اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:
- مقدمه
- ارتباط نزول مصیبت و بلا با لذتطلبی دنیایی
- موانع نزول عذاب
- لذت مطلوب از دیدگاه اسلام
- ارتباط روحی با ولی و آثار آن
مقدمه
امروز راجع به دو موضوع صحبت خواهیم کرد، یکی درباره اینکه سنخیت که موضوع جلسه قبل بود و پیشتر هم به کررات در مورد آن صحبت کردهایم چگونه ایجاد میشود و موضوع دیگر اینکه دل کندن از لذتها و زیباییهای دنیا برای جوانان تقریباً غیرممکن است، برای همین وقتی جوانها را به دین، معرفت و امور معنوی فرامیخوانیم و دعوت میکنیم، نمیآیند و نمیپذیرند، جاذبههای دنیا جذبشان میکند و ما نمیتوانیم آنها را به یک امور انتزاعیِ مجردِ نسیه وعده بدهیم و کاری کنیم که از لذتهای زودگذر و نقدی که در اختیار آنها است دست بردارند، چه باید کرد؟
ارتباط نزول مصیبت و بلا با لذتطلبی دنیایی
اینکه بیان میشود که لذت، شادی و خوشی که در دنیا و فرهنگ غرب وجود دارد جوانها را جذب میکند و ما نمیتوانیم آنها را با وعدههای بهشت و وعدههای اینچنینی جذب کنیم، مسئله درستی است. دنیا و اهل دنیا بالاخره به هم وابسته هستند و اکثر مردم همینطور هستند، خداوند در قرآن میفرماید «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ.»[۱] اکثریت مردم اینطور هستند که ظاهر دنیا را میبینند و سطحینگر هستند، همین زیباییها و لذتهای ظاهری را میبینند و به غیر از اینها چیزی نمیفهمند. این همه مصیبت، جنگ، کشتار و ظلم در دنیا، شلوغی دادسراها و دادگاهها، اختلافاتخانوادگی، طلاقها، جداییها، یتیم شدنها، بیسرپرست شدن بچهها و همه مصیبتهایی که از نظر ظاهری ایجاد میشود برای همین است که افراد دنبال یک لذت زودگذر دنیایی هستند و جز این هم نمیبینند. “یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا” ققط همین ظواهر و لذتهای زودگذر را میبینند. منشأ بسیاری از این مصیبتها، ظاهربینی، سطحینگری، ظاهرطلبی و لذتطلبی است، بسیاری از آنها هم بهخاطر اعمال ما است، گاهی مواقع این تصادفات، سرطانها، بیماریها، زلزلهها، سیلها و عذابهایی که میآید نتیجه اعمال خود ما است.
برخی میگویند چرا خدا عذاب را برای غربیها نازل نمیکند؟ مگر بر قوم لوط عذاب نازل نشد پس چرا بر اینها نازل نمیشود؟ خداوند فرموده کسیکه مبتلا به عمل قوم لوط بشود عذاب او عذاب آتش آسمانی است، حال اگر خیلی اوج بگیرد اگر بعضی از موانع نباشد در این دنیا و اگر هم مانعی باشد، در عالم برزخ عذاب میشوند و بلا بر سر آنها میآید و آتش آنها را میسوزاند. در واقع خداوند میخواهد با نشان دادن عذابهایی که بر اقوام گذشته نازل شده است، عکسالعمل این گناهان را به ما نشان دهد ولی اینگونه نیست که خیال کنیم هر وقت این گناهان رخ داد بلافاصله عذاب میآید زیرا عوامل بسیار زیادی دخیل است. یکی از عواملی که مانع از نزول بلا و عذاب میشود وجود انسانهای خداجو و معنویتگرا در یک قوم است که ممکن است خداوند به وسیله آنها عذاب را بردارد. زکریاابنآدم خدمت امام آمد و عرض کرد که من میخواهم پیش شما بیایم و با شما زندگی کنم و کنار شما باشم، امام فرمود که به شهر خود برگرد زیرا به وسیله تو خداوند عذاب را از مردم آن شهر برداشته است و اگر تو بیایی عذاب نازل میشود.
