ع)، خداوند در قرآن گاهی موقع‌ها می‌فرماید: هیچ صحابی از صحابی پیامبر نبود مگر این‌که مورد عتاب قرار گرفت جز امیرالمؤمنین. امیرالمؤمنین هر کجا خصوصیت انسان‌های خوب و مدح انسان‌های خوب است، می‌فرماید: راس این‌ها اَمیرُهُم وَشَریفُهُم و سَیِّدُهُم امیرالمؤمنین علی‌ابن‌ابیطالب است، این را هم اهل سنت گفتند هم پیامبر در یک روایتی این را می‌گوید، یعنی چه؟ یعنی این‌که وقتی خداوند می‌گوید: «اِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ المُحسِنین»[۵] راس محسنین امیرالمؤمنین است. اما فقط امیرالمؤمنین نیست، محسنین دیگری هم هستند. وقتی که می‌فرماید «اِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ‌ المُقسِطین»[۶] ، یا «اِنَّ‌اللهَ یُحِب‌ُّالَّذینَ یُقَاتِلَونَ فِی سَبیِلِهِ صَفَّا»[۷] و همه این مدح و ثنایی که در مورد انسان‌های پاکی کرده است، راس آن امیرالمؤمنین است

    زنده بودن آیات قرآن

    ولی اگر ما بگوییم که فقط امیرالمؤمنین است، این‌جا اشکالی پیدا می‌شود که در یک روایتی امام می‌فرماید: “وَلَو اَنَّ” اگر قرآن نازل شد درمورد قومی، در مورد یک قومی در مورد یک گروهی آیه‌ای نازل شد اگر آن‌ها مُردند باید این آیه هم چه‌ بشود؟ باید بمیرند.

     یعنی بگوییم این آیه دیگر به کار نمی‌آید، اگر آیه در مورد یک شخص یا یک گروهی باشد آن‌ها از بین رفته‌اند، مثلاً آیه در مورد اصحاب ‌ثقیفه باشد خب اصحاب ‌ثقیفه از بین رفتند دیگر! یا آیه درمورد مثلا فقط ابوجهل باشد خب ابوجهل که‌ از دنیا رفت پس این آیه هم مُرد و دیگر به درد نمی‌خورد چون فقط در مورد ابوجهل بوده است اما می‌فرماید “إِنَّ الْقُرْآنَ حَیّ لَمْ یمُتْ وَ إِنَّهُ یجْرِی کَمَا یجْرِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ یجْرِی عَلَی آخِرِنَا کمَا یَجْرِی عَلَی أَوَّلِنَا”[۸]ت ا زمانی ‌که آسمان و زمین است قرآن مصداق دارد، قرآن افرادی را دارد معرفی می‌کند که آن‌ها هستند، مسائلی دارد می‌گوید که این‌ها نمونه‌ دارد در دنیا هستند، حتی آیاتی که مثلاً در مورد شخصی نازل شده ‌است مثلاً می‌فرماید: «تَبَّت یَدَا اَبی‌لَهَب»[۹] این آیه درمورد چه ‌کسی است؟ در مورد ابی‌لهب است، آیا ابی‌لهب مُرد آیه هم می‌میرد؟ یا نه آیه مطلب دارد، آیه بیان دارد، آیه زنده است، آیات قرآن زنده هست نمی‌میرد، بنابراین اگر ما بگوییم که مثلاً فرض بفرمایید در قرآن مثلاً بگوییم اولیاء که گفته‌ است فقط امیرالمؤمنین و فرزندان او هستند، اگر بگوییم مصلحین فقط علی و فرزندان او هستند، اگر بگوییم محسنین فقط علی و فرزندان او هستند، اگر بگوییم مثلاً عدول اهل ایمان فقط این‌ها هستند و هر مدحی را ما بخواهیم مختص آن‌ها کنیم این‌جا باید آیه را بگوییم که الان به درد نمی‌خورد، الان مصداق ندارد در حالی که مصداق دارد. می‌فرماید: «یَا اَیُّهَا‌الَّذینَ آمَنُوااتَّقُواللهَ وَکُونُوا مَع‌َالصَّادِقین»[۱۰] ای کسانی‌که ایمان آوردید تقوای الهی داشته باشید و با صادقین باشید.

    معصومینی غیر از ائمه

    خب روایات همه می‌گویند صادقین یعنی چه کسانی؟ یعنی اهل بیت، یعنی ائمه‌علیهم‌السلام، خب ائمه که الان نیستند که ما با آن‌ها باشیم! باید بگوییم با آن‌ها بودن یعنی این‌که آن‌ها را قبول داشته باشیم، درصورتی که کونوا مع‌الصادقین یعنی معیّت داشته‌ باشید یعنی کنار آن‌ها باشید، تقوا می‌خواهید داشته باشید تقوا این نیست که فقط مثلاً فرض بفرمایید چشم خود را ببندی، گوش خود را بگیری این‌ها درجات پایین تقوا است درجه بالای تقوا این است که وصل بشوی به صادقین، با صادقین باشید، همراه با صادقین باشید که این صادقین هم، همه گفتند این‌ها یعنی کسانی‌که معصوم هستند، اگر معصومین چهارده نفر فقط باشند باید دیگر این آیات موردی نداشته باشد و آیه‌ باید مرده باشد، نه آیه زنده است و معصومین فقط چهارده نفر نیستند، بسیاری از علما اهل عصمت بودند منتهی عصمت این‌ها تالی‌تلو در شعاع عصمت اهل بیت بوده است، در اوج همه صفات ائمه علیهم‌السلام سید هستند، امین هستند، شریف هستند در اوج و در قلّه آن‌ها هستند. هر صفت خوبی شما بگویید در قلّه این‌ها هستند اما این وجود مقدس این‌ها این صفات خوب را سریان داده است به شیعیان خود آن‌ها و شیعیان آن‌ها هم این صفات را دارند. یک کتاب نوشته شیخ ‌صدوق به‌نام خصائل‌الشیعه، خصلت شیعیان، آن‌جا نگاه کنید شیعیان کسانی هستند که تالی‌تلو معصوم هستند و از جمله احسان، از جمله تقوا، از جمله ایمان، از جمله صلاح، از جمله عدالت و همه این صفات خوب در شیعیان خاص آن‌ها هم هست و از جمله عصمت، معصومیت، ما بسیاری از علما داشتیم که می‌گفتند این‌ها حتی این‌قدر پاک هستند که دیگران در مورد آن‌ها شبهه عصمت کردند که اصلاً این‌ها معصوم هستند مثل مقدس اردبیلی، مثل خود شیخ‌ صدوق و خیلی از علمای دیگر و ما باید قائل بشویم همان‌طور که احسان ظلّیّه داریم و اگر امیرالمؤمنین راس محسنین است، احسان او در علمای ‌ربانی و شیعیان خاص هم هستند که آن‌ها هم محسن هستند، آن‌ها هم مؤمن هستند آن‌ها هم متقی هستند آن‌ها هم عادل هستند آن‌ها هم صفات پسندیده الهی در آن‌ها به نسبت است منتهی تحت تأثیر آن ولایت عظمی از جمله همین ولایت، ولایت دارند و این ولایت تحت تأثیر ولایت عظمای ائمه است، عصمت آن‌ها هم همین‌طور. شما وقتی که وصل می‌شوید به سلسله اولیاء بدانید که در زندگی چشم خود را باز کنید می‌بینید یک جاهایی بوده‌ که خداوند شما را از گناه نجات داده است دست خود شما نبوده است، اگر به خود شما بود به گناه آلوده می‌شدید ولی خدا خواسته شرایطی را طوری درست کرد که شما را نجات داد، این مثل همانی است که خدا حضرت یوسف را نجات داد، حضرت یوسف‌(ع) در آن ماجرای زن عزیز مصر آن‌جا خود او گفت: خدا من را نجات داده است، این خدا من را نجات داده است این عصمتی است که از ناحیه خدا می‌آید و این را در شیعیان و در پیروان اولیاء خدا هم پیدا می‌شود، شما در زندگی خود نگاه کنید به مقداری که ولایت دارید می‌بینید که خدا یک جاهایی شما را نجات داده است از گناه، این‌ها همان عصمت‌های ظلّیه است. حالا هر چه ولایت شما بیشتر بشود هر چه معیّت شما با اولیاء خدا بیشتر بشود این عصمت در شما بالاتر می‌رود، این صفات الهی در شما شکوفاتر می‌شود. پس بنابراین این‌که کسی بیاید بگوید که ولایت خاص امیرالمؤمنین و فرزندان امیرالمؤمنین است این از یک نظر درست است و از یک نظر غلط است، خاص است به معنای این که در اوج مخصوص این‌ها است، در عالی‌ترین و بالاترین درجه مخصوص این‌ها است بله، اما اگر بگویید آن‌ها است و دیگران ولایت ندارند، دیگران این معنی آن حرف غلطی است و چندین اشکال دارد یکی این‌که خود این معانی، معانی مشککه است از نظر عقلی، از نظر نقلی و این مطالبی که امروز عرض کردیم خدمت شما این‌ها استدلال‌هایی است بر این‌که علمای‌ ربانی آن صفات و آن خصوصیات را دارند و اگر ما بخواهیم بگوییم ندارند بسیاری از آیات قرآن را باید بگوییم که از بین رفته است و دیگر به درد نمی‌خورد و این‌طور نیست. خب آن‌ مطالب عقلی هم که قبلاً گفته بودیم با این‌ها همراه کنید جواب این مسئله که ما فقط ائمه را داریم و دیگر با هیچ‌ کسی کار نداریم یکی از جواب‌های آن یا چند تا از جواب‌های آن این‌جا داده می‌شود و دوباره یکی دوتا جواب دیگر هم هست که اگر یادم بود ان‌شاءالله جلسه آینده خدمت شما عرض خواهیم کرد. با صلوات بر محمّد وآل‌ محمّد.


    [۱] . سوره مائده آیه ۵۵

    [۲] . سوره حدید آیه ۲۰

    [۳] . سوره حدید، آیه۲۰

    [۴] . سوره مائده، آیه۵۵

    [۵] . سوره بقره،  آیه۱۹۵

    [۶] . سوره حجرات، آیه۹

    [۷] . سوره صف، آیه۴

    [۸] . مجلسی، ج۳۵،ص ۴۰۴

    [۹] . سوره مسد، آیه۱

    [۱۰] . سوره توبه، آیه۱۱۹

  • نوشته بدون عنوان 62270

    ۲۱/۰۱/۱۴۰۳

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    اهم سرفصل های جلسه؛

    • مقدمه
    • تاثیر حرف‌های باطل
    • سوالات داری چند بُعد هستند
    • اهمیت مباحثه در جلسات
    • پاسخ به شبهات
    • ولایت فقط در چهارده معصوم نیست
    • انواع صراط
    • پاسخ به شبهه ( استناد به نقل صوفی)

    مقدمه

    اولین جلسه امسال با آغاز سال نو، که هم سال  خورشیدی است و هم شروع سال عبادی است. شروع ماه مبارک رمضان برای کسانی که عبادت می کنند، ابتدای سال است.

     ان‌شاءالله خداوند توفیق دهد تا آخر امسال؛ درجات و مقامات و احوال خوبی را تجربه کنیم و کمی رشد داشته باشیم. اگر سال آخر عمرمان است با توبه و مغفرت و شفاعت و عنایت الهی به پایان برسانیم.

    تاثیر حرف‌های باطل

    الان زمان، زمان ارتباطات است که به آن می‌گویند دهکده جهانی، یعنی تمام جهان مثل یک دهکده است و همه با هم در فضاهای اینترنتی و وسایل ارتباط ‌جمعی در ارتباط هستند، ولی درعین‌حال ما در یک جهنمی از آشوب و اغتشاش شیطانی قرار گرفته‌ایم؛ سیل شبهات و سیل دروغ و سیل حرف‌های باطل واقعاً به‌صورت سیل است و واقعاً خانه بنیان کن است. در این شرایط خانه ایمان و خانه اعتقادات ما و جوانان ما و فرزندان ما در معرض تهاجم سیل‌آسای شبهات و مطالب کذب و امور واهی قرار گرفته است. همین‌ این گوشی که دستتان است هر کلمه‌ای را بزنید با دنیایی از مطالب روبرو می‌شوید که هر کدام از آن‌ها را که باز می‌کنید می‌بینید که هر کدام از آن‌ها مطالب بسیار شلوغ و متنوع است که انسان فرصت فکر کردن پیدا نمی‌کند، آن‌قدر این تهاجمات زیاد است.

    سوالات داری چند بُعد هستند

     وقتی سوالی می‌پرسند از ما، زمانی‌که می‌خواهیم پاسخ دهیم، می‌بینیم که یک سوال از چند بُعد می‌تواند مطرح‌شده باشد که انسان نمی‌داند از کدام بُعد باید پاسخ دهد. لذا وقتی از  بنده سوالی می‌شود، قبل‌از این‌که پاسخ دهم می‌گویم دقیقاً بگو چه چیزی باعث شده‌است که این سوال به ذهن شما راه پیدا کند! چون چندین عامل باعث می‌شود که یک سوال به وجود آید. و تا ما آن عوامل را نشناسیم نمی‌توانیم پاسخ دهیم، ممکن است شما روی آن عوامل به‌عنوان مثال؛ الف پاسخ دهید ولی عامل ب در ذهن آن طرف باشد! بنابراین جواب شما آن را قانع نمی‌کند، ما در چنین شرایطی هستیم.

    لذا باید شما در این جلسات و بحث‌ رسیدن به حقیقت و رسیدن به عرفان ناب و معرفت ناب و معرفت صحیح، معرفتی که با دروغ و توهم و تخیل و این‌جور امور مخلوط نشده باشد، برای‌اینکه به این‌ها برسید خیلی باید دقت کنید.

    اهمیت مباحثه در جلسات

    خب ما در نمایشگاه که بودیم خوشبختانه یک تحولی ایجاد شد و دوستان متوجه شدند که به‌همین سادگی نیست، با آنکه بعضی‌ها می‌گفتند؛ خب حالا ما اگر بخواهیم عضو این مؤسسه بشویم  برای چی باید برویم با چند نفر بحث کنیم؟! مصاحبه کنیم؟! در این جلسات مباحثه شرکت کنیم؟! خب استاد می‌آید صحبت می‌کند و ما هم می‌آییم گوش می‌کنیم و ثواب می‌بریم و چیزی هم یاد می‌گیریم و می‌رویم! معلوم شد که نه این‌چنین نیست. باید یک مطلب، یک حقیقتی که بیان می‌شود خوب ابعاد و جوانب آن را متوجه شوید تا بتوانید بحث کنید، و الا نمی‌توانید. و یکی از مسائلی که باز در این نمایشگاه متوجه شدیم؛ که آن قشر و آن گروهی که ما تمام تلاشمان متوجه کردن مردم به سوی آن‌ها است،  یعنی آن‌هایی که در لباس اولیای خدا هستند، آن‌ها دشمنان درجه اول ما هستند، شنیده‌اید که می‌گویند امام زمان علیه السلام که ظهور می‌کند آن گروهی که بیشترازهمه با امام مبارزه می‌کنند علما هستند! حالا با اصل این مطلب کاری نداریم ولی آن‌چیزی که شنیده‌ایم این است که اولین گروهی که در مقابل امام زمان می‌ایستند فقها و علما هستند. به‌خاطر این‌که تفکری که آن‌ها از اسلام دارند تفکر مغشوش و مخدوش است و امام زمان می‌آید و می‌خواهد اسلام ناب را بدهد. (حالا بلاتشبیه بلاتشبیه چون این قضیه به مطلب ما خیلی ارتباطی ندارد ولی مارا یاد آن می‌اندازد) ما داریم از یک گروهی تبلیغ می‌کنیم و می‌گوییم علمای ربانی و کسانی که باید متولی شوند و علمای ربانی شوند ولی آن‌ها از همه بیشتر سنگ اندازی می‌کنند و مشکل ایجاد می‌کنند. الان هم شما در جامعه می‌بینید، مثلاً یک روحانی یک حرفی را می‌زند قصدش هم بد نیست و نظرش خوب است و مطلب خوبی را دارد ارائه می‌دهد مثلاً می‌گوید دشمنان درمورد پیامبر چنین فکر می‌کردند، بعد می‌بینید یک عده از روحانیون که آن‌ها دیگر باید بفهمند، مردم ممکن است نفهمند ولی شماها که روحانی هستید باید بفهمید. می‌آیند حمله می‌کنند به این بنده خدا و مورد تهاجم قرارش می‌دهند آن شخص را که چرا این حرف را زدی! خب حرف غلطی نزده است حرف درستی زده است کمی دقت کنید یا به‌عنوان مثال فرض بفرمایید: یک روحانی یک عالمی که یک عمر سابقه خوبی دارد خوب زندگی کرده‌است، مسلمان است، متدین است، عالم است، باتقوا است یک اتفاق در مسائل حقوقی می‌افتد باز می‌بینید که عده‌ای به ‌نام دین به او حمله می‌کنند و آبروی او را می‌برند! دنیای ما این‌چنین است ما در چنین دنیایی واقع شده‌ایم. بنابراین باید خیلی دقت کرد و خیلی مواظب بود و حرف‌ها را خیلی حساب‌شده بررسی کرد و حساب‌شده حرف زد.

    پاسخ به شبهات

    یکی از شبهاتی که مطرح‌شده بود امروز پاسخ می‌دهم.

     آقایی آمد گفت که من با شعار شما مشکل دارم، شعار شما این است که؛ تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء الهی است و بس. اولین اشکالی که به وجود آورد این بود که این بس یعنی فقط این راه است! چه کسی گفته است که فقط این راه است؟! بعد خود آن شخص استدلال کرد به آیه‌ای که این حرف را ثابت می‌کند. گفت در قرآن إنَما کلمه حصر است و ما فقط در قرآن داریم «إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذین یقیمونَ الصَّلاهَ وَ یؤتونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعونَ» [۱] به این آیه استدلال کرد گفت: إنما که در قرآن آمده‌است می‌گوید فقط درمورد این آیه است، ولی حرف شما می‌گوید این راه و این ضد هم است! درصورتی‌که این آیه همان حرف را می‌زند و شعار ما هم همان حرف است ما هم همان حرف شما را می‌زنیم منتها فرق ما و شما این است که شما اولیای الهی را فقط دوازده نفر می‌دانید و این خلاف است. ما می‌گوییم اولیای الهی فقط دوازده نفر نیستند آن چهارده نفر در اوج و در قله هستند و منشأ ولایت هستند. ولی فقط این نیست که فقط آن چهارده نفر اولیای الهی باشند! ولی فقیه یک ولی است. قرآن می‌گوید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ» [۲]مومنان بعضی‌هایشان اولیای بعض هستند. پس ولایت فقط در آن چهارده نفر نیست، اولیای الهی زیاد هستند. و روایات زیاد و آیات زیاد می‌فرماید که اولیاء الهی زیاد هستند فقط آن چهارده معصوم نیستند اولیا. اشتباه شما همین است و الا این شعار همان آیه‌ای که ایشان آمد گفت که گفتند قرآن می‌گوید إنَّما وَلیُّکُمُ خدا می‌گوید فقط ولی شما این‌ها هستند این با حرف شما مخالف است! درصورتی‌که اگر دقت کنید این همان حرف است ما هم می‌گوییم إنَّما فقط راه رسیدن به ولایت الهی، رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به اولیاء الهی است. یعنی سعادت ابدی عین اولیای الهی هستند، راه رسیدن به سعادت ابدی رسیدن به اولیای الهی یعنی چی؟ یعنی اولیای الهی همان سعادت ابدی هستند. معنی‌اش همین است دیگر وصل شدن به ولایت الهی. چون در قرآن دو ولایت بیشتر نداریم یک ولایت الهی است و یک ولایت شیطان و دیگر ولایت سومی نداریم.

    اگر شما به ولایت الهی وصل نشوید قطعاً به ولایت شیطان وصل شده‌اید و این به‌اصطلاح شبهه‌ای که خودش اول که شروع کرد همین آیه را خواند یعنی با همین آیه پاسخش داده می‌شد منتها مغلطه و… و بعد هم شنیدم که در طول نمایشگا مرتب می‌آمد و صحبت‌هایی انجام می‌داد.

    ولایت فقط در چهارده معصوم نیست

    خب این اولین پاسخش همین بود که ما بفهمیم ولایت الهی فقط در چهارده معصوم نیست بلکه همان‌طورکه خداوند در قرآن می‌فرماید:  کسانی که ایمان آورده‌اند، کسانی که جهاد کرده‌اند این‌ها جزء حزب، حزب‌الله هستند و اولیای خدا هستند و اولیای خدا « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ »[۳] یعنی هرکس این‌چنین باشد ولی خدا است، جزء ولی خدا است، جزء اولیای الهی است و کسی که جزء اولیای الهی باشد درواقع به سعادت ابدی وصل شده‌است، ده‌ها پاسخ دیگر هم می‌شود داد.

    انواع صراط

     مسئله دیگر این است که این همان صراط مستقیم است شما در نماز می‌گویید “اهدنا الصراط المستقیم” خدا در قرآن چند تا صراط دارد، دوتا صراط دارد؛ یکی صراط جهنم یکی صراط بهشت و صراط بهشت. همان‌طور که اولیاء انسان یا ولیّ خدا است یا ولیّ شیطان است، انسان یا در صراط بهشت است یا در صراط جهنم و صراط مستقیم یکی بیشتر نیست. وقتی یکی بیشتر نیست شما می‌گویید این صراط چی است؟ می‌گوید صراط کسانی که به آنها نعمت دادیم. آیا کسانی که خدا به آنها نعمت داده فقط چهارده معصوم هستند؟ یعنی خدا فقط به چهارده معصوم نعمت داده دیگر به هیچ‌کس نعمت نداده است؟ به هیچ بنده‌ای خدا نعمت نداده است؟ پس این همه ما می‌گوییم شکر نعمت کنید انسان نعمت دارد حتی به کفار خدا به آن‌ها نعمت داده نعمت چشم، نعمت گوش، نعمت حیات، نعمت طبیعت، نعمت دنیا، این همه نعمت خدا به همه داده است به کفار داده است، البته این‌جا می‌گوید بعد از آن می‌آید جدا می‌کند می‌گوید این نعمتی که به مَغضوبِ عَلیهِم و به ضَالّین دادی این را نمی‌گویم، یک نعمت خاص است که به چه کسانی دادی؟ به یک افراد خاصی دادی. آن‌ها چه کسانی هستند؟ آن‌ها کسانی هستند که ما از خدا می‌خواهیم که ما را به راه آن‌ها هدایت کند و ما هم بشویم جزو مُنعِمُ عَلَیهِم.

     خب این صراط یکی بیشتر نیست، پس شما وقتی می‌گویید راه رسیدن به سعادت ابدی همین یک راه است و غیر از این نیست یعنی می‌خواهید بگویید که «صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»[۴] همین که در قرآن می‌گوید صراط مستقیم کدام است؟ آن صراطی که این مشخصات را دارد و انسان اگر به این صراط بیاید خوشبخت می‌شود و جز این راه ما صراط دیگری نداریم.

     صراط مستقیم هم یکی است، ما در قرآن صراط‌ها نداریم، یک صراط مستقیم داریم صراط مستقیم هم یکی بیشتر نیست این هم می‌شود همان. پس تنها راه رسیدن به سعادت همین است و بس. اتفاقاً بعضی موقع‌ها دوستان می‌گفتند که تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء است کافی است دیگر چون گفتیم تنها یعنی همین، بنده گفتم نه، آن آخرِ آن و بس هم بنویسید یعنی تاکید که جز این راه راه دیگری نیست، راه‌های دیگر یا کوره‌راه است یا بن‌بست است خطرناک است و این تنها راه مستقیم همین یک راه است و بس. ولی جالب این است که من شنیدم بعضی از دوستان قدیمی ما شک و شبهه کردند دچار شک شدند! این دچار شک شدن یعنی این‌که سیستم تربیتی ما هنوز سیستم کاملی نیست، ما باید سیستم تربیتی خود را کامل کنیم، مباحثه‌ها را باید تقویت کنیم، مصاحبه‌ها را باید تقویت کنیم و حالا این طرحی را که ان‌شاءالله دارند دوستان انجام می‌دهند که یک نمایشگاه دائمی ما داشته باشیم و به غیر از این‌جا که هستیم و پایگاه همیشگی ما است و به خاطر جمعیت زیاد ما از این‌جا رفتیم و اگر ان‌شاءالله همین جا هم می‌توانید نمایشگاه دائمی را برپا کنید این نمایشگاه را که شما ببینید دیگر بسیاری از سوالات شما جواب داده می‌شود.

    پاسخ به شبهه ( استناد به نقل صوفی)

    مطلب دیگر این بود که گفتند که مطالبی که شما می‌گویید مطالب و حرف‌های صوفی‌ها و دراویش هستند، اولاً این را بدانید که صوفی و صوفی‌گری یک پدیده فرهنگی است برای جامعه ما است برای ایران و ایرانی و برای کشور ما است، یک ذخیره است یک ثروت فرهنگی است یعنی صوفی‌هایی که ما داشتیم به غیر از این‌که حالا بحثی ندارم روی حق و باطل آنها مثلاً شما می‌گویید که تخت جمشید یک ذخیره فرهنگی ما است حالا این‌که در تخت جمشید چه جنایت‌هایی انجام شده ما کاری نداریم یا مثلاً فرض بفرمایید موسیقی ایرانی خب این موسیقی ایرانی وسیله‌ای بوده در بسیاری از مراسم لهو و لعب و فساد و گناه و عیاشی و شهوت‌رانی، درست است؟ خب بله موسیقی یک وسیله‌ای بوده که در خیلی از آن‌جاها استفاده می‌شده اما به عنوان یک مثلاً عضوی از فرهنگ ایرانی باید نگه داشته بشود و به صورت صحیح اجرا بشود، صوفی‌گری هم همین‌طور. صوفی‌گری و عرفان یک جزئی از فرهنگ ایرانی ما است که بد داشته خوب هم داشته است. بسیاری از صوفی‌ها بودند که بزرگ بودند اهل تقوا بودند اهل عبادت بودند اهل کرامت بودند، این‌ها واقعیت‌هایی است که هست البته داخل آن‌ها افراد منحرف هم بودند زیاد بودند و در همین بحث‌های صوفی‌گری دروغ و داستان و تخیل خیلی زیاد است. الان مثلاً فرض بفرمایید کتاب مثنوی مولوی آیا شما می‌توانید بگویید مثنوی مولوی یک چیز مزخرف است؟ مثل بعضی از متحجرین حالا در لباس روحانیت یا در لباس غیر روحانیت افراد منجمد و خشک ذهن مثلاً می‌آیند می‌گویند آقا مولوی چون گفته که مثلاً از خلفا تجلیل کرده چون کلمات رکیک اشعار زشت مثلاً دارد ما بگوییم مثنوی یک چیز بیخود است و این را بیندازیم کنار! نه، مثنوی یک ثروت فرهنگی ما است. یا مثلاً حافظ اگر بعضی جاها از شراب و معشوق و از مِی و این‌ها صحبت کرده ما بگوییم مثلاً حافظ یک چیز بیخود است، نه! حافظ یک ارزش فرهنگی برای ما است یک ثروت فرهنگی برای ما است ما نمی‌توانیم به خاطر چندتا اشکال یا یک سری اشکالات کلاً بگذاریم کنار. اگر کسی بخواهد کلاً بگذارد کنار خب اشکال دارد. یا مثلا فردوسی، فردوسی در مورد زن یک تعابیر خیلی بدی دارد اما آیا کسی می‌تواند بگوید حالا مثلاً پس بیاییم بگوییم فردوسی زن ستیز بوده و چون زن ستیز بوده پس مثلاً فردوسی باید برود کنار،  اگر این‌طوری بخواهیم دیگر هیچ چیزی برای ما نمی‌ماند و آن ثروت تاریخی ما از بین می‌رود. ما این‌ها را قبول داریم به عنوان یک ثروت قبول داریم و اشکالاتی هم داشتند، معصوم نبودند، قرآن نیست که بگوییم هیچ اشکالی ندارد که، این‌ها اشکالاتی داشتند ایرادهایی هم داشتند ممکن است ایرادهایی هم به آنها وارد بشود و قطعاً وارد می‌شود بعضی موقع‌ها ولی این‌ها ثروت‌هایی هستند که ما باید داشته باشیم. مثل این است که مثلاً در یک خانواده یک عضوی از خانواده اشکالاتی داشته باشد کسی او را طرد نمی‌کند او را نگه می‌دارند سعی می‌کنند او را اصلاح کنند سعی می‌کنند او را پاک کنند و خوبی‌های او را نگه دارند. این‌ها اعضای خانواده فرهنگی ما هستند بنابراین صوفیه را کسی بخواهد به طور کلی بزند کنار کلاً رد کند بله این کار اشتباهی است، در تاریخ ما صوفی‌هایی داشتیم دراویشی داشتیم که این‌ها افراد با تقوا افراد پاک افراد عارف مسلک حالا اگر عارف هم نبودند ولی عارف مسلک بودند عارفانه زندگی می‌کردند و این‌ها بعضی از آن‌ها حتی صاحب کرامات بودند یک کارهای عجیب غریب می‌کردند به خاطر آن پاکسازی‌ایی که داشتند، البته اشکالاتی داشتند. دیگر شیخ‌ اکبر که همه او را قبول دارند همه علمای شیعه و غیر شیعه ایشان را قبول دارند حالا مثلاً همین آقایانی که می‌آمدند آن‌جا می‌گفتند دیگر در مورد امام در مورد شهید مطهری در مورد مقام معظم رهبری که این‌ها این حرف‌ها را نمی‌زدند که، همین سه بزرگوار مثل شهید مطهری مثل امام خمینی مثل رهبر ما، این‌ها خب همه شیخ محی‌‌الدین را به عنوان یک شخصیت بزرگ می‌شناسند. محی‌الدین پر از اشکال است اشکالات اساسی هم دارد ما او را قبول نداریم یعنی به عنوان عرفان ناب قبول نداریم محی‌الدین عربی را ولی بالاخره یک شخصیتی بود یک شخصیت بزرگی بوده است. این‌ها را باید جایگاه هر کدام را باید انسان بداند نه کلاً رد کند نه کلاً تایید کند ولی به عنوان یک ثروت ملی یک ثروت فرهنگی ما باید این‌ها را حفظ کنیم قدردان آن‌ها باشیم خب صوفیه این‌طوری هستند ولی ما با صوفیه فرق می‌کنیم یعنی عرفان ما عرفان شیعی است. ما این‌جا درست است گفتیم آن‌ها ثروت فرهنگی ما هستند و از آن‌ها استفاده می‌کنیم اشعار آن‌ها را می‌خوانیم مطالب آن‌ها را می‌گوییم کتاب‌های آن‌ها را می‌خوانیم نقد می‌کنیم بررسی می‌کنیم حالا در آینده که کلاس‌های تخصصی عرفان گذاشته بشود شما می‌بینید که ما همین‌طوری خط به خط حرف‌های بزرگان عرفان را می‌زنیم و نقد می‌کنیم بررسی می‌کنیم، حتی برای خود حضرت امام را نظرات امام خمینی را آن‌ها را بررسی می‌کنیم به عنوان یک طلبه بررسی می‌کنیم. ما نه تنها مطالب حضرت امام بلکه خود آیات قرآن را بررسی می‌کنیم تدبر می‌کنیم می‌گوییم اگر این باشد غلط است اگر این باشد درست است، اگر این برداشت باشد غلط است، اگر این برداشت باشد درست است، حرف‌های ائمه هم همین‌طوری نقادی علمی می‌کنیم این‌ها هیچ اشکالی ندارد. نه این‌که اشکال بگیریم نقادی علمی می‌کنیم یعنی سعی می‌کنیم بفهمیم آن‌ها چه چیزی گفتند اگر منظور آن‌ها این است غلط است ولی منظور آن‌ها این باشد درست است مثلاً. این‌طوری بررسی می‌کنیم و می‌گوییم منظور امام این بوده است، منظور امام صادق این بوده چون این با قرآن می‌خواند، به این می‌گویند چی؟ به این می‌گویند تدبر. خود قرآن هم همین‌طور، آیات قرآن را هم ما تدبر می‌کنیم می‌گوییم این‌جا که گفته خداوند بر عرش نشست اگر منظور از عرش صندلی باشد این غلط است این درست نیست، پس منظور قرآن این نیست. به این می‌گویند تدبر به این می‌گویند نقادی کردن یعنی دنبال اصل مطلب دنبال حقیقت مطلب گشتن و پیدا کردن، این اشکالی ندارد و ما این کارها را می‌کنیم و قصر و ثمین آن را پیدا می‌کنیم ارزشمند و غیرارشمند آن‌ را پیدا می‌کنیم و روی آن‌ها بحث می‌کنیم که آقا مثلاً حافظ این‌جای آن درست است و این‌جای آن غلط است مولوی همین‌طور و بررسی می‌کنیم اما این‌که ما مثلاً صوفی باشیم نه، ما صوفی نیستیم و صوفیه خیلی حرف‌های آن‌ها غلط است خیلی جاها هم حرف‌های آن‌ها درست است از جمله حرف‌های درست آن‌ها که با تعالیم ائمه می‌خورد همین مسئله حقیقت، طریقت و شریعت است. این تقسیم بندی که صوفیه اولاً برای صوفیه نیست در کتاب مصباح الشریعه آمده منسوب به امام صادق است که بسیاری از آن می‌تواند درست باشد و منسوب به امام صادق باشد و این مطلب حتی اگر منسوب به امام صادق نباشد یک حرفی است که این‌ها زدند و با تعالیم امام صادق می‌خواند. خیلی حرف‌ها هست که یک کسی می‌آید یک حرف‌های جدیدی می‌زند ولی این ممکن است در آیات قرآن نداشته باشیم. مثلاً ما در قرآن نداریم که اطاعت از ولی فقیه کنید تا به مملکت شما آسیبی نرسد، ما همچین آیه‌ای نداریم. یکی بیاید بگوید آقا کجای قرآن این را نوشته؟ حالا شما به او چه می‌گویید؟ می‌گویی پس این غلط است؟ می‌گویی نه آقاجان این حرف یک فقیهی است که با روح قرآن آشنا است.

     بنابراین این‌که تا ما بیاییم یک چیزی بگوییم بگوییم آقاجان این حرف صوفیه است این غلط است اولاً باید ببینیم خب حرف صوفیه باشد حرف هر کسی باشد ببینیم حرف او درست است یا درست نیست؟ این تقسیم حقیقت، طریقت و شریعت این با تعالیم دینی همه علمای ما می‌خواند. مثلاً فقها گفتند که تعالیم دینی ما سه قسم است عقاید، اخلاق، احکام. این عقاید همان بحث حقیقت است، اخلاق همان بحث طریقت است و احکام همان بحث شریعت است، همان است کلمات آن فرق کرده است. یا این‌که در تعالیم است ما دنیا داریم برزخ داریم آخرت داریم، این‌ها سه ساحتی است که وجود انسان در آن‌جا ظاهر می‌شود شریعت مربوط به دنیا است و طریقت مربوط به برزخ است و حقیقت مربوط به آخرت است و باز سه قسمت شده است. مثلاً قلب، نفس یا روح؟ نفس بدل مثلاً این تقسیم‌بندی‌ها تقسیم‌بندی‌هایی است که آن حاقِّ دین از تعالیم کلی گرفته شده است و یک تقسیمی هم ما کردیم که خیلی هم کاربرد دارد؛ گفتیم حقیقت، واقعیت و باطل. یعنی بین باطل و حقیقت ما آمدیم یک چیزی پیدا کردیم به نام واقعیت، گفتیم این سه تقسیم‌بندی حالا تا به حال هیچ‌کس نگفته خب ما گفتیم. باشد خب این‌که می‌گویند تولید علم کنید یعنی همین دیگر، یعنی بیایید از آیات قرآن از تعالیم قرآن مطالب جدیدی استخراج کنید و به صورت زیبا عرضه کنید که مردم بتوانند بهتر بفهمند این هیچ اشکالی ندارد و کار خوبی هم هست.

    حسن ختام جلسه

     پس این دوتا شبهه: یکی این‌که می‌گوییم تنهایی راه خلاف قرآن است جواب آن را دادیم البته جواب خیلی زیاد دارد ولی با همان آیه حالا شاید جلسات آینده باز من بگویم، خود شما هم می‌توانید بگردید پیدا کنید. یکی این هم که این حرف صوفیه است گفتیم حالا صوفیه باشیم، امام صادق فرمود: اُنظُر إلَی ما قالَ وَ لا تَنظُر إِلَی مَن قالَ. ببین چه می‌گوید، نگاه نکن چه کسی می‌گوید. تا کسی حرف زد نگو ذات تو خراب است، بنابراین حرف تو هم غلط است، بررسی کن ببین آن مَا قَآل چیزی که می‌گوید درست است یا نه؟ حالا صوفی بگوید: “الحکمه ضاله المؤمن فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق” یعنی علم را بگیرید حتی از چین یا از اهل نفاق یعنی همین، یعنی گاهی موقع‌ها یک آدمی ممکن است عقیده او اشتباه باشد یک حرف قشنگ و تمیزی بزند اشکالی ندارد آن حرف را ببین غلط یا درست است و این تقسیم‌بندی معارف به حقیقت و طریقت و شریعت ظاهراً اشکالی ندارد.


    [۱] . (سوره مائده آیه ۵۵) 

    [۲] . (سوره توبه آیه۷۱)

    [۳] . (سوره یونس آیه ۶۲)

    [۴] . (سوره ابراهیم آیه ۴)

  • فراخوان راهپیمایی جاماندگان اربعین حسینی

    فراخوان راهپیمایی جاماندگان اربعین حسینی

    فراخوان راهپیمایی جاماندگان اربعین حسینی


    اجتماع پرشور جامانگان 🏴اربعین حسینی

    تجمع خانواده بزرگ کانون علم و دین و مؤسسات تابعه:گروه جهادی نقبا، مؤسسه قرآنی میثاق بانور، مؤسسه یادآوران آسمانی، خیریه کنزالسالکین و…

    کانون علم و دین همزمان با اربعین سرور و سالار شهیدان از کلیه مشتاقان خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السّلام دعوت می‌نماید با حضور در راهپیمایی جاماندگان از تهران به سمت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السّلام با زائران کربلا هم قدم شوند.

                   🌹🏴🌹🏴🌹

    ⭕مکان و ساعت تجمع متعاقباً اعلام خواهد شد.


    ⭕جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۲۱۷۷۱۸۳۸۱۸ یا ۰۹۱۲۸۰۳۶۹۳۲ تماس بگیرید.

    روابط عمومی کانون علم و دین