برچسب: علم و دین

  • نوشته بدون عنوان 61986

    ۱۵/۱۲/۱۴٠۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛

    *مقدمه

    * شیطان و صراط مستقیم

    * شیطان با چه اشکالی بر افراد وارد ؟

    * یقین؛ نعمت الهی است

    * عواملی که انسان را در زندگی دچار مشکل می‌کنند

    * چه زمان به نعمت‌های الهی می‌رسیم

    * سنخیت بین ارواح

    * حسن ختام

    مقدمه

    قبل‌از این‌که بحث ولایت روحی و سنخیت روحی را به اتمام برسانیم و این بحث را تکمیلش کنیم، یک سوالی مطرح‌شده است که برای خیلی از دوستان و عزیزانی که تازه ورود شده‌اند به جلسات ما ممکن است پیش آید و خصوصاً افرادی که می‌خواهند در عالم ایمان و در عالم یقین وارد شوند و سیروسلوک کاملی داشته باشند.

     شیطان و صراط مستقیم

     در ابتدای راه ممکن است یک موانع و مشکلاتی فراهم شود دلیلش هم این است (که البته طبیعی است) شیطان و شیاطین این راه را دوست ندارند و همان‌طورکه در کلام آسمانی قرآن آمده‌است شیطان به درگاه خداوند عرض کرد که لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ من بر سر صراط المستقیم می‌نشینم و مانع از آمدن بندگان تو به صراط مستقیم می‌شوم.

    خب صراط مستقیم گفتیم همین صراط نورانی ولایت است. همین چیزی که انسان‌های عارف و انسان‌هایی که طالب سیروسلوک هستند، به دنبال یک زندگی ایده‌آل هستند، دنبال بهترین نوع زندگی هستند این صراط مستقیم است و حتماً شما هم در مباحثه‌ها شنیده‌اید که صراط مستقیم یعنی بهترین راه و بهترین روش برای زندگی و یک زندگی ایده‌آل، یک زندگی مطلوب، یک زندگی آرمانی. اگر کسی بخواهد خوب زندگی کند خداوند به این نوع زندگی و این روش را می‌گوید صراط مستقیم. و شیطان می‌گوید که من می‌آیم آن‌جا می‌نشینم و مانع ورود انسان‌ها به صراط مستقیم می‌شوم.

    شیطان با چه شکل‌هایی بر افراد وارد می‌شود؟

      کسانی که می‌خواهند وارد این مسیر شوند، وارد مسیر ولایت الهی می‌خواهند بشوند و می‌خواهند سیروسلوک سلوک داشته باشند به طرف خداوند و به‌طرف سعادت ابدی، اولین موجودی که با آن برخورد می‌کنند شیطان است، منتها شیطان خودش را در لباس شیطانی خودش که نشان نمی‌دهد! شما باید ببینید وقتی‌که تصمیم می‌گیرید که یک کار خیری انجام دهید، شیطان خودش را چگونه نشان می‌دهد با شکل‌های مختلف با لباس‌های مختلف گاهی موقع ها با لباس تهدید می‌آید و گاهی موقع‌ها با لباس تطمیع می‌آید، گاهی موقع‌ها برای ترساندن شما یک مصیبت‌ها و مشکلاتی را سر راه شما قرار می‌دهد. گاهی موقع‌ها برای منحرف کردن شماها از صراط مستقیم در باغ سبز نشان شما می‌دهد و این دو چهره مهم شیطان است یعنی شیطان در دو چهره مهم البته با شکل‌های مختلف ولی در دو عنوان نشان می‌دهد گاهی موقع ها می‌آید شما را می‌ترساند و برای شما مشکلات و مصیبت و دردسر درست می‌کند که شما بگویید آقا من اصلاً این راه را نمی‌خواهم، این راه منحرف است و گاهی موقع‌ها می‌آید می‌بیند که شماها از آن افراد نیستید که با مشکلات از راه به‌در شوید می‌آید با راه‌های دنیایی وارد می‌شود؛ با مال و ثروت، با نعمت، با امور به‌ظاهر خوب شما را فریب می‌دهد و آن طرف مشغول می‌کند. به‌عنوان مثال یکی می‌گوید آقا ما از وقتی‌که تصمیم گرفته‌ایم آدم خوبی شویم، تصمیم گرفته‌ایم که سیروسلوک داشته باشیم، یک زندگی خوبی را شروع کنیم! دچار مشکلات شده‌ایم؛ مشکل مالی پیدا کرده‌ایم، مشکل خانوادگی پیدا کرده‌ایم، محل کار اذیتمان کردند برشکست شده‌ایم و… می‌گویند؛ خب ما نمی‌رسیم با این مشکلات مالی که داریم این راه را ادامه دهیم اصلاً نمی‌رسیم که ذکر خدا انجام دهیم، قبلاً اهل نماز بودیم، نماز شب می‌خواندیم، هیئت می‌رفتیم، دعای ندبه، کمیل، زیارت می‌رفتیم اما از وقتی‌که تصمیم گرفته‌ایم که طبق برنامه ولایت الهی کار کنیم مشکلاتمان بسیار زیاد شده‌است و نمی‌توانیم! این‌ها یکی از راه‌هایی است که شیطان وارد می‌شود و این مشکلات را ایجاد می‌کند. بعضی‌ها هستند به‌محض این‌که می‌خواهند این راه را برود می‌بینند که یک‌دفعه بورسیه خارج از کشورش درست می‌شود و باید برود خارج از کشور درس بخواند، ده سال دوازده سال تلاش کرد که برود دانشگاه خارج درس بخواند نمی‌شد از وقتی‌که تصمیم گرفت که در این راه باشد یک‌دفعه بورسیه او آمد یا یک‌دفعه یک شغل خیلی خوب با درآمد خیلی‌خوب پیدا کرد که دیگر نمی‌تواند بیاید در این مسیر… شیطان از هر راهی وارد می‌شود. تنها یک گروه را شیطان به آن‌ها کاری ندارند؛ آن کسانی که دقت کنید آن کسانی که قاطعانه و محکم می‌گویند که ما می‌خواهیم در این راه بایستیم و هرآنچه پیش آید دست برنمی‌داریم و می‌خواهند محکم این راه را ادامه دهند.

    یقین؛ نعمت الهی است

     آن افرادی که شل هستند با آن مشکلات از راه به‌در می‌شوند، و با آن نعمت‌ها از راه به‌در می‌شوند. شخصی که محکم نیست با یک مقدار مشکلات راه را رها می‌کند، چون قاطعانه تصمیمی ندارد، برای چه ما می‌گوییم یقین باید ایجاد شود؛ مرحله اول یقین است و این‌که ما درطول سیروسلوک مراحل یقین را طی می‌کنیم چون خداوند متعال به نبی مکرمش که حبیب خدا بوده‌است و از همه عالم پیش او عزیزتر است به او می‌گوید: «اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»[۱] آن‌قدر عبادت کن که این یقین روزبه‌روز بیشتر به طرفت روی آورد. این آیه خیلی عجیب است؛ نمی‌گوید تا یقین به دست آوری می‌گوید تا این‌که یقین بیاید به‌طرف تو! یعنی یقین یک نعمت الهی است باید عبادت کنی تا ما به تو یقین دهیم. این یقین یعنی آن چیزی که انسان دیگر از آن دست برنمی‌دارد. یقین یعنی آن علمی که همراهش شک و تردیدی نیست اگر شک و تردید باشد شیطان موفق می‌شود وقتی با شک‌وتردید انسان یک راهی را انتخاب کند شیطان اذیتش می‌کند این هم نمی‌تواند آن کار را انجام دهد. اما اگر یقین باشد شیطان می‌گوید برای آن کسانی که در مسیر یقین قرار گرفته‌اند نمی‌توانم کاری انجام دهم مثلاً شیطان یه‌کم عقل دارد و آن عقلش این است که وقتش را تلف نمی‌کند می‌گوید آقا این آدم را ما هر چه برویم اذیتش کنیم مثل حضرت ایوب که دچار مصیبت‌های بسیار بزرگ شد، دچار بسیار مشکلات سختی در زندگی شد، خانواده‌اش را از دست داد بیماری‌ها، شکست مالی پی‌درپی… ولی حضرت ایوب صبر کرد در مقابل مشکلات و خدای‌نکرده ناسپاسی نکرد و محکم ایستاد.

     شیطان سر مسئله حضرت علی درس گرفت، آقا کسی که تصمیمش قطعی است وقتمان را تلف نکنید و به آن بچه شیطان‌ها و نوکرانش هم گفت که وقتتان را تلف نکنید بروید به سراغ کسانی که شک دارند، بروید به سراغ آن‌ها، آن‌ها را خوب می‌شود از راه به‌در کرد. ولی آن شخصی که یقین دارد محکم ایستاده است، وقتتان را تلف کرده‌اید این دست برنمی‌دارد.

     من پیش نهاده‌ام که در خون.

    برگردم و برنگردم از یار.

     گر دنیی و آخرت بیاری.

     کاین هر دو بگیر و دوست بگذار.

    ما یوسف خود نمی‌فروشیم.

    تو سیم سیاه خود نگه دار

    می‌گوید: [اگر سر از بدن جدا شود از دوست دست برنمی‌دارم و اگر دنیا و آخرت را هم به من بدهید که از دوست دست بردارم، من این دنیا و آخرت را نمی‌خواهم، من تصمیمم قطعی است که به‌هیچ‌عنوان از این راه دست برندارم، من این را نمی‌خواهم] این می‌شود یقین.

    سخن کز روی دین گویی؛ چه عبرانی چه سریانی

    مکان کز بهر حق جویی؛ چه جابلقا چه جابلسا

    بهرچ از راه دور افتی؛ چه کفر آن حرف و چه ایمان

    بهرچ از دوست وا مانی؛ چه زشت آن نقش و چه زیبا [۲]

     هرچیزی که بخواهد ما را از راه خدا و از این راه ولایت الهی دور کند هرچیزی که باشد ما نمی‌خواهیم. این یقین وقتی که باشد شیطان وقتش را تلف نمی‌کند، لذا کسانی که با یقین می‌آیند این‌ها در ابتدای راه شیطان نمی‌تواند سراغشان برود البته در مسیر به بلایایی دچار می‌شوند که آن بلایای طبیعتش است. که بحث که آن یک بحث دیگری است ولی در شروع شیطان نمی‌آید و وقت خودش را تلف نمی‌کند. این است که شیطان گفت فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ [۳]

    عواملی که انسان را در زندگی دچار مشکل می‌کنند

    بنابراین شما ببینید اگر برای شروع کار دچار مشکلات می شوید بدانید که این احتمال دارد که شیطان باشد. البته ما موانع و مشکلات و مصیبت‌هایی که بر سر ما می‌آید معمولاً چهار پنج نوع است، حالا بنده یک روز این‌ها را برای شما می‌گویم. بعضی از این‌ها منشاءشان چشم‌زخم است، بعضی‌ها طلسم و جادو است، بعضی‌ها طالع انسان است، بعضی‌ها حق‌الناس است، بعضی‌ها گناه است… این‌ها عاملی است که انسان در زندگی دچار مشکلات می‌شود و عرفان مقربین برای هرکدام از این‌ها راه دارد. یعنی شما وقتی در مسیر عرفان مقربین می‌آیید یک سری کارهایی انجام می‌دهید که نه کسی می‌تواند به شما چشم زخم داشته باشد، نه کسی می‌تواند شما را طلسم و جادو کند، نه حق‌الناس و نه گناهان هیچکدام نمی‌توانند مانع سیر و سلوک شما شوند. این‌ها همه‌شان این است که منشأ مشکلات همه انسان‌ها در زندگی یکی از این‌ها است که البته یک امتحانات الهی هم وجود دارد در مسیر که برای ساخته شدن انسان است و آن‌ها مشکلی نیست که انسان را از راه باز بدارد آن‌ها برای تربیت انسان است.  امام حسین می‌فرماید:  إلهی أمرت بالرجوع إلى الاثار، الهی ترددی فی الاثار ومرفوع الهمه عن الاعماد علیها ، إنک على کل شئ قدیر. خدایا من می‌دانم که این حوادث مختلفی که برای من پیش می‌آید می‌خواهید خداشناسی من را بیشتر کنی.

     انسان مؤمن در زیر و زبر زندگی خدا را می‌شناسد، در بیماری با یک جلوه‌های خدا آشنا می‌شود، در سلامت با یک جلوه‌های خدا آشنا می‌شود، او همه این‌ها را نعمت می‌بیند! ما با او کاری نداریم او در مسیر مصیبتی نمی‌بیند، او همه این‌ها را جلوه‌های خدا می‌بیند و می‌فهمد مثل یک کسی که دارد یک مسابقه می‌دهد، در این مسابقات دیدید که‌ موانعی می‌گذارند و تا قهرمان این موانع را یکی یکی طی کند تا برسد به بالا، این می‌داند که این موانع برای چه چیزی است؟ برای این‌که بتواند آن جایزه را بگیرد برای همین از موانع بدش نمی‌آید بلکه با استقبال و با آمادگی می‌رود. انسان مؤمن این‌طوری است که من چندین مثال تا به حال زده‌ام برای شما در این زمینه‌.

     پس بنابراین این سؤالی که دوستان می‌پرسند گاهی موقع‌ها می‌گویند ما در مسیر دچار مشکلات می‌شویم، گره می‌خورد کار ما، هر کجا می‌رویم به درب بسته برخورد می‌کنیم، این اگر در شروع کار هستید و انتخاب این روش زندگی، این بهترین روش زندگی همین عرفان مقربین این سیروسلوک در مسیر ولایت، اگر در این‌جا هستید بدانید که شیطان است که به چهره‌های مختلف دارد وارد می‌شود و راه آن این است که شما هر چه بیشتر نسبت به این مسیر تفکر کنید، هر چه بیشتر نسبت به این‌که این مسیر این راه بهترین راه زندگی است، هرچه به این‌که‌ به‌ غیر از این راه چاره‌ای ندارید، به قول حافظ:

    ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم         از بد حادثه این‌جا به پناه آمده‌ایم [۴]

    یعنی انسان ببیند که هیچ چاره‌ای به غیر از این ندارد.

    چاره این است و ندارم به‌ ازاین راه دگر         که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر[۵]

    چه زمان به نعمت‌های الهی می‌رسیم

    چاره‌ای دیگر نداریم که! فکر دیگری نداریم، هر چه شما به این مسئله بیشتر فکر کنید یقین شما نسبت به این‌ راه بیشتر می‌شود و وقتی یقین شما بیشتر شود مشکلاتی که از ناحیه شیطان است برطرف می‌شود. نعمت‌هایی که ظاهری است و منشأ شیطانی دارد این نعمت‌ها هم از بین می‌رود چون این نعمت‌ها، نعمت نیست! ظاهر آن نعمت است و باطن آن محنت است، یعنی شما پولدار می‌شوید ولی از آن طرف می‌بینید مریضی‌های بزرگ‌، پولدار می‌شوید از آن طرف می‌بینید عمر شما تلف شد، پولدار می‌شوید از آن طرف می‌بینید معنویت شما از بین رفت، این‌ها نعمت‌های شیطانی است این‌ها چیزهایی است که شیطان سر راه انسان قرار می‌دهد. وقتی این‌ها از بین رفت یعنی مشکلاتی که منشأ شیطانی از بین رفت و نعمت‌هایی که ظاهراً نعمت است ولی باطناً نعمت نیست و منشأ شیطانی است، این‌ها از بین رفت، آن موقع به نعمت‌های الهی می‌رسیم، آن موقع به تربیت‌های الهی می‌رسیم که همه این‌ها لذت بخش است، مشکلات آن هم لذت بخش است. گفت:

    در بلا هم می‌چشم لذات او        مات اویم مات اویم مات او [۶]

    یعنی بلاهایی که از طرف دوست و از طرف خدا می‌آید چون بُعد تربیتی آن را انسان می‌بیند لذت می‌برد‌. بلاها را هم برای او لذت بخش می‌شود، پس بنابراین راه همین است که ما به دنبال یقین می‌رویم. این یقین مراتب دارد: یقین اولیه، علم‌الیقین، عین‌الیقین، حق‌الیقین و هرچه برویم بالاتر این یقین بیشتر می‌شود تا به درجات عالی رسیده بشود. پس این مسئله را ان‌شاءالله توجه داشته باشید کسانی‌که ابتدای راه هستند از مشکلات ناراحت نشوند و از نعمت‌ها فریب نخورند برای این‌که این‌ها، این نعمت‌های ظاهری که باطن آن عذاب است و آن مشکلاتی که وقت ما را تلف می‌کند، عمر ما را تلف می‌کند، نمی‌گذارد ما در مسیر باشیم، مشکلات را بگذارند کنار، راه آن این است که روی این مسئله دقت‌ کنند به یقین برسند. یقین را هم حالا دوستان در جلسات مباحثه گفتند ما هم به مرور این‌جا سؤالات را جواب می‌دهیم و خدمت شما عرض می‌کنیم.

    فرمود پیامبراکرم، نبی‌مکرم اسلام(ص) فرمودند:

    “الاَرواحِ جُنُودُ مُجَنَّدَه”

    روح‌ها یک سپاهیانی هستند صف کشیده در عالم ارواح، در عالم ارواح این‌ها صف‌ کشیده هستند .

    “فَما تَعارَفَ مِنها ائتَلَفَ وَ مَا تَنَاکُرَ مِنهَا اختَلَفَ. کنزالعمال”

    سنخیت بین ارواح

    آن روح‌هایی که آن دنیا در عالم روح با هم  بودند در این دنیا به هم گرایش دارند، به هم علاقمند هستند. آن روح‌هایی که آن‌جا با هم نبودند این‌جا با هم نیستند، به هم گرایش ندارند یعنی یکی از نشانه‌های سنخیت البته نه سنخیت حقیقی، فرق سنخیت واقعی و سنخیت ظاهری همین است که ما قبل از این‌که به این عالم بیاییم روح ما در عالم بالا در عالم ارواح با یک‌سری از ارواح آن‌جا محشور بوده است، حالا خوش‌به‌حال آن‌هایی که با ارواح خوب آن‌جا محشور بودند، این‌جا که می‌آیند به افراد خوب گرایش دارند به افراد مؤمن گرایش دارند به افراد با درجات روحی بالا گرایش دارند. آن‌هایی که آن‌جا با ارواح بد محشور بودند این‌جا که می‌آیند یک مقدار گرایش آن‌ها به این است، این است که بعضی موقع‌ها ما می‌گوییم کسی که ولایت را قبول ندارد، کسی که با اولیاء خدا دشمنی می‌کند یا بی‌شعور است یا لقمه او و نطفه او و این‌ها مشکل دارد این به‌ خاطر همین است. گاهی موقع‌ها تهاجم تبلیغاتی این‌قدر بد گفتند در ذهن این جوان که می‌گوید اصلاً من نمی‌خواهم بشنوم. شما حتماً در آینده با افرادی روبه‌رو می‌شوید که از جهل مرکب آن طرف‌تر رفتند. ما یک کسی را داریم در یک جایی به‌ او می‌گوییم علامه جهل مرکب پلاس، می‌گوید که علامه جهل مرکب پلاس یعنی چه؟ می‌گویم‌ به‌خاطر این‌که‌ جنابعالی خود را همه‌ چیز دان می‌دانی در صورتی که هیچ چیز نمی‌دانی، خیال می‌کند همه‌ چیز دان است و با کتاب خواندن با یک کتاب خواندن، دو عدد کتاب خواندن ،سه عدد کتاب خواندن اسلام ‌شناس می‌شود. جهل مرکب این است که نمی‌دانی که نمی‌دانی و خیال می‌کنی می‌دانی، می‌گوید پلاس آن چیست؟ می‌گویم پلاس آن یک مرتبه بالاتر از جهل مرکب است. گفت:

    آن‌کس که نداند و نداند که نداند        در جهل مرکب ابدالدهر بماند

    آن‌کس که نداند و بداند که نداند        لنگان خرک خویش به منزل برساند

    چون می‌داند که نمی‌داند و می‌رود یاد می‌گیرد دیگر.

    آن‌کس که بداند و نداند که بداند      آگاه نمایید که بس خفته نماند

    می‌داند ولی خیال می‌کند نمی‌داند، بعضی‌ها این‌طوری هستند بعضی‌ها می‌دانند، خیال می‌کنند نمی‌دانند و وقتی می‌روند مطالعه می‌کنند می‌گویند بابا این‌ را که ما می‌دانستیم، این‌ همانی است که ما می‌دانستیم، او را باید بیدار کنید.

    آن‌کس که بداند و بداند که بداند        اسب خرد از گنبد گردون بجهانند

    آن‌که می‌داند و می‌داند که می‌داند این از همه مقام او بالاتر است، حالا از این طرف بخوانیم

    آن کس که بداند و بداند که بداند         اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
    آن کس که بداند و نداند که بداند         آگاه نمایید که بس خفته نماند
    آن کس که نداند و بداند که نداند         لنگان خرک خویش به منزل برساند
    آن کس که نداند و نداند که نداند          در جهل مرکب ابدالدهر بماند [۷]

    یکی است از این‌ها بدتر است او نمی‌داند و نمی‌خواهد هم بداند.

    آن‌کس که نداند و نخواهد که بداند         حیف است چنین جانوری زنده بماند

    این دیگر یک جانور است دیگر، این‌ آقایی که من می‌گویم همین‌طور است، علامه جهل مرکب پلاس یعنی این‌که اصلاً یک چیز بالاتر است و دشمنی با ولایت به این‌جا کشانده می‌شود، کسی که ولایت را قبول نداشته باشد و دشمنی کند با اولیاء خدا و شیوه‌ او هم این‌طوری است که می‌گوید: آقا من آخوند می‌بینم بدم می‌‌‌آید، آقا آیت الله دستغیب آن مرد بزرگ‌ آن مرد روحانی، ولیّ‌ خدا را از او خوشم نمی‌آید، من اصلاً از او خوشم نمی‌آید، این را، این همان است که باید به او بگویی که آقاجان یا خیلی در جهل هستی یا خیلی بمباران تبلیغاتی شدی یا این‌که خدایی ناکرده لقمه خراب خوردی و این را تعارف نباید بکنیم برادرها، خواهرها، دختران خوب من، پسران خوب من، بدانید ما همه یک مشکلی داریم، آن‌که سالم است از نظر روحی به تمام معنا امام زمان است، او نقطه مرکزی است نه چپ، نه راست، نه عقب، نه ‌جلو، این در کمال اعتدال است، هر کسی دیگر این‌ طرف و آن‌ طرف است یک اشکالی دارد، ما همه اشکال داریم این اشکال‌ها یا به‌خاطر لقمه‌هایی است که گاهی موقع‌ها اشتباهی خوردیم. یکی از اولیاء بچه او خراب درآمد، گفت: چرا این‌طوری شد؟ گفت: در مهمانی کفار به من لقمه حرام خوراندند و آن لقمه حرام این بچه شد.

     علامه شیخ فضل‌الله نوری یک پسری داشت که جزء مشروطه‌خواه‌ها بود، وقتی که ایشان را اعدام می‌کردند در همین میدان توپخانه، در همین میدان امام‌خمینیِ حالا، او آن‌جا از پشت پنجره داشت نگاه می‌کرد، بعضی‌ها گفته‌اند که داشت دست می‌زد که پدر او را دارند اعدام می‌کنند و از مخالفین شیخ‌ فضل‌الله بود. به ایشان گفتند که آقا چرا فرزند شما این‌طوری شد؟ از دشمنان درجه‌ یک شما است؟ بعد این کیان نوری حزب توده هم فرزند او بود، فرزند آن آدم‌ بود که این هم کمونیست شده‌‌ بود و این آخر هم اعدام شد. این را پرسیدند که آقا چرا این‌طوری شد؟ ایشان گفت من می‌دانستم که این‌طوری می‌شود، می‌گویند از کجا می‌دانستی؟ گفت وقتی که این به دنیا آمد این را دادند به یک دایه‌ای که به این شیر می‌داد و مدت‌ها من نمی‌دانستم که این را دادند به یک دایه‌ای که او این را شیر می‌دهد، آن دایه ناصبی بود. ناصبی یعنی چه؟ یعنی دشمن امیرالمؤمنین. آن زنی که به این بچه شیر می‌داد دشمن امیرالمؤمنین بود و من می‌دانستم این یک جایی خود را نشان می‌دهد و الان دارد این‌جا نشان می‌دهد. این اثر دارد، این‌ها را امام حسین(ع) هم در کربلا همین را فرمودند دیگر.

     ما باید این را بدانیم، همه ما چه بخواهیم و چه نخواهیم یک چیز‌های حرامی در وجود ما آمده است، بدون استثنا تعارف هم نداریم. یکی بگوید نه آقا پدر و مادر من خیلی حلال‌ و حرام دان بودند، حلال خوار بودند و حلال و حرام را از هم می‌شناختند، من خیلی…نه! این‌طوری نیست ممکن است لقمه حلال و حرام نداشته باشد، ممکن است تحت تأثیر جامعه بشود، ممکن است یک جاهایی یک چیزهایی بالاخره همه ما، ما باید با وصل‌ شدن به ولایت این مشکلات را حل کنیم. تنها چیزی که دارویی که می‌تواند همه این‌ها را حل کند این عقده‌ها و این اشکالات روحی و روانی را پاک کند ولایت است که شما در زیارت اولیاء می‌گویید که بِولایَتِکُم، به ولایت شما خدا ما را از تاریکی‌ها بیرون آورد و پاک کرد و در زیارت فاطمه زهرا(س) عرض می‌کنید که:

    أن تلحقنا بتصدیقنا بالدرجه العالیه

    حسن ختام

    ما با ولایت به درجات بالا می‌رسیم، ولایت آن آبی است که می‌شوید همه را می‌برد، این عقده‌ها، این کمبودها، این نقص‌ها در روح و روان را می‌برد، با وصل‌ شدن به ولایت این‌ اتفاق می‌افتد. بنابراین ما باید کاری کنیم که اگر به هر دلیلی حتی این‌ها بر‌می‌گردد به عالم قبل از این دنیای ما، دست خود ما هم نبوده است به یک معنا، به یک معنا دست خود ما هم نبوده است این‌ها، ما باید با وصل شدن به ولایت همه‌ این‌ها را پاک کنیم، آثار تمام عوامل شیطانی را که در روح ما پیدا شده‌ است چه در دنیا، چه در تولد و چه در کودکی، چه در نطفه، چه در عالم قبر، در عالم ارواح، همه این‌ها را با چه چیزی می‌شود پاک کرد؟ با ولایت، ولایت یک معجونی است یک دارویی است که همه این مشکلات را حل می‌کند و با وصل شدن به این منبع پاک و جوشان ولایت می‌توانیم ان‌شاءالله خود را پاک کنیم.

    “بِمُوَالاتِکُم عَلَّمَنَااللهُ مَعالِمَ دِینِنَا وَ اَصلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِن دُنیَانَا. زیارت جامعه کبیره”


    [۱] . سوره حجر آیه ۹۹

    [۲] . سنایی غزنوی

    [۳] . سوره اعراف آیه ۱۶

    [۴] . حافظ

    [۵] . وحشی بافقی

    [۶] . مولوی

    [۷] . مولوی

  • ۴۰۲/۱۲/۰۸

    ۴۰۲/۱۲/۰۸

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌‏الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعات مورد بحث در این جلسه:

    * حقیقت ولایت

     *ولایت عامه تکوینی

     *مظهر ولایت

    *زمین بدون ولی خداوند نمی‌ماند

     *حکم بقاءِ بر میّت

     *تشخیص عرفان حق از باطل

     *عرفان باطل

     *عرفان حق

    *حسن ختام

    حقیقت ولایت

    حقیقت ولایت از اسامی خداوند است و اهل عرفان معتقدند و می‌گویند که اسامی خداوند برای ظهور خودشان با یک مظهری همراه هستند.

     مظاهر اسماء الهی عبارتند از؛ آن حقایق و آن موجوداتی که آن نام خداوند را آشکار و ظاهر می‌کنند. و یکی از اسامی خداوند ولی است و خداوند ولی مؤمنان است «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُ»[۱] تنها ولی حقیقی خداوند است.

    ولایت عامه تکوینی

    خب این ولایت الهی باید در عالم، سریان داشته باشد و جریان داشته باشد. ولایت به لحاظ‌های مختلف تقسیمات مختلفی دارد؛ یکی از تقسیمات ولایت را گفتند ولایت عامه تکوینیه است. ولایت عامه تکوینیه یعنی این‌که خداوند با تمام اشیاء است و هیچ چیزی نیست که خداوند با او نباشد و وجودش با حقایق و موجودات واقعی معیت قیومیه‌ای است که قوام هستی‌ اشیاء به او است.  بنابراین؛ این ولایت الهی که با همه اشیاء است باید به منزله‌ی روح برای آن اشیاء و آن حقایق و وقایع است.  یعنی ولایت به منزله روح برای عالم است، همانطور که موجودات زنده با روح زنده هستند با ولایت الهی برپا هستند و الا نابود می‌شوند و به عدم می‌پیوندند.

    مظهر ولایت

    خوب این ولایت مظهر می‌خواهد، چون ولایت به‌معنای روح است و منشأ زنده بودن است از همین‌جا می‌شود نتیجه گرفت که ولی حامل اسم ولایت الهی و مظهر اسم ولی؛ باید همیشه زنده باشد از همین‌جا است که هیچ‌وقت ولی خدا در عالم هستی مُرده نیست بلکه زنده است و ولی همیشه باید زنده باشد. و برای همین است که اولیا ممکن است غائب باشند ولی زنده هستند. غیبت آن‌ها به‌خاطر وجود نقصی است که در انسان‌ها وجود دارد و الا آن‌ها زنده هستند و حاضر هستند. آن‌ها به‌منزله روح هستند برای عالم هستی. بنابراین همیشه آن‌ها باید باشند و این روایت امیر المؤمنین در نهج‌البلاغه به این مسئله اشاره دارد:  هیچ وقت ولی‌ای از اولیای خدا معدوم نیستند، یا شاهد باشند یا حاضر باشد یا غایب باشند و غیابشان به‌خاطر اشکالی است که در ما انسان‌ها وجود دارد.

     صفات الهی دائمی است؛ مثل خود خداوند است و دائماً سریان دارد اگر نقصی است که می‌گوییم آن صفت را از خدا سلب می‌کنیم! درواقع آن سلب به اعتبار موصوف است، به اعتبار مخلوق است. به اعتبار مخلوق است که این صفت از خدا سلب می‌شود. مثلاً می گوییم خدا روزی داد و روزی نداد، خدا زنده کرد و زنده نکرد، خدا اراده کرد و خدا اراده نکرد، بسیاری از این صفات قطع شدنش ناشی از قابل است، ناشی از فاعل نیست.  یعنی خداوند به تمام موجودات دارد روزی می‌دهد، اما گاهی اوقات بعضی از موجودات به‌خاطر عدم قابلیت خودشان روزی را نمی‌گیرند و بعد می‌گویند که خدا روزی نداد و روزی این نکرد و بسیاری از این‌ها برمی‌گردد به آن قابل، به آن موجود،  نقص در فاعل نیست لطف و عنایت خداوند به تمام عالم سریان دارد. همین الان که ما این‌جا نشسته‌ایم علم الهی در این‌جا سریان دارد و خداوند فیضش هم در این‌جا سریان دارد منتها من و شما که این‌جا نشسته‌ایم قابلیت مان فرق می‌کند؛ بعضی‌ها قابلیتشان بیشتر است و بیشتر می‌گیرند و بعضی‌ها قابلیتشان کم است و کم تر می‌گیرند و بعضی‌ها اصلاً قابلیت ندارند و نمی‌گیرند. فیض الهی به‌همین شکل است، باران رحمت الهی همیشه در عوالم پایین سریان دارد، منتها قابلیت‌ها فرق می‌کند و چون قابلیت‌ها فرق می‌کند بعضی‌ها می‌گیرند و بعضی‌ها نمی‌گیرند، بعضی‌ها می‌بینند و بعضی‌ها نمی‌بینند. الان طبق آیه قرآن در و دیوار دارند ذکر خدا را می‌گویند ولی شما و ما نمی‌شنویم! چرا؟ چون گوش شنوا نداریم؛

    موسی نیست که دعوی اناالحق شنود.

    ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست [۲]

    همه دارند ذکر خدا را می‌گویند ما نمی‌شنویم و فیض الهی هم همین‌طور است، ولایت هم همین‌طور است. ولایت دارد می‌آید و همیشه یک ولی‌ای که مظهر نام خداوند است و ظاهر کننده نام ولایت الهی است همیشه باید باشد و زنده است.

    زمین بدون ولی خداوند نمی‌ماند

     برای همین است که ما معتقدیم که هیچ‌وقت امام و حجت الهی معدوم نیست و همیشه حاضر و زنده است به‌همین خاطر ما معتقدیم که امام زمان زنده است و باید زنده باشد، برای همین ما معتقدیم که امام زمان زنده است و باید زنده باشد، برای همین ما معتقدیم که اگر یک امامی از دنیا رفت بلافاصله امام بعدی به او وحی و ابلاغ می‌شود که تو ولی خدا هستی. خود آن امام می‌فهمد اگرچه از نظر مکانی باهم فاصله داشته باشند هر امامی متوجه می‌شود که امام قبلی از دنیا رفت و الان بار ولایت الهی بر دوش او افتاد. این‌ها خودشان متوجه می‌شوند، امام همیشه باید زنده باشد و برای همین است که در مرجعیت گفته‌اند که مرجع تقلید باید زنده باشد مرجع که از دنیا رفت هرچقدر هم مقامش بالا بوده باشد دیگر قابل تقلید نیست. اگر دوتا مرجع بودن یکی از آن‌ها خیلی عالم بود و خیلی باسواد و مقامش بالا بود و آن یکی شخص مقامش از آن یکی خیلی پایین‌تر بود ولی آن‌هم مرجع بود، به‌محض آن‌که آن مرجع بزرگ از دنیا رفت شما دیگر نمی‌توانید از او تقلید کنید، نباید بگویید که علم او بیشتر بود، او تقوایش بیشتر بود… نمی‌توانید این‌ها را بگویید، باید رجوع کنید به مرجع زنده.

    حکم بقاءِ بر میّت

    البته اگر مرجع زنده اجازه داد شما می‌توانید بقاءِ بر میت داشته باشید آن‌هم برای یک نسل، نمی‌توانید فرض بفرمایید مثلاً الان ما برویم از شیخ طوسی که در هزار سال پیش بوده‌است تقلید کنیم! به این شکل است که مرجع بقاء بر تقلید یعنی یک نسل، یعنی مرجع شما از دنیا رفت و مرجع بعدی اجازه داد که از او تقلید کنید و این مرجع هم از بین رفت و مرجع بعدی باز اجازه تقلید داد، فقط بر شمایی که قبلا تقلید کرده‌اید، و آن نسلی که قبلا تقلید کرده‌اند. بنابراین شما اگر از یک میت تقلید می‌کنید باید با اجازه مرجع تقلید جدید باشد، همین‌طور نیست. حتی به اجازه خودمان نمی‌توانیم مثلاً فرض بفرمایید یک مرجع دیگر فتوایش این است که شما می‌توانید از میت تقلید کنید، خب خودش از دنیا رفت، شما می‌گویید چون این گفت من می‌توانم پس از خودش هم می‌توانم تقلید کنم! نه، این‌جا نمی‌توانید تقلید کنید. باید بروید سراغ مرجع زنده و بپرسید که آیا من می‌توانم! چون از قبلی تقلید می‌کرده‌ام می‌توانم بقاء بر میت داشته باشم؟ بعد اگر او اجازه داد شما از همان مرجع تقلید که از دنیا رفته است تقلید می‌کنید.

    بنابراین مرجع تقلید همیشه باید زنده باشد. این است که شما همیشه باید توجه داشته باشید که زنده بودن و حی بودن و ارتباط زنده داشتن اولویت دارد بر آن ارتباط‌های غایبانه، ارتباط‌های غیرمحسوس این ارجعیت دارد. اگر شما مثلاً فرض بفرمایید با یک مرجعی زندگی می‌کنید با یک ولی با یک عالم ربانی زندگی می‌کنید دیگر نمی‌توانید بگویید که چون در مفاتیح‌الجنان این‌طوری نوشته‌است من می‌خواهم این‌طوری کنم، نه! اگر او گفت نه شما هم نه، اگر او گفت الان مثلاً فرض بفرمایید خدمت شما مثلاً این زیارت را نخوانید، اگر گفت الان شما زیارت شعبانیه را نخوانید، به جای آن، این را بخوانید شما باید آن را گوش کنید. در طریقت این‌طوری است باید پای را در جای قدم عالم‌ ربانی زنده‌ گذاشت. چرا، اگر دسترسی نبود آن موقع به این رساله می‌توانید عمل کنیم، اگر ما دسترسی به مرجع نداشتیم که الان از او بپرسیم، این رساله‌ها که‌ نوشته شده است این مفاتیح که نوشته شده‌ است طبق این‌ها رفتار می‌کنیم و این کتاب‌هایی که‌ نوشته شده‌است طبق این‌ها، اما وقتی دسترسی دارید آن حرفی که او می‌زند اولی و ارجح است بر این، بر این رساله، بر این کتاب‌ دعا، بر این حدیث، دقت کردید؟ به شرطی که او عالم ‌ربانی باشد. این خیلی مسئله‌ است به‌ خاطر زنده‌ بودن ولیّ و شیعه در مذهب شیعه این مسئله رعایت شده‌است به‌خاطر این‌که‌ دلیل مجادله هی التی احسن آن همین است که شما باید با یک مرجعی داشته باشید که شما را حس کند، مشکلات شما را حس کند، زندگی شما را احساس کند، با جامعه و مسائل روز جامعه آشنا باشد که بتواند شما را هدایت کند، راهنمایی کند و دلیل حکمتی آن همین است که ولایت یعنی زنده بودن، ولایت یعنی روح حیات، ولایت یعنی آن سببی که باعث می‌شود قوام عالم هستی به آن است. مسئله بسیار مهمی است که شما از هر طرف بروید به مسئله ولایت می‌رسید و مسئله ولایت خیلی مسئله بسیار مهمی است، این یک مسئله.

    تشخیص عرفان حق از باطل

     یک سوالی هم پرسیده بودند دوستان و آن این‌که شما این عرفان‌هایی که هستند را تأیید صد در صد می‌کنید یا نه؟ عرفایی که هستند، عرفایی که معروف هستند، با این‌که روش‌های آن‌ها فرق می‌کند مثلاً روش عرفای کربلا و نجف با روش عرفای سامرا فرق می‌کرده‌ است. روش شیخ انصاری با روش مرحوم قاضی طباطبایی فرق می‌کرده ‌است، این‌ها دو گونه سیروسلوک داشتند. می‌گویند کدام‌ یک از آن‌ها را تأیید می‌کنید؟ کدام ‌یک را رد می‌کنید؟ کدام درست است یا درست نیست؟ ببینید ما تقسیم‌بندی‌ای که‌ از عرفان کردیم، گفتیم عرفان دو قسم است: یک عرفان حق داریم یک عرفان باطل. هر کدام از این‌ها باز خود دو قسم هستند؛ یعنی عرفان حق دو قسم است، عرفان باطل‌ هم دو قسم است. اگر عمودی نگاه کنید عرفان دو قسم است یک عرفان حق که به طرف بالا است و یکی عرفان باطل‌ که‌ به‌طرف جهنم است. عرفان حق به‌طرف بهشت است و عرفان باطل به‌طرف جهنم است. عرفان باطل چه است؟

    عرفان باطل

    عرفان باطل آن عرفانی است که اشخاص و عرفا و مدعیان آن به‌طرف خود می‌خوانند و پایین‌ترین و نازل‌ترین و پست‌ترین آن، عرفان شیطانی است. شیطان‌پرست‌ها هم یک عرفانی دارند برای خود، این پست‌ترین نوع عرفان است که خطرناک‌ترین است که به آن می‌گوییم عرفان شیطانی. اما عرفان‌های دیگر هستند مثل عرفان شیطانی نیستند ولی در واقع عرفان شیطانی هستند. عرفایی که ادعا می‌کنند و به خود می‌خوانند مثل همین عرفان حلقه و عرفان اُشو و نمی‌دانم همین عرفان‌های جریان عرفانی. این‌ها باطل هستند چرا؟ این‌ها شیطانی هستند چون به خود می‌خوانند، نشانه مهم آن این است که به خود می‌خوانند، نشانه‌های دیگری هم دارند ولی اصل یک نشانه مهم آن این است.

    عرفان حق

     عرفان حق چه عرفانی است؟ عرفان حق عرفانی است که به خود نمی‌خوانند بلکه به اولیاء خدا، می‌گویند بروید سراغ اولیاء الله و اولیاء الله را پیش می‌گیرند حتی اگر خود او هم ولی ‌خدا باشد باز به خود نمی‌خواند بلکه به اولیاء می‌خواند، دعوت به اولیاء می‌کنند به خدا و اولیاء می‌خوانند این‌ها عرفان حق هستند مثل همین عرفان‌هایی که عرض کردم، مثل عرفان بحرالعلوم مثل عرفان قاضی طباطبایی مثل عرفان شیخ انصاری مثل عرفان مرحوم شاه‌آبادی که استاد عرفان حضرت امام بود مثل عرفان‌ مولوی یا حافظ همین‌ عرفان‌هایی که ما داریم این‌ها معمولاً این‌طوری هستند، این‌ها همیشه حرف از این می‌زنند که وصل بشوید به پیران طریقت، به سلسله اولیاء، صحبت آن‌ها این است. این‌ها عرفان حق است، ملاک آن هم همین‌ است و ملاک دیگری ندارد. مثلاً اگر بعضی‌ها می‌گویند ملاک آن این است که آن‌ها مثلاً می‌گویند که شراب و این‌ها، این‌ها نمی‌گویند شراب، منتهی شراب این‌ها شراب بهشتی است پس به این ملاک‌ها نیست ملاک اصلی آن‌ها همین است. عرفان حق به طرف ولایت الهی می‌خواند، عرفان باطل به ‌طرف ولایت نفسانی می‌خواند، این مهم‌ترین نشانه است، و هر کسی شما را به طرف عرفان ولایت اولیاء خدا می‌خواند این عرفان حق است اما عرفان حق هم درجه دارد. همان‌ طور که عرفان باطل که به طرف جهنم می‌برد پایین پایین آن شیطان ‌پرستی بود و بالای آن حالا شیطان‌ پرست که نبود ولی بالاخره نوعی به شیطان می‌خواند، عرفان حق هم همین‌طور است به خدا می‌خواند منتهی درجه دارد، یک عرفانی است که ناب است، در اوج است و آن عرفان امام زمان(ع) است که ما به آن دسترسی نداریم و امیدواریم که در زمان ظهور به آن عرفان دسترسی پیدا کنیم. آن عرفان امام زمان است که نزد امام زمان است و عرفان ناب‌ محمدی است. مادون این عرفان، عرفان همین عرفا است که می‌بینید با هم اختلاف دارند یعنی مثلاً شما سیروسلوک مرحوم بحرالعلوم را می‌بینید یک سیروسلوک داشته است، عرفان مثلاً سیروسلوک مرحوم قاضی را می‌بینید این‌ها یک‌طور داشتند، بعضی جاها هم با هم اختلاف دارند، گاهی موقع‌ها بعضی وقت‌ها هم‌دیگر را تکفیر هم کردند همین عرفان حق، گاهی موقع‌ها مثلاً گفتند: تکفیر کردند او کافر است، او کافر است، این کارها را کردند اشتباهات هم دارند یعنی گاهی موقع‌ها اشتباهات آن‌ها به این‌جا هم می‌رسد ولی چون همه به‌ طرف ولایت الهی می‌خوانند، به‌طرف خدا می‌خوانند این‌ها عرفان‌های حق هستند ولی خب اشتباه هم دارند، اشکال هم دارند. من خود مثلاً دیدم، یک عارفی را دیدم عارف خوب و بزرگی هم بود معروف هم بود خیلی عالی هم بود، اسم او را هم نمی‌آورم ولی دیدم یک عارف بسیار بزرگ‌تر از خود را که از او به نظر من خیلی بالاتر بود، خیلی جلوتر بود را دیدم که می‌گوید آقا این کافر است، اشتباه می‌کنند، آن‌ها اشتباه می‌کنند ان‌شاءالله تا زمان امام، ظهور امام زمان این اختلاف‌ها برطرف بشود مثل فقه است دیگر، فقها با هم اختلاف دارند. یک فقیه می‌گوید که نماز جمعه واجب است، یک فقیه می‌گوید نماز جمعه حرام است، یک فقیه می‌گوید نماز جمعه تأخیری است، یکی می‌گوید نمازجمعه تأخیری است با اولویت به نماز جمعه، یکی می‌گوید که نماز جمعه واجب است با احتیاط، باید نماز را بلند بخوانید، یک عده می‌گویند که نه مستحب است بدون خواندن، ببینید پنج یا شش تا نظر در مورد نماز جمعه بین علما است. همه با هم اختلاف دارند.

    حسن ختام

     این اختلاف‌ها هیچ اشکالی ندارد ما باید به مرجع خود نگاه کنیم. بنابراین بین عرفا هم اختلاف است و شما ناراحت نشوید، نترسید از این‌که مثلاً فرض بفرمایید یک عارفی در عرفان حق، با یک عارف دیگر که او هم در عرفان حق است با هم اختلاف دارند بگویید آقا مثلاً چرا این‌طوری است؟ هیچ مشکلی نمی‌کند چون تا زمانی که دسترسی به آن ولیّ اعظم خداوند نباشد این اختلاف‌ها است ان‌شاءالله ایشان که بیاید این اختلاف‌ها برطرف می‌شود. این هم یک سوالی بود پرسیده بودند من خدمت شما عرض کنم ان‌شاءالله که با زبان الکن خود توانسته باشم مطلب را گفته باشم.


    [۱] . آیه ۹ سوره شوری

    [۲] . مولوی

  • تعریف سنخیت

    تعریف سنخیت

    ۱/۱۲/۴۰۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه ‏الله فی السموات و الارضین

    اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛

    • مقدمه

    • تعریف سنخیت

    • اولیاء خداوند واسطه‌های فیض هستند

    • اثر ولایت

    • فرق بین گوش دادن و گوشِ‌دل دادن

    • اعتقادات اولین اصل است

    * ارتباط روحی

    * تاثیر صلوات بر اجابت دعا

    * دو رکن بسیار مهم در حکمت ناب شیعی

    * رسوم در سیروسلوک

    * حسن ختام جلسه

    مقدمه

     در معنای ولایت؛ مفهوم محبت، مفهوم معرفت، مفهوم وابستگی و تقرب و شباهت و سنخیت نهفته شده‌است.

    تعریف سنخیت

    خب حالا برای این‌که ولایت الهی در وجود ما سریان پیدا کند و ما بتوانیم یک آینده خوب و یک سرنوشت خوب برای خودمان رقم بزنیم چه باید بکنیم! و بحث سنخیت و شباهت روحانی را مطرح کردیم بله مهم‌ترین مسئله در ولایت تشبه و ارتباط روحانی با اولیای خدا است هرکسی به سهم خودش و ظرفیت خودش باید سعی کند ولایت الهی را در وجود خودش جاری کند. این ولایت الهی وقتی اتفاق بیفتد و ما در تحت ظل‌اولیای خدا قرار بگیریم ولایت الهی از وجود مقدس و مبارک آن‌ها در وجود ما سریان پیدا می‌کند و مسئله شباهت و سنخیت یعنی همین. به‌عنوان مثال؛ زمانی که شما می‌خواهید یک حجم  آب بسیار زیادی را در یک ظرف کوچکی قرار دهید باید یک وسیله‌ای به‌نام قیف درست کنید که سر آن پهن است و انتهایش باریک است و بدین وسیله بدون این‌که آب‌ها هدر بروند با این قیف، درون ظرف آب بریزید. این قیف دو قسمت دارد یک قسمت که پهن و باز است که با حجم آب سنخیت دارد و یک قسمت که باریک است و با ظرف دیگر سنخیت دارد. که این همان معنای سنخیت است یعنی تا بین دو چیز یک نوع رابطه‌ای نباشد آن دو چیز به‌هم وصل نمی‌شوند. مانند پیچ و مهره اگر این دو باهم سنخیت نداشته باشند پیچ داخل مهره قرار نمی‌گیرد.  سنخیت یعنی ارتباط و شباهتی باید برقرار شود که براساس آن سنخیت، ارتباط برقرار شود.

    بنابراین سنخیت یعنی؛ ارتباط و شباهتی که بتواند جریان فیض را برساند، جریان فیض از سمت خداوند حرکت می‌کند. بدیهی است ما در مقابل آن فیض و تجلی عظیم الهی که در عوالم بالا از عرش حرکت کرده و به سمت ما می‌آید، خیلی طبیعی است که ما ظرفیت و گنجایش آن فیض را نداریم! آن فیض بی‌نهایت است.

    اولیاء خداوند واسطه‌های فیض هستند

    ‌خداوند در مورد فیض می‌فرماید: وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَهٌ [1]این فیض الهی مانند خود خداوند یک جریانی واحد و بسیطی است، بی‌نهایت است ما نمی‌توانیم بلافاصله از آن فیض بهره گیریم، هر کسی در حد ظرفیت خودش می‌خواهد برای‌اینکه این فیض برقرار شود باید یک رابطه هایی و واسطه‌هایی باشند که این فیض را بگیرند، آماده کنند و به حد ظرفیت ما، به ما برسانند.

    این واسطه‌ها اولیای خداوند هستند. به قول معروف کاتالیزور هستند. قـالَ الصّـادِقُ علیه السلام: ما کَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ  پیغمبر به‌اندازه‌ی عقل خودش با همه مردم صحبت نکرد، چون گنجایش نداشتند! وظیفه پیامبر این بود که آن مطالبی که از مِن‌ لَدُن‌ حَکِیم‌ٍ عَلِیم‌ٍ از خداوند، از آن عالم بالا می‌گرفت آن‌ها را می‌آورد و به حد ظرفیت انسان‌ها می‌رساند و طوری می‌گفت که آن‌ها متوجه شوند. بهر طفل نو پدر تی‌تی کند.

    گرچه عقلش هندسهٔ گیتی کند. [۲]

     آن حقایق و آن مطالب عالی را پایین می‌آورد و نازل می‌کرد همان‌طور که خود قرآن نازل می‌شد، پیامبر هم همین کار را می‌کرد، پیامبر نازل می‌کرد و می‌آورد پایین و در حد گنجایش دیگران با آن‌ها صحبت می‌کرد و به‌همین خاطر فرمودند: هیچ‌وقت پیامبر به‌اندازه‌ی عقل خودش با مردم صحبت نمی‌کرد! چون‌که هیچ‌کس نمی‌توانست درک کند. در جای دیگر فرموده‌اند: اِنّا مَعـاشِرَ الاَْنْبِـیاءِ اُمِرْنا اَنْ نُکَلّـِمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ ما پیامبران موظف هستیم با مردم به‌اندازه‌ی عقلشان صحبت کنیم. این می‌شود رابطه فیض؛ یعنی اگر شما سنخیتی ایجاد کنید، او فیض را می‌گیرد و به حد شما به شما می‌دهد.

    اثر ولایت

     در جلسه قبل درمورد ولایت های کاذب و دروغین و حقیقی صحبت کردیم. این ولایت چه اثری دارد! ما از اثرش باید متوجه شویم که این شخص از اولیای خدا است یا نیست! نشانه‌های اولیای خدا چیست؟ گفتیم اولین قدم برای این‌که این شخص را که با او ارتباط برقرار کرده‌ایم و او را به‌عنوان ولی خودمان؛ یعنی  در حد استاد، در حد معلم، در حد مرجع تقلید، در حد ولی فقیه، در حد پیر و یا در هر عنوانی ما آن شخص را انتخاب کرده‌ایم؛ آثاری دارد، علائمی دارد که ما باید با آن علایم، آن‌ها را بشناسیم.

     گفتیم برای آن‌که این ولایت حقیقی باشد؛ در درجه اول مطالب و آموزه‌های او باید با عقل و شرع تطبیق کند، این یک کار اولیه است. یعنی شما نباید وقتی‌که می‌خواهید بروید پای درس یک شخص بنشینید اول بگویید چقدر قشنگ صحبت می‌کند! نه، نباید این را بگویید، به خوب صحبت کردن نباید باشد‌.

     فرق بین گوش دادن و گوشِ‌دل دادن

    قال جواد الائمه (علیه السلام): مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ. یعنی چی؟ یعنی هر کسی دارد گوش دل می‌دهد به صحبت یک گوینده، گوش دل دادن یعنی همین‌که می‌نشینید و با دقت گوش می‌دهید،یک زمانی هست یک شخصی دارد صحبت می‌کند و شما متوجه می‌شوید چه می‌گوید، می‌شنوید چه می‌گوید ولی فقط می‌شنوید صدایش به گوشت می‌خورد، اما یک موقع است گوش می‌کنید یعنی دقت می‌کنید. می‌فرماید: به این می‌گویند أَصْغی یعنی گوش دل دادن. مَنْ أَصْغی (نه اینکه مَنْ سَمِعَ) مَنْ أَصْغی یعنی کسی که گوش دل داد إِلی ناطِق به یک گوینده گوش داد، بداند که دارد او را می‌پرستد. هر وقت شما گوش دل بدهید به سخن یک گوینده دارید او را می‌پرستید! اگر او از طرف خدا صحبت می‌کند؛ شما دارید خدا را می‌پرستید و اگر دارد از روی هوای نفس صحبت می‌کند شما دارید شیطان را می‌پرستید! این خیل مسئله مهمی است گوش دل دادن یعنی همین‌که شما می‌گویید من هر چه به او می‌گویم گوش نمی‌کند! او گوش می‌کند ولی عمل نمی‌کند، این عمل کردن یعنی گوش کردن. یعنی شما مطلبی را با گوش دل بشنوید برای عمل کردن. باید مواظب باشید پای صحبت و حرف هر کسی ننشینید این‌جا شما باید ببینید که او چه چیزی دارد می‌گوید، این‌جا است که باید عقل و شرع را میزان قرار دهید. حرف‌های هرکسی که صحبت می‌کند را باید با عقل و شرع آن را تطبیق دهید، چگونه؟! صحبت‌های او را با علمای دیگر، با صاحب‌نظران مطرح کنید که فلان شخص انسان مورد تأییدی است! و این حرف‌هایی که می‌زند درست است یا نه؟! اگر دیدید کسانی که اهل هستند؛ یک نفر دونفر تا پنج نفر او را تأیید کردند تازه این مرحله اول است، اگر خوش‌تان آمد و حرف‌هایش به دلتان نشست یک سنخیتی وجود دارد ولی هنوز معلوم نیست که این سنخیت یک سنخیت حقیقی باشد، ممکن است سنخیت کاذب باشد. لذا باید در طول یک مدت تا رسیدن به یقین اولیه آن شخص و مطالبش را مرتب بررسی کنید و همین‌طوری عاشق یک نفر نشوید که چقدر قشنگ صحبت می‌کند! چقدر خوش بیان است! همان مسائل هفته گذشته که عنوان شد به این‌ها نباید توجه کرد چون ممکن است کاذب باشد. زمانی‌که مرحله اول رسید سنخیت بین شما و آن ناطق گوینده ایجاد می‌شود و اگر او جزء اولیای خدا باشد این سنخیت به نفع شما است و شما را می‌برد بالا و فیض الهی نازل می‌شود. آثارش چیست؟ اولین اثرش این است که بینش شما را، فکر شما را تغییر می‌دهد و اصلاح می‌کند، عقاید شما را اصلاح می‌کند، تفکر شما را اصلاح می‌کند، این اولین قدم در نزدیکی با اولیای خدا است.

    اعتقادات اولین اصل است

    لذا ائمه ما و مریدانشان و شیعیان همیشه قرار داشتند که بیایند خدمت ائمه و عقاید خودشان را ابراز کنند؛ که ما این اعتقاد را داریم آیا درست است یا غلط! اعتقادات اولین اصل و به قول مهندسین امروزی فونداسیون است، زیربنا است، آن پایه‌های اولیه است؛ اگر پایه‌های اولیه محکم باشد شما بسازید و بروید بالا نه زلزله، نه سیل، نه طوفان هیچی به آن آسیب  نمی‌زند. هرچه زیربنا محکم‌تر باشد آینده شما امیدوارتر و نوربخش‌تر است. اما اگر فقط به‌خاطر مسائل ظاهری که زیبا صحبت می‌کند! از چه کسی تأییدیه دارد و صرف این‌ها باشد و مطالب را با عقل و علم و مباحثه و مطرح کردن و بررسی کردن روی آن کار نکنید، ممکن است بعد یک مدتی این عقاید شما دچار شک‌وتردید شود و این بنایی که ساخته‌اید با کوچک‌ترین زلزله فرو بریزد و خدایی نکرده گمراه شوید.

     بنابراین اولین قدم این است که آن ولی خدا عقاید شما رو درست کنند، اولیاءالله باید عقاید شما را محکم کنند و بینش شما را یک بینش صحیحی کنند.  

    ویکتورهوگو در آن کتاب بینوایان یک قسمتی دارد که خیلی جالب است؛ آن‌جایی که رئیس کلیسا آن دزد را از دست پلیس نجات می‌دهد و آن دزد تحت تأثیر بزرگواری و گذشت روح آن مرد عابد منقلب می‌شود و از یک انسان بی‌بندوبار و دزد و… دست برمی‌دارد و تحت تأثیر روح او قرار می‌گیرد و آن شخص دزد گفت که این کشیش *روح من را خرید*

    از این موارد زیاد است؛ شخصی که از دیوار داشت می‌رفت بالا برای دزدی، دید یک ‌نفر با یک صدای حزن‌ انگیزی دارد قرآن می‌خواند، گوش کرد این آیه را می‌خواند که ” أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ. سوره حدید،آیه۱۶” آیا وقت این نرسیده است که انسان‌های مومن، کسانی‌که به خدا ایمان دارند قلب آن‌ها نرم بشود؟ این همان بالای دیوار که داشت برای دزدی می‌رفت این آیه را که شنید قلب او لرزید، همان‌جا گفت: خدایا چرا؟ وقت آن رسیده است! آمد پایین و رفت یک عارف بزرگ شد. از این‌ها زیاد هستند، افرادی که داستان‌های ابراهیم اطحم را نقل کردند، کسان دیگر را نقل کردند، کسانی که این‌طوری بودند زیاد نقل می‌کردند، منتهی این یکی که من عرض کردم جمله آن خیلی جالب است! به او می‌گویند چه شد که تو این‌طوری شدی؟ آن‌طوری بودی این‌طوری شدی؟ می‌گوید یک کشیش، یک کشیش معنوی، *روح من را خرید* این روح من را خرید این خیلی مهم است.

    کیست مولا آن‌که آزادت کند         بند رقّیّت زپایت بر کند    [3]

    کسی که بتواند جهان بینی شما را تغییر بدهد، فکر شما را تغییر بدهد، بینش جدیدی به شما بدهد، دنیا را خوب ببینید، درست ببینید، واقع‌بین باشید، به حقایق برسید، این شخص می‌تواند نشانه اول یک ولی ‌خدا باشد به شرطی که یک جهان‌بینی مطابق با واقع، یک یقین مطابق با واقع را در ذهن شما ایجاد کند، این اولین قدم آن است.

    ارتباط روحی

     بعد قدم‌های بعدی آن چه هست؟ فرض اگر این‌طوری بشود ارتباط روحی بین شما برقرار می‌شود. ارتباط روحی یعنی چه؟ یعنی این‌که دعای شما در حق او و دعای او در حق شما اثر می‌گذارد، این نشان‌دهنده این است که ارتباط روحی برقرار شده است. ارتباط روحی، اگر خواستید ببینید که با یکی از اولیاء خدا ارتباط دارید یا نه، یکی از ملاک‌های آن همین است که به او التماس دعا بگویید، هم شما برای او دعا کنید هم او برای شما دعا کند. این ارتباط دوطرفه، نه ارتباط یک‌طرفه، ارتباط دوطرفه در اسلام به آن می‌گویند توسل و شفاعت که ما دنبال این هستیم که این ارتباط روحی را با معصومین علیهم‌السلام در دعای توسل ایجاد کنیم. ما به آن‌ها توسل می‌کنیم و آن‌ها برای ما شفاعت می‌کنند، این می‌شود ارتباط دوطرفه. شما برای آن‌ها دعا می‌کنید، چه‌طوری دعا می‌کنید؟ دعای شما این است: “اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد”

    تاثیر صلوات بر اجابت دعا

     این‌هایی که دنبال ذکر هستند می‌گویند بهترین ذکر چه هست؟ بهترین دعا چه هست؟ بهترین دعا همین است، هیچ یعنی هیچ دعایی به عظمت صلوات نیست، چرا؟ چون صلوات دعایی است که قبل از این‌که شما این دعا را کنید خدا وعده داده است که این دعا مستجاب است. برای همین هم در روایات داریم هم در سیره داریم هم در صحیفه‌ سجادیه داریم و هم در ادعیه معصومین داریم و هم بزرگان فرمودند: هر وقت می‌خواهید دعا کنید اول آن صلوات بعد از آن هم صلوات، یکی از آداب دعا این است. به‌خاطر این‌که وقتی دو تا دعا را خدا اول برآورده می‌کند آخر هم برآورده می‌کند این وسط اگر شما دعایی کنید حتماً برآورده می‌شود ان‌شاءالله. این است که تا‌کید کردند، این یعنی شما دارید برای محمّد و آل ‌محمّد دعا می‌کنید. شما می‌گویید مگر آن‌ها به دعای ما احتیاج دارند؟ بله! آن‌ها تا بی نهایت دارند می‌روند بالا، البته ما بیشتر احتیاج داریم ما وقتی برای آن‌ها دعا می‌کنیم، ادب الهی که آن‌ها دارند باعث می‌شود آن‌ها هم برای ما دعا کنند، بنابراین این دعا در واقع به خود ما برمی‌گردد ولی همین در شادی آن‌ها در عظمت روح آن‌ها در رشد روح آن‌ها در بالا رفتن آن‌ها در عالم اسماء و صفات که بی‌نهایت است اثر می‌گذارد. بنابراین شما برای اولیاء ‌خدا دعا می‌کنید بعد آن‌ها هم برای شما دعا می‌کنند و این دعا مستجاب می‌شود چون آن‌ها بالا هستند و این است که یک ارتباط دوطرفه باید بین ما با اولیاء خدا برقرار شود؛ که از طرف ما به آن می‌گوییم توسل، که آن‌ها را وسیله قرار می دهیم و از طرف آن‌ها می‌شود؛ شفاعت.

    دو رکن بسیار مهم در حکمت ناب شیعی

     در حکمت ناب شیعه و جهان‌بینی اسلامی این دوتا مسئله توسل و شفاعت دو رکن بسیار مهم است که ما همیشه باید این را توجه داشته باشیم و این‌طوری ارتباط برقرار می‌شود و ارتباط روحی هم همین‌طور است، با اولیاء دیگر هم همین‌طور.

    رسوم در سیروسلوک

     لذا کسانی که می‌خواهند سیروسلوک کنند حتماً این را داشته باشند، رسم ما این است یک کار اخلاقی خوب است که شب‌ها قبل از خواب با اساتید خود، با اولیاء خود با ارواح اساتید خود و ارواح اولیاء خود، پیرِ خود، معلمین خود ارتباط برقرار می‌کنیم و بعد با ارواح پیامبران، اولیاء، انبیاء‌، رسل و محمّد و آل ‌محمّد ارتباط برقرار می‌کنیم، برای آن‌ها دعا می‌کنیم و بعد که برای آن‌ها دعا کردیم، برای آن‌ها صلوات فرستادیم، این کارها را کردیم و یک ارتباط با آن‌ها برقرار کردیم بعد از آن برای شاگردای خود دعا می‌کنیم که اثر داشته باشد که خداوند به این‌ها هم توفیق بدهد و اثر داشته باشد. این قبل از خوابیدن خیلی اثر خوبی دارد در ارتباط برقرار کردن و قبل از خواب شب خصوصاً، انسان اگر غذای حرام نخورده باشد، در این جشن‌ها شرکت نکرده باشد، تا خرخره پر نکرده باشد که خواب پریشان ببیند، بخواهد آرام بخوابد این کار خیلی اثر دارد. چون می‌دانید که طبق آیه قرآن وقتی شما می‌خوابید، روح شما را خداوند قبض می‌کند. “اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا.” [۴]خداوند نفس شما را قبض می‌کند، این نفس شما می‌رود در عالم الهی، کجا؟ می‌رود در عالم الهی، این عالم الهی خب خیلی وسیع است، کدام قسمت می‌رود؟ اگر قبل از آن برای اولیاء خدا، برای انبیا، برای مرسلین، برای ملائکه مقربین، برای آن‌ها صلوات بفرستید برای آن‌ها درود بفرستید احتمال این‌که شما بروید در عالم آن‌ها در عالم خواب، روح شما آن‌جا برود احتمال آن می‌رود بالا.

    این است که ما از پیر خود و از استاد خود این را یاد گرفتیم مباحث عرفانی و مباحث شیرین معنوی را همیشه قبل از خواب مطرح می‌کردند که ما وقتی می‌رویم در عالم خواب با این ذخیره و با این سرمایه برویم، چرا؟ چون عالم خواب عالمی است که روح از بدن می‌آید بیرون و می‌رود به عوالم بالا، چه خوب است که انسان قبل از خواب لقمه حلال بخورد، کم‌خوری کند، پرخوری نکند، غذاهای خیلی چرب نخورد و از آن مهم‌تر این است که وضو بگیرد، دو رکعت نماز بخواند و یک ارتباطی برقرار کند و بعد بخوابد، این اثر خیلی خوبی دارد. کار پیامبراکرم(ص) همین بود، هر روز از اصحاب می‌پرسید: هَل مِن مُبشِّرات؟ می‌گفتند: مبشرات چه هست؟ می‌گفت: کسی خواب خوبی دیده است بیاید برای ما بگوید؟ تربیت می‌کردند که چشم‌های باطن باز بشود، این‌که پیغمبر مرده زنده کند یا مثلاً خبر از این بدهد که فلان شتر کجاست؟ یا خبر از غیب بدهد، این‌ها همه خوب است ولی هیچ‌کاری مثل این نبوده است، غصه آن‌ها، همّ پیامبر این بوده‌است که این‌طوری تربیت کند. تربیت کند مثل عرض می‌شود خدمت شما حارث‌ابن زید یا حارث‌ابن نعمان که آن داستان که

     گفت پیغمبر صباحی زید را       کیف اصبحت! ای رفیق باصفا  [5]

    که از او پرسید: کیف اصبحت! ای رفیق باوفا! به او گفت: کیف اصبحت! گفت: اصبحت علی الیقین. گفت: یا رسول‌الله! من با یقین صبح کردم. گفت: علامت یقین تو چیست؟ علامت حقیقت یقین تو چه هست؟ عرض کرد که من بهشت را می‌بینم، جهنم را می‌بینم و چیزهایی را دارم می‌بینم و این‌ها. بعد پیغمبر فرمود که حال خود را حفظ کن، داستان آن طولانی است. این کار پیامبر این بود که این‌ها را این‌طوری تربیت کند، تربیت کند انسان‌ها را که چشم باطن آن‌ها باز شود، این معجزه پیامبر بود و این به اصطلاح اهمیت داشت و پیغمبر می‌خواست همه این‌طوری بشوند. می‌پرسید که: هل من مبشرات؟ کسی خوابی دیده‌است؟ خواب خوبی دیده است بیاید بگوید تا من بگویم این خواب چه هست؟ حالا نریزید سر من، شروع کنید خواب‌های آشفته و از این‌ها بگویید! من تعبیر کننده خواب نیستم، بلد هم نیستم و تعبیر هم نمی‌کنم. لطفاً از خواب خود برای من نگویید تو را به خدا، نه پیامک بدهید، نه تلفن بزنید، هیچ‌ وقت برای من خواب تعریف نکنید. هر وقت خواب دیدید هر خوابی دیدید صلوات بفرستید و از خدا بخواهید که تعبیر به خیر کند، اگر بد بود صدقه بدهید اگر هم خوب بود که دعا کنید که ان‌شاءالله به وقوع بپیوندد و برای کسی هم تعریف نکنید و زیاد هم دنبال خواب دیدن نباشید خصوصاً کسانی که مرحله علم‌الیقین را طی نکردند به خواب‌های خود اهمیت ندهند، خواب خوب است ولی برای کسانی که به آن مرحله رسیدند.

    حسن ختام جلسه

     خب بنابراین این ارتباط روحی با اولیاء خیلی نقش بسیار مهمی دارد پس سنخیت یعنی ایجاد ارتباط روحی با اولیاء و ما در ولایت باید دنبال این باشیم. قدم اول عمل به مقتضای آن‌ها است، حالت آن‌ها، تا آن‌جا که می‌توانید شبیه آن‌‌ها باشید، در خانه خود یک عبا تهیه کنید موقع نماز عبا روی دوش خود بیاندازید هیچ اشکالی ندارد، عمامه هم ببندید اشکال ندارد، دقت فرمودید! می‌خواهم بگویم که، نمی‌خواهم بگویم حالا این کار را بکنید، می‌خواهم بگویم که حتی این شباهت را هم دقت کنید. مثل آن‌ها وضو بگیرید، مثل آن‌ها نماز بخوانید، مثل آن‌ها غذا بخورید، مثل آن‌ها چه‌کار کنید. ما با اساتید خود که بودیم خصوصاً با استاد عرفان خود گاهی موقع‌ها یک کارهایی را می‌دیدیم که مثلاً برحسب روایت نیست، ولی او آن را انجام می‌داد. به ما فرمودند که: شما مثل من انجام بدهید، چرا؟ به‌خاطر این‌که این نوع ارتباط مهم است، تا زمانی که مجتهد بشوید و بتوانید طبق روایات از روایات حقیقت را بکشید بیرون، بنابراین مثلاً ما یک چیزهایی را می‌بینیم که رسم است بین بعضی‌ از آقایان بعضی از افراد اهل سیروسلوک، برنامه‌های خاص خود را دارند مثلاً شما رساله سیروسلوک بحرالعلوم را شاید خوانده باشید، دیده باشید که این بزرگان یا بعضی از بزرگان حالا آن‌هایی که شما می‌شناسید مرحوم قاضی، نخودکی و …. بعضی از اولیاء این‌ها دستورالعمل‌هایی داشتند که الان در دست جوان‌ها می‌بینیم بعضی موقع‌ها، این‌ها با همه هم فرق می‌کرده‌ است یکی از آن یک سطر داشته است یکی یک‌طور می‌خوانده است، یکی یک ذکر دیگر می‌گفته است و دیگری یک ذکر دیگری می‌گفته است، هر کسی یک حالی داشته است، بستگی به آن مقام آن‌ها و بستگی به حال آن‌ها داشته است و هر کدام یک روشی داشتند. شاگردان برای این‌که بتوانند به آن‌ها وصل بشوند، ارتباط روحی برقرار کنند سعی می‌کردند مثل همان‌ها رفتار کنند، دقت کردید؟ نمی‌گفت که حالا چون فلان عالم دیگر ذکر یونسیه گفته است، نتیجه گرفته است پس من هم ذکر یونسیه بگیرم نتیجه بگیرم، نه نه نه! همین که استاد تو دارد انجام می‌دهد با این برو جلو، با این برو جلو، چرا؟ چون بتوانی ارتباط روحی برقرار کنی فیض را از این بگیری چون الان خدا این را سر راه تو قرار داده است و تو باید از این فیض بگیری، تو این را باید ولیّ خود قرار بدهی، نمی‌خواهد بروی دنبال، چرا در اسلام امام باید زنده باشد؟ چرا مرجع تقلید باید زنده باشد؟ به مرجع مرده نمی‌شود تقلید کرد؟ این‌ها به‌خاطر همین است، نقش وجودی زنده‌ی، حیّ‌ای که در دسترس است خیلی بیشتر از آن است که در دسترس نیست. ممکن است مثلاً مرجع دویست سال پیش مقدس اردبیلی بوده باشد که در او شبهه عصمت می‌رفته است، معصوم بوده است، می‌گفتند اصلاً معصوم است ولی الان مرجع زنده را باید تقلید کنیم، که این چرا؟ چون این حالا معصوم هم نیست ولی این دارد به تو فیض می‌رساند، این خیلی مهم است که فیض را از زنده بگیریم، این‌که گفتند “خذوا العلم من افواه الرجال”[۶] درس را از دهان عالم بگیرید نه از کتاب، نه از ضبط صوت نه از اینترنت، بروید حضور داشته باشید. باید برای گرفتن فیض تا آن‌جایی که می‌شود نزدیک شد، نزدیک شد نزدیک تا آن‌جایی که امکان دارد، هر چه بیشتر بهتر، تا بتوانید آن ارتباط را بگیرید و آن ارتباط روحی بسیار مهم است و در این‌که سنخیت ایجاد کند و نشانه سنخیت است، هم نشانه سنخیت است وقتی شما ارتباط روحی برقرار می‌کنید هم این نشان‌ دهنده این است که سنخیت بین شما است و هم این که هرچه بیشتر ارتباط بگیرید سنخیت هم بیشتر می‌شود. بنابراین ما دعا می‌کنیم “اللهم ارنی الطلعه الرشیده والغره الحمیده و اکحل ناظری بنظره منی الیه. دعای ندبه”

    خداوند ان‌شاءلله توفیق رویت با معرفت را به همه ما عنایت بفرماید با صلوات بر محمّدوآل‌محمّد.


    [۱] . سوره قمر آیه ۵۰

    [۲] . مثنوی مولانا

    [۳] . (مولوی)

    [۴] . سوره زمر،آیه۴۲”

    [۵] . مولوی

    [۶] . بحارالانوار ج۲ص۱۰۵

  • سنخیت کاذب

    سنخیت کاذب

    ۲۴/۱۱/۴۰۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌‏الله فی السموات و الارضین

     اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛

    • مقدمه

    • نزدیکی به خداوند از طریق اولیاءالله

    • سنخیت کاذب

    • تاثیر توبه بر گناه

    • گناه مربوط به نفس

    • سنخیت ظاهری

    • گناه مربوط به روح

    • ولایت اولیاءالله

    مقدمه

    تبریک و تهنیت میلاد سه نور عظیم‌الشأن و سه خورشید درخشان بر آسمان ولایت؛ حضرت سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه و ماه منیر بنی‌هاشم، ابوالفضل عباس علیه السلام و امام سجاد سلام الله علیهم جمیعاً را تبریک عرض می‌کنیم و از خداوند متعال می‌خواهیم که از برکات وجود این انوار مقدسه زندگی ما را روحانی‌تر، نورانی‌تر و معنوی‌تر بگرداند. (ذکر صلوات).

    نزدیکی به خداوند از طریق اولیاءالله

    در ادامه بحثمان که بحث بسیار مهم و ارزشمندی است که باید همیشه سرلوحه فکر، تفکر و جهان‌بینی ما باشد و آن این است که ما موظف هستیم و عاشق این هستیم که خودمان را به اولیای خداوند و خداوند نزدیک کنیم؛ از طریق نزدیکی به اولیای او و عرض شد که یکی از راه ها، تشبه است.

    و همانطور که گفته شد معنای ولایت یک کلمه‌ای است که در زبان فارسی ترجمه ندارد. اگر ما بخواهیم معنای ولایت را بفهمیم باید یک معنایی که همراه آن معنا تقرب، محبت، تشبه، هم‌بستگی و وابستگی و معرفت در سنخیت این‌ها را که با هم جمع کنیم معنای ولایت می‌دهد و ما عاشق این هستیم که این ولایت و عشق به خداوند و اولیای او در ما  روزبه‌روز شعله‌ور شود و محبت و ولایت و عشقی حقیقی شود. عشق واقعی که عشق به اولیا است تبدیل به عشق حقیقی شود و در آن زمان عاشق به لقاء و وصال معشوق می‌رسد و به سعادت حقیقی و سعادت ابدی؛ چون سعادت حقیقی یعنی سعادت ابدی و  ان‌شاءالله به آن مرحله نائل می‌شوید.

    سنخیت کاذب

    خب در بحث از سنخیت عرض شد که سنخیت کاذب داریم، محبت کاذب داریم و عشق کاذب داریم و مشخصاتش را هم گفتیم که چه عشقی عشق کاذب است و چه عشقی دروغین است و گفتیم که عشق واقعی آن عشقی است که عشق به اولیای خدا است و این تبدیل به عشق حقیقی می شود. باز لازم است در این مورد یک مقدار بیشتر توضیح دهیم چون این بحث در  قسمت فراز آخر بحثمان در نوبت قبل بود.

     و آن این است که ما گاهی مواقع به افرادی علاقه‌مندی می‌شویم و خیال می‌کنیم که این علاقه، علاقه الهی است! جلسه قبل توضیح دادیم؛ در بحث مقولات ثلاث اگر یادتان باشد گفتیم چند نوع مقولات داریم؛ یکی از مقولات ثلاث عبارت است: از دنیا و برزخ و آخرت. این سه مقوله که هر کدام از این‌ها یک توابع و لوازمی دارد. عالم دنیا همین عالم ظاهر است، عالم جسم و جسمانیت و عالم به‌اصطلاح ماده به‌همین اصطلاح خودمان در زبان انسان‌ها نه به‌معنای اصطلاح فلسفی، ماده به معنای همین‌که در زبان مردم جاری است این عالم عالم مادی است، عالم دنیا است، عالم ظاهر است و عالم تظاهرات. یک عالمی داریم که عالم معنا و عالم حقیقت و عالم ابدیت و عالم حقیقی است، عالم روح در معنا به‌معنای حقیقی کلمه است که آن عالم خداوند و عالم اولیاء و فرشته‌ها و ملائکه‌الله است. عالم خدا، سرزمین خدا دارالسلام یعنی خانه سلامت و خانه خدا، آن‌جا سرزمین خدا است، سرزمین ابدیت است و سرزمین معنویت است. بین این دو عالم، عالم برزخ است که عالم نفس است عالم صور مجرده، عالم صورت‌ها که نمونه آن همین عالم خواب است، عالم خواب ما نمونه کوچکی از عالم برزخ است. ما این سه عالم را به‌طورکلی داریم، آن‌چه که در دنیا برای ما اتفاق می‌افتد مربوط به دنیا است و یکسری حوادث در عالم برزخ برای ما روی می‌دهد و یکسری از حوادث در عالم آخرت روی می‌دهد، اگر شما یک شخصی را فقط به‌خاطر امور دنیایی دوست داشته باشید و اگر شما در امور دنیایی خدای‌نکرده خلافی انجام دهید یا در امور دنیایی کار خیری انجام دهید طبق قانون خداوند در همین دنیا نتیجه‌اش را می‌گیرید. یعنی در همین دنیا اگر گناهی انسان انجام دهد که مال دنیا باشد در همین دنیا انسان مجازات می‌شود. و اگر در این دنیا به‌خاطر دنیا کار خوبی انجام دهد در همین دنیا نتیجه‌اش را می‌گیرد اما اگر این کاری که کرده مربوط به امور عاطفی و مربوط به امور نفسانی باشد در عالم برزخ نتیجه‌اش را می‌گیرد و اگر مربوط به عالم قلب و روح باشد در عالم آخرت نتیجه اش را می‌گیرد. چرا؟ چون جسم ما از مقوله دنیا است، نفس ما از مقوله برزخ است و روح ما از مقوله آخرت است. کار روحانی نتیجه‌اش در آخرت دیده می‌شود کار نفسانی نتیجه‌اش در برزخ دیده می‌شود کار دنیایی و جسمانی نتیجه‌اش در همین دنیا دیده می‌شود در یک روایت داریم که فاطمه زهرا سلام الله علیها به شیعیان شان فرمودند: شما به فکر عالم برزخ تان باشید، قیامت تان با ما!  این سوال است که یعنی چی قیامت شما با ما؟! چون حضرت می‌خواهد بفرماید که محبت اهل‌بیت عشق به اهل‌بیت از مقوله چی است؟ از مقوله‌ی روح است، از مقوله‌ی عقل است. ولایت از مقوله‌ی عقل است و عقل و روح و قلب مربوط به آخرت است و مربوط به ابدیت است. زمان این‌ها هم همین‌طور است؛ به مدت دنیایی می‌گویند زمان، به مدت برزخ  می‌گویند دهر، به مدت عالم آخرت می‌گویند سرمد، هرکدام از این زمان ها و مدت‌ها و این مدت‌ها بر آن مدت پایینی احاطه دارد؛ یعنی کسانی که در عالم ملکوت و عالم دهر هستند نسبت‌به زمان اشراف دارند گذشته و حال را در عالم زمان متوجه می‌شوند و کسانی که درعالم سرمد هستند آن‌ها نسبت‌به عالم دهر اشراف دارند. این بحث کمی فلسفی است که بنده نمی خواهم وارد شوم.

     لذا فرمودند که چون ولایت مربوط به قلب است؛ اگر قلب شما با اولیای خدا باشد ممکن است در دنیا یک خلاف‌هایی مربوط دنیای انجام داده‌شده باشید که در همین دنیا نتیجه‌اش را می‌بینید. لذا بسیاری از اولیای خدا در دنیا از بیماری‌ها و از سختی‌ها و از مشکلات دنیا ناراحت نمی‌شوند، بلکه خوشحال می‌شوند چرا؟ چون می‌گویند اگر ما در دنیا دچار مصیبتی شویم، معلوم است داریم پاک می‌شویم مربوط به گناهان و خطاهایی است که در این دنیا انجام داده‌ایم، خطاهای کم و سهوی که در این دنیا انجام داده‌اید حالا با مریضی با تصادف با بیماری و فقر… با این مشکلات گناهان شما پاک می‌شود. لذا اولیاالله از مشکلات دنیایی نه ‌تنها نمی‌ترسند و فرار نمی‌کنند بلکه استقبال هم می‌کنند ما در حال بعضی از اولیاء داریم که گفته‌اند که ما به مقامی رسیده‌ایم که درد و بیماری را بر سلامت ترجیح می‌دهیم ما به مقامی رسیده‌ایم که فقر بر ثروت را ترجیح می‌دهیم، به مقامی رسیده‌ایم که مرگ را بر زندگی را ترجیح می‌دهیم. بعضی از اولیاء این کلمات را فرموده‌اند: مثل جناب جابر که خدمت امام باقر علیه السلام رسید این‌ها را عرض کرد و امام جواب کامل‌تری به او داد.

     پس این‌ها کسانی هستند که دنیا را محل پاک شدن می‌دانند. اگر خدایی نکرده گناه از ظاهر بگذرد و روح و نفس برسد این گناه در دنیا پاک نمی‌شود! باید در برزخ پاک شود.

    تاثیر توبه بر گناه

    اگر گناهی از ظاهر بگذرد و به روح و نفس برسد این گناه در دنیا پاک نمی‌شود! مگر با توبه. البته با توبه همه گناهان بخشیده می‌شود، هیچ گناهی نیست که با توبه پاک نشود. یعنی اگر کسی هزاران نفر را هم کشته باشد و در دنیا توبه کند و در صدد جبران باشد خداوند می‌بخشد، هیچ گناهی نیست که بخشوده نشود همه گناهان در دنیا با توبه بخشیده می‌شوند. بنابراین هیچ‌کس نباید ناامید شود هیچ‌کس شمر هم تا زمانی‌که زنده است نباید ناامید باشد، هیچ‌کس تا زمانی‌که زنده است طبق آیات قرآن نباید ناامید شود. شما صبح که از خواب بیدار می‌شوید خیلی خوشحال باشید بدانید که خداوند شما را دوست داشته است او به شما یک روز دیگر فرصت داده است که توبه کنید تا در دنیا هستید. خداوند به ما لطف کرده‌است و فرصت توبه را داده است و بعضی‌ها آن‌قدر خبیث و پلید می‌شوند که در دنیا فرصتی که پیدا می‌کنند این فرصت را برای گناه کردن می‌گذراند. صبح که بیدار می‌شوند می‌گویند خب الحمدلله امروز صبح می‌خواهیم برویم دادگاه و سر فلان شخص کلاه بگذاریم و پرونده را به نفع خودمان تغییر دهیم! این‌ها مسئله‌شان فرق می‌کند.

    گناه مربوط به نفس

    اگر گناه مربوط به نفس باشد مثلاً حسادت، مثلاً تکبر یک موقع هست که شما یک خطایی انجام داده و زده شیشه یک شخص را شکونده یا  مال یک شخص را به‌اشتباه خورده‌اید با رد مظالم و جبران های دنیایی حل می‌شود. اما حسادت؛ اگر کسی در قلبش حسادت باشد، اگر کسی در قلبش کینه باشد، اگر کسی در قلبش تکبر باشد، این‌ها مربوط به چی است؟ این‌ها مربوط به اعمال ظاهری نیست، مربوط به نفس انسان است. این‌ها در برزخ پاک می‌شود با عذاب‌های برزخی با مشکلاتی که در برزخ به وجود می‌آیند پاک می‌شود با مشکلاتی که در برزخ خواهند داشت پاک می‌شود.

    گناه مربوط به روح

     اما اگر کسی از این‌هم بالاتر رفت و گناه مربوط به نفس نبود، بلکه مربوط به روح او بود مثلاً بغض اولیای خدا را داشت، بغض نعوذبالله دین را داشت، بغض اهل‌بیت را داشت این آدم که گناهش از مرحله بدن و مرحله نفس گذشته است و به مرحله روح رسیده است این را فقط عذاب جهنم پاک می‌کند و حالا آن بستگی دارد که در یک شرایطی خلود؛ یعنی جاودانگی اصلاً قابل‌مقایسه نیست که قرآن به آن می‌گوید خلود، یا این‌که مدت کمی پاک می‌شود. اگر ایمان به خدا داشته باشد جهنم و عذاب جهنم ان را پاک می‌کند و بعد یک مدتی از جهنم نجات پیدا می‌کند و وارد بهشت می‌شود اگر ایمان داشته باشد! ولی اگر ایمان نداشته باشد این در جهنم عذابش بسیار بسیار طولانی است که قرآن از آن به‌عنوان خلود یعنی جاویدان نام می‌برد. این‌ مباحثی که عنوان شد خیلی بحث دارد، بحث بسیارزیادی دارد و نتایج کلامی و اعتقادی خیلی زیاد می‌شود از آن گرفت. اگر این مطالبی که برای شما گفتم خوب برایتان جا بیفتد بسیاری از سوال‌هایی که جوان‌ها و بچه‌ها از شما می‌پرسند یا برای خودتان هم پیش می‌آید می‌توانید جوابش را پیدا کنید.

     سنخیت ظاهری

    این بحث از آن بحث‌های کلیدی است، مبحثی که الان بنده گفته‌ام به فرمایش امیر المؤمنین از این علم هزار باب علم باز می‌شود اگر روی آن خوب دقت کنید، مطالعه کنید و توجه داشته باشید و در ذهن شریفتان جا بیفتد مطالب بسیاری پاسخ داده می‌شود. خب حالا این را گفته‌ام که مقدمه‌ای باشد یک واقعیت است که شما یک شخصی را دوست می دارید و به‌خاطر امور ظاهری که زیبا است، خوش‌تیپ است، خوش بیان است، خوش لباس است، ازنظر آداب معاشرتی خوش اخلاق است، بعضی‌ها ظاهرشان خیلی خوش‌اخلاق است وقتی‌که با آن‌ها صحبت می‌کنیم می‌گوییم که چقدر مؤدب هستند ولی وقتی با آن‌ها زندگی می‌کنیم می‌بینیم که چقدر شمر هستند! نمونه‌اش همین غربی‌ها، همین یقه‌سفیدهای غربی وقتی‌که صحبت می‌کنند از حقوق انسان، از آزادی انسان، از بشریت و حقوق بشر صحبت می‌کنند ولی وقتی‌که می‌رویم داخل زندگی آن‌ها گاهی‌موقع‌ها خودشان همدیگر را لو می‌دهند، همدیگر را افشا می‌کنند، می‌بینید که او چه جنایت‌کاری است! چه گانگستری است! ولی وقتی‌که با آن‌ها صحبت می‌کنید و می‌روید پیش آن‌ها می‌بینید چقدر با ادب و احترام خیلی تمیز و شیک یقه‌های اتو کشیده، کراوات زده و ظاهر بسیار زیبا ولی باطنشان یک شیطان بسیار خبیث است. خب گاهی موقع‌ها انسان از این‌ها خوش‌شان می‌آید و اظهار علاقه و احساس علاقه کردن از آن علاقه‌های کاذب است. یعنی بعد یک مدتی هم فراموش می‌شود که جلسه‌ی قبل هم گفتیم.

     این سنخیت با اولیاالله زیاد مورد پذیرش نیست، بد نیست ولی خیلی مورد پذیرش نیست وقتیکه به‌خاطر ظاهر کسی به او علاقه‌مند شوید و به او گرایش پیدا کنید این مهم نیست، این ارزش ندارد. گاهی موقع‌ها بالاتر می‌روید با او زندگی می‌کنید می‌بینید که نه عجب آدم خوبی است به غیر از این‌که خیلی خوش‌اخلاق است است و اتفاقا آدم بسیار مهربانی هم هست به فقرا کمک می‌کند، به ایتام کمک می‌کند، دلسوز است، مهربان است به انسان‌ها کمک می‌کند، به مردم خدمت می‌کند نه مثل آن قبلی‌هایی که ظاهرشان اتو کشیده است و باطنشان شیطان مثل آن‌ها نیست! باطنش هم آدم خوبی است. می‌بینیم یکی نماز نمی‌خواند و اعتقادی به خدا و قیامت ندارد به او که می‌گوییم می‌گوید آقاجان قلبت پاک باشد! من به کسی ظلم نمی‌کنم، حق کسی را نمی‌خورم! ولی اعتقادی هم به خدا و اولیای خدا ندارد، گرایشی به دین ندارد این هم از آن کسانی است که باز ممکن است در عالم برزخ مشکل نداشته باشد تا برود در عالم قیامت، چون مَن کانَ یُؤمِنُ باللّه ِ و الیَومِ الآخِرِ نجات‌دهنده قیامت است، این ایمان که مربوط به قلب است، چون قلب و روح مربوط به عالم آخرت است و ابدیت است آن‌جا اگر کمی نقص داشته باشد دیگه آن‌جا مشکل خواهد داشت.

    ولایت اولیاءالله

     ولایت اولیاءالله را ما باید به این مرحله برسانیم یعنی ما باید اولیاالله را با روحمان و با قلبمان با تمام وجودمان دوست داشته باشیم، نه این‌که مثلاً بگوییم که امیرالمؤمنین را دوست داریم چرا؟ چون در خانه به ما از بچگی گفته‌اند که امیرالمؤمنین را دوست داریم آیا شناختی نسبت‌به جنبه عاطفی و گرایش نفسانی و عقلانی به امیر المؤمنین دارید، ندارید. این یک مقدار مشکل ساز است، یا اگر برعکس، آمدید بالاتر، امیرالمومنین را دوست دارم به‌خاطر این‌که می‌دانم آدم عادلی بوده است، می‌دانم آدم خوبی بوده است، به فقرا کمک می‌کرده است به‌خاطر این‌ها او را دوست دارم اما به لحاظ روحی سنخیتی با امیرالمؤمنین پیدا نکردم، این هم دوباره کارساز نیست. ولایت که می‌گویند ولایت یعنی وابستگی، یعنی اصلاً من به او چسبیده‌ام، او هر کجا می‌رود من هم با او می‌روم، وابسته به او هستم یا دل‌بسته به او هستم این دلبستگی یعنی یک عشق و علاقه ذاتی است. این عشق و علاقه ذاتی چه طوری پیش می‌آید؟ این است که گفتیم در مرحله عمل سنخیت پیدا بکنید بعد در مرحله عاطفه و بعد در مرحله عقل. شناختی که سنخیت داشته باشد با شناخت امیرالمؤمنین، عقلی  که با عقل امیرالمؤمنین، با روح امیرالمؤمنین وابستگی داشته باشد این می‌شود ولایت. عرض کردم که ما باید سنخیت و شباهت را برویم در این زمینه ایجاد کنیم، این چه موقع ایجاد می‌شود؟ ما در مسیر یقین که دوستان و اساتید به شما آموزش می‌دهند این حلقه‌ها، ما مرحله علم‌الیقین داریم، مرحله عین‌الیقین داریم و مرحله حق‌الیقین داریم. این علم‌الیقین برای همین سه مرحله است، برای مرحله اول آن است. عین‌الیقین برای مرحله دوم است، حق‌الیقین برای مرحله سوم است. یعنی شما در مرحله علم‌الیقین یک سنخیت ظاهری پیدا می‌کنید با معصوم علیه‌السلام، اعمال شما شبیه او می‌شود مثل او نماز می‌خوانید، مثل او روزه می‌گیرید، مثل او لباس می‌پوشید ولی می‌آید بالاتر به عین‌الیقین که می‌رسد روح شما و نفس شما شباهت پیدا می‌کند به مرور زمان با معصوم و اگر به حق‌الیقین برسید ذات شما شباهت پیدا می‌کند با ذات معصوم و این‌جا دیگر ابدی می‌شود. فرمودند “شیعَتِنَا منّا خُلِقُوا مِن فَاضِلِ طینَتِنا. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳ و ۲” شیعیان ما از اضافه گِل وجودی ما هستند، این گِل یعنی همان ذات یعنی همان خمیره اولیه خلق شدند “یَفرَحُونَ لِفَرَحِنا و یَحزَنُونَ لِحُزنِنا” شادی و غم آن‌ها با ما است، مثل ما است. می‌گوید که چرا، جمله قشنگی می‌گویند، می‌گویند شیعیان امام زمان آن‌هایی که روح امام زمانی دارند غروب‌های جمعه، این حالا یک لطیفه است حالا چه‌قدر صحت دارد یا نه؟ من نمی‌خواهم بحث کنم، یک لطیفه است می‌گویند غروب جمعه که می‌شود دل آن‌ها می‌گیرد، چرا؟ چون در آن زمان دل امام زمان می‌گیرد چون آن روز جمعه انتظار فرج بود و فرج حاصل نشد. غروب جمعه که می‌شود دل بعضی‌ها می‌گیرد، البته دل بعضی‌ها می‌گیرد که فردا باید بروند سرکار و مدرسه، این‌ها را ما نمی‌گوییم، آن‌ها که کار و مدرسه‌ای ندارند جمعه‌ها بعدازظهر یک حالتی به آن‌ها دست می‌دهد می‌گویند به‌خاطر این است. ولی واقعیت است یعنی حزن اهلبیت انسان را محزون می‌کند، غم اهلبیت انسان را غمگین می‌کند، شادی آن‌ها ما را شاد می‌کند. برای چه ما در جشن‌ها برای تولد این بزرگواران جشن می‌گیریم؟ برای چه در عزاها و در سالروزهای شهادت عزا به‌ پا می‌کنیم؟ می‌خواهیم سنخیت پیدا کنیم نه این‌که دل ما برای آن‌ها می‌سوزد، به جشن تولد صرف جشن‌ تولدهایی که برای خانواده‌های خود می‌گیریم، برای بچه خود می‌گیریم برای اقوام و فامیل‌ها و خانواده می‌گیریم این از این صنف جشن تولدها نیست، این جشن تولد یک شادی باطنی و شادی حقیقی است نه مثل شادی‌ای که ما با یک نفر یک دوستی داریم به او هم خیلی حسادت می‌کنیم و  جشن تولد او که بشود یک هدیه هم می‌خریم می‌بریم برای او که سوپرایز کنیم او را، اما ته دل خود به او علاقه‌ای نداریم. این‌ طوری نیست این تولدهای اهلبیت، ائمه  همه عشق است. “یَفرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحزَنُونَ لِحُزنِنا” شادی آن، این سنخیت است او که شاد می‌شود این هم شاد می‌شود. در به اصطلاح علوم رومی از این موارد زیاد شده‌است مثلاً در خاطرات افراد خیلی نوشته شده است حالا در جنگ خود ما در جنگ‌های دیگر اتفاق‌هایی افتاده است مثلاً فرض بفرمائید که یک مادری یک روزی بچه او جبهه بوده است، یک‌دفعه این‌جا حال او بد می‌شود، دل او می‌گیرد، ناراحت می‌شود بی‌خود گریه او می‌گیرد، می‌گویند چرا؟ می‌گوید دل من گرفته است. بعد معلوم می‌شود که همان ساعت وقتی که جنازه فرزند او را می‌آورند، جنازه بچه او را می‌آورند معلوم می‌شود همان ساعتی که حال او بد شده بوده است بچه آن‌جا چه شده است؟ شهید شده است. از این‌ها زیاد شنیده‌ایم حالا من خاطرات نمی‌خواهم بگویم، در خاطرات این شهدا که متأسفانه متأسفانه ما خیلی ضعیف هستیم در بزرگداشت نام شهدا خیلی خیلی عقب هستیم، نسبت به همین غربی‌های بی‌دین حتی غربی‌های غیرمسلمان و حتی این کمونیست‌های بی‌دین آن‌ها این خاطرات جنگ و خاطرات کشته‌ شده‌های جنگ خود را خیلی خوب نگه می‌دارند. الان هفتاد سال از جنگ جهانی دوم گذشته است، هشتاد سال گذشته است از جنگ جهانی اول نزدیک صد سال گذشته است، درست است؟ خب شما نگاه می‌کنید الان مثلاً می‌روند هنوز که هنوز است بعضی از این کشورها که خیلی در این جنگ جهانی درگیر بودند هنوز که هنوز است به خانواده سربازهای کشته شده احترام می‌گذارند، به خانواده‌ها، به معلول‌های جنگ احترام‌های شدید می‌گذارند! ما متأسفانه این‌قدر بی‌عرضه هستیم، این‌قدر کم گذاشتیم که دختر حزب‌اللهی ما وقتی می‌رود به دانشگاه می‌گوید چرا سهمیه شهید می‌دهند؟ دختر حزب‌اللهی است! متدین هم است! می‌گوید چرا سهمیه شهید می‌دهند؟ نباید بدهند، سهمیه شهید یعنی چه؟ فرهنگ غلطی که تلقین کردند به جان ما. نمی‌گوید که چرا بعضی از اساتید دانشگاه بچه‌های خود را با پارتی می‌آورند به دانشگاه، که تعداد آن خیلی بیشتر است آن‌هایی که با پارتی بازی بچه‌های خود را می‌برند به مراکز کار برای او شغل ایجاد می‌کنند کار برای او ایجاد می‌کنند و به دانشگاه وارد می‌کنند بچه‌های خود را، یا در مراکز تزریق می‌کنند پارتی بازی، هنوز که هنوز است بسیار هم زیاد است روی این حساسیت نشان نمی‌دهد. دختر حزب‌اللهی دختر بی‌دین ما، لامذهب ما آن را کاری نداریم ولی دختر حزب‌اللهی متدین و چادری ما می‌گوید چرا سهمیه برای خانواده شهدا می‌گذارند؟ یعنی برای شهید یک سهمیه بچه‌ او را نمی‌تواند ببیند، چرا؟ چون درک نکرده عظمت یک کسی که در راه کشور خود کشته شده است، چه برسد به شهید! چون خیلی‌ها کشته شده‌اند شهید به آن معنای واقعی هم نیستند حالا رفته بوده عکس بگیرد و بیاید کشته شده است به معنای واقعی شهید نیست، البته شهید است درجه پایینی از شهادت را دارد به غیر از آن کسی است که مثل حاج قاسم و این‌ها بارها با جان و دل رفته‌‌اند به مرز شهادت. یک سرباز معمولی که کشته شده است به‌خاطر حقوق آن به‌ خاطر آن رفته است سربازی که حقوق آن را بگیرد و این‌ها، بعد از صد سال به او احترام می‌گذارند چون می‌فهمند ولی برای ما را نگذاشتند بفهمیم بچه‌های خود ما را نگذاشتند که بفهمیم و فرهنگ غلط را تزریق کردند که نمی‌تواند این را ببیند، او را می‌بیند پارتی بازی‌ها را می‌بیند ولی اصلاً ناراحت نمی‌شود، می‌فرماید بحث او این است که چرا سهمیه شهدا… غرض این‌ است که بعضی از خاطرات این‌ها را نگه داشتند این خاطرات خیلی جالب و این‌ها را نگه داشتند و ما متأسفانه با این‌که یک بنیادی داریم به نام بنیاد شهید ولی متأسفانه آن‌طور که باید و شاید کار نشده است و خیلی کار دارد یعنی این جنگی که ما، بحث خود را خلاصه کنم می‌خواهم بروم سراصل مطلب، این ده سال جنگی که در ایران بود که هشت سال آن که جنگ بود و دو سال آن هم قائله‌های کردستان و کجا و کجا…. این ده سال انقلاب، ده سال اول انقلاب یکی از یعنی اگر نگوییم تنها بلکه باید بگوئیم یکی از بی‌نظیرترین جهادهای الهی در طول تاریخ بود، شاید بگوئیم تنها یعنی باید با کربلا و بدر و این‌ها باید آن را مقایسه کرد، خیلی عظمت داشت. خب بعضی از این‌ها این‌طوری بود دیگر، مادر او این‌جا یک‌دفعه می‌بیند حال او بد می‌شود و این می‌شود سنخیت، این سنخیتی که ما می‌گوییم یعنی همین یعنی روح به روح ارتباط دارد ، دل به دل ارتباط دارد، او تب می‌کند این هم این‌جا تب می‌کند، این ارتباط می‌شود سنخیت. این‌قدر علاقه روحی زیاد می‌شود ما از خداوند متعال می‌خواهیم کمک کند که ما با روح اولیاء او این‌طوری ارتباط داشته باشیم. “وَالمُومِنُونَ والمومِناتُ بَعضُهُم اُولِیاءُ بَعض. سوره توبه،آیه۷۱” بعضی‌ از آن‌ها با هم رابطه‌های آن‌ها این‌طوری است بعضی‌ از مومنین رابطه‌های آن‌ها این‌طوری است بعضی‌ها نه، دو تا مومن هستند به‌خاطر کار به‌خاطر چه با هم ارتباط دارند ولی بعضی‌ از مومنین این‌طوری ارتباط دارند این می‌شود ولایت. ما در کانون به آن می‌گوییم عضو وابسته یعنی باید ولایت را احساس کند، فقط می‌گوییم و از خدا می‌خواهیم که ایجاد بشود. این وابستگی یعنی ولایت، این کلمه وابستگی یعنی ولایت. باید سعی کنیم این نوع ارتباط‌ها برقرار بشود، حالا در کدام مرحله؟ قطعاً این اتفاق در مرحله بالاتر می‌افتد یعنی در مرحله عین‌الیقین می‌افتد. من گاهی موقع‌ها به دوستان مسئول هم گفتم، گاهی موقع‌ها بعضی از افراد حالا با نامه یا با پیامک یا ایمیل می‌دهند که مثلاً استاد ما می‌خواهیم با شما یک رابطه مرید و مرادی یا یک رابطه عرفانی داشته باشیم یا یک رابطه شاگرد خصوصی داشته باشیم، خدمت شما عرض کنم که نه این‌طوری نیست یعنی این‌ کار در این مرحله اتفاق نمی‌افتد. شما با من، نه من! با خود با هر کس با هر استادی با هر معلم اخلاقی با هر عالم ‌ربانی خواستید ارتباط برقرار کنید باید بدانید که این ارتباط چه زمانی به مرحله ولایت می‌رسد؟ زمانی که با او زندگی کنی، مدت‌ها با او زندگی کنی، او را بشناسی، از علاقه ظاهری حالا استاد علوی می‌آید این‌جا سخنرانی می‌کند شاید به دل بعضی‌ها بیفتد بگویند این چه خوب سخنرانی می‌کند، این سنخیت به‌ درد نمی‌خورد و این سنخیت‌ها در جاهای دیگر هم همین‌طور است. بعضی‌ها علاقمند می‌شوند عرض کردم به‌خاطر امور ظاهری فایده ندارد باید به‌خاطر امور باطنی باشد یعنی چه؟ یعنی اول باید او را بشناسی، حرف‌های او را بشناسی، حرف‌های او را ببینی بعد بروی با او زندگی کنی با او ارتباط داشته باشی ببینی سنخیت است؟ اگر عقل به لحاظ عقلی ثابت شد که آن شخص جزء اولیاء خدا است آن موقع است که می‌توانی بگویی که حالا من، و به دل تو چسبید و به دل تو نشست آن موقع می‌توانی بگویی که سنخیت ایجاد شده است و اگر رفتی تحقیق کردی دیدی این آدم، آدم درستی است ولی من به او میلی ندارم این‌جا اشکال از من است که من به او میل ندارم باید خود را درست کنم، این‌جا است که باید خود را درست کنم. یک کسی آمد علی را شناخت، امیرالمؤمنین را شناخت، آمده بود به قصد کشتن امیرالمؤمنین، چرا؟ چون در جنگ‌ها پدر او را کشته بود و کینه امیرالمؤمنین را به دل خود گرفته است و آمده بود برای کشتن امیرالمؤمنین اما انسان عاقلی است، عقل داشت وقتی با علی روبه‌رو شد با  منطق علی روبه‌رو شد با فلسفه علی آشنا شد دید این مرد، مرد بزرگی است پس چون پدر من به دست این کشته شده است، پدر من باید کشته می‌شد. محبت پدری، عشق پدری را گذاشت زیر پا و آمد شد شیعه علی. این درس است که انسان به‌خاطر امور ظاهری به کسی علاقمند نشود و به‌خاطر امور ظاهری هم با کسی بد نشود، او را بشناسد، اگر او ولی‌ّ خدا است و من او را دوست ندارم و از دست او ناراحت هستم خود را باید اصلاح کنم. گفت:

    کرده‌ای تأویل حرف بکر را          خویش را تاویل کن نی ذکر را  (مولوی)

    خود را درست کن، اگر آیه‌ای در قرآن دیدی خلاف معنی است، خلاف اعتقاد تو بود برو اعتقاد خود را درست کن نه این‌که آیه قرآن را طبق عقیده خود تفسیر کنی، تفسیر به رای کنی، این‌جا این را دارد می‌گوید. شما باید سعی کنید حقیقت را بشناسید آن عقل، بعد امور ظاهری را با آن تطبیق دهید نه که به خاطر امور ظاهری عقل خود را. اکثر این کسانی که پیرو شیاطین می‌شوند همین چیزها است، به‌خاطر امور ظاهری علاقمند می‌شوند و عقل را تابع نفس می‌کنند، روح را تابع عواطف می‌کنند، روح و عقل نباید تابع عواطف شود بلکه این‌ها را باید تابع او کنید. لذا تا زمانی که به آن مرحله نرسیده‌اید نه با استاد علوی نه با هیچ‌ کس هیچ ارتباط سنخیتی، شاگردی، مرید و مرادی و این‌ها نداشته باشید. البته خب مراحل اولیاء خدا سه مرحله است، مرحله اول استاد است که در مرحله استاد، استاد کسی است که علوم را به شما آموزش بدهد، مرحله دوم پیر است، پیر و شیخ طریقت، آن کسی است که علاوه بر این‌که به شما علوم را می‌دهد روح شما را هم تصفیه می‌کند، روح شما را تغییر می‌دهد، جهان بینی شما را تغییر می‌دهد، زندگی شما را تغییر می‌دهد، یک جهت جدیدی به شما می‌دهد، حیات طیبه به شما می‌دهد و بعد از آن هم امام معصوم است که امام معصوم تمام هستی تو را می‌خرد و تمام هستی تو را تبدیل به هستی الهی می‌کند و رنگ الهی به آن می‌دهد که امیدوار هستیم خداوند ان‌‌شاءالله ما را در این مسیر و مراحل موفق بدارد. ان‌شاءالله همه شما استاد بشوید، ان‌شاءالله همه شما عالم‌ربانی بشوید و ان‌شاءالله همه شما جزو شیعیانی بشوید که پیامبر فرمود: “لَولا اَنتَ یا علی لَم یُعرَفِ المُومِنونَ بَعدی” اگر تو نبودی مومنین شناخته نمی‌‌شدند

    وَ أَنْتَ غَداً عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی، وَ تُنْجِزُ عِداتِی، وَ شِیعَتُکَ عَلی مَنابِرَ مِنْ نُورٍ” شیعیان تو بر منبرهایی از نور هستند

    “مُبیَضَّهً وُجُوهُهُم حَولی فِی‌الجَنَّهِ وَ هُم جیرانی. دعای ندبه”

    شیعیان تو در بهشت همسایه من هستند، همراه من هستند و بر منبرهایی از نور قرار می‌گیرند، صورت‌های آن‌ها نورانی است. این توصیفی که پیامبر از شیعیان دارد، شیعه دو معنا دارد: یک معنا از شَیَعَ گرفته شده است یعنی پیروی کردن، یک معنا از شَعَعَ گرفته شده است یعنی شعاع. شیعه در دو جهت یعنی فقط پیرو نیست، شیعه گاهی جلوتر از امام می‌رود، آن‌جا که خطر است، آن‌جایی که باید فداکاری کند جلو می‌رود، می‌شود شعاع. خورشید شعاع آن جلوی او است، نور خورشید شعاع او جلوی آن است. شیعه پشت امام خود است پس شیعه یعنی کسی که گاهی پشت امام است، در تبعیت و اطاعت اما در خطر شعاع است و جلوی امام می‌رود، جلوی امام حرکت می‌کند و پیشاپیش حرکت می‌کند و خود را فدای امام می‌کند. ان‌شاءالله که ما شیعه بشویم چون اگر شیعه بشویم می‌توانیم تا عرش برویم، اگر شیعه نباشیم اگر شیعه خوبی نباشیم اگر شیعه واقعی نباشیم درجات اول بهشت، دوم بهشت، سوم بهشت، چهارم بهشت تا هشتم بهشت هر کدام از آن  دنیایی از لذت و شعف و شادی است منتهی هیچ‌کدام آن ابدی و حقیقی نیست جز آن‌که در عرش است، جنت خاص است که برای بندگان خاص خدا است. ان‌شاءالله یک روزی ما در مورد درجات بهشت و اسامی درجات بهشت هم صحبت خواهیم کرد.

  • نوشته بدون عنوان 61939

    ۱۷/۱۱/۱۴۰۲

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

    اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛

    *مقدمه

    * ابعاد شخصیت انسان

    * راه نزدیکی به اولیاءالله

    * محاسبه نفس

    * مقولات ثلاث

    * سه نوع خدا داریم یعنی چی؟

    * عشق کاذب کدام است؟

    * عشق و محبت واقعی کدام است؟

    مقدمه

    ما در جلسه قبل در مورد صبت کردیم که این‌که هدف سیروسلوک و هدف زندگی آرمانی و زندگی مطلوبمان این است که در مسیر صراط مستقیم طی کنیم و آن قله و چشم‌انداز نهایی ما چهره مبارک و مقدس انسان کامل ولی‌الله اعظم سلام الله علیهم است و این‌که او الگوی ما است و این‌که ما در مسیر صراط مستقیم و راه راست موفق شده‌ایم یا نشده‌ایم و این‌که چقدر موفق هستیم و چقدر موفق نیستیم! معیار و ملاک شخصیت مقدس آن بزرگوار است.

    ابعاد شخصیت انسان

     شخصیت‌ ما از سه عنصر و سه بُعد و سه جهت تشکیل شده‌است. هر انسانی شخصیتش در سه بعد خودش را نشان می‌دهد؛ یک در بُعد عمل، دوم در بعد عاطفه، سوم در بعد شناخت بینش و آگاهی. این سه مقوله شخصیت انسان را تشکیل می‌دهد و ما باید اگر بخواهیم سنخیتی پیدا کنیم و این تشبه به انسان‌های کامل و اولیاءالله و کسانی که الگوی ما هستند، اسوه ما هستند و اسوه حسنه برای ما هستند و ما تصمیم داریم که در زندگی خودمان را به آن‌ها نزدیک کنیم.

    راه نزدیکی به اولیاءالله

    نزدیکی به آن‌ها عبارت است از اینکه  در درجه اول معرفت به آن‌ها پیدا کنیم، بعد محبت پیدا کنیم و بعد عملمان را شبیه آن‌ها کنیم که مجموع  این‌ها می‌شود ولایت.

    یعنی ولایت اولیای خدا این است که در عمل و در عاطفه و دانش خودمان را شبیه آن‌ها کنیم. ببینیم آن‌ها چگونه دنیا را می‌بینند، چگونه جهان‌بینی دارند، دانششان نسبت‌به جهان چیست و چگونه این دانش را کسب کرده‌اند؟! ما هم همین راه را برویم و ببینیم آن‌ها نسبت‌به چه چیزهایی حساس هستند و نسبت‌به چه چیزهایی دغدغه دارند. اهدافشان، محبتشان، میلشان به چه چیزی است؟! ما هم سعی کنیم همان‌طور زندگی کنیم. اگر دغدغه ما و غصه‌ی ما دغدغه و غصه ای باشد که امام زمان علیه السلام دارد شبیه او می‌شویم شکل او می‌شویم به او نزدیک می‌شویم. اما اگر نه، او به یک چیز دیگری فکر می‌کند، او یک غصه‌ی دیگری دارد و یک هدف دیگری دارد و ما یک غصه و هدف دیگری داریم، نمی‌شود به ما گفت شیعه! نمی‌شود گفت شیعه ولایت‌مدار! و نمی‌شود گفت که ما جزء اولیای آن‌ها هستیم. همان‌طورکه در زیارت عاشورا می‌خوانیم اولیای آن‌ها مقام‌های بالایی دارند و ما می‌خواهیم جزء اولیای آن‌ها باشیم. خب اگر ما مثل آن‌ها فکر نکنیم، مثل آن‌ها ها اندیشه نکنیم و دغدغه ما شبیه آن‌ها نباشد و مشکلات ما جدا از مشکلات آن‌ها باشد قاعدتاً شباهتی به آن‌ها نخواهیم داشت و در مسیر آن‌ها نخواهیم بود. باید سعی کنیم این‌چنین باشد باید مشکلات عادی و مادی زندگی روزمره‌ی خودمان را خیلی به آن توجه نکنیم و حل‌شده بدانیم. مریض می‌شویم، ان‌شاءالله خوب می‌شویم و یا خوب می‌شویم باید بدانیم که یک روز مریض می‌شویم. ما یک روز پیر می‌شویم از این دنیا می‌رویم، مشکل اقتصادی داریم بدهکار هستیم بدانیم که این‌ها حل می‌شود، حل هم نشد تمام می‌شود. این‌ها مسائل‌مان نیست! این‌ها مسائلی است که ان‌شاءالله حل می‌شود و حل هم نشد برایمان مهم نیست! غصه‌ی ما و دغدغه ما، غصه و دغدغه‌ای است که آن آقا دارد، آن امام دارد هر وقت که به این‌جا رسیدیم و توانستیم مثل او فکر کنیم و غم او را داشتیم دغدغه او را داشتیم، نگرانی او را داشتیم، خدماتمان زحماتمان درجهت تحقق اهداف او بود آن موقع می‌توانیم بگوییم که ما تازه در این مسیر  هستیم. حالا چه مقدار رسیده‌ایم، خدا می‌داند! ولی تازه می‌توانیم بگوییم که ما در این مسیر هستیم.

    محاسبه نفس

    واقعاً این‌که امام کاظم که امروز روز شهادت آن بزرگوار است فرمود: “لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ”  کسی که هر شب به حساب خودش نپردازد و خودش را بررسی نکند از ما نیست.

     ما باید خودمان را بررسی کنیم، بنشینم با خودمان صحبت کنیم؛ مثلا امشب بروم به حساب خودم برسم و به خودم بگویم که علوی مشکل مهم زندگی تو چیه؟ مشکل زندگی من این است که مثلاً خانه ندارم! اگر این را گفتم باید بدانم که وضعم خیلی بد است. اما اگر گفتم که مشکل زندگی من این است که هنوز نتوانستم بفهمم چه خدمتی به امام زمانم بکنم آن موقع می‌توانم بگویم ی کم موفق شده‌ام… دغدغه من چیست؟ نگرانی من چیست؟ نگرانی امام زمان من الآن چیست و از چه چیزی ناراحت است؟ آیا من هم از همان ناراحتم یا نه من اصلا از اون ناراحت نیستم یاغصه ای ندارم مثلاً فرض بفرمایید که الان یکی از مشکلات حضرت مثلاً همین مسائل فلسطین و یمن که قطعاً هست، این باشد. اما من امشب این غصه را ندارم، امشب غصه من این است که تیم ایران از تیم ژاپن ببرد و صلوات می‌فرستم که تیم ایران ببرد، این را بدانند که من خیلی پرت هستند‌. نمی‌خواهم این‌ها را رد کنم ولی می‌خواهم بگویم که عقب هستند، عقب  هستند! یک نفر بدود توپ را بزند در دروازه و همه خوشحال شوند و فردا فراموش کنند، همه فراموش می‌کنند، این برای من ارزش است! اگر امام زمانی هستیم فکر می‌کنم اشتباه می‌کنیم این برای ما ارزش نیست. ملتی که وقتی تیم فوتبالش برنده می‌شود می‌ریزد در خیابان چراغ‌ها را روشن می‌کند ، برف پاک‌کن‌ها را می‌زند، شیرینی پخش می‌کند، جشن می‌گیرد، راه‌بندان می‌کند برای این‌که تیم فوتبالش گل زده است ولی وقتی به او می‌گویند که ما به انرژی هسته‌ای دستیابی پیدا کرده‌ایم اصلاً بی‌خیال است،  این معلوم است که فرهنگ است، این معلوم است عقب‌ماندگی فرهنگی دارد که پیروزی را نمی‌داند در کجا است نمی‌داند وقتی‌که ماهواره‌ای فرستاده اند که تا همین دو سال پیش خود مسئولین باور نمی‌کردند که بتوانند ماهواره‌ای بفرستند که بالای هزار کیلومتر برود! الان توانسته اند پیروزی بسیار بزرگی به دست آورند. این خیلی بزرگ است ولی اینها نمی‌فهمند و به‌خاطر این جشن نمی‌گیرند و شیرینی نمی‌دهند.

    اما حالا یک تیمی برنده شده‌است می‌ریزند در خیابان! این ملت فرهنگش عقب‌مانده است و برای این باید غصه خورد ما باید دغدغه‌های خودمان را نگرانی‌های خودمان را با امام زمان تطبیق دهیم شناختمان را با امام زمان تطبیق دهیم هرچه به او نزدیک‌تر شویم بدانیم که عاقبت بخیری ما جای امیدواری است. بدانیم که فردا اگر مردیم شب اول قبر با چه کسی محشور می‌شویم، معلوم می‌شود که با چه کسی محشور می‌شویم این‌ها مهم است، شب اول قبری که چشم روی‌هم می‌گذاریم می‌رسد و همه مشکلاتی که داریم؛ سرطان داریم، بدهی داریم، دارند من را می‌برند زندان… همه‌ی این‌ها تمام می‌شود و هیچکدام از این‌ها مشکل نیست. آقا دارند من را می‌برند زندان… باشه می‌روی زندان چند وقت دیگر میایی بیرون جشن بگیری، یا اصلا در زندان بمیری تمام می‌شود.

    این امام ما به نقل بعضی از نقل‌ها سیزده یا چهارده سال زندان بود؛ از این زندان به آن زندان، چی شد؟! تمام شد. آن طرف مهم است ابدیت مهم از آن‌جا با چه کسی محشور می‌شوی با هر کسی که دوستش داری با او محشور می‌شوی با هرکسی که دغدغه‌اش را داری با او محشور می‌شوی، با هر کسی که شناختت نزدیک به شناخت او باشد با او محشور می‌شوید.

     پس باید بکوشیم اسوه ما امام زمان علیه السلام باشد.

    مقولات ثلاث

    خب این‌ها مقدمه بود، این سنخیت چگونه است؟  خیلی مهم است که سنخیت و بحث شباهت را متوجه شویم. ما چند نوع مقولات ثلاث داریم. معقولات سه‌گانه مثلاً دنیا، برزخ، آخرت- شریعت، طریقت، حقیقت- جسم، نفس، روح و همین‌طور مقولات زیادی هستند مقولات سه‌گانه.

    یک نوع معقولات سه‌گانه داریم که قبلاً گفته‌ایم و خیلی مهم است و در زندگی به دردمان می‌خورد؛ یک حقیقت، یک واقعیت و یک دروغ‌. این سه مقوله را همیشه یادتان باشد هر چیزی یک دروغی دارد، یک واقعیت دارد و یک حقیقتی دارد.

    حقیقت آن این است که نزد خداوند است، واقعیتش آن است که درحال صیرورت به‌طرف خداوند است. کذب چیست؟ کذب آن است که هیچ کدام از این‌ها نیست.

    سه نوع خدا داریم یعنی چی؟

    یعنی سه توهم داریم که انسان‌ها به آن می‌گویند خدا، لفظ خدا را درمورد آن به‌کار برده‌اند‌؛ یکی خدای دروغین است، یعنی خدا نیست، آن‌چه خدایی است؟ یعنی بت‌پرستان، بت را می‌پرستیدند و به آن می‌گفتند خدا، این خدای دروغین است. یک خدایی است خدای واقعی و یک خدای حقیقی آن خدای حقیقی کیست؟ آن خدای حقیقی را هیچ‌کس ذاتش را نمی‌تواند بفهمد، هیچ‌کس حتی پیامبران هم نتوانستند حتی پیامبر اعظم اسلام(ص) که افضل پیامبران است که سید الرسل است، خاتم انبیاء است حتی ایشان هم آن را نشناخته که به درگاه خداوند عرض می‌کند: “مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ” خدایا آن‌چه حقیقت تو است ما نمی‌توانیم تو را بشناسیم! آن خدای حقیقی است.

    بین این خدای باطل که بت است به آن خدای حقیقی،  یک خدایی است، خدای واقعی است آن خدای واقعی خدایی است که در ذهن انسان خداپرست است. یعنی آن انسانی که به‌طرف خدای حقیقی دارد سیر و سلوک می‌کند از خدا یک تصوری در ذهنش دارد و این خدا خدای واقعی است؛ همین خدایی که پیامبران معرفی کرده‌اند و در ذهن هر کسی هم یک ماهیتی دارد، یک نمودی دارد فقط فرقش این است که فرق این با خدای حقیقی این است که این خدایی که در ذهن انسان خداپرست است آیت و نشانه خدای حقیقی است. اما این بت‌ها آیت او نیستند وقتی که چوب را می‌پرستیدند یا یک انسان را می‌پرستیده‌اند یا شاه را می‌پرستیدند، این خدای کاذب است. آن خدای واقعی خدایی است که شما را به خدای حقیقی متصل می‌کند‌، وصل می کند.

     سنخیت و محبت و ولایت هم همین‌طور است. دوست داشتن و عشق هم همین‌طور است، عشق و محبت سه نوع است؛ یک عشق و محبت خدا حقیقی، یک عشق و محبت کاذب و یک عشق و محبت واقعی. عشق و محبت حقیقی؛عشقی است که موجودات به خداوند دارند و همه موجودات از عرش تا فرش این عشق را دارند که عاشق ذات الهی هستند و به طرف خداوند در مسیر و صیرورت هستند، حالا آگاهانه یا ناآگاهانه تمام… “إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ” همه به‌طرف خداوند می‌روند و این عشق، عشق فطری است که دارند می‌روند. منتها در این بین کسانی دچار زجر می‌شوند و دچار رنج می‌شوند و دچار جهنم می‌شوند حالا این جهنم‌شان ممکن است طولانی باشد ممکن است، خلود باشد ممکن است موقت باشد چه کسانی؟ کسانی که به‌جای آن خدای حقیقی خدای کاذب و خدای دروغین را می‌گیرند، به‌جای آن عشق حقیقی عشق کاذب را می‌گیرند و اگر عشق واقعی را بگیرند عشق واقعی آن‌ها را به عشق حقیقی می‌رساند.

    عشق کاذب کدام است؟

     همین عشق‌هایی است که در این دنیا می‌بینید که این افراد، جوان‌ها خصوصاً وقتی سن ازدواجشان می‌شود عاشق می‌شود این عشقا به‌خاطر فوران غریزه جنسی است، فوران غریزه جنسی است عشق حقیقی نیست. لذا بعد از این‌که وصال انجام شد، دعوایشان می‌شود و بعد هم به طلاق کشیده می‌شود عشق هایی کز پی رنگی بود

     عشق نبود ، عاقبت ننگی بود

    چرا عاشق شد؟! چون خوشگل بود! عاشق چشم و ابرویش شده‌است! عاشق مثلاً چهره‌اش شده‌است! عاشق ثروتش شده‌است! عاشق تیپش است! عشق‌هایی که این‌چنین ایجاد می‌شود، عشق هایی که این سلبریتی‌ها بین جوانان ما پیدا می‌کنند و جوانان ما عاشقان آنها می‌شوند و هر مزخرفی که می‌گویند این‌ها برایشان هورا می‌کشند! این عشق و علاقه‌ها و محبت‌های کاذب و دروغین است و بیشترش هم انگیزه‌های مادی و غریزی و حیوانی است که وارد آن نمی‌شوم خودتان بروید و در جامعه افراد را ببینید احتمالا خودتان و خودمان هم در دوران جوانی، نوجوانی عاشق شده‌ایم و بعد دیده‌ایم که نشد فارغ شدیم و بعد جدا شدیم از آن‌ها و از این‌ها زیاد است و در زندگی پیش می‌آید.

    به شخصی گفتند که آقا تا حالا عاشق شده‌ای؟! گفت بله عاشق شده‌ام، گفتند خب بگو ببینم چه‌جوری است؟! گفت کدام را بگویم؛ اولی دومی سومی چهارمی… خیلی عاشق شده‌ام کدامش را بگویم! این عشق این‌چنین است؛ عشق‌های کاذب است می‌آید و می‌رود. گفت حاصل عمرم سه سخن بیش نیست؛

     خام بدم پخته شدم سوختم

    این گفت اولی و دومی و سومی حالا به این صورت است که صبح عاشق است شب فارغ است. این‌ها عشق‌های حیوانی و کاذب است و محبت‌های بی‌اساس است.

    عشق و محبت واقعی کدام است؟

     آن‌هایی که ما را به خداوند و آن عشق حقیقی می‌رساند؛ عشق به اولیای خدا، محبت به اولیای خدا واقعی است مثل همان خدایی واقعی است؛ آیتی از او است، نشانه‌ای از او است و وقتی در دل انسان می‌افتد انسان به اولیای خدا به دوستان خدا محبت پیدا می‌کند و این دیگر ازبین‌رفتنی نیست.

     فرق این با آن این است که او وقتی بیاید بعد از یک مدت از بین می‌رود و تمام می‌شود ولی این یکی هرچه می‌آید روزبه‌روز بیشتر می‌شود چون کمال است، چون به حقیقت روی دارد روزبه‌روز افزون‌تر می‌شود، بیشتر می‌شود. شما اگر عاشق امیرالمؤمنین باشید و عشقتان واقعی باشد نه عشق کاذب، عشق کاذب یعنی چی؟ یعنی مثلاً این‌که امیرالمؤمنین مثلاً خیلی چشم و ابروی بسیار زیبایی داشت، بازوی خیلی کلفتی داشت، مثلاً زورش خیلی زیاد بود از همین چیزهایی که گاهی موقع‌ها بعضی‌ها در این هیئت‌ها فقط همین چیزهای مادی را می‌گویند این نه! اگر عشقتان به امیر المؤمنین روی معرفت باشد، روی ولایت الهی باشد شما روزبه‌روز عشقتان بیشتر می‌شود یعنی کسی که الان شصت سالش است، ده سال پیش که پنجاه سالش بود را نگاه کند می‌بیند که عشقش به امیرالمؤمنین بیشتر شده‌است و عشق واقعه‌ای استچون عشق واقعی و عشقی‌ است که روی در حقیقت دارد، برعکس آن عشق‌ها است که تمام می‌شود، تبدیل به نفرت می‌شود یا آرام آرام فراموش می‌شود اما این عشق این‌طوری است. این عشق روزبه‌روز بیشتر می‌شود، این محبت روزبه‌روز بیشتر می‌شود، خصوصیت آن این است. کما اینکه خدای واقعی وقتی در دل انسان می‌افتد انسان روزبه‌روز معرفت او به خدا بیشتر می‌شود. معرفتی که امیرالمؤمنین به خداوند داشت با معرفتی که من و شما داریم زمین تا آسمان فرق می‌کند و پیامبر هم همین‌طور. شما خیال نکنید که مثلاً پیامبر(ص) مثلاً همان مقامی را، همان معرفتی را داشت که مثلاً در سن ده سالگی داشت، پیغمبر شصت ساله همان معرفتی را داشت که در سن، نه! ده سالگی پیامبر بود، مقدس بود. شصت سالگی هم پیامبر بود، مقدس بود ولی خیلی فرق کرده بود، معرفت او بیشتر شده بود، عشق او بیشتر شده بود و همین‌طور الان در عوالم بالا پیامبر دارد سیر کمالات را طی می‌کند و می‌رود بالا.  خصوصیت حقیقت و واقعیت این است که واقعیت نه دروغ، نه کذب نه باطل است، واقعیت سایه‌ای است از حقیقت که به دنبال حقیقت می‌رود بالا همین‌طور و این سنخیت و این شباهت و این محبت و این ولایت این‌طوری است، باید ما به‌ دنبال این باشیم.‌ حالا خود تو نگاه کن، گفت که  من یک داستان می‌گویم و بحث خود را آرام آرام جمع می‌کنم و آن داستان خیلی داستان جالبی است، خیلی معنا دارد، از آن شما می‌توانید دیگر بروید خود شما امشب بنشینید و نگاه کنید ببینید بچه خود را چرا دوست دارید؟ آیا از سنخ محبت است، واقعی است یا محبت کاذب است؟ همسر خود را چرا دوست دارید؟ برادر خود را چرا دوست دارید؟ دوست شما، هم‌کلاسی شما، همکار خود را دوست دارید، کدام‌ یکی است و از سنخ کدام یکی است؟ از سنخ یک محبت کاذب و زودگذر و موقت است یا این‌که نه جزء آن محبت‌ها و ولایت‌های واقعی است و شما را می‌برد بالا و می‌کشد بالا، شما را می‌برد به مقامات بالا می‌رساند و به حقیقت می‌رساند؟ از کدام سنخ است؟ بتوانید بررسی کنید، خود ما بررسی کنیم “لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ کُلَّ یَومٍ. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۷۷” که امام کاظم فرمودند نباشیم، بلکه بتوانیم خود را محاسبه کنیم، دوستی‌های خود را محاسبه کنیم، عشق‌های خود را محاسبه کنیم، علاقه‌ها و رابطه‌های خود را با افراد محاسبه کنیم و آن داستان این است که حضرت زینب(س) کودک بود، در دامان امیرالمؤمنین نشسته بود، امیرالمؤمنین داشت خب او را ناز می‌کرد و با او بازی می‌کرد. بعد گفت که چه کسی را از همه بیشتر دوست داری در دنیا؟ گفت که شما را، حضرت زینب عرض کرد که شما، یک دختر بچه کوچک گفت شما را، به پدر خود امیرالمؤمنین گفت شما را بیشتر از همه دوست دارم. گفت: خب بارک الله! من را بیشتر دوست داری یا فلانی را؟ گفت شما را، من را بیشتر دوست داری یا فلانی را؟ بعد همین‌جا یک‌دفعه پرسید من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ حضرت زینب عرض کرد که شما را هم به‌خاطر خدا دوست دارم. خدا را بیشتر دوست دارم، شما را هم به‌خاطر خدا دوست دارم. خیلی مطلب بزرگی است، از زبان یک شخص بزرگ مطلب بسیار بزرگ است که دوستی‌ها را در رابطه با معشوق حقیقی، با آن کسی که وجود ما، هستی ما، عشق‌ ما، ذات ما دارد به طرف او می‌رود، خود ما غافل هستیم و تا موقعی که از این ذات خود غافل هستیم در جهنم هستیم و جهنم چیزی نیست جز همین غفلت از ذات، شما خیال نکنید که جهنم مثلاً یک چیزی است البته ما دو جهنم داریم: یک جهنم منقول داریم یک جهنم ثابت. یک جهنمی است که ما را  عرضه می‌کنند به او “یُعرِضُ الکافرین” کافرین به آن‌ عرضه می‌شوند یک جهنم جهنمی است که او را می‌آورند “وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. سوره فجر،آیه۲۳” جهنم را می‌آورند، با غل و زنجیر می‌آورند و از دور هفتاد هزار سال فاصله صدای آن ناله و شهیق جهنم شنیده‌ می‌شود، آن جهنم است. آن جهنمی که می‌آورند همین ما هستیم یعنی مایی که غافل هستیم جهنم درون ما است که این آن‌جا شکوفا می‌شود و با آن جهنم سنخیت دارد، می‌گویند شما با این سنخیت دارید بفرمایید، هر کسی با هر چیزی سنخیت دارد بفرماید آن‌جا. این جهنم چه است؟ این جهنم همین غفلت‌، غفلت از ذات خود ما، غفلت از آن عشق الهی که خداوند با نور خود در دل ما گذاشته است و او طالب خداوند است، ما از این غافل هستیم چون غافل هستیم جهنم هست. 

    هر نفسی کان به ندامت بُوَد      شحنه غوغای قیامت بُوَد    (نظامی)

    این است، این غفلت و نا‌آگاهی! حالا یزید بیشتر غافل است جهنم او داغ‌تر است، فلانی غفلت او کمتر است جهنم او کمتر است، زمان آن کمتر است یا ابدیت او کمتر است، خلود او کمتر است. این است که ما باید این عشق‌ها این محبت‌ها این ولایت‌ها را در خود پیدا کنیم و سروسامان بدهیم، مدیریت کنیم. خب وقتی که شما یک سخنرانی را می‌بینید که دارد سخنرانی می‌کند، بیشتر دل من می‌خواهد بکشانم شما را به طرف اولیاء الهی و الّا تمام محبت‌ها این‌طوری است، یک عالمی می‌بینید یک انسان خوبی را می‌بینید احساس می‌کنید او ولی‌ خدا است، احساس می‌کنید او انسان آگاهی است، احساس می‌کنید آدم خوبی است و به او علاقمند می‌شوید. این سنخیت، سنخیت اولیه است و احتمال این‌که سنخیت کاذب باشد زیاد است. چه موقع معلوم می‌شود سنخیت درست است؟ اگر با او زندگی‌ کردید و مطالب آن با عقل شما و با عقل صحیح و با عقل اولیاء خدا تطبیق دادید و دیدید مطالب او درست است و به‌خاطر آن مطالب به او علاقمند شدید که این طول می‌کشد، بسیاری از این‌ها قرآن می‌فرماید “وَٱلشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ. سوره شعراء،آیه۲۲۴” سخنرانان، سخنوران کسانی که خوب سخن بگویند، ممکن است مثلاً مثل من! حالا نمی‌دانم خوب سخن می‌گویم یا نه؟ ولی بعضی‌ها مثلا خوب سخنرانی می‌کنند ولی حرف آن‌ها هم به دل می‌نشیند قشنگ است ولی اگر عمل نکنند، خود آن‌ها عمل نکنند، خود آن‌ها اهل عمل نباشند و آن ولایت و آن هدایت در دل آن‌ها وجود نداشته باشد این‌که شما علاقمند می‌شوید این سنخیت حساب نمی‌شود. سنخیتی که شما احساس کنید به او نزدیک هستید و او به شما نزدیک است زمانی است که بر اساس عقل باشد. لذا هر کسی خوب سخنرانی کرد مثل من خیال نکنید که این ولی‌ خدا است، این عالم‌ ربانی است؟ نه! باید با او زندگی کنید، باید بروید مطالب او را از نظر عقلی بررسی کنید، باید ببینید که خود او عمل می‌کند یا عمل نمی‌کند؟ اگر عمل نمی‌کند او را به‌ عنوان ولی خود قرار ندهید، او را عالم بین خود و خدا قرار ندهید که خداوند به حضرت داوود فرمود: عالمی که عمل نمی‌کند را با رابطه بین خودت و من قرار نده، این‌ها دزد هستند این‌ها راهزن‌ هستند، این‌ها فریبکار هستند، خوب سخن می‌گویند و مردم را به طرف خود جذب می‌کنند و مردم را فریب می‌دهند، امتحان کنید آن‌ها را، زندگی آن‌ها را ببینید.

    از من بگوی عالم تفسیرگوی را   گر در عمل نکوشی نادان مفصلی  (سعدی)

    یعنی تفسیر آن چیست؟ فهمیدند که تو خودت نادان هستی. این علم توأم با عمل و زندگی با او و زهد در او دیدن اگر بعد از او احساس علاقه کردید این سنخیت، سنخیت درستی است و اگر با یک عالم عابد ربانی جزء اولیاء ‌خدا برخورد کردید و دیدید که محبت او به دل شما نمی‌آید و با او سنخیت ندارید این‌جا یک هشدار الهی است که بدانید جنس شما خراب است. من نگاه می‌کنم می‌بینم این آدم حرف‌های او درست است، خود او هم عمل می‌کند، عالم عامل است، عالم‌ ربانی است، جزء اولیاء ‌خدا است، زندگی او را دارم می‌بینم، همه‌ چیز را دارم می‌بینم ولی احساس می‌کنم از او خوشم نمی‌آید این دو حالت دارد که ما گفتیم یا خدایی ناکرده تحت‌ تأثیر تبلیغات سوء روح تو خراب شده است که باید ببینی خراب شدی؟ باید خود را نجات بدهی یا لقمه ناپاک وارد زندگی تو شده‌است روح تو را خراب کرده است، این‌ها است. باید اگر عقل به تو گفت: این انسان عالم است و دیدی خوشت نمی‌آید بدان اشکال از خود تو است، باید خود را درست کنی، باید بروی خود را درست کنی و وقتی عالمی، عاقلی، عابدی، زاهدی، عالم‌ربانی، ولیّ‌ای از اولیاء خدا را دیدی و دیدی که به او میل داری، علاقه داری و می‌توانی در تبعیت او باشی، آن موقع باید به تو بگوییم که هم شعور تو سالم است، هم نفس تو سالم است. اما اگر این‌طور نبود، اگر عقل تو به تو می‌گوید این آدم، حالا من مثال می‌زنم دیگر، برای مثال همین امام ‌راحل خود ما، هشتاد و خورده‌ای زندگی کرد و زندگی‌اش نشان داد، کتاب‌های او، آثار او، شاگردان او، زندگی او نشان داد که این عالم ‌ربانی است بلاشک، دشمنان او هم در عظمت روح او و پاکی او همه اعتراف کردند، این‌ دیگر شکی در آن نیست. اما یکی آمد گفت آقا من خوشم نمی‌آید من نمی‌دانم چرا خوشم نمی‌آید. خب این همین است یا تحت تأثیر تبلیغاتی شعور تو را خراب کردند یا اگر تحت تأثیر تبلیغات نیستی بدان لقمه حرام در زندگی تو وارد شده‌است، نفس تو خراب شده‌ است یا شعور تو خراب شده است یا نفس تو خراب شده است، شکل سومی ندارد. ما این را تجربه کردیم در زندگی خود، شصت‌وپنج سال از خدا عمر گرفتیم، در این شصت‌وپنج سال حالا ده یا دوازده سال آن که بچه بودیم، در این پنجاه سال واقعاً من این را تست کردم، آزمایش کردم هر کسی را دیدم با اولیاء خدا مسئله دارد یا شعور او تحت تأثیر جامعه غلط، هم‌نشینان بد قرار گرفته است یا لقمه! من فحش نمی‌دهم، یک‌بار خیال نکنید من دارم فحش می‌دهم می‌گویم مثلاً هر کسی امام را قبول ندارد لقمه او حرام است، فحش نمی‌دهم دارم تفسیر و تحقیق علمی را به شما می‌دهم، دارم گزارش علمی می‌دهم مثل یک حیوانی آوردند، می‌گوید آقا ما نمی‌دانیم این الاغ است یا اسب است؟ این را می‌دهید به زیست‌شناس، زیست‌شناس تست می‌کند او را و می‌گوید آقاجان این نه الاغ است نه اسب است این قاطر است، نشانی‌های قاطر را به شما می‌دهد، این کار علمی است و اهانت نمی‌کند. من هم اهانت نمی‌خواهم بکنم هر کسی امام‌خمینی(رض) یا علمای دیگر را یا علمای بزرگ دیگر را، فقهای بزرگ مسلّم را کینه از او دارد

     “از من بگوی عالم تفسیرگوی را”

    از من به او بگویید که عزیز من یا شعور تو خراب شده‌ است یا نفس تو خراب شده ‌است؟ شعور را جامعه و اطلاعات و محیط و دوستان بد خراب می‌کنند، نفس انسان را هم لقمه حرام و این‌ها. همان که‌ امام حسین(ع) فرمود: می‌دانید چرا نمی‌خواهید صحبت من را بشنوید به‌خاطر لقمه‌های حرامی است که پدران شما به شما دادند. فحش نمی‌داد امام‌ حسین، امام حسین داشت یک گزارش علمی می‌داد، داشت یک خبر علمی می‌داد، تحقیر نمی‌کرد، تحقیق می‌کرد، حقیقت را داشت بیان می‌کرد، داشت حقیقت را بیان می‌کرد. عرض کردم اگر به یک سگ بگویی تو سگ هستی اهانت نمی‌شود که، اگر به یک سگ بگویی تو آدم هستی اهانت به او می‌شود. گفت: یک سربازی سر چهارراه ایستاده بود، گفت جناب‌ سرهنگ! گفت: خودت رو مسخره کن! گفت: من که مقام تو را ‌آوردم بالا، گفت: من که می‌دانم سرهنگ نیستم، تو به من اهانت می‌کنی. وقتی به من می‌گویی جناب سرهنگ و من که می‌دانم سرهنگ نیستم قبول کنم معلوم است که من بی‌شعور هستم، تو که به من می‌گویی جناب سرهنگ داری به شعور من اهانت می‌کنی، خیال نکن داری من را می‌بری بالا! داری به شعور من اهانت می‌کنی. من اگر به یک سگ بگویم تو آدمی، به مقام آدمیت اهانت کردم و باید به او بگویم سگ. حالا این آدمی که در لباس آدم است ولی اندازه، مثل حمار است “أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ. سوره اعراف،آیه۱۷۹” قرآن تحقیر نمی‌کند، اهانت نمی‌کند، تحقیق می‌کند و دارد حقیقت را بیان می‌کند. بنابراین در اطراف خود در محیط خود در محبت‌های خود در عشق‌های خود در ولایت‌های خود همیشه باید تجدیدنظر کنیم، ببینیم ریشه آن چیست؟ منشأ آن چیست؟ و اگر منشأ آن عقل و شعور است این ولایت و این محبت و این عشق، عشق واقعی است که ما را به حقیقت می‌رساند. خداوند ان‌شاءالله همه ما را صاحب معرفت و بینش الهی قرار بدهد، بینش معنوی قرار بدهد تا ان‌شاءالله در مسیر سنخیت و مشابهت و قرابت با اولیاء او و امام زمان(ع) قرار بگیریم، همان‌ طور که عرض کردم آرزو بر جوانان عیب نیست. خداوندا حوائج جمع حاضر را با لطف و عنایت خود برآورده بفرما.