معماری
خانه / سخنرانی ها / متن سخنرانی / ایا پیامبر اکرم (ص) در دوران حکومتشان کسی را کشته اند؟ ۱۰ / ۸ / ۱۴۰۱

ایا پیامبر اکرم (ص) در دوران حکومتشان کسی را کشته اند؟ ۱۰ / ۸ / ۱۴۰۱

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

اهم موضوعاتی که در این مطلب بیان شده است، عبارتند از:

  • اثرات چله ربیع‌الاول
  • جهاد ابتدایی در اسلام و آغشته شدن دست پیامبر به خون دیگران
  • ضرورت اتصال به ابوالابصار
  • بی‌هویتی اغتشاشگران
  • استحاله شدن مفاهیم معنوی با غیر‌معنوی
  • پاسخ به شبهه کشتن فردی توسط پیامبر
    • پاسخ اول: ادله عقلی
    • پاسخ دوم: ادله نقلی
    • پاسخ سوم
    • پاسخ چهارم: نقل تاریخ در مورد کشتن افراد توسط پیامبر
    • پاسخ پنجم

ما در این‌ جلسه به دو سوال و دو شبهه‌ پاسخ می‌دهیم. جلسه قبل مسئله بستن آب توسط پیامبر روی دشمنان را مطرح کردیم که افرادی توضیح بیشتر خواستند.

اثرات چله ربیع‌الاول

اولا در مورد چله‌ای که الان در آن هستیم نکاتی را عرض می‌کنیم. باید کسانی که این چله را گرفته‌اند و ان‌شاءالله ذکر و فکر و محاسبات را دارند منتظر فرج چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی در زندگی‌شان باشند. که البته خصوصا فرج روحانی مدنظر است و ممکن است در زمینه مادی هم باشد. ولی بیشتر باید روی واردات قلبیه و فتوحات نفسانیه باشد و باید منتظر ماند و آثار این چله را دید. ان‌شاءالله که موفق به انجام این چله شوید، احساس کنید و این را درک کنید. البته کسانی که چله را می‌گیرند قطعا آثار آن را درک می‌کنند ولی مبتدیان راه ممکن است متوجه آثار چله نشوند. باید چله را گرفت‌ و ان‌شاءالله به اینکه کنترل نفس داشته باشید، عادت کنید. باید برنامه‌تان تنظیم باشد و در زندگیتان نظم، تهذیب نفس، کنترل فکر، کنترل نفس داشته باشید. تا ان‌شاءالله شاهد آثار خوب آن باشید. چون داریم به پایان چله نزدیک می‌شویم، این مطلبی بود که باید در مورد این چله تذکر می‌دادم.

جهاد ابتدایی در اسلام و آغشته شدن دست پیامبر به خون دیگران

 سوالی پرسیده‌اند و آن این است که آیا با توجه به مباحثی که درمورد جهاد ابتدائی گفته‌ایم (و گفته‌ایم که ما در اسلام به یک معنا جهاد ابتدایی نداریم چون جهاد ابتدایی فقط در زمان امام معصوم است و از احکام مختص امام معصوم است) پیامبر اسلام صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم در زندگی‌شان کسی را نکشته‌اند و هیچ ‌وقت دست ایشان به خون کسی آغشته نشده‌است؟ حالا تعبیر آن‌ها این است که آلوده نشده‌است. ولی این حرف که بگوییم دست پیغمبر به خون کسی آلوده‌شده باشد غلط است. مؤدبانه این عبارت آن است که بگوییم دست پیامبر به خون کسی آغشته نشده‌است. خب این حرف، حرف غلطی است به چندین دلیل که مقدمتاً خدمت شما می‌گویم؛ کسانی که این فکر را می‌کنند این‌ها تحت تأثیر همین حرف‌های روشنفکرنماها و کسانی که فکر می‌کنند همه مسائل را به‌سادگی می‌شود فهمید تحت تأثیر این‌ها قرار می‌گیرند. اسلام رحمانی و اسلام خشونت و از همین حرف‌های مزخرفی که روشنفکرنماها درمی‌آورند. روشنفکرها، روشنفکرنماها یک ژست‌ روشنفکری هم گرفته و می‌گویند که ما قبول نداریم دست پیامبر به خونه ‌کسی آلوده شده باشد، چرا و دلیلشان چه است؟ چون پیغمبر رحمت‌للعالمین است، پیامبرِ رحمت است، پیامبری است که نشانه مهر و رحمت خداوند است. چنین پیامبری دستش به خون کسی نمی‌رسد و در تاریخ هیچ‌کس را سراغ ندارد که این اتفاق برایش افتاده باشد! خب این حرفی است که می‌زنند.

ضرورت اتصال به ابوالابصار

اولین مقدمه‌ای که در این زمینه می‌گوییم این است که اگر کسی به علمای واقعی و به اسلام‌شناسان واقعی، به متفکرین و روشنفکران حقیقی (به عبارت قرآنی بگوییم «ابوالابصار» صاحبان بصائر صاحبان بصیرت ما بصیرت را روشنفکر ترجمه می‌کنیم) وصل نباشد همین‌طور ارزش‌های من‌درآوردی، ارزش‌های ساختگی، تفکرات بی‌اساس و باطل در زندگی او هویدا می‌شود و او را به سقوط می‌کشاند. شما ببینید همین الان در همین ایام این اتفاقاتی که افتاد. این‌هایی که این کارها را انجام می‌دهند، این‌هایی که یک مشت حیوان بی‌هویت هستند و کشور را به این آشوب کشانده‌اند و مانع پیشرفت کشور می‌شوند و آبروی کشور را در مجامع جهانی می‌برند که با این رفتارهایشان به اسم ایرانی، تحت تأثیر دشمن قرار گرفته‌اند. چرا؟ چون ارتباطشان با افراد صاحب بصیرت، با افراد صاحب فهم قطع‌شده است. وقتی ارتباط قطع شود از این حرف‌های من‌درآوردی زده می‌شود. به‌عنوان مثال حرف‌های خیلی کلیشه‌ای و به‌ظاهر قشنگ ولی وقتی بازش می‌کنید و توضیح می‌خواهید می‌بینید هیچ‌چیز پشتش نیست و پشتش خالی است هیچ اساسی ندارد. مثل همان جمله‌ای که گفتند ایران برای ایرانیان است. این حرف‌ها حرف غلطی است یا مثلاً پیامبر اسلام پیامبر رحمت است و کسی را نکشته‌است!

بی‌هویتی اغتشاشگران

 وقتی انسان بی‌هویت باشد و با منبع واصل به وحی، واصل به ولایت قطع رابطه داشته باشد این‌چنین می‌شود و سقوط می‌کند. سقوط می‌کند تا به‌جایی می‌رسد که می‌گویند اصلا ما ناموس را قبول نداریم. دیدید یکی از آن‌ها داشت شعار می‌داد، می‌گفت ما برای دفاع از کشورمان برای دفاع از ناموس‌مان آمده‌ایم! همه او را هو کردند و گفتند ناموس چه چیزی است. ناموس مزخرف است، ما ناموس کسی نیستیم. یعنی این‌ها ناموس را فحش می‌دانند. یعنی اگر به آن‌ها بگوییم بی‌ناموس خوششان می‌آید. یا سگ را آنقدر دوست دارند (که در این کلیپ‌ها دیده‌اید) که سگ افراد دیگر می‌شوند. آن‌قدر سگ را دوست دارند که می‌گویند سگ حرف بدی نیست و اگر به من بگویند پدرسگ ناراحت نمی‌شوم و اگر به آن‌ها بگویند پدرسگ بی‌ناموس هیچ ناراحت نمی‌شوند! آخرش به این‌جا رسید است و به اینجا کشیده‌شده است، سقوط همین است.

وقتی می‌گوید من ناموس ندارم و من ناموس کسی نمی‌شوم یعنی من کسی را ندارم، نه برادری، نه خواهری، نه پدری و نه مادری را دارم که بخواهد از من طرفداری کند. چون ناموس یعنی آن‌چیزی که انسان باید به خاطرش فداکاری کند. وقتی می‌گوید من ناموس کسی نیستم یعنی اعتراف می‌کند که یک موجود بی‌بته است، بی‌اصل است و از زیر سنگ درآمده است. یعنی قبول می‌کند که زنا زاده است، این اوج انحطاط است. یعنی قعر انحطاط و بدبختی است.

حالا این‌ها می‌خواهند یک نظامی را که در دنیا حرف زده و معجزه آفریده را ساقط کنند. این بدبخت است که می‌گوید من ناموس ندارم. این یعنی هیچی ندارد. یعنی می‌خواهد بگوید من نتیجه یک پیوند نامقدس هستم، چون ازدواج یک پیوند مقدس است. وقتی زن و مردی با هم ازدواج می‌کنند و تشکیل خانواده می‌دهند این یک پیوند مقدس است انسان‌هایی که محصول یک ازدواج هستند محصول یک پیوند مقدس هستند.

 این می‌خواهد بگوید که من محصول یک پیوند نامقدس هستم، من تفاله یک شهوترانی هستم. یعنی ببینید چقدر خودش را بدبخت می‌کند یعنی تمام اهانت‌ها را به خودش می‌پذیرد و خودش خیال می‌کند که دارد افتخار کسب می‌کند، فکر می‌کند که دارد یک هنر را نشان می‌دهد.

استحاله شدن مفاهیم معنوی با غیر‌معنوی

به دزدی گفتند که این را از کجا آورده‌ای‌؟ گفت از پدرم دزدیده‌ام، گفتند پدرت از کجا آورده‌ بود؟ گفت از عمویم دزدیده است‌، گفتند عمویت از کجا آورده؟ گفت از دائیش دزدیده است‌… گفتتند پس شما خانوادگی دزد هستید؟! گفت بله دزد هستیم و افتخار هم می‌کنیم. این‌چنین است دیگر به دزدی افتخار می‌کنند. این خانم هم به این‌که محصول تفاله یک شهوترانی است، افتخار می‌کند و می‌گوید ما ناموس کسی نمی‌شویم. قبول می‌کند که به او پدرسگ بی‌ناموس بگویند. وقتی که انسان از صاحبان بصیرت، از علمای آگاه و از مرشدین و از راهنماهای حقیقی بِبُرد این‌چنین می‌شود. این‌ها نمونه‌هایی از آن است. یکی از حرف‌هایی که همین‌طوری پخش کرده‌اند این است و جوابی که به ذهنم آمد و سعی می‌کنم به‌ترتیب بگویم.

پاسخ به شبه کشتن فردی توسط پیامبر

 آیا پیامبر کسی را کشته است یا نکشته؟ خب این طرز تفکر و این حرف‌ها، حرف‌های کلیشه‌ای است که روشنفکرنماها در ذهن‌ها برای ما درست می‌کنند و ما خیال می‌کنیم که حرف قشنگی است.

 حرف‌های قشنگی که بارها گفته‌ایم شعراء در قرآن نیز یعنی سخن‌سراها یعنی کسانی که قشنگ صحبت می‌کنند ولی حرفشان محتوا ندارد اساسی ندارد فقط ظاهرش قشنگ است. به قول معروف خوب صحبت می‌کنند ولی صحبت خوب عرضه نمی‌کنند، مطلب خوب عرضه نمی‌کنند چرتوپرت ادا می‌کنند ولی قشنگ بیان می‌کنند. این‌ها افراد بی‌هدفی را که در مسیر الهی نیستند و غایت و صراط مستقیم را انتخاب نکرده‌اند را فریب می‌دهند. الان در جامعه می‌بینید که این‌چنین شده‌است و تنها راه نجات وصل شدن به علمای با بصیرت است. تنها راه این است و راه دیگری هم ندارد و راه‌های دیگر ممکن است موقتاً نجات‌بخش باشد. خب این‌ها حرف‌های کلیشه‌ای است (که مثل بت به قول فرانسیس بیکن فیلسوف که می‌گوید بت هستند) این‌ها بت‌های ذهنی هستند. در ذهن‌ها بت درست می‌کنند و ذهن‌ها را آلوده می‌کنند و شخص، دیگر نمی‌تواند بپذیرد و می‌گوید من نمی‌تواند بپذیرم پیامبر کسی را کشته باشد.

 اولاً خب ما نباید پیامبر را با ارزش‌های خودمان بسنجیم. بلکه ما باید ببینیم که پیامبر چه کار کرده است و اگر کاری هم کرده است، بفهمیم. چون پیامبری که وصل است به خدا قطعا حجتی دارد و آن را بفهمیم و توجیه کنیم؛ در این زمینه هم ادله عقلی داریم و هم ادله نقلی. 

پاسخ اول: ادله عقلی

اما ادله عقلی این‌که می‌گویند پیامبر رحمت للعالمین است و کسی را نمی‌کشد. اولاً ما می‌گوییم اینکه که پیامبر یک شخصی را بکشد خودش منشأ رحمت است. اگر بفهمد کشتن یک شخصی که زنده باشد و گناه ‌کند و خودش بدبخت‌تر می‌شود و دیگران را بدبخت‌ می‌کند، کشتن این فرد عذاب نیست، خشونت نیست این برای او رحمت است. کشتن دشمنان خدا توسط پیامبر و اولیای خدا مثل یک عمل جراحی است که البته خونین است، تیغ است، جراحت است ولی نجات دادن است. رحمه‌للعالمین بودن پیامبر منافاتی با اینکه کسی را بکشد ندارد، چرا؟ چون آیا می‌شود چیزی که برای امیرالمؤمنین رحمت و کار خیر باشد، برای پیامبر کار خیر نباشد؟!

آیا امیرالمؤمنین خشونت طلب بوده است؟ امیرالمؤمنین کار بدی کرده است؟ و یا اگر امیرالمؤمنین کار خوبی کرده است و آن شمشیر، شمشیر رحمت بوده است، خب برای پیامبر هم رحمت است. نمی‌شود که شما بگویی آن رحمت است این رحمت نیست! پس پیامبر اگر کسی را بکشد منشأ رحمت است. به خاطر اینکه آن شخص اگر زنده باشد هم خود او بیشتر گناه می‌کند و عذاب آخرت خود را بیشتر می‌کند و هم به دیگران لطمه می‌زند. بنابراین در شمشیر پیامبر هم نجات او هست و هم نجات دیگران. پس منافاتی با رحمه‌للعالمین بودن ندارد. این معلوم است اصلا معنای رحمه‌للعالمین را نفهمیده است. این شخص، این خیال می‌کند رحمه‌للعالمین تنها مهربان بودن است. همین‌طور مثلا می‌گوید که بله من که یک انسان خیلی خوبی هستم، مهربان هستم، رئوف هستم نمی‌توانم سر یک مرغ را ببرم حتما پیغمبر از من خیلی مهربان‌تر است. بارها ما گفتیم ضعف نفس با رقّت قلب فرق می‌کند و قساوت قلب با قدرت نفس فرق می‌کند. امیرالمؤمنین قصیّ‌القلب نیست بلکه نفس او قوی است و تو رقیق‌القلب نیستی نفس تو ضعیف است! امیرالمؤمنین کسی است که وقتی یک یتیم را می‌بیند زانوهای او می‌لرزد ولی شما این‌طوری نیستید. یعنی مهربانی و رأفت امیرالمؤمنین را ندارید. ولی او به جایش این‌طوری است، پس بنابراین این‌که پیامبر مثلآ کسی را کشته باشد هیچ منافاتی با رحمه‌للعالمین بودن ندارد. مولوی گفت: *خویش را تأویل کن، نی ذکر را*    

برو ذهن خود را درست کن برو معنای رحمه‌للعالمین را متوجه شو.

 این جواب نقضی است یعنی حرفی که می‌گوید جواب آن این است که منافاتی ندارد.

پاسخ دوم: ادله نقلی

 مطلب دوم این است که در قرآن خداوند برای مجاهدین مقامی قائل شده فضیلتی قائل شده که می‌فرماید: «یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ» [۱] این‌ها کسانی هستند که در راه خدا مقاتله می‌کنند و می‌کشند و کشته می‌شوند.

این یک فضیلت بزرگ است مگر می‌شود این فضیلت را که خدا برای مجاهدین راه خودش قرار داده پیامبر را از این محروم کند که پیامبر قتال نکند! جنگ نکند! شمشیر نگیرد! نزند؟!

پس به شما دوباره می‌گویم بروید فکر خود را درست کنید. این فضیلتی است و خداوند پیامبر را از این فضیلت محروم نمی‌کند. این هم دوتا جواب یادداشت کنید این‌ها را یادتان باشد.

پاسخ سوم

اگر کسی دستور بدهد که یک شخص دیگر را بکشند، شما می‌گویی قاتل چه کسی است؟ در مسائل حقوقی می‌گویند یک جرم ممکن است چند تا سبب داشته باشد؛ یک سبب مباشر، یک سبب غیر مباشر. مثلا فرض بفرمایید که یک نفر آن یکی را فریب دهد و بگوید بیا این‌جا، او را بکشاند در خلوت بعد یکی دیگر او را بکشد، آن کسی که او را کشته به او می‌گویند قاتل مباشر ولی به این هم می‌گویند که این هم سبب آن شده است. این قتل دوتا سبب دارد. ولی یک سبب مباشر است، خب جرم آن مباشر بیشتر است، آن کسی که با دست کشته او جرمش بیشتر از آن کسی است که این را در خلوت و  تاریکی آورده است. اما همیشه این‌طور نیست که مباشر جرمش بالاتر از سبب دیگر باشد. گاهی موقع‌ها می‌گویند، سبب اغوای از مباشر است. یعنی چه؟ مثلا یک کسی بیاید یکی دیگر را هیپنوتیزم کند. بعد بگوید برو او را بکش، خب این هیپنوتیزم شده از خودش اختیار ندارد. یا مثلا فرض بفرمایید او را مست کند و در غذا شراب بریزد، مواد مخدر بریزد و او مست بشود سپس او را تشویق کند که برو فلان کار را انجام بده، برو مثلا رانندگی کن، این برود رانندگی کند بزند یک نفر را بکشد. در این شرایط می‌گویند درست است که او پشت فرمان بوده و آن شخص را کشته است ولی این مباشر، گناه و جرمش کمتر از فرد اغوا کننده است. آن کسی که چاقو به دست این داد آن کسی که این را مست کرد آن کسی که این را هیپنوتیزم کرد او سبب اغوا است او را مجازات می‌کنند، گاهی موقع‌ها این‌طوری است. الان شما می‌گویید که عه فلان پادشاه ده هزار نفر را کشت. یا فلان پادشاه فلان شخص را کشت، معاویه حجربن‌عدی را کشت، خب معاویه که خودش او را نکشه است. معاویه دستور داد ایشان را کشتند ولی شما قاتل را چه کسی می‌دانید؟ معاویه. یزید امام حسین را کشت، یزید که در کربلا نبود ولی یزید  سبب اغوا می‌شود، چون او دستور داد. چرا سبب اغوا است؟ چون آن کسانی که زیر نظر معویه هستند نمی‌توانستند اطاعت نکنند، اگر اطاعت نمی‌کردند خودشان کشته می‌شدند. پس بنابراین آنکه سبب اغوا است، او قاتل می‌شود یعنی قتل را به او نسبت می‌دهید. حالا بفرمائید پیامبر وقتی دستور می‌دهد مسلمان‌ها بکشند وقتی به امیرالمؤمنین می‌گوید بکُش، امیرالمؤمنین که در مقابل پیامبر هیچ اختیاری ندارد و هر چی پیامبر بگوید اطاعت می‌کند. آیا ما نمی‌توانیم قتل را به پیامبر نسبت بدهیم؟ پس پیامبر گفته است، پس پیامبر کشته است، حتما لازم نیست شمشیر بگیرد، پیامبر در قتل بسیاری از کفار سبب اغوا است. دستور می‌دهد بکشید مسلمان‌ها هم بدون چون و چرا اطاعت می‌کنند. پس این هم یک دلیل دیگر برای این‌که ما می‌توانیم بگوییم پیامبر کفار را کشته است. این هم یک دلیل، این دلایل را یادداشت کنید یادتان بماند.

پاسخ چهارم: نقل تاریخ در مورد کشتن افراد توسط پیامبر

مطلب دیگر این است که در جنگ‌ها امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید هر وقت کار سخت می‌شد ما پناه می‌بردیم پشت پیامبر و پیامبر همیشه در جنگ‌ها نفر جلو بود که حرکت می‌کرد. خب آیا کسی که نفر جلو حرکت می‌کند و شمشیر می‌گیرد و نفر جلو حرکت می‌کند آیا این فقط برای زیبایی می‌رود ؟ کسی را نمی‌کشد؟ باید بجنگد دیگر و الّا او را می‌کشند.

وقتی ادله عقلی آمد دیگر لازم نیست ما دنبال دلیل نقلی بگردیم. دلیل عقلی از دلیل نقلی خیلی مهم‌تر است. بعد هم اگر در تارخ نیامده پیامبر کسی را نکشته یا ما پیدا نکردیم این‌ها فرق می‌کند. در تاریخ نه این‌که نیامده باشد ما پیدا نکرده‌ایم. اگر نیامده دلیل بر این که نکشته است، نیست. این هم یک مسئله بسیار مهم است.

پاسخ پنجم

 و اما آخرین جواب این است که بله در تاریخ داریم که پیامبر کسی را کشته است. یک شخصی هست به نام اُبیّ‌بن‌خلف برادر اُمیه‌بن‌خلف، این عرض می‌شود خدمت شما یک آدم جنگ‌جو و شجاعی بوده به‌ طوری که بعضی‌ها وقتی می‌خواهند بگویند ما خیلی شجاع هستیم می‌گویند ما شجاعت خود را از ابیّ‌بن‌خلف به ارث بردیم، یعنی این‌قدر شجاع بوده است. او چندین بار پیامبر اسلام را تهدید به قتل کرد. یک‌بار به پیامبر مطلبی گفت و در این‌جا پیامبر جواب او را داد. او گفت من اسبی دارم که به او بهترین غدا را می‌دهم تا که این اسب رشد کند و می‌خواهم از این اسب در جنگ علیه تو استفاده کنم و اولین کسی را که با این اسب می‌کشم تو باشی. پیامبر فرمود اسب خود را تربیت کن ولی من تو را  خواهم کشت و این اتفاق افتاد! در جنگ اُحد به پیامبر حمله کرد تا ایشان را بکشد، مسلمان‌ها دویدند که جلوی او را بگیرند. پیامبر فرمود بروید عقب که من حریف او هستم و نیزه یکی از مسلمان‌ها را گرفت. پیامبر ضربه‌ایی به گردن او زد و از اسب افتاد. وقتی از اسب افتاد یاران او آمدند و او را بردند. فریاد می‌زد، گفتند چرا داد می‌زنی یک خراش بر گردن تو است! گفت محمد(ص) من را کشت، گفتند که یک خراش خورده چه می‌گویی؟ گفت نه، او هر حرفی بزند درست است. گفت که این ضربه‌ایی که به من زد من را می‌کشد، طولی هم نکشید و از دنیا رفت. پس بنابراین حرف‌های روشنفکری را ما باید از سرِ خود به دور کنیم.

 الان حتی این حرف‌هایی که من زدم ممکن است بعضی از خانوم‌هایی که خیلی مهربان و خیلی رقیق‌القلب هستند بگویند کاش نمی‌کشت، کاش پیغمبر طوری بود که مثلا ما بتوانیم بگوییم پیغمبرِ ما کسی را نکشته است! اگر این‌طوری فکر می‌کنید اشکال در جهان‌بینی شما است. اشکال در بصیرت تو است، ان‌شاءالله سعی کنیم بصیرت خود را افزایش بدهیم. ما نباید با ارزش‌های پست خودمان بزرگان را بسنجیم، باید خودمان را بالا بیاوریم تا بتوانیم بزرگان را درک کنیم، باید فکر خودمان سطح فکر خودمان را بالا بیاوریم.


[۱] سوره توبه، آیه۱۱۱

همچنین ببینید

عرفان مقربین

تعریف سنخیت

• تعریف سنخیت • اولیاء خداوند واسطه‌های فیض هستند • اثر ولایت • فرق بین گوش دادن و گوشِ‌دل دادن • اعتقادات اولین اصل است * ارتباط روحی * تاثیر صلوات بر اجابت دعا * دو رکن بسیار مهم در حکمت ناب شیعی * رسوم در سیروسلوک * حسن ختام جلسه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *