چهارشنبه , فروردین ۲۹ ۱۴۰۳
معماری
خانه / استاد علوی / سخنرانی ها / جهاد با نفس(دشمن شناسی سخنرانی ۳۰ فروردین۱۴۰۱)

جهاد با نفس(دشمن شناسی سخنرانی ۳۰ فروردین۱۴۰۱)

جهاد با نفس

به نام خدا

سخنرانی استاد علوی

لازم است سالکین محترم پس از مشاهده ویدیو ها، پاسخ سوالات مطروحه را به مسئولین مشخص شده ارائه نمایند. همچنین در بخش نظرات این صفحه می توانید شبهات و سوالات پیش آمده را مطرح نمایید تا از طرف اعضا و استاد پاسخ مناسب ارائه گردد.

خواهشمند است باتوجه به محتوای تدریس شده در کلیپ به سؤالات ذیل پاسخ داده و حداکثر تا ۲۴ ساعت به مسئولین اجرایی کانون تحویل دهید.
۱- بنظر شما مهم‌ترین موضوعاتی که در سخنرانی استاد(دامت‌توفیقاته) مطرح گردید چه بود؟
۲- کدام جمله یا مطلب ازنظر شما در سخنرانی قابل‌توجه بود؟
۳- بنظر شما کدام مطلب در سخنرانی و موضوعات مبهم و نارسا بود؟
۴- اگر سؤال یا پیشنهادی در مورد مطالب سخنرانی دارید بیان کنید.
در روزهای آتی متن سخنرانی در همین صفحه اضافه خواهد شد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین

سیما بقیه‏الله فی السموات و الارضین

جهاد با نفس، جهاد اکبر

بِسْمِ اللَّه ‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

در مباحث گذشته بحث در مورد جهاد تبیین به جهاد با نفس، آن شیطان و دشمن و ابزار دشمن که در درون و باطن انسان است، رسیده بود. همانطور که گفته شد جهاد با نفس که جهاد اکبر است، بسیار مهم‌تر است از جهاد با دشمن خارجی، چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی. لذا ذکر شد که درصد بسیاری از مشکلات اجتماعی و نارسایی‌ها به علت وجود دشمنان و شیاطین داخلی است و مسئولین کشور، مسئولین و دلسوزان نظام، علمای ربانی، روحانیت و کسانی که دلشان برای این نظام و این انقلاب می‌تپد باید روی مسئله نفاق و دشمن داخلی و مدیریت افراد بی‌تقوا حساس باشند و به این مسئله اهمیت بدهند. قوه قضاییه باید در شناسایی افراد بی‌تقوا و افرادی که دنیاطلب هستند و پیگیری جرم‌ها و مجازات‌های آن‌ها بسیار فعال باشد. دستگاه‌های تبلیغاتی باید به مردم شناخت و آگاهی بدهند تا مردم بتوانند اینگونه افراد را بشناسند و دولت هم باید خود را از وجود این عناصر پاک کند. مجلس باید روی این مسئله نظارت داشته باشد و مردم هم باید به این مسئله آگاهی داشته باشند. در بحث جهاد تبیین دشمنان خارجی زمانی موفق هستند که دشمنان داخلی خوب کار کنند. اگر دشمنان داخلی ضعیف باشند، دشمنان خارجی هم ضعیف می¬شوند. مثال آن هم در بُعد فردی بیان شد که اگر فردی اشکالات اخلاقی و نفسانی داشته باشد و نتواند از نفس داخلی مراقبت کند، دشمنان خارجی می‌توانند از این مسئله به نفع خودشان بهترین استفاده را کنند و درواقع علیه او از آن استفاده کنند. لذا فرد باید خود را درمان و اصلاح کند. جهاد با نفس یعنی تربیت خود. گفته‌اند؛ «دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ وَ دَاؤُکَ مِنْکَ» درد تو از خودت است و درمان تو هم از خودت است، داروی تو نزد خودت است. آن که گفته بود (دردم از یار است و درمان نیز هم) زیاد درست نگفته، درمان او ممکن است از یار باشد ولی دردش از خودش است، اگر به دام یار گرفتار شده است، آن ‌هم اشکال از خودش است، باید خود را اصلاح کند. البته گاهی مواقع عنایات الهی که از خارج می‌شود، درمان می‌کند ولی درد، اشکالات و مصیبت¬ها در درون انسان است، تا درون انسان و نفس او اصلاح نشود، هیچ‌چیز درست نمی‌شود. خوش به حال آن‌ کسی که هرگاه با مشکلی روبه‌رو می‌شود، ابتدا در درون خود به دنبال آن بگردد. اگر دیوانه‏ای در خیابان بی‌دلیل و بی‏جهت زیر گوش فردی زد، نباید بلافاصله بگوید یک دیوانه آمد و من را زد. ابتدا باید جست¬وجو کند که چه‌کار انجام داده که لایق این اتفاق شده است و اشکال خود را پیدا کند. پیامبر(ص) مسلمانان را طوری تربیت‌ کرده بود که اگر پایشان پیچ می‌خورد و زمین می¬خوردند، سریعا به دنبال این مسئله می¬گشتند که امروز یا دیروز چه گناهی کرده‏اند که به این بلا گرفتارشده‌اند؟! شخصی تعریف می‌کرد که: (من روزی داشتم به خانه می‌آمدم، نزدیک خانه که رسیدم دیدم خانم من با رفتگر محله دارند بحث می‏کنند و دعوا شده و دارند داد می‏زنند؛ من آمدم بدون این که بپرسم مسئله چی است یک پس‌گردنی محکم به این رفتگر زدم و او را انداختم آن‏طرف و وقتی‌که رفت از خانم خودم پرسیدم که چه شده بود؟ و وقتی ایشان موضوع را تعریف کرد متوجه شدم که مقصر حاج‌خانم ما بوده است ولی او باید کتک را می‌خورد که با یک زن بحث و دعوا نکند! این گذشت و چند روز بعد می‏خواستم سوار قطار شوم و به مشهد و زیارت امام رضا علیه‌السلام بروم. در ایستگاه قطار که نشسته بودم یک ‌دفعه دیدم فردی یک پس‌گردنی محکم به پشت سر من زد! آن‏چنان محکم زد که عمامه من افتاد، تا برگشتم دیدم یک غریبه است. تا من را دید گفت آقا خیلی ببخشید معذرت می‌خواهم من شما را با پسرم اشتباه گرفتم. به او گفتم نه اشتباه نگرفتی، کار شما دقیقاً درست بود.) لذا انسان در چنین مواقعی همیشه ابتدا باید به خود رجوع کند و اشکالات را از درون خود پیدا کند. اگر کسی به او اهانت کرد، سر او داد زد، اگر کسی به او بی‌ادبی کرد، حق او را خورد و … ابتدا باید به خود نگاه کند. حتی اولیاءالله که مظلوم واقع‌شده‌اند و مصیبت به آن‌ها واردشده است، به یک لحاظ این مسئله به خود آنها برمی‌گردد. ایشان به دنبال مقام‌های بالای معنوی بودند و برای رسیدن به چنین مقاماتی، انسان باید امتحان پس بدهد. هر کس درجات بالا می‌خواهد باید خودش را آماده کند. «قالوا بلی» یعنی بلا می‌خواهند، گفتند بله یعنی بلا و امتحان می‏خواهند. این مقامات و درجات را بی‌‏ مزد و بی‌ رنج و بدون سعی و تلاش نمی‌دهند. بنابراین مصائب اولیاءالله نیز به یک لحاظ به خود آنها برمی‌گردد. آن‌ها مقامات بالا از خداوند خواسته‌اند و خداوند به آن‌ها داده است اما امتحانی گرفته است. در ابتدای دعای ندبه می‌خوانید: ﴿اللّٰهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَىٰ مَا جَرىٰ بِهِ قَضاؤُکَ فِی أَوْلِیائِکَ الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَدِینِکَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لَازَوالَ لَهُ وَلَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هٰذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذٰلِکَ، وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ﴾ تو به این‌ها گفته‌ای که من به شما بهشت را می‏دهم به‌ شرط این که به این دنیای پست دل نبندید… نتیجه این دل نبستن به دنیای پست، جهاد می‌شود، نتیجه‏اش تلاش می‌شود، نتیجه‌اش درافتادن با شیاطین می‌شود و این مسائل و مشکلات پیش می‌آید و انسان دچار مشکلات می‌شود و البته به درجات بالا هم می‌رسد. بنابراین انسان باید به خود رجوع کند و باید نفس خود را اصلاح کند و اگر این نفس اصلاح شود، همه مشکلات حل می‌شود و همه توفیقات حاصل می‌شود. البته از بیرون هم گاهی مواقع دوایی می‌آید، البته آن‌ هم به شرطی است که فرد یک لیاقتی داشته باشد و فرد باید خود زمینه را فراهم کرده باشد تا اگر قرار است از بیرون فیضی بیاید، عنایتی شود و خدا نظری کند و اولیاء و آن حکمای طب انسانی، آن پزشکان روح انسانی که اولیاء خدا هستند توجهی کنند، عنایتی کنند، زمینه آن فراهم شده باشد. شرط عنایت الهی، فراهم کردن زمینه توسط خود انسان هم درد و هم دوا از وجود خود انسان است شاعر می¬فرماید «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند»، این شعر حافظ درواقع جواب آن شاه نعمت‌الله ولی است. او گفته بود که «ما خاک را به نظر کیمیا کنیم، صد درد را به گوشه چشمی دواکنیم» او ادعا کرده بود که حافظ می‌خواهد او را رد کند زیرا در بیت بعدی می‌گوید «دردم نهفته به ز طبیبان مدعی، باشد که از خزانه غیبش دوا کند» یعنی شاه نعمت‌الله را به‌ عنوان مدعی می‌داند و قبول ندارد و از خزانه غیب، خداوند و اولیاء حقیقی خداوند طلب می¬کند. بنابراین آن‌ها می‌توانند درد را دوا کنند ولی باز ما معتقدیم این دوا هم بیرون از وجود انسان نیست و خود او باید زمینه را فراهم کرده باشد تا به او عنایت شود. در انتها دعای ندبه آمده است «وَانْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَهَ عِنْدَکَ» خداوندا نظری به ما کن، ما با این نظر کرامت را کامل کنیم یعنی انسان باید خود را آماده کرده و زمینه را فراهم کرده باشد تا آن نظرها و عنایت‏های الهی اثر بگذارد و او را نجات دهد. گفت: « نظری که از گنه خسته شوم، در خانه تو پا بسته شوم» خسته شدن از گناه و این که انسان از گناه بدش بیاید، ‌یک عنایت الهی است زیرا انسان به راحتی نمی‌تواند توبه کند و توبه خصوصاً برای کسی که آن گناه را دوست دارد سخت است. گناه‌ها معمولاً برای انسانی که گناه می‏کند، لذتبخش هستند. به عنوان مثال بعضی افراد تا غیبت می‏کنند، سرحال می‌شوند و غیبت برایشان خیلی شیرین است و لذت دارد. گناه‏های دیگر هم همین‏طور است وقتی لذت دارد، ترک لذت خودش خیلی سخت است مگر این که انسان یک لذت بالاتری را چشیده باشد که به خاطر او این را ترک کند اما اگر خدا نظر کند، انسان از گناه بدش می‌آید! اگر عنایتی کنند، توجهی شود انسان از گناه روی گردان می¬شود. هر فردی می¬تواند این مسئله را تجربه کند، اگر از خدا بخواهد و به درگاه خدا التماس و تضرع کند بعد از مدتی متوجه می¬شود گناهی که خیلی دوست داشته و برایش لذت‌بخش بوده است و نمی‌توانسته آن را ترک کند، حال برای او لذتی ندارد و از آن بدش می¬آید. البته به ‌شرط آن که انسان واقعاً مناجات کند، گریه کند، اشک بریزد، تضرع کند و متصل شود زیرا این اتصال با دل شکستن است که اتفاق می¬افتد. آنگاه که انسان از همه ‌جا قطع امید کند و دل و روح او به خداوند متصل شود و از عمق وجود این مسئله را از خداوند درخواست کند، بعد از مدتی متوجه می¬شود از یک گناهی که لذت می‌برده است حال متنفر شده و وقتی انسان از گناهی متنفر می¬شود، توبه می‌کند و برمی‌گردد. فردی سال¬ها به اعتیاد مبتلا بود و در این مدت بارها ترک کرده بود ولی دوباره برگشته بود زیرا لذت اعتیاد را نمی-توانست فراموش کند و آن لذت او را برمی‌گرداند. درنهایت ایشان به کربلا مشرف می‌شود و در حرم ابوالفضل العباس(ع) به تضرع و با گریه و زاری متوسل می‌شود و شدیداً درخواست می‌کند و التماس می‌کند که به او کمک کنند تا از شر اعتیاد رهایی یابد. از حرم که بیرون می¬رود احساس می¬کند که نه تنها از مواد مخدر بدش می‌آید بلکه دیگر دود سیگار را هم نمی¬تواند تحمل کند. به این ترتیب ایشان مواد مخدر را ترک می¬کند و دیگر هیچگاه به سراغ اعتیاد نمی¬رود. این تحول و انقلابی که در او ایجاد شد، عنایت الهی است ولی باز هم باید خود انسان بخواهد تا به او عنایت کنند. بنابراین ” دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ وَ دَاؤُکَ مِنْکَ” انسان باید نفس خود را اصلاح، کنترل و تقویت کند و مهم‌ترین و بالاترین درد که منشأ همه دردها است و بزرگ‌ترین عیب که منشأ همه عیب‌ها است، منیت است و تا این از بین نرود حتی اگر انسان به مقامات بالا و درجات بالای بهشت هم برسد، قبل از این که وارد شود سقوط می¬کند. تا زمانی که این منیت وجود دارد، این خطر سقوط هم برای سالک وجود دارد. حال این منیت را چگونه باید درمان کرد؟ با مراقبه، توجه و تقوا. بنابراین انسان باید منیت خود را کنترل کند و آن را از بین ببرد و راهش هم همین است. گفت مرنج و مرنجان! اگر انسان توانست از دست کسی ناراحت نشود و نرنجد، می‌تواند نرنجاند. تا زمانی که می‌رنجد، باعث رنجش دیگران هم می‌شود. انسان باید به جایی برسد که نرنجد! نرنجیدن لازمه‏اش این است که از کسی توقع نداشته باشد، آنجا که توقع دارد؛ همان منیت است و این توقع باعث می‌شود برنجد. آنگاه که انسان از هیچ کس توقع نداشته باشد، هر حادثه‌ای و هر رفتاری برای او قابل‌تحمل می‌شود. قابل ‌تحمل می‌شود یعنی منیت او دیگر تحریک نمی‏شود. چقدر خوب است که کسی بتواند به جایی برسد که هیچ ‌کس نتواند او را آزار دهد و او را اذیت کند. این که گفته می¬شود وقتی شمر روی سینه اباعبدالله(ع) نشسته بود و آن ‌همه جنایت کرده بود و آن همه مصیبت بر سر ایشان آورده بود و می¬خواست سر او را از بدن جدا کند، باز اباعبدالله(ع) خیرخواه ایشان بود. این‌ها دیگر شاهکار است، اوج قله انسانیت و تکامل است! علت این مسئله همان است که ایشان از هیچ‌کس توقع ندارد و اگر چیزی می‌گوید، تنها برای هدایت افراد است. اگر در خیابان کسی به فرد دیگری اهانت کرد و او به خاطر شخص خود نرنجید بلکه به خاطر هدایت او عکس‌العمل نشان داد، درست عمل کرده است. عکس‌العمل باید سازنده باشد زیرا هدف هدایت است نه این که وضعیت او را بدتر کند. اگر فحش داد، او هم فحش بدهد که وضعیت بدتر می‌شود. نه تنها او را هدایت نکرده است بلکه او را بدتر کرده است، یک آدم بی‌ادب را بی‌ادب‌تر کرده است. راه تربیت صحیح، ابتدا رجوع به خود است مرنج و مرنجان تربیت این است که وقتی فردی به انسان اهانت کرد، کاری کند که او تربیت شود. گاهی مواقع باید به او خندید و متین برخورد کرد. مانند آن شخصی که به امام صادق(ع) اهانت کرد و گفت: اَنتَ بَقَر! کلمه باقر از بَقر می‌آید و بَقر هم به معنی گاو است. امام فرمود که بَقر به معنای شکافتن است، به گاو هم که بقر می‌گویند به این علت است که شخم که می‌زند زمین را می‌شکافد. آن شخص گفت مادر تو طبّاخِ بوده است، امام فرمود طبّاخ بودن که اشکالی ندارد، زحمت می‌کشیده است، آشپزی می‌کرده، این چه اشکالی دارد؟ دوباره به امام اهانت کرد، امام فرمود: اگر این که تو می‌گویی راست می‌گویی خداوند مرا ببخشد، خدا از سر تقصیر من بگذرد، اما اگر دروغ می‌گویی و اشتباه می‌کنی، خدا ان‌شاءالله از سر تقصیر تو بگذرد. امام با شخصی که اینگونه به ایشان اهانت کرد، چنین عکس¬العملی نشان داد زیرا منیت نداشت و می‌خواست آن فرد را تربیت کند. بنابراین وقتی کسی به انسان بدی می‌گوید، ابتدا باید نگاه کند که او راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید؟ اگر راست می‌گوید، اشکال از او است و باید خود را اصلاح کند. اگر دروغ می‌گوید، دیگر خودش می‌ماند و خدای خودش و گناه خودش، باید دعا کرد که خداوند او را هدایت کند. اگر انسان به اینجا برسد، دیگر از کسی ناراحت نمی‌شود و از کسی توقع ندارد و توانسته منیت خود را کنترل کند. انسان باید به این مسئله برسد که فرمودند «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی» بهترین برادران من کسی است که عیب من را به من بگوید. زیرا اینگونه فرد می-تواند عیوبی که خود از آن بی خبر است را اصلاح کند و این مسئله به نفع اوست. پس کسی که عیب دیگری را به او می‌گوید درواقع دارد او را هدایت می‌کند. لذا فرمود: «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی» به عنوان مثال وقتی کسی کتابی می¬نویسد و از دیگران می¬خواهد آن را مطالعه کنند و نظر خود را بگوید، اگر کسی بیاید بگوید آفرین چه کتابی نوشتی، فایده¬ای ندارد. آن چیزی که به درد او می‌خورد این است که افراد اشکالات و ضعف¬های کتاب را به او بگویند. گفتن این عیب‌ها به نفع او است زیرا او این اشکالات را حل می¬کند و اینگونه کتاب او کامل می¬شود و او موفق می‌شود. آینه چون عیب تو بنمود راست بهترین برادران من کسی است که عیب من را به من بگوید بنابراین اگر کسی عیب من را گفت و از من اشکالی گرفت نباید ناراحت بشوم، اگر درست می‌گوید که باید دست او را هم ببوسم و تشکر کنم. مانند یک آینه صافی است که باید گرد و غبار آن را بگیرم و آن را تمیز کنم و به آن احترام بگذارم و اگر اشتباه می‌گوید، از یک‌ راهی او را هدایت کنم و او را اصلاح کنم، من هم نقش آینه را برای او داشته باشم. این می‌شود مبارزه با منیت، مبارزه با خودخواهی، با خودبزرگ‌بینی، خودشیفتگی و مبارزه با دشمن داخلی و اینگونه می¬توان دشمن داخلی را مثل موم در اختیار خود گرفت. کنترل منیت با مبارزه با منکر و حفظ عزت نفس تفاوت دارد خودشکن آینه شکستن خطاست سالکی می‌گفت من وقتی در لباس روحانیت هستم کسی به من اهانت کند با او برخورد می‌کنم زیرا دارد به مقدسات اهانت می‏کند! اما وقتی در لباس شخصی هستم در خیابان اگر کسی به من اهانت کند، فحش هم بدهد، در گوش من هم بزند هیچ‌چیزی نمی‌گویم! لذا به این مسئله هم باید دقت داشت که موردی که ذکر شد نباید با مسئله مبارزه با منکر و مبارزه با کسانی که به مقدسات اهانت می‌کنند و بحث عزت‌ نفس قاطی شود. بایزید بسطامی بود می‌گفت که من در یک کشتی بودم یکی آمد و همین‌طوری زیر گوش من زد و به من اهانت کرد! می‌گفت این‌قدر من کِیف کردم چون آنجا منیت خودم را کنترل کردم. شهید مطهری می‌فرماید که این غلط است و انسان باید عزت‌نفس هم داشته باشد. لذا در این موارد ابتدا فرد باید در وجود خود به دنبال اشکال بگردد، اما این چیزی که فرد باید عزت‌ نفس خود را حفظ کند و مؤمن نباید تحقیر شود، هم باید مد نظر قرار گیرد. متاسفانه تشخیص این مسائل مقداری مشکل است. آنجا که اهانت به مقدسات است، اهانت به ارزش‌ها است، انسان باید ایستادگی کند البته با دقت و برنامه‌ریزی اما آنجا که فقط صرفاً در مورد آن فرد است آنجا انسان باید مواظب منیت خود باشد و آن منیت را کنترل کند. تشخیص این مسئله برنامه‌ریزی می‌خواهد اما این کنترل منیت در مقابل نزدیکان خیلی خوب است. در مواجه با همسر، فرزند، والدین انسان، خواهر و برادر، همکار و … گاهی مواقع که این مسائل پیش می‌آید، ابتدا فرد باید به سراغ خود برود، اگر اشکال در خودش بود آن را اصلاح کند سپس به تربیت دیگران بپردازد. تَقدم تربیت نفس بر تربیت دیگران مسئله بسیار مهمی است که باید رعایت شود. این ایام که ایام روزه و ایام گرسنگی است، گاهی مواقع ضعف و گرسنگی خصوصاً نزدیک افطار به افراد فشار می‌آورد، یک مقدار عصبانی می‌شوند، این ایام بهترین زمان است برای مراقبت از نفس و کنترل نفس، اجر آن ‌هم خیلی زیاد است چون ماه مبارک است، اعمال صالح چندین برابر ثواب دارد و گرسنگی و ضعف زمینه¬ای است برای خودخواهی و منیت. اگر کسی بتواند همان‌طوری که چشم خود را کنترل می‌کند، زبان خود را کنترل می‌کند، گوش خود را کنترل می‌کند این نفس خودش هم کنترل کند، اجر او چندین برابر است. گفت دو نفر باهم بحث می‌کردند یکی گفت که ثواب روزه ما این است که از حال گرسنگان باخبر می‌شویم و این خودش ثوابی است، شخص دیگر گفت ثواب روزه من از ثواب روزه تو ده برابر بیشتر است زیرا تو فقط حال گرسنگان را درک می‌کنی ولی من حال همه اقشار جامعه را درک می‌کنم. گفت چطور؟ گفت گرسنه که می‌شوم حال گرسنه‌ها را درک می‌کنم بعد مدتی که می¬گذرد ضعف به من دست می‌دهد و دچار عصبانیت می‌شوم و یک حالت عصبانیت پیدا می‌کنم حال دیوانگان را درک می‌کنم، موقع افطار که می‌شود تا حلقوم می‌خورم حال ثروتمندها را درک می‌کنم، بعد هم که تا حلقوم خوردم وقتی می‌خواهم بخوابم آن‌قدر شکم من بزرگ‌شده که نمی‌دانم پهلوی راست بخوابم یا پهلوی چپ بخوابم حال زن‌های باردار را درک می‌کنم! اینگونه حال همه را درک می‌کنم. لذا در این ایام گاهی مواقع انسان حال دیوانگان را درک می‌کند و عصبانی می‌شود، در این حالت فرد اگر بتواند خود را کنترل کند، خیلی خوب است.

والسّلام عَلیکم و رَحمه الله و بَرکاته

تقدم تربیت نفس بر تربیت دیگران

همچنین ببینید

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی

تشبه و ارتباط روحانی با اولیای الهی به نام خدا سخنرانی استاد علوی لازم است …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *