برچسب: علم و دین

  • ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین سخنرانی ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ استاد علوی

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است، عبارتند از:

    • ویژگی مخاطبین کانون علم و دین
    • یک سالک در کانون علم ودین
    • اثر اعمال افراد بر حوادث طبیعی
    • رویکرد سالک در حواث
    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    از آنجایی‌که در این روزها در ایام چله خدمت هستیم و بحث خدمت است، صحبتی را که امروز با یکی از دوستان داشتیم عینا خدمت شما منتقل می‌کنم. دوستان عزیز! کانون علم و دین، برنامه‌هایی برای سیر و سلوک دارد، اصل برنامه‌، سیروسلوک یا همان تهذیب نفس و خودسازی است. یعنی اگر شما به دستورات و برنامه‌هایی که در این مرکز برای شما می‌گذارند، پایبند باشید و آن‌ها را انجام دهید، در این مسیر دارای بهترین زندگی و سبک زندگی خواهید بود. اولاً خدمت اساتید و مسئولین گروه‌ها عرض کنم که مخاطبین ما و شما چه کسانی هستند؟ شما کسانی را که مخاطب قرار می‌دهید، برنامه‌‌ریزی که انجام می‌دهید، تدریسی که می‌کنید، کلاس درسی که می‌گذارید و چله‌هایی که می‌دهید، این‌ها برای کسی است که طبق آیه قرآن «لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیم» [۱] دنبال راه مستقیم باشد. کسی به دنبال راه مستقیم است یا به‌عبارت‌دیگر به‌دنبال بهترین سبک زندگی و به‌دنبال راه تکامل است که کمال روح و کمال حقیقی را پیدا کند یا به‌ عبارت‌دیگر کسی است که به‌دنبال سعادت ابدی باشد. در واقع کسی که به‌دنبال سعادت ابدی است، کسی که به‌دنبال رسیدن به خدا است، کسی که به‌دنبال بهترین سبک زندگی است، کسی که به‌دنبال صراط مستقیم است، همگی این‌ موارد حاوی یک مفهوم هستند. مخاطبین شما این افراد هستند؛ یعنی اگر کسی به‌دنبال این چیزها نیست و از آن‌جایی‌که بیاید وقت خودش را تلف می‌کند و بعد از یک مدتی هم نمی‌ماند و می‌رود. بنابراین برای آن‌ها برنامه‌ریزی نکنید، یعنی کار و وظیفه شما این نیست. البته خیلی از مراکز و هیئت‌ها، خیلی از مراکز دینی، خیلی از مؤسسات و آموزشگاه‌ها و باشگاه‌ها هستند که انواع و اقسام آموزش‌ها را می‌دهند. طبیعتا هر فردی می‌تواند مطابق میل و سلیقه خودش، هرجایی که می‌خواهد برود، مثلا یکی کلاس مدیریت تفکر می‌رود، یکی کلاس مدیریت بازار می‌رود تا پول‌دار شود، یکی دنبال مدیریت موفقیت می‌رود تا بداند چگونه می‌تواند در جامعه موفق باشد و دیگران را جذب کند، یکی به‌دنبال آیین دوست‌یابی می‌رود، یکی هم هیئت می‌رود، سینه می‌زند، حالی می‌کند و کِیف می‌کند. هر کسی به‌دنبال یک چیزی هست.

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    خواستگاه یک سالک در کانون علم ودین

    در کانون علم و دین، فقط کسانی می‌توانند بیایند و باید بیایند و می‌مانند که دقیقاً، واقعاً، حقیقتاً و از صمیم دل به‌دنبال چند عنوانی که بالاتر اشاره شد یعنی سعادت ابدی، بهترین سبک زندگی، صراط مستقیم و آن تعابیر دیگری که گفتیم، باشد؛ هر کس به‌دنبال این مفاهیم باشد، می‌آید و این‌جا می‌ماند حتی اگر جای دیگر هم برود، باز هم همین‌جا خواهم آمد، چون در طول عمری که خداوند به بنده داده است و در این حدوداً شصت سال، بنده بدون تعصب به‌دنبال بهترین راه زندگی و بهترین سبک زندگی بوده‌ام. فکر نکنید که بنده چون بچه شیعه بوده‌ام، این راه را انتخاب کرده‌ام. نه! بنده به دنبال مکاتب مختلف رفته‌ام؛ انواع مکاتب هندی، انواع و اقسام مکاتب شرقی و غربی را در دوران جوانی مطالعه و با آن‌ها زندگی کرده‌ام، با فرد زرتشتی زندگی کرده‌ام، با فرد مسیحی زندگی کرده‌ام، با فرد بودایی هم زندگی کرده‌ام و با آن‌ها بوده‌ام “چون قلم پرگار یک پا در شریعت استوار پای دیگر سیر هفتاد و دو ملت میکنم”. بنده این مکاتب را مطالعه کرده‌ام و الان هم در حال مطالعه هستم، خیال نکنید الان بگویم رسیده‌ام و تمام شد بلکه الان هم اگر چیزی بهتر از این‌جا پیدا کنم آن‌جا می‌روم، زیرا ما باید به‌دنبال نجات باشیم، ما به‌دنبال این نیستیم که تحت تأثیر یک سری عقاید خرافی یا عقایدی که از پدرانمان به ما رسیده است که معلوم نیست درست باشد یا غلط راه خود را انتخاب کنیم و یا چون من این‌جا به دنیا آمده‌ام، شیعه هستم و اگر در کشور مسیحی بدنیا می‌آمدم مسیحی بودم و یا در کشور یهودی به دنیا می‌آمدم یهودی بودم! این حرف‌ها نیست. ما هر جایی که به دنیا می‌آمدیم، به‌دنبال حقیقت بودیم و تا الان هم نتیجه‌اش همین است. همین الان هم مطالعه می‌کنم، من هفته پیش با یک برنامه‌ای روبه‌رو شدم که چون دیدم برنامه تربیت انسان است، ثبت‌نام کردم و پول واریز کردم تا ببینم از چه سبکی استفاده می‌کنند و برنامه تربیتی آن‌ها چیست و ببینم اگر حرف و موضوع تازه‌ای دارند، به‌عنوان معلم شما برای شما مطرح کنم ولی دیدم نه، آن‌ها سالیان زیادی روان‌شناسی تربیت را کار کرده‌اند و نتیجه‌اش را آورده‌اند و برای هر جلسه‌ای مبلغ زیادی می‌گیرند ولی بنده دیدم اصلاً قابل‌مقایسه با کانون علم و دین و برنامه‌های کانون علم و دین نیست. به عنوان مثال، یکی از کارهای آن‌ها، این بود که چله می‌دادند، ولی چله‌ای که شما اینجا می‌گیرید اصلاً قابل‌ مقایسه با آن نیست، آن‌ها خیلی مانده است به اینجا برسند. منتها این‌جا یک اشکال وجود دارد که ما این‌جا سخت‌گیری نمی‌کنیم، می‌گوییم خب شما اول باید یک‌سال بیایید و متعهد شویدکه دو ساعت در هفته بیایید که کار خیلی ساده‌ای است، بعد از آن اگر خواستید عضو وابسته شوید. اگر این راه را کسی ادامه دهد، واقعاً به درجات بالایی می‌رسد و می‌تواند به نجات دنیا و آخرت برسد. از طرفی پشتوانه ما فقط حرف‌هایی که اثباتش معلوم نیست مانند مبحث چاکراه‌ها و … نیست، البته بنده همه این‌ مباحث را نزد پیر و استاد خوانده‌ام، بنده یوگا را پیش کسی یاد گرفته‌ام که خودش استاد بزرگ هند بود و سالیان سال پیش اساتید بزرگ در تبت کار کرده بود. کسی بود که من الان نمی‌توانم به شما بگویم که چه قدرت‌هایی داشت که اگر بگویم ممکن است باور نکنید، در یوگا به قدرت‌های بالایی رسیده بود، ریاضت‌ها کشیده بود. با این وجود، این‌ها همه وقت تلف کردن است، متأسفانه بعضی‌ افراد در همین فضاهای مجازی، این مطالب را به‌عنوان اسلام می‌گویند،. مثلاً می‌گویند شما وقتی وضو می‌گیرید و نماز می‌خوانید چاکراه سوم شما بیدار می‌شود. اصلاً وضو به چاکراه ربطی ندارد و اینها می‌خواهند این را علمی کنند. این حرف‌ها، راه ورود شیطان است! دو کلمه و دو اصطلاح فیزیکی را دستاویز قرار می‌دهند و فریب می‌دهند که بگویند این حرف‌ها علمی است درصورتی‌که این‌ها علم نیستند و همه خرافات، دروغ و جفنگیات است که برای گمراه کردن انسان‌ها و برای‌اینکه پول‌دار بشوند، انجام می‌دهند. پول‌های هنگفتی هم می‌گیرند، مثلاً در همین گروهی که بیان کردم، می‌گفت هزاران نفر ثبت‌نام کرده‌اند و هزینه داده‌اند و رفته‌اند درحالی‌که عرض کردم روش آن‌ها در مقایسه با این روش چله‌گیری که شما دارید و در مقابل این چله‌ای که شما می‌گیرید، بسیار بچگانه است. چله‌های ما، ذکر دارد، فکر دارد، عمل دارد، مراقبه دارد. البته همه این‌ چله‌هایی که شما گرفته‌اید بیشتر تمرینی است، ولی در واقع اگر شما همین چله‌های تمرینی را هم نگاه کنید یعنی مشاهده، مراقبه و محاسبه، همه حساب‌شده است.

    سبک زندگی در کانون علم و دین

    بنابراین دوستانی که اینجا هستید قدر بدانید که این‌جا می‌آیید، خدمت اساتید، مربیان و مسئولین گروه‌های علمی عرض می‌کنم که توجه داشته باشید که مخاطب شما کسی است که به‌دنبال بهترین سبک زندگی است. بهترین سبک زندگی همین است که انسان به اولیاء خدا وصل بشود. هیچ راه دیگری بهتر از این نیست و این بهترین، آسان‌ترین، سبک‌ترین و سریع‌ترین راه برای رسیدن به مقصد است. ما همیشه هر حرفی که می‌زنیم با ادله اثبات می‌کنیم که سه‌ پشتوانه علمی دارد: ۱-پشتوانه عقلی و فلسفی ۲-پشتوانه نقلی و قرآنی و روایی ۳-پشتوانه علمی و تجربی، یعنی سه جهان‌بینی مهم، این سیستم و این نظام تربیتی را حمایت می‌کند، از طرفی شما هم باید به ازای هر حرفی که ما می‌زنیم، از ما دلیل علمی، عقلی و نقلی آن را بخواهید. البته این‌جا چون جلسه عمومی است، من زیاد وارد آیات و روایات و بحث‌‌های فلسفی قوی نمی‌شوم، دوستان در گروه فلسفه می‌بینند که در این کلاس بحث‌های عقلی می‌شود و ما چقدر روی موضوعات ریز می‌شویم، نظرات فلاسفه را می‌گوییم، نقادی می‌کنیم یا در جلسات تفسیر قرآن چقدر از آیات و روایات می‌گویم، این‌ها پشتوانه قوی‌ای دارد نه مانند حرف‌های خرافی که در ادیان تحریف‌ شده مختلف بیان می‌شود. به همین دلیل است که باید قدر بدانید.

    بنده لازم می‌دانم که از دوستان برای برنامه‌های متنوعی که هست تشکر کنم، ابن برنامه‌ها برای این است‌که شما بتوانید خانواده‌های خود را هم وارد کنید. کسانی که اهل سیروسلوک هستند، خانواده‌های خود را هم وارد کنند. زیرا خانواده اگر همراه انسان باشد، سیروسلوک انسان خیلی آسان‌تر می‌شود، وقتی خانواده فرد با او همراه هستند، کارشکنی نمی‌کنند و با او مخالفت نمی‌کنند، بنابراین سیروسلوک او خیلی سریع‌تر می‌شود، همچنین اگر خانواده در سلسله ولایت قرار بگیرند آثار و برکات آن خیلی زیاد می‌شود.

    ان‌شاءالله در جلسات آینده یکی از بحث‌های خیلی مهم را مطرح خوهیم کرد، بحث این که اولیاء خدا چه خصوصیاتی دارند؟ آن‌‌ها که ما باید به آن‌ها وصل شویم، چه خصوصیاتی دارند؟ تا شما بتوانید اولیاءالله را پیدا کنید و با آن‌ها ارتباط برقرار کنید.

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    اثر اعمال افراد بر حوادث طبیعی

    یک تذکر راجع به مسئله زلزله که هم در کشور ما و هم در ترکیه آمد و خیلی زلزله سنگین و وحشتناکی بود، بدهم. در قرآن می‌فرماید: “بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ، إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ.”[۲] انسان تا با چشم خودش نبیند، متوجه نمی‌شود. یک فردی که تمام خانواده او زیر آوار مانده‌اند و این فرد باید تحمل کند، در برف و سرما و بی‌خانمان شدن، همه این‌ها یک طرف و داغ عزیزانی که زیر آوار مانده‌اند و فرد نمی‌تواند کاری برای نجات او بکند، در طرف دیگر. انسان تا این‌ها را از نزدیک نبیند، نمی‌فهمد چه درد بزرگی بر سر این بنده‌های خدا آمده است. ان‌شاءالله خداوند آن‌ها را کمک کند و به آن‌ها رحم کند، خدا به ما هم رحم کند، ما باید از این‌ها عبرت بگیریم. ببینید خدا می‌فرماید “اتَّقُوا رَبَّکُمْ” زلزله چیز بزرگی است، زلزله ساعت چیز بزرگی است، زلزله ساعت یعنی زلزله‌ای که کره زمین را به هم بریزد و اگر زلزله بالای دوازده، سیزده ریشتر است باشد کره زمین و همه چیز به هم می‌ریزد. شاید روزی ده‌بار در همین تهران زلزله بیاید اما زلزله‌های کمی با ریشترهای کم در حد یک ریشتر و دو ریشتر می‌آید و می‌رود و اصلاً کسی متوجه نمی‌شود! حال اگر زلزله به چهار، پنچ ریشتر برسد همه متوجه می‌شوند، بالای شش، هفت ریشتر که بشود، فاجعه‌آفرین است. معمولاً این مواردی که در تاریخ بشریت اتفاق افتاده، به عنوان مثال در این سال‌هایی که ما بودیم، بنده خودم زلزله بوئین‌زهرا، زلزله طبس، زلزله رودبار را یادم هست، این‌ها به هفت ریشتر نمی‌رسید ولی خیلی فاجعه آفرین و وحشتناک بود. من به چشم خودم دیدم، جایی که آوار شده بود، یک نفر بیرون از آوار مدام به سر خود می‌زد، مگر می‌شود این آوار را برداشت! ما وقتی می‌خواستیم این آوار را برداریم، تیرآهن‌ها و سنگ‌ها و آجرها دست‌هایمان را زخم کرد و به زور جابه‌جا می‌کردیم ولی فایده‌ای نداشت و زیر آوار یک مادر با بچه‌اش خفه شدند و زیر آوار خاک شدند. اکنون هم شرایط پیش آمده برای مردم زلزله‌زده، خیلی سوزناک و دردناک است، واقعاً خدا به همه این افراد صبر بدهد و خدا نصیب هیچ‌کس نکند. این‌که خدا می‌فرماید “اتَّقُوا رَبَّکُمْ” یعنی این‌که بدانیم اعمال ما اثر دارد. بعضی‌ها خیال می‌کنند ما باید اسرار خدا را بفهمیم، برایشان سوال است که چرا این‌جا زلزله می‌آید ولی آن‌جا نمی‌آید، این‌جا که آدم‌های خوبی بودند و آن‌جا آدم‌های بدی هستند چرا آن‌جا نمی‌آید؟ می‌خواهیم همه چیز را ما بفهمیم، اگر ما می‌توانستیم اسرار خدا را بفهمیم، خدایی می‌کردیم! خداوند اسرار خود را برای افراد عامی و کم عقلی مثل ما روشن نمی‌کند، برای اولیاء خودش روشن است، اولیاء خدا می‌فهمند، چرا این‌جا زلزله آمد یا مثلاً چرا در این زلزله یک پیرزن هشتاد‌ ساله بعد از ده روز زنده بیرون آمد ولی مثلاً یک جوان بیست و پنج ساله ورزشکار آن زیر خفه شد و مُرد، آن‌ها می‌فهمند، این‌ها همه حساب، کتاب دارد، اسرار دارد ولی چیزی که هست این است که اعمال ما در زندگی ما موثر است و باید مواظب اعمال خود باشیم و شکی در این نیست! ممکن است بپرسید تاثیر این اعمال چگونه است. فرض بفرمایید وقتی یک نفر هر روز مدرسه میرود به او نمی‌گویید که چرا مدرسه می‌روی؟ سوال برای زمانی است که یک اتفاق غیرطبیعی اتفاق افتاده باشد، اگر یک روز مدرسه نیاید، به او می‌گویید چرا مدرسه نیامدی، و قطعا هر روز نمی‌گویی چرا آمدی؟ چون طبیعتاً باید بیاید.

    اگر به طبیعت نگاه کنیم، گاهی مواقع باید صدها عذاب بر سر ما بیاید، این رفتارهایی که ما در جامعه و در مردم می‌بینیم، مثلاً همین اسراف، چقدر در ادارات و در خانه‌ها اسراف می‌شود، خودِ این‌ها به بلایای غیرمترقبه کمک می‌کند، اعمال ما اثر دارد و باید اعمال خود را درست کنیم، اعمال خود را که درست کنیم، ممکن است خدا رحم بکند.

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین

    رویکرد سالک در حواث

    در قرآن می‌فرماید: “یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ”[۳] وقتی که زلزله آن روز بیاید، می‌بینی مادری که به بچه خود شیر می‌دهد، بچه خود را رها می‌کند، “وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا” هر زن باردار سقط جنین کند،”وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى” خیال می‌کنی مردم مست هستند، هر کسی یک طرف می‌رود، گاهی این‌طرف می‌رود گاهی آن‌طرف می‌رود، گیج می‌شوند و نمی‌دانند کدام طرف بروند “وَلَ کِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ” مست نیستند عذاب شدید است. ما باید برای آن موقع فکر بکنیم، آن موقع جز خدا چه کسی به داد ما می‌تواند برسد! فرض کنیم که خدایی ناکرده این زلزله آمد، البته خدایی ناکرده ندارد؟ بالاخره می‌آید، مرگ می‌آید، عذاب می‌آید، برای همه می‌آید، هیچ کس نمی‌تواند نجات پیدا کند مگر این‌که خدا رحم کند! خب پس آن‌موقع فقط خدا به داد ما می‌رسد. باید از الان یاد بگیریم با خدا باشیم، از الآن یاد بگیریم که خدا را صدا کنیم، طوری‌که تا گفتیم خدایا، خدا به ما توجه کند، آن‌قدر روح ما تقویت شده باشد که وقتی می‌گوییم خدایا، زود وصل بشویم بعد آن موقع معجزه می شود، این عذاب‌ها از سر ملت دور، از سر خودِ ما و از سر خانواده ما دور می‌شود. اما متاسفانه ما خدا را فراموش می‌کنیم و بعد می‌گوییم چرا؟ ما چه گناهی کرده بودیم؟ این‌ها چه گناهی کرده بودند؟ از این سوال‌های بی اساسی که نمی‌دانیم علت آن چیست. باید برای آن روز فکر کنیم، این‌ها همه برای بیداری ما است، یعنی ما باید از این حوادث عبرت بگیریم و خود را جای آن اشخاص بگذاریم، تا می‌بینیم بلایی سر کسی آمده مثلا زلزله‌ای، مرگی ، بیماری‌ای یا عذابی آمد، خودمان را جای آن شخص بگذاریم و ببینیم اگر ما آن‌جا بودیم چه می‌شد؟ یک روز می‌آید که این بلاها سرِ ما بیاید، برای آن روز باید خودمان را آماده کنیم، “اتَّقُوا رَبَّکُمْ” یعنی خودتان را آماده کنید برای این‌که در آن موقع بتوانید خودمان را نجات بدهید، قطعا می‌توانیم، راحت هم می‌توانیم، فقط کافی است که یاد بگیریم چگونه با خدا ارتباط برقرار کنیم. همین چله‌ها و اذکار به ما یاد می‌دهد که چگونه با خدا ارتباط برقرار کنیم. باید این تمرین را بکنید و مطمئن باشید که اگر این تمرین را درست انجام بدهید و این چله‌ها را درست بگیرید قطعا به جایی می‌رسید که فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید          دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد.[۴] 

    شما هم می‌توانید با ارتباط با خداوند “قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ” هم خودتان هم خانواده‌های خود را در این‌گونه مواقع نجات بدهید.

    ان‌شاءالله که خداوند به همه ما توفیق بدهد و یاد و محبت خودش را در دل‌های ما تقویت کند و ما را برای حوادثی که در زندگی در پیش رو داریم آماده کند تا ان‌شاءالله این مراحل را طی کنیم و بعد به آن سعادت و نجات ابدی برسیم تا برای همیشه از درد و رنج و مرگ نجات پیدا کنیم و به ابدیت و حیات جاودان برسیم و با اولیاءالله محشور بشویم و به خوشبختی حقیقی برسیم.

    ویژگی مخاطبین کانون علم و دین


    [۱]  سوره تکویر آیه ۲۸

    [۲] سوره حج آیه ۱

    [۳] در سوره حج،آیه ۲

    [۴] (حافظ)

  • نوشته بدون عنوان 8631

    ۱۴۰۱  11  11

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است، عبارتند از:

    • مقدمه
    • نقش خدا در مشکلات و سختی‌های انسان
    • علت و حکمت مشکلات و مصائب موجود در زندگی
    • راه خروج انسان از مشکلات و سختی‌ها
    • بررسی شعار زن – زندگی – آزادی
    • معنا و مفهوم حقیقی زن، مرد و انسان
    • معنا و مفهوم حقیقی زندگی
    • معنا و مفهوم حقیقی آزادی
    • نقش دین در تحقق آزادی انسان
    • معنا و مفهوم حیات طیبه

    مقدمه

    در ایام شلوغی‌های رخ داده در جامعه و ایام فتنه سوالی در مورد شعار “زن – زندگی – آزادی” داشتیم، چون بعضی از فرصت‌طلب‌ها و کسانی که در لباس مقدس روحانیت هستند و برای قدرت وارد صحنه می‌شوند شعار “زن – زندگی – آزادی” را وسیله‌ای برای اهداف خودشان قرار داده بودند. دوستان خواسته‌اند که امروز درمورد این مسئله صحبت کنیم. همچنین مطلب دیگری نیز هست که از جمله مباحث اصلی ما و از اصول عرفان مقربین است و آن همین سبک زندگی یعنی همین سیستم تربیتی که ما خدمت شما هستیم، بحث ارتباط روحی با اولیای خدا است که این هم بحث خیلی مهمی است. یک مطلب دیگر هم که امروز به آن اشاره می‌کنیم، درباره علت مشکلات و مصائب پیش آمده در زندگی است.

    نقش خدا در مشکلات و سختی‌های انسان

    برخی از افراد سوالاتی مشابه موارد زیر می‌پرسند:

    • دلیل مشکلات، مصیبت‌ها و سختی‌هایی که برای انسان به وجود می‌آید و گاهی اوقات موجب خسته شدن افراد می‌شود، چیست؟
    • نقش خداوند در زندگی ما و در مشکلات، مصیبت‌ها و گرفتاری‌هایی که برای افراد به وجود می‌آید، چیست؟
    • مسئله عدل و عدالت خداوند چگونه است؟ رحم، مهربانی و دخالت خداوند در زندگی انسان چگونه است؟

    در ارتباط با این سوالات، احتمالا دلخواه ما این است که وقتی سمت خدا می‌رویم و به او ایمان می‌آوریم، دیگر مشکلی نداشته باشیم! آنچه باید به آن توجه داشته باشیم و قبلا هم بارها عرض کرده‌ام این است که ما نباید خدا را به ‌عنوان بنده حساب کنیم و خودمان را خدا حساب کنیم، ما خدا نیستیم و او بنده‌ی ما نیست. ما بنده‌ایم و او خدا است. فرق بنده با مولا چیست؟ مولا کسی است که اختیار تام دارد و بنده کسی است که به مولا خدمت می‌کند. اگر ما خیال می‌کنیم که آزاد هستیم هر کار اشتباهی بکنیم و هر کار غلطی را انجام دهیم و بعد که دچار مشکل شدیم بگوییم ما دو رکعت نماز می‌خوانیم که خداوند بیاید مشکل ما را حل کند، این یعنی ما خدا را بنده خود تلقی کرده‌ایم. اینکه ما هر کاری که می‌خواهیم بکنیم و بعد او باید بیاید مشکل ما را حل کند، یعنی کاملاً جا عوض شده‌است، یعنی او بنده شده‌است و ما مولا شده‌ایم! درصورتی‌که این‌چنین نیست، او مولا است و او هر کاری که دلش بخواهد می‌کند و ما باید از او اطاعت کنیم. متأسفانه بسیاری از مؤمن نماها یعنی کسانی که خودشان را مؤمن می‌دانند، این اشتباه را می‌کنند و جای خدا را با خودشان عوض می‌کنند، لذا انتظار دارند هر وقت مشکلی پیدا کردند، بیمار شدند، ورشکست شدند، مشکل مالی پیدا کردند و … وقتی می‌گویند خدایا کمکمان کن، خدا هم باید کمک کند. این برداشت و این تفکر غلط است و باید آن را عوض کرد.

    علت و حکمت مشکلات و مصائب موجود در زندگی

    نکته دوم این است که دنیا را خدا آفریده است و این دنیا محل امتحان است و بعضا قوانین خشکی دارد که البته همه این قوانین از روی حکمت است و ما متوجه نمی‌شویم. به عنوان مثال اگر جایی دیدید که یک آهوی زیبا و قشنگ توسط چند گرگ تکه پاره و زنده‌زنده خورده شد، قطعا حکمتی دارد که من و شما متوجه نمی‌شویم. البته می‌توانید متوجه حکمت موضوعات شوید ولی باید دروس مختلفی بخوانید؛ فلسفه بخوانید، کلام بخوانید، قرآن بخوانید و متوجه شوید و خدا را بشناسید تا بفهمید که همه اتفاقات حکمت دارد و هیچ‌چیزی بی‌حکمت نیست. در دنیا بسیاری بی‌گناه کشته شده‌اند و خداوند هم نگاه کرد، دخالت نکرد و نجاتشان نداد. این موضوعات قوانینی و حکمت‌هایی دارد که با عقل کوچک ما نمی‌توان متوجه شد، باید رشد کنید و به‌جایی برسید که متوجه شوید. آن‌هایی که به جاهای بالایی رسیده‌اند، این حکمت‌ها را فهمیده‌ و به عظمت خداوند بیشتر پی برده‌اند و خدا را شکر کرده‌اند.

    راه خروج انسان از مشکلات و سختی‌ها

    اما آن چیزی که اکنون من از خداوند می‌توانم برای شما بگویم این است که این دنیا با این قوانین خشک و بی‌رحمش این‌چنین نیست که خداوند رهایش کرده باشد! نه، خداوند یک راه قرار داده است و فرموده است که در این دنیا یک راهی است که به آن صراط مستقیم می‌گویند و اگر در آن راه قرار بگیرید، مشکلات و مصیبت‌ها برای شما حل می‌شود، نه این‌که سراغتان نمی‌آید بلکه همه امتحان می‌شوند. شما هر چقدر هم که خوب باشید، از امام حسین بهتر نیستید، امام حسین را خداوند در عاشورا طعمه گرگ‌ها کرد، هم خودش و هم فرزندانش را بی‌گناه طعمه‌ی گرگان درنده و سگ‌های وحشی کرد و هیچ معجزه‌ای هم نشد بنابراین خیال نکنید که مثلاً ما اگر خداپرست بشویم دیگر همه‌چیز به کاممان می‌شود! خیر، خداوند چیزی بنام صراط مستقیم قرار داده است که اگر در این صراط مستقیم قرار بگیرید مصیبت‌ها و مشکلات برایتان تبدیل به نعمت می‌شود، همان‌طوری‌که برای امام حسین و برای فرزندان و یارانش شد. منتها باید بدون توقع و با این فرض که ما بنده هستیم و تو خدا هستی به این راه وارد شوید. اگر اینگونه وارد شدید، مصیبت‌ها برایتان قابل حل است و گاهی مواقع خداوند برایتان معجزه هم می‌کند و اِلا خدا معجزه نمی‌کند. خداوند قوانین طبیعت را خلق کرده است، طبیعت و این عالم محل امتحان و ابتلاء ما است تا ما در اینجا رشد کنیم، هر وقت متوجه این موضوع شدیم آن زمان رشد می‌کنیم و اگر متوجه نشویم در این زندان و در این محیط خواهیم بود تا بیدار شویم.

    بررسی شعار زن زندگی – آزادی

    و اما مسئله “زن – زندگی – آزادی”؛ ببینید این‌ها حرف‌های قشنگی است و درست هم است “زن – زندگی – آزادی” همان‌طوری که بعضی از فرصت‌طلب‌ها گفته‌اند، حرف بسیار قشنگی است. منتها آن‌ها برای این می‌گویند که مخالفین، بی‌دین‌ها، دشمنان و جوانان گمراه و فریب خورده را به خودشان جذب کنند و فردا روزی که انتخابات شد به آن‌ها رأی بدهند. نه این‌که واقعاً غصه و دغدغه‌ای داشته باشند. آن‌ها به قول معروف نقش اپوزیسیون را بازی می‌کنند، می‌گویند ما باید هرچه این جمعیت، این جوانان و این مردمی که ناراضی و به قول معروف معترض هستند، می‌گویند را تأیید کنیم و در مقابل این دولت و این نظام بایستیم تا دفعه‌ی دیگر به ما رأی بدهند (گربه برای رضای خدا موش نمی‌گیرد).

    “زن – زندگی – آزادی” حرف خیلی خوبی است، ولی وقتی این حرف را باز کنیم متوجه می‌شویم کسانی که این شعار را مطرح کرده‌اند، حتی خودشان هم متوجه نمی‌شوند چه گفته‌اند. نه معنای زن را متوجه شده‌اند، نه معنای زندگی را و نه معنای آزادی را. چون هرچیزی یک معنایی دارد؛ یک معنای ظاهری دارد و یک معنای التزامی دارد، یعنی شما وقتی حرفی می‌زنید، این حرف لوازمی دارد که اگر متوجه آن لوازم شدید حرف را هم متوجه می‌شوید اما اگر متوجه آن لوازم نشدید معلوم است که آن حرف را هم متوجه نشده‌اید. اگر شما معنای آزادی را متوجه شدید و درک کردید که وقتی آزادی بیاید چه می‌شود، چه کسی آزادی می‌آورد و چه کسانی آزادی‌خواه هستند و بعد گفتید آزادی، آن موقع ارزش دارد ولی این‌که خواستار آزادی باشید برای‌اینکه مثلاً بتوان شراب خورد، در خیابان سکس آزاد داشت و … یعنی طعم آزادی را نفهمیده‌اید و یا دروغ می‌گویید و یا بازی و فریب خورده‌اید.

    معنا و مفهوم حقیقی زن، مرد و انسان

    و اما مفهوم زن را باید روز زن می‌گفتیم؛ اکنون روز مرد در پیش است و البته فرقی نمی‌کند زیرا کسی که زن را شناخته باشد مرد را شناخته است و بالعکس. اصلاً زن در مقابل مرد معنایی ندارد، بعضی‌ها وقتی می‌خواهند به زن ارزش بدهند می‌گویند زن مکمل مرد است، این حرف غلط است، زن مکمل مرد نیست. وقتی می‌گویند زن مکمل مرد است، درواقع می‌گویند که اصل مرد است و زن آفریده شده‌ است تا او را کامل کند. نه این‌چنین نیست! زن تکمیل‌کننده مرد به آن معنا نیست، مرد هم همین‌طور است. اگر بخواهیم زن را از دید قرآن بیان کنیم، زن تکمیل‌کننده انسان است، کمااینکه مرد هم تکمیل‌کننده انسان است، یعنی زن و مرد‌ روی هم ترکیب و تشکیل یک انسان حقیقی را می‌دهند. پس زن نیمه دوم مرد نیست که فکر کنید مرد اصل است و او نیمه دوم است نه! زن نیمه دوم انسان است و مرد هم نیمه دوم انسان است و این خیلی فرق می‌کند با این‌که بگوییم زن مکمل مرد است. قرآن می‌فرماید: «وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً» [۱] ما شما را به‌صورت زوج آفریده‌ایم یعنی جفت شما می‌شود یک حقیقت. وَ خَلَقْناکُمْ ما شما را این‌چنین خلق کرده‌ایم که زوج هستید، یعنی دوتا هستید، یعنی جفت‌تان روی‌هم تشکیل یک حقیقتی بنام انسان را می‌دهید. بنابراین شعار زن و زندگی بی‌معنا است و باید معنای مرد را هم بفهمیم و و باید بگوییم زن و مرد مساوی با زندگی هستند ولی آن‌هایی که این حرف‌ را می‌زنند منظورشان از زن چیست؟ اگر به کسانی که این شعار را درست کرده‌اند نگاه ‌کنیم متوجه نوع نگاه آ‌ها به زن می‌شویم. زن در غرب چه چیزی است؟ زن در غرب مکمل مرد نیست بلکه در غرب وسیله عیاشی یک عده مردان حیوان صفت شده ‌است. وقتی می‌گوید زن آزاد است یعنی همان‌طور که خودشان هم گفته‌اند با هر وضعی که دلشان می‌خواهد بیرون بیایند و این بیرون آمدن این‌چنینی یعنی لاابالی‌گری و بی‌بندوباری، یعنی فقط آزادی جنسی. همه آزادی‌هایی که فرد به‌عنوان یک انسان به آن نیاز دارد، کنار گذاشته و فراموش شده و از بین همه آزادی‌هایی که حق انسان است، تنها آزادی جنسی را مطرح می‌کنند. آزادی جنسی که نتیجه‌اش را در غرب می‌بینیم، منجر به از هم‌ پاشیده شدن خانواده، بیماری‌های عجیب‌وغریب و از همه بدتر نابود شدن زن شده است. الان زن را به صورت سگ در می‎آورند و زن وسیله‌ای برای عیاشی و ثروت‌اندوزی چپاول‌گران و ظالمان دنیا شده است.

    معنا و مفهوم حقیقی زندگی

    اما معنای زندگی را به طور خلاصه مطرح می‌کنیم، همان‌طور که می‌دانید زندگی با زنده بودن فرق می‌کند، انسان ممکن است زنده باشد ولی زندگی نکند؛ زنده بودن به معنای نفس کشیدن است اما زندگی یعنی چه؟ زندگی یعنی به دنبال کمال و هستی بودن. کسی می‌تواند بگوید که من دارم زندگی می‌کنم که در زندگی به دنبال کمالات باشد. فطرتاً تمام موجودات زنده؛ گیاهان، انسان‌ها، حیوانات و … از درد و مرگ به طرف زندگی، بودن و لذت فرار می‌کنند. همه ما همینطور هستیم، حیوانات تا خطری را احساس می‌کنند فرار می‌کنند چون به دنبال بودن و به دنبال زنده بودن هستند. به عنوان مثال سوسکی که تازه از تخم بیرون آمده است و راه می‌رود، اگر دستت را جلویش بگذاری، سریع فرار می‌کند یعنی ذاتا دنبال حیات است. هر موجودی که حیات دارد اولین چیزی که می‌فهمد این است که باید از درد و نابودی فرار کند و به طرف لذت و بودن و در یک کلمه به طرف کمال برود،. همه ما ذاتا می‌خواهیم باشیم و حتی حیوانات هم این را می‌فهمند که باید باشند. البته فقط انسان است که معنای مرگ را می‌داند، حیوانات معنای مرگ را نمی‌دانند، حیوانات طبیعتا و فطرتا از مرگ فرار می‌کنند ولی مرگ را نمی‌دانند، یعنی وقتی یک آهو یا یک مورچه ‌از خطر فرار می‌کند او نمی‌داند که اگر بایستد می‌میرد و دیگر نیست، او فطرتا فرار می‌کند. چه کسی معنای مرگ را می‌فهمد؟ انسان است که معنای مرگ را می‌فهمد، انسان است که می‌داند زندگی او تا ابد نیست و یک روزی می‌میرد، با این حال همه ما از مرگ و درد فرار می‌کنیم و دنبال نجات، به دنبال فرار از درد و به دنبال لذت هستیم و با این‌که یقین داریم که عمر ما طولانی نیست ولی همه ما خواهان عمر طولانی هستیم و این همان معنای زندگی است، زندگی به دنبال کمال بودن است. خب حالا اگر کسی گفت زن-زندگی و او از زندگی دنبال چیزی بود که کمال نیست و بلکه نابود کننده است معلوم است این فرد معنای زندگی را نفهمیده است! بنابراین با این تعریفی که ما کردیم، زندگی یعنی دنبالِ بودن، دنبال هستی بودن، دنبال بقا بودن نه دنبال فنا و نابودی بودن! کسی که دنبال نابودی می‌رود و یا کسی که طرحی دارد که این طرح به نابودی می‌انجامد، این فرد دنبال زندگی نیست.

    معنا و مفهوم حقیقی آزادی

    و اما آزادی، آزادی یعنی چه؟ آزادی همان چیزی که در عربی به آن حریّت می‌گویند، یعنی چه؟ شاید کسی بگوید که معنای آزادی مشخص است؛ آزادی یعنی این‌که انسان قیدی نداشته باشد. وقتی شما گرسنه هستی، اگر بخواهی طرفِ سفره یا طرف یخچال بروی تا چیزی برداری و شخصی نگذارد آن‌جا بروی، مخالف آزادی است، در واقع آن شخص قید کرد و نگذاشت شما بروی، این همان مقید بودن است. زندانی بودن یعنی مقید بودن و در مقابل آزادی است. آزادی یعنی این‌که من هر کاری دلم خواست، بتوانم انجام بدهم. بنابراین با این تعریف آیا همچین چیزی امکان‌پذیر است؟ آیا می‌توان در دنیا کسی را پیدا کرد که به معنای واقعی کلمه آزاد باشد؟ طبیعتا خیر، هر کسی در زندگی خود مشکلاتی دارد، برخی کارها را نمی‌تواند انجام بدهد، هیچ‌کس در این دنیا آزاد مطلق نیست، بالاخره هر کسی یک کارهایی را نمی‌تواند انجام بدهد، حتی همان‌هایی هم که در برخی جزایر از نظر جنسی لخت مادرزاد می‌روند و آزادی را در همین بی‌بندوباری جنسی می‌دانند، در همان اماکن هم باید قوانینی را رعایت کنند که نتیجتا مقید بودن را به همراه دارد، یعنی ما آزادی مطلق نداریم و هیچ‌کس در این دنیا آزادِ مطلق نیست و هر کسی یک قیدی را دارد. اما آزادی چیزی است که جزئی از ذات ما است، ذات ما به دنبال این است که آزاد باشد و هیچ قیدی نداشته باشد، این ذات ما و روح ما را خداوند این‌گونه آفریده است. خداوند روح ما را آزاد آفریده است. “لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً.” [۲] خدا تو را آزاد آفریده است.

    کلمه روح از کلمه ریح و کلمه ریح از مشتقات روح است، این‌ها با هم نسبت دارند. ریح چه نوع بادی است؟ چه نوع نسیمی است؟ آن بادی است که به هر طرف می‌رود. طوفان نیست، نسیم نیست، ریح آن باد و هوایی است که در تمام جهات می‌رود. اگر شما به روح بگویید که هر جایی می‌خواهی بروی برو فقط این‌جا نرو، این مخالف روح است، یعنی به روح یک قید بزنی، بگویی آزادی هر کاری بکنی فقط این کار را نکن، این مخالف ذات روح است. چون روح موجودی است که در تمام جهات تا بی‌نهایت می‌تواند برود. مثلا وقتی یک ماده منفجره، منفجر می‌شود در تمام جهت‌ها پخش می‌شود، هیچ جهتی نیست که نتواند برود، می‌تواند همه جا و تا بی‌نهایت برود، اگر یک همچین موجودی را فرض کنید اسم آن روح هست، دارم اشتقاق لغتی می‌گویم، در واقع ریشه و معنای لغت را برای شما می‌گویم. روح یعنی حقیقتی که در تمام جوانب و تا بی‌نهایت می‌تواند برود و هیچ چیزی هم مانع آن نیست، هیچ چیزی نمی‌تواند جلوی آن‌را بگیرد، این روح یک ماده‌ و حقیقتی است که بدون واسطه فقط متعلق به خدا است، هیچ‌کس جز خدا مالک آن نیست. خداوند وقتی می‌گوید «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[۳] یعنی چه؟ یعنی از آن ماده در درون انسان گذاشتم! پس انسان ذاتاً چه موجودی است؟ ذاتاً موجودی است که هیچ چیزی نباید جلوی آن‌را بگیرد، هیچ چیزی نمی‌تواند او را مقیّد کند، ذات ما این‌گونه است و خدا ما را این‌گونه آفریده و هر کسی برای ما برنامه‌ریزی بکند او دیکتاتور و مقیِّد می‌شود و ما و روح ما را اسیر خودش کرده است. ممکن است شما بگویید که با این حساب، دین چه می‌شود؟ تکالیف دینی چه می‌شود؟ بایدها و نبایدهای دین چه می‌شود؟

    نقش دین در تحقق آزادی انسان

    دین یک روش و یک برنامه برای رسیدن به آزادی است. چون ما آزاد نیستیم و همه ما محدود هستیم، روح ما محبوس است، دین نیامده ما را مقید کند، دین دستورالعمل و برنامه‌ای است که خدا به ما می‌‌گوید این برنامه را اجرا کن تا به آزادی مطلق برسی.

    مثلا فرض کنید فردی می‌گوید من الان دلم می‌خواهد مواد بکشم، چرا نمی‌گذارید من مواد بکشم؟ جلوی من را گرفته‌اید، من می‌خواهم آزاد باشم، من دلم می‌خواهد از نظر جنسی، انواع و اقسام لذت‌های جنسی را تجربه کنم، چرا نمی‌گذارید؟ با بیان این حرف‌ها می‌گوید که من دیگر آزاد نیستم، درصورتی‌که همان‌طور که در مورد لذت گفتیم آزادی‌ای که تو را از یک زندان به یک زندان دیگر ببرد، آزادی نیست، بلکه تو فقط از یک زندان به زندان دیگر می‌روی و خیال می‌کنی کیف کردی، ولی به یک زندان دیگر رفته‌ای، چه بسا زندان بدتر! برنامه دین این‌طوری نیست که تو را از یک زندان به زندان دیگر مقید کند. فرض کنید می‌گویند مشروب‌فروشی آزاد، مواد آزاد، قمارخانه باز، کاباره‌ها باز، فسادخانه باز و اصلا همه چیز مثل کشورهای دیگر، آزاد باشد، شما وقتی مواد بکشی، در یک زندان بدتر میفتی و بعد از مدتی می‌بینی خیلی از کارها را نمی‌توانی انجام بدهی، این آزادی‌هایی که شما را از یک زندان به یک زندان بدتر می‌برد این آزادی نیست و تو معنای آزادی را نفهمیده‌ای. آزادی یعنی خداوند تو را آزاد آفریده و خداوند می‌گوید که ای بشر تو باید این زندان‌های جسم و نفس را بشکنی تا به روح خود برسی، روحِ تو آزاد است، وقتی تو به روح رسیدی در همه عالم آزاد هستی، همه جا می‌توانی بروی و هر کاری می‌توانی بکنی، آزاد مطلق هستی چون به روح رسیدی، این‌ها خاصیت روح است. همان‌طور که قبلا گفتیم شما اگر الان بخواهی به یکی از دورترین نقاط بروی، مثلا به یک کره‌ای شبیه کره زمین بروی، علم ثابت کرده است، مثلا یک میلیون سال نوری زمان می‌برد اما امکان ندارد بروی؟ چون اگر بخواهی بروی، در درجه اول باید تبدیل به نور بشوی پس نابود می‌شوی، چون وقتی سرعت از یک حدی بالاتر برود، بدن تو متلاشی می‌شود و می‌میری! پس نمی‌توانی به نور تبدیل بشوی و اگر هم بشوی یک میلیون سال عمر نمی‌کنی، ولی روح این خاصیت را دارد، روح همین الان که این‌جا است، اگر همین الان اراده کند نه تنها به فاصله یک میلیون سال نوری بلکه یک میلیارد سال نوری هم باشد همان‌جا می‌تواند حاضر باشد. ما چرا نمی‌توانیم؟ چون ما به روح خودمان نرسیده‌ایم، روحِ خودمان را در خودمان و در این بدن زندانی کرده‌ایم و با این آزادی‌های شیطانی و این برنامه‌ها که خودمان را مشغول کردیم، هر روز در یک مشکل دست و پا می‌زنیم؛ امروز مشکل سیکل دارم، فردا مشکل دیپلم دارم، پس فردا مشکل لیسانس دارم، بعد از آن مشکل فوق لیسانس دارم، بعد از آن مشکل دکتری دارم، بعد از آن مشکل بازنشستگی دارم، یک روز مشکل سرطان دارم و … و بعد هم عمرم تمام شد! هر روز با یک مشکل سرگرم شدم و عمر من تمام شد. دقت کردید؟ از این زندان به آن زندان، از این درد به آن درد و این روال ادامه دارد. خیال می‌کنم اگر دیپلم بگیرم حل است، اگه سربازی من تمام بشود همه چیز درست می‌شود، اگر لیسانس بگیرم خیلی خوب است، حاج آقا دعا کن من لیسانس را بگیرم، دعا کن من فوق لیسانس را بگیرم، دعا کن من دکترا را بگیرم، البته او را دعا هم می‌کنیم، ولی خب این روال از این زندان به آن زندان است، نجات نیست، وقتی به روح برسی نجات پیدا می‌کنی، روح این خاصیت را دارد، نه این‌که طی‌الارض کند، نه، روح هر جا بخواهد حاضر می‌شود، این خاصیت روح است. “وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی” یعنی این روح، صفات الهی را دارد. خدا آزاد است، آزادِ مطلق است بنابراین تو هم آزادِ مطلق می‌شوی و صفات الهی در تو تجلی پیدا می‌کند.

    پس اسلام و دین نیامده تا ما را مقید کند، حجاب، نماز روزه و… نیامده‌ تا ما را مقید کنند، این‌ها برنامه است، این‌ها راه‌هایی برای رسیدن به آن آزادیِ حقیقی است. شاعر چقدر قشنگ گفته است که :

    دوزخ است آن خانه کان بی روزنست        اصل دین ای بند روزن کردنست[۴]

    اگر شما را داخل بهشت یا داخل یک باغ بزرگ یا داخل بهترین باغ‌های دنیا یا داخل یک بوستان ببرند، اگر بگویند ما می‌رویم، درب را هم می‌بندیم و کلید را به تو نمی‌دهیم و تو باید تا ابد این‌جا بمانی، از همان لحظه زجر و درد شما شروع می‌شود ولی اگر به شما بگویند این‌جا باش و هر وقت خواستی بیرون بیا، ممکن است میلیون‌ها سال هم بمانی و بیرون نیایی، اما اگر بگویند آقاجان ما از این باغ که هر چیز تو بخواهی دارد، بیرون می‌رویم و در را قفل می‌کنیم و تو نمی‌توانی دیگر از این‌جا بیرون بیایی، از نظر روانشناسی از همان لحظه درد تو شروع می‌شود و احساس می‌کنی زندان هستی.

    دوزخ است آن خانه کان بی روزنست        اصل دین ای بند روزن کردنست[۵]

    دین آمده که تو را آزاد کند. اگر به تو بگویند آقاجان فعلا این‌جا باش ولی هر وقت خواستی می‌توانی بیرون بروی، مثلا شما را ببرند داخل جهنم و بگویند این‌جا جهنم است، برو جهنمی‌ها را نگاه کن و هر وقت خسته شدی بیرون بیا، شما می‌گویی خوب است، من می‌خواهم جهنمی‌ها را ببینم چه حالتی دارند و اصلا ناراحت هم نمی‌شوی چون می‌دانی هر وقت حالت گرفته شد بیرون می‌آیی، آن جهنم برای شما دیگر جهنم نیست، معنای آزادی یعنی همین. پس خیال نکنید به بهشت برویم آزادی است، هر جا آزاد بودی، آن‌جا بهشت است. خیال نکن به جهنم برویم بدبختی است، هر جا تو آزاد نبودی بدبختی است! دین آمده به تو بگوید که آقاجان راه رسیدن به آزادی این است و غیر از این راه دیگری ندارد.

    پس آن کسی که می‌گوید آزادی و خیال می‌کند آزادی یعنی این‌که کاباره باشد، یعنی این‌که من بتوانم فحش بدهم، قرآن آتش بزنم و بتوانم هر کاری دلم می‌خواهد انجام بدهم، این فرد اصلا معنای آزادی را نفهمیده است! فرد اگر از مکان و شرایطی به مکان و شرایط دیگری رفت، فقط از یک زندان به یک زندان دیگر منتقل شده است و خیال می‌کند آزاد می‌شود، معلوم است این فرد فریب خورده و نه معنای زندان را می‌فهمد نه معنای آزادی را می‌فهمد. بنابراین حالا هم معنای زن – زندگی – آزادی را نمی‌فهمد و تا زمانی که در قید حیوانیت است، نمی‌فهمد چه می‌گوید و بازی می‌خورد و فقط برای دیگران و خودش دردسر ایجاد می‌کند.

    معنا و مفهوم حیات طیبه

    ان‌شاءالله خداوند به ما توفیق بدهد که این کلمات را متوجه شویم و معنای زندگی را بفهمیم، اگر معنای زندگی را فهمیدیم به دنبال حیات و حیات‌ طیبه هستیم. حیات طیبه که در قرآن بیان شده است، زندگی ایده‌آل است، ایده‌آلِ زندگی است، شما تا ایده‌آل و هدف زنده بودن را نفهمید، هیچ‌وقت به یک زندگی ایده‌آل نخواهید رسید، باید هدف زندگی و آن کمالی را که گفتیم باید در زندگی به آن‌جا برسیم، پیدا کنیم و تا آن‌را پیدا نکنیم هیچ‌وقت نمی‌توانیم یک زندگی خوب داشته باشیم. کسی می‌تواند سبکِ زندگی خوب را بفهمد و دنبال یک زندگی خوب بگردد که هدف زندگی را فهمیده باشد و کمالات حقیقی و واقعی را درک کرده باشد. ایده‌آل زندگی است که به ما یک زندگی ایده‌آل و یک سبک زندگی خوب می‌دهد و ایده‌آل زندگی هم همان کمالات الهی است که خداوند در ذات و فطرت همه موجودات قرار داده است. مثلا به یک گیاه هم که نگاه می‌کنید دنبالِ بودن است و از درد فرار می‌کند. این موضوع را ثابت کرده‌اند، در یک نشریه علمی آمده است که به آوندهای یک گیاه، دستگاه‌های حساس وصل کردند، آوند در گیاه مثل رگ‌های عصبی ما است، مقابل گیاه، گوسفندی را ذبح کردند، دیدند که برگ‌های درخت و جریان آب در گیاه تغییر کرد، کند شد و برگ‌ها لرزیدند! این نشان می‌دهد که گیاه هم حس دارد، درد را متوجه می‌شود و احساس می‌کند. در یک آزمایش دیگر، نهالی را کاشتند و در یک طرف گیاه و به فاصله نیم متری از آن، آب ریختند، بعد از یک مدت دیدند ریشه‌ها همه به ‌طرف آب آمده، معلوم است درخت می‌فهمد آب کجا است. این‌ها نشان می‌دهد که گیاهان هم فهم دارند، از این بالاتر جمادات هم فهم دارند منتهی ما متوجه نمی‌شویم.

    ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق درک و فهم این واژه‌هایی که برای ما فرستاده است را بدهد تا این واژه‌ها را را درک کنیم و بتوانیم در پناه محمد(ص) و آل محمد (ص) یک زندگی ایده‌آل برای خودمان تهیه کنیم.


    [۱] سوره نبا آیه ۸

    [۲] نهج‌البلاغه، نامه۳۱

    [۳].سوره ص،آیه۷۲

    [۴] (مولوی)

    [۵] (مولوی)

  • ابعاد وجودی حضرت فاطمه س سخنرانی ۲۰ دی ۱۴۰۱

    ابعاد وجودی حضرت فاطمه س سخنرانی ۲۰ دی ۱۴۰۱

    ابعاد وجودی حضرت فاطمه سلام الله علیها

    اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

    بِسْمِ اللَّه‌‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    پیشاپیش سالروز میلاد بزرگ بانوی عالم بشریت حضرت صدیقه‌ی کبری (س) را تبریک عرض کرده و از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که در آستانه‌ی حلول این روز، ما را با این روح بزرگ هر چه بیشتر مأنوس‌ و آشنا بگرداند. ان‌شاءالله خداوند این چهل روزی که گذشت و چله‌ای که داشتیم را به بزرگی و عظمت خودش به شایستگی قبول کند.

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است، عبارتند از:

    • هدف از ذکر نام بزرگان
    • معنای حقیقی حدیث “فاطمه ‌بَضْعَهٌ ‌مِنی”
    • درس عملی از ذکر عظمت حضرت فاطمه زهرا (س)
    • سیده‌النساء نسبی و مطلق
    • درسی که از مواجهه حضرت زهرا (س) با ماجرای فدک باید گرفت؟
    • اهمیت موقعیت‌شناسی
    ابعاد وجودی حضرت فاطمه سلام الله علیها سخنرانی ۲۰ دی استاد علوی

    هدف از ذکر نام بزرگان

    ما باید در باب عظمت و بزرگی خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) صحبت کنیم، اما لازم است خدمت شما عزیزان نکته‌ای را متذکر شوم و آن این است که ما باید از ذکر عظمت، محاسن و جلالت این بزرگان یک درس عملی هم در زندگی خودمان بگیریم. متأسفانه بنده می‌بینم که گاهی مواقع حتی در بعضی از مجالس اهل علم فقط از شخصیت این بانو تجلیل می‌شود و فقط از عظمت ایشان صحبت می‌شود. اولاً که ما فقط یک کلماتی را یاد گرفته‌ایم که این کلمات را طوطی‌وار بیان می‌کنیم (البته بنده خودم را عرض می‌کنم) که به‌‌‌عنوان مثال این بزرگان نور، اهل کرامت و اهل رحمت هستند. این‌ها را بیان می‌کنیم ولی آیا واقعاً متوجه می‌شویم؟! وقتی‌که می‌گوییم این‌ها اهل کرامت هستند می‌دانیم معنای کرامت چیست؟! وقتی می‌گوییم این‌ها اهل رحمت هستند آیا واقعاً می‌دانیم رحمت چیست؟! آن حقیقت رحمت و آن حقیقت کرامت را حداقل می‌توانیم در ذهنمان تصور کنیم؟! بنده خودم گاهی مواقع احساس می‌کنم خیلی عقب هستم و توجه به مفاهیم برایم ثقیل است.

    بنابراین این تعاریف اگر در حد همین بیانات باشد، اولاً نفس است و ما هر چقدر هم رشد کنیم تا به مرحله‌ی عین‌الیقین نرسیم و آن کرامت و آن عظمت را نچشیم، واقعاً نمی‌توانیم متوجه مفهوم واقعی این بیانات شویم. ما فقط کلماتی را می‌گوییم که معنای آن را می‌دانیم ولی مفهوم و حقیقت آن را نمی‌دانیم. به‌عنوان مثال وقتی می‌گوییم کرامت یعنی بزرگوار یا رحمت یعنی هستی بخشی، لزوما ماهیت مفاهیم را درک نمی‌کنیم.

    درثانی اگر ما فقط بخواهیم به معانی ظاهری اکتفا کنیم، خیلی بد است. ما باید از آن‌ها درس بگیریم و در زندگی خودمان پیاده کنیم. ما باید وقتی با این نام‌ها و اسامی مقدسه ارتباط برقرار می‌کنیم، در زندگی خودمان اثرش را ببینیم. لذا فقط ذکر عظمت‌ها کافی نیست، بلکه باید درس‌هایی که گرفته می‌شود و آن ابعاد سبک زندگی که گفته می‌شود را اجرا کنیم.

    فرض بفرمایید در جاده‌ای، تابلوی گردش به راست خیلی قشنگی گذاشته‌اند و شما به‌جای اینکه به علامت روی تابلو توجه کنید فقط به شکل و رنگ آن تابلو توجه می‌کنید و کلا از مسیر درست خارج می‌شوید، این اصلاً با فلسفه وجودی آن تابلو جور درنمی‌آید! ما اگر بگوییم که ائمه چقدر خوب هستند یا خانم فاطمه ‌زهرا (س) چقدر خوب و نورانی است و ایشان بانوی کاملی هستند! ولی اگر درس نگیریم و در سبک زندگی که می‌خواهیم داشته باشیم به آن عمل نکنیم و آن را پیاده نکنیم این درست مثل همان تابلو است که به علامت و مفهوم آن توجه نشده و فقط به شکل و رنگ آن دقت شده ‌است.

    معنای حقیقی حدیث فاطمه ‌بَضْعَهٌ ‌مِنی

    به‌عنوان مثال وقتی می‌گوییم، پیامبر فرموند‌: “فاطمه ‌بَضْعَهٌ ‌مِنی”، کلمه بَضْعَهٌ‌ یعنی قسمتی از من است؛ نه به معنی قسمتی از بدن من یا پاره‌ای از تن من! یعنی در هر جا و هر عالمی که پیامبر حضور داشته است، در آن‌جا این قسمت یعنی وجود حضرت زهرا (س) نیز بوده ‌است. یعنی پیامبر بدون حضرت زهرا (س)، موجود ناقصی است. این‌که یک جزئی از وجود من است یعنی در آن عالم نور، عالم ارواح، عالم عقول، عالم ملکوت، عالم جبروت، عالم لاهوت و در هر کجایی که پیامبر حضور داشته است، حضرت زهرا (س) هم همراهش بوده‌است. بَضْعَهٌ‌ یعنی پاره‌ای از وجود من است، نه پاره‌ای از تن من.

    ابعاد وجودی حضرت فاطمه

    درس عملی از ذکر عظمت حضرت فاطمه زهرا (س)

    بنابراین ما وقتی از عظمت این بانو تعریف می‌کنیم، چه نتیجه‌ای باید بگیریم؟! نتیجه این در زندگی ما چیست و در زندگی ما چه تأثیری می‌گذارد. در جلسه‌ای که به مناسبت سالروز شهادت این خانم بود اشاره‌ای به فرازی از زیارت حضرت زهرا (س) کردم؛ “السَّلامُ عَلَیک یا مُمْتَحَنَهُ …” فراز آخر این زیارت خیلی درس‌آموز است؛ “نَحْنُ لَک أَوْلِیاءُ مُصَدِّقُونَ ” یعنی ما تو را تصدیق می‌کنیم. ولی آیا تصدیق کافی است؟! خیر، بلکه اول معرفت پیدا می‌کنیم، بعد تصدیق می‌کنیم و بعد از تصدیق تسلیم شده و بعد از تسلیم از خداوند متعال می‌خواهیم که در این تسلیم، ولایت آن‌ها را به ما بدهد. این ولایت باعث پاک شدن می‌شود. به این فرازها باید توجه کنیم و اینکه فقط توصیف کنیم که حضرت زهرا (س) در عالم بالا این‌چنین بوده است، این کافی نیست، این‌ توصیفات را باید به مرحله شناخت برسانیم و بعد در مرحله عمل آن را در زندگی‌مان پیاده کنیم، در این صورت می‌توانیم بگوییم که ما با این بزرگان ارتباط روحی برقرار کرده‌ایم و ایشان الگوی زندگی ما هستند.

    ابعاد وجودی حضرت فاطمه

    سیده‌النساء نسبی و مطلق

    به‌عنوان یک نمونه دیگر از توصیفات، کلمه “سیده‌النساء” است. البته خود سیده‌النساء یک بحثی دارد؛ اولاً فقط حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، سیده‌النساء نیست. به غیر از این بانو، در روایت چند نفر را داریم که سیده‌النساء هستند؛ یکی حضرت مریم، یکی حضرت آسیه همسر فرعون و دیگری حضرت خدیجه مادر بزرگوار حضرت زهرا (س) هستند. ما در مورد همسر فرعون فقط یک یا دو آیه در قرآن داریم و نمی‌دانیم که ایشان چه شخصیت بزرگی بوده ‌است! ایشان به‌ غیر از اینکه خودش را پاک نگه ‌داشته بود، مربی حضرت موسی بود، یعنی موسی شدن حضرت موسی در تربیت آسیه است. آسیه مثل مادر بوده ‌است و این خیلی مهم است که یک زن در کاخ فرعون بتواند کسی را تربیت کند که بشود موسی‌کلیم‌الله! ایشان شخصیت خیلی عجیب و بزرگی است، در محیط فاسد و در بدترین محل، در جایی که بزرگ‌ترین دشمن خدا وجود دارد، کودکی را تربیت می‌کند که او موسی‌کلیم‌الله (هم‌سخن خدا)، جزء پیامبران اولوالعزم می‌شود.

    حضرت موسی شخصیت بسیار بزرگی است و همانطور که می‌دانید نام حضرت موسی بیشتر از نام تمام پیامبران در قرآن آمده‌است، این هم خود یک رازی است که چرا در قرآن نام این پیامبر از همه بیشتر آمده است، این موضوع برای ما مسلمان‌ها نیز مطلب بسیار مهمی است. این شخصیت در زیرِ دست یک خانمی در آن مکان و با آن شرایط که در بالا توصیف کردیم تربیت شده است، طبیعی است که این بانو باید هم سیدهالنساء باشد.

    حضرت خدیجه هم مقامِ بزرگی هستند. به همین دلیل در صلوات خاصه حضرت زهرا (س) که ما معمولاً می‌گوییم “اللّهمّ صلّ علی فاطمه و أبیها و …” باید بگوییم و”اللّهمّ صلّ علی فاطمه و اُمها و أبیها و …”.

    این سه خانم بزرگوار یعنی آسیه، مریم، خدیجه علیهما السلام و همچنین حضرت زهرا (س) سیدهالنساء هستند. البته این سه بانو سیدهالنساء نسبی برای دیگران هستند ولی سیدهالنساء مطلق که بر خود ایشان نیز سیادت دارد حضرت زهرا (س) است. بعضی افراد گفته‌اند که پس حضرت زینب (س) چه می‌شود؟ باید گفت این‌ها دیگر بعد از آن بوده‌اند و الّا اگر بخواهیم با همان ملاک‌های سیدهالنساء زمان‌های خودشان و نسبی پیش برویم، قطعاً حضرت زینب(س)،حضرت فاطمه معصومه (س) که در قم هستند، حکیمه خاتون عمه بزرگوار امام عسکری و دختر امام جواد نیز سیدهالنساء بوده و برای ما الگو هستند. بنابراین باید این شخصیت‌ها را بشناسیم و از آن‌ها درس بگیریم.

    ابعاد وجودی حضرت فاطمه

    درسی که از مواجهه حضرت زهرا (س) با ماجرای فدک باید گرفت؟

    یکی از درس‌هایی که از حضرت فاطمه زهرا (س) می‌توان گرفت این است که شما وقتی این حضرت را با آن عظمت ذکر می‌کنید و می‌بینید که این خانم با این همه عظمت، در ماجرای فدک به خاطر یک مِلک و یک باغ سخنرانی می‌کند و ارث و مال خود را مطالبه می‌کند، ممکن است سوال پیش بیاید که این شخصیت بزرگ که دنیا برای او بی‌ارزش بوده، چرا در مسجد میان مردها و مسلمان‌ها سخنرانی می‌کند و می‌گوید مِلک و اموال من را بدهید و چرا ارث من را گرفتید؟ یک همچین خانمی نباید دنیا وَ مَا فِیها برای او ارزش داشته باشد!

    اینجا است که باید درس گرفت. مقام معظم رهبری هم در دیداری که با خانم‌ها داشتند به این نکته اشاره‌ داشتند که انسان باید بداند در هر زمانی چه‌کار بکند و الّا فدک و صدها فدک برای حضرت فاطمه زهرا (س) اصلا ارزشی ندارد! یکی از سوالات دیگری که می‌پرسند این است که چرا امیرالمومنین بعد از این‌که خلیفه شد و به قدرت رسید، فدک را پس نگرفت؟ دو یا سه جواب برای این سوال وجود دارد، ان‌شاءالله یک روز سرِفرصت جواب می‌دهم. اما بصورت کلی، امیرالمومنین می‌فرماید که در مقابل عظمت زهرا، فدک چیست؟ اما چرا حضرت فاطمه زهرا (س) در ارتباط با این موضوع اینگونه رفتار می‌کند؟ این بانو در واقع به این وسیله یک مُستمسکی برای رسوا کردن جریان شیطانیِ غصب خلافت، پیدا می‌کند! یعنی یک وسیله‌ایی پیدا کرده است که حقانیت خود و حقانیت ولایت الهی را در مقابل خلافت شیطانی اثبات کند. این موضوع یک بینش عمیق، یک سیاست و یک تدبیر بزرگ می‌خواهد که این جزو تدبیرهای حضرت فاطمه زهرا (س) است، تدبیری که انسان بفهمد که در هر زمانی چه‌کاری باید بکند، ما باید از نحوه برخورد این حضرت در مواجهه با مسئله فدک یاد بگیریم که درهر زمان، مکان و موقعیتی، وظیفه ما چیست که اگر در آن زمان آن وظیفه را انجام ندهیم مثل توّابین می‌شویم. همانطور که می‌دانید در تاریخ بسیاری از توّابین کشته و حتی شهید هم شدند ولی اسمی از آن‌ها نیست، چرا؟ چون آن موقع که باید پای کار می‌آمدند و زمان‌شناسی می‌کردند، نکردند، مدام فکر می‌کردند که شاید مسئله حل بشود. به عنوان مثال سلیمان‌بن‌صرد‌خزائی که شخصیت بزرگی هم بود و از رهبران توابین بود، زمانی که کربلا اتفاق افتاد و روز عاشورا کجا بود؟ یزیدیان جوری با شیطنت صحنه‌سازی می‌کردند که این فرد و سایر توابین می‌گفتند حال یا یزید دست می‌کشد یا خودِ امام حسین (ع) دست می‌کشد یا آشتی می‌کنند یا او می‌رود. یزیدیان این شایعات را پخش می‌کردند که مردم متوجه هدف امام حسین نشوند. این افراد زمانی متوجه شدند که ای داد بیداد فرزند پیغمبر را با آن جریان فجیع شهید کردند، این‌جا بود که پشیمان شدند و آن جریان توابین پیش آمد. البته بعد از آن، باز هم توابین اشتباه کردند زیرا اگر در کنار مختار می‌ایستادند آن همه تلفات نمی‌دادند.

    بنابراین حضرت فاطمه زهرا (س) می‌خواهد به ما این درس را بدهد که باید موقعیت‌شناس باشیم و بدانیم در هر زمان و مکان و شرایطی چگونه رفتار کنیم.

    ابعاد وجودی حضرت فاطمه

    ابعاد وجودی حضرت فاطمه

    اهمیت موقعیت‌شناسی

    در حال حاضر هم جامعه ما در یک همچین شرایطی است، ما باید زمان‌شناس باشیم و بدانیم الان کجا ایستاده‌ایم و چه اتفاقاتی در حال وقوع است و اگر وظایف خود را درست انجام ندهیم بعدها چه اتفاقاتی خواهد افتاد. این زمان‌شناسی یکی از درس‌های بزرگی است که حضرت فاطمه زهرا (س) با آن قیام و حرکت خود در کلاس تاریخ به همه انسان‌ها آموزش دادند، ما نیز باید از این حادثه عبرت و درس بگیریم و روی مسئله زمان‌شناسی کار کنیم و بدانیم الان در چه زمانی هستیم، شرایط چیست، دشمن کیست.

    با یکی از مسئولین کشورمان که اقتصاددان هستند، صحبتی داشتیم و این بحث مسئله اقتصاد این روزهای کشور مطرح شد، ایشان گفتتد مردم ما خیال می‌کنند الان همه چیز گل و بلبل است و مسئولین نمی‌توانند مدیریت اقتصادی کنند، این‌طوری نیست! ما با قدرت بزرگ اقتصادی جهان، داخل جنگ هستیم، گرانی و افزایش قیمت دلار و تورّم و موضوعاتی از این دست، ترکش‌های آن بمبارانی است که این ابرقدرتها انجام می‌دهند، ما در جنگ هستیم ولی مردم ما خیال می‌کنند که همه چیز امن و امان است و اعتراض می‌کنند که چرا گرانی است و ناراحت هستند، مردم باید بدانند که ما در یک جنگ هستیم، چه جنگی؟ جنگ نظامی نیست بلکه جنگ اقتصادی است. در جنگ نظامی اوایل انقلاب، کشور ما و سربازهای ما فقط کلاشینکف داشتند، همین! آن‌ها چه داشتند؟ آن‌ها آواکس داشتند، سوپر اِتاندارد داشتند، تمام دنیا با آن‌ها بود، تمام عرب‌ها با آن‌ها بودند، هفتاد و هشت یا هشتاد و هفت کشور بصورت مستقیم و غیرمستقیم از صدام حمایت می‌کردند، امکانات و تجهیزات نظامی، بمب‌های شیمیایی، همه چیز داشتند، آخرین مدل میگ‌های روسیه در اختیار عراقی‌ها بود، ما در آن موقع چه چیزی داشتیم؟ فقط فشنگ داشتیم و گوشت و استخوان در مقابل آن‌ها! الان نیز همان جنگ هست اما جنگ اقتصادی است، یک نفت داریم و از آن طرف با غول اقتصادی جهان می‌جنگیم و همه آن‌ها هم علیه ما هستند. بنابراین در این جنگ اقتصادی مردم ما باید بدانند چه‌کار بکنند و وظیفه چیست؟ اسراف نکنیم، قناعت کنیم. الان در همین مسئله گاز اسراف‌ را می‌بینیم، اسراف در آب را می‌بینیم، باید زمان‌شناس باشیم و بدانیم در یک همچین جنگ بزرگ اقتصادی قرار داریم، درصد بسیار بالایی (شاید بالای نود درصد) ثروت کشور ما دست چه کسانی است؟ دست یک عده‌ای است که سرباز ابرقدرت اقتصادیِ غرب هستند، همین کسانی که اختلاس کردند و در این سال‌ها اموال کشور را بردند و بسیاری از بانک‌های خصوصی که الان دولت با آن‌ها در می‌افتد و درصدد تعطیل کردن آن‌هاست، میلیاردها دلار دست این‌ها است و این سرمایه‌دارها در داخل به راحتی می‌توانند با دولت بجنگند و کشورِ ما در این‌چنین وضعیتی است! ما در این شرایط باید هم موقعیت کشور و هم شرایط شخصی خودمان را درک کنیم و دنبال این‌ برویم که موقعیت‌شناس باشیم، این درسی است که باید از نحوه مواجهه حضرت فاطمه زهرا (س) با مسئله فدک، یاد بگیریم.

    این درسی است که می‌شود از توابین گرفت که اگر موقعیت را نشناسیم، یک موقع بیدار می‌شویم که دیگر دیر شده است و می‌بینیم حسین(ع) را کشتند و سرها بالای نیزه است و ما در خانه خود نشسته‌ایم به این امید که مسئله حل می‌شود.

    خدا را قسم می‌دهیم به حق این بانوی بزرگوار به ما بینش و بصیرت، شناخت و آگاهی، زمان‌شناسی، تقوا و در رأس همه این‌ها ولایت به معنای واقعی بدهد.

  • مبانی زیارت حضرت زهرا(س) ۶    ۱۰   ۱۴۰۱

    مبانی زیارت حضرت زهرا(س) ۶ ۱۰ ۱۴۰۱

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    • مبانی زیارت حضرت زهرا(س)
    • معنای خلق در زیارت‌نامه حضرت زهرا(س)
    • علم خداوند در زیارت حضرت فاطمه(س)
    • دلیل وجود مشکلات در زندگی اولیاء الهی
    • مقام حضرت زهرا(س) در پیشگاه خداوند
    • سه رسالت حضرت فاطمه(س)

    مبانی زیارت حضرت زهرا(س)

    جلسه امروز ما با سالروز شهادت بزرگ بانوی عالم هستی مصادف شده است، اگرچه جلسات قبل مباحثی مطرح شده بود که لازم بود ادامه داده شود اما بحثمان را فقط در همین مورد قرار می دهیم. این زیارتی که خدمت شما هم اکنون قرائت شد زیارت عجیبی است و مفاهم عجیبی دارد. تفسیر آن دریچه‌های مهمی از بینش و بصیرت را به روی انسان باز می‌کند اما خب تفسیر آن کار هرکسی نیست. یعنی بنده که دارم خدمت شما عرض می‌کنم دیده‌ام کسانی که اهل تحقیق و پژوهش بوده‌اند و وقتی که می‌خواستند این زیارت را تفسیر کنند با بن‌بست‌ها و مبانی‌ای رو به رو شده‌اند. درک این زیارت‌ پیش‌نیازهایی دارد. برای فهم السَّلامُ عَلیکِ یا ممتحنه یعنی سلام خداوند و سلام عالم هستی به تو ای کسی که مورد امتحان واقع شده‌ای مواردی را باید مورد بررسی قرار داد؛ خب می‌دانید که لفظ امتحان و آزمایش با آنکه در فارسی شنیده‌ایم متفاوت است. کلمه آزمایش در قرآن شریف و روایات با چند لفظ مختلف آمده است. یکی همین امتحان در روایات یا افتتان در قرآن یا ابتلاء در قرآن یا تمحص در قرآن و این‌ها معانیشان فرق می‌کند. هر کدامشان یک بار معنایی خاص دارد و ما اگر بخواهیم در فارسی آن را ترجمه کنیم، مثلا می‌گوییم آزمایش؛ خداوند انسان‌ها را آزمایش می‌کند. اما این آزمایش‌ها انواع و اقسام دارد، که هر کدام از این‌ها با یک لفظی به کار برده می‌شود. خود لفظ امتحان آن آزمایشی است که همراه با درد و غم و اندوه است. امتحان از لفظ واژه محنت گرفته شده است. به پذیرش غم و اندوه، سختی‌ها و عبور از چنین شرایطی و پیروز و موفق بیرون آمدن و به هدف این آزمایش رسیدن امتحان می‌گویند. السَّلامُ عَلیکِ یا ممتحنه، سلام خدا بر تو که مورد امتحان خداوند قرار گرفته‌ای. فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها مورد امتحان خداوند قرار گرفت و خداوند او را مورد امتحان قرار داد.

    معنای خلق در زیارت‌نامه حضرت زهرا(س)

     السَّلامُ عَلیکِ یا ممتحنه امتحنک الذی خَلقک قَبلَ أَن یَخلُقَک یعنی آن کسی که تو را مورد امتحان قرار داد! چه وقتی تو را مورد امتحان قرار داد؟ آن وقتی که هنوز خلق نشده بودی! خب این جزء یکی از عجایب و اسرار است. کسی که خلق نشده است، چطور مورد امتحان قرار می‌گیرد؟ چیزی که موجود نشده چطوری مورد امتحان قرار می‌گیرد؟ می‌گوید آن کسی که تو را خلق کرد قبل از اینکه تو را خلق کند مورد امتحان قرار داد. خب این یک پارادوکس است، یک تناقض است. یک چیزی که خلق نشده و وجود ندارد چگونه مورد امتحان قرار می‌گیرد؟ این نشان دهنده این است که واژه‌ای را این زیارت برای ما تفسیر می‌کند. تفسیرش این است طبق این زیارت معنای خلق، ایجاد نیست. بلکه خلق یک مرحله‌ای از ایجاد است. ایجاد یعنی شیئی از نیستی به هستی بیاید، این غیر از خلق است. یکی از معانی کلمه خلق کهنه بودن است. یعنی چیزی که قدیم بوده است و حالا به این شکل آمده است. پس بنابراین خلق در قرآن به معنای ایجاد از نیستی نیست. همچنین هستی بعد از نیستی نیست. معنای خلق هستی‌ای که مسبوق به نیستی باشد نیست، بلکه خلق یعنی یک مرحله‌ای از ایجاد یک شیئی که ماده اولیه‌اش قبلاً بوده است. این روایت و زیارت معنای خلق را برای ما مشخص می‌کند. پس اگر به شما گفتند خدا خلق کرد به معنای این نیست که از نیستی هستی آورد بلکه معنی‌اش این است که یک چیزی بوده حالا یک مرحله کامل‌تری را طی کرده و الان به یک مرحله کامل‌تری رسیده است.

    السَّلامُ عَلیکِ یا ممتحنه امتحنک الذی خَلقک قَبلَ أَن یَخلُقَک. یعنی آن کسی که تو را به این مرحله رساند، قبل از این که تو را به این مرحله برساند امتحان کرد. یعنی تو را دچار مصیبت و اندوه و غم کرد و تو را آزمایش کرد. فَوَجَدکِ لِمَن اممتَحَنَکِ به صابره. بعد خداوند متوجه شد که این چیزی که مورد امتحان قرار گرفته این پیروز و موفق شد و روسفید از این امتحان درآمد و صابر است و تحمل دارد و قدرت تحمل این نعمت‌ها را دارد.

    علم خداوند در زیارت حضرت فاطمه(س)

    فَوَجَدکِ لِمن اممتحنکِ یعنی خدا دریافت. یعنی خدا علم نداشت؟ باز اینجا بحث علم خداوند مطرح می شود. خدا این را نمی‌دانست؟ بعد ایشان را امتحان کرد و دید ایشان به‌درد می‌خورد. آیا این‌طوری بوده است؟ باز این نشان دهنده این است که این مرحله بعد از علم ذاتی خداوند است. چون ما در این مرحلۀ علم ذاتی خداوند معتقد هستیم خداوند همه حقایق را می‌داند. در عالم خلقت و در مراحل پایین است که خداوند برای اینکه با زبان ما صحبت کند، می گوید لِیَعلمَ اللهُ صادقینَ… برای اینکه خدا بداند که چه کسی صادق است. برای اینکه خدا بداند مجاهد کیست. خدا امتحان می‌کند که نشان بدهد و بفهمد که یَعلمَ. که بداند مجاهد کیست و منافق کیست. بنده خوب کیست! بنده بد کیست!

    لِیعلمَ نه به این معنا که خدا بداند. یکی از معانی‌اش که قابل درک برای این مجلس باشد، این است که خدا علامت بزند. کلمه علم و علامت هم ریشه هستند. یعنی برای اینکه خدا اتمام حجت را در مراحل بالاتر برای خود بندگان مشخص کند. این علم و علامات و این تغییرات و این درجات برای این است که جایگاهشان آنجا مشخص شود. هر چیزی با علامتی که دارد برود سرجایگاه خودش در محل خودش قرار بگیرد. برای آنجایی که می‌خواهد لِیَمیزَاللهُ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجعَلَ الخَبیثَ… آنجایی که می خواهد خبیث را از طیب جدا کند، آنجا باید علامت داشته باشند. آنجا می‌فرماید یا أیها النّاس إنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أنثی. ما شما را از مرد و زن آفریده‌ایم و جَعلناکم شُعوباً وَ قبائِلَ لِتَعارَفُوا إن أکرمَکُم عندالله أتقاکم ای بندگان من! ای انسانها خداوند شما را به صورت شعور گروه گروه، نژادها و قبائل مختلف آفرید. اینها دلیل بر این امتیاز نیست که رنگش را سفید قرار داده پس این بهتر از آن است که رنگش سیاه قرار داده شده است. اختلافها را خداوند آفریده برای شناخت، و إلاّ نزد خدا هیچ کس با هیچ علامت و نشانه‌ای بالا نیست، مگر ان أکرَمَکُم عِنداللهِ أتقاکم. آن تقوا است که انسانها را پیش خدا بزرگوار می‌کند و کرامت می‌بخشد. پس بنابراین لِیعلمَ یعنی خدا علامت بگذارد یعنی همه مشخص بشوند. فردای قیامت هر کسی علامتی دارد یزیدی یک علامت دارد، معاویه‌ای یک علامت دارد، عمروعاصی یک علامت دارد، حسینی یک علامت دارد، فاطمی یک علامت دارد، مهدوی یک علامت دارد اینها علامت‌های انسان‌ها است و خدا می فرماید که شما در این دنیا مورد آزمایش قرار می گیرید لِیعلمَ نه اینکه خدا بداند برای اینکه خدا علامت بزند و مشخص کند، به این معنا است.

    دلیل وجود مشکلات در زندگی اولیاء الهی

    بنابراین در این روایت می‌فرماید: خدا تو را امتحان کرد و دید که تو برای اینکار مناسب هستی. حالا برای چه کاری مناسب هستی؟ حالا یک راز دیگر است. یعنی بعد از این راز که خلقت بعد از وجود است و اینطوری نیست که یک چیزی قبل از خلقتش وجود نداشته باشد بلکه همه قبل از اینکه خلقت داشته باشند وجود داشته‌اند و به آن عالم امر می‌گویند. عالم امر قبل از عالم خلق است. در عالم امر خداوند تو را مورد امتحان قرار داد. در این عالم موجودات و اشیاء خصوصیاتی پیدا می‌کنند. یکی مناسب می‌شود برای پیامبری، یکی مناسب می‌شود برای امامت، یکی مناسب می‌شود برای انواع و اقسام کارها و نیازهایی که جامعه بشری به آن احتیاج دارد و همینطور موجودات پایین می‌آیند. یکی گیاه می‌شود، یکی  حیوان می‌شود و… . آنجا خداوند متعال نگاه کرد به نور فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها دید تنها نوری که توانایی یک بار بزرگ امانت و یک رسالت بزرگ را دارد ایشان است. فوجدک لِمن امتحنک صابره. این موجود باید بتواند این بار بزرگ و این رسالت بزرگ را تحمل کند و صبور باشد. صبور باشد یعنی چی؟ یعنی مشکلات او را از کار نیاندازد، مشکلات او را خسته نکند، مشکلات او را به کفر نکشاند، مشکلات او را به معصیت نکشاند. سلام و درود خداوند بر نواب اربعه امام زمان(عج). حسین بن روح نوبختی نایب سوم امام زمان (ع) که از او سؤالاتی می‌پرسند و جواب می‌دهد. از جمله آن سؤالاتی که از جناب حسین‌بن‌روح سلام‌الله‌علیها می‌پرسد می‌گوید چرا اینقدر پیامبران مشکلات داشتند و سختی کشیدند؟ چرا اینقدر پیامبر اسلام سختی کشید و ائمه چرا اینقدر مصیبت کشیدند؟ این خدای بزرگ، این خدای مهربان این خدای الرحم الراحمین که وقتی حضرت ابراهیم کارد را می‌گذارد روی گلوی حضرت اسماعیل که ببرد و نمی‌برد. این چاقو را حضرت ابراهیم آنقدر تیز کرده بود که وقتی می‌خواهد روی گردن فرزندش بگذارد یک لحظه در اطاعت امر خدا کوتاهی نکند اجازه بریده شدن گردن اسماعیل را نمی‌دهد. این خدای بزرگ، این خدایی که برای ابراهیم خودش را نشان می‌دهد چگونه در مصیبت امام حسین علیه‌السلام نشست و تماشا کرد و دست شمر آنجا خشک نشد. حسین که آنجا مقامش بالاتر از اسماعیل بود، حسین که پیش خدا عزیزتر بود و خدا که قدرتش کم نشده بود چطور آنجا اینطور نشد؟ اگر جای فرزندان اباعبدالله بودیم نمی‌گفتیم این چه خدایی است؟ آخر این حسین است، این فرزند پیغمبر است چرا خدا هیچ آیتی نشان نداد و در تمام این مراحل خداوند به ظلمی که به این خانواده شد نشست و نگاه کرد. خب این چه خدایی است؟ یک دل و روح بزرگ می‌خواهد که بتواند اینها را تحمل کند و اینها بخاطر این است اگر اینها به این مقامات رسیدند بخاطر اینکه صابر بوده‌اند. امام سجاد با این‌همه مصیبت‌ها وقتی دعا و زیارت و مناجات می‌کند عاشقانه خدا را ستایش می‌کند. یک ذره از وجود مقدسش نسبت به رحمت و محبت خدا کم نشده است. حسین بن روح می‌فرماید بخاطر اینکه خداوند می‌خواهد نشان دهد که اینها بشر هستند و اگر پیامبران می‌آمدند و همه کارها را با معجزه انجام می‌دادند مردم فکر می‌کردند اینها خدا هستند. این است که خداوند زندگی بشر را همراه با سختی قرار داده و انسانی که در سختی‌ها صبور باشد، صبور باشد یعنی چی؟ یعنی آن مشکلات او را به گناه نکشاند. ببینید ما کوچک‌ترین مشکلی پیدا می‌کنیم می‌رویم دنبال این‌که توجیه کنیم دزدی خود را، توجیه کنیم رشوه خود را، توجیه کنیم نزول گرفتن خود را، توجیه کنیم دروغ خود را، توجیه کنیم غیبت خود را، با یک مشکلی که روبرو می‌شویم می‌رویم دنبال این‌که این‌ها را توجیه کنیم. خب این یعنی صبور نیستیم در مقابل مشکلات اینکه می‌گویند فقر اگر از در بیاید ایمان از پنجره بیرون می‌رود این برای افراد ضعیف‌النفس است، این برای افراد ضعیف‌الایمان است، انسان مومن اگر در سخت‌ترین شرایط مادی هم قرار بگیرد ایمان او از بین نمی‌رود. این را اصل قرار ندهید. هیچ، مومنی که اگر چشم او باز بشود و بصیرت پیدا کند، ایمانش را از دست نمی‌دهد. اولیا اینطوری هستند، اولیا هر چی می‌بینند آیت الهی را می‌بینند، پشت پرده را می‌بینند و ایمان آنها زیاد می‌شود. لذا هر چه بیشتر مصیبت می‌بینند هرچه بیشتر مشکلات می‌بینند ایمان آن‌ها بیشتر می‌شود، چرا؟ چون مخبرِ صادق به آن‌ها خبر داده است که این اتفاق می‌افتد!  این‌ها “فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَه”.  را می‌بینند. دید در میان این انواری که درعالم عرش هستند انوار پیامبران انوار اولیا انوار صدیقین انوار شهدا دید یک نور یعنی نه این‌که خدا نبیند یعنی خدا یک نور را انتخاب کرد که این نور تحمل و ظرفیت این را دارد که به این مقام برسد، چه مقامی؟

    مقام حضرت زهرا(س) در پیشگاه خداوند

    حالا این‌جا سوال دیگری مطرح است چه مقامی؟ چه چیزی هست که این می‌تواند تحمل کند؟ این ظرفیت آن را دارد که خداوند تو را مناسب برای این مقام دید؟ چرا شخص دیگری را ندید؟ نه مریم را دید نه آسیه را دید نه هاجر را دید نه ساره را دید نه خدیجه را دید نه هیچ پیامبر دیگری را ندید! “فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَه” این مقام زهرا (س) است. تا نبینیم تکلیف ما چیست خیلی اثری ندارد چون ما این‌جا شناخت پیدا می‌کنیم، شناخت کافی نیست باید شناخت تبدیل به محبت شود محبت هم کافی نیست باید محبت تبدیل به ولایت شود تا بتوانیم نتیجه بگیریم. حالا چگونه باید این‌ها تبدیل بشود؟ می‌گوید “وَ نَحْنُ لَک أَوْلِیاءُ مُصَدِّقُونَ” یا فاطمه ما تصدیق کننده این مقام‌های شما هستیم. تصدیق کننده یعنی چی؟ یعنی شناخت یعنی فهمیدیم این مرحله اول. یعنی شناخت اولیاء خدا مرحله اول است. اما این شناخت کافی نیست. خب خیلی‌ها مثل من می‌آیند می‌نشینند و وصف فاطمه می‌کنند و وصف اولیاء خدا را می‌کنند، از عظمت آنها می‌گویند از وجود نورانی آنها می‌گویند از مقامات آنها می‌گویند از فضائل آنها از صفات آنها می‌گویند ولی آیا این کافی است؟ نه، “وَ نَحْنُ لَک أَوْلِیاءُ مُصَدِّقُونَ وَلِکلِّ مَا أَتَى بِهِ أَبُوک صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَتَى بِهِ وَصِیهُ عَلَیهِ السَّلامُ مُسَلِّمُونَ” فاطمه‌جان ما تصدیق می‌کنیم این مقاماتِ شما را و نه تنها تصدیق می‌کنیم بلکه در مقابل آنچه پدر بزرگوار شما آورد و آن چیزی که وصیّ او امیرالمومنین علی آورد ما تسلیم هستیم. نتیجه تصدیق باید چه باشد؟ باید تسلیم باشد اگر قبول کردیم مقام نورانی اولیا خدا را باید تسلیم باشیم. باید اطاعت کنیم و الّا اگر ما تصدیق کنیم ولی تسلیم نباشیم وقتی از این‌جا می‌رویم بیرون دوباره برگردیم آن خوی و اخلاق و رفتار شیطانی و حیوانی بر ما غلبه کند این فایده‌ایی ندارد، ما تسلیم نیستیم باید تسلیم باشیم، بعد از تصدیق باید تسلیم باشیم و تصدیق کنیم. بعد از این‌که به این مقام رسیدید آیا باز هم کامل می‌شوید؟ نه! “وَ نَحْنُ نَسْأَلُک اللَّهُمَّ” ای خدا ما از تو می‌خواهیم. یعنی بعد از تصدیق و تسلیم حالا باید نتیجه آن را ببینید،”وَ نَحْنُ نَسْأَلُک اللَّهُمَّ  َنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِیقِنَا بِالدَّرَجَهِ الْعَالِیهِ” ای خدا ما از تو می‌خواهیم تا در این تصدیق و در این تسلیم ما را به درجه بالایی برسانی. این تصدیق و این تسلیم شما را به درجه بالا می‌برد، اگر تصدیق کردی یعنی شناختی و بعد از شناخت قبول کردی و بعد از قبول در زندگی در عمل به این بزرگواران تسلیم شدی و از خدا می‌خواهیم که خدایا ما را به درجه عالیه بیاور. کدام درجه؟ آن درجه عالیه چی است؟”لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلایتِهِمْ” تا به ما بشارت داده شود که ای عزیز تو با ولایت اهل بیت پاک شده‌ای. در زیارت جامعه هم می‌خوانیم آن چیزی که پاک‌کننده ما است ولایت اهل بیت است، ولایت پاک کننده است و اگر ولایت نباشد تصدیق و تسلیم و تعریف و تمجید پاک کننده نیست. ما وقتی تسلیم می‌شویم یعنی داریم خودمان را پاک می‌کنیم. اما ولایت یک چیزی است که آن پاک‌کنندۀ ما است. شما یک موقع هست می‌روید در حمام و خودتان را می‌شوئید پاک می‌کنید، یک موقع شبانه‌روز در مسیر باران رحمت الهی هستید دیگر اصلاً ناپاکی نمی‌ماند، وقتی شما دائماً در پرتو فیض الهی هستید دیگر اصلاً گناهی نمی‌ماند، اصلا گناهی نمی‌آید آلودگی نمی‌آید، آن باران رحمت نمی‌گذارد آلودگی بیاید، شما را پاک می‌کند، ولایت اینطوری است. ولایت یک فیضی است که از عالم بالا از طرف خداوند توسط اولیاء به شیعیانش نازل می‌شود، به آن‌ها می‌رسد، ولایت پاک کننده است. شما اگر ولایت داشته باشید به گناه اجازه نمی‌دهد نزدیک شما شود. آن “وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى  که می‌گوید این است. تیسر یک قاعده‌ایی در سیروسلوک است. یعنی این‌که شما به جایی می‌رسید که گناه نزدیک شما نمی‌آید، نه این‌که شما آلوده می‌شوید حالا خود را پاک می‌کنید یعنی شما مثل کسی که دائماً زیر دوش آب هست آلودگی به محض این‌که نزدیک بشود می‌رود. این‌طوری می‌شود این پاک شدن، ولایت یک جریان فیض الهی است که می‌آید. تمام این‌ها برای این است که “لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا” بشارت و مژده‌ایی به ما برسد که شما پاک شدید، به ولایت اهل بیت به ولایت فاطمی پاک شدید، به این مقام برسید. ولایت یک چیزی بالاتر از محبت است. شما وصل باید بشوید به این جریانی که این جریان دائماً پاک کننده است. بنده تحقیقی در مورد کسانی که در غیبت صغرای امام زمان بودند می‌کردم، دیدم که علمای بزرگ ما وقتی که می‌خواستند از یک عالمی روایت نقل کنند چقدر به زُهد، ایمان، تقوا و دل نبستن او به دنیای دقت می‌کردند. بعد او را واسطه قرار می‌دادند و الّا در غیر این‌صورت همان‌طور که عرض کردم مدعیان بابیّت امام زمان زیاد بودند در آن زمان، عده زیادی منحرف می‌شدند. الان هم تمام مشکلات ما ناشی از بی‌ولایتی است. یعنی قطع رابطه با علمای ربانی و تمام مشکلات فقط با این حل می‌شود هیچ چیزی نیست. اگر اقتصاد ایران به جایی برسد که یک آجر طلا یک آجر نقره در این کشور باشد و هر اتفاقی بیفتد مشکلات شما حل نمی‌شود، نفس راحت امنیت معنوی و امنیت مادی فقط در وصل شدن به سلسله اولیاء و علمای ربانی است. آن چیزی که متاسفانه در منبرهای ما فراموش شده در مساجد ما فراموش شده است. تنها راه همین است، آن چیزی که بزرگان گفتند آن چیزی که ائمه فرمودند آن چیزی که عقل می‌گوید و آن چیزی که تجربه سالیان سال هزار و چهارصد سال سابقه تمدن شیعه گفته است. از خداوند متعال می‌خواهیم که ان‌شاءالله ما را به ولایت فاطمی متصل بفرماید.

    سه رسالت حضرت فاطمه(س)

    یکی از نشانه‌های دیگر که وقت نشد این است که فاطمه زهرا دختر نبوت همسر ولایت و مادر امامت است. این شخص قرار شد این سه‌ رسالت را با هم قرار بدهد. یعنی در نبوت نقشی داشته باشد، در ولایت نقش داشته باشد و در امامت نیز نقش داشته باشد. خب ائمه در نبوت نقشی نداشتند ولی فاطمه زهرا در همه این‌‌ها نقش داشته و نشان می‌دهد که شیعه یعنی چه. جلسه قبل گفتم یکی از معانی شیعه شعاع است یعنی شیعه دو معنا دارد شعاع بودن، شعاع بودن یعنی این‌که قبل از این‌که امامِ تو حرکت کند تو حرکت کنی، نه اینکه همیشه پشت سر امام باشی. بعضی‌ جاها باید قبل از امام حرکت کنی همیشه نباید پشت سر امام باشی. در اطاعت و در تبعیت در الگو گرفتن باید پشت سر امام باشی اما در خدمت باید جلوی امام حرکت کنی. فاطمه زهرا (س)کسی بود که این‌ را نشان داد، علی‌جان بنشین من می‌روم، تو نرو، من می‌روم با آن‌ها صحبت می‌کنم. علی نشست فاطمه رفت صحبت کند. شیعه باید این‌طوری باشد، شیعه نباید اجازه بدهد که تا آن‌جایی که هست، در کربلا شیعیان چه کسانی بودند؟ شیعیان گفتند تا ما هستیم نه تنها خودِ اباعبدالله یکی از بچه‌های اباعبدالله را نمی‌گذاریم بروند جلو، ما می‌رویم جلو. این‌ها درس‌هایی است که ما باید بگیریم.

  • جلسه ۲۲ آذر ۱۴۰۱

    جلسه ۲۲ آذر ۱۴۰۱

    بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

    الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله

    الطاهر ین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

    اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن اشاره شده است، عبارتند از:

    • یکی از مهم‌ترین دستاوردهای چله
    • چند نمونه از مسائل حکمی
    • معنای سعادت
    • لذت دنیوی در برابر لذت ابدی
    • چیستی لذت
    • اصل و منشأ همه لذت‌ها
    • نور فاطمی
    • آیا موجود بهشتی، می‌تواند الگوی انسان باشد؟
    • فلسفه خلقت انسان
    • داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
    • انواع صدقات

    یکی از مهم‌ترین دستاوردهای چله

    ایام فاطمیه است و نزدیک می‌شویم و در چله‌ی فاطمیه قرار داریم، خداوند ان‌شاءالله به همه‌ی شما و به همه‌ی ما توفیق ارتباط روحی با این نور بزرگ با این بانوی مقدس با این گل سرسبد عالم آفرینش را عنایت بفرماید ان‌شاءالله. یکی از مهم‌ترین دستاوردها و الطافی که انسان در ارتباط با این بانوی بزرگوار سیده‌ی نساء عالمین کسب می‌کند و همانطور که در بحث‌های قبلی گفته شد و در برگه‌های مربوط به چله هم دیده‌اید، مساله‌ی حکمت است. فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) حکمت آسمانی، حکمت ابدی، حکمت جاودان و حکمت الهی است و هر کس بتواند با حکمت آشنا شود در واقع از وجود حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) فیض برده است. حکمت آن علمی است که اگر کسی به آن برسد به بسیاری از علوم دسترسی پیدا می‌کند. حکمت خیر کثیر است و حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها هم خیر کثیر است، بنابراین امیدواریم در این ایام با صلوات و سلامی که به پیشگاه این بانو تقدیم می‌داریم و با ارتباط روحی که با ایشان برقرار می‌کنیم، حکمت، عقل و خرد ما روز به روز بیشتر شود. شما باید در این چله، ذهن مبارک و نفس شریف خود را بر روی احکام، مسائل و موضوعات حکمی متمرکز کنید، به مسائل مهم بیاندیشید و سعی کنید ذهن خود را درگیر امور مادی، زودگذر و روزمره نکنید. از خداوند بخواهید که ذهنتان روی مسائل اصلی و مهم عالم خلقت متمرکز شود.

    چند نمونه از مسائل حکمی

    از جمله این مسائل می‌توان به موضوعات زیر اشاره کرد:

    • ما برای چه به این دنیا آمده‌ایم.
    • پس از اینکه از این دنیا برویم، چه می‌شود؟
    • بهشت چیست، کجاست و چه آداب، احکام، خصوصیات و ویژگی‌هایی دارد؟
    • به جهنم فکر کنید.
    • به عوالم بالا فکرکنید.
    • خداوند ما را برای چه خلق کرده است؟
    • خلقت ما دارای چه هدفی بوده است؟
    • این دنیا به کجا می‌رود، مسیر دنیا کدام سمت است و آینده دنیا چه می‌شود؟

    این مسائل، مسائل حکمی هستند و زمینه‌ساز روشن شدن خرد و فکر و مبانی و منابع تفکر انسان هستند و انسان تا مبانی و زیربنای فکر خود را درست نکند نمی‌تواند در زندگی انتخابات درستی داشته باشد، بنابراین ما باید به زیربناها و مبانی فکری خودمان اهمیت داده و روی این مبانی کار کنیم، فکرکنیم و آن‌ها را کشف و پیدا کنیم و بر اساس آنها زندگی خود را بچینیم.

    معنای سعادت

    این موضوعات، مسائل بسیار مهمی هستند. به عنوان مثال، فرض بفرمایید یک سالک راه خداوند که می‌خواهد با حکمت فاطمی آشنا شود به این موضوع فکر می‌کند که خداوند ما را برای چه خلق کرده است؟ آیا غیر از این است که ما به دنبال سعادت هستیم، آیا سعادت همان لذت ابدی نیست و لذت ماندگار و لذت ابدی چیزی جز سعادت است؟ بنابراین ما به دنبال لذت ابدی هستیم و اگر به دنبال لذت ابدی هستیم باید کاری کنیم که این لذت‌های زودگذر و لذت‌های موقت مانع رسیدن ما به لذت‌های ابدی نباشد این نوع نگاه همان حکمت است.

    لذت دنیوی در برابر لذت ابدی

    به عبارتی؛ یکی از مسائل حکمی این است که متوجه شویم که لذت‌های دنیایی‌ چیست، به عنوان مثال، میوه‌ی خوب، رختخواب خوب، خانه‌ی خوب، آب و هوای خوب، ماشین خوب، امکانات زندگی خوب، موبایل خوب، در یک جای خوش آب و هوا ویلا داشتن، پول داشتن، سفر با بهترین هواپیما، از جمله لذت‌های دنیوی زودگذر هستند. از آنجایی‌که ما نهایتا در بیشترین حالت حدود صد و پنجاه سال عمر کنیم، این لذت‌ها، خیلی زود می‌گذرند، علاوه بر این، اگر آخر عمر خود به عنوان مثال بیماری سرطان مبتلا شویم، یا دیالیز شویم، یا دچار گرفتگی رگ‌ها و عروق شویم، عمل قلب باز انجام دهیم و یا هر بیماری‌ دیگری، لذت‌های زودگذری که در همین مدت کوتاه داریم، برایمان دلپذیر نخواهد بود. بنابراین این لذت‌های زودگذر نباید مانع رسیدن به لذت و سعادت ابدی شوند. پاسخ به این سوال که سعادت و لذت ابدی چیست، از مصادیق حکمت و از جمله مسائل حکمی است.

    چیستی لذت

    سعادت ابدی چیست و چرا به آن لذت می‌گوییم، تعریف لذت چیست؟ چرا وقتی یک میوه‌ی شیرین می‌خوریم، مثلا یک پرتقال خوب، یک گلابی آبدار، یک سیب آبدار شیرین و یا عسل خوب می‌خوریم، لذت می‌بریم، چه اتفاقی رخ می‌دهد که ما لذت می‌بریم؟ در عرفان ثابت شده است که همه‌ی این‌ها به آن لذت اصلی برمی‌گردد. باید بدانیم که لذت برنده‌ اصلی خداوند متعال که در ذات ما است، می‌باشد و او که لذت می‌برد، ما لذت می‌بریم و اگر خداوند لذت نبرد ما نیز لذت نخواهیم برد، شاید گاهی خیال ‌کنیم که لذت می‌بریم اما در واقع اینطور نیست. به عنوان مثال کسی که مالش حرام است و لذت می‌برد، این فرد مانند آن فرد معتادی است که از مواد افیونی لذت می‌برد و خیال می‌کند کارش لذت‌بخش است اما در حقیقت مواد افیونی موجب از بین رفتن این فرد می‌شود. درصورتی‌که لذت باید موجب تکامل و رشد انسان شود و او را به لذت‌های بالاتر برساند. بنابراین اگر لذتی باعث نقصان شما شد، بدانید که لذت نیست و شما خیال می‌کنید که لذت است.

    اصل و منشأ همه لذت‌ها

    در عرفان ثابت شده است که اصل لذت، ارتباط روح ما با خداوند است. یعنی اگر روحمان کامل شود، هیچ لذتی برای انسان بالاتر از این که با خداوند ارتباط برقرار کند، نیست و ارتباط با خدا منشأ همه لذت‌ها است. این موضوعات در بحث‌های فلسفی و عرفانی، با ادله علمی و عقلی اثبات شده است. ممکن است با خود فکر کنید، مثلا چرا وقتی ذکر “یا الله” می‌گوییم، به اندازه خوردن یک قاشق عسل لذت نمی‌بریم، این موضوع به این دلیل است که ما ناقص هستیم و حواس لذت‌جوی ما و حواسی که لذت را می‌چشد، هنوز بیدار نشده است و صرفا حواس ظاهری بیدارشده است. به عنوان مثال، فردی که حس ذائقه‌اش خوب کار نکند، وقتی که عسل می‌خورد، لذت نبرده و شیرینی آن را احساس نمی‌کند، یا کسی که زکام دارد و حس شامه‌اش مشکل دارد، بوی گل را احساس نمی‌کند. ما هم وقتی با خداوند صحبت می‌کنیم، هنوز آن حس اصلی ابدی که منجر به لذت می‌شود، در ما بیدار نشده است. این حس که به آن فؤاد می‌گوییم، یک موجود ابدیست و ما باید خود را به آن برسانیم، این موجود، از بالاترین و بیشترین لذت‌ها که ارتباط با خداوند است، برخوردار است. اگر خداوند در قرآن می‌فرماید: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ »[۱] یعنی من جن و انس را خلق کردم که لذت ببرند، منتها این لذت همان لذت ابدی است، یعنی بالاترین لذتی که در عالی‌ترین مراحل بهشت ایجاد می‌شود. این لذت یعنی همین وصل شدن به خداوند، زیرا خداوند منشأ بالاترین لذت‌ها است و خودش بالاترین لذت است. بنابراین از آنجایی‌که ما می‌خواهیم به بالاترین لذت برسیم، باید این حسی که این لذت را درک می‌کند، بیدار کنیم و موانعی که باعث شده این حس کار نکند، از بین ببریم. این مسائل همان حکمت فاطمی است.

    نور فاطمی

    فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) موجودی بود که از زمان خلقتش تا زمانی‌که در این دنیا بود و زمانی‌که از این دنیا رفت با این لذت زندگی می‌کرد. ایشان غرق در این لذت بود و آنقدر این لذت او اثر داشت که در بیرون از وجود او ظاهر می‌شد، یعنی نورش در دیوارهای شهر مدینه ظاهر می‌شد، اهل مدینه می‌دیدند که صبحگاه روی دیوارها یک نوری است، ظهرگاه یک نور و شب هنگام، نوری دیگر. وقتی می‌پرسیدند که این نور چیست، متوجه می‌شدند نور فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است که در حال عبادت است، این بانو آنقدر در این لذت غرق بود که آثارش در عالم بیرون هویدا شده بود و افراد متوجه می‌شدند. این موضوع از همان ابتدا و از دوران کودکی و از تولد ایشان، ظاهر شده بود. به ایشان انسیهالحورا گفته می‌شود. یعنی این فرد، یک انسان معمولی نیست بلکه یک موجود بهشتی است که در قالب انسان آفریده شده است.

    آیا موجود بهشتی، می‌تواند الگوی انسان باشد؟

    برخی حرفای روشنفکرانه و بچه‌گانه مطرح می‌شود که اگر اینطوری است، پس این بانو نمی‌تواند الگو باشد، این حرف‌ها بسیار سطحی ‌است. با یک مثال ساده می‌توان به این حرف پاسخ داد. مثلا فرض بفرمایید مجسمه‌ای از طلا را به عنوان الگو به شما بدهند تا از روی آن، مجسمه‌های گلی درست کنید، اگرچه الگو از جنس طلا است ولی شما می‌توانید مجسمه‌های گلی شبیه آن بسازید. بنابراین این حرف که فاطمه‌ی زهرا که یک موجود بهشتی است، نمی‌تواند برای ما الگو باشد و اگر الگو است، یک موجود خاکی است، حرف بسیار غلطی است و فاطمه‌ی زهرا که یک وجود بهشتی است، می‌تواند الگو باشد . آن بخشی از وجود ایشان که بهشتی است (یا در مثال ذکر شده، در آن قسمتی که خمیرمایه آن طلا است)، نمی‌توان عین او شد اما می‌توان شبیه او شد. در واقع الگو را برای شبیه شدن می‌دهند، مثلا افرادی که خیاطی می‌کنند، الگوی خود را روی کاغذ درست می‌کنند ولی بعدا پارچه را به شکل الگو درمی‌آورند. ما نیز باید شکل و شبیه فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) باشیم، بنابراین ایشان می‌توانند الگو باشند. البته خمیره‌ ذاتی ما انسان‌ها هم که فؤاد است، از پرتو وجود فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. یعنی خمیرمایه ما هم می‌تواند طلایی شود.

    فلسفه خلقت انسان

    درسی که انسان مومن از این مطالب می‌گیرد این است که باید به خداوند وصل شویم و ما به این دنیا نیامده‌ایم که دچار روزمرگی شویم، پولدار شویم، ویلا، ماشین و خانه خوب بخریم بلکه ما به این دنیا آمده‌ایم که عبادت کنیم، خود را تربیت کنیم و با یاد و ذکر خدا لذت ببریم. ما وقتی ذکر و حرز فاطمی را می‌گوییم: « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بِسْمِ اللّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ، بِسْمِ اللّهِ الَّذِى هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللّهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ . الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، فِى کِتابٍ مَسْطُورٍ، فِى رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبِیٍّ مَحْبُورٍ . الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْکُورٌ . وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ » باید به جایی برسیم که الگوی ما فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) باشد، که وقتی او می‌گفت “بسم الله نور”، نور وجود گرامی ایشان روی در و دیوار کوچه‌های مدینه می‌افتاد و آنقدر اثر می‌گذاشت، و دلیل این اثر این بود که ایشان واقعا وصل می‌شد و لذت می‌برد و فقط لفظ نبود. ما باید از این نور لذت ببریم و سعی کنیم در این ایام فاطمیه که این ذکر را می‌گوییم، از این ذکر لذت ببریم.

    ما برای این خلق شده‌ایم که از یاد خدا لذت ببریم و باید در زندگی خود تمرین کنیم که از نام و ذکر و یاد خدا لذت ببریم. چنانچه به این مرحله رسیدیم، لایق بهشت می‌شویم، زیرا ذکر اهل بهشت از خداست: « وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ »[۲] اگر فکر و ذکر ما این است که حقوق و درآمد بالا داشته باشیم، ماشین خوب، ویلای خوب و خانه‌ی خوب داشته باشیم شیطان بر ما غلبه کرده است. ما باید به جایی برسیم که از یاد خدا لذت ببریم، کلمه‌ی خدا و کلمه الله باید برای ما شیرین باشد و از آن لذت ببریم. حضرت موسی‏ (علی نبینا و اله و علیه السلام) به خداوند عرض کرد، یکی از بنده‌های خوبت را به من نشان بده، خداوند فرمود به این مکان برو، موسی هم رفت و به خرابه‌ای رسید، متوجه شد از آن خرابه صدایی می‌آید، جلوتر که رفت پیرزنی را دید که معلول، با دست و پای قطع شده و با بدنی زخمی بر روی زمین افتاده، ذکر خدا را می‌گوید: « الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ المُجمِلِ المُکرِمِ». حضرت موسی دید که سگی رفت و غذایی برداشت و برای این پیرزن آورد. خداوند فرمود، موسی این بنده‌ی من با این همه مشکلات اینجا نشسته و فقط با ذکر من لذت می‌برد. این فرد، بهترین بنده‌ی من است. اگر ما به جایی برسیم که عادت کنیم هر وقت گرفتار شدیم یا الله بگوییم و از این ذکر لذت ببریم، ما به فلسفه‌ی خلقت رسیده‌ایم. سالک باید درصدد رسیدن به این مرحله و مقام باشد. البته انسان سالک کوشش می‌کند، کار می‌کند، زحمت می‌کشد، تولید ثروت می‌کند ولی خودش را وقف این کارها نمی‌کند. این کارها را از باب اینکه خداوند فرموده من بنده‌ی کننده و کارگر و شاغل را دوست دارم، انجام می‌دهد و تولید و عمران و آبادی می‌کند. مثلا امیرالمومنین و امام صادق (ع) درتابستان و در هوای گرم، زیر آفتاب بیل می‌زدند. امیرالمومنین چاه می‌کندند ،کار می‌کردند، زحمت می‌کشیدند. مؤمن باید دنبال تولید ثروت باشد چرا که خداوند دوست دارد که او کار کند، نه برای اینکه پولدار شود و ماشین خوب و خانه‌ی خوب داشته باشد. اگر هم این فرد، خانه‌ و ماشین و ثروت خوب می‌خواهند باید در درجه اول برای خانواده‌ خویش و بعد برای دیگران، برای فامیل، برای همسایه‌ها، برای کشورش و برای جامعه بخواهد. انسان مومن تولید ثروت می‌کند اما تولید ثروت، دغدغه او نیست، بلکه شب که می‌خواهد بخوابد باید بگوید خدایا معرفتم را زیاد کن، یا برای نماز شب که از خواب بیدار می‌شود، سر به سجده می‌گذارد و می‌گوید: ” الْحَمْدُ ِللهِ الَّذِی اَحْیانِی بَعدَ مَا اَماتَنِی وَ اِلَیهِ النُّشُورُ”، خدایا شکرت که بعد از اینکه مُردم، مرا بیدار و زنده کردی. یعنی خواب را مرگ می‌داند و می‌گوید “الحمدلله که امروز خدا دوباره من را زنده کرد، خدایا کاری کن که امروز معرفت من به تو بیشتر شده و از ذکر و نام مقدس تو بیشتر لذت ببرم. ” انسان مؤمن از خداوند می‌خواهد، معرفتش بیشتر شود، چون هر چقدر معرفت بیشتر شود، اسماء الهی شیرین و لذت بخش می‌شود. مومن دغدغه‌اش این است که روز به روز از نام و ذکر نام خداوند بیشتر لذت ببرد. ما نیز باید اینطور باشیم و از حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) این را یاد بگیریم. این بانو از وقتی به دنیا آمد تا زمانی که از دنیا رفت این چنین بود، البته خیال نکنید که وقتی می‌گوییم این بانو، یک موجود بهشتی بوده است، از اول تا آخر به یک صورت بوده و رشد نکرده است، بلکه ایشان نیز رشد کرد و از زمان تولد تا مرگ، در مسیر کمال بود و بسیار زیاد رشد کرد و البته این بزرگان بعد از مرگشان هم رشد می‌کنند. اسماءالهی آنقدر بی‌نهایت است که در حساب نمی‌آید و اولیاء الهی مدام از این اسماء و اذکار لذت می‌برند و رشد می‌کنند و غرق در بحر عنایت الهی هستند. ما نیز باید خود را به این دریا وصل کنیم، البته بهشت درجاتی دارد و هر درجه یک دنیای بی‌نهایتی است.

    داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)

    در برخی از مجالس روضه، بیان شده که در زمانی که فصل انار نبوده است، حضرت فاطمه‌ی زهرا بیمار بودند، هوس انار کردند و از امیرالمومنین انار خواستند، امیرالمومنین نزد یک یهودی رفته و انار را می‌گیرند. این داستان، داستان درستی نیست زیرا نه با عقل و نه با احادیث مسلم سازگار نیست. ما یک روایت مسلم داریم که هم شیعه و هم اهل سنت آن را نقل کرده‌اند. که عبارت است از اینکه: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود فاطمه (سلام الله علیها) در طول عمرش از من چیزی نخواست. در واقع یکی از عجایب فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) این بوده است که در بدترین وضع فقر از امیرالمومنین چیزی نخواست که مبادا ایشان قادر به تهیه نباشند. بنابراین این داستان و این روایت، اصلا وجود نداشته و اعتباری ندارد و به کار آن دسته از زنهایی می‌آید که بدون توجه به حقوق شوهرانشان، از آنها توقع نابجا دارند. کسانی که اهل تحقیق بودند مانند اساتیدی که رشته کاری آنها، تاریخ بوده و روی موضوعات تاریخ کار می‌کردند، گفته‌اند که همچین روایتی نداریم. همان‌طور که قرآن دارای متشابهات است و باید آنها را به محکمات ارجاع دهیم، احادیث نیز متشابهاتی دارد و احادیث ضعیف داریم. حالااینکه اصلا این حدیث پیدا نشده است ولی اگر پیدا شد، یک حدیث ضعیف را ما باید به محکمات ارجاع دهیم. این حدیثی که حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مثلا هوس انار کرده باشد را باید به یک حدیث محکم ارجاع بدهیم. در اینجا حدیث محکم، حدیثی است که امیرالمومنین فرمود فاطمه در طول عمرش از من هیچ چیزی نخواست (نه چیزی که من بتوانم آن را تهیه کنم و نه چیزی که نتوانم آن تهیه کنم نخواسته است)، حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) از پدرش، پیامبر اکرم (ص) چیزی خواست و عرض کرد که کار داخل خانه زیاد است و من نمی‌توانم به اذکار و عبادت برسم، اگر فردی باشد که کمکم کند، خوب است. اما از امیرالمومنین چیزی نخواست.

    انواع صدقات

    ما یک عبادت جانی داریم مانند نماز و روزه و یک عبادت مالی داریم مانند خمس و زکات. یکی از عبادات مالی، صدقه دادن است که شما به افراد فقیر کمک می‌کنید و به او صدقه می‌دهید. در واقع سه نوع صدقه ارزشمند وجود دارد، یکی صدقه‌ای که شما برای رفع نیاز به کسی می‌دهید، مثلا یک فرد برای خرید دارو پول نیاز دارد، یک فرد غذا می‌خواهد، یک فرد برای بچه‌هایش پول احتیاج دارد، این نوع کمک‌ها صدقه ‌است، یک نوع صدقه‌ی بالاتر از این صدقه‌ها این است که به قول معروف به جای اینکه به شخص گرسنه ماهی بدهید، به او ماهیگیری یاد دهید، این نوع صدقه، ثوابش بیشتر است. به عبارت دیگر، ایجاد اشتغال نیز یک نوع صدقه است. فرض کنید یه نفر درآمدی ندارد، به جای اینکه به او پول بدهید، کاری به او می‌دهید، قطعا این کمک، ثواب بیشتری دارد. نوع دیگر صدقه‌، قرض‌الحسنه است، یعنی شما به فردی قرض می‌دهید و بعدا از او پس می‌گیرید. در بعضی از روایات است که ثواب قرض‌الحسنه چندین برابر صدقات دیگر است. یکی از دلایلش این است که وقتی به یک نفر قرض‌الحسنه می‌دهید، چون این فرد باید قرض خود را به شما برگرداند، کار می‌کند و بنابراین هم مشکل حل فرد حل شده و هم کارآفرینی می‌شود.

    شما سالکین عزیز که می‌خواهید سیروسلوک داشته باشید، در واقع در کنار عبادت جانی و سیروسلوک، باید هر ماه به میزان توانایی مالی خود، صدقه بدهید، در واقع بنا بر وسع مالی خود، هر چند اندک اما صدقه بدهید. هر مبلغی که می‌توانید سه قسمت کنید، یک قسمت آن را سرمایه برای کارآفرینی قرار دهید، یک قسمتی را برای قرض الحسنه و قسمت سوم را برای صدقه مستقیم به محرومین قرار دهید. لازم نیست مبلغ آنقدری باشد که به خود فرد آسیب بزند، اما باید خود را به صدقه دادن عادت بدهد. ممکن است فردی بگوید، من نهایتا صد تومان می‌توانم کمک کنم، ولی این صد تومان برای کسی کافی نیست، خب شما می‌توانید این پول را به یکی از کسانی که به او اعتماد دارید بدهید، دیگران هم به این فرد می‌دهند، این پول‌ها جمع می‌شود و برای قرض‌الحسنه استفاده می‌شود. چنانچه شما این سه قسمت صدقه را انجام دهید، ان‌شاءالله خداوند به مالتان برکت می‌دهد.


    [۱] سوره ذاریات آیه ۵۶

    [۲] سوره یونس آیه ۱۰