برچسب: افلاطون

  • آرای مهم فارابی

    آرای مهم فارابی

    علم و دین

    چکیده:

    به واقع فارابی فیلسوفی ناآشنا در میان اندیشمندان متأخر است. آرای فلسفی، اجتماعی و سیاسی او چه در زمان خود و چه پس از آن نوعی شاهکار به شمار می آید. در میان مسلمانان، می توان او را هم مؤسس فلسفه اسلامی دانست و هم پدر علم منطق. فارابی هم فیلسوف فرهنگ است و هم استاد فلسفیدن در اندیشه های زیربنایی دینی. این پژوهش به آرای مهم فارابی می پردازد و در مقدمه اشاره ای به اندیشه های پراهمیت فارابی می کند، سپس در سه فصل جداگانه به مطالبی چون طبقه بندی علوم، تأسیس فلسفه اسلامی و علم مدنی از دیدگاه وی می پردازیم. فارابی را «معلم ثانی» خوانده اند؛ زیرا علوم را مطابق عینْ نظام مند نمود و بدین ترتیب، طبقه بندی ویژه ای ارائه کرد. او مؤسس فلسفه اسلامی است؛ زیرا مسائل فلسفی را براساس آموزه های دینی سامان داد و به مسائلی پرداخت که هر فیلسوف مسلمان می بایست درباره آن گفت وگو کند. در نظریه «مدینه فاضله» برخی او را پیرو افلاطون دانسته اند، درحالی که اندیشه فارابی گرچه پیرو متفکران یونانی است، اما تقلید محض از آنان نیست.

     

    مقدمه

    فارابی در سنت فلسفه اسلامی چه جایگاهی دارد؟ به رغم اینکه یعقوب بن اسحاق کندی پیش از او می زیست چرا او را مؤسس فلسفه اسلامی می دانند؟ آیا باید او را فقط مقلدی از یونانیان و به خصوص افلاطون دانست؟ از چه روی او را معلم ثانی می خوانند؟ یکی از مصیبت بارترین اتفاقاتی که بر اثر هجمه فرهنگ و تفکر غربی در سده اخیر رخ نموده است، کم توجهی یا گاه بی توجهی غم انگیز مسلمانان به اندیشه فرهنگ، علم، فلسفه و عرفان و در یک جمله تمدن پربار و درخشان اسلامی است. پرواضح است اگر این تمدن آن گونه که رسول اعظم (ص) اراده فرموده بود در دامان اهل بیت رشد می کرد، جامعه مطلوب الهی و حکومت توحیدی حقه ای به بار می نشست و مستضعفان ائمه زمین می شدند. اما اکنون که چنین نیست نمی‌توان همه سنت و فرهنگ گذشته را فراموش کرد؛ زیرا همان سنت ها و اندیشه ها ریشه ای عمیق در کلام اهل بیت دارد. مگر نه اینکه بزرگان، نحله های کلامی و ائمه مکاتب فقهی نیز شاگردان امامان معصوم بوده اند؟ از نگاهی دیگر به گذشته بنگریم گذشته ما ریشه امروز است. به راحتی می توان ادعا کرد که همین جامعه امروزی با تمام تحولها و دگرگونی ها هنوز در قبال الگوهای سنتی خود ریشه های اصیلش را حفظ کرده است؛ گذشته نیز چون پشتوانه محکمی ساختارهای رفتاری اصلی را حفظ کرده است؛ بنابراین و بر اساس اشارت قبل باید به گذشته بازگردیم، نه آن گونه که سنت گراها اراده کرده اند بلکه برای آنکه گذشته خود را بیشتر و عمیق تر بشناسیم؛

    برای آنکه هم گذشته را و هم حال را صحیح جمع کرده، آینده ای روشن بسازیم البته خوشایند عده ای است که این جملات را شعار بدانند و اتهام آرمان گرایی و خیال پردازی بزنند ولی جازمم که وقتی غرب با دست خالی و اندیشه اشک می کنم، پس هستم به وضع دل فریب کنونی رسیده است. ما با دستی پر از سنت دینی»، و ذهنی آکنده از فلسفه و عرفان اسلامی به جامعه ای خواهیم رسید که مطلوبش ظهور حکومت توحیدی به ید صاحب الأمر (عج) باشد.

    پرداختن به فارابی، ابن سینا، شیخ شهاب الدین سهروردی ملاصدرا و دیگر بزرگانی چون شیخ مفید، سید مرتضی شیخ طوسی شیخ اعظم بخشی از مجموعه ای است که باید انجام شود. باید اندیشه های این بزرگان را بلعید باید سطر به سطر کتابهایشان را با دقت بارها خواند و مباحثه کرد تا از سنت خود بهره ها ببریم.

    نویسنده: محمد جواد موسوی فرد

    برای دانلود مقاله بر روی لینک زیر کلیک کنید:

    [googlepdf url=”https://elmodin.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/ارای-مهم-فارابی.pdf” download=”برای دانلود مقاله اینجا کلیک کنید.” width=”400″ height=”600″]

  • ارسطو

    ارسطو

    علم و دین نام: اَرِسطو یا اَرِسطاطالیس     لقب:  معلم اول

    ولادت: ۳۸۴   وفات: ۳۲۲ میلادی  –   از کشور یونان

    استاد:  افلاطون

    شاگردان: اسکندر مقدونی، ثئوفراستوس، اسپینوزا، ابن رشد، ابن هیثم، ابن سینا، رنه دکارت، هگل، شهاب الدین سهروردی، برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین، ایمانوئل کانت، ابن باجه، فرانسوا ولتر، کارل پوپر، فارابی، میرداماد

    کتب: مقولات، تعبیرات یا قضایا و ابطال، آنالوطیقای اول و دوم ( قیاس و برهان، جدلیات‌ یا فن جدل و مغالطات که در کل در کتاب ارغنون (ارگانون به معنی ابزار) جمع شده‌اند.

    کتب علمی: طبیعیات، درباره آسمان، در کون و فساد، علم کائنات جو، تاریخ طبیعی، درباره نفس، تاریخ جانوران، تولد جانوران، و اعضای جانوران.

    کتب فلسفی: اخلاقیات ادوموسی، اخلاق نیکوماخوس، سیاست، مابعدالطبیعه

    کتاب ادبی: بوطیقا (فن شعر) ارسطو

    زندگینامه

    ارسطو در سال ۳۸۴ پیش از میلاد در استاگیرا از بلاد «مقدونیه» متولد شد، خانواده‌اش یونانی و پدرش طبیب بود، ارسطو یکی از مهم‌ترین فیلسوفان غربی به حساب می‌آید. او همچنین اولین زیست‌شناس بزرگ اروپایی نیز بوده‌است. در هیجده ‌سالگی در آتن به آکادمی درآمد و تا وفات افلاطون یعنی مدت بیست سال از شاگردان او بود، وی در مدت کم، چنان پیشرفتی در علوم نظری کرد که افلاطون به وی لقب علم داد، در چهل و یک سالگی به معلمی اسکندر معروف تعیین گردید و چند سالی به تربیت او اهتمام ورزید، سپس به آتن برگشته در گردشگاهی بیرون آن شهر موسوم به «لوکایون» به تعلیم پرداخت، و لوکایون را فرانسویان «لیسه» گفته‌اند و از این رو بعضی اوقات حکمت ارسطو را «حکمت لیسه» می‌گویند، اما بیشتر معروف به حکمت «مشاء» است، چه ارسطو تعلیم خود را در ضمن گردش افاضه میکرد پس پیروان او را «مشائی» می‌گویند و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس» است، حوزه تدریس ارسطو تا زمان مرگ اسکندر در آتن دایر بود، چون «آتنیان» از آن پادشاه دلخوش نبودند پس از مرگ او ارسطو نتوانست در آتن بماند مهاجرت کرد و سال بعد در شصت و سه سالگی درگذشت (۳۲۲). نوشته‌های او در زمینه‌ها و رشته‌های گوناگون، از جمله: فیزیک، متافیزیک، اختر شناسی، شعر، ادبیات، زیست‌شناسی، منطق، علم بیان، سیاست، دولت و اخلاق بوده‌اند. ارسطو به همراه سقراط و افلاطون از اثرگذارترین و بزرگ‌ترین فیلسوفان یونان باستان بوده‌است که به همین دلیل، به «معلم اول»، ملقب شده‌ است.

    فلسفه ارسطو

    ارسطو فلسفه را با عنوان «دانش هستی» تعریف می‌کرد. ارسطو را می‌توان از نخستین فیلسوفان تحلیلی دانست. وی همچنین واضع منطق نیز هست. او با در نظر گرفتن زمین در مرکز گیتی و قرار دادن فلک‌های مختلف برای اجرام آسمانی (مثلا فلک خورشید، فلک ثوابت و…) الگویی از جهان را برای هم‌روزگاران خود ترسیم کرد. ارسطو چهار عنصر بنیادی کیهان را آب، آتش، خاک و هوا می‌دانست، به‌علاوه عنصر پنجمی به نام اثیر که معتقد بود اجرام آسمانی از آن ساخته شده‌اند.

    ارسطو همه علوم و فنون را جز حکمت میداند و فلسفه را منبسط بر همه اموریکه ذهن انسان به آن اشتغال می‌یابد و منقسم به سه قسمت می‌شمارد: صناعیات، عملیات، نظریات

    صناعیات، فنونی هستند که قواعد زیبایی را بدست می‌دهند و قوه خلاقیت را مکمل می‌سازند مانند شعر و خطابه، عملیات، صلاح، فساد و نیک و بد را معلوم می‌نمایند و شامل اخلاق، سیاست مدن و تدبیر منزل است. نظریات، حقیقت را مکشوف می‌سازند و شامل طبیعیات (حکمت سفلی)، ریاضیات و الهیات (حکمت اولی) است.

    ارسطو، فلسفه اولی را اینچنین تعریف می‌کند: علم به وجود از حیث اینکه وجود است یعنی نه علم به این وجود یا آن وجود یا فلان وجود بلکه علم به وجود مطلق و علم به حقیقت وجود و مبادی و علل و احوال و اوصاف اصلی آن.

    اخلاق در نظر ارسطو: او عقیده دارد همه کارهایی که انسان انجام می‌دهد، برای سود و خیری است که آن را مطلوب می‌شمارد. هر کسی به چیزی میل دارد اما اگر درست توجه شود، می‌بینیم هیچ موجودی به‌غایت و خیر اصلی خود نمی‌رسد، مگر اینکه همواره وظیفه‌ای را که برای آن به وجود آمده‌است، به بهترین نحو اجرا کند؛ مثلاً شمشیر خوب، شمشیری است که وظیفه خاص شمشیر، یعنی تیز بودن و بریدن را به‌خوبی انجام دهد و انجام این وظیفه برای شمشیر، فضیلت است. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. وظیفه خاص انسان که مختص به اوست، همان خصلتی است که او را از سایر آفریده‌ها متمایز می‌سازد و آن اندیشیدن و تفکر است. ارسطو با انتقاد از فرضیه مثل (Idea) فلسفه خود را آغاز می‌کند. وی گفته‌است «علم جز بر کلیات تعلق نمی‌گیرد و برای تشخیص امری بایستی کل آن را مورد بررسی قرار داد». ما هنگامی می‌توانیم درباره اشیاء قضاوت کنیم که نوع و جنس را بهتر بشناسیم. تعیین قواعدی که حافظ روابط صحیح قضایای کلی با قضایای جزئی و شخصی باشد، خاص منطقی است که هیچ‌کس بهتر از ارسطو درباره آن تحقیق نکرده ‌است. همین منطق است که یکی از هدایای ارزنده و گرانبهای این فیلسوف به عالم بشریت به‌شمار می‌آید.

     

    علم و دین

  • فارابی

    فارابی

    علم و دین نام: ابونصر محمد بن محمد فارابی      لقب:  استاد الفلاسفه، معلم ثانی

    ولادت: ۲۵۹ وفات: ۳۳۹  هجری قمری  –   از شهر فاریاب خراسان

    تاثیر پذیر از ارسطو، افلاطون، ، بطلمیوس، ابویوسف کندی

    تاثیرگذار بر ابن‌سینا، یحیی بن عدی، آلبرتوس ، شهاب‌الدین یحیی سهروردی، ابن باجه، ملاصدرا، ابوالحسن محمد عامری، ابن رشد، موسی بن میمون، ابوحیان توحیدی، لئو اشتراوس

    کتب:  آراء اهل المدینه الفاضله، تحصیل السعاده، التنبیه على تحصیل السعاده، رساله فی العقل، عیون المسائل، السیاسات المدنیه، خصوص الحکم، الدعاوى الفلبیه

    زندگینامه:

    ابونصر محمد بن محمد فارابی در سال ۲۵۹ ق در فاراب خراسان در افغانستان به دنیا آمد. او یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه و دانشمندان ایرانی عصر طلایی اسلام است. فارابی در علم، فلسفه، منطق، جامعه‌شناسی، پزشکی، ریاضیات و موسیقی تخصص داشت. بیشترین آثار او درزمینه فلسفه، منطق، جامعه‌شناسی و همچنین دانشنامه نویسی بود. وی نخستین فیلسوفی است که در دوره اسلام ظهور کرده و روی همین اصل او را «استاد الفلاسفه» می‌نامند. فارابی به مکتب نوافلاطونی تعلق داشت که سعی داشتند تفکرات افلاطون و ارسطو را با الهیات توحیدی هماهنگ کنند و در فلسفه اسلامی نیز ازجمله اندیشمندان مشایی محسوب می‌شود. فارابی شرح‌های ارزشمندی بر آثار ارسطو نگاشته و به سبب همین او را معلم ثانی خوانده‌اند.

     

    انسان از دیدگاه فارابی

    فارابی نخستین فیلسوفی است که در جهان اسلام به بحث پیرامون فلسفۀ آفرینش ، سعادت آدمی و ویژگی‌های انسان کامل پرداخته است در میان فیلسوفان اسلامی فارابی به‌احتمال‌قوی نخستین کسی است که درباره انسان کامل اندیشیده و رهبری مدینه فاضله را شایسته وی دانسته است. فارابی اصطلاحات الفیلسوف، الامام، الرئیس الأول، الفیلسوف الکامل را به مفهوم انسان کامل نسبت داده و به‌طور مستقل در کتاب احصاء العلوم به‌کاربرده است. فارابی در این کتاب تأکید می‌کند که ” اگر انسان، در مرتبه انسانیت به نهایت کمال برسد ،مرتبه‌اش در برابر ایشان ‌که از خردهـای خدایی برخوردارند همانند کودکان و نوجوانان و مردم کم‌هوش است در برابر انسان کامل”. فارابی که مؤسس فلسفه اسلامی است در مدینه فاضله خود که مبتنی بر نظام عالم وجود است به بررسی دقیق پیرامون میل و غرض انسان در زندگی پرداخته است. به نظر وی غرض و مقصد آدمی نیل به کمال و سعادت حقیقی است نه سعادت موهومی؛ زیرا در سعادت حقیقی تمام امور و افعال آدمی به‌عنوان وسیله‌ای برای وصول به سعادت تلقی می‌شوند درحالی‌که در سعادت و همی اموری مانند ثروت و لذت که وسیله‌اند به‌عنوان هدف در نظر گرفته می‌شوند. ازنظر فارابی سعادت حقیقی پس از رستگاری از قید حجاب تن در عالم آخرت حاصل می‌شود .وی هر جا از سعادت نهایی سخن می گوید،اِعراض از عالم ماده و کون و فساد را شرط لازم آن دانسته است. گاهی مانند سقراط، و فیدون حیات آخرت و سعادت بعد از مرگ را مرتبه کمال آدمی دانسته و گاه مانند، افلوطین اِعراض نفس از عالم ماده و رهایی و نجات آن به عالم معقول را مقام ذات انسان خوانده است. فارابی سعادت فردی را جدای از زندگی مدنی و اجتماعی نمی‌داند و معتقد است که سعادت واقعی زمانی میسر است که فرد در میان امت مدینه فاضله به سر برد. کمال صفات پسندیده انسانی نیز در رابطه با دیگران و به‌وسیله همکاری با سایرین شکوفا می‌شود. درواقع نقش مدینه فاضله این است که موجبات رشد و به فعلیت درآوردن صفات حمیده را فراهم می کند.

     

    صفات انسان از دیدگاه فارابی

    فارابی در بررسی طبیعت انسانی به دو قوه اساسی توجه دارد: یکی  قوه نظری و دیگری قوه عملی. انسان به‌وسیله قوه نظری علوم و دانش‌ها را فرامی‌گیرد و به‌وسیله قوه عملی نیز آنچه را که باید به کار بندد تا به سعادت برسد،در می‌یابد. فارابی درباره قوه نظری و عملی چنین بیان داشته است . قوه نظری نیرویی است که به‌واسطه آن انسان آن‌گونه دانش‌هایی را ادراک می‌کند که در عمل مورداستفاده قرار نگیرند. قوه عملی عبارت از آن نیرویی است که با استناد به اراده انسان به اموری که در عمل امکان کاربرد دارند معرفت حاصل می‌نماید. قوه نظری دارای سه مرتبه وجودی است مرتبه حسی مرتبه خیالی و مرتبه عقلی که به آن ناطقه نظری می‌گویند.

    در مرتبه حسی انسان به‌وسیله حواس خود صور محسوسات را درک و در مرتبه خیال قوه مخیله صورت محسوسات را پس از پنهان شدن از حواس، نگهداری و در مرتبه عقلی معقولات را درک می‌کند که البته این قوه در ذات خود بالفعل نیست بلکه در ارتباط باعقل فعال فعلیت پیدا می‌کند.

    فارابی علاوه بر سه قوه، قوه دیگری در انسان را متذکر می‌شود به نام قوه نزوعیه ( شوقیه )که منشأ شوق و حرکت است. بنابراین قوه نزوعیه عبارت از نیرویی است که به‌وسیله آن انسان‌ها به‌سوی انجام امری گرایش یابند و یا از آن بگریزند، خواستار چیزی شوند یا از چیزی دوری نمایند. خشم و دوستی صداقت و دشمنی ترس و امن، شهوت و مهربانی و سایر عوارض نفسانی همه مربوط به این نیرو است. فارابی پس از آن‌که به بحث پیرامون فطرت انسانی می‌پردازد این نکته را گوشزد می‌نماید که استعدادهای انسانی هیچ فردی را مجبور نمی‌سازند

    یعنی انسان در رابطه با فطرت خویش مجبور نیست بلکه صاحب اراده و اختیار بوده و می‌تواند در جهت فطرتی که دارد حرکت کند یا نکند. فارابی معتقد است که استعدادهای انسانی باید پرورش یابند و نکته مهم در نظریه او این است که در اثر اختلاف در شیوه‌های تربیتی و محیط‌های متفاوت انسان‌های متفاوتی پرورش می‌یابند .

