معماری
خانه / سخنرانی ها / متن سخنرانی / وظیفه اصلی و اساسی انسان در زندگی

وظیفه اصلی و اساسی انسان در زندگی

۵/۱۰/۱۴۰۲

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏‌الله فی السموات و الارضین

وظیفه اصلی و اساسی انسان در زندگی

اهم موضوعاتی که در این مطلب به آن پرداخته شده است، عبارتند از:

  • طبقات اولیای الهی
  • دو شرط اساسی در پیدا کردن عالم ربانی
  • بهترین راه شناخت اولیای الهی
  • معنای زهد
  • بزرگترین وظیفه انسان

طبقات اولیای الهی

در جلسات قبل، نشانه‌ها و ویژگی‌های علمای ربانی و اولیای خدا را عرض کردیم. علمای ربانی یک طبقه از اولیا هستند، اولیا و صاحبان ولایت الهی درجاتی دارند که بعد از خود خداوند که ولی مطلق است، الله‌ هُو الوَلی (فقط خداوند ولی است)، ولایت اولیای دیگر، تبعی و عرضی است، ولایت بعضی‌ حقیقی و ولایت برخی دیگر، مجازی است اولیا درجاتی دارند که در رأس آن‌ها ولی‌الله اعظم، ولی بزرگ خداوند یعنی انسان کامل است که در قرآن شریف به بعضی از درجات و مقامات اشاره شده‌است، بعضی از اولیا جزء انبیاء هستند، بعضی، جزء مرسلین هستند، بعضی از آن‌ها هم حکماء و عرفاء و … هستند. مثلاً حضرت خضر در قرآن جزء اولیا است. دسته‌ای از اولیا مانند لقمان حکیم هستند که آن‌ها هم حکمت الهی را به ارث برده‌اند، علمای ربانی هم یک گروه از اولیا هستند؛ نقبا، نجبا، اوتاد، ارکان و … درجات مختلف اولیای الهی هستند که عنوان کلی همه این علما و اولیا، رجال‌الغیب است. رجال‌الغیب یعنی کسانی که در بین مردم هستند ولی مردم آن‌ها را نمی‌شناسند، خداوند در روایتی فرموده که اولیای من را در میان گمنامان بجویید و در جایی گفته است هیچ‌وقت هیچ انسانی را حقیر نشمارید، حتی اگر از نظر ظاهری، وضع خوبی نداشته باشد، اوضاع مادی خوبی نداشته باشد، سرشناس نباشد، ملا نباشد (ملا یعنی کسانی که چشم پرکن و معروف هستند). البته منافاتی ندارد که بعضی از اولیای خدا معروف باشند؛ مانند انبیا که آن‌ها هم اولیای خدا بودند و معروف شدند یا بعضی از علما که اولیای خدا بودند و معروف شدند. اما این‌چنین نیست که اولیای خدا باید حتماً معروف باشند. می‌فرماید: بسیاری از اولیا در میان مردم ولی گمنام هستند و و وقتی‌که پرده‌ها کنار برود، بعضی‌ها را می‌بینند که در مقامات بالایی هستند و می‌گویند این فرد که در چشم ما یک انسان عادی بود و حتی شاید در طبقات پست اجتماعی بود، جزء اولیای خدا است!؟ بله اولیا گاهی مواقع‌ گمنام هستند و به‌خاطر همین به این‌ها رجال الغیب می‌گویند. البته اینها در میان خودشان و در میان اهل آسمان‌ها معروف هستند و در آسمان‌ها و در نظر اهل آسمان‌ها و اهل بهشت همچون ستاره‌های درخشان هستند ولی ممکن است مردم عادی آن‌ها را نشناسند.

دو شرط اساسی در پیدا کردن عالم ربانی

تا الان بخشی از خصوصیات علمای ربانی را گفتیم تا اگر کسی خواست آن‌ها را بشناسد و عرض کردیم بهترین راه شناخت علمای ربانی این است که با آن‌ها زندگی کنید. البته زندگی کردن با علمای ربانی و اولیای الهی زمینه می‌خواهد و فکر نکنید که خیلی ساده می‌توانید یک عالم ربانی را پیدا کنید و با او زندگی کنید و این خصوصیت را در او پیدا کنید! ابتدا انسان باید این خصوصیات را کاملا بشناسد، به عنوان مثال، اینکه گفتیم یکی از نشانه‌های علمای ربانی زهد در دنیا است، باید بدانید زهد یعنی چه؟ زهد یعنی چشم نداشتن به لذت‌ها و زیبایی‌های زودگذر دنیا و بی‌رغبتی به حیات و زندگی پست دنیا. زهد علائمی دارد به راحتی نمی‌توان فهمید که یک شخص زاهد است! شناخت این‌ موارد تخصص می‌خواهد.

انسان باید ولی شناس باشد و بعد در جستجوی اولیا باشد، صرفا با همین چند ویژگی که ما گفتیم نمی‌توان اولیا را شناخت.

رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس                   گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت (حافظ)

سی‌هزار نفری که برای کشتار اباعبدالله الحسین (ع) و یاران ایشان در کربلا آمده بودند، ولی شناس نبودند. ولی شناسی، یک هنر است، اول باید ولی شناس بود. اگر می‌خواهیم اولیای خدا را بشناسیم باید جزئیات این ویژگی‌ها را پیدا کنیم و سپس ظرفیت خودمان را بالا ببریم. از قدیم گفته‌اند که علما مانند خورشید هستند یعنی اگر کسی می‌خواهد به آن‌ها نزدیک شود باید ظرفیتش را نیز ایجاد کند، همانطور که اگر خیلی به خورشید نزدیک شویم می‌سوزیم و اگر خیلی از آن دور شویم یخ می‌کنیم، در ارتباط با علمای ربانی هم باید فاصله خود را حفظ کنیم، یعنی نزدیک شدن به علمای ربانی برای شناخت به همین سادگی نیست، شرط دارد، ابتدا باید در خودمان، ظرفیت ایجاد کنیم. ماجرای موسى و خضر، از عجایب و اسرار بسیار مهم و بزرگ قرآن مجید است (مفسرین روی دو موضوع، یکی اینکه موسی همان موسی (ع) پیامبر اولوالعزم بوده یا فرد دیگری بوده است و موضوع دیگر اینکه، آیا ایشان بعد از مقام پیامبری نزد خضر رفته است یا قبل از آن، بحث کرده‌اند، البته به لسان اهل تحقیق همان موسی (ع) بوده ‌است که برخی از ایشان مانند حضرت شیخ مفید رحمت‌الله‌علیه گفته‌اند که قبل ‌از پیامبری بوده ‌است و برخی دیگر هم به بعضی از روایات استناد کرده‌ و گفته‌اند که بعد از پیامبری ایشان بوده‌است، البته الان ما نمی‌خواهیم به این بحث بپردازیم، هرچند بحث تحقیقی انجام ‌شده و جواب هم داریم و اگر خدا خواست، در آینده، تفسیر سوره کهف، داستان موسی و خضر و پاسخ بخ این سوالات را خواهیم گفت). موسى کلیم‌الله نشان داد که به این سادگی نیست که انسان با یک ولی از اولیاء‌الله باشد و بتواند او را تحمل کند. تحمل اولیاء‌الله، یک مقام است و ظرفیت می‌خواهد.

بهترین راه شناخت اولیای الهی

اگر مبحث معرفی خصوصیات اولیاءالله و علمای ربانی را شروع کردیم فقط برای‌ این است که به شما یک شناخت کلی بدهیم اما این‌که جزئیات این شناخت چگونه است، واقعاً مشکل است. به همین دلیل، بهترین راه شناخت اولیاءالله این است که از کسانی که ظرفیت داشته‌اند و با اولیای الهی زندگی کرده‌اند، کمک بگیرید زیرا ممکن است خودتان نتوانید تشخیص دهید.

معنای زهد

بسیاری از افراد، خیال می‌کنند از آنجا که عالم ربانی در دنیا زهد دارد و ‌به دنیا علاقه‌ای ندارد، نباید با مردم دنیا و منکرات جامعه و ظلمی که در جامعه می‌شود، کاری داشته باشد یا با جامعه همکاری کند، درحالیکه این‌چنین نیست! زهد در دنیا به این ‌معناست‌که رفاه و لذت دنیا را نمی‌خواهد و اگر هم می‌خواهد برای خودش نمی‌خواهد بلکه برای دیگران می‌خواهد، مانند امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام که کار می‌کند، زحمت می‌کشد، چاه می‌کند، نخلستان درست می‌کند و می‌گوید همه این‌ها برای فقرا است! ایشان کم مؤونه‌ترین و پر معونه‌ترین شخص است. کم مؤونه‌ یعنی کم‌ خرج‌ترین و کم‌ هزینه‌ترین شخص در تاریخ بشریت است، درحالیکه می‌توانست نان گندم بخورد، نان جوی خشک می‌خورد، یعنی کمترین بهره را از دنیا داشت، وقتی‌که سه روز گرسنه بودند، به ایشان گفتند که شما چرا این‌چنین هستید؟! به یاد پیامبر افتاد و گریه کرد و گفت ایشان از من سختی‌های بیشتری را تحمل کرد، این یعنی کمترین مصرف را در دنیا داشت و پر معونه یعنی پرتولیدترین و پر سودترین شخص بود. گفته‌اند روزی کیسه‌ای روی دوش ایشان بود، شخصی پرسید که روی دوشتان چیست؟ایشان گفتند یک نخلستان، آن شخص پرسید نخلستان داخل یک کیسه؟! ایشان فرمودند: بله این‌ها هسته‌های خرمایی است که می‌کارم و تبدیل به نخلستان می‌شود. راوی می‌گفت امیرالمؤمنین ته چاه بودند و چاه‌کنی می‌کردند، یک‌مرتبه آب بالا زد و درحالیکه لباس امیرالمؤمنین سراسر گل بود و گل از سر و صورتشان می‌ریخت، از چاه بالا آمدند و در همان‌جا نوشتند که این چاه وقف ایتام و فقرا است و فرزندان و خاندان علی از این چاه بهره‌ای ندارند. این انسانی که اینچنین پرمعونه و پرتولید و کم مؤونه و کم مصرف است می‌شود زاهد در دنیا.

امام صادق علیه السلام در روایت بسیار زیبایی می‌فرماید: “لیس الزّهد أن لا تملک شیئاً، ولکنَّ الزّهد ألا یملکک شیء”، یعنی زاهد کسی نیست که چیزی ندارد بلکه زاهد کسی است که هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند مالک و حاکم او باشد ” رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ” مردانی که معامله و تجارت دنیایی، آن‌ها را از یاد خدا بازنمی‌دارد یعنی دل‌بسته دنیا نیستند و هیچ‌چیزی بر آن‌ها حاکم نیست. هر وقت شما در بند چیزی بودید بدانید که بنده آن هستید (بنده آنی که در بند آنی) و وقتی‌ بنده‌ی چیزی نبودید و آزاد شدید آن موقع می‌توانید بگویید که زاهد هستم و هیچ‌چیزی بر من حاکم نیست. نشانه‌های زاهد این نیست‌که بگوید من با دنیا کاری ندارم و گوشه‌ای بنشیند! یعنی درعین‌حال که به دنیا رغبت و علاقه‌ای ندارد ولی برای رفاه، آسایش، آزادی، کمال و نجات دیگر انسان‌ها سخت کار می‌کند، و خصوصیاتی که قبلا گفتیم مانند آمر به معروف و ناهی از منکر بودن، انقلابی بودن، محافظه ‌کار نبودن در او مشهود است.

فرد محافظه‌کار اگر در شرایط خوبی باشد، می‌گوید چرا به دردسر بیفتیم؟ ما که الان وضعمان خوب است، چه کسی می‌گوید گوشت‌ گران است، ما هر وقت گوشت‌ بخواهیم برای ما می‌آورند. چه کسی می‌گوید ترافیک است؟ ما هر وقت بخواهیم در خط ترافیک راه را برای ما باز می‌کنند و می‌رویم، چه کسی می‌گوید گرانی است؟ ما هر چه بخواهیم …، بنابراین وضع این‌ افراد خوب است و در رفاه هستند و به همین دلیل می‌گویند همه چیز خوب است و چرا خود را به دردسر بیندازیم؟ این‌ها اهل انقلاب نیستند، می‌گویند برای چه انقلاب کنیم و حاضرند به هر قیمتی حتی نابودی کشور و تمام مردم، شرایط را حفظ ‌کنند و چون می‌خواهند باشند حتی با ظالم، استکبار، استعمار، استبداد و استثمار سازش می‌کنند. سازش‌گر یعنی محافظه‌ کار، یعنی کسی که وضعیت الان را دوست دارد و حاضر نیست ترقی و تحولی به نفع انسان‌های دیگر اتفاق بیفتد اما ولی‌ّ خدا هر چه‌قدر هم شرایط خوب باشد، راضی نیست و برای بهتر شدن شرایط، دائماً در حال انقلاب و در حال اجرای طرح‌ها، پروژه‌ها و برنامه‌هایی است که شر استکبار، استعمار، استثمار و استبداد را کم کند و به تکامل انسان‌ها کمک ‌کند.

بزرگترین وظیفه انسان

حال سوال است که این انسان‌های الهی را چگونه باید شناخت؟ ما باید رنگ و بویی از این خصوصیات داشته باشیم وگرنه تا خود ما این آگاهی را نداشته باشیم، نمی‌توانیم ایشان را بشناسیم. فرض بفرمایید شخصی که بیماری سرطان دارد، خدمت عالم‌ ربانی می‌رود و می‌گوید دستی بر‌ سر من بکشید تا شفا پیدا کنم. اگر عالم دست کشید و او شفا پیدا کرد، می‌گوید این عالم خوب است و اگر اینکار را نکرد می‌گوید خوب نیست، یعنی خیال می‌کند ملاک عالم ‌ربانی این چیز‌هاست، در صورتی که اینطور نیست، این کارها را شیاطین و افراد فریب‌کار می‌کنند، اولیاء خدا به ندرت وارد کرامات و کارهای خارق‌العاده می‌شوند حتی پیامبران هم دائماً معجزه نمی‌کردند، مثلا آیا پیامبر اسلام مدام معجزه می‌کردند؟ مثلاً می‌گفتند این مرده را زنده کن، این مریض را شفا بده، این کور را شفا بده، ماه را نصف کن، این کوه را از جا بکن و … تا من به تو ایمان بیاوریم، پیامبر قطعا دائماً این کارها را نمی‌کردند و گاهی مواقع و به ندرت برای اتمام حجت، معجزه می‌کردند و گرنه ایشان هم مانند سایر مردم عادی زندگی می‌کردند، بچه‌های خود ایشان مریض می‌شدند و چند تا از آنها از دنیا رفتند، در جنگ‌ها شکست می‌خوردند، دندان او را می‌شکستند، او را مسخره می‌کردند، در فقر زندگی می‌کردند، گاهی مواقع‌ از گرسنگی سنگ به شکم خود می‌بستند و …

ملاک‌های اهل دنیا اینگونه است که می‌گفتند اگر پیغمبر است باید ثروتمند باشد و خداوند از آسمان برای او گنج بفرستد، باید باغ‌هایی داشته باشد و … در حالیکه اولیاء ‌خدا را با این چیزها نمی‌توان سنجید، بلکه

دیده‌ای خواهم که باشد شه‌شناس                     تا شناسد شاه را در هر لباس (مولوی)

با چشم دنیایی نمی‌شود اولیاء خدا را دید، باید با چشم جان‌بین و معرفت‌دار و چشم باطن، اولیاء خدا را تشخیص داد.

دیدن روی تو را دیده جان‌بین باید                     وین کجا مرتبه چشم جهان‌بین من است؟ (حافظ)

پس باید چه‌ کنیم؟ راه این است که به افرادی که این خصوصیات را می‌شناسند و بهره‌ای هر چند اندک از این خصوصیات برده‌اند، رجوع کنیم، هر فردی که بهره بیشتری از این خصوصیات برده باشد، بهتر می‌تواند اولیای الهی را بشناسد، دقیقا همانطور که برای تشخیص یک پزشک ماهر، دانشجو‌یان این حرفه و سایر پزشکان می‌توانند تشخیص بدهند و افراد عوام نمی‌توانند. طرف مثلا مریضی داشته و تصادفا خوب شده است، می‌گوید این دکتر من را خوب کرده و پنجه طلا است ولی ده نفر هم ممکن است پیش او رفته باشند و خوب نشده باشند اما پزشکان می‌توانند بفهمند پزشک خوب کیست، جراح‌های قلب می‌توانند بفهمند در بین خودشان، چه کسی از همه متبحّرتر است.

لذا برای شناخت اولیاء خدا هم باید به اولیاء درجه پائین‌تر و به کسانی که این بهره را دارند، رجوع کرد و انسان اگر می‌خواهد به اولیاء خدا برسد باید با اولیاء هرچند پایین‌تر، با اهل علم و فن و کسانی که این‌ کاره هستند ارتباط داشته باشد و از آن‌ها کمک بگیرد و اولیای الهی را پیدا کند و این‌ کار، وظیفه مهم و بزرگی است.

قبلا در جلسه دیگری گفتیم که چرا نام مقدس و مبارک امیرالمؤمنین در قرآن نیامده است؟ به این سوال، چند جواب داده‌اند. در یک جواب، گفته شده اگر نام امیرالمؤمنین در قرآن می‌آمد دشمنان برای این‌که این نام را بردارند قرآن را تحریف می‌کردن و دست در قرآن می‌بردند و به همین دلیل، خداوند صراحتا نام مبارک امیرالمؤمنین و دوازده امام را را در قرآن نیاورده است، اگر هم آورده با اشاره و کنایه آورده است. البته این جواب، جواب قانع ‌کننده‌ای نیست. جواب قانع کننده و درست و عقلی آن این است که مسئله شناخت ولی، غیر از شناخت پیغمبر و رسول است. پیغمبر و رسول را با معجزه می‌توان شناخت ولی اولیاءالله را از راه معجزه نباید شناخت. بلکه باید خصوصیات ایشان را شناخت و بر اساس آنها در میان جامعه، اولیاء را جستجو کرد و در تاریخ خلقت، این کار، بزرگ‌ترین وظیفه انسان و از اوجب واجبات است حتی از نماز، روزه، جهاد، حفظ جان هم واجب‌تر است. اساسا انسان‌ها برای این خلق شده‌اند که خدا را بشناسند، «وَ مَا خَلَقتُ الجِنِّ وَالاِنسَ اِلَّا لِیَعبُدُون»[۱] فرموده‌اند که اَو لِیَعرِفُون. از طرفی بزرگ‌ترین آیت خدا ولی ‌خدا است، پس باید او را شناخت. یعنی اگر شما می‌خواهید خداشناس باشید باید آیت خدا را بشناسید، آیت خدا یعنی آیت‌الله، باید آیت‌الله‌ها را بشناسید اما آیت‌الله‌های واقعی، آن‌ها که آیت واقعی خدا هستند نه آیت‌الله‌هایی که عمامه‌ آنها بزرگ و ریش آنها زیاد است یا پست و مقامی دارد. آیت‌الله‌العظمی مختص امام زمان است یعنی همان‌طور که شما می‌گویید ولی‌الله‌الاعظم، آیت‌الله‌ العظمی یعنی بزرگ‌ترین آیت خدا هم امام زمان است. اگر به علما می‌گویند آیت‌الله‌ العظمی از باب احترام می‌گویند وگرنه از باب نسبیت می‌گویند، مثلا در فلان جلسه، منبر، محفل، مسجد، شهر، حوزه علمیه یا این کشور، فلان آقا آیت‌الله‌العظمی است یعنی نسبت به دیگران آیه بزرگی است.

خداوند در قرآن، اسم اولیاء را نیاورده است و فقط خصوصیات کلی آن‌ها را گفته‌ است کمااینکه امام زمان(ع) هم همین کار را کردند. امام‌ زمان(ع) وقتی خواستند غائب بشوند اسم نبردند که بعد از من چه کسی است؟ و بعد از او چه کسی است و … و تا قیام قیامت اسم ندادند گر چه فهرست این اسامی پیش خود ایشان بود و گفتند که “فَاَمَّا مَن کَانَ مِنَ‌الفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِاَمرِ مَولَاهُ فَلِلعَوَامِّ اَن یُقَلِّدُوه»[۲] بگردید و کسی را پیدا کنید که این خصوصیات را داشته باشد، هرکسی این خصوصیات را داشت من او را ولیّ خود بر شما قرار می‌دهم. “فَاِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُم وَ اَنَا حُجَه‌ُالله»[۳] آن‌ها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.

بنابراین خداوند اسمی از اولیای خود نبرده است و این وظیفه ما است که در جستجوی اولیاءالله باشیم و آنها را پیدا کنیم. از مرحوم قاضی، نقل شده است که فرموده‌اند: اگر کسی پنجاه سال به‌ دنبال یک استاد خوب بگردد و پیدا نکند عمر او تلف نشده است.

به قول شاعر

دست از طلب ندارم تا کام من برآید                   یا تن رسد به جانان یا جان زتن درآید (حافظ)

اگر پیدا کند که فبها حتی اگر پنجاه سال به دنبال یک استاد خوب بگردد و پیدا نکند، عمر او تلف نشده است. این حرف را مرحوم قاضی از خود نگفته بلکه در قرآن آمده است: “وَاِذ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ”: «لَا اَبرَحُ حَتَّی اَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ اَو اَمضِیَ حُقُباً»[۴]

یعنی موسی به همراه خود گفت من می‌خواهم به آن‌جایی بروم که انسان کامل و فردی از اولیاء الهی هست و حتی اگر حقبی بگذرد (حقب را گفته‌اند مثلاً هشتاد سال) دست برنمی‌دارم و آنقدر می‌گردم تا او را پیدا کنم، یعنی ایشان رفت تا حضرت خضر را پیدا کند و از او چیزی یاد بگیرد.

وظیفه انسان این است که بگردد تا یک استاد، پیر، ولی، عالم‌ ربانی را پیدا کند و در خدمت او به کمالات برسد. بنابراین اینکه ما صفات اولیاء را گفتیم برای این است که شما شناخت کلی پیدا کنید ولی اصل قضییه این است که باید به قول معروف پرسان پرسان بروید تا ان‌شاءالله پیدا کنید و با آن‌ها مصاحبت و معاشرت کنید. به قول شاعر

عمریست تا من در طلب، هر روز گامی می‌زنم                    دست شفاعت هر زمان در نیک‌نامی می‌زنم (حافظ)


[۱] . سوره ذاریات،آیه۵۶

[۲] . وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱

[۳] . کمال‌الدین،ج۱،ص۴۸۵

[۴] . سوره کهف،آیه۶۰

درباره ی n.majd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *