اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله
الطاهر ین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
سبک زندگی با اراده و عمل تغییر میکند.
در این مبحث به طرح و توضیح دو سوال مهم پرداخته خواهد شد. اول این که سبک زندگی در کانون علم دین به چه صورتی است؟ دوم این که این سبک زندگی در کانون علم و دین چه نتیجهای داشته است؟
پاسخ این است که عرفان مقربین تغییری در سبک زندگی افراد ایجاد نمیکند یعنی اینگونه نیست که افراد وارد این مسیر شوند و بلافاصله سبک زندگیشان تغییر کند. در این مسیر به افراد آموزش داده میشود که چگونه خود سبک زندگیشان را تغییر دهند به عبارت بهتر هر فردی تنها خود میتواند این تغییر را ایجاد کند نه هیچ کس دیگری. خصوصاً در مرحله اول فقط به افراد آموزش داده میشود و این آموزش هم یک مسئله بسیار سهل و ممتنع است، سهل است از این نظر که انسان اسلام را به غیر از این راه نمیتواند بشناسد، حقیقت و مرز اسلام همین است، آیات قرآن همین را میگوید، روایات هم همین را میگوید، نزد هر عالمی که بروید همین را میگوید. آن هم بحث وصل شدن به ولایت است. همه میگویند اما وقتی به زندگی افراد دقت شود، مشخص میشود که اینگونه زندگی نمیکنند.
یکی از سوالاتی که گاهی مواقع زیاد پرسیده میشود این است که چرا این مباحثی که در عرفان مقربین مطرح میشود، دیگران نمیگویند؟ چرا تا به حال هیچ عالمی نگفته است؟ چرا تا الان تلویزیون یا رادیو نگفته است؟ اگر نمیگویند که اشتباه از آنها است ولی به طور کلی عرفان مقربین همواره با دو برخورد مواجه بوده است؛ یک برخورد که افراد معتقدند این حرفها را که همه میگویند و این حرف درستی است. یک برخورد هم این است که میگویند اگر این حرف درست است چرا دیگران نمیگویند؟ بنابراین این که گفته شد مسئله عرفان مقربین سهل و ممتنع است به همین علت است، لذا در کلاسهای عرفان مقربین خصوصاً در دوره اول فقط معرفی میشود که بهترین سبک زندگی این است که انسان به سلسله اولیا متصل شود. تا زمانی که انسان به اولیا وصل نشود به نتایج مهمی در زندگیاش نخواهد رسید. این مسئله را با استدلال، با دلیل و با استفاده از عقل و با استفاده از تجربه و آیات و روایات در دوره اول عرفان مقربین مطرح میشود. در دوره دوم افراد یاد میگیرند که چگونه با افرادی که در سیروسلوک هستند ارتباط برقرار کنند و در دوره سوم یاد میگیرند چگونه با خدمت کردن میتوانند به سلسله اولیاء وصل شوند.
بنابراین در مسیر عرفان مقربین این موارد آموزش داده میشود اما فقط آموزش فایدهای ندارد، خود فرد باید تصمیم بگیرد، خود باید این کار را انجام دهد و آثارش را ببیند. اگر فردی در زندگیاش با یک انسان جدید دوست شود و رابطهاش با او زیاد شود، اگر دقت کند آثاری را در زندگی خود میبیند. حال اگر آن شخص از افراد مؤمن واقعی باشد که خیلی بیشتر اثرگذار است و اگر از اولیا خدا باشد که تغییر اساسی ایجاد میشود. بعضی افراد گمان میکنند که تا وارد کلاس عرفان میشوند، باید چشم برزخی پیدا کنند، باید بتوانند روی آب راه بروند، باید بتوانند مریض شفا دهند و … نه اینگونه نیست. اسلامشناس با مسلمان فرق میکند. خیلیها اسلامشناس هستند ولی مسلمان نیستند. اسلامشناس یعنی در اسلام مطالعه میکنند، اما همین که این مسائل را یاد بگیرند که سبک زندگیشان تغییر نمیکند، باید به این دستورات عمل کنند تا نتیجه بگیرند. باید بگردند و اولیای خدا را پیدا کنند و با آنها ارتباط برقرار کنند و این را بفهمند که فیض معنوی، هدایت، روحیه خوب، آرامش و فیض الهی از طریق اولیا و ارتباط روحی با آنها به انسان میرسد.
ارتباط روحی با اولیا بسیار مهم است، به طور کلی بحث عرفان مقربین این است که خوشبختی در ارتباط روحانی با اولیای خدا است، ارتباط روحانی نه اینکه فرد فقط آشنا شود و شماره تلفن او را داشته باشد آنهم هست ولی مقدمه است، اصل ارتباط روحانی است. انسان باید بگردد و اولیای خدا را پیدا کند و مؤمنین واقعی را پیدا کند و با آنها ارتباط روحی برقرار کند. ارتباط روحی هم از طریق خدمت و از طریق دعا و توسل و شفاعت اولیا محقق میشود. ارتباط روحی که برقرار شد، زندگی انسان معنویت پیدا میکند. این عمل است، شناخت نیست. حال اگر فردی صد سال هم در این کلاسها شرکت کند و فقط بشنود، ممکن است اطلاعاتش زیاد شود ولی سبک زندگی او تغییری نمیکند و آثار معنویت و روحانیت در زندگی او ایجاد نمیشود. لذا بسیاری از افراد اسلامشناس هستند ولی مسیحی یا یهودی هستند، الان در غرب کسانی هستند که زندگی امام زمان را از من و شما بهتر میدانند تمام کسانی که با امام زمان در طول هزار و چهارصد سال ارتباط برقرار کردهاند را میشناسند، اسم آنها را میدانند، تاریخ تولدشان را میدانند، اسم پدر و مادرشان را میدانند، در مورد امام زمان کتاب مینویسند یعنی رفتهاند تمام آثار علمی را در کتابخانهها مطالعه کردهاند و خیلی اطلاعات دارند اما برای یهود است، برای صهیونیست است.
امروز در دانشگاههای اسرائیل اسلامشناسهایی وجود دارند که کتابهای قطوری در مورد اسلام و در مورد شیعه نوشتهاند. در مورد شیخ کلینی کتاب نوشتهاند که شما از شیخ کلینی فقط اسمش را میدانید. در مورد شیخ سعدی شیخ مفید کتاب نوشتهاند، آنقدر اطلاعاتشان زیاد است ولی مسلمان نیستند؛ یهودی هستند، صهیونیست هستند. پس مسلمان بودن با اسلامشناس بودن فرق میکند! اگر فردی صد سال هم در این کلاسها بیاید ولی ارتباط روحانی با اولیای خدا پیدا نکند، توقع نداشته باشد که زندگیاش تغییر کند. در کلاسهای عرفان مقربین سبک زندگی برای افراد ایجاد نمیشود بلکه به آنها بهترین سبک را نشان میدهند، دیگر خود افراد هستند که باید این کار را انجام دهند و توقع نداشته باشند حتماً حالات خاصی برایشان ایجاد شود و به دنبال این هم نباشند. اگر کسی عمل کند، نتیجه خواهد گرفت. همانطور که گفته شد اسلامشناسی با مسلمان شدن فرق میکند، خود مسلمان شدن هم باز یک بحثی است. گفت: « نه هر کس شد مسلمان / میتوان گفتش که سلمان شد».
فرد ابتدا باید اراده کند تا بتواند عمل کند. وقتی اراده کرد و عمل کرد، آن موقع نتیجه میگیرد ﴿لِمَن شاءَ مِنکُم أن یَستَقیم ﴾ [۱] این مطالبی که گفته میشود برای کسی است که میخواهد سیروسلوک داشته باشد. اراده کرده است و تصمیم گرفته است سیروسلوک داشته باشد. به همین علت اگر کسی خواست در سیروسلوک قرار بگیرد؛ اولین کار و اولین قدم این است که تعهد دهد که در زندگی نظم داشته باشد، نظم اولین تعهدی است که فرد باید در سیروسلوک داشته باشد. بدون نظم به جایی نمیرسد. بنابراین گفت« نه هر کس شد مسلمان / میتوان گفتش که سلمان شد». اول باید سلمان شوی، بعداً مسلمان شوی یعنی اول اراده سلمان را باید داشته باشید، سلمان اراده کرده بود که حقیقت را پیدا کند و به آن عمل کند و چون این اراده را کرده بود توانست مسلمان خوبی شود.
[۱] سوره تکویر آیه ۲۸