برچسب: علم و دین، تعریف علم، تعریف دین

  • منظور از علم و دین چیست؟ (بخش دوم)

    منظور از علم و دین چیست؟ (بخش دوم)

    بخش دوم

    بررسی دقیق و علمی رابطه علم ودین وقتی انجام خواهد شد که تعاریف این دو از نظرگاه های مختلف جمع آوری شده و با هم مقایسه شود.

    اگر گفتند رابطه علم با دین چیست؟ بلافاصله نمی توانید بگویید که رابطه آنها تضاد است یا وحدت .

    گاهی واقعاً ممکن است برداشت و تعریفی از علم با برداشت و تعریفی از دین متضاد باشد و برعکس ممکن است اگر این دو به شکل دیگری تعریف شده باشند کاملاً بر هم منطبق باشند.

    پس دین چندین معنا و علم هم چندین معنا دارد. بعد هر کدام از اینها نسبتی با هم دارند. یعنی علم به معنای الف با دین به معنای الف تضاد دارد ولی علم به معنی الف و دین به معنای ج تضادی ندارد.

    ۵۳

    در یک کار پژوهشی بهتر است اول تقسیم بندی و انواع معانی گفته شود بعد رابطه ها سنجیده شود بعد برسیم به یک معنی که از همه مهم تر است علم و دین کامل چه نسبتی با هم دارند.

    بنابراین در نهایت، یافتن تعریف دقیق و درست این دو برای یافتن رابطه واقعی علم و دین لازم است.

    گاهی منظور از علم را، فقط علوم تجربی و علومی می دانند که می شود در آزمایشگاه ثابت کرد. بیشترین تضادهای بین علم و دین هم وقتی ایجاد می شود که علم به این تعریف محدود شود. بنابراین می گویند علم آن چیزی است که با تجربه به دست می آید و معتقدند هر چیزی را که نتوان با علم ثابت کرد، دین است.

    قرآن علم تجربی را پایین ترین سطح از علم می داند.

    قرآن می گوید” هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون(سوره زمر آیه ۱۱۸)”

    علم را در برابر جهل قرار نمی دهد بلکه در برابر علم، لا علم را قرار می دهد. ما در فارسی می گوییم جاهل یا عالم ولی قرآن می گوید دانا و نادان، عالم و بدون علم و جهل را در مقابل عقل قرار می دهد.

    ما یک معنی حقیقی یا الهی داریم یک معنی استقرایی ؛ معنای استقرایی یعنی ما نگاه می کنیم در تمام این معنا هایی که برای علم آمده است، وجه مشترکی باید پیدا کنیم تا این لفظ را بکار ببریم.

    انسان عاقل برای دو معنی یک لفظ را انتخاب نمی کند. این می شود معنی حقیقی.

  • منظور از علم و دین چیست؟ (بخش اول)

    منظور از علم و دین چیست؟ (بخش اول)

    بخش اول

     

    تعاریفی که معمولا به ذهن می آید عبارت است از:

    • اینکه علم آن مطالبی است که انسان خودش کوشش کرده و به آنها رسیده ولی دین مطالبی است که خدا به ما داده.
    • یا علم آن چیزی است که ما باید بدانیم و دین آن اَوامری است که باید به آن عمل کنیم.
    • یا این که علم و دین یکی است؛ یعنی هم علم و هم دین هر دو به یک مفهوم هستند.
    • یا اینکه علم آن چیزی است که دانشمندان گفته اند و دین آن چیزی است که پیامبران گفته اند و ما نمی توانیم آن را ثابت کنیم و فقط به آن اعتقاد پیدا می کنیم.
    • معنی دیگری که به ذهن می آید این است که این دو باهم مخالفند یعنی علم آن چیزی است که ما با دلیل قبول می کنیم ولی دین را تعبدی و بدون دلیل می پذیریم.

     

    از وقتی بشر به روی زمین آمد گاهاً بین علم و دین تضاد احساس می کرد ولی بعد از قرون وسطی و رُنسانس علم و دین دو مقوله ی مخالف هم تلقی شدند. علم را مخالف دین و دین را ضد علم گرفتند از نظر زمینه اجتماعی کلیسا، کشیشها و رجال دینی با دانشمندان و رجال علمی مخالفت می کردند.

    زمینه های سیاسی و تاریخی و فکری باعث شد افراد سر سختِ دانش پژوه و دانش آموخته دین را خرافات بدانند که افرادی بر اساس توهم خودشان ساخته اند اما علم آن چیزی است که ما از حقیقت بدست می آوریم با مطالعه و تحقیق. لذا بین علم و دین تضاد ایجاد شد. هر کس حرفی می زد که قابل اثبات نبود، می گفتند این دین است . هر مجهولی را که می توانستند در آزمایشگاه ها روی آن کار کنند علم می دانستند.

    این اختلاف علم و دین نتیجه اش این شد که دین را برای همیشه گذاشتند کنار و گفتند دین خرافات و یک امر شخصی است و آنهایی که خیلی مخالف دین بودند گفتند دین خطرناک ترین پدیده بشری است.

    از جمله دیدگاه های آنها می توان به جمله معروف کارل ماکس در کتاب سرمایه اش اشاره کرد که می گوید: “دین افیون ملتهاست” یعنی دین مواد مخدر است که مردم دنیا را تختیر می کند.

    اما آنهایی که خیلی ضد دین نبودند و افراد اخلاقی بودند می گفتند دین یک احساسات شخصی است. که انسان احساسی نسبت به عالم و ماورای عالم دارد که امری شخصی است و ربطی به عالم واقع ندارد. ذوقی و سلیقه ای است و اینجا بین علم و دین تضاد ایجاد شد.

     

    ادامه دارد…