خیلی از کارشناسان و زلزلهشناسان میگویند در همین تهران خود ما هر لحظه ممکن است زلزله بیاید و منتظر هستند یا مثلاً صد سال پیش باید زلزله خیلی عجیبی میآمد اما نیامد که همین هم ممکن است بهخاطر وجود خانواده شهدا و اولیائی الهی باشد که بهخاطر اینها دفع عذاب شده یا در نزول عذاب تأخیر شده است. اخیراً در هاوایی آتش آمد و همه چیز را سوزاند و صدها نفر ناپدید شدند و صدها نفر در آتش سوختند، هاوایی یک شهر توریستی و از قدیم محل فساد بوده است. ثروتمندان آنجا میرفتند و فساد میکردند. همین اتفاق در واقع نوعی عذاب است، عذاب که شاخ و دُم ندارد منتها بعضیها که نمیخواهند بفهمند و تا به سر خود آنها نیاید تا لحظه آخر هم باور نمیکنند میگویند عذاب نیست.
طرف میگفت بالای کوه میروم و غرق نمیشوم، بعد آب آمد نوک کوه را هم گرفت. به هرحال دنیای ما دنیای جنگ و مصیبت است که علت بسیاری از آنها را ما نمیتوانیم بفهمیم ولی بالاخره همین لذتطلبیها و دنیاطلبیها اثر خود را یکطوری نشان میدهد و وقتی هم که بلا میآید گاهی مواقع خشک و تر را با هم میسوزاند، حتی ممکن است افرادی که ظاهراً آدمهای خوبی هستند ولی در باطن نه هم مبتلا بشوند و اینها مسائلی است که بالاخره در دنیا وجود دارد.
این دنیا محل لذت است، صحبتی که دین و اولیاء خدا دارند این است که شخصیت انسانها باید طوری تربیت بشود که این لذتها را لذت نداند. بحث ما سر این است که انسان باید دنبال لذتی باشد که پشت سر آن رنج و زجر نیست، افرادی که مثلاً به مجالس و محافل رقص و پایکوبی میروند و میزنند و میرقصند و کیف میکنند و شاد هستند باید منتظر بلاها و عذابهای غیرقابل تحمل هم در زندگی خود باشند، اینها در همین دنیا دچار مصیبتهای بسیار طاقتفرسا میشوند و زجر میکشند. بحث فلاسفه و حکما و عرفا این است که انسان باید روح خود را آنقدر بالا ببرد و تقویت کند که این لذتها برایش لذت نباشد و خود را طوری تربیت کند که لذتهایی برایش لذت باشد که پشت سر آن زجر و عذاب و مصیبت نیست. اینگونه لذتها، لذتهای حقیقی و ابدی هستند. تمام غم و غصه پیامبران، علما، حکما و عرفا این بوده است که انسان بتواند از چیزهای خوشایند و زودگذر مثل موسیقیهای خوشگذرانی و خوش ظاهر، منظره ظاهراً زیبا، غذای ظاهراً خوشمزه و … بگذرد و به حقایق لذتبخشی برسد که پشتسر آن عذابی وجود ندارد. گفت: “شب شراب نیرزد به بامداد خمار.”[۲]
نباید دنبال لذتی باشیم که پشتسر آن عذاب و مصیبت هست. وقتی شما بچههای خود را مثلا به مجلس مافیا علاقهمند میکنید که در آن خوشحالی کنند، لذت ببرند و دور هم باشند بدانید که پشت سر این لذتها، مصیبتهایی وجود دارد که شما از آن مصیبتها فراری هستید. همین بیماریها، تصادفات و مصیبتهای پیشبینی نشده نتیجه همین اعمال است که به یکباره گریبانگیر شخص میشود منتها این موضوع را فقط خدا و اهل دین و اولیاء میفهمند، ما فقط همین علتهای نزدیک به هم را میفهمیم مثلا فقط میفهمیم که کبریت را که زدیم، روشن میشود یا این ماشین چون به دیوار خورده، گلگیرش خراب شده است. فقط همین خوردن به دیوار را میبینم درصورتیکه نمیدانیم اتفاقهایی که پشتسرهم رخ داده، باعث شده الان بعد از مدتها ماشین به دیوار بخورد، ما علتهای اولیه یا به اصطلاح علتهای بعیده را نمیبینیم و فقط علتهای قریب را میبینیم.
بحث بزرگان و اولیاء و بحث ما این است که ما باید دنبال لذتهایی باشیم که این عواقب و مصیبتها را بدنبال خود ندارد. این لذتها کدام لذتها هستند؟ لذتهای معنوی، لذت علم و معرفت، لذت احساس عوالم بالا، لذت احساس ارتباط با ارواحمقدس، ارتباط با فرشتگان، ارتباط با موجوداتی که در عالم ثابتات و در عالم ابدیت هستند، آنجایی که مرگ و مصیبت و درد نیست و فقط لذت پشت سر لذت است و ابدیت است. ما باید کاری کنیم که خودمان به آنجا برویم و عزیزانمان هم با ما بیایند نه اینکه مثلاً من فردا که از دنیا رفتم خودم آنجا باشم و بعد بگویم دخترم یا پسرم کجاست؟ بگویند بهخاطر اینکه با دوستان بد همنشین بود، داخل جهنم است. پسر نوح با بدان نشست، جهنمی شد، دخترم، پسرم، برادرم، خواهرم، پدرم یا مادرم جهنمی شدند. قرآن میفرماید: «کَانَ لِی قَرِینٌ.»[۳]انسان میگوید من یک رفیق، صدیق، دوست و همنشینی داشتم پس کجاست؟ از آن بالای بهشت که نگاه میکند میبیند که او داخل جهنم است.
«فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ.»[۴] یا مثلاً فرض کنید یکی از دنیا رفته است وقتی آنجا میرود میپرسد فلانی چطور است؟ اهل بهشت میگویند الحمدلله حال او خوب است. میپرسد آن یکی که هفت یا هشت سال پیش مُرد چطور است؟ میگویند هفت هشت سال پیش مُرد؟ پیش ما نیامده است پس هواء هواء یعنی سقوط کرد و معلوم است به جهنم رفته است. شما «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا»[۵] نباشید، فقط ظاهر دنیا را نگاه نکنید، این دنیا کف روی آب است و حقایق هستی، رودخانه و اقیانوسی است که عوالم و عجایب زیادی در دلش است.
(آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.)[۶]
یعنی همه ما مثل مگسی هستیم که میآییم و میرویم. به هر حال من و شما باید هم خود و هم فرزندانمان را طوری تربیت کنیم که این لذتهای زودگذر که بدنبال خود مصیبت به همراه دارد چشممان را نگیرد. بچهها از بزرگترها یاد میگیرند، واقعا ناراحتکننده است، مثلاً شخص جلوی تلویزیون نشسته و فوتبال میبیند که حالا یک فردی یک لگدی به توپ بزند و توپ داخل دروازه برود، این لذت فوتبال یکی از شیطنتهای عالم دنیا است. بعضی به بنده میگویند شما با فوتبال مخالف هستید، خیر من با فوتبال مخالف نیستم و اتفاقا خودم فوتبال بازی میکنم، فوتبال ورزش بسیار خوبی است چون حرکت زیاد و هیجان خوب دارد، چربی را آب میکند، قلب را قوی میکند و … منتها این برای زمانی است که خود ما بازی کنیم اما اگر بنشینیم و نگاه کنیم که بازیکنی بدود و توپ بزند و بعد همین فرد که کار او فقط لگد زدن به توپ است که داخل گل برود، به مسائل سیاسی ورود کند و جوانان را گمراه کند و جامعه را به هم بریزد اینها انحراف و گمراهی است. اینکه یک جوان بنشیند و تنها دلخوشی او این باشد که مثلاً فلان تیم ببرد و اگر باخت مثل مادرمردهها گریه کند یا مثلاً طرفدار تیم قرمز یا تیم آبی باشد، دچار یک هیجان زودگذر و بیارزش شده است و این اتفاق، بدبختی، مسخ شدن و از دست دادن هویت انسانی است. بعضیها میپرسند حاج آقا قرمز هستی یا آبی؟ میگویم آدم هستم، عاقل هستم و شدیداً مخالفت میکنم، قرمز و آبی یعنی چه!؟
بطور کلی میخواهیم بگوییم شخصیت انسانی نباید اسیر این لذتهای شیطانی باشد. شخصیت انسانی باید از چیزی لذت ببرد که ارزشی بر وجود و حقیقت او بیفزاید و روح او را گسترش بدهد. هدف دین، اولیاء و انبیاء نیز این بوده است که ما به اینها توجه کنیم اما جوانهای ما دنبال لذتهای زودگذر هستند که البته مقصر مسئولین تربیتی هستند که کاری نمیکنند، متاسفانه چه پدرها، چه مادرها، چه اولیاء، چه معلمین، چه مدیران، چه ناظمین مدارس، چه مسئولین آموزش و پرورش، خودشان آلوده این نوع تفکر هستند، مثلا شما میبینید حتی وزیر یک کشور که شخصیت مهمی است و بخش مهمی از کشور زیر دست او است، لذتش این است که بنشیند دو ساعت فوتبال نگاه کند، خب معلوم است شخصیت او ضعیف است و او لیاقت این کار را ندارد و نتیجه این میشود که جوانها به دنیا گرایش پیدا کنند زیرا “النَّاسُ عَلَی دین مُلُوکِهِم” دین مردم، دین مسئولین، فرماندهان، پادشاهان و رهبران آنها است.
به هر ترتیب اگر بخواهم بصورت خلاصه عرض کنم، بحث ما این است که انسان باید دنبال لذتی برود که شخصیت او را بزرگ کند و ماهیت وجودیش را رشد بدهد نه اینکه صرفا یک تفریحی باشد که بعد هم دو ساعت او را خسته کند و بعد آن هم مصیبت به همراه داشته باشد. مصیبت فقط این نیست که شما مثلاً یک شب بنشینی پنج تا فوتبال نگاه کنی، بعد از آن خسته بشوی و بخوابی، نماز صبحت قضا بشود بعد بگویی حالا که نماز صبح را نخواندیم ظهر را هم نخوانیم اصلاً این نماز ما به درد نمیخورد و آرام آرام نماز را کنار میگذاریم، همانطور که عرض کردم مصیبتهای بزرگ بعدها میآید، مصیبتهای غیرقابل پیشبینی مانند سرطانها، تصادفها، از دست دادن یا جلوی چشم پرپر شدن عزیزان که نتیجه همین لذتهای زودگذر است و بعدها خود را نشان میدهد. این مباحثی که عرض شد متاعی است که مشتری کمی دارد ولی ارزشمند است. به هرحال باید بدانیم که بعضی از لذتها، لذتهای زودگذر است و عواقب بدی دارد، یعنی باید تقسیمبندی لذتها را بدانیم و در زندگی خود پیاده کنیم نه اینکه فقط یاد بگیریم.
ما در جلسه قبل درباره سنخیت صحبت کردیم و تعریف کردیم که سنخیت چیست. یکی از مسائل سنخیت، ارتباط روحی است. بعضی از افراد میگویند که مثلا فلانی پنج، شش سال است که در جلسات شرکت میکند ولی هیچ رشدی نکرده است و هیچی نشده است. شما توقع دارید که چهکار کند؟ مثلاً بعد از پنج، شش سال که در جلسات شرکت کرد بتواند روی آب راه برود یا مثلاً مرده را زنده کند؟ این چه توقعی است که شما دارید؟ ما اینجا تصمیم نداریم افراد را به اینجا برسانیم که روی آب راه بروند یا روی هوا پرواز کنند. به عنوان مثال حرفهایی را که به بعضی از دراویش و صوفیه نسبت میدهند و کتابها پر از این دروغها و مزخرفات است، مثلا تذکره الاولیاء عطار پر است از این حرفها که مثلاً فلان عارف این کار را کرد، بسیاری از افراد هم که به کلاس عرفان میآیند فکر میکنند باید اینطوری باشد.
مثلاً استاد علوی که الان درس عرفان میدهد، اگر به مریض نگاه کند مریض خوب میشود، به مرده نگاه کند مرده زنده میشود و اگر اینگونه نباشد بهدرد نمیخورد. این حرفها نیست، اینجا محلی است برای اینکه معارف حقیقی و اصیل به دل ما بنشیند و ما یقین علمی و عالمانه پیدا کنیم. بارها گفته شده است که اینجا هیئت سینهزنی و عزاداری فلان مداح نیست که جمعیت زیادی بیایند به سر و سینه خود بزنند و بعد هم بروند هرچند اینها بد نیست و خوب هم هست اما اینجا برای این کارها نیست، بارها گفتهایم اینجا کلاسی است برای ایجاد یقین و البته سیروسلوک، منتها سیروسلوکی که شما باید عمل کنید.
آقایی گفته بود برای فلان کار ذکری به من بدهید، من آن ذکری را که بر اثر مطالعات و تحقیقات فهمیده بودم در این کار خیلی مؤثر است به او دادم و گفتم این را به گردن خود بینداز. آن آقا بعد از چند وقت آمد و گفت اثر نکرده است. گفتم والله آن چیزی که از دست من برآمد و به ذهن من رسید اثر میکند این بود، اگر اثر نکرده است ببخشید. البته از او پرسیدم کدام ذکر را میگویی، دست کرد در جیب عقب شلوار خود، یعنی ذکری که باید در گردن خود میگذاشت، در جیب شلوار خود گذاشته بود و میگفت اثر نکرده است، معلوم است که اثر نمیکند، باید آن چیزی را که به تو میگویند دقیق انجام بدهی. به طرف گفتند روزی هفتاد مرتبه این ذکر را بگو انشاءالله نتیجه داشته باشد، گفت من روزی هفتصد مرتبه گفتم اثر نکرد دقیقا مثل اینکه به او بگویی ده قدم برو به گنج میرسی و او بگوید من صد قدم رفتم به گنج نرسیدم، گنج در ده قدمی بود و تو صد قدم رفتی طبیعی است که گنج آنجا نیست. این موارد را باید با دقت انجام داد.
بنده یک دعاهایی دارم مثلاً مدتها دنبال این بودم که اسم اعظم چیست؟ بعضی میگویند اسم اعظم لفظ نیست بلکه حقیقتی است که اگر روح شما آن شکلی بشود شما دارای اسم اعظم خواهید شد، درست است اما در واقع اسم اعظم لفظ هم هست، ذکر هم است، مثلاً الله اسم اعظم است. پیامبران، بزرگان و اولیاء خدا قبل از اسلام بسمالله میگفتند، بسمالله میگفتند روی آب میرفتند، بسمالله میگفتند مرده زنده میکردند و با همین بسماللهی که من و شما میگوییم هیچ فایده و اثری ندارد، کارهای عجیب و غریب و معجزاتی را انجام میدادند پس اگر شرایط باشد این ذکر اثر میگذارد.
بنده خیلی گشتم و اسامی و اذکاری را پیدا کردم ولی اینها فقط ذکر نیست بلکه شرایطی دارد که باید انجام داد، از جمله یکی از مسائلی که ما روی آن تاکید داریم بحث ارتباط روحی است. شما اگر میخواهید سنخیت پیدا کنید و آن دعایی که بنده هر شب و روز برای شما وکسانی که به این جلسات میآیند و برای اعضای وابسته دارم باید ارتباط روحی برقرار کنید. بنده مرتب دعا میکنم، دعاهای بسیار عالی که اگر بگیرد و مستجاب بشود وضع شما خیلی خوب میشود و شما اصلاً به عرش میروید.
اما اینکه چرا دعای ما مستجاب نمیشود دلایلی دارد، مثلاً یکی از چیزهایی که بنده گفتم این است که من هر شب قبل از خواب برای شما دعا میکنم و اذکار خیلی قشنگ و باعظمتی که از داخل کتابهای خطی و کتابهای عرفانی مهم پیدا کردم و هر کسی آنها را ندارد میگویم، از طرفی به شما هم گفتهام موقع خواب بین ساعت یازده و دوازده یا قبل از خواب وضو بگیرید و حداقل پنج دقیقه رو به قبله بنشینید و ارتباطی با بنده برقرار کنید، این ارتباط یعنی ذکر صلوات (اللهم صل علی محمد وآل محمد) را گفته و بگویید خدایا دعای استادمان را در حق ما مستجاب کن، اگر این کار را بکنید آن موقع دعای من برای شما اثر دارد، ارتباط روحی و سنخیتی که میگوییم همین است. این دعاها و قرآنی که بنده میخوانم و نمازی که قبل از خواب معمولاً برای شما میخوانم، همین ارتباط روحی است که بهترین موقع برای اینکار معمولاً بین ساعت یازده تا دوازده شب است، حال مثلاً اگر یک موقع زودتر خواستید بخوابید عیبی ندارد ولی اگر دیرتر خواستید بخوابید همین دستور را داشته باشید. این ارتباط روحی آرام آرام در مرحله وابستگی و بعد هم در مرحله پیوستگی قویتر میشود و به مرور آثار آن را خواهید دید. اگر شما بر اینکار مداومت و اصرار کنید و آن را تکرار کنید، بالاخره جواب خواهید گرفت.
آنقدر در میزنم این خانه را تا ببینم روی صاحبخانه را
بالاخره خداوند یک روزی این درب را باز میکند و آن موقع که درب را باز کرد، دعای شما مستجاب شده و نتیجه میگیرید. کار و عمل خوب آن است که مستمر باشد، این کار را باید بکنید تا این سنخیت و ارتباط روحی برقرار بشود. البته الان ممکن است افرادی اینجا باشند که سالها دارند میآیند ولی شاید این کار را اصلاً نکردهاند یا کمی انجام داده و خسته شده و رفتهاند. سیروسلوک در عرفان مقربین خیلی ساده است فقط باید مقداری کار کرد، زحمت کشید و روی این معارف بخوبی فکر کرد، باید چهار نفر را دور خود جمع کنید و حلقه میثاق درست کنید و درس هم بدهید و این معارفی را که اینجا یاد میگیرید به دیگران آموزش بدهید، این ارتباط روحی را برقرار کنید تا انشاءالله دعاها مستجاب شود، ارتباط روحی همینها است و چیز خاص دیگری نیست البته در خدمت به امام زمان و خدمت به خداوند این ارتباط روحی خیلی بیشتر شده و سنخیت و شباهت بیشتری ایجاد میشود. اینها را هم باید انجام داد اصل هم اینها است ولی میخواهم بگویم کسی که این عمل ساده را انجام نداده و توقع دارد که بیاید اینجا و مثلاً عارف دهر یا رجبعلی خیاط یا پیر پاره دوز و که و که و که بشود، اینطوری نمیشود. باید عمل کرد، به عمل کار برآید، به سخندانی و سخنرانی نیست. خداوند انشاءالله به همه شما توفیق بدهد و موفق و مؤید باشید، بنده هم شما را دعا میکنم، شما هم مرا دعا کنید، البته من شبها که مینشینم فقط برای شما دعا نمیکنم اول برای اساتید خود دعا میکنم، برای بزرگان و اولیائی که ما را به این راه آوردند و حقایق و معارفی را به ما یاد دادند و ما را خوشبخت کردند که ما شبانه روز روی معارف روز و تعالیم اهلبیت عصمت و حقایق عالم وجود کار کنیم، کیف کنیم و لذت ببریم و از خداوند میخواهیم که روح آنها را با روح اولیاء محشور کند، بعد از اینکه حق اساتید خود را بهجا آوردم و از خداوند خواستم که در حق آنها رحمت و فضیلت بفرستد، برای شاگردان و خادمین و اعضای کانون علم و دین دعا میکنم. اگر اینکار را نکنیم این دعا زیاد اثر ندارد، اینکه میگویم دعاهایی خیلی خوبی دارم یکی از آن دعاها همین است که اول اولیاء، انبیاء، مرسلین و ملائکه مقربین را مطرح میکنم و با آنها راز و نیاز میکنم و بعد شما را یاد میکنم، برای همین میگویم اگر اثر کند، خیلی چیز بزرگی است، انسان باید این کار را انجام دهد. این کارها و اعمال را دقیق انجام دهید و مطمئن باشید که انشاءالله بعد از مدتی روحیه عالی و لذتبخشی برای شما فراهم میشود و در معارف محمّد وآل محمّد(ص) غرق میشوید
[۱]. سوره روم،آیه۷
[۲] . سعدی
[۳] . سوره صافات،آیه۵۱
[۴] . سوره صافات،آیه۵۵
[۵] . سوره روم، آیه۷
[۶] . خیام