معماری
خانه / بایگانی برچسب: کانون علم و دین (صفحه 17)

بایگانی برچسب: کانون علم و دین

مسئله حجاب ۵   ۵     ۱۴۰۱

در عرفان‌های موجود رسمی و عرفای رسمی اسلامی گاهی مواقع کلماتی به‌ کار برده شده و بعضی تعبیراتی دارند که مُوهِن این هست که انسان در ذات خدا فانی می‌شود و خدا می‌شود. ظاهرش این‌طوری است ولی درواقع وقتی مسئله باز شود و تشریح و تفسیر شود، مشخص می­‌شود که آن‌ها این حرف را نمی‌زنند، عرفای بزرگی مثل مرحوم امام، مثل دیگر عرفای بزرگ این را نمی‌گویند ولی طوری صحبت می‌کنند که وقتی می‌گویند فناء فِی الله منظور فناء در نور خدا است نه در ذات خدا یعنی انسان در تجلی خدا فانی می‌شود و البته آنجا مقاماتی هست و صحبت‌هایی هست. در مرتبه فنا در تجلی خدا نیز انسان بی‌نهایت می‌شود ولی بی‌نهایت نسبی نه بی‌نهایت مطلق. خداوند بی‌نهایت مطلق است، ذات خداوند بی‌نهایت مطلق است، انسان بی‌نهایت نسبی می‌شود یعنی در صفات و اسماء الهی تکامل پیدا می‌کند و حدّ او از بین می‌رود و در آنجا حدّی نخواهد داشت ولی در فعل، در نور خدا، در تجلی خدا نه در ذات خدا.

ادامه نوشته »

ادله عدم توانایی انسان در شناخت ذات خداوند ۱۴   ۴  ۱۴۰۱

بنابراین انسان برای شناخت خداوند باید دقت داشته باشد که نمی­‌تواند ذات خداوند را بشناسد، تنها چیزی که می‌تواند از خداوند بشناسد افعال و صفات او است. علم در وجود ما عارضی است، نبوده و آمده و بعد هم از بین می‌رود ولی در مورد خداوند اینگونه نیست. علم خداوند جزء ذات خدا است! نه که خدا جزء دارد، نه که خدا یک ذاتی است که علم دارد. علم خودِ خدا است مانند علم است، خداوند هستی‌اش علم است بنابراین انسان در علوم ذاتی خدا از علم ذاتی خدا هم نمی‌تواند سردربیاورد تنها علم فعلی او برای انسان قابل فهم است. حیات جزء ذات خداوند است، خدا این‌طور نیست که یک موجودی بوده که زنده نبوده بعد زنده شده، حالا مثلاً زندگی او ابدی است، نه، حیات جزء ذات او است، ذات خدا حیات است یعنی از ذات او جداشدنی نیست.

ادامه نوشته »

سبک زندگی ۰۷ / ۰۴ / ۱۴۰۱

سبک زندگی

یکی از سوالاتی که گاهی مواقع زیاد پرسیده می‌شود این است که چرا این مباحثی که در عرفان مقربین مطرح می­‌شود، دیگران نمی‌گویند؟ چرا تا به حال هیچ عالمی نگفته است؟ چرا تا الان تلویزیون یا رادیو نگفته است؟ اگر نمی‌گویند که اشتباه از آن‌ها است ولی به طور کلی عرفان مقربین همواره با دو برخورد مواجه بوده است؛ یک برخورد که افراد معتقدند این حرف‌ها را که همه می‌گویند و این حرف درستی است. یک برخورد هم این است که می‌گویند اگر این حرف درست است چرا دیگران نمی‌گویند؟ بنابراین این که گفته شد مسئله عرفان مقربین سهل و ممتنع است به همین علت است، لذا در کلاس­‌های عرفان مقربین خصوصاً در دوره اول فقط معرفی می‌شود که بهترین سبک زندگی این است که انسان به سلسله اولیا متصل شود. تا زمانی که انسان به اولیا وصل نشود به نتایج مهمی در زندگی‌اش نخواهد رسید. این مسئله را با استدلال، با دلیل و با استفاده از عقل و با استفاده از تجربه و آیات و روایات در دوره اول عرفان مقربین مطرح می‌شود. در دوره دوم افراد یاد می‌گیرند که چگونه با افرادی که در سیروسلوک هستند ارتباط برقرار کنند و در دوره سوم یاد می­‌گیرند چگونه با خدمت کردن می­‌توانند به سلسله اولیاء وصل شوند.

ادامه نوشته »

تقسیم­‌بندی انسان‌­ها ۳۱   ۳  ۱۴۰۱

به طور کلی از جمع‌بندی آیات سوره حمد و روایات این مطلب به دست می‌آید که مردم دو گروه هستند: یک گروه انعمت علیهم و یک گروه غثاء یا همان همج الرعاع. به عبارت دیگر یک گروه کسانی هستند که مورد انعام خدا قرار دارند و یک گروه انسان‌هایی هستند که در حد پایین‌ترین موجودات قرار می­گیرند و از حیوانات هم پست‌تر هستند. انعمت علیهم خود به دو گروه تقسیم می‌شوند؛ عالم ربانی و متعلم علی سبیل النجاه؛ همج الرعاع نیز به دو گروه تقسیم می‌شوند؛ مغضوب علیهم و ضالین.

و به ‌جای همج‌­الرعاع می‌فرماید: غُثاء، یعنی همین خار و خاشاک و علف‌های ریزی که روی آب هستند. خب این خیلی خطرناک است الان هر کس به خودش نگاه کند اگر عالم ربانی است که خوش به حالش، اگر عالم ربانی نیست ولی زیر نظر یک عالم ربانی زندگی می‌کند باز هم خوش به حالش بالاخره نجات پیدا می‌کند، اما اگر هیچ یک از این دو نیست، به او مدالی می‌دهند به نام همج الرعاع و غثار.

ادامه نوشته »

تفاوت بین عرفان مقربین و سایر عرفان­‌ها   ۲۴   ۳  ۱۴۰۱

بنابراین دو نوع علم وجود دارد؛ یک نوع علمی که برای انسان است و برای او کمال است و برای خدا کمال نیست. انسان خداوند را تسبیح و تقدیس می‌کند، تفاوتشان چیست؟ تفاوتشان در این است که در تسبیح صفات عیب و نقص را از خداوند دور می‌کنید و سلب می‌کنید. اما یک موقع هست که شما صفات کمالیه را از خدا می‌گیرید یک صفتی که منشأ کمال است مثل علم، اما کمال نسبی، برای مخلوق کمال است برای خدا کمال نیست. به عنوان مثال اگر انسان استاد خیلی خوبی داشته باشد که در طول زندگی همراهش باشد، این کمال است زیرا یک دارایی است و هرگاه کسی دارای چیزی بود یعنی یک کمالی دارد. اما همین داشتن استاد برای خدا نقص است پس آنگاه که یک صفت کمالی از خدا گرفته می­‌شود، به آن می‌گویند تقدیس.

ادامه نوشته »