برچسب: کانون علم و دین

  • اسلام مخالف خرافات است

    اسلام مخالف خرافات است

    ۱۱/۲/۱۴۰۳

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    • مقدمه
    • اسلام مخالف خرافات است
    • کتابی به عنوان طب اسلامی نداریم
    • حسن ختام جلسه

    مقدمه

    سه مطلب را امروز تذکر می‌دهیم و یادآوری می‌کنیم و بحثمان را پیگیری می‌کنیم.

    مطلب اول: از دوستانی که تبریک گفتند و پیامک تبریک داده‌اند خیلی ممنونم و روز معلم را به شما و همه دوستان دیگر خصوصاً دوستانی که در بخش تربیتی و آموزش کار می‌کنند تبریک می‌گویم. همان‌طورکه خودتان مستحضر هستید بهترین هدیه برای یک معلم و یک استاد این است که درسش را خوب فرا بگیرید و استفاده کنید و اگر بحث‌های عملی است به تعالیم و آموزش‌های او عمل شود. این بهترین هدیه و بهترین شاد باش و چشم روشنی برای یک استاد است. بنده هم امیدوارم که ان‌شاءالله این مطالبی که این‌جا گفته می‌شود با دقت به آن گوش دهید و روی آن بحث کنید و به آن فکر کنید و ان‌شاءالله وقتی برای شما ثابت شد، تکمیل شد به آن عمل کنید که ان‌شاءالله هم در زندگی خودتان و هم در دنیا و هم در دنیاهای بعد به دردتان بخورد و ان‌شاءالله به برکت مصلحت شما و رشد شما خداوند به ما هم یک عنایتی کند. این بزرگ‌ترین هدیه‌ای است که به یک معلم می‌شود داد.

    مطلب دوم این است که در گروه طب اسلامی و گروه‌های علمی یک مطلبی را دوستان فرستاده بودند و از من خواسته بودند که توضیح دهم، من قبلاً یک بحثی درمورد طب سنتی، طب گیاهی، داروی گیاهی داروی صنعتی یک بحث کرده بودم به نظرم اگر گروه آموزشی آن مطالب را پرینت بگیرند و چاپ کنند به‌صورت کاغذ و به دیگر دوستان بدهند کلیات آن بحث‌ها روشن می‌شود خصوصاً از مسئول گروه طب خواهش می‌کنم که این مطالب را به دوستان توضیح دهند که برای دوستان شبهه‌ای پیش نیاید.

    اسلام مخالف خرافات است

    الان بنده خدمت شما یک توضیحی می‌دهم ما این‌جا بیشتر موضوع کارمان علم و دین است. آن موضوع بسیار مهمی که همیشه در میان روشن‌فکران و دانشمندان مطرح بوده است، مطالب دین با علم چه نسبتی دارد؟ اصلاً کانون علم و دین که تأسیس شد برای این بود که رابطه علم و دین را بفهمیم و رابطه علم و دین، ارتباط رابطه عقل با دین است. در درجه اول از علم و دین مهم‌تر عقل و دین است و ما اصرار داریم که راه و روش زندگیمان براساس عقل باشد. و این را دوستان خصوصاً خانم‌ها توجه داشته باشند که ما با خرافات شدیداً مبارزه می‌کنیم و بنده از این‌که در ذهن دوستان به‌عنوان یک انسان دعانویسی و دعا گو جا بیافتم شدیداً پرهیز می‌کنم. ما با خرافات شدیداً مخالفیم با این کارهایی که در بین مردم وجود دارد. من در جلسات خصوصی گاهی اوقات خیلی حرف‌ها را که خیلی از آقایان حتی در لباس ما می‌گویند با آن‌ها مخالفت می‌کنم به‌عنوان خرافات، مثلاً این‌که می‌گویند اگر یک شخص چهل روز به جمکران برود، چهل روز فلان دعا را بخوانند….! ما مخالفیم و معتقدیم که این‌ها همه خرافات است. البته اگر همه حرف‌هایمان را بزنیم در جامعه به ما حمله می‌کنند، متدینین حمله می‌کنند و حتی کسانی که در لباس روحانیت هستند به ما حمله می‌کنند که آقا چرا شما این حرف‌ها را می‌زنید! من بعضی از کلیپ ها را می‌بینم یک آقای عالمی مثلاً بالای منبر می‌گوید که این دعا را مثلا در صبح جمعه یا روز سه شنبه… بخوانید و اگر حاجت‌تان برآورده نشد من را لعنت کنید! خب من خواندم و جواب نداد و لعنتش نکردم، چون می‌دانم همین دروغی که دارد می‌گوید، خرافاتی که دارد پخش می‌کند بزرگ‌ترین لعنت برای خودش است. من با این‌ها مخالفت می‌کنیم؛ این دخیل بستن، قفل زدن…. مخالف هستم. ما یک هم‌چین چیزی نداریم که در اسلام کسی برود به پنجره فولاد گرهی بزند، قفلی بزند نداریم! حتی به امامزاده‌ها هم نداریم و مخالف هستیم ما مخالف این خرافات هستیم.

    ما به‌دنبال عقل هستیم، به‌دنبال علم هستیم و دین را می‌خواهیم از راه عقل و علم بفهیم‌. آن چیزی که قرآن گفته یا روایات قطعی مسلم گفته‌اند را ما قبول می‌کنیم و تسلیم هستیم حتی اگر با عقل خیلی‌ها جور در نیاید. اما اگر یک چیزی را دین نگفته، عقل نگفته، ما این‌ها را قبول نداریم و مخالفت می‌کنیم.

    در قرآن می‌فرماید: قبل‌از اسلام وقتی قربانی می‌کردند می‌آمدند خون قربانی را می‌مالیدن به دیوار کعبه، یعنی خداوند قبول کند! خداوند در قرآن با این موضوع مخالفت کرد «لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى»[۱]خداوند با این موضوع مخالفت کرده‌است که خون را به دیوار بمالید و گوشت را به دیوار آویزان کنید، این‌ها موردنظر خداوند نیست. شما باید قربانی کنید که تقوای الهی  که شما به‌خاطر خداوند قربانی ‌کنید و گوشتش را به فقرا و مستمندان بدهید خدا این را پذیرفته است. اما اینکه بیایید گوشت را به دیوار کعبه آویزان کنید! عین همین گره زدن پارچه است که الان رسم هم شده‌است در زیارت‌گاه‌ها این چیزها زیاد است. این‌ها خرافات است و ما اصلاً در اسلام نه روایتی داریم و نه آیه‌ای داریم بلکه مخالف این است. چرا مثلاً اگر یک نفر بین خودش و خدا در یک امامزاده بگوید: یاابن رسول‌الله ای فرزند پیغمبر، ای امام زاده‌ای که این‌جا هستی، من این پارچه را گره می‌زنم و تا زمانی‌که آرزویم برآورده نشده باشد این گره را باز نمی‌کنم، این اشکال ندارد. شخصی بین خودش و خدا یک رابطه‌ای برقرار کند. یا بگوید که من این پارچه را می‌مالم به الحجرالاسود (حجراسود درست نیست) الحجرالاسود درست است، به آن سنگ سیاه می‌مالد یا بگوید من این پارچه را می‌مالم به دیوار کعبه به‌خاطر این‌که متبرک شود. و این چیزی بین خودش و خدا است اشکال ندارد. اما این‌که رسم شود و همه بخواهند لباسشان را بمالند به دیوار کعبه… حالا چه برسد به امام زاده‌ها به قبر امامزاده‌ها بمالید! این‌ها خرافات است این‌ها را ما اصلاً قبول نداریم و با آن‌ها مبارزه می‌کنیم. خود من هم این‌چنین نیستم، حالا بعضی موقع‌ها مشرف می‌شویم زیارت، بعضی از افراد می‌آمدند و می‌گفتند آقا این چفیه را به برای من متبرک کنید، حالا به‌خاطر این‌که بی‌احترامی نشود می‌گرفتم ولی اصلاً خودم اعتقادی به این چیزها ندارم. این‌ها خرافات است و چیزی است که بنده خودم با آن‌ها مبارزه می‌کنم مگر اینکه یک سند محکمی وجود داشته باشد.

    کتابی به عنوان طب اسلامی نداریم

    ازجمله خرافاتی که در جامعه پخش می‌کنند؛ طب اسلامی است. اولا این حدیث سندیت ندارد، سند معتبر ندارد نه کتاب طب الصادق نه طب الرضا نه طب الائمه هیچکدام از این‌ها سند محکمی ندارند همین پیامک که یکی از دوستان داده‌ است، کتابی است به‌نام کتاب الأهلیلجه  این کلمه فارسی است. ما بچه بودیم مادرمان درست می‌کرد هلیله بادام به بچه‌ها و مریض می‌دادند مثل فرنی برای تقویت و به آن می‌گفتند هلیله این در عربی که رفته الأهلیلجه در فارسی هی آخر دارد در عربی ج می‌گیرند مثلاً ساده کلمه فارسی است عرب‌ها می‌گویند ساذج مانند همین هلیله که الأهلیلجه گفته می‌شود یک روایتی است اما سندش محکم نیست. ولی مطالبش نشان‌دهنده این است که از امام است. مفضل از امام صادق سؤال می‌کند که فرض بفرمایید به‌عنوان مثال حجاج، کفار می‌آیند درمورد خدا بحث می‌کنند ما با آن‌ها چه پاسخی بدهیم؟ امام صادق علیه السلام برای ایشان یک چیزی می‌نویسد می‌دهد که بله امام می‌فرماید: که یک طبیب هندی آمد پیش من و معتقد به خدا نبود و می‌گفت این دنیا همین‌طوری درست شده و خالقی ندارد بعد همان موقع که داشته هلیله را درست می‌کرده، دارو را درست می‌کرده امام از همان‌جا استفاده می‌کند، امام صادق از او می‌پرسد که خب این هلیله‌ای که در درست می‌کنی از کجا می‌دانی که مفید است برای آن شخص؟ برای آن مریض مفید است؟ او می‌گوید: خب برحسب تجربه، امام آن موقع شروع می‌کند به صحبت کردن و کم‌کم او را می‌برد به سمت این‌که همان‌طور که تو هلیله را درست می‌کنی و می‌دهی به مریض و مریض خوب می‌شود از همه‌جا می‌شود پی برد که دنیا نظم دارد، حساب و کتابی دارد بی‌حساب‌وکتاب نیست و امام از همین راه با او بحث می‌کند و اثبات وجود خدا را می‌کند و آن طبیب هندی ایمان می‌آورد.

     این ماجرایی است که امام صادق علیه السلام برای مفضل می‌نویسد این کتاب اسمش هست الأهلیلجه است. ولی این کتاب درمورد طب نیست که در این پیام دوستان به من داده‌اند و گفته‌اند که این کتاب درمورد طب اسلامی است. نه این کتاب درمورد اثبات خدا است. البته در آن‌جا امام صادق یک اشاره‌ای می‌کند می‌گوید ریشه طب و علم طب را پیامبران بنیان‌گذار کرده‌اند، پیامبران الهی بنیان‌گذاری کرده‌اند والا این‌ها چیزایی نیست که با تجربه یک روز یا چند روزه به‌ وجودآمده باشد فقط به همین اشاره کرده‌است. از این‌جا نمی‌توانیم یک همچین نتیجه‌ای بگیریم که کسانی که عنوان طب سنتی و اسم  طب گیاهی را می‌گذراند اسم طب اسلامی و بگوییم طب اسلامی است! نه این‌ها را قاطی نکنید اینا فرق می‌کند. ما کتابی به‌نام طب اسلامی نداریم یکسری روایاتی داریم که این روایات خوبی هم هست بعضی‌ها از آن‌ها صحیح است و بعضی از آن‌ها سند ندارد، بله منطقی و علمی است.  من خودم حدود بیست، سی سال پیش این کتاب را جمع‌آوری کرده‌ام به‌نام طب پپشگیری، طب اسلامی که الان هست طب پیشگیری است. یعنی اگر شما به این روایاتی که درمورد طب است عمل کنید اصلاً مریض نمی‌شوید. مثلاً فرض بفرمایید پیامبر فرموده است مسواک بزنید، خب مسواک خیلی خوب است اگر شما مسواک بزنید اثرات خیلی خوبی هم روی دندان‌های شما دارد، هم روی لثه‌ها دارد. خواب چیز خوبی است پیامبر فرمود: “لَولا أن أشُقَّ على اُمَّتی لأَمَرتُهُم بِالسِّواکِ مَع کُلِّ صلاهٍ” اگر زیاد مشقت ایجاد نمی‌شد من مسواک زدن را واجب می‌کردم مانند نمازخواندن. آنقدر مسواک اهمیت دارد. خب یکی از دستورات اسلامی است به این می‌گوییم طب پیشگیری .یا مثلاً پیامبر فرموده است: “اَلنِّظَافَهُ مِن‌َالاِیمَان” قبل از غذا دست‌های خود را بشویید، بعد از غذا دست‌های خود را بشویید. این چیست؟ این طب پیشگیری است، یعنی جلوگیری از بیماری‌ها می‌کند اما این‌که مثلاً فرض بفرمایید ما بیاییم بگوییم که از داخل قرآن یا روایات ما تمام بیماری‌ها را می‌توانیم درمان کنیم این حرف غلطی است، این مردم را بدبین می‌کند، مثل آن آقا که برداشته بود کتاب را آتش زده بود حالا از یک نظر کار او بد نبود ولی باعث آبروریزی شد، آبروی روحانیت می‌رود، آبروی اسلام می‌رود در میان دانشگاهی‌ها حتی در مورد مذهبی‌ها این کارها کار درستی نیست. طب یعنی علمی که بیماری‌ها را درمان می‌کند، این همه بیماری داریم مگر ما می‌توانیم این‌ها را از داخل قرآن در بیاوریم؟ مگر ما می‌توانیم از داخل روایات استخراج کنیم؟ ما نمی‌توانیم، البته اولیاء خدا می‌توانند و بنده استادی داشتم که او بسیاری از مسائل را از داخل قرآن استخراج می‌کرد و ما معتقد هستیم می‌شود، می‌شود همه چیز را از داخل قرآن استخراج کرد اما این به این معنا نیست که حالا این‌هایی که پیدا شده‌اند نمی‌دانم حجامت می‌کند، فصد می‌کند، زالو می‌اندازد این می‌شود طب‌ اسلامی! این‌ها دروغ است، این‌ها حقه بازی است، بله حجامت خیلی خوب است، اثر دارد یکی از طب پیشگیری که پیامبر فرموده است حجامت است، حجامت خیلی چیز خوبی است با شرایط خود اثر خیلی خوبی در پیشگیری از بسیاری از بیماری‌ها دارد، اما این هم مثل همان مسواک است. یکی دو تا فصد کردن و یک‌سری دستوراتی است که اگر این‌ها را انجام بدهیم بسیاری از بیماری‌ها نمی‌آید اما این به‌ معنای طب نیست، طب یعنی این‌که هر کسی یک مریضی دارد، الان هزاران بیماری است، هزاران مشکل جسمی است این‌ها را مگر ما به شما می‌توانیم بگوییم طب اسلامی با خرافات و با چیزهایی؟! بسیاری از این‌ها به عنوان طب اسلامی مردم را سرکیسه می‌کنند این مدعیان، ما البته در میان علما داشتیم حکیم بودند درمان می‌کردند ولی نمی‌گفتند طب ما اسلامی است، می‌گفتند این طب‌ سنتی است یعنی از داخل علوم و از داخل تجربه ما این‌ها را پیدا کردیم. گل گاوزبان بخورید این اثر را دارد، سنبل ‌‌الطیب بخورید این اثر را دارد، این‌ها طب تجربی است، طب سنتی است. طب سنتی هم هر کشوری برای خود دارد. ما طب سنتی داریم، طب سنتی هند آیورودا است، طب سنتی چین طب سوزنی است، طب‌های سنتی داریم در آفریقا، این‌ها طب‌های سنتی است  به اسلام هم ربطی ندارد. بشریت، جوامع، تمدن‌ها بر اثر تجربه یک چیزهایی را به‌دست آورده‌اند و خیلی هم خوب مثلاً طب سوزنی خود یک حقایقی دارد، واقعیت‌هایی دارد آثار خیلی خوبی دارد اما به اسلام ربطی ندارد. ما در اسلام طب سوزنی نداریم البته ریشه‌های آن در قرآن است، چه کسی می‌تواند این‌ها را استخراج کند؟ آن اولیاء خدا و ان‌شاءالله امام زمان(ع) بیاید و از قرآن حقایق علوم را بکشاند بیرون و یاد بدهد به اولیاء خود و آن‌ها هم بتوانند استفاده کنند. ما معتقدیم طب اسلامی می‌شود به وجود آورد و از قرآن می‌شود همه را استخراج کرد، از روایات می‌شود از راهنمایی‌هایی که ائمه فرمودند، از قرآن و کتاب‌های آسمانی می‌شود این‌ها را استخراج کرد، ولی کار ما نیست ولی ما می‌توانیم در آن زمینه کار کنیم و برای همین هم گفتیم یک گروه به نام طب اسلامی درست بشود آن‌ها کار کنند، مقدمات را  یاد یگیرند در مرحله دوم و در مرحله سوم آن ‌موقع ما وارد بشویم و بگوییم که مثلاً چه کار می‌شود کرد و آن موقع طب اسلامی داریم اما طب اسلامی مثل عرفان ناب است عرفان ناب آن چیزی نیست که الان در دست مردم است، عرفان ناب نزد امام‌ زمان است و ما سعی می‌کنیم به آن برسیم. طب اسلامی هم همین‌طور است، ما طب اسلامی داریم ولی نه آن چیزی که الان یک‌عده‌ای دارند به‌ عنوان طب اسلامی می‌گویند، این‌ها طب اسلامی نیست و با خرافات به‌نام طب اسلامی هم دانشگاهی‌ها، هم طبقه دانشگاهی، طبقه عالم، دانشمندان را نسبت به اسلام بدبین می‌کنند چیزهای خیلی خرافه و این‌ها را می‌گویند این حالا خیلی خلاصه من خدمت شما عرض کردم.

     نحن ابناء ‌الدلیل، ما دنبال علم هستیم، دنبال عقل هستیم، دنبال اثبات با دلایل محکم هستیم، تا چیزی را با دلیل محکم پیدا نکردیم نمی‌پذیریم. ان‌شاءالله شما هم این سیستم و این روش را، این سنت را جا بیندازید در بین طلبه‌ها، دانشجوهایی که می‌آیند این‌جا، این را به آن‌ها آموزش دهید. شدیداً با خرافات مخالف هستیم و آن چیزی که مطرح می‌کنیم با ادله‌ عقلی و ادله‌ علمی است ان‌شاءالله. آن مطلبی که ما در مورد انواع طب گفتیم را گروه آموزش خواهش می‌کنم‌ پرینت بگیرند، تکثیر کنند و به همه دوستان بدهند در جلسه آینده اگر لازم شد من دوباره توضیح می‌دهم.

    امیدوارم دیگر هم کسی نگوید که استاد با طب اسلامی مخالف است! ما با طب اسلامی مخالف نیستیم ولی می‌گوییم این چیزهایی که به‌ نام طب اسلامی می‌دهند دروغ است مثل این‌که استاد با عرفان مخالف نیست بلکه خیلی هم، اصلاً عرفان تخصص ما است منتهی می‌گوییم این عرفانی که ما می‌گوییم داریم سعی می‌کنیم عرفان اهل بیت را بشناسیم و این عرفان‌های دروغین، کاذب این‌ها را می‌خواهیم معرفی کنیم این‌ها غلط است، این‌ها فریب مردم است عرفان حَقه‌ها، عرفان صوفی‌ها و عرفان… این هم مسئله دوم و اما مسئله سوم بحث ما در مورد همان ادامه بحث سوالات بود این‌ که ما می‌گوییم انسان باید دنبال اولیاء باشد تا وصل بشود به سلسله اولیاء، خب چندتا سؤال را جواب دادیم، یک اشکالی است که می‌گویند ما باید دنبال انسان کامل باشیم، آیا این حرف درست است یا نه؟ اگر شما معتقد هستید که انسان‌ها به یک جایی می‌رسند که دیگر از آن به بعد تکاملی ندارند و تمام می‌شود، هر کسی به آن‌جا رسید می‌شود انسان کامل اما اگر گفتید نه، راه کمال تمام شدنی نیست تا بی‌نهایت انسان همین طوری می‌تواند در مسیر رشد قرار بگیرد و برود و سیر کمالی خود را ادامه بدهد آن‌جا دیگر ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل، چون هر کسی یک درجه‌ای از کمال را طی کرده است بنابراین کمال می‌شود نسبی و ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل بلکه می‌توانیم بگوییم انسان اکمل یعنی این انسان نسبت به دیگران کامل‌تر است ولی این کامل است یعنی رسیده و دیگر به همه چیز رسیده و دیگر هیچ رشدی ندارد اگر به این ما معتقد باشیم می‌شود گفت انسان کامل داریم ولی ما معتقد به آن حرف هستیم ما معتقد هستیم که انسان‌ها در کمال هستند و روزبه‌روز بعد از مرگ هم در عالم بالا به کمال هستند یعنی امام ‌زمان(ع) امروز از دیروز کامل‌تر شده ‌است، خیال نکنید امام زمان امروز همان انسان مثل دیروز است اگر آن‌طوری باشد طبق یک روایت که گفت: هر کسی دو روز او مساوی باشد چه است؟ مغبون است، اگر این‌طوری باشد امام ‌زمانِ الان نسبت به دیروز یا نسبت به یک هفته پیش رشدی نکرده باشد این امام زمان چه می‌شود؟ این امام زمان می‌شود مغبون، ضرر کرده است. نه! امام زمان(ع) لحظه به لحظه، پیامبر اسلام(ص) لحظه به لحظه در حال کمال هستند منتهی آن نوع کمال او را ما الان نمی‌فهمیم که چه هست؟ اسم آن این است که غرق در دریای اسماء و صفات الهی هستند، لذت رشد و لذت کمال را دارند می‌‌برند و این‌که شما می‌گویید خداوندا! در دعای خود می‌گویید: اللهم‌ صل‌ علی‌‌ محمد‌ وآل‌ محمد یعنی چه؟ یعنی خدایا بر محمّد و آل‌ محمّد درود بفرست، صلوات و درود خداوند بر محمّد و آل‌ محمّد یعنی چه؟ یعنی آن‌ها همین الان به یک درجه بالاتری بروند والّا خب همین که بگوید درود بر تو چه اثری دارد؟ الان من به شما بگویم درود بر تو، رشد کردی؟ نه، اما خداوند وقتی برای شخصی صلوات می‌فرستد برای او، یعنی او را می‌آورد بالاتر یعنی در حال رشد هست، بی‌نهایت راه رشد هست یعنی دریای صفات و تجلّیات ‌الهی بی‌نهایت است و آن‌ها در آن‌جا دارند سیر می‌کنند، نه‌ تنها یک ‌سال آن‌ها، نه ‌تنها یک ماه آن‌ها، نه‌ تنها یک هفته آن‌ها، نه‌ تنها یک روز آن‌ها بلکه دو لحظه آن‌ها گاهی موقع‌ها این‌ها، اولیاء خدا یکسان نیست، دائماً در حال گرفتن فیض هستند. خب اگر ما این‌طوری باشیم دیگر انسان کامل به آن معنا که بگوییم کامل شده دیگر حالا، این‌جا انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا بگوییم، بگویید انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا شما هم انسان کامل هستید اگر در مسیر باشید. هر کس در مسیر است، هر کس وصل شده به جریان رحمت و هدایت الهی او انسان کامل است و وقتی شما این را فهمیدید هر کسی باید بگردد دنبال یک انسان کامل‌تر از خود. این‌که ما می‌گوییم وصل شدن به سلسله اولیاء نه این‌که آقاجان شما حتما الان باید بروی امام زمان را پیدا کنی و وصل بشوی به او، اگر وصل نشدی بدبختی، نه این‌طوری نیست شما الان آن کسی که از شما کامل‌تر است و در مسیر امام زمان است یعنی در مسیر آن انسان اکمل، آن انسانی که دارد درجات کمال را طی می‌کند ولی در سرسلسله این سِیر است، هر کسی که شما را می‌تواند وصل کند کافی است که شما به او وصل بشوید و در خدمتِ به او و خدمتِ به جریان اراده الهی شما در مسیر کمال قرار گرفتید و شما هم می‌شوید یک انسان‌ کامل منتهی کامل‌ِ نسبی. در این نظریه در این دکترین است که ما می‌گوییم اگر کسی گفت من مجتهد شدم دیگر احتیاجی ندارم این همین‌جا سقوط کرده است چون در مسیر نیست، انسان کامل کسی است که در مسیر کمال باشد این می‌شود انسان کامل و خداوند بر هر کسی در هر عصری در هر مثلی در هر زمانی در هر مکانی برای او یک حجت قرار داده است و آن این است که شما همین الان بروید به آفریقا در یک قبیله‌ای یک جایی، آن‌جا خدا یک حجتی قرار داده است باید آن شخص در آن‌جا بگردد حجت‌ الهی را پیدا کند. خداوند در قرآن می‌فرماید: وقتی که قیامت می‌شود و این شخص وارد جهنم می‌شود فرشته‌ها می‌گویند “اَلَم یَاتِکُم نَذیر.[۲] آیا برای‌ شما نذیری نیامده است؟ یعنی کسی که شما را انذار کند و شما را راهنمایی کند، شما را هدایت کند به طرف خدا. می‌گوید چرا آمد ولی ما گوش نکردیم این به معنای این نیست که خدا برای هر یک شخصی امام زمان می‌فرستد، برای هر شخصی پیغمبر می‌فرستد، برای هر شخصی یک امام می‌فرستد این‌ نمی‌شود که! بسیاری از قریه‌ها، بسیاری از جوامع، بسیاری از کشورها و ممالک و شهرها هستند که پیغمبر و امامی نرفته است، آن‌ها پس همین‌طوری آزاد هستند؟ هر کار خواستند انجام دهند؟ نه! همین که یک مسئولی شده‌ است، همین‌که یک روحانی، همین که یک عالمی همین که یک انسان خداپرستی آمد و گفت که مردم کار درست را انجام بدهید، صالح باشید، عمل صالح انجام دهید این نذیر خدا است، این فرستاده خدا است، این حجت خدا است و انسان‌ها باید به او تمسّک بجویند تا رشد کنند تا ان‌شاءالله فرصت شود دست آن‌ها به ولیّ بالاتر برسد، این حجت است. اگر بگوید من هم فقط منتظر هستم امام زمان بیاید و اگر امام زمان نیاید هیچ‌کس را قبول ندارم این سقوط است، این سقوط است. خب امام زمان هم می‌گوید نمی‌آیم و به بعضی‌ها مثلاً می‌گوید آقا شما به اسلام خدمت کن و این‌ها، من باید خود رهبر انقلاب به من بگوید چه‌کار کنم و اِلّا من هیچ ‌کس را قبول ندارم، سقوط است. نه هر وقت سر راه شما یک عالمی، یک حجت الهی قرار گرفت آن‌جا تکلیف است برای شما، همان‌جا باید اطاعت کنید تا ان‌شاءالله به درجه بالاتر برسید. یک طلبه مقدمات خوان اگر برود در یک مثلاً روستایی در آفریقا، برود در یک جایی  کشور کفر و آن‌جا همان چیزی را که یاد گرفته است و دارد آموزش می‌دهد او حجت الهی است، او نماینده امام زمان است، اگر چی باشد؟ اگر خود او در سلسله باشد، اگر زیر نظر یک عالِم بزرگتری آمده باشد. آیت الله بروجردی نماینده‌‌های خود را می‌فرستادند به سرتاسر دنیا، به آفریقا می‌فرستادند، به آسیا می‌فرستادند، به چین می‌فرستادند الان هم علماء همین‌طور هستند، الان هم مراجع می‌فرستند، این‌ها حجت الهی هستند، این‌ها حجت‌های خدا هستند و مردم باید از این‌ها اطاعت کنند و زیر نظر آن‌ها خدمت کنند تا بشود خدمت به خداوند و خدمت به امام زمان.

    حسن ختام جلسه

    این وصل شدن به استادی که ما می‌گوییم این است، بله مرید و مرید بازی به‌ معنای منفی آن نیست که شما مثلاً فرض بفرمایید بگویید که این آقا حتماً به امام زمان وصل است، این وصل است به عالَم بالا دعا کند مرده‌ها زنده می‌شوند، دعا کند مریض شفا می‌دهد، آب دهان او را مثلاً بزنید فلان می‌شود، این‌ها نه! این‌ها مرید و مرید بازی به معنای منفی است. مرید و مرید بودن، مراد بودن، خدمت کردن یعنی این‌که یک عالمی زیر نظر او خدمت به دین خدا کنید به این معنا، خدمت به دین خدا، خدمت به اراده‌ الهی و تحقق اراده الهی شما وصل می‌شوید، این‌طوری وصل می‌شوید، این‌طوری راه نجات است و این معنای وصل شدن به انسان کامل به این معنا است. ان‌شاءالله خداوند به همه‌ ما توفیق بدهد تا این مفاهیم را خوب درک کنیم و این معارف را درک کنیم و فرق راه حق با راه باطل، فرق خرافه با عقلانیت را متوجه بشویم و ان‌شاءالله وصل بشویم به سلسله جلیله و جمیله الهی و ما هم در مسیر کمال‌ قرار بگیریم با صلوات بر محمّد وآل‌محمّد.


