برچسب: علم و دین

  • ۳٠/۸/۱۴٠۲

    ۳٠/۸/۱۴٠۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    نشانه‌ها و خصوصیات عالم ربانی

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • دسته‌بندی انسان‌ها بر اساس سوره حمد و نهج‌البلاغه
    • اولین نشانه و خصوصیت عالم ربانی
    • معانی کلمه ربانی
    • دومین و سومین نشانه و خصوصیت عالم ربانی
    • درجه‌بندی خصوصیات عالم ربانی

    دسته‌بندی انسان‌ها بر اساس سوره حمد و نهج‌البلاغه

    بحث جلسات گذشته ما درباره نشانه‌ها و ویژگی‌های علمای ربانی بود. علمای ربانی کسانی هستند که انسان را در مسیر سعادت ابدی راهنمایی می‌کنند و دست انسان را می‌گیرند و به جایگاه‌های بسیار متعالی می‌رسانند. در قرآن شریف و در سوره حمد، سه گروه را مشاهده می‌کنیم، یک گروه انعمت‌علیهم هستند که این‌ها محمود، پسندیده و مرضی ‌الهی بوده و مورد اِنعام خداوند قرار گرفته‌اند و دو گروه که مذموم و ناپسند و گمراه هستند، یکی مغضوب‌علیهم و دیگری ضالین. در این سوره گروه‌های خوب را یک گروه معرفی می‌کند و گروه‌های گمراه و منحرف را دو گروه، یکی مغضوب‌‌علیهم و دیگری ضالین.

    اما امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام در روایتی که می‌فرماید: “الناس‌الثلاثه” مردم سه گروه هستند: ۱- عالِمٌ ربّانیٌّ، ۲- مُتَعَلِّمٌ على سَبیلِ نَجاهٍ و ۳- هَمَجٌ رَعاعٌ، انسان‌ها را به دو گروه مثبت یعنی علمای ربانی و متعلمین‌علی‌سبیل‌النجاه و یک گروه منفی، مذموم، ناپسند و گمراه یعنی همج‌الرعا تقسیم می‌کند؛ متعلمین‌علی‌سبیل‌النجاه کسانی هستند که زیر نظر علمای ربانی تعلم می‌کنند و تربیت می‌شوند. اگر ما این روایت را با این آیه ترکیب کرده و تکمیل کنیم در می‌یابیم که انسان‌ها چهار گروه بوده که دو گروه در مسیر حق و دو گروه در مسیر باطل هستند، دو گروهی که در مسیر حق هستند، علمای ربانی و شاگردانشان (متعلمین‌علی‌سبیل‌النجاه) هستند و آن دو گروهی که اهل باطل هستند مغضوب علیهم و ضالین می‌باشند. ما باید سعی کنیم در دو گروه اول باشیم یعنی با وصل شدن به علمای ربانی، متعلمین‌علی‌سبیل‌النجاه بشویم و به مرور خودمان هم جزء علمای ربانی شویم. ” اللهم صل علی محمدٍ و ال محمد وَ صَلِّ عَلی جَمیعِ الأَنبیاءِ الْمُرْسَلین وَ الْمَلائِکَهِ الْمُقَرَّبین و علمای ربانیین وجعلنی منهم” خداوندا مرا جزء آنان قرار بده و با آن‌ها محشور کن.

    ‌همانطور که در جلسات قبل گفتیم، هدف ما این است که علمای ربانی را شناخته، پیدا کرده و به آنها رجوع کنیم زیرا اعتقاد داریم که تنها راه نجات و بهترین راه رسیدن به سعادت، وصل شدن به اولیای خدا است و از تمام راه‌های دیگر همچون تقوا، ریاضت، علم، تهذیب نفس و عبادات سنگین، راحت‌تر است، به این منظور به ذکر خصوصیات عالم ربانی پرداختیم و عرض کردیم تمام خصوصیات علمای ربانی از همین کلمه عالم ربانی، قابل استخراج است.

    اولین نشانه و خصوصیت عالم ربانی

    اولین خصوصیت این بود که اولیای الهی، عالم هستند، درباره نوع علم آن‌ها و چگونگی رابطه آن‌ها با علم و حکمت، مختصرا صحبت کردیم و اگر بخواهیم مبسوط توضیح دهیم، به قول معروف، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود، انواع علوم شامل علوم مذموم، ممدوح، خوب، نافع، غیر نافع و … است که تشریح هر یک، بسیار زمانبر است، به همین دلیل، در همین حد بسنده می‌کنیم که عالم ربانی کسی است که به‌دنبال حکمت، فهم، درک جهان و پیدا کردن بصیرت و جهان‌بینی صحیح بوده و گم‌گشته‌ی او حکمت است (الحکمه ضاله) که تمام شدنی نیست، امام زمان سلام‌الله‌علیه با آن‌همه عظمت، در طول این هزار و اندی سال که در پرده غیبت هستند به‌دنبال حکمت است و این نشان می‌دهد که دریای بی‌کران حکمت تمام شدنی نیست و هرروز پرده‌ای از اسرار الهی از جلوی چشمان مبارک‌ ایشان کنار می‌رود و هر روز به علمی آگاه می‌شوند و حقایقی از حقایق بی‌نهایت عالم هستی را کشف و درک می‌کنند. در روایت می‌فرماید کسانی که با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند هر صبح جام‌هایی از شراب حکمت را نوش جان می‌کنند.

    معانی کلمه ربانی

    برخی دیگر از خصوصیات عالم ربانی را از کلمه ربانی استخراج کرده و گفتیم که کلمه ربانی از دو ریشه قریب‌الاشتقاق گرفته شده است، این کلمه یا از ریشه ربّ گرفته شده (رببَ که مضاعف است) یا از ریشه ربوَ که ناقص واوی است. این دو ریشه معانی مختلفی دارند ولی در هر کدام بهره‌ای از دیگری وجود دارد.

    ربّ یعنی کسی که مالک و صاحب است و بر مملوک خودش قدرت تصرف، تسلط و تغییر دارد.

    اگر ریشه ربوَ را در نظر بگیریم یعنی کسی (مربی) که کارش تربیت و شکوفا کردن استعدادهای نهفته موضوع مورد تربیت خودش (مُربّا) است. جمع این دو ریشه هم نه تنها اشکالی ندارد بلکه پسندیده است یعنی وقتی می‌گوییم عالم ربانی، برای عالم ربانی دو مقام قائل هستیم.

    دومین و سومین نشانه و خصوصیت عالم ربانی

    مقام ربانی در یک معنا یعنی کسی که با ربّ خودش ارتباط دارد و شدیدالربط، شدیدالاعتماد و شدید الاستناد به پروردگار خودش است و در معنای دیگر یعنی عالمی که کارش تربیت است و هرکجا برود منشأ شکوفا شدن استعدادها و منشأ تربیت انسان و حتی غیرانسان می‌شود.

    علمای ربانی فقط انسان تربیت نمی‌کنند، گاهی مواقع‌ها حیوانات را تربیت می‌کنند، سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد، هدهد حضرت سلیمان تحت تربیت حضرت سلیمان مانند یک انسان عاقل فیلسوف فکر می‌کند. اگر به آیاتی که در قرآن درباره هدهد است، رجوع کنید ملاحظه می‌کتید که هدهد می‌گوید چرا این‌ها خورشید را می‌پرستند و کسی که خلقت زمین و آسمان در ید اوست نمی‌پرستند! این نشان می‌دهد این هدهد فیلسوفانه و حکیمانه فکر می‌کن زیرا زیر دست ولی خدا است و با او ارتباط دارد، ولی خدا حتی استعدادهای گیاهان، نباتات و حتی جمادات را شکوفا می‌کند. عصا تبدیل به مار می‌شود، کوه تبدیل به شتر می‌شود و …

    نبی‌مکرم می‌فرمود: قبل ‌از بعثت من و در زمان جاهلیت، سنگی بود که وقتی از کنار آن رد می‌شدم به من سلام می‌داد و می‌گفت السلام علیک یا رسول‌الله و اگر الان هم آن سنگ را ببینم می‌شناسم.حضرت خضر نبی را خضر می‌گویند زیرا هرکجا قدم گذاشت آن‌جا سرسبز شد، سبزه و لاله دمید، درختان روییدند و میوه دادند. بنابراین یکی از معانی ربانی تربیت کردن است و این ویژگی ولی خدا است که استعدادها را در عالم خلقت شکوفا می‌کند.

    درجه‌بندی خصوصیات عالم ربانی

    خصوصیات و نشانه‌های یاد شده، درجه‌بندی دارند. یعنی مثلا وقتی می‌گوییم یکی از معانی ربانی، شدیدُالربط و شدیدُالارتباط بودن با پروردگار است، این شدیدُالارتباط بودن یعنی زیاد بودن ارتباط او با خدا درجه بندی دارد، از درجه وابستگی تا درجه پیوستگی و از این درجه ‌که با خدا ارتباط برقرار می‌کند، نماز می‌خواند، ذکر می‌گوید و یاد خدا را دارد شروع می‌شود تا درجه‌ای که به فنا و لقاء خدا می‌رسد و در اسماءالله، صفات‌‌الله و تجلیات الهی فنا می‌شود (درجه پیوسته). بنابراین علامت عالم ربانی این‌ است که علاقه زیادی به یاد، ذکر و نام خدا و عبادت او دارد که یکی از مصادیق عبادت همین نماز واجب، نماز شب، اذکار و نماز نافله است و یکی دیگر از معانی و مصادیق آن، خدمت است که در مباحث آتی، به آن خواهیم پرداخت.

    معنای شدیدالربط بودن به خداوند

    عالم‌ ربانی با خدا ارتباط خیلی خوبی دارد و هر جا می‌رسد دوست دارد در مورد خدا صحبت بشود و از جلسات لغو و جلسات عوام‌الناس بیزار است، البته عوام‌الناسی که «اولئک کالاَنعام. سوره اعراف»[۱]

    چه بسا چند روحانی در مجلسی باشند ولی مجلس آن‌ها مجلس عوامانه باشد و چه بسا مجلسی که چند کارگر در آن باشند ولی مجلس آن‌ها عالمانه باشد. نشانه مجالس لغو، بیهوده و عوامانه این است که در آن حرف‌های دروغ می‌زنند و چندین ساعت درباره مطالب گوناگونی صحبت می‌کنند که یا جوک و شوخی و خنده است یا هیچ محتوای خاصی ندارد، این مجلس، مجلس عوامانه است حتی اگر کسانی که در آن مجلس هستند عبا و عمامه داشته باشند یا تحصیل کرده‌ و دانشگاهی باشند. اما وقتی در مجلسی، موضوع مفیدی را مطرح می‌کنند، هدفمند روی آن بحث و صحبت می‌کنند و جمع‌بندی می‌کنند و در آخر همه افراد حاضر در جلسه، چیزی یاد می‌گیرند و به یک راه‌کار، روشی و طرح پیشنهادی می‌رسند، این مجلس، مجلس عالمانه خواهد بود.

    عالم‌ربانی از مجالس لغو فرار می‌کند و دوست دارد همه جا در مورد خداوند صحبت شود. لذت او این است که با خدا صحبت کند و او را عبادت کند.

    شبِ مردان خدا روز جهان‌افروز است                  روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

    شب برای مرد خدا بهترین ساعات است که با خدا خلوت کرده و با او صحبت کند، رازونیاز کند و اشک بریزد و از این مناجات، لذت ببرد.

    بی‌گاه شد بی‌گاه شد، خورشید اندر چاه شد                                  خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد

    روزیست اندر شب نهان، ترکی میان هندوان                                  هین ترک تازگی بکن کان ترک در خرگاه شد

    نبی مکرم صلوات‌الله و سلامه علیه فرمودند: «اَفضَلُ‌النّاس مَن عَشِقَ العِبادَه».[۲] یالاترین و بهترین انسان‌ها کسی است که عاشق عبادت است، “فَعانَقَها” و عبادت را در آغوش می‌گیرد “وَ باشَرَها بِجَسَدِه وَ تَفَرَّغَ لَها” و وقت خود را برای عبادت و راز و نیاز با خدا خالی می‌کند. مرحوم امام رضوان‌الله‌ تعالی‌علیه در اوج جنگ و در اوج رهبری جهان اسلام، در ماه مبارک رمضان، درها را می‌بستند و می‌فرمودند فقط اگر از جبهه خبری آوردند و کاری دارند بیایند و فقط با رزمندگان ارتباط داشتند، می‌گفتند ماه مبارک، ماه من و خدا است و من و خدا باید تنها باشیم و با خدا جلسه خصوصی دارم. این عبادت و راز‌ونیاز و مناجات با خدا برای مردان خدا خیلی ارزشمند است “وَ تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لایُبالی عَلی مَا اَصبَحَ مِنَ الدُّنیا علی عُسرام عَلی یُسرِ” انسانی که این‌گونه شود دنیا برای او هیچ اهمیتی ندارد و غصه سختی و آسانی دنیا را نمی‌خورد. آن‌قدر این ارتباط ارزشمند است که دنیا برای او بی‌ارزش و هیچ می‌شود، کسی که این عشق به عبادت و عشق به خداوند را بچشد، لذت‌ها و غم‌های دنیایی برای او هیچ است، اصلاً غم‌های دنیا برای او غم نیست و لذت‌های دنیایی برای او لذت نیست. بنابراین یکی از نشانه‌های عالم ربانی، ربانی بودن یعنی شدیدالربط بودن به خداوند است و این درجاتی دارد که از ارتباط زبانی شروع شده و به ارتباط قلبی، فکری، روحی و بدنی می‌رسد، همه این‌ موارد از اقسام ذکر است، ذکر جلی و خفی، ذکر زبانی، ذکر قلبی، ، ذکر بدنی، ذکر وجودی که همان خدمت است. به عبارتی عالم‌ ربانی در شروع به درجه وابستگی می‌رسد و این وابستگی را آن‌قدر ادامه می‌دهد که به خدا وابسته می‌شود و بالا می‌رود تا به لقاءالله می‌رسد و عضو پیوسته درگاه و عرش الهی می‌شود.

    از مقامات تبتل تا فنا                                                پله‌پله تا ملاقات خدا

    رسیدن به این مقام، خصوصیات دیگری را نیز در عالم ربانی ایجاد می‌کند که این خصوصیات را ان‌شاءالله در جلسات بعد بیان می‌کنیم.

    عالم ربانی، انسانی محقق است که در خلقت زمین و آسمان فکر می‌کند، «اِنَّ فِی‌ خَلق‌ِالسَّمَواتِ وَ الاَرض وَ اختِلافِ اللَّیل وَالنَّهار وَ آیاتِ لِاولِی‌ الاَلباب.سوره »[۳]– یَتَفَکَّرونَ فی خَلق‌ِالسَّمَواتِ وَ الاَرض.[۴]  او می‌داند که عالم هستی، باطل خلق نشده و هدفی دارد «رَبَّنا مَا خَلَقتَ هَذَا بَاطِلاً.» [۵] و به همین دلیل دنبال حکمت است، روایت اولی‌الالباب را چند جلسه قبل خدمت شما عرض کردم، اولی‌الالباب ‌کسانی هستند که با تفکر در خلقت به مقام صدیقین و شهدا می‌رسند.

    یک روز بنده با پیر خود در باغی راه می‌رفتیم برگی روی زمین افتاده بود، ایشان برگ را برداشت و مدتی به آن خیره شد، پرسیدم استاد چه شده؟ گفتند: می‌دانی چرا این برگ پنج‌ پر است یا چرا نوک آن تیز است؟ یا یک بار خیار می‌خوردیم، خیار را نصف کردند و مدتی به آن نگاه می‌کردند و گفتند دانه‌های این خیار را ببین که چقدر قشنگ و منظم هستند. یعنی در خلقت هرچیزی حتی برگ و یک خیار هم تفکر می‌کردند.

    انشالله در جلسات آینده سایر صفات عالم ربانی را می‌گوئیم تا اگر فردی دارای این صفات بود با او ارتباط بگیرید، در مجلس او حضور پیدا کنید و با او دوست شوید و بدانید که نفَس او و دعاهای نیمه ‌شب او بر زندگی شما و بر شما اثر دارد. همت طلب از باده پیران سحرخیز                    


    [۱] . آیه۱۷۹

    [۲] . کافی ج۲ ص۸۳

    [۳] . آل ‌عمران، آیه ۱۹۰

    [۴] . سوره آل‌عمران، آیه ۱۹۱

    [۵] . سوره آل عمران،آیه ۱۹۱

  • ۰۹/۰۸/۱۴۰۲

    ۰۹/۰۸/۱۴۰۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌‏الله فی السموات و الارضین

    تنها راه رسیدن به سعادت ابدی، وصل شدن به سلسله اولیا الهی است و بس

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • خواستگاه همه انسان‌ها
    • راه‌های رسیدن به سعادت
    • بهترین راه برای تهذیب و تربیت نفس
    • راه شناخت شبهات شیطانی و رسیدن به یقین 
    • تنها راه رسیدن به سعادت ابدی
    • جریان ولایت از خدا تا بندگان
    • شرط اهل نجات و اهل بهشت بودن
    • شرط رسیدن به مقام عرش الهی
    • ولایت، روح خلقت
    • راه شناخت خصوصیات عالم ربانی

    خواستگاه همه انسان‌ها

    موضوع این جلسه، مسأله وصل شدن به سلسله اولیا است. همه انسان‌ها به‌دنبال رسیدن به سعادت حداکثری هستند، حتی کفار و انسان‌هایی که اعتقادی به خداوند و دین ندارند هم به‌دنبال این هستند که به خوش‌بختی و سعادت حداکثری برسند. منتها کسانی که معتقد به خداوند، دنیای پس از این دنیا و زندگانی روح بعد از مرگ هستند، به‌دنبال سعادت ابدی هستند. خداوند در قرآن کریم از سعادت ابدی یاد فرموده است: «وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا» [۱] یعنی کسانی که به سعادت رسیده‌اند.

    راه‌های رسیدن به سعادت

    برای رسیدن به سعادت چه‌ باید کرد و چه راهی را باید رفت؟! راه‌های مختلف و متعددی گفته‌شده است، بزرگانی که در ادیان و مکاتب مختلف، در این مسیر، تفکر، تحقیق و مطالعه کرده‌اند و پیروان ادیان و مکاتب مختلف، هر کدام به یک جایی رسیده و راه‌حلی را پیشنهاد کرده‌اند اما چیزی که خیلی معروف است و در کتاب‌های آسمانی و خصوصاً در قرآن به آن اشاره شده‌ است، مسئله تقوا است. تقوا یکی از راه‌های بسیار مهم برای نجات انسان و رسیدن او به سعادت ابدی است، مسئله دیگر ایمان و عمل صالح است و کسانی که برایشان مهم است که اعمالشان فقط در حد انجام واجبات و ترک محرمات نباشد و می‌خواهند بالاتر از این سطح بروند و درجات بهشت را یکی پس ‌از دیگری طی کنند تا به عالی‌ترین درجه بهشت برسند، روی مسئله انجام مستحبات و ترک مکروهات هم تمرکز می‌کنند و به این مسائل هم می‌پردازند.

    بهترین راه برای تهذیب و تربیت نفس

    تهذیب و تربیت نفس، مطالب و عناوین کلی است و مسئله مهم این است که ما باید چگونه و از چه راهی نفسمان را کامل کنیم و به تکامل روحانی برسیم، به‌طوری‌که وقتی‌ از این دنیا رفتیم، بتوانیم درجات بهشت و منازل آخرت را یکی پس‌از دیگری طی کنیم و نهایتا به سعادت ابدی و بالاترین مقام که هم‌جواری در عرش الهی است، برسیم! چه راهی را باید طی کرد؟ تا آن‌جایی‌که بنده در ادیان، روش‌های سیر و سلوک و مکاتب تربیتی متعدد، تحقیق و مطالعه کرده‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که بهترین راه، وصل شدن به اولیای الهی است، در کانون علم و دین و این جلسات اگر ان‌شاءالله صبور باشید و عاقلانه و با بکارگیری عقل، مباحث را یاد بگیرید و تحت تأثیر شبهات شیطانی نباشید، این موضوع را هم از راه عقل و هم از راه نفس اثبات می‌کنیم.

    راه شناخت شبهات شیطانی و رسیدن به یقین 

    منظور از شبهات شیطانی این است که گاهی مواقع، برخی افراد حرف‌های سست و بی‌اساس درباره کانون، سیر و سلوک، عرفان واقعی و حقیقی و عرفان اهل‌بیت می‌زنند، در این مواقع شما باید عاقل باشید و بتوانید براساس ادله عقلی و نقلی (قرآن و روایات) بین عرفان‌های شیطانی و عرفان اهل‌بیت (عرفان قرآنی) تفاوت قائل شوید. بنده بارها و بارها گفته‌ام هرگاه در این جلسات، حرفی زده شد حتماً ادله عقلی، قرآنی و روایی و حتی ادله تجربی و علمی آن را بپرسید. در این‌جا عقل از همه‌چیز مهم‌تر است زیرا اگر عقل نباشد شما در این راه نخواهید ماند و این راه را نیمه‌کاره رها خواهید کرد.

    بنابراین اصرار بنده این است که عقلتان را تقویت و آن را بر همه ابعاد زندگی خود، حاکم کنید و با مدارک و ادله محکم راه را طی کنید تا به یقین برسید. شعار ما یقین است، یقین یعنی علمی که قطعاً درست بوده و خالی از شک و شبهه و مطالب سست است. حرف‌های سست و بی‌اساس مانند اینکه مثلا خیال کنید فلانی از علمای ربانی است، مرده زنده می‌کند و طی‌الارض می‌کند را کنار بگذارید، این‌که می‌گویم بی‌اساس نه این‌که این موارد، نشدنی است و واقعیت ندارد ولی اینکه شما از یک شخص معمولی انتظار داشته باشید که حتماً باید طی‌الارض کند یا کارهای عجیب‌وغریب انجام بدهد تا بتوانید از او مطلب دینی یاد بگیرید، انتظار پوچ و بی‌اساسی هستند. مثلاً در مورد علامه طباطبایی حتی در بین بعضی از طلاب و روحانیون که بالای منبر می‌روند مطرح بود که ایشان مثلاً کرامت کرده ‌است! مرتاضی را خشک کرده یا مرده‌ای را زنده کرده، سگی را تبدیل به آدم کرده ‌است یا بالعکس، بنده خودم با مرحوم علامه دوانی که یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شاگردان علامه طباطبایی بودند و سالیان سال با ایشان زندگی کردند، تماس گرفتم و از ایشان درباره صحت این مطلب پرسیدم که فرمودند این مطلب درست نیست. دامادشان آقای دکتر مناقبی هم گفته‌اند که چنین چیزی نبوده است. گاهی مواقع‌ از این قبیل دروغ‌ها به بعضی از بزرگان نسبت می‌دهند. ما نباید به‌دنبال این‌جور چیزها باشیم بلکه باید به‌دنبال عقل باشیم، البته ما منکر نیستیم که برخی از بزرگان و اولیای الهی، اهل کرامات هستند و کارهایی بسیار عجیب‌تر از این کارها می‌توانند انجام دهند اما کسانی که مبتدی و در ابتدای راه هستند و تازه شروع کرده‌اند اگر بخواهند به‌دنبال این چیزها باشند، شیطان آن‎‌ها را فریب می‌دهد به همین علت، باید درس خواند و مطالعه کرد و سالیان سال استخوان خورد کرد تا مانند آن روحانی، گمراه نشد.

    بنابراین ما منکر این کرامات نیستیم ولی این‌که هر کسی بتواند این کارها را انجام دهد، حرف بی‌اساسی است. نه هر کسی می‌تواند و نه کسانی مثل بنده! بنده نه عالم ربانی هستم و نه ادعا می‌کنم که عالم ربانی و آیت‌الله هستم، حتی ادعا نمی‌کنم حاج‌آقا هستم. اما ادعا می‌کنم که استاد هستم و به دوستان هم گفته‌ام که به غیر از این کلمه، واژه‌ای را برای من بکار نبرید. استاد یعنی کسی که علم یا علومی را یاد گرفته و یاد می‌دهد دقیقا همانطور که می‌گویید فلان شخص استاد کاراته است، استاد خط است، استاد نقاشی است. بنده هم به‌همین صورت هستم و بیشتر از این نیستم و کسی نباید توقع داشته باشد که مثلاً من کار عجیب‌وغریبی انجام دهم، بنده هیچکدام از این کار‌ها را انجام نمی‌دهم و بلد هم نیستم. البته گاهی مواقع انسان چیزهایی را می‌بیند و احساسی عرفانی به او دست می‌دهد که ممکن است برای همه پیش بیاید مثلا اگر روزی بنده خوابی دیدم و تعبیر شد و به شما گفتم، دلیل نمی‌شود که عضو اولیاالله باشم.

    تنها راه رسیدن به سعادت ابدی

    همانطور که عرض شد، راه رسیدن به سعادت ابدی این است که انسان به اولیای الهی وصل شود زیرا بهترین، آسان‌ترین و راحت‌ترین راه است وگرنه ریاضت‌ها، تقواها و تهذیب نفس آن‌چنانی خیلی سخت است و بدون ارتباط با اولیا به نتیجه نخواهید رسید و خطرناک است.

    قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن                ظلمات است بترس از خطر گمراهی

    شما هر چقدر هم اراده قوی داشته باشید و هر چقدر هم ریاضت بکشید یک قدم برداشته‌اید، ده قدم باید عنایت الهی باشد. به قول جناب حافظ که می‌گوید:

             به رحمتِ سرِ زلفِ تو واثقم ور نه                       کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن؟

    اگر از طرف خداوند عنایتی به بنده‌ای نشود، هر چقدر هم که بنده کوشش کند نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. برای همین فرموده‌اند که اگر کسی ثوابی انجام دهد، ده ثواب برای او نوشته می‌شود بدین معنی که اگر هر کسی یک قدم در راه خدا بردارد، خداوند ده پاداش به او می‌دهد به عبارتی می‌خواهد بگوید یک قدم شما تا زمانی‌که عنایت الهی نباشد به‌جایی نخواهید رسید یعنی وقتی عنایت، توجه، فیض، رحمت و هدایت الهی شامل حال شما شود، می‌توانید بالا بروید.

    بنابراین اصل، عنایت خداوند است که جز از راه اولیا بدست نمی‌آید. با تحقیق و بررسی نیز خواهید دید که روایت زیادی درمورد هم‌نشین، مجالست با علما و هم‌نشینی با اولیا داریم. جناب مولانا می‌گوید:

    هر که خواهد هم‌نشینی خدا                                        تا نشیند در حضور اولیا

    رسول خدا می‌فرمایند: با کسی صحبت کنید که “یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ ” یعنی دیدن او شما را یاد خدا بیاندازد. فرمودند کسی که لحظش فایده‌ای نرساند لفظش فایده‌ای نمی‌رساند یعنی اگر دیدن کسی، شما را به سمت خدا نبرد حرف‌های او به دردی نمی‌خورد. یعنی باید اولیا را ببینید و با آن‌ها بنشینید و آن‌ها را همراهی کنید. امام سجاد علیهالسلام در دعای ابوحمزه که در ماه مبارک رمضان می‌خوانید از قول افرادی که از خدا دور شده‌اند می‌گویند ” خدایا نکند چون من با علما هم‌نشین نبوده‌ام، عنایتت را از من برگردانده‌ای”. فیض، رحمت و هدایت الهی جز از راه اولیا بدست نمی‌آید.

    اصل صحبت ما این است که برای‌ رسیدن به سعادت که همان برخورداری از رحمت، هدایت، فیض، فضل، نعمت، عنایت و توجه الهی است، باید به دامان یک ولی از اولیاءالله چنگ زد. حال ممکن است برای شما سوال پیش بیاید که ولیّ‌ خدا و علمای‌ ربانی را از کجا پیدا کنیم؟ ان‌شاءالله بنده سعی می‌کنم در این جلسه و جلسات آینده طی دو یا سه جلسه به این سوال پاسخ دهم و راه‌های شناسایی اولیاء را بیان کنم.

    جریان ولایت از خدا تا بندگان

    بعضی از افراد خیال می‌کنند پیدا کردن عالم ربانی و وصل شدن به او، کار سختی است، درصورتی‌که این راه، راحت‌ترین راه است، اگر شما نمازهای شب‌ طولانی بخوانید، در طول سال، روزهای زیادی را روزه بگیرید، هر شب، نماز شب بخوانید، اموال‌ خود را انفاق کنید، صدقه بدهید، هیچکدام بدون ولایت معنایی ندارد، توجه داشته باشید که بنده این حرف‌ها را از خود نمی‌گویم بلکه این حرف‌ها همان ترجمه روایات است که برای شما می‌خوانم.

    نماز بی‌ ولای او عبادتی ا‌ست بی‌وضو                   به منکر علی بگو نماز خود قضا کند

    البته این ولایت، فقط ولایت امیرالمؤمنین نیست بلکه ولایت همه اولیاء خدا است که از خداوند شروع شده و ادامه دارد تا به مؤمنین می‌رسد. وقتی شما با آدم مومنی که در مسیر است ارتباط برقرار می‌کنید، ولایت شما وصل می‌شود که البته باید این ولایت ادامه داشته باشد. بعضی‌ها خیال می‌کنند ولایت تا امام زمان آمده است و فقط ولایت امام زمان و ولایت اهل بیت را قبول دارند و بقیه را رها می‌کنند. این حرف مثل این است که گفته شود ولایت فقط برای خداست و بقیه را فراموش کنید درصورتیکه اینطور نیست بلکه ولایت خدا به بندگان مؤمن، سریان و جریان پیدا می‌کند و هر فرد باید نسبت به ظرفیت خود، اولیاء را شناسایی کند.

    بنابراین باید عرفا و اولیاء خدا را بشناسیم، اولیاء درجات دارند و اینگونه نیست که مثلاً فقط امیرالمؤمنین ولی‌الله باشد، اگرچه امیرالمؤمنین ولیّ کامل و مطلق خدا است ولی ولایت او در شیعیان او سریان دارد، در سلمان، عمار، مقداد، ابوذر و … درباره ائمه دیگر هم به همین صورت است، ولایت امام زمان علیه‌السلام هم که الان زنده‌ هستند، در میان علما است منتها این علما درجات مختلفی دارند ممکن است در یک زمان چندین ولی باشد اما یک ولی همیشه اولی و از همه بالاتر است. مثلاً ممکن است در یک زمان سه نفر ولیّ خدا باشند، حضرت موسی، حضرت شعیب و حضرت خضر یا در یک زمان دیگر، حضرت ابراهیم، حضرت لوط و حضرت زرتشت، در شرق دنیا هم مثلا بودا، بنابراین در هر زمان و هر مکان، پیامبران الهی بوده‌اند که درجات مختلفی داشته‌اند و شما در هر مقامی که باشید اگر در مسیر باشید خداوند ولیّ مناسب شما را برای شما می‌فرستد.

    شرط اهل نجات و اهل بهشت بودن

    چیزی که برای شما و طبقاتی مانند شما خیلی مهم است این است که علمای ربانی را بشناسید. ما بیشتر در مسئله سیروسلوک و عرفان باید روی علمای ربانی دقت داشته باشیم، خیلی از افرادی که در جامعه هستند، اهل عرفان نیستند، مثلا فردی می‌گوید من نماز خود را می‌خوانم، واجبات را هم انجام می‌دهم، محرمات هم ترک می‌کنم و دنبال چیز دیگری نیستم، اولیاء این‌ فرد، روحانی مسجد یا جلساتی است که او می‌رود، همین روحانی می‌تواند جزو اولیاء باشد و او را راهنمایی کند که البته شرایطی دارد و این‌طور نیست که هر کسی عمامه‌ای روی سرش بود اولیاء خدا و عالم ‌ربانی باشد. بنده، مشخصات اولیا را در این دو تا سه جلسه پیش رو توضیح می‌دهم و کلیات آن را بیان می‌کنم و بعد هم ان‌شاءالله برای کسانی ‌که می‌خواهند در این موضوع متخصص بشوند، در جلسات تخصصی‌تر علوم عقلی و نقلی مانند کلاس فقه تخصصی، یکی یکی آیات و روایات را می‌خوانیم و این موضوع را مورد بحث قرار می‌دهیم و شاید دو الی سه سال طول بکشد تا این مباحث کاملاً روشن شود.

    بنابراین اگر فرد بگوید من فقط می‌خواهم واجبات را انجام بدهم و محرمات را ترک کنم، به من درجه اول بهشت را بدهند برای من بس است و نمی‌خواهم خیلی بالا بروم، او همین قدر که واجبات خود را انجام بدهد و محرمات را ترک کند، قطعاً اهل نجات و اهل بهشت است.

    شرط رسیدن به مقام عرش الهی

    فردی می‌گوید من می‌خواهم درجات بهشت را طی کنم و آرزو دارم در عرش کنار امیرالمؤمنین و پیامبر باشم، در دعای ندبه هم می‌خوانید “وَ شیعَتُکَ عَلَی مِنابِرَ مِن نُور مَبیَضَّه وُجُوهُهُم حَولی فِی الجنه وَ هُم جیرانی. دعای ندبه” پیامبر مکرم‌ اسلام به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: که یاعلی! شیعیان تو (منظور شیعه حقیقی است نه کسی‌ که اسماً شیعه است و فقط ادعا می‌کند، کسی که واقعاً شیعه است، تابع است، قدم به‌ قدم امام است و پای خود را جای پای آن‌ها می‌گذارد)، بر منبرهایی از نور هستند، چهره‌های نورانی آن‌ها بهشت را روشن کرده است و آن‌ها همسایه‌، هم‌جوار و همراه من هستند. این‌ جایگاه، مقام عرش است، یعنی فرد هشت درجه بهشت را طی کرده و به کرسی رسیده است، از کرسی هم گذشته و به فلک عرش رسیده که درجه آخر بهشت است، برای رسیدن به این مقام، فقط انجام واجبات و ترک محرمات کافی نیست بلکه مستلزم انجام مستحبات، ترک مکروهات و از همه مهم‌تر وصل شدن به امام‌ زمان است، همانطور که در در شرح زیارت جامعه می‌‌فرماید: تو خود نمی‌روی، امام دست تو را می‌گیرد و بالا می‌برد تا جایی که جایگاه تو را به تو نشان می‌دهد و می‌گوید این‌جا جای تو است.

    ما قبلاً جلسه‌ای داشتیم که در آن جلسه به این مطلب رسیده بودیم که چگونه امام دست‌ها را می‌گیرد و به عرش و عالی‌ترین درجه بهشت می‌برد و در آن‌جا جایگاه شیعیان را مشخص می‌کند. تصور نکنید در این جلسات، بحث‌های هیئت‌های سینه‌زنی و مجالس روضه و امثال این‌ها که یک سخنران، روضه‌خوان‌ یا یک مداح برای این‌که مجلس را گرم کند یا مثلاً مردم خوش‌شان بیاید، بالای منبر خوش‌سخنرانی می‌کند تا همه کیف کنند و حالی پیدا کنند، بیان می‌شود، مباحث جلسات کانون علم و دین، قال است، علم است، مطالبی است که باید توضیح دهیم تا فهمیده شود، این‌جا کلاس درس است و بحث‌های مطرح شده در این جلسات، بحث‌های عرفانی و علمی و این کلاس‌ها، کلاس عرفان اهل بیت است یعنی در این کلاس‌ها عرفان اهل بیت را آموزش می‌دهیم.

    ولایت، روح خلقت

    امیرالمؤمنین می‌فرماید که‌ مردم سه گروه هستند: عالِمٌ ربّانیٌّ ، و مُتَعَلِّمٌ على سَبیلِ نَجاهٍ ، و هَمَجٌ رَعاعٌ. [۲]این عالم ‌ربانی که ما موظف هستیم در سیروسلوک، در تهذیب نفس و در رشد به او متوسل بشویم، چه کسی است و چه خصوصیاتی دارد؟ اگر جواب این سوالات را متوجه شویم، می‌بینید که انسان در پرتو تعالیم اهل ‌بیت، چه‌قدر راحت می‌تواند به جاهای بسیار خوبی برسد و بر خلاف این‌که برخی می‌گویند دین سخت و مشکل است و پر از باید و نباید و حلال و حرام است و یک حجم زیاد از دستورات خسته کننده دارد و بعد از آن هم معلوم نیست آخر و عاقبت انسان چه چیزی است و بقول شاعر

    گر مسلمانی از این است که حافظ دارد               آه اگر از پس امروز بُوَد فردایی(حافظ)

    همه دستورات دین در پرتو ولایت، معنای دیگری پیدا می‌کند و اتفاقا همه چیز خیلی ساده می‌شود.

    قرآن می‌فرماید «وَ نُیَسِّرُکَ لِلیُسری.»[۳] یعنی اگر تو این مسیر را بیایی، آسانی به طرف تو می‌آید، باید در مورد معنای این آیه خیلی دقت شود. راه، راه هموار و صراط مستقیم است، منتها باید آن را بشناسیم. اگر راه را بشناسید می‌بینید که زیبا و راحت است گویی که داخل هواپیما نشسته و چشم خود را می‌بندید و طی چند دقیقه به مقصد می‌رسید، وصل شدن به اولیاء الهی نیز اینچنین است، وصل که بشوی تمام است، به همین سادگی و به همین خوبی. اما اگر این راه را نشناسید و به این راه ورود نکنید، راه خیلی طولانی است، راهی که با هواپیما یک روزه می‌روید، پیاده، شش ماه طول می‌کشد و گرسنگی، گم کردن راه، گرما، سرما، راهزن و هزاران مشکل دیگر دارد. وقتی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: “ربِّ کَیفَ اَصِلُ الیک؟” خدایا من چگونه به تو وصل بشوم؟ خداوند فرمود: “قَصدُکَ‌ لی وَصلُکَ ‌لی. یعنی اگر قصد کنی رسیدی، این چه راهی است که به محض قصد کردن، می‌رسی و لازم نیست راه طولانی را بروی و برخلاف قول عطار:

    بس که خشکی بس که دریا در ره است               تا نپنداری که راهی کوته است

    اتفاقاً صراط مستقیم، کوتاه‌ترین و محکم‌ترین راه است، صراط‌ مستقیم، صراط امیرالمؤمنین است “صِراطُ عَلِی حَقُّ نمسکه” و راحت هم می‌توان به آن رسید.

    راه شناخت خصوصیات عالم ربانی

    عالم‌ ربانی چند خصوصیات دارد که با نزدیک شدن به او برای مدتی و زندگیِ کردن با او می‌‌توانید این خصوصیات را در او بررسی کنید. این خصوصیات، تخصصی و سخت نیست و راحت می‌توان آن را دریافت. عالم ‌‌ربانی زیاد است و نزدیک شدن به ایشان، شناخت آن‌ها و خدمت به خدا و امام زمان زیر نظر آن‌ها خیلی راحت است و این راه و روش، راحت‌ترین راه است وگرنه شما باید با تکلف همیشه روزه بگیری و سایر اعمال را انجام دهی البته نمی‌گویم اگر شما این‌جا بیایید، روزه نمی‌گیرید یا اعمال دینی را انجام نمی‌دهید بلکه منظور این است که با قرار گرفتن در این راه یعنی وصل شدن به اولیاء خدا، روزه‌ها، نمازها و زیارت‌ عاشورا و دعای‌ توسل خواندن‌ها، حج رفتن‌ها، عزاداری‌های شما معنا و روح پیدا می‌کند در واقع ولی خدا این روح را به شما می‌دهد. قرآن می‌فرماید «اَللَّهُ وَلِیُّ‌الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُلُمَاتِ اِلَی‌النُور.»[۴] ولایت الهی این اثر را دارد که شما را از تاریکی به نور می‌برد، یعنی همه کارهای شما در پرتو ولایت، نورانی می‌شود اما اگر ولایت نباشد همه این‌ها ممکن است ظلمانی باشد، نمازِ ظلمانی، روزهِ ظلمانی، حجِ ظلمانی و … که انسان می‌شود مانند ابن‌ملجم یا کسانی که نماز شب‌ می‌خواندند اما در مقابل امام‌حسین(ع) ایستادند. در کربلا دو گروه نماز شب‌ ‌خواندند، یک گروه، نمازشان نورانی و گروه دیگر، نمازشان ظلمانی بود.


    [۱] . سوره هود ایه ۱٠۸

    [۲]  نهج‌البلاغه، حکمت۱۴۷

    [۳].  سوره اعلی، آیه۸

    [۴] . سوره بقره، آیه۲۵۷

  • “رابطه اخلاق و دین”

    “رابطه اخلاق و دین”

    ۱۴۰۲/۷/۲۵

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    رابطه اخلاق و دین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    1. مقدمه
    2. نگاه سکولارها به رابطه اخلاق و دین
    3. بهترین راه برای رشد افراد
    4. رابطه اخلاق و دین
    5. ضمانت اجرایی اخلاق

    مقدمه

    از بنده مطالبه شده، مطالبی که این‌جا عرض می‌کنم پراکنده نباشد بلکه بحثی را شروع کنیم و سلسله‌وار و مستمر ادامه دهیم اما از آنجایی‌که قرار ما بر این است که در جلسات مباحثه که پیش از سخنرانی بنده انجام می‌شود، مباحث بصورت منسجم، سلسله‌وار و مرتب از خداوند شروع شده و تا مبحث “سعادت ابدی” ادامه پیدا کند به همین دلیل، اگر بنده هم بخواهم پیرامون همان مباحث صحبت کنم، بحث تکراری می‌شود. لذا برنامه ما این است که سه‌شنبه‌ها که بنده چند دقیقه‌ای در خدمت شما هستم، بیشتر به مباحث و شبهاتی که مطرح می‌شود خصوصاً مباحث روز جامعه بپردازم تا دوستان نسبت‌ به حوادث واقع در جامعه، آمادگی و آگاهی لازم داشته باشند.

    نگاه سکولارها به رابطه اخلاق و دین

    یکی از مسائلی که سکولارها و بی‌دین‌ها و کسانی که به‌ دین اعتقاد ندارند یا به دروغ می‌گویند که به‌ دین اعتقاد دارند! مطرح می‌کنند، این است که دین باید از زندگی و سیاست جدا باشد و همچنین یکی از مباحثی که بیان کرده و خیلی آن را ترویج می‌کنند، این است که انسان می‌تواند بدون دین خوش‌بخت باشد و اخلاق خوبی داشته باشد و نیازی هم به دین ندارد! به همین دلیل، ابعاد مختلف این بحث باید بین مردم جا بیفتد تا مردم و خصوصاً جوانان ما فریب این سطحی‌نگری‌ها و شیطنت‌ها را نخورند.

    دوستان عزیز! در صحنه تبلیغات، شیطان و شیاطین با تمام قدرت جلو آمده‌، شیطنت‌ کرده و دروغ می‌گویند، تهمت می‌زنند، هوچی‌گری می‌کنند، افتراء می‌بندند و گاهی مواقع، برای این‌که یک حرف باطل را جا بیندازند، استنادهای کاذبانه و دروغین ارائه می‌کنند و مثلا میگویند فلان کتاب تاریخ، یا فلان روایت و آیه قرآن این حرف را گفته است. بنده، در محل کار به دوستان همکار گفته‌ام که کلیپ‌ها و سوالاتی که پیرامون شبهات هست به بنده بدهید تا ببینم و پاسخ بدهم که تقریباً هر روز برای من می‌آورند. بنده واقعاً عرض می‌کنم که بچه‌ها و جوانان ما در خطر بسیار بزرگی هستند و متأسفانه مراکزی که باید به این شبهات پاسخ دهند یا کم هستند یا این‌که پاسخ‌گویی آن‌ها به روز نیست.

    بهترین راه برای رشد افراد

    به هر صورت، مواظب جوانان و فرزندان خود باشید. بهترین و تنهاترین راهی که می‌تو‌انید جوانان خود را نجات دهید، هم‌نشین خوب است، باید فرزندان خود را با هم‌نشین خوب آشنا کنید. اگر خدای‌نکرده به امید این مدرسه‌هایی که الان وجود دارد فرزندان خود را رها کنید بدانید که در خطر بسیار بزرگ بی‌دینی و عاقبت‌به‌شری هستند. تنها راه رشد و نجات خانواده‌ و فرزندانتان و قرار گرفتن آنها در مسیر صحیح، هم‌صحبتی و هم‌نشینی با افراد خوب است که با شرکت در فضاهایی مانند همین جلسات، قابل تحقق است.

    بارها و بارها گفته‌ام و بازهم باید بگویم، شما هم به همه از جمله فامیل، دوستان و همسایگان خود بگویید که مراقب باشید بچه‌ها و جوانان با افراد ناباب دوست نشوند زیرا افراد ناباب، دین، وجدان و عقل را خراب می‌کنند.

    نَخست موعظه پیرِ صحبت این حرف است                         که از مُصاحبِ ناجِنس اِحتِراز کنید

    رابطه اخلاق و دین

    حال برگردیم به این بحث‌ که آیا بدون دین می‌توان اخلاق داشت؟ احتمالا افرادی هستند که می‌گویند بله! ما افرادی را می‌شناسیم که نماز نمی‌خوانند و اعتقادی ندارند ولی خیلی خوش‌اخلاق و مهربان هستند یا مثلاً مثال می‌زنند که خیلی از کشورهایی که بی‌دین هستند، وضع زندگی آن‌ها خوب است و قوانین و مقررات خوبی دارند.

    اخیراً هم این شیاطین آمده‌ و گفته‌اند که دین باعث بداخلاقی می‌شود و از کسانی مثال می‌زنند که دین را وسیله فریب مردم و قدرت‌طلبی و جاه‌طلبی خودشان قرار داده‌اند و با استناد به این افراد می‌گویند که این‌ها دین دارند ولی آدم‌های خوبی نیستند به‌عنوان نمونه، داعشی‌ها را مثال می‌زنند و می‌گویند متدین هستند ‌ولی آدم می‌کشند، درحالی‌که این‌ حرفها را باید تحلیل و علت‌یابی کرد تا معلوم شود که جای حق و باطل کجاست. بدتر از همه و مصیبت بالاتر، این است که بعضی از کسانی که معمم هستند و اسم خود را آیت‌الله گذاشته‌اند و تحصیلاتی دارند و کتاب نوشته‌اند، حقیقت دین را نفهمیده‌اند و این معضل بسیار بزرگی است.

    اخیراً یک شخص از همین کسانی که سعی می‌کنند دین را با روشن‌فکری و با عقل به‌اصطلاح ظاهری خودشان تطبیق دهند، کتابی نوشته که در آن کتاب می‌گوید، خطر دین همراه با جهالت بیشتر از بی‌دینی است! که این حرف، حرف غلطی بوده و یکی از اشتباهات بزرگ است و متاسفانه این کتاب، دست افراد سالوس افتاده و آن‌ها هم مطالعه و از مطالب آن در پیشبرد مقاصد شوم خود استفاده می‌کنند. این موضوعات، انسان را ملول می‌کند که چه دنیایی است و اسلام چقدر مظلوم است که از همه طرف به آن هجوم آورده‌اند.

    این‌که انسان می‌تواند دین نداشته باشد ولی اخلاق داشته باشد از حرف‌های بسیار غلط است، اولا شما بدانید که در تاریخ، اخلاق زائیده دین است یعنی تا زمانی‌که بشر دین‌دار نشده بود، اخلاق هم نبود، البته باید توضیح دهیم که منظور از اخلاق چیست؟! یکی از مغلطه‌ها این است که خیال می‌کنند، اخلاق یعنی این‌که فرد مهربان و خوش‌اخلاق بوده و ظاهرش خوب باشد! شما نگاه کنید این‌ کسانی که الان در فلسطین قتل‌عام می‌کنند، کراواتی و خیلی تمیز و ظاهراً افراد بسیار منطقی هستند ولی اساسا اخلاق این نیست.

    در این‌که می‌گوییم انسان نباید خیانت کند، نباید دزدی کند، نباید دروغ بگوید، نباید به مال و ناموس دیگران تجاوز کند، مهم‌ترین مسئله این است که چرا نباید این کارها را انجام بدهد؟ در واقع اخلاق، علمی است که باید بتواند به این سوال، پاسخ بدهد. خیلی از جوامع و افراد، نه به خاطر ارزش‌ها بلکه فقط به‌خاطر منافع شخصی و دنیاییشان، در بین خود، یک‌سری قوانین وضع می‌کنند و آن‌ها را رعایت می‌کنند که عمل به این قوانین، ظاهر اخلاقی دارد اما اخلاق نیست وگرنه دزدها هم در بین خود همین قوانین را دارند. مثلا وقتی ده، بیست نفر دزد ‌یا راهزن، دزدی و راهزنی کرده و قافله‌ای را غارت می‌کنند، همه چیز را عادلانه بین خود تقسیم می‌کنند و به هم خیانت نمی‌کنند ولی آیا این اخلاق است که مال مردم را سرقت کنند و بعد بین خود عدالت برقرار کنند؟ امروز نیز استکبار جهانی همین‌طور است، با زبان خوش و با ادب و تحت لوای به اصطلاح رعایت حقوق بشر، زن و بچه را قتل‌عام می‌کند. مثلا در همین اتفاق اخیر می‌گوید که گذرگاه رفح باز است، غزه را تخلیه کنید و بروید و وقتی مردم به قصد تخلیه حرکت می‌کنند، آنها را در جاده قتل‌عام و بمباران می‌کند. همان اتفاقی که در واقعه صلیبی افتاد، صدها هزار مرد و زن و بچه را از شهر بیرون کرده و به بیابان‌ بردند و همه را قتل‌عام کردند. این کاری است که غربی‌ها می‌کنند و بقول شهید مطهری، این جنایت‌ها فقط در غرب اتفاق افتاده است.

    بنابراین اخلاق این نیست که به خاطر منافع هر کاری بکنند و بعد یک سری قوانین برای خود بگذارند بلکه وقتی گفته می‌شود نباید خیانت کرد، نباید به انسان‌های بی‌گناه تجاوز کرد، مال، ناموس و عِرض مردم محترم است، نباید دروغ گفت، نباید آبروی انسان‌ها را برد و … اخلاق یک ملاک ارزشی فراگیر برای این اصول و قوانین دارد که آن را از دین آورده است. دین یک ‌‌سری تعالیم آورده که یک قسمت از آن اخلاق است و اگر ادیان الهی نبودند از اخلاق چیزی باقی نمی‌ماند و انسان‌ها همان حیوان‌های جنگلی بودند که برای منافع خود یکدیگر را می‌کشتند.

    پیامبر فرمود: “اِنِّی بُعثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق. ما پیامبران آمدیم تا مکارم ‌الاخلاق را کامل کنیم. به عبارتی دین آمده تا مکارم ‌الاخلاق را کامل کند و اگر همین ادیان آسمانی نبودند هیچ اثری از اخلاق نبود.

    ضمانت اجرایی اخلاق

    داستایفسکی، رمان‌نویس روسی که رمان‌های او بسیار قوی‌ است و در رمان‌های خود بیماری‌های روانی را خیلی زیبا به تصویر کشیده است‌، جمله ارزشمندی دارد که هیچ‌کس نتوانسته به آن اشکال بگیرد. می‌گوید: اگر خدا نباشد هرکاری جایز است، یعنی چه؟ یعنی اگر خدا نباشد دیگر کسی از کسی ترسی ندارد و دیگر کسی به فکر چیزی نیست. انسانی که عقل معاش ‌و دنیایی داشته باشد و خدا را قبول نداشته باشد، می‌گوید چرا باید زجر بکشم و دیگران راحت باشند؟ چرا باید خود را فدای دیگران کنم! این عقل، همان عقلی است که حیوانات دارند. حیوانات برای بقای خود هر کار وحشتناکی را انجام می‌دهند. اگر خدایی نباشد، انسان چرا کار خوب کند و کار خوب چه ارزشی دارد؟ در این شرایط، وقتی انسان خود در خطر و مشکلات است، همین حرفی که افراد بی‌خدا می‌زند را می‌گوید که همه باید فدای من شوند. حاضر است میلیون‌ها نفر کشته بشوند تا او به نتیجه مورد نظر خود برسد زیرا به خدا اعتقادی ندارد. آن چیزی که ضمانت اجرایی برای اخلاق است، اعتقاد به خدا است. ممکن است شما بگویید که بعضی‌ها به خدا اعتقاد ندارند ولی قوانین اجتماعی را رعایت می‌کنند، اما اگر به درستی بررسی کنید متوجه می‌شوید که این قوانین را تا جایی رعایت می‌کنند که منافعشان تأمین شود و بتوانند خوب زندگی کنند و اگر روزی ببینند رعایت قوانین اجتماعی برایشان سخت است، رعایت نمی‌کنند و اگر مشکلاتی داشته باشند، دیگران را فدای حل مشکلات خود می‌کنند.

    مثلا زمانی که بیماری ایدز فراگیر شده بود، برای افرادی که به این بیماری مبتلا شده بودند و داروی آن را پیدا نمی‌کردند، قانونی گذاشته بودند که چون مردن این‌ افراد، قطعی است، بگذارید آزاد باشند و هر کاری می‌خواهند انجام بدهند، بعد از مدتی در بعضی از این کشورهای اروپایی دیدند فرد مبتلا به این بیماری برای لذت خود، هر کاری می‌کند، حتی آدم می‌کشد! مثلا به داخل یک رستوران رفته و مردم را می‌زند ولی طبق قانون توجیه می‌کردند که چون مرگ او نزدیک است این‌گونه می‌خواسته عقده خود را خالی کند، پس بگذارید انجام دهد. وقتی کسی به خدا اعتقاد نداشته باشد اینگونه یَله و رها می‌شود و اگر هم قانون را رعایت می‌کند بر اثر تربیتی است که از بچگی به او گفته‌اند دروغ نگو، به حقوق مردم تجاوز نکن و یک سری ارزش‌ها را به او تحمیل کرده‌اند، و‌ اِلّا وقتی از نظر عقلی یک مقدار به خود می‌آید می‌گوید چرا باید برای این‌که دیگران در رفاه باشند من قانون را رعایت کنم؟ حتی اگربعضی‌ها بدون دین و بر اثر تربیت هم ملزم به رعایت برخی ارزش‌ها باشند، باز هم در جامعه و در نسل‌های بعد ماندگار نیست، وقتی خدا فراموش شود، شاید بتوان یک نفر را با فشار تربیت و تلقین، برای مدتی پایبند به ارزش‌ها نگه داشت ولی برای همیشه امکان‌پذیر نیست. بنابراین جامعه‌ای که به خدا اعتقاد نداشته باشد نمی‌تواند اخلاق‌مدار باشد و نمونه‌ آن هم همین‌ مواردی است که می‌بینیم، همین‌ افرادی که این حرف‌ها را می‌زنند، برای اثبات حرف خود، دروغ می‌گویند. به پیغمبر و امیرالمؤمنین، نسبت دروغ و ناروا و نسبت‌هایی که در تاریخ وجود نداشته، می‌دهند. این‌ افراد چون اعتقادی به خدا ندارند لذا از چیزی نمی‌ترسند ‌و چیزی آن‌ها را ملزم به خودداری نمی‌کند. بنابراین به این نکته توجه داشته باشید که اگر کسی گفت ما می‌توانیم بدون دین هم اخلاق داشته باشیم، اساسا غلط است زیرا این دین است که اخلاق را آورده است. اگر ادیان الهی نبودند همین خرده اخلاقی هم که‌ بین افراد بی‌دین رعایت می‌شود، نبود. اگر انبیاء نبودند، وفای به عهد، احترام به حقوق دیگران، راستگویی، صداقت و … ارزشی نداشت زیرا عقل انسان نمی‌تواند ثابت کند که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. این‌ها یک سری بحث فلسفی است و در فلسفه اثبات شده است. اینکه چه کسی می‌گوید فلان چیز خوب است یا مثلا چه کسی می‌گوید که راست گفتن خوب است و…. را عقل نمی‌تواند تشخیص دهد مگر این‌که به دین استناد کند.

    ان‌شاءالله خداوند شر دشمنان دین و اسلام را از سر جوانان ما کوتاه کند، ما نیز موظف هستیم با بحث‌های علمی، جوانان خود را هدایت و راهنمایی کنیم. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمّدِ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل لِوَلِیکَ الفَرَج وَ جعَلنَا مِن خَیرِ انَصَاره وَ اَعَوانِه وَالذَّابینَ عَنه وَ رَحمَه‌اللهِ وَ بَرَکاتُه.

  • “نقش تقوا در سیروسلوک و عرفان عملی”

    “نقش تقوا در سیروسلوک و عرفان عملی”

    ۱۴۰۲/۷/۱۸

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌ا‌لرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    نقش تقوا در سیروسلوک و عرفان عملی

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    1. معنای تقوا
    2. انواع تقوا
    3. نقش تقوا در تربیت روح انسان
    4. تقوا در انسان‌های دورمانده از حقیقت
    5. تقوای الهی
    6. تاثیر خدمت خالصانه زیر نظر عالم ربانی بر تقویت تقوا
    7. جمع‌بندی

    معنای تقوا

    موضوع این جلسه، نقش تقوا در سیروسلوک و عرفان عملی است. تقوا به معنای کنترل نفس است و در فارسی، پرهیزکاری ترجمه شده است. معنای لفظی تقوا عبارت است از نگهداری، نگه‌داشتن و حفظ کردن و بیشتر به‌معنای کنترل، نظارت و مهار سرعت و حرکت است. بنابراین، معنای تقوا در حرکت و تلاش ظاهر می‌شود و به همین دلیل شاید پرهیزکاری، معنای کاملا درستی نباشد! پرهیزکار به این معناست که انسان کاری نکند و از اعمال ناشایست، پرهیز کند، درصورتیکه تقوا معنای بالاتری دارد. تقوا یعنی کنترل و مهار حرکت از انحراف به چپ و راست و سرعت بیش‌ازحد و نامناسب.

    انواع تقوا

    بنابراین تقوا در حرکت معنا پیدا می‌کند، ما دو نوع حرکت داریم؛ یکی تقوای پرهیز و دیگری تقوای ستیز. تقوای پرهیز یعنی انسان در خانه بنشیند، در جامعه حضورنداشته باشد و کاری نکند. درهمین رابطه، داستانی نقل شده که دو برادر بوده‌اند، یکی از دو برادر به برادر دیگر که با هدف پرهیزکار ماندن، بیرون از شهر و دور از جامعه در غاری اعتکاف کرده بود، گفت: چرا به میان مردم نمی‌آیی و گوشه‌نشینی اختیار کرده‌ای؟

    چرا گفتم به شهر اندر نیایی                            که باری بندی از دل برگشایی

    بگفت آنجا پریرویان نغزند                                چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

    برادرش پاسخ داد که در شهر، زیبارویان هستند و وقتی گل زیاد باشد فیل می‌لغزد یعنی وقتی من به شهر بیایم، چشمم به نامحرم می‌افتد و گناه می‌کنم ولی در این‌جا گوشه‌ای نشسته‌ام و نه نامحرمی است که چشمم به او بیفتد و نه گناهی انجام می‌دهم. به این پرهیز می‌گویند “تقوای پرهیز” یعنی انسان کنار بکشد و گوشه ای بنشیند، برادرش به او گفت که پرهیزکاری آن موقعی ارزشمند است که انسان در جامعه ظاهر و در معرض گناه واقع شود ولی گناه نکند که به این می‌گویند “تقوای ستیز”. وقتی انسان وارد میدان جهاد شود و با جامعه و مردم سروکار داشته باشد ولی مرتکب گناه و معصیت نشود، رفتارش ارزشمند است.

    نقش تقوا در تربیت روح انسان

    حال که معنای تقوا را بیان کردیم، سوال این است که تقوا چه نقشی در تربیت و ساخته شدن روح انسان دارد؟! امروزه فرهنگ مسلط بر جامعه ما متأسفانه متأثر از فرهنگ غربی و آموزش‌وپرورش غربی است که از زمان طاغوت در جامعه ما رخنه کرده و هنوز هم ادامه دارد. یکی از موضوعاتی که خیلی به آن اهمیت می‌دهند، این است که بگذارید بچه‌ها و جوانان، هر چیزی را که خودشان دوست دارند انتخاب کنند و راحت و آزاد باشند و می‌گویند اگر جلوی جوانان را بگیرید و مدام آن‌ها را نهی کنید و برای آنها باید و نباید تعیین کنید، عقده‌ای می‌شوند و وقتی عقده‌ای شدند بعدا که آزاد شوند برای‌ از بین بردن عقده‌های خود، مرتکب لاابالی‌گری می‌شوند و به‌طرف گناه می‌روند بنابراین برای‌اینکه بچه‌ها در سنین بزرگسالی یله و عقده‌ای نشوند و به‌طرف گناه نروند، جوانان را در فشار قرار ندهید و آن‌ها را مدام نهی نکنید! طبیعتا، این حرف، اشتباه است و این فرهنگ از غرب آمده‌ است و نتیجه‌ای که برای خودشان داشته است، از هم گسیختگی و بی‌بند و باری و یله بودن است که به‌زودی زود شاهد اثرات آن خواهند بود هرچند همین الان نیز اثرات آن در جوامعشان هویداست و دچار بلاهای شناخته‌ و ناشناخته مانند انواع و اقسام بلاهای اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی، بهداشتی ‌و جسمی شده‌اند. درحالی‌که در اسلام این‌چنین نیست بلکه برای تربیت انسان‌ها اعم از کودکان و نوجوانان، هم قرآن و هم پیامبر عظیم‌الشأن و ائمه معصومین دستوراتی داده‌اند ‌که با عمل به آن‌ها، بچه نه گرفتار عقده‌ها شده و نه یله و رها می‌شود. می‌فرمایند: اگر بچه‌ها یاد بگیرند و بفهمند که تقوا چیست و فلسفه و حکمت تقوا را بفهمند خودشان کنترل نفس را یاد می‌گیرند و عقده‌ای هم نمی‌شوند.

    تقوا، انرژی‌های ارزشمند را در روح انسان کنترل و به سمتی هدایت می‌کند که در جایی‌که باید استفاده شوند و ابعاد روحی انسان را تقویت کنند. به عنوان یک مثال درباره تقوا، یک ماشین در حال حرکت را فرض کنید، اگر راننده بتواند ماشین را طوری کنترل کند که دچار انحراف به چپ و راست نشده، سرعت مطمئنه داشته باشد و تصادف نکند، می‌شود تقوا، بنابراین تقوا یعنی مهار حرکت یا مثلا فرض کنید، آب‌ جویی در جریان است و باغبان‌ها و افرادی که مزارع را آبیاری می‌کنند، جلوی آن را می‌گیرند و یک راه دیگری باز می‌کنند و به آن جهت می‌دهند تا این آب در یک مسیر و کانال دیگری، حرکت کرده و درخت‌ها، نهال‌ها، شالیزارها و مزرعه را آبیاری کند و از هدر رفتن آن جلوگیری شود. تقوا نیز به همین صورت است، تقوا یعنی کنترل و مهار کردن آب در حال حرکت و استفاده صحیح از آن.

    اگر انسان، نیرو، انرژی و انگیزه‌ سوق‌دهنده به سمت گناه، لذت نامشروع و لذت مخالف با شرع را کنترل نکند، دچار مصائب و عواقب بد خواهد شد، بنابراین این نیرو باید کنترل شود که این مهم، با داشتن تقوا میسر می‌شود.

    این نیرو مثل همان آب است، وقتی‌ انسان، نفس خود را در مقابل گناه کنترل کند یا به عبارتی اگر شخص بتواند این انرژی که می‌خواهد او را به گناه بکشد و او را تحت فشار قرار ‌دهد را کنترل کند و آن را در راه گناه صرف نکند، این انرژی در روح او، کمالی را ایجاد می‌کند، اثر مثبتی را در روح او می‌گذارد و روح او را رشد می‌دهد و تقویت می‌کند.

    کسی که تقوا دارد و می‌تواند نفس خودش را مهار کند، به قدرتی دست پیدا می‌کند که این قدرت به‌مرور زمان باعث می‌شود که ابعاد روحی او رشد کرده و دارای روح قوی شود، روحی که نتیجه آن را در دنیا، برزخ و در آخرت خواهد دید. مثلاً فرض بفرمایید من به غذای حرامی، میل دارم، مثلا گرسنه هستم و ضعف کردم و غذای خوش‌مزه برای من آورده شده که این غذا شرعاً اشکال و شبهه دارد یا مثلا نگاه کردن به یک منظره‌ای که حرام است و من تمایل به نگاه کردن دارم یا این‌که در جلسه‌ای، غیبت یا تهمت یا اهانت به دین اتفاق میفتد ولی من دوست دارم در آن جلسه بنشینم وحرف بزنم وحرف بشنوم، همه این‌ها نیرو و میلی در انسان‌ است که اگر آن را کنترل کند و آن غذا را نخورد یا آن منظره را نگاه نکند (که اگر غذا را می‌خورد یا به طرف آن گناه می‌رفت، در آن لحظه به ظاهر آرامشی پیدا می ‌کرد یا لذتی می‌برد)، این کنترل انرژی و داشتن تقوا مانند همان آبی است که قرار بود هدر برود ولی هدر نرفته و بجای آن در روح و ضمیر و نفس شخص، اثری می‌گذارد. این اثر دو حالت دارد: گاهی کنترل کردن به‌خاطر موانع خارجی است که این‌جا بقول روان‌شناسان فرد دچار عقده می‌شود اما اگر انگیزه کنترل، یک معنا و مفهوم مقدس باشد، یعنی این کنترل به‌خاطر خدا باشد یا به‌خاطر دین باشد یا به‌خاطر احترام به پدر و مادر باشد یا به‌خاطر تعهد به وفایی که کرده و به‌خاطر انسانیت باشد دیگر منجر به عقده نمی‌شود بلکه منجر به یک انرژی می‌شود که روح را کامل می‌کند و درست مانند همان آب می‌رود و بذرهای نهان‌ موجود در روح انسان را کامل کرده و شکوفا می‌کند، این می‌شود تقوا و اثر تقوا.

    تقوا در انسان‌های دورمانده از حقیقت

    بنده این جلسه قصد ندارم وارد بحث مفصلی درباره تقوا بشوم، آیات و روایات مرتبط با آن را بخوانم و ابعاد روانی آن را بگویم، صرفا مقدمه‌ای را عرض کردم تا مسئله‌ای که در سیروسلوک مفید است، بیان کنم. برخی سوال می‌پرسند که آیا افرادی که در کشوری هستند که اصلاً اسلام به گوش آن‌ها نخورده است، مانند قبائل بدوی در یک جزیره‌ دورافتاده یا در جنگل‌های آمازون که خبری از دین ندارند و اسلام را نمی‌شناسند، آیا این افراد به جهنم می‌روند؟ این‌ها دو حالت دارند: بالاخره این افراد، یک دین و مذهبی دارند یا حداقل اگر در یک قبیله زندگی می‌کنند آن قبیله قوانینی دارد، مثلاً نباید دروغ بگویند، نباید دزدی کنند، نباید به مال دیگران دست‌‌درازی کنند، باید کار منظم داشته باشند، اگر هر فردی ازین افراد نه‌خاطر اینکه اگر دزدی کند شخصی او را می‌بیند و می‌زند، پرهیز می‌کند، بلکه اگر هیچ شخصی هم نباشد و راه برای دزدی هموار باشد، به‌خاطر احترام به مقررات و مقدسات یا دین و مذهب خود، خود را در مقابل این اعمال کنترل کند، از نظر خداوند تقوای این فرد، پذیرفته شده و او بهشتی خواهد زیرا تقوایی است که او نه به‌خاطر دنیا و نه به‌خاطر ترس از کسی بلکه به‌خاطر احترام به‌ مقدسات و قوانین جامعه خود، این کار را کرده، اما اگر اسلام به او رسیده باشد ولی تحقیق نکرده باشد تا اسلام را بشناسد این فرد، فردای قیامت مسئول است و اهل عذاب خواهد بود.

    بنابراین چنانچه اسلام و دین حق به شخصی نرسیده یا اگر هم رسیده دقیق نرسیده و صرفا شنیده که دینی به اسم اسلام هست ولی به آن دسترسی ندارد، اگر این‌ شخص تقوا داشته باشد و این تقوا به‌خاطر قوانین و مقدسات تعریف شده در محدوده خودش باشد، اهل تقوای الهی است.

    تقوای الهی

    تقوای الهی نجات دهنده است نه هر تقوایی، البته هر نوع تقوایی، روح انسان را قوی می‌کند. وقتی انسان با نفس خود مبارزه می‌کند و خواهش‌ها و امیال نفسانی خود را کنترل و مهار می‌کند، تحت تاثیر این رفتار، عقل، روح و اراده او قوی می‌شود و اثرات خوبی برایش دارد. در قرآن می‌فرماید: “اِتَّقُوالله” یعنی خدا را در نظر داشته باشید و تقوا پیشه کنید، این تقوا که به‌خاطر یک امر معنوی و مقدس است، تقوای ‌الهی (“اِتَّقُوالله”) نامیده می‌شود و آثار آن خیلی زیاد است. این تقوا علاوه بر این‌که روح و اراده انسان را خیلی قوی می‌کند، آثار معنوی دیگری هم دارد که هم در دنیا، هم در برزخ و هم در آخرت برای او مفید، کارساز و نجات‌دهنده است.

    تاثیر خدمت خالصانه زیر نظر عالم ربانی بر تقویت تقوا

    زمینه‌ای فراهم شد تا از دیگر آثار خدمت و عبادت انسان زیر نظر یک ولی از اولیاء ‌خدا صحبت کنیم. همانطور که در جلسات قبل نیز بیان شد، بزرگ‌ترین عامل گناه و معصیت، حب دنیا، دنیا دوستی، حب نفس و منیّت است “حُبُّ‌الدُّنیا رَاسُ کُلِّ الخَطیئه.”[۱] این عوامل را فقط با عشق و خدمت مخلصانه می‌توان کنترل کرد زیرا در خدمت مخلصانه، انسان منیّت خود را کنار می‌گذارد. اگر شما خدمت کنید اما زیر نظر ولیّ‌ خدا نباشد نمی‌توانید تشخیص دهید که این خدمت برای ارضای منیّت است یا برای رضایت خدا؟ بسیاری از افراد برای ارضای منیّت خود خدمت می‌کنند، مثلا یک فرد ممکن است بیمارستان، مدرسه یا خیریه بسازد تا خود را راضی کند یا مثلا فردی نماز نمی‌خواند ولی روز عاشورا نذری می‌دهد، ولایت را قبول ندارد ولی بیمارستان یا مدرسه می‌سازد. این‌ کارها برای ارضای منیّت است زیرا اگر برای خدا بود، دستورات مهم خدا را هم قبول می‌کرد مثلا نماز می‌خواند، عبادت می‌کرد و ولایت الهی را می‌پذیرفت. این فرد چون نماز نمی‌خواند، روزه نمی‌گیرد و … برای این‌که وجدان خود را آرام کند این کارها را انجام می‌دهد، مثلاً فقط روزعاشورا خرجی می‌دهد یا به یک خیریه‌ کمک می‌کند و خیال می‌کند که تمام شد و اهل نجات شد و می‌گوید من از دیوار مردم بالا نرفتم، به ناموس مردم هم نگاه نکردم و کمک هم کردم، پس جای من خیلی خوب است. در قرآن هم از زبان شخصی که کافر شده است، می‌فرماید: «وَ لَئن رُدِدتُ اِلَی رَبِّی»[۲] اگر روز قیامتی هم باشد و من به آن دنیا بروم، می‌دانم که باز هم جای من خوب است، چون الحمدللَّه در دنیا کار خیر کرده‌ام، به ناموس کسی هم نگاه نکرده و از دیوار کسی هم بالا نرفته‌ام. درصورتیکه دینِ کامل، خدمت کامل و داشتن تقوای‌الهی نجات‌‌بخش است.

    حال می‌توان دریافت، چرا مسلمان رساله‌ای اهل نجات است؟ چون می‌گوید من منیّت ندارم و به هر چه که مرجعم گفته، عمل می‌کنم، اگر به خود من بود شاید دلم نمی‌خواست که خمس بدهم ولی چون مرجع ‌تقلیدم گفته است که به این مال، خمس تعلق می‌گیرد خمس می‌دهم یا چون مرجع تقلید من گفته است که مثلا دراین شرایط، نماز را این‌گونه بخوان، می‌خوانم، این فرد تسلیم است و خود را به یک ولی از اولیاء خدا سپرده به همین دلیل، منیّت او از بین می‌‌رود و قدرت تقوای او زیاد می‌شود.

    جمع‌بندی

    آنچه در این جلسه بیان کردیم کلیات بود ولی شما خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل. اگر خود شما نیز تفکر کنید، موارد و مثال‌های زیادی پیدا می‌کنید. دراینجا لازم است مجددا یادآوری کنیم که فایده خدمت زیر نظر اولیاء خداوند، این است که تقوای انسان را الهی کرده و قدرت آن را چندین برابر می‌کند بطوریکه روح انسان را تربیت می‌کند. لذا در قرآن می‌فرماید اِتَّقُوالله، تقوای الهی.

    امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه مکررا درباره تقوا صحبت کرده‌اند، در واقع لازم است، امام‌ جماعت یا امام جمعه درخطبه خود، قاضی در حکم خود، و کلا هر فردی قبل از هر چیزی به تقوا سفارش کند. کدام تقوا؟ تقوای الهی، نه این‌که فقط جلوی خود را بگیریم که گناه نکنیم، بلکه گناه نکنیم به‌خاطر خدا نه به‌خاطر منیّت خود یا کار خوب انجام بدهیم نه به‌خاطر منیّت خود بلکه به‌خاطر خدا. در این صورت است که تأثیر بسزایی دارد. خطبه متقین را در نهج‌البلاغه بخوانید و ببینید وقتی انسان تقوای الهی داشته باشد به چه مقام‌های والایی می‌رسد. خداوند را قسم می‌دهیم به‌حق متقین و به حق اولیاء و مقربین خود، دعاهای همه دوستان را به شرف اجابت برساند، با آرزوی موفقیت علمای اسلام، مسلمان‌ها، مجاهدین وسلامتی شما با صلوات بر محمّد وآل محمّد.


    [۱] . کافی ج۲ ص۱۳۰

    [۲] . سوره کهف، آیه۳۶

  • ۱۴۰۲/۷/۱۱

    ۱۴۰۲/۷/۱۱

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

    تبریک عرض می‌کنیم این ایام را، میلاد مبارک نبی‌مکرم اسلام‌ صلوات‌الله‌علیها و امام صادق علیه‌السلام ان‌شاءالله بر همه مبارک باشد. و از برکات وجود این انوار مقدسه همه بهره‌مند شویم هم در دنیا و هم در آخرت.

    ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

    دل رمیده مارا انیس و مونس شد

    نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

    به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

    از معجزات و آیاتی که در روز تولد نبی‌مکرم اسلام در عالم اتفاق افتاد، سیره‌نویسان، تاریخ‌نویسان اموری را نقل کرده‌اند و در روایات اهل‌بیت هم به آن اشاره شده‌است، که هر کدام از این‌ها معنی خاصی دارد و نشانه خاصی است. یکی از آن‌ها همین بحثی است که امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در پیروزی انقلاب اشاره کردند که پیروزی انقلاب اسلامی تجلی نور نبی‌مکرم و تعالیم ثمربخش و ارزشمند امام صادق علیه‌السلام است در سال هزار و چهارصد قمری اتفاق افتاد و تعبیر حضرت امام این بود که این اشاره‌ای می‌تواند باشد به آن اتفاقی که وقتی نبی‌مکرم اسلام متولد شد چهارده کنگره قصر کسرا ویران شد و خراب شد و لرزه افتاد بر آن‌ها، این چهارده کنگره شاید اشاره‌ای بر این باشد و یا شاید اشاره بر این باشد که چهارده قرن دیگر نظام سلطنت طاغوتیان و شاهان ستمگر از بین خواهد رفت و آن نظام حکومت الهی و امامی و ولایی در دنیا و خصوصاً در ایران حاکم خواهد شد. خب این یک نشانه عجیبی بود، حالا نشانه‌های دیگری هم گفته‌اند اینکه آتشکده آتشگاه‌ها خاموش شد و در آن روز لرزه بر بسیاری از تخت‌های پادشاهان و امپراتوری‌ها افتاد. زلزله‌ای در آن‌جا اتفاق افتاد دریاچه‌ی ساوه خشک شد  و در صحرای سماوه که هرگز به خود آب ندیده بود نهرهایی جاری شد. اما یکی از مهم‌ترین اتفاق‌هایی که در آن تاریخ افتاد و شاید شماها کم‌تر شنیده باشید و کم‌تر به این مسئله اشاره شده باشد این است که در عالم ملکوت اتفاقی افتاد که جنی‌ها گفتند که از این به بعد ما نمی‌توانیم از آسمان دنیا بالاتر برویم، و آن مسیری را که می‌توانستند در آسمان‌ها طی کنند دیگر نمی‌توانستند طی کنند و رانده شدن از آسمان‌ها این چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟! معنای بسیار مهمی است این‌که جنی‌ها اعلام کردند که دقیقه وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً[۱] این‌که ما دیدیم در آسمان‌ها شهاب‌باران شده‌است. و دیگر نمی‌توانند از آسمان دنیا بالاتر بروند این چه اتفاقی است! این مسئله بسیار مهمی است که ما امشب درمورد آن کمی صحبت خواهیم کرد و آن عبارت از این است که در جریان خلقت، در جریان تاریخ بشریت و تفسیر و تبیین فلسفه‌ی تاریخ این است که قرار بر این است که همان‌طور که در تفسیر سوره بقره و آیاتی که خدمت حضرت آدم هست که درمورد آن قبلاً صحبت کرده‌ایم قرار است غیب آسمان و زمین یعنی ملکوت آسمان و زمین تجلی پیدا کند و به تفسیر ما و به تعبیر ما؛ عالم ملکوت وارد عالم مُلک شود، عالم غیب وارد عالم شهود شود این اتفاق قرار است بیفتد و در زمان هر پیامبری یک قدمی برداشته می‌شد. این‌که در تولد نبی‌مکرم اسلام این اتفاق افتاد یعنی عالم ملکوت به عالم دنیا نزدیک‌تر شد و درواقع غلبه عالم ملکوت به عالم ملک بیشتر شد، آن وعده ای که در کتاب های گذشتگان خصوصاً در عهدین و کتاب تورات  به‌خصوص در انجیل حضرت مسیح اشاره می‌کردند و به مردم مژده می‌دادند که بزودی ملکوت ظهور خواهند کرد در این‌جا اتفاق افتاد. این ظهور ملکوت اعلی یعنی همین، یعنی عالم ملکوت داخل عالم ملک شد، عالم ملکوت بر عالم ملک غلبه کرد، عالم غیب نفوذ پیدا کرد به عالم شهود این آثار بسیار زیادی دارد و تفسیر و تبیی آن بحث بسیار مهمی است و یک درک و فهم بالایی می‌خواهد که انسان بتواند این را درک کند و بتواند تبیین و تفسیر کند که وقتی‌که عالم ملکوت وارد عالم ملک می‌شود چه اتفاقاتی می‌افتد! خیلی اتفاقاتی می‌افتد که بعضی‌ها را بنده خدمت شما عرض می‌کنم. این‌که به دو کتاب بزرگ یهود و مسیحی می‌گویند عهدین؛ یعنی این‌ها دو عهد است: یک عهدی است که خداوند از موسی و قوم بنی‌اسرائیل گرفت و عهدی که حضرت مسیح تجدید کردند و این‌که چه عهدی بوده است، یک اختلافی دارد ما با توجه به این که هر تفسیری که از کتاب تورات و هر تفسیری که از انجیل داریم و تفسیری که از آیات قرآن داریم روی این عهد می‌توانیم یک بحث مفصل داشته باشیم که این عهد و میثاق الهی چه بوده‌است؟! خب یهود می‌گویند: میثاق بوده‌است که بنی‌اسرائیل بر دنیا حاکم شوند و دنیا را بگیرند و این را دشمنان حضرت موسی(ع) یعنی یهود سامری و یهود صهیونیزم چون این‌ها دشمنان و مخالفین حضرت موسی بوده‌اند ولی از خود بنی‌اسرائیل بوده‌اند این را بهانه‌ای قرار داده‌اند برای این‌که فسادی که در این هشتاد سال و صدسال اخیر در دنیا ایجاد کرده‌اند و کشتار فلسطینی‌ها و مسئله صهیونیزم و فتنه‌ها و جنگ‌ها و کشتارهایی که در این ایام شده‌است که ان‌شاءالله بوی آن، خبر آن و آثار این‌که آن‌ها به‌زودی نابود می‌شوند و از بین می‌روند به‌سرعت دارد در دنیا پیچیده می‌شود وآشکار می‌شود و خودشان هم این را فهمیده‌اند و در بسیاری از مجالسشان علنی اعلام کرده‌اند و فهمیده‌اند که این اتفاق دارد می‌افتد.

    یکی از عهدها عهدی بود که این‌ها بهانه کردند و عهد دیگری بود که حضرت مسیح آورد و اما خبری که داده بودند به این‌که ملکوت وارد عالم می‌شود با ظهور و تولد نبی‌مکرم اسلام این اتفاق افتاد و جن‌ها که موجوداتی هستند که می‌توانند وارد آسمان‌ها شوند و اخباری را می‌گرفتند و به کَهَنه، کاهن‌ها اطلاع می‌دادند و آن‌ها پیش‌گویی می‌کردند، آن‌ها دیگر نتوانستند و گفتند ما دیگر نمی‌توانیم برویم. وقتی‌که کاهن‌ها و کسانی که در تسخیر جن و شیاطین بودند و در علوم غریبه وارد می‌شدند و از آینده خبر می‌دادند وقتی دیدند که خبرها نمی‌آید و پرسیدند! به آنها گفتند ما نمی‌توانیم وقتی می‌خواهیم وارد آسمان شویم شهاب‌هایی و تیرهایی از آسمان به‌طرف ما می‌آید که ما مجبور می‌شویم برگردیم یک اتفاقی افتاده است و گشتند متوجه شدند دیدند که پیامبر آخرالزمان متولد شده‌اند و از این‌جا متوجه شده‌اند که این نتیجه تولد پیامبر است. چون با ظهور هر پیامبر اولوالعزمی عالم ملکوت وارد عالم ملک می‌شد. عالم ملکوت وارد عالم مالک شدن آثاری دارد از جمله آثارش رشد فکری و رشد روحی بشر است، رشد نفسی بشر است؛ البته منظور از بشر کدام بشر است! همان بشری است که قرار است خلیفهالله شود نه همه انسان‌ها. ممکن است اکثریت انسان‌ها گمراه باشند ولی آن بشری که قرار است خلیفهالله شود یک درجه‌ از کمال را طی می‌کند و این یعنی عالم ملکوت وارد عالم ملک می‌شود. و این عالم ملکوت وارد عالم ملک می‌شود و این اتفاق افتاد و آخرین مرحله همین‌طور ادامه دارد تا این‌که آن ظهور نهایی اتفاق بیفتد. در آن زمان ظهور فرزند بزرگوار ایشان که هم اسم ایشان هم خلق ایشان و هم خلق ایشان است و تمام صفات کمالیه حضرت در او تجلی می‌کند و او امام زمان سلام‌الله‌علیه است که وقتی ایشان ظهورمی‌کند عالم ملکوت کلّاً بر عالم ملک غلبه می‌کند. چه اتفاقی می‌افتد ان‌شاءالله؟ اتفاق آن این است که بشر از نظر روحی، ازنظر نفسانی به یک کمال و به یک درجه، کدام بشر؟ این بشرهای معمولی نه، آن بشری که قرار است خلیفه ‌الله بشود، آن موجود، بشرها و آن انسان‌هایی که وصل شدند به آن خلیفه‌الله، وصل شدند به امام زمان، این‌ها دارای یک شعور برتر، یک نفسانیات برتر هم در مرحله شناخت، هم در مرحله عاطفه و هم در مرحله عمل. یعنی انسان‌هایی می‌شوند با شعور بالا، با ذهن بالا، حافظه بالا، درک بالا، قدرت بالا و قدرت تأثیرگذاری بالا در عالم، یعنی دیگر آن موقع این چیزی که امروز دارند به آن می‌گویند هوش مصنوعی این در عالی‌ترین درجه خود هم اگر برسد قدرت برابری با آن ارواح را ندارد. آن ارواحی، آن انفسی که تربیت‌ شده امام زمان هستند بر این‌ها حاکم خواهند بود و این‌طوری نخواهد شد چون الان می‌دانید که یکی از بحث‌هایی که هست این است که خطر هوش مصنوعی بشریت را تهدید می‌کند از این نظر که اگر هوش مصنوعی با آن قدرتی که دارد بر عقل بشر بر فکر بشر غلبه کند بشر را یک دستگاه یک کامپیوتر یک رباط می‌تواند بشر را تسخیر خود کند و برده خود کند، چون باهوش‌تر است، اطلاعات آن بیشتر است، سریع‌تر پردازش می‌کند از بشر معمولی و این خطر است. این را دارند می‌گویند دیگر، الان همه بزرگان دارند این را می‌گویند همه مسئولین، همه سیاستمداران دارند می‌گویند، می‌گویند اگر این هوش مصنوعی به این سرعت که دارد رشد می‌کند این خطرناک است و آن این‌ است که این‌ها، ربات‌ها و این انسان‌های مصنوعی‌ بر انسان عادی غلبه پیدا کنند و آن را، این انسان‌ها را تسخیر خود می‌کنند و در این زمینه فیلم‌هایی هم ساخته شده که چه خطری است. اما از دید ما از دید الهی این‌‌طوری نیست، وقتی عالم ملکوت وارد عالم ملک می‌شود یعنی انسان‌ها، روح آن‌ها به روح اعظم وصل می‌شود و آن روح اعظم هیچ‌گاه، هیچ‌گاه مخلوق بشر بر مخلوق خداوند غلبه نخواهد کرد. مخلوق خداوند موجودی است که در تمام عالم هستی غلبه دارد، چرا؟ چون عالم ملکوت و عالم غیب عالمی است که فوق قوانین مادی است. قوانین مادی را من یک مثال برای شما بزنم متوجه بشوید، مثال ساده برای شما بزنم. شما هر وقت یک جسمی یک ماده‌ای با سرعت نور حرکت کند طبق قوانین فیزیک چه می‌شود؟ تبدیل به انرژی می‌شود و از حالت ماده خارج می‌شود یعنی متلاشی می‌شود و دیگر ماده نیست، اما روح این‌طوری نیست، روح می‌تواند به هزارها بلکه بالاتر صدها هزار بلکه بالاتر میلیون‌ها بلکه بالاتر میلیاردها برابر سرعت نور حرکت کند. اصلاً روح برای او مکان مطرح نیست، برای روح زمان مطرح نیست. روح انسانی اگر به تکامل برسد اگر به ذات خود برسد همین الان این‌جا است، همین الان می‌تواند جایی باشد که میلیاردها سال نوری از این‌جا فاصله دارد، یعنی اگر قرار بشود ماده‌ای با سرعت نور حرکت کند از حالت ماده بودن خارج بشود، متلاشی بشود تبدیل به انرژی بشود تازه یک میلیارد سال طول می‌کشد به آن‌جا برسد، یک میلیارد سال آن هم یک میلیارد سال معمولی نه، یک میلیارد سالی که با سرعت نور حرکت کند. شما نگاه کنید چه‌ قدر دنیای عجیبی است و خب اگر مثلاً فرض بفرمایید یک ماده‌ای بخواهد حرکت کند یک میلیارد سال متلاشی شده باشد این دیگر از بین می‌رود در واقع، اما روح این‌طوری نیست. روح الان این‌جا است و یک میلیارد سال دیگر هم می‌تواند آن‌جا باشد. روح یعنی مخلوق خداوند، آن نوری که خداوند فرمود:«وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحی‌«[۲] این خاصیت را دارد، این آن چیزی است که منِ بی‌سواد دارم به شما عرض می‌کنم و به دانشمندان و فیزیک دانان امروز عرض می‌کنم، اما آن کسی که این‌ها را بالاتر از بنده می‌داند بسیار بسیار چیزهای بالاتر می‌فهمد و ما این را با غیاث می‌فهمیم نه با عقل، مقایسه می‌کنیم متوجه می‌شویم. خب عالم ملکوت وارد عالم‌ ملک شدن یعنی خلفای الهی یعنی ارواح کامل یافته در عالم ماده حاکم می‌شوند. این است که معنای این‌که انتظار و اعتقاد به مهدویت برای شیعه امید ساز است، امید آفرین است و آینده روشن را برای او جلوه‌گر می‌کند که کسی که شیعه نیست، کسی که مهدی ندارد، کسی که انتظار به یک عالم بالاتر را نمی‌کشد معنای پیروزی و تسلط و تصرف عالم ملکوت و عالم‌ غیب بر عالم‌ ملک را درک نخواهد کرد او نمی‌تواند این را بفهمد. کسی می‌تواند بفهمد که این را می‌تواند بفهمد و این همان مژده‌ای است که حضرت مسیح، شما در انجیل اگر بخوانید مرتب می‌گوید، می‌گوید: من آمده‌ام بشارت بدهم به این‌که ملکوت آسمان‌ها خوهد آمد. این ملکوت آسمان‌ها خواهدآمد یکی از معانی بسیار جزئی آن همین است، یکی از معانی آن این است و ما الان داریم آثار آن را می‌بینیم یعنی ما داریم آثار تسلط روح و آثار تسلط معنویت و پیروزی معنویت را در دنیا می‌بینیم و آن‌ طرف آثار مخالفت را می‌بینیم. یکی از آثار مخالفت شیطانی همین آتش‌ زدن‌های قرآن است، همین اهانت‌ کردن‌ها به نبی‌ مکرم است که این‌ها در واقع یک کار بسیار تلاش مذبوحانه است. تلاش مذبوحانه یعنی واقعاً تلاش مذبوحانه‌. تلاش مذبوحانه یعنی چه؟ شما سر یک گوسفندی را که ذبح می‌کنند دیدید وقتی سر او را می‌برند این شروع می‌کند دست‌ وپا زدن، این دست‌ و پا زدن به او کمک می‌کند یا نه؟ این دست‌ و پا زدن باعث می‌شود که او زودتر بمیرد چون این دست‌‌ و‌ پا زدن باعث می‌شود که سریع‌تر خون از بدن او بیاید بیرون و زودتر از دنیا برود. تلاش مذبوحانه یعنی این، یعنی این‌ها یک کارهایی می‌کنند می‌خواهند اسلام را نابود کنند و اهانت کنند فکر می‌کنند با این‌ کار خود قرآن را نابود می‌کنند، نمی‌دانند این ‌کاری که می‌کنند برعکس می‌شود یعنی وقتی می‌آید قرآن را آتش می‌زند و آن دولت احمق‌تر از این شخص حمایت می‌کند، نمی‌داند که بسیاری از ما مسلمان‌ها کنجکاو می‌شوند که بروند ببینند این قرآن چه چیزی است؟ این قرآن چه چیزی است که این‌ها آتش می‌زنند و این باعث می‌شود، می‌دانید یکی از همین کسانی که چند سال پیش قرآن را آتش زده بود خود و خود او هم عمل کرده بود بعد از این‌که عکس‌العمل مسلمان‌ها را دید، کنجکاو شد به این‌که برود با دقت بخواند و مسلمان شد و توبه کرد و مسلمان شد این یعنی این می‌شود‌ تلاش مذبوحانه، این می‌شود همان که این‌ها هر کاری می‌کنند گفت:

    چراغی را که ایزد برفروزد          هر آن کس پُف کند ریشش بسوزد

    ریش و ریشه‌اش بسوزد.

    «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ. هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِ»[۳] او همان خدایی است که نبی‌مکرم خود را با دین‌ حق فرستاد “لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ” تا این دین برهمه دین‌ها غلبه کند “وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»[۴] آن خداوندی که دین خود را بر تمام ادیان غلبه خواهد داد و ما اگر تاریخ را نگاه کنیم این‌طوری شده‌ است، شما تاریخ تشیع را نگاه کنید، تاریخ تشیع یک زمانی بود که قتل عام می‌کردند سادات را، قتل عام می‌کردند سادات و کودکان و فرزندان سادات را. یک زمانی بود که از سر شیعیان مناره می‌ساختند، یک زمانی بود که قتل عام می‌کردند، در این زندان‌ها فقط شیعه و بچه شیعه بود قتل عام می‌کردند از زمان حجاج ابن یوسف و از زمان خود همین بنی‌امیه شروع شد و این ادامه داشت تا همین چند سالهای قبل ولی شما نگاه می‌کنید می‌بینید تشییع همین‌طوری گسترش‌ پیدا کرده است و الآن گسترش پیدا کرده است. و ایام، ایام وحدت است بحث شیعه و سنی نداریم ما بحث این را داریم که من دیروز در یک مجلسی بودم که از علمای بزرگ رئیس همین دارالتقریب، از دانشمندان اهل سنت پیرمردی بود وقتی که داشت صحیح بخاری را می‌خواند، از صحیح بخاری داستان شهادت اباعبدالله‌الحسین را می‌خواند و زار‌ زار گریه می‌کرد اصلاً بغض او اجازه نمی‌داد که صحبت کند. این‌طوری شده ‌است حقیقت مکتب اهل بیت و حقیقت اسلام در دنیا دارد گسترش پیدا می‌کند و من یقین دارم احتمال زیاد می‌دهم الان مسلمان‌ها از همه ادیان تعداد آن‌ها بیشتر باشد ولی خب این چیزی که سازمان‌های ملل و سازمان‌های بین‌المللی مخالف با اسلام هستند اعلام می‌کنند می‌گویند دومین دین است، اولین دین، دین مسیح است و دومین اسلام است ولی نه، من معتقد هستم که این آمار دروغی است و آمار پیشرفت اسلام بسیار زیاد است و الان در کشورهای دیگر به سرعت اسلام دارد رشد می‌کند. “یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ” می‌خواهند نور خدا را خاموش کنند “وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ” خدا این نور را، نور نبی مکرم، نور محمدی(ص) را در دنیا گسترش خواهد داد و ان‌شاءالله به زودی با ظهور فرزند خود آن حقیقت که ملکوت بر عالم ملک غلبه می‌کند و بشریت به کمالات غیرقابل تصوری برای بشر امروز است غیرقابل تصور است می‌رسد، انسان‌ها انسان‌های کاملی می‌شوند، بهترین انسان‌ها، کامل‌ترین انسان‌ها همان‌هایی هستند که شیعه او هستند، زیباترین انسان‌ها حتی در روایت داریم که زیباترین انسان‌ها، باهوش‌ترین انسان‌ها، کامل‌ترین انسان‌ها هستند، عاقل‌ترین انسان‌ها هستند و آن‌ها بر دنیا حکومت می‌کنند واگر عُقلا بر عالم حکومت کنند دنیا به سرعت به طرف تحقق بهشت موعود و بهشت دنیوی خواهد رسید. ان‌شاءالله که خداوند به ما توفیق بدهد در جریان تحقق این اتفاق ما هم خادم خوبی برای امام‌‌زمان‌ خود باشیم، برای پیامبر خود باشیم، بنده خوبی برای خداوند باشیم و ان‌شا‌ءالله ما هم از آن نعمت‌ها حالا به اندازه وسع خود و بلکه بیشتر از وسع خود به فضل خداوند ان‌شاءالله نائل بشویم با آرزوی برآورده شدن حاجت همه شما و حوائج همه شما که در این مجلس هستید صلواتی بر محمّد وآل محمّد.


    [۱] . سوره جن آیه ۹

    [۲] . سوره ص، آیه۷۲

    [۳] . سوره صف،آیه۸

    [۴] . سوره توبه،آیه۳۳