    دو عامل مهم برتری فرد بر دیگری عبارت‌اند از: استعداد و تعلیم و تربیت ، فضائل نظری و فکری در امت مدینه ایجاد می‌شود و به‌وسیله تأدیب باید فضائل خلفی و عملی را به فعل و قول ایجاد نمود. ملاک شناسایی فضائل از دیدگاه فارابی همچون ارسطو اعتدال و میانه‌روی در افعال و کردار است .برترین و کامل‌ترین انسان از دیدگاه فارابی باید علاوه بر حکمت از ویژگی‌های زیر برخوردار باشد:

    اعضای بدنش کامل ، تیزفهم و سریع التصور ، خوش بیان و دوستدار صداقت و عدالت و علم بوده و در کسب آنها بکوشد. از اراده قوی برخوردار بوده و هر کاری را که لازم می‌داند با جرأت و دلیری انجام دهد.  

    در دیدگاه فارابی رئیس مدینه فاضله که انسان کامل است ،ازآنجاکه از عقل فعال مدد می‌گیرد و به کمال نفسانی رسیده است انسانی الهی است.  فارابی انسان کامل را در حد نبی و امام می‌داند زیرا افعال و کردارهای وی از ناحیه وحی که همان عقل فعال است منشأ می‌گیرد.

    مراحل کمال عقلی از دیدگاه فارابی

    مراحل کمال را فارابی چنین بیان می‌دارد که در ابتدا عقل بالقوه که هنوز هیچ نقشی نپذیرفته است اما مستعد پذیرش کل صور می باشد؛

    عقل بالفعل که از استعداد محض خارج‌شده و قادر به درک جزئیات و حفظ و ذکر آن‌هاست .در این مرحله عقل به مرحله ای رسیده است که می تواند معانی را بالفعل و مستقل از ماده خارجی را درک کند( وجود عقلانی محسوسات) . زمانی که معقولات در عقل فعلیت یافتند ، در آن ملکه می‌شوند و عقل نسبت به آن معقولات عقل بالفعل می‌باشد پس معقولات بالفعل و عقل بالفعل یک‌چیزاند.

    عقل مستفاد فعلیت کامل عقل است لذا توانایی مشاهده معقولات مجرده و بالفعل را دارد . ازاین‌جهت به چنین مرحله‌ای عقل مستفاد نام نهاده‌اند که نفس ناطقه آدمی در این مقام اولاً از عقل فعال مدد می‌گیرد ، ثانیاٌ  بی‌نیاز از ماده و درک کننده صور مفارق است .برای نیل به کمال باید نفس ناطقه همواره در حال اتصال به عقل فعال به سر برد.  نسبت عقل فعال به نفس ناطقه مانند نسبت آفتاب است به قوه بینایی که برای دیدن باید از نور کسب فیض کند. نفوس انسانی برای آنکه به کمال واقعی خویش نائل، آیند باید خود را از مادیات جدا سازند تا به‌سوی عالم علوی صعود کرده و به عقل فعال رسیده و از زندگی جاودان برخوردار شوند.

    بر اساس دیدگاه فارابی عقل فعال همان روح القدس و آخرین مرتبه عقول مفارقه سماوی ست که موجودات اَکمل را تعقل می کند و می تواندصور منتزعه از مواد را فعلیت بخشد. و نیز معقولات بالقوه را به معقولات بالفعل تبدیل کند . فارابی عقل فعال را واهب الصور (بخشنده صورت‌ها) می‌داند که معقولات در آن موجودند و اوست که آن‌ها را به عقل انسانی ارزانی داشته است.

    انواع قوای نفسانی از دیدگاه فارابی

    ۱- نفس نباتیه که شامل غاذیه، مربیه (موجودات بر اساس این قوه می توانند رشد و تربیت یابند) ، مولده ( بقای نسل)

    ۲- نفس حیوانیه که شامل محرکه و مدرکه است.

    الف) محرکه شامل: نزوعیه (شوقیه) است که محرک اراده در قوای حیوانی یعنی قوه شهوانیه،و قوه غضبیه است.

    ب) مدرکه: ۱٫ حواس خارجی (باصره، سامعه، ذائقه، لامسه)

    ۲٫ حواس باطنی (حس مشترک، مصوره، متخیله، وهم، ذاکره)

    ج) نفس ناطقه : عقل عملی و  عقل نظری (علمی) که شامل : هیولانی (بالقوه)، بالفعل (بالملکه)، مستفاد

    آرای فارابی درباره قوای نفسانی

     قوه نباتیه : بین نبات ، انسان و حیوان مشترک است. هدف آن نمو و حفظ نگهداری موجود زنده است. ازجمله این قوا می‌توان قوه غازیه برای بقاء فرد قوه مربیه برای تربیت و کمال فرد و قوه مولده (برای بقاء نوع) را نام برد.

    قوای محرکه یا نزوعیه (شوقیه)

    شامل قوایی است که موجب انگیزش انسان به طلب شی یا گریز از آن می‌شود. اراده نیز از این قوا سرچشمه می‌گیرد. از مصادیق قوه نزوعیه قوه شهوانی است و آن قوه‌ای است که به کمک آن طلب چیزهای نیک و سودمند کنند. دیگر قوه غضبیه است که به یاری آن رفع مضرات و خسارات کنند.

    قوای مدرکه

    قوای مدرکه که مرکب از دو قوه احساس ظاهری و باطنی است. الف) قوای حساسه: این قوا از حواس پنجگانه حسی تشکیل‌شده است. اما حواس باطنی شامل موارد زیر است:

     ۱- حس مشترک: مرکز اجتماع صور محسوساتی است که از راه حواس پنج‌گانه خارجی بدست می آیند . حس مشترک مانند حوضچه ای است که همه تصورات حسی درآن ریخته و در حقیقت احساس در آن بوجود می آید.

     ۲- قوه مصوره: مخزنی است که صورت محسوسات پس از پنهان شدن از حواس خارجی، در آن نگهداری می‌شوند و مرکز آن در قسمت جلو مغز است

    ۳- قوه متخلیه: وظیفه این قوه آن است که صور محسوسات را به انتحاب خود ترکیب و یا تجزیه کند.مثلا  گل را از لباس گلدار بردارد و آن را ساده تخیل کند.حتی می تواند بین محسوس و معقول شبیه سازی کند. مثلا تشبیه شجاعت به شیر .این قوه در خواب نیز فعال است و می تواند پدیده ها را بازآفرینی کند.

    ۴- قوه واهمه:بالاترین قوه در حیوان است و غریزه تحت فرمان اوست. قوه‌ای است که از محسوس آنچه را که به حس درنمی‌آید ادراک می‌کند ( ادراک نامحسوس جزیی) مثلاً درک بره از اینکه گرگ دشمن اوست؛ لذا با دیدن آن فرار می کند.یا با ورود به محلی احساس خطر می کنیم.

    ۵- قوه ذاکره (حافظه): این قوه آنچه قوه واهمه به او می‌سپارد (همچون مصوره نسبت به صور خارجی ) بایگانی و حفظ و نگهداری می‌کند.

    قوه ناطقه

    به‌وسیله این قوه ادراک معقولات میسر شده میان زیبا و زشت فرق گذارده می‌شود. به یاری آن آدمی صناعات و علوم را فرامی‌گیرد . این قوه بر دو قسم است:

    الف – عقل عملی: انسان به‌وسیله آن حائز صناعات و حرفه‌ها می‌شود.

    ب – عقل نظری: انسان به‌وسیله آن حائز معرفت می‌شود و برای رساندن انسان به سعادت خلق‌شده است. فارابی نفس ناطقه را به آیینه و عقل نظری را به صیقل آن تشبیه می‌کند.

    نظریه معرفت

    نظر فارابی این است که حواس منافذ معرفت است و معرفت کلیات جز از راه معرفت جزئیات حاصل نمی‌شود. ولذا احساس جزئی مقدم بر درک کلیات است. اما ادراک حسی تنها ما را از ظواهر اشیاء، آگاه می‌سازد نه حقایق آن‌ها که تنها از راه عقل درک می‌شود.

    نکات مهم

    فارابی در بیان چگونگی نفسانیات هرچند گرایش به آراء ارسطو دارد ولی تا پایان با او هماهنگ نیست. وی معتقد است نفس جوهری است بسیط و روحانی و مباین با جسم و در عین حال در خارج پدیده‌ای واحد است. وی قوای نفس نباتی را قوه خدمتگزار می‌نامد. مهم‌ترین مسئله‌ای که فارابی در خصوص آن به بحث پرداخته است عقل است. ازنظر فارابی نفس جاویدان نیست مگر وقتی‌که به مرتبه عقل مستفاد برسد و از ماده بی‌نیاز شود و قدرت اتصال به عقل فعال را داشته باشد. فارابی اساساً عقل فعال را از ارسطو اقتباس کرده است تا انتقال از قوه به فعل را توجیه کند. وی درباره وحدت نفس پیرو ارسطو است؛ یعنی اینکه تجزیه و ترکیب به خود نفس ارتباطی ندارد بلکه تجزیه و ترکیب به تعدد و تنوع قوای نفس مربوط می‌گردد.

    فارابی بین وحی و توهم تفکیک قابل است و می‌گوید: وحی آن است که متخلیه از عقل فعال اشیایی را که دارای وجود بالفعل هستند می‌پذیرد و به‌وسیله محسوساتی که با این اشیاء تناسب دارند از آن‌ها حکایت می‌کند. درحالی‌که توهم تخیل اموری است که وجود بالفعل دارند و نه حاکی از امور موجود بالفعل.

     

  • سهروردی

    سهروردی

    علم و دین نام: شیخ شهاب‌الدین سهروردی    لقب:  شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید

    ولادت: ۵۴۹  وفات: ۵۸۷ هجری قمری  –   از شهر زنجان

    تاثیر پذیر از ابن‌سینا، فارابی، افلاطون، زرتشت (انوار اسپهبدیه، هیئات مظلمه)، ابوالبرکات بغدادی

    تاثیرگذار بر ابن عربی، ملاصدرا

    کتب:  التلویحات، حکمهالاشراق، اللمحات، الالواح المعادیه، الهیاکل النوریه، المقاومات، الرمز المومی، المبدء و المعاد، بستان القلوب، طوراق الانوار، التنقیحات فی الاصول، کلمهالتصوف البارقات الالهیه، النفحات المساویه، لوامع الانوار، الرقم القدسی، رساله فی اعتقاد الحکماء ، رساله العشق

    • زندگینامه:

    شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق (۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان است. وی از بزرگ‌ترین فلاسفه تاریخ ایران است که حکمت خسروانی را احیا کرد. و در اصول فقه و فقه نیز ید طولایی داشته ‌است. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود نزد مجدالدین جیلی و استادِ فخر رازی در مراغه و حکمت مشاء را در اصفهان آموخت. پس از پایان تحصیلات، به سفر در ایران پرداخت و با دیدار بسیاری از مشایخ تصوف شیفته راه تصوف گشت و دوره‌های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او به آناتولی و شامات سفر کرد و در سوریه کنونی در شهر حلب نزد ملک ظاهر فرمانده دمشق ماندگار شد. در شهر حلب بود که کار بزرگ خویش، یعنی، حکمهالاشراق را به پایان رساند و کرسی تدریس را دریافت کرد لذا موردحسادت اطرافیان واقع شد. سرانجام به‌وسیله متعصبان که او را به الحاد متهم کردند، به زندان افکنده شد و در همان‌جا از دنیا رفت. البته مشهور آن است که صلاح‌الدین ایوبی (پدر ملک ظاهر) چون به مشروعیت خلفای عباسی و نظریات غزالی معتقد و مخالف فلسفه بود و از طرف دیگر دید سهروردی در جوانی توانسته در حلب به مقام شامخی برسد، حکم قتل ایشان را صادر کرد.

    • اندیشه و نظرات سهروردی:

    منطق و فلسفه اشراقی

    شیخ اشراق با پذیرفتن بخش‌هایی از مباحث منطق فلسفه مشاء دیدگاه‌هایی نو عرضه کرده است که با عنوان قواعد اشراقی معروف است.

     سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه‌اش را حکمت الاشراق نامید (که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است). مکتب و فلسفه سهروردی هم فلسفی هست و هم عرفانی. چراکه او عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌دانست بلکه کشف و شهود را شریف‌ترین و بلندمرتبه‌ترین مرحله شناخت می‌دانست، اما بر آن بود که این کشفیات را به‌صورت عقلی و فلسفی ارائه دهد.

    حکومت حاکم

    حکومت ترسیمی سهروردی حکومتی است که دارای صفت الهی باشد به اعتقاد سهروردی، حاکم حکیم یا رئیس مدینه می‌باید «صاحب کرامات» باشد تا اهل مدینه با دیدن کرامات وی از او فرمان برند. به اعتقاد سهروردی، حکما فرمان‌های خداوند را دریافت می‌کنند و این امر به آن‌ها قدرت و اقتدار می‌بخشد. حکیمی است که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست‌یافته‌ است که می‌تواند هدایت بشر را در دست گیرد. در نظر سهروردی اگر ریاست واقعی جهان به دست حکیمی متأله قرار گیرد، زمانه آن حکیم بس نورانی و درخشان خواهد بود و برعکس، هرگاه جهان از تدبیر حکیمی الهی تهی ماند، ظلمت‌ها و تاریکی‌ها بر عالم و مردم آن چیره شود.

    سهروردی و هستی‌شناسی

    سهروردی مفهوم نور را بجای مفهوم وجود قرار داد تا خلقت اشراقی وجود را توضیح دهد؛ و مکتب خود را منتصب به «نورالانوار» نامید. همان حقیقت الهی که نور محض و مبدأ جهان است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده‌اند. وی معتقد است نور را نمی‌توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد؛ زیرا تمام اشیا با نور آشکار می‌شوند و طبعاً باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» همان وجود مطلق است و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نسبت به او نیست. به همین دلیل سلسله‌مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی و دوری آن‌ها به «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن‌ها می‌رسد. پس‌نور حقیقتی واحد است که شدت و ضعف دارد و بر این تعبیر از خداوند به‌عنوان نورالانوار و سرچشمه نورانیت سایر وجودها تعبیر می‌کند.

    خلاصه حکمت اشراق

    سُهرَوَردی، معتقد است موجودات از نور نورالانوار به وجود آمده و از تابش انوار به یکدیگر تابش متقابل ایجاد می‌شود که سهروردی ان را اشراق می‌نامد لذا وی می‌گوید هستی غیر از نور چیزی نیست و هرچه در جهان است و بعدازاین به وجود می‌آید ابعاد نور است، لذا جهان جز اشراق نمی‌باشد. منتها این انوار مشکک است؛ بعضی از نورها رقیق، برخی غلیظ، برخی از انوار ذرات پراکنده و پاره‌ای دیگر دارای ذرات متراکم است و همان‌گونه که نورهای قوی بر ضعیف می‌تابد انوار ضعیف هم به‌سوی انوار قوی تابش دارد. انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست و لذا همان‌گونه که نورهای دیگران به او می‌تابد، نور فرد هم به دیگران می‌تابد. ازاین‌رو انسان فیاض است و می‌تواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود. به همین جهت لقب شیخ الاشراق را دریافت کرد.

    منابع حکمت اشراق

    ۱ـ قرآن و حدیث

    جملات غزالی بر فلسفه مشاء در کتاب‌هایش ضرباتی کاری بر پیکره جریان فلسفی در جهان اسلام وارد کرد. یکی از آثار این حملات ایجاد بدبینی و ذهنیت منفی نسبت به فلسفه در میان دین‌داران بود. سهروردی برای حمایت از فلسفه، رسالتی را آغاز کرد که طی آن کوشید تا میان فلسفه و عرفان و قرآن تا سر حد توان هماهنگی ایجاد کند و اگر پس از وی ملاصدرا سخن از «اتحاد قرآن و عرفان و برهان» به میان می‌آورد، به‌واقع می‌توان طراح این اندیشه را شیخ اشراق دانست.

    سهروردی در بحث نورشناسی که محوری‌ترین بحث فلسفه اوست از آیات سوره نور تأثیر پذیرفته است: « و اشرقت الارض بنور ربها » می‌گوید: هر چه زنده است به ذات خویش، مجرد است و هر نور مجردی به ذات خود؛ زنده است و حق‌تعالی مطلق نور است زیرا که خود اعطاکننده حیات و بخشنده نور است. ظاهر است به ذات خود و نمودار کننده و آفریننده جهان وجود است که فرمود: « الله نور السموات و الارض » نوریت همه انوار فیضان نور اوست. سهروردی با استناد به آیه شریفه «الحق من ربک» حقیقت را امری واحد شمرده و آن را منسوب به خداوند می‌داند: «حقیقت، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی‌یابد. شهر واحدی است که باب‌های کثیری دارد و راه‌های فراوان به آن منتهی است» وی می‌گوید: هراندازه که نور و روشنایی انسان زیاد شود، عشق و محبت او به نور قاهر فزونی می‌گیرد بنابراین از کالبد انسانی رهایی یافته و به جهان نور محض می‌پیوندد و در آنجا مقام گزیده و در زمره انوار قدسیه درآید و به سبب تقدس نورالانوار، قدسی شود.

    ۲ـ حکمت الهی یونان

    سهروردی حکمت خود را از ارسطو (در قیاس برهانی) و به‌ویژه افلاطون گرفته است افلاطون در یونان پیشوای حکمای اشراق بود و سهروردی فلسفه خود را تابش بدرقه الهی بر قلب می‌داند و تأکید می‌کند کسانی که فقط طالب فلسفه محض هستند، به سراغ فلسفه مشاء بروند.

    ۳ـ حکمت مشاء

    بدون شک این حکمت مشاء بود که مقدمه اشراق شده است. شیخ اشراق باوجوداینکه به ابن‌سینا احترام می‌گذاشت، اما حکمت مشائی را بدون شهود قلبی کامل نمی‌دانست. از طرفی شیخ اشراق سعی داشت مشهودات قلبی را در غالب استدلال عقلی اراِئه دهد و لذا متمسک به فلسفه مشاء شد؛ اما ضمن استفاده از آن، فلسفه نور و اشراق ایران باستان را با عرفان اسلامی تلفیق کرد و حکمت الاشراق را تأسیس نمود.