    [۱] . سوره حج آیه ۳۷

    [۲] . سوره ملک، آیه ۸

  • مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها

    مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها

    موضوعات اصلی  مطرح شده در جلسه مورخ ۱۱/۲/۱۴۰۳

    • مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها 
    •  آیا طب اسلامی داریم؟
    •  آیا انسان کامل داریم؟ آیا امام زمان علیه السلام الان به کمال مطلق رسیده اند و رشد و کمال جدیدی نخواهند داشت؟
    • معنا و مفهوم درست وصل شده به سلسله‌ی اولیء چیست؟ آیا مرید و مراد بازی درست است؟ معنای درست مرید بودن چیست؟

     

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه ‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

    حضرت فاطمه (س) مدافع ولایت

    مبارزه شدید اسلام با خرافات و بدعت‌ها 

    سه مطلب را امروز تذکر می‌دهیم و یادآوری می‌کنیم و بحثمان را پیگیری می‌کنیم.

    مطلب اول: از دوستانی که تبریک گفتند و پیامک تبریک داده‌اند خیلی ممنونم و روز معلم را به شما و همه دوستان دیگر خصوصاً دوستانی که در بخش تربیتی و آموزش کار می‌کنند تبریک می‌گویم. همان‌طورکه خودتان مستحضر هستید بهترین هدیه برای یک معلم و یک استاد این است که درسش را خوب فرا بگیرید و استفاده کنید و اگر بحث‌های عملی است به تعالیم و آموزش‌های او عمل شود. این بهترین هدیه و بهترین شاد باش و چشم روشنی برای یک استاد است. بنده هم امیدوارم که ان‌شاءالله این مطالبی که این‌جا گفته می‌شود با دقت به آن گوش دهید و روی آن بحث کنید و به آن فکر کنید و ان‌شاءالله وقتی برای شما ثابت شد، تکمیل شد به آن عمل کنید که ان‌شاءالله هم در زندگی خودتان و هم در دنیا و هم در دنیاهای بعد به دردتان بخورد و ان‌شاءالله به برکت مصلحت شما و رشد شما خداوند به ما هم یک عنایتی کند. این بزرگ‌ترین هدیه‌ای است که به یک معلم می‌شود داد.

    مطلب دوم این است که در گروه طب اسلامی و گروه‌های علمی یک مطلبی را دوستان فرستاده بودند و از من خواسته بودند که توضیح دهم، من قبلاً یک بحثی درمورد طب سنتی، طب گیاهی، داروی گیاهی داروی صنعتی یک بحث کرده بودم به نظرم اگر گروه آموزشی آن مطالب را پرینت بگیرند و چاپ کنند به‌صورت کاغذ و به دیگر دوستان بدهند کلیات آن بحث‌ها روشن می‌شود خصوصاً از مسئول گروه طب خواهش می‌کنم که این مطالب را به دوستان توضیح دهند که برای دوستان شبهه‌ای پیش نیاید.

    مهمترین کار کانون، موضوع علم و دین است که موضوع بسیار مهمی است که همیشه در میان روشن‌فکران و دانشمندان مطرح بوده است، مطالب دین با علم چه نسبتی دارد؟ اصلاً کانون علم و دین که تأسیس شد برای این بود که رابطه علم و دین را بفهمیم و رابطه علم و دین، رابطه عقل با دین است. در درجه اول از علم و دین مهم‌تر عقل و دین است و ما اصرار داریم که راه و روش زندگیمان براساس عقل باشد. و این را دوستان خصوصاً خانم‌ها توجه داشته باشند که ما با خرافات شدیداً مبارزه می‌کنیم و بنده از این‌که در ذهن دوستان به‌عنوان یک انسان دعانویسی و دعا گو جا بیافتم شدیداً پرهیز می‌کنم. ما با خرافات شدیداً مخالفیم با این کارهایی که در بین مردم وجود دارد. من در جلسات خصوصی گاهی اوقات خیلی حرف‌ها را که خیلی از آقایان حتی در لباس ما می‌گویند با آن‌ها مخالفت می‌کنم به‌عنوان خرافات، مثلاً این‌که می‌گویند اگر یک شخص چهل روز به جمکران برود، چهل روز فلان دعا را بخوانند….! ما مخالفیم و معتقدیم که این‌ها همه خرافات است. البته اگر همه حرف‌هایمان را بزنیم در جامعه به ما حمله می‌کنند، متدینین حمله می‌کنند و حتی کسانی که در لباس روحانیت هستند به ما حمله می‌کنند که آقا چرا شما این حرف‌ها را می‌زنید! من بعضی از کلیپ ها را می‌بینم یک آقای عالمی مثلاً بالای منبر می‌گوید که این دعا را مثلا در صبح جمعه یا روز سه شنبه… بخوانید و اگر حاجت‌تان برآورده نشد من را لعنت کنید! خب من خواندم و جواب نداد و لعنتش نکردم، چون می‌دانم همین دروغی که دارد می‌گوید، خرافاتی که دارد پخش می‌کند بزرگ‌ترین لعنت برای خودش است. من با این‌ها مخالفت می‌کنیم؛ این دخیل بستن، قفل زدن…. مخالف هستم. ما یک هم‌چین چیزی نداریم که در اسلام کسی برود به پنجره فولاد گرهی بزند، قفلی بزند نداریم! حتی به امامزاده‌ها هم نداریم و مخالف هستیم ما مخالف این خرافات هستیم.

    ما به‌دنبال عقل هستیم، به‌دنبال علم هستیم و دین را می‌خواهیم از راه عقل و علم بفهیم‌. آن چیزی که قرآن گفته یا روایات قطعی مسلم گفته‌اند را ما قبول می‌کنیم و تسلیم هستیم حتی اگر با عقل خیلی‌ها جور در نیاید. اما اگر یک چیزی را دین نگفته، عقل نگفته، ما این‌ها را قبول نداریم و مخالفت می‌کنیم.

    در قرآن می‌فرماید: قبل‌از اسلام وقتی قربانی می‌کردند می‌آمدند خون قربانی را می‌مالیدن به دیوار کعبه، یعنی خداوند قبول کند! خداوند در قرآن با این موضوع مخالفت کرد «لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى»[۱]خداوند با این موضوع مخالفت کرده‌است که خون را به دیوار بمالید و گوشت را به دیوار آویزان کنید، این‌ها موردنظر خداوند نیست. شما باید قربانی کنید که تقوای الهی  که شما به‌خاطر خداوند قربانی ‌کنید و گوشتش را به فقرا و مستمندان بدهید خدا این را پذیرفته است. اما اینکه بیایید گوشت را به دیوار کعبه آویزان کنید! عین همین گره زدن پارچه است که الان رسم هم شده‌است در زیارت‌گاه‌ها این چیزها زیاد است. این‌ها خرافات است و ما اصلاً در اسلام نه روایتی داریم و نه آیه‌ای داریم بلکه مخالف این است. چرا مثلاً اگر یک نفر بین خودش و خدا در یک امامزاده بگوید: یا ابن رسول‌الله ای فرزند پیغمبر، ای امام زاده‌ای که این‌جا هستی، من این پارچه را گره می‌زنم و تا زمانی‌که آرزویم برآورده نشده باشد این گره را باز نمی‌کنم، این اشکال ندارد. شخصی بین خودش و خدا یک رابطه‌ای برقرار کند. یا بگوید که من این پارچه را می‌مالم به الحجرالاسود (حجراسود درست نیست) الحجرالاسود درست است، به آن سنگ سیاه می‌مالد یا بگوید من این پارچه را می‌مالم به دیوار کعبه به‌خاطر این‌که متبرک شود. و این چیزی بین خودش و خدا است اشکال ندارد. اما این‌که رسم شود و همه بخواهند لباسشان را بمالند به دیوار کعبه… حالا چه برسد به امام زاده‌ها به قبر امامزاده‌ها بمالید! این‌ها خرافات است این‌ها را ما اصلاً قبول نداریم و با آن‌ها مبارزه می‌کنیم. خود من هم این‌چنین نیستم، حالا بعضی موقع‌ها مشرف می‌شویم زیارت، بعضی از افراد می‌آمدند و می‌گفتند آقا این چفیه را به برای من متبرک کنید، حالا به‌خاطر این‌که بی‌احترامی نشود می‌گرفتم ولی اصلاً خودم اعتقادی به این چیزها ندارم. این‌ها خرافات است و چیزی است که بنده خودم با آن‌ها مبارزه می‌کنم مگر اینکه یک سند محکمی وجود داشته باشد.

    آیا طب اسلامی داریم؟

    ازجمله خرافاتی که در جامعه پخش می‌کنند؛ طب اسلامی است. اولا این حدیث سندیت ندارد، سند معتبر ندارد نه کتاب طب الصادق نه طب الرضا نه طب الائمه هیچکدام از این‌ها سند محکمی ندارند همین پیامک که یکی از دوستان داده‌ است، کتابی است به‌نام کتاب الأهلیلجه  این کلمه فارسی است. ما بچه بودیم مادرمان درست می‌کرد هلیله بادام به بچه‌ها و مریض می‌دادند مثل فرنی برای تقویت و به آن می‌گفتند هلیله در عربی که رفته الأهلیلجه شده است. هر کلمه ای که در فارسی هی آخر دارد در عربی ج می‌گیرند مثلاً ساده کلمه فارسی است عرب‌ها می‌گویند سادج مانند همین هلیله که الأهلیلجه گفته می‌شود یک روایتی است اما سندش محکم نیست. ولی مطالبش نشان‌دهنده این است که از امام است. مفضل از امام صادق سؤال می‌کند که فرض بفرمایید به‌عنوان مثال حجاج، کفار می‌آیند درمورد خدا بحث می‌کنند ما با آن‌ها چه پاسخی بدهیم؟ امام صادق علیه السلام برای ایشان یک چیزی می‌نویسد می‌دهد که بله امام می‌فرماید: که یک طبیب هندی آمد پیش من و معتقد به خدا نبود و می‌گفت این دنیا همین‌طوری درست شده و خالقی ندارد بعد همان موقع که داشته هلیله را درست می‌کرده، دارو را درست می‌کرده امام از همان‌جا استفاده می‌کند، امام صادق از او می‌پرسد که خب این هلیله‌ای که درست می‌کنی از کجا می‌دانی که مفید است برای آن شخص؟ برای آن مریض مفید است؟ او می‌گوید: خب برحسب تجربه، امام آن موقع شروع می‌کند به صحبت کردن و کم‌کم او را می‌برد به سمت این‌که همان‌طور که تو هلیله را درست می‌کنی و می‌دهی به مریض و مریض خوب می‌شود از همه‌جا می‌شود پی برد که دنیا نظم دارد، حساب و کتابی دارد بی‌حساب‌وکتاب نیست و امام از همین راه با او بحث می‌کند و اثبات وجود خدا را می‌کند و آن طبیب هندی ایمان می‌آورد.

     این ماجرایی است که امام صادق علیه السلام برای مفضل می‌نویسد این کتاب اسمش هست الأهلیلجه است. ولی این کتاب درمورد طب نیست که در این پیام دوستان به من داده‌اند و گفته‌اند که این کتاب درمورد طب اسلامی است. نه این کتاب درمورد اثبات خدا است. البته در آن‌جا امام صادق یک اشاره‌ای می‌کند می‌گوید ریشه طب و علم طب را پیامبران بنیان‌ نهاده اند، پیامبران الهی بنیان‌گذاری کرده‌اند والا این‌ها چیزایی نیست که با تجربه یک روز یا چند روزه به‌ وجودآمده باشد فقط به همین اشاره کرده‌است. از این‌جا نمی‌توانیم یک همچین نتیجه‌ای بگیریم که کسانی که عنوان طب سنتی و اسم طب گیاهی را می‌گذراند اسم طب اسلامی و بگوییم طب اسلامی است! نه این‌ها را قاطی نکنید اینا فرق می‌کند. ما کتابی به‌نام طب اسلامی نداریم یکسری روایاتی داریم که این روایات خوبی هم هست بعضی‌ها از آن‌ها صحیح است و بعضی از آن‌ها سند ندارد، بله منطقی و علمی است.  من خودم حدود بیست، سی سال پیش این کتاب را جمع‌آوری کرده‌ام به‌نام طب پپشگیری، طب اسلامی که الان هست طب پیشگیری است. یعنی اگر شما به این روایاتی که درمورد طب است عمل کنید اصلاً مریض نمی‌شوید. مثلاً فرض بفرمایید پیامبر فرموده است مسواک بزنید، خب مسواک خیلی خوب است اگر شما مسواک بزنید اثرات خیلی خوبی هم روی دندان‌های شما دارد، هم روی لثه‌ها دارد. خواب چیز خوبی است پیامبر فرمود: “لَولا أن أشُقَّ على اُمَّتی لأَمَرتُهُم بِالسِّواکِ مَع کُلِّ صلاهٍ” اگر زیاد مشقت ایجاد نمی‌شد من مسواک زدن را واجب می‌کردم مانند نمازخواندن. آنقدر مسواک اهمیت دارد. خب یکی از دستورات اسلامی است به این می‌گوییم طب پیشگیری .یا مثلاً پیامبر فرموده است: “اَلنِّظَافَهُ مِن‌َالاِیمَان” قبل از غذا دست‌های خود را بشویید، بعد از غذا دست‌های خود را بشویید. این چیست؟ این طب پیشگیری است، یعنی جلوگیری از بیماری‌ها می‌کند اما این‌که مثلاً فرض بفرمایید ما بیاییم بگوییم که از داخل قرآن یا روایات ما تمام بیماری‌ها را می‌توانیم درمان کنیم این حرف غلطی است، این مردم را بدبین می‌کند، مثل آن آقا که برداشته بود کتاب را آتش زده بود حالا از یک نظر کار او بد نبود ولی باعث آبروریزی شد، آبروی روحانیت می‌رود، آبروی اسلام می‌رود در میان دانشگاهی‌ها حتی در مورد مذهبی‌ها این کارها کار درستی نیست. طب یعنی علمی که بیماری‌ها را درمان می‌کند، این همه بیماری داریم مگر ما می‌توانیم این‌ها را از داخل قرآن در بیاوریم؟ مگر ما می‌توانیم از داخل روایات استخراج کنیم؟ ما نمی‌توانیم، البته اولیاء خدا می‌توانند و بنده استادی داشتم که او بسیاری از مسائل را از داخل قرآن استخراج می‌کرد و ما معتقد هستیم می‌شود، می‌شود همه چیز را از داخل قرآن استخراج کرد اما این به این معنا نیست که حالا این‌هایی که پیدا شده‌اند نمی‌دانم حجامت می‌کند، فصد می‌کند، زالو می‌اندازد این می‌شود طب‌ اسلامی! این‌ها دروغ است، این‌ها حقه بازی است، بله حجامت خیلی خوب است، اثر دارد یکی از طب پیشگیری که پیامبر فرموده است حجامت است، حجامت خیلی چیز خوبی است با شرایط خود اثر خیلی خوبی در پیشگیری از بسیاری از بیماری‌ها دارد، اما این هم مثل همان مسواک است. یکی دو تا فصد کردن و یک‌سری دستوراتی است که اگر این‌ها را انجام بدهیم بسیاری از بیماری‌ها نمی‌آید اما این به‌ معنای طب نیست، طب یعنی این‌که هر کسی یک مریضی دارد، الان هزاران بیماری است، هزاران مشکل جسمی است این‌ها را مگر ما به شما می‌توانیم بگوییم طب اسلامی با خرافات و با چیزهایی؟! بسیاری از این‌ها به عنوان طب اسلامی مردم را سرکیسه می‌کنند این مدعیان، ما البته در میان علما داشتیم حکیم بودند درمان می‌کردند ولی نمی‌گفتند طب ما اسلامی است، می‌گفتند این طب‌ سنتی است یعنی از داخل علوم و از داخل تجربه ما این‌ها را پیدا کردیم. گل گاوزبان بخورید این اثر را دارد، سنبل ‌‌الطیب بخورید این اثر را دارد، این‌ها طب تجربی است، طب سنتی است. طب سنتی هم هر کشوری برای خود دارد. ما طب سنتی داریم، طب سنتی هند آیورودا است، طب سنتی چین طب سوزنی است، طب‌های سنتی داریم در آفریقا، این‌ها طب‌های سنتی است به اسلام هم ربطی ندارد. بشریت، جوامع، تمدن‌ها بر اثر تجربه یک چیزهایی را به‌دست آورده‌اند و خیلی هم خوب مثلاً طب سوزنی خود یک حقایقی دارد، واقعیت‌هایی دارد آثار خیلی خوبی دارد اما به اسلام ربطی ندارد. ما در اسلام طب سوزنی نداریم البته ریشه‌های آن در قرآن است، چه کسی می‌تواند این‌ها را استخراج کند؟ آن اولیاء خدا و ان‌شاءالله امام زمان(ع) بیاید و از قرآن حقایق علوم را بکشاند بیرون و یاد بدهد به اولیاء خود و آن‌ها هم بتوانند استفاده کنند. ما معتقدیم طب اسلامی می‌شود به وجود آورد و از قرآن می‌شود همه را استخراج کرد، از روایات می‌شود از راهنمایی‌هایی که ائمه فرمودند، از قرآن و کتاب‌های آسمانی می‌شود این‌ها را استخراج کرد، ولی کار ما نیست ولی ما می‌توانیم در آن زمینه کار کنیم و برای همین هم گفتیم یک گروه به نام طب اسلامی درست بشود آن‌ها کار کنند، مقدمات را  یاد یگیرند در مرحله دوم و در مرحله سوم آن ‌موقع ما وارد بشویم و بگوییم که مثلاً چه کار می‌شود کرد و آن موقع طب اسلامی داریم اما طب اسلامی مثل عرفان ناب است عرفان ناب آن چیزی نیست که الان در دست مردم است، عرفان ناب نزد امام‌ زمان است و ما سعی می‌کنیم به آن برسیم. طب اسلامی هم همین‌طور است، ما طب اسلامی داریم ولی نه آن چیزی که الان یک‌عده‌ای دارند به‌ عنوان طب اسلامی می‌گویند، این‌ها طب اسلامی نیست و با خرافات به‌نام طب اسلامی هم دانشگاهی‌ها، هم طبقه دانشگاهی، طبقه عالم، دانشمندان را نسبت به اسلام بدبین می‌کنند چیزهای خیلی خرافه و این‌ها را می‌گویند این حالا خیلی خلاصه من خدمت شما عرض کردم.

     نحن ابناء ‌الدلیل، ما دنبال علم هستیم، دنبال عقل هستیم، دنبال اثبات با دلایل محکم هستیم، تا چیزی را با دلیل محکم پیدا نکردیم نمی‌پذیریم. ان‌شاءالله شما هم این سیستم و این روش را، این سنت را جا بیندازید در بین طلبه‌ها، دانشجوهایی که می‌آیند این‌جا، این را به آن‌ها آموزش دهید. شدیداً با خرافات مخالف هستیم و آن چیزی که مطرح می‌کنیم با ادله‌ عقلی و ادله‌ علمی است ان‌شاءالله. آن مطلبی که ما در مورد انواع طب گفتیم را گروه آموزش خواهش می‌کنم‌ پرینت بگیرند، تکثیر کنند و به همه دوستان بدهند در جلسه آینده اگر لازم شد من دوباره توضیح می‌دهم.

    امیدوارم دیگر هم کسی نگوید که استاد با طب اسلامی مخالف است! ما با طب اسلامی مخالف نیستیم ولی می‌گوییم این چیزهایی که به‌ نام طب اسلامی می‌دهند دروغ است مثل این‌که استاد با عرفان مخالف نیست بلکه خیلی هم، اصلاً عرفان تخصص ما است منتهی می‌گوییم این عرفانی که ما می‌گوییم داریم سعی می‌کنیم عرفان اهل بیت و این عرفان‌های دروغین، کاذب معرفی کنیم. عرفان حَلقه‌ها، عرفان صوفی‌ها و  … این‌ها فریب مردم و عرفان کاذب است.

    آیا انسان کامل داریم؟ آیا امام زمان علیه السلام الان به کمال مطلق رسیده اند و رشد و کمال جدیدی نخواهند داشت؟

    سوال این است که ما می‌گوییم انسان باید دنبال اولیاء باشد و به سلسله اولیاء، وصل بشود. می‌گویند ما باید دنبال انسان کامل باشیم، آیا این حرف درست است یا نه؟ اگر شما معتقد هستید که انسان‌ها به یک جایی می‌رسند که دیگر از آن به بعد تکاملی ندارند و تمام می‌شود، هر کسی به آن‌جا رسید می‌شود انسان کامل اما اگر گفتید نه، راه کمال تمام شدنی نیست تا بی‌نهایت انسان همین طوری می‌تواند در مسیر رشد قرار بگیرد و برود و سیر کمالی خود را ادامه بدهد آنجا دیگر ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل، چون هر کسی یک درجه‌ای از کمال را طی کرده است بنابراین کمال می‌شود نسبی و ما نمی‌توانیم بگوییم انسان کامل بلکه می‌توانیم بگوییم انسان اکمل یعنی این انسان نسبت به دیگران کامل‌تر است ولی این کامل است یعنی رسیده و دیگر به همه چیز رسیده و دیگر هیچ رشدی ندارد اگر به این ما معتقد باشیم می‌شود گفت انسان کامل داریم ولی ما معتقد به آن حرف هستیم ما معتقد هستیم که انسان‌ها در کمال هستند و روزبه‌روز بعد از مرگ هم در عالم بالا رو به کمال هستند یعنی امام ‌زمان(ع) امروز از دیروز کامل‌تر شده ‌است، خیال نکنید امام زمان امروز همان انسان مثل دیروز است. یک روایت که می‌گوید: هر کسی دو روز او مساوی باشد مغبون است، اگر این‌طوری باشد امام ‌زمانِ الان نسبت به دیروز یا نسبت به یک هفته پیش رشدی نکرده باشد این امام زمان چه می‌شود؟ این امام زمان می‌شود مغبون، ضرر کرده است. نه! امام زمان(ع) لحظه به لحظه، پیامبر اسلام(ص) لحظه به لحظه در حال کمال هستند منتهی آن نوع کمال او را ما الان نمی‌فهمیم که چه هست؟ اسم آن این است که غرق در دریای اسماء و صفات الهی هستند، لذت رشد و لذت کمال را دارند می‌‌برند و این‌که شما می‌گویید خداوندا! در دعای خود می‌گویید: اللهم‌ صل‌ علی‌‌ محمد‌ وآل‌ محمد یعنی چه؟ یعنی خدایا بر محمّد و آل‌ محمّد درود بفرست، صلوات و درود خداوند بر محمّد و آل‌ محمّد یعنی چه؟ یعنی آن‌ها همین الان به یک درجه بالاتری بروند والّا خب همین که بگوید درود بر تو چه اثری دارد؟ الان من به شما بگویم درود بر تو، رشد کردی؟ نه، اما خداوند وقتی برای شخصی صلوات می‌فرستد برای او، یعنی او را می‌آورد بالاتر یعنی در حال رشد هست، بی‌نهایت راه رشد هست یعنی دریای صفات و تجلّیات ‌الهی بی‌نهایت است و آن‌ها در آن‌جا دارند سیر می‌کنند، نه‌ تنها یک ‌سال آن‌ها، نه ‌تنها یک ماه آن‌ها، نه‌ تنها یک هفته آن‌ها، نه‌ تنها یک روز آن‌ها، بلکه گاهی مواقع‌ دو لحظه‌ی یک ولی خدا یکسان نیست، اولیاء دائماً در حال گرفتن فیض هستند. خب اگر ما این‌طوری باشیم دیگر انسان کامل به آن معنا که بگوییم کامل شده دیگر حالا، این‌جا انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا بگوییم، بگویید انسان کامل کسی است که در مسیر است به این معنا شما هم انسان کامل هستید اگر در مسیر باشید. هر کس در مسیر است، هر کس وصل شده به جریان رحمت و هدایت الهی او انسان کامل است و وقتی شما این را فهمیدید هر کسی باید به دنبال یک انسان کامل‌تر از خود بگردد . این‌که ما می‌گوییم وصل شدن به سلسله اولیاء نه این‌که حتما الان باید بروی امام زمان را پیدا کنی و وصل بشوی به او، اگر وصل نشدی بدبختی، نه این‌طوری نیست شما الان آن کسی که از شما کامل‌تر است و در مسیر امام زمان است یعنی در مسیر آن انسان اکمل، آن انسانی که دارد درجات کمال را طی می‌کند ولی در سرسلسله این سِیر است، هر کسی که شما را می‌تواند وصل کند، کافی است که شما به او وصل بشوید و در خدمتِ به او و خدمتِ به جریان اراده الهی شما در مسیر کمال قرار گرفتید و شما هم می‌شوید یک انسان‌ کامل منتهی کامل‌ِ نسبی.

     

    در این نظریه، در این دکترین است که ما می‌گوییم اگر کسی گفت من مجتهد شدم دیگر احتیاجی ندارم این همین‌جا سقوط کرده است چون در مسیر نیست، انسان کامل کسی است که در مسیر کمال باشد این می‌شود انسان کامل و خداوند بر هر کسی در هر عصری در هر مثلی در هر زمانی در هر مکانی برای او یک حجت قرار داده است و آن این است که شما همین الان بروید به آفریقا در یک قبیله‌ای یک جایی، آن‌جا خدا یک حجتی قرار داده است باید آن شخص در آن‌جا بگردد حجت‌ الهی را پیدا کند. خداوند در قرآن می‌فرماید: وقتی که قیامت می‌شود و این شخص وارد جهنم می‌شود فرشته‌ها می‌گویند “اَلَم یَاتِکُم نَذیر.[۲] آیا برای‌ شما نذیری نیامده است؟ یعنی کسی که شما را انذار کند و شما را راهنمایی کند، شما را هدایت کند به طرف خدا. می‌گوید چرا آمد ولی ما گوش نکردیم این به معنای این نیست که خدا برای هر یک شخصی امام زمان می‌فرستد، برای هر شخصی پیغمبر می‌فرستد، برای هر شخصی یک امام می‌فرستد این‌ نمی‌شود که! بسیاری از قریه‌ها، بسیاری از جوامع، بسیاری از کشورها و ممالک و شهرها هستند که پیغمبر و امامی نرفته است، آن‌ها پس همین‌طوری آزاد هستند؟ هر کار خواستند انجام دهند؟ نه! همین که یک مسئولی شده‌ است، همین‌که یک روحانی، همین که یک عالمی همین که یک انسان خداپرستی آمد و گفت که مردم کار درست را انجام بدهید، صالح باشید، عمل صالح انجام دهید این نذیر خدا است، این فرستاده خدا است، این حجت خدا است و انسان‌ها باید به او تمسّک بجویند تا رشد کنند تا ان‌شاءالله فرصت شود دست آن‌ها به ولیّ بالاتر برسد، این حجت است. اگر بگوید من هم فقط منتظر هستم امام زمان بیاید و اگر امام زمان نیاید هیچ‌کس را قبول ندارم این سقوط است، این سقوط است. خب امام زمان هم می‌گوید نمی‌آیم و به بعضی‌ها مثلاً می‌گوید آقا شما به اسلام خدمت کن و این‌ها، من باید خود رهبر انقلاب به من بگوید چه‌کار کنم و اِلّا من هیچ ‌کس را قبول ندارم، سقوط است. نه هر وقت سر راه شما یک عالمی، یک حجت الهی قرار گرفت آن‌جا تکلیف است برای شما، همان‌جا باید اطاعت کنید تا ان‌شاءالله به درجه بالاتر برسید. یک طلبه مقدمات خوان اگر برود در یک مثلاً روستایی در آفریقا، برود در یک جایی  کشور کفر و آن‌جا همان چیزی را که یاد گرفته است و دارد آموزش می‌دهد او حجت الهی است، او نماینده امام زمان است، اگر چی باشد؟ اگر خود او در سلسله باشد، اگر زیر نظر یک عالِم بزرگتری آمده باشد. آیت الله بروجردی نماینده‌‌های خود را می‌فرستادند به سرتاسر دنیا، به آفریقا می‌فرستادند، به آسیا می‌فرستادند، به چین می‌فرستادند الان هم علماء همین‌طور هستند، الان هم مراجع می‌فرستند، این‌ها حجت الهی هستند، این‌ها حجت‌های خدا هستند و مردم باید از این‌ها اطاعت کنند و زیر نظر آن‌ها خدمت کنند تا بشود خدمت به خداوند و خدمت به امام زمان.

    این وصل شدن به استادی که ما می‌گوییم این است، بله مرید و مرید بازی به‌ معنای منفی آن نیست که شما مثلاً فرض بفرمایید بگویید که این آقا حتماً به امام زمان وصل است، این وصل است به عالَم بالا دعا کند مرده‌ها زنده می‌شوند، دعا کند مریض شفا می‌دهد، آب دهان او را مثلاً بزنید فلان می‌شود، این‌ها نه! این‌ها مرید و مرید بازی به معنای منفی است. مرید و مرید بودن، مراد بودن، خدمت کردن یعنی این‌که یک عالمی زیر نظر او خدمت به دین خدا کنید به این معنا، خدمت به دین خدا، خدمت به اراده‌ الهی و تحقق اراده الهی شما وصل می‌شوید، این‌طوری وصل می‌شوید، این‌طوری راه نجات است و این معنای وصل شدن به انسان کامل به این معنا است. ان‌شاءالله خداوند به همه‌ ما توفیق بدهد تا این مفاهیم را خوب درک کنیم و این معارف را درک کنیم و فرق راه حق با راه باطل، فرق خرافه با عقلانیت را متوجه بشویم و ان‌شاءالله وصل بشویم به سلسله جلیله و جمیله الهی و ما هم در مسیر کمال‌ قرار بگیریم با صلوات بر محمّد وآل‌محمّد.


    [۱] . سوره حج آیه ۳۷

    [۲] . سوره ملک، آیه ۸

  • انواع کفر و حکم تکفیر یک مسلمان

    انواع کفر و حکم تکفیر یک مسلمان

    ۰۴/۰۲/۱۴۰۳

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛

    *مقدمه

    * انواع عرفان

    *حکم تکفیر به مسلمان

    * کفر اعتقادی

    * کفر عملی

    * پاسخ به شبهه: هدایت از جانب خداوند است نه استاد!

