برچسب: دشمن شناسی

  • سخنرانی استاد علوی مدظله العالی مورخ ۱۴۰۳/۰۵/۱۶

    سخنرانی استاد علوی مدظله العالی مورخ ۱۴۰۳/۰۵/۱۶

    بسمه تعالی

    اهم موضوعات مطح شده در این جلسه به شرح ذیل است:

    • عرفان کاذب و عرفان انحرافی
    • منظوراز نعمت خاص چیست
    • دشمن شناسی
    • نشانه های مدعیان هدایت
    • شرط در سلسله بودن
    • تشخیص عرفان حق
    • خدمت به پیر
    • نشانه علمای ربانی
    • تحقیقات استاد از فرقه‌ها
    • سه گروه در قرآن

     

    عرفان کاذب و عرفان انحرافی

    بحث عرفان‌های کاذب و عرفان‌های انحرافی از مباحث مهم است. خصوصاً برای دوستان دوره اول؛ بدانند که در بحث دشمن‌شناسی و در بحث سیر و سلوک، بحث دشمن‌شناسی از بحث‌های بسیار مهمی است که خداوند متعال در قرآن شریف وقتی‌که در سوره‌ی حمد از انسان‌ها صحبت می‌کند عجیب است، یک گروه از انسان‌های خوب را نام می‌برد و دو گروه از انسان‌های منفی خب این یعنی چی؟ یعنی خدا وقتی سه گروه می‌کند انسان‌ها را می‌فرماید صراط الذین انعمت علیهم اما وقتی‌که به انسان‌های منفی می‌رسد دو گروه را معرفی می‌کند “غیر المغضوب علیهم ولا الضالین” یک مغضوب علیهم را تعریف می‌کند یک ظالین ر،ا در این سِری است اسراری است درحالی‌که هم انسان‌های بد گروه‌بندی می‌شوند و هم انسان‌های خوب گروه‌بندی می‌شوند.

    در آن روایت امیر المؤمنین انعمت علیهم دو گروه هستند و گروه سوم بد هستند یعنی در روایت امیر المؤمنین برعکس است دو گروه خوب‌ها را نام می‌برد یک گروه بدها را ولی آیه قرآن یک گروه خوب‌ها را نام برد و دو گروه بدها را امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:” أن الناس ثلاثهٌ” مردم سه گروه هستند، قرآن هم می‌فرماید مردم سه گروه هستند؛ امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: آن سه گروه دو گروهشان خوب هستند و یک گروه خراب هستند و قرآن می‌فرماید: این سه گروه یک گروهشان خوب هستند و دو گروهشان خراب هستند.  خب این چه سری دارد باید به این فکر کرد که چرا قرآن این‌چنین می‌گوید و امیر المؤمنین آن چنین می‌گوید؟ امیرالمؤمنین علی علیه السلام چون خودش رأس افراد خوب هستند و موظف هستند انعمت علیهم را هدایت کند .

    منظوراز نعمت خاص چیست

    اینجا دو گروه را از کسانی که مورد نعمت خاص خداوند شده‌است، این انعمت علیهم یعنی راه کسانی که به آن‌ها نعمت داده‌ای. خب خدا به همه نعمت داده است به شمر هم نعمت داده است به یزید هم نعمت داده است به فرعون هم نعمت داده است! خداوند در قرآن می‌گوید به همه نعمت داده‌ایم پس این‌جا معلوم است که این نعمت، نعمت خاص است “صراط الذین انعمت علیهم” این نعمت خاص چیست؟ می‌گوید این انعمت علیهم کسانی هستند که مغضوب و گمراه  نیستند، پس این‌ها یک افرادی هستند که یک نعمت خاصی دارند چون اگر نعمت عام بود که این نعمت شامل مغضوب و گمراه نیستند پس این‌ها یک افرادی هستند که یک نعمت خاصی را دارند چون اگر نعمت عام بود که این نعمت شامل مغضوب علیهم انسان‌هایی که مورد غضب الهی قرار گرفته‌اند و ضالین یعنی گمراهان آن‌ها هم غرق نعمت هستند وجودشان را نگاه کنید تک‌تک سلول‌هایشان نعمت الهی است، خداوند به آن‌ها هم نعمت داده است ولی خدا می‌فرماید: این نعمت، نعمت خاص یک گروهی است که آن نعمت شامل مغضوب علیهم و ضالین نیست! خیلی مشخص است. پس این معلوم است که یک نعمت خاص است، این چه نعمتی است؟ نعمتی است که در آیات دیگر گفته است  می‌فرماید: “ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ”( سوره تکاثر آبه ۸) روز قیامت خداوند بندگانش را از نعمت‌هایی که به آن‌ها داده است می‌پرسد این نعمتی که ما به شما داده‌ایم با این نعمت چه‌کار کرده‌ای و در روایت می‌فرماید بفرمایید ببینم این نعمت چیست؟ شخصی که در مقابل امام نشسته است، امام از او می‌پرسد این نعمت چیست؟  آن شخص می‌گوید: خب نعمت‌های خوبی داده است میوه غذا گوش چشم… امام می‌گوید خداوند بزرگتر از آن است که ار این چیزها حسابرسی کند خدا بزرگتر از این است که بگوید من به تو نعمت غذا داده‌ام خدا بزرگتر از این است که بخواهد یک بنده را با این چیزها پرسش کند! یعنی خداوند در قیامت بندگانش را ردیف می‌کند و می‌پرسد غذا به تو دادم چه‌کار کردی! نه خدا در هیچ کاری بر بشر منت نگذاشته است اما در یک‌جا خداوند منت گذاشته است قَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ آن جایی است که می‌گوید من در میان شما پیامبران را مبعوث کرده‌ام، اولیایی را مبعوث کرده‌ام پس این نعمت، نعمت  ولایت است که این نعمت ولایت را مغضوب علیهم و الضالین ندارند اما آن دو گروه دارند؛  عالم ربانی و مُتَعَلِّمٌ على سَبیلِ نَجاهٍ ، این دو گروه چون به‌هم وصل هستند یک عالم ربانی است و دیگری متعلم است این دو گروه نعمت ولایت را دارند و بقیه چه چیزی هستند؟ بقیه همج‌الرعاء، معنی‌اش را از دوستان مسئول تدریس بپرسید. این همج الرعاء دو گروه می‌شوند؛ یکی مغضوب‌علیهم و دیگری  ضالین، و آن انعمت علیهم دو گروه می‌شوند؛ یکی عالم ربانی و دیگری مُتَعَلِّمٌ على سَبیلِ نَجاهٍ.

    دشمن شناسی

     این‌جا دشمن‌شناسی؛یعنی این‌که بروید این دو گروه را بشناسید در بحث دشمن‌شناسی”أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ”( سوره یس ایه ۶۰) خداوند در قرآن مکرر می‌گوید ما به انسان گفتیم شیطان دشمن آشکار شما است، شیطان دشمن قسم خورده شما است، آن‌جایی‌که قسم خورد که شما را هدایت می‌کند و نجات می‌دهد شما را از بهشت بیرون کرد‌. اینجا که قسم خورده است که شما را بدبخت می‌کند! ببینید این‌جا دیگر چی است! آن‌جا که قسم خورده بود خیرخواه بشر است آن بلا را سر بشر آدم آورد! این‌جا که قسم خورده است “قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ” ( سوره ص آیه ۸۲) به عزتت قسم که من همه بندگانت را گمراه می‌کنم در این‌جا که قسم خورده است دیگر می‌فرماید: که این دشمن، دشمن مهمی است، دشمن‌شناسی مهم است. و ما در دوره اول، دوستان معلم دقت داشته باشید در دوره‌ی اول باید سالکین عزیز و کسانی که اهل سیروسلوک هستند را با دشمنان اصلی  روبه‌رو کنید. دشمن شناسی که خداوند در سوره حمد این کار را کرده‌است به این خاطر است که این سوره مخاطبش همه انسان‌ها هستند ولی آن روایت امیرالمومنین مخاطبش کمیل است، مخاطبش افراد پاک هستند برای همین آنجا آمده اول آن دو گروه را گفته است. انسان‌ها باید بدانند شما یا جزء انعمت علیهم هستید اگر در خط ولایت اولیای الهی هستید اگر در سلسله اولیا نیستید یا مغضوب علیهم هستید یا ضالین. که این مغضوب علیهم و ضالین  را باید روی آن کار کرد و ببینیم چه کسانی مورد غضب الهی قرار گرفته‌اند و چه کسانی گمراه شده‌اند. ما اگر وصل به اولیای الهی نباشیم گمراه هستیم.

     نشانه های مدعیان هدایت

    خب در این قسمت دشمن‌شناسی یک بحثش مدعیان هدایت است که مدعی هستند ولی در مسیر هدایت نیستند و دروغ می‌گویند و ادعا می‌کنند که ما در مسیر ولایت هستیم ولی دروغ می‌گویند این‌ها جزء مغضوب علیهم هستند. نشانه‌هایی دارند، خب ازجمله نشانه‌های آن‌ها این است که در سلسله نیستند؛ یعنی به آن‌ها می‌گوییم آقا شما این مطالبی که دارید می‌گویید و ادعا می‌کنید در مسیر هدایت هستید این‌ها را از کجا گرفته‌اید؟! می‌گوید خودم! خودم درس خوانده‌ام، خودم مطالعه کرده‌ام و خودم رسیده‌ام… این علم را خودم به‌دست آورده‌ام، خودم زحمت کشیده‌ام! آیا از کسی اجازه دارید یا نه؟! می‌گوید نه من خودم! مثل این‌هایی که فرض بفرمایید می‌روند تحقیق می‌کنند مطالعه می‌کنند و می‌آیند مطب می‌زنند، سازمان‌های دولت مسئول جلو این‌ها را می‌گیرند و می‌گویند اگر شما می‌خواهید پزشک شوید باید از سازمان نظام پزشکی مجوز داشته باشید و از یک مرجع معتبر باید شما را تأیید کند شما حق ندارید بیایید تابلو مطب بزنید و بگویید فلان دکتر…! کشورهایی که پایبند هستند به مسئله بهداشت جامعه شان اجازه نمی‌دهند که هر شخصی بیاید مطب بزند مثل کشور ما نیست تابلو می‌زنند این‌جا طب سنتی است و حجامت می‌کند و بعد داروهای گیاهی را همین‌طور قالب می‌کند به مشتریان و در همه مسائل هم نظر می‌دهند و بعد افرادی که می‌روند آن‌جا خیلی‌ از آن‌ها هم ناموفق می‌شوند و اگر بعضی از آن‌ها تصادفی خوب من شوند معلوم نیست که چه اتفاقی افتاد که خوب شدن تصادفی خوب شده‌اند معلوم نیست به چه دلیل خوب شده‌اند! این می‌شود هرج‌ومرج هر کسی می‌آید ادعا می‌کند که من پزشک هستم، حکیم هستم یک دکانی باز می‌کند. اگر مسئولین یک کشور دلشان برای بهداشت مردمشان بسوزد هر کسی نمی‌تواند بیاید تابلو بزند که من پزشک هستم! به او می‌گویند باید بروید از نظام‌پزشکی مجوز بگیرید، نظام پزشکی کجاست؟ یک جایی است که افراد متخصص افرادی که سال‌ها زحمت کشیده‌اند درس خوانده‌اند و آن‌ها هم از اساتید و دانشگاه‌های معتبر مجوز دارند آن‌ها مجوز می‌دهند و در بُعد معنوی هم کسی که می‌خواهد بگوید من یک روحانی هستم، یک عالم هستم، یک پزشک روحانی هستم! باید مجوز داشته باشد همین‌طوری که نمی‌شود بگوید من از خودم علم دارم الان خیلی‌ها هستند دکان دارند  مرید پیروان   دارند در همین تهران چندین نفر هستند که ادعا می‌کنند با امام زمان در ارتباط هستند یا ادعا می‌کنند که مثلاً وصل هستند این‌ها باید شناخته شوند این‌ها اگر مجوز و اجازه اساتید مورد تأیید از یک مرکز زیرا اجازه نداشته باشند خطرناک هستند. این یکی از نشانه‌های خطرناک بودن مدعیان دروغین است در سلسله نیستند.

    شرط در سلسله بودن

    آن‌هایی که می‌گویند آقا ما در فرقه اویسیه هستیم و خودمان رفتیم این نمی‌شود، این منطقی نیست. حتماً باید مجوز داشته باشند. ما نمی‌گوییم هر کسی استاد ندارد بدبخت و بیچاره و اهل جهنم است ولی کسی که می‌خواهد مدعی هدایت باشد کسی که می‌خواهد شاگرد پرورش دهد حتماً باید مجوز داشته باشد و یکی از نشانه‌ها و علامت‌های یک عالم ربانی این است که مجوز و اجازه داشته باشد اگر نداشته باشد شما نمی‌توانید او را به‌عنوان پیر و عالم ربانی قبول کنید باید حتماً مورد تأیید باشد این ملاک، ملاک مهمی است اما محتوای عرفان حق و عرفان صحیح این است که می‌گوید شما باید در سلسله باشید هر عرفانی که می‌گوید شما در سلسله باشید این کلیاتش درست است حالا در جزئیاتش اگر یک مشکلات دیگری داشته باشد یا شرایط مختلفی دارد فقط آن شرایط را باید داشته باشد فقط این نیست اما این اصل مهم این است یکی از مهم‌ترین اصل‌های عرفان ناب این است که بگوییم شما باید در سلسله باشید سلسله هم سلسله بافتنی و من‌درآوردی نباشد سلسله باید مدرک داشته باشد مثل سلسله فقهای ما که از همین الان هر مرجعی که الان مرجعیت او مورد تایید علما هست بگیرید استاد او را بگیرید استادِ استاد او را بگیرید می‌روید تا می‌رسید به مشایخی که خدمت ائمه بودند مدرک مشخص سلسله شجره‌نامه مشخص همه معلوم است مثل ساداتی که شجره‌نامه  دارند قشنگ مشخص است اما شما می‌آیید در این سلسله‌های صوفی‌گری و این‌ها می‌گوید بله وصل شدیم به حسن بصری وصل شدیم به شقیق بلخی وصل شدیم به معروفِ کلخی وصل شدیم به هاشم کوفی ولی هیچ مدرک درست حسابی معتبری ندارند فقط ادعا است. خب این‌ها اصل حرف آن‌ها که باید در سلسله باشد درست است ولی سلسله ندارند شجره نامه ندارند برای همین نمی‌شود به آن‌ها اعتماد کرد.

    تشخیص عرفان حق

    این در مورد محتوا یعنی برای تشخیص عرفان حق یک راه آن این است که محتوای مطالب آن را ببینید یک راه دیگر این است که وقتی که ما مفهوماً این‌ها را شناختیم مصداقاً یعنی این آقا این شخص به این نام ادعا می‌کند که در سلسله است ادعا می‌کند که من تعالیم خود را سینه به سینه گرفتم و از اساتید همین طوری سینه به سینه گرفتیم و آمدیم و الان داریم این‌ها را تحویل می‌دهیم هر کس می‌خواهد بیاید هدایت بشود و این‌ها، این را باید با او زندگی کرد یعنی باید از نزدیک رفت دید و در زندگی او باید وارد شد و ببینید که آیا این واقعاً آن خصوصیات را دارد یا نه، خصوصیات چی است؟ خصوصیات را دوستان می‌گویند از جمله این‌که هدف او هدف الهی باشد، تمام کوشش او و سعی او و دغدغه او خدمت به امام زمان و به دین خدا باشد این خیلی مهم است و دنیا طلب نباشد زاهد باشد نسبت به دنیا، در شما منافعی برای خود نبیند.

    خدمت به پیر

     شما الان نگاه کن خدمت کردن در فرقه ها چطوری است خدمت به پیر باید بکنی. خدمت به پیر یعنی چی؟ یعنی باید برای او لباس بخری، برای او کفش بخری، برای او خانه بخری، برای او ماشین بخری، این می‌شود خدمت به او، در عرفان مقربین خدمت به پیر نیست خدمت به خدا است خدمت به دین خدا است خدمت به تحقق اهداف امام زمانی است خدمت به آن‌ها است نه خدمت به شخصِ او. شما ببینید من یک مثال برای شما بزنم یک حاج عیسی‌ای بود که خدمت به امام می‌کرد، چای می‌آورد، مثلا کارهای شخصی امام را انجام می‌داد، این خب خدمت امام بود، یک کسی هم بود خدمت به اهداف امام می‌کرد، می‌رفت جبهه، در جنگ در کشور در مسائل مختلف در اهداف امام زمان سفر به خارج از کشور این طرف آن طرف خود را حتی در معرض خطر می‌انداخت برای تحقق اهداف امام، کدام یک از آن‌ها به امام نزدیک‌تر بودن؟د از نظر ظاهری حاج عیسی نزدیک‌تر بود ولی از نظر واقعی چه کسی نزدیک‌تر بود؟ آن کسی نزدیک‌تر بود که در اهداف الهی امام کار می‌کرد. در عرفان مقربین این مهم است در عرفان‌های باطل این‌طوری نیست این آقای آقاخان هست رئیس فرقه اسماعیلیه ایشان هر سال هم وزن او را طلا می‌دهند به او، سال تولد او که می‌شود طلا می‌دهند ثروت زیادی دارد در تمام دنیا کارخانه‌ها دارد بانک‌ها دارد هتل‌های بسیاری که در همین ایران خود ما چند تا هتل بزرگ دارد خب این یک رهبر دینی است ولی چی به او می‌دهند چه کار می‌کند هیچ کار نمی‌کند چون رهبر آن‌ها است برای او روز تولدش هم وزن او به او طلا می‌دهند، یک ثروت زیادی دارد، آن رهبر کجا این رهبر کجا! رهبری که مردم خدمت به او می‌کنند برای تحقق اهداف الهی نه برای خود او.

    نشانه علمای ربانی

    بنابراین نشانه‌های مصداقی اساتید و علمای ربانی این است که شما را برای خود نمی‌خواهد بلکه شما را برای خدا می‌خواهد هر چقدر شما برای خدا به دین خدا به تحقق اراده الهی خدمت کنید او به شما بیشتر علاقمند است شما را بیشتر دوست دارد و به شما بیشتر توجه می‌کند نه این‌که شما را بخواهد برای خود استعمار کند.

    تحقیقات استاد از فرقه‌ها

    من خب با بسیاری از فرقه‌های صوفیه از قدیم ارتباط داشتم قبل از انقلاب البته بعداً کمتر شد دیگر من می‌دیدم یک آقایی که نه سوادی دارد نه اطلاعاتی دارد نه تقوایی دارد ولی قطب است قطب این سلسله است قطب این گروه است فرقه کمیلیه فرقه شاه نعمت‌لّاهیه، صفی‌علی‌شاهیه، ذهبیه، گنابادی همین‌طوری انواع این فرقه‌ها می‌رفتم مثلاً ببینم این‌ها چه می‌گویند گویا حرفی دارند این‌ها می‌دیدم استاد آن‌ها آن پیر آن‌ها اصلاً سر و پای او را طلا می‌کنند ولی هیچ علمی ندارد، آخر برای چی شما باید خود را؟ نه این بزرگ ما است! وقف می‌کردند به او ثروت‌های زیادی و این‌ها این می‌شود، چی این می‌شود؟ گمراهی این می‌شود، استعمار و استثمار و استحمار.

     سه گروه در قرآن

    خداوند در قرآن مغضوب علیهم را به سه گروه تقسیم می کند؛ یک کسانی که دنبال زور دنبال زر و دنبال فریب مردم هستند و باید شما با ملاک‌ درست سراغ شناخت این گونه افراد بروید (اصحاب زور و زر و تزویر). مصداق آن در قرآن فرعون، قارون، هامان است. فرعون مظهر زور و فریب، قارون مظهر پول و ثروت و هامان مظهر تزویر؛ اولی استکبار دومی استثمار سومی استحمار یعنی فریب دادن مردم، خوش سخن بودن خوش بیان بودن و با این امور دنیایی مردم را فریب می‌دادند و الان هم در تمام دنیا زیاد هستند.
    اصلاً دنیا محل شیطنت و حکومت شیطان است و شیطان در این سه چهره خود را نشان می‌دهد :
    زور و زر و تزویر
    قدرت و ثروت و فریب
    فرعون و قارون و هامان
    استکبار و استثمار و استحمار
    تیغ و تسبیح و طلا
    هر سه بخش مغضوب علیهم هستند که با این سه قدرت مردم را فریب می‌دهند و حکومت می‌کنند و در حکومت‌ها نفوذ می‌کنند و مردم را برده ی خود می‌کنند مردم را وسیله عیاشی و دنیا‌طلبی خود قرار می‌دهند. این‌ها در قبال انعمت علیهم هستند و در قبال منعم علیهم هستند حالا هر گاه مردم جامعه‌ای رو به مغضوب علیهم آوردند این مردم به سمت جهنم می‌روند هر گاه این‌ها به سوی انعمت علیهم آمدند این مردم به سمت سعادت و خوشبختی می‌روند.

    متاسفانه  اکثریت مردم یا تحت تاثیر ولایت شیطان (مغضوب علیهم) هستند؛ مردم اگر تحت تاثیر شیطان باشند، ضالین می‌شوند و اگر تحت تاثیر اولیای الهی( انعمت علیهم) قرار گرفتند می‌شوند جزو اولیاءالله می شوند.در همین راستا انسان باید نسبت به مدیران جامعه و کسانی که در راس کار می آیند بسیار حساس باشد تا ان شا الله با سر کارآمدن اولیای الهی ما هم با تبعیت کردن از آن ها، ان شا الله ما هم عاقبت بخیر شویم.
    در مقابل شیاطین که اصحاب زر و زور و تزویرند، علمای ربانی، را برای خود نمی‌خواهند بلکه شما را برای خدا می‌خواهند؛ هر چقدر شما برای خدا، به دین خدا و به تحقق اراده الهی خدمت کنید انها به شما بیشتر علاقمند می شوند و شما را بیشتر دوست دارند و به شما بیشتر توجه می‌کنند نه این‌که شما را بخواهند برای خود استعمار کند.

    ملاک اولیای الهی و شیاطین را باید شناخت و وقتی شیاطین روی کار می آیند، مردم را وسیله قرار می‌دهند برای جمع کردن ثروت برای جمع کردن قدرت برای نفوذ بر افکار مردم و خدا رحم کند به مردمی که از تحت ولایت اولیاءالله به تحت ولایت این‌ شیاطین می روند؛ آنها یا با قدرت، یا با ثروت،یا با فریب، یا با پارتی، یا با پررویی روی کار می‌آیند؛ این‌ها راه‌های مختلف سه تا (پ) سه تا (ز) این‌ها این‌طوری می‌آیند و مردم را گمراه می‌کنند هیچ راهی نیست جز وصل شدن به اولیاء الهی، تا زمانی که کسی به اولیاء الهی وصل نشود اصلاً چه بخواهد چه نخواهد چون این‌ها متخصص هستند در فریب مردم چشم‌های مردم را پر می‌کنند با قدرت با ثروت با اشرافی‌گری با هنر، شما الان ببینید اکثر جوان‌های ما تحت تاثیر همین هنرمندها خیلی از این هنرمندها و کسانی که در کار فیلم و این‌ها هستند جوان‌های ما را فقط این یک دلقک است فقط می‌تواند ادا در بیاورد هنر دیگری ندارد یا آن شخص فقط فوتبالیست است فقط می‌تواند توپ را گریپ کند و هیچ هنر دیگری ندارد ولی می‌بینید بسیاری از جوان‌های ما را رهبری می‌کند هدایت می‌کند گمراه می‌کند، این‌ها دیگر یعنی با تجملات با امور چشم پر کن جوان‌ها و مردم را می‌گیرند جذب می‌کنند و می‌برند به آن‌جایی که باید ببرند این را ما در تاریخ همین سال‌های اخیر آن دهه‌های اخیر همین سه دهه اخیر همین چهار دهه اخیر پنجاه سال اخیر را شما نگاه کنید در کشورها ببینید چه کسانی می‌آیند روی کار چه کسانی می‌روند کنار چه جوری است وضع آن‌ها را نگاه کنید وضع انسان ها را نگاه کنید چه هستند همین است این‌ها از این راه‌ها می‌آیند حکومت می‌کنند و بر دوش مردم سوار می‌شوند مردم ساده هستند مردم اکثر النّاس لایعقلون هستند اکثر النّاس لا یعلمون هستند اکثر النّاس لا یومنون هستند، این‌ها آیات قرآن است این اکثر الناس چه موقع نجات پیدا می‌کنند همین افراد لایَعقل همین افراد همین انسان‌ها اگر دست خود را بدهند به دست اولیاء اولیا این‌ها را نجات می‌دهند اما اگر بدهند به دست آن‌ها آن‌ها از این‌ها استفاده می‌کنند. گفت:

    قدرت کردگار می‌بینم        حالت روزگار می‌بینم      (شاه نعمت‌الله ولی)

    عوام را فریب می‌دهند انسان‌ها را فریب می‌دهند با یک شعارهای فریبنده. آن داستان مار را برای شما گفتم آن داستان خیلی مهم است. این‌طوری فقط مردم راه آن این است که وصل بشوند به اولیاء خداوند راه دیگری ندارند این‌ها مسائلی که باید گفته بشود و عرض می‌شود خدمت شما شیاطین یکی از کارهای آن‌ها تخریب چهره‌های اولیاء خدا است این هم مواظب باشید شیاطین می‌آیند وارد می‌شوند و تخریب چهره‌های اولیاء خدا را می‌کنند به طوری که مردم می‌گویند مگر علی هم نماز می‌خواند؟ این‌طوری شدند. تبلیغات آن‌قدر علیه اولیاء خدا می‌کنند که اولیاء خدا خانه‌نشین می‌شوند و ما در تاریخ زیاد داشتیم. این است که جامعه زمانی به بلوغ می‌رسد که اولیاء را بشناسد، غیر از این راه دیگری ندارد.

     بعضی ها خیال می‌کنند ما باید آن‌قدر جامعه را رها کنیم خود آن‌ها آزادانه بروند انتخاب کنند سر آنها به سنگ بخورد برگردند، آقاجان کسی که عقل او نمی‌رسد سر او به سنگ بخورد دیوانه‌تر می‌شود، سر او به سنگ بخورد عاقل نمی‌شود که، جامعه لایعقلون زمانی عاقل می‌شوند که دست خود را بدهند به دست عقلا، همین، این‌که خیال کنیم که متاسفانه بعضی از بزرگان ما و روشنفکرهای ما علمای ما مثلاً خیال می‌کنند که می‌شود جامعه را به یک جایی رساند که همه بشوند ابن‌سینا نه عزیز من این‌طوری نیست. آیه قرآن که می‌گوید اکثر الناس لا یعقلون تا قیام قیامت این آیه هست این‌طوری نیست که بعد از هزارسال بگویم این آیه دیگر اشتباه شد الان اکثر النّاس یعقلون نه! آیه قرآن کهنه نمی شود همیشه اکثریت مردم در شرایط عادی زندگی می‌کنند یک عده خاصی هستند که وصل می‌شوند و راه نجات مردم این است که وصل بشوند به این‌ها و آن‌ها هم همان اولیاء و علمای ربانی هستند.

     خداوند را قسم می‌دهیم به حق محمد و آل محمد به ما توفیق بدهد شیاطین را بشناسیم، دشمن شناس باشیم و با ارتباط با اولیاء خدا راه نجات و سعادت را پیدا کنیم، با صلوات بر محمد و آل محمد

     

  • دشمن شناسی و شرح مراتب نفس(سخنرانی ۲۰ اردیبهشت۱۴۰۱)

    دشمن شناسی و شرح مراتب نفس(سخنرانی ۲۰ اردیبهشت۱۴۰۱)

    دشمن شناسی و شرح مراتب نفس

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین بحث در مورد جهاد تبیین، دشمن شناسی، جهاد با نفس و بزرگترین دشمن که دشمن درونی انسان است ادامه دارد. قبل از آن به یک شبهه ی مطرح شده پاسخ می‌دهیم.

    در روایت از ائمه نقل شده است که «صاحب هذا امر الامر الشرید الطرید الفرید الوحید». معانی فرید و وحید را می‌دانیم یعنی کسی که تنها است. امام زمان علیه السلام تنهاست. روایاتی هم داریم که می‌فرماید همیشه همراه امام زمان (ع) کسانی هستند.

    طبق آموزه‌های عرفان مقربین که ادله ی آن نسبت ‌به ادعای دیگر مکاتب عرفانی قوی‌تر است امام زمان علیه‌السلام به‌عنوان قطب عالم هستی چهار رکن دارد و بعد از ارکان، اولیاء دیگر، اوتاد، ابدال، نقبا و نجبا هستند که تعدادشان، هم در بعضی از نصوص مذهبی و هم در علوم غریبه‌ که روی اعداد کار می‌کنند آمده است.

    ابدال یعنی کسانی که اگر یک نفر از طایفه از دنیا برود شخص دیگری از یک طایفه پایین‌تر به آن‌ها ملحق می‌شود و جای آن‌ها را می‌گیرد. این‌ها در عالم هستی نقش اوتاد را دارند یعنی دوام عالم هستی به این‌ها است و این‌ها حجج الهی و اولیای الهی هستند، اگر این‌ها نباشند دنیا نابود می‌شود. پایین‌ترین درجه همین علمای ظاهری هستند یعنی کسانی که اسلام‌شناسند و به اسلام عمل می‌کنند، دین‌فروش نیستند یعنی علم را یاد نگرفته‌اند که از این راه تزویر کنند یا اقتصاد و زندگی مادی و معیشتی خودشان را بگذرانند.

    پس وقتی می گوییم علمای ظاهری یعنی علمایی که عمل‌کننده به اسلام هستند. این علمای ظاهری پایین‌ترین درجه هستند که هر گاه از طبقۀ بالا که طبقه نجبا است یک کسی از دنیا برود این‌ها ملحق می‌شوند به آن‌جا و جای او را می‌گیرند و آن طبقه هم همین‌طور اگر از طبقه نقبا کسی از دنیا برود یکی از این‌ها می‌رود جای او را می‌گیرد و همین‌طور می‌رود تا می‌رسد به اوتاد و آن ارکان اربعه که دائم زنده و در خدمت امام زمان (ع) هستند. به عقیده ما حضرت عیسی، حضرت خضر، حضرت ادریس و حضرت الیاس هستند. این چهار پیامبر زنده هستند و هر کدامشان مأموریتی دارند بعضی در آسمان، بعضی‌ در زمین، بعضی‌ در بحر و بعضی در برّ کارهایی را انجام می‌دهند بنابراین امام زمان (ع) وحشت تنهایی ندارند.

    اما این روایت که وارد شده او طرید، شرید و فرید است، عرض شد که معنی فرید و وحید را می‌دانیم و معنی طرید هم قابل‌فهم است یعنی کسی که طرد شده‌است به عبارتی از اجتماعی بیرونش کرده‌اند. معنای سنگین‌تر معنای شرید است، شرید یعنی آواره، کسی که جایی و پناهی ندارد برود و در خیابان و بیابان سرگردان است. این کلمه در قرآن آمده‌است.

    در سوره انفال می‌فرماید: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ، یعنی با دشمنان طوری مبارزه کن که تارومار شوند فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ شَرِّدْ، تارومار کن یعنی آواره کن چنان که هر کدام یک طرف بروند، پراکنده شوند و جایی را ندارد که برود از این‌جا معنای شرید به دست می‌آید.

    شرید یعنی کسی که تار و مار شده‌است و جایی را برای رفتن ندارد. در جبهه و جنگ گاهی موقع‏ها حملات طوری می‌شد که سربازها پخش‌ُ و پلا می‌شدند، راه را گم می‌کردند و نمی‌دانستند کجا بروند؛ کجا خودی است، کجا دشمن است. یک روایت می‌فرماید: امام زمان طرید و شرید است اما این معنا با روایات دیگری که می‌گویند امام زمان (ع) یارانی دارند در تضاد است و حتی در بعضی از نقل‌ها است که در یک سرزمینی هستند که آن‌جا همه اهل ایمان‌اند و حالا آن عالم بین عالم دنیا و عالم برزخ است یا در همین عالم دنیا است، در مباحث عرفانی مطرح می‌شود و آن‌جا باید بحث و استدلال شود. این آواره بودن، بی‌پناه بودن و رانده شدن با آن معنا نمی‌خورد و اگر ما بخواهیم جمع کنیم با عقل جور در نمی‌آید.

    یک‌بار در همین جلسات عرض کرده‌ایم که امام زمان‌(ع) انسان کامل و ولی‌الله اعظم هستند. از خصوصیات و صفات ولی‌الله بودن این است که او مظهر صفات و اسماء الهی ست و ولایت مطلقه خاصه را دارد.

    این ولایت مطلقه خاصه که می‌گوییم غیر از آن حرف‌های آشفته و پریشانی است که محیی‌الدین می‌گوید که خودشان هم نمی‌دانند چه می‌گویند، ما تعریف دقیق داریم که منظور از ولی‌الله اعظم یعنی صاحب ولایت، آن ولایت مطلقه بالطبع، بالعرض و بالمجازی که از خداوند داریم. این شخصیت، مظهر اسماءالله است که صفات الهی و اسماء الهی در او تجلی اَتَم و اکمَل دارد.

    یکی از اسامی خداوند رب است، رب یعنی صاحب، مدیر، مدبر و تربیت‌کننده عالم هستی. یکی دیگر ازپریشان گویی های عرفان های کلاسیک و و رسمی همین خلیفه الله بودن است که حرف غلطی است و نتیجه اش این است که اگر امام مدیریت جامعه بشری را به عهده دارد چرا جامعه بشری این‌طور است و به اینجا رسیده است. ما امام را با تعابیر مرآت‌الله، مظهرالله و آیت‌الله می‌شناسیم. امام تدبیر و مدیریت عالم هستی را می‌کند نه جامعه ی بشری را، پس ایشان مدیریت عالم هستی را می‌کند و جامعه بشری هم در یک مسیر تکاملی زیر نظر امام، اولیاء و مدبر الأمور است که می فرماید: وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا ﴿۱﴾وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا ﴿۲﴾وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا ﴿۳﴾فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا ﴿۴﴾فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا ﴿۵﴾ ، این‌ها تحت نظر امام‌زمان علیه‌السلام هستند ما برای امام‌زمان علیه‌السلام صفاتی را قائل هستیم ایشان مدیر و مدبر عالم هستی به نمایندگی از طرف خدا هستند.

    بنابراین این معنایی که امام زمان(ع) آواره است و در بیابان‌ها می‌گردد و بعضی افراد برای این‌که ما را به گریه بیندازند و دل ما را بشکنند می گویند او تک‌وتنها در بیابان‌ها آواره است، این‌ معنا با عقل جور درنمی‌آید. اگر صد حدیث هم داشته باشیم که با عقل جور در نیاید باید آن‌ها را به دست اهلش بسپاریم تا آن‌ها را جمع کنند و این جمع کردن تخصص می‌خواهد. همیشه یقین بر شک و احتمال غلبه دارد. اولا این روایت احتمال دارد که صادر شده باشد احتمال هم دارد که صادر نشده باشد بر فرض هم که صادر شده باشد می‌تواند معانی دیگری داشته باشد.

    نمی توانیم این مطالب یقینی را که عرض شد کنار بگذاریم و بگوییم چون در یک روایت است امام زمان(ع) آواره و در به در است و جایی ندارد ما هم نمی توانیم برای ایشان کاری کنیم پس فقط برای کسی که تنها و طرد شده است، پدرش را کشته اند، مظلوم و بی پناه است دلسوزی کنیم، اشکی بریزیم و ثوابی ببریم. این برداشت از نظر ما صحیح نیست.

    طرید و شرید به‌نظر ما به این معناست که جامعه قدرت تحمل او را ندارد به همین علت می گوییم از جامعه طرد شده است چون جامعه هنوز به رشدی که بتواند او را بپذیرد نرسیده است و به عبارتی عقب مانده است و صلاحیت حضور او را در دل خودش ندارد. این جامعه آلوده‌ و فاسد است و آن روح پاک و حقیقت قدسی جایش در این‌جای کثیف و ناسالم نیست. مثل وقتی که یک روح بزرگ نمی تواند در یک بدن معلول و فلج حلول کند. بنابراین اگر طرید است به این معناست که جامعه لیاقت و توانایی هضم او را ندارد و اگر شرید است و در بیابان‌ها می‌گردد یعنی به دنبال کسانی است که راه را گم کرده‌اند، در بیابان‌ها سرگردان هستند و واقعا به این نتیجه رسیده‌اند که تا دستشان به امام زمانشان نرسد نجات پیدا نمی‌کنند. به تبع آن‌ها امام زمان(ع) در بیابان‌ها می‌گردد تا دست انسان‌هایی را که راه را گم کرده‌اند و طالب راه هستند بگیرد.

    اکثر کسانی که خدمت امام‌زمان علیه‌السلام و اصحاب امام‌زمان علیه‌السلام رسیده‌اند موقعی بوده که راه را گم کرده‌اند حالا یا در مکه یا در بین مکه داستان‏هایی از بزرگان، اولیاء و افراد مؤمن نقل شده‌است که راه را گم کرده‌اند و یک شخص نورانی آمده، دست آنها را گرفته و نجات داده است. یا در رؤیا و خواب دیده‌اند گم شده‌اند که یک شخصی یا عالِمی از سادات یا غیر سادات پیدا شده دست این‌ها را گرفته و بعد در زندگی فهمیده‌اند که تعبیرش این بود که با یک شخص پاکی آشنا شده‌اند و در زندگی به‌دنبال آن رفته‌اند و نجات پیدا کرده‌اند.

    بنابراین معنای طرید و شرید بودن این است که امام به‌دنبال انسان‌هایی می‌گردد که راه را گم کرده‌اند و به‌دنبال راه هستند نه این‌که راه را گم کرده‌اند و به‌دنبال راه نیستند آن‌هایی که به‌دنبال راه نیستند خب شیطان می‌آید و می‌گیردشان آن‌هایی که راه را گم کرده‌اند و به‌دنبال راه نیستند غاوین و ضالین هستند.

    اما مؤمنینی که به‌دنبال راه هستند، راه را گم کرده‌اند و طالب رسیدن به اولیاء خدا هستند امام زمان(ع) و اولیاء آنها را در بیابان‌های گمراهی پیدا می‌کنند.

    این معنایی ست که ما به آن معتقدیم حالا اگر افراد خوش‌فکری پیدا شوند و معانی بهتری پیدا کنند که با عقلمان جور دربیاید و با این یقینیاتی که عرض کردیم بخواند ما می‌پذیریم. و اما ادامه بحث ما در شناخت دشمن داخلی و جهاد تبیین این بود که نفس ما یعنی دشمن داخلی ما چه حیله‌هایی دارد و جنگ با او و جهاد با او چه حالات و مراتبی دارد. از آنجایی‌که جلسات ما، اخلاقی است و مباحث عرفان عملی و اسلامی مطرح است ما وارد مباحث سیاسی نمی‌شویم چون مهم ساخته شدن خود ماست.

    در این مباحث ما باید تربیت شویم و اگر تربیت شویم وظیفه خودمان در قبال جامعه، نظام اسلامی، خون شهدا و در قبال امام‌زمان علیه‌السلام خوب انجام داده‌ایم اما اگر ساخته‌شده نباشیم و بدون تهذیب نفس فقط وارد عالم سیاست و امور اجتماعی شویم یا به خودمان یا به جامعه یا به هر دو ضرر می‌زنیم مثل خیلی از کسانی که وارد جامعه، پست ها و مقامات شده‌اند اما چون تهذیب نفس نداشته چه ضررهایی هم به خودشان و آخرت خودشان و هم به جامعه زده‌اند. بنابراین مهم تهذیب نفس است تا خودمان را نساختیم خدا نکند که جامعه به ما روی آورد و خدا نکند که در جامعه به‌عنوان یک شخص مهم مطرح شویم. همان بهتر است که بحث‌های فردی انجام دهیم. البته مباحث فردی قابل تسرّی به جامعه است ولی خطر نفس ما و شیطان داخلیِ ما از شیطان خارجی بیشتر است.

    بر همین میزان و بر همین قیاس هم بدانید که در جامعه خطر دشمنان نفوذی و منافقین داخلی بیشتر از بیرون است یعنی هر وقت ما در مورد نفس و خطر دشمن داخلی نفسانی خودمان صحبت می کنیم و هر وقت در مورد دشمن خارجی صحبت می کنیم شما آن را نسبت به دشمن داخلی و خارجی در عرصه اجتماع هم مقایسه و شناسایی کنید. عرض شد نفس ما بزرگترین دشمن ماست و مبارزه با او جهاد اکبر است.

    نفس انسانی مراتب پایین تر و مراتب بالاتر دارد. هر قدر در مسیر بهتر رشد کند نفس خیری خواهد شد و اگر در مسیر بد برود نفس شری خواهد شد. اگر انسان بر نفس خود غلبه کند و نفس خود را تحت حکومت عقل و دین قرار دهد این نفس، اهل نجات و سعادتمند می‌شود و اگر خدایی ناکرده نفس خود را تحت تبعیت و اطاعت عقل و دین خود قرار ندهد این نفس نفسِ شقاوت مندی می شود و عاقبت آن خسران خواهد بود. اولین مرحله نفس که خداوند خلق می کند نفس ملهمه است.

    نفس ملهمه نفسی است که خداوند در وجود انسان قرار می‌دهد و همراه قرار دادن آن، انسان به شناخت خوبی ها و بدی ها ملهم می شود “وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «۷» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «۸» ” ، خداوند به این نفس قسم می خورد که این نفس بسیار مقدس و ارزشمند است.

    خداوند این نفس را مُسَوّا و تسویه شده می خواند، تسویه نفس یعنی در حال تعادل قرار گرفتن، یعنی راست و چپ آن در حد تساوی است، قدرت میل به بهشت آن و قدرت میل به جهنم آن در حد وسط است، این نفس می شود نفس مُسوّا، نفسی که تسویه شده است. این نفس مُسوّا چرا مُسوّا و تسویه شده است؟ چون نفس ملهمه است یعنی خداوند بدی ها و خوبی ها را به او الهام کرده است. “بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ ” نفس انسان طوری است که در ذات می‌داند خوب و بد چیست. همه انسانها در فطرت خودشان خوبی و بدی را می‌شناسند، هیچ کس نمی‌تواند بگوید من نمی دانستم خوبی و بدی چیست. وقتی انسان ها به نفس و وجدان خودشان رجوع کنند می توانند بفهمند خوب و بد چیست.

    البته این نفس ملهمه که ابتدای کار هست وقتی رشد می‌کند و در بدن قرار می گیرد خداوند در ابتدای خلقت او غرایزی قرار داده که این غرایز امکانات حضور در دار امتحان دنیا را فراهم می کند. وقتی این نفس شروع می‌کند به امر کردن به بدی ها می شود نفس اماره.

    به عبارتی نفس اماره وقتی است که آن نفس ملهمه دچار غرایز شده، غرایز بر او حاکم شده اند و عقل رشد نکرده است.

    این خاصیت برای دوران نوجوانی و جوانی است بنابراین نفس ابتدایی، نفس اماره است یعنی به طرف دنیا و لذت های دنیایی امر می کند. این نفس زمانی می تواند مهار شود که عقل رشد کند اگر عقل رشد کرد و توانست این نفس را کنترل کند نفس جدیدی حادث می‌شود به نام نفس لوّامه. نفس لّوامه نفسی است که نفس اماره را کنترل می کند.

    نفس لوامه همان وجدان و تجلی نفس ملهمه است، نفسی که می داند خوبی و بدی چیست و از شخص در برابر انحراف مواظبت می کند. اگر نفس لوامه موفق نشود نفس اماره را کنترل کند این نفس اماره تبدیل می‌شود به نفس مسوّله.

    یک نفس آمره هم داریم نفس آمره نفسی است که امر می کند، اما نفس اماره نفسی است که با قدرت امر می‌کند. امّاره بر وزن فعّاله نشان دهنده این است که خیلی قوی و با تمام قدرت به طرف دنیا و لذت های دنیایی فشار می آورد. “إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ ” ، نفس اماره انسان را به سوء، بدی ها، پستی ها و گرایش به امور پست می کشاند. نفس در ابتدا ملهمه است و خوب و بد را می داند با وجود غرایز این نفس به مرور زمان به نفس اماره تبدیل می‌شود و بعد به نفس لوامه و بعد به درجه بالاتر که نفس مطمئنه است می رسد.

    اگر نفس لوامه موفق نشود یعنی عقل موفق نشود این میل به گناه، شهوت، لذت و میل به پستی ها را در انسان مهار کند نفس اماره تبدیل به نفس مسوّله می شود. در قرآن می‌فرماید: “بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا ، یا در مورد شیطان می گوید که شیطان تسویل می‌کند. تسویل کردن یعنی همان چیزی که باید نفس لوامه باشد می آید اینجا به نفع نفس اماره انسان را قانع می‌کند، می‌گوید کارِ تو درست بود. نفس لوامه به نفس اماره می گوید کار تو اشتباه بود ولی نفس مسوّله به نفس اماره می‌گوید کارِ تو درست بود.

    نفس مسوّله در همه هست و خطر بسیار بزرگی است که در سیر و سلوک باید به آن توجه کرد. نفس مسوّله خطرناک ترین نفسی است که انسان را گمراه می کند، نفس اماره را خوب جلوه می‌دهد، تقویت می‌کند و باعث می شود انسان معصیت می کند ولی معتقد است که کار او درست است.

    اگر این طور شود نفس لوامه از بین می رود و نفس دچار شقاوت، بدبختی، خُسران و حسرت می‌شود. نفسی که روز قیامت می گوید یَا حَسرتَا، جز حسرت کاری از آن برنمی‌آید. اما اگر نفس لوامه غلبه کند و انسان نفس اماره خود را بتواند کنترل کند تبدیل به نفس مطمئنه می شود.

    تفاوت نفس مطمئنه با نفس مسوّله این است که نفس مسوّله اطمینان دارد در حالی که اطمینان او غلط است، اما نفس مطمئنه نفسی است که اطمینان دارد و اطمینان او صحیح است. وقتی نفس مطمئنه ایجاد شود دیگر از اینجا به بعد خداوند می آید، دست او را می گیرد و می فرماید؛ “یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ (۲۷) ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ ” . بعد از این نفس راضیه است یعنی از خدا راضی می‌شود.

    نفس مطمئنه نفسی است که از خدا راضی است هر حوادثی برای او پیش بیاید پشت این حادثه را می بیند، هر اتفاقی برای او بیفتد پشت این اتفاق را می بیند، دست خدا را می بیند و می داند که در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست. حتی اگر در جلوی چشم او خانواده او را به اسارت ببرند، یاران او را شهید کنند خاطر او جَمع است و دست الهی را پشت آن قضیه می بیند و خیرات را می بیند. این می شود نفس مطمئنه و راضیه یعنی از درجه اطمینان به درجه راضیه می رسد و وقتی به اینجا رسید خداوند از او راضی می شود و می شود نفس مرضیه. این سه مرحله نفس که بالاترین مقامات نفس است در انتهای آیات سوره فجر آمده “یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ «۲۷» ارْجِعِی إِلى‌ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً ” ، سه مرحله پشت سرِ هم برای نفسی که نفس لوامه آن بر نفس اماره غلبه کرده است.

    حالا اینجا باز نفوس دیگری هم هست ولی اینها امّهات مراتب نفس انسانی است. همه باید دقت و مواظبت کنند که نفسشان مسوله یعنی نفسی که کارهای بد را خوب جلوه می دهد نشود. اگر دقت کنید می بینید همه فکر می کنند کارشان درست است چه کسی در این دنیا هست که می‌گوید کارهای من غلط است؟ هیچ کس.

    به هر کسی نگاه کنید می گوید این کاری که من دارم می کنم بهترین کار دنیاست، کار درستی است و چاره‌ای غیر از این ندارم. حداقلش این است که می گوید کار من بد است ولی من چاره ای ندارم، یعنی چون چاره ای ندارم پس کار درستی است. انسان ها همه بالاتفاق از شمر، یزید، هیتلر، چنگیز، ترامپ، یزید، صدام و بایدن و از آن طرف انسان های خوب هم همه می گویند کاری که ما انجام می دهیم درست است و همه خودشان را بر حق می دانند.

    بسیاری از افرادی که غرق گناه هستند می‌ گویند خدا از من راضی است، هر چی از خدا خواستم به من داده است، من آدم خوبی هستم، من که کاری نکردم و گناهانی را که نکرده اند به رُخ می‌کشند مثلا می گویند من که از دیوار کسی بالا نرفتم، هزار تا گناه کرده فقط از دیوار مردم بالا نرفته می‌گوید من که از دیوار مردم بالا نرفتم. همه ی ما دچار نفسِ مسوّله هستیم که ما را خوب جلوه می‌دهد؛ من عقلم خوب کار می‌کند، من هوشم خوب کار می‌کند، فکر من خوب کار می‌کند، راهی که دارم می روم بهترین راه است و میزانی برای این که راه او درست است یا غلط است ندارد و نفس خودش را میزان قرار می دهد و همین است که سقوط می کند. همین است که همه بدبخت هستیم، به جان هم افتادیم و دنیا دنیای جنگ های جهانی اول، دوم، صفین، نهروان و جمل و…است چون ما انسانها همیشه فکر می کنیم کار ما درست است و این خطرناک است.

    برادران یوسف دچار تسویل نفس شدند گفتند بهترین راه این است، یکی گفت بکُشیم؟ گفتند نه نکشیم، بهترین راه این است که او را داخل چاه بیندازیم، بهترین راه این است که لباس او را خونی کنیم ببریم به پدر بگوییم گرگ او را خورده است. حضرت یعقوب فرمود: “بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا” این نفس شما کار شما را قشنگ جلوه داد! قرار نیست انسان ها پاک و مطهِّر و روح عالی در این دنیا آمده باشند و تا آخر هم پاک بمانند.

    اگرچه نفس و روح، الهی است ولی وقتی در این دنیا می‌آییم و از زمانی که جسم خود را انتخاب کردیم هزار آسیب یا از ناحیه دیگران یا از ناحیه خودمان به ما وارد شده است پس باید بدانیم مریض و ناقص هستیم. موقعی که نطفه تشکیل می شود اگر پدر یک ریال حرام بیاورد در خانه روی نطفه بچه اثر می گذارد دست خودش هم نیست، مقصر خودش نیست، دیگران به او لطمه زدند اما لقمه حرام، فکر حرام، تصمیم غلط برای مادری که باردار است روی بچه او اثر می‌گذارد و آن بچه خراب می شود.

    پس هیچ کس معصوم و معصوم زاده نیست. به یکی از اولیاء گفتند چرا بچه تو خراب شد؟ فرمود که در مهمانی کفار به من لقمه حرام خوراندند. یعنی معصوم بوده یک چیزی به او خوراندند این متوجه نشده بله همانطور که به معصوم سمّ می خوراندند و متوجه نمی شود گاهی موقع ها یک لقمه حرام به او می خوراندند و متوجه نمی‌شود اما روی بچه اثر گذاشته است. البته مسأله اختیار از بین نمی رود، یعنی این را نگویید که پس بچه چه گناهی کرده؟ بچه گناهی نکرده ولی خب تحت تاثیر ظلم دیگران واقع شده، همانطور که شما ممکن است یک کسی بی گناه در خیابان دارد می‌رود یکی بیاید با ماشین بزند به او و تا آخر عمرِ خود معلول شود. او گناهی نکرده بلکه دیگران ناآگاهانه به او لطمه زدند.

    این دنیا اینطوری است، دارِ تزاحم است. ممکن است ناآگاهانه در دوران جنین روح ما خراب شده باشد یا در دوران کودکی روح ما خراب شده باشد، رفتار غلط پدر و مادر، رفتار غلط خانواده، یا رفتار غلط معلمین مدرسه، اینها همه روح ها را خراب کرده است. پس هیچکس روح پاک نیست، از خودمان ممنون نباشیم و خیال نکنیم کارمان درست است یا اگر یک موقع یک کار خوبی می کنیم خیال کنیم آدم خوبی هستیم، این منم طاووس علیین شده، هیچ وقت از خود راضی نباشیم. اگر کسی به این نتیجه برسد و این را بفهمد امید نجات او هست.

    همه انسان ها مشکل دارند و مشکلشان جز با وصل شدن به اولیاء خدا، دعا، تربیت، نفَس آنها و همنشینی با آنها حل نمی شود. هیچ درمان دیگری وجود ندارد، داروهای دیگر مُسکِّن هستند. درمان اساسی روح ما این است که این نفس مسوّله را تسلیم عقل کنیم و عقل به ما می‌گوید: هر که خواهد همنشینی خدا تا نشیند در حضور اولیاء (مولوی) این راه راهِ نجات است.

    در اجتماع هم همینطور است کسانی که می گویند مملکت گل و بلبل است، همه چی خوب است، هیچ مشکلی نداریم و همه چیز دارد درست می شود باید مواظب باشند فریب نفس خود را نخورند و بدانند که جامعه دچار مشکلات است. به این نکته باید تجه کرد که بین خودی ها باید انتقادات را گفت اما در مقابل دشمنان باید نقاط قوت را گفت و خود را در مقابل دشمنان تضعیف نکرد. اگر کشور خود را با کشورهای دیگر و با زمان های قبل از انقلاب مقایسه کنیم خیلی عالی ست، خیلی عالی است، بدونِ شک معجزه شده و کشور ما نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر و نسبت به قبل از انقلاب خیلی عالی ست، اما وقتی با حکومت ایده آل و آرمان امام زمانی نگاه کنیم هزاران اشکال وجود دارد، خیلی وضع خراب است و این دو مسأله را انسان باید بداند که در میان دوستان و دلسوزان خودی ایرادات و نقاط ضعف را بگوید و در مقابل دشمنان نقاط قوت بیان شود. این همان بحث است که کجا باید نفس لوامه و کجا باید نفس مسوّله باشد و جایگاه هرکدام چیست.

  • جهاد تبیین(سخنرانی ۱۷ اسفند ۱۴۰۰)

    جهاد تبیین(سخنرانی ۱۷ اسفند ۱۴۰۰)

    جهاد تبیین

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه ‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

         بحث جهاد تبیین و دشمن‌شناسی از مهم‌ترین ارکان معرفتی در زندگی انسان است چون باید بداند بزرگ‌ترین دشمنان چه کسانی هستند و برای گمراهی و نابودی او چه روش‌ها و شیوه‌هایی دارند؟

    مباحث باید از اصول شروع شوند و به فروع برسند

         بحثی که در مورد دشمن­شناسی آغاز کردیم، یک بحث ریشه‌ای است، از این نظر که اگر همواره مباحث از اصول شروع‌ شود، در فروع دچار مشکل نمی‌شود. ائمه این را آموزش داده‌اند که همیشه باید مباحث از اصول آغاز شود، لذا خودشان فرموده‌اند: ما به شما اصول را یاد می‌دهیم و شما خودتان آن اصول را در فروع پیاده کنید تا حقایق را بفهمید. ‘عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ’، ائمه مفاهیم اصلی را به مسلمانان آموزش می‌دهند تا مصادیق را خودشان بگردند و پیدا کنند.

    شناخت امیرالمومنین (ع) امتحان بزرگ انسان

         یک سؤال معروفی همواره در طول تاریخ مطرح شده که چرا نام امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در قرآن نیامده است؟ در قرآن به نام پیامبران اشاره‌ شده، نام لقمان که پیامبر نیست آمده، نام زید یکی از اصحاب پیامبر آمده، نام دشمن پیامبر ابولهب آمده، مگر ابولهب چقدر مسئله است، دشمنی بوده که در حق پیامبر بد کرده‌ است و یک سوره برایش نازل‌شده است ولی در مورد امیرالمؤمنین(ع) که عرفان مقربین معتقد است ولایت ایشان تمام دین است و همه عالم سر مسئله ولایت امیرالمؤمنین (ع) گمراه شده‌اند، نامشان در قرآن نیامده است؟ این سوال پاسخ­ هایی دارد، یکی از پاسخ ­های مهم آن این است که قرار خداوند از روز ازل این بود که انسان ولی‌شناس شود و خود بگردد و پیدا کند و این یک تکلیف است. از آنجائی که این مسئله تکلیف است اگر خدا جوابش را دهد که فایده ندارد، مثل این است که جواب امتحان نهایی را به بچه دبستانی بدهند. او خود باید درس بخواند، مفاهیم و اصول را بفهمد و یاد بگیرد که چگونه مسائل را حل کند سپس در امتحان نهایی از او سؤال کنند و جواب را پیدا کند.

         شناخت امیرالمؤمنین(ع) جواب سؤال بزرگی است، انسان باید بگردد تا پاسخ این سؤال و مصداق این مفهوم را پیدا کند. اینکه خداوند به انسان بگوید این شخص ولی تو است ارزشی ندارد. اجر انسان است که پای مال می‌شود. اجر او به این است که با تحقیق و مطالعه مصداق ولی خدا را بشناسد، این ارزش دارد.

          امروز هم بر همه مؤمنین واجب است که با تحقیق، مطالعه و مقایسه، اولیاء را بشناسند. این‌که معلوم باشد این شخص ولی است و باید از او اطاعت کرد انسان را رشد نمی‌دهد. مَثَل امام، مَثَل کعبه است و این را در روایات فرموده‏اند، ‘مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَهِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی’ انسان باید به طرف خانه خدا برود نه اینکه خانه خدا به طرف او آید.

    دشمن شناسی

         بنابریان در بحث دشمن‌شناسی، ابتدا باید اصول شناخته شود و مباحث اصولی مطرح شود. اولین بحث اصولی این است که مهم‏ترین و بزرگ‌ترین دشمن انسان چه کسی است؟ در مباحث گذشته ذکر شد که بزرگ­ترین دشمن انسان نفس اوست که در روایت نیز آمده است  ‘أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ’ زیرا نفس امّاره انسان گرایش به دنیا، لذت‌ها و هوس­های زودگذر دارد لذا بهترین وسیله برای دشمن اصلی انسان که همان شیطان است، نفس می­باشد. بدترین دشمن انسان نفس اوست، اما دشمن اصلی شیطان است زیرا انسان خود طالب نجات است و نفس او نیز به دنبال نجات است اما به این علت که گرایش به مادیات، غرایز، طبیعت و امور زودگذر دارد، وسیله‌ای می‌شود برای دشمن اصلی که شیطان است، شیطان می‌خواهد انسان را از بین ببرد. در کلمه دشمن، «دُش» یعنی بد و زشت و «مَن» یعنی شخصیت، بدترین شخصیت می‌خواهد تو نباشی و تو را از بین ببرد.

    تفاوت عدو با خصم

         حال این سوال مطرح می­شود که آیا کلمه دشمن در مورد شیطان درست یا نادرست است؟ در قرآن بعضی از کلمات آمده است، به عنوان مثال خصم در قرآن به معنای دشمن و مخالف است. اما قرآن در مورد شیطان می‌گوید عدو، عدو خیلی بدتر از خصم است و یک مرحله بالاتر است. دشمن آن‌کسی است که می‌خواهد تو نباشی، در جنگ وقتی‌که دو نفر به ‌طرف همدیگر اسلحه گرفته‌اند؛ می‌خواهند که طرف مقابل نباشد اما شیطان از این بدتر است نمی‌خواهد انسان نباشد، بلکه می‌خواهد ابدیت خود را از دست بدهد نه فقط بدنش را. او نمی‌خواهد انسان بمیرد، می‌خواهد او را بی‌دین کند و بعد بُکشد یعنی او را در حالت بی‌دینی از بین ببرد زیرا اگر شخص بمیرد و دین سالم داشته باشد، آن طرف وضع خوبی خواهد داشت، اما شیطان می‌خواهد انسان را بی‌دین کند و ابدیت او را نابود کند. لذا این از خصم بدتر است، خصم می‌خواهد تو نباشی، ولی عدو می‏خواهد تو باشی ولی ‏دین نداشته باشی، لذا خداوند در مورد شیاطین واقعی می‌فرماید:” وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا”[۱] دشمنان شما با شما می‌جنگند نه برای اینکه شما را بُکشند، برای این که شما را بی‌دین کنند و آنگاه که شما را بی‌دین کردند، شما را می‌کشند.

    تفاوت دشمن اصلی و معمولی

         دین، از جان برای شیطان مهم‌تر است دشمنان معمولی می‌خواهند جان انسان را بگیرند ولی او می‌خواهد دین انسان را بگیرد، این‌ها اصول دشمن­شناسی است.

    شناخت آمریکا

         مایه تعجب است که چرا بسیاری از کسانی که به بدی آمریکا و دشمنان استدلال می­کنند، به مواردی ‌غیر از این آیه قرآن استناد می‌کنند. خداوند بزرگ و متعال می‌فرماید دشمنان شما کسانی نیستند که می‌خواهند شمارا بُکشند، بلکه آنها با شما می‌جنگند که دین شما را ‌بگیرند. آمریکا نمی­خواهد یک بمب اتم بزند و مردم ایران را بکشد بلکه می­خواهد روحانیت، قرآن و امام حسین (ع) را از بین ببرد و دین را از دل مردم پاک کند. دین ما و ابدیت‌ ما با آن‌ها در تضاد است. هر وقت خواستید با دشمن مصالحه کنید، بدانید او می خواهد دین شما را ‌بگیرد و هر وقت حاضر شدید دین و ابدیت خودتان را از دست بدهید آن موقع می‌توانید مصالحه کنید.

    حمله به اعتقادات، روش دشمن

         زمان طاغوت هم همین‌طور بود؛ قدم‌به‌قدم جلو آمدند، ابتدا کشف حجاب کردند، حوزه‌ها را تعطیل کردند، این اواخر تاریخ را عوض کردند، تاریخ تبدیل شد به یک تاریخ مجهول و بی‌اساس که هیچ اساسی نداشت، ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی را ایجاد کردند، به طور کلی در اواخر حکومت شاه حوادث عجیبی رخ می‌داد، دین باید کلاً از بین می‌رفت اما درنهایت دوباره همین دین مردم را حرکت داد و انقلاب شد. یکی از شگردهای دشمنان همین است که به طور علنی در فضای مجازی برای مبارزه با دین، دروغ می‌گویند، تهمت می‌زنند، خلاف می‌گویند، شانتاژ می‌کنند تا دین را از بین ببرند. می‌گویند ما ایرانی هستیم، مذهب ما زرتشت است، ما ایرانی هستیم با عرب‌ها چه‌کار داریم؟ چرا راه‌ پیمایی کربلا می روید آن‌ها عرب هستند و غیره در حالی که نمی‌فهمند و ‌سواد این را ندارند که ایران همین نقشه امروز نیست، نقشه اصلی ایران از افغانستان و بخارا و بلخ تا مرز شام است. در اوستا می‌گوید ایران مرکز عالم است، حقیقت اینجاست، خیانت‌ها اینجا ظهور می‌کنند، عدالت نهایی اینجا می‌آید و آن منجی آخر زمان در ایران ظاهر می‌شود. در اوستا یکی از شهرهای مهم ایران، اور است، یعنی کربلا، محیط اطراف کربلا و اینکه می‌گویند حضرت ابراهیم پیامبر ایرانی بوده است چون در کربلا متولدشده، در همین ناحیه به دنیا آمده است. لذا براساس آن نقشه اصلی کربلا جزو ایران است درواقع امام حسین(ع) در ایران حقیقی دفن شده است، کوفه جزو ایران حقیقی است.

    هدف اصلی دشمن اصلی؛ گرفتن دین از انسان

         این مباحث بسیار مهم هستند و باید به آنها توجه عمیقی داشت. بنابراین مبارزه با دین و از بین بردن دین هدف اصلی شیطان است. دشمن اصلی که شیطان است می‌خواهد انسان بی‏دین شود و تا بی‌دین نشود دست برنمی‌دارد. لذا انسان ابتدا باید بداند شیطان کیست، هدفش چیست و روشش چگونه است و سپس مراتب شیاطین را بشناسد.

         در رأس سپاه حق ولی اعظم خداوند قرار دارد، در طرف مقابل در رأس جنود باطل شیطان قرار دارد. در سپاه حق بعد از ولی خدا مراتبی وجود دارد ازجمله ارکان، نقبا، نجبا، علما، علمای ظاهری و بعد مؤمنین، در طرف مقابل در سپاه شیطان به همین ترتیب مراتبی وجود دارد به عنوان مثال دشمنانی که با دین مخالف هستند چه در داخل و چه در خارج، سپس دولت آمریکا، امپریالیسم، صهیونیست‌ها، فراماسونرها و سایر شیاطین وجن‌ها. حال چیزی که مهم است این است که اگر انسان در همین مرحله اول یعنی در مرحله هوای نفس، نفس خود را به دست ولی خدا بسپارد، آن‌ها از او استفاده می‌کنند و برعکس. در سیروسلوک عرفانی باید این نفس را تربیتش کرد، اگر نفس تربیت نشود، مشکلات بسیاری ایجاد می­شود. امروز یکی از دشمنان انسان همین فضای مجازی است که حملاتش بسیار شدید است به عبارت بهتر حمله نیست، شبیخون است لذا باید پاسخ داد و باید در این زمینه کار کرد. کسی که اهل سیروسلوک است در قدم اول باید هوای نفس خود را تربیت کند و اگر نتواند آن را در اختیار خود بگیرد، ناخودآگاه ممکن است در زمین دشمن و به نفع آن‌ها بازی کند. گمان می‌کند دارد مبارزه می‌کند، اسم او اصولگرا، انقلابی است یا حزب ‌اللهی است ولی وقتی خط‌مشی زندگی او را نگاه می‌کنید مانند یک آدم نفوذی کار می‌کند و نفوذی‌ها دو قسمت هستند؛

    ۱- نفوذی‌هایی هستند که پول می‌گیرند، مزدور هستند مثل جاسوس‌ها.

    ۲- یک عده جاسوس بدون مزد هستند. کسی که خودش را تربیت نکرده، کسی که بی‌تقواست و می‌رود پست می‌گیرد. انسان بدون تقوایی که در نظام اسلامی پستی را می‌گیرد و در آن پست خیانت می‌کند و نمی‌گذارد نیروهای صالح بیایند، نفوذی شیطان است. نفوذی از طرف آن بالا بالایی یعنی خود شیطان است نه از طرف نوچه های شیطان مثل آمریکا و اسرائیل، زیرا هوای نفس انسان وسیله شیطان است لذا ممکن است ظاهر او بسیار متدین باشد ، دم از ولایت هم می‌زند، دم از مباحث انقلابی هم می‌زند ولی اجازه نمی­دهد افراد صالح‌تر از خود او سرکار بیایند و متأسفانه از این افراد کم نیستند.

    کسانی که ناخواسته در زمین شیطان هستند

         به طور کلی نظام سیاسی ایران دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا دارد. گروه اصلاح‌طلب ادعای ولایت دارند و شعارهای دیگری نیز دارند و در طول سال‌های انقلاب بیشتر حکومت دست آن‌ها بوده است و خیانت‌ها، دروغ‌ها، حقه‌بازی‌ها، جاسوسی‌ها و نفوذی‌ها در آن‌ها زیاد است. اصولگرا کمتر حکومت را در دست داشتند ولی آنها به اصول به ‌اصطلاح نزدیک‌تر و پایبندتر هستند اما در بینشان افراد گمراه نیز هستند. به طور کلی در هر دو گروه افراد خوب و بد وجود دارند اما اصولگراها نزدیک‌تر هستند. در بین اصولگرا ها وقتی کسی هوای نفسش را تربیت نکرده باشد خطرش بیشتر است. بسیار می‌بینیم که شخص اصولگرا است ولی رفتار او رفتار شیطانی است، باندبازی می کند، دنبال منافع است و چون اصولگرایان تأمین‌کننده منافع او هستند آمده ادعای اصولگرایی می‌کند ولی اصولگرا نیست، دم از ولایت، رهبری و خون شهدا هم می‌زند ولی باند خودش برایش مهم‌تر هستند. این‌ها همان مزدورهایی هستند که مستقیم از خود شیطان بزرگ دستور می‌گیرند. شیطان بزرگ یعنی شیطانِ ابلیس نه  آمریکا و اسرائیل.

    تربیت نفس

         بنابراین افرادی که می‌خواهند جهاد تبیین به معنی حقیقی داشته باشند اولین قدم این است که نفس خود را تربیت کنند. تربیت نفس به این است که عقل حاکم بر نفس شود یعنی انسان راه خود را عاقلانه انتخاب کند. تربیت نفس به این است که انسان زیر نظر یکی از اولیاء خداوند خدمت کند و این عمل بهترین راه تربیت نفس است.

    تفاوت عقل با وهم و خیال

         عقل مرحله‏ای‌ است که شیطان نمی‏تواند نفوذ کند. قبل از عقل عالم توهّم و خیال است و قبل از آن عالم هوای نفس است. در این دو قلمروی نفس و خیال شیطان به خوبی نفوذ می‌کند و از طریق هوای نفس به عالم خیال و عالم توهّم تسلط پیدا می‌کند اما اگر انسان وارد عالم عقل شده باشد، شیطان دیگر نمی‌تواند وارد شود. عالم عقل در اختیار ولی خداست و انسان باید خود را به آنجا برساند. لذا هر کسی باید مسیر خود را با عقل پیدا کند در غیر این صورت این که اسیر احساسات شود و بگوید عجب استاد خوبی، چقدر قشنگ صحبت می‌کند حرفش به دلم می‌نشیند، تفاوتی ندارد بلکه او اسیر نوعی سنخیت کاذب شده است و این همان هوای نفس، توهم و تخیل است.

         عقل این است که انسان با منطق بگوید اگر خدایی هست باید به آن خدا برسم، به او وصل شوم و برای وصل شدن به او چه راهی باید بروم؟ به این مسئله باید فکر کرد، باید بحث کرد، آنگاه که قانع شد با علمای دیگر بحث کند، علمای دیگر هم اشکالات او را بگیرند و به‌ یقین برسد، یقین صحیح، عالمانه و نه یقین پیرزنان که زود به خرافات اعتقاد پیدا می‌کنند و احساساتی می‌شوند. انسان باید بتواند با یقین عاقلانه و عالمانه استدلال کند، به این صورت که هیچ‌کس نتواند او را قانع کند که راه او اشتباه است. آنگاه که با ادله محکم و قوی بحث شود، با هرکسی صحبت کند، با فیلسوف، فیزیکدان، استاد دانشگاه، حوزه علمیه، روحانی، عالِم، عاقل و با هر کس صحبت کند بگویند این روش شما درست است. پس باید به اینجا رسید که یقین اولیه می شود. وقتی فرد به این مرحله برسد، به ‌مرور زمان و در خدمت به این مسیر، هوای نفسش در اختیار او می‌آید و سپس می­تواند ادعا کند که من با شیطان مبارزه می‌کنم و شیطان بر من غلبه ندارد.

    جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد

     ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی[۲]
      
    دام سخت است مگر یار شود لطف خدا

     ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم[۳]
      

    شیطان کاملا مسلط است، از راه‌هایی وارد می‌شود که انسان اصلاً فکرش را نمی‌کند. تنها راه آن همین است. بنابراین براساس مطالب گفته شده نفس مهم‌ترین و بدترین دشمن است اما شیطان دشمن اصلی است زیرا می‌خواهد که دین انسان را از او بگیرد و اگر بخواهد ابدیت خود را داشته باشد، رئیس‌جمهور، مجلس خبرگان، مجلس سنا و مجلس شورا تفاوتی ندارد. قرآن می‌فرماید “وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ ” به ‌هیچ‌  وجه نباید با دشمن آشتی و مصالحه کرد مگر زمانی که یک ولی از اولیاء خدا به دلیلی اشاره‌ای‌ کرد گفت موقتا مصالحه­ای انجام شود زیرا ممکن است گاهی مواقع یک صلح حدیبیه‏ای هم بشود ولی آن صلح حدیبیه یک آتش‌بس است، ما با دشمنان آتش‌بس داریم، آمریکا و شیطان بزرگ می‌خواهد ما را از بین ببرد بنابراین ما هم باید او را از بین ببریم. رضاخان به مدرس گفت تو از جان من چه می‌خواهی؟ گفت می‌خواهم تو نباشی.

         همواره باید این مسأله مدنظر باشد که انسان دشمنی دارد که می‌خواهد دین را از او بگیرد، پس باید خود را برای مبارزه با او آماده کرد هر کس در حد توان خود باید این کار را انجام دهد. باید شیاطین درجه پایین‌تر، گروه‌ها و افراد را بشناسد و به همین ترتیب عمل کند تا از اصل به فرع برسد. اگر انسان از اصل به فرع برود، راه را گم نمی‌کند، لذا همیشه در عرفان مقربین از اصول شروع می‌کنیم. عرفان مقربین همواره دم از ولایت می‌زند و این مسأله از نظر بعضی افراد تکراری است، در صورتی که ولایت اصلِ اصول است. قبلا اشاره شد که اصول دین یکی بیشتر نیست، یعنی اصول دین نداریم بلکه اصل دین ‌داریم و اصل دین یک عدد  همان ولایت است.

    مراحل ولایت

         ولایت رتبه دارد؛ توحید، نبوت، امامت. این اصول دینی که گفته می­شود توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت درواقع اصول مذهب است و یک مسأله سیاسی است. تنها یک اصل دین وجود دارد و آن اصل ولایت است. اولین مرحله ولایت توحید، دومین مرحله نبوت و سومین مرحله امامت است. بعد از امامت نیابت عامّه امام زمان (ع) است یعنی علمای ربانی، بعد از علمای ربانی علمای ظاهری و این مسیر ولایت است.

    تفاوت مسلمان و مسیحی

         در حالت سیاسی اگر بپرسند تفاوت مسلمان با مسیحی چیست؟ گفته می­شود در اصول دین جاهایی مشترک هستند و ‏جاهایی تفاوت دارند به عنوان مثال هر دو خداپرست هستند اما تفاوت اینجاست که مسلمان نبوت خاصه را قبول دارد اما مسیحی نبوت خاصه را قبول ندارد یعنی مسلمان پیامبری محمد بن عبدالله(ص) را قبول دارد آن‌ها پیامبران قبلی را قبول دارند، پس در نبوت و توحید یکی هستند، اما نبوت مسلمان، نبوت خاصه است.

    تفاوت شیعه و سنی

         حال تفاوت شیعه و سنی چیست؟ در توحید و نبوت و معاد یکی هستند یعنی دین هر دو یکی است اما اختلاف در مذهب است. شیعه امامت را قبول دارد، سنی امامت را قبول ندارد. سپس بحث عدل مطرح می‌شود، شیعه معتقد است که عدالت الهی هست، خداوند عادل است و این عدالت در زندگی انسان اثر دارد. امام جماعت باید عادل باشد، قاضی باید عادل باشد، رئیس‌جمهور باید عادل باشد، نماینده مجلس باید عادل باشد، مدیران و کارگزاران نظام اسلامی باید عادل باشند که الحمدالله هم هستند.


    [۱]  سوره مبارکه بقره آیه ۲۱۷

    [۲]  حافظ، غزل ۴۸۹

    [۳]  حافظ، غزل ۳۶۷