برچسب: کانون علم و دین

  • ضرورت سیروسلوک در زندگی انسان

    ضرورت سیروسلوک در زندگی انسان

    ۲۹/۰۳/۱۴۰۳

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • ضرورت سیروسلوک در زندگی انسان
    • بالا رفتن درجاتب بهشت به واسطه انجام مستحبات
    • روح جمادی
    • روح نباتی
    • حیات انسانی
    • فرق انسان با حیوان در اندیشیدن است
    • سه بُعد وجودی حیوانات
    • اندیشه انسان محدود به مکان نیست
    • اندیشه انسان محدود به زمان نیست
    • مراتب افکار انسانیت
    • بُعد عمل
    • نظر قرآن درباره انسانیت
    • انسان کاریکاتوری
    • ماجرای حاج آقا ارباب
    • دعوت به تفکر
    • حسن ختام جلسه

    مقدمه

    پاسخ به شبهه‌ای که باید به طور فنی و گسترده به آن رسیدگی شود.

    ضرورت سیروسلوک در زندگی انسان

    یک شبهه ای که مطرح شده است؛ این است که دلیل ضرورت سیر و سلوک در زندگی انسان چیست؟ و آیا اینکه حتماً واجب است که انسان در این مسیر قرار بگیرد؟

    ما قبلاً به این شبهه یک پاسخ مختصری داده بودیم و حالا می‌خواهیم کمی فنی‌تر در مورد آن توضیح دهیم، که ان‌شاءالله برای شما هم بیشتر قابل استفاده باشد.  تفسیر کامل این شبهه در مرحله دوم؛ مرحله علم الیقین مطرح می‌شود. بنابراین مطلب ممکن است یک مقدار در سطح بالاتری باشد با دقت گوش کنید که ان‌شاءالله استفاده کنید.

    بالا رفتن درجات بهشت به واسطه انجام مستحبات

    خب پاسخ این سوال این است که سیر و سلوک به‌معنای وارد شدن به وادی عرفان واجب نیست. آن چیزی که واجب است در شریعت است و شریعت این است که انسان از محرمات دوری کند و محرمات و گناهان را ترک کند و واجبات دینی را انجام دهد، دراین‌صورت است که اهل نجات است. اما دقت کنید انجام واجبات و ترک محرمات ما را از جهنم نجات می‌دهد و وارد بهشت می‌کند، اما کدام بهشت! اولین طبقه بهشت. در صورتی که بهشت هشت طبقه است، درجات دارد و این درجات بهشت را انسان اگر بخواهد بالا برود با انجام مستحبات است که بالا می‌رود و ترک مکروهات. انسان با ترک محرمات و انجام واجبات می‌تواند فقط به مرحله اول بهشت برسد و برای بالا رفتن درجات بهشت باید اعمال مستحبی، روزه‌ی مستحبی، انفاق مستحبی، جهاد مستحبی و سیر و سلوک در عالم باطن را انجام دهد. چون شریعت واجبات و محرمات برای عالم ظاهر است ولی مستحبات و مابقی مربوط به عالم باطن و عالم روح انسان است. دراین‌صورت است که درجات بهشت را طی می‌کنیم تا این‌جا را ما قبلاً پاسخ داده بودیم و ممکن است تکراری باشد. اما یک مسئله دیگری هم وجود دارد که آن این است؛ وارد عالم سیر و سلوک شدن درواقع تجلی انسانیت است؛ یعنی ما باید بین انسان و حیوان که در روایت هست و در فلسفه هم هست یک روح جمادی داریم، یک روح نباتی داریم، یک روح حیوانی داریم و یک روح انسانی داریم و یک روح ملکوتی نبوی داریم، این‌ها انواع و اقسام روح است. خب این اجسامی که شما می‌بینید همین مادیات که می‌بینید همین چوب و سنگ و خاک و این‌هایی که می‌بینید یک روحی دارند که روح این‌ها جمادی است.

    روح جمادی

    روح جمادی یعنی: یعنی وقتی داخل این‌ها را بشکافید اتمی هست، الکترونی هست، نوترون و پروتون هست که این‌ها در حال حرکت هستند و این حرکت ناشی از روح جمادی است. برای‌اینکه علمی صحبت کنم و آن‌هایی که درس خوانده‌اند متوجه شوند به این می‌گویند روح جمادی، حرکتی دارند آثاری دارند یک ارتباطی با عالم ملکوت دارند.

    شما در عالم خواب وقتی‌که کوه می‌بینید، یک درخت می‌بینید، ماشین یا هواپیما و قطار در عالم خواب می‌بینید آن به‌اصطلاح روح ملکوتی اجسام است که در عالم خواب می‌بینید، یعنی این چیزی است که ماده نیست ولی مربوط به عالم ماده است و در عالم خواب می‌بینید.

    روح نباتی

    در علم زیست‌شناسی می‌گویند: ما یک جاندار داریم یک بی‌جان، جاندارها از چند قسمت مختلف تشکیل شده‌اند مانند: گیاهان، آغازیان، حیوانات، جلبک‌ها… این‌ها انواع و اقسام جاندارها هستند. دو قسمت مهم جاندارها این است که بعضی‌ها گیاهان هستند و بعضی‌ها جانوران هستند، جاندار هستند ولی گیاه یک جاندار است و جانور و حیوان یک نوع دیگر از جاندار هستند. این جانور و حیوان فرقش با گیاه در این است که گیاه مواد غذایی‌اش را از درون خودش تولید می‌کند با عمل فتوسنتز ولی جانور و حیوان کسی است که مواد مورد نیاز را از بیرون می‌گیرد و فرق دیگرش این است که جاندار موجودی است که رشد و نمو و تولیدمثل می‌کند ولی گیاهان آن جانداری هستند که حرکتش در یک جای ثابت است و به آن صورت حرکت ندارد و حیوانات از زمین کنده شدند و حرکت می‌کنند. 

    حیات انسانی

    فرق انسان و حیوان را باید بیان کنیم تا برسیم به این مسئله؛ بین حیوان و گیاه یک موجوداتی هستند که مرز بین گیاه و حیوان هستند که زیست‌شناسان نمی‌دانند که به این‌ها بگویند حیوان یا گیاه مثلاً جلبک‌ها از آن نظر که یک جای ثابتی هستند گیاه هستند و از آن نظر که غذای خودشان را از بیرون تهیه می‌کنند حیوان هستند یا بعضی از گیاهان باوجودی‌که گیاه هستند احساسات دارند مثلاً با موسیقی سرحال می‌شوند و اگر موسیقی بد برای گیاه بگذارید پژمرده می‌شود. مثلاً نخل را می‌گویند بین حیوان و گیاه است اگر سرش را ببرید خشک می‌شود بین حیوان و گیاه است و حیواناتی هستند بین انسان و حیوان هستند این‌ها را گفتیم که فرق حیوان و انسان را بگوییم. 

    فرق انسان با حیوان در اندیشیدن است

    فرق حیوان با انسان این است که انسان حیوانی است که فکر می‌کند الإنسان و حیوان و ناطق، انسان حیوانی است که نطق می‌کند؛ یعنی می‌تواند کلیات را تشخیص دهد و وقتی کلیات را تشخیص داد، می‌تواند فکر کند و اندیشه کند ولی حیوانات این‌چنین نیستند. لذا شما می‌بینید انسان‌ها روزبه‌روز رشد می‌کنند، انسان الان با انسان هزار سال پیش و یا حتی با انسان بیست سال پیش خیلی فرق کرده‌است، اگر به شما بگویند که یک دستگاهی هست که این‌جا بزنیم و در جای دیگر اتفاقی میافتد، ممکن بعضی‌ها قبول نکنند ولی الان می‌بینیم که این اتفاق می‌افتد. بله انسان پیشرفت می‌کند ولی حیوانات این‌چنین نیستند،  حیوانات، حیوانات الان چه حیوانات ده‌هزار سال پیش به‌همین شکل هستند؛ مگس، سگ، الاغ این‌ها با مگس و سگ و الاغ ده‌هزار سال پیش هیچ فرقی ندارند. چون حیوان‌ها فکر نمی‌کنند، قدرت نطق و تفکر را ندارند. ولی وقتی‌که دقت کنیم می‌بینیم که الان ثابت شده‌است که حیوانات هم فکر می‌کنند منتها نوع فکر کردن آن‌ها با نوع فکر کردن انسان فرق می‌کند و همین نوع فکر کردن است که انسان می‌تواند از تجربیاتش استفاده کند و درنتیجه پیشرفت کند و حیوان نمی‌تواند از تجربه‌اش استفاده کند و نمی‌تواند تجربیات خودش را منتقل به نسل‌های آینده کند. یعنی اگر یک الاغی از یک راهی برود و ببیند که در آن راه با مشکلی برخورد می‌کند، چند بار که برود دفعه بعد از آن‌جا نمی‌رود، راهش را عوض می‌کند. ولی این تجربه‌اش را نمی‌تواند به بچه‌اش منتقل کند و آن بچه هم همان بچه علاق است به همان شکل تجربه‌اش برای خودش است. ولی انسان می‌تواند منتقل کند مثلاً علم زیست‌شناسی، علم پزشکی، علم فضا، علم رایانه و دیجیتال… این رشته‌های فنی که یاد می‌گیرید وقتی به فرزندان خودتان منتقل می‌کنید می‌بینید یک بچه ده‌ساله یا پانزده‌ساله مطالب شما را یاد می‌گیرد و از این به بعد می‌رود بر روی مطالبی که از شما یاد گرفته است تحقیق می‌کند و به دستاوردهای جدیدی می‌رسد. فرق انسان و حیوان این مسائل طبیعی است که شما با چشم خود می‌بینید.

    فرق انسان با حیوان این نیست که انسان فکر می‌کند و حیوان فکر نمی‌کند! نه، حیوانات هم فکر می‌کنند حتی بعضی از آن‌ها خواب می‌بینند و این در علم و در پژوهش‌های علمی ثابت شده‌است که آن‌ها فکر می‌کنند ولی نحوه فکر آن‌ها چگونه است! از این‌جا فرق انسان و حیوان معلوم می‌شود.

    سه بُعد وجودی حیوانات

    حیوان همان سه بُعد وجودی انسان را دارد؛ وجود ما سه بعد دارد: یک بعد شناختی، یک بعد عاطفی و یک بعد عملی. یعنی ما می‌توانیم شناخت پیدا کنیم، فکر کنیم، بینش پیدا کنیم، دانش پیدا کنیم به غیر از این‌که علم پیدا می‌کنیم، عاطفه داریم یعنی گرایش پیدا می‌کنیم؛ از یک چیزهایی بدمان می‌آید و از یک چیزهایی خوش‌مان می‌آید، به یک چیزهایی میل پیدا می‌کنیم و از بعضی چیزها نفرت پیدا می‌کنیم به این می‌گویند بُعد عاطفی و بعد عمل می‌کنیم؛ یعنی در عالم خارج به‌ نحو خودمان تغییر می‌دهیم، تسخیر می‌کنیم این عمل ما است. حیوان چطور؟ حیوان همین سه بعد را دارد منتها فرق انسان و حیوان در این است که حیوان در همان محدوده وجودی خودش آگاهی دارد، در همان محدوده وجودی خودش عاطفه دارد و در همان محدوده وجودی خودش عمل می‌کند. ولی انسان این‌چنین نیست، انسان در محدوده‌ی وجودی خودش فکر نمی‌کند، بلکه ازنظر مکانی و ازنظر زمانی به ماورای مکان و زمان خودش هم فکر می‌کند. بارها گفته‌ایم زمانی که یک گوسفندی را شما از گله می‌آورید و سرش را می‌برید و یکی‌یکی گوسفندها را از گله می آورید و سرشان را در کشتارگاه می‌برید، گوسفندان دیگر اصلاً متوجه نیستند که بعد از این گوسفند نوبت آن‌ها می‌رسد! چرا چون آن گوسفند فقط در همان محدوده حضوری خودش فکر می‌کند. گفت: گرگ اجل یکایک ازین گله می‌برد. وین گله را ببین که چه آسوده می‌چرند! چون فقط به آن لحظه نگاه می‌کند به همان مکان و زمان خودش نگاه می‌کند.

    اندیشه انسان محدود به مکان نیست

    ولی انسان چنین نیست؛ انسان نسبت‌به مکان‌های دور از خودش، ماورای مکان خودش، در شهر و کشور همسایه‌اش، به کُرات دوردست به کُرات نزدیک فکر می‌کند، مکان برای اندیشه‌ی انسان محدود نیست انسان موجودی است که شناختش به ماوراء  محدوده‌ی وجودی خودش است، این ازنظر مکان.

    اندیشه انسان محدود به زمان نیست

    از نظر زمانی هم به‌همین صورت است ما فکر می‌کنیم؛ که قبل‌از این‌که به دنیا بیاییم در کجا بودیم و اینکه چی شد که ما به دنیا آمدیم و وقتی‌که از  دنیا رفتیم به کجا می‌رویم! فکر می‌کنیم و به تاریخ گذشته‌مان فکر می‌کنیم که قبل‌از ما چه کسی در کره زمین بوده‌است، در این کشور چه پادشاهانی بوده‌اند؟ صد سال دیگر چه اتفاقی می‌افتد؟ دویست سال دیگر؟ ببینید انسان ماوراء زمان شخصی خود را فکر می‌کند. پس در بُعد اندیشه فرق انسان با حیوان این است که انسان موضوع تفکر او با موضوع تفکر حیوان فرق می‌کند نه این‌که بگوییم انسان موجودی است که تفکر می‌کند، حیوان موجودی است که تفکر نمی‌کند، نه! او هم تفکر می‌کند او هم فکر دارد، او هم وقتی یک چیزی را می‌بیند به آن خیره می‌شود فکر می‌کند، بعد اگر احساس کند که موجود خطرناکی است به او حمله می‌کند یا فرار می‌کند، لازمه این‌ها فکر است، اتوماتیک که این کار را انجام‌ نمی‌دهد، فکر می‌کند و اگر یک‌بار، دوبار با ناکامی روبرو بشود دفعه‌های بعد بیشتر مواظبت می‌کند یا بیشتر عکس‌العمل نشان می‌دهد این موجود فکر می‌کند. اما فرق فکر حیوان با انسان این است که موضوع فکر آن‌ها فرق می‌کند، موضوع فکر و موضوع اندیشه و موضوع شناخت حیوان در یک محدوده شخصی خلاصه می‌شود ولی انسان در ماوراء مکان و زمان خود می‌اندیشد. این‌که می‌گوئیم تجلّی انسانیت، حالا اگر یک نفر در همسایگی شما در همکاران شما در فامیل شما یکی بود که فقط به خود فکر می‌کرد اصلا به این مسائل فکر نمی‌کرد بلافاصله می‌توانید بگویید که این در درجه حیوانیت مانده است، انسان نشده است.

    مراتب افکار انسانیت

    این‌که ما می‌گوئیم سیروسلوک تجلی انسانیت است یعنی وقتی انسان به مرحله انسانی می‌رسد به این مسائل فکر می‌کند، هر چه شما به ماوراء مکان و زمان خود بیندیشید انسان‌تر هستید و هر چه بیشتر در محدوده خود و منییت خود بیندیشید بدانید که در مرحله انسانیت رشد نکردید، خب البته باید چه‌کار کرد؟ باید تصمیم گرفت باید فکر را منعطف کرد به امور ماورائی تا بتوانیم رشد کنیم. بسیاری از افراد هستند حالا این را من خدمت شما عرض می‌کنم. در بُعد ادراکات این‌طوری، در بُعد عواطف حیوان میل و تنفر او یعنی گرایش او به یک چیز یا نفرت او از یک چیز آن هم در حد شخصی خود او، ولی انسان این‌طوری نیست. انسان عواطف او و میل او به ماوراء خود او است، انسان دوست دارد همه انسان‌ها که به مرحله انسانیت رسیدند دوست دارند که خوب باشند، دوست دارند اخلاقی باشند، دوست دارند معنوی باشند همه این را دوست دارند حتی بدترین انسان‌ها ظالم‌ترین انسان‌ها میل دارد به این‌که بگوید من آدم خوبی هستم یعنی خوب بودن این میل به بالا رفتن، میل به تعالی میل به تکامل در همه انسان‌ها هست در حیوان این‌طوری نیست، حیوان میل او در محدوده خود او است، میل او به خوردن است، میل او به آمیزش است، میل او به آشامیدن است، می‌بینید آن میل‌ها و عواطف و گرایش‌های او به امور مادی اطراف خود است ولی انسان این‌طوری نیست. انسان‌ها همه، بدترین انسان‌ها دوست دارد که آدم خوبی باشد، سعی می‌کند خود را و اخلاق خود را خوب کند، سعی می‌کند رفتار خود را خوب کند این میل در انسان است حالا هر چه این قوی‌تر باشد باز می‌توانیم بگوییم این چیست؟ این انسانی‌تر است، هر چه میل انسان به معنویت به اخلاق به ماوراء به تعالی و رشد معنوی بیشتر باشد این انسان‌تر است، هر چه کمتر باشد حیوان‌تر است، این در مرحله عاطفی. در مرحله ادراکات آن‌طوری بود در مرحله عاطفه هم این‌طوری بُعد دوم وجودی انسان و حیوان است یعنی هم انسان و هم حیوان این سه بُعد را دارند، بُعد ادراکات، بُعد عواطف و بُعد عمل.

    بُعد عمل

    در بعد عمل هم همین‌طور است حیوان‌ها حداکثر عملی که می‌توانند کنند باز در محدوده خود آن‌ها است بیشتر نمی‌توانند کار کنند یعنی مهندس‌ترین حیوانات مثلا زنبور عسل که لانه‌ خود را طوری درست می‌کند که از نظر اشغال فضا نوع این خانه‌های مثلث و شش ضلعی که در کندو درست می‌کند این برای این است که بیشترین فضا را برای تولید عسل خود درست کند آن را به این‌ صورت درست می‌کند چون به هر شکل دیگری باشد کم می‌آورد، چهار ضلعی باشد کم می‌آورد، سه ضلعی باشد کم می‌آورد، دایره باشد کم می‌آورد یک وجه شش ضلعی درست می‌کند یک مهندسی فطری خدا برای او قرار داده است ولی باز عمل او در محدوده چیست؟ در محدوده خود او است، بیشتر دیگر نمی‌تواند ولی انسان این‌طوری نیست ، انسان عمل می‌کند در تمام ابعاد این عالم، در کرات می‌رود در زمین می‌رود در همه‌جا، در هر جا بتواند ازاین به اصطلاح دنیای ریز میکروب تا دنیای بالا کهکشان‌ها. می‌خواهد عمل کند برود بفهمد این‌جا هم می‌خواهد بفهمد، زیر میکروسکوپ می‌خواهد بفهمد عمل کند تأثیر بگذارد، میکروب‌ها و باکتری‌ها را می‌خواهد بشناسد تغییر بدهد، ویروس‌ها را تغییر بدهد تا اتم، ذرات بنیادی این‌ها همه را می‌خواهد تغییر بدهد می‌خواهد بشناسد، آن‌جاهایی که حتی هیچ هیچ نفوذی ندارد بلکه می‌خواهد مثلا با اثر آن‌ها این‌ها را بفهمد که چه هستند؟ این‌ها را می‌خواهد کار کند، از آن‌طرف هم تا بی‌نهایت، ده میلیون سال نوری فاصله است ولی می‌خواهد ببیند آن‌جا چه اتفاقی افتاده است. این تأثیر عمل او به غیر از این که شناختی دارد و میل دارد عمل او تا آن‌جاها می‌تواند برود. پس انسان‌ هر چه در سه بعد، بعد وجودی او یعنی بعد ادراکات، بعد عواطف و بعد عمل ماوراء خود او باشد می‌شود چه؟ می‌شود انسان‌تر و هر چه محدودتر باشد می‌شود حیوان‌تر

    نظر قرآن درباره انسانیت

    خداوند این مسئله را در قرآن چه‌قدر زیبا فرموده است «اِنَّ فِی‌ خَلقِ‌السَّمَوَاتِ وَالاَرض وَاختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارلَایَاتِِ لِاولِی‌الاَلبَاب.»[۱]

    چه کسانی هستند این‌ها؟

    «اَلَّذینَ یَذکُرونَ‌اللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلقِ‌السَّمَوَاتِ وَالاَرض»[۲] موضوعِ فکر است، موضوعِ اندیشه است، موضوعِ میل و عاطفه است، موضوعِ عمل است که یک انسان را انسان می‌کند. در مورد حیوان‌ها هم می‌گوید که “لَهُم قُلُوبُُ لَا یَفقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم اَعیُنُُ لَایُبصِرُون بِها»[۳] این‌ها نمی‌فهمند، بعد می‌فرماید: آن‌ها “اُولَئِکَ کَالانعَام بَل‌هُم اَضَل” این‌هایی که فکر آن‌ها موضوع فکر آن‌ها فقط به محدوده وجودی خود آن‌ها هست آن‌ها مثل چهارپایان هستند، قرآن چه‌قدر قشنگ می‌گوید! بعد می‌گوید “بَل هُم اَضل” این شاید چندین تفسیر دارد، چرا بدتر هستند؟ خب یکی از آن این است که اگر کسی هوش داشته باشد، باهوش باشد، استعدادهای ذهنی فراوانی داشته باشد ولی آن عاطفه او، میل او به معنویت نباشد این می‌شود چه؟ این می‌شود یک موجودِ به تعبیر ما کاریکاتوری.

    انسان کاریکاتوری

    یک‌ نفر را شما نگاه کنید این کاریکاتور چه هست؟ کاریکاتور یک ‌نفر را می‌کشند بینی او بزرگ‌تر از حد معمولی است، چشمان او خیلی بزرگ‌تر است یا خیلی ریزتر است، سر او خیلی بزرگ‌تر است بزرگ‌تر می‌کشند، به این می‌گویند کاریکاتور دیگر، یک شکلی می‌کشند این اعضا در آن که در واقع است نیست فرق کرده است یا خیلی بزرگ کردند او را یا خیلی کوچک کردند، ترکیب او حفظ شده است به این می‌گویند کاریکاتور، شما مثلاً بروید به باشگاه برای این‌که بازوهای شما قوی بشود باید مثلا دمبل بردارید تمرین کنید حالا مدام برو به باشگاه شش ماه روی یک بازو کار کن، یک بازویی این‌طوری بشود یک بازویی لاغر به این می‌گویند چه؟ به‌ این می‌گویند رشد نامتناسب، رشد ناهماهنگ، رشد کاریکاتوری. حالا اگر یک انسانی در ذهن خود هوش او خیلی خوب است، حافظه او خیلی خوب است، استعدادهای ذهنی او خیلی عالی است ولی چه؟ ولی آن عاطفه به حد انسانیت نرسیده است، این می‌شود چه؟ می‌شود هیتلر، این می‌شود نتانیاهو، این می‌شود چنگیز، با آن فکر خود جنایت می‌کند یعنی آن تعالی روح را نمی‌خواهد، تمام فکر خود را آورده است متمرکز کرده است در یک مسئله پَست، این می‌شود کاریکاتور این می‌شود یک حیوان بلکه بدتر چون حیوان این‌طوری نیست، این بدتر است به‌خاطر این‌که آن امکان روحی را که خداوند به او داده‌ است، آن ذهنی که داده است باید با آن عاطفه تناسب داشته باشد و باید با عمل او متناسب باشد و وقتی این‌ها متناسب نیست این در عالم باطن یک موجود چه است؟ کاریکاتوری است، لذا ما در روایت داریم که وقتی عالم برزخ شما وارد می‌شوید قیافه‌هایی را می‌بینید، چهره‌هایی را می‌بینید که از دیو و دد وحشتناک‌تر است، از حیوانات ‌وحشی از بدترین حیوانات این‌جا چهره‌های وحشتناک‌تری دارند، وحشتناکی آن برای چه است؟ برای همین است که نشان داده می‌شود، آن ابعادی که نامتناسب رشد کرده است آن ابعادی که مغفول مانده است و دست نخورده است یک موجود عجیب‌ غریبی است یک موجود عجیب غریبی که فقط در نقاشی و تخیل می‌توانیم مثلا یک موجودی را بکشید که سر او سر گاو باشد و بدن او بدن مار باشد و پای او پای آدم باشد، یا مثلا دست و پای او دست و پای آدم باشد، ترکیب این چیزهایی که فقط در وهم ایجاد می‌شود این‌ها وهم‌انگیز هستند و وحشتناک‌ هستند چون وهم‌انگیز هستند وحشتناک هستند. داریم که شما وقتی که وارد عالم برزخ بشوید موجوداتی را می‌بینید که این‌ها همان انسان‌ها هستند ولی آن‌چنان چهر‌ه‌های آن‌ها وحشتناک است که از موجودات دیو و دد روی زمین وحشتناک‌تر هستند، این‌ها به‌ خاطر همین که آن‌جا چهره‌ آن‌ها را می‌بینند دیگر.

    ماجرای حاج آقا ارباب

    این‌که آقای مرحوم حاج‌ آقا رحیم ارباب تعریف کرده بود برای بعضی از علما که در این مسجدِ شاه اصفهان که حالا به آن می‌گویند مسجد امام، اگر که رفته باشید مثل مسجدهای دیگر یک هشتی دارد وارد می‌شوید از آن‌جا، وارد می‌شوند می‌آیند برای نماز و برای شبستان که امام جماعت آن‌جا مرد عارف و بزرگی بوده‌ است که خود مرحوم آقا رحیم ارباب یک‌بار برای علما تعریف کرد می‌گوید داشتم می‌رفتم و دیدم یک گاوی دارد حمله می‌کند به من، یک گاو خیلی وحشتناک که از این گاوهای معمولی نبود، دیدم مدام می‌خواهد حمله کند به من شاخ بزند و مدام من خود را می‌کشیدم کنار تا این‌که عبور کردم و رفتم. فردا این حالتی که وارد هشتی مسجد که می‌شد حال او عوض می‌شد و ذکر می‌گفت، دعا می‌کرد وقتی می‌خواست بیاید برای نماز جماعت از منزل حرکت می‌کرد در راه ذکر می‌گفت و وقتی وارد درب مسجد می‌شد حال او عوض می‌شد، آن عظمت الهی را آن هشتی و آن آیات روی در و دیوار روح او را عوض می‌کرد و وقتی وارد شد دید گاوی دارد می‌آید که مدام می‌خواهد به او حمله کند خود را می‌کشید کنار و دوباره گاو می‌آمد، آخر از کنار می‌رود داخل شبستان و نماز را می‌خواند و می‌رود. فردای آن روز یک آقایی می‌آید می‌گوید حاج‌آقا سلام علیکم، می‌گفت شما دیروز از دست ما چرا ناراحت بودید؟ گفت: از دست شما ناراحت نبودم؟! می‌گوید چرا من چندبار آمدم دست شما را ببوسم در هشتی مسجد، هرچه می‌آمدم شما خود را می‌کشیدید کنار مثل این‌که از من بدتان آمده بود، من چه‌کار کردم؟ از من ناراحت بودید؟ او را به‌ صورت آن چهره برزخی دیده بود، چهره واقعی این را دیده بود، این حیوان است هنوز.

    دعوت به تفکر

    صورَه صورَه صورَه الانسان، یعنی روح او روح حیوانی است. خب این‌که موضوع سیروسلوک و تفکر در آیات الهی، تفکر در خدا، تفکر در عوالم بالا، تفکر در روح، تفکر در حقایق عالم، موضوعات عالم، خلقت آسمان‌ها و زمین‌ها، شما در قرآن کلمه تفکر را نگاه کنید همیشه خدا می‌فرماید: کسانی که به آسمان‌ها نگاه کنید، اَفَلا یَتَفَکَّرُون، به زمین نگاه کنید، در خلقت آسمان‌ها اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتِِ لِقُومِِ یَتَفَکَّرُون، قرآن می‌فرماید: موضوع تفکر انسان با موضوع تفکر حیوان فرق می‌کند نه این‌که این تفکر می‌کند او تفکر نمی‌کند، موضوع، به چه فکر می‌کنی؟ موضوع تفکر شما چه هست؟ هر موضوعی که به آن فکر می‌کنید شما در حد آن موضوع هستید، اگر تمام همّ وغم شما این است که این آقای الدنگ یک توپ بزند برود داخل دروازه و کیف کنید، بعضی‌ها این‌طوری شده دیگر تیم او باخته و سکته کرده مرده است. تیم او باخته و این پائین مانده‌ است، این درجه او پائین است. گفتند یکی در آن مسابقات بچه نوزاد او در دست او بود و داشت با او بازی می‌کرد تا گل شد بچه را انداخت بالا، بعد گفت آفساید، بچه را رها کرد و بچه افتاد مُرد. این‌قدر یعنی واقعا شخص باید پست باشد که موضوعی که او را شاد می‌کند و موضوعی که او را غمگین می کند یک موضوع بسیار بسیار پست و حقیر باشد؟! این است که فرق انسان با حیوان این است که به چه فکر می‌کند؟ به چه تفکر می‌کند؟ و اگر به مباحث و موضوعات عالیه فکر کنیم روح شما می‌آید بالا، تجلّی انسانیت یعنی انسانیت تو ظاهر می‌شود و الّا همان انسانیت تو در همان پنهان می‌ماند و در حیوانیت تو ظاهر می‌شود و وقتی در حیوانیت تو ظاهر شد چون این گوهر گران‌بها را از بین بردی از حیوان پست‌تر هستی. ای کسی که به موضوعات پست فکر می‌کنی تو وقتی آن گوهر انسانیت را در خود ظاهر نکنی قطعا برای همین ملاصدرا می‌گوید اگر خداوند در قرآن نمی‌فرمود بَل هُم اَضَلّ، این‌ها پست‌تر از چهارپایان هستند فردای قیامت چهارپایان می‌گفتند خدایا چرا این‌ها را با ما مقایسه کردی؟ تو به این‌ها عقل دادی، به این‌ها گوش دادی به ما ندادی، بعد تازه این‌ها را کردی مثل ما؟! گفت: یک روحانی با یک غیر روحانی بحث می‌کردند، آن آقای غیرروحانی به روحانی گفت ما اگر جرم می‌کنیم می‌برند ما را به زندان ولی شما اگر جرم می‌کنید خلع لباس می‌کنند شما را و تازه می‌شوید مثل ما، تازه شدید مثل ما یعنی این آقا، این موجود، این موجود موجودی است که خدا به او امکانات فکرکردن داده است، این فکر نکرده است با او فرق می‌کند به او نداده است پس باید بگوییم که مثل او که ظلم به او است برای همین باید گفت که چه؟ باید گفت: بَل هُم اَضَلّ.

    حسن ختام جلسه

    پس بنابراین سیروسلوک و توجه به عرفان فقط این نیست که حالا مثلا بگوییم که خب حالا ما همین‌که جهنم نرفتیم کافی است نه، موضوع این است که ضرورت سیروسلوک یعنی ضرورت این‌که انسانیت ما تجلّی بکند، ما انسان بشویم، وارد مرحله انسانی بشویم.

    طَیَران مرغ دیدی تو زپایبند شهوت      به درآی تا ببینی طَیَران آدمیت[۴]   

    ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق عنایت بفرماید و ما در مسیر سیروسلوک انسانیت ما روز به روز متجلّی‌تر بشود با صلوات بر محمّدوآل‌محمّد.


    [۱] . سوره‌ آل‌عمران، آیه۱۹۰

    [۲] . سوره آل‌عمران، آیه۱۹۱

    [۳] . سوره اعراف،  آیه۱۷۹

    [۴] . (سعدی)

  • راه شناخت علما

    راه شناخت علما

    ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه ‏الله فی السموات و الارضین

    سرفصل اهم موضوعات این هفته؛

    • مقدمه
    • انتخابات رئیس جمهور
    • انتخاب فرد اصلح
    • هر ادعایی باید بر مبنای دلیل عقلی و نقلی باشد
    • ملاک حقانیت ادعا، تائید علما است
    • راه شناخت علما
    • اجماع علما
    • تائید استاد
    • حسن ختام جلسه

    مقدمه

    ما امروز به دو مسأله پاسخ می‌دهم؛ مسئله اول در مورد انتخابات سوال کرده‌اند و علی‌رغم این‌که ما زیاد دوست نداریم وارد بحث‌های سیاسی شویم ولی خب شاید بد نباشد که نظر خودمان را بگوییم.

    انتخابات رئیس جمهور

    در فضای مجازی دوستان از بنده پرسیده‌اند و حتماً پخش می‌شود و شما هم خواهید دید. البته نظر بنده نظر قطعی نیست! بلکه ممکن است شما به بنده اطلاعاتی بدهید و نظر بنده تغییر کند. اما تا آن‌جا که بنده خودم متوجه شده‌ام و پاسخ داده‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که به‌اصطلاح شخص اصلح آقای جلیلی هستند. در مجموع همه افرادی که نامزد انتخابات شده‌اند الحمدلله خوب هستند، حتی آن‌هایی که برای گروه منحرف اصلاح‌طلبان هستند، ممکن است یک جاهایی اشتباهاتی کرده باشند، اما در کل همه این نامزدها خوب هستند.

    انتخاب فرد اصلح‌

    به‌نظر می‌رسد یکی از این دو نفر اصلح باشد؛ یا آقای قالیباف است یا آقای جلیلی است. استدلال بنده این است که اگر فرض کنیم که بر فرض آقای قالیباف اجرایی‌تر است، اما امروز کشور ما به یک شخصی احتیاج دارد که دو صفت مهم‌تر از اجرایی بودن داشته باشد؛ یکی مبارزه با فساد و دوم مقابله با دشمنان و این دو عنصر در آقای جلیلی قوی‌تر است و کارنامه آقای جلیلی نشان می‌دهد که از آقای قالیباف موفق‌تر بوده‌است بنابراین تا این‌جا تا جایی‌که ما اطلاعات داریم آقای جلیلی اصلح است و باید برای ایشان تبلیغ کنیم و به نفع ایشان کار کنیم. البته اگر این دو نفر یکی به نفع دیگری کنار برود خیلی بهتر است.

    تا این لحظه نظر بنده این است، حالا اگر شما اطلاعاتی دارید به بنده در جهت تغییر نظر بدهید، اگر نظر بنده تغییر کند از طریق فضای مجازی به دوستان اطلاع می‌دهم که افرادی که ما را قبول دارند و تصمیم دارند به حرف ما گوش دهند این‌چنین است.

    انتخاب باید تحقیقی باشد، نه تقلیدی!

    این مسئله تقلیدی نیست. بلکه این مسئله تحقیقی است؛ نه با استخاره درست می‌شود که استخاره کنم که به چه کسی رأی بدهم! در درجه اول تحقیقی است یعنی هر شخصی موظف است که برود بررسی کند مشورت کند و آن شخصی که تشخیص داد اصلح است، آن را انتخاب کند. اگر کسی خودش نتوانست به‌هیچ‌وجه تشخیص دهد، آن موقع رجوع کند به علما و کسانی که صاحب‌نظر هستند و نظر آن‌ها را بگیرد. و  اگر باز هم نتیجه‌ای نگرفت آن موقع می‌شود استخاره کند. اما تا زمانی‌که انسان می‌تواند تحقیق کند خودش بفهمد و با مشورت با دیگران به نتیجه برسد حق استخاره ندارد، استخاره این‌جا جایز نیست. بلکه این مسیر را باید مرحله به مرحله انجام دهد؛ مرحله اول خودش باید به نتیجه برسد، مرحله دوم اگر نرسید از اهل فن بپرسد و از راهنمایی آن‌ها استفاده کند و اگر در این مسیر هم به نتیجه نرسید آن زمان استخاره کند و خداوند هم ان‌شاءالله راه خیر را به آن‌ها نشان می‌دهد.

    هر ادعایی باید بر مبنای دلیل عقلی و نقلی باشد

    شبهاتی که درمورد روش عرفان مقربین و روشی که تحت عنوان ترجمه صراط مستقیم است و این شعاری که ما می‌دهیم؛ “تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیا است” این تفسیر آیه اهدنا الصراط المستقیم است؛ یعنی همان صراط مستقیم است و تفسیرش به این شکل است. ما حرف جدیدی نیاورده‌ایم بلکه الفاظ جدید آورده‌ایم. ما هیچ‌وقت حرف جدیدی نمی‌زنیم.

    بعضی‌ها آمده‌اند در این دنیا حرف‌های جدیدی می‌زنند و حرف‌هایی می‌زنند که تا الان کسی نزده است، ادعا می‌کنند که این حرف‌هایی را که ما می‌زنیم علما نمی‌دانستند ،دانشمندان نمی‌دانستند، علمای گذشته نمی‌دانستند، فلاسفه نمی‌دانستند، حکما نمی‌دانستند، عرفا نمی‌دانستند…! و این حرف‌های جدید ما است و فقط ما می‌فهمیم! معنی این حرف یعنی؛ دین جدید. هرچند یک شخص ادعا کند که من با امام زمان ارتباط دارم، با فرشتگان ارتباط دارم، با عالم غیب ارتباط دارم، مریض شفا می‌دهم، از غیب آگاهم… باید بدانید که شیطان از همه این راه‌ها وارد می‌شود، این است که هرکس تحت این عنوان بیاید یعنی یک دین جدیدی دارد می‌آورد! حرف‌های ما جدید است ولی نه محتوایش بلکه الفاظش کمی جدید به‌نظر می‌رسد، ولی محتوا همان حرف‌های قدیمی است، ما هیچ حرف تازه‌ای نداریم. بنده بارها گفته‌ام که هر حرفی که بنده زده‌ام از قرآن از روایات، از علم اگر دلیل علمی نیاوردم شما قبول نکنید! یعنی تأیید حرف‌های ما اول علوم عقلی است و دوم علوم نقلی است. علوم نقلی یعنی کتاب و سنت و علوم عقلی یعنی تجربه و فلسفه، تجربه و عقل، تجربه و حکمت… این‌ها باید جمع شوند و هر حرفی که زده‌ایم از این نظر باید ثابت شود، در غیر این‌‌صورت شما قبول نکنید. الفاظ را گاهی اوقات تغییر می‌دهیم که جدید باشد و به ذهن‌ها برسد. (یک شخصی ممکن است اگر همیشه در یک لباس باشد برای شما یکنواخت شود و برای‌اینکه شما را خوشحال کند هر بار یک لباس جدیدی می‌پوشد که تنوعی باشد). الفاظ ما هم این‌چنین است، گاهی اوقات الفاظ را به صورتی می‌گوییم که در ذهن‌ها جا بیفتد. این همان اهدنا صراط المستقیم است و اهدنا صراط المستقیم از این حرف خیلی کامل‌تر است. منتها برای‌اینکه بخواهید جایی طوری صحبت کنید و شخص مقابل کنجکاو شود باید الفاظ را تغییر دهید؛ به‌اصطلاح همان غذا را در یک بسته‌بندی جدید می‌دهیم وگرنه الفاظ همان است، هیچ‌کس حرف جدیدی ندارد. هر حرف و حقیقتی که هست در قرآن و در روایت اهل‌بیت گفته‌شده است. هیچ فیلسوفی وجود ندارد؛ شما اگر یک فیلسوفی آوردید چه در غرب و چه در شرق یک حرف جدید زده و حرفش درست بود به بنده معرفی کنید جایزه دارید… و اگر فیلسوفی وجود داشته باشد و حرف جدیدی داشته باشد و حرفش درست باشد، من به شما ثابت می‌کنم که این حرف در قرآن و در روایات اهل‌بیت است، تا این‌جا این‌چنین بوده‌است. یعنی فلسفه غرب را خوانده‌ایم، فلسفه کانت را خوانده‌ایم، فلسفه هابز را خوانده‌ایم و… همه این‌ها را که نگاه کرده‌ایم می‌بینیم که حرفهایشان غلط است یا اگر حرف درستی است می‌بینیم از آن قشنگ‌‌تر و زیباتر را در روایات و قرآن گفته‌اند. هیچ شخصی حرف جدیدی ندارد اگر شخصی حرف جدیدی داشته باشد همان حرف خداوند و معصومین را با الفاظ دیگری می‌گوید.

      ملاک حقانیت ادعا، تائید علما است

    الان سوالی که از بنده پرسیده‌اند این است که؛ بعضی از افراد ادعا می‌کنند و حرف‌های جدیدی می‌زنند و بالاخره مکتب جدیدی آورده‌اند، دین جدیدی آورده‌اند، و ادعایشان هم این است که ما با امام زمان ارتباط داریم، با فرشته‌ها و عوالم بالا ارتباط داریم و حتی یک چشمه‌هایی هم نشان می‌دهند! از کجا باید بفهمیم که این‌ها واقعیت است و از کجا باید بفهمیم  که این‌ها واقعی هستند یا واقعی نیستند! این‌ها شیطان هستند یا شیطان نیستند!     و البته این سوال جزء سوالاتی است که هفته‌ها ما با آن روبرو بوده‌ایم و اسم نمی‌برم چون‌ گفته‌اند:”الباطل یَموتُ بِترک‌ِ ذِکره” باطل‌ را اسم  نیاورید. بهتر است بگذاریم اسم او شناخته نشود تا بمیرد.

    بنابراین اگر کسی آمد ادعا کرد، راه فهمیدن آن، راه ملاک حقانیت چگونه است؟ ملاک حقانیت همان است که ما گفتیم تائید علما، ممکن است علما تک‌تک آن‌ها اشتباه کنند ولی در جمع اشتباه نمی‌کنند، در جمع علما اشتباه نمی‌کنند مورد تأیید خداوند و امام زمان قرار می‌گیرند. علما باید تائید کنند تا کسی را علما تائید نکنند حتی امام زمان‌(ع) این را یاد شما باشد، حتی امام زمان(ع) الان ظهور بفرماید چه کسی تشخیص می‌دهد؟ علما، ما نمی‌توانیم تشخیص بدهیم و اِلّا با این پیشرفت فناوری و تکنولوژی و دیجیتال که دیجیتال به نظر من همان دجّال است، دجّال است که دیجیتال می‌گویند این همان دجّال است این دیجیتال می‌آید در آسمان و یک شکلی را نشان می‌دهد به شما، یک شخص نورانی را در آسمان می‌بینید می‌گوید امام زمان است ولی با چه؟ با فوت و فن‌های همین نورپردازی و این‌ها درست می‌کنند، الان پیشرفت این‌ طوری است دیگر. همین هوش مصنوعی به یک جاهایی می‌رسد یک چنین کارهایی می‌کند یعنی برای عوام‌الناس و راحت می‌شود عوام‌الناس را فریب داد، یک‌ کسی در آسمان پیدا بشود یک نوری پیدا بشود که هیچ راهی نیست جز تشخیص  علما، ما امام زمان(ع) هم که بیاید علما تشخیص می‌دهند که این هست و ما باید به حرف علما گوش کنیم، تبعیت از علما کنیم، اگر علما اشتباه کردند گناه به عهده او است به عهده ما نیست، گناه به عهده آن‌ها است.

     راه شناخت علما

    حالا می‌گویید علما را چگونه بشناسیم؟ علما را باید با آن‌ها زندگی کرد ببینید این‌ها عالم حقیقی هستند! یعنی آن مشخصاتی که در مورد عالم ‌ربانی گفتیم؛ که باید با او زندگی کرد و هیچ راه دیگری نیست باید با او زندگی کرد تا متوجه شویم و آن نشانی‌ها را ببینیم و در او عشق به خدا را ببینیم  و ببینیم که دنبال علم است، ببینیم که زاهد است نسبت به دنیا، ببینیم که راغب به آخرت است، ببینیم که عاشق خدمت به دین خدا است، این‌ها را که دیدیم می‌شود عالم‌ ربانی.

    اجماع علما

    بعد این علمای‌ ربانی وقتی چند نفر شدند و عده آن‌ها زیاد شد این‌ها تائید کردند که امام زمان چه کسی است ما او را به ‌عنوان امام ‌زمان می‌شناسیم، راه دیگری نداریم هیچ راه دیگری نیست بعد این راه که شد حالا اگر امام ‌زمان آمد دیگر این‌جا امام ‌زمان(ع) می‌شود مافوق علما، یعنی علما مافوق امام ‌زمان هستند برای چه؟ برای تشخیص، اما وقتی که تشخیص دادند که این امام زمان است می‌شود چه؟ می‌شود امام زمان مافوق این‌ها. حالا امام زمان اگر گفت که این علما را بگذارید کنار، ما می‌گذاریم کنار. مثال آن خیلی ساده است خیال نکنید یک حرف عجیب غریبی دارم می‌زنم، مثال آن هم  همین مثالی است که داریم اگر یک عده پزشک آمدند، جراح قلب آمدند جمع شدند گفتند بهترین جراح و بهترین متخصص قلب آقای فلانی است،  درست است؟ همه آمدند گفتند: فلانی است، خب ما می‌رویم نزد آن آقایی که از همه قوی‌تر است بعد این‌ها در دستورات خود یک داروهایی می‌دادند ولی او که همه گفتند او از ما اعلم است، او از ما متخصص‌تر است او به ما گفت که دستورات این‌ها را انجام نده و دستورات من را انجام بده، ما دستور چه ‌کسی را انجام می‌دهیم؟ دستور همین پزشکی که همه قبول دارند، می‌گوییم چه؟ خود شما گفتید این از همه شما بالاتر است، این‌که از شما بالاتر است دارد به من می‌گوید این کار را کن خلاف حرف شما، شما می‌گویید که‌ این دارو را بخور ولی او می‌گوید که نه، این دارو را نخور این را بخور، یک چیز عقلی است، درست است؟ یک دلیل عقلی، این‌که من می‌گویم عقل عقلا است همه عقلا همین کار را می‌کنند.

    تائید استاد

     بنابراین برای شناخت اولیاء خدا، برای شناخت این‌که یک کسی آمد گفت، الان بنده، آیا شما بنده را به‌ عنوان پیر قبول دارید؟ خیلی اشتباه می‌کنید، چرا؟ چون شما باید بروید بپرسید از علما که استاد یک کسی هست به اسم استاد‌ علوی این حرف‌ها را می‌زند آیا شما او را تائید می‌کنید یا او را تائید نمی‌کنید؟ اگر من را تائید کردند تازه من می‌شوم استاد شما، پیر هم نمی‌شوم، فقط می‌شوم استاد چرا؟ چون ممکن است خود من یک حرف‌هایی را یاد گرفته باشم به شما یاد بدهم ولی خود من عمل نکنم، درست است؟ ممکن است یاد گرفته باشم دارم به شما یاد می‌دهم ولی خود من عمل نمی‌کنم، حرف‌های من درست است ولی خود من استاد نیستم، خود من لایق تبعیت نیستم. الان یک‌نفر کافر بیاید برای شما، یک آدم مثلا مشروب‌خوار، بی‌نماز بیاید برای شما ثابت کند اسلام دین حقی است با ادله عقلی بگوید آقاجان من درست است که مشروب می‌خورم، درست است نماز نمی‌خوانم، درست است فاسد هستم ولی به این دلیل، به این دلیل اسلام دین حقی است، شما چه می‌گویید؟ شما می‌گویید چون تو مثلا بی‌نماز هستی ما قبول نمی‌کنیم، اسلام دین حق نیست یا به عقل خود نگاه می‌کنید؟ به عقل خود نگاه می‌کنید می‌گویید بابا این حرف عاقلانه زده است اسلام دین حق است، خود او عمل نمی‌کند بی‌لیاقت است عیبی ندارد. معلم، یک معلم ساده نقش او این است، الان بنده هم نقش من همین است بنده فقط به شما می‌گویم راه خوب زندگی این است که وصل بشوید به علما، این به معنای این نیست که وصل بشوید به من، باید اگر می‌خواهید به من وصل بشوید فقط باید بروید تحقیق کنید ببینید که اصلا من آدم درستی هستم یا آدم درستی نیستم؟ من دارم درس می‌دهم این‌جا، نه پیر هستم نه معلم هستم نه مربی هستم، استاد هستم یعنی یک چیزی یاد گرفتم دارم به شما یاد می‌دهم. شما هر کسی را می‌خواهید از او تبعیت کنید، هر کسی را می‌خواهید به‌ عنوان استاد طریقت، پیر طریقت قبول کنید باید بروید ببینید علما او را تائید می‌کنند یا نه؟ اگر علما بنده را تائید کردند خب شما می‌توانید بیایید بنده را به‌عنوان معلم قبول کنید، مربی قبول کنید اما تائید نکردند شما حق ندارید، اگر تبعیت کنید بدانید اشتباه می‌کنید، همین الان من دارم به شما می‌گویم دارید اشتباه می‌کنید. ما این‌جا دکان باز نکردیم افرادی را جمع کنیم ما آمدیم آن چیزی که، آن روشی آن سیروسلوکی که در مطابقت و مقایسه بین عرفان‌ها، عرفان‌های هند را دیدیم، عرفان‌های غرب را دیدیم، عرفان‌های شرق را دیدیم، روش‌های سیروسلوک در عالم در این شصت سال عمر خود را دیدیم، همه این‌ها را نگاه کردیم مطالعه کردیم دیدیم بهترین روش این است، این روش را داریم به‌ شما آموزش می‌دهیم. نه ادعا می‌کنیم که پیر هستیم نه ادعا می‌کنیم مربی هستیم، هیچ‌کدام این‌ها نیستیم، اگر بیایید با ما زندگی کنید ممکن است اصلا از دین هم زده بشوید، آن‌قدر رفتار ما غلط باشد و خراب باشد.

    کارهای خارق‌العاده در زمان ظهور

    پس تنها راه این است. حالا دیگر نیایید به من بگویید عرفان نمی‌دانم! حلقه‌ها چیست! نمی‌دانم فلان آقا در مشهد چه می‌گوید! فلان آقا در همدان چه می‌گوید! نمی‌دانم غیب می‌گوید! مرده‌ را زنده می‌کند! مریض‌ها را شفا داده است پس معلوم است حق است، می‌گوید با امام ‌زمان ارتباط دارم… این‌ها را از من سوال نکنید چون هر دفعه از من سؤال کنید من می‌گویم هیچ‌کدام این‌ها دلیل نمی‌شود، حتی اگر یک عالم او را تائید کرده باشد باز دلیل نمی‌شود. علما، باید عده‌ای از علما که انسان خاطر او جمع است که دیگر این‌جا اشتباه نیست، آن‌ها آن شخص را تائید کنند تا انسان بتواند از آن افراد تبعیت کند و من به شما عرض کنم هرچه ما به زمان ظهور نزدیک‌تر می‌شویم شیاطین زیادتر می‌شوند، شیطان‌ها زیادتر می‌شوند، جن‌ها زیادتر می‌شوند، ارتباط با جن زیاد می‌شود و از این کارهای عجیب وغریب می‌کنند که مردم را بخصوص خانم‌های ساده را… این‌که من معنی کردم به شما خانم‌ها به‌ خاطر این‌که  خانم‌ها با آن پاکی قلب خود و آن نیت پاکی که دارند، آن عاطفی بودن، ساده‌تر بودن زودتر فریب می‌خورند و زودتر مرید یک ‌نفر می‌شوند، این مرید و مریدبازی منفی که می‌گویم همین‌جا است خیلی زیاد می‌شود، مدعیان زیاد هستند و ادعا هم زیاد می‌کنند و تنها راه آن هم همین است. حالا اگر شما آمدید و به من گفتید آقا شما یک استاد به من معرفی کنید من به شما معرفی می‌کنم. آقای جاودان بهترین معلم اخلاق است الان، آیت ‌الله تحقیقی هستند یکی دوتا از آقایان هم هستند که این‌ها پیر شدند و دیگر در خانه نشسته‌اند و دیگر محفل درس  ندارند ولی مثلا همین دوتا بزرگوار این‌ها افراد خوبی هستند می‌توانید اگر دنبال پیر و استاد هستید رجوع کنید به این افراد، این‌ها را من می‌شناسم و مورد ‌تائید علما هم هستند و تا آن‌جا که ما می‌شناسیم، مردان خوبی هستند و در سیروسلوک خیلی می‌توانند به شما کمک کنند. حالا دیگران هم هستند اگر لازم شد دوباره مثلا منزل شما و مسیر شما نمی‌خورد به این‌ها من آن‌ها را معرفی می‌کنم. ان‌شاءالله که موفق و مؤید باشید.

    حسن ختام جلسه

     پس مسئله انتخابات را فعلا به این‌جا رسیدیم اگر تحقیقات ما مطالعات ما عوض شد نظر خود را می‌گوییم اگر نشد که همین حرفی را که گفتیم بهترین راه فعلا همین است. در مورد رجوع به افراد مدعی طریقت، مدعی استادی، مدعی ارتباط با عالم‌ غیب را هم گفتم ملاک همین است وقتی من می‌گویم در مورد خود من این ملاک است بدانید در مورد دیگران هم است و الان بعضی از شما رفتید پیش بعضی از علما و گفتید استاد علوی گفتند نه، نه، نه چون گفتند نه باید گوش بدهید به حرف آن‌ها، باید نزد ما نیایید و بروید دنبال یک کسانی دیگر، کسانی که طریق هستند، این را بدانید تا علما تائید نکردند هر کس  باشد حتی کسی که “تَحت عَمامتی هذه”

  • بیماری مورفولوژی، یکی از شایع ترین علل ناباروری

    بیماری مورفولوژی، یکی از شایع ترین علل ناباروری

    برای عضویت در کارگروه طب تطبیقی از اینجا ثبت نام کنید:

    https://elmodin.com/fa/ثبت-نام-گروه-های-علمی/

  • دلایل قرآنی و روایی ضرورت تعطیلی روز شنبه

    دلایل قرآنی و روایی ضرورت تعطیلی روز شنبه

    بسم الله الرحمن الرحیم
    بخشی از دروس و سلسله مباحث عرفان مقربین و سبک زندگی آرمانی
    استاد علوی مدظله العالی

    استاد علوی
    موضوع: شنبه و ماجرای آن
    نتیجه مباحث سه جلسه گذشته:
    تا اینجا ثابت شد که تعطیلی روز شنبه از لحاظ دینی نه تنها حرمت و اشکالی ندارد بلکه ضرورتی نزدیک به وجوب دارد.

    خلاصه دروس ۳ جلسه:
    ۱. اسلام نام های ماه‌ها و ایام هفته را محترم داشته و قرآن از میان نام های هفته دو نام را ذکر و هردو روز را محترم و با فضیلت و برکت ویژه شمرده است.
    ۱. جمعه ۲. سبت(شنبه)
    ۲. کارهای فردی و اجتماعی انسان را به یک اعتبار می‌توان ۴ گونه دانست. تولیدی، تجاری، عبادی، تفریحی که در بحث ما به همه این موارد اشاره میشود.
    ۳. معنای روز جمعه = یعنی روز اجتماع و گردهمایی، یوم مجموع، شاهد و مشهود.
    ۴. معنای روز سبت = یعنی روز تعطیل و آرامش بعد از کار تولیدی.
    ۵. نام‌گذاری ایام خصوصا جمعه و سبت براساس آیین حنیف ابراهیم (ع) یعنی اسلام اصیل و آن هم براساس سنت آفرینش الهی است.
    ۶. این نام‌گذاری ها ربطی به یهود و صهیونیزم ندارد بلکه یهود سابقه ای بد و منشأ اختلاف و اغتشاش و ناسپاسی نسبت به حکم خداوند در مورد روز محترم سبت (شنبه) بودند.
    ۷. فرهنگ رایج و انحرافی در بین مسلمین، شنبه اولین روز هفته نیست و جمعه هم آخرین روز هفته نیست.
    ۸. این انحراف یعنی قرار دادن شنبه به عنوان اولین روز هفته و جمعه آخرین روز هفته توسط یهود، و تبلیغ و پشتیبانی مکتب خلفا (بنی امیه و بنی عباس) به فرهنگ و تاریخ مسلمانان تحمیل و تزریق شد.
    ۹. در سنت ابراهیم (ع) و دین حنیف اسلام اولین روز هفته یکشنبه (یوم الاحد) و آخرین روز آن شنبه (سبت) است.
    ۱۰. تعطیلی روز جمعه برای استراحت و تفریح و کار تجاری (خریدوفروش) نیست. بلکه جمعه همانطور که از نامش پیداست روز اجتماع مسلمین برای ذکر و تعظیم خداوند، عبادت و حل مشکلات عبادالله و امت اسلامی است.
    ۱۱. تعطیلی روز سبت (شنبه) برای استراحت و تفریح و سیر وسیاحت و تأمین مایحتاج زندگی (خریدوفروش= تجارت) است.
    ۱۲. روز احد (یکشنبه) مطابق سنت الهی آفرینش روز اول هفته و کار تولیدی می‌باشد .
    ۱۳. بنظر میرسد از لحاظ منافع فردی و اجتماعی تعطیلی شنبه که مطابق سنت الهی است بهتر و ارجح و چه بسا لازم و ضروری باشد.
    ۱۴. با توجه و دقت در مطالب ذکر شده و تبیین احکام نسخ دین و احکام تشبه به کفار.جواب دو شبهه و اشکال ۱. نسخ دین ۲. تشبه به کفار هم داده میشود.

    برای مشاهده ویدئو گفتگو با ایشان در خصوص دلایل قرآنی و روایی تعطیلی شنبه ها اینجا کلیک کنید.

    ____________________________________________
    مباحث تفصیلی موضوع فوق، همراه با ادله و اسناد و مدارک بحث در بخش علمی کانون علم و دین موجود است محققین محترم می‌توانند رجوع کنند.

  • چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    ۱۴۰۳/۰۲/۱۸

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌‏الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم
    • نظر ائمه در مورد علمای ربانی
    • دنیای لهو و لعب
    • نمونه‌ای از لفظ عام و معنای خاص در کلام امیر
    • زنده بودن آیات قرآن
    • معصومینی غیر از ائمه

    مقدمه

    درمورد شبهاتی که مطرح‌شده بود درباره این‌که باید انسان وصل شود به اولیای خدا، علمای ربانی آن‌هم عالمی که زنده و حی باشد و ما به آن شبهات پاسخ داده‌ایم، ان‌شاءالله که پاسخ‌ها را یادداشت کنید و در ذهنتان نگه دارید و تبلیغ تفکر الهی را همیشه داشته باشید.

     باشد که ان‌شاءالله جامعه ما و مردم دنیا زنده شوند تا زمینه ظهور ولی‌الله‌اعظم علیهم‌السلام مهیا شود.

     چگونه می‌توانیم اولیا را بشناسیم؟

    یکی از اشکالاتی که گرفته شده بود این بود که ما بر فرض که این را بپذیریم که باید در زندگی خودمان با یک عالم ربانی ارتباط داشته باشیم و زیر نظر او خدمت به دین اسلام، دین خداوند و تحقق آرمان الهی و ارائه‌ی الهی در آن زمینه فعالیت کنیم! یکی از شبهات این بود که ما چگونه اولیا را بشناسیم؟ ولی را چگونه بشناسیم؟! در این مورد ما قبلاً صحبت کرده‌ایم و جوابش را داده‌ایم. اشکال دیگری که در همین رابطه باز مطرح می‌شود این است که بعضی‌ها می‌گویند که آقا وقتی ما امام زمان را داریم دیگر احتیاجی به کس دیگری نداریم و ما هدفمان باید این باشد که بحث به امام زمان و از روح امام زمان و توسل امام زمان استفاده کنیم و توسل به ایشان پیدا کنیم با ایشان ارتباط داشته باشیم راز و نیاز کنیم، زیارت کنیم، دعا بخوانیم و… و واجبات‌مان را انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم مستحبات و مکروهات را هم به آن‌ها توجه داشته باشیم. این راه نجات ما است، خب این حرف ظاهراً درستی است. اما وقتی‌که ما برویم به سراغ تعالیم خود ائمه علیهم‌السلام و خصوصاً تعالیم امام زمان علیه السلام می‌بینیم که خود آن‌ها به این اکتفا نکرده‌اند. اگر که ما وظیفه داریم واجبات را انجام دهیم و ترک محرمات کنیم و مستحبات را عمل کنیم و مکروهات را ترک کنیم این‌ها در جایی است بعد از این‌که این‌ها برای ما واضح شد، یعنی اول باید حجیت این‌ها برای ما ثابت شود و بعد ما به آن عمل کنیم، و حجیت این‌ها چگونه بر ما ثابت می‌شود؟ هیچ راهی نداریم جز این‌که وصل شویم به علمای ربانی؛ یعنی عالم ربانی است که به شما می‌گوید چه چیزی حرام است، چه چیزی واجب است، چه چیز جزء مستحب است. این را عالم ربانی باید بگوید و اگر ما اطلاعی نداریم و دسترسی به عالم ربانی نداریم! این حالت اضطرار است و حکم ثانوی است، مثل این‌که شما دسترسی به پزشک ندارید  و حالا که دسترسی ندارید سعی می‌کنید با علم خودتان دستورات دارویی و مسائل بهداشتی را رعایت کنید. اما آیا این کافی است؟! خیر‌. کافی نیست باید کوشش کنید تا به پزشک وصل شوید، باید کوشش کنید تا طبیبی پیدا کنید و الا به صرف این‌که چند کتاب پزشکی بخوانید که  خودتان را درمان کنید! عقل این را اجازه نمی‌دهد‌ بنابراین باید سعی کرد کوشش کرد که وصل شویم به علمای ربانی.

    نظر ائمه در مورد علمای ربانی

     اولا خود امام زمان علیه السلام فرموده است بعد از من، شما به حجت‌های من رجوع کنید. در آن روایت معروفی که “وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا”  امام فرمودند: در مسائلی که پیش می‌آید در مسائلی که برای شما حادث می‌شود رجوع کنید به علمای ما. و بعد فرمودند که “فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی” آن‌ها حجت من بر شما هستند، خود امام زمان این‌چنین می‌فرماید‌.

    بعد حالا شما بیایید بگویید که من این‌ها را قبول ندارم و من امام زمان را می‌خواهم و فقط به امام زمان و ائمه توسل می‌کنم!

     خب شما خلاف صحبت امام زمان عمل می‌کنید، چه امام زمانی هستید، چه ولایتی دارد که حرف امام زمان را زیر پا می‌گذارید! و بعد می گویید که من می‌خواهم با خود امام زمان ارتباط داشته باشم! این‌جا جواب‌های زیادی داده‌شده است. امام می‌فرماید: حجت من بر شما این‌ها هستند و بعد می‌فرماید من حجت خدا هستم و بعد می‌فرماید هر کس این‌ها را رد کند ما را رد کرده‌است و هر کس ما را رد کند خدا را رد کرده‌است و به خدا کافر شده‌است در حد شرک به خدا است،  این‌چنین می‌فرماید. حالا شما می‌خواهید بگویید که نه قبول ندارید! این دلیل روایی است و دلیل عقلی اگر قرار باشد که ما با توسل به یک غایب که حاضر نیست و ما الان نمی‌توانیم  با آن ارتباط برقرار کنیم و اگر قرار است که ما با توسل به یک غایب به تمام سعادت‌ها برسیم خب چرا به خداوند توسل پیدا نکنیم خداوند هم غایب است دیگر! خداوند که از امام زمان به ما نزدیک‌تر است، خدا که از همه اولیا و پیامبران و ائمه به ما نزدیک‌تر است و در قلب ما است ما به خود خدا توسل پیدا می‌کنیم و پیامبران را هم می‌گذاریم  کنار! چرا شما امام زمان را می‌گویید ائمه و پیغمبر را هم بگذارید کنار و بگویید من فقط با خدا هستم خدایی که هم از آن‌ها حاضر تر است هم از آن‌ها ناظر تر است و هم با ما ارتباط دارد. چطور شما به خدا که می‌رسید می‌گویید باید بین ما و خدا پیامبر باشد، ائمه باشند ولی به امام زمان می‌رسید می‌گویید امام زمان کافی است برای ما! افرادی که می‌گویند که ما امام زمان و ائمه را قبول داریم و دیگر کسی را قبول نداریم گناه این‌ها از گناه شیطان بدتر است، چون شیطان می‌گوید خدایا من فقط خودت را قبول دارم  و فقط  خدا را می‌گفت. بنابراین این حرف ازنظر عقلی قابل‌ قبول هم نیست. بعضی مواقع این افراد استناد می‌کنند به آیه‌ی ولایت «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ»[۱] این آیه که درمورد امیرالمؤمنین نازل‌شده است؛ به‌اصطلاح می‌گوید إنما، إنما ازنظر لغت عربی و عرب می‌گویند کلمه حصر است، حصر یعنی فقط. إنما ولیکم؛ فقط ولی شما خدا است و رسول و آن کسانی که ایمان آورده‌اند؛ آن‌ها کسانی هستند که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند، درحالی‌که در رکوع هستند. این آیه می‌گوید فقط این‌ها و به غیر از این‌ها کس دیگری ولی نیست.

    این‌جا بحث کمی سنگین می‌شود خصوصاً برای بعضی از شماها و دقت کنید فقط در جلسه مباحثه آقایان و خانم‌ها اساتیدی که هستند این را تکرار کنند و مطلب را باز کنند تا خوب برایتان جا بیفتد. إنما ولیکم الله فقط ولی شما خدا است و پیامبر و کسانی که این خصوصیات را دارند… کسانی که این خصوصیات را دارند چه کسانی هستند؟ کسانی که ایمان آورده‌اند، نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند درحالی‌که در حال رکوع هستند… به استناد همه مفسرین و اکثر مفسرین شیعه و سنی این آیه درمورد امیرالمؤمنین نازل‌شده است تنها کسی که در حین نماز در حالت رکوع زکات داد امیرالمؤمنین بود. این آیه خاص امیر المؤمنین است و چون خاص امیر المؤمنین است بعضی‌ها استناد به این می‌کنند و می‌گویند آقا ولی؛ فقط خدا و رسول و امیرالمؤمنین و دیگر کسی ولی نیست.

    بنابراین شما به‌دنبال اولیا نباشید خب ما قبلاً چند دلیل آورده‌ایم و این را رد کرده‌ایم از جمله این‌که گفته‌ایم که خداوند در قرآن اولیا را معرفی می‌کند پس معلوم است اولیای کسان دیگری هم هستند و استدلال‌هایی هم انجام داده‌ایم که اینجا دو استدلال را جواب می‌دهم؛ یعنی استدلال این‌ها را رد می‌کنیم که این یک جواب جدلی است و یک استناد هم به‌اصطلاح به‌دلیل موعظه حسنه است که آن را هم عرض می‌کنم که خودتان روی آن فکر کنید و دوستان هم مطلب را باز می‌کنند و برایتان جا می‌افتد. اولا إنَما ولیِکم درست است کلمه حصر است یعنی فقط، اما همیشه إنَما به‌معنای حصر واقعی نیست، در قرآن می‌گوید: «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ»[۲]

    دنیای لهوولعب

    درستی که زندگی دنیا لهوولعب است. شما می‌توانید بگویید که این حصر یک حصر واقعی است؟ یعنی چه؟ یعنی همه کسانی که در این دنیا زندگی کردند زندگی آن‌ها لهوولعب  بوده است، می‌توانید این را بگویید؟ شامل ائمه هم می‌شود دیگر اگر بخواهید بگویید فقط، یعنی هر کسی به این دنیا آمده است زندگی او لهوولعب بوده است، می‌توانید این را بگویید؟ اگر حصر درست باشد، اگر اِنَّما به معنای حصر واقعی باشد، بنابراین این آیه می‌گوید «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ.»[۳] یعنی هر کسی به این دنیا آمد لهوولعب داشت در حالی‌که ما می‌دانیم پیامبران لهوولعب نداشتند، ائمه زندگی آن‌ها لهوولعب نبود و بعد ادامه آیه‌ نشان‌دهنده این است که، این که می‌گوید زندگی‌ دنیا فقط لهوولعب است یعنی دارد یک افرادی را می‌گوید که افراد خاصی هستند یعنی کسانی که ایمان به خدا ندارند، کسانی که ایمان به قیامت ندارند و حیات دنیا زندگی دنیا این‌‌ها را تسخیر کرده است، این‌ها این‌طوری هستند‌. این آیه نشان می‌دهد که اِنَّمَا همیشه به معنای حصر واقعی نیست، درست شد؟ فهمیدید؟

    می‌رویم در ادبیات نگاه می‌کنیم می‌بینیم ادبیات عرب می‌گوید ما دو نوع حصر داریم: یک نوع حصر حقیقی یک نوع حصر نسبی. یک نوع حصر حقیقی که واقعاً حصر می‌کند، یک نوع حصری است که نسبی حصر می‌کند و این آیه که‌ گفتیم “أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ” این‌جا دارد نشان می‌دهد که گاهی موقع‌ها حصر و تخصیص و خاص کردن نسبی است و همیشگی نیست، و دلیل دیگر این است که در خود همین آیه نگفته است ” إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»[۴] نگفته است ولیّ شما خدا است و پیامبر و کسی ‌که ایمان آورده است، نماز می‌خواند و در نماز در حال رکوع زکات می‌دهد، با این‌که این آیه فقط در مورد امیرالمؤمنین است یعنی تنها کسی که این کار را کرده است امیرالمؤمنین است ولی این‌جا می‌گوید: وَالَّذینَ، جمع می‌بندد، خب این با این‌که کسی این کار را نکرده است، می‌گویند چرا جمع می‌بندد؟ جواب آن این است که چون ائمه‌ معصومین ‌علیهم‌السلام آن‌ها هم در ردیف امیرالمؤمنین هستند برای همین خداوند در قرآن می‌فرماید: خدا، رسول و کسانی که این خصوصیات را دارند، کسانی که در این حالت هستند. حالا روی این‌که آیا به‌ غیر از امیرالمؤمنین در نماز کسی زکات داده است یا نداده است؟ روی این بحث است، این یک بحث تفسیری خیلی مفصلی است که حالا جای آن نیست و حالا اگر تفسیر آیه را رسیدیم برای شما بحث می‌کنیم فقط همین ‌قدر بگویم که این آیه یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد، باطن آن با ظاهر این می‌خواند که من وارد این نمی‌شوم ولی همین که می‌فرماید: وَالَّذینَ آمَنُوا گاهی موقع‌ها خداوند لفظ را عام به‌ کار می‌برد ولی معنای خاص اراده می‌کند، شما هم همین‌طوری است شما هم گاهی موقع‌ها معنای حرف لفظ عام به‌کار می‌برید ولی معنای خاص در نظر دارید، مثلاً فرض بفرمایید یک‌ نفر آمده است در اتاق شما در دفتر شما، حالا پنج نفر، شش نفر نشستند یک ‌نفر دارد مثلاً یک کار خاصی را انجام می‌دهد مثلاً دارد چای می‌خورد، شما برای این‌که مثلاً خیلی او خجالت نکشد می‌گویید کسانی‌ که دارند چای می‌خورند توجه کنند، حالا این‌جا یک ‌نفر دارد چای می‌خورد ولی عام می‌گویید ولی منظور شما چه هست؟ خاص است، لفظ عام به‌ کار می‌برید ولی خاص است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: قرآن خصوصیاتی دارد گاهی موقع‌ها لفظ عام به ‌کار می‌برد ولی معنای خاص در نظر دارد

    نمونه‌ای از لفظ عام و معنای خاص در کلام امیر

    خود امیرالمؤمنین آن‌جا که می‌گوید زن‌ها ناقص‌العقل هستند لفظ عام به‌ کار می‌برد ولی معنای خاص، یک زن خاصی را در نظر دارد، یک شخص خاصی را در نظر دارد. در جنگ جمل آن خانمی که رهبری می‌کرد، امیرالمؤمنین در آن‌جا دارد اشاره می‌کند می‌گوید آقاجان مثلاً رهبری خود را به دست زن‌ها ندهید، دارد با آقایان صحبت می‌کند می‌گوید رهبری خود را به دست زن‌ها ندهید، منظور چه زنی است؟ آیا همه زن‌ها؟ یا نه یک زن خاصی؟  آن‌جا منظور او یک زن خاص است، دارد کنایه می‌گوید با کنایه دارد حرف می‌زند گاهی موقع‌ها این‌طوری است اما حالا چرا این‌جا قرآن گفته است: وَالَّذینَ آمَنُوا لفظ عام به‌‌کار برده است در حالی‌که یک نفر در نماز فقط توانست در حال رکوع زکات بدهد و آن شخص امیرالمؤمنین است و به تأیید اکثریت مفسّرین شیعه و سنی این آیه در شأن امیرالمؤمنین نازل شده است. پس «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» این‌جا درست است که این آیه در مورد خاص امیرالمؤمنین است ولی این‌جا ولایت را، می‌گوید ولایت از خدا شروع می‌شود به‌ پیامبر می‌رسد، از پیامبر به مؤمنین خاصی می‌رسد و این مؤمنین خاص، من یک‌بار عرض کردم در قرآن وقتی‌که یک شخصی را مدح می‌کند، یک اشخاصی را مدح می‌کنند طبق روایتی که ابن‌عباس دارد در یک روایتی، هم روایت از پیامبر(ص) داریم و هم از ابن‌عباس که اهل‌ سنت روایت کردند که خداوند وقتی در قرآن می‌گوید: «اَلَّذینَ‌آمَنوا کانَ سَیِّدُهُم وَاَمیرُهُم وَ شَریفُهُم» علی‌(ع)، خداوند در قرآن گاهی موقع‌ها می‌فرماید: هیچ صحابی از صحابی پیامبر نبود مگر این‌که مورد عتاب قرار گرفت جز امیرالمؤمنین. امیرالمؤمنین هر کجا خصوصیت انسان‌های خوب و مدح انسان‌های خوب است، می‌فرماید: راس این‌ها اَمیرُهُم وَشَریفُهُم و سَیِّدُهُم امیرالمؤمنین علی‌ابن‌ابیطالب است، این را هم اهل سنت گفتند هم پیامبر در یک روایتی این را می‌گوید، یعنی چه؟ یعنی این‌که وقتی خداوند می‌گوید: «اِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ المُحسِنین»[۵] راس محسنین امیرالمؤمنین است. اما فقط امیرالمؤمنین نیست، محسنین دیگری هم هستند. وقتی که می‌فرماید «اِنَّ‌اللهَ یُحِبُّ‌ المُقسِطین»[۶] ، یا «اِنَّ‌اللهَ یُحِب‌ُّالَّذینَ یُقَاتِلَونَ فِی سَبیِلِهِ صَفَّا»[۷] و همه این مدح و ثنایی که در مورد انسان‌های پاکی کرده است، راس آن امیرالمؤمنین است

    زنده بودن آیات قرآن

    ولی اگر ما بگوییم که فقط امیرالمؤمنین است، این‌جا اشکالی پیدا می‌شود که در یک روایتی امام می‌فرماید: “وَلَو اَنَّ” اگر قرآن نازل شد درمورد قومی، در مورد یک قومی در مورد یک گروهی آیه‌ای نازل شد اگر آن‌ها مُردند باید این آیه هم چه‌ بشود؟ باید بمیرند.

     یعنی بگوییم این آیه دیگر به کار نمی‌آید، اگر آیه در مورد یک شخص یا یک گروهی باشد آن‌ها از بین رفته‌اند، مثلاً آیه در مورد اصحاب ‌ثقیفه باشد خب اصحاب ‌ثقیفه از بین رفتند دیگر! یا آیه درمورد مثلا فقط ابوجهل باشد خب ابوجهل که‌ از دنیا رفت پس این آیه هم مُرد و دیگر به درد نمی‌خورد چون فقط در مورد ابوجهل بوده است اما می‌فرماید “إِنَّ الْقُرْآنَ حَیّ لَمْ یمُتْ وَ إِنَّهُ یجْرِی کَمَا یجْرِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ یجْرِی عَلَی آخِرِنَا کمَا یَجْرِی عَلَی أَوَّلِنَا”[۸]ت ا زمانی ‌که آسمان و زمین است قرآن مصداق دارد، قرآن افرادی را دارد معرفی می‌کند که آن‌ها هستند، مسائلی دارد می‌گوید که این‌ها نمونه‌ دارد در دنیا هستند، حتی آیاتی که مثلاً در مورد شخصی نازل شده ‌است مثلاً می‌فرماید: «تَبَّت یَدَا اَبی‌لَهَب»[۹] این آیه درمورد چه ‌کسی است؟ در مورد ابی‌لهب است، آیا ابی‌لهب مُرد آیه هم می‌میرد؟ یا نه آیه مطلب دارد، آیه بیان دارد، آیه زنده است، آیات قرآن زنده هست نمی‌میرد، بنابراین اگر ما بگوییم که مثلاً فرض بفرمایید در قرآن مثلاً بگوییم اولیاء که گفته‌ است فقط امیرالمؤمنین و فرزندان او هستند، اگر بگوییم مصلحین فقط علی و فرزندان او هستند، اگر بگوییم محسنین فقط علی و فرزندان او هستند، اگر بگوییم مثلاً عدول اهل ایمان فقط این‌ها هستند و هر مدحی را ما بخواهیم مختص آن‌ها کنیم این‌جا باید آیه را بگوییم که الان به درد نمی‌خورد، الان مصداق ندارد در حالی که مصداق دارد. می‌فرماید: «یَا اَیُّهَا‌الَّذینَ آمَنُوااتَّقُواللهَ وَکُونُوا مَع‌َالصَّادِقین»[۱۰] ای کسانی‌که ایمان آوردید تقوای الهی داشته باشید و با صادقین باشید.

    معصومینی غیر از ائمه

    خب روایات همه می‌گویند صادقین یعنی چه کسانی؟ یعنی اهل بیت، یعنی ائمه‌علیهم‌السلام، خب ائمه که الان نیستند که ما با آن‌ها باشیم! باید بگوییم با آن‌ها بودن یعنی این‌که آن‌ها را قبول داشته باشیم، درصورتی که کونوا مع‌الصادقین یعنی معیّت داشته‌ باشید یعنی کنار آن‌ها باشید، تقوا می‌خواهید داشته باشید تقوا این نیست که فقط مثلاً فرض بفرمایید چشم خود را ببندی، گوش خود را بگیری این‌ها درجات پایین تقوا است درجه بالای تقوا این است که وصل بشوی به صادقین، با صادقین باشید، همراه با صادقین باشید که این صادقین هم، همه گفتند این‌ها یعنی کسانی‌که معصوم هستند، اگر معصومین چهارده نفر فقط باشند باید دیگر این آیات موردی نداشته باشد و آیه‌ باید مرده باشد، نه آیه زنده است و معصومین فقط چهارده نفر نیستند، بسیاری از علما اهل عصمت بودند منتهی عصمت این‌ها تالی‌تلو در شعاع عصمت اهل بیت بوده است، در اوج همه صفات ائمه علیهم‌السلام سید هستند، امین هستند، شریف هستند در اوج و در قلّه آن‌ها هستند. هر صفت خوبی شما بگویید در قلّه این‌ها هستند اما این وجود مقدس این‌ها این صفات خوب را سریان داده است به شیعیان خود آن‌ها و شیعیان آن‌ها هم این صفات را دارند. یک کتاب نوشته شیخ ‌صدوق به‌نام خصائل‌الشیعه، خصلت شیعیان، آن‌جا نگاه کنید شیعیان کسانی هستند که تالی‌تلو معصوم هستند و از جمله احسان، از جمله تقوا، از جمله ایمان، از جمله صلاح، از جمله عدالت و همه این صفات خوب در شیعیان خاص آن‌ها هم هست و از جمله عصمت، معصومیت، ما بسیاری از علما داشتیم که می‌گفتند این‌ها حتی این‌قدر پاک هستند که دیگران در مورد آن‌ها شبهه عصمت کردند که اصلاً این‌ها معصوم هستند مثل مقدس اردبیلی، مثل خود شیخ‌ صدوق و خیلی از علمای دیگر و ما باید قائل بشویم همان‌طور که احسان ظلّیّه داریم و اگر امیرالمؤمنین راس محسنین است، احسان او در علمای ‌ربانی و شیعیان خاص هم هستند که آن‌ها هم محسن هستند، آن‌ها هم مؤمن هستند آن‌ها هم متقی هستند آن‌ها هم عادل هستند آن‌ها هم صفات پسندیده الهی در آن‌ها به نسبت است منتهی تحت تأثیر آن ولایت عظمی از جمله همین ولایت، ولایت دارند و این ولایت تحت تأثیر ولایت عظمای ائمه است، عصمت آن‌ها هم همین‌طور. شما وقتی که وصل می‌شوید به سلسله اولیاء بدانید که در زندگی چشم خود را باز کنید می‌بینید یک جاهایی بوده‌ که خداوند شما را از گناه نجات داده است دست خود شما نبوده است، اگر به خود شما بود به گناه آلوده می‌شدید ولی خدا خواسته شرایطی را طوری درست کرد که شما را نجات داد، این مثل همانی است که خدا حضرت یوسف را نجات داد، حضرت یوسف‌(ع) در آن ماجرای زن عزیز مصر آن‌جا خود او گفت: خدا من را نجات داده است، این خدا من را نجات داده است این عصمتی است که از ناحیه خدا می‌آید و این را در شیعیان و در پیروان اولیاء خدا هم پیدا می‌شود، شما در زندگی خود نگاه کنید به مقداری که ولایت دارید می‌بینید که خدا یک جاهایی شما را نجات داده است از گناه، این‌ها همان عصمت‌های ظلّیه است. حالا هر چه ولایت شما بیشتر بشود هر چه معیّت شما با اولیاء خدا بیشتر بشود این عصمت در شما بالاتر می‌رود، این صفات الهی در شما شکوفاتر می‌شود. پس بنابراین این‌که کسی بیاید بگوید که ولایت خاص امیرالمؤمنین و فرزندان امیرالمؤمنین است این از یک نظر درست است و از یک نظر غلط است، خاص است به معنای این که در اوج مخصوص این‌ها است، در عالی‌ترین و بالاترین درجه مخصوص این‌ها است بله، اما اگر بگویید آن‌ها است و دیگران ولایت ندارند، دیگران این معنی آن حرف غلطی است و چندین اشکال دارد یکی این‌که خود این معانی، معانی مشککه است از نظر عقلی، از نظر نقلی و این مطالبی که امروز عرض کردیم خدمت شما این‌ها استدلال‌هایی است بر این‌که علمای‌ ربانی آن صفات و آن خصوصیات را دارند و اگر ما بخواهیم بگوییم ندارند بسیاری از آیات قرآن را باید بگوییم که از بین رفته است و دیگر به درد نمی‌خورد و این‌طور نیست. خب آن‌ مطالب عقلی هم که قبلاً گفته بودیم با این‌ها همراه کنید جواب این مسئله که ما فقط ائمه را داریم و دیگر با هیچ‌ کسی کار نداریم یکی از جواب‌های آن یا چند تا از جواب‌های آن این‌جا داده می‌شود و دوباره یکی دوتا جواب دیگر هم هست که اگر یادم بود ان‌شاءالله جلسه آینده خدمت شما عرض خواهیم کرد. با صلوات بر محمّد وآل‌ محمّد.


    [۱] . سوره مائده آیه ۵۵

    [۲] . سوره حدید آیه ۲۰

    [۳] . سوره حدید، آیه۲۰

    [۴] . سوره مائده، آیه۵۵

    [۵] . سوره بقره،  آیه۱۹۵

    [۶] . سوره حجرات، آیه۹

    [۷] . سوره صف، آیه۴

    [۸] . مجلسی، ج۳۵،ص ۴۰۴

    [۹] . سوره مسد، آیه۱

    [۱۰] . سوره توبه، آیه۱۱۹