    مقدمه

     یک شبهه‌ای که به وجود آوردند؛ شبهه جذبه الهی است.

    یک سوالی نوشته‌اند و از بنده خواسته‌اند که در مورد یکی از علما، به ‌نام شیخ احمد انصاری صحبت کنم. صحبت درمورد ایشان بسیار است…

    ما یک قسمت‌بندی انجام داده‌ایم که اگر  شما به آن دقت کنید و روی آن فکر کنید و با دوستانی که در جلسات بوده‌اند صحبت کنید، مسئله حل می‌شود.

    انواع عرفان

    در این قسمت‌بندی؛ گفته‌ایم که عرفان به دو قسمت تقسیم می‌شود: عرفان حق و عرفان باطل. که هر کدام از این‌ها دو نوع هستند، در دو صنف هستند، عرفان ناب و عرفان صحیح، عرفان حق هستند. عرفان شیطانی و عرفان باطل هم که معلوم است کدام هستند. اگر این تقسیم‌بندی را یاد بگیرید و با استعداد متوجه شوید، دیگر درمورد اشخاص به‌اشتباه نمی‌افتید. اگر بخواهیم درمورد افراد صحبت کنیم مثلاً درمورد ملاصدرا صحبت کنیم، درمورد محی‌الدین عربی صحبت کنیم و درمورد مثلاً شیخ احمد انصاری صحبت کنیم و… و این‌که عقاید آن‌ها چه بوده‌است! اولا که این یک بحث بسیار طولانی می‌شود و ثانیاً جای آن این‌جا نیست. ما در کلاس‌های تخصصی در کلاس‌های فلسفه، در دوره سوم آن‌جا بحث‌های تطبیقی داریم؛ یعنی فلسفه‌ی ملاصدرا را با فلسفه به‌عنوان مثال ابن‌سینا و فلسفه غرب با فیلسوفان دیگر مقایسه می‌کنیم و با کسان دیگری که مخالف ملاصدرا بوده‌اند، علمایی که با ملاصدرا مخالف بوده‌اند و حتی بعضی از آن‌ها ملاصدرا را تکفیر کردند. خب ما آن‌جا عقاید مختلف را می‌گوییم؛ نظر ملاصدرا، نظر شیخ بهاء الدین، نظر فلاسفه غرب… و آن‌که به نظرمان کامل‌تر می‌رسد و می‌توانیم با آیات و روایات اثبات کنیم آن را انتخاب می‌کنیم و می‌گوییم به‌نظر ما این است. درمورد عرفان هم همین‌طور است، در مرحله سوم که مرحله تخصصی عرفان است عرفان محی‌الدین عربی، عرفان امام‌خمینی و عرفای دیگر؛ عرفای مسیحی، عرفای یهودی، عرفای هند که بسیارعرفای قوی و کشف و شهودهای بسیار بزرگی داشته‌اند عرفان هند بسیار عرفان قوی است، ما این‌ها را باهم مقایسه می‌کنیم نظر عرفاً را می‌گوییم و بعد می گوییم که کدامشان به آیات قرآن و روایات اهل‌بیت می‌شود اثباتش کرد. سعی ما این است که آن حقیقت و اصل مطلب را با استدلال‌های عقلی و قرآنی و روایی آن را پیدا کنیم. و بازهم ادعا نمی‌کنیم و نمی‌گوییم که آن‌چه که ما فهمیده‌ایم درست است سعی می‌کنیم خودمان را به عرفان ناب و آن فلسفه ناب و آن دین ناب برسانیم، حالا چه مقدار موفق باشیم آن یک بحث دیگر است.

     بنابراین ما وارد این مباحث نمی‌شویم خصوصاً در این جلسات، چون بعضی از افراد مبتدی هستند و اطلاعات آن‌ها ناقص است و بیشتر مقلدانه فکر می‌کنند یعنی خودشان قدرت اینکه متوجه شوند که مثلا این حرف انصاری با این حرف ملا صدرا و با این حرف محی‌الدین عربی… کدام یک درست است! خب نمی‌تواند تشخیص دهد. چون این کار عالمانه است و شخص خیلی باید درس‌خوانده باشد که بتواند این‌ها را متوجه شود که کدام درست است کدام اشتباه است‌ لذا ما این مباحث را این‌جا مطرح نمی‌کنیم.

    حکم تکفیر به مسلمان

     تکفیر کردن و حکم کفر دادن به یک مسلمان از گناهان بسیار بزرگ است، از گناهان کبیره است. حتی بعضی‌ها گفته‌اند که اگر یک مؤمن را شخصی تکفیر کند یعنی بگوید که ملاصدرا کافر است یا هر شخص دیگر را، که اگر آن شخص درست می‌گوید که خب کافر است اما اگر غلط بگوید آن‌موقع خودش کافر می‌شود!

     حالا بعضی‌ها می‌گویند کافر نمی‌شود، ولی گناه بزرگی مرتکب شده‌است. گناه کبیره است، این نمی‌شود که یک شخصی که به خدا اعتقاد دارد، به اسلام اعتقاد دارد، به قرآن اعتقاد دارد به‌خاطر اینکه یک مطلبی را نفهمیده است ما به او بگوییم کافر، مرتد! نه، مگر این‌که علما بتوانند به او ثابت کنند که تو اشتباه می‌کنی و او اصرار کند که حرفش با وجود اینکه مخالف قرآن است اصرار کند و روی حرف خود بماند که آن‌جا اگر یک عالمی تکفیر کند، می‌شود روی آن بحث کرد.

     ولی حضرت امام خیلی از این مسئله رنج می‌برد و می‌گفت که در طول تاریخ بسیار پیش‌آمده است که عالمی را تکفیر کرده‌اند درحالی‌که درست نبوده است. بنابراین این موضوع به‌سادگی نباید مورد قبول قرار بگیرد.

     کفر گفتن دلیل بر کافر بودن نیست

    مطلب دومی؛ که گاهی موقع‌ها بعضی‌ها کفر می‌گویند ولی کافر نمی‌شوند، آدم ممکن است یک حرفی را بزند و آن حرف کفر باشد ولی خود او متوجه نباشد که این حرفش نتیجه‌اش کفر است، این کافر نیست. درست است که حرف کفر آمیز زده است ولی کافر نیست، نمی‌شود به او گفت کافر و از این‌ها بسیار زیاد است. حتی بعضی از آن‌ها عالم بودند یک حرف زده‌اند که علمای دیگر آمده‌اند گفته‌اند که این حرف لازمه‌اش این است که مثلاً قیامتی در کار نیست و کسی که منکر قیامت شود درواقع منکر قرآن شده‌است، چون قرآن می‌گوید قیامت هست و کسی که منکر قرآن شده باشد کافر شده‌است. این‌چنین به کسی می‌گوید که من به حجاب اعتقادی ندارم قرآن را قبول دارم، اسلام را قبول دارم، پیغمبر را قبول دارم، ولی حجاب رو قبول ندارم، خب این کافر نمی‌شود مگراین‌که به او بگویید در قرآن آیه‌ای با عنوان حجاب است و او بگوید اگر این‌چنین است من قبول ندارم این‌جا کافر می‌شود چون می‌گوید من قرآن را قبول ندارم! اما یک نفر یک جایی‌ می‌گوید که من حجاب را قبول ندارم به او می‌گویند که در قرآن نوشته است، می‌گوید باشه من قبول دارم، قرآن هم قبول دارم، حجابی هم که در قرآن گفته من قبول دارم، ولی آن حجابی که قرآن می‌گوید این حجاب نیست، این کافر نمی‌شود.  بنابراین باید به این‌ها توجه کنید، اگر هم گفته باشند که هرکس عمداً نمازش را ترک کند کافر شده‌است‌؛ یعنی آدم‌های بی نماز کافر هستند! نه، بی‌نماز هم کافر نمی‌شود.

    در آن روایتی آمده: “مَن تَرک صَلاه مُتعَمدا فقد کَفرَ” هر کس نماز را عمداً ترک کند کافر شده، منظور کفر عملی است.

    کفر اعتقادی

    ما در قرآن دو نوع کفر داریم؛ یک کفر اعتقادی و یک کفر عملی. کفر اعتقادی آن است که اگر کسی کفر اعتقادی پیدا کند دیگر مسلمان نیست و قبرستان مسلمان‌ها دفنش نمی‌کنند، ازدواج با مسلمان نمی‌تواند انجام دهد، نجس می‌شود.

     کفر عملی

    اما کفر عملی چیست؟ کفر عملی این است که قبول دارد اما عمل نمی‌کند، کاهلی می‌کند یا حوصله ندارد، یا میل به گناه دارد این می‌شود کفر عملی. کسی که کفر عملی انجام‌ داده است؛ یعنی عملاً یک گناهی را مرتکب شده‌است و می‌داند گناه است ولی انجام می‌دهد، باز هم به این شخص نمی‌شود گفت کافر. وقتی می‌گوید من خدا و اسلام را قبول دارم ولی نماز نمی‌خواند این کافر نمی‌شود و نباید به این گفت کافر.

    درمورد آیه‌ی حج هم در قرآن آمده است؛ آن‌جا می‌گوید هر کس عمداً حج را ترک کند کافر می‌شود، منظور کفرعملی است. این بحث‌هایی است که باید توجه داشته باشید.

    بنابراین درمورد افراد صحبت می‌شود، در مورد شیخ احمد انصاری صحبت می‌شود… بنده فقط همین را به شما می‌گویم که این بحث، بحث تخصصی است؛ یعنی خیلی باید بحث شود بعد وارد شویم و استدلال کنیم، بسیاری از تهمت‌هایی که بعضی از نویسنده‌ها به ایشان زده‌اند، بسیاری از بی‌سوادها  کتاب‌های او را نخوانده‌اند و تهمت زدند این‌ها درست نیست. اما این‌که حالا چه مقدار باصطلاح روشش درست بوده‌است! چون این‌ها هیچ‌ کدام عرفان ناب نیستند، عرفان ناب فقط پیش امام زمان است. ما در تاریخ اسلام هیچ عارف، هیچ نحله، هیچ فرقه و مکتبی نداریم که بتواند بگوید که من هر چه می‌گویم این عرفان ناب ناب است! هیچ‌کس نتوانسته بگوید و هر کس این را بگوید، در همین جا یک اشتباه کرده‌است. ازجمله خود شیخ احمد انصاری، خود ایشان با تمام مقامی که دارد با تمام عبودیت و علمی که داشته است یک جاهایی گفته است من هر چه می‌گویم (حالا این رو اگر نگفته برداشتش این است) که من هر چه می‌گویم عین حرف امام زمان است! خب این ادعا ادعای صحیح نیست. یا خود محی‌الدین می‌گوید این کتابی که من نوشته‌ام را پیغمبر گفته است که من کتاب را به مردم بدهم! این‌ها درست نیست. ما این‌ها را قبول نداریم حالا دلایلش رو هم بعداً می گوییم، چون بعضی از این مطالب هم با هم اختلاف دارند بنده نمی‌خواهم الان وارد این بحث بشوم.   

    پاسخ به شبهه

    هدایت از جانب خداوند است نه استاد!

    خب در شبهه‌ای که وجود دارد یک اشکال گرفته‌اند این است که می‌گویند؛ شما که می‌گویید انسان باید به‌دنبال استاد و اولیای خدا بگردد و زیر نظر آن‌ها خدمت کند! (اولا این را من به شما بگویم این مطالبی که در این جلسه گفته می‌شود ضبط کنید این جمله را ضبط کنید به هر کسی که می‌خواهید نشان دهید به هر عالم و هر استادی نشان دهید و اگر هر کس بیاید من حاضرم ثابت کنم که این حرف‌هایی که در این جلسات گفته می‌شود در بسیاری از جاها حتی در حوزه‌های علمیه گفته نمی‌شود، قدر این مطالب را بدانید. یعنی بنده رفته‌ام دیده‌ام حرف‌های علما را شنیده‌ام، با آن‌هایی که  ارتباط داشته‌ام در طول عمر، آن‌هایی هم که ارتباطی نداشته‌ام در این ایام اخیر الحمدالله در این سایت‌ها بچه‌ها برایم درمی‌آورند و می‌آورند من می‌بینم و می‌گویم این مطالبی که این‌جا گفته می‌شود، بعضی از آن مطالب ازجمله این‌که امروز می‌خواهم بگویم در هیچ جایی اگر اغراق نکنیم، در کم‌تر جایی گفته می‌شود این مطالب را پیدا نمی‌کنید، قدر مطالب را بدانید، ارزش آن را بدانید).

    می‌گویند چه کسی گفته است ما باید به‌دنبال ولی خدا باشیم؟! خود خدا اگر بخواهد یک عده را هدایت می‌کند! بسیار افرادی بوده‌اند که استاد نداشتند به مقامات بالایی رسیده‌اند، چه کسی گفته است که حتماً باید استاد داشته باشیم! چه کسی گفته است که حتماً باید زیر نظر اولیا باشیم! “جذبه من جذباتِ الحق” یک جذبه‌ از جذبه‌های خدا “توازى عباده الثّقلین” یعنی یک جذبه به‌اصطلاح عرفانی است اگر خدا یک جذبه کند، یک نظر بیندازد انسان‌ها می‌روند و به خدا می‌رسند. چه کسی گفته است که باید برویم به‌دنبال استاد و … هدایت دست خداوند است و خداوند بخواهد هدایت می‌کند و نخواهد هدایت نمی‌کند و اگر پیش هزار متولی خدا هم که باشیم؛ پیش امام حسین و پیامبر و امام زمان هم که باشیم هدایت نمی‌شویم، دیدید که خیلی‌ها هدایت نشده‌اند، خیلی‌ها پشت‌سر پیامبر در مکه در مدینه نماز می‌خواندند در مسجدالحرام نماز می‌خواندند و در بهترین مسجدها پشت‌سر بزرگ‌ترین انسان‌ها نماز می‌خواندند، ولی هدایت نشده‌اند! چه کسی گفته است باید برویم به‌دنبال اولیا و استاد! باید خدا هدایت کند، خدا که هدایت کند، همه‌چیز درست است. این افراد با این حرف‌ها آن اصل را می‌خواهند خراب کنند، آن اصلی که ما  می‌گوییم: “تنها راه رسیدن به سعادت ابدی، وصل شدن به سلسله اولیا است”  خب الان به این اشکالی که گرفته‌اند می‌خواهیم پاسخ می‌دهیم؛ بعد می‌گویند که یک گروهی هستند از اولیا که به این‌ها می‌گویند “اویسیه” فرقه اویسیه، فرقه‌های صوفیه چندین فرقه هستند صوفیه و عرفا فرقه‌های مختلفی هستند.  یک فرقه‌ای هستند که به آن‌ها می‌گویند فرقه اویسیه، یکی از آقایانی که در صدا و سیما به‌عنوان عارف شناخته می‌شود و همیشه هم جلسه دارد به او گفتند که استاد شما چه کسی است؟ گفت من جزء فرقه اویسیه هستم و استاد نمی‌خواهم فرقه اویسیه کسانی هستند که می‌گویند استاد نمی‌خواهیم، ما بدون استاد هدایت می‌شویم. استناد هم می‌کنند به اویس قرنی، که اویس قرنی هم پیامبر را ندیده بود ولی به او ایمان آورده بود و موفق هم نشد که پیامبر را ببیند و از دنیا رفت! ولی جزء صحابه و اولیای خدا شناخته شده است. از کسانی بود که  در رکاب امیرالمؤمنین ایستاد و تا آخرین لحظه عمر خود جزء وفاداران و شیعیان خاص امیرالمؤمنین بود و آن‌قدر این شخص از نظر روحی بالا بود که وقتی پیامبر آمد مدینه و پیامبر مدینه نبود، بعد برگشت وقتی جستجو کرد گفتند پیامبر نیست چند ساعتی ماند و برگشت، گفتند چرا برمی‌گردی؟ گفت به مادر خود قول دادم که چند ساعتی بیشتر نیایم و چون قول دادم به مادر خود، برمی‌گردم. بعد که‌ رفت، پیامبر وارد مدینه شدند فرمودند “اِنِّی لَاَجِدُ نَفَسَ‌الرَّحمنِ مِن جانِبِ‌ الیَمن. تذکره الاولیاء عطار” من نفَس الهی و نفَس خدای‌ مهربان را از طرف یمن دارم احساس می‌کنم. گفتند درست می‌فرمایید، این‌جا یک شخصی بود از یمن آمده بود، اویس قرنی آمده بود، پیامبر فرمود: این شخص بسیار بزرگی است و یک چنین شخصیت بسیار بزرگی بود، این شخص پیامبر را ندیده بود و ایمان آورده بود به او. اویسی‌ها می‌گویند ما بدون این‌که استاد داشته باشیم می‌رویم به طرف خدا هدایت می‌شویم. اولین جواب این است که ما هیچ‌وقت با استثناء نمی‌توانیم قاعده و قانون را ابطال کنیم. خب هر قانونی هر کلی یک استثنایی دارد، نمی‌شود با یک قاعده استثنایی قانون را به‌هم زد، مثلاً قانون آفرینش این است که انسان با پنج عدد انگشت خلق بشود و همه هم دارند با این پنج عدد انگشت خلق می‌شوند، این می‌شود قانون الهی، حالا اگر یک نفر به دنیا آمد و شش‌ عدد انگشت داشت یا مثلاً چهار عدد انگشت داشت شما نمی‌توانید بگویید که دنیا حساب و کتاب ندارد، می‌توانید بگویید؟! بگویید دنیا قانون ندارد و حساب‌ و‌ کتاب ندارد چه کسی گفته است؟ بیا ببین این با شش‌ عدد انگشت به‌ دنیا آمد، این‌جا چه می‌گویند؟ می‌گویند استثناء، قاعده را به هم نمی‌زند، استثناء قانون را به هم نمی‌زند. گاهی موقع‌ها هر چه قانون‌هایی که انسان‌ها می‌ریزند، مثلاً می‌گویند این خیابان یک‌ طرفه هست قانون است، ولی گاهی موقع‌ها خود او می‌آید می‌گوید آقا درست است یک طرفه است بیا برو، پلیس سوت می‌زند می‌گوید آقا بیا برو، می‌گوید آقای پلیس یک ‌طرفه است! می‌گوید بیا برو، من دارم به تو می‌گویم. شما می‌گویی چه؟ فرمان پلیس بر تابلوی رانندگی ارجح است، درست است؟ این را می‌گویید استثناء است. پلیس می‌تواند یک قانون را استثنائاً بزند به هم، این قانون‌های تشریحی خود ما است. قانون‌های طبیعت هم همین‌طور است، قانون طبیعت این است که مثلاً فرض بفرمایید خدمت‌ شما ماه این‌طوری می‌چرخد، خورشید این‌طوری می‌چرخد، موجودات این‌طوری خلق می‌شوند، داستان زاد و ولد انسان‌ها، خب یک ‌نفر بدون پدر به دنیا آمده است به نام حضرت ‌مسیح، پس قانون به هم خورد و اصلاً قانونی نیست! نه با یک عدد قانون به هم نمی‌خورد، قانون این است که پدر و مادری باشند از او فرزندی متولد بشود، قانون آفرینش است، قانون طبیعی است و استثناء نمی‌خورد. این قانون که خداوند فرموده‌ است که هر کسی چیزی را نمی‌داند برود سراغ کسانی که می‌دانند « فَاسئَلُوا اَهلَ‌الذِّکر»[۱] این آیه قرآن است که هفته قبل آیات آن را خواندیم. حضرت موسی با آن عظمت خود وقتی به حضرت خضر می‌رسد می‌گوید: « هَل اَتَّبِعُکَ عَلی اَن تُعَلِّمَنِ مِمَا عُلِّمتَ رُشداً» می‌‌گوید می‌شود من تبعیت کنم‌ از تو، تا به من یک‌ چیزی یاد بدهی؟ می‌گوید چون تو علم داری و من علم ندارم من باید بیایم از تو یاد بگیرم، این قانون عالم است که هر کسی می‌خواهد یاد بگیرد باید برود نزد معلم‌. حالا اگر یک نفر علم‌ لدنی پیدا کرد استثنائاً قانون به هم نمی‌خورد، اگر یک‌ نفر بود به نام محمدابن‌عبدالله(ص) که استاد او خدا بود و خدا او را هدایت کرد و او احتیاج به استاد نداشت، اما این دلیل نمی‌شود که حالا همه بخواهند حضرت محمد بشوند آقا ما می‌خواهیم برویم با خدا… نه آقا این‌طوری نیست! تو با او فرق می‌کنی، قانون کلی این است هر کسی که چیزی ندارد برود پیش کسی که دارد از او بگیرد. البته توکل، توسل، دعا، راز و نیاز و این‌که ما بدانیم این‌ها وسیله هستند، اصل خدا‌ است و این بله سر جای خود هست. اما این استثناها مثل اویس ‌قرنی، مثل پیامبر اسلام یا مثل بعضی از پیامبران این‌ها، می‌گوید حضرت موسی اولوالعزم بود و پیامبر اولوالعزم بود، کلیم‌الله بود و با خداوند صحبت می‌کرد ولی با تمام آن مقام‌های خود می‌رود نزد حضرت خضر و می‌گوید من می‌خواهم بیایم نزد تو شاگردی کنم‌ یاد بگیرم، یعنی در عین حال این‌طوری است. پس آن قانون را نمی‌شود با یک استثناء به هم زد این اول که کسی بگوید، در ثانی اصلاً جذبه حق همین‌طوری که نمی‌آید حتماً باید شخصی زمینه‌ای داشته باشد، خود پیامبر هم اگر خداوند به او توجه کرد و خود او، او را هدایت کرد که پیامبر فرمود: “أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی”[۲] خداوند به من آموزش داد و خوب به من آموزش داد. در یک روایت دیگر است: اَدَّبَنِی رَبِّی، پروردگار من، من را ادب کرد. فَاَحسِن تَادِیبی، و ادب کردن من را به بهترین وجه انجام داد درست است؟، اما این بی‌جهت نبوده است یک زمینه‌ای در خود او بوده است، یک زمینه خاصی در او بوده است. همان اویس قرنی هم که‌ اگر خدا به او لطفی کرده بود یا بعضی‌ها که بدون استاد به جایی رسیدند که تعداد آن‌ها بسیار کم است، آن‌ها را وقتی شما نگاه کنید اولاً یک زمینه‌ای داشتند و بدون آن زمینه به این مقام نمی‌رسیدند در ثانی این زمینه را که داشتند اگر نگاه کنید در پشت عالم غیب فیض وقتی به این‌ها می‌رسیده‌ است از طریق ولیّ‌ اعظم می‌رسیده است یعنی هیچ‌‌کس بدون ارتباط با ولیّ‌اعظم خداوند به جایی نمی‌رسد، ممکن است خود او نفهمد ولی عنایت ولیّ‌خدا است هر لطفی “وَبِیُمنِهِ رُزِق‌َالوَرَی وَ بِوجُودِهِ ثَبَتَتِ‌الاَرض وَ السَّمَاء. دعای عدیله” یعنی اگر نوری اگر رحمتی به هر کسی می‌رسد توسط ولیّ‌اعظم خدا است ولی خب منتهی نمی‌فهمند، خود ما نمی‌فهمیم. شما حالا، روزی شما اگر امام زمان نباشد به دست شما می‌رسد؟ نه، اول به ‌دست ایشان می‌رسد بعد به ما می‌رسد منتهی ما نمی‌فهمیم. پس بنابراین در عالم باطن این‌طوری است که آن‌ها هم باز یک واسطه دارند و آن واسطه هست. ثالثاً این اگر شما آن صلاحیت را بخواهی پیدا کنی که خداوند به تو توجه کند یکی از شرایط آن صلاحیت این است که منیّیت خود را از بین ببری، آن مهم‌ترین است واین منیّیت جز با عنایت اولیاءالله از بین نمی‌رود، جز با شاگردی کردن جز با تواضع در مقابل اولیاء خدا از بین نمی‌رود. شما بهترین راه از بین بردن منیّیت را بارها گفتیم چه است؟ این از آن مسائلی است که می‌گویم هیچ جا نمی‌توانید پیدا کنید یا کمتر جایی می‌توانید پیدا کنید، روش عرفان مقربین برای ایجاد صلاحیت در ذات شما این است که می‌گوید خدمت، خدمت عاشقانه، ذکر خیلی خوب است، تقوا خیلی خوب است، عنایت‌ها همه خیلی خوب است ولی هیچ‌کدام از آن‌ها جز خدمت عاشقانه مثل خدمت عاشقانه نمی‌تواند شما را بالا ببرد، این خدمت عاشقانه است که باب‌ رحمت الهی را باز می‌کند و دعای اولیاء ‌خدا را شامل حال شما می‌کند و آن دعا اثر می‌گذارد در زندگی شما و حالا این را ما شاید جلسه آینده در مورد این ‌که وصل شدن به‌ انسان کامل، این را من برای شما جلسه آینده می‌گویم که انسان کامل یعنی چه؟ اصلاً داریم نداریم، این‌ها چیست؟ این کلماتی که گفتند این‌ها چیست؟ این عنایت اولیاء خدا

    همت طلب از باده پیران سحرخیز        زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند [۳]

    این همت طلبیدن از باده پیران سحرخیز یعنی این‌که دعایی بکنند در حق یک بنده‌ای، در حق یک سالکی و او نجات پیدا کند، این دعای اولیاء ‌خدا خیلی مؤثر است و آن جز با خدمت عاشقانه ایجاد نمی‌شود، بنابراین جذبه‌ای هم بخواهد بیاید از خدا، کششی از طرف خدا بیاید آن هم باید شما صلاحیت خود را نشان بدهید. چه‌طوری می‌توانی صلاحیت خود را نشان بدهی این است که بگویی خدایا من به‌خاطر تو از ولیّ تو دارم اطاعت می‌کنم‌، زیر نظر ولیّ تو دارم خدمت می‌کنم، این منیّیت را بگذارید کنار. حالا این‌که کسی ولیّ ‌خدا را بپذیرد یعنی حسادت و آن منیّیت خود را زیر پا گذاشته است و کسی که زیر نظر اولیاء ‌خدا خدمت می‌کند منیّیت خود را زیر پا گذاشته است و این بالاترین مقام است و این زمینه است برای فیض. حضرت موسی به خداوند عرض کرد خدایا چرا در این همه بنده‌هایی که داشتی فقط من را انتخاب کردی؟ چرا من را انتخاب کردی؟ برای این کار بزرگ با فرعون و آن قدرت او درافتادن؟ من که هزار مشکل دارم، من که تکلّم من مشکل دارد، من را انتخاب کردی؟

    صدهزاران طفل سر ببریده گشت        تا کلیم‌الله صاحب دیده گشت[۴]

    این همه‌ بچه‌ها کشته شدند تا من را انتخاب کنی، چرا من را انتخاب کردی؟ خداوند به او فرمود که: ای موسی برو پست‌ترین و بدترین مخلوقات من را پیدا کن بیا به من بگو که پست‌ترین و بدترین مخلوقات من کیست؟ حضرت موسی فرصت خواست، رفت گردید، فکر کرد، هر موجودی را می‌دید می‌گفت شاید این از من نزد خدا عزیزتر باشد، رسید دید یک سگی افتاده آن‌جا دچار بیماری گری و مریض و عرض می‌شود خدمت شما، کثیف و این‌ها؛ مگس‌ها دور او جمع شدند، یک طنابی انداخت گردن سگ که بیاورد او را، گفت که شاید این سگ از من مقام او نزد خدا بهتر باشد! رها کرد. آمد نزد خدا و گفت: من کسی را پیدا نکردم از من و از خود من پایین‌تر باشد؟ چه برسد به این‌که‌ پست‌ترین موجودات تو باشد. خداوند فرمود: موسی اگر یک قدم آن سگ را می‌آوردی جلو، از پیامبری افتاده بودی. یک قدم سگ را می‌آوردی و می‌کشیدی سگ را، از مقام پیامبری افتاده بودی. تو برای این نزد من عزیز هستی که از همه بنده‌های من فروتن‌تر هستی، از همه مخلوقات متواضع‌تر هستی، به‌خاطر این از همه عزیزتر هستی. این منیّیت را انسان می‌خواهد خورد کند نزد خدا تا به یک جایی برسد از چه راهی می‌شود؟ هیچ راهی بهتر از خدمت نیست، خدمت عاشقانه که عرفان مقربین این راه را انتخاب کرده است. می‌گوید ذکر بگویم؟ می‌گوید ذکر بگو خیلی خوب است، توسل کنم؟ توسل به ائمه کنم، کربلا بروم، مکه بروم و… تقوا داشته باشم؟ همه عالی هستند ولی هیچ‌کدام به اندازه خدمت مخلصانه اثر نمی‌گذارد. خدمت مخلصانه حد پایین آن این است که شما رساله می‌گیری و مرجع تقلید تو به تو می‌گوید به این پول تو خمس تعلق می‌گیرد، نمی‌گویی چرا؟ می‌گویی چشم. می‌‌روی خمس خود را می‌دهی می‌گویی چشم. با یک آقایی که مثلاً من می‌بینم زندگی او خیلی وضع او خوب نیست، آمده می‌گوید پنج میلیون تومان برای خمس،  می‌‌گویم خدایا! مگر تو چقدر درآمد داری که این‌قدر، من زندگی تو را می‌بینم زندگی تو خوب نیست چه‌طوری پنج میلیون تومان؟! می‌گوید بله من در معامله‌ای که انجام دادم مقداری سود بردم، خانه خود را فروختم  پنج میلیون تومان آن مثلاً خمس است آمدم بدهم. چه کسی می‌آید این‌طوری بدهد؟ خانه‌ای فروخته و مقداری سود برده است می‌آید خمس آن را می‌دهد، درست است؟  حالا خانه‌ای یا ماشینی فروخته بوده‌، گفت یک معامله‌ای کردم این‌قدر سود بردم و آمدم این‌قدر خمس که پنج تومان بود پس بیست‌وپنج تومان سود برده بود و پنج تومان می‌شود خمس آن، یک آدم این‌طوری است. خیلی‌ها نمی‌آیند این کار را انجام دهند! این معلوم است مقلّد است این معلوم است منیّیت ندارد این حداقلِ آن است، این‌طوری است که انسان می‌شود مطیع و منیّیت و خودخواهی خود را گذاشته است کنار، اطاعت و چون تو گفتی چشم، این در خدمت این آثار ظاهر می‌شود خداوند ان‌شاءالله به همه‌ ما توفیق بدهد. بنابراین جذبه و این‌که خدا خود هدایت می‌کند؟ بله، خدا هدایت می‌کند خیلی‌ها را هم بدون استاد خدا هدایت کرده است ولی این‌ها اولاً نادر هستند، اگر بخواهید دقت کنید یک نفر بیشتر نیست آن هم نبی مکرم است که حقیقت محمّدیه(ص) مستقیماً از خدا فیض می‌گیرد، بقیه عالم همه حتی پیامبران بزرگ به واسطه او فیض گرفتند پس آن‌ کسی که بدون واسطه فیض گرفته است یک نفر بیشتر نیست، نباید بگوییم کم است باید بگوییم اصلاً نیست و یک نفر است، بقیه همه واسطه فیض دارند این اولاً، درثانی این واسطه فیض بردن صلاحیت می‌خواهد و تو باید صلاحیت داشته باشی خب این صلاحیت را چگونه می‌خواهی به‌دست آوری؟ جز از راه تبعیت از اولیاء‌الله پس باز هم برمی‌گردیم به حرف، آن اول هم این بود که استثناء قاعده را از بین نمی‌برد. خدایا به‌ حق محمّدوآل‌محمّد به همه ما توفیق ولی ‌شناسی بده که مشمول آن حرف حافظ  نشویم که

    رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس   

    گویا ولی‌شناسان رفتند از این ولایت  [5]

     تا بقیه شبهات را ان‌شاءالله جلسه بعد جواب می‌دهیم با صلوات بر محمّد وآل محمّد.


    [۱] . سوره نحل، آیه۴۳

    [۲] . بحارالانوار ج۶۷، ص۳۷۲

    [۳] . ( حافظ)

    [۴] . (عطار)

    [۵] . ( حافظ)

  • نوشته بدون عنوان 62270

    ۲۱/۰۱/۱۴۰۳

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    اهم سرفصل های جلسه؛

    • مقدمه
    • تاثیر حرف‌های باطل
    • سوالات داری چند بُعد هستند
    • اهمیت مباحثه در جلسات
    • پاسخ به شبهات
    • ولایت فقط در چهارده معصوم نیست
    • انواع صراط
    • پاسخ به شبهه ( استناد به نقل صوفی)

    مقدمه

    اولین جلسه امسال با آغاز سال نو، که هم سال  خورشیدی است و هم شروع سال عبادی است. شروع ماه مبارک رمضان برای کسانی که عبادت می کنند، ابتدای سال است.

     ان‌شاءالله خداوند توفیق دهد تا آخر امسال؛ درجات و مقامات و احوال خوبی را تجربه کنیم و کمی رشد داشته باشیم. اگر سال آخر عمرمان است با توبه و مغفرت و شفاعت و عنایت الهی به پایان برسانیم.

    تاثیر حرف‌های باطل

    الان زمان، زمان ارتباطات است که به آن می‌گویند دهکده جهانی، یعنی تمام جهان مثل یک دهکده است و همه با هم در فضاهای اینترنتی و وسایل ارتباط ‌جمعی در ارتباط هستند، ولی درعین‌حال ما در یک جهنمی از آشوب و اغتشاش شیطانی قرار گرفته‌ایم؛ سیل شبهات و سیل دروغ و سیل حرف‌های باطل واقعاً به‌صورت سیل است و واقعاً خانه بنیان کن است. در این شرایط خانه ایمان و خانه اعتقادات ما و جوانان ما و فرزندان ما در معرض تهاجم سیل‌آسای شبهات و مطالب کذب و امور واهی قرار گرفته است. همین‌ این گوشی که دستتان است هر کلمه‌ای را بزنید با دنیایی از مطالب روبرو می‌شوید که هر کدام از آن‌ها را که باز می‌کنید می‌بینید که هر کدام از آن‌ها مطالب بسیار شلوغ و متنوع است که انسان فرصت فکر کردن پیدا نمی‌کند، آن‌قدر این تهاجمات زیاد است.

    سوالات داری چند بُعد هستند

     وقتی سوالی می‌پرسند از ما، زمانی‌که می‌خواهیم پاسخ دهیم، می‌بینیم که یک سوال از چند بُعد می‌تواند مطرح‌شده باشد که انسان نمی‌داند از کدام بُعد باید پاسخ دهد. لذا وقتی از  بنده سوالی می‌شود، قبل‌از این‌که پاسخ دهم می‌گویم دقیقاً بگو چه چیزی باعث شده‌است که این سوال به ذهن شما راه پیدا کند! چون چندین عامل باعث می‌شود که یک سوال به وجود آید. و تا ما آن عوامل را نشناسیم نمی‌توانیم پاسخ دهیم، ممکن است شما روی آن عوامل به‌عنوان مثال؛ الف پاسخ دهید ولی عامل ب در ذهن آن طرف باشد! بنابراین جواب شما آن را قانع نمی‌کند، ما در چنین شرایطی هستیم.

    لذا باید شما در این جلسات و بحث‌ رسیدن به حقیقت و رسیدن به عرفان ناب و معرفت ناب و معرفت صحیح، معرفتی که با دروغ و توهم و تخیل و این‌جور امور مخلوط نشده باشد، برای‌اینکه به این‌ها برسید خیلی باید دقت کنید.

    اهمیت مباحثه در جلسات

    خب ما در نمایشگاه که بودیم خوشبختانه یک تحولی ایجاد شد و دوستان متوجه شدند که به‌همین سادگی نیست، با آنکه بعضی‌ها می‌گفتند؛ خب حالا ما اگر بخواهیم عضو این مؤسسه بشویم  برای چی باید برویم با چند نفر بحث کنیم؟! مصاحبه کنیم؟! در این جلسات مباحثه شرکت کنیم؟! خب استاد می‌آید صحبت می‌کند و ما هم می‌آییم گوش می‌کنیم و ثواب می‌بریم و چیزی هم یاد می‌گیریم و می‌رویم! معلوم شد که نه این‌چنین نیست. باید یک مطلب، یک حقیقتی که بیان می‌شود خوب ابعاد و جوانب آن را متوجه شوید تا بتوانید بحث کنید، و الا نمی‌توانید. و یکی از مسائلی که باز در این نمایشگاه متوجه شدیم؛ که آن قشر و آن گروهی که ما تمام تلاشمان متوجه کردن مردم به سوی آن‌ها است،  یعنی آن‌هایی که در لباس اولیای خدا هستند، آن‌ها دشمنان درجه اول ما هستند، شنیده‌اید که می‌گویند امام زمان علیه السلام که ظهور می‌کند آن گروهی که بیشترازهمه با امام مبارزه می‌کنند علما هستند! حالا با اصل این مطلب کاری نداریم ولی آن‌چیزی که شنیده‌ایم این است که اولین گروهی که در مقابل امام زمان می‌ایستند فقها و علما هستند. به‌خاطر این‌که تفکری که آن‌ها از اسلام دارند تفکر مغشوش و مخدوش است و امام زمان می‌آید و می‌خواهد اسلام ناب را بدهد. (حالا بلاتشبیه بلاتشبیه چون این قضیه به مطلب ما خیلی ارتباطی ندارد ولی مارا یاد آن می‌اندازد) ما داریم از یک گروهی تبلیغ می‌کنیم و می‌گوییم علمای ربانی و کسانی که باید متولی شوند و علمای ربانی شوند ولی آن‌ها از همه بیشتر سنگ اندازی می‌کنند و مشکل ایجاد می‌کنند. الان هم شما در جامعه می‌بینید، مثلاً یک روحانی یک حرفی را می‌زند قصدش هم بد نیست و نظرش خوب است و مطلب خوبی را دارد ارائه می‌دهد مثلاً می‌گوید دشمنان درمورد پیامبر چنین فکر می‌کردند، بعد می‌بینید یک عده از روحانیون که آن‌ها دیگر باید بفهمند، مردم ممکن است نفهمند ولی شماها که روحانی هستید باید بفهمید. می‌آیند حمله می‌کنند به این بنده خدا و مورد تهاجم قرارش می‌دهند آن شخص را که چرا این حرف را زدی! خب حرف غلطی نزده است حرف درستی زده است کمی دقت کنید یا به‌عنوان مثال فرض بفرمایید: یک روحانی یک عالمی که یک عمر سابقه خوبی دارد خوب زندگی کرده‌است، مسلمان است، متدین است، عالم است، باتقوا است یک اتفاق در مسائل حقوقی می‌افتد باز می‌بینید که عده‌ای به ‌نام دین به او حمله می‌کنند و آبروی او را می‌برند! دنیای ما این‌چنین است ما در چنین دنیایی واقع شده‌ایم. بنابراین باید خیلی دقت کرد و خیلی مواظب بود و حرف‌ها را خیلی حساب‌شده بررسی کرد و حساب‌شده حرف زد.

    پاسخ به شبهات

    یکی از شبهاتی که مطرح‌شده بود امروز پاسخ می‌دهم.

     آقایی آمد گفت که من با شعار شما مشکل دارم، شعار شما این است که؛ تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء الهی است و بس. اولین اشکالی که به وجود آورد این بود که این بس یعنی فقط این راه است! چه کسی گفته است که فقط این راه است؟! بعد خود آن شخص استدلال کرد به آیه‌ای که این حرف را ثابت می‌کند. گفت در قرآن إنَما کلمه حصر است و ما فقط در قرآن داریم «إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذین یقیمونَ الصَّلاهَ وَ یؤتونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعونَ» [۱] به این آیه استدلال کرد گفت: إنما که در قرآن آمده‌است می‌گوید فقط درمورد این آیه است، ولی حرف شما می‌گوید این راه و این ضد هم است! درصورتی‌که این آیه همان حرف را می‌زند و شعار ما هم همان حرف است ما هم همان حرف شما را می‌زنیم منتها فرق ما و شما این است که شما اولیای الهی را فقط دوازده نفر می‌دانید و این خلاف است. ما می‌گوییم اولیای الهی فقط دوازده نفر نیستند آن چهارده نفر در اوج و در قله هستند و منشأ ولایت هستند. ولی فقط این نیست که فقط آن چهارده نفر اولیای الهی باشند! ولی فقیه یک ولی است. قرآن می‌گوید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ» [۲]مومنان بعضی‌هایشان اولیای بعض هستند. پس ولایت فقط در آن چهارده نفر نیست، اولیای الهی زیاد هستند. و روایات زیاد و آیات زیاد می‌فرماید که اولیاء الهی زیاد هستند فقط آن چهارده معصوم نیستند اولیا. اشتباه شما همین است و الا این شعار همان آیه‌ای که ایشان آمد گفت که گفتند قرآن می‌گوید إنَّما وَلیُّکُمُ خدا می‌گوید فقط ولی شما این‌ها هستند این با حرف شما مخالف است! درصورتی‌که اگر دقت کنید این همان حرف است ما هم می‌گوییم إنَّما فقط راه رسیدن به ولایت الهی، رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به اولیاء الهی است. یعنی سعادت ابدی عین اولیای الهی هستند، راه رسیدن به سعادت ابدی رسیدن به اولیای الهی یعنی چی؟ یعنی اولیای الهی همان سعادت ابدی هستند. معنی‌اش همین است دیگر وصل شدن به ولایت الهی. چون در قرآن دو ولایت بیشتر نداریم یک ولایت الهی است و یک ولایت شیطان و دیگر ولایت سومی نداریم.

    اگر شما به ولایت الهی وصل نشوید قطعاً به ولایت شیطان وصل شده‌اید و این به‌اصطلاح شبهه‌ای که خودش اول که شروع کرد همین آیه را خواند یعنی با همین آیه پاسخش داده می‌شد منتها مغلطه و… و بعد هم شنیدم که در طول نمایشگا مرتب می‌آمد و صحبت‌هایی انجام می‌داد.

    ولایت فقط در چهارده معصوم نیست

    خب این اولین پاسخش همین بود که ما بفهمیم ولایت الهی فقط در چهارده معصوم نیست بلکه همان‌طورکه خداوند در قرآن می‌فرماید:  کسانی که ایمان آورده‌اند، کسانی که جهاد کرده‌اند این‌ها جزء حزب، حزب‌الله هستند و اولیای خدا هستند و اولیای خدا « لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ »[۳] یعنی هرکس این‌چنین باشد ولی خدا است، جزء ولی خدا است، جزء اولیای الهی است و کسی که جزء اولیای الهی باشد درواقع به سعادت ابدی وصل شده‌است، ده‌ها پاسخ دیگر هم می‌شود داد.

    انواع صراط

     مسئله دیگر این است که این همان صراط مستقیم است شما در نماز می‌گویید “اهدنا الصراط المستقیم” خدا در قرآن چند تا صراط دارد، دوتا صراط دارد؛ یکی صراط جهنم یکی صراط بهشت و صراط بهشت. همان‌طور که اولیاء انسان یا ولیّ خدا است یا ولیّ شیطان است، انسان یا در صراط بهشت است یا در صراط جهنم و صراط مستقیم یکی بیشتر نیست. وقتی یکی بیشتر نیست شما می‌گویید این صراط چی است؟ می‌گوید صراط کسانی که به آنها نعمت دادیم. آیا کسانی که خدا به آنها نعمت داده فقط چهارده معصوم هستند؟ یعنی خدا فقط به چهارده معصوم نعمت داده دیگر به هیچ‌کس نعمت نداده است؟ به هیچ بنده‌ای خدا نعمت نداده است؟ پس این همه ما می‌گوییم شکر نعمت کنید انسان نعمت دارد حتی به کفار خدا به آن‌ها نعمت داده نعمت چشم، نعمت گوش، نعمت حیات، نعمت طبیعت، نعمت دنیا، این همه نعمت خدا به همه داده است به کفار داده است، البته این‌جا می‌گوید بعد از آن می‌آید جدا می‌کند می‌گوید این نعمتی که به مَغضوبِ عَلیهِم و به ضَالّین دادی این را نمی‌گویم، یک نعمت خاص است که به چه کسانی دادی؟ به یک افراد خاصی دادی. آن‌ها چه کسانی هستند؟ آن‌ها کسانی هستند که ما از خدا می‌خواهیم که ما را به راه آن‌ها هدایت کند و ما هم بشویم جزو مُنعِمُ عَلَیهِم.

     خب این صراط یکی بیشتر نیست، پس شما وقتی می‌گویید راه رسیدن به سعادت ابدی همین یک راه است و غیر از این نیست یعنی می‌خواهید بگویید که «صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»[۴] همین که در قرآن می‌گوید صراط مستقیم کدام است؟ آن صراطی که این مشخصات را دارد و انسان اگر به این صراط بیاید خوشبخت می‌شود و جز این راه ما صراط دیگری نداریم.

     صراط مستقیم هم یکی است، ما در قرآن صراط‌ها نداریم، یک صراط مستقیم داریم صراط مستقیم هم یکی بیشتر نیست این هم می‌شود همان. پس تنها راه رسیدن به سعادت همین است و بس. اتفاقاً بعضی موقع‌ها دوستان می‌گفتند که تنها راه رسیدن به سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء است کافی است دیگر چون گفتیم تنها یعنی همین، بنده گفتم نه، آن آخرِ آن و بس هم بنویسید یعنی تاکید که جز این راه راه دیگری نیست، راه‌های دیگر یا کوره‌راه است یا بن‌بست است خطرناک است و این تنها راه مستقیم همین یک راه است و بس. ولی جالب این است که من شنیدم بعضی از دوستان قدیمی ما شک و شبهه کردند دچار شک شدند! این دچار شک شدن یعنی این‌که سیستم تربیتی ما هنوز سیستم کاملی نیست، ما باید سیستم تربیتی خود را کامل کنیم، مباحثه‌ها را باید تقویت کنیم، مصاحبه‌ها را باید تقویت کنیم و حالا این طرحی را که ان‌شاءالله دارند دوستان انجام می‌دهند که یک نمایشگاه دائمی ما داشته باشیم و به غیر از این‌جا که هستیم و پایگاه همیشگی ما است و به خاطر جمعیت زیاد ما از این‌جا رفتیم و اگر ان‌شاءالله همین جا هم می‌توانید نمایشگاه دائمی را برپا کنید این نمایشگاه را که شما ببینید دیگر بسیاری از سوالات شما جواب داده می‌شود.

    پاسخ به شبهه ( استناد به نقل صوفی)

    مطلب دیگر این بود که گفتند که مطالبی که شما می‌گویید مطالب و حرف‌های صوفی‌ها و دراویش هستند، اولاً این را بدانید که صوفی و صوفی‌گری یک پدیده فرهنگی است برای جامعه ما است برای ایران و ایرانی و برای کشور ما است، یک ذخیره است یک ثروت فرهنگی است یعنی صوفی‌هایی که ما داشتیم به غیر از این‌که حالا بحثی ندارم روی حق و باطل آنها مثلاً شما می‌گویید که تخت جمشید یک ذخیره فرهنگی ما است حالا این‌که در تخت جمشید چه جنایت‌هایی انجام شده ما کاری نداریم یا مثلاً فرض بفرمایید موسیقی ایرانی خب این موسیقی ایرانی وسیله‌ای بوده در بسیاری از مراسم لهو و لعب و فساد و گناه و عیاشی و شهوت‌رانی، درست است؟ خب بله موسیقی یک وسیله‌ای بوده که در خیلی از آن‌جاها استفاده می‌شده اما به عنوان یک مثلاً عضوی از فرهنگ ایرانی باید نگه داشته بشود و به صورت صحیح اجرا بشود، صوفی‌گری هم همین‌طور. صوفی‌گری و عرفان یک جزئی از فرهنگ ایرانی ما است که بد داشته خوب هم داشته است. بسیاری از صوفی‌ها بودند که بزرگ بودند اهل تقوا بودند اهل عبادت بودند اهل کرامت بودند، این‌ها واقعیت‌هایی است که هست البته داخل آن‌ها افراد منحرف هم بودند زیاد بودند و در همین بحث‌های صوفی‌گری دروغ و داستان و تخیل خیلی زیاد است. الان مثلاً فرض بفرمایید کتاب مثنوی مولوی آیا شما می‌توانید بگویید مثنوی مولوی یک چیز مزخرف است؟ مثل بعضی از متحجرین حالا در لباس روحانیت یا در لباس غیر روحانیت افراد منجمد و خشک ذهن مثلاً می‌آیند می‌گویند آقا مولوی چون گفته که مثلاً از خلفا تجلیل کرده چون کلمات رکیک اشعار زشت مثلاً دارد ما بگوییم مثنوی یک چیز بیخود است و این را بیندازیم کنار! نه، مثنوی یک ثروت فرهنگی ما است. یا مثلاً حافظ اگر بعضی جاها از شراب و معشوق و از مِی و این‌ها صحبت کرده ما بگوییم مثلاً حافظ یک چیز بیخود است، نه! حافظ یک ارزش فرهنگی برای ما است یک ثروت فرهنگی برای ما است ما نمی‌توانیم به خاطر چندتا اشکال یا یک سری اشکالات کلاً بگذاریم کنار. اگر کسی بخواهد کلاً بگذارد کنار خب اشکال دارد. یا مثلا فردوسی، فردوسی در مورد زن یک تعابیر خیلی بدی دارد اما آیا کسی می‌تواند بگوید حالا مثلاً پس بیاییم بگوییم فردوسی زن ستیز بوده و چون زن ستیز بوده پس مثلاً فردوسی باید برود کنار،  اگر این‌طوری بخواهیم دیگر هیچ چیزی برای ما نمی‌ماند و آن ثروت تاریخی ما از بین می‌رود. ما این‌ها را قبول داریم به عنوان یک ثروت قبول داریم و اشکالاتی هم داشتند، معصوم نبودند، قرآن نیست که بگوییم هیچ اشکالی ندارد که، این‌ها اشکالاتی داشتند ایرادهایی هم داشتند ممکن است ایرادهایی هم به آنها وارد بشود و قطعاً وارد می‌شود بعضی موقع‌ها ولی این‌ها ثروت‌هایی هستند که ما باید داشته باشیم. مثل این است که مثلاً در یک خانواده یک عضوی از خانواده اشکالاتی داشته باشد کسی او را طرد نمی‌کند او را نگه می‌دارند سعی می‌کنند او را اصلاح کنند سعی می‌کنند او را پاک کنند و خوبی‌های او را نگه دارند. این‌ها اعضای خانواده فرهنگی ما هستند بنابراین صوفیه را کسی بخواهد به طور کلی بزند کنار کلاً رد کند بله این کار اشتباهی است، در تاریخ ما صوفی‌هایی داشتیم دراویشی داشتیم که این‌ها افراد با تقوا افراد پاک افراد عارف مسلک حالا اگر عارف هم نبودند ولی عارف مسلک بودند عارفانه زندگی می‌کردند و این‌ها بعضی از آن‌ها حتی صاحب کرامات بودند یک کارهای عجیب غریب می‌کردند به خاطر آن پاکسازی‌ایی که داشتند، البته اشکالاتی داشتند. دیگر شیخ‌ اکبر که همه او را قبول دارند همه علمای شیعه و غیر شیعه ایشان را قبول دارند حالا مثلاً همین آقایانی که می‌آمدند آن‌جا می‌گفتند دیگر در مورد امام در مورد شهید مطهری در مورد مقام معظم رهبری که این‌ها این حرف‌ها را نمی‌زدند که، همین سه بزرگوار مثل شهید مطهری مثل امام خمینی مثل رهبر ما، این‌ها خب همه شیخ محی‌‌الدین را به عنوان یک شخصیت بزرگ می‌شناسند. محی‌الدین پر از اشکال است اشکالات اساسی هم دارد ما او را قبول نداریم یعنی به عنوان عرفان ناب قبول نداریم محی‌الدین عربی را ولی بالاخره یک شخصیتی بود یک شخصیت بزرگی بوده است. این‌ها را باید جایگاه هر کدام را باید انسان بداند نه کلاً رد کند نه کلاً تایید کند ولی به عنوان یک ثروت ملی یک ثروت فرهنگی ما باید این‌ها را حفظ کنیم قدردان آن‌ها باشیم خب صوفیه این‌طوری هستند ولی ما با صوفیه فرق می‌کنیم یعنی عرفان ما عرفان شیعی است. ما این‌جا درست است گفتیم آن‌ها ثروت فرهنگی ما هستند و از آن‌ها استفاده می‌کنیم اشعار آن‌ها را می‌خوانیم مطالب آن‌ها را می‌گوییم کتاب‌های آن‌ها را می‌خوانیم نقد می‌کنیم بررسی می‌کنیم حالا در آینده که کلاس‌های تخصصی عرفان گذاشته بشود شما می‌بینید که ما همین‌طوری خط به خط حرف‌های بزرگان عرفان را می‌زنیم و نقد می‌کنیم بررسی می‌کنیم، حتی برای خود حضرت امام را نظرات امام خمینی را آن‌ها را بررسی می‌کنیم به عنوان یک طلبه بررسی می‌کنیم. ما نه تنها مطالب حضرت امام بلکه خود آیات قرآن را بررسی می‌کنیم تدبر می‌کنیم می‌گوییم اگر این باشد غلط است اگر این باشد درست است، اگر این برداشت باشد غلط است، اگر این برداشت باشد درست است، حرف‌های ائمه هم همین‌طوری نقادی علمی می‌کنیم این‌ها هیچ اشکالی ندارد. نه این‌که اشکال بگیریم نقادی علمی می‌کنیم یعنی سعی می‌کنیم بفهمیم آن‌ها چه چیزی گفتند اگر منظور آن‌ها این است غلط است ولی منظور آن‌ها این باشد درست است مثلاً. این‌طوری بررسی می‌کنیم و می‌گوییم منظور امام این بوده است، منظور امام صادق این بوده چون این با قرآن می‌خواند، به این می‌گویند چی؟ به این می‌گویند تدبر. خود قرآن هم همین‌طور، آیات قرآن را هم ما تدبر می‌کنیم می‌گوییم این‌جا که گفته خداوند بر عرش نشست اگر منظور از عرش صندلی باشد این غلط است این درست نیست، پس منظور قرآن این نیست. به این می‌گویند تدبر به این می‌گویند نقادی کردن یعنی دنبال اصل مطلب دنبال حقیقت مطلب گشتن و پیدا کردن، این اشکالی ندارد و ما این کارها را می‌کنیم و قصر و ثمین آن را پیدا می‌کنیم ارزشمند و غیرارشمند آن‌ را پیدا می‌کنیم و روی آن‌ها بحث می‌کنیم که آقا مثلاً حافظ این‌جای آن درست است و این‌جای آن غلط است مولوی همین‌طور و بررسی می‌کنیم اما این‌که ما مثلاً صوفی باشیم نه، ما صوفی نیستیم و صوفیه خیلی حرف‌های آن‌ها غلط است خیلی جاها هم حرف‌های آن‌ها درست است از جمله حرف‌های درست آن‌ها که با تعالیم ائمه می‌خورد همین مسئله حقیقت، طریقت و شریعت است. این تقسیم بندی که صوفیه اولاً برای صوفیه نیست در کتاب مصباح الشریعه آمده منسوب به امام صادق است که بسیاری از آن می‌تواند درست باشد و منسوب به امام صادق باشد و این مطلب حتی اگر منسوب به امام صادق نباشد یک حرفی است که این‌ها زدند و با تعالیم امام صادق می‌خواند. خیلی حرف‌ها هست که یک کسی می‌آید یک حرف‌های جدیدی می‌زند ولی این ممکن است در آیات قرآن نداشته باشیم. مثلاً ما در قرآن نداریم که اطاعت از ولی فقیه کنید تا به مملکت شما آسیبی نرسد، ما همچین آیه‌ای نداریم. یکی بیاید بگوید آقا کجای قرآن این را نوشته؟ حالا شما به او چه می‌گویید؟ می‌گویی پس این غلط است؟ می‌گویی نه آقاجان این حرف یک فقیهی است که با روح قرآن آشنا است.

     بنابراین این‌که تا ما بیاییم یک چیزی بگوییم بگوییم آقاجان این حرف صوفیه است این غلط است اولاً باید ببینیم خب حرف صوفیه باشد حرف هر کسی باشد ببینیم حرف او درست است یا درست نیست؟ این تقسیم حقیقت، طریقت و شریعت این با تعالیم دینی همه علمای ما می‌خواند. مثلاً فقها گفتند که تعالیم دینی ما سه قسم است عقاید، اخلاق، احکام. این عقاید همان بحث حقیقت است، اخلاق همان بحث طریقت است و احکام همان بحث شریعت است، همان است کلمات آن فرق کرده است. یا این‌که در تعالیم است ما دنیا داریم برزخ داریم آخرت داریم، این‌ها سه ساحتی است که وجود انسان در آن‌جا ظاهر می‌شود شریعت مربوط به دنیا است و طریقت مربوط به برزخ است و حقیقت مربوط به آخرت است و باز سه قسمت شده است. مثلاً قلب، نفس یا روح؟ نفس بدل مثلاً این تقسیم‌بندی‌ها تقسیم‌بندی‌هایی است که آن حاقِّ دین از تعالیم کلی گرفته شده است و یک تقسیمی هم ما کردیم که خیلی هم کاربرد دارد؛ گفتیم حقیقت، واقعیت و باطل. یعنی بین باطل و حقیقت ما آمدیم یک چیزی پیدا کردیم به نام واقعیت، گفتیم این سه تقسیم‌بندی حالا تا به حال هیچ‌کس نگفته خب ما گفتیم. باشد خب این‌که می‌گویند تولید علم کنید یعنی همین دیگر، یعنی بیایید از آیات قرآن از تعالیم قرآن مطالب جدیدی استخراج کنید و به صورت زیبا عرضه کنید که مردم بتوانند بهتر بفهمند این هیچ اشکالی ندارد و کار خوبی هم هست.

    حسن ختام جلسه

     پس این دوتا شبهه: یکی این‌که می‌گوییم تنهایی راه خلاف قرآن است جواب آن را دادیم البته جواب خیلی زیاد دارد ولی با همان آیه حالا شاید جلسات آینده باز من بگویم، خود شما هم می‌توانید بگردید پیدا کنید. یکی این هم که این حرف صوفیه است گفتیم حالا صوفیه باشیم، امام صادق فرمود: اُنظُر إلَی ما قالَ وَ لا تَنظُر إِلَی مَن قالَ. ببین چه می‌گوید، نگاه نکن چه کسی می‌گوید. تا کسی حرف زد نگو ذات تو خراب است، بنابراین حرف تو هم غلط است، بررسی کن ببین آن مَا قَآل چیزی که می‌گوید درست است یا نه؟ حالا صوفی بگوید: “الحکمه ضاله المؤمن فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق” یعنی علم را بگیرید حتی از چین یا از اهل نفاق یعنی همین، یعنی گاهی موقع‌ها یک آدمی ممکن است عقیده او اشتباه باشد یک حرف قشنگ و تمیزی بزند اشکالی ندارد آن حرف را ببین غلط یا درست است و این تقسیم‌بندی معارف به حقیقت و طریقت و شریعت ظاهراً اشکالی ندارد.


    [۱] . (سوره مائده آیه ۵۵) 

    [۲] . (سوره توبه آیه۷۱)

    [۳] . (سوره یونس آیه ۶۲)

    [۴] . (سوره ابراهیم آیه ۴)