معماری
خانه / سخنرانی ها / متن سخنرانی / وظیفه سالک در برابر خرافات وارد شده در دین

وظیفه سالک در برابر خرافات وارد شده در دین

وظیفه سالک در برابر خرافات وارد شده در دین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّ‏هالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

 

إن شاءالله در ماه ‏های محرم و صفر افراد به واسطه چله و سایر عبادات خود توانسته باشند ارتباط روحانی خوبی با روح أباعبدالله الحسین و ارواح شهداء کربلاء و اولیاء معصومین برقرار کرده باشند، به طوری که تجلیات و آثار آن ارواح طیبه را در زندگی خود روز بروز بیشتر مشاهده نمایند و توانسته باشند روحی پاک و متعالی مشابه آنان پیدا کرده باشند.

آثار چله‏ ها در عرفان مقربین

آثار چله‏‏ها در عرفان مقربین بسیار بیشتر از روش‏‏ها و سیستم‏های تربیتی مکاتب دیگر است. در مکاتب دیگر برای تربیت انسان، روش‏ها و ریاضت‏هایی را می‏گویند که آن ریاضت‏ها یا بسیار مشکل هستند و یا بسیار طولانی و معمولاً هم به ندرت جواب می‏دهند. بسیاری از پیروان آن مکاتب پیش از آن که نتیجه بگیرند روحشان را از دست می‏دهند و با روحی اسیر شیطان شده از دنیا می‏روند، قبل از آن که به چیزی رسیده باشند. اما روش چله‏گیری در عرفان مقربین، ساده‏ترین و بهترین روش‏هاست چرا که توسط اولیاء و مقربین درگاه الهی آموزش داده شده است. در کتاب چله عرفان مقربین که بزودی چاپ می‏شود، احادیث و روایاتی را که أولیاء و مقربین درگاه خدا به چله و چله‏گیری اشاره داشتند و دستور دادند، گردآوری شده است.

همانطور که اشاره شد، این روش اولیاء خدا، بهترین و ساده‏ترین روش‏هاست که می‏توان از طریق آن‏ها به نتایج خوبی دست یافت، اما باید توجه داشت که انسان در دنیایی زندگی می‏کند که تحت تأثیر نفاثات فی العقد و نفاثات شیاطین قرار دارد یعنی به قول امروزی‏ها امواج و فرکانس‏های منفی و مضر چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ معنوی اطراف انسان را احاطه کرده‏‏اند و او را شدیداً تحت تأثیر قرار می‏دهند، لذا ممکن است انسان نتو‏اند آثار آن ارتباط‏های روحانی به وجود آمده در چله‏ها را در این عالم لجن‏زار و بسیار آلوده به خوبی ببیند اما باید بد‏اند که این ارتباطات بسیار اثر دارند و این مطلب را آن کسانی که صاحب روح‏‏های پاک هستند متوجه می‏شوند. آن‏ها کوچکترین تخلخل و اثر منفی را متوجه می‏شوند. ارواح پاک مانند یک تخته سفید می‏مانند که یک لکه کوچک سیاه را به خوبی نشان می‏دهند اما وقتی روح سیاه باشد، حتی یک لکه بزرگ سیاه هم در آن دیده نمی‏شود. لذا کسانی که روح پاکی دارند در برخورد با یک انسان ناپاک یا انسانی که ذر‏ه‏ای آلودگی در اوست به خوبی متوجه اثر و انرژی منفی آن می‏شوند. البته این انرژی‏های منفی به غیر از این چیز‏هایی است که امروزه به آن انرژی منفی می‏گویند. انرژی منفی کدورت خاطری است که گاهی حتی با عبور از کنار یک نفر به یک انسان پاک دست می‏دهد.

پس آثار این چله‏‏‏ها بسیار است و ان شاءالله کسانی که موفق می‏شوند آن‏ها را بگیرند آثارش را در زندگیشان ببینند و بتوانند هر سال چله‏شان را کامل‏تر بگیرند و یک دستاورد جدیدی را بدست آورند و هدیه‏ ارزشمندی از این بزرگان دریافت نمایند.

تاریخ شهادت امام حسن مجتبی(ع)

در مورد تاریخ شهادت امام حسن مجتبی(ع) دو روایت مشهور وجود دارد؛ بیست و هشت صفر و هفتم صفر. روایت بیست و هشت صفر مشهورتر است اما عمل به روایت هفت صفر بیشتر مشهور است. دو نوع شهرت وجود دارد؛ شهرت روایی و شهرت عملی (یا فتوایی). اگر کسی بنا بر استناد به دلیل عقلی، یک روایت بسیار محکم یا آیه‏ای از قرآن را دید که دستوری می‏دهد که یک مرجع تقلید جامع الشرایط که عالم، اعلم و عادل است و همه شرایط مرجعیت را دارد به آن عمل نمی‏کند، به شرطی که جاهل متنسکی نباشد و حماقت شیطانی در او نباشد و دارای کمی عقل دینی نباشد می‏توان نتیجه گرفت که یا اشکال کوچکی در روایت وجود دارد یا این روایت یا آیه معنای دیگری دارد زیرا این عالم، حتماً این روایت را دیده است و چون عادل و انسان پاکی است پس گناه نمی‏کند. برای مثال در یک روایتی آمده که دشمنان اهل بیت را لعن کنید یا در روز عاشورا روزه بگیرید یا دو رکعت نماز بخوانید و بعد از نماز لعن کنید که دیده می‏شود مرجع تقلیدی این کار را انجام نمی‏دهد. اینجاست که باید حجت زنده خدا را بر حجت غیر زنده و حجتی که باواسطه است ترجیح داد و اگر کسی حجت‏های صامت را بر حجت‏های ناطق ارجح بد‏اند مانند خوارج یا آن کسانی می‏شود که در زمان امام حسن(ع)، وقتی ایشان صلح کردند او را “مذل المؤمنین” خو‏اندند. اما اگر انسان عادلی باشد معتقد است که حجت زنده و ناطق بر یک حجت صامت، یک آیه یا یک روایت که آن سنت هم نیست و حاکی از سنت است، ارجح است. این استدلال، یک استدلال مهمی است که باید در مطالب دینی به آن توجه داشت و دانست چه حجتی اغوا و چه حجتی از اف است و همیشه حجت از اغوا بر حجت از اف ترجیح دارد.

در اینجا یک بحثی است که اگر شخص به روایتی برخورد کرد که سندش درست و متنش هم قوی بود اما علمای زمان او مانند زمان ائمه هیچ کدام به آن عمل نکردند یا به آن فتوا ندادند، حکم چیست؟

برای مثال در روایات متعددی آمده است که اگر کسی به مسافرت رفت و یا دائم السفر بود (شغله السفر؛ یعنی کسی که شغلش سفر است) نمازش را نباید شکسته بخو‏اند و نماز او کامل است اما در بعضی از روایات دیگر آمده است که مسلمان حتی اگر سفرش ده روز یا بیشتر بود یا دائم السفر بود ولی در مسافرتش بسیار خسته شد می‏تواند نمازش را شکسته بخو‏اند. اما علمای گذشته هیچ کدام به این دستور عمل نکردند و همه فتوا دادند کسی که دائم السفر است چه سفرش ساده و چه سنگین باشد نمازش تمام است، در اینجا با توجه به ملاک‏هایی که بیان شد نمی‏توان نتیجه گرفت که علمای گذشته به این روایات بی توجه بوده یا به خاطر عدم مطالعه کافی چنین فتوایی داده‏اند، بلکه چون آن‏ها علمای مورد تأیید ائمه بودند باید نتیجه گرفت که قطعاً دلیلی برای فتوایشان داشته‏اند برای مثال آن‏ها دسترسی به روایتی داشتند که اکنون در دسترس نیست یا ائمه از باب تقیه این دستور را صادر کرده‏اند یا یک روایات دیگری بوده که این مسأله را توضیح می‏داده و به دست علمای عصر ما نرسیده است. به این شهرت عملی در مقابل شهرت روایی می‏گویند. یعنی گرچه این روایت مشهور و متواتر است و سند آن معتبر است اما علما بنا به دلایلی که ذکر شد به آن عمل نمی‏کنند.

لذا در مورد شهادت امام حسن(ع) در تاریخ بیست و هشت صفر چندین روایت از بزرگانی چون شیخ طوسی، شیخ مفید و شیخ کلینی نقل شده است اما علمای بزرگ ما خصوصاً این متأخرین هیچ کدام به آن عمل نکردند و به روایت شهادت در هفت صفر عمل کردند. در اینجا باید شهرت عملی را به شهرت روایی ارجح دانست و باید هفت صفر را شهادت امام حسن(ع) در نظر گرفت. گرچه روایات روز بیست و هشت صفر از گذشته وجود داشته اما معروف شدن آن به زمان صفویه و قاجار برمی‏گردد که به روایات معروف‏تر عمل کردند (شهرت روایی) در حالی که علمای بزرگ، هفت صفر را تأکید می‏کردند (شهرت عملی).

یک کتاب بسیار قدیمی از یکی از نوادگان امام حسن مجتبی که شخص بسیار جلیل القدر و شخصیت بزرگی بوده است، وجود دارد که ایشان شهادت امام حسن مجتبی(ع) را هفت صفر روایت می‏کند. برای اطمینان باید آن کتاب را پیدا کرد و از نظر رجالی بررسی نمود تا بتوان قطعاً تعیین کرد که چه روزی شهادت آن بزرگوار اتفاق افتاده است. اما آن چیزی که بین علما مرسوم است همانی است که در بالا به آن اشاره شد. از طرف دیگر، روایتی وجود دارد که هفتم صفر تولد امام موسی بن جعفر(ع) است که روایت بسیار ضعیفی است و روایت قوی‏ای وجود دارد که تولد امام موسی بن جعفر(ع) در ماه ذی الحجه است. در روایت مفصلی[۱] از ابوبصیر نقل شده است: ما «حج» را خدمت امام صادق(ع) انجام دادیم، در همان سالی که پسرش موسی متولد شد و چون در ابواء (منزلی میان مکه و مدینه) منزل کردیم، برای ما سفره چاشت ‏انداخت. در این میان که ما چاشت می‎خوردیم فرستاده حمیده (همسر امام صادق) آمد و به ایشان گفت: حمیده عرض می‎کند: من دردی مثل حال زائیدن در خود احساس می‏کنم. امام برخاست و با او رفت و پس از بازگشت فرمود: خدا به من پسری داد که او بهترین کسی است که خدا در خلق خود آفریده است و همسرم درباره آن نوزاد مطلبی به من گفت که گمان می‏کرد من از آن بی‏خبرم؛ اما من پیرامون آن موضوع از او آگاه‏تر بودم. من (ابو بصیر) درباره محتوای آن مطلب سؤال کردم، ایشان فرمود: «حمیده گفت: هنگامی که آن نوزاد متولد شد، دست‏هایش را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان بلند کرد.» من به حمیده گفتم این کار نشانه رسول خدا(ص) و نشانه وصی بعد از اوست. 

لذا با توجه به این روایت مشکل وجود یک تولد و یک شهادت در یک روز برطرف می‏شود.

وظیفه سالک در برابر خرافات وارد شده در دین

ضامن آهو بودن امام رضا(ع)

داستان ضامن آهو بودن امام رضا(ع) را همگان شنیده‏اند اما باید دانست که این یک داستان خرافی است و هیچ سند معتبر و حتی غیرمعتبری ندارد و تنها داستانی است که در د‏هان مردم افتاده است مانند آن که می‏گفتند هر کس می‏خواهد بد‏اند انقلاب پیروز می‏شود یا خیر سوره بقره را باز کند، اگر یک نون در آن بود بد‏اند که انقلاب پیروز می‏شود یا در اوایل انقلاب می‏گفتند: مردم چه وقت خوابه، عکس امام تو ماه. این‏ها مطالبی است که مردم از خود در می‏آوردند. داستان ضامن آهو بودن امام رضا(ع) هم سندیتی ندارد و چیزی است که مردم ساختند که بدین شرح است: صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‏کند و آهو شکارچی را مسافت قابل توجهی به دنبال خود می‏دو‏اند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا(ع) که اتفاقاً در آن حوالی حضور داشته می‏‏اندازد. صیاد که می‏رود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت رضا(ع) مواجه می‏شود. ولی صیاد چون آهو را صید و حق شرعی خود می‏دانست، در مطالبه و استرداد آهو پافشاری می‏کند.

امام(ع) حاضر می‏شود مبلغی بیشتر از بهای آهو به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. شکارچی نمی‏پذیرد و می‏گوید: من همین آهو را که حق خودم است می‏خواهم و نه غیر آن را. آهو به زبان می‏آید و شروع به سخن کرده و به امام(ع) می‏گوید: من دو بچه دارم که گرسنه‏‏اند و چشم به راه‏اند و علت فرار من هم همین است، شما ضمانت مرا نزد این شکارچی بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچه‏‏هایم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم.

امام رضا(ع) هم ضمانت آهو را نزد شکارچی کرده و خود را به صورت گروگان در اختیار وی قرار می‏دهد. آهو می‏رود و به سرعت بازگشته و خود را تسلیم شکارچی می‏کند. شکارچی که این وفای به عهد را می‏بیند منقلب می‏گردد و آن گاه متوجه می‏شود که گروگان او علی بن موسی الرضا(ع) است، بدیهی است فوراً آهو را آزاد می‏کند و خود را به دست و پای حضرت می‏‏اندازد و عذر خواسته و پوزش می‏طلبد. حضرت نیز مبلغ قابل توجهی به او داده و تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می‏کند و صیاد را خوشدل روانه می‏سازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می‏د‏اند، اجازه مرخصی می‏طلبد و به سراغ لانه و بچه‏های خود می‏رود.

البته داستان ضامن آهو بودن امام رضا(ع)، در مورد پیامبر(ص)، امام صادق(ع) و امام سجاد(ع) توسط افراد معتبر نقل شده است و افرادی دیده‏اند که حیواناتی یا آهویی به این بزرگواران پناهنده شدند. پیش از انقلاب اسلامی هم تصویر شتری را در روزنامه‏‏ها ‏انداختند که می‏خواستند او را ذبح کنند اما این شتر فرار می‏کند و وارد حرم امام رضا(ع) می‏شود، به همین جهت دیگر او را نکشتند. یا داستان‏های دیگری که بعضی از بزرگان از حیواناتی که پناهنده شدند به قبور ائمه(ع) نقل کردند. اما این چیزی که مهم و صحیح است این داستان است:

ابوالفضل محمّد بن احمد بن اسماعیل سلیطی گفت: از حاکم رازی، دوست ابی جعفر عتبی، شنیدم که می‏گفت: مرا ابوجعفر به عنوان پیک پیش ابومنصور بن عبدالرزاق فرستاد. روز پنجشنبه برای زیارت امام رضا(ع) از او اجازه خواستم. او در پاسخ به من گفت: آنچه دربارۀ این مشهد (مرقد امام رضا) برای من اتفاق افتاده، برای شما نقل می‏کنم: در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم، و در راه به غارت زائران می‏پرداختم. لباس‏ها، خرجی، نامه‏ها و حواله‏هایشان را به زور از آنان می‏ستاندم. روزی به شکار بیرون رفتم و یوزپلنگی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوزپلنگ همچنان به دنبال آهو می‏دوید، تا به ناچار آهو به کنار دیواری پناه برد و ایستاد. یوز هم در مقابل او ایستاد، ولی به او نزدیک نمی‏شد. هر چه کوشش کردم که یوزپلنگ به آهو نزدیک شود، به سمت آهو نمی‏رفت و از جای خود تکان نمی‏خورد. ولی هر وقت که آهو از جای خود (کنار دیوار) دور می‏شد، یوز هم او را دنبال می‏کرد، اما همین که به دیوار پناه می‏برد، یوزپلنگ باز می‏گشت. تا آن که آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط[۲] شدم. پرسیدم: آهویی که هم اکنون وارد رباط شد، کجا است؟ گفتند: آهویی ندیدیم.

آن وقت به همان جایی که آهو داخلش شده بود آمدم، و پشگل ‏های آهو و رد بول او را دیدم؛ ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم، و جز از راه خوبی و خوشی با آنان رفتار نکنم. از آن پس، هر گاه که کار دشواری به من روی می‏آورد و مشکلی در زندگی پیدا می‏کردم، بدین مشهد پناه می‏آوردم و آن را زیارت، و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را مسئلت می‏کردم، و خداوند نیاز مرا بر طرف می‏کرد. من از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید، خدا پسری به من مرحمت فرمود. چون آن پسر بچه به حد بلوغ رسید، کشته شد. من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید، و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی، در آن جا حاجتی نخواستم، مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد. این از جمله برکات این مشهد است که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد[۳].

ماجرای سقاخانه اسماعیل طلایی

در برخی کتب تاریخی از جمله دره نادره نوشته شده، بین سال‌‏های ۱۱۴۴ تا ۱۱۴۵ قمری به دستور نادرشاه افشار سنگابی یکپارچه از سنگ مرمر که از جنگ هرات به غنیمت گرفته بود را در کنار جوی آبی که آن زمان از وسط صحن عتیق عبور می‌کرده نصب می‏شود تا  مردم برای رفع تشنگی از آب درون این سنگ که سه کر گنجایش داشته، استفاده کنند. این وضعیت تا دوران فتحعلی شاهی ادامه داشت. در یکی از سال‌‏های حکومت دومین شاه قاجار، هدیه‏ای از دربار هندوستان که آن زمان زیر نظر انگلستان بود برای شاه ارسال شد. شاه قصد گشودن آن را می‏کند اما یکی از سرداران سپاهش به نام “اسماعیل خان” که بسته را مشکوک می‏بیند درخواست دارد این کار در محوطه کاخ به وسیله خدمتگذاران انجام شود تا احتمال سوء قصد از شاه دور بماند. اتفاقاً هنگام بازکردن، بسته منفجر می‏شود. شاه به رسم پاداش از دور ‏اندیشی وی، هم وزن اسماعیل خان به او طلا اهدا می‏کند. او این طلا‏ها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب می‏کند تا گنبد و پایه‏های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود. از آن زمان سقاخانه را «سقاخانه اسماعیل طلائی» نام می‏گذارند. این سردار اهل مهدی شهر (سنگسر) سمنان بر فراز سنگاب پوششی هشت ضلعی و سقفی گنبدی شکل بنا و آن را طلاکاری می‏کند. سقف گنبدی شکل سقاخانه بر روی پایه‌‏هایی از سنگ مرمر کنده‌کاری شده و کاشی قرار دارد و سطح آن از بالای کاشی پایه‌‏ها با خشت‌‏های مطلا و پیرامون آن با اسماء ا… تزیین شده است[۴].

ذکر این مثال‏ها بدین دلیل است که باید دانست مردم خرافاتی از خود می‏سازند که باید با آن‏ها مبارزه کرد، خصوصاً کسانی که به دنبال عرفان، رابطه علم و دین و شناخت حقیقت دین هستند، باید بتوانند دین پاک از خرافات و از ساخته و پرداخته عوام را بشناسند. به قول مرحوم اقبال:

دین تو را در پی آرایش‏‏اند
بس که ببستند بر او برگ و ساز
در پی آرایش و ویرایش‏‏اند
گر تو ببینی نشناسی‏ش باز[۵]

با توجه به این شعر می‏توان فهمید که به اصل دین به حدی خرافات اضافه شده است که اگر کسی بخواهد اصل دین را بیابد نمی‏تواند. اصل دین این چیزی که اکنون در دسترس است، نیست. لذاست که می‏گویند وقتی امام زمان(ع) بیاید دین جدید می‏آورد، قرآن و کتاب و سنت جدید می‏آورد در حالی که خودشان می‏فرمایند: من با همان شمشیر پیامبر و با همان عبا و عصا آمدم؛ این همان دین است اما چون در این بازه زمانی تحریفات بسیاری شده است، مردم تصور می‏کنند که این دین جدیدی است.

دق الباب کردن ۷ مسجد در شب آخر ماه صفر

از جمله همین خرافات زدن در هفت مسجد در شب آخر صفر و دادن مژده حلول ماه ربیع است. این خرافه براساس این روایت تحریف شده در آمده است که پیامبر فرمود هر کس مژده ماه ربیع الاول را بدهد، من بشارت بهشت را به او می‏دهم. در حالی که اصل روایت این است:

(مَنْ بَشَّرَنی بِخُرُوجِ آذارَ فَلَهُ الْجَنَّه)[۶]

«هر کس مرا به خروج [ماه] آذار بشارت دهد‍‍، به بهشت می رود.»

روزی پیامبر در مسجد قبا با اصحاب خود نشسته بود. به آنان فرمود: نخستین فردی که اکنون بر شما وارد می‏شود، از بهشتیان است. برخی افراد چون این سخن را شنیدند، بیرون رفتند تا شتابان باز گردند و به سبب این خبر، از بهشتیان شوند. پیامبر این را فهمید و به آنان که مانده بودند فرمود: اکنون چند نفر بر شما در می‏آیند که هر یک از دیگری سبقت می‏جوید. از میان آنان، هر کس به من بشارت دهد که ماه آذار تمام می‏شود، اهل بهشت است.[۷]

البته ماه صفر ماه شومی است که در روایات آمده است شومی‏اش را با صدقه رد کنید و اگر کسی نمی‏تواند صدقه بدهد آن ذکر را بگوید اما زدن در هفت مسجد و دادن مژده به رسول الله برای حلول ماه ربیع خرافه و بدعت است که حرام می‏باشد.

بدعت حرام و از گنا‏هان بسیار بزرگ است که کسی چیزی را که جزء دین نیست، آن را به عنوان دین به مردم معرفی کند. لذا کسانی که به دنبال عرفان مقربین و عرفان ناب و درک حقیقت و واقعیت دین هستند باید به این مسائل که برای افراد مبتدی و عوام الناس است و حتی بالاتر از این مسائل، مانند مسائل علمی و عرفانی توجه نمایند که چه چیزی جزء دین است و چه چیزی جزء آن نیست.

معنای حیات دنیا

ویدیو مذمت دنیا

در جلسه گذشته صحبت شد که تا انسان به آخرت عشق پیدا نکند؛ نفرتش از دنیا، نفرت اولیای خدا نخواهد بود. البته بیان شد که منظور از دنیا، عالم طبیعت و کوه و آسمان و دریا نیست بلکه منظور از دنیا، حیات دنیایی است یعنی آن حیات و زندگی‏ای که تنها انگیزه و محرک انسان برای زندگی، ارضاء و اطفاء غرایز حیوانی‏اش باشد. به عبارت ساده‏تر، حیات دنیا یعنی آن که انسان تنها به دنبال خوردن و خوابیدن و خوش گذر‏اندن جسمی و مادی باشد و این‏ها مهمترین انگیزه‏‏ها و اهداف او در زندگی باشند. این آن دنیایی است که منفور است در غیر اینصورت، کوه و زمین و آسمان‏ها و ستاره آیات الهی هستند و هر چه انسان این‏ها را بیشتر بشناسد، آثار فعل خداوند، حقایق عالم، اسرار نظام آفرینش و سنت‏های الهی را بیشتر می‏شناسد و در این صورت خداشناسی او بیشتر می‏شود. خداوند به وسیله این آیاتش خود را به انسان نشان می‏دهد. پس عالم طبیعت مقدس است و نزد انسان خداجوی و خداپرست همه این‏ها ارزش دارند.

برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقی دفتریست معرفت کردگار[۸]

پس حتی در هر برگ درخت هم می‏توان آثار فعل الهی را دید. یک عارف یا یک خداشناس در یک برگ درخت هزاران اسرار می‏بیند چرا که هر چه علم و آگاهی انسان بیشتر شود، این دنیا را بیشتر می‏بیند. ممکن است یک انسان عادی کوه را که می‏بیند به راحتی از آن عبور نماید و هیچ چیزی هم متوجه نشود اما یک زمین‏شناس وقتی به کوه نگاه می‏کند، لایه‏‏هایی که کوه را تشکیل دادند می‏بیند و از هر لایه به یک حادثه و یا دوران زمین‏شناسی پی می‏برد. یا وقتی یک سنگ را از روی زمین برمی‏دارد، در آن سنگ صد کتاب می‏خو‏اند. پس هر چه علم، شعور و فهم انسان بالاتر باشد آیات و صفات الهی و فعل خداوند را در عالم طبیعت بیشتر می‏بیند و اسرار فعل خداوند را می‏فهمد.

بار‏ها بیان شد که اسرار فعل خداوند، جزء دین است. همانطور که فقه عبارت است از کتاب و سنت و سنت عبارت است از فعل و قول و تحلیل فعل پیامبر و معصوم، و این مجموعه به عنوان دین شناخته می‏شود، همانطور هم افعال خداوند جزء دین است. این دنیا فعل خداست پس همانطور که در افعال پیامبر و ائمه(ع) دقیق می‏شویم و از رفتار و سکنات و سخنان آن‏ها پی به حلال و حرامی یا حکمت و فلسفه فعلی می‏بریم، و نام این بررسی را علم دینی می‏گذاریم، می‏توان از افعال خداوند هم پی به حکمت عالم خلقت برد و نام آن را دین گذاشت. پس دین تن‏ها فعل معصوم نیست بلکه فعل خداوند هم جزء دین است. از این‏رو یک زمین‏شناس، یک زیست‏شناس، یک ستاره‏شناس، یک انسان‏شناس و یا یک طبیب کسانی هستند که افعال خداوند را بررسی می‏کنند و آن‏ها هم در حال انجام کار‏های دینی هستند. البته تفاوت‏‏هایی مابین یک زمین‏شناسی الهی و غیرالهی، یک فیزیک الهی و غیرالهی وجود دارد که در جلسات گذشته درباره آن صحبت شد اما در هر صورت طبیعت، فعل الله است و دانشمندان در حال بررسی فعل خداوند هستند.

لذا دنیایی که مذموم است، این گیتی و طبیعت نیست چرا که آن‏ها فعل الله هستند و خدا بوسیله آن‏ها خودش را نشان می‏دهد. طبیعت و عالم خلقت، آیات الهی هستند که انسان می‏تواند در آن‏ها خدا را پیدا کند و آن دنیایی که بد و مذموم است، آن زندگی‏ایی که اساسش ارضاء غرایز و عقده‏‏هاست. حال ممکن است کسی بتو‏اند غرایز مادی خود را به خوبی کنترل نماید و مثلاً بخاطر خوردن غذا‏های بهتر، یا ارضای شهوت جنسی خود گناه نکند و یا برای رسیدن به رفاه، خانه و یا اتومبیل بهتر به دنبال دنیا نباشد اما در پی ارضاء عقده‏‏های خود باشد. لذا عرفای بزرگ گفتند آخرین چیزی که از قلب مخلصین دور می‏شود حب الجاه یعنی جاه طلبی و مقام طلبی است. مقام طلبی‏ای که می‏گوید از همه چیز می‏گذرد اما از اینکه از امیرالمؤمنین عقب باشد نمی‏گذرد! عُمَر کسی بود که در تاریخ به داشتن زهد زیاد معروف است و داستان‏های بسیاری درباره زهد عمر و حتی کرامت او نگاشته شده است اما عقده جاه‏طلبی در مقامات معنوی داشته و می‏خواسته از علی(ع) بالاتر باشد. این‏ها همه منیت و عقده است.

در تاریخ آمده است عالمی آرزوی رسیدن به مقام مرجعیت تقلید را داشته و برای نیل به هدف خود هم بسیار تلاش نموده و ریاضت و سختی کشیده است، همچنین ایشان کتابی درباره اخلاق اسلامی نگارش کرده که در پیش از انقلاب بسیار مشهور و پرفروش بوده است. اما پس از انقلاب در مقابل امام ایستاد و سال‏ها در خدمت صدام علیه نظام اسلامی سخنرانی ‏کرد. در همین راستا امام(ره) فرمودند بعضی‏ها اخلاق اسلامی می‏نویسند ولی از دین دور هستند.

لذا فصل تمایز عرفان مقربین از عرفان‏های دیگر در این است که آن‏ها به عمل، ذکر، عبادت و ریاضت اهمیت می‏دهند اما در عرفان مقربین وصل شدن به ولی‏خدا و حفظ ارتباط با او را ارجح و مقدم می‏د‏انند زیرا در گذرگاه‏های لغزش تنها ولی‏خداست که می‏تواند انسان را نجات دهد و منیت و عقده را از دل انسان دور نماید، در غیر اینصورت اگر ولی‏خدا نباشد ریاضت برای انسان حجاب می‏شود و برای او کوری می‏آورد.

در روایت آمده است که عمر[۹] چندین بار در نماز در حال رکوع به فقرا کمک کرد تا یک آیه در موردش نازل شود چرا که این موضوع برای او اهمیت بسیاری داشت یا در برخی دیگر از روایات نقل شده است که کار‏های عجیب و غریب می‏کرد. البته ممکن است این مطالب صحت نداشته باشند اما بعید هم نیستند زیرا الان مرتاض‏ها هم می‏توانند کار‏های عجیب و غریب انجام دهند. اما علت این کار‏های عمر چه بود؟! علت آن بود که او می‏خواست از علی جلو بزند. اگر علی(ع) نبود، عمر شخصیت بسیار بزرگی بود. چنانچه اگر زندگی و شخصیت عمر در عرفان‏های مسیحیت و یهودیت معرفی شود، همه او را شخصیت بزرگی خواهند دانست، لذا تنها مشکل این بوده که در قیاس با علی(ع) شکست می‏خورده و می‏خواسته که از حضرت هم بالاتر باشد. این نتیجه حب جاه است که انسان را این گونه ساقط می‏کند.

بدبختی انسان‏ها این است که تصور می‏کنند اگر توانستند بر غرایز جسمانیشان غلبه کنند و حیات دنیا را کنار بگذارند و به دنبال رفاه و آسایش دنیا نباشند و به آن‏ها دلبستگی نداشته باشند، پاک هستند. در حالی که این ‏اندیشه نادرست است و در اکثریت قریب به اتفاق انسان‏ها به جزء معصومین و کسانی که تالی تلو معصوم هستند، یکسری عقده‏‏هایی وجود دارد. پس انسان‏ها باید دنبال پاک کردن این عقده‏‏ها باشند. این عقده‏‏ها حیات دنیاست.

خوش بحال کسی که بتو‏اند اعمال خودش را تجزیه و تحلیل نماید که چرا این حرف را زدم؟ یا چرا در این موقعیت چنین کاری را کردم؟ چرا فلان جا ناراحت یا خوشحال شدم؟ به این کار هوش هیجانی می‏گویند. پس هوش هیجانی همان دستورات دینی است که انسان متوجه شود خوش آمدن، ناراحت شدن، خوشحال شدن، عصبانیت و … بخاطر خدا یا در معرض خطر قرار گرفتن دین بوده است یا بخاطر اینکه عقد‏ه‏ای در انسان آرام شود؟ پس لازم است تا سالک رفتار‏ها و اعمال خود را مرتباً روانشناسی نفسانی کند تا به محض آن که احساس نمود ممکن است اعمال و رفتار او برای غیرخدا باشد بلافاصله با آن مبارزه نماید. این مبارزه باید تا جایی ادامه یابد که برای انسان ملکه و تبدیل به تقوا شود. این مرحله بزرگی است.

لذا منظور از حیات دنیا، عقده‏‏های درونی انسان‏هاست مانند عقده جاه‏طلبی، مقام‏طلبی، مرجع تقلید شدن، رهبر دینی شدن که باید در سیر و سلکوک این عقده‏‏ها را شناسایی نمود و با کمک ولی‏خدا آن‏ها را ریشه‏کن کرد. البته خوب است بدانیم با اراده انسان این عقده‏‏ها از بین نمی‏روند و ارتباط با اولیاء خدا در این بین نقش مهم و اساسی را بازی می‏کند. درمان مشکلات روحی مانند بیماری‏های جسمی نیست که ۵۰% تشخیص بیماری باشد و ۵۰% دیگر درمان آن، بلکه پس از شناسایی عقده‏‏ها و بیماری‏های روحی مانند حسادت، جاه طلبی و … درمان آن تنها از طریق ولایت میسر است. دعا و راهنمایی یک ولی‏خدا در این زمینه بسیار بسیار مؤثر خواهد بود. در غیر اینصورت پس از چند ماه کنترل آن عقده، دوباره آن عیب نفسانی به انسان باز می‏گردد.

خوی بد در طبیعتی که نشست ندهد جز به وقت مرگ از دست[۱۱]

[۱] کتاب محاسن بَرقی (ج ۲ ص ۳۱۴)

[۲] معنای اصلی آن جای نگهداری اسب برای مبارزه با دشمنان و مرزداری از حدود و ثغور مسلمانان است و بعداً به معانی مختلفی از جمله کاروانسرا، خانقاه صوفیه، نقل شده است.

[۳] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۸۵٫ (منبع: http://www.hawzah.net/)

[۴] سایت مشرق نیوز و تابناک

[۵] نظامی گنجوی- خمسه- مخزن الاسرار

[۶] معانی الأخبار، ص ۲۰۴، ح ۱؛ علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۷۵

[۷] آن گروه بازگشته وارد شدند. ابوذر نیز با آنان بود. پیامبر به آنان فرمود: ما در کدام ماه رومی هستیم؟ ابوذر گفت: ای پیامبر خدا، آذار تمام شد. پیامبر فرمود: ای ابوذر، این را می دانستم، اما دوست داشتم که امت من بدانند تو بهشتی هستی، و چسان بهشتی نباشی، در حالی که تو را پس از من، از حرمم (مدینه) می رانند، چون به اهل بیت من محبت داری. پس تنها زندگی می‏کنی و تنها می میری و گروهی سعادت تجهیز و کفن و دفن تو را می یابند. آنان همراهان من در بهشت جاودان اند؛ بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است (درسنامه فهم حدیث، ص ۱۱۶).

[۸] سعدی، غزلیات

[۹] عمر گفت: به خدا قسم! من چهل انگشتر را در حال رکوع صدقه دادم، تا چیزی که درباره علی علیه السلام نازل شد، درباره من هم نازل شود، امّا چیزی نیامد.( طیبات، ص ۱۲)

[۱۰] اگر علی نمی‌بود و حکومت علی نمی‌بود، رژیم سیاسی و اجتماعی ابوبکر و عُمر ـ در مقایسه با رژیم خسروها و قیصرها ـ به عنوان بهترین رژیم‌هایی که در طول تاریخ به ‫وجود آمده شناخته میشد. اما اینکه این رژیم‌ها محکوم است، به خاطرِ این است که رژیم آنها را با رژیم علی و خودِ آنها را با خودِ علی می‌سنجیم و بعد ‫به حق محکوم می‏کنیم.

[۱۱] گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی صفحه‌ی ۱۰۶ چاپ خوارزمی ۱۳۸۱

درباره ی خانم حسینقلی

۲ دیدگاه

  1. سلام و عرض ادب. مدتهاست ویدیو جدید از استاد بارگزاری نکردید. من و همسرم بی صبرانه منتظریم. راهمان دور است وگرنه حتما در جلسات هفتگی شرکت میکردیم تا صدای ایشون رو بشنویم. سپاس فراوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *