برچسب: علم و دین

  • چگونگی درخواست دعا در شب قدر

    چگونگی درخواست دعا در شب قدر

    ۲۲ / ۱/ ۱۴۰۲

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
    واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
    چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
    آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

    • راه رسیدن به مراتب یقین
    • چگونگی درخواست دعا در شب قدر
    • عامل اصلی در محقق نشدن دعا
    • شرط اصلی استجابت دعا
    • ادعیه سفارش شده در شب قدر

    راه رسیدن به مراتب یقین

    شب قدر است و ما ان‌شاءالله برای احیاء و بیتوته و ذکر برنامه داریم. یک سوال شده است که ظاهراً این عزیزی که این سوال برایشان پیش آمده یا جلسه اولشان است یا تازه آمده‌اند. ایشان درمورد ریاضت و سیر و سلوک و باز شدن چشم برزخی و رسیدن به مقامات، سوال پرسیدند. طبیعتا این‌ها مطالبی نیست که بتوان در یک جلسه گفت، این جلسات و این مؤسسه و این کانون برای همین سیروسلوک و برای  سیر در مقامات و منازل یقین و رسیدن به یقین است و اگر شخصی بصورت مرتب در کلاس‌ها شرکت کند و دستورات و برنامه‌هایی که داده می‌شود را مرتب انجام دهد، امید است که ان‌شاءالله اگر خداوند توفیق دهد، در منازل و مراحل یقین پیشرفت کرده، در درجه اول به یقین برسد، بعد به مرحله علم‌الیقین و سپس به مرحله‌ی عین‌الیقین برسد. مرحله‌ی عین‌الیقین یعنی باز شدن چشم و کارما سوزی؛ کارما یک لفظی در فرهنگ هندوئیسم است به معنای کفاره گناهان و مکافات عمل. یعنی فرد در این مرحله بتواند از مکافات عمل نجات پیدا کند. شما وقتی‌که زیر نظر یک ولی از اولیاءالله در مسیر سیروسلوک قرار بگیرید، اگر زیر چتر حمایت یک روح متعالی و یک روح انسانی که به صراط مستقیم وصل شده باشد، قرار بگیرید و زیر نظر او خدمت کنید، مکافات عمل (آن چیزی که در عرفان هند به آن کارما می‌گویند و در عرفان ما و در اصطلاح دینی ما به آن مکافات عمل یعنی بازخورد گناهان و رفتارهایی که کرده‌اید، می‌گویند) کفاره گناهان شما می‌شود و توسط آن ولی خدا دفع می‌شود و گناهان شما به شما آسیب نمی‌رساند و پاک می‌شود و توفیق توبه و  استغفار و پاکی از گناه را پیدا می‌کنید. این مرحله اول است و مراحل بعدی آن‌ هم انسان رشد می‌کند و دارای مکارم اخلاق الهی می‌شود و به مرحله علم‌الیقین می‌رسد. علم‌الیقین هم یعنی مرحله کشف و شهود و مرحله باز شدن چشم.

    پاسخ به سوال این فرد به طور خلاصه آن است که باید در جلسات مباحثه شرکت کنید و دفترچه رشد بگیرید و سیر و سلوک داشته باشید تا ان‌شاءالله به آن مقامات نائل شوید.

    چگونگی درخواست دعا در شب قدر

    و اما در امشب که شب دعا و راز و نیاز است و یکی از شب‌هایی است که احتمال تدوین و امضای سرنوشت ما در این شب‌ها وجود دارد و شب بسیار مهمی هم است و البته یک شب دیگر هم شب بیست و سوم است که آن‌هم بسیار مهم است و حتی ممکن است از این شب‌ مهم‌تر باشد، ان‌شاءالله با دعا و رازونیاز بتوانیم در سرنوشت آینده‌مان تأثیر بگذاریم. بنده در نیمه شعبان در آن صحبتی که خدمت شما داشتم، عرض کردم که ما متأسفانه اسیر سرگذشت خودمان هستیم، همیشه وقتی می‌خواهیم صحبت کنیم از گذشته‌های خودمان می‌گوییم که من که بودم! چه کردم! چه اتفاقی افتاد ولی از سرنوشت خودمان بی‌خبر هستیم و بیشتر افتخار به سرگذشت و گذشته خود داریم درصورتیکه این سرنوشت است که مهم است و باید در این شب‌ها خصوصاً در جمع مؤمنین برای سرنوشت خود دعا کنیم. خیلی مهم است که انسان در جمع مؤمنین حضور پیدا کند، بعضی‌ها فکر می‌کنند که اگر در خانه بمانند و جلوی تلویزیون باشند و دعا بخوانند خیلی بهتر می‌توانند لذت ببرند ولی این اشتباه است و باید دعا در جمع و در میان مردم باشد تا در این حالت دعای شما با دعای مردمی که اگر انسان‌های پاکی باشند بالا برود و اینگونه خیلی اثر بیشتری دارد. باید حتماً سعی کنید که به جمع بپیوندید، در جامعه باشید و از آن مهم‌تر این است که دیگران برای ما دعا کنند و ما نیز برای دیگران دعا کنیم. تقدم داشتن دیگران خصوصاً بزرگان که مصداق کامل آن همین صلوات است، یعنی وقتی‌که شما صلوات که یک دعای بزرگ است می‌فرستید و می‌گویید “اللهم صل علی محمد و آل محمد” در واقع شما برای بزرگ‌ترین نور الهی که نبی‌مکرم است دعا می‌کنید و این زمینه‌ای‌ شود که دعای شما مستجاب شود. منتها نباید فقط صلوات باشد بلکه باید بگویید “السلام‌‌علیک‌‌ایها‌النبی‌‌و‌رحمه‌الله‌‌و‌‌برکاته، السلام‌‌علینا وعلی‌‌عبادالله‌الصالحین” یعنی سلام و درود بر بندگان صالح خداوند که ائمه معصومین و بعد از ایشان اولیای دیگر هستند، فرستاده و باید این‌ها را قبل ‌از هر دعا مقدم بدانید. سلام به پیامبر و توسل به ائمه معصومین را دستور کار خود قرار دهید، سپس برای بزرگان، اولیاء، شهداء، علمای‌ربانی، آن کسانی که دین خدا را به دست ما رساندند، بزرگان که در طول زندگی‌ خود تلاش کردند، علامه‌ها، شیوخ‌ بزرگ، اساتید‌‌ بزرگ، علمای‌ ربانی که دین خدا را به دست ما رساندند، دعا کنید و همین‌طور بیایید تا به ذوی‌الحقوق برسید یعنی کسانی که به گردن ما حق دارند مانند پدر و مادر، اساتید روحانیت، علماء و از همه مهم‌تر شهداء، وقتی‌که برای آن‌ها دعا کنید و آن‌ها را در نظر بیاورید و بر تعالی و متعالی شدن مقامشان دعا کنید و بعد از آن برای خودتان دعا کنید، آن موقع دعای شما با دعای آن‌ها همراه می‌شود. وقتی شما به آن‌ها سلام بدهید، آن‌ها هم به شما سلام می‌دهند، وقتی برای آن‌ها دعا کنید آن‌ها هم به شما توجه می‌کنند. این کار خیلی اثر دارد و زمینه استجابت دعا فراهم می‌شود، پس به این موضوع توجه داشته باشید که حتماً در جمع باشید و حتماً به مقدمات دعا توجه داشته باشید که دعا برای دیگران به اجابت و مستجاب شدن دعای خودتان خیلی کمک می‌کند.

    عامل اصلی در محقق نشدن دعا

    ما در اجابت دعا نباید به‌دنبال این باشیم که به‌عنوان مثال حاجت‌هایی که داریم حتماً برآورده شود، چون اجابت دعا و برآورده شدن حاجات خیلی شرایط متعددی دارد؛ ازجمله شرایطی که قبلاً هم گفته‌ام این‌ است که انسان نباید گناه کند، گناه، رفتارهای بد و حق الناس مانع از اجابت دعا می‌شود،، “اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ” یک سری گناهان است که نمی‌گذارد دعا بالا برود. اما این دلیل نمی‌شود که ما دعا نکنیم چون خداوند در قرآن فرموده: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» [۱] و در جای دیگر فرموده: «ففَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعوَهَ الدَعاع»[۲]من جواب می‌دهم. امیرالمؤمنین‌ علی(ع) هم در دعای خودشان می‌فرماید: “اِلهی اَمَرتنا بِالدُعاء وَ ضَمّنت الاجابه” که خدایا تو به مردم امر کرده‌ای دعا کنند و اجابت را ضمانت کرده‌ای قول داده‌ای که اجابت کنی. اما مسئله این است که خداوند قول داده است که اجابت کند اما قول نداده است که اطاعت کند، این خیلی فرق می‌کند. درست است گفته‌اند: “اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ” گناه دعا را حبس می‌کند اما بی‌اثر نمی‌کند، دعا بسیار اثر دارد. هر کسی در هر زمانی گناه‌کارترین افراد هم باشد، دعا برایش اثر دارد. اینطور نیست که دعا اثر نداشته باشد منتها آن توقعی که ما از دعا داریم، اشتباه است زیرا گاهی گناهان و حق‌الناس مانع می‌شود که آن خواسته و حاجت ما محقق شود، البته این چنین نیست که دعا اجابت نشود، هر خواسته‌ای اثر دارد. اجابت دعا هم به این صورت است که خداوند به شما توجه می‌کند، توجه خداوند به شما اجابت است و این اجابت گاهی مواقع ممکن است با تأخیر در برآورده شدن حاجات شما باشد یا اینکه حاجات شما بنا به دلایلی صلاح نباشد و برآورده نشود. امام سجاد (ع) در دعا خداوند را به ما معرفی فرموده است “وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل” این وسیله‌ها که یکی از آنها دعا و دیگری اعمال خوب است، اینها حکمت خدا را عوض نمی‌کند، خداوند با حکمت خودش کار می‌کند و البته یکی از حکمت‌های خداوند این است که اگر کسی بگوید خدایا، خدا به او توجه می‌کند و این توجه الهی زمینه‌سازی برای نجات و رستگاری است.

    شرط اصلی استجابت دعا

    باید توجه داشت بدترین و گناه‌کارترین انسان‌ها هم وقتی که خدایا می‌گویند، ممکن است بگویند خدایا من می‌خواهم امشب بروم دزدی کنم کم‌کم کن تا موفق بشوم، یک دزدیِ خوبی داشته باشم! یا مثلا یک شیر دنبال یک خرگوش یا آهو که می‌کند، می‌گوید خدایا من این خرگوش یا این آهو را بگیرم، آهو هم فرار می‌کند می‌گوید خدایا من را از دست این نجات بده. گاهی مواقع خدا هر جفت آن‌ها را ناامید می‌کند و گاهی مواقع یکی از آن‌ها ناامید می‌شود. همه خدا را می‌خواهند، دوتا تیم که مسابقه فوتبال می‌دهند هر جفت آن‌ها می‌گویند خدایا ما پیروز بشویم ولی بالاخره نمی‌شود که هر جفت آن‌ها پیروز بشوند، یکی از آن‌ها باید پیروز بشود و یکی از آن‌ها شکست می‌خورد. نمی‌شود بگوییم آن کسی که شکست خورد خدا به او توجه نکرد، نه، خدا به او توجه می‌کند منتهی این توجه به یک نوع دیگر در آن حاجت اصلی خودش را نشان می‌دهد، مثلاً دفع بلا می‌شود. در روایت داریم که می‌فرماید: کسانی‌که قبل از بلا دعا می‌کنند، در هنگام دعا، دعای آن‌ها مستجاب می‌شود، یعنی من قبل از این‌که سرطان بگیرم و گوشه‌ بیمارستان قرار بگیرم، قبل از این‌که تصادف کنم گوشه‌ بیمارستان قرار بگیرم، قبل از این‌که زلزله بیاید زیر آوار بمانم، قبل از این‌که مصیبت به سر من بیاید اگر خدا را صدا کنم و او را به یاد داشته باشم، موقعی که این اتفاقات می‌افتد امکان اجابت دعا خیلی بیشتر است، حتی در روایت داریم که فرشته‌ها می‌گویند که این صدا آشنا است و قبلاً این صدا را شنیده‌ایم و تعجب می‌کنند، اما آن کسی که فقط موقع بلا دعا می‌کند فرشته‌ها می‌گویند این صدا برای ما آشنا نیست و جواب نمی‌دهند! فرشته‌هایی که وکیل این کارها هستند یا به عبارتی موَکَّل هستند باید این کارها را انجام بدهند. بنابراین دعا اثر دارد این‌طوری نیست که دعا اثر نداشته باشد. خداوند فرمود: «اُدعُونی اَستَجِب لَکُم» «فَانِّی قَریبُ اُجیبُ دَعوَه الدَّاعه اِذا دَعان»[۳] وقتی‌ که کسی دعا می‌کند من به ‌او جواب می‌دهم، این جواب خدا یعنی خدا توجه می‌کند، منتهی گاهی به دلایل یا موانعی، حکمت الهی ایجاب نمی‌کند که آن‌چه که شما می‌خواهید به شما بدهد، بنابراین اصل برای دعا این است که ما توجه خدا را به خود جلب می‌کنیم و این توجه هر چه از صمیم دل و از اعماق وجود باشد، دعا به استجابت نزدیک‌تر است. عمق وجود که می‌‌گویم یعنی مرکز قلب ما آن‌جا که فواد ما و ذات نور الهی ما است آن‌جا خداوند است، یعنی آن‌جا دوتا موجود است، یکی خدا و دیگری نور خدا است که همان حقیقت وجود ما است. اگر از آن‌جا دعا بشود و هر چه صمیمانه‌تر باشد، دعا به استجابت نزدیک‌تر است. برای همین، هنگام دعا انسان باید توجه داشته باشد که به خدا توجه کند و به چیز دیگری توجه نکند. یکی از دلایلی که دعا مستجاب نمی‌شود این است که ما یا به خدا توجه نمی‌کنیم یا خدا را نشناخته‌ایم. هر چه معرفت‌ ما بیشتر باشد و بیشتر به خدا توجه کنیم دعا بیشتر در محل اجابت است. طبیعتاً برای محل عبادت، مسجد بهتر از خانه و مصلی بهتر از مسجد است. هم مکان دعا، هم زمان دعا و هم این‌که با چه‌ کسی و در کنار چه کسانی هستید، این‌ها همه در اجابت دعا موثر هست، به این موارد توجه داشته باشید و امشب ان‌شاءالله دعا کنید.

    ادعیه سفارش شده در شب قدر

    خیلی از من می‌پرسند که امشب چه دعایی کنیم؟ طبیعتا هیچ‌کس بهتر از حاج شیخ‌عباس قمی نمی‌داند، او که روایات را ‌دیده و در مفاتیح گردآورده است، آن دعا‌هایی که در مفاتیح است از خیلی از این چیزهایی که منبری‌ها و آخوندها و روضه‌خوان‌ها و مداح‌ها می‌گویند بهتر است. بعضی وقت‌ها طرف تجربه شخصی‌اش است که مثلا یک آقایی یک دعایی را خوانده و نتیجه گرفته و می‌گوید آقا اگر حتماً این کار را انجام دهید نتیجه می‌گیرید، نه، بهترین دعا همانی است که در مفاتیح است، همان‌ها را دعا کنید. بحث علمی هم حتماً داشته باشید که خیلی اثر دارد و خیلی خوب است. شیخ صدوق بزرگوار فرمودند: بهترین کار در این شب کار علمی و فعالیت علمی است، زیرا در گسترش و رشد روح ما اثر دارد که اتفاق بسیار خوبی است و این موضوع وقتی که وارد سرنوشت شما می‌شود و شما دنبال علم، حقیقت و فهم هستید خداوند هم‌ چنین بنده‌ای را دوست دارد و توجه بیشتری به او می‌کند. بنده با این‌که می‌گویم اصل همان مفاتیح است و همان دستورات مفاتیح را انجام بدهید ولی برای کسانی که خصوصاً در چله هستند و چله عهد برای این‌ بود که در ماه مبارک در معیّت امام‌ زمان ان‌شاءالله و در معیّت اولیاءالله به مهمانی خداوند برویم، یک توصیه می‌کنم اگر خواستید این را هم انجام دهید. باز هم می‌گویم بعد از دستورات مفاتیح اگر وقت کردید این کار را بکنید و آن این‌ است که امشب امام زمان(ع) را حاضر کنید، احضار کنید و کاری کنید که او هم کنار شما بیاید، با او در کنار او دعا کنید. چگونه اینکار را انجام دهیم؟ همین دو رکعت نماز امام زمان که وقتی جمکران می‌روید می‌خوانید در نزدیکی به امام زمان خیلی موثر است، این نماز را بخوانید و ثواب‌ آن‌ را به امام زمان تقدیم کنید. در این نماز در سوره حمد، “اِیَّاک نَعبُدُ وَ اِیَّاکَ نَستَعین” صدبار تکرار و در هر رکعت بعد از سوره حمد یک سوره توحید خوانده می‌شود، اگر خواستید می‌توانید قنوت هم داشته باشید و اگر قنوت گرفتید دعای سلامتی امام‌ زمان را بخوانید، در هر رکعتی و در هر رکوع و سجده هم به ترتیب هفت مرتبه اذکار “سُبحانَ رَبِّی العَظیمِ وَ بِحَمدِه” و “سُبحانَ رَبِّی الاَعلی وَ بِحَمدِه”بگویید، بعد از نماز هم “لااله‌الا‌الله” گفته و تسبیحات حضرت‌ فاطمه ‌زهرا (س) را بگویید و بعد هم به سجده رفته و صد مرتبه صلوات بفرستید، در انتها هم دعای فرج “الهی عظم البلاء….” را بخوانید. یک دعای دیگری هم هست که “اللهم انی اَطَعتُکَ فِی أَحَبِّ الْأَشْیَاءِ إِلَیْکَ وَ هُوَ التَّوْحِیدُ” خدایا من تو را اطاعت کردم در بهترین و محبوب‌ترین چیزی که همان ایمان است، این دعا را هم می‌توانید بخوانید ولی اگر نخواندید این نماز را بخوانید. ان‌شاءالله که خداوند توفیق بدهد ما امشب در معیّت امام ‌زمان و در کنار ایشان و در کنار اولیاء ایشان بتوانیم به درگاه خداوند و به مهمانی خداوند برویم و ان‌شاءالله از میزبان خودمان که خداوند متعال است یک تحفه و یک جایزه خوب بگیریم. البته باز هم عرض کنم که مهم‌ترین مسئله در دعا همین دنبال توجه خداوند بودن است، خداوند که توجه کند به انسان توفیق توبه، توفیق معرفت و توفیق ولایت می‌دهد.

    یا رب زتو آن‌چه من گدا می‌خواهم          افزون‌تر از هزار پادشاه می‌خواهم

    هرکس زدرب تو حاجتی می خواهد        من آمده‌ام زتو، تو را می‌خواهم[۴]

    خودش را بخواهید، خدا را بخواهید، زیرا خدا که توجه کند اگر صلاح دانست مریضیِ ‌ما خوب بشود، پول‌دار بشویم، شغل خوب، کار خوب، خانه‌ خوب، سرمایه خوب داشته باشیم، به ما عنایت خواهد کرد. بیشتر توجه‌ ما باید این باشد که از خدا بخواهیم که خدا به ما توجه کند و اجابت دعا یعنی همین، در بعضی مواقع ثواب خواندن دعا از خواندن قرآن بالاتر است، زیرا خود قرآن می‌فرماید برای این‌ آمده که به ما یاد دهد خدا را بخوانیم همانطور که می‌فرماید: «اُدعُو رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خفیَهً»[۵] و یا در سوره اعراف می‌فرماید: «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَهً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ»[۶] یک جای دیگر می‌گوید: “تضرعا و خیفهً” یعنی با دعا و با تضرع و حالت خشوع، خدا را بخوانیم. به این توجه داشته باشید که ارتباط ما با خدا، توجه ما به خدا و توجه خداوند به ما اصل قضیه است، ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق بدهد.

    صلوات‌الله و سلامه علیک یا امیرالمؤمنین؛ وقتی که ابن‌ملجم را خدمت امام‌علی(ع)، این مرد بزرگ، معجزه‌ عالم آفرینش آوردند ایشان نگاه کرد و فرمود: من برای تو بد مولایی بودم؟ من به تو چقدر خدمت کردم! چقدر به تو خوبی کردم! من بد کسی برای تو بودم؟ آیا خیرخواه تو نبودم! او را نصیحت فرمود، بعد به امام حسن(ع) فرمود: این شخص می‌ترسد، به او احترام کنید، مبادا او را اذیت کنید، او اسیر است به او برسید. این معجزه‌ عالم خلقت امیرالمومنین، یکی از کارهای عجیبی که کرده همین است که در رابطه با قاتلِ خود این رفتار بزرگوارانه و کریمانه را داشته است.

    “صلوات‌الله‌وسلامه‌علیکم‌یا‌اهل‌بیت‌النبوه‌یا‌امیرالمؤمنین‌یا‌حجه‌الله‌علی‌خلقه‌یاسیدناومولانااناتوجهناواستشفعناوتوسلنابک‌الی‌الله‌وقدمناک‌بین یدی‌حاجاتنا‌یا‌وجیهاً‌عندالله‌اشفع‌لناعندالله”. صلی‌الله علی محمد وآل محمد.


    [۱] . سوره غافر آیه ۶۰

    [۲] . سوره بقره آیه ۱۸۶

    [۳] . آیه۱۸۶ سوره بقره

    [۴] . سیدحسن غزنوی          

    [۵] . سوره اعراف، آیه ۵۵

    [۶] . آیه ۲۰۵

  • ضرورت و اثرات ارتباط با علمای ربانی

    ضرورت و اثرات ارتباط با علمای ربانی

    ۱۵/۰۱/۱۴۰۲

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است، عبارتند از:

    • مقدمه
    • علت افسردگی و خستگی انسان‌ها
    • ضرورت و اثرات ارتباط با علمای ربانی
    • وظیفه انسان در زمان پیدا نکردن یک استاد و یک عالم ربانی
    • وظیفه و اهتمام اصلی هر انسان در دوران غیبت
    • نحوه برخورد با یک فرد غیرمومن

    مقدمه

    سال نو و تقارن این دو بهار یعنی بهار طبیعت و بهار قرآن بر شما مبارک باشد. ان‌شاءالله سالی پر از نور و معنویت و انس با قرآن و درک مفاهیم قرآن و معارف الهی و معنوی برای همه‌ ما باشد. ان‌شاءالله نماز و روزه و طاعات و عباداتتان قبول باشد و خداوند در این ماه و باقی‌مانده از این ماه به همه ما توفیق لذت از مناجات خودش را عنایت بفرماید و به ما قلب سوزان و ایمان روزافزون عنایت بفرماید.

    قصد داشتم چیزی بگویم فکر کردم شاید برایتان سخت باشد برای همین گفتم همان قلب پر از ایمان که همه دوست دارید. چون بعضی چیزها ظرفیت می‌خواهد. مثلاً در قرآن می‌فرماید: کسانی که ایمان ندارند از حیوان پست‌تر هستند، کسانی که ایمان ندارند بدترین جنبندگان هستند. در آیه ۲۲ از سوره انفال می‌فرماید: ” إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ” یعنی کسی که ایمان ندارد، کسی که دین ندارد، کسی که به خدا اعتقاد ندارد نمی‌شود گفت مثل حیوان است، خیلی پست‌تر از حیوان است. می‌فرماید: بدترین جنبندگان؛ یعنی هرچیزی که در عالم می‌جنبد و تکان می‌خورد و پست‌ترین و بدترین حیوانات و موجودات. می‌فرماید: کسی است که به خدا ایمان ندارد از آن‌ها هم بدتر است.

    بنده گفتم کسانی که دین ندارند و ایمان ندارند حیوان هستند؛ یکی گفت که بله درست است اما ما نباید اینطور بگوییم… این حرف را قرآن می‌گوید، ما به‌ همه می‌گوییم قرآن بخوانید و بعد خودمان این حرف را نگوییم! گفت نباید این حرف را بگوییم زیرا ناراحت می‌شوند و به قول امروزی‌ها دوقطبی ایجاد می‌شود. این حرف‌ها یعنی چه؟! دو قطبی یعنی چه؟! دو قطبی از اول تاریخ بوده است‌، جریان حق و باطل از اول و همیشه بوده‌است. اولین خانواده‌ای که در عالم تشکیل شد دوقطبی بود؛ هابیل و قابیل دوقطبی بوده‌اند، در زمان صدر اسلام هم بوده است. در خانواده‌ها بوده‌ است و الان هم هست، جامعه نیز دوقطبی است. مگر می‌شود قبول نکرد یک عده حیوان، بی‌دین، لامذهب و کافر و پست‌تر از حیوان و یک عده هم متدین هستند، این یک واقعیت است، دوقطبی همیشه بوده و هست و همیشه هم جنگ بین حق و باطل وجود دارد. قرآن می‌فرماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ یعنی بدترین جنبندگان “الَذین لا یُومنون” و در جایی دیگر می‌گوید “الذین لا یَعقِلون” چون انسان‌هایی که دین ندارند به عاقبت، آخرت و به نهایت کار و دنیای بعداز مرگ خودشان فکر نمی‌کنند. آن‌ها حیوان هستند البته پست‌تر از حیوان هستند چون حیوانات حداقل تسبیح خداوند را می‌کنند. قرآن چنین می‌گوید. گاهی اوقات انسان بخواهد یک حرف‌هایی را بزند می‌ترسد، خواستم یک دعایی کنم ولی جلوی خود را گرفتم زیرا هر چیزی ظرفیت می‌خواهد، ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق دهد.

    علت افسردگی و خستگی انسان‌ها

    ان‌شاءالله که امسال سال خوبی باشد و باید سعی کنیم در خدمت خود اخلاص داشته باشیم و ان‌شاءالله خدمتمان را روزبه‌روز بیشتر کنیم. مطلبی که امروز مورد بحث قرار می‌گیرد این است که در این تعطیلات چند مورد پیش‌آمده است و زمینه بحث فراهم شد؛ بعضی از افراد مؤمن گاهی دچار تحیر می‌شوند، خسته و مردد می‌شوند و نمی‌دانند باید چه‌کار کنند. از زندگی خسته می‌شوند، بی‌برنامه می‌شوند، دلشان می‌گیرد، علت آن این است که این‌ها در ارتباط با اولیا نیستند و وقتی‌که انسان در ارتباط با اولیا نباشد مثل انسانی است که به فرموده قرآن دچار کمبود هوا شده و نفسش تنگ می‌شود. وقتی انسان با اولیای خدا ارتباطش قطع می‌شود و با مؤمنین ارتباطش کم می‌شود و با اهل دنیا بیشتر ارتباط دارد، این حالات برای او ایجاد می‌شود. شاید علتش هم همین باشد که تعطیلات عید است و رفت‌وآمدها است، افراد که گاهی اوقات از همین سنخ حیوانات و لاابالی و لامذهب، در محل کار یا در محل زندگی با انسان ارتباط برقرار می‌کنند، کدورت آن‌ها و سیاهی زندگی آن‌ها در نفس ما هم ظاهر می‌شود و احساس می‌کنیم که دلمان گرفته و خسته‌ایم و امروز که بعد از چند هفته وارد جلسه شده‌اید حال خیلی‌ها بهتر می‌شود و احساس می‌کنید که نفس تازه‌ای می‌کشید، به‌خاطر این‌که فضا، فضای معنویت است و شما در این ایام از این فضا دور بوده‌اید.

    ضرورت و اثرات ارتباط با علمای ربانی

    انسان وقتی در دنیا است مثل این‌ است که در یک فضای پر از دود و گازوئیل زندگی می‌کند و نفس کشیدن برایش سخت است. خب این‌ افراد وقتی می‌پرسند که باید چه کنیم؟ به آن‌ها عرض می‌کنیم که باید به سلسله اولیا وصل شوید، باید با عالم ربانی ارتباط برقرار کنید و تماس بگیرید و سعی کنید با مؤمنین حقیقی و مؤمنان واقعی زندگی کنید و در آن فضا قرار بگیرید تا دچار آرامش شوید. انسانی که می‌خواهد در معنویت رشد کند حتماً باید جستجو کند و به‌سرعت یکی از علمای ربانی را پیدا کند و زیر نظر او خدمت کند. خصوصاً و بالاخص طلاب علوم دینی. طلاب علوم دینی خیال می‌کنند همین‌که وارد حوزه شدند و شروع به درس خواندن کردند دیگر کارشان تمام شد. نه! باید ارتباط روحی، روحانی و معنوی با علمای ربانی پیدا کنند درغیر این صورت دلشان می‌گیرد و خسته می‌شوند. در‌واقع اصل و وظیفه اول و مهم‌ترین وظیفه هر کسی که می‌خواهد در دنیا و در آخرت به سعادت برسد این است که باید دنبال اولیای خدا بگردد و با ایشان ارتباط برقرار کند، هرچند گاهی مواقع طول می‌کشد تا انسان یکی از اولیا را پیدا کند و به‌اصطلاح به دلش بنشیند و به قول ما سنخیتی با او پیدا کند تا در پرتو این سنخیت نفسی تازه کند، هوای خوبی بگیرد، فضای خوبی بر روحش حاکم شود. در این مدت باید چه کند؟ در این مدت اولین قدمی که برمی‌دارد باید این باشد که دستورات شریعت یعنی انجام واجبات و ترک محرمات را انجام دهد.

    وظیفه انسان در زمان پیدا نکردن یک استاد و یک عالم ربانی

    این اولین وظیفه او است تا زمانی که بتواند یک استاد و یک عالم ربانی پیدا و زیر نظر او خدمت و رشد کند باید دستورات شریعت را انجام دهد، با قرآن انس بگیرد، با روایت اهل‌بیت انس بگیرد، مطالعه کند، کتاب‌های حدیث را مطالعه کند، کتاب‌های دینی و کتاب‌های خوب را مطالعه کند، بعد از این دومین وظیفه این است که در خودش استعدادیابی کند، یعنی ببیند که در چه زمینه‌ای استعداد دارد به‌عنوان مثال: ” استعداد علمی، استعداد هنری، استعداد ورزشی، استعداد فنی” این چهار استعداد خیلی مهم است. انسان باید بداند که استعداد علمی او در چه رشته‌ای است، در چه رشته‌ای می‌توان خوب رشد کند؛ ریاضی، فیزیک، فقه، فلسفه و … باید استعداد علمی خودش را پیدا کند و در یک رشته علمی شروع به کار کند. استعداد هنری خود را پیدا کند و ببیند که در چه هنری می‌تواند کار کند؛ نقاشی، خط و … از همین هنرهای معمول چه هنری را می‌تواند انجام دهد، آن هنر را یاد بگیرد و خودش را مشغول کند و در زمان‌هایی که کار علمی نمی‌کند، کار هنری انجام دهد. سوم این‌که یک زبان را بتواند یاد بگیرد بعد از زبان قرآن که زبان عربی است بتواند یک زبان دیگر را یاد بگیرد، به قول معروف می‌گویند که زبان یک زندگی جدید است و انسان را از خستگی و روزمرگی درمی‌آورد.

    خوب است انسان یک فن و مهارتی یاد بگیرد؛ مکانیکی تأسیسات، بنایی، معماری، گچ‌کاری و ..‌. . کارهای کامپیوتری سخت افزاری، نرم‌افزاری یاد بگیرد؛ بتواند استعداد خود را پیدا کند و خود را سرگرم کند تا این‌که دچار ناراحتی، افسردگی، خستگی و روزمرگی نشود و بنابراین دیگر لازم نیست پیش مشاور و روان‌شناس برود، خصوصاً آن‌هایی که روان‌شناسی غربی را خوانده‌اند و حرف‌های بی اساس و گاهی اوقات بعضی از آن‌ها راهنمایی‌های اشتباه و بی اساس انجام می‌دهند، خصوصا آن‌هایی که از تربیت اسلامی دور هستند راهنمایی غلط می‌کنند. بنابراین انسان باید خودش را استعدادیابی کند و ببیند که در چه رشته و هنر و ورزشی استعداد دارد و با این‌ها خودش را سرگرم کند که دچار افسردگی نشود تا زمانی‌که ان‌شاءالله بتواند یک ولی‌ از اولیای خدا، یک انسان باتقوا و کاملی را پیدا کند و بعد زیر نظر او خدمت کند.

    بنابراین انسان تا زمانی‌که یک استاد و یک عالم ربانی را پیدا نکرده‌ است این‌طور نیست که تکلیفی ندارد، چرا تکلیف دارد، تکلیفش این است که بعد از این‌که به انجام واجبات و ترک محرمات توجه کرد، وظایفش را از روی رساله انجام داد، انس با قرآن هم داشت و اهل مطالعه کتب دینی هم بود، استعدادیابی کند و استعداد خودش را پیدا کند و ببیند در چه زمینه‌ای استعداد دارد. این موضوع خیلی مهم است، چرا؟ چون بعد از این‌که شما این کارها را کردید و به‌دنبال اولیا بودید، خداوند از طریق امام زمان یک ولی از اولیا را سر راه شما قرار می‌دهد البته به شرط این‌که به‌دنبال آن باشید. بنده این جمله از مرحوم قاضی را خیلی دوست دارم که فرمودند: “اگر کسی پنجاه سال به‌دنبال استاد بوده باشد عمرش تلف نشده است” این موضوع خیلی مهم است. ما بارها گفته‌ایم که بزرگ‌ترین وظیفه، به‌دنبال اولیا بودن است، همه کارها و همه واجبات یک طرف و به‌دنبال اولیا بودن، به‌دنبال امام بودن و در زمان ما به‌دنبال امام غائب بودن، در طرف دیگر. ما باید برای رسیدن به امام زمان(ع) تلاش کنیم، امروز در زمان غیبت تلاش برای رسیدن به امام‌ زمان ثواب کسی را دارد که می‌خواهد روز عاشورا خودش را به کربلا برساند‌، خیلی از اولیاء و شیعیان بزرگ در زمان کربلا در روز ظهر عاشورا موفق نشدند خودشان را برسانند، بسیاری از بزرگان شیعه، بزرگانی از اولیاء خدا، پیروانی از اصحاب امیرالمؤمنین که در پای رکاب امیرالمؤمنین آرزوی شهادت داشتند و شهید نشدند توفیق پیدا نکردند به کربلا برسند، در این موضوع عوامل مختلفی مؤثر بود از جمله دوری و سختی راه‌ها، خبررسانی و… بعضی‌ از آن‌ها دیر خبردار شدند و بعضی‌ از آن‌ها خبردار شدند نتوانستند خودشان را برسانند، امروز من داشتم شرح‌ حال شریحِ هانی را می‌خواندم، شُریحِ هانی از صحابه امیرالمؤمنین(ع) بود، از کسانی‌ بود که دل‌داده و شیفته امیرالمؤمنین بود، در سال هشتاد از دنیا رفت، سال هشتاد یعنی بیست‌ سال بعد از کربلا زنده ماند، زمان پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم زنده بود، یعنی هم پیامبر را درک کرده بود و جزء صحابی می‌شد، هم امیرالمؤمنین را درک کرده بود، امام‌ حسن را درک کرده بود، امام‌ حسین را درک کرده بود و تا سال هشتاد یعنی تقریباً بیست‌ سال بعد از کربلا زنده بود و بعد هم در یکی از جنگ‌هایی که با کفار داشتند شهید شد. شخصیت بزرگی بود ولی توفیق پیدا نکرده بود در کربلا حاضر شود. این‌که انسان کوشش کند خودش را به کربلا برساند، بالاترین درجه است، هیچ مقامی بالاتر از این نیست که انسان دنبال این باشد که خودش را به کربلا، نه به کربلای امروز بلکه به روز عاشورا برساند که در رکاب امام‌ حسین شهید شود، این مقام بسیار بزرگی است حالا امروز اگر کسی دنبال این باشد که خدمت امام ‌زمان برسد و از خداوند هر روز، حاجت‌‌ خود را بخواهد که من توفیق داشته باشم که “اَللَّهُمَّ اَرِنی الطَّلعَه الرَّشیدَه وَالغُرَّه الحَمیدَه وَاکحُل ناظِری بِنَظَرَه مِنّی اِلَیه- دعای ندبه” یعنی آرزوی او این باشد که چشم او به جمال امام‌ زمان(ع) بیفتد، این مثل کسی است که آرزو دارد که خودش را به کربلای امام حسین(ع)برساند، ما باید روی این مسئله تلاش کنیم.

    وظیفه و اهتمام اصلی هر انسان در دوران غیبت

    ما باید این آرزو را داشته باشیم و برای این مسئله تلاش کنیم که قبل از این‌که عمر ما تمام شود به محضر امام‌ زمان (ع) برسیم و از او خدمت و دستور بگیریم که برای سبک زندگی‌ِ خود و بقیه‌ عمر چه‌کار کنیم؟ چه خدمتی بکنیم؟ خدمت به امام‌ زمان این‌قدر ارزش دارد که امام‌ صادق(ع) می‌فرمود: ” اگر من خدمت ایشان برسم و اگر ایشان را ببینم و ایشان را درک‌ کنم، تمام عمر به ایشان خدمت می‌کنم” این نشان دهنده این است که اگرچه ” کُلُّهُم نُورُ وَاحِد- زیارت جامعه کبیره” اما  قام و رتبه امام‌ زمان(ع) به یک معنا از ائمه دیگر بالاتر است حالا اگر نگوییم همه ائمه، خصوصاً امیرالمؤمنین که قطعاً مقام‌ ایشان از امام‌ زمان بالاتر است ولی ائمه‌ دیگر می‌گویند ما خدمت کنیم یعنی ما خادم بشویم و او مخدوم ما باشد و ما زیر نظر او کار کنیم! این خیلی مسئله‌ بزرگ و مهمی است. بنابراین ما باید خود را برای خدمت به ایشان آماده کنیم.

    ما ان‌شاءالله باید در این مسیر قدم برداریم، واجبات را انجام دهیم، محرمات را ترک کنیم و بعد استعدادیابی کنیم و استعداد خود را پیدا کنیم که ما در چه زمینه‌ای می‌توانیم موفق شویم که وقتی خدمت یک ولی‌ از اولیاء خدا رسیدیم در آن زمینه بگوییم آقا ما در این زمینه می‌توانیم به شما خدمت کنیم و در این زمینه سرباز شما باشیم. استعداد و استعدادیابی خیلی مهم است. هر وقت این‌طوری باشید مطمئن باشید خداوند و امام زمان (ع) شما را بدون جواب نمی‌گذارنند و رها نمی‌کنند و اولیاء خود را برای شما می‌فرستند، وقتی اولیاء آمدند و شما هم یک ولی‌ از اولیاء خدا را پیدا کردید و زیر نظر او خدمت خالصانه و مخلصانه کردید، امتحان می‌شوید و اگر در آن خدمت موفق بودید، بالاتر می‌آیید.

    همین شُریح هانی که عرض کردم در جنگ صفین از فرماند‌‌ه‌های خط‌ مقدم امیرالمؤمنین بود، جلوی جلو بود، یعنی امیرالمؤمنین سپاه را چند قسمت می‌کرد یک فرد را میمنه‌ سپاه قرار می‌داد، یک فرد را میسره‌ سپاه قرار می‌داد، یک فردی را مرکز قرار می‌داد و فرد دیگری را جلوی سپاه قرار می‌داد. این شُریح‌ ‌‌هانی با شُریح‌ قاضی اشتباه نشود، آن شُریح ‌قاضی شخص دیگری بوده است، شُریح‌بن‌هانی جلوی سپاه امیرالمؤمنین قرار می‌گرفت ولی وقتی‌ که شرایط فراهم شد امیرالمؤمنین به ‌او دستور داد که تو باید از مالک اطاعت کنی، مالک ‌اشتر را فرستاد و به او گفت که تو باید زیر نظر مالک خدمت کنی و او هم گفت چشم و فرماندهی را واگذار کرد و با افتخار زیر نظر مالک ‌اشتر خدمت کرد. ما وقتی اولیاء ‌خدا را پیدا کنیم و از آن‌ها اطاعت کنیم و زیر نظر آن‌ها خدمت کنیم، اگر خدمت ما مخلصانه باشد آن موقع لیاقت پیدا می‌کنیم که به خدمت ولیّ بالاتر برسیم و همینطور رشد می‌کنیم تا این‌که شاید یک روزی بتوانیم مستقیم زیر نظر خود امام ‌زمان خدمت کنیم، آرزو بر جوانان عیب نیست، شرط ‌آن چه‌ چیزی است؟ شرط این است که  مسائلی که عرض کردم انجام دهید. علاوه بر این، وقتی انسان مومن این کارها را انجام داد هیچ وقت دچار افسردگی و روزمرگی نمی‌شود، ممکن است شنیده باشیم که مثلاً یک ‌نفر خیلی مؤمن و متدین بود ولی دچار افسردگی شد و خودکشی کرد! نه این نمی‌شود، این فرد مومن نبوده، انسان خوبی بوده ولی ایمان هنوز در دل‌ او رخنه نکرده، چون انسان مومن هیچ‌وقت دچار افسردگی، دل‌زدگی، تحیر، تردید، مردد بودن، کدورت نمی‌شود، مومن همیشه بشاش و سرحال و خوش‌حال است، اعماق دل او خوش‌حال و شاد است، شما در اوج مصیبت‌ها هم مومن را شاد می‌بینید، چرا؟ چون روح او به دریای نشاط به دریای شادی، به دریای شعف، به دریای سرور خدایی وصل است. بنابراین اگر این دستورالعمل‌هایی که من خدمت‌ شما عرض کردم، رعایت بشود ان‌شاءالله خداوند اولیاء را سر راه شما قرار می‌دهد.

    نحوه برخورد با یک فرد غیرمومن

    ما گفتیم که افرادی که دین ندارند و مومن نیستند، حیوان هستند، با این‌ها چگونه باید رفتار کرد؟ دقیقاً مثل حیوان، با حیوان چگونه رفتار می‌کنیم؟ اگر دیدید کسی گمراه است، جاهل است، ناآگاه است باید او را آگاه کرد، با او صحبت کرد، با او رابطه خوب برقرار کرد، او را جذب کرد، هدایت کرد، روشن کرد، اما اگر دیدید نه این فرد کلاً در عالم حیوانیت غرق است و حرفی را نمی‌شنود همان “صُمُّ بُکم” نه نصیحت بردار است و نه شعور خود را به کار بسته است، اصلاً شعور ندارد که به کار بیندازد، فقط از زندگی یک زندگی حیوانی را می‌فهمد و در حال زندگی می‌کند و فقط می‌خواهد بخورد و بخوابد و خوش بگذراند، به قول آقای جوادی که می‌گفت سعی او بین مطبخ و مستراح است، بخورد و تخلیه کند، بخورد، پُر کند و تخلیه کند، زندگی او همین است و جز این نیست. اگر کسی واقعاً به اینجا رسیده و حیوان شده است، با این شخص باید مثل حیوان رفتار کرد. تا آن‌جا که می‌شود ازحیوان استفاده می‌کنند، یک آب و علفی هم به او می‌دهند از او نگهداری هم می‌کنند، باید با انسان هم همینطور رفتار کرد، یعنی در حدّ همین مسئله، نه بیشتر از این، انسان نباید بیشتر از این وقت بگذارد. حالا بعضی‌ها چون خودشان حیوان هستند عاشق حیوانات می‌شوند، عاشق سگ می‌شوند، عاشق گربه می‌شوند، عاشق گاو می‌شوند، عاشق طوطی می‌شوند، عاشق بلبل می‌شوند، عاشق میمون می‌شوند، عاشق مار می‌شوند، بعضی‌ها مارهای بزرگ را به خانه‌‌ خود می‌آوردند و با آن‌ها عشق‌بازی می‌کنند، این دیگر اوج رذالت و پستی روحِ یک انسان است. در دستورات داریم، حیوانات حرمت دارند ولی این‌که آدم عاشق آن‌ها بشود و به‌ عنوان عضو خانواده‌ خود بیاورد، اوج رذالت است. حتی فردی میگفت من میمونم را بیشتر از بچه‌های خودم دوست دارم، گفت چرا؟ گفت چون وقتی به خانه می‌آیم میمون خوش‌حال می‌شود ولی بچه‌های من خوش‌حال نمی‌شوند، خب این قطعاً به این دلیل است که بچه‌های خود را بد تربیت کردی، تو فقط در حد همان تربیت میمون رشد کردی که به میمون غذا می‌دهی و او هم غذا می‌خواهد و وقتی تو می‌آیی خوش‌حال می‌شود چون می‌خواهی به او غذا بدهی ولی بچه‌های خود را در حد میمون هم تربیت نکردی چون نتوانستی بچه تربیت کنی!

    کسانی که در اطرافیان ما هستند، در محل کارو در محل زندگی، لازم نیست با آن‌ها دعوا و جروبحث کنی، با این افراد باید در حد همین حیوان رفتار باید کرد، اما اگر کسی زمینه، شعور، فهم دارد، نسبت به آینده ابدی‌ خود نه آینده‌ فردای خود، دغدغه دارد، آینده‌ ‌ابدیت ‌خود، روح‌ خود، آخرت‌ خود برای ‌او مهم است، باید به این انسان توجه کرد و با او رابطه‌ خوب برقرار کرد، با او دوست شد و به او خدمت کرد. ما باید به این افراد  کمک کنیم تا ان‌شاءالله در مسیر صراط مستقیم قرار بگیرند.

    خداوند را قسم می‌دهیم به حق محمّد و آل محمّد در این ایام و در این شب‌ها به همه‌‌ شما سوز دل و اشک چشم و عمل خالص و حال خوب و معنوی عنایت بفرماید. دعاهای شما را خصوصاً دعاهایی که در شب‌های قدر خواهید داشت ان‌شاءالله دعاها همه را به شرف اجابت برساند و گرفتاری و پریشانی را از کشورهای اسلامی برطرف بفرماید.

  • بُعد تاریخی وجود منجی موعود   ۱۴۰۱     ۱۲     ۱۶

    بُعد تاریخی وجود منجی موعود ۱۴۰۱     ۱۲     ۱۶

    ۱۴۰۱     12     16

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    • بُعد تاریخی وجود منجی موعود
    • بُعد کلامی وجود منجی موعود
    • بُعد عرفانی وجود منجی موعود
    • سیر و سلوک در طریقت
    • سیر و سلوک در شریعت
    • سیر و سلوک در حقیقت
    • اختلاف نظر عرفا در مورد ولی اعظم
    • ظهور اصغر و ظهور اکبر
    • ظهور خاص و ظهور عام
    • ثابت قدم بودن در مسیر سلوک

    بُعد تاریخی وجود منجی موعود

    در ابعاد مختلفی می‌توان درمورد منجی موعود و منجی موجود، امام غائب سلام‌الله‌علیه صحبت کرد و همچنین در طول تاریخ نیز دربارۀ این ابعاد، کُتبی نوشته‌شده است. یک بُعد مسئلۀ تاریخی است که ایشان چگونه متولد شده‌اند، چگونه زندگی کرده‌اند، چگونه غایب شده‌اند و در زمان غیبت چه اموراتی بر ایشان می‌گذرد. این بُعد تنها مورد قبول ما شیعیان است؛ چون تنها کسانی که تولد ایشان را نقل کرده و با ایشان در دوران غیبت صغری و بعد در دوران نُواب خاصه ارتباط داشته‌اند از علمای شیعه بوده‌اند. این علما قبل ‌از تولد امام زمان(عج) با امام حسن عسکری سلام‌الله‌علیه ارتباط داشته‌اند و می‌دانستند که ایشان صاحب فرزندی خواهند شد. همچنین نقل است در جلسه‌ای که چهل نفر از بزرگان و علمای شیعه بوده‌اند، امام حسن عسکری سلام الله علیه، امام زمان(عج) را که کودکی حدوداً پنج‌ساله‌ بوده‌اند به آن چهل نفر معرفی کرده و اعلام کردند که ایشان امام بعد از من است. آن علما نیز این مطلب را به شیعیان منتقل کرده‌اند و همچنین در دوران غیبت صغری نیز علمایی با حضرت به‌طور حضوری یا به صورت نامه و… ارتباط داشته‌اند. بنابراین این بُعد مورد اعتماد شیعیان است؛ چرا که ما وثاقت، پاکی و طهارت نفس علمای خود را قبول داریم. وقتی ایشان گفته‌اند ما خدمت امام زمان(عج) مشرف شده‌ایم، این کلام برای ما حجت است. ولی برای بیگانگان و کسانی که ممکن است به علمای ما شک کنند، طبیعی است که آن‌ها بگویند مسائل تاریخی را نمی‌شود ثابت کرد و از کجا معلوم که شخصی با این اوصاف متولد شده باشد و یا غیبت ایشان به چه صورت است؟!

    بُعد کلامی وجود منجی موعود

    بعد دیگر بُعد کلامی قضیه است که متکلمین و دانشمندان کلام و فلسفه در مورد ضرورت وجود انسان کامل که آیات قرآن و روایات پیامبر نیز حاکی از آن است، اتفاق نظر دارند. این بحث یک بحث عقلی است و اعتبارش از بحث‌های تاریخی که نقلی می‌باشد بیشتر است. بحث‌های کلامی و بحث‌های عقلی با عقل استدلال می‌شود؛ یعنی عقل بر وجود آن دلالت می‌کند و همچنین در تمام ادیان و مذاهب از وجود یک منجی آسمانی صحبت شده‌است.

    بُعد عرفانی وجود منجی موعود

    اما مرتبه‌ی بالاتر از کلام، مرتبه عرفان است. عارف به‌دنبال کشف و شهود است. عارف به‌دنبال این است که ببیند و کشف کند و رای‌العین به این حقیقت برسد. لذا در بُعد عرفانی بحث خیلی ممتاز شده و دیگر جایی برای شک و شبهه باقی نمی‌ماند؛ یعنی کسانی که در این مسیر هستند به درجه‌ای می‌رسند که با انسان کامل ارتباط برقرار می‌کنند. از طرفی معنی انسان کامل، یکی از مباحث مهم عرفانی است. در همه عرفان‌ها این‌که انسان کامل چه کسی است مهم است. عرفا به‌دنبال دیدن هستند، شاعر می‌فرماید:

    محمد دیدن و موسی شنیدن، شنیدن کی بود مانند دیدن

     عرفا به‌دنبال این هستند که ببینند، کشف و شهود کنند و ارتباط برقرار کنند. در داستان سوره‌ی کهف؛ حضرت موسی به‌دنبال دیدن و رسیدن به انسان کامل بود. موسی(ع) در دورانی که خدمت حضرت شعیب بود از حضرت شعیب(ع) شنیده بود که انسان کاملی وجود دارد و او زنده است و واسطه بین عالم معنا و عالم ماورا و عالم ماده است. این‌طور که در داستان سوره‌ی کهف نقل شده است، موسی(ع) گفت:

    دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید، یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

     یعنی موسی گفت این مسئله ساده‌ای نیست که من بگویم حالا که یک انسان با این اوصاف وجود دارد، ایشان کار خودش را بکند و من نیز کار خودم را می‌کنم! نه! این مسئله مهمی است. باید او را ببینیم و به‌دنبال او برویم. عارف به‌دنبال دیدن است. درست است که خود حضرت فرموده است که هرکس ادعای مشاهده کند کاذب است ولی به دلایل عقلی و به دلایل فقاهتی منظور از مشاهده ارتباط داشتن همیشگی است. بلکه این امر بدین معنا نیست که کسی مشاهده نمی‌کند! کسی که مشاهده کند ادعا نمی‌کند و کسی که ادعا می‌کند، مشاهده نکرده است. این دو مسئله جدا است. کسی که دید، او ادعایی نمی‌کند و خبر نمی‌دهد.

    هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند

    شیعه واقعی مثل حضرت موسی به‌دنبال مشاهده و دیدن هستند.

    این حرف‌ که می‌گویند اگر امام زمان (عج) را ببینی و معرفت نداشته باشی به درد نمی‌خورد؛ از یک نظر درست است ولی از یک نظر غلط است. چون وقتی‌که ما به‌دنبال مشاهده باشیم و در این زمان امام خودش را به ما نشان ‌دهد این نشان‌دهنده یک درجه از رشد است. بنابراین کسی که به‌دنبال مشاهده است باید رشد کند و لازمه رشد هم همین سیر و سلوک است، سیر سلوک در شریعت، سیر و سلوک در طریقت و سیر و سلوک در حقیقت. انسان باید اعمال دینی خودش را کاملاً انجام دهد. او باید عبادات را انجام داده و از گناه و معصیت دوری کند و در تهذیب نفس و پاک کردن نفسش از تکبر، حسادت، منیت و خودخواهی تلاش نماید و در این مسیر قدم بگذارد که این امر سیر و سلوک در طریقت می‌شود و بعد از آن باید سلوک در حقیقت را آغاز نماید.

    سیر و سلوک در طریقت

    سیر و سلوک در طریقت یعنی رعایت اخلاقیات. یعنی از تکبر، خودخواهی، منیت، حسادت پرهیز کنیم. یعنی ترک اموری که باعث آلودگی نفس ما شده و شیطان از طریق نفس بر ما غلبه می‌کند.

    سیر و سلوک در شریعت

    سیر و سلوک در شریعت یعنی اینکه باید یک رساله عملی داشته باشید و طبق آن رساله عمل کنید؛ نماز را به شکل بیان شده در آن رساله بخوانید، روزه‌ را به آن شکل بگیرید و احکام مالی خود را مانند خمس و زکات را همان‌گونه که بیان شده پرداخت کنید. انجام این امور را سیر و سلوک در شریعت می‌گویند.

    سیر و سلوک در حقیقت

    بعد از این دو سیر و سلوک انسان باید به سیر و سلوک در حقیقت قدم بگذارد؛ سیر و سلوک در حقیقت یعنی طالب حقیقت، طالب شناخت و طالب فهم حقایق و عالم خلقت باشد. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ»[۱] این آیه یعنی سیر و سلوک در حقیقت. یعنی در عالم بگردد و حقایق را پیدا کند، به‌دنبال حقیقت و علم و حکمت و فهم باشد. دائماً درمورد عالم هستی و این آیات الهی فکرکرده و این‌ها را بررسی کند. زمان امیرالمؤمنین (هزار و چهارصد سال پیش) انسان‌ها فقط عجایب را در خشکی می‌دیدند و در دریاها موارد شگفت‌آوری را نمی‌دیدند. ولی امیرالمؤمنین می‌فرماید که عجایب خلقت در دریاها است. الان که بشر توانسته است با امکانات پیشرفته‌ در دل اقیانوس‌ها برود، موجودات عجیبی می‌بیند. یک نوع ماهی وجود دارد که بدن او مثل شیشه است، یعنی اعضا و جوارح بدن او پیدا است. در عمق اقیانوس که فشار آب آنجا هرچیزی را می‌تواند خرد کند، یک نوع ‌ماهی وجود دارد که بدنش مثل چلچراغ‌ است. انواع و اقسام نورها را از خود ساطع می‌کند. انسانی که به‌دنبال حقیقت و به‌دنبال سیر و سلوک در عالم حقیقت است، باید دربارۀ این مسائل و عجایب خلقت فکر کند. وقتی انسان به این شکل حرکت کند، چشمانش باز می‌شود و آن چشمانی که لیاقت دارد ولی خدا را ببیند حتماً ولی خدا را خواهد دید.

    بنابراین عارف که به‌دنبال مشاهده است او در مورد امام که صحبت می‌کند حرف آخر را می‌زند حرفی می‌زند که در آن هیچ شکی نیست.

    اختلاف نظر عرفا در مورد ولی اعظم

    البته در این زمینه عرفا اختلاف نظر دارند. مثلاً عرفای موسوم به اهل سنت می‌گویند: “پس به هر دوری، ولی‌ای قائم است” اعتقادشان این است که ولی اعظم در هر زمان یکی است. می‌گویند اولیایی هستند که همیشه وجود دارند. در داستان خضر در سوره کهف اسرار بسیاری وجود دارد. یکی از رازها این است که نشان می‌دهد حضرت خضر تنها نیست بلکه گروهی با آن حضرت هستند و حضرت موسی فقط خود خضر را دیده است و آن‌ها را ندیده است و آن‌ها کسانی هستند که عمرهای طولانی دارند و تا زمان ظهور زنده هستند.

    ظهور اصغر و ظهور اکبر

    همان‌طور که دو غیبت داریم؛ غیبت صغری و غیبت کبری. دو ظهور نیز داریم، ظهور اصغر و ظهور اکبر. ظهور اصغرِ امام زمان(عج) در طول تاریخ است. ایشان در طول تاریخ ظهوراتی دارند و به‌تدریج ظهوراتشان بزرگ‌تر می‌شود. آخرین ظهورات ایشان در زمان مشروطه اتفاق افتاد و بعد از آن همین انقلاب‌ ما بود و ظهور بعدی‌ ایشان ان‌شاءالله در وحدت این منطقه است. در وحدتی که در این منطقه اتفاق می‌افتد و از ایران تا قدس وحدتی بین مسلمان‌ها ایجاد می‌شود که این وحدت باعث می‌شود که قدس را به ‌دست بگیرند. صهیونیسم‌ها، به آن‌جا گِیت می‌گویند. گیت یعنی دروازه، قدس دروازه‌ ورود به عالم ملکوت است، برای همین نیز نبی ‌مکرم از مکه به قدس و از قدس به معراج رفتند. این‌ها ظهورات اصغر است، ظهور اصغر یعنی ظهورهای ‌کوچک تا به ظهور اکبر آن حضرت که فرج ایشان است، برسد.

    ظهور خاص و ظهور عام

    ما یک ظهور خاص و یک ظهور عام داریم. ظهور عام همان ظهوری ‌است که امام در جهان ظهور و تجلی خواهند کرد. ظهور خاص برای شیعیان است و اکثراً در روز جمعه اتفاق می‌افتد. آن سالکی که در شریعت با قدم محکم و مستقیم سیر‌وسلوک کرده و در طریقت و تهذیب‌ و تکمیل ‌نفس قدم برداشته و بعد وارد عالم‌ حقیقت شده، در عالم حقیقت هم به دنبال حکمت، فهم و دسترسی به نقطه‌ علم بوده است، این کسی است که لیاقت دیدار امام زمان(عج) را دارد. این فرد شیعه‌ امام ‌زمان است، چون خصوصیت خود امام ‌زمان که بنابر فرمایش امیرالمؤمنین “وَالحِکمَه ضَالّتُه” [۲] گم‌گشته‌ امام ‌زمان، حکمت است را دارا می‌باشد. خب اگر فرد شیعه‌ این‌گونه باشد، لیاقت ارتباط با امام زمان(عج) را پیدا می‌کند و به ‌لذت‌های اهل‌‌دنیا می‌خندد! لذت‌های اهل‌دنیا مسخره است، مثلا اگر در خواب یک منظره دلچسب ببینید، وقتی بیدار می‌شوید و آن را با خوبی‌های دنیا مقایسه کنید متوجه می‌شوید که خواب از واقعیت خیلی لذت‌بخش‌تر بوده است. این امر در موارد سختی و وحشت نیز همین‌گونه است. مثلا اگر در خواب سگی به‌ سمت شما حمله کند خیلی وحشت‌ شما بیشتر است تا وقتی‌که در بیداری یک سگ به‌ شما حمله کند. این‌ها نمونه‌هایی است که خداوند برای وصل ‌شدن ما به عالم روحانی قرار داده است. وقتی آدم به عالم ‌روحانی می‌رود می‌بیند این‌ها خیال است؛ و لذت‌های این دنیا این در مقابل‌ آن، ‌لذت نیست! وقتی انسان به آن‌جا برسد و لذت‌ ملاقات به ‌او دست بدهد دیگر به قول سعدی به این لذائذ دنیوی لذت نمی‌گوید.

    اگر لذت ترکِ لذت بدانی            دگر لذت‌نفس لذت نخوانی

    لذت ‌وصل، مشاهده و ‌لقاء لذتی است که‌ انسان تا به آن نرسد نمی‌فهمد چیست. این لذت‌ها مانند لذت‌های دنیایی نیست که انسان بعد از رسیدن به آن اشباع شود و دیگر گنجایش و تحمل اضافه شدن آن را نداشته باشد. برای مثال فردی که بسیار گرسنه است بعد از سیر شدن از همان غذایی که آرزویش را داشت روی برمی‌گرداند و حتی ممکن است تحمل بوی آن غذا نیز برای او دشوار باشد.

    ان‌شاءالله خداوند به ما توفیق دهد تا در مسیر سیر‌وسلوک باشیم و در مسیر سیر‌وسلوک عرفان‌ مقربین به شهود برسیم. به شهود انسان ‌ِکاملِ ‌حقیقی که قرآن می‌گوید برسیم. پس ارزشمندترین بُعد رسیدن به وجود امام زمان(عج) بُعد عرفانی است.

    ثابت قدم بودن در مسیر سلوک

    کسی را می‌شناسم و دیده‌ام که می‌گفت تمام عمر، سالیان سال کارهایی می‌کردم، اذکاری می‌گفتم و‌ دعاهایی می‌خواندم که بتوانم در خواب امام زمان(عج) را ببینم، ولی برعکس هر شب خواب‌های پریشان می‌‌دیدم! هر شب بیشتر دعا می‌خواندم، خواب‌های پریشان بیشتری می‌دیدم. به‌طوری‌که به این قضیه عادت کردم. اصلا‌ عیبی ندارد امشب هم خواب‌های پریشان می‌بینم ولی دعا را می‌خوانم. عیب ندارد این‌قدر دعا می‌خوانم و می‌خوابم تا بالاخره به هدف خود برسم!

    آن‌قدر در می‌زنم این خانه را         تا ببینم روی صاحب‌خانه را

    آن‌قدر در می‌زنیم و قرار را بر این می‌گذاریم که حتی اگر ایشان را نبینیم، وظیفه ما در زدن است. انسان باید به این‌جا برسد، یعنی نا‌امیدی در این‌جا اصلاً معنایی ندارد. چون عقل می‌گوید پشت این در کسی هست، یقین داریم پشت این در کسی هست.

    شخصی خیلی خدا خدا می‌گفت، شیطان را در خواب دید

    گفت آن یکی الله می‌گفتی شبی                      گفت شیطان آخر ای شوریده بخت

    چند الله می‌زنی با روی‌سخت                              می نیاید یک جواب از پیشِ تخت

    او پریشان دل شد و پنهان سر                                                              تا بدیدش او خَضِر را در خُضَل

    دیگر خدا را صدا نزد، حضرت خضر را در خواب دید

    گفت هان از ذکر چون وامانده‌ای                      چون پشیمانی از آن کشف خوانده‌ای

    حضرت خضر به او گفت چرا دیگر ذکر نمی‌گویی؟ چرا دیگر الله ‌الله نمی‌گویی؟

    گفت لبیکم نمی‌آید جواب                                       زان همی ترسم که باشم ردّ باب

    گفت که من هر چقدر درب می‌زنم جواب نمی‌دهد. مثل این‌که دیگر نمی‌خواهد ما را ببیند یا اصلاً پشت در کسی نیست. گفت بندۀ‌ خدا همین در زدن نشان‌دهنده این است که او هست، این‌که به تو می‌گوید در بزن یعنی او هست، او دارد به تو می‌گوید در بزن، این لبیک ما همین‌ سوز وگداز تو است.

    نی تو را در ذکر من آورده‌ام                           این دعا و سوز تو لبیک ماست

    وقتی عقل می‌گوید پشت این در کسی هست پس من باید در بزنم. حتی اگر در را هم باز نکنی، ولی من در می‌زنم، چون تو هستی و صدای در را می‌شنوی و می‌دانی که من دارم در می‌زنم، پس من هستم. این مهم‌ است، ما باید هستی‌مان را اثبات کنیم، اگر هستی‌مان را اثبات کردیم آن موقع خداوند به ما توجه می‌کند.

    ثابت‌ قدم بودن مسئله‌ بسیار مهمی است. انسان‌ کامل انسانی نیست که به مقصد رسیده است بلکه انسانی است که در راه است. امام‌ زمان(ع) هم در راه است، کمال او این است که در راه است، کمال پیغمبر هم در این است که در راه است. این‌طوری نیست که بگویید من به این‌جا رسیده‌ام، پس من انسان کامل شده‌ام! انسان کامل کسی است که در راه است، هر وقت که گفتی من به مقصد رسیدم، بدان که آن‌زمان نادان‌تری.

    هر آن‌‌گه که گویی که دانا شدم                               به‌ هر دانشی بر توانا شدم

    بدان که تو نادان‌تری آن زمان                                     مشو بر تن خویش بر بدگمان

    باید در این راه بود. بنابراین نباید خسته بشویم، باید در سیر‌وسلوک باشیم تا ان‌شاءالله آثار آن‌را ببینیم.

    خدایا به ‌حق انسان‌ کاملِ خود، به‌ حق ولی اعظم خود، به‌ حق حجت‌ کامل خود ما را از این راه دور مگردان.


    [۱] سوره آل عمران آیه ۱۹۰

    [۲] حکمت ۷۷ نهج‌البلاغه

  • خدمت؛ از بین برنده اثر طالع، چشم‌نظر و سحروجادو

    خدمت؛ از بین برنده اثر طالع، چشم‌نظر و سحروجادو

    ۹      12       1401

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‌‏ا‌لرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم مباحث عنوان شده:

    *کانون علم و دین؛ (دارالشفاء روحی)

    * مسائلی که برای انسان مشکل ساز است.

    * تأثیرپذیری سِحر و جادو در زندگی مؤمن

    * چگونگی رهایی از حق‌‌‌الناس

    * خداوند چگونه حق‌الناس را برای بندگان جبران می‌کند

    * اثرات صدقه، ردمظالم و قرض‌الحسنه در زندگی انسان

    * خدمت؛ از بین برنده اثر طالع، چشم‌نظر و سحروجادو

    کانون علم و دین؛ (دارالشفاء روحی)

    جلسات و کلاس‌های کانون علم و دین و عرفان مقربین در واقع یک دارالشفاء روحی است. مرکزی است که انسان خودش را از شر عوامل فاسد و مفسد روح نجات بدهد این‌که می‌گوییم شر شیاطین را از زندگی ما کوتاه کن؛ شر مفاسد، شر فسادها… بد نیست که شما مکانیزم یا سازوکار این کار را بدانید اصولاً بلاها و مشکلاتی که برای انسان در زندگی پیش می‌آید از چند ناحیه است که البته همه بلاها و مصیبت‌ها ناشی از رفتار خود ما است. منتها خب، بسیاری از مواقع ما خودمان متوجه نمی‌شویم، راز این خیلی پیچیده و مشکل است و حل این مشکل برای کسانی که با حکمت و مباحث حکمی آشنا نباشند میسر نخواهد بود. الاایحال آن‌چه را که به زبان ساده می‌توان گفت این است که یکی از امور مهم در زندگی ما؛ مسئله طالع است. طالع انسان؛ این‌که انسان در زمان تولدش در چه شرایطی از احوالات مختلف داخلی و خارجی باشد اسمش را می‌گذارند طالع؛ ژن هم به‌همین صورت است، ژن انسان هم به طالع مربوط می‌شود. ما قصد ورود به این مباحث را نداریم چنین مباحثی جزء علوم غریبه است و درکش سخت است فقط همین عنوانش را بنده عرض می‌کنم).

    مسائلی که برای انسان مشکل ساز است

    مسئله اول: مسئله طالع، ژن(عِرق) است (در روایات بجای کلمه ژن، کلمه عِرق به‌کار برده شده است). طالع انسان در سرنوشت انسان مؤثر است.

    مسئله دوم: مسئله گناه است، انسان وقتی‌که مرتکب گناه می‌شود این گناه‌ها باعث عکس‌العمل در زندگی او می‌شود که بعدها دچار مشکل می‌شود حالا یک موقع گناه‌ها به انسان برمی‌گردد که این هم باز خودش تحت عوامل مختلفی است؛ اگر خداوند به انسان نظر لطف داشته باشد آن زمان است که انسان با کفاره گناهانش در همین دنیا مواجه می‌شود و انسان پاک می‌شود. اما اگر نوع بندگی ما بندگی درستی نباشد ممکن است مصیبت‌ها و عواقب گناهان در عالم برزخ یا در عالم آخرت گریبان‌گیر ما بشود که آن خیلی بدتر و خطرناک‌تر است.

    مسئله سوم: مسئله چشم و نظر است؛ بله نظر افراد و نگاه افراد در زندگی ما اثر می‌گذارد (این مبحث یک حساب و کتاب‌هایی دارد که یک مقدار پیچیده است که نمی‌شود زیاد وارد آن شد).

    مسئله چهارم: مسئله حق‌الناس است؛ اگر انسان حق‌الناس به گردن داشته باشد این در دنیا ممکن است برای انسان مشکلاتی ایجاد کند.

     مسئله پنجم: مسئله سحر و جادو است؛ این مسئله فکر خیلی‌ها را مشغول کرده است، درحالی‌که مواردش بسیار کم است خصوصاً برای مؤمن. طلسم، سحر و جادو می‌تواند در زندگی انسان اثر داشته باشد. منتها برای کسانی که مؤمن هستند و اهل نماز هستد و خصوصاً اهل رعایت احکام شرعی هستند سحر و جادو اثری ندارد و بزرگ‌ترین ساحره‌ها و بزرگ‌ترین جادوگرها اگر بخواهند در زندگی یک انسان مؤمن و متدینی که اهل نماز است، اهل رعایت احکام شرعی است سحر و جادو کنند حداکثر تا سه روز بیشتر اثر ندارد و بلافاصله از بین می‌رود. بنابراین مؤمن نباید بگوید که مرا جادو و طلسم کرده‌اند! این امکان ندارد، بعد تازه این بر فرض این است که آن شخص ساحری قوی باشد که الان ما به دلیل مسئله تشیع در ایران ساحر و جادوگر به آن صورت نداریم در بعضی از نقاط کره زمین ساحر و جادوگر هستند ولی ما در ایران خوشبختانه به این دلیل(تشیع) ساحر و جادوگری واقعی و قوی نداریم. بنابراین تقریباً نمی‌گویم نود و نه درصد می‌گویم نهصد و نود و نه در هزار در ایران طلسم و جادویی وجود ندارد. لذا اگر شخصی آمد گفت که من را طلسم کرده‌اند یا من را جادو کرده‌اند! به او بگویید که نه این‌چنین نیست. اما نظر و نگاه لرزاننده وجود دارد، حسادت وجود دارد این‌ها در زندگی انسان وارد می‌شود و اثر می‌گذارد.

     الان ما در این مکان که خدمت شما هستیم چهار طرف این حسینیه با عظمت که خیلی به لطف خداوند منشاء خیرات است و بالاخره افراد پاکی در این‌جا کار کرده‌اند، در چهارگوشه این‌جا ما چهار حرز گذاشته‌ایم و دعا خوانده‌ایم و علامتش این است که اگر کسی از در وارد شود که دچار چشم نظر، طلسم، جادو و جن‌زدگی باشد بلافاصله معلوم می‌شود در غیر این صورت اگر این چهارگوشه ما حرز را نگذاشته بودیم و شخصی می‌آمد که دچار سحر و جادو و یا جن‌زده بود برای‌اینکه معلوم شود طول می‌کشید، باید انسان چندین آزمایش انجام می‌داد که بفهمد آیا این جن‌زدگی است یا بیماری عصبی است یا مشکلات روحی است یا عوامل دیگر است ولی این‌جا ما الحمدالله این چهارگوشه حرز گذاشته‌ایم اگر شخصی از در وارد شود معلوم می‌شود که این مشکلات زندگی‌اش از چه نوع است.

    تأثیرپذیری سِحر و جادو در زندگی مؤمن

     عموماً مطالبی که خیلی مهم است این چند عنصر است که زندگی انسان را دچار مشکل می‌کند؛ طالع، گناه، حق‌الناس، چشم و نظر و احتمالاً جن زدگی، جن زدگی غیر از سحر و جادو است چون سحر و جادو گفتیم هست نه این‌که نیست ولی در این‌جاها خیلی بعید و محال است آن‌هم خصوصاً شخصی که مؤمن باشد و اهل نماز اول وقت باشد جادو نمی‌شود.

     به‌خاطر دارم که اوایل انقلاب یک خبری را به حضرت امام رساندند و گفتند که یک جادوگر، یک ساحر بزرگی در هند است که مخالفین شما رفتند پیش او و پول زیادی به او داده‌اند که شما را سحر کند! امام خندید و گفت به آن‌ها بگویید که من ضد جادو هستم. واقعاً هم به‌همین شکل است مؤمنی که اهل عبادت و نماز اول وقت و اهل رعایت پاکی و نجسی و اهل نماز شب باشد این فرد را کسی نمی‌تواند جادو کند. و این یکی از دستاوردهای بزرگ پیامبر اسلام(ص) است. یکی از آثار وجودی پیامبر اسلام همین بود؛ پیامبر دینی آورد، احکامی آورد که اشخاصی که این احکام را انجام می‌دادند تحت تأثیر سحر و جادو قرار نگیرند، این یکی از دستاوردهای اسلام بود.

    چگونگی رهایی از حق‌‌‌الناس

     اگر انسان بداند که حق‌الناسی به گردن او است و آن شخصی که حق او به گردنش است را بشناسد خب باید برود آن شخص را راضی کند و حق او را ادا کند تا آن شخص راضی شود و این اثر از زندگی او از بین برود. چون اگر حق‌الناس به گردن ما باشد زندگی ما را دچار مشکل می‌کند خصوصاً مؤمن، چون مومن قرار است در این دنیا پاک شود و بعد از دنیا برود. اگر حق‌الناس به گردنش باشد زندگی‌اش دچار مشکلات بسیاری می‌شود، پس بهترین راه رهایی حق‌الناس این است که انسان زودتر حق‌الناس را از گردن خودش بردارد.

     یک زمانی است که شما شخصی را که حق او به گردن شما است را می‌شناسید باید بروید او را راضی کنید. البته جلب رضایت او هم به این شکل نیست که هر طوری که شده و یا به هر قیمتی که شده انجام بگیرد. گاهی موقع‌ها انسان خجالت می‌کشد که با آن شخص تماس بگیرد مثلاً یک شخصی را که حق او به گردن ما است، ما نمی‌توانیم برویم به او بگوییم که ما به تو ضرر مالی زده‌ایم یا پول تو را خورده‌ایم و مال تو را خورده‌ایم و حالا می‌خواهیم جبران کنیم! این‌جا انسان می‌تواند یک واسطه‌ای بفرستد، بنده خودم بارها شده‌است که واسطه شده‌ام یک شخصی گفته است که من حق‌الناس به گردنم است، جوان بوده‌ام رفتم سر کشوی دیگری پول برداشته‌ام و الان خجالت می‌کشم بروم به او بگویم چون سال‌ها با او زندگی کرده‌ام و من را می‌شناسد و الان نمی‌توانم بروم به او بگویم که در جوانی یک مقدار از کشوی تو پول برداشته‌ام! خب گفتم بگذار من با این تماس بگیرم زنگ زدم به او گفتم آقا سلام علیکم، سلام علیکم. گفتم من یکی از روحانیون هستم که امام جماعت هستم یک آقایی آمده بود خیلی نگران بود و می‌گفت که از شما یک حقی به گردنش است که خجالت می‌کشد بیاید به شما بگوید و مبلغ هزار تومن به‌عنوان مثال در فلان تاریخ از کشوی شما برداشته‌ است حالا شما بفرمایید با چه مقدار راضی می‌شوید که ما این پول را به شما برگردانیم! گفت اسم این شخص چی بود؟ او چه کسی بود؟ گفتم من اسم شخص را نمی‌توانم بگویم چون من امین هستم.

    او می‌خواهد حق شما را بدهد و الان آمده شما را راضی کند حالا هر چقدر شما بگویید او حاضر است بدهد که راضی بشوی، گفت نه، باید اسم او را بگویید! گفتم اسم او را نمی‌گویم، بعد به او گفتم شما اگر راضی نشوید دیگر حقی به گردن او ندارید چون او آمده است و دارد اعلام می‌کند می‌گوید من آمدم رضایت بگیرم و رضایت شما را جلب کنم با هر قیمتی شده حاضر هستم! شما چه کار داری دیگر چه کسی است؟ می‌خواهی آبروی او را ببری؟ می‌خواهی او خجالت بکشد؟ شرمنده بشود؟ گفت نه، برای من مهم است بدانم چه کسی است، این برای من مهم است…! در این‌جا دیگر این دیگر حق نیست، این‌جا دیگر حق نیست، او ضربه مالی به شما زده حالا حاضر است جبران کند شما می‌گویی من می‌خواهم آبروی او را ببرم؟! نه دیگه این امکانش نیست. به او هم گفتم، گفتم من الان گوشی را قطع کنم دیگر حقی به گردن شما نیست، بفرمایید چقدر می‌شود می‌خواهد پرداخت کند من هم وکیل هستم پرداخت می‌کنم. و گاهی موقع‌ها هم گفتند آقاجان ما راضی هستیم گذشتیم، هر کسی بوده گذشتیم، این می‌شود رضایت حق‌الناس. لازم نیست حتماً آدم برود در بزند بگوید آقاجان من فلان ظلم را به تو کردم و حالا که مثلاً می‌خواهم رضایت بگیرم باید بدانی و… لازم نیست شخص آبروی خود را ببرد.

    اما گاهی مواقع‌ خیلی بهتر است که است انسان خودش برود بگوید، خودش برود بگوید آقاجان من این کار را کردم؛ نفهمی کردم، نادانی کردم غیبت شما را کردم، حق شما را خوردم، مال شما را خوردم شیطان من را فریب داد (البته باید مطمئن باشد که آن شخص قصد آبروریزی ندارد). حالا، اگر حقی که به گردن شما است عرف بپذیرد باید بدهی، اما اگر مثلاً شما هزار تومان خوردی طرف می‌گوید من یک میلیارد می‌خواهم! یعنی یک چیز خیلی فراتر می‌خواهد که برای شما امکان ندارد، این‌جا هم باز رضایت او مهم نیست چون شما آمده‌اید در حد وُسعِ خود رضایت او را جلب کنی. حالا اگر کسی مالی نیست مثلاً عِرضی است یا یک جوری است که دیگر نمی‌شود جبران کرد غیبت او را کردی یا یک جور دیگر… که اصلاً دسترسی به او نداری و به هیچ وجه نمی‌شود! این‌جا باید از طرف آن شخص صدقه بدهید، برای او استغفار کنید، برای او قرآن بخوانید، برای او طلب مغفرت کنید، این‌ها می‌تواند جبران کننده حق‌الناس باشد و اگر او نپذیرفت هم دیگر شما تکلیفی ندارید (باید تا آن‌جا که می‌توانید او را راضی کنید).

     گفته‌اند که یک نفر آمده بود می‌خواست برود حج، گفت که آقا من این‌قدر به شما بدهکار هستم و پول شما را خورده‌ام حالا می‌خواهم بروم حج راضی باش، آن آقا گفته بود که تو من را خیلی اذیت کرده‌ای من راضی نیستم، این هم گفته بود خب راضی نیستی خب به درک که راضی نیستی! من می‌روم مکه، می‌خواهی راضی باش می‌خواهی راضی نباش، ما را باش که از چه کسی آمده‌ایم رضایت بگیریم، بلند شد رفت و به همین سادگی آن را تمام کرد!

     نه به این سادگی هم نیست باید تا آن‌جایی که امکان دارد رضایت او را جلب کرد مگر این‌که او یک چیز فوق طاقت بخواهد که در این صورت شما تکلیفی ندارید.

    خداوند چگونه حق‌الناس را برای بندگان جبران می‌کند

    این هم که گفته شده خداوند از حق خودش می‌گذرد از حق مردم نمی‌گذرد این هم درست است ولی یک قیدی دارد یک شرطی دارد، این‌طوری نیست، چون من چندین بار در صداوسیما دیده‌ام که بعضی از این کارشناسان و مجریان این را گفته‌اند که خداوند از حق خودش می‌گذرد ولی از حق دیگران نمی‌گذرد و نمی‌تواند بگذرد و شما اگر هر چقدر هم خدا را عبادت کنید ولی حق‌الناس گردن شما باشد فردای قیامت نمی‌توانید نجات پیدا کنید! این به این صورت نیست، این‌طوری نیست که خدا نتواند، خدا می‌تواند، خدا قادر است و می‌تواند حق‌الناس را برای شما جبران کند. توجه داشته باشید این که ما می‌گوییم در این سیر و سلوک با وصل شدن به ولایت الهی انسان نجات پیدا می‌کند این‌طوری است که اگر فردای قیامت حق‌الناسی به گردن شما باشد (البته اگر این را در دنیا ادا کنید که نجات پیدا کرده‌اید) اما اگر در دنیا ادا نکنید در قیامت جلوی شما را می‌گیرند تا آن کسی که حق او به گردن شما است تا او راضی نشود به شما اجازه عبور نمی‌دهند، اما اگر شما به معنای واقعی کلمه رضایت الهی را جلب کرده باشید و سعی کرده باشید در دنیا جبران کنید خداوند خودش آن کسی که حق او به گردن شما است را از طرف شما راضی می‌کند به وکالت شما و شفاعت می‌کند و این شفاعت خداوند که می‌گویند خدا شفیع می‌شود همین‌ جاها است، خدا شفیع شما می‌شود پیش آن کسی که حق او به گردن شما است. و آنقدر به او می‌دهد تا او راضی شود و شما نجات پیدا کنید. منتهی خب انسان بهتر است قبل از این‌که به این‌جاها برسد خودش در دنیا حق‌الناس را ادا کند که راحت رد شود چون معطلی روز قیامت خیلی وحشتناک است، معطلی روز قیامت که انسان بخواهد مثلاً هزاران سال گاهی موقع‌ها باید معطل شود تا بتواند شفاعت بگیرد و رد شود. یکی از کسانی که می‌گویند اگر پاک هم باشد اگر خوب هم کار کرده باشد قاضی است، قاضی‌ایی که حتی به عدالت رأی داده این‌ها جزو کسانی هستند که بر شفیع جهنم می‌ایستند تا به حساب مردم رسیده شود بعد به حساب این‌ها رسیدگی شود. این‌جاها یک جاهای خیلی سخت و خطرناکی است انسان باید قبل از این‌که از این دنیا برود حق‌الناس را ادا کند. ولی این‌طوری نیست که خداوند نتواند و شما در دعایی که در همین ایام استغفار ایام رجب و شعبان و رمضان در ادعیه استغفار شما می‌خوانید در دعای روز دوشنبه این‌جا هست که خداوندا اگر من به بنده‌ایی از بندگان تو ظلم کرده‌ام و دست من کوتاه است و نمی‌توانم حق او را ادا کنم از تو می‌خواهم که به حق محمد و آل محمد(ص) تو آن‌ها را از من راضی کنی! پس خدا می‌تواند راضی کند. بنابراین این مسئله یک قید دارد این‌طوری نیست که می‌گویند خدا هم نمی‌تواند، نه این‌طوری نیست که خدا نتواند منتهی ما باید سعی کنیم در درجه اول خودمان و در درجه دوم آن‌چنان عبادت خدا را انجام دهیم که خداوند خود شفیع ما شود ان‌شاءالله .

    اثرات صدقه، ردمظالم و قرض‌الحسنه در زندگی انسان

    خب حالا این‌ها را چه‌جوری رد می‌کنیم ما؟ حق‌الناس را اگر انسان دسترسی دارد که می‌رود رضایت می‌گیرد اگر دسترسی نداشت با صدقه دادن و رد مظالم انسان می‌تواند حق‌الناس را ادا کند. با این مبالغی که به سه قسمت تقسیم می‌کنید (صدقه، قرض‌الحسنه و ردمظالم) این مشکل حل می‌شود. یعنی با ردمظالم حق‌الناس دیگر زندگی شما را دچار مشکل نمی‌کند. انسان اثر گناه‌هان را هم با توبه و استغفار می‌تواند از بین ببرد.

    خدمت؛ از بین برنده اثر طالع، چشم‌‌و‌نظر و سحروجادو

     سه مسئله مهم وجود دارد؛ ۱- طالع است ۲- مسئله چشم و نظر و حسادت است ۳- مسئله طلسم و جادو و سحر و جن زدگی و…

    تنها چیزی که می‌تواند این سه مسئله را از بین ببرد همان خدمت است. خدمت خیلی موثر است، این خدمتی که ما پیشنهاد می‌کنیم. اگر انسان خدمتی را که انجام می‌دهد مخلصانه و عاشقانه تقدیم امام زمان و تقدیم خداوند کند به طوری که نظر آن‌ها جلب شود و این  نظر ولی خدا مانند یک سپری در مقابل عواملی مثل طالع، چشم و نظر، سحر و جادو عمل می‌کند. این خیلی مهم است این تقریبا مهم‌ترین عامل است. که این امر حتی در مسئله تکفیر گناه‌ها و در مسئله حق‌الناس هم می‌تواند موثر باشد.

    بنابراین وقتی شما تحت عنایت یک ولی‌ایی از اولیاء خدا قرار می‌گیرید این ولایت مانند یک سپر محکمی شما را در مقابل مصیبت‌هایی که ناشی از طالع، گناه، حق‌الناس و چشم و نظر است محاصره می‌کند. بنابراین وقتی انسان وصل می‌شود به سلسله اولیاء در واقع در یک حفاظی قرار می‌گیرد که این حفاظ همان حِصنی است که امام رضا(ع) فرمود، در دو روایت است؛ “کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ” و دیگری ولایت علی‌بن‌ابیطالب که هیچ فرقی نمی‌کند ولایت الهی یعنی همین. ولایت الهی این است که شما وقتی در آن قرار می‌گیرید حِصن الهی است. یک قلعه‌ایی است در مقابل این‌ها “فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی” یعنی انسان از همه ‌گونه عذاب‌ها و عِقاب‌ها نجات پیدا می‌کند. این سرِّ این‌ است که «وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ»[۱] این آیات همه اشاره به همین روایت دارد که این‌ها مانند یک حفاظی مثل یک سپری دورتادور انسان را حفظ می‌کند و هیچ‌کدام آن‌ها دیگر اثر نمی‌گذارد.

    بنابراین کسی که به ولایت وصل می‌شود در این صورت می‌رود جزء آن کسانی‌‌ که مشکلات‌ و مصیبت‌ها برای او فقط کرامت‌ و درجه است. ما در تقسیم‌بندی جلسات قبل گفتیم که «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَه»[۲] آن‌جا دیگر بحث عوامل فاسد نیست و انسان نجات پیدا می‌کند.

    از خداوند متعال می‌خواهیم ان‌شاءالله به همه‌ی ما توفیق بدهد که‌ هرچه زودتر و هر چه بیشتر به سلسله‌ جلیله‌ ولایت و این سلسله‌ بزرگ ‌الهی که صراط ‌مستقیم است وصل بشویم ‌ان‌شاءالله و از مصیبت‌ها و عذاب‌ها و دردسرهایی‌ که تمام ‌شدنی نیست تمام شود برای ما و نجات پیدا کنیم با صلوات‌ بر محمّد و آل ‌محمّد(ص).


    [۱] سوره انبیاء،آیه۳۲

    [۲] بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۲۳۵

  • بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما…

    بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما…

    ۲      12      1401

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    *نعمت‌ها، امور لذت‌بخش و امور مثبت در زندگی.

    * بلاها در مسیر زندگی، برای ساخته شدن ما و شکوفا شدن استعدادهای الهی ما است.

    * ما ادعای عشق خداوند را داریم…

    * شکوفا شدن استعدادهای ذاتی و الهی ما، با امتحان و ابتلاء است.

    * وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ

    * ثروت‌ها و نعمت‌های دنیا هم در واقع یک نوع آزمایش و امتحان الهی است.

    * لزوم وصل شدن به اولیاء خدا برای عاقبت به خیری و پرهیز از دوست و همنشین بد.

    * بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما این است که دنبال اولیاء الله باشیم…

    نعمت‌ها، امور لذت‌بخش و امور مثبت در زندگی

    جلسه قبل بحثمان بر سر فلسفه بلاها و مصیبت‌ها و مشکلاتی بود که در زندگی برای انسان پیش می‌آید و با چند ضرب‌المثل داستان‌گونه مسئله را توضیح دادیم. حال ممکن است شخصی یا خود شما بتوانید آن داستان‌ها را تکمیل کنید و با مثال‌های بهتری مطلب را برسانید. همچنین بحث در مورد نعمت‌ها و امور لذت‌بخش و امور مثبت در زندگی انسان نیز باقی مانده است که این بحث را هم به بحث جلسه قبل ملحق می کنیم.

    بلاها در مسیر زندگی، برای ساخته شدن ما و شکوفا شدن استعدادهای الهی ماست

    همان‌طور که در جلسه قبل عرض شد، بلاها در مسیر زندگی، برای ساخته شدن ما هستند. این عالم دنیا برای این است که ما با تولدمان در این دنیا و سپس رشد و طی کردن مراحل مختلف عالم آفرینش، آن استعدادهایی که خداوند در ذات ما قرار داده است را شکوفا کنیم. استعدادهای الهی ما، آن صفات الهی است که خداوند در ذات ما یعنی در فؤاد ما  قرارداده است که باید این استعدادها شکوفا شوند.

     برای شکوفا شدن استعدادها باید چه کاری انجام داد؟! باید امتحان گرفت! باید مسابقه گذاشت! باید سختی کشید! باید تلاش کرد! باید کوشش کرد! باید در دنیا و در مسیر رشد موانع باشد، مشکلات باشد تا این استعدادها شکوفا شوند، درست همانند مسابقات ورزشی. در مسابقات ورزشی چگونه است؟ مانع‌هایی در مسیر برای شما می‌گذارند و می‌گویند اگر شما این موانع را پشت سر گذاشتید، بالاتر می‌روید و این پشت سرگذاشتن موانع تا رسیدن به مقام های بالاتر وجود دارد. دنیا نیز به‌همین شکل است. دنیا مسابقه است و این دنیا محلی است که ما برای مسابقه آمده‌ایم، برای این‌که کوشش کنیم، تلاش کنیم و با مشکلات و موانع برخورد کنیم، تا آن استعدادهای الهی ما شکوفا شود.

    ما ادعای عشق خداوند را داریم…

    بنا به اقتضای ذات؛ ما ادعای عشق خداوند را داریم، بنا به اقتضای ذات ما؛ یعنی لذت چیزی جز وصل شدن روحمان به خداوند نیست، این لذت حقیقی است. لذت‌هایی که ما در دنیا می‌بریم، نمونه‌های کوچک و مصداق‌های کوچکی هستند از آن لذت حقیقی. لذت حقیقی و لذت ابدی برای انسان این است که روح ما به خداوند وصل شود. آن‌جا لذت ابدی است. چون ما ادعای عشق خداوند را کرده‌ایم، حالا باید امتحان شویم. قانون عالم آفرینش، همین است. هر کسی ادعا کند، امتحان می‌شود و اگر ادعا نکنیم، امتحان نمی‌شویم. همه افرادی که می‌گویند خدا من را دوست دارد، یا من مؤمن هستم و یا صفات خوبی را به خودشان نسبت می‌دهند، یادشان باشد که این ادعا کردن‌ها، کار خوبی نیست. چون عالم آفرینش به صورتی تنظیم شده‌است که به‌محض این‌که شما ادعایی بکنید، عالم آفرینش شما را امتحان می‌کند و شرایطی را برای شما قرار می‌دهد که شما را امتحان کند. اگر ادعا کنید من حاضرم به‌خاطر خدا، جان بدهم! یک‌دفعه می‌بینیم جنگی پیش آمد، رفتید و باید جان بدهید، جانباز می‌شوید و یا جان می‌دهید، یا می‌گویید “بابی‌انت و امی یا اباعبدالله… “من حاضرم زن و فرزندم را یا خانواده و اهل بیتم را، شوهرم را، فرزندانم را، همه را حاضرم در راه تو بدهم! این یک ادعا است که اگر ادعا کنید، باید امتحان پس بدهید. نباید ادعا کنید و این در معرض امتحان قرارگرفتن، قانون عالم آفرینش است.

    به همین علت ما در چله حسینی(چله اربعین) در عرفان مقربین می‌گوییم حتماً وقتی زیارت عاشورا می‌خوانید، بلافاصله پس از آن، دعای علقمه را نیز بخوانید. چون دعای علقمه اثر آن ادعاهایی که آن‌جا می‌کنید و برای مثال می‌گویید من می‌خواهم در رکاب امام زمان باشم و انتقام خون امام حسین(ع) را بگیرم… إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکمْ… باید بلافاصله از خداوند بخواهید که خدایا این ادعاهایی که من کردم، به‌خاطر عشق من بود، من را امتحان نکن و من را در امتحان روسیاه قرارمده.

    ما در این عالم آمده‌ایم، به‌خاطر این‌که ذات‌مان در عوالم قبل ادعا کرده‌است و ادعایش هم ادعای تکوینی بوده‌است نه ادعای زبانی که بگوید من یادم نمی‌آید…. آمدیم در این دنیا، این‌جا باید آن استعدادهایی که خداوند در ذات ما قرارداده است شکوفا شود.

    شکوفا شدن استعدادهای ذاتی و الهی ما، با امتحان و ابتلاء است

    شکوفا شدن این استعدادهای ذاتی ما، با امتحان است با ابتلاء است. ابتلاء یعنی مبتلا شدن به بلا، منتها بلا همیشه بد نیست، همیشه مصیبت نیست. گاهی مواقع‌ بلا خوب است، گاهی مواقع‌ بلا و امتحان، با خوبی‌ها است. بعضی افراد را خداوند با بیماری امتحان و مبتلا می‌کند. این در روایات است که هر بیماری که برای مؤمن پیش می‌آید، باعث کفاره خطاها و گناهانش می‌شود و باعث اعتلای درجه‌اش می‌شود. این امتحان، برای مؤمن پاک شدن است و برای انبیاء اعتلای درجه و برای اولیاء کرامت است و به‌همین شکل بالا می‌رود. بنابراین یک مؤمن هیچ‌وقت نباید از بیماری ناراحت شود. هیچ‌وقت نباید از مریضی ناراحت شود. مؤمن باید در این بیماری‌ها و مریضی‌ها چه جسمی و چه روحی، شاکر خداوند باشد چون این بیماری‌ها، او را پاک می‌کند. مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی، دو سال آخر عمرشان به بیماری خیلی سختی مبتلا شده بودند. نقل شده بود افرادی که  به عیادت ایشان می‌رفتند او را دل‌داری می‌دادند، ولی ایشان می‌خندید و می‌گفت دلداری ندهید، من دارم پاک می‌شوم، من از این بیماری خوشحالم چون این بیماری، من را پاک می‌کند. زمانی که بچه بودیم، نوجوان و یا جوان بودیم، ممکن است خطایی کرده باشیم که با این بیماری، آن‌ها پاک می‌شود و بعد که پاک‌شد، موجب اعتلاء درجه ما شود. مؤمن این‌چنین به دنیا و عالم نگاه می‌کند، به بیماری‌ها و مصیبت‌ها این‌چنین نگاه می‌کند. همیشه هم ابتلا و مبتلا شدن به درد نیست و گاهی مواقع‌ با نعمت است؛ «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ»[۱] گاهی مواقع‌ ابتلاء با نعمت است و گاهی مواقع‌ هم با مشکلات مادی و مشکلات دنیایی است؛ «فَقَدَرَ عَلَیْه رِزْقَهُ»[۲]  انسان گاهی با مشکلات و گاهی با نعمت‌ها، امتحان می‌شود. ابتلاء‌ با مصیبت‌ها و درد و بلاها گفته شد، حالا ابتلا با نعمت‌ها چیست؟! آن بلاهایی که در آن نعمت است هم یک امتحان و یک ابتلاء است. مثلا فردی یک همسر خوب پیدا می‌کند، یا به یک خانه خوب دست می یابد، یا یک موقعیت اجتماعی خوب پیدا می‌کند، یا هرچیزی که مردم آن را به‌عنوان نعمت می‌دانند، این‌ها هم امتحان است و «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ» خدا به او نعمت می‌دهد می‌گوید اینجا این‌ نعمت ها، چگونه است؟ اولاً بدانید که بلاها و مصیبت‌ها، نتیجه اعمال خود ما است؛ اما نعمت‌ها و رفاهیات فقط نتیجه اعمال ما نیست و بسیاری مواقع تفضّل الهی است. در مواقعی شما یک کار خوبی انجام داده‌اید که خداوند در همین دنیا به شما پاداش می‌دهد (مثل همان مثال چهارراه ولیعصر) حالا این پاداش و نعمتی که خداوند به شما داده است را می‌توانید به چند حالت، خرج کنید. یک روش اینکه با خود بگویید حالا ما این نعمت را گرفتیم و به بقیه‌اش کاری نداریم! با همین دلمان را خوش می‌کنیم و می‌سازیم… (و دیگر در مسیر خیابان ولیعصر حرکت نمی‌کنیم) و در همین‌جا می‌ایستیم و هرچقدر بتوانیم، می‌خواهیم خوش بگذرانیم.

    در این حالت، این نعمت باعث می‌شود که ما عقب بمانیم. این نعمت، یک امتحان است که آیا ما به‌همین اکتفا می‌کنیم؟! یا این نعمت را می‌توانیم برای رسیدن به نعمتی بالاتر خرج کنیم؟ یعنی با پول شما می‌توانید وسیله‌ای بگیرید و زودتر خود را به چهارراه بعدی برسانید! یعنی می‌توانید از این نعمت، در رسیدن به فیض بالاتر استفاده کنید و از طرفی هم می‌توانید از این نعمت استفاده کنید و دیگر هیچ حرکتی نکنید!! می‌توانیم با نعمت‌هایی که خداوند به ما می‌دهد، تنها خود را در دنیا با آن مشغول کنیم و از آخرت غافل شویم! و هم می‌توانیم آن را برای رسیدن به آخرت استفاده کنیم «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»[۳] راه درست این است که از این نعمتی که خدا به تو داده است، درست استفاده کنی، در راه خدا و در راه آخرت انفاق کنی، برای آخرت خودت خرج کنی ، خدماتی بدهی، خیریه بدهی، صدقه بدهی، قرض‌الحسنه بدهی و با این ثروت این کارها را انجام دهید و در واقع با این کار، ثروت بالاتری برای خود تهیه می‌کنید «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ»[۴] یعنی در این دنیا نعمت‌های دنیا را وسیله‌ای برای کسب آخرت قرار بدهی، البته “وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا” نه اینکه همه را انفاق کنید، بلکه برای دنیای خودت هم یک نصیبی قرار بده و بگذار بماند تا محتاج خلق نشوی! برای خودت هم داشته باش، ولی بیشتر توجه داشته باش که این نعمتی که خدا به تو داده  است، حال چه نعمت پول است، نعمت سلامتی است، نعمت مقام است، نعمت موقعیت اجتماعی است، هر نعمتی که هست، این نعمت را ببین و فکر کن با این نعمت چه کار می‌توانی بکنی برای رسیدن به یک نعمت بالاتر؟

    در واقع بخشی از این نعمت‌های ما، نتیجه‌ اعمال خوبی است که ما انجام داده‌ایم و خداوند در عوض به ما پاداشی داده است، حالا این نعمت را می‌توانیم وسیله‌ای قرار دهیم برای دست یابی به نعمتی بالاتر!

    وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ

    اما گاهی مواقع‌ این‌طور نیست، گاهی مواقع‌ خداوند نعمت‌ها را به افراد گناه‌کار می‌دهد، در تعبیر آمده است که می‌گوید خداوند به افراد گناه‌کار نعمت می‌دهد تا این افراد بیشتر گناه کنند! البته خداوند به این‌صورت این کار را نمی‌کند. خداوند به شما نعمت می‌دهد تا شما برای آخرت خودتان دیگر پاداشی قرار ندهید!  زیرا یکی از قوانین عالم که مؤمنین هم به این قوانین اعتقاد دارند، این است؛ در عالم خدا و در عالم عدالت الهی هیچ کس نمی‌تواند حق کسی را حتی یک ریال بخورد، البته در عالمِ کل نه فقط در این دنیا، در عالم کل که دنیا را هم شامل می‌شود. این عالم بر اساس عدل است، عدالت یعنی هیچ کس نمی‌تواند یک ریال از حق کسی را بخورد، اگر بخورد، خداوند بعدا پس می‌گیرد و پس می‌دهد و هر چه دیرتر پس بگیرد با سود آن را پس می‌گیرد. برای مثال، اگر من یک ریال از پول شما بخورم، خداوند اگر من را دوست داشته باشد فردا یک ریال را از من پس می‌گیرد و به شما می‌دهد، اما اگر فردا نگیرد و پس فردا بگیرد، دو ریال می‌گیرد و به شما پس می‌دهد، اگر یک هفته دیگر بشود، مثلا ده ریال می‌گیرد، به همین‌صورت سود آن می‌رود بالا و اگر در آخرت پس بگیرد با توجه به سودهای گذشته پول، خیلی بیشتر پس می‌گیرد! لذا کسانی که مال کسی را می‌خورند از خدا باید بخواهند توفیق بدهد که همین الان جبران کنند، چون اگر تسویه حساب بماند برای آخرت، بسیاری از نعمت‌های او گرفته می‌شود و در عوض بدهی به آن شخص طلبکار داده می‌شود، لذا اگر کسی مال یک مومن را خورد، مومن ناراحت نمی‌شود و می گوید او مال من را خورده، ولی حتماً به من بر می‌گردد، چگونه؟ با اضعاف، مُضاعفه، با سود بسیار زیاد! حالا یا در این دنیا یا در آخرت به ما بر می‌گرداند. گاهی مواقع هم به ‌صورت دیگری است؛ برای مثال بقالی جنس خود را گران می‌دهد و از مکانیک پول اضافه‌ای می‌گیرد، خیال می‌کند سر او را کلاه گذاشت! بعد مریض می‌شود و پول را می‌برد به دکتر می‌دهد، بعد دکتر با ماشین تصادف می‌کند و پولی که از بقال گرفته است را می‌آورد و برمی‌گرداند به همان مکانیک می‌دهد. مکانیک یک سود خوبی به دست می‌آورد و نمی‌داند که این همان پولی است که بقال از او خورده بود! پول او دور زده است و به این صورت دوباره به دست او برگشته است! قانون عالم هستی این‌طوری است «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ»[۵] خداوندِ خالق عالم هستی پیوسته به ما می‌گوید که دنیا مانند دو کفه ترازو است، یک ذره کفه ای بیاید پایین، کفه ی دیگر می‌رود بالا، ولی بعد دوباره بر می‌گردد، چون همه چیز باید سرِ جای خودش برگردد و عدالت در عالم حفظ بشود. «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»[۶] یکی از معانی دین، عدالت است یعنی صاحب روز عدالت، روزی که همه چیز سر جای خود برمی‌گردد.

     هیچ کس نمی‌تواند مال کسی را بخورد، اگر کسی مال مؤمن را خورد، مؤمن ناراحت نمی‌شود چون می‌داند مال او برمی‌گردد. کسی بگوید آقا مال من را بردند، دزدیدند، بدبخت شدم!!! نه…. بدبخت نشدی… اگر بدانی خدایی هست و این را به تو برمی‌گرداند و به خوبی و با محاسبه سود آن برمی‌گرداند، هیچ نباید غصه بخوری! استاد عزیز ما می‌فرمودند:” کاش آن‌هایی که می‌روند دزدی می‌کنند، بیایند از مال ما دزدی کنند و از دیگران دزدی نکنند” گفتیم چرا؟! گفت اگر از مال ما دزدی کنند، ما آن‌ها را حلال می‌کنیم و دیگردچار عذاب نمی‌شوند، ولی اگر از دیگران دزدی کنند، آن‌ها حلال نمی‌کنند و بعد باید جزا بدهند! گاهی مومن این گونه می‌شود و آرزو می‌کند که دزدها اگر می‌خواهند دزدی کنند بیایند از مال او دزدی کنند!!! این چه مقامی است؟ بعضی از دزدها اعتقاد دارند و می‌گویند که اگر می‌خواهی دزدی کنی از ظالم‌ها دزدی کن که به اصطلاح حق دیگران را خورده اند و مشکلی ندارد، ولی از مومن دزدی نکن چون اگر از مؤمن دزدی کنی، چون مال مومن حلال است، بعد برای تو مصیبت می‌شود… آن‌ها این اعتقاد را دارند ولی این مؤمنِ بزرگ و استاد عزیزما این‌طوری می‌گوید: می‌گوید کاش دزد بیاید از من دزدی کند چون اگر از من دزدی کند، من رضایت می‌دهم.

    ثروت‌ها و نعمت‌های دنیا هم در واقع یک نوع آزمایش و امتحان الهی است

    بنابراین ثروت‌ها و نعمت‌های دنیا هم در واقع یک نوع آزمایش است، ما فقط باید از این نعمت ها بتوانیم خوب استفاده کنیم. استفاده خوب این است که ما نعمت ها را وسیله‌ایی برای رسیدن به آخرت قرار دهیم، در غیر این‌صورت هر چه در این دنیا بیشتر از نعمت ها استفاده کنیم، از نعمت‌های آخرت ما کم خواهد شد. این داستان خیلی جالبی است که خدمت امیرالمومنین علی(ع) حلوای شیرینی آوردند ولی ایشان نخوردند، عرض کردند یا علی، آیا حلوا حرام است؟ اشکال دارد؟ کراهت دارد؟ گفت نه، گفتند پس چرا نمی‌خورید؟ فرمودند: این نعمتی است که خداوند روزی من کرده است، اگر من در این دنیا استفاده کنم در آخرت محروم می‌شوم اما اگر استفاده نکنم این روزی من برای آخرت ذخیره می‌شود.

    یک مثال می‌زنم ببینید چقدر فرق می‌کند؛ شما مثلاً کارگر زباله جمع‌کنی هستید و در خارج شهر زباله‌ها را  تفکیک می‌کنید و محیط اطراف شما بوی گند زباله می‌دهد و آن‌جا ایستادن و کار کردن خیلی سخت است…. حالا همان‌جا به یک نفر نوشابه‌ای بدهند می‌گویند می‌خواهی آن نوشابه را آن‌جا و در همان محیط بدبو و آلوده زباله‌ها بخوری؟ یا این‌که به او بگویند آقا صبر کن کارتان که تمام شد، می‌روید قشنگ یک دوش می‌گیرید و لباس تمیز می‌پوشید و می‌آیید کنار یک چشمه و یک جای خوش آب‌وهوا و حالا همان نوشابه را آن‌جا بخور، کدام بیشتر می‌چسبد؟ داخل بوی گند و زباله نوشابه بخوری بیشتر به تو می‌چسبد، یا همان نوشابه را در جای مطبوع و خوش آب و هوا بخوری؟ همین حلوایی که این‌جا به امیرالمؤمنین می‌دهند و نمی‌خورد، در بهشت به او می‌دهند، حلوا همان حلوا است ولی در واقع آن حلوا دیگر نیست، لذت آن خیلی بالاتر است، لذت‌های بهشتی می‌گویند “عِدَّتاً مُدَّتاً شِدَّتاً” این‌ها این معنا را دارد، عِدَّتاً مُدَّتاً شِدَّتاً معنی دارد یعنی وقتی شما در بهشت یک مزه لذت‌بخشی را می‌خورید، ده دقیقه بعد مزه آن از زیر دندان شما نمی‌رود و این لذت برای مدت‌ها می‌ماند، شدید هم هست و هم با کمیت بیشتر و هم با کیفیت بیشتر می‌ماند.

     برای همین در قرآن می فرماید: وقتی کافران را وارد جهنم می‌کنند آنها می‌گویند ما در دنیا کار خوب هم کردیم و همیشه که کار بد نکردیم… می‌فرماید «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا»[۷] می‌فرماید: که شما طیبات و آن پاداش‌ها و کارهای خوبی که در دنیا کردید را می‌توانستید نگه دارید و در آخرت استفاده کنید، ولی متاسفانه همه را فقط در دنیا استفاده کردید و نتیجه ی خوبی‌های خودتان را در دنیا از بین بردید و برای آخرت ذخیره نکردید! مومن از خدا می‌خواهد پاداش اعمال خوب خود را، در آن طرف به او بدهد چون آن طرف هم خیلی کیفیت آن و هم کمیت آن بالاتر است.

     هر کسی یک روزی‌ معینی دارد. این‌ها قواعد ایمانی است و مومن به این قواعد معتقد است. البته استدلال‌های عقلانی خوبی هم در پس این قواعد هست، ولی اهل دنیا این قواعد و استدلال‌ها را نمی‌فهمند. اهل دنیا آن‌چنان مشغول به دنیا شده اند و در حیوانیت خودشان فرو رفته اند که این مفاهیم و معانی را درک نمی‌کنند، یعنی متاسفانه آن مَشعَر و آن حسی که باید این مفاهیم و معانی را درک کنند، در آنها از بین رفته است، ولی مؤمنین این‌ها را درک می‌کنند.

     نبی مکرم اسلام(ص) فرمود: “یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ قَدْ نَفَثَ فِی رُوعِی رُوحُ اَلْقُدُسِ أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَوْفِیَ رِزْقَهَا وَ إِنْ أَبْطَأَ عَلَیْهَا فَاتَّقُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَجْمِلُوا فِی اَلطَّلَبِ”[۸] می‌فرمایند: “روح‌القدس در جان و عقل من، الهام کرد که هیچ‌کس از دنیا نمی‌رود مگر این‌که روزی‌ایی که برای او نوشته شده را تمام کند”، یعنی مثلاً اگر برای شما گفتند شما در دنیا باید هزار کیلو نان بخوری، شما اگر نهصد کیلو بخوری یا نهصد و نود و نه کیلو نان بخوری و فقط یک کیلو مانده باشد، نخواهی مرد تا آن یک کیلو را هم قبل ازمرگت بخوری! حالا این هزار کیلو را اگر در عرض ده سال بخوری، ده ساله می‌میری، اگر در سال‌های طولانی‌تر بخوری، تا سال‌های طولانی زنده می‌مانی…. یعنی هر کسی روزی‌ایی دارد، می‌گوید روح‌القدس به من الهام کرد که هیچ نفسی نمی‌میرد مگر این‌که روزی خود را تمام و کامل کند. بعد می‌فرماید: “وَ أَجْمِلُوا فِی اَلطَّلَبِ” زیاد دنبال آن نروید، زیاد دنبال این نباشید که وضع مادی شما خوب بشود، چون وقتی به دنبال جمع مال می‌روید، در واقع به دنبال چه می‌روید؟! در واقع به دنبال مرگ می‌روید، چون هر زمان که روزی شما تمام شود، عمر شما هم تمام می‌شود! می فرماید: “وَ أَجْمِلُوا فِی اَلطَّلَبِ” و دنبال روزی‌ایی باشید که خدا برای شما مقدر کرده است. اگر روزی‌ایی که خدا برای شما مقدر نکرده را بروید و بگیرید، وضع شما خراب می‌شود. آن بخشی از روزی افرادی که دزدی می‌کنند، رشوه می‌گیرند، اختلاس می‌کنند و از هر راهی می‌خواهند پولدار بشوند، در واقع خیال می‌کند که مثلاً وجوهات خود را ندهند، خمس خود را ندهند، وضع آنها خوب می‌شود… این افراد اشتباه می‌کنند، آن روزی‌ایی که خدا برای تو حلال کرده از راه حرام به دست نیاور که بدهکار می‌شوی و جیره‌ی خود و کوپن خود را تمام کنی، کوپن خود را از راه حلال بدست بیاور… قرار است هزار کیلو نان بخوری، می‌توانی این را از راه دزدی به دست بیاوری، می‌توانی از راه حلال به دست بیاوری، از راه حلال بدست بیاور. آمد آمد نیامد نیامد! این‌ها نشانه ایمانی است که زندگی‌ها را تمیز می‌کند، زندگی‌های ما را مرتب می‌کند و اگر مؤمنین در این دنیا نبودند که به این مفاهیم و معانی معتقد باشند، این دنیا جهنم بود! اگه می‌بینی دنیا خوب است به خاطر همین اعتقادات مؤمنین است. به خاطر همین اعتقادات مؤمنین است که بالاخره سنگ روی سنگ بند می‌شود و الّا سنگ روی سنگ بند نمی‌شد!

    معنای این‌که «لَولا الحُجه لسَاخَت الاَرض بِأَهلها»[۹] اگر حجت الهی نبود، دنیا نابود می‌شد؛ یک معنای آن همین است، یعنی اگر خوبان نبودند دنیا نمی‌ماند، دنیا مانده است به خاطر این‌که چند نفر عدالت را رعایت می‌کنند. چند نفر حلال و حرام را رعایت می‌کنند. چند نفر قانون را رعایت می‌کنند. اگر همه می‌خواستند بی‌دین باشند، اصلاً دنیا از بین می‌رفت و نابود می‌شد.

    بنابراین نعمت‌ها، رفاهیات، کامیابی‌ها و کامروایی‌ها هم نوعی امتحان است. در واقع مؤمن با‌ بلا‌ها به گونه‌ای صحیح و با شکر خدا برخورد می‌کند و با نعمت‌ها نیز به گونه ای دیگر برخورد می‌کند که هم زندگی دنیایی خود را تامین می‌کند هم برای زندگی اخروی خود ذخیره می کند.

     تا پایان سال ظاهراً دو جلسه دیگر در خدمت شما هستیم و این‌ دو جلسه به ولادت نورانی آن نیّر بزرگ عالم آفرینش‌ امام زمان(عج) ختم می‌شود. ما می‌خواستیم وارد مباحث خصوصیات و صفات عالم ربانی بشویم، شاید هم بتوانیم دو جلسه آتی ان‌شاءالله کلیات آن را بگوییم. اما خصوصاً کسانی که در چله‌ رجبیّه و چلّه‌ عهد هستند، توجه داشته‌ باشند‌ همان‌طورکه عرض کردیم بزرگ‌ترین ماموریت ما، بزرگ‌‌ترین وظیفه انسان در عالم آفرینش چیست؟ عبادت است… این عبادت در چه چیزی شناخته می‌شود؟ در وصل شدن به اولیاء خدا…

    لزوم وصل شدن به اولیاء خدا برای عاقبت به خیری و پرهیز از دوست و همنشین بد

     اگر شما زندگی تاریخ بشریت را نگاه کنید در تاریخ بشریت چیزهای‌ عجیب‌ و غریبی می‌بینید،‌ مثلا می‌بینید یک ‌نفر نود سال‌ خوب زندگی کرده، نود سال عابد بوده، خادم بوده، تارکِ دنیا بوده، انفاق‌ها داشته، صدقات داشته، ولی در آخر عمر، خراب شده است! این عاقبت‌بخیری که می‌گویند یک شعار نیست….

    از‌ سوی دیگر، انسان افرادی را می‌بیند که یک عمرگناه‌کار بودند، ولی عاقبت‌ آن‌ها خوب شده است. تا آن‌جایی ‌که من در زندگی افرادی که عاقبت‌بخیر شدند و افرادی که عاقبت‌ به‌ شر شدند، تفحص کردم، هر چقدر بخواهید چیز‌های‌ عجیب زیاد‌ هستند… شما بلعم باعورا را شنیده اید. در تاریخ اسلام هم افراد بسیاری دیدم که پای رکاب پیامبر جنگیدند و از چیزهای بزرگ گذشتند، از مال خود گذشتند، از جان خود ‌گذشتند ولی عاقبت به خیر نشدند….

    برای مثال سرگذشت یک نفرشان را برای شما بگویم؛ یک شخصی بود به‌نام صُهیب‌بن‌سَنان. شنیده اید که پیامبر مثلاً بِلال‌ حبشی داشت، سلمان‌فارسی داشت، صُهیب رومی داشت، ازملت‌های مختلف بودند، این صُهیب، همین است که اهل روم بود. می‌گویند اهل‌ روم بود و عرب نبود، مسلمان شده بود.

    آن اولِ ‌کار دعوت پیامبر به اسلام، مشرکین مسلمانان را شکنجه می‌کردند. مثلاً بلال حبشی را بسیار شکنجه‌ کردند، مسلمانان را شکنجه‌های سخت می‌کردند و بسیاری از مسلمان‌ها زیر شکنجه به شهادت می رسیدند! وقتی مشرکین می‌خواستند صُهیب‌بن‌سَنان را شکنجه بدهند تا از اسلام دست بردارد، به آنها گفت: من که پیرمرد کهنسالی هستم، حال اگر کافر بشوم به شما سودی ندارد، مسلمان هم باشم برای مسلمان‌ها سودی ندارد، ولی مال زیادی دارم، بیایید اموال من را بردارید و درعوض من را شکنجه نکنید… مشرکین قبول کردند و اموال او را  گرفتند و او را از خانه‌اش بیرون کردند و تنها با لباسی بر تن، خدمت رسول الله(ص) رسید و به پیامبر گفت که اموال خود را دادم تا من را شکنجه نکنند و دیگرکاری با من نداشتند. بعد پیامبر(ص) فرمود چقدر به آن‌ها دادی؟ گفت هفتاد هزار دینار، تمام ثروت خود را که هفتاد هزار دینار بود، دادم. در آن زمان، هفتاد هزار دینار خیلی ثروت زیادی بوده است. پیامبر(ص) او را تشویق ‌کرد و فرمودند خداوند به تو اجر بدهد. به پیامبر گفت یا رسول‌الله اگر من همه دنیا را هم داشتم به خاطر دیدن یک لحظه ‌روی شما، همه دنیا را می‌دادم، هفتاد هزار دینار که چیزی نیست. یک چنین فردی را در نظر بگیرید که چقدر هم در جنگ‌ها فداکاری کرد، ولی در آخر عمر رفت خود جذب گروه ابوبکر شد و عاقبت آخر عمر با بُغض امیرالمؤمنین(ع) از دنیا رفت! حال این فرد تنها یکی از موارد عاقبت به شری است… من موارد زیادی از این قبیل افراد را در تاریخ دیده‌ام. دوستان بد، صُهیب را جذب کردند، افراد سقیفه او را جذب کردند، منافقین او را جذب کردند و نهایتاً علی‌رغم آن همه سوابق خود در راه پیامبر، آخر عمر با بغض امیرالمؤمنین از دنیا رفت و امام صادق(ع) او را لعن می‌کند…

    اگر داستان‌های عجیب زندگی صهیب را برای شما بگویم که این شخص چقدر ایمان داشت، چقدر فداکار بود، چقدر در خدمت پیامبر بود، چقدر عمر خود را فدای پیغمبر می‌کرد تعجب می کنید… ولی آخر کار او ختم به شر شد، چرا؟ دوست بد….

    امروزه بسیاری از جوان‌ها در خانواده‌های ‌شما یا نوجوانان و جوانان محله‌‌‌های ‌شما، می‌بینید بچه های ‌خوبی هستند، جوان‌های خوبی‌ هستند، ولی گمراه شدند و در این اغتشاشات علیه نظام وارد و جذب می شوند. عامل‌ اصلی گمراهی این‌ها، دوستان بد‌‌ هستند. من سراغ دارم بچه‌هایی که در خانواده‌های متدین بزرگ شدند نماز‌خوان ‌بودند، محجبه بودند،‌ اهل بسیج ‌بودند ولی الان فاسد شدند، ضدانقلاب شدند، ‌به‌ دین بد می‌گویند…. چرا؟ چون این فضای مجازی محیط این‌ها را عوض کرده است، یعنی از محیط خوب بیرون رفتند و تنها راه و درمان آن هم همین است که به محیط خوب برگردند، یعنی شما اگر می‌خواهید یک نفر خوب بشود باید او را به محیط خودتان بکشانید. اگر به محیط خوب نیایند، فاسد می‌شوند. اکثر افرادی که در طول تاریخ عاقبت به شرّ شدند به خاطر دوست بد بود و امان از دوست بد….

    تا توانی می‌گریز از یارِ بد            یارِ بد، بدتر بود از مارِ بد

    مارِ بد، تنها ‌تو را بر جان زند         یارِ بد، بر جان و بر ایمان زند[۱۰]

    مواظب خود و فرزندان خود باشید. چرا ما اصرار داریم دوستان در گروه با هم باشید؟ اگر مسافرت می‌روید با هم بروید، اگر تعاونی تشکیل می‌دهید، با هم تشکیل بدهید، کوه می‌خواهید بروید، با هم بروید… ‌به‌خاطر این‌که از محیط مؤمنین و سالکین راه خدا دور نشوید…. “وَیَومَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیهِ” روزی که شخص ستمکار (از روی حسرت و پشیمانی) دست خود را گاز می‌گیرد می‌گوید “یَالَیتَنی لَم اَتَّخِذ فُلَاناً خَلیلًا” کاش با فلانی دوست نمی‌شدم «لَقَد اَضَلَّنی عَنِ السَّبیل»[۱۱] او من را گمراه کرد…  آن‌چنان افراد را گمراه می‌کنند که خودِ افراد هم نمی‌فهمند و تنها راه آن هم همین است که از دوستان بد دوری کنیم.

    بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما این است که دنبال اولیاء الله باشیم…

    با توجه به مباحث مطرح شده، بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما این است که دنبال اولیاء باشیم، بگردیم و اولیاء خدا را پیدا کنیم. به همین علت در یکی از برنامه‌های شما در دفترچه‌های رشد‌ِ شما، ‌گفتند بروید با اهل‌ علم با اهل علمای ربانی تماس بگیرید و اولیای الهی را پیدا کنید. ما و شما وظیفه داریم علمای ربانی را بگردیم و پیدا کنیم. علمای ربانی کم نیستند ولی ناشناخته هستند و اولیاء خدا هستند. آن کسی که دنبال اولیاء خدا است، یک خصوصیتی در روح او پیدا می‌شود که اگر قبل از ظهور، امام زمان (عج) را ببیند، بلافاصله می‌شناسد. بسیار ممکن است ما از کنار امام زمان عبور کنیم، امام زمان را ببینیم ولی او را نشناسیم. برای همین می‌گویند وقتی که امام زمان (عج) ظهور می‌کند، همه می‌گویند من ایشان را قبلا چندبار دیده بودم… چهره‌ او چه‌قدر آشنا است، چرا نشناختیم؟ چون ما ولی‌شناس نیستیم…. ما به شما تکلیف دادیم، بروید بگردید چهار نفر، عالم ربانی پیدا کنید، اولیاء خدا را پیدا کنید. بروید، بگردید و اولیاء خدا را پیدا کنید، اولیاء خدا در جامعه هستند. اگر بروید و بگردید، در روح شما یک خاصیتی پیدا می‌شود، یک استعدادی پیدا می‌شود به نام ولی شناسی.

     ولی شناس یعنی چه؟ یعنی تا ببینید، می‌فهمید. این استعدادها این‌طوری شکوفا می‌شود.

     استعداد‌ها چگونه شکوفا می‌شود؟ فردی می‌گفت من اصلاً هیچ بوی غذایی را درست نمی‌فهمیدم و نمی‌توانستم تشخیص بدهم این بوی چه غذایی است، وقتی در یک کشور خارج به دنبال شغلی بودم، به ما یک شغلی پیشنهاد کردند که غذاها را بو کنیم، من هم هیچ شغلی پیدا نکرده بودم و مجبور شدم مداوم این کار را انجام دادم، بعد از مدتی بینیِ من به کوچک‌ترین بو حساس شده بود!! این می‌شود همان شکوفا شدن استعداد. یا مثلا در مورد متخصصین کارهای هنری، فرض بفرمایید، شما دو خط شعر را می‌بینید و نمی‌توانید تشخیص بدهید که کدام خط بهتر است، ولی آن متخصص چون دقت کرده و حس شناسایی خود را شکوفا کرده است، بلافاصله وقتی یک نگاه کند، می‌گوید این خط بهتر است! به این نمره پانزده می‌دهم به آن نمره بیست می‌دهم.  تو می‌گویی‌ پنج نمره اختلاف؟! این دو خط‌که فرق نمی‌کند….

    حال اگر شما به دنبال ولی‌شناسی بروید، بروید و اولیاء الهی را پیدا کنید، علمای ربانی را بگردید و پیدا کنید، این کار شما ۲ فایده اساسی برای شما دارد. اول اینکه در خدمت اولیاء الهی و در صحبت و همراهی با آن‌ها، از این مسئله‌ خطرناک عاقبت به شری نجات پیدا ‌می‌کنید که خیلی مسئله‌ مهمی است… زیرا هر کاری بکنید اگر از اولیاء خدا دور باشید، در آخر ممکن است عاقبت ‌بخیر نباشید…دوم اینکه آن استعداد ولی‌شناسی در شما شکوفا می‌شود. وقتی استعداد ولی‌شناسی در شما شکوفا شد، چه بسا در همین دنیا و قبل از مرگ خود بتوانید امام زمان‌(عج) یا نه، آن رجال‌الغیب، آن ‌نواب‌ ایشان، نائبان ‌ایشان، کسانی که با حلقه‌ ایشان ارتباط دارند، آن‌ها را ببینید و از آن‌ها فیض بگیرید… با شایعه و فلانی و تبلیغات رادیو تلویزیون و تحقیقات دهان به دهان عوام که فلانی جزو اولیاءالله است و این‌ها، این‌طوری نمی‌شود شناخت. باید خودِ تو بروی، بگردی، با آن‌ها صحبت کنی و بحث کنی، مباحثه کنی و دنبال آن باشی. به همین علت است که آن عالم بزرگ گفته بود: “اگر کسی پنجاه سال عمر خود را دنبال پیدا کردن استاد بگذراند، ضرر نکرده است. چرا ضرر نکرده است؟ می‌گوید حتی اگر پیدا هم نکرد، ضرر نکرده است، چون حس ولی شناسی او رشد کرده و یکی از علت‌های آن، این است.

     بنابراین ان‌شاء‌الله در این ایام که چلّه‌ عهد است، روی این مسئله بیشتر توجه داشته باشید و از خداوند متعال می‌خواهیم که به همه ما توفیق بدهد که ما در دنیا و در آخرت با اولیاء خدا محشور بشویم. خداوندا به‌ حق اولیاء خودت، این دعای ما را به شرف اجابت برسان با‌‌ صلوات برمحمّد وآل‌ محمّد(ص).


    [۱] سوره فجر آیه ۱۵

    [۲] سوره فجر آیه۱۶

    [۳] سوره قصص آیه ۷۷

    [۴] سوره قصص،آیه ۷۷

    [۵] سوره الرحمن،آیه ۷

    [۶] سوره فاتحه،آیه ۴

    [۷] سوره احقاف،آیه۲۰

    [۸] کافی،ج۵،ص۸۰

    [۹] غیبت نعمانی،بخش روایات درباره لزوم حجه در زمین ص ۱۵۵

    [۱۰] (مولانا)

    [۱۱].سوره فرقان، آیه ۲۷ و ۲۸