معماری

۱۴۰۱  11  11

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است، عبارتند از:

  • مقدمه
  • نقش خدا در مشکلات و سختی‌های انسان
  • علت و حکمت مشکلات و مصائب موجود در زندگی
  • راه خروج انسان از مشکلات و سختی‌ها
  • بررسی شعار زن – زندگی – آزادی
  • معنا و مفهوم حقیقی زن، مرد و انسان
  • معنا و مفهوم حقیقی زندگی
  • معنا و مفهوم حقیقی آزادی
  • نقش دین در تحقق آزادی انسان
  • معنا و مفهوم حیات طیبه

مقدمه

در ایام شلوغی‌های رخ داده در جامعه و ایام فتنه سوالی در مورد شعار “زن – زندگی – آزادی” داشتیم، چون بعضی از فرصت‌طلب‌ها و کسانی که در لباس مقدس روحانیت هستند و برای قدرت وارد صحنه می‌شوند شعار “زن – زندگی – آزادی” را وسیله‌ای برای اهداف خودشان قرار داده بودند. دوستان خواسته‌اند که امروز درمورد این مسئله صحبت کنیم. همچنین مطلب دیگری نیز هست که از جمله مباحث اصلی ما و از اصول عرفان مقربین است و آن همین سبک زندگی یعنی همین سیستم تربیتی که ما خدمت شما هستیم، بحث ارتباط روحی با اولیای خدا است که این هم بحث خیلی مهمی است. یک مطلب دیگر هم که امروز به آن اشاره می‌کنیم، درباره علت مشکلات و مصائب پیش آمده در زندگی است.

نقش خدا در مشکلات و سختی‌های انسان

برخی از افراد سوالاتی مشابه موارد زیر می‌پرسند:

  • دلیل مشکلات، مصیبت‌ها و سختی‌هایی که برای انسان به وجود می‌آید و گاهی اوقات موجب خسته شدن افراد می‌شود، چیست؟
  • نقش خداوند در زندگی ما و در مشکلات، مصیبت‌ها و گرفتاری‌هایی که برای افراد به وجود می‌آید، چیست؟
  • مسئله عدل و عدالت خداوند چگونه است؟ رحم، مهربانی و دخالت خداوند در زندگی انسان چگونه است؟

در ارتباط با این سوالات، احتمالا دلخواه ما این است که وقتی سمت خدا می‌رویم و به او ایمان می‌آوریم، دیگر مشکلی نداشته باشیم! آنچه باید به آن توجه داشته باشیم و قبلا هم بارها عرض کرده‌ام این است که ما نباید خدا را به ‌عنوان بنده حساب کنیم و خودمان را خدا حساب کنیم، ما خدا نیستیم و او بنده‌ی ما نیست. ما بنده‌ایم و او خدا است. فرق بنده با مولا چیست؟ مولا کسی است که اختیار تام دارد و بنده کسی است که به مولا خدمت می‌کند. اگر ما خیال می‌کنیم که آزاد هستیم هر کار اشتباهی بکنیم و هر کار غلطی را انجام دهیم و بعد که دچار مشکل شدیم بگوییم ما دو رکعت نماز می‌خوانیم که خداوند بیاید مشکل ما را حل کند، این یعنی ما خدا را بنده خود تلقی کرده‌ایم. اینکه ما هر کاری که می‌خواهیم بکنیم و بعد او باید بیاید مشکل ما را حل کند، یعنی کاملاً جا عوض شده‌است، یعنی او بنده شده‌است و ما مولا شده‌ایم! درصورتی‌که این‌چنین نیست، او مولا است و او هر کاری که دلش بخواهد می‌کند و ما باید از او اطاعت کنیم. متأسفانه بسیاری از مؤمن نماها یعنی کسانی که خودشان را مؤمن می‌دانند، این اشتباه را می‌کنند و جای خدا را با خودشان عوض می‌کنند، لذا انتظار دارند هر وقت مشکلی پیدا کردند، بیمار شدند، ورشکست شدند، مشکل مالی پیدا کردند و … وقتی می‌گویند خدایا کمکمان کن، خدا هم باید کمک کند. این برداشت و این تفکر غلط است و باید آن را عوض کرد.

علت و حکمت مشکلات و مصائب موجود در زندگی

نکته دوم این است که دنیا را خدا آفریده است و این دنیا محل امتحان است و بعضا قوانین خشکی دارد که البته همه این قوانین از روی حکمت است و ما متوجه نمی‌شویم. به عنوان مثال اگر جایی دیدید که یک آهوی زیبا و قشنگ توسط چند گرگ تکه پاره و زنده‌زنده خورده شد، قطعا حکمتی دارد که من و شما متوجه نمی‌شویم. البته می‌توانید متوجه حکمت موضوعات شوید ولی باید دروس مختلفی بخوانید؛ فلسفه بخوانید، کلام بخوانید، قرآن بخوانید و متوجه شوید و خدا را بشناسید تا بفهمید که همه اتفاقات حکمت دارد و هیچ‌چیزی بی‌حکمت نیست. در دنیا بسیاری بی‌گناه کشته شده‌اند و خداوند هم نگاه کرد، دخالت نکرد و نجاتشان نداد. این موضوعات قوانینی و حکمت‌هایی دارد که با عقل کوچک ما نمی‌توان متوجه شد، باید رشد کنید و به‌جایی برسید که متوجه شوید. آن‌هایی که به جاهای بالایی رسیده‌اند، این حکمت‌ها را فهمیده‌ و به عظمت خداوند بیشتر پی برده‌اند و خدا را شکر کرده‌اند.

راه خروج انسان از مشکلات و سختی‌ها

اما آن چیزی که اکنون من از خداوند می‌توانم برای شما بگویم این است که این دنیا با این قوانین خشک و بی‌رحمش این‌چنین نیست که خداوند رهایش کرده باشد! نه، خداوند یک راه قرار داده است و فرموده است که در این دنیا یک راهی است که به آن صراط مستقیم می‌گویند و اگر در آن راه قرار بگیرید، مشکلات و مصیبت‌ها برای شما حل می‌شود، نه این‌که سراغتان نمی‌آید بلکه همه امتحان می‌شوند. شما هر چقدر هم که خوب باشید، از امام حسین بهتر نیستید، امام حسین را خداوند در عاشورا طعمه گرگ‌ها کرد، هم خودش و هم فرزندانش را بی‌گناه طعمه‌ی گرگان درنده و سگ‌های وحشی کرد و هیچ معجزه‌ای هم نشد بنابراین خیال نکنید که مثلاً ما اگر خداپرست بشویم دیگر همه‌چیز به کاممان می‌شود! خیر، خداوند چیزی بنام صراط مستقیم قرار داده است که اگر در این صراط مستقیم قرار بگیرید مصیبت‌ها و مشکلات برایتان تبدیل به نعمت می‌شود، همان‌طوری‌که برای امام حسین و برای فرزندان و یارانش شد. منتها باید بدون توقع و با این فرض که ما بنده هستیم و تو خدا هستی به این راه وارد شوید. اگر اینگونه وارد شدید، مصیبت‌ها برایتان قابل حل است و گاهی مواقع خداوند برایتان معجزه هم می‌کند و اِلا خدا معجزه نمی‌کند. خداوند قوانین طبیعت را خلق کرده است، طبیعت و این عالم محل امتحان و ابتلاء ما است تا ما در اینجا رشد کنیم، هر وقت متوجه این موضوع شدیم آن زمان رشد می‌کنیم و اگر متوجه نشویم در این زندان و در این محیط خواهیم بود تا بیدار شویم.

بررسی شعار زن زندگی – آزادی

و اما مسئله “زن – زندگی – آزادی”؛ ببینید این‌ها حرف‌های قشنگی است و درست هم است “زن – زندگی – آزادی” همان‌طوری که بعضی از فرصت‌طلب‌ها گفته‌اند، حرف بسیار قشنگی است. منتها آن‌ها برای این می‌گویند که مخالفین، بی‌دین‌ها، دشمنان و جوانان گمراه و فریب خورده را به خودشان جذب کنند و فردا روزی که انتخابات شد به آن‌ها رأی بدهند. نه این‌که واقعاً غصه و دغدغه‌ای داشته باشند. آن‌ها به قول معروف نقش اپوزیسیون را بازی می‌کنند، می‌گویند ما باید هرچه این جمعیت، این جوانان و این مردمی که ناراضی و به قول معروف معترض هستند، می‌گویند را تأیید کنیم و در مقابل این دولت و این نظام بایستیم تا دفعه‌ی دیگر به ما رأی بدهند (گربه برای رضای خدا موش نمی‌گیرد).

“زن – زندگی – آزادی” حرف خیلی خوبی است، ولی وقتی این حرف را باز کنیم متوجه می‌شویم کسانی که این شعار را مطرح کرده‌اند، حتی خودشان هم متوجه نمی‌شوند چه گفته‌اند. نه معنای زن را متوجه شده‌اند، نه معنای زندگی را و نه معنای آزادی را. چون هرچیزی یک معنایی دارد؛ یک معنای ظاهری دارد و یک معنای التزامی دارد، یعنی شما وقتی حرفی می‌زنید، این حرف لوازمی دارد که اگر متوجه آن لوازم شدید حرف را هم متوجه می‌شوید اما اگر متوجه آن لوازم نشدید معلوم است که آن حرف را هم متوجه نشده‌اید. اگر شما معنای آزادی را متوجه شدید و درک کردید که وقتی آزادی بیاید چه می‌شود، چه کسی آزادی می‌آورد و چه کسانی آزادی‌خواه هستند و بعد گفتید آزادی، آن موقع ارزش دارد ولی این‌که خواستار آزادی باشید برای‌اینکه مثلاً بتوان شراب خورد، در خیابان سکس آزاد داشت و … یعنی طعم آزادی را نفهمیده‌اید و یا دروغ می‌گویید و یا بازی و فریب خورده‌اید.

معنا و مفهوم حقیقی زن، مرد و انسان

و اما مفهوم زن را باید روز زن می‌گفتیم؛ اکنون روز مرد در پیش است و البته فرقی نمی‌کند زیرا کسی که زن را شناخته باشد مرد را شناخته است و بالعکس. اصلاً زن در مقابل مرد معنایی ندارد، بعضی‌ها وقتی می‌خواهند به زن ارزش بدهند می‌گویند زن مکمل مرد است، این حرف غلط است، زن مکمل مرد نیست. وقتی می‌گویند زن مکمل مرد است، درواقع می‌گویند که اصل مرد است و زن آفریده شده‌ است تا او را کامل کند. نه این‌چنین نیست! زن تکمیل‌کننده مرد به آن معنا نیست، مرد هم همین‌طور است. اگر بخواهیم زن را از دید قرآن بیان کنیم، زن تکمیل‌کننده انسان است، کمااینکه مرد هم تکمیل‌کننده انسان است، یعنی زن و مرد‌ روی هم ترکیب و تشکیل یک انسان حقیقی را می‌دهند. پس زن نیمه دوم مرد نیست که فکر کنید مرد اصل است و او نیمه دوم است نه! زن نیمه دوم انسان است و مرد هم نیمه دوم انسان است و این خیلی فرق می‌کند با این‌که بگوییم زن مکمل مرد است. قرآن می‌فرماید: «وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً» [۱] ما شما را به‌صورت زوج آفریده‌ایم یعنی جفت شما می‌شود یک حقیقت. وَ خَلَقْناکُمْ ما شما را این‌چنین خلق کرده‌ایم که زوج هستید، یعنی دوتا هستید، یعنی جفت‌تان روی‌هم تشکیل یک حقیقتی بنام انسان را می‌دهید. بنابراین شعار زن و زندگی بی‌معنا است و باید معنای مرد را هم بفهمیم و و باید بگوییم زن و مرد مساوی با زندگی هستند ولی آن‌هایی که این حرف‌ را می‌زنند منظورشان از زن چیست؟ اگر به کسانی که این شعار را درست کرده‌اند نگاه ‌کنیم متوجه نوع نگاه آ‌ها به زن می‌شویم. زن در غرب چه چیزی است؟ زن در غرب مکمل مرد نیست بلکه در غرب وسیله عیاشی یک عده مردان حیوان صفت شده ‌است. وقتی می‌گوید زن آزاد است یعنی همان‌طور که خودشان هم گفته‌اند با هر وضعی که دلشان می‌خواهد بیرون بیایند و این بیرون آمدن این‌چنینی یعنی لاابالی‌گری و بی‌بندوباری، یعنی فقط آزادی جنسی. همه آزادی‌هایی که فرد به‌عنوان یک انسان به آن نیاز دارد، کنار گذاشته و فراموش شده و از بین همه آزادی‌هایی که حق انسان است، تنها آزادی جنسی را مطرح می‌کنند. آزادی جنسی که نتیجه‌اش را در غرب می‌بینیم، منجر به از هم‌ پاشیده شدن خانواده، بیماری‌های عجیب‌وغریب و از همه بدتر نابود شدن زن شده است. الان زن را به صورت سگ در می‎آورند و زن وسیله‌ای برای عیاشی و ثروت‌اندوزی چپاول‌گران و ظالمان دنیا شده است.

معنا و مفهوم حقیقی زندگی

اما معنای زندگی را به طور خلاصه مطرح می‌کنیم، همان‌طور که می‌دانید زندگی با زنده بودن فرق می‌کند، انسان ممکن است زنده باشد ولی زندگی نکند؛ زنده بودن به معنای نفس کشیدن است اما زندگی یعنی چه؟ زندگی یعنی به دنبال کمال و هستی بودن. کسی می‌تواند بگوید که من دارم زندگی می‌کنم که در زندگی به دنبال کمالات باشد. فطرتاً تمام موجودات زنده؛ گیاهان، انسان‌ها، حیوانات و … از درد و مرگ به طرف زندگی، بودن و لذت فرار می‌کنند. همه ما همینطور هستیم، حیوانات تا خطری را احساس می‌کنند فرار می‌کنند چون به دنبال بودن و به دنبال زنده بودن هستند. به عنوان مثال سوسکی که تازه از تخم بیرون آمده است و راه می‌رود، اگر دستت را جلویش بگذاری، سریع فرار می‌کند یعنی ذاتا دنبال حیات است. هر موجودی که حیات دارد اولین چیزی که می‌فهمد این است که باید از درد و نابودی فرار کند و به طرف لذت و بودن و در یک کلمه به طرف کمال برود،. همه ما ذاتا می‌خواهیم باشیم و حتی حیوانات هم این را می‌فهمند که باید باشند. البته فقط انسان است که معنای مرگ را می‌داند، حیوانات معنای مرگ را نمی‌دانند، حیوانات طبیعتا و فطرتا از مرگ فرار می‌کنند ولی مرگ را نمی‌دانند، یعنی وقتی یک آهو یا یک مورچه ‌از خطر فرار می‌کند او نمی‌داند که اگر بایستد می‌میرد و دیگر نیست، او فطرتا فرار می‌کند. چه کسی معنای مرگ را می‌فهمد؟ انسان است که معنای مرگ را می‌فهمد، انسان است که می‌داند زندگی او تا ابد نیست و یک روزی می‌میرد، با این حال همه ما از مرگ و درد فرار می‌کنیم و دنبال نجات، به دنبال فرار از درد و به دنبال لذت هستیم و با این‌که یقین داریم که عمر ما طولانی نیست ولی همه ما خواهان عمر طولانی هستیم و این همان معنای زندگی است، زندگی به دنبال کمال بودن است. خب حالا اگر کسی گفت زن-زندگی و او از زندگی دنبال چیزی بود که کمال نیست و بلکه نابود کننده است معلوم است این فرد معنای زندگی را نفهمیده است! بنابراین با این تعریفی که ما کردیم، زندگی یعنی دنبالِ بودن، دنبال هستی بودن، دنبال بقا بودن نه دنبال فنا و نابودی بودن! کسی که دنبال نابودی می‌رود و یا کسی که طرحی دارد که این طرح به نابودی می‌انجامد، این فرد دنبال زندگی نیست.

معنا و مفهوم حقیقی آزادی

و اما آزادی، آزادی یعنی چه؟ آزادی همان چیزی که در عربی به آن حریّت می‌گویند، یعنی چه؟ شاید کسی بگوید که معنای آزادی مشخص است؛ آزادی یعنی این‌که انسان قیدی نداشته باشد. وقتی شما گرسنه هستی، اگر بخواهی طرفِ سفره یا طرف یخچال بروی تا چیزی برداری و شخصی نگذارد آن‌جا بروی، مخالف آزادی است، در واقع آن شخص قید کرد و نگذاشت شما بروی، این همان مقید بودن است. زندانی بودن یعنی مقید بودن و در مقابل آزادی است. آزادی یعنی این‌که من هر کاری دلم خواست، بتوانم انجام بدهم. بنابراین با این تعریف آیا همچین چیزی امکان‌پذیر است؟ آیا می‌توان در دنیا کسی را پیدا کرد که به معنای واقعی کلمه آزاد باشد؟ طبیعتا خیر، هر کسی در زندگی خود مشکلاتی دارد، برخی کارها را نمی‌تواند انجام بدهد، هیچ‌کس در این دنیا آزاد مطلق نیست، بالاخره هر کسی یک کارهایی را نمی‌تواند انجام بدهد، حتی همان‌هایی هم که در برخی جزایر از نظر جنسی لخت مادرزاد می‌روند و آزادی را در همین بی‌بندوباری جنسی می‌دانند، در همان اماکن هم باید قوانینی را رعایت کنند که نتیجتا مقید بودن را به همراه دارد، یعنی ما آزادی مطلق نداریم و هیچ‌کس در این دنیا آزادِ مطلق نیست و هر کسی یک قیدی را دارد. اما آزادی چیزی است که جزئی از ذات ما است، ذات ما به دنبال این است که آزاد باشد و هیچ قیدی نداشته باشد، این ذات ما و روح ما را خداوند این‌گونه آفریده است. خداوند روح ما را آزاد آفریده است. “لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً.” [۲] خدا تو را آزاد آفریده است.

کلمه روح از کلمه ریح و کلمه ریح از مشتقات روح است، این‌ها با هم نسبت دارند. ریح چه نوع بادی است؟ چه نوع نسیمی است؟ آن بادی است که به هر طرف می‌رود. طوفان نیست، نسیم نیست، ریح آن باد و هوایی است که در تمام جهات می‌رود. اگر شما به روح بگویید که هر جایی می‌خواهی بروی برو فقط این‌جا نرو، این مخالف روح است، یعنی به روح یک قید بزنی، بگویی آزادی هر کاری بکنی فقط این کار را نکن، این مخالف ذات روح است. چون روح موجودی است که در تمام جهات تا بی‌نهایت می‌تواند برود. مثلا وقتی یک ماده منفجره، منفجر می‌شود در تمام جهت‌ها پخش می‌شود، هیچ جهتی نیست که نتواند برود، می‌تواند همه جا و تا بی‌نهایت برود، اگر یک همچین موجودی را فرض کنید اسم آن روح هست، دارم اشتقاق لغتی می‌گویم، در واقع ریشه و معنای لغت را برای شما می‌گویم. روح یعنی حقیقتی که در تمام جوانب و تا بی‌نهایت می‌تواند برود و هیچ چیزی هم مانع آن نیست، هیچ چیزی نمی‌تواند جلوی آن‌را بگیرد، این روح یک ماده‌ و حقیقتی است که بدون واسطه فقط متعلق به خدا است، هیچ‌کس جز خدا مالک آن نیست. خداوند وقتی می‌گوید «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[۳] یعنی چه؟ یعنی از آن ماده در درون انسان گذاشتم! پس انسان ذاتاً چه موجودی است؟ ذاتاً موجودی است که هیچ چیزی نباید جلوی آن‌را بگیرد، هیچ چیزی نمی‌تواند او را مقیّد کند، ذات ما این‌گونه است و خدا ما را این‌گونه آفریده و هر کسی برای ما برنامه‌ریزی بکند او دیکتاتور و مقیِّد می‌شود و ما و روح ما را اسیر خودش کرده است. ممکن است شما بگویید که با این حساب، دین چه می‌شود؟ تکالیف دینی چه می‌شود؟ بایدها و نبایدهای دین چه می‌شود؟

نقش دین در تحقق آزادی انسان

دین یک روش و یک برنامه برای رسیدن به آزادی است. چون ما آزاد نیستیم و همه ما محدود هستیم، روح ما محبوس است، دین نیامده ما را مقید کند، دین دستورالعمل و برنامه‌ای است که خدا به ما می‌‌گوید این برنامه را اجرا کن تا به آزادی مطلق برسی.

مثلا فرض کنید فردی می‌گوید من الان دلم می‌خواهد مواد بکشم، چرا نمی‌گذارید من مواد بکشم؟ جلوی من را گرفته‌اید، من می‌خواهم آزاد باشم، من دلم می‌خواهد از نظر جنسی، انواع و اقسام لذت‌های جنسی را تجربه کنم، چرا نمی‌گذارید؟ با بیان این حرف‌ها می‌گوید که من دیگر آزاد نیستم، درصورتی‌که همان‌طور که در مورد لذت گفتیم آزادی‌ای که تو را از یک زندان به یک زندان دیگر ببرد، آزادی نیست، بلکه تو فقط از یک زندان به زندان دیگر می‌روی و خیال می‌کنی کیف کردی، ولی به یک زندان دیگر رفته‌ای، چه بسا زندان بدتر! برنامه دین این‌طوری نیست که تو را از یک زندان به زندان دیگر مقید کند. فرض کنید می‌گویند مشروب‌فروشی آزاد، مواد آزاد، قمارخانه باز، کاباره‌ها باز، فسادخانه باز و اصلا همه چیز مثل کشورهای دیگر، آزاد باشد، شما وقتی مواد بکشی، در یک زندان بدتر میفتی و بعد از مدتی می‌بینی خیلی از کارها را نمی‌توانی انجام بدهی، این آزادی‌هایی که شما را از یک زندان به یک زندان بدتر می‌برد این آزادی نیست و تو معنای آزادی را نفهمیده‌ای. آزادی یعنی خداوند تو را آزاد آفریده و خداوند می‌گوید که ای بشر تو باید این زندان‌های جسم و نفس را بشکنی تا به روح خود برسی، روحِ تو آزاد است، وقتی تو به روح رسیدی در همه عالم آزاد هستی، همه جا می‌توانی بروی و هر کاری می‌توانی بکنی، آزاد مطلق هستی چون به روح رسیدی، این‌ها خاصیت روح است. همان‌طور که قبلا گفتیم شما اگر الان بخواهی به یکی از دورترین نقاط بروی، مثلا به یک کره‌ای شبیه کره زمین بروی، علم ثابت کرده است، مثلا یک میلیون سال نوری زمان می‌برد اما امکان ندارد بروی؟ چون اگر بخواهی بروی، در درجه اول باید تبدیل به نور بشوی پس نابود می‌شوی، چون وقتی سرعت از یک حدی بالاتر برود، بدن تو متلاشی می‌شود و می‌میری! پس نمی‌توانی به نور تبدیل بشوی و اگر هم بشوی یک میلیون سال عمر نمی‌کنی، ولی روح این خاصیت را دارد، روح همین الان که این‌جا است، اگر همین الان اراده کند نه تنها به فاصله یک میلیون سال نوری بلکه یک میلیارد سال نوری هم باشد همان‌جا می‌تواند حاضر باشد. ما چرا نمی‌توانیم؟ چون ما به روح خودمان نرسیده‌ایم، روحِ خودمان را در خودمان و در این بدن زندانی کرده‌ایم و با این آزادی‌های شیطانی و این برنامه‌ها که خودمان را مشغول کردیم، هر روز در یک مشکل دست و پا می‌زنیم؛ امروز مشکل سیکل دارم، فردا مشکل دیپلم دارم، پس فردا مشکل لیسانس دارم، بعد از آن مشکل فوق لیسانس دارم، بعد از آن مشکل دکتری دارم، بعد از آن مشکل بازنشستگی دارم، یک روز مشکل سرطان دارم و … و بعد هم عمرم تمام شد! هر روز با یک مشکل سرگرم شدم و عمر من تمام شد. دقت کردید؟ از این زندان به آن زندان، از این درد به آن درد و این روال ادامه دارد. خیال می‌کنم اگر دیپلم بگیرم حل است، اگه سربازی من تمام بشود همه چیز درست می‌شود، اگر لیسانس بگیرم خیلی خوب است، حاج آقا دعا کن من لیسانس را بگیرم، دعا کن من فوق لیسانس را بگیرم، دعا کن من دکترا را بگیرم، البته او را دعا هم می‌کنیم، ولی خب این روال از این زندان به آن زندان است، نجات نیست، وقتی به روح برسی نجات پیدا می‌کنی، روح این خاصیت را دارد، نه این‌که طی‌الارض کند، نه، روح هر جا بخواهد حاضر می‌شود، این خاصیت روح است. “وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی” یعنی این روح، صفات الهی را دارد. خدا آزاد است، آزادِ مطلق است بنابراین تو هم آزادِ مطلق می‌شوی و صفات الهی در تو تجلی پیدا می‌کند.

پس اسلام و دین نیامده تا ما را مقید کند، حجاب، نماز روزه و… نیامده‌ تا ما را مقید کنند، این‌ها برنامه است، این‌ها راه‌هایی برای رسیدن به آن آزادیِ حقیقی است. شاعر چقدر قشنگ گفته است که :

دوزخ است آن خانه کان بی روزنست        اصل دین ای بند روزن کردنست[۴]

اگر شما را داخل بهشت یا داخل یک باغ بزرگ یا داخل بهترین باغ‌های دنیا یا داخل یک بوستان ببرند، اگر بگویند ما می‌رویم، درب را هم می‌بندیم و کلید را به تو نمی‌دهیم و تو باید تا ابد این‌جا بمانی، از همان لحظه زجر و درد شما شروع می‌شود ولی اگر به شما بگویند این‌جا باش و هر وقت خواستی بیرون بیا، ممکن است میلیون‌ها سال هم بمانی و بیرون نیایی، اما اگر بگویند آقاجان ما از این باغ که هر چیز تو بخواهی دارد، بیرون می‌رویم و در را قفل می‌کنیم و تو نمی‌توانی دیگر از این‌جا بیرون بیایی، از نظر روانشناسی از همان لحظه درد تو شروع می‌شود و احساس می‌کنی زندان هستی.

دوزخ است آن خانه کان بی روزنست        اصل دین ای بند روزن کردنست[۵]

دین آمده که تو را آزاد کند. اگر به تو بگویند آقاجان فعلا این‌جا باش ولی هر وقت خواستی می‌توانی بیرون بروی، مثلا شما را ببرند داخل جهنم و بگویند این‌جا جهنم است، برو جهنمی‌ها را نگاه کن و هر وقت خسته شدی بیرون بیا، شما می‌گویی خوب است، من می‌خواهم جهنمی‌ها را ببینم چه حالتی دارند و اصلا ناراحت هم نمی‌شوی چون می‌دانی هر وقت حالت گرفته شد بیرون می‌آیی، آن جهنم برای شما دیگر جهنم نیست، معنای آزادی یعنی همین. پس خیال نکنید به بهشت برویم آزادی است، هر جا آزاد بودی، آن‌جا بهشت است. خیال نکن به جهنم برویم بدبختی است، هر جا تو آزاد نبودی بدبختی است! دین آمده به تو بگوید که آقاجان راه رسیدن به آزادی این است و غیر از این راه دیگری ندارد.

پس آن کسی که می‌گوید آزادی و خیال می‌کند آزادی یعنی این‌که کاباره باشد، یعنی این‌که من بتوانم فحش بدهم، قرآن آتش بزنم و بتوانم هر کاری دلم می‌خواهد انجام بدهم، این فرد اصلا معنای آزادی را نفهمیده است! فرد اگر از مکان و شرایطی به مکان و شرایط دیگری رفت، فقط از یک زندان به یک زندان دیگر منتقل شده است و خیال می‌کند آزاد می‌شود، معلوم است این فرد فریب خورده و نه معنای زندان را می‌فهمد نه معنای آزادی را می‌فهمد. بنابراین حالا هم معنای زن – زندگی – آزادی را نمی‌فهمد و تا زمانی که در قید حیوانیت است، نمی‌فهمد چه می‌گوید و بازی می‌خورد و فقط برای دیگران و خودش دردسر ایجاد می‌کند.

معنا و مفهوم حیات طیبه

ان‌شاءالله خداوند به ما توفیق بدهد که این کلمات را متوجه شویم و معنای زندگی را بفهمیم، اگر معنای زندگی را فهمیدیم به دنبال حیات و حیات‌ طیبه هستیم. حیات طیبه که در قرآن بیان شده است، زندگی ایده‌آل است، ایده‌آلِ زندگی است، شما تا ایده‌آل و هدف زنده بودن را نفهمید، هیچ‌وقت به یک زندگی ایده‌آل نخواهید رسید، باید هدف زندگی و آن کمالی را که گفتیم باید در زندگی به آن‌جا برسیم، پیدا کنیم و تا آن‌را پیدا نکنیم هیچ‌وقت نمی‌توانیم یک زندگی خوب داشته باشیم. کسی می‌تواند سبکِ زندگی خوب را بفهمد و دنبال یک زندگی خوب بگردد که هدف زندگی را فهمیده باشد و کمالات حقیقی و واقعی را درک کرده باشد. ایده‌آل زندگی است که به ما یک زندگی ایده‌آل و یک سبک زندگی خوب می‌دهد و ایده‌آل زندگی هم همان کمالات الهی است که خداوند در ذات و فطرت همه موجودات قرار داده است. مثلا به یک گیاه هم که نگاه می‌کنید دنبالِ بودن است و از درد فرار می‌کند. این موضوع را ثابت کرده‌اند، در یک نشریه علمی آمده است که به آوندهای یک گیاه، دستگاه‌های حساس وصل کردند، آوند در گیاه مثل رگ‌های عصبی ما است، مقابل گیاه، گوسفندی را ذبح کردند، دیدند که برگ‌های درخت و جریان آب در گیاه تغییر کرد، کند شد و برگ‌ها لرزیدند! این نشان می‌دهد که گیاه هم حس دارد، درد را متوجه می‌شود و احساس می‌کند. در یک آزمایش دیگر، نهالی را کاشتند و در یک طرف گیاه و به فاصله نیم متری از آن، آب ریختند، بعد از یک مدت دیدند ریشه‌ها همه به ‌طرف آب آمده، معلوم است درخت می‌فهمد آب کجا است. این‌ها نشان می‌دهد که گیاهان هم فهم دارند، از این بالاتر جمادات هم فهم دارند منتهی ما متوجه نمی‌شویم.

ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق درک و فهم این واژه‌هایی که برای ما فرستاده است را بدهد تا این واژه‌ها را را درک کنیم و بتوانیم در پناه محمد(ص) و آل محمد (ص) یک زندگی ایده‌آل برای خودمان تهیه کنیم.


[۱] سوره نبا آیه ۸

[۲] نهج‌البلاغه، نامه۳۱

[۳].سوره ص،آیه۷۲

[۴] (مولوی)

[۵] (مولوی)

درباره ی n.majd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *