برچسب: فلاسفه

  • آرای مهم فارابی

    آرای مهم فارابی

    علم و دین

    چکیده:

    به واقع فارابی فیلسوفی ناآشنا در میان اندیشمندان متأخر است. آرای فلسفی، اجتماعی و سیاسی او چه در زمان خود و چه پس از آن نوعی شاهکار به شمار می آید. در میان مسلمانان، می توان او را هم مؤسس فلسفه اسلامی دانست و هم پدر علم منطق. فارابی هم فیلسوف فرهنگ است و هم استاد فلسفیدن در اندیشه های زیربنایی دینی. این پژوهش به آرای مهم فارابی می پردازد و در مقدمه اشاره ای به اندیشه های پراهمیت فارابی می کند، سپس در سه فصل جداگانه به مطالبی چون طبقه بندی علوم، تأسیس فلسفه اسلامی و علم مدنی از دیدگاه وی می پردازیم. فارابی را «معلم ثانی» خوانده اند؛ زیرا علوم را مطابق عینْ نظام مند نمود و بدین ترتیب، طبقه بندی ویژه ای ارائه کرد. او مؤسس فلسفه اسلامی است؛ زیرا مسائل فلسفی را براساس آموزه های دینی سامان داد و به مسائلی پرداخت که هر فیلسوف مسلمان می بایست درباره آن گفت وگو کند. در نظریه «مدینه فاضله» برخی او را پیرو افلاطون دانسته اند، درحالی که اندیشه فارابی گرچه پیرو متفکران یونانی است، اما تقلید محض از آنان نیست.

     

    مقدمه

    فارابی در سنت فلسفه اسلامی چه جایگاهی دارد؟ به رغم اینکه یعقوب بن اسحاق کندی پیش از او می زیست چرا او را مؤسس فلسفه اسلامی می دانند؟ آیا باید او را فقط مقلدی از یونانیان و به خصوص افلاطون دانست؟ از چه روی او را معلم ثانی می خوانند؟ یکی از مصیبت بارترین اتفاقاتی که بر اثر هجمه فرهنگ و تفکر غربی در سده اخیر رخ نموده است، کم توجهی یا گاه بی توجهی غم انگیز مسلمانان به اندیشه فرهنگ، علم، فلسفه و عرفان و در یک جمله تمدن پربار و درخشان اسلامی است. پرواضح است اگر این تمدن آن گونه که رسول اعظم (ص) اراده فرموده بود در دامان اهل بیت رشد می کرد، جامعه مطلوب الهی و حکومت توحیدی حقه ای به بار می نشست و مستضعفان ائمه زمین می شدند. اما اکنون که چنین نیست نمی‌توان همه سنت و فرهنگ گذشته را فراموش کرد؛ زیرا همان سنت ها و اندیشه ها ریشه ای عمیق در کلام اهل بیت دارد. مگر نه اینکه بزرگان، نحله های کلامی و ائمه مکاتب فقهی نیز شاگردان امامان معصوم بوده اند؟ از نگاهی دیگر به گذشته بنگریم گذشته ما ریشه امروز است. به راحتی می توان ادعا کرد که همین جامعه امروزی با تمام تحولها و دگرگونی ها هنوز در قبال الگوهای سنتی خود ریشه های اصیلش را حفظ کرده است؛ گذشته نیز چون پشتوانه محکمی ساختارهای رفتاری اصلی را حفظ کرده است؛ بنابراین و بر اساس اشارت قبل باید به گذشته بازگردیم، نه آن گونه که سنت گراها اراده کرده اند بلکه برای آنکه گذشته خود را بیشتر و عمیق تر بشناسیم؛

    برای آنکه هم گذشته را و هم حال را صحیح جمع کرده، آینده ای روشن بسازیم البته خوشایند عده ای است که این جملات را شعار بدانند و اتهام آرمان گرایی و خیال پردازی بزنند ولی جازمم که وقتی غرب با دست خالی و اندیشه اشک می کنم، پس هستم به وضع دل فریب کنونی رسیده است. ما با دستی پر از سنت دینی»، و ذهنی آکنده از فلسفه و عرفان اسلامی به جامعه ای خواهیم رسید که مطلوبش ظهور حکومت توحیدی به ید صاحب الأمر (عج) باشد.

    پرداختن به فارابی، ابن سینا، شیخ شهاب الدین سهروردی ملاصدرا و دیگر بزرگانی چون شیخ مفید، سید مرتضی شیخ طوسی شیخ اعظم بخشی از مجموعه ای است که باید انجام شود. باید اندیشه های این بزرگان را بلعید باید سطر به سطر کتابهایشان را با دقت بارها خواند و مباحثه کرد تا از سنت خود بهره ها ببریم.

    نویسنده: محمد جواد موسوی فرد

    برای دانلود مقاله بر روی لینک زیر کلیک کنید:

    [googlepdf url=”https://elmodin.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/ارای-مهم-فارابی.pdf” download=”برای دانلود مقاله اینجا کلیک کنید.” width=”400″ height=”600″]

  • سهروردی

    سهروردی

    علم و دین نام: شیخ شهاب‌الدین سهروردی    لقب:  شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید

    ولادت: ۵۴۹  وفات: ۵۸۷ هجری قمری  –   از شهر زنجان

    تاثیر پذیر از ابن‌سینا، فارابی، افلاطون، زرتشت (انوار اسپهبدیه، هیئات مظلمه)، ابوالبرکات بغدادی

    تاثیرگذار بر ابن عربی، ملاصدرا

    کتب:  التلویحات، حکمهالاشراق، اللمحات، الالواح المعادیه، الهیاکل النوریه، المقاومات، الرمز المومی، المبدء و المعاد، بستان القلوب، طوراق الانوار، التنقیحات فی الاصول، کلمهالتصوف البارقات الالهیه، النفحات المساویه، لوامع الانوار، الرقم القدسی، رساله فی اعتقاد الحکماء ، رساله العشق

    • زندگینامه:

    شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق (۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان است. وی از بزرگ‌ترین فلاسفه تاریخ ایران است که حکمت خسروانی را احیا کرد. و در اصول فقه و فقه نیز ید طولایی داشته ‌است. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود نزد مجدالدین جیلی و استادِ فخر رازی در مراغه و حکمت مشاء را در اصفهان آموخت. پس از پایان تحصیلات، به سفر در ایران پرداخت و با دیدار بسیاری از مشایخ تصوف شیفته راه تصوف گشت و دوره‌های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او به آناتولی و شامات سفر کرد و در سوریه کنونی در شهر حلب نزد ملک ظاهر فرمانده دمشق ماندگار شد. در شهر حلب بود که کار بزرگ خویش، یعنی، حکمهالاشراق را به پایان رساند و کرسی تدریس را دریافت کرد لذا موردحسادت اطرافیان واقع شد. سرانجام به‌وسیله متعصبان که او را به الحاد متهم کردند، به زندان افکنده شد و در همان‌جا از دنیا رفت. البته مشهور آن است که صلاح‌الدین ایوبی (پدر ملک ظاهر) چون به مشروعیت خلفای عباسی و نظریات غزالی معتقد و مخالف فلسفه بود و از طرف دیگر دید سهروردی در جوانی توانسته در حلب به مقام شامخی برسد، حکم قتل ایشان را صادر کرد.

    • اندیشه و نظرات سهروردی:

    منطق و فلسفه اشراقی

    شیخ اشراق با پذیرفتن بخش‌هایی از مباحث منطق فلسفه مشاء دیدگاه‌هایی نو عرضه کرده است که با عنوان قواعد اشراقی معروف است.

     سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه‌اش را حکمت الاشراق نامید (که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است). مکتب و فلسفه سهروردی هم فلسفی هست و هم عرفانی. چراکه او عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌دانست بلکه کشف و شهود را شریف‌ترین و بلندمرتبه‌ترین مرحله شناخت می‌دانست، اما بر آن بود که این کشفیات را به‌صورت عقلی و فلسفی ارائه دهد.

    حکومت حاکم

    حکومت ترسیمی سهروردی حکومتی است که دارای صفت الهی باشد به اعتقاد سهروردی، حاکم حکیم یا رئیس مدینه می‌باید «صاحب کرامات» باشد تا اهل مدینه با دیدن کرامات وی از او فرمان برند. به اعتقاد سهروردی، حکما فرمان‌های خداوند را دریافت می‌کنند و این امر به آن‌ها قدرت و اقتدار می‌بخشد. حکیمی است که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست‌یافته‌ است که می‌تواند هدایت بشر را در دست گیرد. در نظر سهروردی اگر ریاست واقعی جهان به دست حکیمی متأله قرار گیرد، زمانه آن حکیم بس نورانی و درخشان خواهد بود و برعکس، هرگاه جهان از تدبیر حکیمی الهی تهی ماند، ظلمت‌ها و تاریکی‌ها بر عالم و مردم آن چیره شود.

    سهروردی و هستی‌شناسی

    سهروردی مفهوم نور را بجای مفهوم وجود قرار داد تا خلقت اشراقی وجود را توضیح دهد؛ و مکتب خود را منتصب به «نورالانوار» نامید. همان حقیقت الهی که نور محض و مبدأ جهان است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده‌اند. وی معتقد است نور را نمی‌توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد؛ زیرا تمام اشیا با نور آشکار می‌شوند و طبعاً باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» همان وجود مطلق است و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نسبت به او نیست. به همین دلیل سلسله‌مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی و دوری آن‌ها به «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن‌ها می‌رسد. پس‌نور حقیقتی واحد است که شدت و ضعف دارد و بر این تعبیر از خداوند به‌عنوان نورالانوار و سرچشمه نورانیت سایر وجودها تعبیر می‌کند.

    خلاصه حکمت اشراق

    سُهرَوَردی، معتقد است موجودات از نور نورالانوار به وجود آمده و از تابش انوار به یکدیگر تابش متقابل ایجاد می‌شود که سهروردی ان را اشراق می‌نامد لذا وی می‌گوید هستی غیر از نور چیزی نیست و هرچه در جهان است و بعدازاین به وجود می‌آید ابعاد نور است، لذا جهان جز اشراق نمی‌باشد. منتها این انوار مشکک است؛ بعضی از نورها رقیق، برخی غلیظ، برخی از انوار ذرات پراکنده و پاره‌ای دیگر دارای ذرات متراکم است و همان‌گونه که نورهای قوی بر ضعیف می‌تابد انوار ضعیف هم به‌سوی انوار قوی تابش دارد. انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست و لذا همان‌گونه که نورهای دیگران به او می‌تابد، نور فرد هم به دیگران می‌تابد. ازاین‌رو انسان فیاض است و می‌تواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود. به همین جهت لقب شیخ الاشراق را دریافت کرد.

    منابع حکمت اشراق

    ۱ـ قرآن و حدیث

    جملات غزالی بر فلسفه مشاء در کتاب‌هایش ضرباتی کاری بر پیکره جریان فلسفی در جهان اسلام وارد کرد. یکی از آثار این حملات ایجاد بدبینی و ذهنیت منفی نسبت به فلسفه در میان دین‌داران بود. سهروردی برای حمایت از فلسفه، رسالتی را آغاز کرد که طی آن کوشید تا میان فلسفه و عرفان و قرآن تا سر حد توان هماهنگی ایجاد کند و اگر پس از وی ملاصدرا سخن از «اتحاد قرآن و عرفان و برهان» به میان می‌آورد، به‌واقع می‌توان طراح این اندیشه را شیخ اشراق دانست.

    سهروردی در بحث نورشناسی که محوری‌ترین بحث فلسفه اوست از آیات سوره نور تأثیر پذیرفته است: « و اشرقت الارض بنور ربها » می‌گوید: هر چه زنده است به ذات خویش، مجرد است و هر نور مجردی به ذات خود؛ زنده است و حق‌تعالی مطلق نور است زیرا که خود اعطاکننده حیات و بخشنده نور است. ظاهر است به ذات خود و نمودار کننده و آفریننده جهان وجود است که فرمود: « الله نور السموات و الارض » نوریت همه انوار فیضان نور اوست. سهروردی با استناد به آیه شریفه «الحق من ربک» حقیقت را امری واحد شمرده و آن را منسوب به خداوند می‌داند: «حقیقت، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی‌یابد. شهر واحدی است که باب‌های کثیری دارد و راه‌های فراوان به آن منتهی است» وی می‌گوید: هراندازه که نور و روشنایی انسان زیاد شود، عشق و محبت او به نور قاهر فزونی می‌گیرد بنابراین از کالبد انسانی رهایی یافته و به جهان نور محض می‌پیوندد و در آنجا مقام گزیده و در زمره انوار قدسیه درآید و به سبب تقدس نورالانوار، قدسی شود.

    ۲ـ حکمت الهی یونان

    سهروردی حکمت خود را از ارسطو (در قیاس برهانی) و به‌ویژه افلاطون گرفته است افلاطون در یونان پیشوای حکمای اشراق بود و سهروردی فلسفه خود را تابش بدرقه الهی بر قلب می‌داند و تأکید می‌کند کسانی که فقط طالب فلسفه محض هستند، به سراغ فلسفه مشاء بروند.

    ۳ـ حکمت مشاء

    بدون شک این حکمت مشاء بود که مقدمه اشراق شده است. شیخ اشراق باوجوداینکه به ابن‌سینا احترام می‌گذاشت، اما حکمت مشائی را بدون شهود قلبی کامل نمی‌دانست. از طرفی شیخ اشراق سعی داشت مشهودات قلبی را در غالب استدلال عقلی اراِئه دهد و لذا متمسک به فلسفه مشاء شد؛ اما ضمن استفاده از آن، فلسفه نور و اشراق ایران باستان را با عرفان اسلامی تلفیق کرد و حکمت الاشراق را تأسیس نمود.

     

     

  • فرانسیس بیکن

    فرانسیس بیکن

    علم و دین نام: فرانسیس بیکن    لقب: پدر تجربه گرایی

    ولادت: ۱۵۶۱ و وفات : ۱۶۲۶میلادی از کشور انگلیس

    تاثیر پذیر از ارسطو، برنارد پالیسی، سیسرون، میشل دو مونتنی، نیکولو ماکیاولی، پاراسلسوس، افلاطون، راجر بیکن، ویلیام گیلبرت

    تاثیرگذار بر آیزاک نیوتن، جان لاک، رابرت بویل، توماس هابز، توماس جفرسون، دیوید هیوم، ادوارد گیبون، ولتر، ژان ژاک روسو، ادموند برک، ژوزف دو مستر، ویلیام پتی

    کتب:  احیا علوم کبیر، درباب امپراطوری، آتلانتیس جدید، حکمت باستان، کتاب مقالات، ارغنون جدید، پیشرفت علم

     

    زندگینامه:

    فرانسیس بیکن در ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ در لندن (یورک هاوس) در منزل پدرش سر نیکولاس بیکن متولد شد. پدر او بیست سال اول سلطنت ملکه الیزابتِ اول مُهردار سلطنتی بود. مادر بیکن لیدی آن کوک خواهرزن لرد بارلی خزانه‌دار ملکه الیزابت و یکی از مقتدرترین مردان انگلیس بود. این زن که دختر سِر آنتونی کوک، آموزگار خصوصی ادوارد ششم پادشاه انگلستان بود، در علم کلام متبحر بود و با اسقف‌های زمان خویش به زبان لاتینی مکاتبه می‌کرد.

    در دوازده‌سالگی بیکن را در کمبریج به کالج ترینیتی فرستادند جایی که با نهایت دقت از برنامه درسی قرون‌وسطایی تا حد زیادی به زبان لاتین پیروی کرد؛ اما بعداً از آن روش روگردان شده به روش تجربه‌گرائی متوسل شد و پس از سه سال آنجا را ترک کرد. وی باآنکه شانزده سال بیشتر نداشت در دفتر سفارت انگلستان در فرانسه مأموریتی به وی پیشنهاد شد و پس‌ازآنکه مضرات و منافع این کار را خوب سنجید آن را پذیرفت. پدر او سِر نیکولاس ناگهان در سال ۱۵۷۹ وفات یافت.

    وی تصمیم داشت اموالی مادام‌العمر به فرانسیس بیکن تخصیص دهد ولی مرگ او بر این کار سبقت گرفت و سیاست‌مدار جوان باعجله به لندن فراخوانده شد درحالی‌که در ۱۸ سالگی پدر خود را ازدست‌داده بود و عایداتی هم نداشت. او به زندگی اسراف آمیز خو گرفته بود و برای او قناعت به زندگی ساده سخت می‌نمود. به همین جهت وارد رشته حقوق شد و برای به دست آوردن یک شغل سیاسی خویشان متنفذ خود را به تنگ آورد.

    در ۱۵۸۳ به سن ۲۲ سالگی از تانتن به نمایندگی مجلس انتخاب شد. چند سال بعد لرد اسکس دوست بیکن توطئه‌ای بر ضد ملکه ترتیب داد تا او را زندانی کند و جانشینش را به تخت بنشاند. بیکن در نامه‌ای او را از این عمل بازداشت و به او نوشت که تا ابد به ملکه وفادار می‌ماند. اسکس در پی توطئه‌ای نافرجام بر ضد الیزابت زندانی شد تا اینکه موقتاً آزاد گردید، وی دوباره به جمع نیرو پرداخت و با قوای خود به‌سوی لندن حرکت کرد. بیکن به خشم تمام بر ضد اسکس قیام کرد و در این میان عضو دیوان عالی کشور گردید. اسکس دوباره گرفتار شد و او را به اتهام خیانت به محاکمه کشیدند. او مجرم شناخته شد و محکوم‌به مرگ گردید. شرکت بیکن در محاکمه اسکس او را تا مدتی منفور ساخت.

    بیکن در ۴۵ سالگی ازدواج کرد و در ۱۵۹۸ به جهت قروض خود به زندان افتاد؛ اما در ۱۶۰۶ مشاور قضایی سلطنتی گردید و در ۱۶۱۳ معاون دادستان کل شد و در ۱۶۱۸ در ۵۷ سالگی بالاخره مثل پدرش به مقام مُهردار سلطنتی رسید. مرگ او در سال ۱۶۲۶ در سن ۶۵ سالگی به پایان رسید. مرض ذات‌الریه به حیات او در این عالم خاتمه داد.

    اندیشه‌های فرانسیس بیکن:

    فرانسیس بیکن (francis bacon) فیلسوف و دانشمند قرن هفدهم آغازگر زمینه تجربه‌گرایی در اروپا می‌باشد. دیدگاه وی در تاریخ علم به سودگرایی معروف است. در نظر بیکن روش‌شناسی علمی بسیار حائز اهمیت است. او به‌کارگیری منطق سنتی را در کشف حقایق علمی بی‌فایده می‌دانست و فقط تجربه و آزمایش را درراه رسیدن به علم قبول داشت. روش‌شناسی علمی بیکن عبارت است از مشاهده و تجربه در امور طبیعت جهت جمع‌آوری داده‌ها و اطلاعات موردنیاز برای شناخت واقعیت‌های جهان و تأکید بر استقراء که در آن مواد قوه تعقل به کار رود.

    ۱-۱- بیکن جداکننده علم از دین

    بیکن یکی از مهم‌ترین اشخاصی است که اروپاییان را وارد تجدد علم و حکمت کرده است، هرچند که برخی از معاصران و دانشمندان قبل از او مانند گالیله، داوینچی و… نیز خدمات ارزنده‌ای را جهت پیشرفت علم اروپا ارائه داده‌اند ولی بیکن روش تازه‌ای را روشن نمود و قواعد و اصول آن را به دست داده است. اهل علم را از حوزه دیانت مسیح بیرون کرده و مستقل ساخت و گفته‌های پیشینیان را از حجیت‌ انداخته است. اگرچه نسبت به ارسطو و افلاطون باوجود کمال اعجاب و اعترافی که به بلندی مقام ایشان دارد یک‌ اندازه بی‌انصافی و زیاده‌روی کرده است، بااین‌حال این زیاده‌روی را برای اصلاح افراطی آن روزها از پیروی قدما‌ می‌کرده‌اند لازم می‌دانسته است.

    ۱- ۲- ترغیب علما به اندیشیدن و تفکر

    وی طالبان علم را متوجه عیب‌ها و نقص‌های کارشان نموده و آنان را ترغیب نموده که جهت شناخت معارف و کسب علم از تأکید بی‌جا و افراط بر گفته‌ها و نوشته‌های دیگر علما پرهیز نمایند و با تکیه‌بر دیدگاه و جهان‌بینی خود درراه تأسیس علم و معرفت قدم بردارند.

    ۱- ۳- بیکن از مؤسسان علوم جدید

    بیکن با روشن ساختن اهمیت علم و دانش در بهبود زندگانی انسان، تلاش نمود تا به کشفیات و اختراعات جدید و نوآوری‌های علمی اهمیت لازم را در جامعه بدهد و نشان دهد که با هر اختراع و کشفی که در زندگی انسان رخ می‌دهد گامی در جهت رفاه و حل مشکلات رخ می‌دهد. ازاین‌رو هرچند فرانسیس بیکن خود در علوم و صنایع هیچ کشف و اختراعی ندارد، او را یکی از بنیاد کنندگان علوم جدید که مبنی بر تجربه و مشاهده است می‌دانند و باآنکه مذهب فلسفی تأسیس ننموده، بانی فلسفه تحققی می‌خوانند. (فلسفه تحققی اصطلاحی است برای philosophie positive، یعنی فلسفه مبتنی بر امور محقق که در قرن نوزدهم تأسیس‌شده است.)

    ۱- ۴- نگاه بیکن به علم

    بیکن دیدگاه و نظریات خود را در کتاب شش‌جلدی خود «احیاعلوم کبیر» فواید و سود علم و فضیلت را در زندگی انسان و بهبود اوضاع‌واحوال حیات مردم بیان کرده و به انتقاد از کسانی که در علم و حکمت به‌جای تأکید بر محتوا و معنی به الفاظ و مجادله مشغول‌اند، می‌پردازد. بدین ترتیب علم و حکمت قدیم را موردانتقاد قرار می‌دهد و خطا و ناقص بودن و بی‌حاصلی و بی‌ثمری آن را بازمی‌نماید و طریقه و روشی را که در کسب علم درست و منطقی می‌داند نشان می‌دهد. فرانسیس بیکن معتقد بود که «علم بر انسان و جهان تسلط دارد» و «بر طبیعت نمی‌توان مسلط گشت مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم» و در رد اندیشه کلیسا چنین عنوان کرد که «اگر انسان ذهن خود را معطوف به ماده کند در حدود آن کار می‌کند و از حدود ماده تجاوز نمی‌نماید». وی معتقد بود که ادراک ما از حقیقت تنها در همان حدی است که مشاهدات ما اجازه می‌دهد و «خارج از حیطه مشاهدات» نه‌تنها نمی‌توانیم چیزی بدانیم، شاید اصولاً شایسته دانستن آن نباشیم. ازنظر او ذهن مسئول یافتن روابط در ماده به‌وسیله مشاهده و تجربه است و میان علم و عمل و مشاهده فرقی نیست. راهی که وی برای رسیدن به بصیرت و ادراک بهتر از جهان پیرامون پیشنهاد می‌کند، چنین است: «با کسب دانشِ طبقه‌بندی ماده بر اساس ارزش و اعتبار آن، ذهن خود را از تزویر دور دار» و برای رسیدن به این ادراک باید ذهن را از بت‌هایی که آن را احاطه کرده‌اند رهاسازیم.

    از دید بیکن علم زمانی به دست می‌آید که فرد محسوسات و جزئیات را به مشاهده و تجربه درآورد و برای استخراج قواعد به کلیات جمع‌آوری مواد روی آورد؛ اما این جمع‌آوری مواد، مشاهده و تجربه را سرسری نباید گرفت و با نهایت دقت و تأمل باید به کاربرد. وی در شناخت واقعیت‌ها بر محسوسات و تجربه اهمیت زیادی قائل بود و تأکید داشت که نباید به نقل‌قول و روایت اعتماد کرد و شخصاً باید به مشاهده و تجربه پرداخت. مواد تجربه را فراوان و بسیار و متنوع باید نمود.

    در استخراج کلیات هم شتاب نباید کرد و مانند قدما از کلیات ابتدایی نباید یک‌باره به احکام کلی نهایی پرواز کرد، بلکه کم‌کم باید پیش رفت. در جمع‌آوری مواد و نتیجه‌گیری از آن‌ها روش تدریجی و استنباط‌های مرحله‌به‌مرحله را باید رعایت نمود؛ یعنی نسبت به دامنه تجربیات و مشاهدات باید نتیجه‌گیری نمود و در شناخت و استنباط از قواعد، سلسله‌مراتب و مراحل تدریجی نتیجه‌گیری را رعایت نمود. وی معتقد بود در گردآوری و استخراج اطلاعات نباید به حافظه اعتماد نمود، بلکه یافته‌ها و نتایج مشاهدات را در کاغذ ضبط و ثبت نمود. زمانی که مواد و داده‌ها پراکنده و متنوع هستند باید برای آن‌ها جدول تنظیم کرد. بیکن حتی به طبقه‌بندی جداول تحقیقی پرداخته و تأکید کرده که بر اساس این جدول‌ها به استقراء بپردازیم، یعنی از مواد جزء که جمع‌آوری کرده‌ایم، قاعده و دستور و احکام کلی درآوریم. وی در بخشی از کتاب به تقسیم‌بندی علم و فنون می‌پردازد و علوم را به سه دسته حافظه، متخیله و عقل منقسم می‌داند. آنچه مربوط به حافظه است تاریخ است و علوم متخیله، شعر است. علم عقلی، فلسفه است و فلسفه سه موضوع دارد، خدا، طبیعت و انسان. وی تأکید می‌کند که باید برای پیشرفت علم و گسترش نوآوری‌ها در جامعه تلاش نمود، ازاین‌رو شرحی سفارش می‌کند که باید برای پیشرفت علم وسایل فراهم کرد، از مدرسه و کتابخانه و انجمن‌های علمی؛ و باید کتاب‌های سودمند تدارک نمود و نویسندگان را دل‌گرم کرد و پاداش شایسته داد.

    ۱- ۵- علم روان‌شناسی بیکن

    هم‌چنین بیکن در زمینه روان‌شناسی نیز نوشته‌های جالبی دارد. او به وجود بت‌هایی در ذهن انسان معتقد است که مانع پیشرفت علمی می‌شوند و این بت‌ها را به چهار دسته قبیله‌ای، غار، بازاری و تئاتری تقسیم می‌کند و آن‌ها را باعث انحراف ذهن انسان می‌داند. بت قبیله‌ا‌ی تمایل ذهنی ما به مشاهده امور از روی عادات شخصی است، نه آن‌طور که واقعاً هستند. بت بازاری مشکل مفهومی انسان است یعنی استفاده از کلماتی که در حقیقت نماینده هیچ واقعیتی نیستد، بت تئاتر یا مکاتب اشاره به نفوذ سیستم‌های فلسفی بالاخص نظام فکری ارسطو در ذهن دارد. به اعتقاد او افرادی که تحت تأثیر چنین نفوذی هستند، عقاید و آرای خود را قبل از تجربه و آزمایش پذیرفته‌اند و سپس با منحرف کردن تجربیات مورد مشاهده، سعی در اثبات قضایای از پیش تعیین‌شده خوددارند. تأکید بیکن بر مشاهده بدون پیش‌فرض نتیجه نظریات بت است.

    ۲- نقد به بیکن

    یکی از جنبه‌های انتقادی وارده بر نظریات بیکن، تأکید مفرد و افراطی وی بر عنصر تجربه‌گرایی و مشاهده محسوسات می‌باشد، به‌نحوی‌که اگر واقعیتی در عرصه تجربه و تکرار آزمایشات بیکن خود را نشان ندهد، مورد نفی قرار می‌گیرد. بی‌تردید یکی از موارد جهت ادراک حقایق و واقعیت‌های جهان جهت کشف و شناخت، از طریق تجربه و مشاهده صورت می‌گیرد، اما بسیاری از حقایق و ادراکات جهان هستی نظیر مفاهیم متافیزیک، باورهای دینی و معنویات، امورات باطنی و روحی را نمی‌توان به طریق تجربه اثبات نمود و این نوع واقعیات از تیررس تجربه به دور هستند و این واقعیات نیز حیطه و علم مخصوص خود را دارا می‌باشند، لذا باید از طریق این علوم و چارچوب منحصر به خودشان مورد شناخت قرار گیرند. ازجمله ایرادات اساسی و مهم بر رهیافت‌های بیکن عدم توجه وی بر مفاهیم والای مذهبی و اعتقادی می‌باشد، تأکید مفرط بر تجربه و آزمایش باعث گردیده تا مبانی نظری و شالوده تحقیقاتی وی در تسلسل اعداد و آمار و اثبات ریاضی‌وار قرار گیرد و با ناتوانایی از شناخت این مفاهیم از آن‌ها غافل گردد. درحالی‌که دریافت حقایق و مسائل معنوی و الهی، در سایه‌سار آموزه‌های دینی و مذهبی محقق می‌گردد. به نظر می‌رسد که در شناخت واقعیت‌ها و جهت ادراک کامل آن‌ها می‌بایست از روش ترکیبی و تمامی ابزارها و عناصر موجود چون تجربه، مشاهده، محسوسات، تعقل، استدلال و استنتاج استفاده نمود. آموخته‌ها و رهیافت‌های بیکن با تقبیح آداب‌ورسوم و‌ اندیشه‌های کلاسیک و سنتی یکی از هجمه‌ها و انتقادات وارد بر خود را مسجل می‌نماید. بااینکه برخی از رویکردهای سنتی درست بر مبنای حقیقت نبوده و گاهاً مبانی مخدوش و غلطی را بر خود برگزیده‌اند، ولی در میان آن‌ها‌ اندیشه‌ها و نکته نظراتی یافت می‌شود که ارزش تأمل، اصلاح و گاه تکمیل را دارد. نادیده گرفتن چنین نکته نظراتی از دیدگاه منطقی موجه و منطقی نمی‌باشد، چراکه مبنای مکتوبات و یافته‌های سنتی، مجموعه‌ اندیشه و تفکرات حکما و‌ اندیشمندانی است که در عصر کمبود امکانات و ابزار حصول علم، توانسته‌اند به نایافته‌ها و مکتومات دستگاه آفرینش دست‌یافته و بر غنا و محتوای علم و دانش روزگار خود بیفزایند و با این کار معضل و مشکلی از جامعه را جهت بهبود زندگی مردم حل نمایند.

  • اسپینوزا

    اسپینوزا

     

    اسپینوزا

    نام

    عصر کشور تأثیر پذیرفته هم عصر مکتب کتب

    باروک (باروخ) اسپینوزا

    Baruch Spinoza

    ۱۶۳۲تا ۱۶۷۷

    ۴۵سال

    هلند دکارت

    هابز

     

    شکسپیر، دکارت

    جان لاک، نیوتن

    فرانسیس بیکن

    لایب نیتس

     

    خردگرا

    جبرگرا

    شرح فلسفه دکارت

    تأملات در مابعد الطبیعه

    الهیات و سیاست

    رساله در اصلاح فاهمه

    اخلاق بر طبق نظام هندسی

    زندگینامه

    اسپینوزا متعلق به خانواده ای از یهودیان پرتغال بود که در حدود اواخر قرن شانزدهم به هلند مهاجرت کرده بودند. شاید نیاکان او «مارّانو» بودند؛ یعنی یهودیانی که در آخرین دهه قرن پانزدهم، برای احتراز از تبعید از کشور خویش، به ظاهر مسیحیت را پذیرفته بودند درعین اینکه در باطن معتقد به دین یهود بودند. به هر تقدیر، مهاجران، با ورود به هلند، آشکارا ایمان به دین یهود را اعتراف کردند؛ و به این ترتیب اسپینوزا در جامعه یهودی آمستردام و مطابق با سنن یهودی پرورش یافت. آموزش اولیه او طبعا به صورت مطالعه عهد عقیق و تلمود بود. وی به آرا مذهب قبّاله که تحت تأثیر سنت نوافطلاطونی بود، آشنا گردید و آثار فیلسوفان یهود مانند موسی بن میمون را مطالعه کرد. مقدمات زبان لاتینی را از یک آلمانی آموخت و تحت نظر فرانسیس واندن اندن یکی از مسیحیان، به مطالعه زبان پرداخت و تحت تعالیم او با ریاضیات و فلسفه دکارت آشنایی یافت.

    اسپینوزا اگرجه در سنت دین یهود پرورش یافت، ولی آن را نپذیرفت و در سال ۱۶۵۶، وقتی که تنها بیست و چهار سال داشت از طرف جامعه یهود رسما مطرود شناخته شد. وی برای امرار معاش به تراشیدن عدسی های وسایل بصری پرداخت و بنابراین توانست زندگی آرام و بی دغدغه یکی محقق و فیلسوف را اختیار کند. در سال ۱۶۶۳ به جایی در نزدیکی لاهه نقل مکان کرد و در همانجا در سال ۱۶۷۶ با لایب نیتس ملاقات کرد. در سال ۱۶۷۳ کرسی فلسفه دانشگاه هایدلبرگ به او پیشنهاد شد ولی از قبول آن امتناع ورزید و بی شک به این دلیل بو دکه می خواست آزادی کامل را حفظ نماید و هرگز کسی نبود که طالب شهرت باشد. درسال ۱۶۷۷ بر اثر ابتلا به مرض سل درگذشت.

    فلسفه اسپینوزا

    . اسپینوزا در سه حوزه مابعدالطبیعه، روانشناسی و اخلاق بحث می کند وگرانبهاترین اثر او در باب اخلاق است.

    در مابعدالطبیعه ،برخلاف دکارت که قایل به سه جوهر (خدا، روح و ماده) است فقط به یک جوهر اعتقاد داشت. جوهر چیزی است که فی نفسفه وجود دارد و به نفسه تصور می شود؛ علت خود است؛ قائم به ذات است؛ چنین موجودی فقط یکی است؛ چرا ؟ زیرا اگر دو جوهر باشند، اگر صفات یکی داشته باشند پس ذات یکی استو اگر دو جوهر باشند که هر دو صفات نامتناهی داشته باشند محدود می شوند و جوهر نمیتواند محدود باشد چون نامتناهی است. او می گوید، خدا دارای صفات نامحدودی است که بر ما مجهولند. روح و ماده تنها تجلیاتی از ذات باری اند. موجودات متناهی حالات خداوند یا جوهر یگانه اند. هرچه یک شی وجود بیشتری داشته باشد صفات بیشتری هم دارد. اگر موجودی نامتناهی باشد، صفات او هم نامتناهی است.

    اسپینوزا می گوید همه چیز طبیعت است؛ منظور او فقط طبیعت مادی نیست، بلکه طبیعت تمام چیزهایی است که وجود دارد حتی معنویات. طبیعت همان خدا استولذا همه چیز در خداست؛ خدا جهان را نیافرید تا خود مانند استاد خیمه شب بازی بیرون بایستد و تماشا کند یا مانند دکارت خدای ساعت ساز باشد؛ بلکه خدا خود جهان است. خدا نامتناهی و واجب الوجود است؛ جوهر یگانه هستی است؛ فقط یک جوهر در هستی وجود دارد و آن خداست(خدا را نمی توان جز به عنوان موجود تصور کرد اگر میتوانید تصور کنید خدا وجود ندارد)؛ هر چیز دیگری در خداست.

    در نظر اسپینوزا همه امور تابع یک جبر منطقی مطلق است. در عرصه نفسانیات چیزی به نام اراده آزاد یا اختیار، و در علم مادی چیزی به نام تصادف وجود ندارد. هرآنچه روی می دهد تظاهری است از ماهیت مرموز خدا، و منطقا محال است که وقایع جز آن باشند که هستند. در دستگاه وی همه چیز را می توان اثبات کرد لذا روش هندسی اساسی ترین اجزای نظریه او است. او بر خلاف دکارت سعی کرد فلسفه را همانند ریاضیات ثابت کند.

    اسپینوزا معتقد است برای استدلال فلسفه، باید از ابتدا آغاز کرد و به ترتیب مرحله به مرحله پیش رفت. آغاز با خداست که تقدم وجودی دارد. حکمای مدرسی و دکارت این نظم را رعایت نکردند و مبدأ آنها متعلقات حسی است( مثلا دکارت فلسفه را از اینجا آغاز می کند که من فکر میکنم پس هستم! ) این اصل بدیهی است که شناخت معلول وابسته به شناخت علت است و تصور هر معلول وابسته به شناخت علت است، پس نظام تصورات و نظام علل یکسان هستند، لذا هم در نظام علل و هم تصور باید از خدا شروع کرد، و اشیاء متناهی را باید از وجود نامتناهی استنتاج کرد.

    اخلاق اسپینوزا

    او مانند سقراط و افلاطون معتقد است که هر عمل خطایی ناشی از اشتباه فکر است؛ کسی که به قدر کافی شرایط حال خود را بفهمد خردمندانه عمل خواهد کرد و حتی در احوالی که ممکن است برای دیگری بدبختی باشد خوشبخت خواهد بود. خودجویی و صیانت نفس حاکم بر همه رفتار بشر است. «هیچ فضیلتی مقدم بر این سعی که خود شخص وجود خود را حفظ کند قابل تصور نیست»از نظر وی « عالیترین خیر روح معرفت به خدا و عالیترین فضیلت روح شناختن خداست».

  • ابن سینا

    ابن سینا

    نام فیلسوف عصر کشور شاگرد استاد لقب کتب ابن سینا
    ابوعلی حسین ‌بن‌ عبدالله بن سینا                                         

    تولد:

    ۳۵۹ق

    وفات:

    ۴۱۶ق

     

    ایران ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی،ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی

    اسماعیل زاهد،

    ابوعبدالله ناتلی،

    محمود مَساح

    شیخ‌الرئیس؛ شرف الملک، حجت الحق شاهزاده اطباء

      شفا، نجات، اشارات و تنبیهات،دانشنامه علایی،

    قانون، طب، رساله الحدود، منطق المشرقیین

    زندگینامه ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا، ،پزشک، ریاضی‌دان، اخترشناس، فیزیک‌دان، شیمی‌دان، جغرافی‌دان، زمین‌شناس، شاعر، منطق‌دان، فیلسوف، موسیقی‌دان و دولت‌مرد ایرانی و از مشهورترین و تأثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایران‌زمین و جهان است که به ویژه به دلیل آثارش در زمینه فلسفه و پزشکی اهمیت دارد.

    ابن سینا از همان آغاز کودکی استعداد و هوش عجیبی در آموختن علوم مختلف داشت. پدرش از کودکی برای تعلیم و تربیت او تلاش بسیاری می‌کرد. او علم فقه را نزد استاد اسماعیل زاهد آموخت. پس از آن پدرش او را برای فراگیری علم منطق و هندسه نزد استاد ابوعبدالله ناتلی فرستاد. او در ده سالگی قرآن را حفظ کرده بود و ادبیات، هندسه و ریاضیات، صرف و نحو عربی را نیز میدانست. کتاب‌های اصول اقلیدس، مقدمه‌ی پورفیری و المجسطی نوشته‌ی بطلمیوس از آثاری هستند که ابن سینا در کودکی و زیر نظر اساتید مختلف مطالعه کرد. ابن سینا پس از ۴۰ بار مطالعه علم متافیزیک ارسطو با عنوان کتاب مابعدالطبیعه نتوانست مفهوم آن را درک کند و ابهامات زیادی برایش به وجود آمد که به کمک کتاب اغراض مابعدالطبیعه فارابی توانست آن را بفهمد و به حقیقت آن پی ببرد. او با مطالعه نوشته های پزشکان پیشین و در کوتاه ترین زمان توانست علم طب را نیز بیاموزد و در جوانی موفق شد بیماری امیر سامانی را درمان کند که به عنوان پاداش به او اجازه داده شد از کتابخانه مخصوص شاهزادگان سامانی استفاده کند و این امر باعث شد او بتواند بیشتر از قبل بر علم خود بیافزاید. ابن سینا با مطالعه و هوش زیادی که داشت توانست در ۱۸ سالگی بر بسیاری از علوم زمان خود تسلط کامل پیدا کند و پیشرفت های بعدی خود را مدیون استدلال های شخصی خودش بود.

    نظرات  ابن سینا مکتب مشاء

    از مکاتب برجسته فلسفه اسلامی است که از فلسفه یونان به ویژه ارسطو و تفاسیر نو افلاطونی الهام گرفته است.

    در وجه تسمیه مشاء( راه رونده ) باید گفت برخی علت این نامگذاری را عادت ویژه ارسطو در تدریس ذکر کرده اند ، گفته می‌شود ارسطو هنگام تدریس فلسفه قدم می‌زد – برخی نیز وجه آن را این دانسته‌اند که چون عقل و اندیشه این فلاسفه پیوسته در مشی و حرکت بوده فلسفه آنان به مشاء مشهور شده – چرا که حقیقت فکر همان حقیقت به سوی مقدمات و از مقدمات به سوی نتایج است.

    در میان فلاسفه اسلامی کندی ، فارابی ، ابن سینا ، خواجه نصیر طوسی و ابن رشد اندلوسی از بزرگان مکتب مشائی شمرده می‌شوند. اما در جهان اسلام مکتب مشاء را بیشتربا نام ابن سینا می شناسند.

    روش وی: مانند ارسطو روش عقلی استدلالی

    هستی شناسی

    نظام فلسفی  ابن سینا به طور کلی و به ویژه از لحاظ برخی اصول آن ژرف‌ترین و ماندنی‌ترین تاثیر را بر تفکر فلسفی اسلامی و نیز بر فلسفه اروپایی سده‌های میانه داشت .این نظام فلسفی آموزه‌ای از مهم‌ترین عناصر بنیادی فلسفه مشائی ارسطویی و برخی عناصر مشخص جهان بینی نو افلاطونی در پیوند با جهان بینی دینی و اسلامی دارد .لذا ابن سینا کوشید تا فلسفه مشائی را با دین سازگار سازد در این جهت علاوه بر اثبات وجود خداوند بمثابه واجب الوجود فلسفی ، به حل عقلی مسائلی از قبیل صدور کثرت از وحدت ، علم خداوند به جزئیات ، پیوند حادث و قدیم ، رابطه ذات و صفات خدا پرداخت ، در حوزه نفس نیز بحث تجرد و خلود را مطرح کرد. وی معقول ثانی و اولی را تفکیک کرد ابن سینا نظام فلسفی نوین خود را که  قصد داشته آن را به پایان برساند حکمت یا فلسفه مشرقی نامید.

    هستی شناسی و خداشناسی

    هستی شناسی (اونتولوژی ontology) در تفکر فلسفی اسلامی از همان آغاز جای ویژه خود را داشته در واقع آنچه از دیرباز و اکنون و همیشه جستجو شده و همیشه مایه سرگشتگی است این است که (موجود چیست) بدین سان هستی شناسی محور اصلی نظام فلسفی ابن سینا را تشکیل می‌دهد که هم در متافیزیک به معنای اعم و هم در خداشناسی به معنای اخص نقش تعیین کننده‌ای دارد.

    وی هستی خدا (اَینه الله) را نه موضوع فلسفی نخستین بلکه از مطالب آن می‌شمارد و می ‌گوید هستی خدا نمی‌تواند موضوع باشد زیرا موضوع هر دانشی امری است مسلم که آن دانش از احوال آن بحث می‌کند و هستی خدا نمی‌باید در این دانش همچون موضوع  مسلم باشد .وی فلسفه نخستین (فلسفه اولی) را با حکمت یکی می‌داند و آن را برترین علم به برترین معلوم یعنی شناخت خدا می‌شمارد .

    ابن سینا مسائل شناخت هستی را از خود مفهوم هستی یا وجود آغاز می‌کند وجود و موجود را بدیهی‌ترین و گسترده ترین مفاهیم می داند و دامنه مفهوم آنها را هر آنچه واژه ((هست)) درباره آن به کار می‌رود ، با مطلق وجود – می‌داند . پس آنگونه که عامه مردم می‌پندارند موجود تنها عالم محسوس نیست .زیرا مفاهیم کلی هر چند محسوس نیستند مفاهیم معقولند و بدین سان به گونه‌ای واژه هست را می‌توان درباره آنها به کار برد. از نظر وی عالم محسوس مرتبه ای از هستی است که دارای حرکت به سوی مقصدی است که جزء ذات آن و کمال مطلوبش است. ولذا مفهوم هستی نزد ابن سینا مفهومی است مشکک یعنی مفهومی که صدق آن بر افرادش به شدت و ضعف است.مسئله تشکیک در وجود نقش تعیین کننده‌ای در هستی شناسی و به ویژه خداشناسی ابن سینا دارد.

    تمایز بین هستی و چیستی (وجود و ماهیت)

    محور اصلی هستی شناسی ابن سینا وجود و ماهیت است .تمایز بین هستی و چیستی را امری بدیهی و بی‌نیاز از استدلال و برهان می‌داند .هستی وجه مشترک موجودات و چیستی وجه اختصاصی وبیان کننده ذاتیات موجود است. باید توجه داشت وجود و ماهیت یک شی در ذهن مغایر و جدا از یکدیگرند اما در خارج یک شی به حساب می آیند.مثلاً درخت یک موجود واحد ولی دارای دو مفهوم در ذهن است.وی معتقد است نیازمندی حمل وجود بر ماهیت، دلیل مغایرت آن دو است.نکته دیگر اینکه در هستی شناسی ابن سینا همه موجودات یکسان از مفهوم هستی برخوردار نیستند بلکه برخی در این معنی سزاوارتر و شایسته‌ترو در رتبه بالاتر از دیگران هستند ا این بیانگر تشکیک وجود است.

    واجب و ممکن

    ابن سینا موجود را به دو گونه بنیادی تقسیم می‌کند : ممکن و واجب

    هر موجودی یا چنان است که وجود برای آن فی‌نفسه واجب است یا چنین نیست ؛ اگر واجب است پس قائم به خود است . اما اگر واجب نیست یا به اعتبار ذاتش شرطی همراه آن است. مانند شرط نبود علتش ، در این صورت ممتنع می‌شود. یا مانند شرط وجود علتش که آنگاه واجب می‌گردد. اما اگر هیچگونه شرطی همراه آن نباشد (نه تحقق علت و نه عدم آن) آنگاه ممکن است .پس ممکن نسبت به وجود و عدم رابطه مساوی دارد.

    خداشناسی

    مبحث واجب الوجود و ممکن الوجود در هستی شناسی ابن سینا پیوند تنگاتنگی با خداشناسی وی دارد. خدا شناسی ابن سینا بر پایه هستی شناسانه واجب و ممکن به شکل های گوناگون در شفا ، نجات و اشارات عرضه شده است.  مفهوم واجب الوجود سنگ زیربنای خداشناسی ابن سینا قرار دارد .واجب الوجود هستی محض است و دارای ماهیت و چیستی نیست. واجب الوجود عشق و عاشق و معشوق است. واجب الوجود که در نهایت کمال ، غایت و درخشندگی است ذات خویش را به همان غایت درخشندگی و زیبایی تعقل می‌کند. بزرگترین عاشق و معشوق و بزرگترین لذت بخش و لذت برنده است.

    جهان شناسی (نظریه فیض یا صدور)

    درباره چگونگی پیدایش جهان، ابن سینا متناوباً واژه‌های فیض ، صدور ، ابداع و خلق را به کار می‌برد. صدور موجودات از واجب الوجود ، خوداندیشی خدا و نیز اندیشیدن او به نظام احسن در وجود کل جهان است  ابن سینا می‌گوید این معنا به اعتبار پیدایش موجودات از مبدا نخستین نامیده می‌شود و به اعتبار پیوند یا نسبت مبدا نخستین با موجودات ابداع نامیده می‌شود. فیض تنها درباره خدا و عقول به کار می‌رود. نخستین صادر از خدا عقل اول است ، این عقل به خودی خود ممکن و به وسیله مبدا نخستین واجب است ، این صدور یا فیض نخستین ، انگیزه صدور بقیه موجودات از عقل است ، جهانشناسی ابن سینا پایه عقل و فلک اول استوار است.

    در حوزه دانش منطق ابن سینا با ابداع دو نظریه «قیاس اقترانی شرطی» و «موجهات زمانی» از منطق ارسطویی پا فراتر نهاد در طرح نوینی از منطق موسوم به منطق سینوی را در تمدن اسلامی پی نهاد که پس از وی تا زمان خواجه نصیرالدین طوسی تکمیل گردید.در حوزه فلسفه وی کوشید تا فلسفه مشائی را با دین سازگار سازد. در این جهت علاوه بر اثبات وجود خداوند بمثابه واجب الوجود فلسفی، به حل عقلی مسائلی از قبیل صدور کثرت از وحدت، علم خداوند به جزئیات، پیوند حادث و قدیم، رابطه ذات و صفات خدا پرداخت. در حوزه نفس نیز بحث تجرد و خلود را طرح می‌کند. وی معقول ثانی و اولی را تفکیک می‌کند و در موضوع شرور تقریر نوینی ارائه می‌دهد.