۲۹/۰۳/۱۴۰۳
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
- مقدمه
- ضرورت سیروسلوک در زندگی انسان
- بالا رفتن درجاتب بهشت به واسطه انجام مستحبات
- روح جمادی
- روح نباتی
- حیات انسانی
- فرق انسان با حیوان در اندیشیدن است
- سه بُعد وجودی حیوانات
- اندیشه انسان محدود به مکان نیست
- اندیشه انسان محدود به زمان نیست
- مراتب افکار انسانیت
- بُعد عمل
- نظر قرآن درباره انسانیت
- انسان کاریکاتوری
- ماجرای حاج آقا ارباب
- دعوت به تفکر
- حسن ختام جلسه
مقدمه
پاسخ به شبههای که باید به طور فنی و گسترده به آن رسیدگی شود.
ضرورت سیروسلوک در زندگی انسان
یک شبهه ای که مطرح شده است؛ این است که دلیل ضرورت سیر و سلوک در زندگی انسان چیست؟ و آیا اینکه حتماً واجب است که انسان در این مسیر قرار بگیرد؟
ما قبلاً به این شبهه یک پاسخ مختصری داده بودیم و حالا میخواهیم کمی فنیتر در مورد آن توضیح دهیم، که انشاءالله برای شما هم بیشتر قابل استفاده باشد. تفسیر کامل این شبهه در مرحله دوم؛ مرحله علم الیقین مطرح میشود. بنابراین مطلب ممکن است یک مقدار در سطح بالاتری باشد با دقت گوش کنید که انشاءالله استفاده کنید.
بالا رفتن درجات بهشت به واسطه انجام مستحبات
خب پاسخ این سوال این است که سیر و سلوک بهمعنای وارد شدن به وادی عرفان واجب نیست. آن چیزی که واجب است در شریعت است و شریعت این است که انسان از محرمات دوری کند و محرمات و گناهان را ترک کند و واجبات دینی را انجام دهد، دراینصورت است که اهل نجات است. اما دقت کنید انجام واجبات و ترک محرمات ما را از جهنم نجات میدهد و وارد بهشت میکند، اما کدام بهشت! اولین طبقه بهشت. در صورتی که بهشت هشت طبقه است، درجات دارد و این درجات بهشت را انسان اگر بخواهد بالا برود با انجام مستحبات است که بالا میرود و ترک مکروهات. انسان با ترک محرمات و انجام واجبات میتواند فقط به مرحله اول بهشت برسد و برای بالا رفتن درجات بهشت باید اعمال مستحبی، روزهی مستحبی، انفاق مستحبی، جهاد مستحبی و سیر و سلوک در عالم باطن را انجام دهد. چون شریعت واجبات و محرمات برای عالم ظاهر است ولی مستحبات و مابقی مربوط به عالم باطن و عالم روح انسان است. دراینصورت است که درجات بهشت را طی میکنیم تا اینجا را ما قبلاً پاسخ داده بودیم و ممکن است تکراری باشد. اما یک مسئله دیگری هم وجود دارد که آن این است؛ وارد عالم سیر و سلوک شدن درواقع تجلی انسانیت است؛ یعنی ما باید بین انسان و حیوان که در روایت هست و در فلسفه هم هست یک روح جمادی داریم، یک روح نباتی داریم، یک روح حیوانی داریم و یک روح انسانی داریم و یک روح ملکوتی نبوی داریم، اینها انواع و اقسام روح است. خب این اجسامی که شما میبینید همین مادیات که میبینید همین چوب و سنگ و خاک و اینهایی که میبینید یک روحی دارند که روح اینها جمادی است.
روح جمادی
روح جمادی یعنی: یعنی وقتی داخل اینها را بشکافید اتمی هست، الکترونی هست، نوترون و پروتون هست که اینها در حال حرکت هستند و این حرکت ناشی از روح جمادی است. برایاینکه علمی صحبت کنم و آنهایی که درس خواندهاند متوجه شوند به این میگویند روح جمادی، حرکتی دارند آثاری دارند یک ارتباطی با عالم ملکوت دارند.
شما در عالم خواب وقتیکه کوه میبینید، یک درخت میبینید، ماشین یا هواپیما و قطار در عالم خواب میبینید آن بهاصطلاح روح ملکوتی اجسام است که در عالم خواب میبینید، یعنی این چیزی است که ماده نیست ولی مربوط به عالم ماده است و در عالم خواب میبینید.
روح نباتی
در علم زیستشناسی میگویند: ما یک جاندار داریم یک بیجان، جاندارها از چند قسمت مختلف تشکیل شدهاند مانند: گیاهان، آغازیان، حیوانات، جلبکها… اینها انواع و اقسام جاندارها هستند. دو قسمت مهم جاندارها این است که بعضیها گیاهان هستند و بعضیها جانوران هستند، جاندار هستند ولی گیاه یک جاندار است و جانور و حیوان یک نوع دیگر از جاندار هستند. این جانور و حیوان فرقش با گیاه در این است که گیاه مواد غذاییاش را از درون خودش تولید میکند با عمل فتوسنتز ولی جانور و حیوان کسی است که مواد مورد نیاز را از بیرون میگیرد و فرق دیگرش این است که جاندار موجودی است که رشد و نمو و تولیدمثل میکند ولی گیاهان آن جانداری هستند که حرکتش در یک جای ثابت است و به آن صورت حرکت ندارد و حیوانات از زمین کنده شدند و حرکت میکنند.
حیات انسانی
فرق انسان و حیوان را باید بیان کنیم تا برسیم به این مسئله؛ بین حیوان و گیاه یک موجوداتی هستند که مرز بین گیاه و حیوان هستند که زیستشناسان نمیدانند که به اینها بگویند حیوان یا گیاه مثلاً جلبکها از آن نظر که یک جای ثابتی هستند گیاه هستند و از آن نظر که غذای خودشان را از بیرون تهیه میکنند حیوان هستند یا بعضی از گیاهان باوجودیکه گیاه هستند احساسات دارند مثلاً با موسیقی سرحال میشوند و اگر موسیقی بد برای گیاه بگذارید پژمرده میشود. مثلاً نخل را میگویند بین حیوان و گیاه است اگر سرش را ببرید خشک میشود بین حیوان و گیاه است و حیواناتی هستند بین انسان و حیوان هستند اینها را گفتیم که فرق حیوان و انسان را بگوییم.
فرق انسان با حیوان در اندیشیدن است
فرق حیوان با انسان این است که انسان حیوانی است که فکر میکند الإنسان و حیوان و ناطق، انسان حیوانی است که نطق میکند؛ یعنی میتواند کلیات را تشخیص دهد و وقتی کلیات را تشخیص داد، میتواند فکر کند و اندیشه کند ولی حیوانات اینچنین نیستند. لذا شما میبینید انسانها روزبهروز رشد میکنند، انسان الان با انسان هزار سال پیش و یا حتی با انسان بیست سال پیش خیلی فرق کردهاست، اگر به شما بگویند که یک دستگاهی هست که اینجا بزنیم و در جای دیگر اتفاقی میافتد، ممکن بعضیها قبول نکنند ولی الان میبینیم که این اتفاق میافتد. بله انسان پیشرفت میکند ولی حیوانات اینچنین نیستند، حیوانات، حیوانات الان چه حیوانات دههزار سال پیش بههمین شکل هستند؛ مگس، سگ، الاغ اینها با مگس و سگ و الاغ دههزار سال پیش هیچ فرقی ندارند. چون حیوانها فکر نمیکنند، قدرت نطق و تفکر را ندارند. ولی وقتیکه دقت کنیم میبینیم که الان ثابت شدهاست که حیوانات هم فکر میکنند منتها نوع فکر کردن آنها با نوع فکر کردن انسان فرق میکند و همین نوع فکر کردن است که انسان میتواند از تجربیاتش استفاده کند و درنتیجه پیشرفت کند و حیوان نمیتواند از تجربهاش استفاده کند و نمیتواند تجربیات خودش را منتقل به نسلهای آینده کند. یعنی اگر یک الاغی از یک راهی برود و ببیند که در آن راه با مشکلی برخورد میکند، چند بار که برود دفعه بعد از آنجا نمیرود، راهش را عوض میکند. ولی این تجربهاش را نمیتواند به بچهاش منتقل کند و آن بچه هم همان بچه علاق است به همان شکل تجربهاش برای خودش است. ولی انسان میتواند منتقل کند مثلاً علم زیستشناسی، علم پزشکی، علم فضا، علم رایانه و دیجیتال… این رشتههای فنی که یاد میگیرید وقتی به فرزندان خودتان منتقل میکنید میبینید یک بچه دهساله یا پانزدهساله مطالب شما را یاد میگیرد و از این به بعد میرود بر روی مطالبی که از شما یاد گرفته است تحقیق میکند و به دستاوردهای جدیدی میرسد. فرق انسان و حیوان این مسائل طبیعی است که شما با چشم خود میبینید.
فرق انسان با حیوان این نیست که انسان فکر میکند و حیوان فکر نمیکند! نه، حیوانات هم فکر میکنند حتی بعضی از آنها خواب میبینند و این در علم و در پژوهشهای علمی ثابت شدهاست که آنها فکر میکنند ولی نحوه فکر آنها چگونه است! از اینجا فرق انسان و حیوان معلوم میشود.
سه بُعد وجودی حیوانات
حیوان همان سه بُعد وجودی انسان را دارد؛ وجود ما سه بعد دارد: یک بعد شناختی، یک بعد عاطفی و یک بعد عملی. یعنی ما میتوانیم شناخت پیدا کنیم، فکر کنیم، بینش پیدا کنیم، دانش پیدا کنیم به غیر از اینکه علم پیدا میکنیم، عاطفه داریم یعنی گرایش پیدا میکنیم؛ از یک چیزهایی بدمان میآید و از یک چیزهایی خوشمان میآید، به یک چیزهایی میل پیدا میکنیم و از بعضی چیزها نفرت پیدا میکنیم به این میگویند بُعد عاطفی و بعد عمل میکنیم؛ یعنی در عالم خارج به نحو خودمان تغییر میدهیم، تسخیر میکنیم این عمل ما است. حیوان چطور؟ حیوان همین سه بعد را دارد منتها فرق انسان و حیوان در این است که حیوان در همان محدوده وجودی خودش آگاهی دارد، در همان محدوده وجودی خودش عاطفه دارد و در همان محدوده وجودی خودش عمل میکند. ولی انسان اینچنین نیست، انسان در محدودهی وجودی خودش فکر نمیکند، بلکه ازنظر مکانی و ازنظر زمانی به ماورای مکان و زمان خودش هم فکر میکند. بارها گفتهایم زمانی که یک گوسفندی را شما از گله میآورید و سرش را میبرید و یکییکی گوسفندها را از گله می آورید و سرشان را در کشتارگاه میبرید، گوسفندان دیگر اصلاً متوجه نیستند که بعد از این گوسفند نوبت آنها میرسد! چرا چون آن گوسفند فقط در همان محدوده حضوری خودش فکر میکند. گفت: گرگ اجل یکایک ازین گله میبرد. وین گله را ببین که چه آسوده میچرند! چون فقط به آن لحظه نگاه میکند به همان مکان و زمان خودش نگاه میکند.
اندیشه انسان محدود به مکان نیست
ولی انسان چنین نیست؛ انسان نسبتبه مکانهای دور از خودش، ماورای مکان خودش، در شهر و کشور همسایهاش، به کُرات دوردست به کُرات نزدیک فکر میکند، مکان برای اندیشهی انسان محدود نیست انسان موجودی است که شناختش به ماوراء محدودهی وجودی خودش است، این ازنظر مکان.
اندیشه انسان محدود به زمان نیست
از نظر زمانی هم بههمین صورت است ما فکر میکنیم؛ که قبلاز اینکه به دنیا بیاییم در کجا بودیم و اینکه چی شد که ما به دنیا آمدیم و وقتیکه از دنیا رفتیم به کجا میرویم! فکر میکنیم و به تاریخ گذشتهمان فکر میکنیم که قبلاز ما چه کسی در کره زمین بودهاست، در این کشور چه پادشاهانی بودهاند؟ صد سال دیگر چه اتفاقی میافتد؟ دویست سال دیگر؟ ببینید انسان ماوراء زمان شخصی خود را فکر میکند. پس در بُعد اندیشه فرق انسان با حیوان این است که انسان موضوع تفکر او با موضوع تفکر حیوان فرق میکند نه اینکه بگوییم انسان موجودی است که تفکر میکند، حیوان موجودی است که تفکر نمیکند، نه! او هم تفکر میکند او هم فکر دارد، او هم وقتی یک چیزی را میبیند به آن خیره میشود فکر میکند، بعد اگر احساس کند که موجود خطرناکی است به او حمله میکند یا فرار میکند، لازمه اینها فکر است، اتوماتیک که این کار را انجام نمیدهد، فکر میکند و اگر یکبار، دوبار با ناکامی روبرو بشود دفعههای بعد بیشتر مواظبت میکند یا بیشتر عکسالعمل نشان میدهد این موجود فکر میکند. اما فرق فکر حیوان با انسان این است که موضوع فکر آنها فرق میکند، موضوع فکر و موضوع اندیشه و موضوع شناخت حیوان در یک محدوده شخصی خلاصه میشود ولی انسان در ماوراء مکان و زمان خود میاندیشد. اینکه میگوئیم تجلّی انسانیت، حالا اگر یک نفر در همسایگی شما در همکاران شما در فامیل شما یکی بود که فقط به خود فکر میکرد اصلا به این مسائل فکر نمیکرد بلافاصله میتوانید بگویید که این در درجه حیوانیت مانده است، انسان نشده است.
مراتب افکار انسانیت
اینکه ما میگوئیم سیروسلوک تجلی انسانیت است یعنی وقتی انسان به مرحله انسانی میرسد به این مسائل فکر میکند، هر چه شما به ماوراء مکان و زمان خود بیندیشید انسانتر هستید و هر چه بیشتر در محدوده خود و منییت خود بیندیشید بدانید که در مرحله انسانیت رشد نکردید، خب البته باید چهکار کرد؟ باید تصمیم گرفت باید فکر را منعطف کرد به امور ماورائی تا بتوانیم رشد کنیم. بسیاری از افراد هستند حالا این را من خدمت شما عرض میکنم. در بُعد ادراکات اینطوری، در بُعد عواطف حیوان میل و تنفر او یعنی گرایش او به یک چیز یا نفرت او از یک چیز آن هم در حد شخصی خود او، ولی انسان اینطوری نیست. انسان عواطف او و میل او به ماوراء خود او است، انسان دوست دارد همه انسانها که به مرحله انسانیت رسیدند دوست دارند که خوب باشند، دوست دارند اخلاقی باشند، دوست دارند معنوی باشند همه این را دوست دارند حتی بدترین انسانها ظالمترین انسانها میل دارد به اینکه بگوید من آدم خوبی هستم یعنی خوب بودن این میل به بالا رفتن، میل به تعالی میل به تکامل در همه انسانها هست در حیوان اینطوری نیست، حیوان میل او در محدوده خود او است، میل او به خوردن است، میل او به آمیزش است، میل او به آشامیدن است، میبینید آن میلها و عواطف و گرایشهای او به امور مادی اطراف خود است ولی انسان اینطوری نیست. انسانها همه، بدترین انسانها دوست دارد که آدم خوبی باشد، سعی میکند خود را و اخلاق خود را خوب کند، سعی میکند رفتار خود را خوب کند این میل در انسان است حالا هر چه این قویتر باشد باز میتوانیم بگوییم این چیست؟ این انسانیتر است، هر چه میل انسان به معنویت به اخلاق به ماوراء به تعالی و رشد معنوی بیشتر باشد این انسانتر است، هر چه کمتر باشد حیوانتر است، این در مرحله عاطفی. در مرحله ادراکات آنطوری بود در مرحله عاطفه هم اینطوری بُعد دوم وجودی انسان و حیوان است یعنی هم انسان و هم حیوان این سه بُعد را دارند، بُعد ادراکات، بُعد عواطف و بُعد عمل.
بُعد عمل
در بعد عمل هم همینطور است حیوانها حداکثر عملی که میتوانند کنند باز در محدوده خود آنها است بیشتر نمیتوانند کار کنند یعنی مهندسترین حیوانات مثلا زنبور عسل که لانه خود را طوری درست میکند که از نظر اشغال فضا نوع این خانههای مثلث و شش ضلعی که در کندو درست میکند این برای این است که بیشترین فضا را برای تولید عسل خود درست کند آن را به این صورت درست میکند چون به هر شکل دیگری باشد کم میآورد، چهار ضلعی باشد کم میآورد، سه ضلعی باشد کم میآورد، دایره باشد کم میآورد یک وجه شش ضلعی درست میکند یک مهندسی فطری خدا برای او قرار داده است ولی باز عمل او در محدوده چیست؟ در محدوده خود او است، بیشتر دیگر نمیتواند ولی انسان اینطوری نیست ، انسان عمل میکند در تمام ابعاد این عالم، در کرات میرود در زمین میرود در همهجا، در هر جا بتواند ازاین به اصطلاح دنیای ریز میکروب تا دنیای بالا کهکشانها. میخواهد عمل کند برود بفهمد اینجا هم میخواهد بفهمد، زیر میکروسکوپ میخواهد بفهمد عمل کند تأثیر بگذارد، میکروبها و باکتریها را میخواهد بشناسد تغییر بدهد، ویروسها را تغییر بدهد تا اتم، ذرات بنیادی اینها همه را میخواهد تغییر بدهد میخواهد بشناسد، آنجاهایی که حتی هیچ هیچ نفوذی ندارد بلکه میخواهد مثلا با اثر آنها اینها را بفهمد که چه هستند؟ اینها را میخواهد کار کند، از آنطرف هم تا بینهایت، ده میلیون سال نوری فاصله است ولی میخواهد ببیند آنجا چه اتفاقی افتاده است. این تأثیر عمل او به غیر از این که شناختی دارد و میل دارد عمل او تا آنجاها میتواند برود. پس انسان هر چه در سه بعد، بعد وجودی او یعنی بعد ادراکات، بعد عواطف و بعد عمل ماوراء خود او باشد میشود چه؟ میشود انسانتر و هر چه محدودتر باشد میشود حیوانتر
نظر قرآن درباره انسانیت
خداوند این مسئله را در قرآن چهقدر زیبا فرموده است «اِنَّ فِی خَلقِالسَّمَوَاتِ وَالاَرض وَاختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارلَایَاتِِ لِاولِیالاَلبَاب.»[۱]
چه کسانی هستند اینها؟
«اَلَّذینَ یَذکُرونَاللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلقِالسَّمَوَاتِ وَالاَرض»[۲] موضوعِ فکر است، موضوعِ اندیشه است، موضوعِ میل و عاطفه است، موضوعِ عمل است که یک انسان را انسان میکند. در مورد حیوانها هم میگوید که “لَهُم قُلُوبُُ لَا یَفقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم اَعیُنُُ لَایُبصِرُون بِها»[۳] اینها نمیفهمند، بعد میفرماید: آنها “اُولَئِکَ کَالانعَام بَلهُم اَضَل” اینهایی که فکر آنها موضوع فکر آنها فقط به محدوده وجودی خود آنها هست آنها مثل چهارپایان هستند، قرآن چهقدر قشنگ میگوید! بعد میگوید “بَل هُم اَضل” این شاید چندین تفسیر دارد، چرا بدتر هستند؟ خب یکی از آن این است که اگر کسی هوش داشته باشد، باهوش باشد، استعدادهای ذهنی فراوانی داشته باشد ولی آن عاطفه او، میل او به معنویت نباشد این میشود چه؟ این میشود یک موجودِ به تعبیر ما کاریکاتوری.
انسان کاریکاتوری
یک نفر را شما نگاه کنید این کاریکاتور چه هست؟ کاریکاتور یک نفر را میکشند بینی او بزرگتر از حد معمولی است، چشمان او خیلی بزرگتر است یا خیلی ریزتر است، سر او خیلی بزرگتر است بزرگتر میکشند، به این میگویند کاریکاتور دیگر، یک شکلی میکشند این اعضا در آن که در واقع است نیست فرق کرده است یا خیلی بزرگ کردند او را یا خیلی کوچک کردند، ترکیب او حفظ شده است به این میگویند کاریکاتور، شما مثلاً بروید به باشگاه برای اینکه بازوهای شما قوی بشود باید مثلا دمبل بردارید تمرین کنید حالا مدام برو به باشگاه شش ماه روی یک بازو کار کن، یک بازویی اینطوری بشود یک بازویی لاغر به این میگویند چه؟ به این میگویند رشد نامتناسب، رشد ناهماهنگ، رشد کاریکاتوری. حالا اگر یک انسانی در ذهن خود هوش او خیلی خوب است، حافظه او خیلی خوب است، استعدادهای ذهنی او خیلی عالی است ولی چه؟ ولی آن عاطفه به حد انسانیت نرسیده است، این میشود چه؟ میشود هیتلر، این میشود نتانیاهو، این میشود چنگیز، با آن فکر خود جنایت میکند یعنی آن تعالی روح را نمیخواهد، تمام فکر خود را آورده است متمرکز کرده است در یک مسئله پَست، این میشود کاریکاتور این میشود یک حیوان بلکه بدتر چون حیوان اینطوری نیست، این بدتر است بهخاطر اینکه آن امکان روحی را که خداوند به او داده است، آن ذهنی که داده است باید با آن عاطفه تناسب داشته باشد و باید با عمل او متناسب باشد و وقتی اینها متناسب نیست این در عالم باطن یک موجود چه است؟ کاریکاتوری است، لذا ما در روایت داریم که وقتی عالم برزخ شما وارد میشوید قیافههایی را میبینید، چهرههایی را میبینید که از دیو و دد وحشتناکتر است، از حیوانات وحشی از بدترین حیوانات اینجا چهرههای وحشتناکتری دارند، وحشتناکی آن برای چه است؟ برای همین است که نشان داده میشود، آن ابعادی که نامتناسب رشد کرده است آن ابعادی که مغفول مانده است و دست نخورده است یک موجود عجیب غریبی است یک موجود عجیب غریبی که فقط در نقاشی و تخیل میتوانیم مثلا یک موجودی را بکشید که سر او سر گاو باشد و بدن او بدن مار باشد و پای او پای آدم باشد، یا مثلا دست و پای او دست و پای آدم باشد، ترکیب این چیزهایی که فقط در وهم ایجاد میشود اینها وهمانگیز هستند و وحشتناک هستند چون وهمانگیز هستند وحشتناک هستند. داریم که شما وقتی که وارد عالم برزخ بشوید موجوداتی را میبینید که اینها همان انسانها هستند ولی آنچنان چهرههای آنها وحشتناک است که از موجودات دیو و دد روی زمین وحشتناکتر هستند، اینها به خاطر همین که آنجا چهره آنها را میبینند دیگر.
ماجرای حاج آقا ارباب
اینکه آقای مرحوم حاج آقا رحیم ارباب تعریف کرده بود برای بعضی از علما که در این مسجدِ شاه اصفهان که حالا به آن میگویند مسجد امام، اگر که رفته باشید مثل مسجدهای دیگر یک هشتی دارد وارد میشوید از آنجا، وارد میشوند میآیند برای نماز و برای شبستان که امام جماعت آنجا مرد عارف و بزرگی بوده است که خود مرحوم آقا رحیم ارباب یکبار برای علما تعریف کرد میگوید داشتم میرفتم و دیدم یک گاوی دارد حمله میکند به من، یک گاو خیلی وحشتناک که از این گاوهای معمولی نبود، دیدم مدام میخواهد حمله کند به من شاخ بزند و مدام من خود را میکشیدم کنار تا اینکه عبور کردم و رفتم. فردا این حالتی که وارد هشتی مسجد که میشد حال او عوض میشد و ذکر میگفت، دعا میکرد وقتی میخواست بیاید برای نماز جماعت از منزل حرکت میکرد در راه ذکر میگفت و وقتی وارد درب مسجد میشد حال او عوض میشد، آن عظمت الهی را آن هشتی و آن آیات روی در و دیوار روح او را عوض میکرد و وقتی وارد شد دید گاوی دارد میآید که مدام میخواهد به او حمله کند خود را میکشید کنار و دوباره گاو میآمد، آخر از کنار میرود داخل شبستان و نماز را میخواند و میرود. فردای آن روز یک آقایی میآید میگوید حاجآقا سلام علیکم، میگفت شما دیروز از دست ما چرا ناراحت بودید؟ گفت: از دست شما ناراحت نبودم؟! میگوید چرا من چندبار آمدم دست شما را ببوسم در هشتی مسجد، هرچه میآمدم شما خود را میکشیدید کنار مثل اینکه از من بدتان آمده بود، من چهکار کردم؟ از من ناراحت بودید؟ او را به صورت آن چهره برزخی دیده بود، چهره واقعی این را دیده بود، این حیوان است هنوز.
دعوت به تفکر
صورَه صورَه صورَه الانسان، یعنی روح او روح حیوانی است. خب اینکه موضوع سیروسلوک و تفکر در آیات الهی، تفکر در خدا، تفکر در عوالم بالا، تفکر در روح، تفکر در حقایق عالم، موضوعات عالم، خلقت آسمانها و زمینها، شما در قرآن کلمه تفکر را نگاه کنید همیشه خدا میفرماید: کسانی که به آسمانها نگاه کنید، اَفَلا یَتَفَکَّرُون، به زمین نگاه کنید، در خلقت آسمانها اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتِِ لِقُومِِ یَتَفَکَّرُون، قرآن میفرماید: موضوع تفکر انسان با موضوع تفکر حیوان فرق میکند نه اینکه این تفکر میکند او تفکر نمیکند، موضوع، به چه فکر میکنی؟ موضوع تفکر شما چه هست؟ هر موضوعی که به آن فکر میکنید شما در حد آن موضوع هستید، اگر تمام همّ وغم شما این است که این آقای الدنگ یک توپ بزند برود داخل دروازه و کیف کنید، بعضیها اینطوری شده دیگر تیم او باخته و سکته کرده مرده است. تیم او باخته و این پائین مانده است، این درجه او پائین است. گفتند یکی در آن مسابقات بچه نوزاد او در دست او بود و داشت با او بازی میکرد تا گل شد بچه را انداخت بالا، بعد گفت آفساید، بچه را رها کرد و بچه افتاد مُرد. اینقدر یعنی واقعا شخص باید پست باشد که موضوعی که او را شاد میکند و موضوعی که او را غمگین می کند یک موضوع بسیار بسیار پست و حقیر باشد؟! این است که فرق انسان با حیوان این است که به چه فکر میکند؟ به چه تفکر میکند؟ و اگر به مباحث و موضوعات عالیه فکر کنیم روح شما میآید بالا، تجلّی انسانیت یعنی انسانیت تو ظاهر میشود و الّا همان انسانیت تو در همان پنهان میماند و در حیوانیت تو ظاهر میشود و وقتی در حیوانیت تو ظاهر شد چون این گوهر گرانبها را از بین بردی از حیوان پستتر هستی. ای کسی که به موضوعات پست فکر میکنی تو وقتی آن گوهر انسانیت را در خود ظاهر نکنی قطعا برای همین ملاصدرا میگوید اگر خداوند در قرآن نمیفرمود بَل هُم اَضَلّ، اینها پستتر از چهارپایان هستند فردای قیامت چهارپایان میگفتند خدایا چرا اینها را با ما مقایسه کردی؟ تو به اینها عقل دادی، به اینها گوش دادی به ما ندادی، بعد تازه اینها را کردی مثل ما؟! گفت: یک روحانی با یک غیر روحانی بحث میکردند، آن آقای غیرروحانی به روحانی گفت ما اگر جرم میکنیم میبرند ما را به زندان ولی شما اگر جرم میکنید خلع لباس میکنند شما را و تازه میشوید مثل ما، تازه شدید مثل ما یعنی این آقا، این موجود، این موجود موجودی است که خدا به او امکانات فکرکردن داده است، این فکر نکرده است با او فرق میکند به او نداده است پس باید بگوییم که مثل او که ظلم به او است برای همین باید گفت که چه؟ باید گفت: بَل هُم اَضَلّ.
حسن ختام جلسه
پس بنابراین سیروسلوک و توجه به عرفان فقط این نیست که حالا مثلا بگوییم که خب حالا ما همینکه جهنم نرفتیم کافی است نه، موضوع این است که ضرورت سیروسلوک یعنی ضرورت اینکه انسانیت ما تجلّی بکند، ما انسان بشویم، وارد مرحله انسانی بشویم.
طَیَران مرغ دیدی تو زپایبند شهوت به درآی تا ببینی طَیَران آدمیت[۴]
انشاءالله خداوند به همه ما توفیق عنایت بفرماید و ما در مسیر سیروسلوک انسانیت ما روز به روز متجلّیتر بشود با صلوات بر محمّدوآلمحمّد.
[۱] . سوره آلعمران، آیه۱۹۰
[۲] . سوره آلعمران، آیه۱۹۱
[۳] . سوره اعراف، آیه۱۷۹
[۴] . (سعدی)