جستاری کوتاه در رابطه علم و دین (بخش چهارم)
حمید فغفور مغربی
شاید مهمترین علل عقبافتادگی علمی مسلمانان علاوه بر دور شدن آنان از دین، همان دینی که عامل پیشرفت مسلمانان و برپایی تمدن طلایی شده بود، پیدایش و رشد جریان ضد عقل پس از افراط عقلگرایی معتزلیان بود که به تدریج پس از حمله مغول جریان دورن گرایی و تصوف غلبه یافت.
بدون شک یکی از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز علمی آن است تا جایی که عالم دقیق و محتاطی چون آیتالله خویی مینویسد:
«قرآن در آیات زیادی از قوانین هستی و رموز طبیعت و اجرام آسمانی و موضوعات دیگر بحثهای جالب و شگفتانگیزی نموده است و بهطور مسلم اطلاع از چنین سنن و قوانین جز از طریق وحی امکان نداشت» (البیان، ص ۷۰).
بهویژه آنکه مخاطبان آیات علمی قرآن انسانها هستند که در آینده به علوم و اسرار خلقت پی خواهند برد.
«قرآن در دورانی از این حقایق و اسرار پرده برداشته که راهی به اینگونه مطالب نبود… البته در آن تاریخ از دانشمندان یونان و غیر یونان عده معدودی بودند که بر قسمتی از اسرار آفرینش دست یافته و بر پارهای از این دقایق علمی آگاهی داشتند، ولی جزیرهالعرب از این مطالب کاملاً به دور و در آن منطقه از اینگونه اطلاعات خبری نبود، قسمتی از حقایق علمی که قرآن از آنها پرده برداشته و بیشتر علوم و دانشهایی که قرآن از چهارده قرن پیش برای بشر آورده است آنچنان مهم و دقیق است که آن روز نه در یونان و نه در غیر یونان خبری از آنها نبود بلکه پس از قرنها با پیشرفت و ازدیاد علوم این دانستنیها و اسرار کشف گردید» (البیان، ص ۷۰).
دلیل اینکه چرا قرآن به صراحت از حقایق علمی سخن نگفته؟ بهطور مثال حرکت زمین را با اشاره لطیفی به «مهد» بیان کرده و با صراحت نفرموده این است که مردم و عالمان زمانه بر سکون زمین عقیده داشتند و برای آنها غیرقابل تردید بود.
«مطالبی که قابل فهم و درک آن دوران بود با وضوح و صراحت و بازگو نموده، ولی مطالبی که از فهم و درک مردم آن عصر دور بوده به اجمال و اشاره قناعت کرده و شرح و بیان و درک کامل آن را به مردم قرنهای بعدی که با اکتشافات و پیشرفتهای علمی مجهز میشوند محول نموده است» (همان، ص ۷۱).
میتوان از منظر دیگری به این نکته پرداخت از آنجا که قرآن به دو زبان عقل و دل سخن میگوید: زبان عقل زبان تحلیلی – توصیفی و زبان دل، عاطفی – توصیفی، یعنی گزارههای قرآنی و ازجمله گزارههای علمی آن از یک طرف توصیف و تحلیل و تعلیل میآورد و از طرف دیگر دل و قلب انسان را تحت تأثیر عاطفی قرار میدهد. البته واضح است همه گزارههای دینی در مورد علم نیست و از طرف دیگر گزارههای علمی قرآن بخش اندکی از گزارههای علمی دانش نوین است که بشر به آنها دست یافته است و تعارضی بین قطعیات علم و نص و ظاهر قرآن نمیباشد.
- رابطه متعارض بودن
منظور از تعارض، تعارض علم خاص یا گزارههای علمی خاص با معتقدات دینی خاص است، نه تعارض همه علوم با همه اعتقادات دینی. به عبارت دیگر، جایی که دین درباره طبیعت، گزارههایی با همان زبان علم و تبیین علل طبیعی آن آورده است و علم نیز با زبان خاص و تجربه و آزمون خود از علل طبیعی مادی پرده برداشته و بین آنها مخالفت قطعی باشد؛ مانند خلقت آسمانها و زمین در مدت شش روز. شایان ذکر است واژه یوم در فرهنگ قرآنی به معنای بیست و چهار ساعت نجومی نیست بلکه به معنای دوره است حتی از آغاز جهان تا قیامت را یوم الدنیا یعنی دوره دنیا مینامد و خلقت آسمانها و زمین در شش دوره است که ممکن است هر دوره میلیونها سال به طول انجامیده باشد.
شکل ریاضی این رابطه چنین است: S R
S R
این تعارض در کتاب مقدس تورات و انجیل در بعضی موارد واضح و آشکار است. به همین دلیل ابتدا به علل تعارض آن در کتب مقدس و شرایط علوم جدید غرب و سپس در مورد اسلام به اجمال میپردازیم.
علل پیدایش تعارض علم و دین در غرب
ریشه تعارض را باید در مبانی انسان شناسانه غرب جستجو کرد. جایی که تفسیر میوه ممنوعه در کتب مقدس بر مبنای اسطورههای یونان باستان صورت پذیرفته و آنکه بشر، آگاهی را از خدایان ربوده زیرا علم و آگاهی ممنوع بود (هشتی، ص ۱۴۹).
در یونان باستان خدایان به جای انسان نشسته بودند و با او رابطه خصمانه داشتند. آنها صاحبان قوای طبیعت بودند و از اینکه انسان بتواند به آتش مقدس و معرفت و قدرت دست یابد نگران بودند و انسان را رقیب خود میدانستند. بر اساس این دیدگاه داستان شجره ممنوعه که آدم نبایستی از آن میخورد، درخت معرفت تفسیر کردند. عصیان آدم در خوردن از میوه درخت ممنوعه موجب طرد انسان میشود و سرانجام خدا برای نجات انسان توسط روحالقدس در عیسی (ع) متجلی میشود و این روحانیت مخصوص جانشینان عیسی و کلیسا میشود. از این دیدگاه انسان ذاتاً گنهکار است و فقط کشیشان هستند که روحانی هستند و انسان باید برای نجات خویش به دامان آنان متوسل گردد، انسان رانده شده، رو در روی خدا در اسارت کلیسا همه چیز خود را از دست داد و دست بسته وادار به تسلیم شد.
بازتاب این نگرش به انسان و خدا باعث شد نهضت رنسانس علیه این خدا و این کشیشان شورش کند و به انسان محوری و انسانگرایی روی آورد. در دوره مدرنیسم، اومانیسم شکل گرفت و اومانیسم کوشش کرد تا انسان را از اسارت خدا و کلیسا برهاند، ولی انسان به دام سودجویی و سرمایهداری افتاد، علم رونق یافت ولی در خدمت سرمایهداری قرار گرفت.
به شجره ممنوعه که در تورات و انجیل تحریف شده، شجره معرفت گفتهاند و در قرآن، برعکس، معرفت نهتنها ممنوع نیست بلکه موهبت الهی است که خدایش به او آموخت. شجره ممنوعه بنابر روایاتی تکبر، حرص و طمع آدمی است.
«و علم ادم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه…» (بقره/۳۰).
تفسیر پیشداورانه کتاب مقدس بهگونهای بود که صاحبنظر برجستهای چون دکتر باربور مینویسد:
«الهیات اهل کتاب در قرون وسطی آنچنان با مکتب ارسطو در همآمیخته بود که هر معارضهای با کیهانشناسی ارسطو بهحساب معارضه با مسیحیت میگذاشتند، این شاید بزرگترین منشأ تعارض در عصر گالیله بود» (باربور، ص ۶۳).
استاد مطهری نیز نگرش فلسفی ارسطویی به کتاب مقدس را یکی از عوامل تعارض علم و دین در غرب معرفی میکند (مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص ۶۷).
میتوان در جمعبندی نهایی علل و دلایل اندیشه تعارض علم و دین در غرب را چنین نام برد.
- نارسایی مفاهیم اعتقادی، فرهنگی سیاسی کلیسا
خدایی که از نظر کتاب مقدس و کلیسا فاصله چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد و یا با یعقوب کشتی میگیرد و مغلوب میشود نمیتواند مورد قبول دانشمندان و حتی دانش آموزان قرار گیرد. همچنین ناتوانی از بحث حقوق طبیعی و حاکمیت ملی که نتیجه آن دفاع از استبداد قرون وسطایی بود و نیز جاذبه سیاسی مارکسیسم از ناحیه انقلابی و مبارزه طلبی زمینه گرایش به مادیگری و تعارض علم و دین شد.
- تحریف کتاب مقدس
علاوه بر آیات و روایات اسلامی که بر تحریف کتاب مقدس صراحت دارند (آلعمران/۷۸)، به اعتقاد مسیحیت کلیسایی «کتاب مقدس کتابی است مصون از خطا و کاملاً قابل اعتماد، زیرا بهوسیله روح القدوس الهام شده است… بی خطایی فقط شامل نسخههای اصلی کتاب مقدس است و ما هیچیک از نسخههای کتاب مقدس را در اختیار نداریم» (خاچیکی، ص ۱۴). ویل دورانت مینویسد «باورنکردنی است که انجیل چهارم (یوحنا) کتاب مکاشفه اثر یک فرد باشد. کتاب مکاشفه از شعر یهود و انجیل چهارم از فلسفه یونان مایه گرفته است» (دورانت، ج ۳، ص ۶۹۵).
- برخورد خشن و استبدادی کلیسا با علم و اندیشمندان
کلیسا و کتاب مقدس به دلیل تحت تأثیر فلسفه یونان بودن و آمیختگی آن با خرافات، هر تحقیق و دانش تجربی جدید مخالف آن را کفر و اعتقاد به آن را موجب ارتداد میدانست و از همین رو محاکمی به نام تفتیش عقاید به وجود آورد که بسیاری را محکوم به مرگ و مجازاتهای سنگین یا وادار به توبه میکردند (باربور، ص ۱۲۴ – ۱۲۳).
استاد مطهری مینویسد:
«مذهب که میبایست دلیل هدایت و پیامآور محبت باشد… تصور هر کس از دین و خدا و مذهب و خشونت بود و اختناق و استبداد، بدیهی است که عکسالعمل مردم در مقابل چنین روشی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چیزی که پایه اولی مذهب است یعنی خدا نمیتوانست باشد» (مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص ۷۱).
- ظهور علم سکولاریستی در دوران معاصر
علم در اسلام و ادیان الهی بار ارزشی و پشتوانه متافیزیکی دارد و تمام اشیا را آیات خداوند و حاکی از صفات خداوند میداند، ولی علوم جدید در بستر تمدن مادی غرب نگاه سکولاریستی دارد، نهتنها غایت انگاری را کنار گذاشته بلکه جز قوانین مادی چیزی را واقعیت نمیداند. (گلشنی، از علم سکولار تا علم دین، ص ۷۵) و بهویژه در دوران آغازین خود بهنوعی علمزدگی دچار شده و حتی مدعی یک فلسفه جهانشمول مادی گردیده است.
- تحجر و جمود و نص گرایی افراطی کشیشان
برداشتهای خشک و یکجانبه از ظواهر کتاب مقدس آفت همه ادیان بوده است، بهویژه در دوران حاکمیت کلیسا جمودگرایی بهگونهای بود که هیچگونه تفسیر و تأویل و توجیه را در برابر مسلمات علمی نمیپذیرفت و هرگونه اندیشه علمی مخالفان را کفر و معتقد به آن را مرتد میدانست، آنها متون کتب مقدس را عین نص الهی میدانستند درحالیکه دلیل بر آن نداشتند، زیرا این متون چهارصد سال پس از مسیح (ع) جمعآوری شد و جالب اینکه چهل انجیل نوشته شد که چهارتای آن از جانب کلیسا به رسمیت شناخته شد (زیبایی نژاد).
- پیدایش حسگرایی و پوزیتویسیم و پوزیتویسم منطقی
حسگرایی در غرب با فرانسیس بیکن آغاز شد، او معتقد بود شناخت صحیح تنها از راه حواس به دست میآید. در ادامه، هیوم قانون عقلی علیت را از نظر حس و تجربه بیاعتبار نمود و برای آن اعتبار روانی قائل شد. حس گرایان برخلاف عقلگرایان منکر عقل بوده و عقل را تجربه فشرده میدانند گام بعد را آگوست کنت بنیانگذار پوزیتویسیم برداشت. او گفت:
«از تأمل در فلسفه تاریخ روشن میشود که هر رشته از معلومات انسان بهمرور زمان سه مرحله را میپیماید:
۱) مرحله ربانی که تخیلی است.
۲) مرحله فلسفی که تعقلی است.
۳) مرحله علمی که تحققی است.
مرحله نخست امور را بهواسطه ارباب انواع (خدایان) تبیین میکند و در مرحله دوم از طریق علتهایی غیرمحسوس و قوای مجرد و مرموز و در مرحله سوم آنها را از طریق مشاهده و تجربه و بر پایه قوانین مسلم علمی تفسیر مینماید. در این مرحله تخیل و تعقل اعتبار خود را از دست داده و حس و مشاهده یگانه راه معتبر برای معرفت است» (فروغی، ص ۱۰۷ – ۱۰۶).
پوزیتویسم با تشدید حسگرایی و ملاک معنیدار قرار دادن هر گزارهای در قالب تجربه و آزمون و اینکه معارف دینی و اخلاقی قابل اثبات و ابطال تجربی نیستند، پس اساساً این گزارهها بیمعنا هستند، دیگر بحث و دلیل و منطق و عقل جایی ندارد، زیرا گزارههای دینی معنایی ندارند.
مرحوم علامه طباطبائی در نقد دیدگاه آگوست کنت مینویسد:
«این دیدگاه برخلاف واقعیت تاریخ پیدایش مذاهب آسمانی است. ادیان آسمانی پس از رشد فلسفه پدید آمدهاند نه قبل از آن. دین ابراهیم پس از دوران شکوفایی فلسفه در هند و مصر و کلدان ظاهر شد و دین مسیحیت و اسلام پس از شکوفایی فلسفه یونان اسکندریه پدید آمدند» (المیزان، ج ۱، ص ۴۲۴).
سپس پوزیتویسم منطقی در حلقه وین مطرح شد و معیار معنیداری گزارهها را یکی قضایای تجربی که به کمک دادههای حسی تحقیق پذیرند و دیگری قضایای منطقی و ریاضی که باید اثبات شود، میدانستند و گزارههای متافیزیکی را شبه قضیه و مهمل و فاقد محتوا میپنداشتند؛ مانند «وجود داشتن معاد» که از نظر عینی و ریاضی قابل اثبات نیست، جان هیگ در پاسخ به آن بر اساس معیار پوزیتیویست ها گزارههای دینی را معنیدار میدانست، ولی آنها را قابل اثبات در آخرت میداند (هیگ، ص ۲۵۰).
راهحلهای تعارض
بسیاری از عالمان علوم دینی و علوم جدید بر این باورند که ایجاد کننده کتاب تکوین و فرستنده کتاب تشریع یکی است و آن خداست. بنابراین بین علم حقیقی و دین حقیقی تعارض نیست، چرا که یا فهم ما از وحی نادرست است یا علم ما از طبیعت ناقص. بنابراین راهحلهایی را برای مشکل تعارض ارائه دادهاند.
الف. قطعی نبودن همه گزارههای علمی
بعضی گزارههای علمی قانون و اثبات شده است؛ ولی بسیاری از گزارههای علمی در حد فرضیه میباشد و قطعی و مسلم نیست، البته صحت نظریه احتمالی بیشتر است. علامه طباطبائی در موضوع خلقت انسان تصریح فرمودهاند که نظریه تکامل «کارش فقط توجیه مسائل خاص است و دلیل قاطعی هم بر آن اقامه نشده است و لذا قول قرآن کریم که آدمی را نوعی مستقل از بقیه جانداران میداند با هیچ سخن علمی معارض و منافی نیست» (المیزان، ج ۴، ص ۱۳۴) و حتی ایشان بر این عقیده است که… «مسئله چگونگی خلقت اولیه انسان از ضروریات دین نیست» (المیزان، ج ۸، ص ۲۶۹) یعنی اگر کسی از آیات قرآن، استفاده تکامل خلقت انسان را داشت منکر ضروری دین نشده، زیرا آیات خلقت انسان عمدتاً متشابهات است، یعنی احتمال هر دو برداشت وجود دارد تا جایی که در این زمینه کتاب مستقلی نیز نوشته شده است (مشکینی).
ب. تفسیر و توجیه کتاب مقدس در مقابل علم قطعی
گالیله که خود مورد اتهام قرار گرفته بود در نامهای به کلیسا نوشت که کتاب تکوین و تشریع با یکدیگر تعارض ندارند. اگر قضیهای علمی که قطعی و به اثبات رسیده بود با ظاهر کتاب مقدس تعارض داشت، باید معنای ظاهری را تغییر میداد که بعدها مقامات برجسته کلیسا نیز چنین نظری را ابراز داشتند.
علامه طباطبائی (ره) با دو شیوه تصرف لفظی و تصرف معنوی در قرآن به قبول گزارههای قطعی علمی میپردازد. در موضوع کروی بودن زمین تصرف لفظی نموده مینویسد: «و الله جعل لکم الارض بساطا» (نوح/۱۹) بساط را مسطح بودن زمین نه کروی بودن گرفته بودند، ولی علامه میگوید منظور آن است که در روی زمین بهآسانی حرکت کنید (المیزان، ج ۲۰، ص ۳۳).
و نیز در تفسیر شهابهای آسمانی تصرف معنوی مینماید و آورده است:
«اینکه مفسرین توجیهاتی آوردهاند که ملائک شیطانهایی که برای استراق سمع میآیند یا شهابها به آنها تیراندازی میکنند، امروز بطلان این حرفها واضح میباشد و ناچار باید توجیه دیگری کرد که مخالفت با علوم امروزی و تجربه بشر از وضعیت آسمانها نباشد. بنابراین مراد عالم ملکوت است که ملائک سکونت دارند و شهابها، نوری از ملکوت است که شیطانها طاقت ندارند و دور میشوند» (المیزان، ج ۱۷، ص ۱۹۶).
راهحل دیگری نیز توسط برخی عالمان دینی مسیحی و دانشمندان متاله علوم تجربی مطرح شده است.
ج. دیدگاه ابزارانگارانه علم (انسترومنتالیزم)
در علم جدید بهویژه مکانیک کوانتیک، نقش معادلات ریاضی از تجربه حسی بسیار فراتر رفته است. برخی از فیزیکدانان معاصر، تئوریهای فیزیکی را ابزار و افسانههای مفیدی برای توجیه جهان میدانند.
«طبق تلقی ابزارنگارانه، تئوریهای علمی افسانههای مفیدی هستند که به هیچوجه نمیتوان گفت مطابق با واقع بوده و برگردان آن میباشند. آنچه در مورد این تئوریها مهم است مطابقت و صدق آنها نیست بلکه مفید بودن و کارآیی آنان است. در این صورت که ما نظریات علمی را افسانه و ابزاری مفید بهحساب آوریم. در این صورت تعارض بین این تئوریها و متون دینی اتفاق نخواهد افتاد چرا که متون دینی لسان حکایت از واقع دارند و تئوریهای علمی صرفاً ابزارهای مفیدی برای پیشبینی و تفسیر و محاسبه پدیدارهای حسی و حرکات میباشند» (باربور، ص ۲۰۱ – ۱۹۹ و سروش، ص ۲۰۶ – ۱۹۶).
مثلاً مفاهیمی چون یون و الکترون ممکن است افسانه باشد نه کاشف واقعیت، بلکه فرضهای مفیدی برای توجیه و کاربردند که در این صورت علم فاقد جنبه شناختاری است.
میتوان در جمعبندی چنین نتیجهگیری کرد که راهحل اول و دوم از چنان عقلانیتی برخوردار است که بسیاری از عالمان دینی و غیردینی بر آن اتفاق نظر دارند، ولی دیدگاه سوم را نهتنها اکثریت عالمان علوم تجربی نپذیرفتهاند، بلکه حتی عالمان علوم دینی بهویژه فیلسوفان نیز آنان را نادرست دانستهاند، زیرا در این موضوع که علوم تجربی واقعنمایی از آفرینش مینماید یا اینکه آیت و نشانه الهی است و قابلیت شناخت آن مسلم است اتفاق نظر دارند (طباطبائی، اصول و روش فلسفه رئالیسم). در صورت پذیرفتن علم بهعنوان افسانههای مفید همه حقایق علمی زیر سؤال خواهد رفت و فقط ابزار مفیدی برای توجیه طبیعت است و واقعیت نخواهد داشت و نقش شناختاری علم زیر سؤال میرود و حال آنکه دغدغه مردم و دانشمندان آن است که علم واقعیات را کشف و پیشبینی کند.
نویسنده: حجتالاسلام حمید فغفورمغربی
عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد
منبع: نشریه پایگاه نور شماره ۱۱