معماری
خانه / سخنرانی ها / متن سخنرانی / ممکن الخطائی و امکان عدم تبعیت از عالم ربانی ۱۷ / ۱۴۰۱/۸

ممکن الخطائی و امکان عدم تبعیت از عالم ربانی ۱۷ / ۱۴۰۱/۸

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

اهم موضوعاتی که در این مطلب بیان شده است، عبارتند از:

  • ممکن الخطائی و امکان عدم تبعیت از عالم ربانی
  • مقام نظر و مقام عمل در پیروی از علما
  • عصمت ظلیه و عصمت اصلیه
  • دور شدن جامعه از ائمه در طول تاریخ

ممکن الخطائی و امکان عدم تبعیت از عالم ربانی

برخی از مردم بر این باور هستند که افراد که معصوم نیستند و چون معصوم نیستند و انسان‌‌ها ممکن‌الخطا و جایزالخطا هستند، (جایز به‌معنای امکان است بعضی‌ها احساس می‌کنند که جایز یعنی اجازه خطا را دارند! خیر، جایز چند معنا دارد که یکی از معناهایش امکان است و انسان موجود ممکن‌الخطا است و امکان خطا دارد.) و معصوم نیستند، بنابراین هر کس هر حرفی بزند و هر صحبتی بکند ما باید آن را بررسی کنیم و می‌توانیم آن را رد کنیم! نتایجی که از این حرف گرفته می‌شود این است که مثلاً فرض بفرمایید می‌توان به این علت که بعضی از بزرگان یا اولیا و کسانی که در سیروسلوک به مقامات بالایی رسیده‌اند، معصوم نیستند و انسان هستند و انسان هم ممکن است خطا کند بنابراین لزومی ندارد ما از ایشان اطاعت کنیم و حرف‌هایشان را گوش کنیم و به گفته‌هایشان عمل کنیم!

خب آیا این حرف درست است یا درست نیست؟ این حرف درستی نیست و غلط است. اگر هم حرف درستی باشد در مورد انسان‌های عادی  این حرف را می‌توان بیان نمود. انسان‌های عادی جایزالخطا هستند و هر حرفی که می‌زنند باید بررسی شود و لزومی ندارد انسان آن را اطاعت کند.

آیا در مورد اولیای خدا این‌طوری است یا خیر؟ در مورد اولیای خدا این‌طوری نیست، درمورد اولیای خدا اصل بر این است که حرفشان درست است و باید اطاعت کرد. منظور از اولیاء خدا نه این‌که ائمه معصومین است، بلکه غیر از ائمه معصومین کسانی هم که در مسیر ائمه معصومین هستند شامل می‌شود؛ علمای ربانی در درجه اول و به‌ طورکلی علما و اهل فضل و دانش و تقوا که ممکن است در درجه عالم ربانی هم نبوده باشد ولی یک عالم، مرجع و یک مجتهد است. ما باید تا آنجایی‌که می‌شود اصل را بر این بگذاریم که این‌ها درست گفته‌اند و باید اطاعت کنیم.  مگر این‌که ثابت شود که اشتباه گفته‌اند. تا ثابت نشده ما باید از آن‌ها اطاعت کنیم و حرف آن‌ها را گوش کنیم و حرفشان را حجت بدانیم و عمل کنیم.

مقام نظر و مقام عمل در پیروی از علما

 منتها این در دو مقام بحث می‌شود؛ یک بحث در مقام نظر است و یک بحث در مقام عمل است. این دو حیطه باید از هم جدا شوند. یعنی در عرصه نظر یک‌ طور باید فکر کنیم و در عرصه عمل‌ طور دیگر. در عرصه نظر ما نه‌ تنها حرف علما بلکه حرف ائمه و نه‌ تنها حرف ائمه بلکه در حرف خدا هم می‌توانیم اِنقُلت کنیم. به این معنا که ببینیم آیا منظور خداوند دقیقاً آن‌چیزی بوده است که از ظاهر حرف می‌توان فهمید یا نه. این کار یعنی نقادی کردن و بررسی کردن و بلافاصله ظاهر حرف را نگرفتن. این حرف نه‌تنها درمورد علما بلکه درمورد علمای ربانی و حتی ائمه و حتی سخن خود خدا نیز صادق است. ما نباید هر حرفی را که شنیدیم بلافاصله قبول کنیم. کما‌اینکه در یکی از جلسات به شما عرض کردم«و بَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ». در آن جلسه گفتیم تماماً برعکس آن‌چیزی است که از ظاهر آیه می‌شود برداشت کرد. یعنی ما نباید حرف خدا را از روی ظاهر برداشت کنیم بلکه باید بررسی کنیم و ببینیم که خداوند منظورش از این آیه چه بوده است! از این لغت منظورش چه بوده است! آیا می‌تواند معانی دیگری هم داشته باشد؟! معانی مختلفی که از سخن خداوند می‌شود فهمید همه را بررسی کنیم، مطالعه کنیم و تحقیق کنیم. همچنین عقلاً و علماً و نقلاً با روایات دیگر و با آیات دیگر مقایسه کرده تا بفهمیم خداوند چه چیزی را می‌خواهد به ما بگوید.

 بنابراین از نظر عقلی این‌که هر حرفی را نباید بلافاصله قبول کنیم، یعنی بگوییم این معنی‌اش این است پس قطعاً هم همین است اشتباه است و باید از نظر عقلی بررسی کنیم و این حرف ربطی به حرف افراد عادی ندارد بلکه در مورد حرف علما، روایات و کلام خدا نیز همین‌طور است.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» [۱] در قرآن تدبر نمی‌کنید! تدبر یعنی این‌که هر حرف می‌تواند چند معنا داشته باشد. کدام معناهایش درست است و کدام معناهایش مهم‌تر است و کدام معناهایش احتمالی است و کدام معناها قطعا ً درست نیست. به این کار تدبر در قرآن می‌گویند.

 پس ما می‌توانیم حرف علما را از لحاظ نظری و فکری بلافاصله قبول نکنیم و بر روی آن فکر کنیم و ببینیم که این‌ها چه چیزی می‌خواهند بگویند. اما در موقع عمل به‌محض این‌که فهمیدیم که یک دستور عملی داده‌اند باید اطاعت کنیم. چرا؟ چون این‌ها مقامشان مقام ولایت است، ولایت یعنی چه؟ ولایت یعنی تقرب به خدا، یعنی سنخیت، یعنی محبت، یعنی عشق. این‌ها همه معانی ولایت است. این ولایت خیلی مهم است شما خیال نکنید این که من این‌جا می‌گویم، همان ولایتی است که مردم می‌فهمند! خیر، این ولایتی که ما در عرفان مقربین مطرح می‌کنیم خیلی معنای مهمی است و این‌طوری نیست که همه بگویند ولایت یعنی محبت یا ولایت یعنی اهل‌بیت را دوست داشته باشیم! نه، ولایت آن نیست یکی از معانی ولایت محبت است.

 ولایت یک حقیقتی است، یک معجونی است مرکب است از محبت، سنخیت، معرفت، تقرب و نزدیکی. اگر همه این‌ها را با هم جمع کنیم معنای ولایت می‌شود.

ما در زبان فارسی معادلی برای کلمه ولایت نداریم. بسیاری از کلمات ترجمه دارد مثلاً کلمه سماء یعنی: «آسمان»، ارض یعنی: «زمین» ولی بعضی از کلمات قرآنی است که نمی‌توانید ترجمه کنید چون لغتی در فارسی نداریم که معادل آن باشد. یکی از آن‌ها ولایت است، ولایت حقیقتی است که باید با هم ترکیب شود تا ما بگوییم معنی ولایت چیست.

خب وقتی ما می‌گوییم در عرفان مقربین بحث از ولایت است و این ولایت یک حقیقتی است که از خداوند متعال سرچشمه گرفته‌است و در تمام عالم هستی این سریان دارد.

 فرق پیامبر اسلام با ادیان تحریف‌شده مسیحیت و یهودیت و ادیان‌های دیگر در این است که همه پیامبران بحث توحید را مطرح کرده‌اند ولی پیامبر اسلام توحید ولایی را مطرح کرد. یعنی تصور و برداشت و شناختی از خداوند که این خداوند حقیقتش و وجودش و فعلش در تمام عالم سریان دارد از عرش تا فرش از دُره تا ذره وجود خداوند و هستی خداوند و فیض خداوند و فعل خداوند سریان دارد. این معنای ولایت می‌شود.

 بعد این ولایت با خودش یک مفاهیمی از جمله عصمت را به همراه دارد. عصمت یک چیزی نیست که شما بگویید این فرد معصوم است و این یکی نیست! نه، عصمت یک حقیقتی است که مثل ولایت از خداوند سرچشمه می‌گیرد و در موجودات جاری می‌شود و در میان کسانی که ولایت دارند می‌آید. هر کسی به نسبتی که ولایت دارد عصمت دارد. این‌چنین نیست که مثلاً ما بگوییم چهارده معصوم بوده‌اند تمام شد و رفت. نه، عصمت آن چهارده معصوم مطلقه است، یعنی در حد عالی عصمت هستند. ولی بقیه سهمی از عصمت دارند چون عصمت به‌معنای گناه کردن نیست. یکی از اشتباهاتی که ما می‌کنیم این است که خیال می‌کنیم عصمت یعنی که گناه نمی‌کند! عصمت یعنی این‌که خدا آن‌ها را نگه داشته‌است. یکی از نتایج آن این می‌شود که گناه نمی‌کنند. وقتی این‌ها معصوم هستند، یعنی خدا این‌ها را نگه داشته‌است و به شما هم می‌گویند اِعتَصموا یعنی شما هم کاری کنید که آن عصمت را ایجاد کنید. یعنی خدا شما را نگه دارد. و وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ [۲]                  

امام سجاد صلوات‌الله‌وسلام‌علیه می‌فرماید: عصمت یعنی به قرآن وصل شدن. اعتصام از قرآن یعنی همان‌طور که قرآن به‌خاطر حفظ الهی مصون است شما هم محفوظ شوید.

عصمت ظلیه و عصمت اصلیه

عصمت در اولیای خدا سریان پیدا می‌کند و هر کس به هر مقدار که به خداوند نزدیک‌تر است، معصوم‌تر است و آن عصمتش به نسبت تقرب او به خداوند قابل‌توجه است. بنابراین علمای ربانی هم عصمت دارند و معصوم هستند. منتها عصمت آن‌ها به تعبیر دیگر عصمت ظلیه است نه عصمت اصلیه و نه عصمت مطلقه. یعنی در ظله وجود معصوم آن‌ها هم معصوم هستند. یک روایت از امام رضا علیه‌السلام که فرمودند: ‌زمانی که خدا بخواهد یک بنده‌ای را مسئول گروهی از بندگان خودش قرار دهد یعنی خداوند بخواهد این شخص امام یک عده‌ای شود، (یعنی امامت جماعت یک مسجد، یعنی امام در یک حرکت اجتماعی، یک امامتی از طرف خدا… یعنی خدا بخواهد که او امام باشد) خداوند او را حفظ می‌کند و به او علم می‌دهد و به قلبش نور علم را می‌تاباند و او را یاری می‌کند.

 گاهی مواقع شده است که یکی از شما سوال می‌کند و بلافاصله احساس می‌کنید که جواب آن به دلتان آمد و بعد می‌گویید که من خودم هم احساس نمی‌کردم که یک همچین جواب خوبی را بدهم! این همان عصمت ظلیه است.

این به برکت این است که یک جایی نصیبی از ولایت برده‌اید. به خاطر این است که یک ارتباطی با اولیاء خدا داشته‌اید. اثر آن ارتباط این‌جا به قلب شما آمده و این‌طور اتفاق افتاده است. گاهی موقع‌ها شده مثلاً فرض بفرمایید آدم یک سوالی دارد یک مسئله مهمی دارد بعد یک‌دفعه مثلاً می‌بیند یک روزنامه‌ایی آن‌جا افتاده بر می‌دارد باز می‌کند. یک‌دفعه می‌بیند عه جواب سوالش این‌جا است، دست می‌اندازد داخل کتابخانه کتابی را در می‌آورد می‌خواهد نگاه کند همین‌طوری تصادفی تا باز می‌کند می‌بیند دقیقا همان مطلبی است که می‌خواهد! این‌ها پرتو نوعی ولایت است که به‌دست آورده‌اید، حالا چگونه؟! ممکن است خود شما هم ندانید به یکی از اولیاء وصل شده‌اید. به یکی از اولیاء علاقه‌مند شده‌اید. این مفهوم عصمت و مفهوم ولایت است. ما باید به این مسئله توجه داشته باشیم که نباید به اولیاء خدا بگوییم درست است رهبر است ولی معصوم که نیست! خب معصوم نیست پس حالا از این‌جا چه نتیجه‌ایی می‌خواهی بگیری؟ نتیجه می‌خواهی بگیری که ما مثلاً به حرف او عمل نکنیم، گوش نکنیم و این‌ها! نه، می‌توانی حرف او را بررسی کنی و مطالب او را بررسی کنی ببینی چی گفته است، منظور او چی بوده است. این کارها را می توانی بکنی اما باید وقتی که ظاهر صحبت‌های او را فهمیدی اطاعت کنی، چرا؟ چون یک نوع عصمت در امر او است، در رفتار او یک نوع عصمت است. چون حالا وقت کم است من زیاد نمی‌خواهم وارد جزئیات بشوم و بعضی از مثال‌ها را بزنم که ممکن است سوء‌تفاهم بشود.

شیخ صدوق و کتاب فضائل‌الشیعه

شیخ صدوق که در همین ابن‌بابویه دفن شده است (که اوصاف بسیاری دارد و ایشان به دعای امام زمان متولد شده است) کتابی دارد به نام فضائل‌الشیعه که کتاب او از کتاب‌های خیلی ارزشمند است. هر کسی هر شیعه‌ایی باید این کتاب را شنیده باشد اگر نشنیده باشد معلوم است تشیّع او ناقص است! حتماً باید این کتاب در خانه شما باشد. در این کتاب شیخ صدوق فضیلت شیعیان را می‌گوید، اگر شما آن را نگاه کنید می‌بینید شیعه چه کسی است، متوجه می‌شوید ماها شیعه نیستیم، شیعه‌ایی که ائمه تعریف کردند چه کسی است. بعد آن موقع متوجه می‌شوید که این علمای ربانی که ما می‌گوییم آن‌ها همان شیعیان هستند، شیعه امام زمان، شیعه امیرالمومنین، شیعه امام صادق چه کسی است.

کتاب خصال

 کتاب دیگری به نام خصال است که در آن‌جا خصلت‌ها و صفات شیعه را می‌گوید. این‌ها را باید بگیریم بخوانیم. (چون من خودمم خیلی سال پیش خواندم و چند سالی است که از این کتاب دور بودم، کتاب او را در خانه دارم باید بروم نگاه کنم باید برویم نگاه کنیم.) این از آن کتاب‌هایی است که آدم همیشه باید نگاه کند، کوچک هم است شاید مثلاً چهل پنجاه حدیث بیشتر هم نباشد، در آن‌جا صفات شیعه را نقل کردند.

 شما می‌روید نگاه می‌کنید، می‌بینید شیعه مقامش خیلی بالا است. اصلاً می‌گویی، یک همچین آدمی باید معصوم  باشد. مثلا آن‌جا چند بخش است که می‌گوید، شیعه کسی است که اگر به هر شکلی که بمیرد شهید حساب می‌شود، ، فقط حج شیعیان قبول است، نه اینکه حالا دیگران نروند حج بگویند خب ما نمی‌رویم پس حج ما قبول نیست! نه، بحث صحّت و قبول است یعنی آن حجّی که بالا می‌رود برای شیعه است. بعد می‌فرماید که شیعه قطعاً مورد شفاعت ائمه قرار می‌گیرد. این هم یک بحث خیلی عجیبی است که در این باره باید کار شود و این کتاب را بگیرید بخوانید ببینید که شیعیان چه مقام‌هایی دارند. اگر کسی به مقام شیعه برسد می‌گوید که ما باید چگونه با او رفتار کنیم، چگونه باید به او توجه کنیم، مقام علمای ربانی در ذهن شما روشن می‌شود بعد آن‌موقع نمی‌گویید که خدایی نکرده که مثلا حالا بگذار بگویند مرگ بر فلان، خب چی می‌شود حالا بگذار بگویند… می‌فهمید که این مسئله خیلی مسئله مهمی است مسئله ساده‌ایی نیست و اگر به آن جوان گفتند بگو مرگ بر فلان و نگفت و بدن او را با چاقو سوراخ سوراخ کردند و جنازه او را تکه تکه کردند بدانید او چه مقامی داشته چون متوجه بوده که این مسئله مسئله‌ایی نیست که به سادگی بشود از آن گذشت.

 بنابراین ما در مقام نقادی و بحث علمی نه تنها حرف بزرگان و علما را بلکه حرف ائمه و حرف پیامبر و حرف خدا را هم موظف هستیم بررسی کنیم، نقادی کنیم، تدبر کنیم و روی آن بحث کنیم. اما در مقام عمل، خیر نه تنها حرف خدا و حرف ائمه بلکه حرف علمای ربانی و حتی علمای پایین‌تر از علمای ربانی را باید حمل بر صحت کنیم و عمل کنیم. اگر عمل نکنیم نتیجه نمی‌گیریم. اگر شما حرف مرجع تقلید خود را عمل کردی لیاقت داری که حالا امام زمان را ببینی و بعد حرف او را گوش کنی، اگر حرف مرجع تقلید خود را عمل نکردی بدان که هرگز به مقام دیدار و خدمت امام زمان نخواهی رسید، چون این‌ها امتحان است، ما باید تعبد و روح عبودیت و روح اطاعت را در خودمان تقویت کنیم و بتوانیم تکامل پیدا کنیم که لیاقت رسیدن خدمت امام زمان را داشته باشیم. ما برای این‌که به خدمت امام زمان برسیم باید همان مسیری که طی شد و از امام زمان دور شدیم را برگردیم. اگر به زندگی ائمه را نگاه کنیم می‌بینیم هر چه به عصر غیبت نزدیک می‌شدیم عمر آن‌ها کوتاه‌تر و تعداد روایاتی که از آن‌ها نقل شده کمتر است. مثلاً می‌بینید امام جواد، امام هادی، امام عسکری و خودِ امام زمان  مدام عمر آن‌ها کوتاه‌تر و کوتاه‌تر است، چرا؟ چون بخاطر این‌که است که ما داریم از امام دور می‌شویم.

دور شدن جامعه از ائمه در طول تاریخ

به عنوان مثال: از امام جواد حدود سیصد حدیث بیشتر نیست. از امام هادی حدود چهارصد حدیث نقل است، از امام عسکری(ع) هم همین‌طور مدام احادیث کم می‌شود. این‌ها می‌روند داخل زندان، سامرّا زندان بوده یعنی وقتی‌ که امام هادی را از مدینه می‌خواهند و می‌آید و در سامرّا زندان می‌شود، امام حسن عسکری هم در همان زندان متولد می‌شود، در همان سامرّا در همان پادگان متولد می‌شود و یک عمر بسیار کوتاهی دارد، شش‌سال دوره امامت ایشان بوده است. ایشان بیست‌وهشت سال عمر کرده است و شش‌سال دوره امامتشان بوده و اصلا نمی‌توانسته با مردم ارتباط داشته باشد. امام حسن عسکری باید هفته‌ایی یک روز می‌آمدند و دفتری در دارالخلافه را امضا می‌کردند تا خلیفه بداند ایشان این‌جا بوده است که به آن یَومُ النّوبه می‌گفتند، یَومُ النّوبه یعنی روز نوبت. خب ببینید این یعنی محاصره!

 و کسی نمی‌توانسته ائمه را ببیند. در بعضی روایت است که مثلاً طرف می‌خواهد یک مسئله بپرسد به عنوان خیار فروش می‌آید جلوی در و خیار بفروشد آن‌جا مسئله خود را می‌پرسد!

 یعنی در طول مدام رابطه ما با ائمه کمتر شده است، ائمه چه‌کار کردند؟ ایشان وکلایی درست کردند و به مردم می‌فرمودند بروید پیش آن‌ها. بعد هم عصر غیبت که نُوّاب بودند. ائمه کسانی را می‌گذاشتند جای خودشان و به مردم می‌‌گفتند بروید پیش آن‌ها که مردم برای غیبت آماده بشوند. تا در زمان غیبت به چه کسانی رجوع کنند! به علما، علمای ربانی که به امام نزدیک‌تر هستند. و این‌طوری نیست که الان یک مرتبه ما بتوانیم برویم پیش امام زمان! باید همه راه را طی کنیم یعنی اول ما باید برویم خدمت علما با علما ارتباط داشته باشیم بعد از آن با وکلا ارتباط پیدا کنیم بعد برویم سراغ نواب، این‌ها کسانی هستند که در عالم و در دنیا هستند. اگر بشریت رشد کند، جامعه خصوصاً جامعه شیعه رشد کند و از علما اطاعت کند و ارتباط خود را با علما قطع نکند و در اطاعت از علما موفق باشد آنجا است که از علمای ربانی جامعه می‌رسد به جایی که وکلا می‌آیند یعنی نماینده‌هایی از طرف امام زمان می‌آیند که این‌ها نشان دهنده امام زمان هستند، می‌گویند ما از طرف امام زمان آمده‌ایم. بعد باز می‌آیند بالاتر می‌رسند به زمانی که خودِ امام زمان ظهور کند و همین‌طوری می‌رود بعد می‌شود دوران رجعت که ائمه می‌آیند و این‌طوری می‌شود. یعنی همان راهی که ما طی کردیم و از ائمه دور شدیم باید از همان راه برگردیم. شما الان از خانه خود بیرون آمدید و برای برگشت اگر خانه شما شمال باشد باید به طرف شمال بروید، باید همان راهی که آمدید بروید. ما از همان راهی که آمدیم و از ائمه دور شدیم باید از همان راه برگردیم خدمت ائمه، چه‌جوری از ائمه دور شدیم؟ همین‌طور که ائمه اول وکلا را گذاشتند بعد از وکلا، یکی از علمای قم از فضلای قم کتابی نوشته به نام سازمان وکالت، آن‌جا می‌گوید که چه‌جوری ما از ائمه دور شدیم ارتباط ما توسط وکلا بود بعد توسط نواب بود بعد هم دیگر توسط علما بوده و اگر ما از علما دور بشویم بدانید قطعاً از ائمه دور شدیم و از امام زمان خود دور شدیم و خدا آن روز را نیاورد.


[۱] سوره محمد آیه ۲۴

[۲] سوره آل‌عمران آیه ۳

درباره ی n.majd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *