معماری
خانه / دسته‌بندی نشده / گسترش فرهنگ شایسته سالاری ۱۱      ۵        ۱۴۰۱ 

گسترش فرهنگ شایسته سالاری ۱۱      ۵        ۱۴۰۱ 

۱۱      5        1401 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهر ین

سیما بقیه ‏الله فی السموات و الارضین

هدف عرفان مقربین، گسترش فرهنگ شایسته سالاری

همان‌طور که در مباحث گذشته بارها گفته شده است، هدف از این جلسات و فعالیت‌ها اشاعه فرهنگ صحیح و دقیق حکومت صالحان و شایسته‌سالاری در جامعه خودمان و در جوامع بشری است. عرفان مقربین معتقد است که کسانی می‌توانند راه اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام را ادامه دهند، کسانی می‌توانند راه گلگون و خونین شهدای اسلام و شهدای انقلاب را ادامه دهند، کسانی می‌توانند ادعای شیعه امام زمانی را بکنند که هدفشان در فعالیت‌های اجتماعی و در فعالیت‌های فرهنگی، علمی و در همه ابعاد زندگی، در جهت حکومت صالحان و شایسته‌سالاری باشد.

هر کس وارد مجموعه کانون علم و دین و مؤسسات تابع آن شود، اولین و مهمترین هدفش باید این باشد که به فرهنگ شایسته‌سالاری و به گسترش و توسعه و تعمیق و نفوذ فرهنگ شایسته‌سالاری کمک کند.

اگر فرهنگ شایسته‌سالاری یا حکومت صالحان هم از لحاظ کمی در میان بشریت گسترش پیدا کند و هم به لحاظ کیفی تعمیق پیدا کند، انسان می‌تواند ادعا کند که در مسیر انبیا و پیامبران و صالحین و شهدا و صدیقین قرار گرفته است و می‌تواند بگوید که ادامه‌ دهنده راه اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام هست. لذا افراد باید به این مسئله توجه داشته باشند که در تک‌تک فعالیت‌هایشان، دغدغه­شان این باشد که آیا در کمک به فرهنگ شایسته‌سالاری و حکومت صالحان چقدر نقش دارد و چقدر فعالیت‌های او در این مسئله تأثیر دارند. درحقیقت معنای سنخیت روحی با اولیای خداوند همین است و البته منظور از اولیای خداوند؛ در درجه اول امام زمان سلام‌الله‌علیها و ائمه علیهم‌السلام است و بعد علما و اولیای بزرگ خداوند.

معنای حقیقی شیعه و سنی

سنخیت روحی یعنی انسان مانند امام حسین(ع) فکر کند، مانند امام حسین(ع) دوست داشته‌ باشد، مانند امام حسین(ع) دشمن داشته‌ باشد و مانند امام حسین علیه‌السلام عمل کند و وقتی تفکر انسان مثل او بود، عواطفش مثل او بود و عملش هم مثل او شد، آنگاه شیعه امام زمان و امام حسین علیه‌السلام می­‌شود در غیر این صورت همان‌طور که ذکر شد یک سُنّی وجود دارد و اهل‌تسنن، یک شیعه وجود دارد و یک اهل تشیع. اهل تسنن کسانی هستند که ادعا می‌کنند ما از سنت پیغمبر تبعیت می‌کنیم ولی سنّی نیستند. سنّی و اهل‌ سنت شیعیان واقعی هستند، همان‌طور که شیعه واقعی اهل ‌سنت واقعی است. سنت حقیقی پیامبر را شیعیان ائمه علیهم‌السلام تبعیت می‌کنند و شیعه واقعی کسی است که به سنت اهل‌ بیت معصومین عمل کند. اگر کسی به سنت حقیقی اهل ‌بیت عمل کرد او شیعه واقعی است و اگر کسی بخواهد شیعه واقعی باشد باید سنّی واقعی باشد؛ یعنی باید واقعاً اهل‌سنت باشد نه اهل چیز دیگری.

بقیه انسان‌ها یا اهل‌تسنن هستند یا اهل تشیع هستند یعنی اهل این هستند که ادعا می‌کنند که ما سنت داریم؛ اهل‌تسنن یعنی کسانی که ادعا می‌کنند سنت پیغمبر را انجام می‌دهند ولی نمی‌دانند کارش چیست و اهل تشیع کسی است که ادعا می‌کند که من شیعه پیامبر هستم، شیعه‌ی امیرالمؤمنین هستم ولی تبعیت نمی‌کند پس او شیعه نیست، اهل تشیع است.

 بنابراین اگر انسان واقعاً اهل‌ تسنن یا اهل تشیع باشد، با الگوی کامل خود، با انسان کامل ولی اعظم خداوند سنخیت روحی پیدا می­‌کند و آن موقع است که انسان در مسیر زندگی به ‌معنای واقعی به اهداف عالیه انسانی رسیده است و آن زمان می­‌توان او را اهل سیروسلوک عرفانی دانست و آن زمان می‌توان او را شیعه واقعی و سنی واقعی دانست.

تشابه و سنخیت با امام‌زمان علیه‌السلام و با امام حسین علیه‌السلام اینگونه است که انسان مثل او فکر کند، مثل او عاطفه داشته ‌باشد به این معنا که او چه چیزی را دوست دارد و از چه چیزی بیزار است و او هم آن را دوست داشته ‌باشد و از آن‌ چیزی که او بیزار است بیزار باشد، این می‌شود مرحله شناخت، مرحله عاطفه و نتیجه‌اش عملی خواهد بود. عملِ مطابق عمل اهل‌بیت و اولیای خداوند انسان را شیعه می‌کند و یکی از معانی کلمه شیعه یعنی کسی که عملش مطابق عمل او است و کلمه شیعه اولین ‌بار در قرآن آمد «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ» [۱] شیعه کلمه‌ای است که در قرآن آمده‌ است و بعضی از شیاطین و بی‌سوادها و نفوذی‌های بنی‌امیه گفته‌اند که شیعه‌ را کسی بنام عبدالله‌بن‌سبا درست کرده‌ است، این‌ها در کتاب‌های معتبر تاریخی هیچ مدرکی از این ادعا ندارند و دروغی گفته‌اند که از آن دروغ‌های به قول معروف شاخ‌دار است که هیچ عالمی، هیچ مدرکی و هیچ سند معتبری چنین چیزی نگفته ‌است. فقط یک روایت جعلی وجود دارد که راوی آن را تمام علمای اهل‌سنت دروغ‌گو و جاعل می‌دانند و او گفته ‌است که شیعه را عبدالله بن سبا بعداً درآورده است و چیزی به اسم شیعه وجود نداشته است. در صورتی که شیعه در قرآن آمده است و شیعه یعنی کسی که در سه بُعد شناخت، عاطفه و عمل به ‌دنبال معصومین حرکت می‌کند.

هدف معصومین، تحقق حکومت صالحان

تمام همّ ‌و غم معصومین این بود که بشریت را به حکومت صالحان و شایستگان برسانند. از همان اول که پیامبری از آسمان مبعوث شد، از حضرت آدم علیه‌السلام تا پیامبر خاتم، تمام پیامبران الهی هدفشان همین بوده ‌است که بر روی زمین شایستگان و اولیای خدا حاکم باشند و این بحثی هم که امروز در جامعه خودمان به نام بحث ولایت‌ فقیه مطرح است و شیاطین بسیار علیه این کار می‌کنند و تبلیغات می‌کنند و به انواع روش‌های مختلف می‌خواهند بحث ولایت‌ فقیه را زیر سوال ببرند و از بی‌سوادی و بی‌اطلاعی عوام سوء استفاده را می‌کنند، به همین مسئله می‌­پردازد.

بحث حکومت ولایت ‌فقیه یعنی بحث شایستگان، یعنی بحث افراد شایسته، افرادی که صالح هستند و هیچ عقل سلیمی هم با این مخالفت نمی‌کند. هر کس که گفت ولایت برای صالحان نیست معنی‌اش این است که ولایت برای ناصالحان است! هیچ‌کس هیچ انسانی این حرف را نمی‌زند. لذا انسان باید به ‌دنبال حکومت شایستگان و صالحان باشد و این باید هدف بزرگ او باشد و هر کس در هر جایی که هست و در هر بُعدی که کار می‌کند باید ببیند که این کار او در جهت تحقق حکومت اولیاءالله چقدر نقش دارد و اگر توانست در حد بضاعت و امکانات خود کاری انجام دهد، باید بداند که شیعه است و صددرصد در مسیر امام‌ زمان و امام حسین علیه‌السلام قرار دارد و بداند که از خیلی کسانی که خیلی ادعا می‌کنند جلوتر است. مسئله این است که فرد نسبت خود را با تحقق حکومت اولیای خدا بداند و بتواند بررسی کند که در جهت تحقق این هدف چقدر کار می‌کند.

در فلسفه قیام اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام در میان مورخین و محققین نظرات مختلفی وجود دارد؛ عده‌ای معتقدند امام حسین علیه‌السلام برای تشکیل حکومت قیام کرد، عده‌ای معتقدند امام حسین علیه‌السلام برای رسیدن به مقام والای شهادت قیام کرد، عده‌ای معتقدند امام حسین علیه‌السلام برای انجام یک تکلیف الهی قیام کرد، … همه این‌ها می‌تواند درست باشد اما با نظر تحقیق آن‌ چیزی که زیباتر بیان می‌کند این است که امام حسین علیه‌السلام برای زنده کردن روح اسلام قیام کرد، امام حسین محیی (احیاگر) بود، محیی‌الدین بود. این محیی‌الدین لقب امام‌ها است و یکی از القاب مهم امام‌زمان علیه‌السلام است. ‘محیی من آثار النبوه’ ‘مُحْیى مَعالِمِ الدّینِ’ محیی‌الدین کسی است که دین را زنده می‌کند.

مسئله حکومت

حال این سؤال مطرح می­‌شود که مگر زمانی ‌که امام زمان ظهور می‌کند دین مرده است؟ اگر امام زمان محی‌الدین است این نتیجه به دست می­آید که زمانی‌ که امام ‌زمان ظهور می‌کند دین مرده‌ است که ایشان می‌خواهد دین را زنده کند. این مسئله احتیاج به کمی بحث دارد که آیا دین مرده‌ است و آیا امام حسین علیه‌السلام که محیی‌الدین بود، احیاء کننده دین بود، آیا دین مرده بود؟ بله، دین مرده بود و این یک مسئله بسیار مهم است که امروز در جوامع و حتی در جامعه خودِ ما در بین روشنفکران مسئله مهمی است و آن این است که آیا امام حسین(ع) که قیام کرد هدف او چه چیزی بود؟ تشکیل دین بود؟ تشکیل حکومت بود؟ تشکیل حکومت دینی بود؟ و باز یک مسئله‌ای الان در اذهان هست و آن عبارت از این است که آیا تشکیل حکومت دینی، تشکیل حکومت اولیاء خدا جزء واجبات و وظایف اولیاءالله است یا نه جزء مستحبات است؟ آیا به امیرالمومنین علی(ع) واجب بود برای گرفتن حق خود قیام کند یا نه؟ اگر مردم آمدند خب خوب است اگر نیامدند واجب نیست به آن قیام کند؟ اصلاً آیا این که گفته می­‌شود حق امیرالمومنین غصب شد حکومت حق امیرالمومنین است یا حکومت حق امیرالمومنین نیست، حق مردم است؟

لذا بعضی‌ها به این استدلال کردند که پیامبر به امیرالمومنین فرمود که اگر مردم آمدند طرف تو، تو هم حکومت را قبول کن، اگر نیامدند رها کن. بعضی‌ها گفتند از اینجا معلوم می‌شود حکومت حق مردم است و این‌هایی که تحت تاثیر فرهنگ غربی قرار گرفتند اعتقادشان این است که حکومت حق مردم است. شما هم ممکن است بگویید که بله دیگر حکومت حق مردم است، مردم باید بگویند چه کسی بر ما حاکم باشد، کسی حق ندارد بگوید چه کسی بر مردم حاکم باشد، حق مردم است و مردم دلشان خواست این را به هر کسی می‌­دهند! و بعضی از تعبیرات در لسان امام (رض) است که میزان، رای مردم است و یا مثلاً تلاشی که خودِ حضرت امام(رض) داشت که مردم انتخابات بکنند و انتخابات اصل است … پس این نتیجه حاصل شود که حکومت حق مردم است و اگر حق مردم است به هر کسی دلشان خواست می‌­دهند و چون حق مردم است پیامبر به امیرالمومنین فرمود که یا علی اگر مردم آمدند حکومت کن، اگر نیامدند کاری نداشته باش! آیا مسئله این است یا نه مسئله یک چیز دیگر است؟ مسئله این است که حکومت حق امیرالمومنین است حق مردم نیست! و اینکه امام حسین(ع) چه نسبتی با این مسئله حق حکومت داشت و آن‌هایی که گفتند امام حسین برای حکومت قیام کرد! این هم اشکال ندارد و همه این‌ها قابل جمع است در صورتی که مسئله ولایت جا بیفتد.

مسئله دیگری که مطرح می‌شود این است که آیا ساختار مهم است یا مدیر مهم است؟ این هم یکی از بحث‌هایی است که به این مسئله ربط دارد. آیا در یک جامعه ساختار خوب، به اصطلاح سیستم سالم مهم است یا این که یک مدیر خوب باشد مهم است؟ و بسیاری از افراد معتقدند که اصل سیستم است و اگر سیستم سالم باشد کسی نمی‌تواند دزدی کند، اگر سیستم سالم باشد کسی نمی تواند خلاف کند، اگر یک مجموعه‌ای و یک ساختاری خوب باشد، کامل باشد، شیشه‌ای باشد همه مردم اشراف داشته باشند هیچ‌کس نمی­‌تواند مدیر فاسدی باشد اما اگر سیستم خراب باشد بهترین مدیرها را هم که بگذاری فاسد می‌شود! این‌ها همه حرف‌های غلطی است، این‌ها همه حرف‌های ظاهراً درست ولی غلط است.

تنها مکتبی که در دنیا معتقد است مدیر ارجح است شیعه است و آن بحث امامت است! با بحث امامت شیعیان در جهان می­گویند اصل مدیر است، اصل رهبر جامعه است، اصل امام است. اگر یک جامعه‌ای امام خوب داشته باشد سیستم‌ها را درست می‌کند اما اگر یک جامعه‌ای امام خوب نداشته باشد بهترین سیستم‌ها را هم که بگذاری دُور می‌زنند و خراب می‌کنند، این بحث شیعه است.

باز همین افراد ادعا می‌کنند که اسلام یک دین است، اسلام یک سیستم است، اسلام یک ساختار است و آنقدر این ساختار مهم است که امام باید فدای این بشود کما اینکه امام حسین خودش را فدای اسلام کرد. پس اسلام از امام مهم‌تر است، پس ساختار از مدیر بهتر است، پس سیستم از مدیر بهتر است چون آنقدر سیستم و ساختار مهم است که یک امام باید فدای آن بشود، پس معلوم است سیستم مهم است‌! حتی این استدلال­‌ها را کردند و این استدلال­‌ها غلط است، باید باز بشود و توضیح داده بشود.

اصل ولایت است

اگر بتوان ثابت کرد که امام حسین(ع) برای اصل ولایت و اصل حکومت صالحان قیام کرد، بسیاری از این مسائل که در مباحث مدیریتی، در مسائل سیاسی، در مباحث اجتماعی مطرح می­‌شود، جواب داده می‌شود و این که گفته شد امام حسین(ع) محیِ الدّین بود و دین را احیاء کرد باید به این مسئله توجه داشت که امام حسین(ع) می­‌خواست ولایت را مطرح کند، امام حسین(ع) می­‌خواست به جهان اعلام کند که اگر امامت نباشد اسلام هم به درد نخواهد خورد! نه اینکه امام خودش را فدا کرد برای اسلام و اسلام مهمتر از امام است! امامت مهم‍‌تر از دین است. دلیل قرآنی آن این است که امام حسین(ع) می­‌خواست غدیر را ثابت کند و بگوید «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» [۲] زمانی یک سیستم و یک ساختار صحیح است که امام داشته باشد، اگر امام نداشته باشد دین به درد نمی‌خورد، اگر مدیر خوب نباشد سیستم به درد نمی‌خورد، اگر امام نباشد و خلیفه باشد اگر حسین نباشد و یزید باشد اگر ولایت نباشد و سلطنت باشد چه دُور خانه بت بچرخی چه دُور خانه خدا بچرخی، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی، یکسان است و هیچ فرقی نمی­‌کند.

زمانی عبادت‌ها ارزش دارد، زمانی تلاش‌ها ارزش دارد، زمانی تمام احکام و تعالیم دینی ارزش دارد که بر جامعه یک امام اسلامی حاکم باشد. امام حسین(ع) می­خواست این را بگوید و بهترین تشبیه این است که اسلام در زمان امام حسین(ع) به کُما رفته بود! یعنی یک بدنی بود که احتمال داشت از بین برود، بمیرد و احتمال داشت که او را دوباره زنده کنند.

بنی امیه می خواست این بدن به کما رفته را زنده به گور کند، دفن کند و فاتحه آن را برای همیشه بخواند. امام حسین(ع) با قیام خودش اجازه نداد این اتفاق بیفتد و این بدن نیمه مرده را در همین حالت نیمه مردگی نگه داشت و نگذاشت این اتفاق بیفتد و تا الان که تاریخ بشریت است این بدن هنوز که هنوز است در کما است، زمانی این بدن زنده می‌شود، زمانی اسلام زنده می شود که حاکمیت جوامع اسلامی به دست صالحین و به دست اولیاء واقعی خداوند بیفتد. امام برای اسلام به منزله روح برای بدن است، اسلام و امام رابطه­‌شان، رابطه روح و بدن است. اگر اسلام باشد و امام نباشد، مانند یک بدن نیمه جان مثل یک بدن به کما رفته است. این است که امام چون به منزله روح است اگر این روح در این کالبد دمیده بشود یعنی در جوامع بشری اسلام به وسیله امام اجرا بشود اسلام می‌شود یک دین زنده یعنی یک دین پویا، یک دین متحرک و رو به رشد و رو به کمال.

اگر این مسئله باز شود، افراد متوجه می‌­شوند که امامت حق امیرالمومنین است نه حق دیگران، نه حق هیچکس، فقط حق خدا است که این حق را خداوند به اولیاء خودش می‌دهد.

هر چقدر انسان‌ها در مسیر ولایت پیش بروند، هر چقدر انسان‌ها با انسان کامل و با امام زمان سنخیت پیدا کنند، آن‌ها حق حکومت و حق مدیریت و حق ولایت بیشتری پیدا می‌کنند و جزء اولیاءالله می­‌شوند. این حقی است که خداوند به اولیاء خاص خودش می‌دهد، حق مردم نیست! زیرا این هم یک بحث است آیا حکومت حق است، یا حکومت یک موهبت است، یا حکومت یک امانت است، کدام است؟

آن شاه ملعون فاسد در قانون اساسی وارد کرده بود که سلطنت موهبتی الهی است که از طرف مردم به پادشاه اهدا می‌گردد. آیا حکومت یک موهبت است؟ آیا حکومت یک امانت است؟ آیا حکومت یک حق است؟ اینها بحث‌هایی است که در بحث‌های حقوقی و بحث‌های جامعی اجتماعی مطرح می‌شود و عرفان مقربین معتقد است که به یک لحاظ خیلی مهم حکومت حقی است که متعلق به خدا است “الحُکمُ لِله” و غیر خدا کسی این حق را ندارد و خدا این حق را به اولیاء خودش تنفیذ می­کند و می‌­دهد.

 بنابراین حکومت حق امیرالمومنین بود، اما حالا چرا امیرالمومنین به آن صورت، چرا پیامبر به آن صورت، چرا آن اتفاق های صدر اسلام که امیرالمومنین قبول نمی­کرد می­گفت من برای شما وزیر باشم بهتر از این است که برای شما امیر باشم! اینها را باید باز کرد و توضیح داد و این شبهات را جواب داد.


 [1]آیه ۸۳   سوره صافات

[۲] سوره مائده، آیه۳

درباره ی n.majd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *